« تاريخچه المپيك »
از جشن هاي معروف يونانيان جشن المپيك بوده اســـــــت كه اغلب به خاطر پيروزي در جنگ يا بزرگداشت روزهاي تولد و مرگ پادشـاهان و بزرگان در هر 4 سال يك بار برگزار مي شد. كه با غلبه روميان بر يونان بازيهاي المپيك شكوه خود را ازدست داد وصحنه رقابتهاي انساني گذشته به ميدان كارزارهاي خونين و نبرد اسيران با هم و گلادياتورها، ونبرد انسان با حيوان تبديل گشت تا اينكه درسال 394 ميلادي به فرمان «تئو دو سيوسن» پادشاه رومي برگزاري مسابقات المپيك براي هميشه ممنوع گشـت. به همين دليل بازيهاي المپيك به دو دوره باستان و نوين تقسيم گرديد. بازيهاي المپيك باســـــتان از سال 776 پيش از ميلاد مسيح آغاز و تا سال 394 بعد ميلاد ادامه داشته و المپيك نوين از سال 1896 آغاز و تا كنون ادامه دارد.المپيك باســـــتان در محلي به نام المپيا برگزار مي شد. المپيا محلي است كه پناهگاه مقدس اساطير يونان بوده است كه بر قله هاي كوه المپيوس قرار داشته است.
مراسم جشن با تشـــــريفات خاص از جمله رژه ورزشكاران و مسابقه هاي ورزشي توام با مسابقه هاي موسيقي وهنري انجام مي شد. همان طور كه قبلا ذكر شد اغلب اين جشن ها بخاطرمردگان و تجليل از آنها برگزار مي شد و هدف اصلي آن نيز حفظ تندرستي و پـــــــرورش بدن نبود، بلكه از تشريفات مذهبي توام با عمليــات بدني به خاطر پيروزي هاي جنگي خود انجام مي دادند و ليكن با وجود اين هدف، رهبران و اداره كنندگان آن زمان دريـــافته بودند كه انجام جشن هاي المپيك نقش بزرگي را در رفع اختلافات داخلي خارجي ايفا نموده است و چه بسا پادشاهان نقاط مختلف در اين مراسم گرد هم جمع مي شدند و كليه اختلافات خود را فراموش و كنار مي گذاردند.
بازيهاي المپيك باستان ابتدا فقط در يونان انجام مي شــد و تـنــها يونانيان اصيل مي توانستند در آن شركت كنند و براي قرن ها مسئله اخلاق به دقت مورد نظر و توجه بود و چون جنبه مذهبي آن بر جنبه ورزشــــــــي ترجيح داشــت لذا از حضور افرادي كـــه داراي سوء پيشينه و انجام جنايات و خلافكاري هاي اخــلاقي بودند جلو گيري مي شد و گاهي از شركت بستگان آنها نيز ممانعت مي كردند.
از شروع بازيهاي المپيك تا كنون 315 المپيك برگزار گرديده است.
المپيا ،محلي كه بازي ها در آنجا برگزار مي شد به علت موقعيت خاص جغرافيائي افراد زيادي را به سوي خود جلب مي كرد و به همين سبب افراد در مجاورت يكديگر به مفهوم واقعي صميميت و دوستي پي مي بردند و با يك ديگر همكاري بيشتري مي كردند.
در ابتدا زن ها را حتي براي تماشاي بازي ها نيز راه نمي دادند ،لذا نام زني بنام «هيپودامياري»
به خاطر تلاشي كه براي شركت بانوان در المپيك مبذول داشت به عنوان مؤسس المپيك بانوان بايد همواره به خاطر داشت.در بازيهاي المپيك ابتدا داوران سوگند ياد مي كردند كه مقـــررات را با رعايت عدالت و در نظر گرفتن جنبه انصاف و حقيقت به مرحله اجرا در آورند ،سپس ورزشكاران سوگند ياد مي كردند كه تابع قوانين و مقررات بوده و از اصول المپيــك تبعيت كنند و بـعد از آن كـــــه ورزشـــكاران رژه مي رفتند بازي ها آغاز مي شد. در پايان به هر يك از برندگان علاوه بر تاج گلي كه بر سـرشـــان مي نهادند ،يك شاخه نخل مي دادند و مراسم اختتام بصورت شكر گزاري و نيايش پايان مي يافت.
امروز بار ديگر المپيك ثابت كرده است كه همه ملت ها و نژادها مي توانند در پـــناه ايده المپيك به رقابت هاي سالم و دوستانه دست در دست يك ديگر گذارند و به وجود دنياي بهتري اميدوار باشند.
المپيك نوين
از سال 394 كه بازيهاي المپيك به دستور تئودوسيوس تعطيل گرديد تا سال 1896 كه بازيهاي المپيك نوين آغاز شد جمعا 1502 سال بازيهاي المپيك فراموش شده بود .در اين مدت تلاش هاي زيادي براي احياي المپيا كه در زير خاك مدفون شده بود انجام گرفت(وقوع دو زلزله منطقه المپيا را كاملا از بين برده بود)تا اين كه تلاش هاي دولت يونان و فرانسه بالاخره در سال 1892 موثر واقع گرديد .در اواخر قرن نوزدهم با زحمات و كارداني آقاي بارون پير دو كوبرتن فرانسوي مسابقات المپيك دوره نوين خود را آغاز كرد. در سال 1892 پس از آنكه از دولت از دولت خواست تا وي را در اجرا و احياي بازي هاي المپيك ياري كنـــــد برنامه و آئين نامه عظيمي را در اين مورد به اتحاديه ورزشي پاريس ارسال نمود و بلا فاصله، خود از طرف دولت فرانسه به رياست اتحاديه بر گزيده شد و براي بدست آوردن پشتيبان به كشورهاي اروپايي مسافرت كرد.
در ســـال 1896 كنگره المپيك تشكيل يافت و كوبرتن مورد حمايت كشورهاي شركت كننده قرار گرفـــــــت. در اين كنگره قرار شد كه بازي ها هر چهار سال يك بار در يكي از كشورهاي بزرگ برگزار شود و كميته اي بنام كميته بين المللي المپيك كه نظارت كامل و دقيقي بر بازيها داشته باشد تشكيل گردد. بالاخره بازي هاي المپيك در سال 1896 دوباره در آتـن شروع شد .اين بازي ها با مشكلات فراواني همراه بود.در پايان بازي ها به پيشنهاد آمريكائي ها قرار شد كه بازي هاهرچهار سال يك بار در آتــــن برگزار گردد . ولي در جلسه بعدي كه در پاريس و به رياست رئيس جمهور فرانسه برگزار شد يوناني ها به علت جنگ با تركيه به بين المللي بودن بازيها راي دادند.
نشان المپيك
مظهر المپيكهاي نوين پنج حلقه است كه هر يك نمود يك قاره است .و مفهوم اصلي آن نشان دادن مودت و دوستي ميان مردم سراسر دنيا صرف نظر از عقايد و نژاد آنهاست.
شعار المپيك
سه كلمه( سيتيوس ،آليتيوس ،فاريتيوس) كه اغلب زير پرچمهاي المپيك نوشته مي شوند به معني سريعتر ،بالاتر و قويتر است.
پرچم المپيك
پرچم المپيك كه اولين بار در بازيهاي المپيك 1920 به اهتزاز در آمد، به رنگ سفيد است و درميان آن 5 حلقه المپيك كه 3 حلقه آن در بالا و 2 حــــلقه آن در پائين است .رنگ حلقه ها به ترتيب از چپ به راست عبارتند از آبي ،زرد ،سياه ،سبــــز ،قرمز .رنگها بشكلي است كه حداقل يكي از آنها در پرچم ها كشور به كار رفته است.
آتش المپيك
در مورد آتش المپيك تاريخ از شخصي ياد مي كند كه در نبرد سهمگين پلانته درسال 479 قبل از ميلاد به طور معجزه آسايي جان سالم به دربرد و از آن جا كه در چنين سرنوشتي خود را مديون لطف و كرامات خدا مي دانست و در قبال اين حيـــــات دوباره مي خواست شكر گزاري كند ،بدين سبب از معبد آپولون آتش مقدس را با دو به محل تولد خود آورد.
روساي كميته بين المللي المپيك
1 - بارون پير دو كوبرتن: از سال 1894 الي 1925 از فرانسه
2 - هانري دوبايه لاتور: از سال 1926 الي 1942 از بلژيك
3 - زيگفريد آرستروم: از سال 1943 الي 1952 از سوئد
4 - اوري براندوچ: از سال 1953 الي 1972 از آمريكا
5 - لرد كيلانين: از سال 1973 الي 1979 از ايرلند
6 - خوان آنتونيو سامارانچ: از سال 1980 تا كنون از اسپانيا
هدف المپيك:
هدف در بازيهاي المپيك شركت است نه پيروزي. اســــاس آن بر پيروزي استوار نيست بلكه اصل خوب مبارزه كردن است. ورزشكاران جهان براي به دست آوردن اهداف سريعتر ، قويتر و بالاتر بدون توجه به مليت ،مذهب و نژاد پيكار مي كنند. و شعار كوبرتن را مبني بر در صفا زيستن ،در صفا مبارزه كردن و به نيروي جسماني خود صـدمه نزدن را سرلوحه كار خود قرار مي دهند. آن كس كه در نبرد ورزش دوست ديگران بماند، آن كس كه همنوعان خود را در خور احترام بشمارد به هدف اصلي المپيك رسيده است.
«آريو برزن»
كنون گويمت رويدادي دگر
ز تاريخ ديرين اين بوم و بر
چو اسكندر آمد به ملك كيان
يكي گرد فرمانده قهرمان
به ايرانيان داد درس وطن
در اين ره گذشت از سرو جان و تن
كه فرزند نام آور ميهن است
مرآن شير دل آريو برزن است
چو اسكندر آهنگ ايران نمود
همه آگهان را هراسان نمود
جهانگستري فكر و سوداي او
جهانگيري انديشه و رأي او
چو موج شتابنده مي راند پيش
به شد كار دارا به سختي پريش
سرانجام دارا در آمد ز پا
از اين بار شد پشت ايران دوتا
بسي شهر ها را سكندر گشود
به جز پارس ، چون راه دشوار بود
گذرگاه او تنگه اي بود تنگ
دو سويش همه صخره و كوه و سنگ
همه سنگ ها بود ره ناپذير
همه صخره هايش كهن سال و پير
در آن تنگه سردار ايران سپاه
بر اسكندر و لشكرش بست راه
چو كوهي سر افراشت بر آسمان
كه تا ره بود بسته بر دشمنان
پس از روزها پايداري و جنگ
پس از هفته ها كارزار و درنگ
سكندر نيارست از آن ره گذشت
به كارش فرومانه و در مانده گشت
سرانجام فكري سكندر نمود
پي چاره تدبير ديگر نمود
بگفتا به سردار ايران سپاه
كه بگذر ز پيكار و بگشاي راه
ببخشم ترا بر همه مهتري
از اين پس تو سردار اسكندري
ولي آريو برزن پاكدل
پي پاس اين خاك و اين آب و گل
به اسكندر از خشم پاسخ نداد
چو كوهي فراروي او ايستاد
سرانجام ، نابخرد گمرهي
به دشمن نشان داد ، ديگر رهي
چو اسكندر از تنگه آمد فراز
زنو آريوبرزن چاره ساز
گران پا تر از صخره هاي بلند
بپا ايستاد اندر آن ، تنگ ، بند
بدينگونه ره بر سكندر ببست
بر او آشكار و مسلم شكست
بدانست جز مرگ در پيش نيست
و را تا عدم يك قدم بيش نيست
چو نزديك شد لحظه واپسين
به ميدان آورد گفت اين چنين :
(( بدان اي سكندر پس از مرگ من
پس از ريزش آخرين برگ من
تواني گشايي در پارس را
نهي بر سرت افسر پارس را
به تخت جم و كاخ شاهنشهان
قدم چون نهي با دگر همرهان
مبادا شدي غره از خويشتن
كه ايران بسي پرورد همچو من
چو اسكندر اين جانفشاني بديد
سر انگشت حيرت به دندان گزيد
به آهستگي گفت با خويشتن
كه اينست مفهوم عشق وطن
اگر چند آن آريا مرد گرد
پي پاس ايران زمين ، جان سپرد
ولي داد درسي به ايرانيان
كه در راه ايران چه سهل است جان !))
65 حديث از امام باقر
1-چه بسا شخص حريص بر امري از امور دنيا ، که بدان دست يافته و باعث نافرجامي
و بدبختي او گرديده است ، و چه بسا کسي که براي امري از امور آخرت کراهت داشته
و بدان رسيده ، ولي به وسيله آن سعادتمند گرديده است .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (166)
2-تو را به پنج چيز سفارش مي کنم : اگر مورد ستم واقع شدي ستم مکن ، اگر به تو
خيانت کردند خيانت مکن ، اگر تکذيبت کردند خشمگين مشو ، اگر مدحت کنند شاد
مشو ، و اگر نکوهشت کنند ، بيتابي مکن .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (167)
3-سخن نيک را از هر کسي ، هر چند به آن عمل نکند ، فرا گيريد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (170)
-4چيزي با چيزي نياميخته است که بهتر از حلم با علم باشد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص(172)
-5نهايت کمال ، فهم در دين و صبر بر مصيبت ، و اندازه گيري در خرج زندگاني
است .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص(172)
-6سه چيز از خصلتهاي نيک دنيا و آخرت است : از کسي که به تو ستم کرده است
گذشت کني ، به کسي که از تو بريده است بپيوندي ، و هنگامي که با تو به ناداني
رفتار شود ، بردباري کني .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (173)
7-خداوند دوست ندارد که مردم در خواهش از يکديگر اصرار ورزند ، ولي اصرار در
خواهش از خودش را دوست دارد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (173)
8-دانشمندي که از علمش سود برند ، از هفتاد هزار عابد بهتر است .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (173)
9-هيچ بنده اي عالم نيست ، مگر اينکه نسبت به بالا دست خود ، حسادت نورزد ، و
زيردست خود را خوار نشمارد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (173)
. 10-هر که خوش نيت باشد ، روزي اش افزايش مي يابد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (175)
11-هر کس با خانواده اش خوشرفتار باشد ، بر عمرش افزوده مي گردد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (175)
12-از سستي و بي قراري بپرهيز ، که اين دو ، کليد هر بدي مي باشند ، کسي که سستي کند ،
حقي را ادا نکند ، و کسي که بي قرار شود ، بر حق صبر نکند .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (1759
13-پيوند با خويشان ، عملها را پاکيزه مي نمايد ، اموال را افزايش مي دهد ، بلا را
دور مي کند ، حسا آخرت را آسان مي نمايد ، و مرگ را به تاخير مي اندازد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 71، ص (111)
14-بهترين چيزي را که دوست داريد درباره شما بگويند ، درباره مردم بگوييد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 65، ص (152)
15-خداوند بنده مؤمنش را با بلا مورد لطف قرار مي دهد ، چنانکه سفر کرده اي براي
خانواده خود هديه مي فرستد ، و او را از دنيا پرهيز مي دهد ، چنانکه طبيب مريض
را پرهيز مي دهد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (1809
16-بر شما باد به پرهيزکاري و کوشش و راستگويي ، و پرداخت امانت به کسي که شما را
بر آن امين دانسته است ، چه آن شخص ، نيک باشد يا بد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (179)
17-غيبت آن است که درباره برادرت چيزي را بگويي که خداوند بر او پوشيده و مستور
داشته است . و بهتان آن است که عيبي را که در برادرت نيست ، به او ببندي .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (1789
18-خداوند ، دشنام گوي بي آبرو را دشمن دارد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (176)
19-تواضع ، راضي بودن به نشستن در جايي است که کمتر از شانش باشد ، و اينکه به
هر کس رسيدي سلام کني ، و جدال را هر چند حق با تو باشد ، ترک کني .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (176)
20-برترين عبادت ، پاکي شکم و پاکدامني است .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (1769
21-خداوند در روز قيامت در حساب بندگانش ، به اندازه عقلي که در دنيا به آنها
داده است ، دقت و باريک بيني مي کند .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 7 ، ص (267)
22-آن که از شما به ديگري علم بياموزد ، پاداش او ( نزد خداي تعالي ) به مقدار
پاداش دانشجوست ، و از او هم بيشتر مي باشد .
کافي ، ج 1 ، ص (35)
23-هر که علم و دانش را جويد براي آنکه به علما فخر فروشي کند ، يا با سفها
بستيزد ، و يا مردم را متوجه خود نمايد ، بايد آتش را جاي نشستن خود گيرد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، 2 ، ص (38)
24-خداوند عزوجل کسي را که در ميان جمع ، بدون ناسزاگويي شوخي کند ، دوست دارد .
کافي ، ج 2 ، ص (663)
25-سه خصلت است که دارنده اش نمي ميرد تا عاقبت شوم آن را ببيند : ستمکاري ، از
خويشان بريدن ، و قسم دروغ که نبرد با خداست .
کافي ، ج 75، ص (174)
26-به خدا سوگند هيچ بنده اي در دعا ، پافشاري و اصرار به درگاه خداي عزوجل نکند ،
جز اينکه حاجتش را بر آورد .
کافي ، ج 2 ، ص (475)
27-خداوند عزوجل از ميان بندگان مؤمنش آن بنده اي را دوست دارد که بسيار دعا کند ،
پس بر شما باد دعا در هنگام سحر تا طلوع آفتاب ، زيرا آن ، ساعتي است که درهاي
آسمان در آن هنگام باز گردد و روزيها در آن تقسيم گردد و حاجتهاي بزرگ بر آورده
شود .
کافي ، ج 2 ، ص (478)
28-دعاي انسان پشت سر برادر ديني اش ، نزديکترين و سريعترين دعا به اجابت است .
کافي ، ج 2 ، ص (507)
29-هر چشمي روز قيامت گريان است ، جز سه چشم : چشمي که در راه خدا شب را بيدار
باشد ، چشمي که از ترس خدا گريان شود ، و چشمي که از محرمات الهي و گناهان بسته
شود .
کافي ، ج 2 ، ص (80)
30-شخص حريص به دنيا مانند کرم ابريشم است که هر چه بيشتر ابريشم به دور خود
مي تند ، راه بيرون شدنش را دورتر و مشکل تر مي کند ، تا اينکه از غم و اندوه
بميرد .
کافي ، ج 2 ، ص (316)
31-چه بسيار خوب است نيکي ها پس از بدي ها ، و چه بسيار بد است بدي ها پس از
نيکي ها .
کافي ، ج 2 ، ص (458)
32-چون مؤمن با مؤمني دست دهد ، پاک و بي گناه از يکديگر جدا مي شوند .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 73، ص (20)
33-از دشمني بپرهيزيد ، زيرا فکر را مشغول کرده و مايه نفاق مي گردد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 2 ، ص (301)
34-هيچ قطره اي نزد خداوند ، محبوبتر از قطره اشکي که در تاريکي شب از ترس خدا و
براي او ريخته شود ، نيست .
کافي ، ج 2 ، ص (482)
35-هر که بر خدا توکل کند ، مغلوب نمي شود ، و هر که از گناه به خدا پناه برد ،
شکست نمي خورد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 68، ص (151)
36-افزايش نعمت از جانب خداوند قطع نمي شود ، مگر اينکه شکر از جانب بندگان قطع
گردد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 68، ص (54)
37-خداوند دنيا را به دوست و دشمن خود مي دهد ، اما دينش را فقط به دوست خود
مي بخشد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 2 ، ص (215)
38-مؤمن برادر مؤمن است ، او را دشنام نمي دهد ، از او دريغ نمي کند ، و به او گمان
بد نمي برد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (176)
39-هيچ کس از گناهان سالم نمي ماند ، مگر اينکه زبانش را نگه دارد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (178)
40-سه چيز پشت انسان را مي شکند : مردي که عمل خويش را زياد شمارد ، گناهانش را
فراموش کند ، و به راي خويش ، خوشنود باشد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 69، ص (314)
41-هر کس ظاهرش از باطنش بهتر باشد ، ترازوي اعمالش سبک مي شود .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 4 ، ص (404)
42-امروز ، غنيمت است ، در حالي که نمي داني فردا ، از آن کيست .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (179)
43-پليدترين کسبها ، کسب رباست .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 5 ، ص (147)
44-هر کس خشم خود را ، با آنکه بر اظهار آن تواناست ، فرو برد ، خداوند در روز
قيامت قلبش را از امنيت و آرامش پر مي کند .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 7 ، ص (303)
45-چهار چيز از گنجهاي نيکي است : نهان داشتن حاجت ، پنهان نمودن صدقه ، پوشيده
داشتن درد ، و نهان کردن مصيبت .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (175)
46-فرزندان ، به واسطه صالح بودن پدرانشان ( از انحراف ) محفوظ مي مانند .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 68، ص (236)
47-رفاقت بيست سال ، خويشاوندي است .
تحف العقول ، ص (302)
48-در هر قضاي الهي ، براي مؤمن خيري نهفته است .
تحف العقول ، ص (302)
49-هر بدعت ( و نسبت دروغ دادن به دين خدا ) گمراهي است ، و هر گمراهي ، راهش
به سوي آتش جهنم است .
کافي ، ج 1 ، ص (56)
50-نزديکترين و سريعترين طاعت در ثواب ، پيوند با خويشان است .
تحف العقول ، ص (303)
51-دوستي قلبي برادرت را از اندازه دوستي قلبي خودت نسبت به او بفهم .
تحف العقول ، ص (304)
52-ايمان ، دوستي ( با دوستان خدا ) و دشمني ( با دشمنان خدا ) است .
تحف العقول ، ص (304)
53-ايمان ، اقرار با عمل است ، و اسلام ، اقرار بدون عمل است .
تحف العقول ، ص (307)
54-بر شما باد به صدقه دادن در بامداد ، که روي ابليس را سياه کرده ، و شر سلطان
ظالم را در آن روز از شما دور مي کند .
تحف العقول ، ص (308)
55-در طلب آمرزش از خدا اصرار کنيد ، که موجب محو گناهان مي گردد .
تحف العقول ، ص (308)
56-بدان که درخواست کننده از تو ، آبرويش را در برابرت حفظ نکرده است ، پس تو
آبرويت را حفظ کن و به او جواب رد مده .
تحف العقول ، ص (309)
57-شيعه علي ( عليه السلام ) آنانند که در راه ولايت ما به هم بخشش دارند ، و به
خاطر دوستي ما يکديگر را دوست دارند ، و براي احياي امر ما از هم ديدن مي کنند ،
هرگاه خشمگين شوند ستم نکنند و هرگاه خشنود گردند اسراف نورزند ، برکت همسايه اند
و مايه صلح و صفا با معاشران .
تحف العقول ، ص (310)
58-خداوند ، باحياي بردبار عفيف پرهيزکار را دوست دارد .
تحف العقول ، ص (310)
59-خداوند ، آشکار کردن سلام را دوست دارد .
تحف العقول ، ص (311)
60-با منافق با زبانت مدارا کن ، و مؤمن را از دل دوست بدار ، و اگر با يهودي نيز
همنشين شدي ، خوشرفتاري کن .
تحف العقول ، ص (301)
61-زبان ، کليد هر خوبي و بدي است ، پس سزاوار است که مؤمن بر زبان خود مهر زند ،
چنانکه بر طلا و نقره اش مهر مي زند .
تحف العقول ، ص (308)
62-چون قائم ما قيام کند ، خداوند دست رحمتش را بر سر بندگان گذارده و عقلهايشان
را جمع مي کند ، در نتيجه خردشان کامل مي شود .
کافي ، ج 1 ، ص (25)
63-خدا رحمت کند بنده اي را که علم را زنده کند .
کافي ، ج 1 ، ص (41)
64-حسد ايمان را مي خورد ، چنانکه آتش هيزم را مي خورد .
کافي ، ج 2 ، ص (306)
65-هر چيزي بهاري دارد ، و بهار قرآن ماه رمضان است .
کافي ، ج 2 ، ص (630)