• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 42209
تعداد نظرات : 4513
زمان آخرین مطلب : 4105روز قبل
اهل بیت
علی بن خالد می گفت: روزی در سامراء بودم كه شنیدم یك مرد اهل شام را زندانی كرده اند چون ادعای پیغمبری كرده، من كنجكاو شدم تا از اصل قضیه سر در بیاورم به همین خاطر با زندانبان ها طرح دوستی ریختم و موفق شدم به ملاقات او بروم. بر خلاف شایعه ای كه راه انداخته بودند، دیدم آدم وارسته و عاقلی است، گفتم : فلانی درباره تو می گویند كه ادعای نبوت كرده ای؟ گفت : دروغ می گویند، این حكام زورگو، چون با اهل بیت و پیروان آنها دشمن هستند این نقشه را كشیده اند. اصل جریان این است كه من در رأس الحسین در شام، مشغول عبادت بودم، ناگاه دیدم شخصی نزد من آمدن و به من گفت : برخیز برویم، من با او راه افتادم، چند قدم نرفته بودیم كه دیدم در مسجد كوفه است. در آن جا نماز خواندیم، بعد با هم بیرون آمدیم، مقداری كه رفتیم، ‌ناگاه دیدم كه در مسجد مدینه هستیم. به رسول خدا صلی الله علیه و آله سلام كرده و نماز خواندیم، بعد از آن جا خارج شدیم، مقداری راه رفتیم كه ناگاه دیدم در مكه هستیم، با هم كعبه را طواف كردیم و بیرون آمدیم. هنوز چند قدم نرفته بودیم كه دیدم را در جای خودم در شام، هستم. آن مرد رفت و من بهت زده بودم كه خدایا او كی بود و این چه قدرتی بود كه او داشت ؟! یك سال از این جریان گذشت، روزی دیدم باز همان شخص آمد، من از دیدن او شاد شدم، مرا دعوت كرد كه با او بروم، و مانند سال گذشته به كوفه و مدینه و مكه رفتیم و به شام برگشتیم، وقتی می خواست برود گفتم: تو را قسم می دهم به آن خدایی كه این قدرت را به تو داده بگو تو كیستی؟! فرمود : من محمد بن علی بن موسی بن جعفر هستم.
من قضیه را به چند نفر گفتم و پخش شد تا به گوش محمد بن عبدالملك زیات رسید، او فرمان داد مرا به زنجیر كشیده به این جا آوردند و ادعای پیامبری را به من نسبت دادند. گفتم : من با محمد بن عبدالملك زیات آشنا هستم، می خواهی سفارشت را بكنم؟ گفت : سفارش كن. من نامه ای به محمد بن عبدالملك، وزیر اعظم معتصم عباسی نوشتم و حقیقت را گفتم، اما وزیر در زیر نامه من نوشته بود: احتیاج به خلاص كردن ما نیست، همان كسی كه در یك شب، او را از شام به کوفه و از كوفه به مدینه و از مدینه به مكه برد و باز به شام برگردانید، حالا هم آزادش كند. من كه با این جواب، از نجات او مأیوس شده بودم، گفتم : بروم و به او تسلی بدهم. اما وقتی به زندان رسیدم دیدم مأموران زندان همه غرق در حیرتند و بی خود به این طرف و آن طرف می دوند، گفتم : چه اتفاقی افتاده؟! گفتند: آن زندانی مدعی نبوت، در زندان نیست، درها بسته بود و او هم در غل و زنجیر بود، ولی معلوم نیست در زمین فرو رفته و یا مرغان هوا او را ربوده اند!!!
علی بن خالد كه خودش هم زیدی مذهب بود، با دیدن این ماجرا، اعتقادش به ائمه محكم گردید و در زمره شیعیان درآمد.
منبع: نشریه قدر، شماره 36
يکشنبه 23/7/1391 - 19:40
اهل بیت

صلوات مخصوص امام جواد علیه السلام
 

عبدالله بن محمد عابد مى گوید: سال 255 هجرى قمرى بود، روزى در شهر و در منزل امام عسکرى علیه السلام بودیم ، از او پرسیدم : اى فرزند رسول خدا! چگونه بر پیامبر و امامان معصوم علیهم السلام صلوات و درود بفرستیم ؟ آیا ممکن است به من بیاموزید؟
امام عسکرى علیه السلام لب به سخن گشود و صلوات مخصوص پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و هر یک از امامان معصوم را، یکى پس از دیگرى بیان نمود، و چون مقدار زیادى کاغذ براى نوشتن به همراه داشتم ، همه آنها را به طور کامل نوشتم .
صلوات و درود بر امام جواد علیه السلام را چنین بیان فرمود: اللهم صل على محمد بن على بن موسى ، علم التقى ، نور الهدى ، و معدن الوفا، و فرع الازکیاء، و خلیفة الاوصیاء، و امینک على وحیک .اللهم و کما هدیت به من الضلالة ، و استنقذت به من الحیرة ، و ارشدت به من اهتدى ، و زکیت من تزکى ، فصل علیه افضل ما صلیت على احد من اولیائک انک عزیز حکیم ....1

روز و ساعت مخصوص امام جواد علیه السلام
 

در برخى از روایات معصومان علیهم السلام هر یک از روزهاى هفته به یک یا چند تن از امامان معصوم علیهم السلام منسوب کرده اند و اعمال و رفتار ویژه اى براى آن روز یا ساعت مشخص نموده اند، مرحوم سید بن طاووس این گونه نقل مى کند: روز چهار شنبه به چهار امام منصوب است : امام موسى بن جعفر، امام رضا، امام جواد، امام هادى علیهم السلام ، و زیارت آنان در آن روز این گونه است :
"اَلسَّلامُ عَلَیْکمْ یا اَوْلِیاَّءَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکمْ یا حُجَجَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکمْ یا نُورَ اللّهِ فى ظُلُماتِ الاَْرْضِ اَلسَّلامُ عَلَیْکمْ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْکمْ وَعَلى آلِ بَیْتِکمُ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ بِاَبى اَنْتُمْ وَ اُمّى لَقَدْ عَبَدْتُمُ اللّهَ مُخْلِصینَ وَجاهَدْتُمْ فِى اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ حَتّى اَتى کمُ الْیَقینُ فَلَعَنَ اللّهُ اَعْداَّئَکمْ مِنَ الْجِنِّ و َالاِْنْسِ اَجَمْعَینَ وَ اَنَا اَبْرَءُ یا اَبا اِبْراهیمَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ یا مَوْلاىَ یا اَبَاالْحَسَنِ عَلِىَّ بْنَ مُوسى یا مَوْلاىَ یا اَبا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی یا مَوْلاىَ یا اَبَا الْحَسَنِ عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ اَنَا مَوْلىً لَکمْ مُؤْمِنٌ بِسِرِّکمْ وَ جَهْرِکمْ مُتَضَیِّفٌ بِکمْ فى یَوْمِکمْ هذا وَ هُوَ یَوْمُ الاَْرْبَعاَّءِ وَ مُسْتَجیرٌ بِکمْ فَاَضیفُونى وَ اَجیرُونى بِالِ بَیْتِکمُ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ"
صلوات و درود بر امام جواد علیه السلام را چنین بیان فرمود: اللهم صل على محمد بن على بن موسى ، علم التقى ، نور الهدى ، و معدن الوفا، و فرع الازکیاء، و خلیفة الاوصیاء، و امینک على وحیک .اللهم و کما هدیت به من الضلالة ، و استنقذت به من الحیرة ، و ارشدت به من اهتدى ، و زکیت من تزکى ، فصل علیه افضل ما صلیت على احد من اولیائک انک عزیز حکیم ....
مرحوم کفعمى روایت کرده که دو ساعت پس از وقت فضیلت نماز عصر در هر روز، مخصوص امام جواد علیه السلام است ، و توسل به آن حضرت در آن ساعت و خواندن دعا، بسیار شایسته مى باشد، از جمله دعاهاى خواندنى در آن ساعت ، دعایى است که در ذیل مى آید:
یَا مَنْ دَعَاهُ الْمُضْطَرُّونَ فَأَجَابَهُمْ وَ الْتَجَأَ إِلَیْهِ الْخَائِفُونَ فَآمَنَهُمْ وَ عَبَدَهُ الطَّائِعُونَ فَشَکرَهُمْ وَ شَکرَهُ الْمُؤْمِنُونَ فَحَبَاهُمْ وَ أَطَاعُوهُ فَعَصَمَهُمْ وَ سَأَلُوهُ فَأَعْطَاهُمْ وَ نَسُوا نِعْمَتَهُ فَلَمْ یُخْلِ شُکرَهُ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ امْتَنَّ عَلَیْهِمْ فَلَمْ یَجْعَلِ اسْمَهُ مَنْسِیّاً عِنْدَهُمْ أَسْأَلُک بِحَقِّ وَلِیِّک مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ (ع) حُجَّتِک الْبَالِغَةِ وَ نِعْمَتِک السَّابِغَةِ وَ مَحَجَّتِک الْوَاضِحَةِ وَ أُقَدِّمُهُ بَیْنَ یَدَیْ حَوَائِجِی أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَفْعَلَ بِی کذَا وَ کذَا
اللَّهُمَّ یَا خَالِقَ الْأَنْوَارِ وَ مُقَدِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَ ((الله یَعْلَمُ ما تَحْمِلُ کلُّ أُنْثى وَ ما تَغِیضُ الْأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ وَ کلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ))2 إِذَا تَفَاقَمَ أَمْرٌ طُرِحَ عَلَیْک وَ إِذَا غُلِّقَتِ الْأَبْوَابُ قُرِعَ بَابُ فَضْلِک وَ إِذَا ضَاقَتِ الْحَاجَاتُ فُزِعَ إِلَى سَعَةِ طَوْلِک وَ إِذَا انْقَطَعَ الْأَمَلُ مِنَ الْخَلْقِ اتَّصَلَ بِک وَ إِذَا وَقَعَ الْیَأْسُ مِنَ النَّاسِ وَقَفَ الرَّجَاءُ عَلَیْک أَسْأَلُک بِمُحَمَّدٍ النَّبِیِّ الْأَوَّابِ الَّذِی أَنْزَلْتَ عَلَیْهِ الْکتَابَ وَ نَصَرْتَهُ عَلَى الْأَحْزَابِ وَ هَدَیْتَنَا بِهِ إِلَى دَارِ الْمَآبِ وَ بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ الْکرِیمِ النِّصَابِ الْمُتَصَدِّقِ بِخَاتَمِهِ فِی الْمِحْرَابِ وَ بِالْإِمَامِ الْفَاضِلِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الَّذِی سُئِلَ فَوَفَّقْتَهُ لِرَدِّ الْجَوَابِ وَ امْتُحِنَ فَعَضَدْتَهُ بِالتَّوْفِیقِ وَ الصَّوَابِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ عَلَى أَهْلِ بَیْتِهِ الْأَطْهَارِ وَ أَنْ تَجْعَلَ مُوَالَاتِهِمْ وَ مَحَبَّتَهُمْ عِصْمَةً مِنَ النَّارِ وَ مَحَجَّةً إِلَى دَارِ الْقَرَارِ فَقَدْ تَوَسَّلْتُ بِهِمْ إِلَیْک وَ قَدَّمْتُهُمْ أَمَامِی وَ بَیْنَ یَدَیْ حَوَائِجِی وَ تَعْصِمَنِی مِنَ التَّعَرُّضِ لِمَوَاقِفِ سَخَطِک وَ تُوَفِّقَنِی لِسُلُوک مَحَبَّتِک وَ مَرْضَاتِک یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ 3
سفارش پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) به توسل به امام جواد (علیه السلام)
ابوالوفا شیرازى به دست (فرزند الیاس ) حاکم منطقه ى کرمان دستگیر شد و مدتّى نه چندان طولانى ، با غل و زنجیر در زندان به سر مى برد.
او مى گوید: با گذشت زمان متوجه شدم ، توطئه ى کشتن مرا طرح ریزى مى کنند، نگران شدم که براى نجات و رهایى از این توطئه چه کنم ؟ یکى از شبها با حال تضرع و ناله در درگاه خداوند، به امام زین العابدین علیه السلام متوسل شده و رهایى خویش را طلب نمودم در همان حال ، خواب چشمانم را ربود و در عالم خواب پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم را دیدم ، که فرمود: به من و دخترم فاطمه ، و حسن و حسین و... متوسل مشو، بلکه براى طلب رزق و روزى ، و رفع مشکلات خود به فرزندم جواد علیه السلام متوسل شو، که خداوند به سبب او حاجتت را بر مى آورد.4 سید ابوالفضل طباطبایى اشکذرى ، مهدى اسماعیلى
--------------------------------------------------------------------------------

پی‌نوشت‌ها:
 

1. مصباح المهتجد: 399 و 404. بلد الامین : 305. جمال الاسبوع : 295. بحارالانوار: 91/73. ضمن ح 1.
2. الرعد: 13/8.
3. مصباح کفعمى : 188، مصباح المتهجد: 516. بلدالامین : 144. مفتاح الفلاح : 473. الامان من اخطار الاسفار و الازمان : 101. بحارالانوار: 83/350.
4. دعوات راوندى .. 191، ح 530. بحار الانوار: ج 91، ص 35، و ج 99، ص 249، ح 10.

منبع:اعجوبه اهل البیت
يکشنبه 23/7/1391 - 19:39
اهل بیت

نماز مخصوص امام جواد علیه السلام
 

براى بسیارى از امامان معصوم نمازهاى مخصوصى روایت شده است كه بعضى را خودشان مى خوانند و بعضى دیگر توصیه شده كه بخوانند و پاداش آن را به آنان هدیه كنند.
براى امام جواد علیه السلام نیز گونه هاى مختلفى از نماز نقل شده است .
مرحوم سید بن طاووس مى نویسد: نماز امام جواد علیه السلام دو ركعت است كه در هر ركعت آن یك بار سوره حمد و هفتاد مرتبه سوره ى اخلاص خوانده مى شود. 1
مرحوم راوندى مى نویسد: نماز امام جواد چهار ركعت است و در هر ركعت یك بار سوره حمد و چهار بار سوره اخلاص ، و پس از نماز، یكصد بار صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام مى فرستى ، و سپس حاجت خود را طلب مى كنى.2
مطابق نقل مرحوم كفعمى نماز امام جواد دو ركعت است كه در هر ركعت یك بار سوره حمد و چهل بار سوره توحید خوانده مى شود و یكصد بار سلام و صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام مى فرستد.
مرحوم راوندى نقل مى كند كه شایسته است ، انسان در روز دوشنبه چهار ركعت نماز به خواند و به امام جواد علیه السلام هدیه كند. 3
احمد بن عبدالله بجلى روایت مى كند، هر كسى نماز بخواند و پاداش آن را به پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم و امیر مؤمنان علیه السلام و اوصیاى بعد از وى هدیه كند، خداوند چند برابر آن را به وى پاداش خواهد داد، و پیش از آن كه جان را به جان آفرین تسلیم كند به وى گفته مى شود: اى فلانى ! هدیه و پاداش نماز تو به ما رسید، و امروز وقت جبران آن فرا رسیده است ، پس خوشحال باش كه چشمت به آن چه خدا برایت مهیا ساخته ، روشن خواهد شد، گوارا باد بر تو، آن چه در پیش دارى .
راوى مى گوید: گفتم : چگونه نمازم را به آنان هدیه كنم ؟
فرمود: نیت مى كنى كه پاداش نمازت براى آنان باشد، و نمازت را همانند نماز واجب با هفت تكبیر و یا سه تكبیر و یا یك تكبیر در هر ركعت آغاز مى كنى ، و در ركوع و سجده پس از ذكر واجب ، این جمله را سه بار مى گویى : صلى الله على محمد و آله الطیبین الطاهرین .
و پس از تشهد و سلام مى گویى : اللهم انت السلام و منك اسلام ، یا ذاالجلال والاكرام ، صل على محمد الطیبین الطاهرین الاخیار، و ابلغهم منى افضل التحیة و السلام ....
و سپس چنان چه خواستى پاداش نمازت را به امام جواد علیه السلام هدیه كنى سه بار بگو: اللهم ان هاتین الركعتین هدیة منى الى عبدك و ابن عبدك ، و ولیك و ابن ولیك ، سبط نبیك فى ارضك ، و حجتك على خلقك ، یا ولى المؤمنین. 4

نماز اول هر ماه
 

مرحوم سید بن طاووس مى گوید: امام جواد علیه السلام روز اول هر ماه دو نماز مخصوص مى خواند، كه در ركعت اول سوره توحید را سى بار به عدد روزهاى ماه ، و در ركعت دوم نیز سوره ى قدر را به همان صورت مى خواند، و سپس صدقه مى داد تا سلامت خود را در تمام ماه تضمین كند.
مرحوم سید بن طاووس پس از نقل این حدیث مى نویسد: در روایتى دیگر آمده كه شایسته است پس از فراغت از نماز این دعا را بخواند:
بسم الله الرحمن الرحیم
((و ما من دابة فى الارض الا على الله رزقها و یعلم مستقرها و مستودعها كل فى كتاب مبین ))5 ((و ان یمسسك الله بضر فلا كاشف له الا هو و ان یمسسك بخیر فهو على كل شى قدیر)). 6
بسم الله الرحمن الرحیم
سیجعل الله بعد عسر یسرا))7((ما شإ الله لاقوة الا بالله ))8(( حسبنا الله ونعم الوكیل ))9 (( و افوض امرى الى الله ان الله بصیر بالعباد))10 ((لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمین ))11 ((رب انى لما انزلت الى من خیر فقیر))12 ((رب لاتذرنى فردا و انت خیر الوارثین 13و14
مرحوم سید بن طاووس مى گوید: امام جواد علیه السلام روز اول هر ماه دو نماز مخصوص مى خواند، كه در ركعت اول سوره توحید را سى بار به عدد روزهاى ماه ، و در ركعت دوم نیز سوره ى قدر را به همان صورت مى خواند، و سپس صدقه مى داد تا سلامت خود را در تمام ماه تضمین كند

قرإئت امام جواد(علیه السلام) در نماز
 

امام جواد علیه السلام مانند سایر امامان معصوم علیهم السلام در قرائت نمازهاى خود، سوره هاى مخصوصى را مى خواند، مطابق آن چه روایت شده است ، ركعت اول نماز مغرب را با سوره ((حمد)) و ((اذا جا ء نصر الله )) آغاز مى نمود، و ركعت دوم را با قرائت سوره ((حمد)) و ((قل هو الله احد)) ادامه مى داد. 15
و در ركعت دوم از نافله مغرب ، ركعت اول آن را با ((حمد)) و اول سوره ((حدید)) تا آیه(( علیم بذات الصدور))، آغاز مى كرد، و ركعت پایانى آن را با ((حمد)) و آخر سوره ((حشر)) ادامه مى داد. 16

نماز حرز امام جواد(علیه السلام)
 

دعاى مخصوصى از امام جواد علیه السلام روایت شده است كه براى مامون عباسى نوشت ، و آثار و بركاتى نیز براى آن نقل نموده اند، و از ناحیه آن حضرت توصیه شده كه پس از دعاى حرز، چهار ركعت نماز بخواند و در هر ركعت آن ، یك با سوره ((حمد)) و هفت بار ((آیة الكرسى )) و هفت بار آیه ((شهد الله ))17 و هفت بار ((و الشمس و ضحیها)) و هفت بار ((و اللیل و اذا یغشى )) و هفت بار ((قل هو الله احد)) قرائت شود. 18

روزه امام جواد(علیه السلام)
 

ریان بن صلت روایت مى كند كه امام جواد علیه السلام ، مادامى كه در بغداد به سر مى برد، روزهاى نیمه و 25 ماه رجب را روزه مى گرفت و همه خانواده و خادمان را نیز به روزه آن روز توصیه مى كرد. 19

حج خانه ى خدا
 

مطابق آنچه در كتابها و منابع سیره و تاریخ نقل شده است ، امام جواد علیه السلام چندین بار به سفر معنوى خانه ى خدا مبادرت ورزیده است ، یك بار امیة بن على كه همراه امام رضا علیه السلام در سفر حج بود، مى بیند كه موفق خادم امام رضا علیه السلام به دستور وى ، فرزند بزرگوارش را روى گردون نهاده و او را به دور خانه خدا طواف مى دهد20. بار دیگر در سال 212 هجرى قمرى ، احمد بن محمد بن ابى نصر، امام جواد را مى بیند كه وارد مكه شده ، به محضر او رفته و مى پرسد: فدایت شوم ! به چه نیت وارد مكه شدى ؟ به نیت حج تمتع و یا حج افراد؟
امام علیه السلام كه در آن زمان ساكن بغداد بود و وظیفه اش نیز حج تمتع بوده است ، فرمود: به نیت حج تمتع وارد شدم21. و بار دیگر شخصى از اهل بست و سجستان در زمان حكومت عباسى با امام جواد علیه السلام هم سفر حج مى شود. 22
یكى دیگر از یاران امام علیه السلام به نام محمد علا نیز در شبى آن حضرت را مشاهده مى كند كه بدون توشه و مركب براى سفر حج و زیارت خانه ى خدا به راه مى افتد، و صبحدم نیز باز مى گردد. 23
خواننده ى محترم به این نكته توجه دارد كه سفر شبانه و بدون توشه و مركب فقط با استمداد از قدرت معنوى امامت امكان پذیر خواهد بود.
بسیارى از یاران و دوستان امام ، را در زمان هاى مختلف و در حال انجام برخى مناسك حج و یا عمره مانند احرام ، طواف ، وداع با خانه ى خدا، استلام ركن یمانى ، طواف نساء ، و رمى جمرات ، مشاهده كرده اند. 24

تقصیر در عمره ى مفرده
 

روایت شده است كه امام جواد علیه السلام براى خارج شدن از احرام عمره تصمیم گرفت كه تقصیر كند، شخصى كه كار او حجامت و مشابه آن بود نزد امام آمد تا براى امام علیه السلام تقصیر كند، چون خواست تقصیر را از موهاى دو طرف سر مبارك وى انجام دهد، امام فرمود: از جلوى سر آغاز كن ؛ او نیز چنین كرد. 25

وداع با خانه ى خدا
 

على بن مهزیار مى گوید: در سال 215 هجرى امام جواد علیه السلام را دیدم كه به زیارت خانه ى خدا آمده بود، در سپیده دم یكى از روزها كه تازه خورشید از افق سر بر آورده بود، مشغول طواف در خانه ى خدا شد و در هر دورى ركن یمانى و حجرالاسود را استلام مى كرد و دستها را بر آن مى سائید و سپس به صورتش مى كشید، پس از پایان یافتن طواف به طرف مقام ابراهیم علیه السلام رفت و دو ركعت نماز در آنجا بجاى آورد، آنگاه به سوى ملتزم رفت ، پیراهن عربى را بالا زد و قسمت قفسه سینه و شكم را به بیت چسباند و مشغول راز و نیاز و دعا شد، كه مدتى به طول انجامید.
بار دیگر در سال 217 هجرى آن حضرت را دیدم ، كه شبانه مشغول طواف وداع بود، ركن یمانى و حجرالاسود را لمس مى كرد، در شوط هفتم نزدیك ركن یمانى لباسهایش را كنار زد و بدن را به كعبه چسباند، سپس حجرالاسود را مسح نمود و آن را بوسید و به طرف مقام ابراهیم رفت و دو ركعت نماز، در پشت مقام به جاى آورد، و وقوف وى در ملتزم به اندازه ى هفت یا هشت دور طواف طول كشید. 26

اعجوبه اهل البیت
 

سید ابوالفضل طباطبایى اشكذرى ، مهدى اسماعیلى

پی‌نوشت‌ها:
 

1 جمال الاسبوع : 179.
2 دعوات : 89.
3 دعوات راوندى : 108، ح 243.
4 جمال الاُسبوع : 29 و 32. بحار الانوار: 88/215، ضمن ح 1.
5 هود: 11/6.
6انعام : 6/17.
7 طلاق : 65/7.
8 كهف : 18/39.
9 آل عمران : 3/173.
10 غافر: 40/44.
11انبیإ : 21/87.
12 - قصص : 28/24.
13 انبیإ : 21/89.
14 الدروع الواقیة : 43. دعوات : 106، ح 234. بحار الانوار: 94/133 ضمن ح 1، و 88/381، ح 1، و 94/243 ضمن ح 3. و وسایل الشیعه : 8/170، ح 10331. مصباح المتهجد: 523. مصباح كفعمى : 535.
15 ارشاد مفید: 323.
16 ارشاد مفید: 233.
17 آل عمران : 3/18.
18 مهج الدعوات : 52.
19اقبال الاعمال : 183.
20 كشف الغمة : 2/362.
21 كافى : 4/292، ح 11.
22 كافى 5/111، ح 6.
23 دلایل الامامة : 399، ح 352.
24 براى اطلاع بیشتر مراجعه شود به كتاب موسوعة الامام الجواد: 1/358 - 390.
25 كافى : 4/439، ح 5. تهذیب 5/244، ح 825، وسایل الشیعه : 13/516، ح 18346.
26 كافى : 4/532 ح 3. تهذیب : 5/281. ح 959. وسایل الشیعه : 14/289، ح 19220.حلیة الابرار: 4/618، ح 5
 

منبع:اعجوبه اهل البیت
يکشنبه 23/7/1391 - 19:39
اهل بیت
سفر به خراسان براى زیارت پدر
مرحوم سیّد محسن امین از كتاب تاریخ بیهقی روایت مى كند: در زمانى كه امام رضا علیه السلام در خراسان ساكن بود، امام جواد براى زیارت پدر از مسیر طبس ، مسینان به بیهق كه از نواحى نیشابور است سفر كرده و از آن جا به قریه شِشْتَمَد كه از نواحى سبزوار مى باشد رفت ، و سپس به زیارت پدر بزرگوارش نائل شد، او مى نویسد: این مسافرت در سال 202 هجرى قمرى یعنى یك سال پیش از شهادت امام رضا علیه السلام رخ داد.
قابل توجه خواننده محترم كه بنابر صحّت این روایت تاریخى ، امام جواد علیه السلام از آن جا به مدینه بازگشته و سپس به دستور مامون به بغداد سفر نموده است. 1
یكى از افرادى كه محضر امام رضا و امام جواد علیهما السلام را درك نمود و از یاران نزدیك هر دوى آنان بوده ، ابراهیم فرزند ابى محمود است .
او مى گوید: دست نوشته هایى از امام رضا علیه السلام پیش من مانده بود، پس از گذشت مدتى از شهادت آن حضرت ، روزى آن ها را بر داشته و به خدمت فرزند بزرگوارش ، جواد الائمه علیه السلام رفته و تسلیم وى نمودم ؛ امام علیه السلام یك یك دست نوشته ها را خواند، در میان نامه ها، نامه اى بزرگتر با نوشته بیشترى وجود داشت ، امام علیه السلام پس از خواندن ، آن را روى چشمانش گذاشت و در حالى كه بُغض گلویش را گرفته و اشك از دیدگانش جارى بود، فرمود: به خدا سوگند! خط و نوشته پدرم همین است .
گفتم : مولاى من، فدایت گردم! پدر بزرگوارت بارها در حق من دعا كرده و مى فرمود: اسْكنَك اللّهُ الْجَنَّةَ، ادْخَلَك اللّهُ الْجَنَّةَ ((خدا تو را ساكن بهشت سازد، خدا تو را وارد بهشت سازد))، آیا شما ضمانت مى كنى خداوند مرا به بهشت وارد نماید؟
فرمودند: آرى ؛ و در این لحظه ابراهیم از شدت عشق و علاقه ، براى تشكر و قدردانى ، به پاى حضرت افتاد و قدم هاى مبارك وى را بوسه داد، تا لبهاى خویش را در مقابل آتش جهنّم بیمه نماید. 2
ابو طالب قمى مى گوید: براى امام جواد علیه السلام نامه اى نوشتم و مسایلى را پرسیدم و چند بیت شعر كه در رثاى پدر بزرگوارش امام رضا علیه السلام سروده بودم ، همراه نامه براى آن حضرت فرستادم ، و از او اجازه خواستم تا درباره وى نیز اشعارى بسُرایم. چونان كه نامه به دست امام رسید، قسمتى از نامه مزبور روى آن نوشته شده بود را جدا كرد و نزد خویش نگاه داشت ، و پاسخ نامه را در بالاى مقدار باقیمانده از كاغذ، چنین نوشت : آفرین ! خداوند پاداش خیر به تو عطا كند. 3
مطرفى مى گوید: مبلغ چهار هزار درهم پول و دارایى من در اختیار امام رضا علیه السلام بود كه ناگهان خبر شهادت وى به گوشم رسید، با خود گفتم : پول و دارایى ام از دستم رفت !
فرداى آن روز فرزندش جواد الائمه علیه السلام جانشین پدر شد و مسند امامت و زعامت شیعه را به عهده گرفت ، تا در پى حل مشكلات مردم برآید، همچنانكه در فكر و اندیشه امامت امام جواد علیه السلام و مبلغ از دست رفته ى خود بودم ، نماینده اى از سوى امام علیه السلام به نزد من آمد و گفت : امام تو را احضار كرده است ، فردا به خدمت ایشان برو.
روز بعد فرا رسید و من به خدمت امام علیه السلام رسیدم ، چونانكه نگاهش به من افتاد فرمود: پدرم امام رضا علیه السلام از دنیا رفت ، و چهار هزار درهم به تو بدهكار بود، گفتم : آرى ، همینطور است .
امام با دستان مبارك خویش ، سجاده اى كه بر آن نشسته بود را بلند كرد؛ نگاه من به دینارهاى زرین كه زیر سجاده انباشته بود و چشم انسان را خیره مى كرد، افتاد؛ امام علیه السلام همه ى آنها را برداشته و به من داد تا بدهى پدر بزرگوارش را ادا نموده باشد؛ من نیز آنها را برداشتم و در حالى كه از آنچه درباره ى پدر بزرگوارش پنداشته بودم ، احساس شرمندگى مى كردم ، از محضر امام علیه السلام خارج شدم .4
ابو طالب قمى مى گوید: براى امام جواد علیه السلام نامه اى نوشتم و مسایلى را پرسیدم و چند بیت شعر كه در رساى پدر بزرگوارش امام رضا علیه السلام سروده بودم ، همراه نامه براى آن حضرت فرستادم ، و از او اجازه خواستم تا درباره وى نیز اشعارى بسُرایم. چونان كه نامه به دست امام رسید، قسمتى از نامه مزبور روى آن نوشته شده بود را جدا كرد و نزد خویش نگاه داشت ، و پاسخ نامه را در بالاى مقدار باقیمانده از كاغذ، چنین نوشت : آفرین ! خداوند پاداش خیر به تو عطا كند
خلیفه ى عباسى امام جواد علیه السلام را از مدینه یعنى زادگاه و وطنش به بغداد احضار كرد، هنگام حركت ، فرزندش امام هادى علیه السلام را در دامن خویش نشاند و پس از معرفى امامت وى ، فرمود: فرزندم چه هدیه اى دوست دارى از مسافرت برایت بیاورم ؟
گفت : دوست دارم شمشیرى كه همچون شعله آتش افروخته باشد برایم بیاورى .
سپس به فرزند دیگرش موسى فرمود: تو چه هدیه اى دوست دارى ؟
گفت : اسب تربیت شده سوارى . امام جواد علیه السلام پس از شنیدن سخن شیرین دو فرزندش ، فرمود: هادى روحیه و اخلاقیات پدر را به ارث برده است ، و موسى روحیه و اخلاق مادر را. 5
سیدبن طاووس با سندى طولانى از عبدالعظیم بن عبدالله حسنى روایت مى كند كه امام جواد علیه السلام دعاى مخصوصى را براى فرزند خردسالش كه در گهواره بود نوشت و او را بدین وسیله از شر و بدى دور نگاه مى داشت .
بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة إ لا بالله العلی العظیم
اللهم رب الملائكة و الروح و النبیین و المرسلین و قاهر من فی السماوات و الارضین و خالق كل شی ء و مالكه كف عنا بأس أعدائنا و من أراد بنا سوء من الجن و الانس و أعم أبصارهم و قلوبهم و اجعل بیننا و بینهم حجابا و حرسا و مدفعا إنك ربنا لا حول و لا قوة لنا إ لا بالله علیه توكلنا و إ لیه أنبنا و إ لیه المصیر
((ربنا لا تجعلنا فتنة للذین كفروا و اغفر لنا ربنا إ نك أ نت العزیز الحكیم )) 6ربنا عافنا من كل سوء و من شر كل دابة أنت آخذ بناصیتها و من شر ما یسكن فی اللیل و النهار و من شر كل سوء و من شر كل ذی شر رب العالمین و إله المرسلین صل على محمد و آله أ جمعین و أولیائك و خص محمدا و آله أجمعین بأتم ذلك و لا حول و لا قوة إلا بالله العلی العظیم بسم الله و بالله أومن بالله و بالله أعوذ و بالله أعتصم و بالله أستجیر و بعزة الله و منعته أمتنع من شیاطین الا نس و الجن و من رجلهم و خیلهم و ركضهم و عطفهم و رجعتهم و كیدهم و شرهم و شر ما یأتون به تحت اللیل و تحت النهار من البعد و القرب و من شر الغائب و الحاضر و الشاهد و الزائر أحیاء و أمواتا أعمى و بصیرا و من شر العامة و الخاصة و من شر نفس و وسوستها و من شر الدناهش و الحس و اللمس و اللبس و من عین الجن و الا نس و بالاسم الذی اهتز به عرش بلقیس و أعیذ دینی و نفسی و جمیع ما تحوطه عنایتی من شر كل صورة و خیال أو بیاض أو سواد أو تمثال أو معاهد أو غیر معاهد ممن یسكن الهواء و السحاب و الظلمات و النور و الظل و الحرور و البر و البحور و السهل و الوعور و الخراب و العمران و الاكام و الاجام و الغیاض و الكنائس و النواویس و الفلوات و الجبانات و من شر الصادرین و الواردین ممن یبدو باللیل و ینتشر بالنهار و بالعشی و الابكار و الغدو و الا صال و المریبین و الا سامرة و الا فاثرة [ترة ] و الفراعنة و الا بالسة و من جنودهم و أزواجهم و عشائرهم و قبائلهم و من همزهم و لمزهم و نفثهم و وقاعهم و أ خذهم و سحرهم و ضربهم و عبثهم و لمحهم و احتیالهم و اختلافهم و من شر كل ذی شر من السحرة و الغیلان و أم الصبیان و ما ولدوا و ما وردوا و من شر كل ذی شر داخل و خارج و عارض و متعرض و ساكن و متحرك و ضربان عرق و صداع و شقیقة و أ م ملدم و الحمى و المثلثة و الربع و الغب و النافضة و الصالبة و الداخلة و الخارجة و من شر كل دابة أنت آخذ بناصیتها إنك على صراط مستقیم و صلى الله على نبیه محمد و آله الطاهرین . 7
سید ابوالفضل طباطبایى اشكذرى ، مهدى اسماعیلى

پی‌نوشت‌ها:
 

1. اعیان الشیعه : 2/33.
2. رجال كشى : 567، ح 1073.
3. رجال كشى : 567، ح 1074، و 568، ح 1075، و 245، ح 451. بحار الانوار: 26/231، ح 6. وسایل الشیعة : 14/598، ح 19896.
4. كافى : 1/497، ح 11، ارشاد المفید: 325، خرایج و جرایح : 1/378، ح 7. مناقب ابن شهر آشوب : 4/391. روضة الواعظین : 267. اعلام الورى : 2/99. كشف الغمة : 2/360. بحارالانوار: 50/54، ح 29. مدینة المعاجز: 7/310، ح 2346.اثبات الهداة : 3/334 ح 17. وافى : 3/832، ح 1444.
5. عیون المعجزات : 133، س 4. بحارالانوار: 50/123، ح 5. اثبات الوصیة : 228.
6. ممتحنه 60/5
7. مهج الدعوات : 60/16. مصباح المتهجد: 499، ح 581. بحارالانوار: 60/266، ح 151، و 91/361، ح 1، 87/136، ح 5. بلدالامین : 88. مصباح كفعمى : 140.
 

منبع:اعجوبه اهل البیت
يکشنبه 23/7/1391 - 19:38
اهل بیت
نویسنده:نظیفه سادات مؤذن




 
خیلی دلم می‌خواست از جوان‌ترین امام یعنی امام جواد(علیه السلام) بیشتر بدانم؛ بیشتر از اینها که در هشت سالگی به امامت رسید و در بیست و پنج سالگی به شهادت؛ بیشتر از اینها که باب الحوائج است و فرزند دردانة امامِ آشنای ایران زمین. این بود که به محضر محدّث قمی رفتم و «منتهی الآمال» را گشودم.
رسول خدا(ص) دربارة مادرش فرموده بود: «پدرم به قربان پسر بهترین کنیزان که از اهل نوبه است و طیّب و پاک».1وقتی مأمون تصمیم گرفت دخترش را به عقد او درآورد، بزرگان بنی عبّاس مخالفت کردند و گفتند: این کودکی خردسال است، هنوز علم و کمالی کسب نكرده است، حدّاقل صبر کن تا به کمال برسد.
مأمون پاسخ داد: شما این خاندان را نمی‌شناسید. علم آنان از جانب خدای متعال است و نیازی به کسب علم و تحصیل ندارند. چه بزرگ باشد و چه در ظاهر كوچک، اعلم علمایند و از همه افضل. اگر باور ندارید، علمای زمان را بیاورید تا با او مناظره کنند.
در روز مناظره وقتی یحیی ابن اکثم یک سؤال طرح کرد و امام آن را به بیش از بیست سؤال تبدیل کرد و صورت‌های مختلف مسئله را برشمرد، همه در تحیّر ماندند و بخش کوچکی از عظمت مقام امامت او را به چشم دیدند.
همین که از میان جمعیتِ ملاقات کنندگانِ حضرت برخاست تا حاجتش را بخواهد، امام لبخند شیرینی به چشمانش هدیه داد و بی ‌مقدّمه فرمود: «ای ابو یعقوب! نام او را احمد بگذار!»مرد از لحظه‌ای که قافلة حاجیان به طرف مکّه حرکت کرده بود، تصمیم داشت از امام بخواهد که برای پسر بودن فرزندی که در راه داشت، دعا کند.
حالا امام، پیشاپیش هم نیّتش را خوانده بود هم از اجابت خواسته‌اش خبر داده بود.
امام را درکنار دجله ملاقات کرد. می‌خواست چیزی بگوید که حضرت را از بزرگ نمایی شیعیانش گله‌مند كند. گفت: شیعیانت ادّعا می‌کنند که تو مقدار آبی که در دجله هست و وزن دقیق آن را می‌دانی!
امام نگاهی به موج‌های دجله افکند و فرمود: «آیا خداوند متعال قدرت دارد که این علم را به پشه‌ای تفویض کند یا خیر؟»
مرد گفت: قدرت دارد.
حضرت پاسخ داد: «من نزد خدای متعال، نه از پشه، که از بیشتر خلق خدا گرامی‌ترم.»
ده سال بیشتر نداشت. عدّة زیادی از مردم از نواحی مختلف آمده بودند تا مطالب خود را از حضرت بپرسند. در یک مجلس سی هزار سؤال پرسیده شد و امامِ ده ساله، تمام آنها را یک به یک پاسخ داد.
روایات بسیاری از راویان مختلف نقل شده که امام افکارشان را بی آنکه بر زبان بیاورند، بیان می‌کرد.
مرد در زندان بود. می‌گفتند ادّعای پیامبری کرده است. علی بن خالد از سر کنجکاوی به دیدنش رفت. وقتی ماجرا را پرسید، مرد از دو سفر معجزه آسای خود به همراه امام گفت. در یک شب از محلّ «رأس الحسین» در شام، به مسجد کوفه، مسجد النبّی و مسجد الحرام رفته و بعد به مکان اوّل خود برگشته است.
بعد گفت که از سر بی‌تجربگی، این واقعه را برای شخصی نقل کرده است و چون ماجرا دربارة معجزات و کرامات امام بود و حقّانیت آن حضرت را نشان می‌داد، وقتی خبر به عبدالملک زیّات (وزیر معتصم) رسیده بود، دستور داده بود او را به اتّهام ادّعای نبوّت دستگیر کنند.
علی بن خالد از سر دلسوزی نامه‌ای به وزیر نوشت و ماجرا را توضیح داد و برای مرد درخواست عفو کرد. پاسخ عبدالملک یک جمله بود: همان کسی که در یک شب او را از شام به کوفه، مدینه و مکّه برده است، بیاید از زندان نجاتش دهد.
فردای همان روز، زندانبان‌ها در به در دنبال مرد زندانی می‌گشتند. هر چه باشد، راه زندان که از شام و کوفه نزدیک‌تر است!
وقتی یحیی ابن اکثم از حضرت پرسید: چه کسی امام است؟ برای من نشانه‌ای بیاور، گویی عصایی که در دست حضرت بود، بی‌طاقت شد از اینکه انسانی با این همه ادّعای دانش، چنین حجّت‌های آشکاری را نمی‌بیند، گویی آشکارتر از این باید می‌دید.
پس عصا به صدا در آمد که: همانا صاحب من، امام این زمان و حجّت خدا بر خلق است.
حتّی سنگ و آهن در برابر عظمت و لطفش نرم می‌شدند. هرگاه اراده می‌کرد و دست بر سنگ می‌گذاشت، اثر انگشتان مبارکش بر آن ظاهر می‌شد، با خاتم خود بر سنگ نقش می‌زد و با دست مبارکش آهن را به هر شکل که می‌خواست درمی‌آورد.
مرد آمده بود تا نصیحتی بشنود و برود. امام این گونه موعظه‌اش فرمود: «فقر را بالین خود گردان و دست در گردن آن انداز. با شهوت‌ها و هواهای نفس مخالفت کن و یادت باشد که همواره در محضر خدا و منظر خدایی. متوجّّه باش که در محضر خدا چگونه باید بود.»
می‌فرمود: «اگر سمت و سوی دلتان را به طرف خدا تنظیم کنید و قصد دلتان او باشد، راحت‌تر می‌رسید تا اینکه اعضاء و جوارحتان را با اعمال سنگین خسته کنید.»
حالا که همة اینها را دانستم، وقت عمل است. وقت آنکه سمت و سوی دلم را به آن طرف که باید، تنظیم کنم و هر لحظه به یاد خودم بیاورم که در محضر و منظرِ که هستم.

پی‌نوشت‌ها:
 

1. شیخ عبّاس قمی، منتهی الآمال، ج2، صص571 ـ598.
 

منبع: www. mouood.org
يکشنبه 23/7/1391 - 19:38
اهل بیت
نویسنده: علیرضا انصاری



امام نهم که نامش «محمد» و کنیه اش «ابوجعفر» و لقب وی «تقی» و «جواد» است، در ماه رمضان سال 195 هـ.ق. در شهر مدینه دیده به جهان گشود.(1) مادر او «سبیکه» نام دارد (2) که از نظر فضایل اخلاقی در درجه ی والایی قرار داشت و برترین زنان زمان خود بود، (3) به طوری که امام رضا (ع) از او به بانویی منزه و پاک دامن و بافضیلت یاد می کرد.(4) روزی که پدر بزرگوارش در گذشت، او حدود هشت سال داشت و در سن 25 سالگی به شهادت رسید(5) و در قبرستان قریش در بغداد کنار قبر موسی بن جعفر(ع) به خاک سپرده شد.

دلایل و شواهد امامت امام جواد(ع)

از آن جا که امام جواد(ع) نخستین امامی بود که در کودکی به مقام امامت رسید، اولین سؤالی که به ذهن متبادر می شو.د این است که چگونه یک نوجوان می تواند مسئولیت سنگین امامت مسلمانان را برعهده بگیرد و جانشین پیامبر خدا (ص) باشد؟
در جواب می گوییم: این امر ممکن بوده و دلایل و شواهد متعددی نیز بر آن وجود دارد که به بعضی از آن ها اشاره می کنیم:

الف) نص بر امامت

ما شیعیان باور داریم که خداوند، امام را منصوب می کند، زیرا او مصالح بندگان خود را بهتر می داند. بی تردید امامت، استمرار خط نبوت است. خداوند که انسان را برای پیمودن راه کمال و سعادت آفریده، همان گونه که باید برای ارائه ی طریق و رسیدن به مطلوب، پیامبرانی را مبعوث کند، لازم است برای تداوم این راه بعد از رحلت پیامبران، جانشینان معصومی را قرار دهد، زیرا عقل انسان ها به تنهایی برای تشخیص تمام عوامل و اسباب پیشرفت و کمال، کافی نیست.
از سوی دیگر، آیین انبیا ممکن است بعد از رحلت آن ها دستخوش انواع تحریفات شود، به همین دلیل، پاسدارانی معصوم لازم است تا از آن محافظت کنند. امام صادق (ع) می فرماید: «در میان ما اهل بیت، در هر نسلی، افراد عادلی هستند که تحریف غلوکنندگان را از آن [اسلام] نفی می کنند و دست بدعت گذاران و دین سازان و اهل باطل را کوتاه می سازند و تأویل و تفسیر نادرست جاهلان را کنار می زنند.»(6)
از طرف دیگر، تشکیل حکومت الهی که انسان را به تمام اهداف مورد نظر برساند، فقط از طریق پیشوایان معصوم امکان پذیر است، زیرا حکومت های انسانی، همیشه در مسیر منافع مادی افراد یا گروه های خاص سیر کرده اند.(7)
مطالعه ی دقیق قرآن به ما می فهماند که این کتاب دستورهای خود را به شکل کلی بیان کرده و سپس خدای تعالی تبیین و تفسیر آن را بر عهده ی رسول خدا(ص) قرار داده است؛ مانند: «و انزلنا إلیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم»(8)، «اقیموا الصلوه»، «آتو الزکاه» و ... بیان تعداد رکعات نماز و یا بیان حد و نصاب زکات، در قرآن نیامده است و پیامبر اکرم (ص) همه ی این ها را برای مسلمانان تفسیر و تشریح فرمود.
مسئله ی امامت امامان اثنی عشر نیز با همین شیوه (به صورت کلی) در قرآن ذکر شده است که حدود 84 آیه به آن دلالت دارد؛ از جمله: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الأمر منکم»،(9) «فسئلوا اهل الذکر إن کنتم لا تعلمون»،(10) «اتقوا الله و کونوا مع الصادقین».(11)
در این زمینه جابر بن عبدالله انصاری حدیث مشهوری نقل کرده است. وی می گوید: روزی خدمت پیامبر اکرم (ص) رسیدم درحالی که تازه آیه ی 59 از سوره ی نساء نازل شده بود. عرض کردم: یا رسول الله! خدا و رسول خدا را شناختیم و اطاعت می کنیم، اما اولی الامری که در این آیه آمده کیانند که اطاعتشان همچون اطاعت شما و خداوند بر ما واجب شده است؟ پیامبر گرامی (ص) فرمودند: «ای جابر! اولی الأمر، جانشینان من و امامان مسلمانان بعد از من می باشند که اول آن ها علی، فرزند ابوطالب، سپس حسن، بعد حسین، بعد علی فرزند حسین، سپس محمد فرزند علی که در کتاب آسمانی تورات به باقر مشهور است و تو ایشان را خواهی دید و وقتی دیدی، سلامم را به او برسان؛ سپس جعفر فرزند محمد، بعد از آن موسی فرزند جعفر، بعد علی فرزند موسی، سپس محمد فرزند علی، بعد علی فرزند محمد، پس از آن حسن فرزند علی، سپس هم نام من و هم کنیه ام حجت خدا در زمین و باقی مانده ی خدا در میان بندگانش فرزند حسن به علی است؛ همان شخصی که خداوند به وسیله ی او مشارق و مغارب زمین را فتح می کند و او از پیروانش غایب می شود. در زمان غیبت آن حضرت کسانی در اعتقاد به امامت او ثابت قدم می مانند که خداوند دل هایشان را با ایمان، امتحان کرده است.(12)
سن، اگر چه در بسیاری از امور یک مقیاس در نظر گرفته می شود اما در نزد خداوند، ملاک معتبری به شمار نمی آید. همیشه کسانی که سن و سال بیشتری دارند، در پیش گاه خدا بزرگ تر و بلند مرتبه تر از دیگران نیستند. چه بسا پیر فرتوتی که در نزد پروردگار، مطرود است وچه بسا جوان یا کودکی که در نزد خداوند، محبوب و عزیز است. در واقع، این عمل صالح و نیت پاک و موهبت های الهی و امثال این هاست که به فرد ارج و ارزش می بخشد و نخستین مقیاس به شمار می آید.
در روایتی دیگر از ابوبصیر نقل شده که به امام باقر(ع) عرض کردم: مردم (اهل سنت) به ما اعتراض می کنند که اگر امامان حقند، چرا خدا نامی از آن ها در قرآن نبرده است؟ امام باقر(ع) فرمود: در پاسخ آن ها بگویید: خدا نماز را بر پیغمبر(ص) نازل کرد و اسمی از سه یا چهار رکعت آن نبرد، تا این که رسول خدا(ص) آن را توضیح داد و نیز فریضه ی حج را نازل فرمود، ولی تعداد طواف های هفتگانه ی آن را نازل نکرد، تا پیغمبر(ص) آن را تفسیر کرد؛ همین طور است امامت ما. خداوند آیه ی «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» را نازل و پیامبر اولواالامر را به ائمه ی اثنی عشر تفسیر فرمود و اگر ساکت می شد و بیان نکرده بود، آل عباس و آل عقیل و یا دیگران مدعی می شدند که مراد از اولی الامر ماییم... .(13)
بدین سان پیامبر اسلام(ص) به دستور خدا امامان دوازده گانه را بعد از خود امام و پیشوا معرفی کرده است. این امور نشان می دهد که امام جواد(ع) لایق ترین و شایسته ترین فرد برای رهبری بوده است.

ب) جایگاه و فضایل امام

بی تردید واگذاری منصب امامت - همان طور که اشاره شد - لیاقت و شایستگی را می طلبد. این شایستگی را هر کسی داشته باشد خداوند مقام امامت را به او عنایت می کند. ممکن است این قابلیت در انسان خردسال باشد یا بزرگ سال. در قرآن از زبان حضرت ابراهیم آمده است: خدایا! امامت را در ذریه ی من قرار بده و خداوند در جواب فرمود: امامت، عهدی است که به هر کس عطا نمی گردد.(14) خداوند نیز می داند که این مقام را به چه کسی واگذار نماید.(15)
شخصیت امام جواد به گونه ای بود که فضایل و ابعاد شخصیت او اعجاب دانشمندان اسلامی، اعم از شیعه و سنی را برانگیخت و آنان امام را شایسته ی خلافت دانستند. برای نمونه، ابن جوزی می گوید: «او در علم و تقوا و زهد و بخشش، بر روش پدرش بود.»(16)
ابن حجر هیثمی می نویسد: «مأمون، امام جواد(ع) را به دامادی انتخاب کرد، زیرا با وجود کمی سن، از نظر علم و آگاهی و حلم، بر همه ی دانشمندان برتری داشت.»(17)
شبلنجی می گوید: «مأمون، پیوسته شیفته ی او بود، زیرا با وجود کمی سن، فضل و علم و کمال عقل خود را نشان داده، برهان (عظمت) خود را آشکار ساخت.»(18)

ج) مولودی پر خیر و برکت

در مجامع شیعه، از امام جواد(ع) به مولودی پر خیر یاد می شد.(19) امام رضا(ع) نیز به مناسبت های مختلف، از فرزند خود با این عنوان یاد می کرد و این موضوع در میان شیعیان، معروف بود. دو تن از شیعیان به نام «ابن اسباط» و «عباد بن اسماعیل» می گویند: در محضر امام رضا (ع) بودیم که ابوجعفر را آوردند، عرض کردیم: این همان مولود پرخیر و برکت است؟ حضرت فرمود: «آری، این همان مولودی است که در اسلام با برکت تر از او زاده نشده است.»(20)
تولد امام جواد(ع) در شرایطی صورت گرفت که خیر و برکت خاصی برای شیعیان به ارمغان آورد، زیرا عصر امام رضا(ع)، عصر ویژه ای بود و حضرت در تعیین جانشین خود، با مشکلاتی مواجه شد که در عصر امامان قبلی، بی سابقه بوده است. از یک سو پس از شهادت امام کاظم (ع) گروهی به نام «واقفیه» بر اساس انگیزه های مادی، امامت حضرت رضا(ع) را انکار کردند و از سوی دیگر، امام رضا (ع) تا حدود 47 سالگی فرزند نداشتند و چون احادیث رسیده از پیامبر (ص) حاکی بود که امامان دوازده نفرند. فقدان فرزند برای امام رضا(ع)، هم امامت خود آن حضرت و هم تداوم آن را زیرسؤال می برد و واقفیه این موضوع را دست آویز قرار داده بودند.
گواه این معنا، اعتراض «حسین بن قیاما واسطی» به امام هشتم و پاسخ حضرت است. «ابن قیاما» که از سران «واقفیه» بود، (21) طی نامه ای به امام رضا (ع) او را متهم به عقیم بودن کرد. امام (ع) در پاسخ نوشت: از کجا می دانی که من فرزندی نخواهیم داشت، سوگند به خدا، بیش از چند روز نمی گذرد که خدا پسری به من عطا می نماید که حق را از باطل جدا می کند.(22) امام رضا(ع) همواره سخنان و دلایل آنان را رد می کرد، (23) تا آن که تولد حضرت جواد(ع) به این سم پاشی ها خاتمه داد و موضع امام و شیعیان، تقویت گردید و اعتبار تشیع بالا رفت.(24)
با برکت بودن تولد امام جواد (ع) علاوه بر تقویت شیعیان، دلیل مهم دیگری نیز برای رهبری اوست.

د) نبوت برخی انبیا در کودکی

درست است که دوران شکوفایی عقل و جسم انسان معمولا حد و مرز خاصی دارد، ولی چه مانعی دارد که خداوند قادر، برای مصالحی، این دوران را برای بعضی از بندگان خاص خود کوتاه و خلاصه کند. در تاریخ، افرادی بوده اند که در پرتو عنایت خاص خداوندی در سنین کودکی به مقام پیشوایی امتی رسیده اند. در این خصوص نمونه ها و شواهد متعددی وجود دارد؛ از جمله:
1- قرآن درباره ی حضرت یحیی و رسالت او و این که در دوران کودکی به نبوت برگزیده شده است، می فرماید: «و اتیناه الحکم صبیا؛(25) ما فرمان نبوت را در کودکی به او دادیم.»
بعضی از مفسران، کلمه ی «حکم» را در آیه به معنای هوش و درایت گرفته اند و بعضی گفته اند: مقصود از این کلمه، «نبوت» است. مؤید این نظریه روایاتی است که در کتاب «اصول کافی» نقل شده است، از آن جمله، روایتی است از امام سجاد(ع) که حضرت طی آن، با تعبیر «حکم» در آیه ی مزبور، به «نبوت» حضرت یحیی در خردسالی استشهاد می کند و می فرماید:(26) پس از درگذشت زکریا، فرزند او یحیی کتاب و حکمت را از او به ارث برد: «یا یحیی خذ الکتاب بقوه و آتیناه الحکم صبیا؛(27) ای یحیی! کتاب (آسمانی) را با نیرومندی بگیر، و ما فرمان نبوت را در کودکی به او دادیم.»
2- با این که برای آغاز تکلم و سخن گفتن کودک معمولا زمانی حدود دوازده ماه لازم است، ولی حضرت عیسی (ع) در همان روزهای نخستین تولد زبان به سخن گشود و از مادر خود دفاع کرد و یاوه های معاندان را با منطق و دلیل رد کرد، در صورتی که اینگونه سخن گفتن و با این محتوا، در شأن انسان های بزرگ سال است.(28)
همان طور نوزادی چون عیسی که هنوز شیر می خورد می تواند به پیامبری مبعوث شود، امام جواد(ع) نیز در سن کودکی می تواند امام باشد.
سن، اگر چه در بسیاری از امور یک مقیاس در نظر گرفته می شود اما در نزد خداوند، ملاک معتبری به شمار نمی آید. همیشه کسانی که سن و سال بیشتری دارند، در پیش گاه خدا بزرگ تر و بلند مرتبه تر از دیگران نیستند. چه بسا پیر فرتوتی که در نزد پروردگار، مطرود است و چه بسا جوان یا کودکی که در نزد خداوند، محبوب و عزیز است. در واقع، این عمل صالح و نیت پاک و موهبت های الهی و امثال این هاست که به فرد ارج و ارزش می بخشد و نخستین مقیاس به شمار می آید. به علاوه، اعتقاد به نبوت و امامت ممکن نیست مگر پس از ایمان کامل به قدرت خدای متعال بر این که می تواند یک فرد را مجمع فضایل و مرجع معارف گرداند و او را پیشوا و نمونه ی مردم قرار دهد.

هـ)گفتار و رویکرد امامان

ما شیعیان باور داریم که ائمه ی اطهار (علیهم السلام)، معصوم اند و رفتار و گفتار آنان حجت می باشد. بدین سان اگر آنان کسی را امام معرفی کردند بی تردید او امام است. برخی از امامان، هم امام جواد(ع) را رهبر و پیشوا معرفی کرده اند و هم شبهه ی خردسال بودن او را مطرح و جواب داده اند. افزون بر آن، از این طریق نیز درصدد فرهنگ سازی بودند تا افکار عمومی را آماده ی پذیرش امامت امام جواد(ع) نمایند.
یکی از یاران امام رضا(ع) می گوید: در خراسان در محضر امام رضا(ع) بودیم. یکی از حاضران به امام عرض کرد: سرور من، اگر (خدای نخواسته) پیش آمدی رخ دهد، به چه کسی مراجعه کنیم؟ امام فرمود: به فرزندم ابوجعفر.(29) در این هنگام آن شخص سن حضرت جواد(ع) را کم شمرد، امام رضا(ع) فرمودند: خداوند عیسی بن مریم را در سنی کمتر از سن ابوجعفر، رسول و پیامبر و صاحب شریعت تازه قرار داد.»(30)

و)انجام دادن وظایف امام

یکی از دلایل مهم اثبات امامت، انجام دادن وظایف می باشد؛ بدین معنا که اگر کسی توانست رسالتی را که برعهده ی امام گذاشته شده است انجام دهد او امام است، حال خردسال باشد یا بزرگ سال. امام جواد(ع) در انجام رسالت امامت، موفق بود. او مانند سایر امامان، به هدایت و رهبری مردم پرداخت و در قالب های مختلف به سؤالات و مشکلات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آنان رسیدگی نمود، به گونه ای که در مدت امامت او کسی به رهبری اش اعتراض نکرد. افزون بر آن، رهبری مدبرانه و حکیمانه ی او تعجب همگان را برانگیخت. آنانی که رهبری امام را زیرسؤال برده بودند از ایده و تفکر خود پشیمان شدند. در این جا به بعضی از وظایفی که امام جواد (ع) انجام داد اشاره می کنیم:

1-تربیت شاگردان

یکی از ابعاد بزرگ زندگی ائمه، بعد فرهنگی آنان است. این پیشوایان هر کدام در عصر خود فعالیت فرهنگی داشته، شاگردانی تربیت می کردند و دانش های خود را به کمک آنان در جامعه منتشر می کردند. اما شرایط اجتماعی و سیاسی زمان آنان یکسان نبوده است؛ مثلا در زمان امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) شرایط اجتماعی، مساعد بود و به همین دلیل تعداد شاگردان و راویان حضرت صادق (ع) بالغ بر چهارهزار نفر می شد، ولی از دوره ی امام جواد تا امام عسکری (علیهما السلام) به دلیل فشارهای سیاسی و کنترل شدید از طرف حکومت، شعاع فعالیت آن ها بسیار محدود بود و از این نظر تعداد راویان و پرورش یافتگان مکتب آنان نسبت به زمان حضرت صادق (ع) کاهش یافت. در عین حال باید توجه داشت که در میان همین تعداد محدود اصحاب و راویان حضرت، چهره های درخشان و شخصیت های برجسته ای مانند: علی بن مهزیار، احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی، زکریا بن آدم، محمد بن اسماعیل بن بزیع، حسین بن سعید اهوازی، احمد بن محمد بن خالد برقی بودند که هر کدام در صحنه ی علمی و فقهی، وزنه به شمار می رفتند و حتی برخی تألیفات متعددی داشتند.
از طرف دیگر، راویان احادیث امام جواد(ع) تنها در محدثان شیعه خلاصه نمی شوند، بلکه محدثان و دانشمندان اهل تسنن نیز معارف و حقایقی از اسلام را از آن حضرت نقل کرده اند. برای نمونه، خطیب بغدادی احادیثی با سند خود از آن حضرت نقل کرده است.(31) هم چنین حافظ عبدالعزیز بن اخضر جنابذی(32) و مؤلفانی نیز مانند: ابوبکر احمد بن ثابت، ابواسحاق ثعلبی و محمد بن منده بن مهربذ در کتاب های تاریخی و تفسیری خویش روایاتی از آن حضرت نقل کرده اند.

2- بیان احکام و معارف دینی و شبهه زدایی

یکی از وظایف بسیار مهم امام، بیان احکام و پاسخ گویی به سؤالات مردم و شبهه زدایی است و امامان (علیهم السلام) در قالب های مختلف، به این وظیفه عمل می نمودند. از سوی دیگر، اگر کسی در بیان احکام دچار اشتباه می شد، آن را برطرف می کردند. امام جواد(ع) در این زمینه بسیار موفق بود. او با بیان احکام و معارف دینی و جواب پرسش ها و رفع شبهات، هم وظیفه ی امامت را خوب انجام می داد و هم جایگاه امامت خود را تثبیت کرد، به گونه ای که این امر موجب اطمینان شیعیان گردید، زیرا علی رغم دلایل و شواهد متعدد برای اثبات امامت امام جواد (ع) ، برخی از بزرگان و علمای شیعه اختلاف داشتند و سن ابوجعفر را برای رهبری کم می دانستند. از این رو شیعیان در سایر شهرها متحیر شدند.(33) به همین دلیل شیعیان اجتماعاتی تشکیل دادند و به منظور حصول اطمینان از این که او دارای علم امامت است، پرسش هایی را مطرح کردند و هنگامی که پاسخ های قاطع و قانع کننده دریافت کردند، آرامش و اطمینان یافتند.
برخی مورخان در این زمینه می نویسند: چون امام رضا (ع) در سال 202 هجری رحلت نمود، سن ابوجعفر نزدیک به هفت سال بود، از این رو در بغداد و سایر شهرها در بین مردم اختلاف نظر پدید آمد. «ریان بن صلت»، «صفوان بن یحیی»، «محمد بن حکیم»، «عبدالرحمن بن حجاج» و «یونس بن عبدالرحمن» با گروهی از بزرگان و معتمدان شیعه، در خانه ی «عبدالرحمن بن حجاج»گرد آمدند و در سوگ امام به گریه و اندوه پرداختند... یونس به آنان گفت: دست از گریه و زاری بردارید، باید دید امر امامت را چه کسی عهده دار می گردد و تا این کودک (ابوجعفر) بزرگ شود، مسائل خود را از چه کسی باید بپرسیم؟ در این هنگام «ریان بن صلت» برخاست و گلوی او را گرفت و فشرد، و در حالی که به سر و صورت او می زد، با خشم گفت: تو نزد ما تظاهر به ایمان می کنی و شک خود را پنهان می داری؟! اگر امامت او از جانب خدا باشد حتی اگر طفل یک روزه باشد، مثل پیرمرد صد ساله خواهد بود، و اگر از جانب خدا نباشد حتی اگر صد ساله باشد، چون دیگران یک فرد عادی خواهد بود، شایسته است در این باره تأمل شود. در این هنگام حاضران به توبیخ و نکوهش یونس پرداختند.(34)
در آن موقع، موسم حج نزدیک شده بود. هشتاد نفر از فقها و علمای بغداد و شهرهای دیگر رهسپار حج شدند و به قصد دیدار ابوجعفر عازم مدینه گردیدند، و چون به مدینه رسیدند، به خانه ی امام صادق (ع) رفتند. در این هنگام عبدالله بن موسی، عموی حضرت جواد (ع) وارد شد و در صدر مجلس نشست. یک نفر به پا خاست و گفت: این پسر رسول خداست، هر کس سؤالی دارد از وی بپرسد. چند نفر از حاضران سؤالاتی مطرح کردند که وی پاسخ های نادرستی داد...(35) شیعیان، متحیر و غمگین شدند و فقها مضطرب گشتند و قصد رفتن کردند و گفتند: اگر ابوجعفر می توانست جواب مسائل ما را بدهد، عبدالله نزد ما نمی آمد و جواب های نادرست نمی داد!
خداوند که انسان را برای پیمودن راه کمال و سعادت آفریده، همان گونه که باید برای ارائه ی طریق و رسیدن به مطلوب، پیامبرانی را مبعوث کند، لازم است برای تداوم این راه بعد از رحلت پیامبران، جانشینان معصومی را قرار دهد، زیرا عقل انسان ها به تنهایی برای تشخیص تمام عوامل و اسباب پیشرفت و کمال، کافی نیست.
در این هنگام دری از صدر مجلس باز شد و غلامی به نام «موفق» وارد مجلس گردید و گفت: این ابوجعفر است که می آید. همه به پا خاستند و از وی استقبال کرده سلام دادند. امام وارد شد و نشست و مردم همه ساکت شدند. آن گاه سؤالات خود را با او در میان گذاشتند وقتی که پاسخ های قانع کننده شنیدند، شاد شدند و او را دعا کردند و ستودند و عرض کردند: عموی شما، عبدالله چنین و چنان فتوا داد. حضرت فرمود: عمو! نزد خدا بزرگ است که فردا در پیش گاه او بایستی و به تو بگوید: با آن که در میان امت، داناتر از تو وجود داشت، چرا ندانسته به بندگان من فتوا دادی؟(36)
اسحاق بن اسماعیل که آن سال همراه این گروه بود، می گوید: من نیز در نامه ای ده مسئله نوشته بودم تا از حضرت بپرسم. در آن موقع همسرم حامله بود. با خود گفتم: اگر به پرسش های من پاسخ داد، از او تقاضا می کنم که دعا کند خداوند بچه ای را که همسرم به آن آبستن است، پسر قرار دهد. وقتی که مردم سؤالات خود را مطرح کردند، من نیز نامه را در دست گرفته به پا خاستم تا مسائلم را مطرح کنم. امام تا مرا دید، فرمود: ای اسحاق! اسم او را «احمد» بگذار؟ مدتی بعد همسرم پسری به دنیا آورد و نام او را «احمد» گذاشتم.(37)

3- فعالیت سیاسی

در عصر امام جواد(ع) شرایط به گونه ای بود که وی نمی توانست قیام مسلحانه انجام دهد اما از راه های گوناگون مشروعیت حکومت را زیر سؤال برده و شیعیان خود را حفظ می کرد. آن حضرت به شیعیان دستور داده بود که در حکومت نفوذ کنند. این امر موجب می شود که او از سیاست های ظالمانه ی حکومت علیه شیعیان آگاه شود و در این باره تصمیم بگیرد. از سوی دیگر، با نفوذ یاران امام در حکومت، شیعیان حفظ می شدند، زیرا کسانی که در حکومت نفوذ کرده بودند به روش های مختلف از ظلم و جنایت حکومت علیه شیعیان جلوگیری می نمودند. هم چنین امام، نمایندگان و وکلایی داشتند که به شهرهای مختلف اعزام شده و در واقع شبکه ی ارتباطی امام با شیعیان بودند.
امام جواد(ع) در انجام رسالت امامت، موفق بود. او مانند سایر امامان، به هدایت و رهبری مردم پرداخت و در قالب های مختلف به سؤالات و مشکلات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آنان رسیدگی نمود، به گونه ای که در مدت امامت او کسی به رهبری اش اعتراض نکرد. افزون بر آن، رهبری مدبرانه و حکیمانه ی او تعجب همگان را برانگیخت.
آنان ضمن گزارش وضع حکومت و شیعیان به امام، به جمع آوری بیت المال نیز می پرداختند و در اختیار امام قرار می دادند. کارگزاران امام در بسیاری از استان ها مانند: اهواز، همدان، سیستان، بست، ری، بصره، واسط، بغداد، کوفه و قم پخش شده بودند. آنان موظف بودند که در جاهای حساس نفود کنند و مناصب مهم را به دست آورند. از این رو محمد بن اسماعیل بن بزیع و احمد بن حمزه قمی، مقام والایی در دستگاه حکومت داشتند. نوح بن دراج نیز چندی قاضی بغداد و پس از آن قاضی «کوفه» بود. بعضی دیگر از شیعیان مانند حسین بن عبدالله نیشابوری حاکم بست و سیستان شد و حکم بن علیا اسدی به حکومت بحرین رسید.(38)
مرحوم کلینی نقل می کند که حضرت جواد (ع) بنا به درخواست یکی از شیعیان بست و سیستان، طی نامه ای به والی این منطقه سفارش کرد که در اخذ مالیات، بر او سخت نگیرد. والی که از پیروان امام بود، نه تنها بدهی او را بابت مالیات نگرفت، بلکه اعلام کرد تا آن زمان که بر سر کار است وی را از پرداخت مالیات، معاف خواهد کرد. علاوه بر این دستور داد برای او مستمری نیز تعیین کردند.(39)

پی نوشت :

1- اصول کافی، ج1، ص 492؛ شیخ مفید، الارشاد، ص 316. برخی تولد او را در نیمه ی رجب همان سال نوشته اند: طبرسی، اعلام الوری، ص 344.
2- همان، ص 315 و 492؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 379.
3- مسعودی، اثبات الوصیه، ص 209.
4- بحارالانوار، ج 50، ص 15.
5- اصول کافی، ج 1، ص 492؛ شیخ مفید، الارشاد، ص 316؛ طبرسی، اعلام الوری، ص 344.
6- اصول کافی، ج 1، ص 80.
7- ر.ک: آیه الله مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج 9، ص 38 و 39.
8- نحل(16) آیه ی 44.
9- نساء (4) آیه ی 59.
10- همان، آیه ی 43 و انبیاء (21) آیه ی 7.
11- توبه(9) آیه ی 119.
12-کمال الدین، باب نص الله عزوجل علی القائم، ص 253.
13- تفسیر عیاشی، ذیل آیه ی 59 سوره ی نساء.
14- بقره(2) آیه ی 124.
15- انعام(6) آیه ی 124.
16- تذکره الخواص، ص 359.
17- الصواعق المحرقه، ص 205.
18- نور الابصار، ص 161.
19- شیخ مفید، الارشاد، ص 319؛ طبرسی، اعلام الوری، ص347؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین.
20- بحار الانوار، ج 50، ص 20.
21- شیخ مفید، الارشاد، ص 318.
22- اصول کافی، ج 1، ص 320؛ طبرسی، اعلام الوری، ص 346.
23- همان، ص 321.
24- سید کاظم قزوینی، الامام الجواد من المهد الی اللحد، ص 337.
25- مریم(19) آیه ی 12.
26- اصول کافی، ج1، ص 382.
27- مریم(19) آیه ی 12.
28- همان، آیات 32-30.
29- همان، ص 322 و 384؛ شیخ مفید، الارشاد، ص 319؛ فتال نیشابوری، روضه الواعظین، ص 261؛ علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمه، ج3، ص 141؛ طبرسی، اعلام الوری، ص 346.
30- شیخ مفید، الارشاد، ص 318؛ طبرسی، اعلام الوری، ص 346، 141؛ بحار الانوار، ج 50، ص 21.
31- سید محسن امین، اعیان الشیعه،ج 2، ص 35.
32- مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 384.
33- نگاهی گذرا به زندگی امام جواد(ع)، ص 109.
34- همان.
35- همان، ص 110.
36- بحار الانوار، ج 50، ص 98.
37- مسعودی، اثبات الوصیه، ص 215.
38- جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ترجمه ی محمدتقی آیت اللهی، ص 79.
39- فروع کافی، ج 5، ص 111.

منبع: برگرفته از مجله ی معارف اسلامی 71
يکشنبه 23/7/1391 - 19:37
اهل بیت
نویسنده: عبدالکریم پاک نیا



پیشواى نهم شیعیان حضرت امام محمد تقى (ع) نخستین رهبر الهى است كه در میان امامان شیعه در خردسالى مسؤولیت مقام رفیع امامت را عهده دار گردید.آن گرامى در سال 203 قمرى و در سن هفت سالگى بعد از شهادت پدر بزرگوارش این مسؤولیت را پذیرفته و عملاً به هدایت و ارشاد مردم پرداخت.
در آن هنگام برخى این سؤال را مطرح مى كردند كه آیا مى توان رهبرى جامعه را به یك كودك هفت ساله سپرد؟ آیا یك كودك هفت ساله مدیریت، دوراندیشى و درایت یك مرد كامل را دارد؟
از منظر باورهاى شیعه كه موضوع امامت را یك موهبت الهى مى داند، پاسخ این پرسش روشن است، چرا كه از این دیدگاه خداوند متعال هر كسى را كه شایسته این مقام بداند، به منصب پیشوایى امت بر مى گزیند؛ حتى اگر در سنین كودكى باشد. مقیاس سن بالا، گرچه در میان مردم مقیاسى براى رسیدن به كمال محسوب مى شود، اما در بینش وحیانى قرآن ممكن است یك فرد در سن كودكى فضائل و كمالات و شرائط رهبرى جامعه را دارا باشد و امتیازات ویژه اى را كه لازمه رهبرى و امامت و نبوت است در او موجود باشد و خداوند متعال موهبت رسالت و امامت را به او عنایت كند و اطاعت از وى را بر مردم واجب و لازم گرداند.
البته خداوند متعال از این طریق مى خواهد به مردم بفهماند كه مقام نبوت و امامت، كه تداوم راه نبوت است، همانند منصب هاى معمولى نیست كه با زمینه ها و شرایط عادى انجام پذیرد، بلكه مقام معنوى نبوت و امامت مافوق این مناصب بوده و زمینه ها و شرایط ویژه اى مى طلبد.
در عصرى كه زمینه امامت پیشواى نهم فراهم آمده بود و آن حضرت در دوران كودكى این منصب آسمانى را عهده دار گردید، از این دست سؤالات زیاد مطرح مى شد و پاسخهاى مناسب نیز ارائه مى گردید. به همین دلیل چون مسئله تقریباً در زمان امام جواد(ع) حل شده تلقى شده بود، دیگر در مورد امام هادى(ع) كه در سن 8 سالگى و امام زمان (ع) كه در 5 سالگى به امامت رسیدند، این پرسشها تكرار نگردید.
نقل یكى از روایاتى كه در این زمینه وارد شده است، در اینجا مناسب مى نماید:
روزى یكى از شیعیان در محضر امام رضا(ع) پرسید: مولاى من! اگر خداى ناكرده براى وجود مقدس شما حادثه اى پیش آید، به چه كسى رجوع كنیم؟ امام رضا(ع) با كمال صراحت فرمودند: به پسرم ابوجعفر (امام جواد(ع)). آن مرد از شنیدن این سخن تعجب كرد، چرا كه امام نهم (ع) كودكى بیش نبود و آن مرد وى را كم سن و سال دید. امام رضا(ع) از سیماى متعجب و نگاه هاى تردیدآمیز او، اندیشه ناباورانه اش را دریافت و به او فرمود: اى مرد! خداى سبحان عیسى بن مریم (ع) را به عنوان پیامبر و فرستاده خود برگزید و او را صاحب شریعت معرفى كرد، در حالى كه خیلى كوچكتر از فرزندم ابوجعفر بود.(1)
امام هشتم (ع) براى اثبات امامت حضرت جواد(ع) و پاسخ به شبهات طرح شده، گاه از آیات قرآن و دلایل تاریخى بهره مى گرفت و گاهى نیز از تفضلات الهى و تأییدات غیبى استفاده مى كرد.
در این رابطه حسن بن جهم مى گوید: در حضور امام هشتم(ع) نشسته بودم كه فرزند خردسالش را صدا كرد. آن سلاله پاك نبوى نیز در پاسخ به نداى پدر به جمع ما پیوست. امام رضا(ع) لباس آن كودك را كنار زده و به من فرمود: میان دو شانه اش را بنگر! چون به میان دو كتف او نگاه كردم، چشمم به یكى از شانه هایش به مهر امامت افتاد كه در میان گوشت بدن قرار داشت. فرمود: آیا این مهر امامت را مى بینى؟ شبیه همین در روى شانه پدرم نیز وجود داشت.(2)

نوجوانى در قلّه رفیع دانش

امام نهم(ع) در مقام رهبرى امت اسلام، به عنوان الگوى دانشمندان جوان چنان در عرصه علم و دانش درخشید كه دوست و دشمن را به تعجب و شگفتى واداشت. گفتگوها، مناظرات،پاسخ به شبهات عصر، گفتارهاى حكیمانه و خطابه هاى آن گرامى، گواه روشنى بر این مدعاست.
على بن ابراهیم از پدرش نقل كرده است كه: بعد از شهادت امام هشتم(ع) ما به زیارت خانه خدا مشرف شدیم و آنگاه به محضر امام جواد (ع) رفتیم. بسیارى از شیعیان نیز در آنجا گرد آمده بودند تا امام جواد(ع) را زیارت كنند. عبد اللّه بن موسى عموى حضرت جواد(ع) كه پیرمرد بزرگوارى بود و در پیشانى اش آثار عبادت دیده مى شد، به آنجا آمد و به امام (ع) احترام فراوانى كرده و وسط پیشانى حضرت را بوسید.
امام نهم برجایگاه خویش قرار گرفت. همه مردم به علت خردسال بودن حضرت با تعجب به همدیگر نگاه مى كردند كه آیا این نوجوان مى تواند از عهده مشكلات دینى و اجتماعى مردم در جایگاه رهبرى و امامت آنان برآید؟! مردى از میان جمع بلند شده از عبداللّه بن موسى، عموى امام جواد(ع) پرسید: حكم مردى كه با چهارپایى آمیزش نموده است چیست؟ و او پاسخ داد: بعد از قطع دست راست اش به او حد مى زنند.
امام جواد(ع) با شنیدن این پاسخ ناراحت شد و به عبداللّه بن موسى فرمود: عموجان از خدا بترس! از خدا بترس! خیلى كار سخت و بزرگى است كه در روز قیامت در برابر خداوند متعال قرار بگیرى و پروردگار متعال بفرماید: چرا بدون اطلاع و آگاهى به مردم فتوا دادى؟ عمویش گفت: سرورم! آیا پدرت - كه درود خدا بر او باد - این گونه پاسخ نداده است؟!
امام جواد(ع) فرمود: از پدرم پرسیدند: مردى قبر زنى را نبش كرده و با او درآمیخته است، حكم این مرد فاجر چیست؟ و پدرم در پاسخ فرمود: به خاطر نبش قبر دست راست او را قطع مى كنند و حد زنا بر او جارى مى گردد، چرا كه حرمت مرده مسلمان همانند زنده اوست.
عبداللّه بن موسى گفت: راست گفتى سرورم! من استغفار مى كنم.
مردم حاضر، از این گفت و شنود علمى شگفت زده شدند و گفتند: اى آقاى ما! آیا اجازه مى فرمایى مسائل و مشكلات خودمان را از محضرتان بپرسیم؟
امام جواد(ع) فرمود: بلى. آنان سى هزار مسئله پرسیدند و امام جواد(ع) بدون درنگ و اطمینان كامل همه را پاسخ گفت. این گفتگوى علمى در نه سالگى حضرت رخ داد.(3)
امام جواد(ع) در سنین نوجوانى عالم ترین و آگاه ترین دانشمند عصر خود بود و مردم از دور و نزدیك به حضورش شتافته و پاسخ مشكلات علمى خود را از او دریافت مى كردند.
اینك نظر برخى از دانشمندان مخالف و موافق را در این زمینه باهم مى خوانیم:
ابن حجر هیثمى در كتاب الصوائق المحرقه مى گوید: مأمون او را به دامادى انتخاب كرد، زیرا با وجود كمى سن، از نظر علم و آگاهى و حلم بر همه دانشمندان برترى داشت.
شبلنجى در نورالابصار آورده است: مأمون پیوسته شیفته او بود، زیرا با وجود سن اندك، فضل و علم و كمال خود را نشان داده و برهان عظمت خود را آشكار ساخت.
جاحظ معتزلى كه از مخالفان خاندان على(ع) بود، به این حقیقت اعتراف كرده است كه: امام جواد(ع) در شمار ده تن از «طالبیان» است كه هر یك از آنان عالم، زاهد، عبادت پیشه، شجاع، بخشنده، پاك و پاك نهادند و هیچ یك از خاندانهاى عرب داراى نسب شریفى همانند امامان شیعه نیست.(4)
فتال نیشابورى نیز مى گوید: مأمون شیفته او شد، چون مشاهده كرد كه آن حضرت با سن كم خود، از نظر علم و حكمت و ادب و كمال عقلى، به چنان رتبه والایى رسیده كه هیچ یك از بزرگان علمى آن روزگار بدان پایه نرسیده اند.(5)
امام محمد تقى(ع) خود نیز گاهى به علم و دانشى كه خداوند ارزانى اش داشته بود، اشاره كرده و مى فرمود: «منم محمد فرزند رضا! منم جواد! منم دانا به نسبهاى مردم در صلبها، من داناترین كس هستم كه رازهاى ظاهرى و باطنى شما را مى دانم و از آنچه كه به سوى اش روانه هستید آگاهم! این علمى است كه خداوند متعال قبل از آفرینش تمامى مخلوقات جهان به ما خانواده عنایت كرده است. این دانش سرشار تا پایان جهان و بعد از فانى شدن آسمان ها و زمین ها نیز باقى خواهد ماند.
اگر غلبه اهل باطل و حكومت ناحق گمراهان و هجوم اهل شك و تردید نبود، هر آینه سخنى مى گفتم كه همه اهل جهان از گذشته گان و آینده گان ناباورانه انگشت حیرت به دهان مى گرفتند.»
سپس دست مبارك خود را بر دهان گذاشته و فرمود: «یا محمّد اصمت كما صمت آباؤك من قبل؛ اى محمد خاموش باش! همچنانكه پدرانت قبل از تو سكوت را برگزیده اند.»(6)
امام نهم در سن كودكى به امامت رسید و دانش سرشار آن گرامى دوست و دشمن را به حیرت و شگفتى واداشت. بر جوانان مسلمان و مشتاق اهل بیت (ع) شایسته است كه از فرصت جوانى بهره گرفته و در جستجوى دانش با تمام وجود تلاش كنند و رهنمودهاى آن امام عزیز در زمینه علم و دانش را چراغ راه خویش قرار دهند. در اینجا به برخى از رهنمودهاى آن حضرت در این زمینه مى پردازیم:

جوانان در عرصه تفكر و كسب دانش

جوانان بر اساس طبیعتى كه دارند، براى آشنایى با افكار و اندیشه هاى متفاوت علاقه شدیدى از خود نشان مى دهند. آنان دوست دارند اندیشه هاى نو و متفاوت را بشناسند و از میان آنها آنچه را كه به نظر خود بهتر و كارآمدتر تشخیص مى دهند انتخاب كنند.
امام على(ع) فرمودند: «انما قلب الحدث كالارض الخالیة ما القى فیها من شى ءٍ قبلته؛(7) دل نوجوان همانند زمین خالى(آماده و مستعد) است و هر اندیشه اى كه در آن القاء شود، مى پذیرد.»
بذر دانش یكى از مهم ترین سرمایه هایى است كه مى توان در دل جوان كاشت و آن را بارور نمود. امام جواد(ع) در پیامى اهمیت علم و دانش را این گونه بیان مى كند: «علیكم بطلب العلم فانّ طلبه فریضةٌ و البحث عنه نافلةٌ و هو صلةٌ بین الاخوان و دلیلٌ على المروّة و تحفةٌ فى المجالس و صاحبٌ فى السّقر و انسٌ فى الغربة؛(8) بر شما باد كسب دانش! چرا كه آن براى همه لازم است و سخن از علم و بررسى آن امرى مطلوب( و دوست داشتنى) است. برادران (دینى) را به هم پیوند مى دهد و نشانه (شخصیت والا و) جوانمردى، تحفه مناسبى براى مجالس، دوست و همراه در سفر و مونس غربت و تنهائى است.»
از منظر امام جواد(ع) شایسته است كه یك جوان مسلمان به علم و دانش روى آورد و آن را به عنوان مونس و یار مناسب براى خود برگزیند، دوستان خود را بر اساس بینش و دانش انتخاب كند و شخصیت اجتماعى خود را به وسیله دانش و علم مشخص سازد، براى مجالس و دیدار دیگران علم هدیه برد و در تنهایى و غربت و سفر، علم و دانش را بهترین همسفر و مونس خود بداند، چرا كه علم و دانش، سرچشمه تمام كمالات و ریشه همه پیشرفتهاست. پیشواى نهم، علم را دو قسمت كرده و مى فرمود: علم و دانش دو نوع است: علمى كه در وجود خود انسان ریشه دارد و علمى كه از دیگران مى شنود و یاد مى گیرد. اگر علم اكتسابى با علم فطرى هماهنگ نباشد، سودى نخواهد داشت. هر كس لذت حكمت را بشناسد و طعم شیرین آن را بچشد، از پى گیرى آن آرام نخواهد نشست. زیبایى واقعى در زبان (و گفتار نیك) است و كمال راستین در داشتن عقل.»(9)
امام محمد تقى(ع) علم و دانش را یكى از مهمترین عوامل پیروزى و رسیدن به كمالات معرفى مى كرد و به انسان هاى كمال خواه و حقیقت طلب توصیه مى نمود كه در راه رسیدن به آرزوهاى مشروع و موقعیت هاى عالى دنیوى و اخروى از این نیروى كارآمد بهره لازم را بگیرند. آن گرامى مى فرمود: «أربع خصالٍ تعین المرء على العمل: الصّحة والغنى و العلم و التّوفیقٌ؛(10)چهار عامل موجب دست یابى انسان به اعمال (صالح و نیك) است: سلامتى، توانگرى، دانش و توفیق(خداوندى)».
با توجه به سخنان آموزنده امام جواد(ع) در عرصه علم و دانش بر همگان و از جمله جوانان لازم است از فرصت جوانى بهره گرفته و خود را به این خصلت زیباى انسانى بیارایند و كسب معرفت و علم را سرلوحه برنامه هاى زندگى خود قرار دهند.
علم بال است مرغ جانت را
بر سپهر او برد روانت را
علم دل را بجاى جان باشد
سربى علم بدگمان باشد
علم نور است و جهل تاریكى
علم، راهت برد به تاریكى
علم روى تو را به راه آرد
با چراغت به پیشگاه آرد
علم را دزد برد نتواند
به اجل نیز مرد نتواند
نه به میل زمان خراب شود
نه به سیل زمین درآب شود

گفتار اندیشمندان

یك جوان شایسته و هدفمند بر اساس اندیشه ها و عواطف خود ممكن است به سوى برخى صاحب نظران و اندیشمندان، متمایل شود، به جلسات آنان برود، به سخنرانى هایشان گوش فرا دهد و حرفهایشان را بشنود و بپذیرد.
اما در این میان پیروى از گفته هاى آنان، اگر بر اساس حق نباشد، ممكن است انسان را به سوى باطل و راه هاى انحرافى سوق دهد. بنابراین بر یك جوان مسلمان و متعهد زیبنده است كه تمایلات خود و گفته هاى دیگران را بر اساس اندیشه هاى صحیح و عقلانى بسنجد و راه خود را با معیار حقیقت انتخاب كند. امام جواد(ع) در این زمینه رهنمود راهگشایى براى همگان دارد. آن گرامى مى فرماید:
«من اصغى الى ناطق فقد عبده فان كان النّاطق یؤدّى عن اللّه عزّ و جلّ فقد عبد اللّه و ان كان النّاطق یؤدّى عن الشّیطان فقد عبد الشیطان؛(11) هر كس به گفتار گوینده اى گوش فرا دهد، او را پرستش كرده است، اگر ناطق از خداى مى گوید، شنونده خدا را عبادت كرده و اگر از شیطان بگوید، شنونده نیز به پرستش شیطان پرداخته است.»
در اینجا مناسب است كه به حكایتى از یك جوان كه در راه كسب علم و دانش تلاش نموده و خود را به مقامات عالیه كمال رسانده اشاره اى داشته باشیم. چنین حكایاتى این پیام را به ما مى دهند كه اگر جوانان درباره كسب علم و دانش تلاش كنند مى توانند سرآمد باشند و بر بزرگترها نیز پیشى گیرند.

دانشمند نوجوان

هنگامى كه عمربن عبدالعزیز به خلافت رسید، مردم از اطراف و اكناف گروه گروه، براى عرض تبریك به مركز خلافت آمده و به حضورش مى رسیدند. روزى جمعى از اهل حجاز به همین منظور بر او وارد شدند. خلیفه بعد از دیدار ابتدایى متوجه شد كه پسر بچه اى آماده است تا از میان آن جمع سخن بگوید.
خطاب به او گفت: بچه! برو كنار تا یكى بزرگتر از تو صحبت كند پسر نوجوان فوراً گفت: اى خلیفه! اگر بزرگسالى میزان است، پس چرا شما بر مسند خلافت قرار گرفته اید؟ با اینكه بزرگتر از شما هم افرادى اینجا هستند؟!
عمر بن عبدالعزیز از تیزهوشى و حاضر جوابى او متعجب شده و گفت: راست مى گویى و حق با توست. اكنون حرف دلت را بزن! آن نوجوان هوشمند گفت: اى امیر! از راه دور آمده ایم تا به شما تبریك بگوییم و منظورمان از این عمل، شكر الهى است كه مثل شما خلیفه خوبى را به مردم عطا كرده است، وگرنه مجبور نبودیم به این سفر بیاییم، زیرا نه از تو مى ترسیم و نه طمعى داریم. امّا اینكه از تو نمى ترسیم براى این است كه تو اهل ظلم و ستم بر مردم نیستى و علت اینكه طمع نداریم این است كه ما از هر جهت در رفاه و نعمت هستیم.
وقتى سخن آن نوجوان تمام شد، خلیفه از او درخواست كرد كه وى را موعظه كند.
او نیز گفت: اى خلیفه! دو چیز زمامداران را مغرور مى كند: اول، حلم خداوند و دوم، مدح و چاپلوسى اشخاص از آنها. خیلى مواظب باش كه از آنان نباشى، زیرا كه اگر از آن عده شدى، لغزش پیدا مى كنى و در زمره گروهى قرار مى گیرى كه خداوند متعال در حق آنان فرمود: «ولاتكونوا كالّذین قالوا سمعنا و هم لایسمعون؛(12) از آن افراد نباشید كه ادّعاى شنیدن مى كنند با اینكه نمى شنوند.»
در پایان: خلیفه از سن و سال او پرسید و معلوم شد كه بیش از دوازده سال ندارد. آنگاه خلیفه او را تحسین كرده و در مورد وى و عظمت علم و دانش او شعرى خواند كه:
تَعَلّم فَلَیسَ المَرءُ یولَدُ عالِماً
وَ لَیسَ أخو عِلمٍ كَمَن هُوَ جاهِلٌ
فَانَّ كَبیرَ القَومٍ لاعِلمَ عِندَه
صَغیرٌ اذا التَفَتَ عَلَیهِ المَحافِلُ
«دانش بیاموز، كه آدمیزاد دانشمند به دنیا نمى آید و هیچ گاه دانا با نادان هم رتبه نیست. بزرگ قوم، هرگاه دانش نداشته باشد، در مجالس و محافل، كوچك و خوار دیده مى شود.»

پی نوشت ها:

1 كشف الغمه، على بن عیسى اربلى، مكتبه بنى هاشمى، تبریز، 1381، ج 2، ص 353.
2 ارشاد شیخ مفید، چاپ كنگره، قم، 1413 ق، ص 618.
3 بحارالانوار، علامه محمد باقر مجلسى، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404 ق، ج 50، ص 85.
4 سیره پیشوایان، مهدى پیشوائى، مؤسسه امام صادق(ع)، قم، 1381 ش، ص 555.
5 روضة الواعظین، محمد فتال نیشابورى، نشر رضى، قم، ج 1، ص 237.
6 بحارالانوار، ج 50، ص 108.
7 وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملى، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، 1409 قمرى، ج 21، ص 478.
8 بحارالانوار، ج 7، ص 80.
9 كشف الغمه، ج 3، ص 193.
10 معدن الجواهر، ابوالفتح كراجكى، كتابخانه مرتضویه، تهران، 1394 ق، ص 41.
11 سوره انفال، آیه 21.
12 المستطرف، محمد بن احمد ابشیهى، ج 1، ص 107.

منبع: خبرگزاری فارس
يکشنبه 23/7/1391 - 19:36
اهل بیت
در زندگی امامان معصوم(ع) مواردی خارق العاده در كتاب های حدیثی نقل شده است كه علما و متكلمان شیعی از آن ها تحت عنوان «كرامات، معجزات، مناقب و نشانه»های امامت یاد كردند. چنان كه شیخ مفید ره، در كتاب گران قدر «الارشاد» تحت عنوان «طرف من الاخبار عن مناقب ابی جعفر علیه السلام و دلایله و معجزاته» این موارد را نقل كرده است. در این میان، موارد خارق العاده و كرامات بیشتری از امامان متأخر به ویژه امام جواد(ع) و امام هادی(ع) در كتاب های حدیثی روایت شده است. به گونه ای كه بیش از ١٥ كرامت از امام جواد(ع) در كتاب ها نقل شده است.
این در حالی است كه در كتاب «مسندالجواد» علامه عطاردی تنها ٢٥٠ حدیث از امام جواد(ع) روایت شده است. استاد عطاردی در اقدامی ارزشمند و كم نظیر، طی چندین مجلد، روایات و اخباری كه از هر یك از امامان نقل شده است را با عنوان «مسندالامام...» جمع آوری و منتشر كرده است.

تفاوت كرامت و معجزه

در كتاب های كلامی كم و بیش به تفاوت كرامت و معجزه اشاره و گفته شده است كه معجزه در مفهوم خاص به انجام عملی خارق العاده از سوی پیامبر برای اثبات نبوت و صدق رسالت به كار می رود. در حقیقت معجزه دلیل تصدیق ارتباط پیامبر با خدا و عالم غیب است. اما كرامت عملی غیرعادی است كه انجام دهنده آن را برای اثبات ادعای نبوت یا امامت به كار نمی برد. به همین خاطر شیعه برای اثبات امامت ائمه(ع) به تصریح امام پیشین و مانند آن استناد می كند و از طریق پاسخ گویی امام به پرسش های دینی، برخورداری پاسخ دهنده را از علم الهی(علم لدنی) كه از آن در ادبیات روایی به «محدث» بودن تعبیر شده، می آزماید. هر چند متكلمان برای امور خارق العاده ای كه گاه از امامان سرزده نیز، واژه «معجزه» را به كار برده اند. نكته دیگر این كه واژه كرامات هم به برخی كارهای خارق العاده اولیای الهی اطلاق شده است اما تفاوتی كه بین كرامات امامان(ع) با كرامت بزرگان زهد و تقوا ذكر شده، آن است كه گفته اند، كرامات ائمه(ع) با اذن خدا در اختیار آنان است و هرگاه اراده كنند می توانند كرامتی را از خود بروز دهند، اما ظهور كرامات از سوی عارفان حقیقی و اولیا و ابرار به طور اتفاقی و در مواقع خاص اتفاق می افتد.

اعجاز علمی امام جواد(ع)

با آن كه امام جواد(ع) در امر امامت بی رقیب بود (چون امام رضا(ع) فرزند دیگری نداشت) و امام رضا(ع) هم به جانشینی فرزندش امام جواد(ع) تصریح كرده و كوشیده بود استبعاد و شگفتی شیعیان را نسبت به امامت جوادالائمه از طریق تمسك به آیات اعطای نبوت به عیسی(ع) در خردسالی برطرف و زمینه باور شیعیان را به امامت ایشان فراهم كند، با این همه پس از شهادت حضرت ثامن الحجج(ع) جمعی از بزرگان شیعه در بغداد گردهم آمدند و درباره امامت امام جواد(ع) به مشورت پرداختند. این گردهمایی نشان می داد كه پذیرش امامت امام محمدتقی در سن ٧ یا ٨ سالگی، برای برخی از شیعیان دشوار بوده است.
در نتیجه همین شك و تردیدها بود كه گروهی را به سوی «واقفیه» سوق داد و علمای شیعه را به سفربه مدینه و پرس وسوال از امام جواد(ع) واداشت. كتاب كافی از علی بن ابراهیم از پدرش نقل می كند كه گفت: گروهی از شیعیان از شهرهای دور آمدند و از امام جواد(ع) اجازه تشرف گرفتند و خدمت آن حضرت رسیدند و در یك مجلس صدها مسئله از او پرسیدند و حضرت به آن ها جواب گفت و در آن زمان ١٠ ساله بود. (كافی ج ٢ ص ٤٢٠-٤١٩) پس از این پرسش و پاسخ ها بود كه شیعیان متحیر به اطمینان قلبی و به این باور رسیدند كه امام كسی نیست جز جوادالائمه(ع). راوی می گوید: خدمت ابی جعفر امام محمدتقی(ع) رسیدم و درباره موضوعاتی با اومناظره كردم سپس فرمود: ای ابا علی! (كنیه راوی) شك و تردید از میان رفت. پدرم جز من فرزندی ندارد. (كافی ج ٢ ص ١٠٤) هم چنین كلینی در كتاب خود «كافی» روایتی را نقل كرده است كه روزی عموی امام رضا(ع) علی بن جعفر(ع) در مسجدالنبی(ص) درس می داد و احادیثی را كه از برادرش امام كاظم(ع) شنیده بود، برای شاگردان روایت می كرد. در این حال امام جواد(ع) به مسجدالنبی(ص) وارد شد. عموی امام رضا(ع) كه سن و سالی از او گذشته بود تا چشمش به امام جواد(ع) افتاد، بی درنگ از جا بلند و بدون آن كه كفش و عبای خود را بپوشد به سمت ورودی مسجد رفت و دست امام جواد(ع) را بوسید و به آن حضرت ادای احترام كرد. امام به او فرمود: ای عمو! بنشین. خدایت رحمت كند، او گفت: آقای من! چگونه من بنشینم و تو ایستاده باشی؟! هنگامی كه علی بن جعفر به محلی كه درس می داد برگشت، اصحاب و شاگردانش او را سرزنش كردند كه چرا با این كه او عموی پدر امام جواد(ع) است و بسیار بزرگ تر از او از نظر سن، با این حال چنین نسبت به امام رفتار كرده است؟ او در پاسخ ریش خود را در دست گرفت و به آنان عتاب آلود، گفت: خاموش باشید اگر خدای عز و جل این ریش سفید را سزاوار(امامت) ندانست و این كودك را سزاوار دانست و به او چنان مقامی داد، آیا من باید فضیلت او را انكار كنم؟! پناه بر خدا از سخن شما... (همان جا ص٧-١٠٦)
شیخ مفید هم در «ارشاد» از خوشحالی و مسرت مأمون از علم و دانش امام(ع) درخردسالی سخن گفته و نوشته است به همین خاطر تصمیم گرفت دخترش ام الفضل را به همسری آن حضرت در آورد. اما عباسی ها بر تصمیم او خرده گرفتند و بهانه آوردند كه امام(ع) هنوز خردسال است و به سرحد معرفت و كمال نرسیده است. این جا بود كه قرار شد جلسه مناظره ای بین امام(ع) و قاضی القضاة مأمون، یحیی بن اكثم در دربار برگزار شود. این مناظره برپا شد و یحیی چنان از پاسخ دقیق امام متعجب شد كه هاج و واج ماند و از شرمندگی عرق سراسر صورتش را فرا گرفت و آثار درماندگی در او آشكار شد و زبانش به لكنت افتاد، چنان كه حاضران متوجه درماندگی او شدند و شكست او و عظمت امام (ع) را به چشم خود مشاهده كردند.

امام (ع) از دل مردم آگاه است

هنگامی كه مراسم عروسی انجام شد، شخصی به نام محمدبن علی هاشمی نقل كرده است كه من بامداد روز بعد نخستین كسی بودم كه برای تهنیت خدمت امام رسیدم و چون در آن شب دوایی خورده بودم به شدت تشنه بودم و نمی خواستم از امام آب طلب كنم.
امام(ع) به چهره من نگاه كرد و گفت: به گمانم تشنه ای؟ گفتم: آری، دستور داد آب بیاورند، با خودم گفتم: اكنون آبی مسموم می آورند به این خاطر اندوهگین شدم. در این حال خدمتكار آب آورد. حضرت كه گویی فكر مرا خوانده بود، با حالتی متبسم و خندان به صورتم نگاه كرد و فرمود: ای غلام آب را به من بده، آن را گرفت و آشامید، سپس به من داد. من هم آشامیدم. باز تشنه شدم و دوست نداشتم آب بخواهم، امام این مرتبه هم مانند بار اول رفتار كرد.
راوی می گوید: محمدبن علی هاشمی به من گفت: گمان می كنم امام جواد(ع) چنان كه شیعیان درباره او اعتقاد دارند از دل مردم آگاه است. (كافی ج٢ ص ٤١٩ و ارشاد ص ٦٣١)

نامه های بی آدرس

داود جعفری می گوید: حضور امام جواد(ع) شرفیاب شدم و سه نامه بی آدرس همراه من بود كه بر من مشتبه شده بود و نمی دانستم به چه شخصی آن ها را برسانم. به همین خاطر ناراحت بودم. حضرت یكی از آن ها را برداشت و فرمود: این نامه زیاد بن شبیب است. دومی را برداشت و فرمود: این نامه فلانی است. من مات و مبهوت شدم حضرت لبخندی زد و صاحب نامه سوم را هم فرمود. آن گاه ٣٠٠ دینار به من داد و امر كرد آن را به یكی از پسرعموهایش بدهم و فرمود: آگاه باش كه او به تو خواهد گفت: مرا به پیشه وری راهنمایی كن تا با این پول از او كالایی بخرم، تو او را راهنمایی كن. داود جعفری می گوید: من دینارها را نزد او بردم و او از من خواست تا پیشه وری را به او معرفی كنم تا از او كالا بخرد و چنان شد كه امام فرموده بود. داود جعفری نیز نقل كرده است، ساربانی از من تقاضا كرده بود، به آن حضرت بگویم او را نزد خود به كاری بگمارد.
من خدمت حضرت رفتم تا درباره او با امام صحبت كنم دیدم غذا می خورد و جماعتی نزد امام هستند، فرصت نشد با آن حضرت سخن بگویم. حضرت فرمود: ای اباهاشم! بیا غذا بخور و پیش من غذا گذاشت. آن گاه بدون آن كه من بپرسم فرمود: ای غلام! ساربانی را كه ابوهاشم آورده نزد خود نگه دار.
كرامات و مناقب اهل بیت(ع) بسیار بیشتر از آن چیزی است كه در كتاب ها نقل شده است. این موارد تنها گوشه هایی را از جایگاه رفیع آنان بازگو می كند، جایگاهی كه به درستی در زیارت جامعه كبیره تبیین شده است. امام هادی(ع) در زیارت جامعه شأن امام(ع) در عالم هستی را در جمله جمله آن بیان كرده است. آن جایی كه فرموده است: بكم فتح ا... و بكم یختم، بكم ینزل الغیث و یكشف الهم...
همین عظمت علمی و جایگاه رفیع بود كه بنا به روایات نتوانستند امام را تحمل كنند و آن حضرت را در زمان معتصم عباسی به شهادت رساندند. بدون شك تأمل در كرامات می تواند شناخت ما را نسبت به ائمه(ع) عمیق تر و عواطف و احساس ما را به آنان بیشتر كند و اگر این كار با تحلیل و تحقیق همراه شود، زوایای جدیدی از زندگی امامان را برای ما روشن خواهد كرد و تصویر كامل تری از امام در ذهن ما ترسیم خواهد شد.
منبع: روزنامه خراسان
يکشنبه 23/7/1391 - 19:36
اهل بیت
نویسنده:محمّدرضا جواهرى



كنیه هاوالقاب هریك ازامامان علیهم السلام یادآورفضایل واوصاف برجسته آنان است وسیمای تابناك این الگوهای بزرگ «جامع» و «جهانی» و «جاویدان» را نشان می دهد. به اعتقاد شیعیان امامان همگی نوری واحدند ولی باتوجه به شرایط و ضرورت های زمان و مكان هر كدام در چند ویژگی شهرت یافته اند. داستان راستان زندگانی هر امام یك اساسنامه مدونی است كه برای لحظه لحظه زندگی پیروان آنان درس وپیام دارد و خورشیدسان پرتومی افكند و راه می نماید.
در این میان زندگانی امام هشتم امام رضاعلیه السلام 1 برای ما ایرانیان به سبب همجواری با آن حضرت اهمیتی دو چندان دارد. همچنین زندگانی امام نهم امام جوادعلیه السلام تنها فرزند امام رضا علیه السلام كه در مكتب رضوی تربیت شد و رشد یافت و به فرمان خدا و پیامبر خدا و از جانب امام رضا علیه السلام برای امامت پس از خویش نصب گردید نیز برای ایرانیان از اهمیت بالایی برخوردار است و سزاوار درنگ و اندیشیدن فراوان می باشد.

مفهوم كنیه ولقب

كنیه اسمی است غیر از نام اصلی شخص كه در اول آن لفظ اب (پدر) یاام (مادر) یاابن (پسر) یابنت (دختر) باشد و برای تعظیم و تكریم است 2. لقب نیزنامی غیرنام نخستین واصلی است كه شخصی به آن مشهور گردد و برذم یا مدح دلالت كند3. البته لقب های امامان همواره بیانگرصفات زیبا و پسندیده الهی و یادآور فضیلت ها و امتیازات آنان است.

نام امام نهم

نام آن حضرت محمد بود. امام رضاعلیه السلام همان گونه كه در صحیفه فاطمیه كتاب الهام شده از جانب خدای متعال به زهرای مرضیه سلام الله علیها ثبت گردیده و در اختیار امام قرار داشت نخستین و آخرین فرزند خویش را محمد نامیدند4. جابربن عبدالله انصاری در محضر امام باقر علیه السلام و یاران ایشان گزارش روشنی از مشاهده اسامی امامان علیهم السلام در صحیفه فاطمیه حضرت زهرا سلام الله علیها ارائه نموده است كه در آن نام محمدبن علی برای امام نهم شیعیان ثبت شده است 5.

كنیه های امام

برای امام جواد علیه السلام چهار كنیه وجود داشته است. آن حضرت با عنایت به اینكه تنها فرزند امام رضا علیه السلام بوده اند كنیه «ابن الرضا» 6 و با توجه به نام تنها فرزند پسرشان امام علی نقی علیه السلام كنیه «ابوعلی» و در پرتو بندگی خدا كنیه «ابوعبدالله» داشته اند7 اما كنیه مشهور آن حضرت «ابوجعفر» بوده است. ابوجعفر در صحیفه فاطمیه الهی كه در اختیار امامان بوده و اكنون در نزد امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشد ثبت است 8. این كنیه به قدری مشهور شده و به كار رفته كه جایگزین نام اصلی آن حضرت گردیده است. امام جوادعلیه السلام در پیوند و ارتباط باكنیه جد خویش باقرالعلوم علیه السلام «ابوجعفر» نامیده شدند و چون پس از امام پنجم به این كنیه آراسته شدند به ابو جعفر ثانی معروف گردیده اند9. امام رضاعلیه السلام همواره از فرزندشان با كنیه ابوجعفر یاد نموده و حتی در كودكی و خرد سالی فرزند خویش به وی احترام می گذاشته وبه جای نام وی كنیه مقدس جد خویش رابرای ایشان به كار برده اند. محمدبن ابی عباد گفته است: ماكان علیه السلام یذكر محمدا ابنه الا بكنیته ویقول: كتب الی ابوجعفر و كنت اكتب الی ابی جعفر «وهوصبی بالمدینه فیخاطبه بالتعظیم و ترد كتب ابی جعفر علیه السلام فی نهایه البلاغه والحسن فسمعته یقول: ابوجعفر وصیی وخلیفتی فی اهلی من بعدی 10. امام رضاعلیه السلام هیچگاه نام فرزندش محمد را جز با كنیه نمی برد و می گفت: ابوجعفر برای من نامه ای نوشته است ! و من به ابوجعفر نامه نوشته ام در حالی كه او هنوز كودكی در مدینه بود امام او را با تعظیم و كمال احترام خطاب می نمود و متن نامه های ابوجعفر در نهایت بلاغت و نیكی به امام می رسید. شنیدم امام رضاعلیه السلام می فرمود: ابوجعفر پس از من وصی و جانشین من در میان خاندانم است. این گونه مناسبات و روابط امام رضاعلیه السلام با فرزند خردسال خویش گذشته از اینكه برای فراهم سازی زمینه امامت آن حضرت بوده است روش درست و مطلوب ارتباطات پدر و فرزندان را نیز آموزش می دهد. احترام گذاشتن پدر به فرزند احترام به دیگران رابه فرزند می آموزد و به وی شخصیت می دهد و او را برای پذیرش مسئولیت های بزرگ آماده می نماید.
هریك از چهار كنیه ای كه برای امام نهم ذكر شد روشنگر یك ویژگی و فضیلت آن امام همام می باشد.

القاب امام

لقب هایی كه برای امام نهم تنها فرزند امام رضاعلیه السلام در تاریخ زندگانی آن حضرت به كار رفته است گویای فضایل و اوصاف الهی این امام است و امتیازات این اسوه عالی رانشان می دهد.
تقی جواد منتجب مرتضی مختار متوكل متقی زكی قانع نجیب و عالم یازده لقب برای امام نهم است كه ابعاد شخصیت بزرگ الهی آن حضرت را آشكار می نماید11.
«جواد» و «تقی» مهم ترین و مشهورترین القاب امام نهم است. البته در میان ایرانیان بیشتر لقب جواد رایج است و آن حضرت با عنوان «جوادالائمه» شناخته می شوند. جود و بخشش و سخاوتمندی فوق العاده امام عامل اشتهار آن حضرت به جواد بوده است. شیخ صدوق دروجه تسمیه «تقی» نوشته است: سمی محمدبن علی الثانی «التقی» لانه اتقی الله عزوجل فوقاه شر المامون لمادخل علیه باللیل سكران فضر به بسیفه حتی ظن انه قدقتله فوقاه الله شره 12.
محمدبن علی ثانی «تقی» نامیده شد برای اینكه او از خدای عزوجل ترسید و تقوای الهی داشت پس خداوند او را از شر مامون نگاهداشت در وقتی كه مامون در حال مستی شبی بر آن حضرت وارد شد و آن قدر آن حضرت را با شمشیر زد كه گمان كرد امام رابه قتل رسانده است پس خداوند او را از شر مامون نگاهداشت.
شیخ مفید در بیان لقب های امام نوشته است: كان منعوتا بالمنتجب والمرتضی 13. امام موصوف به منتجب و مرتضی بود. این دولقب و همچنین لقب مختار وجود شرط اساس امامت در امام نهم را گزارش می كند. به اعتقاد شیعه شرط اساسی امامت «نصب الهی» است. این سه لقب همین برگزیدگی ونصب وتعیین این امام از جانب خدای متعال را نشان می دهد. لقب «نجیب» نیز علاوه بر بیان همین انتخاب الهی و برگزیدگی خوش رفتاری و خوش كرداری و برتری اخلاقی امام را آشكار می نماید.
لقب «زكی» هم گذشته از برگزیدگی امام پاكی و پاكیزگی و طهارت باطنی و در یك كلمه «عصمت» رابیان می كند. قناعت صفت ارزشمند و فضیلت بزرگ رفتاری امام نهم است كه در لقب «قانع» برای آن حضرت نهفته است. «عالم» لقب ویژه و ممتازی است كه تحقق شرط دیگرامامت راكه «اعلمیت» است در امام نهم نشان می دهد.
گرچه امام جوادعلیه السلام فرزند امام رضاعلیه السلام درسن پایین به امامت رسید ولی همانند سایر امامان علیهم السلام از امتیاز اعلمیت برخوردار بود و با داشتن علم لدنی در جایگاه بی نظیر علمی در عصر خویش قرار داشت. پادشاهان بنی عباس كوشش كردند با وادار نمودن دانشمندان و افراد عادی به طرح سخت ترین پرسش ها از امام جوادعلیه السلام شخصیت علمی آن حضرت را متزلزل نمایند ولی امام به زیبایی تمام پرسش های پیچیده معاصران را پاسخ داد و این نقشه منحرفان را خنثی نمود و در همین مناظرات و گفتگوهای علمی بود كه برتری علمی امام بیشتر آشكار گردید14.

پی نوشت ها:

1 ـ شیخ مفید الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد ترجمه هاشم رسولی محلاتی انتشارات علمیه اسلامیه تهران چاپ
دوم ج 2 ص. 263
2 ـ علی اكبرد هخدا لغت نامه موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران چاپ دوم از دوره جدید ج 12 ص 18653 حسن عمید فرهنگ فارسی عمید امیركبیر تهران چاپ اول 1362 ص. 990
3 ـ دهخدا لغت نامه ج 13 ص 19739 فرهنگ فارسی عمید ص. 1030
4 ـ علامه مجلسی بحارالانوار موسسه الوفا و دار احیا التراث العربی بیروت چاپ سوم 1403 ه ق 1983 م ج 50 ص. 10
5 ـ شیخ صدوق عیون اخبار الرضاعلیه السلام ترجمه غفاری و مستفید دارالكتب الاسلامیه تهران چاپ اول 1380 ج 1 ص 76 و ص. 77
6 ـ شیخ مفید ارشاد ج 2 ص 294 ابوجعفركلینی رازی اصول كافی ج 1 ص 494 علامه مجلسی بحارالانوار ج 50 ص. 3
7 ـ ابن شهرآشوب مناقب آل ابی طالب ج 4 ص 379 علامه مجلسی بحارالانوار ج 50 ص 16 سبط ابن الجوزی تذكره الخواص موسس�� اهل البیت بیروت چاپ اول 1401 ه ق 1981 م ص. 321
8 ـ شیخ صدوق عیون اخبار الرضا علیه السلام ج 1 ص 76 و ص. 77
9 ـ ابوالفتح اربلی كشف الغمه فی معرفه الائمه دارالكتاب الاسلامی بیروت چاپ اول 1401 ه ق 1981 م ج 3 ص 133 علی محمدعلی دخیل ائمتنا دارالمرتضی بیروت چاپ ششم 1402 ه ق 1982 م ج 2 ص 161 محمود بن وهب بغدادی حنفی جوهره الكلام ص. 147
10 ـ شیخ صدوق عیون اخبار الرضاعلیه السلام ج 2 ص. 586
11 ـ ابن شهرآشوب مناقب آل ابی طالب ج 4 ص 379 علامه مجلسی بحارالانوار ج 50 ص 16 علی محمدعلی دخیل ائمتنا ج 2 ص. 161
12 ـ شیخ صدوق معانی الاخبار انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم چاپ اول 1361 ه ش ص 65 علامه مجلسی بحارالانوار ج 50 ص 16 محدث قمی منتهی الامال فی تواریخ النبی والال كتابفروشی علمیه اسلامیه تهران 1371 ه ق 1331 ه ش ج 2 ص. 217
13 ـ شیخ مفید ارشاد ج 2 ص. 284
14 ـ شبط ابن الجوزی تذكره الخواص ص 321 علی محمدعلی دخیل ائمتنا ج 2 ص. 187

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی
يکشنبه 23/7/1391 - 19:35
اهل بیت
 
قالَ الاِْمامُ الجَواد(علیه السلام) :
1- نیاز مؤمن به سه چیز
«أَلْمُؤْمِنُ یَحْتاجُ إِلى تَوْفیق مِنَ اللّهِ، وَ واعِظ مِنْ نَفْسِهِ، وَ قَبُول مِمَّنْ یَنْصَحُهُ.»:
مؤمن نیاز دارد به توفیقى از جانب خدا، و به پندگویى از سوى خودش، و به پذیرش از كسى كه او را نصیحت كند.

2- استوار كن، آشكار كن!
«إِظْهارُ الشَّىْءِ قَبْلَ أَنْ یُسْتَحْكَمَ مَفْسَدَةٌ لَهُ.»:
اظهار چیزى قبل از آن كه محكم و پایدار شود سبب تباهى آن است.

3- كیفیّت بیعت زنان با رسول خدا(صلى الله علیه وآله)
«كانَتْ مُبایَعَةُ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) النِّساءَ أَنْ یَغْمِسَ یَدَهُ فى إِناء فیهِ ماءٌ ثُمَّ یُخْرِجُها وَ تَغْمِسُ النِّساءُ بِأَیْدیهِنَّ فى ذلِكَ الاِْناءِ بِالاِْقْرارِ وَ الاِْیمانِ بِاللّهِ وَ التَّصْدیقِ بِرَسُولِهِ عَلى ما أَخَذَ عَلَیْهِنَّ.»:
بیعت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) با زنان این چنین بود كه آن حضرت دستش را در ظرف آبى فرو مىبرد و بیرون مىآورد و زنان [نیز] با اقرار و ایمان به خدا و رسولش، دست در آن ظرف آب فرو مىكردند، به قصد تعهّد آنچه بر آنها لازم بود.

4- قطع نعمت، نتیجه ناسپاسى
«لا یَنْقَطِعُ الْمَزیدُ مِنَ اللّهِ حَتّى یَنْقَطِعَ الشُّكْرُ مِنَ الْعِبادِ.»:
افزونى نعمت از جانب خدا بریده نشود تا آن هنگام كه شكرگزارى از سوى بندگان بریده شود.

5- تأخیر در توبه
«تَأخیرُ التَّوْبَةِ إِغْتِرارٌ وَ طُولُ التَّسْویفِ حَیْرَةٌ، وَ الاِْعْتِذارُ عَلَى اللّهِ هَلَكَةٌ وَ الاِْصْرارُ عَلَى الذَّنْبِ أَمْنٌ لِمَكْرِ اللّهِ «فَلا یَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ».»:
(سوره اعراف، آیه 99) به تأخیر انداختن توبه نوعى خودفریبى است، و وعده دروغ دادن نوعى سرگردانى است، و عذرتراشى در برابر خدا نابودى است، و پا فشارى بر گناه آسودگى از مكر خداست. «از مكر خدا آسوده نباشند جز مردمان زیانكار.»

6- نامه امام جواد به دوستش
«كَتَبَ إِلى بَعْضِ أَوْلِیائِهِ: أَمّا هذِهِ الدُّنْیا فَإِنّا فیها مُغْتَرَفُونَ وَ لكِنْ مَنْ كانَ هَواهُ هَوى صاحِبِهِ وَ دانَ بِدینِهِ فَهُوَ مَعَهُ حَیْثُ كانَ وَ الاْخِرَةُ هِىَ دارُ الْقَرارِ.»:
امام جواد(علیه السلام) به یكى از دوستانش نوشت: امّا در این دنیا ما زیر فرمان دیگرانیم، ولى هر كه خواسته او خواسته امامش و متدیّن به دین او باشد، هر جا كه باشد با اوست و دنیاى دیگر سراى جاودان است.

7- مسئولیت گوش دادن
«مَنْ أَصْغى إِلى ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإِنْ كانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللّهَ وَ إِنْ كانَ النّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إِبْلیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلیسَ.»:
هر كه گوش به گوینده اى دهد به راستى كه او را پرستیده، پس اگر گوینده از جانب خدا باشد در واقع خدا را پرستیده و اگر گوینده از زبان ابلیس سخن گوید، به راستى كه ابلیس را پرستیده است.

8- پسندیدن، در حكمِ پذیرفتن
«مَنْ شَهِدَ أَمْرًا فَكَرِهَهُ كانَ كَمَنْ غابَ عَنْهُ، وَ مَنْ غابَ عَنْ أَمْر فَرَضِیَهُ كانَ كَمَنْ شَهِدَهُ.»:
كسى كه در كارى حاضر باشد و آن را ناخوش دارد، مانند كسى است كه غایب بوده، و هر كه در كارى حاضر نباشد، ولى بدان رضایت دهد، مانند كسى است كه خود در آن بوده است.

9- نوشته امام جواد(علیه السلام)
«إِنَّ أَنْفُسَنا وَ أَمْوالَنا مِنْ مَواهِبِ اللّهِ الْهَنیئَةِ وَ عَواریهِ الْمُسْتَوْدَعَةِ یُمَتِّعُ بِما مَتَّعَ مِنْها فى سُرُور وَ غِبْطَة وَ یَأْخُذُ ما أَخَذَ مِنْها فى أَجْر وَ حِسْبَة فَمَنْ غَلَبَ جَزَعُهُ عَلى صَبْرِهِ حَبِطَ أَجْرُهُ وَ نَعُوذُ بِاللّهِ مِنْ ذلِكَ.»:
حضرت جوادالأئمّه(علیه السلام) به خطّ خود نوشت:جان و دارایى ما از بخششهاى گواراى خداست و عاریه و سپرده اوست، هر آنچه را كه به ما ببخشد، مایه خوشى و شادى است و هر آنچه را بگیرد، اجر و ثوابش باقى است. پس هر كه جزعش بر صبرش غالب شود اجرش ضایع شده و از این [صفت] به خدا پناه مىبریم.

10- دوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خدا
«أَوْحَى اللّهُ إِلى بَعْضِ الاَْنْبِیاءِ: أَمّا زُهْدُكَ فِى الدُّنْیا فَتُعَجِّلُكَ الرّاحَةَ، وَ أَمّا إِنْقِطائُكَ إِلَىَّ فَیُعَزِّزُكَ بى، وَ لكِنْ هَلْ عادَیْتَ لى عَدُوًّا وَ والَیْتَ لى وَلِیًّا.»:
خداوند به یكى از انبیا وحى كرد: امّا زهد تو در دنیا شتاب در آسودگى است و امّا رو كردن تو به من، مایه عزّت توست، ولى آیا با دشمن من دشمنى، و با دوست من دوستى كردى؟

11-موعظه اى جامع
«تَوَسَّدِ الصَّبْرَ وَ أَعْتَنِقِ الْفَقْرَ وَ ارْفَضِ الشَّهَواتِ وَ خالِفِ الْهَوى وَ اعْلَمْ أَنَّكَ لَنْ تَخْلُوَ مِنْ عَیْنِ اللّهِ فَانْظُرْ كَیْفَ تَكُونُ.»:
صبر را بالش كن، و فقر را در آغوش گیر، و شهوات را ترك كن، و با هواى نفس مخالفت كن و بدان كه از دیده خدا پنهان نیستى، پس بنگر كه چگونه اى.

12- پاسخ به یك سؤال فقهى
«قالَ الْمَأْمُونُ لِیَحْیَى بْنِ أَكْثَمَ: إِطْرَحْ عَلى أَبى جَعْفَر مُحَمَّدِ بْنِ الرِّضا(علیهما السلام) مَسأَلَةً تَقْطَعُهُ فیها. فَقالَ یا أَبا جَعْفَر ما تَقُولُ فى رَجُل نَكَحَ امْرَأَةً عَلى زِنًا أَیَحِلُّ أَنْ یَتَزَوَّجَها؟ فَقالَ(علیه السلام): یَدَعُها حَتّى یَسْتَبْرِئَها مِنْ نُطْفَتِهِ وَ نُطْفَةِ غَیْرِهِ، إِذْ لا یُؤْمَنُ مِنْها أَنْ تَكُونَ قَدْ أَحْدَثَتْ مَعَ غَیْرِهِ حَدَثًا كَما أَحْدَثَتْ مَعَهُ. ثُمَّ یَتَزَوَّجُ بِها إِنْ أَرادَ، فَإِنَّما مَثَلُها مَثَلُ نَخْلَة أَكَلَ رَجُلٌ مِنْها حَرامًا ثُمَّ اشْتَریها فَأَكَلَ مِنْها حَلالاً فَانْقَطَعَ یَحْیى.»:
مأمون به یحیى بن اكثم گفت:مسـأله اى براى ابى جعفر (امام محمّد تقى) عنوان كن كه در آن بمـاند و پـاسخى نتواند! آن گاه یحیى گفت: اى اباجعفر! چه گویى درباره مردى كه با زنى زنا كرده، آیا رواست كه او را به زنى گیرد؟امام(علیه السلام) در پاسخ فرمود: او را وانهد تا از نطفه وى و نطفه دیگرى پاك گردد، زیرا بعید نیست كه با دیگرى هم آمیزش كرده باشد. پس از آن، اگر خواست او را به زنى گیرد، زیرا كه مَثَل او مانند مَثَل درخت خرمایى است كه مردى به حرام از آن خورده، سپس آن را خریده و به حلال از آن خورده است. یحیى درمانده شد!

13- عالمانِ غریب!
«أَلْعُلَماءُ غُرَباءُ لِكَثْرَةِ الْجُهّالِ.»:
عالمان، به سببِ زیادى جاهلان، غریباند!

14- در جواب یك معمّاى فقهى
«یا أَبا مُحَمَّد ما تَقُولُ فى رَجُل حَرُمَتْ عَلَیْهِ امْرَأَةٌ بِالْغَداةِ وَ حَلَّتْ لَهُ ارْتِفاعَ النَّهارِ وَ حَرُمَتْ عَلَیْهِ نِصْفَ النَّهارِ، ثُمَّ حَلَّتْ لَهُ الظُّهْرَ ثُمَّ حَرُمَتْ عَلَیْهِ الْعَصْرَ، ثُمَّ حَلَّتْ لَهُ المَغْرِبَ، ثُمَّ حَرُمَتْ عَلَیْهِ نِصْفَ اللَّیلِ ثُمَّ حَلَّتْ لَهُ الْفَجْرَ، ثُمَّ حَرُمَتْ عَلَیْهِ ارتِفاعَ النَّهارِ، ثُمَّ حَلَّتْ لَهُ نِصْفَ النَّهارِ؟ فَبَقِىَ یَحْیى وَ الفُقَهاءُ بُلْسًا خُرْسًا!فَقالَ الْمَأْمُونُ: یا أَبا جَعْفَر أَعَزَّكَ اللّهُ بَیِّنْ لَنا هذا؟ فَقالَ(علیه السلام): هذا رَجْلٌ نَظَرَ إِلى مَمْلُوكَة لا تَحِلُّ لَهُ، إِشْتَریها فَحَلَّتْ لَهُ. ثُمَّ أَعْتَقَها فَحَرُمَتْ عَلَیْهِ، ثُمَّ تَزَوَّجَها فَحَلَّتْ لَهُ، فَظاهَرَ مِنْها فَحَرُمَتْ عَلَیْهِ. فَكَفَّرَ الظِّهارَ فَحَلَّتْ لَهُ، ثُمَّ طَلَّقَها تَطْلیقَةً فَحَرُمَتْ عَلَیْهِ، ثُمَّ راجَعَها فَحَلَّتْ لَهُ، فَارْتَدَّ عَنِ الاِْسْلامِ فَحَرُمَتْ عَلَیْهِ، فَتابَ وَ رَجَعَ إِلَى الاِْسْلامِ فَحَلَّتْ لَهُ بِالنِّكاحِ الاَْوَّلِ، كَما أَقَرَّ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) نِكاحَ زَیْنَبَ مَعَ أَبِى الْعاصِ بْنِ الرَّبیعِ حَیْثُ أَسْلَمَ عَلَى النِّكاحِ الاَْوَّلِ.
امام جواد(علیه السلام) به یحیى بن اكثم فرمود:اى ابا محمّد! چه گویى درباره مردى كه بامداد زنى بر وى حرام بود و روز كه برآمد بر او حلال شد، نیمه روزش حرام شد و هنگام ظهرش حلال گردید و وقت عصر بر او حرام شد و مغربش حلال گردید و نیمه شب بر او حرام شد و سپیده دم بر وى حلال شد و روز كه برآمد بر او حرام شد و نیمه روز بر او حلال گردید. یحیى و دیگر فقها در برابر او حیران گردیده و از كلام باز ماندند!مأمون گفت: یا اباجعفر! خداى عزیزت بدارد. این مسأله را براى ما بیان كن.
امام(علیه السلام) فرمود:این مردى است كه به كنیزك دیگرى نگاه كرده و او را خریده و بر وى حلال شده، سپس آزادش كرده و بر او حرام شده سپس او را به زنى گرفته و بر او حلال شده و ظهارش كرده و بر او حرام شده و كفارّه ظهار داده و حلال شده و سپس یك بار طلاقش داده و حرام شده، سپس به او رجوع كرده و حلال شده، پس آن مرد از اسلام برگشته و زن بر او حرام شده و باز توبه كرده و به اسلام برگشته و به همان نكاح سابق بر او حلال شده، چنان كه رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) زینب را به ابىالعاص بن ربیع كه مسلمان شد، به همان نكاح اوّل تسلیم نمود.

15- پاسخ مبسوط امام جواد به یك سؤال فقهىِ حجّ
«قالَ الْمأْمُونُ: یا یَحْیى سَلْ أَبا جَعْفَر عَنْ مَسْأَلَة فِى الْفِقْهِ لِتَنْظُرَ كَیْفَ فِقْهُهُ؟ فَقالَ یَحْیى: یا أَبا جَعْفَر أَصْلَحَكَ اللّهُ ما تَقُولُ فى مُحْرِم قَتَلَ صَیْدًا؟ فَقالَ أَبُو جَعْفَر(علیه السلام):قَتَلَهُ فى حِلٍّ أَوْ حَرَم، عالِمًا أَوْ جاهِلاً، عَمْدًا أَوْ خَطَأً، عَبْدًا أَوْ حُرًّا صَغیرًا أَوْ كَبیرًا، مُبْدِئًا أَوْ مُعیدًا، مِنْ ذَواتِ الطَّیْرِ أَوْ غَیْرِهِ؟مِنْ صِغارِ الطَّیْرِ أَوْ كِبارِهِ. مُصِرًّا أَوْ نادِمًا بِاللَّیْلِ أَوْ فى أَوْكارِها أَوْ بِالنَّهارِ وَ عَیانًا، مُحْرِمًا لِلْحَجِّ أَوْ لِلْعُمْرَةِ؟قالَ : فَانْقَطَعَ یَحْیى إِنْقِطاعًا لَمْ یَخْفَ عَلى أَحَد مِنْ أَهْلِ الَْمجْلِسِ إِنْقِطاعُهُ وَ تَحَیَّرَ النّاسُ عَجَبًا مِنْ جَوابِ أَبِى جَعْفَر(علیه السلام).
...فَقالَ الْمأْمُونُ: یا أَبا جَعْفَر إِنْ رَأَیْتَ أَنْ تُعَرِّفَنا ما یَجِبُ عَلى كُلِّ صِنْف مِنْ هذِهِ الاَْصْنافِ فى قَتْلِ الصَّیْدِ؟فَقالَ(علیه السلام): إِنَّ الُمحْرِمَ إِذا قَتَلَ صَیْدًا فِى الْحِلِّ وَ كانَ الصَّیْدُ مِنْ ذَواتِ الطَّیْرِ مِنْ كِبارِها فَعَلَیْهِ الْجَزاءُ مُضاعَفًا. وَ إِنْ قَتَلَ فَرْخًا فِى الْحِلِّ فَعَلَیْهِ حَمَلٌ قَدْ فُطِمَ فَلَیْسَتْ عَلَیْهِ الْقیمَةُ لاَِنـَّهُ لَیْسَ فِى الْحَرَمِ. وَ إِذا قَتَلَهُ فِى الْحَرَمِ فَعَلَیْهِ الْحَمَلُ وَ قیمَةُ الْفَرْخِ. وَ إِنْ كانَ مِنَ الْوَحْشِ فَعَلَیْهِ فى حِمارِ الْوَحْشِ بَقَرَةٌ وَ إِنْ كانَ نَعامَةً فَعَلَیْهِ بَدَنَةٌ. فَإِنْ لَمْ یَقْدِرْ فَإِطْعامُ سِتّینَ مِسْكینًا. فَإِنْ لَمْ یَقْدِرْ فَلْیَصُمْ ثَمانِیَةَ عَشَرَ یَوْمًا. وَ إِنْ كانَ بَقَرَةً فَعَلَیْهِ بَقَرَةٌ، فَإِنْ لَمْ یَقْدِرْ فَلْیُطْعِمْ ثَلاثینَ مِسْكینًا، فَإِنْ لَمْ یَقْدِرْ فَلْیَصُمْ تِسْعَةَ أَیّام. وَ إِنْ كانَ ضَبْیًا فَعَلَیْهِ شاةٌ، فَإِنْ لَمْ یَقْدِرْ فَلْیُطْعِمْ عَشَرَةَ مَساكینَ، فَإِنْ لَمْ یَجِدْ فَلْیَصُمْ ثَلاثَةَ أَیّام.
وَ إِنْ أَصابَهُ فى الْحَرَمِ فَعَلَیْهِ اْلْجَزاءُ مُضاعَفًا «هَدْیًا بالِغَ الْكَعْبَةِ» حَقًّا واجِبًا أَنْ یَنْحَرَهُ إِنْ كانَ فى حَجٍّ بِمِنًى حَیْثُ یَنْحَرُ النّاسُ. وَ إِنْ كانَ فى عُمْرَة یَنْحَرُهُ بِمَكَّةَ فى فِناءِ الْكَعْبَةِ وَ یَتَصَدَّقُ بِمِثْلِ ثَمَنِهِ حَتّى یَكُونَ مُضاعَفًا، وَ كَذلِكَ إِذا أَصابَ أَرْنَبًا أَوْ ثعْلَبًا فَعَلَیْهِ شاةٌ وَ یَتَصَدَّقُ بِمِثْلِ ثَمَنِ شاة. وَ إِنْ قَتَلَ حَمامًا مِنْ حَمامِ الْحَرَمِ فَعَلَیْهِ دِرْهَمٌ یَتَصَدَّقُ بِهِ. وَ دِرْهَمٌ یَشْتَرى بِهِ عَلَفًا لِحَمامِ الْحَرَمِ. وَ فِى الْفَرْخِ نِصْفُ دِرْهَم. وَ فِى الْبَیْضَةِ رُبْعُ دِرْهَم وَ كُلُّ ما أَتى بِهِ الُمحْرِمُ بِجَهالَة أَوْ خَطَإ فَلا شَىْءَ عَلَیْهِ إِلاَّ الصَّیْدَ. فَإِنَّ عَلَیْهِ فیهِ الْفِداءَ بِجَهالَة كانَ أَمْ بِعِلْم، بِخَطَإ كانَ أَمْ بِعَمْد. وَ كُلُّ ما أَتى بِهِ الْعَبْدُ فَكَفّارَتُهُ عَلى صاحِبِهِ مِثْلُ ما یَلْزَمُ صاحِبَهُ. وَ كُلُّ ما أَتى بِهِ الصَّغیرُ الَّذى لَیْسَ بِبالِـغ فَلا شَىْءَ عَلَیْهِ. فَإِنْ عادَ فَهُوَ مِمَّنْ یَنْتَقِمُ اللّهُ مِنْهُ. وَ إِنْ دَلَّ عَلَى الصَّیْدِ وَ هُوَ مُحْرِمٌ وَ قُتِلَ الصَّیْدُ فَعَلَیْهِ فیهِ الْفِداءُ. وَ المُصِّرُّ عَلَیْهِ یَلْزَمُهُ بَعْدَ الْفِداءِ الْعُقُوبَةُ فِى الاْخِرَةِ. وَ النّادِمُ لا شَىْءَ عَلَیْهِ بَعْدَ الْفِداءِ فِى الاْخِرَةِ. وَ إِنْ أَصابَهُ لَیْلاً أَوْكارَها خَطَأً فَلا شَىْءَ عَلَیْهِ إِلاّ أَنْ یَتَصَیَّدَ بِلَیْل أَوْ نَهار فَعَلَیْهِ فیهِ الْفِداءُ، وَ الُْمحْرِمُ لِلْحَجِّ یَنْحَرُ الْفِداءَ بِمَكَّةَ.
مأمون به یحیى بن اكثم گفت: از ابوجعفر (امام محمد تقى) مسأله اى فقهى بپرس تا بنگرى در فقه چگونه است.
یحیى گفت: اى ابا جعفر! خدا كارت را رو به راه كند، چه مىگویى درباره مُحرمى كه شكارى را كشته است؟امام جواد(علیه السلام) گفت: آن صید را در حِلّ كشته یا در حَرَم؟ عالم بوده یا جاهل؟ به عمد بوده یا به خطا؟ آن مُحْرم بنده بوده یا آزاد؟ صغیر بوده یا كبیر؟ نخستین صید او بوده یا صید دوباره او؟ آن صید پرنده بوده یا غیر آن؟ پرنده كوچك بوده یا بزرگ؟ مُحرم باز قصدِ صیدِ پرنده دارد و مُصِّر است یا تائب؟ این صید در شب بوده و از آشیانه بوده یا در روز و آشكارا؟ مُحرم براى حجّ بوده یا عُمره؟راوى گوید: یحیى بن اكثم طورى واماند كه واماندگىاش بر احدى از اهل مجلس پوشیده نماند و همه مردم از جواب امام جواد(علیه السلام)در شگفت ماندند.
بعد از آن كه مردم پراكنده شدند، مأمون گفت: اى اباجعفر! اگر صلاح بدانى، آنچه را كه بر هر صنف از این اصناف در قتل صید، واجب است به ما بشناسان! امام جواد(علیه السلام) در پاسخ فرمود:چون مُحرم، صیدى از پرنده هاى بزرگ را در حِلّ بكشد، یك گوسفند كفّاره بر او باشد. و اگر در حرم باشد كفّاره دوچندان است. و اگر جوجه اى را در حلّ بكشد برّه از شیر گرفته اى بر اوست و بها بر او نیست چون در حرم نبوده است. و اگر در حرم باشد برّه و بهاى جوجه هر دو به عهده اوست. و اگر آن صید حیوان وحشى باشد، در گورخر وحشى گاوى باید. و اگر شتر مرغ است یك شتر باید. و اگر نتواند شصت مسكین را اطعام كند. و اگر آن را هم نتواند هجده روز روزه بدارد. و اگر شكار، گاو باشد بر او گاوى است. و اگر نتواند سى مسكین را طعام بدهد. و اگر آن را هم نتواند نُه روز روزه بگیرد. و اگر آهو باشد یك گوسفند بر اوست، و اگر نتواند ده مسكین را طعام دهد. و اگر نتواند سه روز را روزه بدارد. و اگر در حرم شكارش كرده كفّاره دوچندان است و باید آن را به كعبه رساند و قربانى كند و حقِّ واجب است كه اگر در احرام حجّ باشد، كفّاره را در منى بكشد آنجا كه قربانگاه مردم است. و اگر در عمره باشد در مكّه و در پناه كعبه بكشد. و به اندازه بهایش هم صدقه بدهد تا دو چندان باشد. و همچنین اگر خرگوشى یا روباهى صید كند یك گوسفند بر اوست و به اندازه بهایش هم باید صدقه بدهد. و اگر یكى از كبوتران حرم را بكشد یك درهم صدقه دهد و درهم دیگرى هم دانه بخرد براى كبوتران حرم. و اگر جوجه باشد نیم درهم. و اگر تخم باشد یك چهارم درهم. و هر خلافى كه مُحرم از راه نادانى و یا خطا مرتكب شود كفّاره ندارد، جز همان صید كه كفّاره دارد، جاهل باشد یا عالم، خطا باشد یا عمد. و هر خلافى بنده كند تمام كفّارهاش بر مولاى اوست. و هر خلافى كودك نابالغ كند چیزى بر او نیست. و اگر بار دوّمِ صید او باشد خدا از او انتقام كشد [و كفّاره ندارد]. اگر مُحرم شكار را به دیگرى نشان بدهد و او آن را بكشد كفّاره بر اوست. و آن كه اصرار دارد و توبه نكرده پس از كفّاره، عذاب آخرت هم دارد. و اگر پشیمان است پس از كفّاره، عذاب آخرت ندارد. اگر شبانه از آشیانه به خطا شكار كرده چیزى بر او نیست، مگر قصد شكار داشته باشد. و اگر عمداً شكار كند، در شب باشد یا روز، كفّاره بر اوست. و آن كه مُحرم به حجّ است باید كفّاره را در مكّه قربانى كند.

16- سرچشمه دانش على(علیه السلام)
«عَلَّمَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) عَلِیًّا(علیه السلام) أَلْفَ كَلِمَة، كُلُّ كَلِمَة یَفْتَحُ أَلْفَ كَلِمَة.»:
پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)، هزار كلمه [از علوم را] به على(علیه السلام)آموخت كه از هر كلمه اى هزار كلمه منشعب مىشد.

17- سفارش پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) به فاطمه(علیها السلام)
«إِنَّ رَسُولَ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) قالَ لِفاطِمَةَ(علیها السلام): إِذا أَنـَامِتُّ فَلا تُخْمِشى عَلَىَّ وَجْهًا، وَ لاتُرْخى عَلَىَّ شَعْرًا، وَ لا تُنادى بِالْوَیْلِ وَ لا تُقیمى عَلَىَّ نائِحَةً، ثُمَّ قالَ: هذَا الْمَعْرُوفُ الَّذى قالَ اللّهُ عَزّوَجَلَّ فى كِتابِهِ «وَ لا یَعْصینَكَ فى مَعْرُوف» (سوره ممتحنه، آیه 12)
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به فاطمه(علیها السلام) گفت:وقتى كه من از دنیا رفتم به خاطر من صورت را نخراش، و مو را پریشان منماى، و واویلا نكن و بر من نوحه نخ��ان، سپس فرمود: این همان معروفى است كه خداوند عزّوجلّ در كتابش فرموده: «و تو را در معروفى نافرمانى نكنند.»

18- مهدى منتظَر
«إِنَّ الْقائِمَ مِنّا هُوَ الْمَهْدِىُّ الَّذى یَجِبُ أَنْ یُنْتَظَرَ فى غَیْبَتِهِ وَ یُطاعَ فى ظُهُورِهِ، وَ هُوَ الثّالِثُ مِنْ وُلْدى.»:
همانا قائم از ماست او همان مهدىاى است كه واجب است در زمان غیبتش منتظرش باشند و در وقت ظهورش اطاعتش كنند و او سومین نفر از اولاد من است.

19- دیدار با دوستان
«مُلاقاتُ الاِْخْوانِ نَشْرَةٌ وَ تَلْقیحٌ لِلْعَقْلِ وَ إِنْ كانَ نَزْرًا قَلیلاً.»:
ملاقات و زیارت برادران سبب گسترش و بارورى عقل است، اگرچه كم و اندك باشد.

20- هواى نفس
«مَنْ أَطاعَ هَواهُ أَعْطى عَدُوَّهُ مُناهُ.»:
كسى كه فرمان هواى نفس خویش را بَرَد، آرزوى دشمنش را برآوَرَد
.

21- مركب شهوت
«راكِبُ الشَّهَواتِ لا تُسْتَقالُ لَهُ عَثْرَةٌ.»:
كسى كه بر مركب شهوات سوار است، از لغزش درامان نخواهد ماند.

22- متمسّكین به خدا
«كَیْفَ یُضیعُ مَنْ أَللّهُ كافِلُهُ، وَ كَیْفَ یَنْجُوا مَنْ أَللّهُ طالِبُهُ وَ مَنِ انْقَطَعَ إِلى غَیْرِ اللّهِ وَكَلَهُ اللّهُ إِلَیْهِ.»:
چگونه ضایع مىشود كسى كه خدا، عهده دار و سرپرست اوست؟ و چگونه فرار مىكند كسى كه خدا جوینده اوست؟ كسى كه از خدا قطع رابطه كند و به دیگرى توكّل نماید، خداوند او را به همان شخص واگذار نماید.

23- شناخت آغاز و انجام
«مَنْ لَمْ یَعْرِفِ الْمَوارِدَ أَعْیَتْهُ الْمَصادِرُ.»:
كسى كه محلّ ورود را نشناسد، از یافتن محلّ خروج درمانده گردد.

24- نتیجه تلاش استوار
«إِتَّئِدْ تُصِبْ أَوْ تَكِدّ.»:
سخت بكوش تا به مقصود دست یابى، و گرنه در رنج فرومانى.

25- سپاسِ نعمت
«نِعْمَةٌ لا تُشْكَرُ كَسَیِّئَة لا تُغْفَرُ.»:
نعمتى كه براى آن شكرگزارى نشود، مانند گناهى است كه آمرزیده نگردد.

26- سازش با مردم
«مَنْ هَجَرَ الْمُدارةَ قارَبَهُ الْمَكْرُوهَ.»:
كسى كه سازش و مدارا با مردم را رها كند، ناراحتى به او روى مىآورد.

27- نتیجه كارِ بدونِ آگاهى
«مَنْ عَمِلَ عَلى غَیْرِ عِلْم ما یُفْسِدُ أَكْثَرُ مِمّا یُصْلِحُ.»:
كسى كه كارى را بدون علم و دانش انجام دهد، اِفسادش بیش از اِصلاحش خواهد بود.

28- قضاى حتمى
«إِذا نَزَلَ الْقَضاءُ ضاقَ الْفَضاءُ.»:
چون قضاى الهى فرود آید، عرصه بر آدمى تنگ آید.

29- افشاگرى زمان
«أَلاَْیّامُ تَهْتِكُ لَكَ الاَْمْرَ عَنِ الاَْسْرارِ الْكامِنَةِ.»:
روزگار و گذشت زمان، پرده از روى كارهاى نهفته برمىدارد.

30- دقّت و خودپایى
«أَلتَّحَفُّظُ عَلى قَدْرِ الْخَوْفِ.»:
خود را پاییدن به اندازه ترس است.

31- چنین مباش!
«لا تَكُنْ وَلِیًّا لِلّهِ فِى الْعَلانِیَةِ، عَدُوًّا لَهُ فِى السِّـرِّ.»:
در ظاهر دوست خدا و در باطن دشمن او مباش.

32- چهار عاملِ محرّك
«أَرْبَعُ خِصال تَعَیَّنَ الْمَرْءَ عَلَى الْعَمَلِ: أَلصِّحَّةُ وَ الْغِنى وَ الْعِلْمُ وَ التَّوْفیقُ.»:
چهار چیز است كه شخص را به كار وا مىدارد: سلامت، بىنیازى، دانش و توفیق.

33- رضایتى كه در حكم عمل است
«أَلْعالِمُ بِالظُّلْمِ وَ الْمُعینُ عَلَیْهِ وَ الرّاضى بِهِ، شُرَكاءُ.»:
كسى كه آگاه به ظلم است و كسى كه كمك كننده بر ظلم است و كسى كه راضى به ظلم است، هر سه شریكاند.

34- گناهان مرگ خیز
«مَوْتُ الاِْنْسانِ بِالذُّنُوبِ أَكْثَرُ مِنْ مَوْتِهِ بِالاَْجَلِ وَ حَیاتُهُ بِالْبِّرِ أَكْثَرُ مِنْ حَیاتِهِ بِالْعُمْرِ.»:
مرگ آدمى به سبب گناهان، بیشتر است از مرگش به واسطه اَجَل، و زندگى و ادامه حیاتش به سبب نیكوكارى، بیشتر است از حیاتش به واسطه عمر طبیعى.

35- عوامل جلب محبّت
«ثَلاثُ خِصال تُجْلَبُ بِهَا المَوَدَّةُ: أَلاِْنْصافُ وَ الْمُعاشَرَةُ وَالْمُواساةُ فِى الشِّدَّةِ وَ الاِْنْطِواءُ عَلى قَلْب سَلیم.»:
سه چیز است كه به وسیله آن دوستى حاصل گردد:انصاف، و معاشرت و همیارى در وقت سختى، و سپرى نمودن عمر با قلب پاك.

36- اعتماد به خدا، نردبان ترقّى
«أَلثِّقَةُ بِاللّهِ ثَمَنٌ لِكُلِّ غال وَ سُلَّمٌ إِلى كُلِّ عال.»:
اعتماد به خداوند بهاى هر چیز گرانبها و نردبان هر امر بلند مرتبه اى است.

37- سرعت تقرّب، با دلهاى پاك
«أَلْقَصْدُ إِلَى اللّهِ تَعالى بِالْقُلُوبِ أَبْلَغُ مِنْ إِتْعابِ الْجَوارِحِ بِالاَْعْمالِ.»:
با دلها به سوى خداوند متعال آهنگ نمودن، رساتر از به زحمت انداختن اعضا با اعمال است.

38- پرهیز از آدمِ شَرور
«إِیّاكَ وَ مُصاحَبَةَ الشَّریرِ فَإِنَّهُ كَالسَّیْفِ الْمَسْلُولِ یَحْسُنُ مَنْظَرُهُ وَیَقْبَحُ أَثَرُهُ.»:
از همـراهى و رفاقت بـا آدم شَرور و بـدجنس بپـرهیز، زیرا كه او ماننـد شمشیر بـرهنه است كـه ظاهـرش نیكـو و اثرش زشت است.

39- مانعِ خیر، دشمن آدمى است
«قَدْ عاداكَ مَنْ سَتَرَ عَنْكَ الرُّشْدَ إِتِّباعًا لِما تَهْواهُ.»:
كسى كه به خاطر هواى نفسش هدایت و ترقّى را از تو پوشیده داشته، حقّا كه با تو دشمنى ورزیده است.

40- اسباب رضوان خدا و رضایت آدمى
«ثَلاثٌ یَبْلُغَنَّ بِالْعَبْدِ رِضْوانَ اللّهِ تَعالى:كَثْرَةُ الاِْسْتِغْفارِ، وَلینُ الْجانِبِ، وَ كَثْرَةُ الصَّدَقَةِ وَ ثَلاثٌ مَنْ كُنَّ فیهِ لَمْ یَنْدَمْ: تَرْكُ الْعَجَلَةِ وَ الْمَشْوَرَةِ وَ التَّوَكُلِّ عَلَى اللّهِ عِنْدَ الْعَزْمِ.»:
سه چیز است كه رضوان خداوند متعال را به بنده مىرساند:1 ـ زیادى استغفار،2 ـ نرم خو بودن،3 ـ و زیادى صدقه. و سه چیز است كه هر كس آن را مراعات كند، پشیمان نشود:1 ـ ترك نمودن عجله،2 ـ مشورت كردن،3 ـ و به هنگام تصمیم، توكّل بر خدا نمودن.
منبع: سایت کوثر نور
يکشنبه 23/7/1391 - 19:34
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته