• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1053
تعداد نظرات : 75
زمان آخرین مطلب : 4056روز قبل
اهل بیت

سرت رو پای شاه کربلا بود
دلت آواره پشت نیزه ها بود

درسته هیچ روزی کربلا نیست
ولی گودال تو در کوچه ها بود

نبرده همسرت بوی وفا رو
می گیره خواهرت خون لخته ها رو

به خاک می سپاره فردا دست عباس
به روی شونه تابوت بهارو

چرا خشکیده باغ منزل تو
چرا آتیش گرفته حاصل تو

زده لاله جوونه روی لبهات
چی آورده سر تو قاتل تو

فدای خیمه ی عمر کمونت
سفیده رنگ سیمای جوونت

پی درد دل تو بین کوچه
میون تشت خون دیدم نشونت

نهال قاسمت نوبر گرفته
برات دست دعا بر سر گرفته

دلش با دیدن رنگ کبودت
به یاد دستای حیدر گرفته

تو که دست کریمت سفره داره
چرا چشمات پر از ابر بهاره

زبعد ماجرای کوچه ی غم
پر آئینه از گرد و غباره

شکسته خرمت تابوت اما
نمی شد وا بشه دستای سقا

زچله تیر می اومد به شدت
صدای ناله بود و آه زهرا

کفن زخمی شده ای جان مادر
کشیده تیر از جسمت برادر

یل ام البنین طاقت نداره
ببینه قاسمت رو با چش تر
***روح الله عیوضی***

behroozraha

جمعه 15/10/1391 - 12:45
اهل بیت

جگر پاره شده مرهم بی یاور ها
درد و غم، زخم زده بر جگر مادر ها

این چه رسمی ست که یک عده پرستوی غریب
بنشینند درون قفس همسرها!؟

این چه رازی ست!چرا چشم به در می دوزد
این چه رازی ست!چه دیده ست به پشت درها

گفت:"لا یوم..."که راه نفسش بند آمد
جای شکر است نبوده خبر از خنجر ها

لحظه ی تشنگی اش آب عذابش میداد
زیر لب داشت امان از جگر دختر ها

سایه اش بود همان چادر زینب بر او
باز هم شکر که بوده ست دگر معجر ها...
***یحیی نژادسلامتی***

behroozraha

جمعه 15/10/1391 - 12:45
اهل بیت

دردا که بعد فاطمه روز حسن رسید
روز ملال و غصه و رنج و محن رسید
از زهر همسرش جگرش پاره پاره شد
بس تیرها که لحظة دفنش به تن رسد
بعد از حسن به نیزه عیان شد سر حسین
بیش از هزار زخم ورا بر بدن رسید
بر پیکری که بود پر از بوسة رسول
از گرد و خاک و نیزه شکسته کفن رسید
از جامه های یوسف کرببلا فقط
بر زینب ستم زده یک پیرهن رسید
پاداش آن نصایح زیبا از آن گروه
تیرش درون سینه، سنان بر دهن رسید
"میثم" بگو به فاطمه زآن خیمه ها که سوخت
یک کربلا شرارة آتش به من رسید
مرثیه خوان خامس آل عبا منم
در خیمه های سوخته اش سوخت دامنم

behroozraha

جمعه 15/10/1391 - 12:43
اهل بیت

پیغمبری که دید ستم های بی شمار
از کس نخواست اجر رسالت به روزگار
چون ارتحال یافت خلایق شدند جمع
تا هدیه ای دهند به زهرای داغدار
گویا نداشت شهر مدینه درخت و گل
کآن را کنند در قدم فاطمه نثار
بر دوش بار هیزمشان جای دسته گل
رنگ شرارت از رخشان بود آشکار
بابی که بود زائر آن سید رسل
آتش زدند عاقبت آن قوم نا به کار
بر روی دست و سینة آن بضعة الرسول
تقدیم شد سه لوحه به عنوان افتخار
سیلی و تازیانه و ضرب غلاف تیغ
ای دل بگیر آتش و ای دیده خون ببار
آید صدای فاطمه از پشت در به گوش
تا صبح روز حشر مباد این صدا خموش

behroozraha

جمعه 15/10/1391 - 12:37
اهل بیت
زهرا به خانه و ملک الموت پشت در
از بهر قبض روح شریف پیامبر
از هیچ کس نکرده طلب اذن و ای عجب
بی اذن فاطمه ننهد پای پیش تر
با آن که بود داغ پدر سخت، فاطمه
در باز کرد و اشک فرو ریخت از بصر
یک چشم او به سوی اجل چشم دیگرش
محو نگاه آخر خود بود بر پدر
اشک حسن چکیده به رخسار مصطفی
روی حسین بر روی قلب پیامبر
دیگر نداشت جان که کند هر دو را سوار
بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر
زد بوسه ها به حلق حسین و لب حسن
از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بر
هر لحظه یاد کرد به افسوس و اشک و آه
گاهی ز طشت و گاه ز گودال قتلگاه
 
behroozraha
جمعه 15/10/1391 - 12:36
اهل بیت
گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است
دیدم شروع محشر کبرای دیگر است
گردون شده سیاه و فضا پر زدود و آه
تاریک تر ز عرصة تاریک محشر است
گرد ملال بر رخ اسلام و مسلمین
اشک عزا به دیدة زهرای اطهر است
گفتم چه روی داده که زهرا زند به سر
دیدم که روز، روز عزای پیمبر است
پایان عمر سید و مولای کائنات
آغاز دور غربت زهرا و حیدر است
قرآن غریب و فاطمه از آن غریب تر
اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است
روی حسین مانده به دیوار بی کسی
چشم حسن به اشک دو چشم برادر است
ای دل بیا و گریة زینب نظاره کن
مانند پیروهن جگر خویش پاره کن
 
behroozraha
جمعه 15/10/1391 - 12:35
اهل بیت

اندازه دو ماه عزا غم گرفته ام

چشمم گواه این دل ماتم گرفته ام

پیراهن سیاه تنم را شب فراق

بر سینه ام نهاده و محکم گرفته ام

صاحب عزا بیا که سراغ تو را دو ماه

با قطره های جاری اشکم گرفته ام

یک روز مثل چشم تو خون گریه می کند

این دیده های ابری شبنم گرفته ام

هر روز پا به پای تو در بین روضه ها

با نوحه خوان هیئتمان دم گرفته ام

تا فاطمیه دست دلم را رها مکن

من با غم تو انس دمادم گرفته ام

امشب بیا و کرب و بلای مرا بده

دست دخیل بر نخ پرچم گرفته ام

این عطر کربلاست که از مشهد الرضاست

امشب دوباره شور محرم گرفته ام

محمد بیابانی

behroozraha

پنج شنبه 14/10/1391 - 21:8
اهل بیت

پایان ماه روضه شده، غم گرفته ام
هیئت تمام گشته و ماتم گرفته ام

بعد از دو ماه گرفت صدا های ذاکران
تازه دلم شکسته شده دم گرفته ام

بعد از دو ماه که در مطبت هستم ای طبیب
از درد عشق گفتم و مرهم گرفته ام

مرهم برای درد دلم اشک روضه بود
اینگونه بوده اشک دمادم گرفته ام

شبها چقدر گم شده ام بین کوچه ها
وقتی سراغ هیئت و پرچم گرفته ام

از مادرت بپرس ، نوکریم را قبول کرد ؟
آیا برات کرببلا هم گرفته ام ؟

افسوس می خورم که زخیرات سفره ات
از دست مهر مادرتان کم گرفته ام

دلتنگ می شوم به خدا بر محرمت
خرده مگیریم زچه ماتم گرفته ام
***
ای روضه خوان ادامه بده اشک و آه را
شعر وداع نه ..... شور محرم گرفته ام
***یاسر مسافر***

behroozraha

پنج شنبه 14/10/1391 - 21:5
اهل بیت

اگر چه عشق و وفا را به غایت آوردم

هجوم بی کسی ام را برایت آوردم

من از تظاهر نامحرمان عزا دارم

هزار غم ز هزاران حکایت آوردم

کسی که درد ندیده ز درد راوی نیست

به چشم آنچه که دیدم روایت آوردم

مرور تلخ ترین خاطرات من وقتی است

که آستین به سر بچه هایت آوردم

زافترای کنیزی تمام دلها ریخت

ومن پناه به آه و دعایت اوردم

گهی که بر لب تو چوب خیزران می خورد

به آیه شإن نزول ولایت آوردم

برای آنکه به نام تو لطمه ای نرسد

هماره اسم تو را با درایت آوردم

به گریه های غریبم اگر چه خندیدند

بهار گریه سوی کربلایت آوردم

فدای پیرهن پاره ات که با چه دلی

نشان ز خاطره آشنایت آوردم

دگر به شام کسی سب مرتضی نکند

شهیده دادم و داغش برایت آوردم

طنین صوت علی را به کوفه افکندم

رشام غافله را با صدایت آوردم

سر تو سایه به سایه چراغ محمل بود

قدی خمیده کنون پیش پایت آوردم

کنار قبر تو دلهای پر حرارت را

به یاد سوختن خیمه هایت آوردم

ببین که چادر من پرچم عزای تو شد

نوا و زمزمه در نینوایت آوردم

هر آنکه فاتح دلهاست چون تو پیروز است

ببین دل همه را مبتلایت آوردم

محمود ژولیده
 
behroozraha
پنج شنبه 14/10/1391 - 21:2
اهل بیت

ای کربلا به قافله کربلا ببین

حال مسافران به درد آشنا ببین

ما زائران خون خدائیم کربلا

بر کاروان زائر خون خدا ببین

سوغات درد و خون جگر ارمغان ماست

احوال ما ز وضع پریشان ما ببین

من زینبم که درد چکد از نگاه من

در هر نگاه شعله چندین بلا ببین

رویم کبود و دست کبود و بدن کبود

یاس کبود گر که ندیدی مرا ببین

اطفال را به گردن و بازو و دست و پا

آثار تازیانه و بند جفا ببین

هر یک کنار قبر شهیدی کند فغان

هر بلبلی کنار گلی در نوا ببین

از سجده های نیمه و شب و خطبه های روز

بشکسته ایم پشت ستم را بیا ببین

هر کجا کنند فتح گذارند یک سفیر

وین رسم تازه نیست بود هر کجا ببین

ما نیز بر رقیه سپردیم کار شام

تا او کند سفارت عظما به پا ببین

سید رضا مؤید

 

behroozraha

پنج شنبه 14/10/1391 - 21:0
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته