از دیگر فوایدی که قرآن در ارتباط با حکایت این داستان ها بیان کرده آنست که این « قصص» اموری جهت ایجاد عمل «تفکر» در انسان میباشد . آن چنان که در سوره اعراف آیة 176 میگوید : « َفاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّروُنَ » یعنی : «این قصه را بگو ، شاید در آن تفکر کنند ». و همچنین فایدهای دیگر را «عبرت پذیری صاحبان عقل» نمایانده است. « لَقَدْ کَانَ فی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِاُولِی الْاَلْبَابِ . یوسف / 111 » .
در کتاب «مفردات » میخوانیم که « عبرة » حالتی را گویند که از معرفت محسوس به معرفت غیر محسوس رسیده میشود. پس معنای آیه 111 از سوره یوسف چنین خـواهد بـــــود « همانا در داستان آنان ، عبرتی است برای صاحبان عقل و خرد که از این امور محسوس و مشاهد به امور غیر محسوس و لُبّ آن خواهند رسید» .
از ذکر آیات فوق و بررسی فواید « قصص قرآن » چنین بر میآید که خداوند متعال با گنجاندن این آیات در معجزه جاودان اسلام تمام عوامل مورد نیاز تصمیم گیری، تشخیص، ارزش گذاری و پیشبرد هدف تکامل بشر را در اختیار وی قرار داده است.
همان گونه که در قبل ذکرشد برای تصمیم گیری و حل مشکلاتی که در پیش روی انسان در مسیر تکاملش وجود دارد مرحله ای به صورت « تفکر» ، «تعقل» و سپس «اراده اجرایی» او را مدد مینماینـد و آن چـنـان که از آیات قـرآن تـجلی مینماید « قصص قرآنی» در تمام این مراحل خود را جهت یاری انسان عرضه میکند. آن ها ضمن آن که حقیقت و به دور از خرافات میباشند، منابعی را جهت «تفکر» انسان در خود دارند « لعلهم یتفکرون» .
همچنین پس از آن که انسان مرحله تفکر را درارتباط با شناخت سرگذشتهای مثبت و منفی در تاریخ به دست آورد به مرحله بعدی یعنی « تعقل» خواهد رسید و این قصص عامل آن خواهند بود که انسان با قوای تعقل خویش سرنوشتها و رفتارها را جهت مقبولیت خویش ارزشگذاری نماید « عبرة لاولی الالباب ».
و در نهایت نیز که انسان جهت اجرا، نیاز مبرمی به « اراده اجرایی» دارد به کمک وی خواهد آمد « نثبت به فوادک » و با ایجاد آرامش و ثبات قلبی مخصوصاً برای اداره کنندگان جوامع انسانی، اجرای مصلحتهای فردی و اجتماعی را کاری عملی خواهد نمود. قرآن و بالاخص قصص آن با چنین مشخصاتی میتواند علوم انسانی را که داعیه دار هدایت بشر وایجاد رشد و رفاه در زندگی انسان به صورت فردی و اجتماعی هستند، تغذیه نموده و آن ها را در مسیر صحیح رسیدن به واقعیات و حقایق مربوط به انسان قراردهد. علوم انسانی که امروز در مراکز علمی و دانشگاهی مورد استفاده قرار دارد به میزان فاصلهای که از منابع الهی گرفتهاند از واقعیات مربوط به انسان و زندگی و هدایتش نیز به دور میباشند و بر ما مسلمانان است که با توجه به اعتقاد اولیهای که شرط اسلام آوردن ماست و آن همان اعتقاد به معجزه قرآن و خدایی بودن آن میباشد بیش از دیگران این اصل را مورد نظر قرار دهیم که راهنمایی از جانب خالق بهترین روش برای رسیدن به مقصد رشد و کمال انسانی خواهد بود.
نوشته : محسن سید اسماعیلی
در فرهنگهای لغت و تفاسیر در معنای کلمه «قصص» مواردی را ذکر کردهاند از جمله « سرگذشت » ، « نقل قصه و تعقیب آن» و «خبری که به طور پیوسته از پیشینیان ذکر گردد. » ولی در قاموس قرآن میخوانیم که : « کلمه قصص در اصل به معنی « پی جویی» است و سرگذشت و داستان را نیز از آن جهت قصص گفتهاند که گوینده و یا شنونده، آن را تعقیب میکند و به دنبال آنست و حتی لغت هم خانواده این کلمه یعنی«قصاص» را نیز از آن جهت قصاص میگویند که در تعقیب جنایت و در پی آن، انجام میشود». با توجه به معانی ارائه شده در مورد این کلمه و محورهای مورد استفاده آن در آیات مختلف قرآن میتوانیم به این نتیجه برسیم که :
«قصه در قرآن و از نظر قرآن، خبر و سرگذشت حق و واقع و صادقی است مبتنی بر دانش الهی که برای گسترش اندیشمندی و ایجاد عبرت در خردمندان، طوری بیان میشود که شنونده یا خواننده آن را دنبال می کند».
جذابیت این قصص و توجهدهی ویژه قرآن به این داستان ها و سرگذشتها باعث شده تا در طول قرون و اعصار، مجموعههای مختلفی از قصههای قرآن تحت عنوان « قصص قرآن » و یا تنها از داستانهای پیامبرانی که قرآن سرگذشت شان را ذکر کرده کتابهایی تحت عنوان «قصص الانبیاء» فراهم آورند. تعداد این قصهها در مجموعههایی که در طول سال ها تهیه و نشر گردیده بر اساس نوع قصص که مد نظر جمع کنندة آنها بوده متفاوت است، ولی ابواسحاق نیشابوری صاحب کتاب « قصص الانبیاء» ـ که از اولین کتب در این خصوص میباشد ـ چنین نوشته است: «ما جمع کردیم این قصصها را که به قرآن درست صد و شانزده قصه است و از باری تعالی توفیق خواهیم به تمام کردن ... ».
بخشی ازاین قصهها، مجموعهای از سرگذشت تعدادی از پیامبران تا قبل از حضرت محمد (ص) و همچنین عاقبت و سرانجام برخی از اقوام و اشخاص و بخشی دیگر از آن نیز مربوط به حوادث و وقایعی است که در زمان خود پیامبر اسلام رخ داده است.
قرآن در آیات متعدد هدفهای بیان این قصص را اعلام داشته که از آن جمله است آیة 120 سوره هود که خداوند میفرماید: و کُلاً نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ اَنْبآءِ الرُّسُلِ مَانُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ وَ جَآءَ کَ فی هذِهِ الحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنینَ .
«و ما همه این حکایات اخبار انبیاء را بر تو بیان میکنیم تا قلب تو را به آن قوی و استوار گردانیم و در این ( شرح حال رسولان) طریق حق و راه صواب بر تو روشن شود و اهل ایمان را پند و تذکر باشد » .
در این آیه تأکید به حق بودن و واقعیت داشتن و صحیح بودن این داستانها نموده است هم چنان که در آیات دیگری نیز به این اصل اشاره فرموده، پس یکی از علتهای نزول این آیات که مشتمل بر سرگذشت پیشینیان و رسولان قبل میباشد، همان اصلاح کردن حوادث و زدودن زنگ تحریف از این داستانهاست تا علت بیان آنها که همان هدایت کردن بشریت است مؤثر افتد. در ضمن این آیه هدفی دیگر نیز بیان شده و آن « تثبیت قلب پیامبر اکرم(ص) است» . یعنی خداوند اخبار پیامبران پیشین را برای آرامش و ثبوت قلب پیامبر اسلام (ص) حکایت کرده است و این امر با توجه به مضمون آیه 32 سوره فرقان که در آن خداوند متعال نزول تدریجی آیات قرآن را نیز برای تثبیت و آرامش قلب رسول الله(ص) بیان فرموده اند، معلوم میسازد که تمامی فوایدی که در نزول تدریجی قرآن برای شنونده و مخاطب وجود دارد در بیان این قصص به شکلی که آمده نیز وجود خواهد داشت .
دراینجا توضیحاتی را که زنده یاد علامه طباطبائی صاحب المیزان در جلد 30 ( ترجمه این تفسیر) در فایده این امر بیـان نمـودهاند خواهیم آورد: « تعلیم غیر از تثبیت فؤآد [قلب]است، آری فرق است بین این که طبیب یعنی استاد طب یک مسئله بهداشتی را به شاگرد خود یاد دهد، و بین این که همین مسئله را در بالین مریض به او بیاموزد، از مریض نشانههای مرض را بپرسد، و او پاسخ دهد، و این پاسخ و پرسش را با قواعدی که به شاگرد درس داده تطبیق کند که در این صورت آنچه میگوید با آنچه میکند تطبیق کرده است.
از اینجا معلوم میشود که القاء یک نظریه علمی در هنگام احتیاج و رسیدن هنگام عمل در دل شاگـردی که میخـواهد آن را بیامــوزد بهتر ثبت می گردد، و در قلب مینشیند، و پا برجاتر هم خواهد بود، یعنی به زودی فرامـوش نمیشود، مخصوصاً در معارفی که فطرت بشری هم مؤید آن باشد ، و بشر را بدان رهنمون باشد، که در چنین معارفی فطرت، آمادة پذیرفتن آنست . چون نسبت به آن احساس احتیاج میکند ( نظیر همان القائاتی است که اسـتاد طـب بر بالین مریض به شاگرد میکند ) و معارف الهیهای که دعوت اسلامی متضمن آن است و قرآن کریم بدان ناطق است، شرایع و احکامی است عملی، و قوانینی است فردی و اجتماعی، که حیات بشریت را توأم با سعادت میکند، چون بر اساس اخلاق فاضلهای میباشد که آن نیز مرتبط با معارف کلی الهی است، که بعد از تجزیه و تحلیل منتهی به توحید میگردد، همچنان که توحید هم اگر ترکیب شود صورت همان معارف، و سپس همان دستورات اخلاقی ،آنگاه همان دستورات و احکام عملی جلوه میکند. و در چنین مکتبی بهترین راه تعلیم و کامل ترین طریق وترتیب اینست که آن را به تدریج بیان نموده، هر قسمت آن را به حادثهای اختصاص دهد که احتیاجات گوناگونی به آن بیان دارد، و آن چه از معارف اعتقادی و اخلاقی و عملی که مرتبط با آن حادثه میشود و نیز متعلقات آن معارف، از قبیل علت تشریع و اعتباری آن، و پندگیری از سرگذشتهای گذشتگان، و سرانجام کسانی که غیر آن دستور عمل کردند، و سرنوشت طاغیان و مشرکینی که از این عمل به آن معارف سرپیچی نمودند، همه را بیان کند و اتفاقاً قرآن کریم هم همین رویه را دارد » .
هدف قرآن از بیان این سرگذشتها هرگز سرگرمی و یا ارائه مطالبی جذاب و ادبی نبوده، بلکه هدف آن عبرت گرفتن صاحبان عقل و بیان اصول و احکام و هم چنین نتیجهگیری اخلاقی از آن ها میباشد.
قصههای قرآنی، هر چند دارای شباهتهایی با قصههای عادی است ولی با آن ها تفاوتهای بسیاری نیز دارد. به طور مثال، قصههای قرآنی حقیقی و صادقانه است و هیچ یک از آن ها ساختة تخیل و ذهن بشر نمیباشد.
البته قصص قرآن با قصههای حقیقی بشری نیز متفاوت است چرا که در داستانهای قرآنی، اغراق و زمینهسازیهای ادبی و نظایر آن ها وجود ندارد و حتی این داستانها را نمیتوان به صورت یک سلسله و پشت سر هم در بین سورههای قرآن پیدا نمود و به ندرت یک داستان از آغاز تا به انجام آن در یک سوره آمده است. از تفاوتهای دیگر قصص قرآنی با داستانهای بشری، میتوان از نتیجه و اهداف آن ها نام برد.
هدف قرآن از بیان این سرگذشتها هرگز سرگرمی و یا ارائه مطالبی جذاب و ادبی نبوده، بلکه هدف آن عبرت گرفتن صاحبان عقل و بیان اصول و احکام و هم چنین نتیجهگیری اخلاقی از آن ها میباشد.
تصحیح وقایع و حوادث تاریخی، بیان شرایع پیشین، نشر اندیشه توحیدی، نهی از شرک ونفاق و عواقب آن،شیطان شناسی،احکام فقهی و توصیههای اخلاقی همراه با انسان شناسی روانشناسانه، همگی از موضوعاتی است که در لا به لای قصص قرآن با شکل جذابی به هم تنیده شده و از دیر باز مورد استفادة مفسران ، محدثان، مورخان ومحققان قرآنی قرار گرفته است. هر چند از همان صدر اسلام توجه به این سرگذشتها و قصهها دربین مسلمانان بسیار بوده است، اما از قرون چهارم و پنجم هجری کتابهای خاص داستان پیامبران یا همان قصص الانبیاء از سوی نویسندگان مذاهب مختلف اسلامی پدید آمده است.
از تفاوتهای دیگر قصص قرآنی با داستانهای بشری، میتوان از نتیجه و اهداف آن ها نام برد.
در قرآن کلمه « قصه» به کار نرفته اما صورت مصدری آن یعنی « قصص» با محاسبه نام سوره بیست و هشت قرآن جمعاً هفت بار به همین شکل و به صورت اسم و فعل در نه صیغه روی هم بیست و هفت بار به کار رفته و در همه موارد معنی « قصه» و حکایت را دارد به غیر از یک موردکه در آیه 11 از سوره قصص به معنی « پی جویی» و «خبرگیری» به کار رفته است.
نوشته محسن سید اسماعیلی
علی بن ابیطالب (ع) در لابلای وصیت خود به فرزندش امام حسن (ع) که انتظار میرفت تا بعد از او مدیریت جامعه اسلامی را به عهده گیرد چنین فرمود :
دقت در تاریخ و حوادثی که بر پیشینیان گذشته، نقش به سزایی در یافتن راه و مسیر صحیح در پیش پای حاضران و آیندگان خواهد داشت. در صفحات تاریخ بعینه میتوان نقش اختلاف و پراکندگی را در شکست و سقوط ملتها دید و همچنین نقش اتحاد و همبستگی را در پیروزی درخشان اقوام بدست آورد. تاریخ نتایج قطعی و غیر قابل انکار مکتبها، روشها و برنامههای هر قوم و گروهی را بازگو میکند و پرارزشترین تجربیات آنها را که محصول دوران زندگیشان بوده در اختیار مطالعه گر قرار میدهد. البته باید توجه داشت که تاریخ و سرگذشتی میتواند در روشنایی راه آینده و حال مـؤثر گـردد که خالی از خرافات و دروغ پردازیها، تحریفها و مسخها باشد .
قرآن به بیان داستانها و سرگذشت اقوام و حوادث گذشته عنایت خاصی نموده است. قرآن کتاب هدایت انسانها میباشد، چه فردی و چه اجتماعی و بر همین اساس همواره جهت ایفای نقش تربیتی خود بهترین و مؤثرترین روشها را مورد استفاده قرار داده است. شکی نیست که انسان در تمام طول عمر خود از کودکی تا بزرگسالی همواره تحت تأثیر جاذبة تاریخ و داستان بوده و همین امر نیز علت آن است که قسمت مهمی از ادبیات جــهان و آثار نظـم و نثر نویسندگان بزرگ دنیا را تاریخ و داستان تشکیل میدهد.
در دوران رشد، انسان قبل از آنکه عقلی باشد، حسی است و در مسیر روشن شدن و توضیح، هر چه به جنبههای عقلانی بیشتر پرداخته شود درک آن مشکلتر خواهد شد. این امر باعث شده تا همواره جهت درک استدلالهای عقلی که همانها نیز برداشتهایی از مسائل حسی و عینی و تجربی هستند از تمثیل به موارد حسی استفاده گردد. بر اساس همین اصول و جهات است که قرآن با توجه به نقش تربیتیاش که جنبة عمومی و همگانی دارد با استفاده از تاریخ و داستان بهترین روش را در مسیر تعلیم و تربیت پیموده است.
نوشته :محسن سیداسماعیلی
در حوادث گذشته عبرتهایی برای مردمی که بعدها آن را می شنوند نهفته است، چرا که مردمان هر عصری باید با همان نوع از پیچیدگی ها برخورد کنند که پیشینیان آن ها برخورد داشتـهاند و این از دو اصل سرچشمه میگیرد.
اصل اول آن که، انگیزهها و محرکهای انسان، امروزه نیز همانهایی هستند که از طلوع خلقت بشری در کار بودهاند و غرایزی که محور عمل انسانند هنوز به همان صورت باقی میباشند. هر چند قلمرو فعالیت انسانی گسترش یافته است، اما خصوصیتهای دوست داشتنی، ایثار،شرافت،صداقت و دلیری امروز هم از همان احترامی برخوردارند که در زمان های قدیم برخوردار بودهاند و هم چنین نفرتی که از رذایل اخلاقی در گذشته ثبت شده، امروز نیز در طبع انسانی وجود دارد و این نشان مستدلی است از بقای ثابت و تغییر ناپذیر طبیعت انسان.
اصل دوم آن که ، نمیتوان قوانین خداوند را تغییر داد زیرا قوانین الهی ساخته شرایط جغرافیایی و یا زاده محیط اقتصادی نمیباشند و از یک زمان و مکان به زمان و مکان دیگر تفاوت نمیپذیرند و هر گاه ملتی شرایط زندگیش را با این قوانین ثابت منطبق نموده و خود را در مسیر هدایت قرار دهد به همان فایدهای میرسد که ملل دیگر منطــبق با این امــور که همان«سنن الهی» است رسیدند.
کار « سنن الهی» همان است که فطرت تغییر ناپذیر انسان را درمسیر هدایت، جهت دهند.
آن چنان که بیان شد این دو اصل باعث میگردد تا پدیدههای اجتماعی در زمانهای مختلف ، محکوم قوانین ثابتی باشند، آن چنان ثباتی که بتواند حوادث اجتماعی را به گونهای نقش بندد که از روش ها و شیوههای منظم و روشنی تبعیت نماید. پس بر همین اساس بیان زیباترین و زشتترین حوادثی که در طول سال های گذشته رخ داده است به خوبی میتواند چراغ روشن هدایت، برای مردم امروز و آینده باشد.
قرآن با چنین اعتقادی ، افراد بشر را بر میانگیزد تا از درسها و تجربههای گذشته بهرهگیری کنند و از آن هم چنان که خود قرآن میفرماید « عبرت » به دست آورند.
ادامه دارد
نوشته : محسن سید اسماعیلی
قرآن نه شعر است و نه نثر ولی از نوعی انسجام و آهنگ و موسیقی برخوردار میباشد که از اعجاز لفظی آن برآمده و در عین این اعجاز و زیبایی هرگز دور از دسترس عامه قرار نگرفته است. همه مردمی که در زمان های مختلف با قرآن آشنایی یافتهاند آن را با ذائقه خود مناسب و قابل فهم مییابند و هر چه زمان میگذرد و به هر اندازه ملتهای مختلف با قرآن آشنا میشوند بیش ازپیش مجذوب زیبائیهای آن خواهند گردید.
تنوع و تعدد موضوعات و مضامین در قرآن خود یک نمونه ای دیگر از اعجاز این کتاب آسمانی است.
قرآن که داعیه هدایت گری بشر را دارد کاملاً با انسان که خود با تنوع در زمان ها، ظرفیت ها و قدرتهای فکری، سلیقهای و شخصیتی روبه رو است، مطابقت دارد. در میان همه موضوعات متنوع اخلاقی، علمی، فقهی، ادبی و عرفانی که به صورت ترکیبی سعادت زندگی انسان را پی گیری مینماید، معارفی دیگر به گونه زیبا و جذاب و معجزه گر توأم با یک آهنگ متین در جای جای قرآن به صورت پیوسته و یا ناپیوسته، خود نمایی کرده و تکرار میشود که همان « قصص قرآن » است.
از همان ابتدای وحی بر پیامبر اسلام ، مخاطبان قرآن کریم، توجه خاصی به این قصص و رویدادها و حوادث و سرگذشتهای مطرح در این قصص از خود نشان میدادند. این عشق و علاقه و جذبه و تأثیر باعث میشد تا آن که دشمنان اسلام سعی در مبارزه و مقابله با این داستانهای راستین پر جاذبه نمایند. از طرف مشرکین « نضربن حارث »که از دشمنان سر سخت پیامبر بود و با توجه به آشنایی که با زبان پارسی و تاریخ و داستانها و اساطیر ایرانی در طی سفر به ایران پیدا نموده بود، برای انصراف خاطر آنانی که مجذوب قصص قرآن میشدند، داستانهای رستم و اسفندیار و سرگذشتهایی از ایران باستان که بعدها در شاهنامة فردوسی مدون شد را نقالی مینمود تا از جذبه آیات وحی شده الهی بکاهد. که البته هرگز این امر نشد و قرآن طی آیاتی این حرکت قریش را نیز با شکست روبه رو نمود و داستانهای آن ها را «لهوالحدیث » یعنی داستانهای بی پایه و اساس و خرافات که فقط جنبه سرگرمی دارند نام نهاد.
این قصص قرآنی نه تنها در صدر اسلام نقش مؤثری در جذب مخاطبان خود به اسلام داشت بلکه در طی دوره حیات اسلامی این سرگذشت ها اثر مهمی در پیشرفت های عملی مسلمانان داشته و دارد. تاریخ بدان گونه که قرآن بدان پرداخته است تنها داستانهایی نیست که از روزگاران سپری شده روایت می شوند ، بلکه هشـداری است در مورد لغـزش گاههایی که در مسیر ما قرار دارند.
نوشته : محسن سید اسماعیلی
قرآن پس از آن که اعجاز خود را به اثبات رساند و در دل مسلمانان ثبات یافت بدان گونه که هر مسلمان آیین و دستورات و آموختههای قرآن ر امستقیماً از جانب پروردگار عالمیان میدانست، به وظیفه اصلی خود یعنی همان هدایت بشر اقدام نمود. مخاطبان قرآن هر گاه، مییافتند که این کتاب بیمانند کلام خداست و جز قادر متعال احدی نمیتواند چنین بیانی داشته باشد در برابرش با ایمان کامل ، تسلیم میشدند که این همان معنای اسلام واقعی است و همین امر نیز عامل اصلی پیشرفتها و نفوذهای عظیم اسلام در سال های اولیه ظهور آن در اقصی نقاط عالم گردید و تمدن بزرگی را بنیان نهاد که به اعتراف محققان، پایة پیشرفت های امروزی جهان میباشد. این اعتقاد قوی مسلمانان به گنجینه الهی قرآن، همراه با استعداد پایان ناپذیر و گسترده این کتاب جاودان در امر بیان علوم مختلف، اسرار زمین و آسمان ها، تاریخ، سرگذشت و سرنوشت اقوام مختلف و سیاست امور، همه و همه باعث میشد تا این پیشرفت روز افزون گردد.
قرآن کریم نسبت به حجمش، پر موضوعترین کتاب در حوزه تمدن و فرهنگ جهانی است و به برکت همین توانایی بود که تمدن ساز و فرهنگ آفرین گردید و توانست یکی از عظیم ترین تمدن های بشری را که همان تمدن اسلامی بود، در بالاترین نقطه تمدن ها به تصویر کشاند.
منشاء اصلی تمدن عظیم اسلامی و موجب ترقیات مادی و معنوی و فتوحات سریع مسلمین در شرق و غرب عالم همین ایمان و تسلیم مسلمانان، در مقابل قرآن بود یعنی همان کتاب هدایت بشر. قرآن ضمن آن که توانسته در امر شناسایی انسان از طبیعت و تسخیر آن قدم های بسیار بلندی را بردارد و این امر مورد اعتراف دانشمندان بزرگی قرار گرفته است اما هرگز خود را به عنوان کتاب علوم طبیعی به انسان معرفی نکرده است بلکه همواره این آگاهی دادن را در بین بحث های هدایتی خود گنجانده و در طی بحثهای تربیتی و توحیدی خود، پرده از روی یک سلسله حقایق علمی که بر مردم آن عصر مستور بوده برداشته و پیروان خود را در کشف این حقایق علمی کمک کرده و در ضمن همه این ها، اعجاز خود و ماورائی بودن خویش را نیز ثابت نموده است. مثلاً قرآن در حدود یک هزار سال قبل از گالیله دانشمند معروف ایتالیائی وکپرنیک دانشمند بزرگ لهستانی، دربین آیات مربوط به اسرار آفرینش و توحید ، ثابت بودن زمین را رد کرد و تصریح نمود که زمین با سرعت در گردش است. در سوره نمل آیة 90 می گوید: « کوه ها را می بینی درحالی که چنین می پنداری آن ها ساکن و جامدند با این که هم چون ابرها در حرکتند. این صنع خداونی است که هر چیز را از روی اسلوب صحیحی ساخته است، او از اعمال شما آگاه است ».
هم چنین قرآن در امور اخلاقی، امور روانشناسانه انسانی را به طور ظریف و آگاهانه در نظر گرفته و خصلت های مثبت او را مورد تشویق و رذیلت های ممکنه را نکوهش نموده است و این بحث ها را در لابه لای مطالبی از حوادث تاریخی و یا عظمت طبیعت و امور ماوراء طبیعی آن چنان گنجانده است که خواه ناخواه رنگ اخلاق حسنه بر خواننده قرآن خواهد نشست.
حسن ارزنده و عمیقی که اخلاق ارائه شده توسط قرآن دارا می باشد ضمانت اجرایی آنست.
در قرآن برای همه اعمال اخلاقی و هم چنین روش های ناستوده و ناپسند انسانی پاداش و کیفری مسلم قائل گردیده که این امر عامل مؤثری در تقویت قوای « اراده اجرائی » انسان خواهد بود. ترکیب خواست های اخلاقی و آگاهی هایی در خصوص جهانی دیگر ضمن معرفی بهشت و جهنم چنان زیبا و پر معنی در قرآن صورت گرفته است که به حیات بشری رنگ مسابقه در خیرات را داده و این عمل نشاط و شادابی خاصی را در میان مؤمنین و صاحبان اخلاق حسنه به وجود آورده و می آورد و در عین لطافت و نشاط آفرینی بخش عمده ای از این کتاب، احکام و مقررات عملی اسلام را در خود گنجانده است. در حدود پانصد آیه از قرآن به احکام اختصاص یافته است و مسلمین از صدر اسلام تا کنون در استنباط احکام از این آیات استفاده عملی نمودهاند و این در حالیست که هرگز قرآن مانند یک کتاب احکام و یا کتاب قانون خشک و بی روح نمیباشد. متن و ترکیب الفاظ در آن به گونهای است که هر خوانندهای را از عالم طبیعی خارج نموده و هر شنوندهای را بی اختیار به خود جذب و جلب مینماید. همین امر باعث شده بود که بزرگان مشرکین مکه به بت پرستان دستور دهند تا در هنگامی که با تلاوت قرآن روبه رو میشوند گوش های خود را بگیرند.
نوشته: محسن سید اسماعیلی
... در پایان این بخش جدا از مستندات تاریخی که لازمه این بحث جهت قبول محققان و پژوهش گران غیر مسلمان است به بزرگ ترین دلیل طرفداری جمع و ترتیب قرآن در زمان خود پیامبر(ص) اشاره میکنیم و آن بیان خود قرآن است که میفرماید: ان علینا جمعه و قرانه فاذا قرأناه فاتبع قرانه ثم ان علینا بیانه (آیه 19/ قیامه)
در تفسیر نوین با استناد به نظر لغوی شیخ طبرسی در تفسیر مجمع معنی آیه را چنین بیان نموده که «همانا بر ما است جمع آوری قرآن و پیوستن اجزاء آن (نظم و ترتیب) پس هر گاه ما آن را منظم و پیوسته گردانیدیم پس تو آن ضم و الحاق را پیروی کن».
بنابراین جمع آوری قرآن و پیوستن آیات و سور آن بر عهده پروردگار بوده و احدی جز ذات مقدسش بر چنین عملی توانا نیست.
حال باید دید که منظور از جمع آوری قرآن در زمان خلیفه اول و خلیفه سوم که در تاریخ اشاره به آن شده چه بوده است؟ حوادث دنیای اسلام پس از رحلت پیامبر به گونهای بود که شاید عامل اصلی چرخش مقام خلافت نیز با تمام وصایا و تأکیدات پیامبر در همین حال و هوا صورت پذیرفت. در چند نقطه از مملکت عربستان و در بین چند قبیله تعدادی خود را پیامبر خدا خوانده بودند و این امر باعث شده بود که مرکز حکومت اسلامی یعنی مدینه متشنج باشد. درهمان سال اول پس از رحلت پیامبر (ص) جنگ یمامه اتفاق افتاد.
همانگونه که قبلاً اشاره شد "مسیلمه کذاب"، که مدتی قبل خود را به عنوان پیامبر خدا و شریک در امر پیامبری با حضرت محمد (ص) معرفی کرده و آیاتی ساختگی نیز به عنوان معجزات خود ارائه کرده بود پس از رحلت پیامبر به دامنه گزاف گوییها و طغیان خویش افزود. بر همین اساس جنگ یمامه دراین ایام رخ داد و سپاه اسلام برای سرکوبی مسیلمه و هوادارانش به یمامه لشکرکشی کرد. در این جنگ تعدادی از قرّاء قرآن به شهادت رسیدند. هر چند در خیلی از کتب شهادت تعداد زیاد قرّاء در این جنگ را عامل نگرانی خلیفه اول و دستور به جمع آوری و مکتوب کردن قرآن می دانند.
اما آن چه به نظر میرسد آنست که وقتی لشکر اسلام با مسیلمه کذاب روبرو شده است هر دو طرف برای اثبات خود به معجزه پیامبرانشان استناد میکردهاند. مسلمانان قرآن میخواندند و اهل یمامه نیز مزخرفات مسیلمه کذاب را (همانگونه که به بخشی از آن قبلاً اشاره شد) میخواندند. همین امر باعث شده که در این جنگ کشته شدن قرّاء قرآن یا خوانندگان قرآن در تاریخ برجسته گردد چرا که حتماً این تعداد درمعرکه بیشتر مورد هجوم دشمن واقع شدهاند. پس از بازگشت لشکر اسلام به مدینه این احتمال میرفت که مسلمانان برخی از مزخرفات مسیلمه کذاب را که در این بین شنیده بودند برای دیگران نقل کنند و برخی از این جملات به اشتباه در بین تازه مسلمانان غیرعرب به عنوان آیات حفظ گردد. این نگرانی باعث گردید که پس از بازگشت از این معرکه، ابوبکر دستور مکتوب نمودن قرآن را جهت حفظ رسمی آن در نزد خلیفه اعلام کند. هر چند با درایت منتج شده از منبع وحی که پیامبر اسلام (ص)داشت و درهمان زمانی که در بستر مرگ قرار داشتند ، (همان طور که بیان شد) دستور جمع آوری و مکتوب نمودن قرآن را قبل از هر کار دیگری اعلام کرده بودند و مثل موارد دیگری که تاریخ اسلام بدان اعتراف داشته تنها علی بن ابیطالب (ع) بود که دستور نبی اکرم (ص) را بالاترین مصحلت جامعه اسلامی دانست و آن را در همان زمان به اجراء درآورد و به استناد تاریخ همان قرآن جمع شده و مکتوب علی (ع) مورد نسخه برداری مأموران خلیفة اول واقع شد.
مرحله بعدی که در تاریخ اسلام به عنوان جمع آوری قرآن به آن اشاره شده درزمان خلیفه سوم عثمان می باشد.
آن چه که درمتون تاریخی بدان توجه شده و قابل دفاع است آن میباشد که در خلافت عثمان به وی خبر دادند که مسلمانان قرآن را با قرائت های مختلف میخوانند و منظور از این اختلاف قرائت همان اختلاف لهجهها بین مناطق مختلف عربستان و ممالک اسلامی بود.البته با توجه به علم إعرابگذاری که در پی رفع نیاز مسلمانان غیر عرب زبان به کار گرفته شده بود، اختلاف قرائت ها عامل میشد که در نسخه برداری و استنساخ، مشکلاتی به وجود آید. ضمن آن که نقل میکنند:
«حذیفه بن یمان» که در جنگ ارمنیه و آذربایجان شرکت کرده بود، دید میان مسلمین اختلاف قرائات و لهجه زیاد شده چون به مدینه برگشت دستگاه خلافت را از این خطر مطلع ساخت. عثمان دستور داد قرآنی را که در زمان خلیفه دوم تهیه شده بود و به دستور وی نگهداری میشد آورده و تحت نظر تعدادی از قراء نسخههایی از آن بردارند تا اصل سایر نسخهها قرار گیرد، چندین نسخه از روی آن نوشته شد، یکی را در مدینه نگه داشتند و به مکه، شام، کوفه، بصره، یمن و بحرین نیز هر کدام یک نسخه قرآن فرستاده شد. این نسخه ها را «مصحف امام » میخواندند که اصل سایر نسخه ها بود. آن گاه عثمان دستور داد سایر قرآنها را که به دست مردم در ولایات بود جمع آوری کرده وآن ها را محو نمود.
تاریخ هم چنان که در اختراع اعراب گذاری خط عربی نقش علی بن ابی طالب (ع) را برجسته نموده است در ارتباط با این نسخه برداری و جلوگیری از اختلاف در قرائت قرآن نیز رأی وی را اثر گذار دانسته است. ابن اثیر در تاریخ کامل خود ضمن حوادث سال 30 هجری آورده است که:
«هنگامی که امیرالمؤمنین علی (ع) در زمان خلافت وارد کوفه شد، مردی برخاست و از عثمان انتقاد کرد که مردم را بریک مصحف وادار کرد. امام (ع) صدا زد: ساکت شو. عثمان در حضور ما و با رأی ما آن کار را کرد واگر به جای عثمان بودم من نیز همان کار را میکردم».
نوشته: محسن سید اسماعیلی
... « جرجی زیدان » مورخ و محقق مسیحی، در کتاب تاریخ تمدن اسلامی مینویسد: « قلم را از نی میساختند و مرکب را که مداد میگفتند از گرد ذغال و یا گرد سیاه دیگری تهیه کرده و مایع لزجی، مثل صمغ و مانند آن به آن میافزودند. اما کاغذ اعراب در ابتدا پوست بود که آن را رقّ میگفتند گاه هم روی پارچه مینوشتند و مشهورترین آن ، پارچه بافت مصر به نام قباطی بود و معلّقات سبعه پیش از اسلام بر روی همان پارچه نوشته شده بود، هرگاه پارچه یا پوست به دست نمیآوردند روی چوب یا استخوان یا سنگ یا سفال و مانند آن مینوشتند» . وی در جلد سوم کتاب «تاریخ تمدن اسلام» چنین اضافه میکند : « هر آیه و سوره که نازل میشد آن را کاتبان وحی روی تکههای پوست یا استخوانهای پهن مانند کتف و دندهها یا روی لیف خرما و یا روی سنگهای پهن سفید مینوشتند» .
در تکمیل این بحث ابو عبدالله زنجانی در کتاب خود « تاریخ قرآن» ضمن اضافه نمودن پارچه و حریر به موارد فوق اعلام میدارد که پس از نوشتن آیات بر آن ها به این قطعات« صحف» میگفتند و یک نسخه از هر نوشته برای پیغمبر بود و به ایشان داده می شد که ایشان آنرا در خانه خود نگهــداری مینمودند .
در جلد پنجم کتاب وافــی در آخـر کتـاب «صلواة» حدیثی از امام صادق (ع) نقل شده که در آن آمده رسول خدا در هنگام وفات فرمودند: « یاعلی قرآن در پشت سر خوابگاه من در صحیفهها و حریر و قرطاس هاست. آن ها را جمع کنید و نگذارید قرآن ضایع شود چنان که یهود تورات را ضایع کردند. علی (ع) قرآن را در پارچه ای زرد نوشت. و در خانهاش به اتمام رسانید و فرمود تا قرآن را جمع نکنم عبا به دوشم نخواهم انداخت (و بیرون نخواهم رفت )» .
این مطلب در کتاب « اتقان» اثر سیوطی از محققین اهل سنت نیز آمده است و همچنین ابن ابی الحدید نیز که از علمای اهل تسنن میباشد در مقدمة شرح نهج البلاغه خود در حالات حضرت علی (ع) گوید : « و هو اول من جمع القرآن» یعنی او اولین کسی است که قرآن را جمع آوری نمود .
البته این جمع آوری قرآن به دو گونه بوده است:
اول آن که قطعات مختلف سور و آیات که بر روی الواح مختلفی نوشته شده بود و هر یک با بندهایی جداگانه به هم بسته شده بود و عنوان سوره ای را داشت برروی پارچه و به ترتیب دستور داده شده توسط رسول الله(ص)، توسط علی بن ابی طالب (ع) نوشتـه شد و این امر در مدت شش ماه پس از رحلت پیامبر(ص) به اتمام رسید.
دوم آن که علی (ع) در مدت طولانی اقدام به جمع آوری آیات و سور قرآن بر اساس زمان نزول و شأن آن ها نمود و به تعبیری اولین تفسیر و تأویل آیات قرآن کریم نیز در همان اوایل ظهور اسلام و به دست مطلعترین صحابه رسول خدا بدین شکل به انجام رسید.
تاریخ اسلام به خوبی گویای آنست که ترکیب سوره ها و تعیین اول وآخر آن ها به راهنمائی حضرت محمد (ص) انجام میگرفت.
حتی خود پیامبر(ص) نیز تمام شدن سوره را نمیدانست تا آن که توسط جبرئیل «بسم الله الرحمن الرحیم» نازل میشد .
آن چنان که از تاریخ نزول آیات مشهود است بیشتر آیه های هر سوره در پی هم میآمدند و اگر هم در نزول ترتیب نداشتند، توسط پیامبر جای آن آیه معین میگردید. مانند آیه 281 سورة بقره که زمان نزول آن با زمان آیات دیگر سورة بقره نزدیک به 9 سال اختلاف نزول دارد.
آیات سوره بقره همگی در سال های اول هجرت و در مدینه نازل شده است مگر آیه 281 که در «حجة الوداع » نازل گردیده است. از ابن عباس نقل شده که آخرین آیه قرآن این آیه است و چون نازل گردید، جبرئیل به پیامبر(ص) گفت که آن را در رأس آیه 280 بقره بگذارد و در برخی از تفاسیر آمده که پس از نزول این آیه پیامبر(ص) بیش از 21 روز دراین دنیا باقی نماندند.
در باب اثبات اعجاز قرآن تحقیقاتی که در قرون مختلف توسط دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان انجام شده در موضوعات زیر بوده است و همان گونه که اشاره شد همواره منتج به حقانیت قرآن گردیده است.
1ـ امی بودن پیامبر اسلام یعنی آنکه حضرت محمد(ص) درس نخوانده بوده و با خواندن و نوشتن آشنایی نداشته است .
2ـ عجز مخاطبین قرآن از آوردن شبیه و مثل قرآن .
3ـ ارائه اخبار غیبی و خبر دادن از نیت ها وفکرها قبل از حادث شدن و بر ملاء شدن آن ها در بین مخاطبین .
4 ـ بیان علوم مختلفی که نه تنها در زمان نزول قرآن در هیچ نقطه از جهان آشنایی با آن وجود نداشت بلکه تا قرن ها پس از ظهور اسلام نیز هنوز علوم تجربی به آنها دست نیافته بود.
5 ـ فصاحت و جذابیت کلامی و معنوی قرآن.
6ـ عدم تناقض و تضاد در بین آیات قرآن.
7ـ فطری بودن قوانین و آئین ارائه شده در آن.
8 ـ عدم تحریف قرآن .
موارد فوق در تمامی تحقیقات گسترده مورخین و محققین جهت شناخت قرآن مورد بحث و بررسی قرار گرفته و با اذعان بر وجود تمامی آن ها در طی قرون و اعصار مختلف مهر اعجاز بر پیکره قرآن همواره نقش بسته است و خود این امر نیز یکی از اعجاز آمیزترین موضوعات مختص به قرآن است یعنی استعداد پایان ناپذیر قرآن، برای تحقیق و کشف و استنباط .
هر کتاب بشری، هر چند شاهکار باشد، استعداد محدود و پایان پذیری برای تحقیق و مطالعه دارد و اگر چند متخصص در مدت زمانی بر روی آن کار کنند، تمام نکات آن را روشن خواهند ساخت. اما قرآن در طول پانزده قرن با آن که همواره تعداد زیادی محقق و متخصص در هر یک از بخشهای مختلف آن کار میکرده اند، نشان داده است که از نظر تحقیق و اجتهاد، استعداد پایان ناپذیری دارد.
قرآن از این نظر مانند طبیعت است که هر چه بینش ها وسیع تر و عمیق تر می گردد و تحقیقات و مطالعات بیشتری صورت می گیرد راز جدیدتری از آن بدست میآید و شاید بهتر باشد که بگوئیم قرآن از طبیعت نیز ژرف تر و عمیقتر است چرا که هم مباحث طبیعی را در خود گنجانده و هم مباحث مربوط به ماوراء طبیعت در آن وجود دارد.
اعتقاد بر اینست که قرآن موجود امروزی، همان قرآنی است که در ماه رمضانی قبل از بعثت یک بار به صورت دفعی و کامل همچون یک روح بر حضرت محمد (ص) نازل شد و پس از آن از زمان بعثت ایشان که در ماه رجب و در غار حرا صورت گرفته آیات آن در طی 23 سال در زمان ها و مکان های مختلف و لازم تدریجــاً نـزول یافتـه اسـت. بر خلاف تمامی نظرات و روایـات و نوشته جاتی که جانبداری از جمع آوری آیات و سور و نام گذاری و ترتیب سور پس از فوت پیامبر(ص) میکنند، اعتقاد اکثریت قریب به اتفاق دانشمندان و علمای مسلمان از فرقههای مختلف مذهبی، آنست که قرآن در زمان پیامبر اسلام جمع آوری گردیده و محل درج آیات و سور آن از جانب خداوند مشخص شده و به دستور پیامبر در همان موضع قرار گرفته است.
نوشتن و خواندن در صدر اسلام معمول بوده است. [همانگونه که قبلاً نیز گفته شد اعراب ، اشعار زیبای خود را مینوشتند و به کعبه آویزان می نمودند.] البته آشنایی با نوشتن در بین اعراب کم بوده اما وجود داشته است پس نوشتن آیات قرآن با چنین زیبایی و تأثیرش در آن دوره نه فقط ازطریق دوستداران آن بلکه از طرف مخالفین نیز امری غریب و عجیب نمیآید و حال آن که تشویق و ترغیبی که پیغمبر و خود قرآن به علم و سواد و خط و کتابت میکردند و حتی نخستین آیات نازله ( پنج آیة اول سوره اقرأ) در همین موضوع بود مسلمان ها را واداشت که به زودی خط و سواد آموختند و قرآن را علاوه بر حفظ کردن مینوشتند و حتی از میان مسلمانان تعدادی از افراد با سواد به طور رسمی انتخاب شدند و به عنوان افتخارآمیز «کاتبان وحی» موصوف گردیدند که مقدم بر همه آن ها هم از حیث زمان و هم از جهت رتبه و مقام علی بن ابی طالب(ع) بود و این بزرگوار به تصدیق عموم آشنایان به تاریخ اسلام اعم از فرقه های اسلامی و غیر اسلامی از آغاز نزول قرآن خط و سواد داشته و اولین کاتب وحی بوده است.
به موازات پیشرفت اسلام و افزایش مسلمانان، و همچنین نزول بیشتر آیات و سور قرآن نیاز به کتابت آن ها بیش از پیش به چشم میخورد و بر همین اساس نیز پیامبر اسلام (ص)از هر طریق درپی آن بود که کاتبان بیشتری را به استخدام در آورد و از این جهت حتی یکی از وثیقه های آزادی اسرا را در جنگ آموختن سواد به مسلمانان اعلام کرده بود.
در حین پیشرفت نه تنها لزوم مکتوب نمودن آیات قرآن از جهت ارائه این معجزه به آنانی که می بایست به اسلام دعوت شوند کاملاً مشهود بود، بلـکه جمیع امور زندگی و شئون حیات اجتماعی از معاملات، ازدواج و طلاق، قضا و شهادات ، اقتصاد و سیاست، جنگ و صلح و اخلاق و هر چه که اسلام برای آن آمده بود میبایست از طریق قرآن به جامعة تازه مسلمانان تزریق گردد. پس چگونه ممکن است این مهم یعنی مکتوب نمودن آیات و سور قرآن درزمان پیامبر (ص)انجام نگرفته باشد.
نوشته: محسن سید اسماعیلی
بخوانید :