کد سوال : 501
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : اگر ماه مبارك رمضان ضيافت خداوند است پس چرا اتمام آن را يعني عيد فطر را جشن مي گيريم؟
پاسخ : ماه رمضان ماه ضيافت الله است وبعد از اتمام آن روز اول شوال روز عيد فطر است . اما فلسفه عيد فطر به جهت كسب فضائل و پاداش است كه موئمنان در اين ماه به جهت طاعت و عبادت كسب كردند آنها يك ماه مهمان سفره كرم الهي بودند و حالا نتيجه اين مهماني را درك مي كنند لذا اين روز, روز عيد و سرور است اما براي كساني كه توانسته اند از فيوضات اين ماه بهره مند شود و در تكامل روحي خويش گام هايي برداشته اند ولي از دست دادن ضيافت الهي واقعا" ناراحتي دارد لذا در روايات وارد شده كه از ماه رمضان در روزهاي آخر آن , وداع كنيد و توفيق درك روزه سال بعد را از خداوند بخواهيد. براي نمونه حديثي نقل مي كنيم كه مرحوم حر آملي در وسائل الشيعه در باب وداع صوم آورده است رسول الله به جابر در وداع از رمضان اين دعا را تعليم دادند: »اللهم لاتجعله آخر العهد من صيامي ايا فان جعلته فاجعلني مرحوما" ولاتجعلني محروما"; خدايا اين ماه را آخرين ماه رمضان من قرار مده و اگر آخرين ماه من است پس مرا ببخش و مرا از رحمت خويش محروم مگردان «.
کد سوال : 509
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : دختري هستيم كه پوشش به وسيله چادر را آگاهانه انتخاب كرده ام و به آن ايمان دارم و افتخار مي كنم كه از دوران مقطع راهنمايي به اين پوشش مشرف شدم . از سال 79 كه وارد دانشكده شدم به خاطر روحياتم خيلي زود با افراد (خانم ها) ارتباط برقرار مي كنم و دوست مي شوم و حالا كه در ترم 5 هستم بسيار دوست پيدا كرده ام كه اين دوستان دو دسته هستند دسته اي كه مانند خودم محجبه ،چادري ،هستند كه جز بهترين دوستانم به حساب مي آيند ولي گروه ديگري نيز هستند كه من زياد با آنان كاري ندارم اين گروه دختران بي حجاب ،آرايش كرده (به طور وحشتناك ) و بسيار بد حجاب هستند به نظر شما رابطه من با آنان چگونه بايد باشد؟
پاسخ : تقيد شما به حجاب اسلامي حاکي از باورهاي عميق شما به آموزه هاي ديني است و به طور قطع ظرف وجودي شما آن قدر طاهر و پاکيزه بوده که خداوند آن را لايق پذيرش معارف حق قرار داده است و بايد خدا را به پاس اين نعمت بزرگ شکرگزار باشي و شکرگزاري خداوند به اين است که بيش از پيش خود را ملزم به رعايت حدود الهي کني. در واقع همان حجاب شما و رعايت احکام الهي شکر عملي و بهترين شکرگزاري به درگاه خداوند است، بنابراين هر چه مي تواني در همين مسيري که انتخاب نموده ايد ثابت قدم بمان قطعا به سعادت واقعي دست خواهيد يافت.
نعمت ديگري که خداوند به شما ارزاني داشته توانايي و مهارت شما در ايجاد ارتباط با ديگران است. بسياري از افراد به هر دليلي فاقد اين توانمندي هستند يعني عليرغم اين که دوست دارند با ديگران ارتباط دوستانه داشته باشند ولي نمي توانند.
اما اين که فرموديد رابطه شما با افرادي که رعايت حجاب را نمي کنند چگونه بايد باشد؟ اين بستگي دارد به اين که رابطه شما با دختران بي حجاب چه پيامدي براي شما دارد.
به عبارت ديگر اگر احساس مي کنيد که با ايجاد ارتباط با اينگونه افراد مي توانيد روي آنها تأثير بگذاريد و محبت شما با آنها باعث مي شود که در رفتارشان تجديد نظر کنند و از سوي ديگر شما تحت تأثير رفتار غلط آنها قرار نمي گيريد در اين صورت رابطه خود را نه تنها با آنها قطع نکنيد بلکه سعي کنيد با افراد بيشتري رابطه دوستي برقرار کنيد و در پرتو اين روابط دوستانه زمينه هدايت و اصلاح رفتار آنها را فراهم کنيد.
اما در صورتي که رابطه شما با آنها نه تنها تأثير ندارد بلکه باعث مي شود که شما از آنها اثر بپذيريد و خداي ناکرده در باورهاي خود سست شويد و کم کم در رعايت شؤونات شرعي از جمله حجاب، وضعيت نامطلوبي پيدا کنيد در اين صورت واجب است روابط خود را با اين گونه افراد قطع کنيد و فقط با کساني که رعايت حجاب را مي کنند و مقيد به رعايت شؤونات اسلامي هستند رابطه برقرار کنيد، بنابراين با توجه به شناختي که از خودتان داريد لحظاتي را با خود خلوت کنيد و ببينيد آيا بيشتر تأثيرگذار هستيد يا تأثير پذير و سپس تصميم بگيريد. البته توصيه ما به شما اين است که هر چه مي توانيد رابطه خود را با افراد صالح بيشتر کنيد و در ايجاد ارتباط با افراد ناصالح با احتياط برخورد کنيد چه اين که تجربه نشان داده افراد زيادي بوده اند که در ابتدا بسيار محجوب، با حيا و مقيد به رعايت شؤونات اسلامي بوده اند ولي در اثر معاشرت با اين گونه افراد تغيير پيدا کردند و همرنگ آنها شدند. شما اگر به داستان حضرت نوح و انحراف پيدا کردن فرزندش را در قرآن مطالعه کنيد نکات بسيار آموزنده اي را به دست خواهيد آورد. پسر نوح با اين که از نظر خانوادگي در يک شرايط بسيار مناسب بود و فرزند پيامبر خدا بود ولي در اثر معاشرت با افراد ناباب تحت تأثير قرار گرفت و به تدريج از مسير حق منحرف شد به گونه اي که هر چه پدرش او را راهنمايي کرد مؤثر واقع نشد تا اين که خاندان نبوتش گم شد وقتي هنگامي که به عذاب الهي مبتلا شد و پدرش حضرت نوح از خداوند خواست که او را نجات دهد و به خداوند عرض کرد خدايا اين «اهل من است» يعني او را نجات بده خداوند فرمود او اهل تو نيست و تو نمي خواهد نسبت به او دلسوزي کني. بنابراين سعي کنيد در ارتباط با اينگونه افراد که به هر دليلي دچار انحراف اخلاقي شده اند و آداب اسلامي را مراعات نمي کنند حداقل ارتباط را داشته باشيد و حتي در صورت تأثيرپذيري از آنها ارتباط خود را قطع کنيد فقط در مواردي که احساس مي کنيد ارتباط با برخي از آنها مؤثر است با کمال احتياط و آگاهي با آنها رابطه برقرار کنيد. البته ايجاد ارتباط عاطفي و دوستانه فرق مي کند با برخوردهاي روزمره سعي کنيد در برخوردهاي روزمره با اخلاقي نيک با آنها برخورد کنيد و به آنها نشان دهيد که هم مي توان محجبه بود هم نشاط داشت، هم مي توان مقيد به رعايت حدود الهي بود و هم فردي اجتماعي و فعال بود. متدين بودن و محجبه بودن منافاتي با اجتماعي بودن، خوشرويي و حسن معاشرت با ديگران ندارد. بلکه حسن معاشرت و برخورد خوب با ديگران از چيزهايي است که مورد تأکيد اسلام است و سيره عملي پيامبر اکرم(ص) در روابط اجتماعي حتي با غير مسلمانان مؤيد اين حقيقت است. اخلاق اجتماعي پيامبر(ص) به گونه اي بود که افراد بسيار زيادي به خاطر حسن خلق و خوشرويي و برخوردهاي پيامبر با آنها، مجذوب شخصيت پيامبر(ص) شدند و نهايتا به اسلام و پيامبر گرامي ايمان آوردند.
کد سوال : 511
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : چگونه مي توان عواطف و احساسات را تعديل كرد عقل را نيز به كار گرفت و جايگاه برخوردهاي ايثارگرانه و منطقي را چگونه بايد شناخت زيرا به نظر مي رسد برخوردهاي منطقي مثلا در كانون خانواده گاها مشكل ساز است. اميد دارم كه منظورم را رسانده باشم؟
پاسخ : انسان موجوديست داراي قوا و توانمنديهاي گوناگون از قبيل قوه تفكر و انديشيدن ، عواطف و احساسات ، قوه غضب و شهوت و همه اين قوا براي رشد و تعالي و خودشكوفايي انسان ضروري است اما سؤال اينجاست كه نحوه بكارگيري اين قوا چگونه است بعبارت ديگر چگونه بايد اين قوا و توانمديها را بايد بكار گرفت كه باعث رشد و تعالي انسان شود؟
مطمئنا در صورتي اين قواي دروني موجب دست يابي به كمال مي شود كه در حد اعتدال بكار گرفته شود در اينجا سوال ديگري مطرح مي شود كه چه روشي را بايد اتخاذ كرد و بر اساس چه مبنا و اصولي اين اعتدال را بايد به وجود آورد و انسان از شخصيت متعادل برخوردار شود؟
خداوند متعال دو ابراز معرفتي و شناختي در انسان قرار داده تا در پرتو اين دو ابزار شناختي به گونه زندگي كند و رفتارهاي خود را را به گونه اي تنظيم كند تا به رشد و كمال برسد و آن دو ابزار عبارتند از : 1. عقل و 2. شرع (دين) امام صادق(ع) فرمود: «لله علي الناس حجتين حجه ظاهره و حجه با طنه» در واقع خداوند دو راهنماي دروني و بروني براي هدايت قرار داده است اگر انسان به آموزه هاي عقل و دين عمل كند مي تواند در مسير اعتدال حركت كند زيرا هم عقل سالم به همه ما حكم مي كند كه از افراط و تفريط پرهيز كنيد و خداوند نيز در قرآن به ما توصيه مي كند كه حد اعتدال را رعايت كنيم «و كذلك جعلناكم امه وسطا لتكونوا شهدا علي الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا» ما شما را امتي وسط قرار و ميانه رو و معتدل قرار داديم تا گواه و الگو براي ديگر امتها باشيد همچنانكه پيامبر شما براي شما گواه و الگو قرار داديم . بنابراين راه دست يابي به حد اعتدال در بهره برداري از نيروي عقل، شهوت ، غضب و ساير هيجانات و عواطف بكارگيري آموزه هاي ديني و عقلي است.
بايد انسان از طريق اين ابزار شناخت و معرفت خودش افزايش دهد و هر چه شناخت انسان نسبت به حقايق و واقعيت هاي زندگي و همچنين يافته هاي معتبر علمي بيشتر شود بهتر مي تواند راه صحيح را از راه ضلالت و گمراهي تشخيص دهد البته صرف معرفت و شناخت هدايت انسان را تضمين نمي كند بلكه نقش مقدماتي دارد در مرحله بعد بايد اين شناخت هاي عقلي و ديني تبديل به باور و اعتقاد شود و انسان آنها را بپذيرد و سپس به اين باورها عمل كند . نكته ديگري كه توجه به آن ضروري است اينست كه انسان بايد موقععيت هاي زماني و مكاني كه در آن قرار مي گيرد را مورد ارزيابي قرار دهد و رفتارهاي خود را متناسب با شرايط زماني و مكاني تنظيم كند مثلا انسان گاهي در يك موقعيت رسمي قرار مي گيرد گاهي در يك جمع دوستانه يا خانواده .
طبيعي است كه نوع برخورد به اين موقعيت هاي يكسان نيست در يك جا مانند خانواده يا جمع دوستان در عين حال كه بايد رفتار منطقي انجام داد ولي رفتار منطقي ما بايد توأم با عواطف بيشتري باشد نسبت به زماني كه در موقعيت رسمي اجتماعي قرار ميگيريم بسياري از افراد به دليل اين كه اين مسئله را رعايت مي كنند در برخوردهاي خود با ديگران دچار ناهماهنگي و مشكلاتي
مي شوند زيرا بين خانه و اعضاي خانواده و محيط كار بيرون از خانه فرق نمي گذارند در هر دو جا مي خواهد خيلي جدي و قانوني عمل كند يا اينكه در هر دو جا به يك ميزان مي خواهد عاطفي رفتار كند حال آنكه اينگونه رفتار و سلوك متناسب با شرايط و موقعيت ها نيست در واقع فرد نتوانسته است بين دو محيط متفاوت فرق بگذارد لذا در خانه همان رفتاري را انجام مي دهد كه در دانشگاه يا محيط كار خود انجام مي دهد و اين دليل بر عدم رشد يافتگي اوست . بنابراين علاوه بر شناخت رفتارهاي صحيح بايد موقعيت ها را نيز شناخت و مهارتهاي ارتباطي را نيز آموخت و در هر كجا با افراد گوناگون رفتارهاي متناسب را انجام داد. براي رسيدن به اين اهداف راهكارهاي زير را بصورت جدي مورد اهتمام قرار دهيد.
1. معاشرت با افراد متعادل منطقي و غير احساساتي
2. تنظيم يك برنامه رفتاري براي برخورد با افراد گوناگون در موقعيت هاي متفاوت مثلا در برخورد با پدر و مادر : در اينجا بايد اصل بر تواضع و احترام به والدين باشد.
مثلا در برخورد با خواهر و برادر : در اينجا بايد اصل بر احترام و روابط عاطفي و دوستانه باشد.
مثلا در برخورد با همكاران : در اينجا بايد اصل بر تواضع و احترام متقابل باشد.
معناي اينكه مي گوييم در هر رابطه اي بايد اصل اوليه را رعايت كرد اينست كه برخورد ما در خانه و با اعضاي خانواده به ويژه پدر و مادر بايد هم عاطفي و هم منطفي و هم آميخته با احترام باشد بنابراين منطق حاكم بر رفتار در خانواده با منطق حاكم بر رفتار در بيرون خانه فرق مي كند در خانه رفتار منطقي ما بايد توأم با عواطف ، مهرباني و محبت و صميمت و انعطاف پذيري باشد اما رفتار منطقي در بيرون خانواده بيشتر بايد مبتني بر آداب اجتماعي و آداب و رسوم پذيرفته شده عرفي توأم با احترام متقابل باشد.
3. كتاب اخلاق در خانواده از حسين مظاهري ، كتاب مناسبي است در ارتباط با نحوه رفتار در خانواده.
4. كتاب معراج السعاده مهدي نراقي مباحث خوبي در مورد تعديل قواي نفساني دارد و مطالعه آن بسيار سودمند است.
کد سوال : 513
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : همواره مي ترسم كه كاري كه دارم انجام مي دهم باعث جلب توجه مردان نامحرم شود و احيانا آنها را مشغول كنم بگوييد چه كار كنم كه از اين فكر رهايي يابم در ضمن اين فقط تصور خودم است والا كاري نمي كنم كه اين اتفاق بيفتد؟
پاسخ : از حساسيت شما به رعايت مسائل شرعي كه حاكي از ايمان راسخ و عفت و پاكدامني شما است بسيار خرسنديم و اميدواريم كه همواره حريم عفاف و حيا را ه گوهر گرانبهايي براي انسان بويژه زنان و دختران است حفظ كنيد. اما در مورد سوال شما بايد عرض كنيم كه هر انساني اعم از زن و مرد بايد وظيفه شرعي خود را انجام دهد و لازمه انجام وظيفه اين است كه اول ما وظيفه خود را خوب بشناسيم بنابراين شما در مرحله اول به رساله عمليه مرجع تقليدتان مراجعه كنيد و بخش مربوط به پوشش بانوان و همچنين بحث مربوط به ارتباط با نامحرم و بحث نگاه كردن به نامحرم را بدقت مطالعه مي كنيد و بعد از اينكه مسائل را خوب فهميديد و با وظيفه خود خوب آشنا شديد آنگاه بر اساس آن عمل كنيد البته ممكن است هنگام عمل به وظيفه دچار وسواس شويد كه آيا من به وظيفه عمل كردم يا نه سعي كنيد به اين افكار وسواسي توجهي نكنيد به عبارت ديگر هر گاه اين افكار به ذهن شما خطور كرد اولا به آنها اهميت ندهيد ثانيا روي آنها متمركز نشويد بگذاريد همين طور كه وارد ذهن شد از طرف ديگر خارج شود و براي اينكه ذهن شما را مشغول نكند هميشه چيزهايي را از قبل آماده كنيد كه به محض هجوم اين افكار خودتان را به آن كارها مشغول كنيد و فقط يك فرصت محدودي را بگذاريد براي آن افكار مثلا به خود بگوييد بعد از فراغت از كارهايم حدود 20 دقيقه اجازه به آن افكار مي دهم تا هرچه مي خواهند در ذهن من مانور دهند با اين كار شما عملا در بيشتر اوقات از شر آن افكار و تصورات رهايي پيدا مي كنيد و فقط چند دقيقه اي به آنها اجازه فعاليت مي دهيد در آن چند دقيقه كه به اين افكار اختصاص داديد در يك جايي خلوت كنيد و بگذاريد اين افكار بيايند ولي شما هيچ ترتيب اثري به آنها ندهيد و با كم توجهي به آنها به تدريج از شر آنها رهايي پيدا مي كنيد نكته ديگر كه مجددا تأكيد مي كنيم اين است كه وقت خالي براي خودتان نگذاريد و با برنامه ريزي صحيح همه اوقات خود را پر كنيد و از قرار گرفتن در تنهايي و بيكاري اجتناب كنيد . و فقط در همان چند دقيقه تنها باشيد در عين حال سعي كنيد روابط اجتماعي خود را نيز تقويت كنيد و با دوستان صميمي و خوش مشرب معاشرت داشته باشيد تعداد دوستان خود را افزايش دهيد درعين حال حدود شرعي را نيز مراعات كنيد.
کد سوال : 514
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : چگونه مي توان به عزت نفس دست يافت؟
پاسخ : عزت نفس در واقع مبتنى بر خودپندارهاى است كه افراد از خود تصوير مىكنند اگر كسى خود پنداره مثبتى از خود تصوير كند و رفتارهاى خود را نيز هماهنگ با اين نگرش مثبت نمايد طبعاً داراى عزت نفس خواهد بود ولى اگر خود پنداره منفى و ضعيف باشد نگرش فرد به خود يك نگرش غيرواقع بينانه منفى و ضعيف خواهد بود در نتيجه فرد خودش را در پايينتر از موقعيت واقعى اش ارزيابى مىكند و در نتيجه رفتارهاى در حد شأن و موقعيت واقعى اش انجام نمىدهد و در واقع عزت نفس واقعى خودش را از دست مىدهد اما اين سؤال مطرح مىشود كه چگونه و چه عواملى باعث مىشود كه فردى خود پنداره مثبت، قوى و در نتيجه داراى عزت نفس باشد و چه عواملى باعث مىشود كه فرد خود پنداره ضعيف، منفى و به دنبال آن عزت نفس بابين باشد؟ پاسخ اين سوال را بايد در نظام تربيتى كه يك فرد در آن شخصيتش شكل مي گيرد جستجو كرد مهمترين اركان اين نظام تربيتى خانواده و برخوردهاى تربيتى اوليهاى است که با فرد مىشود و سپس محيط مدرسه و اجتماع نقش اساسى را ايفا مىكنند هر چه محيط تربيتى كودك از خانواده تا اجتماع سالمتر باشد و از شيوههاى تربيتى مناسبتر و در عين غنى و پربار باشد شكل كودك بهتر سالمتر و در نتيجه خود پنداره او از خودش مثبتتر و قوىتر خواهد بود و بدنبال آن از عزت نفس بالايى برخوردار است علاوه محيط تربيتى نوع نگرش و بينش كه فرد از خودش دارد و آموزههايى كه اين بينش و نگرش به او مىدهد هر چه از منابع صحيحتر و متون غنىتر و فرهنگ بهترى بوجود آمده باشد در خود پنداره فرد و بتبع آن در عزت نفس او نقش دارد بنابراين براى دست يافتن به عزت نفس همه بايد مبادى تربيت از جمله خانواده، مدرسه و اجتماع را اصلاح كرد و هم آموزههاى تربيتي و اخلاقى و همچنين آموزههاى مربوط به شناخت و بينش افراد را اصلاح و غنى نمود كه اين يك كار بنيادى و ريشهاى است كه همه متصديان تعليم و تربيت بويژه خانواده بايد رعايت كنند. علاوه بر اين خود فرد نيز در اين مسائل نقش دارد و بعنوان يك موجود مختار، فعال و آزاد بايد از اين امكانات و استعدادهاى ذاتى براى انتخاب صحيح و براى شكل دادن به شخصيت خود بهره گيرد تا بتواند به عزت نفس واقعى دست يابد.
موفقيت جوانان در گرو دستيابى به سه نوع اعتماد است: اول اعتماد فرد به خويشتن. دوم اعتماد به اطرافيان(ديگران) و سوم جلب اعتماد ديگران به خويشتن مى باشد و عزت نفس، برايند اين سه نوع اعتماد مى باشد.
اگر جوانان بتوانند به اعتماد خويشتن دست يابند، به طور مستقيم بر اعتمادهاى دوم و سوم مورد نظر تأثير خواهند گذاشت. عزت نفس چشمانداز آدمى را نسبت به خود و جهان، گستردهتر و اميدوارتر مى نمايد. براى تقويت عزت نفس، شيوههايى وجود دارد كه تعدادى از آنها را ارائه
مى نمائيم:
- شناخت ظرفيتها و توانايىهاى درونى به منظور پرورش آنها و باور عميقتر آدمى بدانها.
- برنامهريزى مناسب براى درك نيازها و احتياجات اساسى.
- تشخيص فرصتهاى موجود در قلمرو زندگى كنونى و تلاش براى حداكثر بهرهورى از آنها.
- تمرين فعاليتهايى كه به توانايى ابراز وجود، مساعدت مى نمايد.
- استفاده از روش تلقين كه به شيوههاى تلقين به نفس و تلقين به غير انجام مى شود و احساس آدمى را نسبت به خود دگرگون مى كند و در ساختن بناى شخصيتهاى نوين، مؤثر و مفيد واقع
مى شود.
- روش بهرهمندى از معنويت كه مستلزم ارتباط با خداست، اين اطمينان را در وجود آدمى، مىآفريند كه در مواجهه با مشكلات زندگى، بىيار و ياور نخواهد بود بلكه پروردگار آنان را تقويت مى كند و ارزيابى ديگران را از خود دگرگون ساخته و به سمت اهداف مطلوب سوق مىدهد. مناسبات اجتماعى، زمانى مطلوبتر جريان مى يابد كه تصور ما از ديگران و خويشتن خود، مثبت و ارزشمند توصيف شود.
نگرش فرد به هستى نيز با عزت نفس به رويكردى مثبت و سازنده متحول مى شود و با چشمانى اميدوار به نشانهها و آيات هستى مىنگرد. خوشبينى و مثبتنگرى از اعماق درون افراد معتمد به نفس متجلى مىشود.
برخى ديگر از آثار سازنده عزت نفس عبارتند از: تمركز فكر، شادكامى، مسؤوليتپذيرى و تحول شخصيت، در پرتو دستيابى به اعتماد به نفس، جامعهاى سالم و پويا در پيش روى خواهيم داشت به گونهاى كه همزيستى مسالمتآميز و تفاهم اجتماعى از جلوههاى ارزشمند آن تلقى مى شود.
در خاتمه، جوانان را به مطالعه زندگينامه و شرح حال بزرگان و مشاهير برجسته دعوت مى كنيم و اميد آن داريم كه اين گونه آثار بتواند روح و جوهره حركت و تلاش را در آنان افزايش داده و براى قبول مسؤوليتهاى فردى و اجتماعى، آماده سازد.
با اميد به روزى كه همه نوجوانان و جوانان ميهن اسلامى با تكيه بر عزت نفس و اتكال به خداى بزرگ در راه نوسازى خود جامعه، همت والاى خويش را به كار گيرند.
کد سوال : 515
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : راههاي فهم و مطالعه فرهنگ و معارف اسلامي در جامعه چيست؟
پاسخ : فرهنگ و معارف اسلامي را از راه هاي مختلف مي توان شناخت:
1. مطالعه کتبي که در زمينه معارف اسلامي تأليف شده است مانند مجموعه آثار شهيد مطهري يا مجموعه آثار شهيد دستغيب تقريبا مباحث جامعي در زمينه عقايد و اخلاق اسلامي.
2. با انتخاب مرجع تقليد و تهيه رساله او و مطالعه احکام با بخش ديگري از معارف اسلامي مي توانيد آشنا شويد.
3. مطالعه کتاب هاي اخلاقي مانند کتاب معراج السعاده از احمد نراقي.
4. مطالعه کتاب هاي تاريخ اسلام مانند تاريخ اسلام از جعفر سبحاني و سيره پيشوايان از مهدي پيشوايي.
5. شرکت در مراسم مذهبي.
کتاب هايي که معرفي شد بر اين اساس است که معارف ديني به سه بخش : عقايد، احکام و اخلاق تقسيم مي شود و سير مطالعاتي بايد به گونه اي باشد که هر سه بخش را پوشش دهد و کتاب هاي فوق تقريبا هر سه بخش را پوشش مي دهد مضافا بر اين که شرکت در مراسم مذهبي هم شما را با معارف اسلامي بيشتر آشنا مي کند و هم با فرهنگي ديني بيشتر آشنا مي شويد.
کد سوال : 519
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : تعارض آموزههاى دينى با يافتههاى علمى در پوشيدن لباس سياه و سياه پوش كردن تكايا و محافل چه توجيهى دارد؟ يافتههاى علمى حكايت از تأثير مثبت لباسهاى روشن، در نشاط و شادى و ارتقاى فعاليتهاى انسانى و تأثير منفى لباس سياه در اين امور دارد كه با سنت رايج دينى در محافل مذهبى در تعارض است! به اين تعارض چگونه پاسخ مىدهيد؟
پاسخ : تكيه عمده و اساسى اين سؤال و ابهام ذهنى، تعارض يافتههاى علمى با آموزههاى دينى در پوشيدن لباس سياه و سياه پوش كردن است. در مقام جواب و زدودن ابهام، اولين گام آن است كه آيا چنين تعارضى واقعيت دارد و آيا يافتههاى علمى، پوشيدن لباس سياه را به صورت كلى و در تمام حالات و موقعيت يك پوشش نامناسب مىشمارد؟
واقعيت آن است كه چنين تعارضى، بين يافتههاى علمى و روانشناسى با آموزههاى دينى به چشم نمىخورد ممكن است بعضى بگويند: اين دو مرزهاى مطلقى است كه در پشت آنها ديگر زندگى وجود ندارد و حيات متوقف مىشود و رنگ سياه به معناى انهدام، نيستى و پوچى است و نفى ديگر رنگها مىباشد!V}ماكس لوچه، ترجمه منيره روانى پور، 1368. {Vدر حالى كه اين نظريه، تنها گوشهاى از يافتههاى روانشناسى است.
ياد آورى اين نكته لازم است كه پذيرش «تأثير رنگها» به اين معنا نيست كه رنگها در انسان تأثيرى شديد دارند و سريع بر جهتگيرى ذهنى و رفتارى افراد مؤثر واقع مىشوند؛ مثلاً اگر رنگ آبى تأثير تسكينى و آرامش بخشى دارد، نمىتوان از آن به عنوان يك داروى مسكن براى تسكين سريع استفاده كرد و يا از رنگ قرمز در ايجاد تحريك سريع بهره جست؛ بلكه تأثير پذيرفته شده رنگها، يك تأثير جزئى است كه در مدت زمان طولانى فرصت بروز پيدا مىكند.
گوشهاى ديگر يافتههاى روانشناسى، نشانگر اين حقيقت است كه آن گاه رنگ سياه، مفهوم نيستى و پوچى و پايان يافتن را تداعى مىكند كه به عنوان انتخاب اول و يا يكى از سه انتخاب اول باشد؛ يعنى، در تمام حالات، اولين رنگ انتخاب شده و يا يكى از سه رنگ انتخابى اول براى زندگى (اعم از لباس ...) باشد و اگر رنگ سياه در رتبه هشتم قرار بگيرد؛ يعنى، آخرين رنگ انتخابى در زندگى، رنگ سياه باشد و در موقعيتهاى نادر و استثنايى استفاده شود، يك تمايل طبيعى بهنجار را نمايش مىدهد و نشان دهنده مهار اعمال و تصميم فرد بر كنترل اوضاعV}همان.{V و نشاندهنده مهار اعمال و تصميمات فرد در زمانى است كه بروز اضطراب قطعى است. محروميت از چيزى و يا از دست دادن شخصى و ياموقعيتى، انسان را در لبه يك تعارض غير قابل انكار قرار مىدهد و در اين حالت، وى براى به دست آوردن موقعيت قبلى و كنترل اوضاع، دست به اقدامات كنترلى مىزند.
پوشيدن لباس سياه، حكايت از تدبير انسان در چنين موقعيتى دارد؛ يعنى، از اقدامات مناسب، طبيعى و بهنجارى است كه موجب مىشود انسان بتواند بر اوضاع كنترل داشته باشد؛ زيرا نوعى سكون، سكوت و كاهش تحريك را در پى دارد.V}اكبر زاده، 1374.{V
بنابر اين از ديدگاه علمى، پوشيدن لباس سياه و استفاده از رنگ سياه - حتى در غير پوشش - هميشه نامناسب نمىنمايد و به معناى رسيدن به پايان زندگى و خط پايان عمر و تسليم شدن نيست و تأثير منفى و تخريب روانى در پى ندارد. از اين رو پوشيدن لباس سياه در عزا دارىها و براى شخص مصيبت زدهاى كه احساس غمگينى مىكند، يك نوع تسكين است و او را در اضطراب ناشى از فقدان شخص محبوب، به سمت سكوت و سكون دعوت مىكند و افزون بر اين موجب هم سو ساختن احساسات درونى با فضاى بيرون و باعث آرامش مىگردد.V}رمضانزاده، 1371.{V
شخص غمزده درآغاز قطع دل بستگى، اگر در فضاى شادى آفرين قرار بگيرد؛ بين حالت درونى خود و وضعيت خارجى، تعارضى مشاهده مىكند و اين هرگز به نفع او نيست. از اين رو بايد به سمت هم سويى و هماهنگ ساختن درون و برون برآيد و انتخاب رنگ سياه در اين موقعيتهاى نادر و استثنايى زندگى (در رتبه هشتم)، چنين تأثيرى دارد. اين رنگ، اگر در رتبه هشتم و انتخاب پايانى قرار بگيرد، بر خلاف رنگ سفيد، سكوت و سكون و عدم ايجاد هر گونه تحريك روانى و جسمانى و كاهش ساير فعاليتها و كندى و منفى را در پى داردV}اكبر زاده، 1374.{V. اينها براى انسان مبتلا به رنج فراق و فرو رفته در ورطه قطع دلبستگى مفيد است و به او آرامش و سكون مىبخشد.
پس از ديدگاه علمى، رنگ سياه تأثيرى منفى و نامناسب بر روان و روح آدمى ندارد و در مصايب، كاهش دهنده آلام مىباشد و اين گونه نيست كه علم آن را كاملا طرد مىكند؛ ولى سنتهاى دينى به آن اهميت داده و دينداران را به استفاده از آن توصيه كند!
از جهت ديگر، درباره تعارض موهوم آموزههاى دينى، بايد بررسى كرد كه آيا اسلام براى هميشه و در تمام حالات رنگ سياه را توصيه مىكند و به تعبير روان شناختى، براى اولين انتخابها يا سه انتخاب اول؟! چرا رنگ سياه را برمى گزيند و مسلمانان را نيز به اين انتخاب دعوت مىنمايد؟
بايد گفت كه نگاه آغازين اسلام به رنگ سياه، يك نگاه منفى است و هرگز آن را در حالات عادى و زمينههاى روزمره زندگى، به عنوان يك رنگ برنمىگزيند و آن را رنگ شيطان و فرعون و نماد طغيانگرى، ظلم و ظلمت معرفى مىكند و مىفرمايد: «لباس سياه نپوشيد كه لباس فرعون است».V}بحارالانوار، ج 83، ص 248.{V
رنگ برگزيده و انتخاب اول اسلام، رنگ سفيد است كه امام باقر(ع) مىفرمايد: «هيچ لباسى بهتر از لباس سفيد نيست».V}همان، ج 78، ص 330؛ رىشهرى، ميزانالحكمه، ج 8، ص 472.{V بعد از رنگ سفيد، رنگهاى زرد و سبز از طرف اولياى دين توصيه شده و رنگهاى برگزيده اسلام است. از نظر اسلام، رنگ زندگى، حيات، حركت و تلاش رنگ سفيد است و آرامش بعد از تلاش و كوشش در رنگ سياه (شب) مىباشد. رنگ سياه (همان رنگ شب)، موجب آرامش مىشود و انسان را از خستگى و رنج روز - كه در پى تلاش و كوشش به آن دچار گشته است - پناه مىدهد و آرام مىسازد.V}نذير الحمدان، 2002.{V
خداوند نيز در قرآن، سياهى شب را مايه آرامش و روشنايى روز را زمينه تلاش ذكر كرده است.V}قصص (28)، آيه 73؛ اسراء (17)، آيه 17؛ فرقان (25)، آيه 47؛ يونس (10)، آيه 67.{V
رنگ سياه در مكتب اهل بيت(ع)، فقط و فقط در مصايب و سوگوارىها مورد استفاده قرار گرفته است؛ يعنى، يك انتخاب نادر و استثنايى بوده است و نه انتخابى هميشگى. بنابر نقل ابن ابى الحديد، امام حسن(ع) در سوگ اميرالمؤمنان على(ع) جامه سياه برتن كرد و با همين جامه به ميان مردم آمد و براى آنان خطبه خواند.V}ابنابىالحديد، شرح نهج البلاغه، ج16، ص22.{V درنگاه ابتدايى رنگ سياه، يك رنگ مكروه و ناپسند تلقى مىشود. در نماز، پوشيدن لباس سياه مكروه است.V}طريقه دار، 1380.{V
رنگ سياه در رتبه هشتم و آخرين انتخاب قرار مىگيرد؛ آن هم از اين جهت كه به واسطه تأثير روانى آن، موجب سكوت و سكون و آرامش گشته، شخص مضطرب را از مصيبت و حزن به يك آرامش روانى مىرساند و ياحداقل در اين زمينه بسيار تأثير دارد.
کد سوال : 520
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : چه كنم كه بتوانم براى امام حسين(ع) عزادارى و گريه كنم؟ راه آمادگى روحى و روانى گريه بر امام حسين(ع) چيست؟
پاسخ : به منظور پاسخ به اين سؤال، لازم است ابتدا از ديدگاه روانشناسى گريه را به عنوان يك حالت رفتار و جلوه احساسى هيجان معنا كنيم و آنگاه عوامل مؤثر در بروز آن را شناسايى كرده تا با فراهم ساختن عوامل و علل، معلول (گريه) را تحصيل كنيم.
گريه انواع متعدد دارد و دامنه تنوع آن از گريه شادى تا گريه غم را در بر مىگيرد و روشن است كه گريه بر امام حسين(ع)، گريه سوگ و غمگسارى است؛ لذا بايد از بين انواع گريه، گريه سوگ و غم گسارى را تعريف و عوامل مؤثر بر بروز اين نوع گريه را برشماريم.
گريه سوگ و غم، در واقع جلوه خارجى غمگينى است. گريه سوگ واكنشى است كه فرد به هنگام احساس غمگينى از خود نشان مىدهد و سوگوارى و عزادارى - گريه جلوه آن است - يك جلوه رفتارى و اجتماعى از ماتم و ساير رفتار و اعمال مربوط به داغديدگى است. پس اگر در پى عزادارى و گريه هستيم، بايد غم را تحصيل كنيم كه حالت برانگيزنده گريه است؛ يعنى، اگر در صدد گريه بر امام حسين(ع) و سوگوارى بر سالار شهيدان هستيم، بايد غم حسين(ع) را در دل داشته باشيم و داغ حضرتش را در سينه جاى دهيم.
P}اى صبا نكهتى از كوى فلانى به من آر{E}زار و بيمار غمم راحت جانى به من آر{P
چون:
P}گر ديگران به عيش و طرب خرسند و شاد{E}مارا غم نگار بود مايه سرور{P
پس بايد تحصيل غم نمود و براى تحصيل آن، ابتدا بايد غم را تعريف و سپس عوامل بروز آن را شناخت و بيان كرد. غم و يا غمگين بودن، واكنشى نسبت به يك رويداد رنجآور و حالت و وضعيتى است كه به دنبال از دست دادن يك شىء و يا شخص مهم پديدار مىشود. «داغديدگى و غم» به فقدان ناشى از مرگ يك شىء يا موضوع (و شخص) گفته مىشود كه نسبت به آن، دلبستگى عاطفى وجود دارد. بنابراين بايد دلبسته به آن شخص و ياشىء بود تا با از دست دادن آن، به غمش مبتلا گرديد و از فقدان او، غمگين شد و گريه و سوگ بپا داشت، حال اگر مىخواهيد در سينهتان غم امام حسين(ع) خانه كند تا از شهادت او غمگين گرديد، بايد قبلاً دلبسته آن حضرت باشيد. قلبى كه دلبسته امام حسين(ع) نيست، به شىء ديگرى و چه بسا به امور متضاد و مغاير با آن حضرت بسته شده است. از نبودن امام حسين(ع) متلاطم نمىشود و آرام و قرار او به هم نمىخورد. همانگونه كه با بودن آن حضرت قرار پيدا نمىكند، با نبودن ايشان هم بىقرار نمىشود.
دلبسته امام حسين(ع)، از غم فراق و اندوه شهادت او غمگين مىگردد. آنگاه كه غم آمد و علت شد، معلول خود پا به ميان گذاشته و گريه و عزادارى بىچون و چرا ظاهر مىشود. عزيز و دلبند از دست دادن همان و ماتمزده گشتن و گريه سر دادن همان.
پس پاسخ اين سؤال و علاج اين درد ريشه در دل بستن دارد كه چسان دلبسته امام حسين(ع) شويم؟ راه تحصيل دلبستگى «شناخت» است. آشنايى با يك شىء، پى بردن به نقش آن در زندگى - به ويژه نقش عملى آن و تأثير آن در تحصيل اهداف زندگى و آشنايى با جايگاه آن در زندگى - جملگى مسيرهاى شناخت و در پى آن رسيدن به دلبستگى است. از نظر علمى، زندگى كردن با يك شىء افزون برآشنايى و راههاى شناختى، خود موجب دلبستگى مىشود. كافى است در زندگى شخصى خود اندكى تأمل كنيم تا به اين حقايق پى ببريم كه چگونه فقدان شخصى كه مدتها با او زندگى كردهايم (هر چند غريبه و دورترين فرد باشد)، موجب غمگينى و گاهى بروز حالات عزا و سوگ مىشود.
اينك اگر در پى گريه و سوگوارى براى امام حسين(ع) هستيم، بايد شناخت خود را از ايشان افزايش و ارتقا بخشيم. شناخت شخص اباعبداللّه(ع)، اهداف او، مكتب، مرام و عقيده او، نقش او در حيات فردى، اجتماعى و دينى و حتى شخصى و جايگاه او در زندگى و زيستن با اين شناخت، جملگى موجب دلبستگى با سالار شهيدان مىشود. توجّه داريم كه وقتى از زندگى كردن و زيستن با اين شناختها سخن مىگوييم، مقصود آن است كه شناخت ما از حضرت حسين(ع) و اهداف، مرام و مكتب و ... او، نبايد محدود به يك شناخت ذهنى و تصور صرف گردد؛ بلكه بايد بر اساس اين شناخت زندگى كرد تا دلبستگى حاصل شود؛ وگرنه ما از خيلى افراد آگاهى و شناخت داريم؛ ولى هرگز از فقدان آنها غمگين نمىشويم. پس افزون بر شناخت، بايد بر اساس همين شناخت، با آن فرد زندگى كنيم و يا او در زندگى ما جايگاهى بيابد. گويا با شخص او مدتها زير يك سقف زندگى كردهايم تا دلبستگى ايجاد گردد.
روشن است كه دلبستگى يك مفهوم تشكيكى است و مراتب متنوّع دارد و شدّت و ضعف مىپذيرد. همه افرادى كه با يك شخص آشنا هستند و با وى زندگى كردهاند؛ به يك اندازه دلبستگى ندارند. به هر ميزان كه اين دلبستگى بيشتر باشد، به همان ميزان هم بعد از فراق و فقدان، غمگين و ماتم را موجب مىگردد.
افسوس كه برخى دل خود را با ياد حسين(ع) زنده نكردهاند و از آن حضرت شناخت و آگاهى ندارند! اين گونه افراد نه تنها در شهادت حسين بن على(ع) نمىتوانند سوگوارى و عزادارى كنند و چشم خود را به گريه سيراب سازند؛ بلكه گريه و سوگوارى ديگران براى آنان تمسخرآميز و حتى بىمعنا و گاه مضحك مىنمايد!
T} منابع پاسخ:{T
1. دادستان، پريرخ، روانشناسى مرضى، سمت 1372، ص 27 و 327.
2. معتمدى، غلام حسين، انسان و مرگ، نشر مركز، 1372، ص 219.
3. خسروى، زهره، روان درمانى داغديدگى، نشر نقش هستى، 1374، ص 61و53.
4. شعارى نژاد، على اكبر، فرهنگ علوم رفتارى، اميركبير، 1364، ص 425.
T}«بزرگداشت عاشورا» احساسات يا عقلانيت!{T
کد سوال : 521
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : در حالى كه اعمال و رفتار انسان بايد بر اساس عقل و انديشه و به همراه محتواى شناختى انجام گيرد؛ چرا بزرگداشت حادثه عاشورا با تكيه بر احساسات و تحريك عواطف برگزار مىگردد؟ و از بين عواطف و احساسات، تنها عواطف منفى (گريه و زارى) انتخاب مىشود؟ چرا خنده، سكوت، ميتينگ و ... نه؟
پاسخ : به منظور پاسخ به اين پرسش، لازم است ابتدا دو مقدمه را بيان كنيم و آنگاه به جواب بپردازيم:
يك. چه عواملى در بروز رفتار مؤثر است؟
دو. انگيزه مسلمانان و شيعيان از بزرگداشت عاشوراى حسينى چيست؟
T}يك. عوامل مؤثر در بروز رفتار{T
عزادارى و بزرگداشت حادثه كربلا، رفتارى است در بين انبوه رفتارها و اعمالى كه يك انسان انجام مىدهد. لذا از قواعد و اصول روان شناختى حاكم بر رفتار آدمى مستثنا نيست و تمام اصول، قواعد و زمينههايى كه براى بروز يك رفتار بيان مىشود، در مورد عملى همانند عزادارى و سوگوارى براى سالار شهيدان نيز صدق مىكند.
از ديدگاه روان شناختى حداقل دو عامل اساسى در اعمال و رفتارهاى انسان ايفاى نقش مىكنند: يكى «شناخت» و ديگرى «انگيزه».
يكى از عوامل مؤثر در رفتار «شناخت» است كه موجب مىشود آدمى مطلبى را بفهمد و بپذيرد و متناسب با فهم و شناخت خود عمل كند. آدمى تا از عملى خاص «شناخت» نداشته باشد، قادر به انجام آن نخواهد بود. تنها شناخت و آگاهى كافى نيست. عامل شناخت اگر چه براى صدور رفتار لازم است؛ ولى كافى نيست و عامل ديگرى بايد باشد تا ما را برانگيزد. بايد براى انجام هر كارى - افزون بر شناخت - ميل و اشتياق و شور و شوقى هم نسبت به انجام آن كار پيدا شود تا آن كار انجام گردد. بايد علاقهاى نسبت به آن كار باشد تا براى انجام آن اقدام شود. بايد انگيزهاى باشد تا رفتار را برانگيزد و جهت دهد.
در يك تمثيل ساده عامل «شناخت» مسير را مىنمايد. ولى «ماشين رفتار» نيازمند نيرويى است تا آن را روشن كند و در مسير نمايانده و شناخته شده، به حركت درآورد؛ يعنى، «انگيزه» موتور رفتار آدمى است و «شناخت» جاده نما است. روشن است كه اين شناخت به خودى خود براى صدور عمل و انجام رفتارى خاص كافى نبوده و براى ما حركت آفرين نيست.
حال شناخت حادثه كربلا و آشنايى با شخصيت امام حسين(ع) و اهداف آن حضرت، گرچه براى سوگوارى و عزادارى براى آن حضرت ضرورت دارد؛ اما شناخت تنها كافى نيست و بايد انگيزهاى هم در ميان باشد.
افراد بسيارى امام حسين(ع) را مىشناسند؛ ولى انگيزهاى براى سوگوارى و عزادارى آن حضرت ندارند. از اين رو سالها در لباس مسلمانى زندگى مىكنند و با امام سوم خود نيز ناآشنا نيستند؛ اما ذرهاى شور و علاقه سوگوارى در وجودشان نيست! حتى چه بسا سوگوارى ديگران را به تمسخر مىگيرند و آن را عملى جاهلانه، بىفايده و گاه مضر مىشمارند و مىگويند: امام حسين(ع) يك نهضت و قيامى انجام داد - حالا چه تلخ يا شيرين - هر چه بود، تمام شد و رفت! چرا بايد بعد از سالها و قرنها سوگوارى كنيم و آن حادثه را زنده نگه داريم؟! اين كار چه ضرورتى دارد؟ چه سودى براى امام حسين(ع) و چه فايدهاى براى ما دارد؟!
البته بيان راه ايجاد انگيزه عزادارى و سوگوارى، بحث ديگرى است كه با موضوع اين سؤال بيگانه است. آنچه فعلاً محور سخن ما است، اين است كه ببينيم عزاداران حسينى به چه انگيزهاى است تا ببينيم آن شناخت و اين انگيزه، چه شكل از رفتار سوگوارى و عزادارى را اقتضا مىكند.
T}دو. انگيزه مسلمانان و شيعيان از عزادارى{T
انگيزه به «چرايى» و «علت» رفتار اشاره دارد؛ يعنى، وقتى از انگيزه عملى سؤال مىكنيم، منظور اين است كه چه عاملى باعث بروز اين رفتار شده و به اين عمل نيرو بخشيده و موجب انجام آن گرديده است. در اينجا نيز خوب است بدانيم كه چرا مسلمانان عزادار، به بزرگداشت عاشورا و نهضت حسينى روى آوردهاند.
ابتدا گفتنى است: هر شخصى مىتواند بر اساس سطح شناخت، انگيزهاى شخصى - كه صرفاً به ايده فردى خودش مربوط است - به عزادارى بپردازد؛ يعنى، انگيزه مسلمانان از عزادارى، تنوع زياد دارد. اما در اينجا مقصود از بيان انگيزه مسلمانان از عزادارى و بزرگداشت عاشورا، بيان فهرستوار انگيزههاى موجود و مطرح در سينه مسلمانان نيست؛ بلكه هدف از اين تحليل، بيان آن انگيزهاى است كه مىتواند مورد پذيرش و توصيه معارف دينى باشد و يا انگيزه عام و فراگيرى است كه تمام مسلمانان و حتى غيرمسلمان سوگوار حسينى براى عزادارى خود بيان مىكنند.
در عمق انديشه اسلامى و در حافظه انسانها، بزرگداشت حوادث تاريخساز، با سه انگيزه زير انجام مىپذيرد:
1. زنده نگه داشتن و باز سازى كردن آن حادثه در خاطرهها،
2. حقشناسى از حادثه آفرين و شكر گزارى از وى،
3. عبرتگيرى و الگوسازى براى زندگى امروز و فرداى خود.
از آنجايى كه حادثه عاشورا يك نقش تعيين كننده در استمرار رسالتV}اشاره به حديث نبوى: «حسين منى و انامن حسين»؛ «حسين ازمن است و من از حسينم». خلاصه تاريخ اسلام، ج 3، ص 19.{V و تعقيب اهداف دين (رشد و هدايت جامعه) در تمام دورههاى حيات بشرى دارد؛ لذا با بزرگداشت آن، به شكلى که حادثه را در اذهان و فضاى زندگى دينى و اجتماعى بازسازى مىكنيم تا الگوى هميشه زنده زندگى باشد.
از جانب ديگر در فضاى ذهنى مسلمانان يك احساس دين و بدهكارى نسبت به امام حسين(ع) وجود دارد و اگر مسلمانى در عزاى حسينى شركت مىكند، از اين رو است كه خود را مديون آن حضرت احساس كرده و براى اداى وظيفه خود سوگوارى مىكند تا وجدان خود را راضى سازد.
البته ممكن است الان آن حادثه براى او هدايتگرى نداشته باشد؛ ولى آن حادثهآفرين به واسطه خدمتى كه در آن زمان انجام داده است، همچنان بر او حق دارد و بايد حقشناسى خود را به شكل عزادارى (آنگونه كه خود حادثهآفرين معين كرده است)V}اشاره به متن دعاى عرفه امام حسين كه «امام را كشته اشك روان و قرين مصائب و بلايا ... معرفى مىكند». مفاتيح الجنان، ص 795.{V ابراز و دين خود را ادا كند.
البته به دنبال بزرگداشت عاشورا و حقشناسى از سرور آزادگان، مىتوان با زنده نگهداشتن پيام عاشورا، از قيام امام حسين(ع) الگو ساخت تا در كشاكش حق و باطل، كارى حسينى نمود.
روشن است كه انگيزه عمل، شكل و كيفيت و حتى كميت رفتار را معين مىكند. ساختمانى كه به انگيزه برخوردارى از يك مسكن بنا مىشود، با آن ساختمانى كه به منظور يك واحد تجارى بنا مىگردد، كاملاً متفاوت است.
بزرگداشت نهضت حسينى بايد به شكلى انجام بگيرد كه بتواند اهداف و انگيزهها را تأمين كند. چگونه مىتوان مراسم بزرگداشت حسينى را برگزار نمود تا حقشناسى كرده باشيم؟ چسان بايد شهادت حسين بن على را بزرگ داشت و از آن تجليل نمود تا درس زندگى به آدميان دهد و امتداد خط رسالت باشد؟
آيا با يك كنسرت مىتوان از حسين بن على(ع) قدردانى كرد و حقشناسى نمود؟ چرا؟ با يك لحظه سكوت چطور؟ با يك مراسم رقص، گپ، شيرينىخورى، تخمه چكانى و ... چطور؟ با يك مقاله، سمينار و همايش مىشود اهداف امام حسين(ع) را زنده نگهداشت و به خط رسالت تداوم بخشيد؟
همانگونه كه گذشت شكل و كيفيت عمل، بايد به گونهاى باشد كه تأمينكننده انگيزه ايجادكننده باشد. لذا برخى از اشكال بزرگداشت، نه تنها انگيزه را به دست نمىدهد؛ بلكه انگيزه را از دست مىدهد. از حسينى كه كشته راه عدالت است، نمىتوان با برپايى مراسم شادى قدرشناسى كرد و مكتب و مرام او را زنده نگهداشت!
بعضى از اشكال بزرگداشت، گرچه منافاتى با انگيزه عمل ندارد؛ ولى يا فقط گوشهاى از انگيزه را به دست مىدهد و يا اينكه با انگيزه بيگانه است! به عنوان مثال يك لحظه «سكوت» چگونه مىتواند استمرار خط امام حسين(ع) و زنده كننده آيين و مرام او باشد؟! يك همايش، يا يك مقاله علمى، اگر چه سطح شناخت از مكتب حسين و اهداف و ... را افزايش مىدهد؛ اما به تنهايى در عمل كردن بر طبق آيين حسينى و زنده نگهداشتن مرام او كفايت نمىكند.
بسيارى از ما به نيكىِ گذشت آگاهى داريم؛ ليكن انگيزهاى براى انجام آن نداريم. از طرفى شناخت نهضت حسينى و آگاهى از نقش آن در سعادت دنيوى و اخروى، خود به خود براى ما تحريك و عمل كردن در مسير امام حسين(ع) را در پى ندارد. هنگامى دانستن و به ياد آوردن خاطره سالار شهيدان ما را به انجام دادن كارى (شبيه كار امام حسين(ع« و پيمودن راه او وا مىدارد كه در ما انگيزهاى نيز به وجود آيد و بر اساسآن ماهم دوست داشته باشيم آن كار را انجام دهيم و در مسير اهداف ونهضت او گام برداريم. بايد عواطف ما تحريك و احساسات ما برانگيخته شود تا مابتوانيم كارى حسينى كنيم و بدين وسيله اداى دين نماييم و ياد خاطره امام حسين(ع) را زنده نگه داريم.
بنابر اين زمان اين بزرگداشتها و مراسمها، اداى دين و حقشناسى تلقى مىگردد كه حداقل از دو عنصر و گزينه اساسى برخوردار باشد:
1. مبتنى بر شناخت از امام حسين(ع) و نهضت و اهداف او باشد.
2. بعد از شناختدهى و آگاهى بخشى، احساسات و عواطف را جهت حركت در مسير آن حضرت تقويت و انسان را به حركت بر طبق مكتب و مرام امام حسين(ع) تحريك كند؛ يعنى، هم شعور بخشد و هم شور آفريند. شعور حسينى و شور حسينى در فكرها و دلها افكند تا كارى حسينى كنند.
شايد بگوييد همراه بودن اين مراسم با احساسات و عواطف، مورد قبول است؛ اما چرا از بين احساسات تنها به احساسات منفى (گريه و زارى، مرثيه، روضه و ...) روى آورده مىشود؟ و آن شعور با شور و هيجان سوگوارى همراه مىگردد؟
درست است كه گريه و خنده و غم و شادى، هر دو حالت احساسى هستند؛ ولى تأثير آنها يكسان نيست. لذا بايد آن احساسى را برگزيد كه در كنار آن شعور بتواند، غرضى را فراهم سازد و انگيزه مورد نظر را تأمين كند. اگر بزرگداشت امام حسين(ع) با خنده همراه باشد، نمىتواند نهضت حسينى را زنده كند! خنده و شادى نمىتواند آدمى را به شهادتطلبى دعوت كند و استقامت و پايدارى و حقطلبى را زنده سازد!
از جانب ديگر عميقترين ارتباط عاطفى و احساسى انسانها در گريه و سوگوارى به دست مىآيد و برقرار مىشود؛ يعنى، با هم خنديدن و شادى كردن، نشان از ارتباط عاطفى صادقانه و بىترديد نيست! چه بسيار افرادى كه در خنده و شادى با شما مشاركت مىورزند؛ ولى عمق دلشان حكايت از ناخرسندى دارد وبه قول معروف هرگز از ته دلشان شاد نيستند! در حالى كه اين اختلاف ظاهر و باطن در حالت عاطفى درونخيز (مانند غم و اندوه و گريه) كمتر رخ مىدهد. از اين رو مىگويند: شريك شادى بودن هنر نيست، مهم آن است كه شريك غم و ندارى و ... تو باشد. افزون بر اين عمق تأثيرپذيرى از حادثه و موقعيت مورد نظر نيز در غمگسارى، تجلّى پيدا مىكند، تا در شادى.
با توجّه به اين دو نكته، عمق همراهى امام حسين(ع) در حالت گريه نمودار مىشود. گريه و سوگوارى حكايت از همراهى خالصانهترى با غم ديده و مصيبت زده دارد. اگر مىخواهيم همراهى كاملتر و خالصانهتر خود را به اثبات برسانيم، مشاركت در غم و اندوه است نه شريك شادى بودن و بس. بر اين اساس مىتوان گفت: بزرگداشتى كه در شكل سوگوارى باشد، حكايت بيشترى از زنده نگهداشتن ياد امام حسين(ع) وهمراهى با آن حضرت(ع) دارد و حقشناسى را بهتر به نمايش مىگذارد.
T} منابع پاسخ:{T
1. ادوارد جمورى، انگيزش و هيجان، ترجمه براهنى محمدتقى، شركت سهامى چهر، 1363، ص 32.
2. مهرآرا، علىاكبر، زمينه روانشناسى اجتماعى، انتشارات مهرداد، 1373، ص 184.
3. مصباح، محمدتقى، آذرخشى ديگر از آسمان كربلا، انتشارات مؤسسه آموزش پژوهشى امام خمينى، 1379، ص 11-20.
4. رسولى محلاتى، سيد هاشم، خلاصه تاريخ اسلام، ج3، انتشارات دفترنشر فرهنگ اسلامى، 1372، ص 19.
کد سوال : 532
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : چگونه مىتوانم از وحشتى كه مرگ در ذهنم ايجاد كرده، رهايىيابم؟
پاسخ : تفاوت روى آوردن چهره مرگ به مؤمنان و كافران، نشانگر آن است كه از ديدگاه معارف قرآنى و روايى، انسان و اعمال، افكار، كردار و اوصافش، نقش به سزايى در اين مسأله مهم دارد. به نحوى كه سعادت و شقاوت بشر از درون آن مىجوشد و در واقع آدمى، بايد از خود و كردههايش هراسان باشد. آموزههاى دينى نيز با ارائه حقيقت مرگ و توصيف ابعاد آن، مىخواهد نگرش انسان را به خود تغيير دهد و آن را تصحيح كند؛ يعنى به او ياد دهد كه در عين زندگى در جهان مادى و كوشش براى برطرف ساختن نيازهاى خود، دلبستگى و وابستگى به آنها نداشته باشد. از اين رو، ترس از مرگ در اين حد و چارچوب، امرى ارزشى و مثبت خواهد بود.
پس هر كس طبيب خويش است و با نوع نگرش و عملكرد خود، مىتواند ترسى از مرگ را - كه بر اثر غفلت و تنگ نظرى و محدودنگرى به عالم مادى در او پديدار شده است - به ترس از مرگى كه راه را طولانى ديده و رويارويى با خداوند متعال را سخت مىبيند، مبدل سازد. ترس اول اگر بر جان آدمى سيطره يابد، همين زندگى دنيايى را بر آدمى تيره و تار مىسازد.
اما ترس دوم، موجب تقويت و تهذيب نفس شده و انسان را به انجام دادن اعمال نيك و صالح - كه از ديدگاه شريعت اسلامى گسترهاى بس بزرگ دارد - سوق مىدهد.
امام صادق(ع) مىفرمايد:
«همانا تو، طبيب نفس خويش قرار داده شدهاى، براى تو درد بيان شده و نشانه صحت و سلامتى معرفى و به دوا [ و درمان ]راهنمايى شدهاى. پس بنگر كه چگونه در [ اصلاح ]نفس خود قيام مىكنى»V}كافى، ج 2، كتاب الايمان و الكفر، باب محاسبهالعمل، ح 6؛ به نقل از: چهل حديث، ص 306.{V
بر اين اساس بايد با تعويض نگرش خود و تصحيح اعمال خويش، خود را از وحشتى كه از مرگ داريم، نجات دهيم.