• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 123
تعداد نظرات : 61
زمان آخرین مطلب : 3454روز قبل
حجاب و عفاف
                                     ترس دشمن از حجاب زینت است     حفظ چادرانقلاب زینب است   
جمعه 21/9/1393 - 9:48
بیماری ها
گذاشتن عکس زیبایی زنانه و دخترانه در اینترنت شیطان‌هایی هستند برای خواب کردن جوان‌ها. حیا و دین‌داری فقط این نیست که خانمی زیبایی زنانه‌ی خودش رو در ملاء عام نگذاره. یکی آیه‌ی قرآن انتشار می‌ده، یکی عکس شیطانی.
جمعه 21/9/1393 - 8:6
مصاحبه و گفتگو


 
 
 
به گزارش پایگاه قرآنی – دانشگاهی ایحاء ،خوانش های معاصر قرآن یا همان قرائت های جدید از قرآن کریم، در واقع برداشت های جدید و خاص قرآن پژوهان نو اندیش جهان اسلام و حتی گاه دین پژوهان و قرآن پژوهان غیر مسلمانان از قرآن کریم است. شاید بتوان گفت که سبک هرمنوتیستی (تأویلی) جدیدترین سبک تفسیری است که پویایی متن و تعدد انگاشته های مخاطبان قرآن و ابعاد دیدشان نسبت به نص آن و نیز دشواری وصول به معنای نهایی متن و به عبارتی همان بطن البطون آن، از شاخصه های اصلی آن است. این قرائت ها، به نص، نگاه پدیدارشناسانه فرهنگی دارد و روش هایی برای تأویلش، به منظور کشف ویژگی های بینشی که نص قرآن برای تأسیس و تبیین آن آمده است، به دست مخاطبان می دهد. مطالعات قرآن پژوهانی مانند: «نصر حامد ابو زید»، «محمد آرکون»، «فضل الرحمن ملک» و «محمد عابد الجابری» در این بخش جای می گیرد. دکتر «احمیدة نیفر» از نظریه پردازان چپ گرای اسلامی در کتاب « الانسان و القرآن وجها لوجه» نکات تحلیلی در خور تامل و توجهی را در این باره آورده که خوب است قرآن پژوهان معاصر آن را مطالعه کنند.

ایحاء : در حوزه نقد مبانی و قواعد خوانشهای معاصر قرآن، چه نکاتی مطرح است؟

زمانی که درباره نقد مبانی و اصول خوانش های جدید قرآن كریم در میان اندیشوران قرآن پژوه سخن به میان می آوریم، به ویژه طبق مطالعات و پژوهشهای انتقادی اساتید صاحبنظر در این حوزه مانند دكتر محمد خروبات، استاد دانشگاه «شعیب دكالی» مراكش، می توان بحث را در شش سطح مطرح نمود: سطح اول ، پیرامون قرآن و وحدت تفسیری در آن است. سطح دوم ، در باب دلایل توجه به قرآن است كه عبارت است از: آزادی اندیشه ، بحث علمی و خدمت به قرآن. سطح سوم، شامل ضرورت مطالعه علمی و موضوعی این خوانش ها است. سطح چهارم، درباره انواع این خوانش هاست. سطح پنجم مربوط به نقد مبانی كلی این خوانش هاست كه شامل نقد مدرنیته ، نقد رویكرد، نقد روشها و نقد اسلوب است. سطح ششم نیز تحلیل انتقادی نظرات قرآن پژوهان نو اندیش و چپ گرای معاصر است.

ایحاء: برای شروع تحلیلی بحث، پیرامون قرآن كریم و وحدت تفسیری اش چه نکاتی را می توانید مورد اشاره قرار دهید؟

قرآن كریم میدان وسیعی برای بحث علمی و مجالی گسترده برای پژوهش و كاوش است و اگر اینطور نبود ، تفسیر آن در طول قرنها ، متعدد نمی شد و حتی در طول یك قرن نیز متنوع نمی گشت. این تعدد و تنوع به خود این تفسیر ها و مطالعات قرآنی بر نمی گردد بلكه به خود قرآن باز می گردد. قرآن با دستور به تامل ، تدبر و تفكر ، دیگران را به توجه به خودش فراخوانده و قوانین و ضوابطی را برای فهم خود مطرح نموده است. برخی از پژوهشگران به این قوانین ، تن داده و پاره ای نیز آن را ترك كرده و بدان پایبند نبوده اند؛ حتی برخی، دیگران را به رهایی از بند این ضوابط فرا خوانده اند. این قوانین و ضوابط، تنها برای تنظیم ارتباط با قرآن وضع شده است. از شروط اولیه آن ، «پاكی و طهارت» است. خواندن قرآن كاری مطلوب و یك امر واجب شرعی است و در اثبات این سخن، همین كافی است كه اولین كلمه ای كه از آسمان نازل شده ، كلمه «اِقرَا» می باشد(علق/ ۱). اما این كار شروطی دارد كه برخی از آنها عبارتند از:
الف) به نام پروردگاری كه عالم را آفریده، باشد؛ او همان خداوند خالقی است كه نازل كننده قرآن است؛ اما خوانش های معاصر ، قرآن را به نام پروردگار نمی خواند و تفسیر نمی كند، در حالیکه یكی از شروط خواندن قرآن شروع با «بسمله» (بسم الله الرحمن الرحیم) است.
ب) خوانش علمی؛ علم هدیه ای از سوی خداوند است كه انسان آن را دریافت می كند و از این رو باید خوانش قرآن و ارائه برداشت ها از آن، از علم نشأت بگیرد و به سوی علم باشد. خوانش در فرهنگ ما ، تفسیر آزاد و لیبرالیستی سخن نیست كه مفسر هرچه خواست و هرگونه كه خواست و به هرروش كه خواست بگوید، بلكه تفسیر ، جزئی از عبادت است و حتی می توان گفت که تمام عبادت است و از آنجا كه انسان آزاد نیست تا هرگونه كه خواست خداوند را عبادت كند ، پس آزاد نیست كه به روشی كه خودش می خواهد ، به تفسیر قرآن رو آورد.
ج) خوانش در فرهنگ ما ، خوانش هدفمند است و یكی از هدفهای آن ، معتبر دانستن، الهی بودن متن قرآن است، همراه با مد نظر داشتن معنایی كه شارع قصد نموده است؛ پس خوانشی كه اطمینان می دهد متن قرآن، كلام خداوند و معجزه اوست و حق و حقیقت را در بر دارد، مانند خوانشی نیست كه تعاملش با قرآن مثل تعامل با متون بشری باشد. این گونه خوانش، مانند خوانش و تفسیر قصیده شعری نیست. زمانی كه قرآن دیگران را به سوی خود می خواند ، در واقع با اندیشه یونانی و رومی قدیم- كه هر فكری، تفسیر واحدی دارد- به مخالفت برخاسته و نیز زمانی كه دیگران را به سوی خود فرا می خواند، روشش در تضاد كامل با روش و اسلوب «اهل كتاب» است كه فهم كتب مقدس خود را در فهم علماء و دانشمندان و كاهنان خودشان منحصر كرده اند، به طوری كه هیچ فرد یهودی یا مسیحی عادی، شایستگی تعامل و ارتباط با «متن مقدس» را ندارد مگر از طریق وساطت راهب یا كشیش یا خاخام كه این به هر حال ، وساطتی بشری است. اما خاورشناسان و پیروانشان، از فرصتی كه این دعوت برایشان ایجاد نموده متاسفانه سوء استفاده كردند تا معانی قرآن را طبق دیدگاههای مصلحتی و یا منافع شخصی تغییر دهند. روش تفسیری ای که مد نظر قرآن است، در خلال قرن اول هجری و قرون بعدی مرسوم بوده است. واقعیت آن است كه مسائل و مشكلاتی كه حلاوت کاذب «مطالعات به اصطلاح معاصر» ایجاد كرده، پیش از آنكه برای پژوهشگر علاقمند ،آرامش زا باشد، او را احساساتی و ناآرام می سازد با این وجود، در تحقیق و مطالعه باید واقع گرا بود و شكیبایی به خرج داد، تا به امنیت علمی برسیم. منشا احساسات ، خشم است و خشم، منشا تنش است. این موارد همگی از توان ذهن را کاهش می دهد و پژوهشگر را در ورطه شور و شوق غیر منطقی می اندازد و به واقع، آنچه قرائت های معاصر به عنوان روش بحث علمی مطرح می کنند، نقض صریح حرمت های الهی و بی اعتنایی نسبت به شعائر الهی است؛ همه اینها اموری است كه به نگرانی و اضطراب بر می گردد. با اینکه قرآن، وحدت تفسیری را باطل نموده و مجال تعدد تفسیری (به معنای مثبت) را باز نموده، اما خوانش های معاصر به نقد این تعدد تفسیری پرداخته و با جدیت برای آزاد سازی قرآن از چمبره تفاسیری كه دورش را فرا گرفته تلاش می كند و در نتیجه از دعوت قرآن به تعدد تفسیری استفاده می كند تا در حوزه تفسیر آن وارد شود و سپس در همان حال، تلاش دارد تا تفسیرهای متنوع را كنار بزند تا به عنوان یك خوانش واحد و یك روش واحد ، جای آن تفاسیر متنوع را بگیرد و به این ترتیب در برابر آنچه كه به دنبال لغو و ابطالش بوده، قرار گرفته است.

ایحاء: دلایل توجه و اهتمام خوانش های معاصر به قرآن چیست؟

تکیه گاه ها و مبانی مدرنیست هایی که به دنبال خوانشهای معاصر از قرآن هستند را می توان در این موارد خلاصه نمود:
۱- آزادی فكری: اندیشه، طبق تصور آنها، امری مشترك میان انسان هاست و بحث علمی، زادگاه و جنسیت و قاره نمی شناسد و از آنجا كه انسان، آزاد آفریده شده ، هیچ كس برای دیگری نمی تواند محدودیت ایجاد كند. از این رو، ضروری است كه آزادی اندیشه در فهم تمام متون وجود داشته باشد و از عقل- بدون هیچ قید و بندی- در فهم آنها استفاده شود.
۲- پژوهش علمی: بی شك ، قرائت های موسوم به قرائت های جدید یا معاصر، به عنوان «پژوهش علمی» به بررسی میراث اسلامی می پردازد؛ «پژوهش علمی» كلمه است كه حاوی مفاهیمی برای بررسی خصوصیات یک مساله است. سابقه نشان داده که عموم خاورشناسان، البته نه تمام آنها، به اسم «پژوهش علمی» وارد عرصه پژوهش در میراث عربی اسلام – كه یكی از مقدماتش «قرآن كریم» است- شده اند و از این طریق، ضربه خود را به پیکر اسلام زده . در واقع همان ضربه، توسط همین خوانش های افراطی بی قید و بند معاصر نیز تحقق یافته و كوششهای معاصر به منظور دریافتهای جدید تفسیری بی ضابطه از قرآن ، از نظر روش و بینش، با كوششهای خاورشناسان تفاوتی ندارد.
۳-خدمت به قرآن: مدرنیستها با این ادعا ، تلاش دارند با قرآن تعامل کنند، زیرا قرآن برای همه مردم نازل گشته و دیگران حق دارند كه بدون وجود موانع، با قرآن تعامل كنند؛ اما عنصر تعامل با قرآن ، به این شیوه ، پدیده ای است كه طبق تصور آنان، از قرن اول هجری وجود داشته كه همان تلاشهایی است كه معتزله ، اشاعره ،جهمیه، معطّله، قدریه، صوفیه و فلاسفه و ... نموده اند و این همان ادعایی است كه تلاش دارند تا از طریق آن به این تعامل عصری و جدید مشروعیت دهند. اما آیا این جوازی است برای آنکه قرآن را به شكلی بی ضابطه بررسی كنند؟ سه دلیلی که مطرح شد، در عمل باعث شده که نو اندیشان معاصر، به مبارزه با قرآن و تسلط بر آن و تغییر و تحریف مفاهیم وحیانی اش اقدام کنند.

ایحاء: ضرورت مطالعه «خوانش های معاصر» چیست؟

واقعیت آن است که این خوانش ها ، ذهن بسیاری از پژوهشگران علاقمند را به خود مشغول نموده و از طریق سمینارها و انجمن های ملی و بین المللی رواج یافته است. حتی برخی نهادها و پژوهشكده ها در جهان اسلام، اندیشه های پیشگامان این خوانش ها را ترویج می كنند و نشریات و آثار آنها را منتشر می سازند. بنابراین، خوانشهای معاصر، از جهات ذیل ، وجود خود را به صحنه بحث علمی تحمیل کرده است:
الف: این نوع مطالعات، با زبان ، اسلوب و روشی جدید، قرآن را موضوع كار خود قرار داده و ادعای فهمی تحول یافته و مطالعه ای آزاد در قرآن دارد و به این صورت ، جلب توجه نموده است.
ب: این نوع مطالعات، به روشهای جدید مسلح شده كه بیشترش روشهای به دست آمده از علوم انسانی وارداتی از فرهنگهای دیگر است مانند: زبان شناسی، نشانه شناسی(كه تخصص محمد آركون است)، هرمونتیك (كه تخصص نصرحامد ابوزید است)، جامعه شناسی ، انسان شناسی ، فیلولوژی (زبان شناسی تاریخی) ، فلسفه (كه تخصص محمد عابد الجابری و منصف بن عبدالجلیل، عبدالمجید الشرفی و ... است). آنان تلاش كردند تا روش های رایج را كنار بزنند.

ایحاء: خوانش های معاصر را چگونه می توان دسته بندی و ارزیابی کرد؟

با نظر به كلیت توجهات جدید نسبت به قرآن، می بینیم كه سه نوع خوانش وجود دارد: ۱- نوع سازنده ۲- نوع مخرب ۳- دفاعی- اصلاحی
۱- نوع سازنده: این نوع خوانش ، به مباحث علمی قرآن خدمت می كند ، مانند سخن درباره علوم قرآن، علوم تفسیر، علم قرائت، اعجاز، زبان قرآن و... یا سخن درباره یكی از روشهای آن مانند: تفسیر قرآن به قرآن ، تفسیر قرآن به سنت و یا سخن درباره محكم و متشابه یا ناسخ و منسوخ یا اسباب نزول و دیگر موارد؛ تحقیق نسخه های خطی متعلق به قرآن یا علامات اختصاری آن نسخه ها یا استخراج شواهد از آنها ، ذیل این نوع خوانش قرار دارد. این نوع، سازنده است زیرا قرآن را از درون می سازد؛ در اینجا سوالی مطرح می شود که آیا مجاز است كه این نوع خوانش را به «خوانش های معاصر یا جدید» توصیف كنیم یا نه؟ گاهی پاره ای از كوشش ها ، به ترجمه قرآن به زبانهای زنده دنیا یا ترجمه یكی از منابع تفسیری یا برخی منابع علوم قرآن اختصاص یافته و نیز گاهی علوم انسانی و علوم طبیعی در تحلیل و توضیح آیات قرآن كریم به كار گرفته شده است و با توجه به این كه این كوشش ها ، جدید اند، داخل در روشی است كه موسوم به «خوانش های معاصر» است. اما تفاوت در اینجا آشكار می گردد كه این كوشش ها در راستای سازندگی است نه تخریب ؛ در توصیف این روش ها به «روش های سازنده» ، دو نکته حایز اهمیت است: نکته اول ، تمركز در ساختار علم قرآن است و نکته دوم، پیگیری هوشیارانه و مدبرانه خطی است كه ترسیم شده و ما باید از نقطه توقف، شروع به كوشش كنیم تا مسیر علم ادامه یابد. یعنی ساختمان و ساختار فرهنگ اسلامی را طبق قواعد اصیل خودش تکمیل کنیم.
۲- نوع مخرب: به این نوع خوانش ها ، «رویكردهای انحرافی» اطلاق می شود و به طور كلی ، كوشش هایی است كه قرآن را مجالی برای ترویج آراء انحرافی قرار داده ، به طوری كه قرآن ، ابزاری برای تطبیق روش های وارداتی و قواعد غیر اصیل شده و این روش ها، تاویلات نادرستی را در قرآن ایجاد كرده و نتایج ناهنجاری را از آیات قرآن گرفته است. این اختلالات و عدم تعادل تفسیری ، به دلیل نقض قواعد و ضوابطی است كه نوع اول یعنی نوع سازنده بدان پایبند بود.
۳- نوع دفاعی-اصلاحی: این نوع ، متصدی برخورد با نوع دوم است ؛ یعنی پاسخ می دهد و یا نقد می كند، حكم به صحت می دهد و یا اصلاح و تصحیح می كند. این نوع در حقیقت از جنس نوع اول است با این تفاوت كه به جای این كه به شیوه نوع اول، به قرآن خدمت كند، در مقابل نوع مخرب می ایستد و سد راهش می شود و به دفاع ، اصلاح و تصحیح ادامه می دهد زیرا معتقد است كه نقد و پاسخ، جزئی از خدمت به قرآن كریم است. نمونه ای كه بیان خواهیم كرد در حیطه نوع دوم است ؛ در بحث علمی نباید حسن نیت محض داشت و چشم بسته نظر داد، بلكه باید نمونه آورد.

ایحاء : درباره نقد مبانی كلی خوانش های معاصر چه مطالبی قابل طرح است؟

در این باره، چهار مساله قابل طرح است:
۱- نقد مدرنیته: خوانش های معاصر، رویكرد مدرن خویش را مخفی نمی سازد، حتی پاره ای از آنها ، بدان تصریح می كنند و برخی دیگر نیز ، بدان فرا می خوانند. ما نمی دانیم دلیل ارتباط مدرنیته با قرآن چیست؟ آیا به معنای تزی جالب از تزهای اصیل و معتبر و به میراث مانده است؟ آیا معنای غربگرایانه دارد یا این كه مضمونی ناشناخته دارد كه هنوز مشخص نشده است. به هر حال، آنچه درباره خوانش های مدرنیستی معروف شده ، بازنگری در همه مفاهیم ثابتی است كه در فهم معانی آیات كریمه قرآن دخالت دارد و نیز بازنگری در علوم و قواعدی است كه به استنباط معانی از قرآن كمك می كند. از خوانش های جدید بر نمی آید كه صاحبانش جدید باشند و نیز از خوانش های آنها بر نمی آید كه كم سن و سال باشند بلكه آنان بزرگانی پا به سن گذاشته هستند ، حتی گروهی از آنان ، از دنیا رفته اند و در قید حیات نیستند. آنان نسلی هستند كه مدت زمانی طولانی ، در علم خود، از فرهنگ و میراث خاورشناسان ، سرچشمه گرفتند و نگارش و چاپ كتابهایشان با شیوه ها ، ایده ها و روش های خاورشناسان بوده و كتابهایشان را در قالب اندیشه ای كه به فرهنگ اسلامی تحمیل كردند، می نوشتند، افرادی مانند : محمد آركون، حسن حنفی و محمد عابد الجابری و دیگران.
۲- نقد رویكرد و هدف: شكی نیست كه اغلب این خوانش ها ، ادامه مطالعات خاورشناسان درباره قرآن است. این مطالعات را ، تئودور نولدكه(۱۹۳۱م-۱۸۳۶م) در كتاب «تاریخ قرآن» پایه ریزی كرد و شاگردان مستقیمش مانند: فردریك شوالی، برگشتراسر و اتو پرتزل(م۱۹۳۳- م۱۸۹۳) و گروهی دیگر از خاورشناسان و متخصصان در مطالعات قرآنی مانند: ایگناز گلدزیهر(م۱۹۲۱-۱۸۵۰م) و رژی بلاشر(م۱۹۷۳- م۱۹۰۰) از او پیروی کردند و به دنبال آنان، تلاشهای مداومی درباره تاریخ قرآن و علوم قرآن توسط نسلی از پژوهشگران مشرق زمین صورت گرفته كه اینان به طور مستقیم یا غیر مستقیم ، از خاورشناسان ، بهره علمی گرفته اند ؛ این مساله از آنجا برای ما ثابت می شود كه آنچه نوگرایان مشرق زمین طرح كرده اند ، همگام با مطالبی است كه خاورشناسان از مدت زمانی پیش، مطرح كرده اند و از این رو، نوگرایان مشرق زمین با خاورشناسان ، در مقصود و هدف ، متحد هستند و این به دلایل زیر است: الف) مسلح شدن خوانش های معاصر به شیوه های جدیدی كه در سایه سلطه و استعمار غرب زایش یافته و در مطالعه مشرق زمین به طور كامل از آنها استفاده شده؛ روشهایی كه به گونه ای بایسته ، مورد نقد قرار نگرفته و متاسفانه از آنها در رویكرد علمی به میراث اسلامی استفاده شده.گویا فرهنگ اسلامی ما از روشها و علوم مطالعه و پژوهش در متن ، تهی است. ب) این خوانش ها ، آن اندازه كه اهداف نهایی خود را در نظر داشته اند ، به بینش هدفمند نسبت به قرآن توجه نكرده اند و بی شك، اهداف پاره ای از این روش ها ، با روح قرآن و مقاصد آن مخالف است زیرا در محیط غربی رشد یافته ، سرشت آن محیط را به خود گرفته و از فضای فكری ، مذهبی و فلسفی آن اثر پذیرفته است. ج) فرایند ایجاد ارتباط میان بینش قدیم و روش جدید ، به تحریف معانی قرآن و مشوش نمودن تاریخ پاك آن منجر شده، در حالی كه تاریخ قرآن با تاریخ تورات و انجیل تفاوت دارد و از این رو نتیجه فرایند فكری آنان این بوده كه موارد مورد اتفاق را در دایره موارد مورد اختلاف وارد ساخته و موارد مورد پذیرش را در دایره موارد مشكوك و شبهه ناك وارد كرده اند. د) توجه به قرآن ، با ترك علوم ، معارف ، ابزارها و ضوابطی بوده كه در طول تاریخ ، با قرآن همراه بوده و این توجه ، با گرایش به قواعد و ضوابطی دیگر ، صورت گرفته و این ها در چارچوب توجیه عقلی فهم متن بوده كه نتیجه آن، تحقق موارد زیر است : الف: درهم شكستن «حاكمیت غیب ومسائل معنوی در بینش ما» ب) از بین بردن قداست متن ج)احترام به علوم و قواعد دیگر و تحقیر علوم و قواعد واقعی مرتبط با متن د)بدگمانی و تشكیك در معارفی كه با متن، منطبق و همگام است و از متن، ریشه گرفته و بر فرایند فهم متن و نزدیك نمودن آن به ذهن ، نظارت دارد ، با این ادعا كه این معارف ، تقلیدی، بنیادگرا، منسوخ ، از دور خارج شده و ارتجاعی هستند.
۳- نقد روشها: هدف از طرح این عنوان ، نقد روش های معمول در زمینه میراث اسلامی - به طور كلی- و مطالعات قرآنی - به طور خاص- كه در میان جوامع استعماری رشد یافته و از آنها برای تحقق اهداف استعماری محض استفاده شده نیست؛ روشهایی که نشأت گرفته از زبانشناسی، جامعه شناسی ، انسان شناسی ، روانشناسی و فیلولوژی (زبانشناسی تاریخی) و ... است. بلكه آنچه می خواهیم به آن اشاره كنیم، نوعی متمایز از روشهای جدیدی است كه همگام با مطالعات قرآنی، پس از تئودور نولدكه، به دست تفكیك گرایان تكامل یافته است . «تفكیك » روشی نقادانه است كه به دست فیلسوف فرانسوی ، ژاك دریدا (۲۰۰۴م-۱۹۳۰م) پایه گذاری شده و سپس به دست «جان ونزبرو» و شاگردانش، مانند «پاتریكا كرون» دانماركی و «مایكل كوك» بریتانیایی (متولد ۱۹۴۲م) تكامل یافته است و سپس گروهی از اندیشوران عرب مانند : محمد آركون ، صادق جلال الدین العظم ، نصر حامد ابوزید، محمد شحرور و محمد عابد الجابری و دیگران ، از آنها اثر پذیرفته اند. از آنجا كه هدف از پایه گذاری روش تفكیكی ، مطالعه متونی است كه صفت كامل بودن و آرمانی بودن در آن ها غالب است و نیز تضعیف مفاهیم حقیقت محوری است كه در این متون است. بنابراین، حكم، از پیش، داده شده و نتیجه، از پیش معلوم است . این روش ، به شكلی خود سرانه به مطالعه آیات قرآن پرداخته و بلكه باید گفت كه خودسری و استبداد در ذات این روش است. این روش همان «تفكیك» است، در حالی كه واقعا «تفكیك» نیست ، بلكه مجموعه ای از چند روش است زیرا صاحبان خوانشهای جدید ، در تحلیلشان ، به یك طریق واحد ملتزم نیستند و یك روش واحد را در پیش نمی گیرند. كوشش های آنان مخلوطی ناهمگن از فهم های متعدد است كه شامل فهم زبانشناختی ، فهم تاریخی ، فهم ساختاری ، فهم تفكیكی (واسازانه) ، فهم مادی – تاریخی ، فهم دیالكتیكی و فهم جامعه شناختی است . این كوشش ها ، به دانش های موجود در متون اسلامی حمله ور می شوند و بخشی از علوم قرآن ، تفسیر ، فقه و مفاهیم قرآن و ... را به روشی نادرست و نامنظم بر می گیرند و برخی دیگر را رها می كنند. حتی برخی از صاحبان این روش ها ، موضوعاتی از علوم قرآن را برای مبتدیان جدید و دانشجویان مایل به تحصیل – كه در سالهای اول تحصیلات دانشگاهی هستند – به شكلی تكرار می كنند كه طعم این معلومات و دانستنی ها ، با تاویل نادرست و تحلیل های انزجار آور به آنان چشانده می شود. «تفكیك» ، كلمه جذابی است ، اما برای محققان مطالعات قرآنی ، یكی از ساده ترین كارهاست. هر فرد متخصص می تواند «تفكیك» كند ، به شرط این كه خوب بتواند «تركیب» كند . «تركیب» یكی از سخت ترین روشها در شناخت است، به ویژه در شناخت اسلامی ؛ زیرا شناخت اسلامی ، «شناختی سازنده» است؛ غفلت از عنصر «سازندگی شناخت» ، موجب اشتباهات نابخشودنی می گردد. داعیه داران «تفكیك» در متن اسلامی ، قصدشان ابطال مهمترین عوامل ساختاری ای است كه شكل دهنده حاكمیت های اسلامی بر متن هستند كه عبارتند از: حاكمیت شكلی ، حاكمیت روشی، حاكمیت فاعلی، حاكمیت مادی ، حاكمیت غائی و حاكمیت اعتباری «تفكیك» و «تركیب» دو روش هستند كه نباید از هم جدا باشند؛ هر كس كه «تفكیك» می كند ، ملزم به «تركیب» نیز هست ؛ داعیه داران خوانش های جدید ، دیگران را به «تفكیك» دعوت می كنند ، بی آنكه به «تركیب» فراخوانند. این ، یك دلیل دارد و آن این است كه «تركیب» نیازمند موارد زیر است: الف) تصور علمی تمام اجزاء یك مفهوم كلی با هم و شناخت روابط حاكم میان اجزاء از هم تفكیك شده یك مفهوم كلی . ب) تقویت بینش هدفمند در «تركیب» . منظور در این جا اهداف شخصی نیست، بلكه منظور اهداف شرعی است كه شارع از ظاهر متن اراده كرده ، نه اهدافی نیست كه مردم برای مصلحت شخصی به دنبال آنند. ج) «تركیب» ، به وسیله ابزارها ، قواعد و ضوابطی است كه با ماهیت متن ، متناسب باشد، زیرا همه این ها ، بخشی از ساختار كلی متن است و از سوی دیگر ، خواسته متن است و متن به ما دستور داده كه در فهمش ، از آنها استفاده كنیم . جستجوی عناصر دیگر در فرایند «تركیب» ، بیشتر شبیه به كار كسی است كه می خواهد اسكلت خانه ای را با ابزار آشپزی تغییر دهد و آن را برافراشته سازد یا شبیه به كار كسی است كه می خواهد زمین را با ابزار ساخت و ساز ، شخم بزند كه تقریبا كاری محال است.
۴- نقد اسلوب: منظور از «اسلوب» روش كلی در برخورد با فرهنگ اسلامی و منابع معتبر آن ، مانند : قرآن ، سنت و شخص نبی اكرم (ص) است؛ پاره ای از روشهای آنان در تعامل با فرهنگ اسلامی عبارتند از :
الف) حذف عباراتی كه نشان دهنده بزرگداشت و تكریم شعائر اسلامی است و بر ایمان داشتن به آنها دلالت دارد ؛ بنابر این «بسمله» (بسم الله الرحمن الرحیم) ، «تصلیه» (صلی الله علیه و آله و سلم) و «ترضیه» (رضی الله عنه) در متن نمی آید ، بلكه به جای اینها از اسلوب های انزجار آور استفاده می شود كه الهام گرفته از تجربه باطنی (درونی) در استفاده از نمادهای رمزی است و نیز برگرفته از تلاشهای خاورشناسان است كه به اثبات یك قضیه و یا نقض آن كمك می كند كه به عنوان نمونه می توان به «مدخل الی القرآن» محمد عابد الجابری ص ۳۹۷و۳۹۸ و ۴۰۰ اشاره كرد.
ب) ترجیح، طبق دیدگاهی یكسونگرانه و خشك و بی روح ؛ به طوری كه هرگاه وحی با تاریخ در تعارض بود، تاریخ مقدم خواهد بود و هرگاه عقل و نقل در تقابل هم بودند ، عقل مقدم است و هرگاه حقایق شرعی با حقایق علمی در تباین بود ، علم بر دین مقدم است و هرگاه احكام شرعی با مقتضیات وشرایط واقع در بیرون تعارض داشت ، واقعیت های بیرونی مقدم خواهد بود و همینطور موارد دیگر.
ج) تولید مفاهیم و تغییر اصطلاحات به طوری كه چیزها بدون توجه به مسماهایشان نامگذاری شوند؛ به جای واژه «آیه» واژه «عبارت» و «نص دینی» و به جای «نزول قرآن»، «واقعیت قرآنی» قرار داده شود. آنان به جای اصطلاح «علوم قرآن» وصف «پدیده قرآنی» را به كار برده اند و میان «اهل سنت و جماعت» و فرقه های مخالف و منحرف تمایز قائل شده اند و در مسیر تلاش برای دگرگون ساختن حقایق تاریخی ، فرقه اول را كه همان «اهل سنت و جماعت» است ، با نام «مركز اسلام» توصیف كردند و فرقه های دیگر یعنی فرقه های مخالف را «فرقه های حاشیه ای» نامیدند. آنچه را كه بدان ، «مركز» اطلاق كردند ، با استبداد در تحلیل خود ، به حاشیه بردند و آنچه را كه به «حاشیه» توصیف كردند ، در نگاهشان، مركز شده با استفاده از عبارت های جدیدی مانند: «اَنسَنه» (انسان سازی) ، «عَقلَنه» (عقلانی كردن) ، «اَرخَنه» (تاریخمندی) ، «شان دینی» (امر دینی) و «حَقل دینی» (میدان دینی» و اطلاق لفظ «مقدّس» بر مطالب معتبر دینی و لفظ «مدنّس» بر مطالب غیر معتبر دینی. به عنوان نمونه می توان به كتاب «الفرقة الهامشیة فی الاسلام» منصف بن عبد الجلیل و مقدمه آن به قلم «عبدالمجید الشرفی» منتشر شده به سال ۱۹۹۹م در «مركز نشر دانشگاهی» تونس؛ «مدخل الی القرآن» محمد عابد جابری و «الكتاب و القرآن» محمد شحرور منتشر شده به سال ۱۹۹۰م و «نقد الخطاب الدینی» محمد آركون و... اشاره كرد. بنابر این محقق علاقه مند می تواند، فرهنگی از مفاهیم دگرگون و نادرستی را كه زبان خوانش های جدید از قرآن ، عرضه نموده، گرد آوری كند.
د) خلاصه آن كه كارشان به نام «اجتهاد» معرفی می شود در حالی كه «اجتهاد» از تحریف مفهوم خود توسط این افراد در امان نیست ؛ در نتیجه این كار به وسیله «عقل» و تعقل صرف و بدون استفاده از «نقل» به اتمام می رسد و فعالیتش ، منحصر و معطوف به رد میراث نقلی است كه با انحرافات فكری و حركت بر مدار تحلیل های خودسرانه ایجاد می شود كه هدفش تلاش برای قانع ساختن خوانندگان قرآن درباره این مسئله است كه قرآن به چیز دیگری جز خودش نیاز ندارد؛ نه به «سنت» نیاز دارد و نه به «لغت» و نه به «قواعد» و نه به ضوابط. آنان آمده اند تا قرآن را از آنچه باعث زنگارش شده ، نجات دهند! آنان پنداشته اند كه قرآن به چیزی جز شخصیت های آنها نیاز ندارد ، بلكه در هر چیزی نیازمند آنهاست.

ایحاء: نگاهی به خوانش دكتر «محمد عابدالجابری»

كسی كه در كارهای این اندیشمند و استاد پژوهشگر و متخصص در «فلسفه عمومی» مطالعه می كند ، درمی یابد كه او در مطالعاتش ، به تدریج، كارهای گوناگونی در حوزه میراث اسلامی انجام داده ، از جمله مانند كتابهای «العصبیه و الدوله» ، «نحن و التراث» ، «تكوین العقل العربی»، «نقد العقل العربی» ، «التراث و الحداثه»، «مساله الهویه» و «الدین و الدوله و تطبیق الشریعه الاسلامیه» و دیگر پژوهش های عمومی و پراكنده كه شامل مسائل فكری گوناگون است و در نهایت ، تجربه اش در این عرصه او را به انتشار كتابی درباره قرآن كریم كه عنوانش را «مدخل الی القرآن الكریم» نهاده رسانده است و هر چند این کتابها در جرگه خوانش های جدید از میراث عربی به طور كلی است ، ولی این كتاب نیز ، در جرگه همین خوانش هاست اما به طور خاص، كه قرآن را با نگاهی كه با خوانش های غالب دیگر در عرصه فرهنگ خیلی تفاوت ندارد – و در پیش درباره پاره ای از آنها صحبت شد – هدف بررسی قرار داده است یعنی او قرآن را طبق همان خوانش های معاصر كه در فهم قرآن و تمدن به كار گرفته می شود ، تفسیر می كند كه تفسیری نادرست است و خوانش او از قرآن ، به طور گسترده در جرگه همان خوانش های معاصر نادرست قرار می گیرد. سوال این است که چرا مطالعه «جابری» در قرآن ، اخیرا صورت گرفته ، با اینكه می دانیم او مطالعه میراث اسلامی را به طور مستقیم از زمان نگارش كتاب «العصبیه و الدوله» در سال ۱۹۷۱ م آغاز نموده است ؟ این سخن از آنجا طرح شد که چون میراث عربی اسلام بر مدار قرآن و سنت است و لازمه شناخت این میراث ، شناخت این دو اصل است، از این رو شناخت حقیقی نسبت به این میراث ، از شناخت نسبت به این دو آغاز می شود و جهل حقیقی نسبت به این میراث ، از جهل نسبت به این دو آغاز می شود و از این رو ، هر شناخت و اطلاعاتی درباره میراث عربی اسلام، در غیاب این دو اصل، حدس و گمانی بیش نیست . «دكتر محمد عابد جابری» ، مطالعات قرآنی را بر مبنای مسیر دلخواه خودش و طبق طرح و روش خودش انجام داده، ولی باید گفت كه اگر این ارتباط و تعامل جدید او با قرآن ، نوع نگاهش به میراث اسلامی را تغییر داده، پس چگونه به اصلاح و بررسی تمام آنچه كه در كتابهای پیشین نگاشته خواهد پرداخت؟ ظاهرا «جابری» آنچه را كه در آغاز باید بحث شود ، در پایان بحث كرده و آنچه را كه باید موخّر شود ، مقدم داشته است و توضیحی كه در مقدمه كتاب «مدخل الی القرآن الكریم» – درباره ارتباط این كار با كارهای گذشته اش – آورده ، با توجه به آنچه كه ما بدان اشاره كردیم مردود و غیر قابل پذیرش می شود. به منظور فهم بهتر این کتاب باید گفت که جابری جلد اول این تالیف خود را مختص «شناخت قرآن» قرار داده و این جلد در سپتامبر سال ۲۰۰۶ میلادی از سوی انتشارات «دار النشر المغربیه» در «دارالبیضاء» در حدود ۴۰۷ صفحه ، منتشر شده است. كاری كه در این جلد صورت گرفته ، به طور كلی ، گرد آوری اطلاعات فراوان و گوناگون است كه به روشی خاص در این چاپ ، ترتیب و طبقه بندی شده كه در سه بخش است:
۱- بخش اول كه نامش را «خوانش هایی از محیط نزول قرآن كریم» گذاشته و ساختار آن را در پنج فصل تنظیم كرده است: فصل اول درباره وحدت اصل در ادیان آسمانی سه گانه ؛ فصل دوم درباره دعوت حضرت محمد(ص) و روابط خارجی این دعوت ؛ فصل سوم درباره این است كه آیا پیامبر امّی، می خوانده و می نوشته است؟؛ فصل چهارم درباره رخداد وحی و اثبات نبوت است و فصل پنجم حقیقت نبوت و دیدگاههایی درباره امامت و ولایت را در بر دارد.
۲- بخش دوم را «مسیر ایجاد و شكل گیری قرآن» نام گذارده و ساختار آن را نیز در پنج فصل تنظیم كرده است؛ فصل اول را«قرآن،كتاب و باز آرائی روابط» عنوان داده است؛ فصل دوم درباره «حروف، قرائت ها و معجزه ها » است؛ فصل سوم«قرآن عربی، موجود در ام الكتاب و چینش ارتباط با اهل كتاب » است ؛ فصل چهارم درباره «مساله جمع قرآن و مساله فزونی و كاستی در قرآن » است؛ فصل پنجم درباره «ترتیب مصحف و ترتیب نزول» است.
۳- بخش سوم را به داستان های قرآنی اختصاص داده و در آن ، میان داستانهای قرآنی مكی و داستانهای قرآنی مدنی ، تمایز قائل شده است.
هدف از بیان این مطالب ، احاطه شكلی و صوری مخاطبان ما به نوع بیان مضامین و محتواهای این كتاب نیست ، بلكه هدف آن است كه محتوای تلاشی را كه «جابری» تحت عنوان «شناخت قرآن» آورده ، در مقابل خود قرار دهیم؛ همان تلاشی كه سعی شده تا یكی از كوشش های جدید و یكی از خوانش های مدرن و جدید از قرآن كریم باشد. سوال این است که دیدگاههای كلی درباره این تلاش چیست؟
۱- تلاش علمی ای كه «جابری» در این اثر، انجام داده ، كوششی بسیار عادی و تلاشی ساده است. در واقع این كتاب، تلاش شاگردی است كه مرحله جدیدی از زندگیش را با یادگیری و كسب چیزهایی كه به قرآن كریم مرتبط است ، آغاز كرده است.
۲- به دنبال متونی از منابع مد نظرش گشته و مطالب بسیاری نقل كرده- بویژه در بخش سوم - و مسائل معروف علوم قرآن و مباحث رایج و مشهور آن را در میان محققان و متخصصان مطرح كرده است.
۳- بی توجهی به عنصر هماهنگی و انسجام در ارائه داده های علمی ؛ او بسیار مشتاق است تا تفاوت های موجود در موضوعی خاص را بیان نماید، هرچند میان طرفهای متناقض باشد، مانند دیدگاههای اهل سنت ، شیعه، خاورشناسان ، یهودیان و مسیحیان و...
۴- حاشیه و توضیح و نقد او بر نظرات ، توضیحی بسیار تعجب آور است؛ نتایج خاصی را – بدون ترجیح منطقی- انتخاب كرده و گویا هدفش ، تالیف در زمینه قرآن است به هدف یك كار تالیفی نه به خاطر بحث و بررسی مساله ای خاص؛ یعنی می خواسته كاری هم در زمینه قرآن انجام داده باشد و از این رو هدف خاصی را دنبال نکرده است.
۵- تكیه نكردن به روش و سبك علماء در بیان دقیق و درست اخبارتاریخی و روایات ؛ واضح است كه موضوعی كه او بدان پرداخته ، عمده اش تكیه بر خبر و روایت است و نقل درست روایات و اخبار تاریخی در این بحث ، سبكی شناخته شده و مسیری آشنا برای عالمان است كه بخشی از روشهای خدمت متن روائی به فهم قرآن است.
۶- این كتاب ، مخلوطی از موضوعات مختلف است كه پاره ای از آنها به «قرائت های قرآن» ، پاره ای به «تفسیر» و پاره ای دیگر به «علوم قرآن» ، «عقیده و بینش» ، «تطبیق ادیان» ، «فلسفه اسلامی» ، «علم كلام» ،«سیره نبوی» و «فرقه ها و مذاهب» مرتبط است.
۷- او در این كتاب ، به نقل و بیان مطالب بسیاری پرداخته ، گویا اخبار و اطلاعاتی را برای افراد مبتدی ارائه می دهد به این صورت كه از دین«حنیفیت » ساده و روان و نیز «حنفاء» (یكتا پرستان) در جاهلیت و همچنین اسلام آوردن برخی از صحابه – كه جزء اهل كتاب بوده اند- سخن به میان می آورد و سیره و اخبار تاریخی آنان را بیان می كند ؛ مانند : سیره سلمان فارسی و مسائل بسیار دیگر.
۸- این كتاب پر است از مطالب حشو و زائد و دراز گویی و همچنین استفاده از متون و مطالب در غیر جای درست و اصلی خودش ، همراه با اصرار و پافشاری بی جا بر ایجاد عنوانهای جذاب و فریبا.
۹- كار «محمد عابد الجابری» تا آنجا پیش رفته كه منابع علوم قرآن مانند: كتاب «الاتقان » سیوطی و «البرهان فی علوم القران» زركشی را نیز معرفی كرده و سپس با شتاب به سراغ كتاب سیوطی رفته و فهرست كاملی از آن را كتابش ارائه نموده و سپس با همان شتاب سراغ كتاب زركشی رفته و فهرست آن را بیان كرده است.
۱۰- با این همه ، گرچه این كتاب كوشش نموده تا پاره ای از مسائل بدیهی را كه مطرح نموده و با قرآن كریم ارتباط دارد ، به صورت علمی بیان كند ، اما او موفق نشده و در بیان مسایل مهمی كه اكنون دیگر باید بدان ها پایان داد – بویژه مسائل علمی و اعتقادی مانند : فزونی در قرآن و كاستن از آن – بری از خطا و اشتباه نبوده است ؛ او می داند كه «اهل سنت و جماعت» و نیز برخی از فرقه های شیعه ، بر این اجماع دارند كه قرآنی كه امروز با آن خداوند را عبادت می كنیم ، فزونی و كاستی در آن نیست ، اما برای «جابری» لذت بخش و شیرین است كه این مساله را موضوعی برای فصل نهم كتابش- كه آن را «جمع قرآن و مساله فزونی و كاستی در آن» نام نهاده- قرار دهد. او این موضوع را با روشی كه بیشتر به روش خاورشناسان نزدیك است ، مورد تحلیل و بررسی قرار داده است؛ او شبهه تحریف در قرآن را می زداید و سپس دوباره آنچه را كه درباره رد شبهه تحریف گفته ، نقض می كند ؛ او در بیان حكم ها و نتایج سخن خود ، نوسان دارد و در بیان خلاصه های بحث خود و نتایج آن مردد و سرگردان است ؛ اکنون این خلاصه را كه این فصل را بدان پایان داده ملاحظه نمائید: «خلاصه آنكه از زمان جمع قرآن در زمان عثمان ، تا كنون ، هیچ شواهد قطعی بر وقوع فزونی یا كاستی در قرآن وجود ندارد ، همانگونه كه در «مصحف » موجود در دست مردم ، وضع به همین منوال است و تحریفی در آن رخ نداده است ؛ اما پیش از زمان عثمان ، قرآن در صحیفه ها و سینه های صحابه ، به صورت متفرق وجود داشته است و قابل تاكید است كه آیات قرآن كه این صحابی یا آن صحابی به صورت نوشته و یا در حافظه شان ، بدانها اهتمام و توجه داشته اند ، از نظر كمی و ترتیبی ، با آنچه نزد فرد دیگر بوده ، تفاوت داشته است . همچنین ، این امكان وجود دارد كه هنگام جمع قرآن در زمان عثمان و یا پیش از آن ، خطا ها و اشتباهاتی رخ داده باشد ، زیرا كسانی كه این كار را به عهده گرفته اند ، معصوم و مصون از خطا نبوده اند و از این رو پاره ای كاستی ها رخ داده ، همانگونه كه در منابع تاریخی و حدیثی ما آمده است» ؛ سپس او در توضیح آیه ۹ سوره حجر ، دو آیه ۶و۷ سوره اعلی، آیه ۱۰۱ سوره نحل، آیه ۵۲ سوره حج، آیه ۱۰۶ سوره بقره و آیه ۳۹ سوره رعد می گوید: «با اینكه ما درباره معانی لفظ «آیه» در پاره ای از این آیات ، نظر خاصی داریم ، اما با این حال ، جملگی این آیات بجز آیه ۹ سوره حجر، بر وقوع تغییر در قرآن در بستر علم خداوند و مشیت او تاکید دارد».

نقدی بر برخی آراء قرآنی دکتر نکونام

در اینجا به تاملاتی در مدعیات دکتر جعفر نکونام در مصاحبه با خبرگزاری ایکنا با عنوان : «تعمیم گزاره‌های کلی قرآن به مردمان اعصار دیگر؛ دلیلی بر جاودانگی هدایت قرآن» می پردازیم. ایشان در مصاحبه با خبرگزاری ایکنا مدعی شده اند : «لازمه ادعای اعجاز علمی در قرآن این است که مردم طی قرن‌ها آیات الهی را نفهمیده‌اند یا بد فهمیده‌اند و اکنون با رشد دانش بشری قادر به فهم مراد الهی شده‌اند. حال آن که چنین چیزی خلاف فصاحت و بلاغت قرآن است ». در پاسخ به ایشان باید گفت که آیا در حدیث نیامده که معارف بلند آیات اول سوره حدید و سوره توحید را مردم آخر الزمان می فهمند؟ آیا نمی توان فرض کرد که عمق و سطح فهم آنها اندک بوده؟ البته به اعتقاد بنده، معصومین(ع) تمام بطون علمی و عقلی و فحوائی را فهم می نموده اند ولی بستر برای بیان آن بطون نبوده مگر در برخی موارد و برای افرادی خاص. دست کم آنان که با راسخون ارتباط داشته اند و از منهل صرف آنان جرعه نوشی می کرده اند، همه فهمشان از قرآن درست بوده است چون مبنا و روش صحیح داشته اند. نکته دوم اینکه از این ادعا که : « اعتقاد به اعجاز علمی مستلزم بدفهمی و یا عدم فهم و این مستلزم خدشه در فصاحت و بلاغت است »، می توان این نتیجه را گرفت که به طور کلی، بدفهمی ها یا عدم فهم آیات شریفه قرآن توسط برخی از اصحاب- که مستندات تاریخی هم دارد مثل قضیه سوال عمر بن خطاب درباره «و فاکهة و ابّا» که نشان می دهد گاهی آنها نسبت به لغات و تفسیر آیات با مشکل روبه رو می شدند و از پیامبر اکرم (ص) و حضرت علی (ع) و ابن عباس می پرسیدند-، مستلزم خدشه در فصاحت و بلاغت قرآن است. در واقع این نتیجه، تالی فاسد ادعای مذکور است و در ادعای یاد شده مشکل وجود دارد، چون ایشان بحث استلزام را مطرح کرده اند، بیان کرده اند که بد فهمی و یا عدم فهم، مستلزم خدشه به فصاحت است. ایشان مدعی شده اند که«ادعای اعجاز علمی در قرآن به این معناکه عرب عصر نزول مراد الهی از آیات قرآن را درک نکرده و اکنون قادر به کشف آن شده‌اند، باطل است.» حال سوال این است که آیا همانطور که گفته اند، منظورشان از اعجاز علمی در قرآن چیز دیگری است؟ یا اساسا منکر اعجاز علمی هستند؟ ایشان پاسخی به این سوال و یا توضیحی در این باره نداده اند. البته بعید می دانم منکر اصل اعجاز علمی در قرآن باشند. ایشان مدعی شده اند :« این‌که ما توقع داشته باشیم، خداوند در قرآن برای همه اقوام، در همه اعصار سخن گفته باشد، مانند آن است که انتظار داشته باشیم که در یک پارچ یا لیوان، یک دریا را بریزند و چنین چیزی امکان ندارد. » در پاسخ ایشان باید گفت که خود قرآن فرموده که شفاء و رحمت برای جهانیان است. در اینجا خطاب کلام به جهانیان است و فرموده که من برای شما جهانیان شفاء و رحمت هستم. همچنین درباره حضرت ختمی مرتبت پیامبر(ص) فرموده : «و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین»(انبیاء/۱۰۷) و دیگر موارد مانند: «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ»(سبا/۲۸) تمام خطاب ها عام است و همه اقوام و ملل را بدون محدودیت زمانی و مکانی در بر می گیرد. به نظر می رسد که می توان آب دریا را در لیوان ریخت اما به این معنا که عمق مطالب ارائه شده، مد نظر باشد نه وسعت مطالب. از این رو، مثالی که زده اند ظاهرا برای اثبات این نکته که قرآن نمی توانسته همه معارف مورد نیاز جهانیان را به طور کامل در خود بیان کند و برای همه اعصار سخن گفته باشد، مکفی نیست و به نظر میرسد که قیاسی مع الفارق است، هر چند طبق ادعای ایشان، این مثال جهت تقریب به ذهن بوده است. اینجا بحث بر سر کمیت و وسعت مفاهیم و مطالبات نیست، بلکه بر سر معنا و عمق مفاهیم است. ایشان مدعی شده اند : «برای تقریب به ذهن می‌توان گفت که این موضوع(هدایت همه اقوام توسط قرآن) مانند آن است که یک پزشک نسخه‌ای را برای بیماری خاص پیچیده، ولی بیماران دیگر وقتی نسخه او را مشاهده می‌کنند، درمی‌یابند که این نسخه برای بیماری آنها نیز کارساز است ». به نظر می رسد این قیاس هم کارساز نیست، هرچند مدعی شده اند که برای تقریب به ذهن است – و بنده هم معتقدم که در مثال، مناقشه نیست -، زیرا نسخه پزشک، خطاب به یک نفر است، در حالی که قرآن دست کم در برخی موارد، صریحا خطاب به جهانیان است. البته تقریبا با حفظ حدود و ثغور، بیشتر آیات خطابی و حتی دیگر آیات را می توان طبق قاعده جری و تطبیق – که ایشان هم قاعدتا به آن معتقدند- عام و شامل دانست و همه مردم اعصار گذشته و حال و آینده را مشمول آن دانست.
پنج شنبه 20/9/1393 - 20:24
آموزش و تحقيقات
روزی رسول خدا(ص) حسن(ع) و حسین(ع) را که کودک بودند، می بوسید، شخصی به نام عُیینه و به نقل دیگر«اقرع بن حابس» به رسول خدا(ص) عرض کرد:«من دارای ده فرزند هستم، هیچ یک از آنها را نبوسیده ام.»رسول خدا(ص) فرمود: کسی که رحم نکند، به او رحم نمی شود.

نکات خانه داری

 
حفض فرّاء می گوید: از گفتار او، به قدری پیامبر خشمگین شد، که چهره اش سرخ گردید و به او فرمود:«خداوند، مهر و محبت را از قلب تو، بیرون کرده است، آن کس که به کودکان رحم نمی کند، و به بزرگسالان احترام نمی نماید از ما نیست.» 
پنج شنبه 20/9/1393 - 18:30
نماز
دختر در فرهنگ اسلامی از ویژگی و جایگاه خاصی برخوردار است. در منابع اسلامی به گونه های مختلفی چون ریحانه(گل)، قواریر(بلور)، حسنات(نیکی ها) و بهترین فرزندان از او یاد شده است.

پیامبر(ص) فرمودند: «هر کس دو خواهر یا دو دختر داشته، به آنان احسان نماید، من و او در بهشت همانند این دو انگشت(سبابه و وسطی) در کنار هم خواهیم بود. خود او آنقدر به دخترش، حضرت فاطمه(س) احترام می گذاشت، که مردم تعجب می کردند و با تمام مقامی که داشت، دست دخترش را می بوسید و به هنگام مراجعت از سفر، نخستین کسی را که دیدار می کرد دخترش فاطمه(س) بود و به هنگامی که می خواست به سفر برود، از آخرین خانه ای که خداحافظی می کرد، خانه فاطمه(س) بود.»

 
پنج شنبه 20/9/1393 - 18:29
داستان و حکایت
1ـ از آنجا كه معمولاً این افكار به هنگام بیكارى به سراغ فرد مى‏آید، سعى كنید با یك برنامه‏ریزى دقیق و حساب شده تمام اوقات شبانه ‏روزى خود را پر كنید و هیچ گاه بیكار نباشید. به مطالعه، نظافت اتاق، كمک به دوستان، ورزش و... مشغول باشید و هر گاه بیكار شدید خود را به كارى مشغول سازید. 2ـ هرگاه افكار مزاحم به سراغ شما آمد خود را مشغول كار دیگرى كنید و با ایجاد حواس‏پرتى از آن افكار مزاحم دورى كنید.3ـ هرگاه این افكار به سراغتان آمد و متوجه شدید، وسط افكار به خود بگویید: «بس است دیگر» و بدین وسیله رشته افكار مزاحم را قطع كرده و به سراغ مطلبى دیگر خواهید رفت. 4ـ ذكر این نكته لازم است كه غالبا افكار مشوش و آلوده از بازى‏هاى شیطان و وسوسه‏هاى نفس است كه هدف از آن سرگرم كردن انسان و باز داشتن او از توجه به عبادت خدا و انجام اعمال نیك است و انسان باید در برابر این نوع افكار و هجوم آن بى اعتنا باشد و با پركردن فضاى قلب و سینه از یاد خداوند و ذكر او و تفكر در شگفتى‏هاى خلقت او جایى خالى براى شیطنت شیطان در قلب خود باقى نگذارد. 5- تلقین؛ به خود تلقین كنید كه من مى‏توانم شک و تردیدهایم را رها كنم و به اصول فكرى خود كاملاً باور و ایمان دارم.

6- اذکار (لا اله الا الله) و (لاحول و لاقوة الا بالله) و تلاوت سوره ناس، کمک خوبی برای عبور از این افکار است

 
پنج شنبه 20/9/1393 - 18:27
داستان و حکایت

عشق پیچیده

 

1000مرتبه 900 جلسه عاشقانه در 800 جای مختلف به 700 زبان بیش از 600 نفر مطرح کردیم و 500 نفر آنها 400 جمله به 300 زبان در 200 برگ دفتر ترجمه کردند و 100 بار برای تو و 90 روز و در عرض 80 دقیقه خواندم 70 جمله را 60 بار در 50 روز روزی 40 مرتبه برای خودت تکرار کردی 30 تای آنها را آموختی پس از 20 روز از 10 سوالی که از تو کردیم 9 ساعت فکر کردی و 8 مرتبه به 7 سوال من 6 جواب در فاصله 5 ساعت دادی و تو را هفته ای 4 مرتبه در 3 پارک دعوت کردم پس از 2 ساعت التماس تا اینکه یک دفعه گفتی: دوستت دارم...

 

پنج شنبه 20/9/1393 - 18:26
قرآن
خدایا ... در پناه حضور سبز تو، طوفان غم مداوا می دارد و در کنارت ژرفای آرامش را احساس می کنم و بی تو سیل بی رحم تنهایی مجالم نمی دهد... پس تنهایم نگذار.
پنج شنبه 20/9/1393 - 18:26
مهدویت
اباصالح المهدی کجایی؟امید غریبان تنها کجایی؟                             چراغ سرقبر زهرا کجایی؟ تجلی طه، گل اشک مولا، دل آشفته داغ آن کوچه غم،گرفتارگودال خونین، دل افکار غم های زینب،سیه پوش قاسم، عزادار اکبرگل باغ لیلا،پریشان دست عَلم گیر سقا،نفس های سجاد،نواهای باقر، دعاهای صادق،کسه بی کسی های شب های کاظم،حبیبِ رضاوانیسه غریبِ جوادالائمه،تمنّای هادی، عزیز دل عسکری پس نگارا بفرما،بفرما...............کجایی؟دلم جزهوایت هوایی ندارد                          لبم غیر نامت نوایی نداردوضو و اذان و نماز و قنوتم                           بدون ولایت بهایی ندارددلی که نشد خانه یاس نرگس            خراب است و ویران صفایی ندارد

بیا تا جوانم، بده رخ نشانم                      که این زندگانی وفایی ندارد

 

پنج شنبه 20/9/1393 - 18:25
مهدویت
آقا برای تو نه برای خودم بد است...هر هفته در گناه تماشا کنی مرا...من گمشدم تو

آیینه ای گم نمیشوی...وقتش شده بیایی و پیدا کنی مرا ... و باز هم همان جمله قدیمی ... به راه آییم تا از راه بیاید

 

پنج شنبه 20/9/1393 - 18:24
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته