• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 600
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : چگونه دعا و رياضت انسان را در سير و سلوك كمك مى‏كند؟
پاسخ : بر اساس جهان بينى اسلامى، عالم هستى، جهان اسباب و مسببات و علت و معلول است. طبق اين سنت الهى و قانون ثابت ازلى، در سراسر نظام آفرينش، هر پديده، عمل و طرز تفكرى، تنها از طريق علل و اسباب خاص خودش پديد مى‏آيد؛ چنان كه امام صادق«عليه السلام» فرموده است: H}«ان الله قد جعل لكل شى‏ء باباً»{H؛ «خداوند براى هر چيزى درى (راهى) قرار داده است» و نيز فرمود: H}«ابى الله ان يجرى الاشياء الاّ باسباب فجعل لكل شى‏ء سببا ...»{H؛ V}اصول كافى، ج‏4، كتاب ايمان و كفر.{V ؛ خداى بزرگ نپذيرفته جز آنكه همه چيز از طريق اسباب انجام يابد، پس براى هر چيزى سببى قرار داده است». بر اين اساس خداوند متعال، فيوضات و عنايات خاص خود را تنها از مجارى و اسباب خويش محقق مى‏سازد و دو سبب و راه مهم در تحقق اين امر، «رياضت» و «دعا» است. سالك با رياضت - كه بيشتر در انجام واجبات و مستحبات و ترك حرام و مكروهات متجلّى است -، زمينه را براى ظهور انوار الهى در مشاعر ظاهرى و باطنى خويش، آماده مى‏سازد؛ زيرا با رياضت شرعى پرده‏هاى ظلمت كنار رفته و فيوضات الهى عايد انسان مى‏شود. رسول‏اكرم«صلى الله عليه وآله» از قول خداوند متعال نقل كرده است: «... هيچ بنده‏اى با چيزى به من نزديك نمى‏شود كه از آنچه بر او واجب گردانيده‏ام محبوب‏تر باشد. او با نوافل به من تقرب مى‏جويد و نزديك مى‏شود تا آنجا كه من او را دوست بدارم، وقتى او را دوست بدارم، گوش او باشم كه با آن مى‏شنود و چشم او باشم كه با آن مى‏بيند و زبانش باشم كه با آن سخن مى‏گويد و دست او باشم كه با آن مى‏گيرد و ...»V}اصول كافى، ج‏4، كتاب ايمان و كفر.{V. «دعا» نيز، خواندن شخصى خاصى است كه در شرايط ويژه قرار گرفته باشد. اين خواندن چنان با عظمت است كه هيچ عبادتى برتر از آن نيست؛ زيرا «دعا» ارتباط مستقيم با مشاهده جمال و جلال حضرت حق دارد. آن گاه كه سالك سلوك معنوى، عظمت حق را با دريافت حضورى شهود مى‏كند، فقط او را صدا مى‏زند. به بيان ديگر، هنگامى كه بنده مولاى خويش را در مقام جواد، قادر، عليم و حكيم مشاهده مى‏كند و از طرفى خويش را عاجز، فقير و جاهل مى‏يابد؛ به او پناه مى‏برد و از او كمك مى‏طلبد و در چنين شرايط و وضعيتى - كه عبد در حال معرفت حقيقى، خدا را شهود مى‏كند و فقط او را مى‏خواند - خداوند نيز خواسته او را اجابت مى‏كند؛ مجرا و سبب اجابت خداوند، چنين «معرفت و شهودى» است. پيامبر اكرم«صلى الله عليه وآله» مى‏فرمايد: H}«لو عرفتم الله حق معرفته لزالت لدعائكم الجبال»{H؛ V}كنز المعال، ج 3، ص 142، حديث 5881.{V؛ «اگر شما آن طور كه بايسته است، عارف به ساحت مقدس حق بوديد، هر آينه به سبب دعايتان كوه‏ها كنده مى‏شدند». بنابراين دعاى حقيقى، چون از سر معرفت و شهود راستين حق است، يكى از مهم‏ترين مجارى و اسباب تفضلات ربوبى است.V}در اين خصوص نگا: درآمدى بر سير و سلوك، ص‏67 - 78.{V P}هر كه را دل پاك شد از اعتلال‏{E}آن دعايش مى‏رود تا ذوالجلال‏{P V} مثنوى معنوى، دفتر3، بيت 2305.{V
کد سوال : 601
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : قبلاً وقتى دعاى كميل يا نماز مى‏خواندم حال عجيبى داشتم؛ ولى اكنون در من تأثيرى ندارد؟ چه كنم؟
پاسخ : يكى از دلايل اصلى و عمده‏اى كه ما از عبادات خويش - چه در قالب نماز و چه در شكل ديگر - بهره فراوان نمى‏بريم و گاه احساس مى‏كنيم در مقاطعى در ما مؤثر نيست؛ نبود «حضور قلب» يا نبود «فراغت قلب» است. اگر بكوشيم در عبادات خويش، خود را از اشتغالات افكار دنيايى، فارغ سازيم و دل را يكسره خالى و خالص براى عبادت و مناجات با حق تعالى كنيم؛ مطمئن باشيم كه هيچ گاه از انجام دادن اين اعمال، دلسرد نشده و همواره لذت معنوى ژرف و عميقى برايمان حاصل مى‏گردد. مشكل اين است كه افكار متشتت و انديشه‏هاى پراكنده را براى وقت عبادت ذخيره مى‏كنيم؛ همين كه «تكبيرةالاحرام» نماز، يا «بسم‏الله» دعاى كميل را مى‏گوييم، گويى در دكانى را باز كرده‏ايم، يا دفتر محاسبات را گشوده‏ايم، يا كتاب مطالعه را در مقابل قرار داده‏ايم و يا مشكلات زندگى را مدنظر گرفته‏ايم!!. دل و قلب خويش را به امور ديگر مشغول مى‏داريم و از عمل به كلى غافل مى‏شويم! زمانى به خود مى‏آييم كه به حسب عادت، به سلام نماز يا عبارت‏هاى پايانى دعاى كميل رسيده‏ايم. به فرموده عارف واصل حضرت امام«رحمه الله»: «حقيقتاً اين عبادت فضاحت آور است و اين مناجات شرم‏انگيز».V}چهل حديث، 360.{V بايد بدانيم كه در حال عبادات و مناجات، با حضرت حق تكلم مى‏كنيم و در اين گفت و گو اگر توجهمان به غير او باشد، پاسخى مثبت و مؤثر دريافت نخواهيم كرد. امام صادق«عليه السلام» مى‏فرمايد: H}«لاحب للرجل المؤمن منكم اذا قام فى صلاة فريضة ان يقبل بقلبه الى الله و لا يشغل قلبه بامر الدنيا، فليس من عبد يقبل بقلبه فى صلاته الى الله تعالى الا اقبل الله اليه بوجهه و اقبل بقلوب المؤمنين اليه بالمحبة بعد حب الله ايّاه»{H؛V}وسائل الشيعه، ج‏4، ص‏686.{V «همانا من دوست مى‏دارم مرد مؤمنى را كه وقتى اقامه نماز واجب مى‏كند، قلبش را به سوى خداوند متوجه مى‏سازد و آن را مشغول امور دنيوى نمى‏كند. بنده‏اى نيست كه در نمازش با قلبش به سوى خدا توجه كند؛ مگر آنكه خداوند به وجهش به سوى او اقبال مى‏كند، و قلوب مؤمنان را با محبّت به سوى او متوجه كند، بعد از دوستى خداوند با او». بايد توجه كرد كه اگر «فكر» و «دل» آدمى در جاى ديگر باشد، در حقيقت خود او همان جا است؛ نه نزد حضرت معبود. به عكس اگر «فكر» و «دل» او متوجه حق باشد، نزد او خواهد بود. بنابراين مشكل اساسى در عدم بهره‏ورى بايسته از عبادات و مناجات، عدم حضور دل و فكر انسان است. ما با هر حركت قلبى و فكرى، حركتى ديدنى و يافتنى داريم كه براى ما صحنه‏هايى مى‏سازد - ابتهاج‏آور و يا هلاكت بار - آن هم در محضر ربوبى كه در حال تكلم و مناجات با اوييم. P}چون رسيد اينجا سخن، لب ارببست‏{E}چون رسيد اينجا قلم درهم شكست‏{P P}لب ببند ار چه فصاحت دست داد{E}دم مزن و الله اعلم بالرشاد{P V} مثنوى‏معنوى، دفتر 4.{V براى رفع اين كاستى و مشكل، عمل به راه كارهاى زير مفيد است: T}يكم.{T قبل از قيام به عبادت و ذكر و دعا؛ يعنى، آن هنگام كه انسان مى‏خواهد عبادت و مناجات را شروع كند، از خداى متعال با كمال تضرع، با فقر و مسكنت و با اصرار، بخواهد وى را به «حضور» موفق كند كه اصل مسأله عنايت او است. به هر روى بايد توجه كرد كه اگر خداوند، انسان را موفق و مؤيد بر اين امر نسازد، انسان از «حضور» برخوردار نخواهد شد. T}دوم.{T بهتر است در مرحله نخست، از طريق تحصيل «حضور فكر»، به تحصيل «حضور دل» بپردازد؛ به اين صورت كه تصميم بگيرد «فكر» خويش را از همان وقت شروع به عبادت يا مناجات، از همه جا وهمه چيز قطع كند و به خداى متعال و معناى آنچه در محضر او مى‏گويد، متوجه سازد. در اثناى عبادات و دعا، هر وقت و هرجا، به هر بهانه‏اى و به هر علتى «فكر» وى، خواست به اين سو و آن سو برود، نگذارد و «فكر» خود را در حال حضور نگه دارد و به «حضور» ادامه دهد. اگر «فكر» او بر اثر غفلت به اين سو و آن سو رفت، فوراً متذكر شده و رشته فكر را قطع كند و به «حضور» برگردد. بر اين تصميم در مقام عمل بايد كاملاً ملتزم بوده و مجاهدت كند و در آن هيچ سستى روا ندارد و خسته نشود. به هر صورت با «حضور فكرى»، «حضور دل» نيز محقق خواهد گشت و وقتى چنين شد، در عبادات و مناجات، تصميم بگيرد از همان ابتدا، فكر و دل را متوجه خداوند متعال سازد.V}نگا: مقالات، ج 3، ص 132-134؛ چهل حديث، ص 361 و 362؛ راهيان كوى دوست، ص 83 -84.{V P}حضور خاطر اگر در نماز معتبر است‏{E}اميد ما به نماز نكرده بيشتر است‏{P V} ابوسعيد ابوالخير.{V
کد سوال : 602
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : «شوق عبادت» و «طلب خدا» چگونه در نهاد آدمى ايجاد و تقويت مى‏شود؟
پاسخ : «اراده» بر اثر شدّت يافتن به مرحله «شوق» مى‏رسد و به عبارت ديگر «شوق» همان «اراده موكد» است.V}مراحل اخلاق در قرآن (تفسير موضوعى)، ج‏11، ص‏323.{V بر اين اساس اگر انسان بخواهد به عبادت و تسبيح حق شوق داشته باشد، بايد اراده خويش را نسبت به مطلوب ازلى، تقويت كند و اين از چند راه حاصل مى‏شود: T}يكم.{T از آنجا كه يكى از اركان اراده، علم به مراد و مقصود است،V}همان، ص‏315.{V هر چه اين معرفت و دانستن تقويت شود، اراده آدمى نسبت به مراد خويش، قوى‏تر خواهد شد. اين «اراده قوى» همان شوقى است كه نسبت به معبود حقيقى در انسان پديد مى‏آيد. از اين رو تقويت معرفت خداوند متعال و توسعه و تعميق بخشيدن آن در فكر و جان، شوق آدمى را به عبادت و تسبيح او ايجاد و تقويت مى‏كند. T}دوم.{T عارفان واصل - بر اساس آيات و روايات - پس از توبه، گام بعدى در سلوك معنوى را «طلب» و «خواستن» دانسته‏اند؛ يعنى، سالك بايد بخواهد و در طلب مقصود درآيد و اگراين طلب در انسان ضعيف باشد، شوق آدمى نيز در عبادت و تسبيح او ضعيف مى‏گردد. P}شب مخسب و روز هم چيزى مخور{E}كاين طلب در تو پديد آيد مگر{P V} منطق الطير، عطار.{V و اساس امر در مقام «طلب حقيقى» خود را شكستن است؛ يعنى، سالك بايد بداند كه طالب حضرت حق، بايد از «خويش»، منسلخ گردد تا به مطلوب نايل آيد و اين طلب حقيقى جز با مجاهدت و كوشش به دست نمى‏آيد. بنابراين تلاش در به دست آوردن «طلب راستين» و تداوم بخشيدن به آن در وجود خويش، گام بعدى در ايجاد و توسعه شوق عبادت و تقديس حق است. P}ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست‏{E}عاشقى شيوه رندان بلاكش باشد{P V}حافظ.{V T}سوم.{T ترك جدّى هواها و شهوات نفسانى، ضرورى است؛ زيرا وقتى هواى غير به هواى حضرت معبود كنار زده شد، هواى جناب او جايگزين هواى غير، در دل سالك خواهد بود. البتّه ترك هواها و مشتهيات نفسانى، به سادگى انجام نمى‏پذيرد و كار آسانى نيست. اين امر به جاى خود، رياضت مشروع است؛ البته بسيار طولانى و سخت. از اين رو توصيه بسيارى از دل سوختگان، براى آسان شدن اين عمل اين است كه به طور دائم بايد از جناب او مدد گرفت و از خدا صبر و تحمل در اين راه طلب نمود. از امامان معصومين«عليهم السلام» نيز بايد بهره گرفت و شفاعت آنان را به دست آورد تا در اين عمل مشكل‏ها حل و سختى‏ها آسان گردد، زيرا آنان واسطه‏هاى فيض الهى‏اند. P}تسبيح و خرقه لذت مستى نبخشدت‏{E}همّت در اين عمل، طلب از مى‏فروش كن‏{P V}همان.{V
کد سوال : 603
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : رؤياى صادقه چيست و راه ديدن آن كدام است؟
پاسخ : «خواب» يكى از نشانه‏هاى الهى است كه در خود حكايت‏هاى ناگفته بسيار دارد. اگر كسى از «خوديّت» خود بيرون بيايد و به «خواب»، به عنوان پديده‏اى كه سرى در آن سو، دارد و ما را به آن سو مى‏كشاند، توجه كند؛ حكايت‏ها، اشارت‏ها و هدايت‏هاى بسيارى برايش پديدار خواهد شد. از همين رو خداوند متعال، علاوه بر آنكه «خواب» را به عنوان آيتى از آيات خود بر مى‏شمرد، در آن نشانه‏ها و آياتى را نيز منظور فرموده و ما را به شنيدن وتدبّر در آن نشانه‏ها دعوت مى‏كند.V}در اين خصوص نگا: خواب و نشان‏هاى آن، ص 39 - 113.{V محى الدين ابن عربى خواب را حكمت نورى دانسته و آن را اولين مبدأ تلقى وحى الهى، براى اهل عنايت شمرده است‏V}فصوص الحكم، فص يوسفى.{V و شايد به همين دليل باشد كه در پاره‏اى از روايات «خواب» يكى از اجزاى نبوّت تلقى گشته‏V}بحارالانوار، ج‏61، ص‏117 - 193؛ و ج‏67، ص‏66.{V و در بعضى روايات ديگر اشاره شده كه در ابتدا از طريق خواب، به حضرت رسول«صلى الله عليه وآله» وحى مى‏شده است.V}همان، ج‏18، ص‏195.{V به همين جهت «خواب» يكى از راه‏هاى ارتباط انسان با «عالم غيب» تلقى گشته است؛ زيرا انسان در عالم خواب، به جهت اقتضاى قوانين و سنن حاكم بر آن، از بدن مادى خود منصرف گشته و با توجه به عالم غيب، حقايقى را مشاهده مى‏كند.V}در خصوص خواب نگا: طبيعيات شفاء، ص‏334 - 339؛ رساله قشيريه، ص‏175 - 180، تفسير امام فخر رازى، ج‏7، ص 266؛ كتاب المعتبر، ج‏2، ص‏417 - 423.{V با توجه به اين حقيقت، عارفان معتقدند: از آنجا كه در عالم خواب، انسان با عالم غيب مرتبط شده، معانى و حقايق را از آنجا مى‏گيرد؛ دريافت كننده حقايق، نفس و روح انسان است و همو است كه آن معانى را با كمك قوه متخيله خويش، به صورت‏ها و شكل‏هاى متناسبى تبديل مى‏كند؛ چنان كه ابن فارض مصرى (عارف بزرگ قرن هفتم) در قصيده تائيه خود مى‏گويد: «... آيا تو گمان مى‏كنى آن كس كه تو را در بيهوشى خواب به انواع علوم و اسرار با خبر گردانيد، غير از تو مى‏باشد؟ چنين نيست؛ بلكه او حقيقت تو و همان اصل تو است كه به هنگام خواب و انصراف تو از تدبير بدن و روى آوردن تو به سوى عالم اصلى و موطن خود، بر خودِ تو در عالم غيب، به شكل عالَمى تجلى مى‏كند و تو را به فهم علوم و مسائل و معانى غريب، هدايت مى‏نمايد ...».V}به نقل از مقالات، ج‏1، ص‏157 و 158.{V P}نى، تو گويى هم به گوش خويشتن‏{E}نى من و نى غير من اى هم تو من‏{P P}همچو آن وقتى كه خواب اندر روى‏{E}تو ز پيش خود به پيش خود شدى‏{P P}بشنوى از خويش و پندارى فلان‏{E}با تو اندر خواب گفتست آن نهان‏{P P}تو يكى، تو نيستى، اى خوش رفيق!{E}بلكه گردونى و درياى عميق‏{P V} مثنوى معنوى، دفتر 3، ابيات 1299 - 1302.{V امّا «رؤيا و خواب صادق»، خوابى است كه با حوادث خارج از ما - چه جسمى و چه اخلاقى و روحى - و حقايق عالم هستى، مرتبط بوده و مستند به آنها است. در اين نوع خواب، «نفس» انسان از عالم دنيوى گذشته و با توجه به هم سنخى‏اش با عالم مثال و عالم مجردات، با آن دو مرتبط مى‏گردد. از اين رو مستند به علل طبيعى جسمانى انسان (مانند گرم بودن يا سرد بودن مزاج) و نيز علل خلقى و روحى انسان (مانند عصبى بودن، حسادت ورزيدن، كينه داشتن و امثال آن) نيست. البته رؤياى صادق كه مرتبط و مستند به وراى ما (عالم مثال و مجردات) است، خود اقسامى دارد كه مجال طرح آن در اينجا نمى‏باشد.V}نگا: الميزان، ج‏1، ص 269 - 273.{V نكته مهم آنكه آيا رؤياى صادق - كه در واقع پل ارتباطى با عالم غيب است و انسان در پرتو اين دسترسى، حقايق و صورى را مشاهده مى‏كند - پيش شرطى ندارد؟ آيا مقدماتى براى فراهم آمدن آن غوطه‏ورى و نظاره‏گرى وجود ندارد؟ اصلاً راه رسيدن به آن كدام است؟ اولياى الهى با استفاده از آيات و روايات فرموده‏اند: اگر كسى بخواهد در عالم بيدارى به اسرار عالم و آيات غيبى واقف شود، بايد «مراقبه» داشته باشد؛ يعنى، براى آمادگى دريافت حقايق و باطن جهان هستى، بايد مراقب اعضا، جوارح و اعمال خود باشد تا ظرفيت ادراك و فهم آيات الهى را پيدا كند. در عالم رؤيا و خواب نيز مراقبه لازم است. اگر كسى مى‏خواهد در عالم خواب، حقايق را - آن چنان كه هستند - بفهمد (رؤياى صادق) و از هدايت‏ها و اشارات و ارشادهاى آنها سودجويد، بايد «مراقبه» داشته باشد. اين با مراقبت خود در عالم بيدارى و رعايت آداب خواب - كه در روايات ذكر شده - به دست خواهد آمد. نظافت، طهارت، محاسبه اعمال روزانه، قرائت قرآن و بعضى از دعاها، كيفيت و چگونگى قرار گرفتن بدن هنگام خواب و خواندن دعا پس از بيدارى از خواب، كمترين آداب مراقبه است كه رعايت آن براى ديدن رؤياى صادق، بايسته و ضرورى است. به هر حال انجام دادن واجبات و ترك محرمات، نظيف بودن، با وضو خوابيدن، محاسبه اعمال روزانه، خواندن سوره «توحيد» و «تكاثر»، خواندن دعاى H}«اللهم ان امسكت نفسى فى منامى فاغفرلها و ان ارسلتها فاحفظها بما تحفظ به عبادك الصالحين»{H قبل از خواب، خوابيدن بر سمت راست بدن و رو به قبله و خواندن دعاى H}«لا اله الا الله الحليم الكريم الحى القيوم و هو على كل شى‏ء قدير سبحان رب النبيين و اله المرسلين، رب السموات السبع و مافيهن و رب الارضين السبع و ما فيهن و ما بينهن و رب العرش العظيم و الحمد للَّه رب العالمين»{H (پس از خواب)، بسيار مؤثر است. گفتنى اينكه دعاى پس از خواب، براى خواب ديدن رؤياى صادق در شب بعد، بسيار مؤثر و مجرّب است.V}بحارالانوار، ج‏76، ص‏181 - 218؛ و ميزان الحكمه، ج‏10، ص 262 - 267.{V P}هر كس اندازه روشن دلى‏{E}غيب را بيند به قدر صيقلى‏{P P}هركه صيقل بيش كرد او بيش ديد{E}بيشتر آمد بر او صورت پديد{P V} مثنوى معنوى، دفتر 4، ابيات 2909 - 2910.{V
کد سوال : 604
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : از مطلبى كه در اسرار الصلوة امام«رحمه الله» نوشته شده، من اين گونه برداشت كردم تا موقعى كه انسان به مرحله شهود نرسيده، تمام نمازهاى او ضايع است؟ مقصود از اين مطلب چيست؟
پاسخ : براى فهم پاسخ اصلى به اين پرسش، توجه به امورى بايسته است: T}يكم.{T عبادت، همان خضوع و خشوع است كه با اعتقاد به الوهيت و ربوبيت معبود انجام مى‏شود.V}تفسير القرآن كريم، ج 2، ص 9.{V بنابراين عبادت، عملى است كه داراى انگيزه و جهت الهى باشد. T}دوم.{T عبادات يك ظاهرى دارند و يك باطن و سرّى و هر يك احكام خاص خويش را دارد. رعايت احكام ظاهرى عبادات، موجب قبولى ظاهرى عبادات است و مراعات احكام باطنى عبادات، باعث قبولى باطنى عبادات است.V}نگا: اسرار عبادات، ص 19 - 62؛ سرّ الصلوة، ص 18 - 23.{V آنان كه به باطن عبادات توجه دارند، صرف رعايت احكام ظاهرى آن را - بدون توجه به ويژگى‏هاى باطنى - كافى ندانسته و آن را باطل تلقى مى‏كنند؛ هرچند از لحاظ ظاهر مطابق با شريعت باشد. T}سوم.{T با توجه به اين دو نكته، مى‏توان عبادت را از نظر نيت و انگيزه عبادت كنندگان و نيز از حيث توجّه به امور باطنى آنها - كه برخاسته از گونه‏اى معرفت است - به سه دسته تقسيم كرد: عبادت سوداگران، عبادت بردگان و عبادت آزادگان؛ چنان كه در نهج‏البلاغه آمده است: «گروهى خدا را از روى رغبت به پاداش عبادت مى‏كنند و اين عبادت «بازرگانان» است [ كه چشم به سود و زيان دارند] و گروهى خدا را از روى ترس [ از عذاب و آتش‏] عبادت مى‏كنند و اين عبادت بردگان است و گروهى خدا را براى سپاس گزارى عبادت مى‏كنند و اين عبادت آزادگان است».V}نهج‏البلاغة، حكمت 51.{V به عبارت ديگر عبادت بر سه گونه است: طمع‏كارانه، خائفانه و شاكرانه (شائقانه). گرچه هر سه درست و مقبول است؛ ولى بهترين، زيباترين و كامل‏ترين آنها همان است كه برخاسته از حب، شوق و شكر باشد.V}كشاف اصطلاحات، ص 947.{V P}بس كسان كايشان ز طاعت گمرهند{E}دل به رضوان و ثواب آن دهند{P P}خود حقيقت معصيت باشد خفى‏{E}بس كدر كآن را تو پندارى صفى‏{P V} مثنوى معنوى، دفتر1، ابيات 3384 - 3385.{V عارفان الهى و سالكان سلوك معنوى، با الهام از متون دينى معتقدند: اصل مشترك در تمام عبادات، آن است كه انسان وقتى به سرّ عبادت مى‏رسد كه معبود را مشاهده كند.V}اسرار عبادات، ص‏156.{V «سرّ»؛ يعنى، باطن. باطن عبادات، «مشاهده معبود» است. اين مشاهده و شهود نيز درجاتى دارد؛ درجات ابتدايى شهود آن است كه انسان سرى به قلبش زند و تأمل در قلب كند كه آيا در اين قلب غير از خدا، احدى هست يا خير؟ به چيزى علاقه‏مند است؟ اگر به خودش و لذايذ شخصى خويش، علاقه‏مند بوده و به تعلّقات جزئى خود دل سپرده است؛ معلوم مى‏شود در قلب او خدا خالصاً نيست و او به سرّ عبادت نرسيده است؛ زيرا سرّ عبادت وقتى است كه عابد، معبود را مشاهده كندو در ضمير عابد جز معبود چيزى حضور و ظهور نداشته باشد. مرتبه عالى آن همان حقيقتى است كه امام على«عليه السلام» فرمود: H}«ما كنت اعبد ربّالم اره»{H؛ «من آن نيستم كه خدايى را كه با چشم جان و باطن نبينم، عبادت كنم». ايمان امام على«عليه السلام» شاهدانه بود و از اين رو عبادت خدا را زيارت او تلقى مى‏كرد. آن حضرت در تفسير H}«قد قامت الصلوة»{H مى‏فرمايد: H}«حان وقت الزيارة و المناجاة و قضاء الحوائج و دركِ المُنى و الوصول الى الله عز و جل و الى كرامته و غفرانه و عفوه و رضوانه»{H؛V}التوحيد، ص‏124، ح‏1؛ معانى الاخبار، ص‏41، ح‏1.{V « هنگام زيارت معبود و شهود او فرارسيده است؛ زيرا در نماز، بنده با خدا سخن مى‏گويد و او را مخاطب خود مى‏يابد. او خدا را سوداگرانه و برده‏وار نمى‏پرستد؛ بلكه او را آزادانه عبادت مى‏كند، به طورى كه نه تنها از هر چه رنگ تعلق دارد آزاد است؛ بلكه از هر چه صبغه تعيّن دارد نيز رها است.V}نگا: مقاله حيات عارفانه امام على«عليه السلام»، در دانشنامه امام على«عليه السلام»، ج‏4، ص 48 - 50.{V مقصود امام راحل نيز اين حقيقت است كه سالك سلوك معنوى و كسى كه مى‏خواهد به باطن نماز دست يابد؛ بايد نماز و عبادتش با احساس شهود و بلكه بالاتر با مشاهده حضرت حق باشد. به اين معنا كه خود را نديده و هر چه را كه مى‏فهمد و مى‏يابد، در او فانى ببيند. عارف راستين در هنگام نماز، بايد از ذات خويش غافل شود و تنها ذات حضرت حق را در اسما و صفات او، متجلى يابد و اين دستيابى به «باطن نماز» است. روشن است كه سالك حقيقى - كه نگاهش به نماز چنين است - نمازى را كه بدون اين باطن و سرّ باشد، نماز نمى‏داند؛ چراكه مى‏داند عبادات بدون مغز و روح و باطن مفيد نيست.V}سرّالصلوة، ص 55 - 59؛ اسرار الصلوة، ص‏176 - 197.{V خلاصه آنكه: نماز تحفه‏اى است الهى كه بايد معراج مؤمن شود حال اگر چنين نشد، در حقيقت آدمى اين تحفه را ضايع كرده است؛ مانند كسى كه گوشت داراى پروتئين را بسوزاند و ضايع كند. P}وز نماز و از زكات و غير آن‏{E}ليك يك ذره ندارد ذوق جان‏{P P}مى‏كند طاعات و افعال سنى‏{E}ليك يك ذره ندارد چاشنى‏{P P}طاعتش نغز است و معنى نغز نى‏{E}جوزها بسيار و وى مغز نى‏{P P}ذوق بايد تا دهد طاعات بر{E}مغز بايد تا دهد دانه شجر{P P}دانه بى مغز كى گردد نهال‏{E}صورت بى جان نباشد جز خيال‏{P V} مثنوى‏معنوى، دفتر 2، ابيات 3393 - 3397.{V
کد سوال : 605
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : انسان چگونه مى‏تواند همه چيز را خدايى ببيند و به توحيد افعالى برسد؟ آيا گناهان گذشته در رسيدن به اين مقام تأثير دارد؟
پاسخ : T}يكم.{T بر اساس پاره‏اى از اشارات سالكان، «معرفت به خداوند متعال» شش مرتبه دارد كه عالى‏ترين آن «معرفت فناى در حقّ» است. امّا قبل از آن، «معرفت ديدار حقّ» است. سالك در اين مرتبه خود حق را مشاهده مى‏كند و در پرتو حقّ، ماسوى الله را نظاره‏گر است. اين معرفت خود به سه نوع تقسيم مى‏شود: 1. شهود توحيد افعال، 2. شهود توحيد صفات، 3. شهود توحيد ذات، در مرتبه «شهود توحيد افعال»، سالك در مراتب سير، به مقامى مى‏رسد كه هر فعلى را از حق مى‏بيند و افعال سالك در فعل حق محو و فانى مى‏شود. عارف در اين مرتبه مصداق آيه شريفه A}«وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى‏»{A؛ V}انفال (8)، آيه 17.{V مى‏گردد و H}«و لا موثر فى الوجود الاالله»{H را به صورت حضورى درمى‏يابد. در مرتبه «شهود توحيد صفات»، سالك از فناى در فعل بالاتر مى‏رود و صفات وجودى‏اش محو در صفات الهى مى‏شود. در اين مقام سالك تمام محامد را به حق بازمى‏گرداند. در مرتبه «شهود توحيد ذات» خودى نيز بر مى‏خيزد. P}ميان عاشق و معشوق هيچ حايل نيست‏{E}تو خود حجاب خودى حافظ از ميان برخيز{P T}دوم.{T رسيدن به اين مرتبه - كه از عالى‏ترين مدارج معرفتى است - نيازمند عزمى راسخ، طلبى هميشگى، رياضتى طاقت فرسا و استادى مجرب است و با يك توصيه و يا بيشتر از آن، محقق نمى‏گردد. اما در حدّ پايين و اوليه مى‏توان گفت: بايد طالب معرفت به آداب و افعال چنان مقيد باشد كه هيچ كارى را انجام ندهد؛ مگر به امر و خواست و ميل خداوند و هيچ فعلى را ترك نگويد، مگر به نهى و اكراه پروردگار؛ يعنى، اميال خودش را وارد در افعال قرار ندهد و ميل و اراده الهى را منشأ افعال خويش بداند. دست و پاى خداوند شود؛ نه دست و پاى خويشتن و آرزوها و اميال خود. «افعالش» بندگى و عبادت و عبوديت حق باشد؛ نه آثار خواسته‏هاى خود. در توحيد صفاتى، آراسته به اخلاق، آداب و صفات الهى گردد. رحيم شود؛ چون خداوند ارحم الراحمين است. كريم شود؛ چون حضرت حق اكرم الاكرمين است. قدرتمند گردد؛ چون خداوند قادر متعال است. عالم شود، تا ظهور علم الهى گردد. به بيان ديگر، سعى كند صفات الهى مانند عفو، صبر، تقوا و احسان و ... را در وجود خويش جلوه‏گر سازد و به آنها متصف شود. نسبت به خلق خداوند همچون حضرت حق - البته به اندازه مخلوقيت و ظرفيت خويش - خدمت كرده، عفو و بخشش و ... داشته باشد. P}راستى كن اى تو فخر راستان!{E}اى تو صدر و من درت را آستان!{P P}آستان و صدر در معنى كجاست‏{E}ما و من كو آن طرف كآن يار ماست‏{P P}اى رهيده جان تو از ما و من‏{E}اى لطيفه روح اندر مرد و زن!{P P}مرد و زن چون يك شود آن يك تويى‏{E}چونكه يكجا محو شد آنك تويى‏{P P}اين من و ما بهر آن برساختى‏{E}تا تو با خود نرد خدمت باختى‏{P P}تا من و توها همه يك جان شوند{E}عاقبت مستغرق جانان شوند.{P V} مثنوى‏معنوى، دفتر 1، ابيات 1783 - 1788.{V T}سوم. {T اگر سالك راه، از گناهان خويش تائب نباشد، به آن مقامات راه پيدا نخواهد كرد. از اين رو «توبه از گناهان و آلودگى‏ها» نخستين قدم در طى طريق و سلوك است. پس از توبه چهره مخالفت و عناد - كه بر اثر گناهان در نامه عمل آدمى ثبت شده بود - كنار رفته و در باطن قيافه آن قطعه مى‏شود: شرمندگى، ندامت، كوچكى، تضرع و اطاعت محض. هنگامى كه چنين شد، اثرش آن خواهد بود كه گناهان گذشته، تبديل به حسنات مى‏شودV}نگا: فرقان (25)، آيه‏70 و 71؛ بحارالانوار، ج‏7، ص‏261 و 262، ح‏12؛ و نيز ر.ك: مواقف حشر، ص‏91 - 95.{V در اين صورت نه تنها گناهان گذشته، مانع ارتقا و تعالى آدم و رسيدن به توحيد افعالى و صفاتى نخواهد شد؛ بلكه توبه از گناهان، زمينه را براى صعود، بيشتر فراهم خواهد ساخت. P}گر سيه كردى تو نامه عمر خويش‏{E}توبه كن زآنها كه كردستى تو پيش‏{P P}عمر اگر بگذشت بيخش اين دم است‏{E}آب توبه‏ش ده اگر او بى نم است‏{P P}بيخ عمرت را بده آب حيات‏{E}تا درخت عمر گردد با نبات‏{P P}جمله ماضى‏ها ازين نيكو شدند{E}زهر پارينه از اين گردد چو قند{P P}سيئات را مبدل كرد حق‏{E}تا همه طاعت شود آن ما سبق‏{P V}مثنوى معنوى، دفتر5، ابيات 2221 - 2225.{V V} در خصوص توحيد افعالى نگا: تجلى و ظهور در عرفان اسلامى، ص‏296 - 305.{V
کد سوال : 606
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : چگونه به خدا بسيار نزديك شويم؟
پاسخ : حضرت على«عليه السلام» مى‏فرمايد: H}«من احبّ ان يعلم كيف منزلته عندالله، فلينظر كيف منزلة الله عنده، فانّ كل من خير له امران، امر الدنيا و الآخرة، فاختار امر الآخرة على الدنيا، فذلك الذى يحب الله و من اختار امرالدنيا فذلك الذى لا منزلته للَّه عنده»{H؛V}بحارالانور، ج 67، ص 25.{V «هر كس مى‏خواهد بداند منزلت او نزد خداى متعال چگونه است، بايد ببيند منزلت خداى متعال نزد وى چگونه مى‏باشد؛ زيرا هر كس كه مُخيّر گشته است بين دو امر: امر دنيا و آخرت. هر كس امر آخرت را بر دنيا مقدم داشته و اختيار مى‏كند، پس او خدا را دوست مى‏دارد، و هر كس امر دنيا را مقدم داشته و آن را برمى‏گزيند و اختيار مى‏نمايد، پس خداى متعال را نزد وى منزلتى نيست». بر اساس اين بيان، اگر انسان در حركات و سكنات خود جانب خداى متعال را بگيرد. خداى متعال نزد وى منزلت دارد و اين، نشانه آن است كه او نزد خداوند منزلت دارد. اما اگر انسان در حركات و سكنات خود، جانب خدا را مراقبت نكند ،خداى متعال نزد وى، منزلت ندارد و اين نشانه آن است كه وى نزد خدا منزلت ندارد. مراقبت جانب خدا نيز، به معناى مراقبت ادب حضورى در پيشگاه پروردگار است؛ يعنى، رعايت آداب ظاهرى و باطنى. خداوند متعال به ظاهر و باطن احاطه دارد و حاضر در ظاهر و باطن است؛ از اين رو در محضر او خلاف مرادِ و رضاى او سر نزند. اگر مى‏خواهيد به خداوند نزديك شويد، خويش را در حضور او ببينيد و ادب حضور را - چه در ظاهر و چه در باطن - مراعات كنيد. هر حركتى كه انجام دهيد، هر نگاهى كه مى‏كنيد، هر كلمه‏اى كه مى‏گوييد و هر آنچه در ظاهر از شما سر مى‏زند؛ همه در محضر حق است و از نظر جناب او دور نيست و اگر حركت، نگاه و گفتار شما و آنچه در ظاهر از شما سر مى‏زند، برخلاف رضاى او باشد، چگونه مى‏توانيد در حضور او، ادعاى طاعت و حبّ او و تقاضاى طلب رضوان و نزديكى به او را داشته باشيد؟ P}هين مراقب باش گر دل بايدت‏{E}كز پى هر فعل چيزى زايدت.{P هر كه ادب حضور را مراقبت كند، بدون شك به خداوند نزديك خواهد شد.V}براى مطالعه بيشتر در اين خصوص نگا: مقالات، ج‏3، ص‏149 - 155.{V
کد سوال : 607
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : راه كم كردن علاقه به اين دنيا و تمام هم و غم خود را روى آخرت گُذاشتن چيست؟
پاسخ : T}يكم.{T توبه از حبّ دنيا، توبه از «موجودات و مخلوقات» نيست؛ بلكه بازگشت از دنياى مذموم، خوش بودن و لذت بردن از آنها است؛ آن هم خوشى و التذاذى كه به اين زندگى برمى‏گردد. در فرهنگ دينى، دنيايى كه معبود و مقصود برخى مى‏گردد و حبّ آن و عشق به آن، همه وجود آنان را فرامى‏گيرد؛ همان هوا و التذاذ مربوط به اين زندگى است كه با اين و آن حاصل مى‏شود! خواستن دنياى مذموم، خوشى و التذاذ نفسانى همان «خود» را خواستن است. آنچه انسان از مال و جاه، خوردنى، آشاميدنى، همسر و فرزند، مسكن و باغ، طلا و نقره و اين و آن مى‏خواهد، براى اين است كه التذاذ و خوشى نفسانى خويش را در آنها و به سبب آنها و با آنها مى‏بيند؛ وگرنه خود اينها مطلوب و مقصود اصلى او نيست و اگر گاهى خود اينها مطلوب و مقصود انسان مى‏شود، اشتباهى بيش نيست! بنابراين حبّ دنيا؛ يعنى، حب خوشى و التذاذ نفسانى خود و وقتى آدمى خوشى و التذاذ نفسانى با اين و آن را دوست داشت، در حقيقت، گرفتار رذيله «حبّ دنيا» است.V}نگا به عنوان نمونه: جاثيه (45)، آيه 23؛ فرقان (25)، آيه 43 و نيز ر.ك: مقالات، ج‏2، ص 146- 150؛ چهل حديث، ص‏102 - 105؛ دانشنامه امام على«عليه السلام»، ج‏1، مقاله حقيقت دنيا.{V T}دوّم. {T براى رهايى از اين حب و دنياى مذموم، توجه به امور ذيل بايسته است: T}1. سلامتى و روشنى دل؛{T سالك به دل روشن و دريافت كننده نياز دارد و هر چه دل او روشن‏تر و سالم‏تر باشد؛ به همان اندازه در گرفتن آنچه بايد دريافت كند، موفق‏تر خواهد بود و در نتيجه خواهد توانست در طريق سلوك، پيش برود. حبّ دنيا، دل را تيره مى‏سازد و سلامت آن را از ميان مى‏برد. ماهيت آن را تغيير داده، روشنى را از آن مى‏گيرد. چشم و گوش آن را از كار انداخته، نمى‏گذارد دل كار خود را انجام دهد. پس تأمل در اين حقيقت - كه حبّ دنيا بزرگ‏ترين ظلم به خويشتن است - موجب مى‏گردد آدمى اراده خويش را تقويت كند و عزم خود را بر ترك حبّ دنيا جزم نمايد و اين در واقع «گام اوّل» است. P}گفت پيغمبر كه حق فرموده است:{E}من نگنجم هيچ در بالا و پست‏{P P}در زمين و آسمان و عرش نيز{E}من نگنجم اين يقين دان اى عزيز!{P P}در دل مؤمن بگنجم اى عجب!{E}كه مرا جويى در آن دل‏ها طلب‏{P P}گفت: «فادخل فى عبادى تلتقى‏{E}جنة من رؤيتى» يا متقى!{P V} مثنوى‏معنوى، دفتر1.{V T}2. دورى از هواهاى نفسانى؛ {T خداوند خطاب به داود«عليه السلام» مى‏فرمايد: A}« ... وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏ فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ»{A؛ V}ص (38)، آيه 26.{V؛ «تبعيت از هواى نفس نكن تا تو را از راه خدا گمراه كند». اين بدان معنا است كه تبعيت از هواهاى نفسانى، موجب انحراف از صراط مستقيم در «سفر الى الحق» است و اينكه، حركت در صراطى كه منتهى به حضرت معبود مى‏گردد، مشروط به كنار گذاشتن هواها است.V}در اين خصوص نگا: مقالات، ج‏3، ص‏138 - 149.{V P}مر هوا را تو وزير خود مساز{E}كه برآيد جان پاكت از نماز.{P V} مثنوى معنوى، دفتر4.{V T}3. زهد ورزى؛{T حضرت على«عليه السلام» زهد را گونه‏اى نگريستن به دنيا مى‏داند، نه روش زندگى در آن و اين نگرش موجب مى‏گردد علاقه به دنياى مذموم در انسان، رو به كاهش گذارد. آن حضرت در تعريف زهد مى‏فرمايد: «زهد با همه شاخ و برگش ميان دو كلمه قرآن است: [ تا بر آنچه از دست شما رفته است، حسرت نخوريد و به آنچه به شما رسيده است، شادمان نشويد]».V}حديد(57)، آيه 33.{V هر آنكه بر از دست رفته، اندوهگين و بر دستاورد، شاد نشود، هر دو روى زهد را گرفته است».V}نهج البلاغة، حكمت 439، از امام صادق«عليه السلام» نيز در: معانى الاخبار، ص‏252 و از امام سجاد«عليه السلام» در: تفسير القمى، ص 587 همين مضمون نقل شده است.{V P}ترك دنيا هر كه كرد از زهد خويش‏{E}بيش آيد پيش او دنيا و پيش‏{P P}راه‏هاى مختلف آسان شده است‏{E}هر يكى را ملتى چون جان شده است‏{P P}مردباش و مسخره موران مشو{E}رو سر خود گير و سرگردان مشو{P V} مثنوى‏معنوى، دفتر 1، ابيات 479 - 494.{V T}4. توجه به احوال گذشتگان؛{T فرازهاى ذيل كه از زبان مبارك امام على«عليه السلام» نقل شده، براى بيان مقصود كافى است: «اخبار گذشتگان و آنچه را بر نسل‏هاى پيشين رفته است، به ياد آور. بر سرزمين‏هايشان بگذر و در آثار بازماندگان‏شان نيك بنگر. ببين كه چه كردند و از كجا بركنده شدند و به كجا فرود آمدند و جاى گرفتند! بى گمان در مى‏يابى كه از ميان دوستان به سراى غربت در افتاده‏اند، و زود باشد كه تو نيز سرنوشتى چو آنان يابى».V}نهج‏البلاغة، نامه 31؛{V T}5. مرگ انديشى؛{T تفكر و تأمل در مرگ و ياد آن، موجب بى رغبتى به دنيا مى‏شود؛ چنان كه حضرت على«عليه السلام» مى‏فرمايد: «آنكه ياد مرگ بسيار كند، از دنيا به اندك خشنود شود».V}همان، حكمت 349؛{V T}6. ترك ويژگى‏هاى اهل دنيا؛{T كسى كه مى‏خواهد از دنياى مذموم فاصله بگيرد، بايد بكوشد تا متصف به اوصاف اهل دنيا نباشد، ويژگى‏هاى اهل دنيا - بنابر حديث معراج پيامبر«صلى الله عليه وآله» - بيست مورد است كه اهل آخرت نبايد بدان‏ها آراسته باشد.V}براى اطلاع تحصيلى از اين ويژگى‏ها نگا: راهيان كوى دوست، شرح حديث معراج، ص‏138-144.{V اهل دنيا چنين هستند: 1. پرخور و شكم باره‏اند؛ 2. خنده فراوان مى‏كنند؛ 3. پرخواب هستند؛ 4. خشم فراوان دارند؛ 5. كم خرسند مى‏گردند و همواره از ديگران طلب كارند؛ 6. وقتى به ديگران بدى مى‏كنند، پوزش نمى‏خواهند؛ 7. عذر ديگران را نمى‏پذيرند؛ 8. در هنگام عبادت كسل‏اند و هنگام معصيت شجاع؛ 9. با اينكه مرگشان نزديك است، آرزوهاى دور و دراز دارند؛ 10. به محاسبه و حسابرسى نفس خود نمى‏پردازند؛ 11. به ديگران نفع نمى‏رسانند؛ 12. بسيار سخن مى‏گويند؛ 13. ترس اندك از خدا دارند؛ 14. هنگام آماده شدن غذا، شادمانند؛ 15. نه هنگام آسايش، شكر مى‏كنند و نه بر بلا و گرفتارى صابرند؛ 16. مردم رابه حساب نمى‏آورند و كارهاى خيرى كه ديگران انجام مى‏دهند، (حتى اگر فراوان نيز باشد) در چشم آنان اندك است؛ 17. خود را به كارى كه انجام نداده‏اند، مى‏ستايند؛ 18. چيزى را ادعا مى‏كنند كه در وجود آنان نيست؛ 19. همواره تمنا و انتظارات خود را بيان مى‏كنند؛ 20. به عيب گويى از ديگران مى‏پردازند. T}7. متخلق شدن به اخلاق اهل آخرت؛{T آدمى با آراستگى به ويژگى‏هاى اهل آخرت، از دنياى مذموم دور مى‏شود اهل آخرت در حديث معراج پيامبر«صلى الله عليه وآله» چنين توصيف شده‏اند: 1. چهره‏شان ملاطفت‏آميز و به عبارتى ديگر زرد و ضعيف است؛ 2. حياى آنان فراوان است؛ 3. حماقت و نابخردى‏شان اندك است؛ 4. نفع آنها براى مردم فراوان است؛ 5. مكر و نيرنگ‏شان اندك است و صادقانه با ديگران برخورد مى‏كنند؛ 6. مردم از دست آنان در آسايش و امنيت‏اند و خود در سختى و رنج؛ 7. سنجيده سخن مى‏گويند؛ 8. به محاسبه نفس خويش مى‏پردازند؛ 9. نفس خويش را [ براى تزكيه و تهذيب‏] به زحمت مى‏اندازند؛ 10. چشمان‏شان به خواب مى‏رود؛ ولى دل‏شان بيدار است؛ 11. چشمان‏شان گريان و دل‏شان همواره به ياد خداوند است؛ 12. در آغاز نعمت حمد و در پايان آن شكر خدا را به جا مى‏آورند؛ 13. حتى به اندازه يك چشم بر هم زدن از ياد خدا غافل نمى‏شوند و چيزى آنان را از ذكر خدا بازنمى‏دارد؛ 14. خواهان پرخورى نيستند؛ 15. طالب پرگويى نمى‏باشند؛ 16. خواهان اسراف در لباس نمى‏باشند؛ 17. مردم در نظر آنان مردگانند و خدا در نظرشان حى و كريم است؛ 18. كسانى را كه به آنها پشت كرده‏اند، از روى بزرگوارى به سوى خود مى‏خوانند و كسانى را كه به آنان روى آورده‏اند، از روى لطف مى‏پذيرند؛ 19. دنيا و آخرت در نظر آنان يكسان است؛ 20. در اثر مبارزه با نفس و مخالفت با هوا و هوس و مجاهدت با شيطان، روزى هفتاد بار مى‏ميرند؛ 21. آن قدر لاغر و ضعيف‏اند كه اگر بادى بوزد آنان را تكان مى‏دهد؛ اما وقتى در برابر خدا به عبادت مى‏ايستند، چونان سدى آهنين خسته نمى‏شوند و هيچ چيز آنان را از جاى خود تكان نمى‏دهد؛ 22. لحظه‏اى دل‏شان به آفريده‏اى مشغول نمى‏گردد.V}همان، ص 159 - 184.{V
کد سوال : 608
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : آيا هفت مرحله «عرفان» را بدون آنكه عارف بود، مى‏توان تجربه كرد؟ منظور از هفت مرحله عرفان چيست؟ منظور از شريعت، طريقت و حقيقت چيست؟
پاسخ : اگر مراد از عارف، عارف به عرفان نظرى است، بلى انسان مى‏تواند بدون آنكه با عرفان نظرى آشنا باشد، هفت مرحله عرفان را تجربه كند. اگر مراد از عارف، عارف به عرفان عملى است، بايد گفت كه انسان با گذشتن از مراحل تا به مقصد برسد عارف مى‏شود؛ و گرنه او سالك و در مسير عارف شدن است. معرفت پيش درآمد عمل است و عمل مقدمه معرفت بعدى. در سلوك عملى «معرفت» موجب بيدارى انسان و اشراف بر هستى خود مى‏شود. اين شناخت موجب عمل و مسابقه در خير و كمال مى‏شود و هر عملى نيز كه همراه با نيت پاك و خلوص و صفا باشد، موجب معرفتى ديگر خواهد شد. ازاين‏رو عارفى كه علاوه بر معرفت نسبى از جهان هستى، خدا، انسان و رابطه اين سه با يكديگر، به مسائل و مطالب عرفان نظرى وقوف كامل داشته باشد عرفان عملى و سلوك عملى وى از ژرفاى بيشترى برخوردار خواهد بود. با توجه به اين مطالب، مى‏توان گفت: هفت مرحله عرفان را بدون آنكه سالك و عمل كننده طريق عبوديت بود، نمى‏توان تجربه كرد، اين مراحل با قدم گذاشتن در راه و طى طريق با اشراف استادى مجرب و آگاه طى مى‏شود. اما هفت مرحله‏اى كه سالك راه خدا بايد آنها را پشت سر بگذارد عبارت است از: T}1. طلب: {T در اين مرحله سالك بدون آنكه احساس آرامش كند، يكسره در جست و جو و تلاش بوده و با پايدارى و استقامت، از كوشش و انتظار آنى آرام نمى‏گيرد. T}2. عشق: {T در اين مرحله شخص سالك عقل محدود حسابگرِ ناظر به نفع و ضرر را كنار گذاشته و با نيروى عشقِ عقل‏سوز، كليه پيشامدهاى ناگوار، ناكامى‏ها و رنج‏ها را جهت رسيدن به معشوق تحمل مى‏كند و پروانه‏وار خود را به آتش زده و از سوختن هيچ پروايى ندارد. T}3. معرفت: {T در اين مرحله سالك راه خدا بر اثر مواظبت بر طاعات و فرمان‏بردارى از خداى متعال از بشريت خويش فانى شده و در معروفِ سلطان ازل مستغرق مى‏گردد و از تجليات اسمايى بهره‏مند گشته و به سلطنت معنوى دست مى‏يابد. T}4. استغفار: {T در اين مرحله سالك بر اثر برطرف ساختن تعلقات دنيوى از تعلق به اسباب مادى و وسايل حسى بى‏نياز گشته و از تجليات صفاتى خداوند بهره‏مند مى‏گردد. T}5. تجريد و توحيد: {T در اين مرحله سالك «آفتاب ازل» را در نهاد تمام موجودات پرتوافكن و همه كثرات را در آن ذات بى‏مثال مستهلك مى‏بيند. T}6. حيرت: {T در اين مرحله سالك از خود و تمام ما سوا بى‏خبر و غافل گردد و نمى‏داند كه هستند يا نيستند؟ فانى اند يا باقى؟ در اين مرحله دل سالك را امواج حكمت فرا گرفته و رازهاى غيبى و گنجينه‏هاى الهى، برايش پديدار مى‏گردد و اسرار معنوى - بدون تصرف انديشه و دخالت خيال - بر زبانش جارى مى‏شود. T}7. فقر و فنا: {T در اين مرحله سالك به مقام تجلى ذاتى حق (مقام ولايت) دست يافته و غير از هستى ناب و وجود مطلق، چيزى را نمى‏يابد و نهاد او از هستى امكانى، پاك گشته و فناى مطلق به او روى مى‏آورد. اما در خصوص بخش آخر پرسش شما يكى از تقسيمات سه گانه رايج در ميان متصوفه، تقسيم به مرتبه شريعت، طريقت و حقيقت است. مقصود از آن اين است كه: اولين گام اساسى در جهت تقرب به خداوند، تسليم بودن بى چون و چرا در مقابل تمامى احكام الهى و رعايت اوامر و نواهى شرعى است. با موفقيت كامل در مرحله ياد شده، مى‏توان به مرتبه دوم، ارتقا يافت و وارد طريقت شد. در اين گام ضمن محافظت بر لوازم شريعت، سيرى در لبّ و مغز احكام الهى بايد كرد و علاوه بر تسليم جوارح؛ دل و روح را نيز بايد در مسير فرمانبردارى و حركت به سوى او، قرار داد كه لازمه آن پيراستن نفس از همه كژى‏ها و زشتى‏ها و علايق غير خدايى و آراستن آن به فضايل و ملكات عالى‏تر است. در مرتبه سوم انسان به حق مى‏رسد و در مقام قرب الهى فنا مى‏شود و يكسره انيت و انانيت را فرو مى‏گذارد و ربانى مى‏شود.[ حقيقت‏] گفتنى اينكه در منازل و مراحل سلوك ديدگاه‏هاى متعددى با استفاده از قرآن و روايات مطرح شده است: برخى قائل به يك منزل بوده، مى‏گويند: «قطع و وصل»؛ يعنى، انقطاعِ از مخلوق و اتصال به خالق. گروهى به دو منزل قائلند: ظاهر و باطن، شهود و غيب، خلق و امر، حجب ظلمانى و نورانى. عده‏اى ديگر سه منزل گفته‏اند و آن را منطبق بر عوالم وجود دانسته‏اند: عالم طبع، مثال و عقل. عالم طبع در نسبت با «ماده»، عالم مثال با «ملكوت» و عالم عقل با «جبروت» است. برخى چهار منزل اعتبار كرده‏اند؛ چنان كه عارف شيرازى مى‏فرمايد: P}من همان دم كه وضو ساختم از چشمه عشق‏{E}چار تكبير زدم يكسره بر هرچه كه هست‏{P عده‏اى مراحل سلوك را تا هفت منزل دانسته و آن را از آيات قرآنى گرفته‏اند: «ارضين سبعه» و «و سماوات سبع»؛ چنان كه عطار مى‏گويد: P}هفت شهر عشق را عطار گشت‏{E}ما هنوز اندر خم يك كوچه‏ايم‏{P برخى مراتب سلوك را تا ده مقام شمارش كرده‏اند و بعضى بر اساس روايت‏هاى زير، مراحل سلوك را صد مرحله دانسته‏اند: رسول خدا«صلى الله عليه وآله» مى‏فرمايد: H}«فتقدمت فكشف لى عن سبعين حجاب»{H؛ V}بحارالانوار، ج‏18، ص‏391.{V؛ «پس جلو رفتم و هفتاد حجاب برداشته شد» و يا امام على«عليه السلام» مى‏فرمايد: H}«قال رسول الله«صلى الله عليه وآله»: ان للّه تعالى تسع و تسعين اسماء مأة الا واحداً من احصاها دخل الجنة»{H؛ V}التوحيد، ص‏194.{V؛ «رسول اكرم«صلى الله عليه وآله» فرمودند همانا براى خداى تعالى 99 اسم است. صد تا يكى كمتر، كسى كه بتواند اين اسما را بشمارد، به بهشت مى‏رود». خواجه عبدالله انصارى در منازل السائرين صد منزل براى سلوك مى‏شمرد و براى هر منزل، ده مقام قائل است كه جمعاً هزار منزل مى‏شود. خواجه نصيرالدين طوسى 31 منزل قائل است و ...V}نگا: درآمدى بر سير و سلوك، ص‏88 - 91 و نيز شرح بر مقامات اربعين، ص‏51 - 55.{V. بايد توجه كرد كه آنچه اهميت دارد سير تكامل معنوى انسان است كه غايت و نهايت اين سير «شهود خداوند متعال» است. T}امّا «قرب» نزد متصوفه: {T مرتبه‏اى است كه براى سالك پديد مى‏آيد، حجاب‏ها و اسباب از ميان مى‏رود و سلوك و سير طولانى منقطع مى‏گردد تا همه احوال و افعال او به نور خفى منور مى‏شود و هر چه كند و گويد در آفرينش، هيچ كس را مخالط و مستمع و مرجع نبيند مگر حضرت حق را.V}نگا: التصفية فى احوال المتصوفه، ص‏195، التعرف، ص‏107؛ شرح كلمات قصار باباطاهر، ص‏452.{V به بيان ديگر، قرب به معناى اتصاف به صفات ربوبى و تخلق به اخلاق ملكوتى است؛ يعنى، انسان در مسير تكاملى خويش رشد علمى و عملى كند و به جايى رسد كه متصف به صفات ربوبى شود. عالى‏ترين مرتبه اين است كه انسان به فعليت تامه برسد و انسان كامل شود.V}در آسمان معرفت، ص‏49.{V ابونصر سراج از متصوفان بزرگ در كتاب اللمع مى‏گويد: «اهل قرب بر سه حالند: نخست. «متقربون به خدا به انواع طاعت؛ براى آنكه مى‏دانند خدا عالم است و نزديك آنان و قادر بر آنها است. دوّم. حال محققين در قرب كه به هرچه نگاه مى‏كنند، خدا را نزديك‏تر به آن چيزى مى‏بينند تا خود را. سوّم. حال بزرگان و اهل نهايات است كه بايد از مرحله مبتديان بگذرند و به طورى فانى شوند كه قرب خدا را نبينند؛ يعنى، خود حالِ قرب فراموش شود و بنده از بيخودى نداند كه در حال قرب است.V}كتاب اللمع، ص 56-57.{V برخى از بزرگان براى قرب معنوى، دو مرحله دانسته‏اند: قرب فرايض و واجبات و قرب نوافل و مستحبات.V}چهل حديث، ص 495-497.{V
کد سوال : 609
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : انسان تا چه اندازه متحول و دگرگون مى‏شود؟ چگونه به همان حالت بعد از تحوّل باقى مانده، دوباره به حالت اوّل برگشت نمى‏كند؟
پاسخ : بر اساس فرهنگ اسلامى، تغييرات مثبت يا منفى حد ايستايى ندارد و نمى‏توان آن را در چارچوب كميت و اندازه درآورد. از آنجايى كه بشر از نقطه صفر وجود خود، به دو سوى دگرگونى (كمال و حرمان) تا بى نهايت مى‏تواند سير كند؛ قادر است در تغيير و تحول مثبت تا خلافت الهى، پيش رود و يا در دگرگونى منفى تا مسير زوال و حيوان صفتى و گمراهى فرو غلطد. آدمى مى‏تواند در كمال تا جايى پيش رود كه حالات او - بر اساس گفتار خداوند متعال در حديث معراج - به اين نقطه رسد كه: «هرگاه بنده [ راه يافته به يقين ]مرگش فرا رسد، فرشتگان باپيمانه‏اى از آب كوثر و پيمانه‏اى از شراب در دست، بر بالين او حاضر مى‏شوند و روح او را سيراب مى‏سازند تا سكرات و سختى مرگ بر او اثر نگذارد. او را به بشارت بزرگى مژده مى‏دهند و به او مى‏گويند: تو پاك هستى و منزلگاه تو نيز پاك است؛ تو بر عزيز كريم - كه دوست و نزديك به تو است - وارد مى‏شوى. پس روح او از دست فرشتگان پرواز مى‏كند و در كمتر از يك چشم بر هم زدن به سوى خدا صعود مى‏كند و از بين او و خداوند متعال، همه حجاب‏ها و پرده‏ها برطرف مى‏گردد. خداوند مشتاق او است و آن روح كنار چشمه‏اى نزديك عرش مى‏نشيند ...[ خداوند به او مى‏گويد:] هر چه مى‏خواهى از من طلب كن تا به تو عطا كنم و از من تمنا كن تا به تو كرم نمايم. اين بهشت براى تو است و تو سزاوار آن مى‏باشى و اين جوار رحمت من است، پس در آن جاى گير ...».V}در خصوص شرح اين روايت نگا: راهيان كوى دوست، ص‏211 - 218.{V همچنين مى‏تواند در ضلالت تا حدى پيش رود كه حضرت رسول«صلى الله عليه وآله» باطن كردارشان را در شب معراج چنين گزارش كرده است: «سپس ... با قومى روبه رو شدم كه در برابرشان سفره‏هايى از گوشت پاكيزه و سفره‏هايى از گوشت پليد و ناپاك وجود داشت و آنها گوشت پاكيزه را [ كنار ]گذاشته، از همان گوشت خبيث و [ پليد ]مى‏خوردند. از جبرئيل«عليه السلام» پرسيدم: اينان كيستند؟ گفت: اينها كسانى‏اند كه حلال را رها كرده و حرام مى‏خورند ... سپس گذشتم؛ پس با جمعى رو به رو شدم كه لب‏هاى شان مانند لب‏هاى شتر بود، گوشت از پهلوى شان بريده شده و در دهان‏شان انداخته مى‏شد؛ [ به جبرئيل ]گفتم: اينان چه كسانى‏اند؟ گفت: ايشان افرادى‏اند كه به مردم طعنه زده و به دنبال عيب اين و آن بوده‏اند (از اينجا به آنجا سخن برده و فتنه بر پا كنند). سپس گذشتم؛ و به گروهى برخورد كردم كه سرهاى‏شان، به سنگ‏هاى سخت كوفته مى‏شد [ به جبرئيل‏] گفتم: اينان چه كسانى‏اند؟ گفت: اينان كسانى‏اند كه مى‏خوابند و نماز عشا را به جا نمى‏آورند ... سپس گذشتم؛ جمعى ديگر را مشاهده كردم كه هر يك از آنها مى‏خواست از جاى خود بلند شده و بايستد [ امّا] به جهت بزرگى شكم خود، نمى‏توانست، [ به جبرئيل ]گفتم: اينان چه كسانى‏اند؟ گفت: آنان كسانى‏اند كه ربا مى‏خورند، [ از گور] بر نمى‏خيزند مگر مانند برخاستن كسى كه شيطان بر اثر تماس، آشفته سرش كرده است ...».V}بحارالانوار، ج 6، ص 239 - 241، ح 59.{V انسان‏ها بر اثر افعال خود متحول‏اند و اين تحول حدّ ايستايى ندارد؛ برخى روحانى محض و گروهى جسمانى محض . P}يك گره مستغرق مطلق شدند{E}همچو عيسى با ملك ملحق شدند{P P}نقش آدم ليك معنى جبرئيل‏{E}رسته از خشم و هوا و قال و قيل‏{P P}از رياضت رسته و ز زهد و جهاد{E}گوييا از آدمى او خود نزاد{P P}قسم ديگر با خران ملحق شدند{E}خشم محض و شهوت مطلق شدند{P P}وصف جبرئيلى در ايشان بود، رفت‏{E}تنگ بود آن خانه و آن وصف زفت‏{P P}مرده گردد شخص كاوبى جان شود{E}خر شود چون جاى او بى آن شود{P V}مثنوى معنوى، دفتر 4، ابيات 1506 - 1511.{V به هر روى، به فرموده علامه طباطبائى«رحمه الله»: «ما اگر قابل فهم حقايق قرآن و ادراك مقامات انسان‏هاى كامل نمى‏بوديم، به ما خطاب نمى‏فرمودند كه «تعالوا»، بياييد بالا».V}به نقل از استاد حسن زاده آملى: در آسمان معرفت، ص‏295. در اين خصوص نگا: ارمغان آسمان، ص‏11 - 37.{V بهترين راه براى بقاى تحولات و تغييرات مثبت، استمرار و تداوم بخشى به اعمال حسنه و نيك و فضايل پسنديده و پايبندى و ثبات قدم در سلوك معنوى است. اگر اين دو امر - كه عمدتاً در پرتو محاسبه اعمال محقق مى‏گردد - جدّى گرفته شود و بدان عمل گردد، فضايل نصب العين و ملكه آدمى خواهد گشت.V}تهذيب الاخلاق، ص‏82 و 83.{V