• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 39
تعداد نظرات : 68
زمان آخرین مطلب : 5569روز قبل
خواستگاری و نامزدی

 

 

 

أَیَحْسَبُ اٌلْإنْسَانُ أَلَّنْ نَجمَعَ عِظَامَهُ ، بَلی قَادِرینَ عَلَی أَنْ نُسَوِّیَ بَنَانَه؛[1]

 

آیا انسان می‌پندارد كه ما نمی‌توانیم استخوان‌هایش را جمع‌آوری كنیم؟ آری، ما قادریم كه حتی شیارهای انگشتانش را به همان صورت نخستین درآوریم.

Does man think that we shall not gather his bones? Yea! We are able to make complete his very fingertips.(The Resurrection/3,4)

 

خطوط انگشتان انسان از حدود ماه چهارم زندگی داخل رحمی شكل می‌گیرد و این شكل گیری به قدری حساب شده و منظم است كه علی رغم این همه تغییرات مختلف دوران رشد كه در اعضای بدن انسان رخ می‌دهد،‌خطوط انگشتان به همان صورت اولیه و بدون كوچكترین تغییری باقی می‌ماند و بههمین دلیل است كه در مام كرة خاكی نمی‌توان دو نفر را پیدا كرد كه خطوط سرانگشتان آنها یكسان وب رابر باشد . حتی دوقلوها هم از این قاعده مستثنی نیستند!

بنابراین بهترین و قابل اعتمادترین امضای هر شخصی كه نتوان آن را جعل كرد، همین اثر انگشتان می‌باشد كه این اساس هویت اشخاص در تمام كرة زمین است .

به عبارت دقیقتر بهترین مدرك جرم شناسی در تمام مراكز آگاهی و پلیس دنیا، همین انگشت نگاری است . به همین دلیل است كه متهمان و یا افراد مظنون به جرم را انگشت نگاری می‌كنند تا در مواقع لازم از ان استفاده كنند. چرا كه اگر از ما بپرسند اثر منحصر به فرد شما كه بتوان به راحتی از روی آن شما را شناسایی كرد چه می‌باشد، می‌گوییم اثر انگشتان است كه در میان این همه افراد در جهان خلقت از هر نژاد و جنسیتی كه باشند، منحصر به فرد است .

ممكن است ما در نقطه‌ای از بدنمان یك خال به هر رنگی داشته باشیم، اما صرف اكتفا به این خال نمی‌توان مهر قطعیت بر هویت ما زد . چرا كه این احتمال را می‌دهیم، كه ممكن است افراد دیگری نیز این نمونه خال را داشته باشند و همینطور است در مورد رنگ چشم‌ها، رنگ موها، شكل جمجمه و … البته از روی شكل اسكلت جمجمه یا رنگ پوست می‌توان به برخی خصوصیات نژادی یا محیط زندگی پی برد ولی هیچ گاه نمی‌توان در هویت افراد اطمینان حاصل كنیم. به همین دلیل است كه در آیه شریفة ابتدای بحثمان روی نوك انگشتان انسان تكیه شده تا شاید در خلقت خود بیشتر بیندیشیم و بیشتر افریدگار خود را بشناسیم. پس به حقیقت : مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ ، فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ.

 

اولین كسی كه به طور قطعی ثابت كرد كهاثر انگشت هیچ دوانسانی در روی كرة زمین به هم شبیه نیست، « سر فرانیس گالتن » از دانشمندان برجسته و مشهور انگلستان بود. در سال 1884 میلادی هنگامی كه در انگلستان این موفقیت به مراكز جرم شناسی و اداره‌های پلیس دنیا گزارش شد، از همان زمان انگشت نگاری به عنوان بهترین و مهمترین روش شناسایی و تشخیص هویت و اثبات جرم در تمام دنیا در آمد.

به راستی، آیا قرآن كریم دوازده قرن و نیم قبل از كشف این موضوع، به آن اشاره نكرده است؟ آیا این یك دلیل قاطع دیگر بر اعجاز این كتاب آسمانی نیست؟

در كتاب مطالب شگفت انگیز قرآن[2] چنین آمده است :

همین آیه كه اختلاف خطوط سر انگشتان را بیان می‌كند ،‌موجب شد تا یك دانشمند آلمانی مسلمان شود. هنگامی كه از این شخص پرسیدند كه چرا به دین اسلام گرویده است ، وی در جواب چنین گفت: چگونه چنین چیزی ممكن است كه ما در پنجاه سال اخیر ریزه‌كاری‌های كالبد انسان را دریافته‌ایم اما انسانی ( منظور پیامبر (ص)) در چهارده قرن پیش از عصر ما آن را دریافته باشد و این چیزی نیست جز قول خدا.

واقعاً ،‌اگر انسان در خلقت خود بنگرد و جزئیات وجود خود را دریابد، از این همه نظم و شگفتی در وجود خود، سرتعظیم در برابر ناظم عالم، قاهر برهمه خلقان، با جبروت و عظمت و بزرگوار فرود می‌آورد!

گوته ( ریاضی دان برجسته و شاعر معروف آلمانی) چنین می‌گوید[3]:

 

ما در ابتدا از قرآن روگران بودیم، اما طولی نكشید كه این كتاب (قرآن) توجه ما را به خود جلب نمود و ما را دچار حیرت ساخت تا آنجا كه در برابر اصول و قوانین علمی و بزرگ آن سر تعظیم فرود آوردیم . 000000000000000000000000000000000000000000000000000000000

منبع:کتاب شگفتیهای پزشکی در قرآن 

دوشنبه 7/11/1387 - 14:51
ازدواج و همسرداری

مقدمه

قرآن كتابی است آسمانی كه باطنی عمیق، ظاهری زیبا و بیانی شیرین دارد. مشعل فروزانی است كه هرگز به خاموشی نمی‌گراید و فروغ آن همواره بر تارك اعصار می‌درخشد. تازگیهایش رنگ كهنگی به خود نمی‌گیرد و هر چه زمان بگذرد، مفاهیم آن آشكارتر می‌شود چه بسیار مفاهیم و اسرار علمی نهفته است كه با گذشت زمان بر ما مكشوف می‌گردد.

در این نوشتار انواع زیبایی در قرآن مورد بررسی قرار گرفته است . بدین صورت كه ریشه‌های جمل ، زین ، حسن بالهج با اشتقاقات آن از معجم المفهرس استخراج شده است. سپس با استفاده از تفاسیر المیزان، نمونه و در برخی موارد تفسیر نور و همچنین با استفاده از كتاب زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام دسته‌بندی شده و در مورد تفسیر مختصری ارائه شده است.

قطعاً بررسی این مفهوم و استخراج آن از قرآن نیازمند تحقیق و مطالعه بیشتر است كه در این مقاله فقط سرفصلهایی ارائه شده است.

امید آنكه در سایه حق تعالی و تعلیمات عالی قرآن ، زیبایی‌های واقعی و حقیقی را درك نماییم. ان شاء ا…

و السلام علی من اتبع الهدی


 

تعریف زیبایی و انواع آن

به نظر صاحبنظران مقولة زیبایی را نمی‌توان تعریف كرد زیرا چیزی است كه درك می‌شود اما نمی‌توان آن را تعریف كرد. با این حال بسیاری كرده‌اند كه برای زیبایی تعریف یا تعریفهایی ارائه دهند از جمله افلاطون كه زیبایی را اینگونه تعریف می‌كند: زیبایی هماهنگی میان اجزاء است باكل . كه این تعریف معلوم نیست درست باشد و البته تعریف درستی هم نیست.

نكته‌ای كه باید در نظر داشت این است كه زیبایی نسبی است بدین معنا كه انسان شی و یا انسان دیگری در نظرش فوق العاده زیباست و حال آنكه یك انسان دیگر او را زیبا نمی‌بیند. به هر حال  قدر مسلم اینكه زیبایی نسبی است و مطلق نیست.

زیبایی را می‌توان به شیوة زیر تقسیم بندی كرد:

1 ـ زیبایی محسوس : زیبایی است كه با قوای ظاهری انسان درك می‌شود ودر جمادات،‌حیوانات و نباتات، آسمان، زمین و دریاها و … هوایداست.

2ـ زیبایی غیرمحسوس: زیبای‌ها كه با قوة خیال انسان درك می‌شوند نظیر زیبایی فصاحت و بلاغت كه در قرآن كریم و سخنان ائمه اطهار علیهم السلام فراوان به چشم می‌خورد.

3 ـ زیبایی معقول : این زیبایی با قوة عقل انسان درك می‌شود. نه حس انسان آن را درك می‌كند ونه قوة خیال انسان . بعنوان مثال می‌توان از زیبایی كارهای نیك یاد كرد.[1]

اغلب متفكران و فیلسوفان اسلامی ضمن بها دادن به دو نوع اول زیبایی، نوع سوم را ارج بیشتری نهاده و آن را زیبایی حقیقی دانسته‌اند.

بعنوان مثال علامه محمد تقی جعفری (رضوان الله تعالیه علیه ) ابراز كرده‌اند كه :

« معنای زیبایی و جمال حقیقتی است كه در برابر درك آدمی بر نهاده می‌شود و موجب تحریك شهود و ذوق و یا احساس خاص زیبایابی می‌گردد و یا در وضع روانی آدمی انبساطی به وجود می‌آورد و حد اعلای زیبایی نمودی است نگارین و شفاف كه بر روی كمال كشیده شده است و كمال عبادت است از قرار گرفتن هر موضوعی در مجرای بایستگی‌ها و شایستگی‌های خود »[2]

زیبایی شناسی دینی آن ابتهاج و احساس لطیفی است كه در مواجهه با هستی به اهل ایمان دست می‌دهد. نیروها و عواطف آنها را بر می‌انگیزد و غوغاها و هیجانهای بزرگی در اندرونشان برپا می‌كند . مؤمن نیز به نوبة خود و از یك نظر نگاهی هنرمندانه به جهان دارد و در آن سیمایی هنری و معنوی می‌یابد و احساس خرمی و حق شناسی پیدا می‌كند.

حس زیبایی شناسی دینی، در مؤمن نوعی خاطر خواهی و همدلی پدید می‌آورد كه آتش برخرمن خودخواهیهای پست محدودش می‌زند.

در عرصة عشق و مستی هر چه از دوست می‌رسد نیكوست و هر كه از او پیغامی می‌آورد گرامی است . پیام وحی و الهامات رسولان، جاذبة جذبات رحمانی و نسیم نفحات الهی است چنان صبا كه مشك ختن به همراه دارد؛ از همین روی قرآن عزیز است[3]، آوای مهر ایزدی است[4]، صدای پرهیبت حق است[5]، از مبدأ كرامت و كریم است[6]، كلام پروردگار جمیل است جلوة خدای ذوالجلال است[7]. و چون از تلألو أحسن الاسهاء برتابیده پس أحسن الحدیث است[8]. و مظهر زیبایی و شكوه و كتابی شورانگیز و دلاویز است، ظاهرش زیبا و نغز و باطنش ژرف و عمیق است[9].

 

انواع زیبایی در قرآن

آیات قرآن كریم زیباییها را به خداوند نسبت داده و او را به وجود آورنده تمام زیبایی‌ها دانسته‌اند، حوزه این زیبایی محسوس باشد یا غیرمحسوس. بهر حال زیبایی‌های موجود در جهان هستی همه منسوب به خداوند است.

« هو الله الخالق البارئ المصورده الاسماء الحسنی»[10]

اوست خداوند خالق و سازنده و مصور و تمام اسماء حسنی از آن اوست .

و همچنین « قل من حرم زینه التی أخرج لعباده … [11]»

ای پیامبر، به آنان بگو كیست كه زینت خداوندی را كه برای بندگانش [ از جهان طبیعت] برآورده تحریم نموده است .

یعنی نمودهای زیبایی چه در طبیعت و چه در آنچه كه با فكر و ذوق و كار بشری نمودار می‌گردد و مورد مشیت خداوندی است .

 

1 ـ زیبایی آسمان با ستارگانش

فیلسوف معروف كانت می‌گوید: « از تماشای دو منظره هرگز سیر نخواهیم گشت: آسمان لاجوردین پرستاره كه تجسمی از بیكرانگی دارد و وجدان آدمی كه شگفتی‌هایش قابل توصیف نیست.»

آری این واقعیتی است كه در قرآن كریم به وضوح و بارها تكرار شده است . قرآن اسمان را یكی از مظاهر زیبایی می‌داند كه با ستارگان زینت داده شده است . آیاتی كه بدین نكته اشاره می‌كنند عبارتند از :

ـ « انا زینا السماء الدنیا بزینه الكواكب[12]»

ما آسمان دنیا را با زینت ستارگان آراستیم.

ـ « و زینا السماء الدنیا مصابیح[13]»

و پایین ترین آسمان را با چراغهایی بیاراستیم.

ـ « و لقد زینا السماء الدنیا مصابیح[14]»

و آسمان دنیا را به چراغها آراستیم.

ـ « و لقد جعلنا فی السماء بروجاً و زیناها للناظرین[15]»

و ما در آسمان برجهایی قرار دادیم و آن را برای بینندگان بیاراستیم.

ـ « أفلم ینظروا الی السماء فوقهم كیف بنیناها و زیناها و مالها من فروج و الارض مددناها و ألقینا فیها رواسی و أنشنا فیها من كل زوج بهیج[16]»

مگر آسمان را برفراز سرشان نمی‌نگرید كه چگونه نمایش نهاده‌ایم و آن را آراسته‌ایم بی آنكه مشكانی در آن باشد و زمین را بگستردیم و كوههای بلند در آن بیفكندیم و گیاهان گونه‌گون با طراوت در آن برویاندیم .

منظره زیبای آسمان در شبهای تاریك و پرستاره، چنان منظره زیبایی در نظر انسان مجسم می‌سازد كه او را مسحور و مفتون خوش می‌كند. گویا با زبان بی زبانی با ما سخن می‌گویند و رازهای آفرینش را بازگو می‌كنند. گویی شاعرند و زیباترین غزلهای عشقی و عرفانی را پی در پی می‌سرایند. این مناظر آنقدر زیباست كه نه تنها چشم از دیدن آن خسته نمی‌شود كه خستگی را نیز از تمام وجود انسان بیرون می‌كند!

منظور آیات از زینت دادن آسمان این است كه ستارگان درخشان با ان جمال بدیع كه دارند در آسمان افریدیم . پس خود این ساختمان، این بنای بدیع با آن جمال خیره كننده‌اش صادق‌ترین شاهد بر قدرت حق می‌باشد[17].

ابهت و جمالی كه ستارگان زیبا درآسمان به وجود می‌آورند عقلها را حیران می‌سازد. آنها نمونه‌هایی از عظمت و قدرت لایزال الهی‌اند كه بهترین مجرای شناخت او هستند.

 

2 ـ زیبایی مناظر طبیعی روی زمین

زیبایی گلها و درختان و چمنزارها و دیگر روییدنیه از عالی‌ترین انواع زیبایی‌هاست كه خداوند متعال برای بشر به وجود می‌آورد و غم و اندوه و ملالت و یكنواختی زندگی را می‌زداید و بهجت و سرور در دلها ایجاد می‌كند.

ـ « … و تری الارض هامده فاذا أنزلنا علیها الماء اهتزت و ربت و أبنتت من كل زوج بهیج[18]»

زمین را خشك و مرده می‌بینی اما زمانی كه باران را بر آن بفرستیم به حركت می‌آید و رشد می‌كند و انواع گیاهان زیبا را برویاند.

ـ « الم تر ان الله أنزل من السماء ماءً فتصبح الارض محضره ان الله لطیف خبیر[19]»

آیا ندیدی كه خدا از آسمان آبی فرو فرستاد و زمین سبز و خرم شد و خداوند دقیق و آگاه است .

ـ « أمن خلق السموات و الارض و انزل لكم من السماء ماء فابنتنا به حدائق ذات بهجه[20]»

آیا آنكه آسمانها و زمین را آفرید و از آسمان برای شما آبی نازل كرد كه با آن باغهای خرم رویانیدیم كه رویاندن درختانش كار شما نبود.

ـ « و الارض مددناها و ألقینافیها رواسی و أنبتنا فیها من كل زوج بهیج[21]»

و زمین را بگستردیم و كوههای بلند در آن بیفكندیم و گیاهان گوناگون با طراوت در آن برویاندیم .

نكته‌ای در برخی آیات مذكور به چشم می‌خورد این است كه ابتدا به نزول آب از آسمان اشاره می‌شود و سپس آن را علت زیبایی در روی زمین معرفی می‌كند.

3 ـ زیبایی جانداران

ـ « و لكم فیها جمال حین تریحون و حین تسرحون[22]» .

در آمد و شد چهار پایان در صبح و شام برایتان زینت است .

منظره جالب حركت دسته‌جمعی گوسفندان و چهارشنبه پایان به سوی بیابان و چراگاه سپس بازگشتشان به سوی آغل و استراحتگاه كه قرآن از آن تعبیر به جمال كرده است تنها یك مسأله ظاهری و تشریفاتی نیست بلكه بیانگر واقعیتی است در اعماق جامعه، و گویای این حقیقت است كه چنین جامعه‌ای خود كفاست ، فقیر و مستمند و وابسته به این و آن نمی‌باشد و جمال جامعه به استقلال، خودكفایی، تولید و توسعة دامداری است . در واقع جمال، استغناء و خودكفایی جامعه است !

نكته دیگری كه از آیه استفاده می‌شود اینكه جمال جامعه در حركت و تلاش است نه ركود و خمود . آن هم حركت دسته جمعی نه تك روی . خداوند اینها را خلق كرده تا انسانها از منافع آنها استفاده كنند و زینت انسانها باشند[23].


 

4ـ زیبایی تركیب انسان و صورت او

ـ « لقد خلقنا الانسان فی أحسن التقویم[24]»

ما انسان را به نیكوترین صورت وسیرت آفریدیم.

ـ « … و صوركم فأحسن صوركم …[25]»

و شما را صورت بخشید و صورتهایتان را نیكو ساخت.

ـ‌ « … و صوركم فأحسن صوركم و الیه المصیر[26]».

ـ « فتبارك الله أحسن الخالقین[27]».

پاك و بزرگوار خدایی كه نیكوترین آفرینندگان است .

حسن صورت عبارت است از تناسب تجهیزات آن نسبت به یكدیگر و تناسب مجموع آنها با آن غرضی كه به خاطر آن غرض ایجاد شده، این است معنای حسن نه زیبایی منظر، چون حسن یك معنای عامی است كه در تمامی موجودات جاری است .

ابن عباس می‌گوید: انسان در زیباترین صورت یعنی مستوی القامه و مستقیم آفریده شده است . نه مثل سایر حیوانات سرافكنده و افتاده بر صورت.

أحسن التقویم یعنی انسانها با كمال در نفوس و اعتدال در جوارح و اعضایشان آفریده شده‌اند و با سخن گفتن و تشخیص دادن و تدبیر امور كردن از دیگر موجودات جدا شده‌اند[28] .


 

5 ـ زیبایی آرمانهای معقول

در آیات قرآنی بر زیبایی آرمانهای معقول و اصول عالی اخلاقی و ارزشهای انسانی تكیه شده‌است . اصول و آرمانهایی كه هم فی نفسه زیبایند و هم زیبایی‌ها را به طور كامل برای ما می‌نمایانند.

 

الف / عفو اغماض زیبا

عفو و اغماض زیبا كه بدون منت و با وجود قدرت بر انتقام و بدون اینكه گذشت و عفو موجب طغیانگری و مهار گسیختگی شود . چنین عفو و چشم‌پوشی از خطاها و انحرافات نوعی تعلیم و تربیت سازنده در بر دارد كه علاوه بر تطابق با منطق و قواعد زندگی انسانی، ذوق و شهود و احساس زیبا جویی آدمی را نیز تحریك می‌نماید.

ـ « و ان الساعه لآتیه فاصفح الصفح الجمیل [29]»

و روز رستاخیز قطعاً فرا خواهد رسید. با عفو و بخشش زیبا از لغزشهای مردم درگذر

ب : صبر زیبا

چه بزرگ و زیباست آن روح كه در برابر حوادث و انگیزه‌های بی اساس و غیرمنطقی خود را نمی‌بازد و تلخی صبر و بردباری قیافة او را كه مانند پرده‌ای روی روحش كشیده شده است،‌درهم و برهم نمی‌كند و تبسم با عظمت او را مبدل به گرفتگی عبوسانه نمی‌كند. تبسم در هنگام شكیبایی و گشادگی روانی در مقابل عوامل و انگیزه‌های كوبنده همان زیبایی معقول است كه هیچ تماشاگری را هر اندازه هم كه تماشایش طولانی بوده باشد سیر نمی‌كند.

ـ « فاصبر صبراً جمیلاً [30]» .

شكیبایی نما،‌ شكیبایی زیبا.

 

ج / جدایی و مفارقت زیبا

آن هنگام كه آدمی مطابق عقل از مردم منحرف و تبهكار جدا می‌شود ،‌ و در این جدایی نه تنها از اصول و قواعد انسانی تعدی نمی‌كند و دردهای خود و انسان یا گروهی كه از آن جدا می‌شود و دوری می‌گزیند، نمی افزاید، بلكه این كار را برای آگاه ساختن و تحصیل اعتدال روحی برای آن انسان یا گروه انجام می‌دهد. روح چنین شخصی از نوعی زیبایی عالی برخوردار است كه خود بیش از همه از زیبایی آن لذت می‌برد.

ـ « و اصبر علی ما یقولون و اهجرهم هجراً جمیلاً [31]»

به آنچه می‌گویند بردبار باش و از آنان دوری گزین، دوری و جدایی زیبا .

 

د / زیبایی ایمان

آیات فراوانی در قرآن مجید عالی‌ترین مطالب دربارة‌خواص و نتایج ایمان را تذكره داده است . یكی از مهمترین خواص ایمان، زیبایی و آراسته شدن دلهایی است كه از ایمان بخروردار گشته است :

ـ « و لكن حبب الیكم الایمان و زینه فی قلوبكم و كره الیكم الكفر و الفسوق و للعصیان[32]»

ولی خداوند متعال ایمان را به دلهایتان محبوب نموده و ایمان را در دلهای شما با زیبایی بسیار است و كفر و فسق و معصیت را برای شما زشت و كراهت بار ساخت .

ـ « فان امنوا بمثل ما امنتم به نقد اهتدوا و ان تولوا فانما هم فی شقاق نسیكفیكهم الله و هو السمیع العلیم . صغه الله و من أحسن من الله صغه و نحن له عابدون.[33] »

اگر آنان همانگونه كه شما ایمان آورده‌اید. ایمان بیاورند، پس هدایت شده‌اند و اگر از ایمان رویگردان شوند جز این نیست كه آنان در اختلاف و پراكندگی خواهند بود. خداوند در برابر آنان برای تو كفایت می‌كند و اوست شنوا و دانا. ایمان رنگرزی زیبای خداوندی است و كیست بهتر از خداوند در ایجاد نقش زیبا و ما عبادت كنندگان او هستیم . »

 


 

منابع و مآخذ

1 ـ قرآن كریم

2 ـ معجم المفهرس

3 ـ تفسیر المیزان

4ـ تفسیر نمونه

5 ـ تفسیر نور

6 ـ ترجمة قرآن كریم ، آقای كاظم پور جوادی

7 ـ فلسفه اخلاق ، مرتضی مطهری

8 ـ زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام،‌ محمد تقی جعفری

000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000

آثار ارسالی به هفدهمین جشنواره قرآنی دانشجویان سراسر کشور

 

 

نویسنده : كبری خسروی

دانشجوی كارشناسی رشتة زبان و ادبیات عرب دانشگاه امام صادق (ع) واحد خواهران


 

[1] این قیمت برگرفته از كتاب فلسة اخلاق استاد مرتضی مطهری صص 91 ـ 108 می باشد.

[2] جعفری ،‌محمد تقی، زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام ، ص 280

[3] « وانه لكتاب عزیز » فصلت /41

[4] « الرحمن ، علم القرآن» الرحمن /1-2

[5] « لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرأیته خاشعاَ متصدعاَ  من خشیه الله… » حشر/21

[6] « ظاهره انیق و باطنه عمیق» ،‌البرهان / ج 1/ ص 454

[7] « لقد تجلی الله لخلقه‌نی كلامه و لكن لایبصرون» . اصول كافی / ج 4 / ص 3999

[8] « الله نزل احسن الحدیث كتاباً متشابهاً مثانی … » زمر /23

[9] « ظاهره انبق و باطنه عمیق » . البرهان / ج 1 / ص 454

[10] حشر /25

[11] اعراف / 31

[12] صافات/6

[13] فصلت /12

[14] ملك /5

[15] حجر /16

[16] ق / 6 و 7

[17] تفسیر نمونه، ج 19 ، صص 16 و 17

[18] حج /5

[19] حج / 63

[20] نمل /60

[21] ف /7

[22] نمل /6

[23] تفسیر نور، ج 6 ، ص 323

[24] تین /4

[25] غافر /64

[26] تغابن /3

[27] مؤمنون /14

[28] ترجمه تفسیر المیزان، ج 19، ص 497

[29] حجر/85

[30] معارج / 5 ـ یوسف /18 ـ 803

[31] مزمل /10

[32] حجرات/7

[33] بقره / 137 و 138

دوشنبه 7/11/1387 - 14:45
خواستگاری و نامزدی

اِنَّ هذِهِ ی اٌمَّتكُم اٌمةً واحدةً [1]»

 

جامعه مجموعه‌ای از افراد انسانی است كه جهت مشتركی آنها را به هم پیوند دهد . در قرآن مجید از آن به امت تعبیر شده استو این اشتراك می‌تواند در دین یا آئین، زمان و عصر واحد یا مكان معین باشد یا هر چیز دیگر.

امت از نظر قرآن همان جامعه مطلوبی است كه مسلمانان به دنبال آن هستند . و در پی تحقق این جامعه است كه مدینة فاضله برای انسانی كه قصد رشد در این جهان را دارد ظهور می‌یابد این جامعه كه صفت واحد برای آن ذكر شده در پناه یك پروردگار یگانه و هدف مشخص شكل می‌گیرد كه دارای برنامه‌ای دقیق و حساب شده است .

به وضوح می‌توان دریافت كه جامعة مطلوب در قرآن جامعه‌ای است كه بر اساس احكام اسلام بنا نهاده شده است . كه خصوصیات و ویژگیهایی دارد و هدف نوشتن قسمتی از این ویژگیها در حد اشاره است .

 

ـ « رهبر و جامعه » ـ

یكی از لوازم لاینفك جامعه وجود رهبر برای آن است قبول زندگی جمعی در حیات انسانها نمی‌تواند از مسألة رهبری جدا باشد چرا كه برای مشخص كردن خط اصلی یك جمعیت همیشه نیز به رهبر و پیشوائی است . اصولاً پیمودن راه تكامل بدون استفاده از وجود رهبر ممكن نیست و سر ارسال پیامبران و انتخاب اوصیاء برای مردم همین است.

در علم عقائد و كلام نیز با استفاده از قاعده لطف و توجه به نقش رهبر در نظم جامعه و جلوگیری از انحرافات بعثت انبیاء و لزوم وجود امام در هر زمان اثبات شده است. اما به همان اندازه كه یكی رهبر الهی و عالم و صالح راه وصول انسان را به هدف نهائی آسان و سریع می‌كند تن دادن به رهبری ائمه كفر و ضلال او را به پرتگاه بدبختی و شقاوت می‌افكند.

بنابراین در یك جامعة مطلوب هیچ چیز به اندازه ولایت و رهبری اهمیت ندارد چرا كه اجرای اصول دیگر در سایه آن میسر خواهد بود.

« انّی جاعِلُكَ للنّاسِ اماماً[2]» البته خداوند برای هر عصر و زمانی رهبری برای نجات و هدایت انسانها قرار داده است چرا كه حكمت او ایجاب می‌كند فرمان سعادت بدون ضامن اجرا نباشد اما مهم این است كه مردم رهبرشان را بشناسند و در دام رهبران گمراه و فاسد گرفتار نشوند كه نجات از چنگالشان دشوار است .

 

ـ « ویژگیهای رهبر » ـ

ولایت و رهبری در قرآن و اسلام مقام خلافت الهی است و رهبر به عنوان خلیفه الله باید بر اساس احكام الهی و بنابر مصالح جامعة اسلامی عمل كند در اینجا به خصوصیات اصلی رهبر جامعة اسلامی با توجه به قرآن و با اختصار اشاره می‌كنیم .

« قُل هذِهِ سَبیلی اَدعُوا الی اللهِ علی بَصیرةٍ اَنا و مَنِ اتَّبَعنی[3] » رهبر جامعة اسلامی باید در درجة اول از بینشی وسیع و آگاهی كافی نسبت به اسلام برخوردار باشد.

رهبر باید امین بر جان و مال مردم بوده و مجری احكام الهی باشد . همچنین بتواند عدالت اسلامی را در بین افراد پیاده كند كه لازمة این امر آن است كه او خود از آلودگی به گناه و ستم به دور بوده انسان وارسته و منزهی باشد . از خصوصیات دیگر او این است كه باید مدیریت و تدبر لازم برای اداره جامعه را داشته باشد دارای شجاعت بوده هیچ گونه ترس و واهمه‌ای از دشمن نداشته باشد .

او باید با صراحت برنامه‌ها و اهداف خود را اعلام كند تا هم خود و هم افراد جامعه از آن برنامه روشن پیروی كنند نه اینكه هاله‌ای از ابهام هدف وروش آنها را فرا گرفته باشد و هر كدام به سویی بروند .

از دیگر صفات رهبر جامعه اسلامی این است كه همیشه فردی شناخته شده به نیكیها باشد كه اگر غیر این باشد بهانه‌ای به دست منافقان می‌افتد كه دعوت شناخته شدة اسلام را به خاطر ناشناخته بودن رهبر نادیده بگیرند و انكار كنند.

دیگر اینكه او هرگز در مسیر خود تسلیم هوسهای مردم نمی‌شود و بر تمایلات عمومی به طور مطلق صحه نمی‌گذارد او در ترویج مكتب حق اصرار می‌ورزد هر چند ناخوش‌آیند گروه كثیری باشد .

 

ـ « اصالت دادن به حق در جامعه نه به اكثریت » ـ

فطرت و شهوت به عنوان دو عامل ذاتی و غیراكتسابی در تمام انسانها وجود دارد با توجه به اینكه حاكمیت فطرت تنها با انجام تكلیف و دستورات الهی امكان پذیر است اغلب مردم در این مورد توفیق پیدا نمی‌كنند قرآن مجید و سایر آموزشهای اسلامی سعی دارند این واقعیت را بازگو نمایند و از اینكه انسانها تطابق با اكثریت را به عنوان معیار زندگی عادی بپذیرند هشدار دهند.

در قرآن مجید آمده است « اكثرهم یجعلون: اكثرت در جهل هستند[4]»  ، « ما یتبع اكثرهم الاظنا: جز از گمان خود پیروی نمی‌كنند[5]» ،‌« اكثرهم لایعقلون : اكثریت تعقل نمی‌كنند[6] » ،‌‌«‌ اكثرهم كاذبون : اكثریت دروغگو می‌باشند[7]» ،‌ « اكثرهم لایعلمون : اكثریت علم و آگاهی ندارند[8]» ،‌ « اكثرهم لایؤمنون : اكثریت ایمان ندارند[9]» و …….

این برداشت می‌تواند به عنوان نوعی واكسیناسیون تلقی شود كه پیشاپیش افراد جامعه نسبت به این واقعیت نامیمون هشدار داده شوند تا زمام فكر خود را بدون كنترل به دست اكثریت نسپارند بلكه به تعقل خویش اتكا نمایند و در صورتی كه در این منجلاب غوطه‌ورند خود را از آن خارج نمایند و در قرآن مجید هشدار داده شده است كه چنانچه انسان از اكثریت پیروی نماید آنها او را از راه خدا منحرف می‌سازند و ضمن آنكه در شرایط اختصاصی موجب اشاعة‌فساد می‌شود،‌مانع بروز استقلال و خلاقیت نیز می‌گردد بنابراین فرد ضمن انجام وظیفه در محیط اجتماعی برای اصلاح جامعه اقدام كند نه اینكه به رأی اكثریت قانع باشد .

 

ـ « برنامه‌ریزی و ثبات در اجرای آن » ـ

یكی از مواردی كه در تشكیل و تثبیت جامعة مطلوب و اسلامی نقش اساسی دارد لزوم برنامه ریزی برای هر گونه انقلاب فرهنگی ، فكری، اجتماعی و تربیتی برای آن است . چرا كه اگر چنین برنامه‌ای تنظیم نگردد و در مواقع مختلف هر كدام به موقع خود پیاده نشود شكست فرهنگی جامعه قطعی است و نیز نباید انتظار داشت كه مخصوصاً در مرحلة سازندگی یك جامعه از نظر فكری فرهنگی یا اقتصادی و سیاسی یك شبه همه چیز اصلاح گردد.

از نظر اجتماعی پیشرفت هر برنامة مؤثری تنها در سایه ثبات امكان پذیر است و به همین دلیل تمام كوشش تخریب كنندگان جامعة اسلامی برای از میان بردن ثبات به كار می‌رود .

« یُثَبِّتُ اللهُ الذّینَ امَنُوا بِالقَولِ الثّابِتِ[10]»

 

ـ « الگوهای برتر برای جامعة مطلوب » ـ

قرآن مجید و سایر آموزشهای اسلامی الگوهای نمونه‌ای را به جوامع بشری ارائه نموده و از پیروان خود می‌خواهد كه آنها را سرمشق خود قرار داده و از آنها پیروی نمایند . پیروی از این افراد از آن جهت كه هم فرد و هم جامعه را به رشد می‌رساند به كرات مورد تأكید قرار گرفته است و در هر قسمت قرآن كه از این حكایت دیده می‌شود صریحاً ذكر گردیده است كه منظور از ذكر آنها تقویت نیروهای فكری و آمادگی بیشتر برای زندگی و تفكر در حال اقوام گذشته و عبرت گرفتن می‌باشد و جز خردمندان از این حكایات عبرت نخواهند گرفت .

این امر بدیهی است كه هر فرد و جامعه‌ای خود مسئول اعمال خویش می‌باشند و منظور از ذكر حكایات اقوام پیشین تأكید بر جنبه‌های مثبت و آموزنده و نشان دادن جنبه‌های انحرافی و علل آنطرف آنها می‌باشد.

در قرآن مجید روش كلی پیامبر اكرم (ص) همچنین سبك و روش زندگی حضرت ابراهیم (ع) به عنوان الگوی شایسته و سرمشق جامعة اسلامی صریحاً مورد تاكید قرار گرفته است.

« قَدْ كانت لكُم اُسْوَةٌ حَسَنَهٌ فی ابراهیمَ و الَّذینَ مَعَهُ[11]»

در قرآن مجید صریحاً تأكید شده است كه جوامع بشری موظفند دقیقاً روش پیامبر اسلام را دنبال نمایند و حق ندارند از آن تخطی كنند و به خیال خود از دستورات الهی جلو بیفتند بلكه باید همواره دنباله‌رو پیامبران باشند و آنها را سرمشق خویش قرار دهند.

اسلام را از آنطرف پیشین را در متابعت‌های نادرستی كه بدون دلیل از پدران خود می‌نمودند می‌داند و آنرا محكوم می‌نماید و جامعه بشر را از پیروی بدون استدلال از افرادی كه در مسیر توحید نیستند و عملاً تعقل نمی‌كنند و هدایت نیافته‌اند باز می‌دارد.

« یا ایُّهَا الذین امنوا لاتُقَدِّموا بَیْنَ یَدَیِ اللهِ و رسوله[12]»

به وسیلة امر به همانند سازی با الگوهای نمونه و آموزشهای بسیار گسترده اخلاقی این مكتب از هر یك از پیروان خود متوقع است كه برترین افراد جامعه باشند . وقتی هر یك از افراد جامعه سعی نمایند كه بهترین فرد باشند در نتیجه جامعه به صورت یك میدان مسابقة همگانی در راه بهترین شدن در می‌آید .

این آموزش حقاً به عنوان یك محرك قوی می‌تواند در رشد و تكامل افراد وارد عمل شده و جامعه را به حد اعلی برساند.

 

ـ « تكامل انسان در جامعة اسلامی » ـ

برخی از موجودات جهان به سوی تكامل می‌روند و در مورد انسان نوع تكاملش در دل اجتماع صورت می‌گیرد به همین دلیل ذاتاً اجتماعی آفریده شده است از طرفی اجتماع در صورتی می‌تواند پرورش و تكامل انسان را تضمین كند كه دارای احكام و قوانین منطقی باشد و افراد مجتمع در پرتو احترام به آن قوانین امور خود را سامان دهند و از تصاده‌ها پیشگیری كنند حدود و مسئولیتها را مشخص نمایند و به تعبیر دیگر اگر جامعة انسانی صالح گردد افراد می‌تواند به هدف نهایی خویش در آن برسند و اگر فاسد شود افراد از این تكامل باز می‌مانند.

این احكام و قوانین اعم از قوانین اجتماعی و یا عبادی در صورتی مؤثر خواهد بود كه از طریق نبوت و وحی آسمانی گرفته شود. بنابراین تا جامعة انسانی برپاست و زندگی او در این جهان ادامه دارد تكالیف الهی هم ادامه خواهد داشت و برچیده شدن بساط تكلیف از انسان مفهومش فراموش كردن احكام و قوانین و نتیجه‌اش فساد مجتمع انسانی است .

اگر انسان دست از انجام تكالیف خود بردارد فوراً جامعه رو به فساد خواهد گذاشت و در چنان جامعه‌ای چگونه یك فرد كامل می‌توانند زندگی كند.

جامعة بزرگی كه انسان در آن زندگی می‌كند از یك نظر همچون خانة اوست و حریم آن همچون حریم خانة‌ او محسوب می‌شود پاكی جامعه به پاكی او كمك می‌كند و آلودگی آن به آلودگیش . لذا فرد برای رسیدن به سعادت به جامعه‌ای نیاز دارد كه از هر جهت او را در این هدف به موفقیت برساند.

 

ـ « خصوصیات افراد در جامعة مطلوب » ـ

بر اساس ضوابط قطعی فرهنگ اسلامی رفتار انسان برای خود و دیگران نباید مضر باشد و حتی فكری را كه سلامت خود و جامعه را مختل نماید نباید به خود راه دهد. به این ترتیب از تمام گناهانی كه به صورت تجاوز به حقوق خود و حقوق دیگران در آموزشهای اسلامی تحت عنوان ظلم به نقش و حق الناس مطرح شده‌اند باید خودداری شود.

لزوم خودداری از ظلم به نفس و تجاوز به حقوق اجتماعی صرفاً جنبه پیشنهاد ندارد بلكه در صورت عدم مراعات این دستورالعمل مجازاتهای قانونی به صورت انجام حدود و قصاص در مورد فرد پیاده می‌شود و علاوه بر آن مجازاتهای اخروی نیز در انتظار فرد می‌باشد .

اصولاً انسان باید در رابطه با دیگران خود را معیار قرار دهد و هر كار كم مورد علاقه‌اش است درمورد دیگری آن را انجام دهد به تعبیر دیگر، هر چه برای خود می‌پسندد برای دیگران هم بپسندد. اگر چنین برخوردی در فرد مشاهده شود قضاوتهای او مورد پذیرش دیگران قرار می‌گیرد وجود این جنبه وجدان مشترك را در كلیه افراد جامعه به وجود می‌آورد و در حسن روابط فردی وایجاد تفاهم و امنیت در جامعه نهایت اهمیت را دارد .

 

ـ « امنیت و آرامش جامعه » ـ

یكی دیگر از ویژگیهای جامعة مطلوب وجود امنیت برای آن است در داستان حضرت یوسف می‌خوانیم حضرت یوسف به پدر و برادرانش گفت : « به سرزمین مصر درآیید كه ان شاء الله بعد از این ایمن خواهید بود[13]» .

امنیت ریشة همه نعمتهاست و حقاً چنین است زیرا هر گاه امنیت از میان برود سایر مسائل رفاهی و مواهب مادی و معنوی نیز به خطر خواهد افتاد. در یك محیط نا امن نه اطاعت خداوند مقدور است نه زندگی توأم با سربلندی و آسودگی خاطر و نه تلاش و كوشش و جهاد برای پیشبرد اهداف اجتماعی.

باید توجه داشت كه برای داشتن جامعه‌ای خالی از كشمكش و دغدغه ابتدا باید آرامش افراد آن تأمین شود یك دستور كلی وسازنده كه واقعاً با به كار بستن آن افراد به آرامش می‌رسند یاد خداوند است . « الا بذكر الله تطمئن القلوب » كه  این ذكر هم نوع قولی و هم نوع قلبی را شامل می‌شود.

مسلماً با داشتن افرادی مطمئن و آرام كه در كارها به خداوند تكیه و اعتماد می‌كنند جامعه هر روز بیش از پیش استوارتر می‌گردد.

ـ « تعیین سرنوشت جامعه » ـ

« انَّ اللهَ لایغیِّرُ ما بِقَومٍ حَتَّی یغیِّروا مابِاَنْفُسِهِمْ [14]»

یكی از پایه‌های اساسی جهان بینی و جامعه شناسی در اسلام است و اعلام می‌دارد مقدرات شما قبل از هر چیز و هر كس دست خود شماست و هر گونه تغییر و دگرگونی در خوشبختی و بدبختی اقوام در درجه اول به خود آنها بازگشت می‌كند.

آنچه اساس و پایه است این است كه ملتی خود بخواهد سربلند، سرافراز و پیروز باشد یا به عكس خودش تن به ذلت و زبونی در دهد . حتی لطف خداوند یا مجازات او بی مقدمه دامان هیچ ملتی را نخواهد گرفت بلكه این اراده و خواست ملتها و تغییرات درونی آنهاست كه آنان را مستحق لطف یا مستوجب عذاب خداوند می‌سازد .

این اصل قرآنی كه یكی از مهمترین برنامه‌های اجتماعی اسلام را بیان می‌كند به ما می‌گوید هر گونه تغییرات برونی متكی به تغییرات درونی ملتها و اقوام است و هر گونه پیروزی وشكستی كه به گروهی رسید از همین جا سرچشمه می‌گیرد بنابراین آنها كه همیشه برای تبرئة خویش به دنبال عوامل برونی می‌گردند و قدرتهای سلطه‌گر را همواره عامل بدبختی خود می‌شمارند سخت در اشتباهند چرا كه اگر این قدرت‌های جهنمی پایگاهی در درون یك جامعه نداشته باشند كاری از آنان ساخته نیست.

مهم آن است كه پایگاههای سلطه‌گران و استعماركنندگان و جباران در درون جامعه در هم كوبیده شود تا آنها هیچ گونه راه نفوذی نداشته باشند . آنها به منزلة شیطانند و شیطان تنها بر كسانی چیره می‌شود كه پایگاهی در درون وجود خود برای شیطان ساخته‌اند این اصل قرآنی می‌گوید برای پایان دادن به بدبختیها و ناكامیها باید دست به انقلابی از درون زد یك انقلاب فكری و فرهنگی یك انقلاب ایمانی و اخلاقی و به هنگام گرفتاری در چنگال بدبختیها باید فوراً به جستجوی نقاط ضعف خویش پرداخت و آنها را با آب توبه و بازگشت به سوی حق ا دامان روح و جان جامعه شست . تولیدی تازه پیدا كرد و نور و حركتی جدید تا در پرتو آن ناكامیها و شكستها را به پیروزی مبدل ساخت .

 

ـ « حركتهای ضد انقلابی » ـ

معمولاً در برابر هر انقلابی كه در جامعه روی می‌دهد حركتهای ضدانقلابی كه سعی می‌كنند دستاوردهای جامعه را درهم پیچیده و آن را به فروپاشی نزدیك كنند وجود دارد دلیل آن هم چندان پیچیده نیست زیرا با تحقق یك انقلاب در جامعه تمام عناصر فاسد گذشته یك مرتبه نابود نمی‌شوند معمولاً تفاله‌هایی از آن باقی می‌ماند كه برای حفظ موجودیت خویش به تلاش برمی‌خیزند و با تفاوت شرائط و كمیت و كیفیت آنها دست به اعمال ضد انقلابی آشكار یا پنهان می‌زنند.

هر انقلابی در آغاز شكننده است باید كاملاً به هوش بوده كمترین حركتهای ارتجاعی را زیر نظر داشت و توطئه‌های دشمن را در نطفه خفه كرد . نمونة عینی و بارز آن در داستان حضرت موسی و سامری مشاهده می‌شود[15].

ضمناً باید توجه داشت كه بسیاری از جوامع به دلالیل مختلفی در آغاز تشكیل، متكی به فرد یا افراد مخصوصی است كه اگر پای آنها از میان برود خطر شكست و انحطاط، آن جامعه را تهدید می‌كند به همین دلیل باید كوشش كرد كه هر چه زودتر معیارهای انقلابی در عمق جامعه پیدا شود و افراد جامعه چنان ساخته شوند كه به هیچ وجه طوفانهای خارجی آنها را تكان ندهد و همچون كوه در مقابل هر حركت ارتجاعی بایستند .

به تعبیر دیگر یكی از وظایف رهبران راستین این است كه معیارها را از خویش به جامعه منتقل نموده و بدون شك این امر مهم نیاز به گذشت زمان نیز دارد ولی باید كوشید كه این زمان هر چه ممكن است كوتاهتر گردد.

ـ « اقتصاد و مدیریت دو ركن اساسی » ـ

در داستان حضرت یوسف می‌بینیم كه ایشان از تمام پست‌ها انگشت روی خزانه داری گذاشت زیرا می‌دانست هر گاه به آن سر و سامان دهد قسمت عمدة‌ نابسامانیهای جامعه پایان خواهد یافت و از طریق عدالت می‌تواند سازمانهای دیگر را كنترل كند.

اگر چه مسلمین تاكنون اهمیتی را كه اسلام به این بخش از زندگی فردی و اجتماعی داده است نادیده گرفته‌اند و به همین دلیل از دشمنان خود در این قسمت عقب افتاده‌اند اما بیداری و آگاهی روزافزونی كه در قشرهای مختلف جامعة اسلامی دیده می‌شود این امید را به وجود می‌آورد كه در آینده كار و فعالیتهای اقتصادی را به عنوان یك عبادت بزرگ اسلامی تعقیب كنند و با نظام صحیح و حساب شده عقب ماندگی خود را از دشمنان بی‌رحم كه درصدد نابودی جامعة اسلامی هستند از این نظر جبران نمایند.

 

ـ « آزادی از نفوذ استعمار » ـ

در سوره ابراهیم آیات 5 تا 7 قرآن مجید پس از ذكر ایام الله تنها روزی كه روی آن انگشت گذاشته شده روز نجات قوم بنی اسرائیل از چنال فرعونیان است ذكر روز نجات در آیات مورد بحث دلیل بر اهمیت فوق العاده آزادی و استقلال در سرنوشت ملتهاست .

آری هیچ ملت و گروهی تا از وابستگی نرهد و از چنگال اسارت و استثمار آزاد نشود نبوغ و استعداد خود را هرگز ظاهر نخواهد ساخت و در راه الله كه مبارزه با هر گونه شرك و ظلم و بیدادگری است گام نخواهد گذاشت به همین دلیل رهبران الهی نخستین كارشان این بود كه ملتهای اسیر را از اسارت فكری و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی آزاد ساخته سپس روی آنها كار كنند و برنامه‌های توحیدی و انسانی را پیاده كنند.

 

ـ « جلوگیری از تفرقه » ـ

« وتَقَطَّعُوا اَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ[16]» سعی دارد انسانها را از پراكندگی و اختلاف برحذر دارد « بازبین خود تفرقه و اختلاف انداختند و ملت واحد را پریشان و متفرق ساختند » .

این آیه یك حقیقت مهم روانی و اجتماعی را بازگو می‌كند و آن تعصب جاهلانه احزاب و گروه‌هاست كه هر یك راه و آیینی را برای خود برگزیده و دریچه‌های مغز خود را به روی هر سخن دیگری بسته‌اند و اجازه نمی‌دهند نسیمی به روحشان وزیده و حقیقتی را بر آنها روشن سازد كه این حالت از خودخواهی و حب ذات افراطی و خودبینی و خودپرستی سرچشمه می‌گیرد و بزرگترین دشمن تبیین حقایق و رسیدن به اتحاد و وحدت جامعه است.

« و لاتَكوُنُوا كَالذّینَ تَفَّرقوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَقرِ ماجاءَتْهُمُ البَیِنّات[17]»

 

ـ « وحدت در جامعه » ـ

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جمیعاً و لاتفَّرقُوا[18]»

 

خداوند در این آیه تمام افراد جامعة اسلامی را به یك مسألة مهم برای دوام و ثبات جامعة آنها توجه داده است و به وحدت دعوت می‌كند و آثار خطرناك تفرقه و بی‌تفاوتی نسبت به رفتاریهای درست و نادرست دیگران را تذكر داده است.

خداوند می‌خواهد افراد جامعة اسلامی را به اصلاح روابط اجتماعی امر كند اما پیش از بیان وظائف اجتماعی ابتدا همه را دعوت به تقوی می‌كند . از این مطلب می‌توان فهمید كه ریشة اصلی تفرقه و اختلاف در جامعه و علت اصلی بی‌تفاوتی مردم نسبت به امور جامعه بی‌تقوایی افراد است. این بی‌تقوایی مردم را به سمت مال‌دوستی و شهوت پرستی می‌كشاند و سبب می‌شود آنها حق را انكار كنند و برای رسیدن به مال و منصب مردم را فریب دهند و به دنبال خود راه بیندازند و در نتیجه در جامعة اسلامی ایجاد اختلاف نمایند و مصلحت خود را برمصلحت جمع و جامعه مقدم بدارند.

همچنین وسیلة دیگری كه می‌تواند مردم را در یك جامعه باهم متحد سازد و وحدت جامعه را تأمین كند چنگ زدن به ریسمان الهی است گویی افراد جامعه همانند مردمی هستند كه در یك دریای طوفانی بر عرشة یكی كشتی ایستاده‌اند و تكانهای امواج آنها را هر لحظه به سویی پرتاب می‌كند اما آنها می‌توانند به سوی طناب محكمی كه از دكل كشتی به پایین آویخته شده دست دراز كنند و با گرفتن آن خود را از پراكندگی و خطر، نجات دهند.

این ریسمان الهی كه می‌تواند مردم را با هم متحد سازد اسلام است كه در اطاعت از شخص رسول اكرم (ص) و تبعیت از قرآن او و جانشینان به حق او كه همان عترت و خاندان گرامی او هستند می‌باشد.

 

ـ « جلوگیری از اختلاف طبقاتی » ـ

قرآن در بسیاری از آیات قرآن با تقسیم جامعه به دو گروه اشراف و فقرا مبارزه می‌كند . اصولاً جامعه‌ای كه گروهی از آن مرفه‌ترین زندگی را داشته باشند و در ناز و نعمت غوطه‌ور و در اسراف و تنبیر غرق باشند و به موازات آن آلوده انواع مفاسد گردند در حالی كه گروه دیگری كه اكثریت را تشكیل می‌دهند از ابتدائی‌ترین و ساده‌ترین زندگی محروم باشند . چنین جامعه‌ای نه جامعه‌ای است كه اسلام آن را بپسندد و نه رنگ جامعه انسانی دارد چنین مجتمعی هرگز روی آرامش نخواهد دید ظلم و ستم،‌خفقان و سلب آزادی استعمار و استكبار حتماً بر آن سایه خواهد انداخت . جنگهای خونین غالباً از جامعه‌هایی كه دارای چنین بافتی هستند برخاسته و ناآرامیها در چنین جوامعی هرگز پایان نمی‌گیرد و اگر می‌بینیم همه پیامبران بزرگ مخصوصاً پیامبر اسلام با چنین نظامی شدیداً مبارزه پی‌گیر و مستمر داشته‌اند به همین دلیل است و در تاریخ اسلام خوانده‌ایم كه چگونه پیامبر(ص) با كفار زدن گروه اول و میدان دادن به گروه دوم جامعه‌ای ساخت به معنی واقعی كلمة توحید. جامعه‌ای كه استعدادهای نهفته در آن شكوفا گشته و ملاك ارزش و شخصیت ، نبوغها و ارزشهای انسانی و تقوا و دانش و ایمان و جهاد  عمل صالح باشد .

امروز هم تا كوشش برای ساختن چنین جامعه‌ای نشود و با الگو گرفتن از برنامة پیامبر اكرم (ص) فكر طبقاتی را از طریق تعلیم و تربیت و تنظیم قوانین صحیح و اجرای دقیق آنها از مغزها بیرون نكنیم ـ هر چند استكبار جهانی نپسندد وبا آن به مخالفت برخیزدـ جامعة سالم و انسانی هرگز نخواهیم داشت.

 

ـ « دین و سیاست در جامعة اسلامی » ـ

در جامعة مطلوب دین از سیاست جدا نیست دین مجموعه‌ای از قوانین حیات وبرنامة فراگیری است كه تمام زندگی انسانها مخصوصاً مسائل اجتماعی را در بر می‌گیرد[19] . دین برای گسستن زنجیرهای اسارت انسان و تأمین آزادی بشر است[20]. دین برای نجات مستضعفان از چنگال ظالمان و ستمگران و پایان دادن به دوران سلطة آنهاست .

بدیهی است این هدفهای بزرگ بدون تشكیل جامعه امكان پذیر نیست و این است كه گفته می‌شود دین وسیاست دو عنصر تفكیك ناپذیر است اگر دین از سیاست جدا شود بازوی اجرائی خود را بكلی از دست می‌دهد و اگر سیاست از دین جدا گردد مبدل به یك عنصر مخرب در مسیر سعادت جامعه می‌شود .اگر پیامب راسلام(ص) موفق شد این آیین آسمانی را با سرعت در جهان گسترش دهد دلیل آن این بود كه در اولین فرصت دست به تأسیس حكومت زد و از طریق حكومت اسلامی هدفهای الهی را تعقیب نمود.

ـ « گسترش علم در جامعه » ـ

در آیات 36 تا 40 سوره اسراء به یكی ازمهمترین اصول زندگی اجتماعی اشاره شده است كه نادیده گرفتن آن نتیجه‌ای جز هرج و مرج اجتماعی و از بین رفتن روابط انسانی و پیوندهای عاطفی نخواهد داشت و اگر به راستی این برنامه قرآنی در كل جامعة انسانی و همه جوامع بشری به طور دقیق اجرا شود بسیاری را نابسامانیها كه از شایعه سازی و جوسازی و قضاوتهای عجولانه و گمانهای بی‌اساس سرچشمه می‌گیرد برچیده خواهد شد.

از عبارت « و لاتَقْفُ مالَیْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ[21]» استفاده می‌شود كه اسلام چگونه چشم و گوش افراد را مسئول می‌شمارد تا بدون تحقیق و علم و یقین نه با چیزی معتقد شود نه عمل كند نه داوری نماید . پیروی از گمان و حدس و تخمین و شایعات و هر آنچه غیر از علم و یقین است خطرات بزرگی برای جامعه ایجاد می‌كند كه هر كدام به تنهایی ضایعات بزرگی دارد.

سؤالی كه مطرح می‌شود این است كه چگونه می‌توان جامعه را از این عادت زشت و نكبت بار و عواقب دردناك آن رهایی بخشید پاسخ این سؤال نیاز به بحث طولانی دارد ولی به عنوان یك دستورالعمل فشرده باید به نكات زیر توجه كرد.

 

الف : باید عواقب دردناك این عمل را از طریق مختلف پی در پی به افراد جامعه گوشزد كرد و از آنها خواست كرد كه در آثار شوم پیروی از غیر علم بیندیشند .

 

ب : باید طرز تفكر وجهان بینی اسلامی را در انسانها زنده كرد تا بدانند خداوند در همه حال مراقب آنهاست .

او سمیع و بصیر است و حتی از افكار انسان آگاه است هر سخنی كه گفته می‌شود ثبت و ضبط می‌گردد و هر گامی برداشته شود در حساب اعمال فرد نوشته می‌شود و فرد مسؤل تمام اعمال و قضاوتها و اعتقاداتش از است .

 

ج : باید سطح رشد فكری را بالا برد چرا كه پیروی از غیر علم  غالباً كار عوام ساده‌لوح و افراد ناآگاه است كه با شنیدن یك شایعة بی‌اساس فوراً به آن می‌چسبند و داوری می‌كنند و الگوی كار خود را از آن می‌گیرند.

 

ـ « جلوگیری از شایعه پراكنی » ـ

جعل و پخش شایعات دروغین و نگران كننده یكی ازمهمترین شاخه‌های جنگ روانی توطئه‌گران است هنگامی كه دشمن جامعة اسلامی قادر نیست از طریق رویارویی صدمه‌ای وارد كند دست به پخش شایعات می‌زند و از این طریق افكار عمومی را نگران و به خود مشغول ساخته و از مسائل ضروری و حساس منصرف می‌كند.

اگر چه در جامعه‌هایی كه خفقان سیاسی وجود دارد نشر شایعات یك نوع مبارزه محسوب می‌شود ولی انگیزه‌های دیگری همچون انتقامجویی تصفیه حسابهای خصوصی تخریب اعتماد عمومی لكه‌دار ساختن شخصیت افراد بزرگ، و منصرف ساختن افكار از مسائل اساسی ، از عوامل پخش شایعات محسوب می‌شود این كافی نیست كه بدانیم چه انگیزه‌ای سبب شایعه سازی است مهم آن است كه جامعه را از اینكه آلت دست شایعه سازان گردد و به نشر آن كمك كند و با دست خود وسیلة نابودی خویش را فراهم سازد برحذر داریم و با مردم توجه دهیم كه باید هر شایعه را همانجا كه می‌شنویم دفن كنیم و گرنه دشمن را خوشحال و پیروز ساخته‌ایم به علاوه مشمول عذاب الیم دنیا و‌آخرت خواهیم بود.

 

ـ « جلوگیری از اشاعة فساد و گناه در جامعه » ـ

از آنجا كه انسان در جامعه زندگی می‌كند و در اسلام با هر كاری كه جو جامعه را مسموم یا آلوده كند شدیداً مبارزه شده است .

اگر می‌بینیم در اسلام با غیبت مبارزه شده یكی از فلسفه‌هایش این است كه غیبت عیوب پنهانی را آشكار می‌سازد و حرمت جامعه را جریحه‌دار می‌كند. اگر دستور عیب پوشی داده شده یك دلیل آن این است كه گناه جنبة عمومی و همگانی پیدا نكند.

اصولاً هر امری كه برای انسان گناه محسوب شود برای جامعه مضر است و آن را فاسد می‌كند گناه همانند آتش است هنگامی كه در نقطه‌ای از جامعه این آتش روشن شود باید سعی و تلاش كرد كه آتش خاموش گردد.

 

ـ « امر به معروف و نهی از منكر در جامعه » ـ

با فعالیتهای امر به معروف و نهی از منكر امكان شكوفائی فطرت برای همه انسانها فراهم می‌آید . بهترین روش امر به معروف و نهی از منكر آنست كه به اصلاح شناخت فرد اقدام شود.

علت اینكه به بعضی از كارها امر شده است جلب مصلحت و علت نهی از كارهای دیگر دوری از ضرر می‌باشد تا مانع تداوم و گسترش فساد در جامعه گردد.

به همین علت در مكتب اسلام سالم‌سازی محیط و جامعه از طریق این اصل به عنوان یك امر وجوبی و عبادتی در ردیف نماز و روزه و سایر عبادات مطرح گردیده و آن را به عنوان روش پیامبران و افراد صالح معرفی كرده‌اند.

ـ « والسلام » ـ

 


 

ـ « خلاصله » ـ

جامعه گروهی از افراد كه با وجوه اشتراك اعم از دین و آیین و … در كنار یكدیگر زندگی می‌كنند و دارای رهبری می‌باشند كه از ناحیة خداوند برای آنها فرستاده شده باشد یا جانشین او باشد .

رهبر به عنوان ركن اساسی جامعه محسوب می‌شود و افراد جامعه اگر بر طبق موازین اسلامی رشد یابند جامعه‌ای مطلوب خواهند داشت كه تكامل آنها در این جامعه صورت می‌گیرد .

در این جامعه ملاك رأی اكثریت نیست بلكه ملاك و هدف اساسی آن است كه قران مجید بیان كرده است قرآن برنامه‌ای جامع و دستوراتی كامل برای رسیدن به جامعة مطلوب به انسانها می‌دهد كه افراد با به كار بستن آن وثبات ودر اجرای قوانین آن به این جامعه دسترسی می‌یابند.

برای اشنایی بهتر قرآن مثالها و الگوهایی را معرفی می‌كند كه بهترین نمونه هستند و انسان در دستیابی به رشد و سعادت خود كه در دل اجتماع نهفته است باید از آنان پیروی كند.

این جامعه توسط افرادی ساخته می‌شود كه خود نمونة عینی افراد مؤمن و متقی باشند و سرنوشت آن نیز به دست همین اعضاء می‌باشد كه خداوند صریحاً سرنوشت را مختص خود جامعه می‌داند و از اینكه افراد آنرا صرفاً قضا و قدر الهی ببینند نهی می‌كند.

برای ساختن چنین جامعه‌ای انقلابی درونی لازم است تا افكار ملت بیدار شده و به جستجوی حقیقت بپردازند ولی باید مراقب بود چرا كه همیشه امكان بروز حركتهای ضد انقلابی نیز وجود دارد.

قرآن اقتصاد و مدیریت را دوركن اساسی جامعة اسلامی می‌داند و علت عقب ماندگی از دشمن را نبود یا كمبود و نقصان این دو اصل می‌شمارد . از دیگر ویژگیهای جامعة مطلوب آزادی از هر نوع قید و بند و نفوذ استعمار می‌باشد.

جلوگیری از تفرقه و تلاش برای وحدت در جامعه باعث ثبات و پایداری آن می‌گردد به طوریكه هیچ عاملی بجز تفرقه دشمن جامعة اسلامی معرفی نشده است.

تلاش برای هماهنگ كردن افراد جامعه و جلوگیری از پیدایش اختلاف طبقاتی از مهمترین اصولی است كه رعایت آن موجب پایداری جامعه و رضایت مردم از آن می‌باشد.

در جامعة مطلوبی كه قرآن معرفی می‌كند دین و سیاست دو جزء لاینفك محسوب می‌شوند كه هر كدام بدون دیگری ناقص است .

گسترش علم و آگاهی در جامعه مستلزم بالا بردن علم افرادآن می‌باشد كه اگر چنین چیزی روی دهد جامعه اسلامی از بسیاری از مشكلات و خطرات مصون و محفوظ می‌ماند.

جلوگیری از شایعه پراكنی و گسترش فساد در جامعه قدمهای اساسی دیگری است كه توسط تمام افراد جامعه باید صورت پذیرد تا جامعة مطلوبی كه قرآن از آن یاد می‌كند شكل گیرد.

امر به معروف و نهی از منكر امری است كه همراه با نماز وجوب آن برای افراد جامعه ذكر شده تا جامعه مكانی برای فساد و دستاویزی برای گسترش بی‌دینی نشود.

 

 

آثار ارسالی به هفدهمین جشنواره قرآنی دانشجویان سراسر کشور

نویسنده : صغرا حسین زاده

رشته فنون قرائت و تلاوت قرآن مجید دانشگاه مشهد


 

[1] آیة 92 سوره انبیاء

[2] آیه 124 سوره بقره

[3] آیه 108 سوره یوسف

[4] آیه 111 سوره انعام

[5] آیه 36 سوره یونس

[6] آیه 103 سوره مائده

[7] آیه 223 سوره شعراء

[8] آیه 103 سوره مائده

[9] آیه 100 سوره بقره

[10] آیه 27 سوره ابراهیم

[11] آیه 4 سوره ممتحنه

[12] آیه 1 سوره حجرات

[13] آیه 99 سوره یوسف

[14] آیه 11 سوره رعد

[15] آیه 83 تا 91 سوره طه

[16] آیه 93 سوره انبیاء

[17] آیه 105 سوره آل عمران

[18] آیه 103 سوره آل عمران

[19] آیه 25 سوره حدید

[20] آیه 157 سوره اعراف

[21] آیه 19 سوره غافر

دوشنبه 7/11/1387 - 14:43
دعا و زیارت

نگاهی به مفهوم قرآنی شفاعت

 

 

مقدمه

انسان به مقتضای فطرت الهی خود به دنبال برقراری ارتباط با ماوراء‌ طبیعت و با خالق حقیقی خویش است ‌و چون حجاب ماده و جسمانیت را فراروی خود بیند درصدد «واسطه‌»ای در این میان است. گاه این جستجو به انحراف كشیده می‌شود ‌و به گاه هدایت این خواست و طلب فطری ، انبیا را می‌یابد ، كسانی كه پیام روحنواز الهی را برایش می‌آورند و ندای نجات و سعادت را بدو می‌رسانند. از سوی دیگر ،‌گاه كه جرم و گناه و عصیان ، دامانش را می‌آلاید،‌باز به دنبال وسیله‌ای است كه نزد خدا شفاعت كند و آمرزش الهی را نوید آورد.

در زمینه‌ی « شفاعت» ، برداشتهای نادرستی دیده می‌شود. بعضی ،‌با افراط و زیاده‌روی، ‌شفاعت را دستاویزی برای ارتكاب گناه قرار داده‌‌اند،‌ و عده‌ای ، از جمله هابیان، برخی آیات قرآنی را ـ بدون توجه به آیات دیگر ـ مستمسك انكار مسأله‌ی شفاعت ساخته‌اند.

بی‌شك، مفهوم دقیق و عمیق شفاعت و شفیع از دیدگاه قرآن،‌بسیار فراتر از برداشت و فهم عمومی از این موضوع است؛ اما نكته‌ای قابل ،‌اصل اعتقاد به وجود شفاعت و پذیرش حقانیت این امر است كه در آینده‌های دینی ما نیز پذیرفته شده است. در این زمینه ،‌امور مهم دیگری نیز قابل بررسی است: اینكه چه شرایطی برای تحقق شفاعت لازم است؟ چه كسانی لیاقت شفاعت شدن دارند؟ شفیعان حقیقی كیانند؟ آیا شفاعت با علم و اراده و قدرت مطلق الهی منافات دارد؟ و .... و مسائلی از این قبیل كه بی‌توجهی و غفلت از آنها می‌تواند ایرادها و اشكالات فراوان و شبهات گریز‌ناپذیری را به دامنه‌ای این بحث مهم بكشاند.

این نوشتار، كوششی است در جهت بررسی مفهوم شفاعت از منظر شفیع مشفع ، قرآن كریم و تبیین نقش و جایگاه این امر در زندگی انسان. از خداوند متعال توفیق در این زمینه را خواستاریم .

 

واژه‌شناسی

كلمه‌ی شفاعت از ریشه‌ی ثلاثی « شفع» می‌باشد . شفع در اصل به معنای زوج و جفت آمده است:‌اشفع تاكان من العدد ازواجاً ،‌و به این معنی در مقابل كلمه « وتر» به معنای تك است،‌چنانكه اگر وتر را به چیزی ضمیمه كنیم،‌شفع حاصل می‌شود.[1]در قرآن كریم این دو كلمه در كنار هم به كار رفته است: واشفع و الوتر (فجر/3) به عبارت دیگر ، « تشفیع عدد» مساوی «زوج ساختن آن » است،‌چنانكه در اقرب الموارد یادآوری می‌شود: شفع العدد میره زوجاً ای اضاف الی الواحد ثانیاً . همچنین راغب شفع را در حالت مصدری به معنای «پیوستن و ضمیمه شدن چیزی به همانند خود» می‌داند(ختم الشیء الی مثله) و یادآور می‌شود كه به جای مشفوع نیز شفع به كار می‌رود[2].

بنابراین شفع و شفاعت ،‌ هر دو مصدرند به معنای منضم چیزی به چیزی ، و شفاعت ،‌بیشتر در مفهوم پیوستن به دیگری به منظور درخواست یاری دیده می‌شود، و معمولاً انضمام به كسی مورد نظر است كه از نظر حرمت و مقام،‌بالاتر از شفاعت شونده است، و شفاعت در قیامت به این معنا می‌باشد[3].

از مصدر شفاعت (واسطه شدن) كلمه‌ی شفیع(واسطه) و اسم فاعل آن: شافع را داریم. شافع به معنای درخواست كننده برای دیگری (الطالب نعیره) و نیز كمك‌رساننده (المعین) آمده است[4].

 

تعریف

معانی اصطلاحی و تعریف شفاعت، ارتباط مستقیمی با معنای لغوی آن دارد. ظاهراً‌ شفاعت را از آن جهت شفاعت گفته‌اند كه شفیع، خواهش و وساطت خویش را به ایمان و عمل ناقص شفاعت شده ضمیمه می‌كند و هر دو مجموعاً پیش خدا اثر می‌كنند[5] . به عبارت دیگر حقیقت شفاعت ، واسطه‌شدن در رساندن نفع و یا دفع شر و ضرر است [6]. به بیان محدودتر می‌توان گفت دو كاربرد برای شفاعت قابل تصور است: 1ـ درخواست درگذشت صاحب حقی از ضایع كننده‌ی حق (معنای فقهی و این جهانی) .2ـ درخواست از پروردگار عالمیان برای عفو لغزشهای بندگان (معنای فقهی و آن جهانی)[7].

 

فلسفه شفاعت

گفتیم در مورد شفاعت ، شبهات متعددی وجود دارد . یكی از این موارد ،‌اصل شفاعت و فلسفه‌ای وجودی آن است، و اینكه چه ضرورت و لزومی برای این مسأله قابل طرح است؟ در پاسخ می‌توان گفت « بدون شك، مجازاتهای الهی، چه در این جهان و چه در قیامت ،‌جنبه انتقامی ندارد، بلكه همه‌ی آنها در حقیقت ضامن اجرا برای اطاعت از قوانین و در نتیجه پیشرفت و تكامل انسانهاست ، بنابراین هر چیز كه این ضامن اجرا را تضعیف كند باید از آن احتراز جست تا جرأت و جسارت بر گناه در مردم پیدا نشود. از سوی دیگر، نباید راه بازگشت و اصلاح را به كلی بر روی گناهكاران بست،‌بلكه باید به آنها امكان داد كه خود را اصلاح كنند و به سوی خدا و پاكی تقوا بازگردند. « شفاعت» در معنی صحیحش برای حفظ همین تعادل است،‌و وسیله‌ای است برای بازگشت گناهكاران و آلودگان ،‌و در معنی غلطش موجب تشویق و جرأت بر گناه است»[8].

 

انواع آیات قرآنی (در زمینه شفاعت )

كلمه‌ی شفاعت و مشقات آن در حدود سی‌بار در آیات قرآن دیده می‌شود ، (البته در مواردی هم بدون كاربرد این ریشه به شفاعت اشاره شده است ). این آیات در چند دسته قابل بررسی است[9]:

1ـ آیاتی كه به طور مطلق شفاعت را نفی می‌كند،‌مانند : ولایقبل منها شفاعة ... (بقره /48) یوم لابیع فیه و لاخلة و الاشفاعة ...(بقره /254)

2ـ آیاتی كه شفیع را منحصراًخدا معرفی می‌كند، مانند : ما لكم من دونه من ولی و لاشفیع ... (سجده /4) قل لله الشفاعه جمیعاً ....(زمر 44)

3ـ آیاتی كه شفاعت را مشروط به اذن و فرمان خدا می‌كند، مانند : من‌ذاالذی یشفع عنده الاباذنه (بقره /255) و لا تنفع الشفاعة عنده الالمن اذن له (سبا/23)

4ـ آیاتی كه شرایطی را برای شفاعت شونده بیان كرده است، مانند : و لا یشفعون الالمن ارتضی (انبیا 28)

البته ذیل هر یك از این عناوین، آیات و موضوعات دیگری نیز گنجانده می‌شود، كه ان‌شاء‌الله بدان خواهیم پرداخت . نكته‌ی بسیار مهم در بررسی آیات مرتبط با مسأله‌ی شفاعت ـ و هر موضوع دیگری ـ این است كه ما اجازه نداریم یك آیه را به تنهایی و بی‌توجه به آیات، و روایات معتبر مرتبط با آن در نظر بگیریم، بلكه یك بررسی موضوعی و همه‌جانبه لازم است . ضرورت این امر در بحث آیات نفی و اثبات شفاعت، تبیین خواهد شد.

 

انواع شفاعت

مسأله‌ی شفاعت از جهات مختلف به انواع متفاوتی قابل تقسیم است،‌كه به برخی از آنها می‌پردازیم.

« شفاعت تكوینی عبارت است از وساطت علل وجودی در میان خداوند و موجودات دیگر، و از این نظر تمام اسباب و علل وجودی شفیع نزد خدا محسوب می‌شوند. ولی شفاعت تشریعی آن است كه در عالم تكلیف و مجازات واقع می‌شود... و آن انواعی دارد، بعضی به هر گناه اعم از شرك و غیر آن تعلق می‌گیرد، مانند شفاعت توبه و ایمان در دنیا،‌بعضی دیگر فقط مربوط به پاره‌ای از گناهان است مانند پاره‌ای از اعمال صالح. اما شفاعت انبیا و امثال ایشان در قیامت از گنهكاران متعلق به كسانی است كه ایمان صحیح دارند و مرتكب گناهان كبیره شده‌اند[10]...»

« از جهت تكوین،از بعضی آیات مستفاد می‌شود كه كلیه‌ی اسباب و وسائل زندگی نسبت به مسببات و رساندن رحمت خدا به خلق، واسطه و شفیع‌اند: ان ربك الله الذی خلق السموات و الارض فی سته ایام ثم استوی علی العرش ید بر الاسرمامین شفیع الا من بعد اذنه ... (یونس 3) جمله‌ی « ما من شفیع ... » پس از ذكر آفرینش آسمانها و زمین و تدبیر آنها، ‌روشن می‌كند آنها نیز شفیع و واسطه‌ی رحمت خدایند (ایضاً بقره /255 و زمر /44) و در آیاتی نظیر « مالكم من دونه من ولی ولا شفیع »(سجده/4) ظاهراً مراد انضمام اسباب به یكدیگر است كه به اراده‌ی خدا انجام می‌پذیرد مثل « یدبر الامر » اما از جهت تشریع می‌شود گفت كلیه‌ی اعمال وسائل و شفیعانند در جلب رحمت و مغفرت خداوند : یا ایها‌الذین امنوااتقوا الله و ابتغواالیه الوسیله(مائده/35) وسیله‌ای كه می‌توان نسبت به خدا طلب كرد، همان راهها و اعمالی است كه خداوند قرار داده است، و نیز شفیعان آخرتند كه از جانب خدا به این مقام منصوبند.[11]»

 

2ـ شفاعت صحیح و شفاعت نادرست

« ... شفاعت اقسامی دارد كه برخی از آنها نادرست و ظالمانه است ،‌در دستگاه الهی وجود ندارد ولی برخی ، صحیح و عادلانه است و وجود دارد. شفاعت غلط برهم زننده‌ی قانون و ضد آن است ولی شفاعت صحیح، حافظ و تأیید كننده‌ی قانون است. شفاعت غلط آن است كه كسی بخواهد از راه پارتی بازی جلوی اجرای قانون را بگیرد . بر حسب چنین تصوری از شفاعت، مجرم بر خلاف خواست قانونگذار و بر خلاف هدف قوانین اقدام می‌كند و از راه توسل به پارتی، بر اراده‌ی قانونگزار و هدف قانون چیره می‌گردد . این گونه شفاعت ،‌در دین ظلم است و در آخرت غیر ممكن .ایرادهایی كه بر شفاعت می‌شود ، بر همین قسم از شفاعت وارد است، و این همان است كه قرآن كریم آن را نفی فرموده است. شفاعت صحیح، نوعی دیگر از شفاعت است كه در آن ، نه استثناء و تبعیض وجود دارد و نه نقض قوانین ، و نه مستلزم غلبه بر اراده‌ای قانونگزار است. قرآن این نوع شفاعت را صریحاً تأییدكرده است...[12]»

 

3ـ شفاعت كبری و شفاعت صغری

« شفاعت كبری عبارت است از شفاعت پیامبر (ص)در روز قیامت برای شروع دادگاه الهی. یكی ازمهم‌ترین احادیث شفاعت در باب شفاعت كبری است و رفتن مردم به خدمت انبیای الهی و ارجاع انبیای الهی به رسول اكرم و كلام خداوند به ایشان در باب اجازه شفاعت. (مسلم،‌كتاب الایمان ، حدیث 322؛ تفسیر عیاشی،‌سوره اسراء 79) این همان «مقام محمود» رسول (ص) است كه در كتب شیعه و سنی فراوان در مورد آن بحث شده است (المیزان ج 1/175) و قرآن نیز به آن اشاره كرده است (اسراء 79) . شفاعت صغری،‌شفاعت شافعان برای قلم عفو كشیدن توسط پروردگار بر گناهان و لغزشهای مردمان و حتی ازدیاد درجات بهشتیان است(كشاف اصطلاحات الفنون 1/762) معمولاً گونه‌ی دوم شفاعت در میان عامه مردم ، استعداد بدفهمی و سوء استفاده داشته است...[13]»

 

4ـ شفاعت مردود شفاعت مثبت

«خیالهای بیهوده‌ی یهود پیرامون شفاعت باطل و بی‌اساس است،‌آنان تصور می‌كردند كه چون فرزندان پیامبران‌اند هر اندازه هم مجرم باشند، مورد شفاعت نیاكان خود قرار خواهند گرفت،‌و نیز تصور می‌كردند كه برای گناهان می‌توان بدل تهیه نمود. قرآن برای كوبیدن چنین افكار غلط فرمود: و لایقبل منها شفاعة و لایؤخذ منها عدل ....[نوع درم شفاعت مردود، در مورد گروهی است] كه پیوند ایمانی خود را با خدا قطع نموده و با شفیعان روز رستاخیز رابطه‌ی معنوی برقرار نكرده‌اند،‌از شفاعت محروم بوده، و هرگز برای آنان شفیعی نخواهد بود مانند بت‌پرستان و منكران توحید و روز رستاخیز...[همچنین] بت‌های مصنوعی عرب جاهلی حق شفاعت در روند رستاخیز ندارند و آنها پست‌تر از آنند كه درباره‌ی پرستندگان خود شفاعت نمایند. اما شفاعت‌های مثبت و مجاز به قرار زیر است: 1ـ شفاعت از آن خداست و حق مختص او می‌باشد و احدی در این حق نمی‌تواند با او منازعه كند. 2ـ به طور كلی گروهی از بندگان خدا بدون آن كه از نام و خصوصیات آنها آگاه باشیم تحت شرائطی كه مهم‌ترین آنها اذن خداوند است در مورد افراد محدودی كه مورد انتخاب و رضایت خدا می‌باشند، شفاعت می‌نمایند و شفاعتشان پذیرفته می‌شود. 3ـ گروهی از بندگان خدا به نام فرشته و حاملان عرش به اذن خداوند در روز رستاخیز شفاعت خواهند نمود و شفاعت آنها پذیرفته خواهد شد[14]

 

 

شرایط شفاعت كننده

بدون شك،در نظام حكیمانه و احسن خلقت، هیچ امری بدون حصول مقدمات و علل خاص آن، تحقق نمی‌یابد. برای مسأله‌ی شفاعت نیز ـ كه خود در مجموعه‌ی علی و معلولی جهان قابل تصور است ـ شروط و پیش‌زمینه‌هایی لازم است،‌نه آنكه امری بی‌قید و شرط باشد. بعضی از این شرائط به شفاعت كننده اختصاص دارد كه بدان اشاره می‌كنیم .مهم‌ترین این امور عبارتند از :

1ـ اذن الهی : من ذالذی یشفع عنده الاباذنه (بقره /255) و لاتقع اشفاعة الا لمن اذن له (سبأ 23) این آیات صراحت دارد كه شفیع را باید خدا منصوب كند و به وی اجازه دهد، چرا كه مطلق شفاعت از آن خداست و حكومت آسمانها و زمین از اوست (زمر/44)

2ـ پذیرش توحید و علم به مورد شفاعت : ولایملك الذین یدعون من دونه الشفاعة الا من شهد...(زخرف /86)

آنها كه توحید و یگانگی خدا را در تمام مراحل پذیرفته‌اند و در برابر حق به طور كامل تسلیمند. آری این گروه به اذن پروردگار مالك شفاعتند، ولی چنان نیست كه آنها برای هر كس، هر چند بت‌پرست و مشرك و منحرف از آیین توحید باشد شفاعت‌كنند بلكه آنها به خوبی می‌دانند برای چه كسی اجازه‌ی شفاعت دارند (و هم یعلمون زخرف /869 به این ترتیب، فرشتگان ، خود شهادت به وحدانیت خدا می‌دهند و به همین دلیل اجازه‌ی شفاعت پیدا كرده‌اند،‌و دیگر آنكه آنها محل و مورد شایسته‌ی شفاعت را به خوبی می‌شناسند[15]

پس به طور خلاصه این آیه شرط عمده‌ی شفعا را در پیشگاه خدامشخص می‌سازد: آنها كسانی هستند كه حق را در تمام مراحل می‌شناسند و از روح توحید به خوبی آگاهند و از شرایط شفاعت‌شوندگان نیز باخبرند.[16]

 

شرایط شفاعت شونده:

یكی از برداشتهای نادرست از شفاعت ،‌این است كه « ما هر گناهی بكنیم، با شفاعت نجات پیدا خواهیم كرد»! در حالی كه چنین نیست،‌و شفاعت شامل هر كسی نمی‌شود ؛ بلكه شرایط و خصوصیاتی برای كسب شایستگی شفاعت شدن، لازم است،‌كه در آیات قرآن بدان اشاره شده است:

1ـ رضایت و خشنودی خدا: ولایشفعون الالمن ارتضی (انبیا 28) طبق این آیه، شفاعت شفیعان ، منحصراً شامل كسانی است كه به مقام ارتضاء یعنی پذیرفته‌شدن در پیشگاه خدا رسیده‌اند . علامه طباطبایی(ره) ذیل این آیه می‌نویسند:« منظور خشنودی از خود آنها ـ یعنی از دین آنها ـ است نه خشنودی از اعمالشان [17]».

2ـ داشتن عهد و پیمان الهی: لا یملكون الشفاعة‌الا من اتخذ عند الرحمن عهداً (مریم 87) « در این كه منظور از عهد در این آیه چیست، مفسران بحث‌های فراوانی كرده‌اند. بعضی گفته‌اند عهد همان ایمان به پروردگار و اقرار به یگانگی او و تصدیق پیامبران خداست. بعضی دیگر گفته‌اند عهد در اینجا به معنی شهادت به وحدانیت حق و بیزاری از كسانی است كه در برابر خدا پناهگاه و قدرتی قائلند، و همچنین امید نداشتن به غیر الله. در مجموع عهد ،‌معنی وسیعی دارد كه هر گونه رابطه با پروردگار و معرفت به اطاعت او و هم‌چنین ارتباط و پیوند با مكتب اولیای حق و هر گونه عمل صالح در آن جمع است[18]».

3ـ پرهیز و توبه از ظلم و گناه: قاللظالمین من حمیم و لا شفیع یطاع (غافر 18) در این آیه صلاحیت شفاعت شدن از «ظالمان» سلب شده است . « اگر ظلم را به معنی وسیع كلمه تفسیر كنیم، شفاعت منحصر به مجرمانی خواهد بود كه از كار خود نادمند و پشیمان ،‌و در مسیر جبران و اصلاحند. و در این صورت شفاعت،‌پشتوانه‌ای خواهد بود برای توبه و ندامت از گناه، (و اینكه بعضی تصور می‌كنند كه با وجود ندامت و توبه نیازی به شفاعت نیست، اشتباهی [بزرگ] است)[19]»

سخن علامه طباطبایی به عنوان جمع‌بندی این مبحث مناسب است. ایشان معتقد است« از مجموع [آیات] ، این حقیقت روشن می‌شود كه مشمولین شفاعت، آنهایی هستند كه متدین به دین حق می‌باشند ،‌و گناهان كبیره‌ای انجام داده‌اند ولی خدا از دین آنها خشنود است[20]»

در اینجا ذكر داستانی در مورد رابطه گناه و شفاعت (و جرأت بر گناه) جالب به نظر می‌رسد . « عالم ربانی،‌مرحوم یاسری ـ از علمای محترم تهران ـ چنین نقل می‌كرد كه شاعری به نام «حاجب»  كه در مسأله شفاعت گرفتار اشتباهات عوام شده بود، شعری به این مضمون می‌سراید :

حاجب اگر معامله‌ی حشر با علی است               من ضامنم كه هر چه بخواهی گناه كن!!

شب هنگام امیرمؤمنان علی(ع) را در خواب می‌بیند در حالی كه عصبانی و خشمگین بوده می‌فرماید شعر خوبی نگفتی ! عرض می‌كند چه بگویم؟ می‌فرماید شعرت را این چنین اصلاح كن :

حاجب اگر معامله‌ی حشر با علی است               شرم از رخ علی كن و كمتر گناه كن ![21]

 

شفیعان حقیقی و كاذب

در قرآن كریم ،‌مسأله‌ی شفاعت به طور سلب و ایجاب بیان شده است ، یعنی در برخی موارد،اعتقاد (باطل) به شفیع بودن كسی یا چیزی نفی شده است ، و در موارد دیگر ، شفاعت شخص یا اشخاصی مورد تأیید است .

 

شفیعان دروغین:

در آیه‌ی 48 سوره‌ی بقره (و نیز آیه 123 همین سوره)، عقیده‌ی نادرست یهود در زمینه‌ی شفاعت، رد شده است: و اتقوایوماً لاتجزی نفس عن نفس شیئاً و لایقبل منها شفاعة و لایوخذ منها عد لو لاهم ینصرون » آنان تصور می‌كردند كه چون فرزندان پیامبران هستند ،‌هر اندازه هم مجرم باشند،‌مورد شفاعت نیاكان خود قرار خواهند گرفت ![22]»

همچنین در آیه‌ای 18 سوره‌ی یونس،‌شفیع بودن بتها را زیر سؤال می برد:

و یعبدون من دون الله ما لایضرهم و لا ینفعهم و یقولون هولاء شفعاؤنا عندالله قل أتنبئون الله بمالایعلم فی السموات و لافی الارض سبحانه و تعالی عما یشركون .

 

شفیعان راستین:

در مورد شفیعان حقیقی نیز در آیات و روایات اسلامی به تفصیل بحث شده است. در اینجا به اختصار به برخی موارد اشاره می‌كنیم.

1ـ ذات حق تعالی: قل لله الشفاعة جمیعاً ...(زمر 44)

2ـ فرشتگان: و كم من ملك فی السموات لاتغنی شفاعتهم شیئاً الا من بعد أن بأذن الله لمن یشاء و یرضی (نجم 26،‌ هم‌چنین ر.ك : انبیا 28ـ26)

3ـ پیامبر گرامی اسلام: در آیه‌ی 5 سوره‌ی ضحی می‌خوانیم : ولسوف یعطیك ربك فترضی، و در سوره‌ی اسراء آیه‌ای 79 آمده است: .... عسی آن یبعثك ربك مقاماً محموداً. كه در روایات و تفاسیر به مسألة‌شفاعت نبوی تعبیر شده است . از آیات دیگر چون : نساء 64، مریم 87،‌زخرف 86، منافقون 5، تیر شافع بودن رسول اكرم استفاده می‌شود . در روایتی از آن حضرت نقل شده است: شفاعت خود را برای گناهكاران امتم كه مرتكب گناهان بزرگ باشند ذخیره كرده‌ام [23].

4ـ امامان معصوم: پیامبر گرامی اسلام در روایتی فرمودند: اهل بیت من شفاعت می‌كنند و شفاعتشان پذیرفته می شود.[24]

5ـ پیامبران الهی : با توجه به آیه‌ی 86 سوره‌ی زخرف ( كه پیش از این در بحث شرایط شفیع بررسی كردیم)،‌از مصادیق روشن عبارت « من شهد بالحق وهم یعلمون» پیامبران الهی هستند، پس این آیه تمام انبیاء را به عنوان شفاعت‌كننده معرفی می‌كنند.

6ـ موارد دیگر كه از روایات به دست می‌آید[25]، مانند: شهدای راه خدا و دین، دانشمندان و علمای دینی، خویشاوندان،‌همسایگان ، افراد باایمان ، و ...

حسن ختام این بخش را دو روایت زیبا از رسول اكرم (صلی الله علیه واله) و امیرمؤمنان علی (ع) قرار می‌دهیم كه به شفیع بودن قرآن صراحت دارد . پیامبر گرامی اسلام فرمود: تعلموا القرآن فانه شافع لأصحابه یوم القیامة قرآن را بیاموزید، زیرا قرآن در روز قیامت اهل قرآن را شفاعت می‌كند . و امام علی (ع) در خطبه‌ای 171 نهج‌البلاغه فرموده است: اعلموا ان القرآن شافع و مشفع ... و انه من شفع له القرآن یوم القیامة شفع فیه بدانید كه قرآن، شفاعت‌كننده‌ای است كه شفاعت او پذیرفته می شود، و قرآن برای هر كس در روز قیامت شفاعت كند. شفاعتش درباره‌ای او پذیرفته می‌شود.

امید كه توفیق و شایستگی داشته باشیم كه مشمول شفاعت شفیعان راستین واقع شویم.

 

شفاعت خداوند

آیاتی در قرآن كریم وجود دارد كه به صراحت و روشنی، شفاعت را منحصر در ذات حق تعالی می‌داند . معنای شفیع بودن خداوند چیست؟ و چرا در این گونه آیات، شفاعت به خداوند اختصاص و حصر یافته است؟ در این قسمت به بررسی این مطلب خواهیم پرداخت.

علامه طباطبایی (ره) در تبیین معنای شفیع بودن خداوند می‌نویسد:« شفاعت ـ‌یعنی مقام شافعیت ـ درباره‌ی خداوند نیز صادق است،‌زیرا هر یك از صفات او واسطه‌ی فیض میان او و مخلوقات اوست، و در واقع شفیع و شافع مطلق اوست، چنانكه می‌فرماید: قل لله الشفاعة جمیعاً له ملك السموات و الارض ... (زمر 44) ، مالكم من دونه من ولی و لا شفیع (سجده 4)، ‌لیس لهم من دونه ولی و لاشفیع ... ( انعام 51)[26]».

چنانكه گفتیم«مراد از شفیع، واسطه است ـ‌ به عبارت دیگر،‌آنكه میان اسباب و مسببات رابطه است و یكی را به آن دیگری می‌رساند ـ علی هذا شفیعی جز خدا نداریم. فقط اوست كه فیض می‌رساند و فقط اوست كه مسببات را از اسباب جاری می‌كند و میان آنها رابطه برقرار می‌نماید[27] . یعنی شفیع قرار دادن خاص خداست كه حكومت كائنات در دست اوست و نیز شفاعت در اختیار كسی باید باشد كه كار مشفوعها به او راجع است، اگر شفاعت را قبول كند، حال مشفوع را اصلاح نماید والا نه. و چون بازگشت به سوی خداست[ثم الیه ترجعون] پس جعل شفاعت در دست اوست[28]».

می‌توان نتیجه گرفت مفهوم انحصار شفاعت در مورد خداوند نیز از لحاظ میزان و اصل تأثیر آن است ، یعنی هیچ شفاعتی مؤثر نخواهد بود مگر آن كه به اذن الهی و با حصول شرایط لازم (در شفیع و مشفوع) صورت بگیرد.

 

یك سؤال

یكی از مهم‌ترین اشكالات و شبهات مطرح شده در مورد شفاعت ، رابطه‌ی آن با سنن و احكام خداوند،‌توجیه آن نسبت به علم و اراده و قدرت و حتی عدالت خدای متعال ـ و به طور كلی،‌توحید ـ می‌باشد. این كه آیا در خواست شفاعت از خدا،‌ نوعی درخواست ظلم محسوب می‌شود؟ آیا قبول شفاعت، تخلف در احكام خداست؟ آیا شفاعت نقض غرض نیست؟ و شفاعت منجر به تغییر در علم و اراده‌ی خدا نمی‌شود؟ و ...

باید توجه داشت«شفاعت، آن نیست كه مجرم با كمك شفیع، جلو مقررات خدایی را بگیرد و نقض قانون كند مثل پارتی بازی‌های دنیا. بلكه خود قانونگذار (خدا) همان‌طور كه عده‌ای را در دنیا وسیله‌ی هدایت و واسطه رساندن احكام،‌قرار داده ،‌آنها را در آخرت وسیله‌ی مغفرت خویش قرار داده است[29]». بنابراین وضع كردن شفاعت خود جزئی از قانون الهی است و نمی‌تواند ناقص و نافی آن باشد . هم‌چنین شفاعت از مصادیق سببیت است و منافاتی با نظام علی و معلولی حاكم بر جهان ندارد .

ارتباط شفاعت با علم و اراده‌ی خدا دركلام علامه طباطبایی (ره) به وضوح بیان شده : « در مورد شفاعت، تغییری در علم و اراده‌ی خدا حاصل نمی‌شود،‌تغییر، تنها در «مراد» و «معلوم» است ، به این معنی كه خدا می‌داند مثلاً فلان انسان حالات مختلفی بر او عارض می‌شود،‌در فلان روز بر اثر وجود شرایط و اسباب خاصی حالی را دارد كه در آن حال،‌خداوند اراده‌ای درباره‌ی او می‌كند. سپس روز دیگر به واسطه‌ی شرایط و اسباب دیگر، حال تازه‌ای برخلاف حال اول پیدا می‌كند . خداوند هم‌چیزی درباره‌ی او اراده می‌كند (كل یوم هو فی شأن)[30]» در نتیجه شفاعت نیز از اموری است كه اراده‌ی خدا بر آن تعلق می‌گیرد(كه واقع بشود یا نه) و نمی‌تواند علم یا اراده‌ی حق تعالی را زیر سؤال ببرد.

اشكال دیگر بر مسأله‌ی شفاعت، آن است كه گفته‌اند:« شفاعت موجب می‌شود كه جرئت به گناه به وجود آمده بلكه موجب ترغیب به گناه هم می‌گردد»! اما باید توجه داشت كه «شفاعت، فقط امید ایجاد می‌كند و یأس را از بین می‌برد ، گناهكار اگر از هر جا مأیوس باشد و بداند امیدی بر او نیست، در كار گناه بیشتر جری شده و بر شقاوتش می‌افزاید،‌برخلاف آنكه بداند راه نجات از هر سو بسته نشده است[31]...» در این باره در مبحث بعدی بیشتر سخن خواهیم گفت.

 

تأثیر اعتقاد به شفاعت

باور داشتن مسأله‌ی شفاعت می‌تواند دو گونه تأثیر و نقش در زندگی و عمل انسان داشته باشد، تأثیری مثبت ، و تأثیری احتمالاً منفی. چنانكه در قسمت قبل گفته شد، «شفاعت برای جلوگیری از یأس و ناامیدی، و ایجاد پیوند مردم با اولیاء خداست؛ و شفاعت ،‌پاداشی است كه خداوند به اولیاء خود می‌دهد، و بهره‌گیری از آن در روز قیامت تجسمی از بهره‌گیری انسان از نور علم و هدایت انبیاء و اولیاء در دنیاست [32]» با مثالی نازلتر می‌توان موضوع را تبیین نمود: دانش‌آموزی كه در طول عمر نه ماهه‌ی تحصیل خود، هیچ تلاشی نكرده یا تلاشهایش بیهوده و بی‌ثمر بوده،‌و در نتیجه پرونده‌ای پر از خلاف‌های درسی و تخلف‌های انضباطی دارد، در پایان‌ سال با شنیدن این كه امتحانات مردادماه برگزار خواهد شد ،‌شوری دوباره می‌یابد و به تلاشی مجدد بر می‌خیزد، تا شاید گذشته‌ی خود را جبران كند. شفاعت نیز فرصتی جهت تجدید نظر و جبران اشتباهات است،‌با امید به شفاعت، گناهكار خود را رها نمی‌كند و بلكه میزانی را برای شامل شفاعت شدن در نظر می‌گیرد . بنابراین « شفاعت یك مكتب انسان‌ساز است،‌وسیله‌ای است برای بازگرداندن آلودگان از نیمه‌ی راه و جلوگیری از یأس و نومیدی، ـ كه خود عاملی است برای غرق شدن در انحراف و گناه ـ و ایمان به این گونه شفاعت، سبب می‌شود كه افراد گنهكار، رابطه‌ی خویش را با خدا و پیامبران و امامان قطع نكنند، همه پلها را پشت سر خود ویران ننمایند و خط بازگشت را حفظ كنند[33]» فرد غریق هم اگر مطمئن باشد ناجی‌ای وجود خواهد داشت،‌تسلیم امواج سهمگین دریا نخواهد شد.

گفتیم شفاعت، آثاری احتمالاً منفی نیز دارد.بایداضافه كنیم منفی بودن اثر یك چیز كه خود مطلوب و مثبت است،‌به نحوه‌ی استفاده و نگرش به آن بستگی دارد نه آنكه از ذات آن امر منشأ بگیرد . مانند دارو، كه به خودی خود چیز بدی نیست، و در اصل نیز به خاطر آثار مثبت و سازنده و درمانگر وضع شده است. ولی اگر بدون تجویز پزشك و برخلاف مقررات درمانی مصرف شود،‌نه تنها دردی دوا نمی‌كند ،‌چه بسا می‌تواند مضر و بیمار كننده و حتی كشنده باشد. در مورد شفاعت نیز می‌توان گفت اعتقاد صحیح و اصولی به این اصل ثابت ، می‌تواند نجات‌دهنده باشد، ولی بدون رعایت شرایط و در نظر گرفتن مورد و موقع و محدوده‌ی آن،‌هیچ اثر سودمندی نداشته، بلكه مخرب خواهد بود.

 

شفاعت در دنیا

اكثر ما گمان می‌كنیم شفاعت امری اخروی و مربوط به حساب قیامت است. اما می‌توان در این زمینه قائل به تفصیل شده و مفهوم شفاعت را توسعه بیشتری دهیم،‌ به ویژه با توجه به ریشه‌ی لغوی آن كه به معنای واسطه شدن آمده است. در قرآن كریم نیز این مسألة در قالب دو عبارت « شفاعة حسنة » آمده است: من یشفع شفاعة حسنة یكن له نصیب منهاو من یشفع شفعة‌ سیئة یكن له كفل منها ...(نساء ،‌85) . «‌این یك قاعده‌ی كلی در اسلام است كه اگر انسان در كار نیكی و یا در كار بدعتی، واسطه و سبب باشد، از آن پاداش یا كیفر می‌برد ،‌هر چند كه خودش آن كار را نكرده است. از رسول خدا (ص) نقل شده: هر كه امر به معروف یا نهی از منكر كند یا به كار نیكی دلالت یا اشاره كند، او در آن امر شریك است، هر كه امر به بد كند یا به آن دلالت و اشاره نماید، در آن كار شریك است[34]» و بدیهی است این امر به خوبی و بدی و تیر دلالت و وساطت در آنها، مربوط به همین دنیاست نه آخرت. هم‌چنین از كلمه « نصیب منها» در آیه فوق نتیجه گرفته شده كه هر چند « به خاطر محدودیت‌ها، نمی‌توان در هر كاری دخالت مستقیم داشت، ولی با شفاعت‌های خیر می‌توان از آنها بهره برد[35]»

« موعظه ، آشتی دادن،‌تدریس،‌تشویق به جبهه ،‌تعاون بر كار نیك، مصادیق شفاعه خسته هستند، چنانكه در حدیث؛ دعا در حق دیگران، امر به معروف و راهنمایی و حتی اشاره به كار خیر از مصادیق شفاعة خسته ذكر شده است. غیبت، سخن‌چینی ، كارشكنی، تهمت، فتنه،‌ترساندن از جبهه، وسوسه و توطئه نیز مصادیق شفاعة حسینه هستند[36]».

 

 

سخن آخر ...

گر چه به نظر می‌رسد شفاعت صرفاً امری اعتقادی است كه باید در كتب كلامی و اصول دین مطرح و بررسی شود،‌باید توجه داشت كه در صحنه‌ی زندگی فردی و اجتماعی انسانها و به ویژه مسلمین می‌توان نقش جایگاه و كاركرد مناسب و مثبتی برای آن در نظر گرفت . اگر فرزندان ما از ابتدا با این مفهوم آشنا شوند، و دریابند كه وساطت و دخالت در هر كار نیك یابد، برای خود آنان نیز پاداش یا عواقبی در پی دارد ،‌مسلماً در رفتار و گفتارشان تأثیر خاصی خواهد داشت. از لحاظ اخروی نیز باور شفاعت هم امید به غفران الهی را می‌افزاید و باب توبه را باز نگاه می‌دارد، و هم موجب برقراری ارتباط معنوی و عاطفی با اولیاء الهی و شفیعان می‌گردد. به امید روزی كه شفاعت و اعتقاد به آن از متن كتابها به متن زندگی‌ها آورده شود، ان‌شاء الله .

 

 

والسلام.

 

پی‌نوشتها :


 

[1] فراهیدی ،‌خلیل بن احمد، العین، ج 1، ص 260.

[2] راغب اصفهانی،‌مفردات ،‌ج 2،‌ص 475.

[3]  راغب اصفهانی،‌مفردات ،‌ج 2،‌ص 475.

[4] فراهیدی ، همان، ج 1، ص 262.

[5] قرشی ، علی‌اكبر ، تفسیر احسن الحدیث، ج 1،‌ص 132.

[6] طباطبایی، محمد حسین، تفسیرالمیزان(با ترجمه ناصر مكارم شیرازی)، ج1، ص 295.

[7] خرمشاهی، بهاء‌الدین ،‌دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، ج 1، ص 1323(مقاله فرزاد حاجی میرزایی).

[8] مكارم شیرازی، ناصر و دیگران ،‌تفسیر نمونه ، ج 1، ص 323.

[9] با استفاده از : تفسیر نمونه ج1ص 226، هزار و یك نكته از قرآن كریم (اكبر دهقان)ص 249.

[10] طباطبایی، همان،‌ج 1، ص 227 و 229.

[11] قرشی، علی‌اكبر، قاموس قرآن، ج 4، ص 49 و 50.

[12] مطهری، مرتضی ، عدل الهی، ص 223.

[13] خرمشاهی ،‌همان،‌ص 1323.

[14] سبحانی،‌جعفر، شفاعت در قلمرو عقل و قرآن وحدیث، ص 102 تا 104 با تلخیص و تغییر.

[15] مكارم شیرازی، همان ، ج 21، ص 135.

[16] همان،‌ج 21، ص 136.

[17] طباطبایی، همان،‌ج 1، ص 225.

[18] بیستونی، محمد، تفسیر جوان(خلاصه تفسیر نمونه) ج 13، ص 94 و 95.

[19] مكارم شیرازی، همان، ج 1، ص 228.

[20] طباطبایی ،‌همان، ج 1،‌ص 226.

[21] مكارم شیرازی ، همان ، ج 13، ص 305.

[22] سبحانی، جعفر. همان،‌ص 102.

[23] ادخرت شفاعتی لأهل الكبائر من امتی» ر.ك. مجمع البیان ج 1ص 104.

[24] « و یشفع اهل بیتی فیشفعون » ر.ك. مجمع البیان ج 1، ص 104.

[25] جهت ملاحظه‌ی این روایات و نیز مستندات عناوین قبل ، ر.ك. شفاعت در قلمرو عقل ،‌قرآن و حدیث، تألیف استاد سبحانی .

[26] طباطبایی،‌همان،‌ج 1،‌ص 213.

[27] قرشی، علی‌اكبر، احسن الحدیث،‌ج 8،‌ص 281 و 282.

[28] قرشی ،‌همان ،‌ج 9 ص 300.

[29] همو ،‌قاموس قرآن، ج 4، ص 50.

[30] طباطبایی ،‌همان،‌ج 1،‌ص 217.

[31] قرشی، علی‌اكبر ، تفسیر احسن الحدیث، ج 1،‌ص 134،‌135.

[32] قرائتی، محسن ،تفسیر نور، ج 1، ص 511.

[33] مكارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 13،‌ص 391.

[34] قرشی ،‌همان،‌ج 2، ص 420.

[35] قرائتی، همان،‌ج 2، ص 344.

[36] همو ،‌همان،‌ج 2، ص 343.

 
يکشنبه 6/11/1387 - 16:48
كودك
مهارت های اجتماعی استعدادی است که باعث بروز رفتارهایی می شود که به صورت مثبت یا منفی تقویت می شوند و نه رفتارهایی که مورد تنبیه واقع یا از سوی دیگران خاموش می شوند. این مهارت ها می توانند در روابط آدمی با دیگران به نتایج مثبت و موفقیت آمیز منجر شوندمهارت های اجتماعی شامل مهارت در تشخیص خصوصیات گروه ، مهارت در ارتباط با دیگری ، مهارت در گوش دادن ، مهارت در همدردی و مهارت در ارتباط غیرکلامی و مهارت در تشخیص احساسات خوش است .

روانشناسان ، مهارت های اجتماعی را چنین تعریف می کنند

 

رفتارهای انطباقی یاد گرفته شده ای که فرد را قادر می کند تا با افراد دیگر روابط متقابل داشته باشد و از خود پاسخ های مثبت بروز دهد و همچنین از رفتار نامناسب اجتناب کند.

مهارت های زندگی برای کودکان توانایی هایی هستند که به آنان کمک می کنند با موقعیت های زندگی ، بویژه موقعیت های پرخطر به طور صحیح برخورد کنند. وقتی این مهارت ها را کسب کردند، می توانند از ایجاد ارتباط با دیگران سازگارانه عمل کنند و بدون توسل به اعمالی که به خودشان و دیگران صدمه می زنند، مشکلات را حل می کنند. این مهارت ها چه مهارت هایی هستند؟

مهارت خودآگاهی

اولین و زیربنایی ترین مهارت از سری دهگانه مهارت های زندگی است . کسب مهارت خودآگاهی نقش مهمی در سلامت و بهداشت روان ما دارد. خودآگاهی عبارت است از شناخت ویژگی ها، صفات ، رفتارها، عقاید، باورها، توانایی ها و استعدادهای خود.

اولین جز  خودآگاهی ، شناخت ویژگی ها و صفات خویش است . یک قسمت بااهمیت از نحوه نگریستن به خودمان عبارت است از ارزیابی مثبت و منفی راجع به خودمان . این نحوه نگرش به خود ، عزت نفس ما را می سازد. شکل گیری عزت نفس و خودپنداره در ما، از دوران کودکی آغاز می شود. دومین جز  از خودآگاهی شناخت توانایی ها، استعدادها و پیشرفت هایمان است.

هریک از ما موفقیت هایی را در زندگی کسب کرده ایم که ناشی از توانایی ها و استعدادهای ماست که آجرهای ساختمان اعتماد به نفس ما را تشکیل می دهد. اعتماد به نفس هم مانند خودپنداره و عزت نفس در تعاملات اجتماعی شکل می گیرد.

یکی دیگر از اجزای خودآگاهی تصویر واقع بینانه ای است که از خود داریم . پذیرفتن خود واقعی و همسو کردن آن با ایده آل ، تصویری که ما دوست داریم و می خواهیم مانند او باشیم ، نیازمند تمرین و کسب مهارت خودآگاهی است .

چهارمین جزء خودآگاهی شناخت افکار، ارزش ها و باورهایمان است . مجموعه افکار ما باورهای ما را می سازند و مجموعه ای از این باورها، ارزش های ما را می سازند. در حقیقت افکار، باورها و ارزش های ما چارچوب و ساختار ذهنی ما را می سازد و ما براساس این چارچوب یا ساختارهای ذهنی اطلاعات دریافتی از محیط پیرامون را پردازش می کنیم و بر مبنای آن به دنیا و محیط پیرامونمان می نگریم و یا در خصوص دیگران ، خودمان و محیط اجتماعی مان رفتار و قضاوت می کنیم .

آخرین جز و مهمترین جز خودآگاهی که رابطه تنگاتنگی با دیگر اجزای آن دارد، شناخت احساس رضایت و نارضایتی ما از خودمان ، زندگی ما یا احساس تغییر است .

شناخت اشتباه ها، نقاط ضعف ، نارضایتی ها و شکست ها، اولین قدم در جهت شناخت تغییر و اقدام در جهت رفع و اصلاح آن است .

از آنجا که نوع رفتار ما ناشی از احساسات ، افکار و نگرشها، نوع برداشت ها، طرز تلقی ، باورها و میزان اعتماد به نفس و عزت نفس ماست ، کسب مهارت خودآگاهی عامل مهمی در ارتباطات ، موفقیت ها و شکست هایمان است .

خودآگاهی عاملی است که موجب می شود، افکار ما به توانمندی ها و نقاط مثبتمان معطوف گردد. به طور کلی ، کسب مهارت خودآگاهی منشا رفتارهای سازنده مفید، مسوولانه و احترام به خود است .در آموزش مهارت های زندگی برای این که کودک بتواند از خود ارزیابی مثبتی داشته باشد و خود را با ارزش بداند، باید از خصوصیات مثبت ، توانایی ها، زیبایی ها و استعدادهای خود آگاه باشد و به آنان ارج گذاشته و از این ویژگی ها احساس خوشحالی و رضایت کند.

علاوه بر این ، کودک باید قادر باشد به طور واقع بینانه محدودیت ها، کاستی ها و ناتوانایی های خود را ببیند و آنها را به عنوان قسمتی از خود بپذیرد و از وجود آنها شرمنده نباشد. قبول اشتباه ها و یادگیری از آن یکی دیگر از نکاتی است که باعث افزایش عزت نفس و کسب مهارت خودآگاهی در کودکان و نوجوانان می گردد.

پس به طور کل از خودآگاهی یعنی شناخت خودآگاهی از نقاط ضعف و قوت ، خواست ها، ترس ها، رغبت ها و تمایلات خود این توانایی به ما کمک می کند تصویر واقع بینانه ای از خود داشته باشیم و حقوق و مسوولیت هایمان را بهتر بشناسیم .

همدلی

همدلی یعنی این که بتوانیم زندگی دیگران را حتی زمانی که در آن شرایط قرار نداریم درک کرده و بتوانیم انسان های دیگر را حتی وقتی با آنها نیز متفاوت هستیم پذیرفته و به آنها احترام بگذاریم. همدلی نوع خاصی از توجه داشتن به دیدگاه های دیگران است. همدلی دارای دو جزء شناختی و عاطفی است. جزء شناختی همدلی عبارت است از توانایی در شناسایی و نامگذاری حالات دیگران و توانایی در تشخیص و حدس دیدگاه های شخص مقابل.

جزء عاطفی همدلی نیز توانایی نشان دادن پاسخ عاطفی مناسب است . یعنی در موقعیت های مختلف و در برخورد با اطرافیانمان بتوانیم دیدگاه ها، طرز فکر، عقاید و حالات عاطفی آنها از جمله خشم ، ترس ، غم ، شادی و غیره را تشخیص دهیم و به طرز مناسب و شایسته ای به آنها جواب دهیم .
شرط لازم برای چنین کاری خودآگاهی است و از دیگر شرایط لازم برای ایجاد همدلی بین افراد، شناخت تفاوت های فردی و احترام گذاردن به آن است .

در برنامه آموزش مهارت زندگی ؛ دانش آموز ابتدایی با مهارت خودآگاهی به ویژگی ها و توانایی و علایق خود پی می برد که به دنبال آن در مهارت همدلی متوجه می شوند که دیگران هم افرادی ارزشمند هستند، لذا باید به آنها احترام گذاشت. کودک می آموزد که احترام و قدردانی از دیگران مانند رفتارهای احترام به خود است ، به طور کلی مهارت همدلی به معنی توانایی درک و فهم و احساسات دیگران است .

ارتباط بین فردی

همه ما در طول روز با افراد زیادی در ارتباط هستیم ؛ از پدر و مادر تا... در تمام این ارتباطات اطلاعات و مطالبی رد و بدل می شود که به این طریق می توانیم نیازهای خود را برطرف کنیم. اولین و اساسی ترین نیازهای ما نیاز به زنده ماندن و نیازهای فیزیولوژیکی از قبیل آب ، هوا و پوشاک است . دومین نیاز اساسی ما نیاز به امنیت و آرامش یا به عبارتی دیگر سرپناهی امن و ایمن است مثل خانه امن ، اما بسیاری از ارتباطات نیازهای مهمتر دیگری مانند نیازهای عاطفی و روانی را هم در بر دارد.

در سومین سطح از سلسله مراتب نیازها به نیاز تعلق خاطر یا نیازهای اجتماعی می رسیم . ما به دنبال یافتن کسانی هستیم که با آنها احساس خوشبختی کنیم و از ارتباطات با آنها لذت ببریم و در کنار آنها تجارب بیشتری کسب کنیم . ما نیاز به معاشرت با دیگران ، پذیرش و تایید آنها داریم .

آخرین سطح از نیازهای فردی نیاز به خود شکوفایی است ، ما انسان ها به دنبال کمال خود هستیم . دوست داریم ابعاد جدیدی را در خودمان پرورش و دیدگاه های خود را بسط دهیم و مهارت های جدیدی را کسب کنیم . ما می خواهیم با محقق کردن ظرفیت های خود به بالاترین حد وجودیمان برسیم . واقعیت این است که در روابط بین فردی حرکت ما در مسیر کمال و خودشکوفایی تسهیل می شود و راه را به ما نشان می دهد. این توانایی به ما کمک می کند با دیگران همکاری و مشارکت بهتری داشته باشیم ، به آنها اعتماد کنیم ، مرزهای روابط با دیگران را تشخیص دهیم ، دوستی های مطلوب را حفظ کنیم و در شروع و خاتمه ارتباطات به طور موثرتری رفتار کنیم .

مهارت ارتباطات موثر

همه ما برای ارتباط برقرار کردن با دیگران ، صرف نظر از این که چقدر با آنها صمیمی یا ناآشنا هستیم ، با صحبت و گوش کردن (گفتگو) ارتباط برقرار می کنیم.

همکلاسی ها، دوستان ، آشنایان و خانواده همه جزو شبکه گسترده ارتباطی ما هستند که امکان پذیرش ، آرامش و دانستن احساس بهتری را برای ما مهیا می کنند. بزرگترین شبکه اجتماعی ، ارتباطی و بهبود کیفیت روابط این شبکه ، یکی از روش های بسیار مهم رسیدن به سلامت روان است .

در حقیقت در مهارت برقراری رابطه موثر می خواهیم شیوه صحیح یک ارتباط کلامی و غیرکلامی را بیاموزیم تا بتوانیم نظرها، عقاید، خواسته ها، نیازها و هیجان های خود را به طور صحیح ابراز کرده و به هنگام نیاز از دیگران درخواست کمک و راهنمایی کنیم .

ضعف در مهارت های اجتماعی منشا بسیاری از آسیب ها، از جمله ترک تحصیل ، کم سوادی ، فقدان موفقیت تحصیلی ، خشونت ، بزهکاری و اعتیاد است . به طور عمده ، ضعف در مهارت های اجتماعی از جمله توانایی برقراری رابطه موثر در کودکان و نوجوانان علت رفتارهای پرخاشگرانه یا گوشه گیری و انزواست . این افراد پرخاشگر و ناکام و منزوی معمولا احساس حقارت کرده و عزت نفس ضعیفی دارند. به همین علت ، وجود مشکلات روان پزشکی از جمله افسردگی و اضطراب در این دانش آموزان زیاد است. در واقع ارتباط مفهومی است که از درون فرد برخاسته و به دیگران راه یافته و از فردی به فرد دیگر منتقل می شود.

اولین جزء اصلی ارتباط تفهیم است که این تفهیم یک فرایند دوطرفه است یعنی خود فرد هم معانی پیامی را که می خواهد انتقال دهد باید بداند و بفهمد و هم بتواند به مخاطب خود بفهماند که چه می خواهد بگوید و منظورش چیست . به عبارت دیگر، یک جزئ ارتباط تفهیم و یک جزء دیگر آن تفاهم است .

ارتباط به تسهیم هم نیازمند است که دارای جوانب مختلفی است . گاهی غذای خود را قسمت می کنیم ، گاهی چیزهایی را که یاد گرفته ایم به دیگران یاد می دهیم ، گاهی خبری را که شنیده ایم به آنها می گوییم ، گاهی شادی و عواطف یا مشکلات و سختی ها و ناراحتی های خود را با آنها در میان می گذاریم و به این طریق آنان نیز حمایت های عاطفی خود را با ما در میان می گذارند تا ما احساس آرامش و راحتی بیشتری کنیمآموزش های مهارت های ارتباط موثر حول یه مقوله کلی گوش کردن ، صحبت کردن و ارتباطات غیرکلامی است.

در گوش کردن آنچه مهم است ، کیفیت گوش کردن است . توجه در گوش کردن دو هدف را مدنظر دارد اول این که با تمرکز به محتوای صحبت طرف مقابل پی می بریم و دوم این که احساس و هیجان او را هم درک می کنیم که سهل انگاری در هریک از این موارد موجب خواهد شد ارتباط دو طرف کاهش یابد.

مهارت مقابله با هیجانات و استرس

احساسات و هیجانات بخش مهمی از زندگی و رفتارهای ما را تشکیل می دهند. احساس و هیجان رابطه تنگاتنگی باهم داشته و گاهی معادل همدیگر به کار می روند. بروز هیجانات و احساسات بر حسب سن ، به 2دسته هیجان های اولیه و هیجان های ثانویه تقسیم می شوند.

هیجان های اولیه ، هیجان هایی هستند که در بدو تولد و در 2سال اول زندگی ظاهر می شوند. مانند هیجان های شادی ، غم ، عصبانیت و ترس با افزایش سن کودک هیجانات و احساسات رشد یافته و هیجانات ثانویه در کودک ظاهر می شود.

کودک در اواخر سال دوم زندگی شروع به نشان دادن هیجانات ثانویه می کند. مانند خجالت ، حسادت و غرور. به این گونه احساسات ، هیجانات خودآگاهی نیز می گویند. دلیل این نامگذاری احساس خوشایند و ناخوشایندی است که به دنبال چنین احساسی نسبت به خود پیدا می کنیم .

به طور کلی ، با توجه به اهمیت و قدرت هیجانات و احساسات ، نحوه کنار آمدن با شیوه های کنترل و مدیریت احساسات و هیجانات از اهمیت خاصی برخوردار است . به طوری که امروزه اصطلاح هوش هیجانی در کنار استعداد تحصیلی و هوش مطرح می شود.

هوش هیجانی توانایی است که به ما کمک می کند تا بتوانیم انگیزه های خود را حفظ کرده و در مقابل ناملایمات پایداری کنیم و تکانش ها و حالات هیجانی شدید خود را کنترل و تنظیم کنیم و به موقعیت ها و ناملایمات پاسخ منطقی بدهیم .

برای چنین کاری ابتدا باید احساسات خود را بخوبی شناخته ، به احساسات و حالات هیجانی خوب ، برچسب مناسب بزنیم. مثلا من در حال حاضر عصبانی هستم. در مرحله بعدی احساسات و هیجانات خود را تنظیم یا کنترل کنیم. یعنی سعی در حفظ آرامش خود کنیم .

برای کاهش هیجان می توان از روش هایی مانند پرت کردن حواس ، تنفس عمیق ، درددل کردن ، صحبت کردن با یک دوست یا انجام کاری که احساس خوبی به ما می دهد؛ پیاده روی ، ورزش کردن و... همزمان با شناخت و کنترل احساسات و هیجانات دیگران نیز مهم است .

آخرین مرحله از هوش هیجانی ، حفظ ارتباطها و روابط بین فردی است . در این مرحله به دنبال مهارت شناخت و کنترل عواطف در خود و دیگران بهترین پاسخ به موقعیت داده می شود. مهارت مقابله با استرس ، به نحوه کنار آمدن و سر و کار داشتن با استرس های روزانه می پردازد.

استرس به هر موقعیت و شرایطی اطلاق می شود که تعادل و سازگاری ما را به هم می زند. پس نحوه کنار آمدن یا مقابله با استرس ها، بسیار مهم و ضروری است.

منظور از مقابله یا کنار آمدن با یک استرس ، کوشش ها و تلاش هایی است که ما برای از میان بردن ، برطرف کردن یا به حداقل رساندن و یا تحمل آن انجام می دهیم . برای مقابله با استرس از دو شیوه مقابله مساله مدار و مقابله هیجان مدار استفاده می شود.

شیوه مقابله مساله مدار به تلاش هایی گفته می شود که به منظور از میان بردن استرس انجام می گیرد. مثل مشورت کردن ، مشاوره کردن ، فکر کردن ، تصمیم گیری ، حل مساله و برنامه ریزی کردن ، جمع آوری اطلاعات ، مطالعه کردن شامل شیوه های مساله مدار است.

در شیوه هیجان مدار کار خاصی انجام نمی دهیم، بلکه سعی می کنیم خود را آرام کنیم یا ناراحتی خود را کاهش دهیم زیرا در مواجهه با استرس ابتدا سازگاری و آرامش ما به هم می خورد. شیوه های هیجان مدار عبارت است از دعا، نیایش ، تخلیه و ابراز احساسات ، مانند گریه کردن ، بی قراری کردن ، ابراز خشم به طور صحیح. گفتگوی درونی مانند دلداری دادن به خود، مثبت اندیشی ، توکل کردن به خدا، صبر کردن ، درد دل کردن با دوستان و آشنایان و....

این شیوه به دلیل این که آرامش را به ما بازمی گرداند، بسیار مهم و ضروری است و از انجام مقابله های ناسالم و خطرناک و راه حل های عجولانه و تکانشی جلوگیری می کند. یکی دیگر از مقابله های هیجان مدار که خود شیوه ای از مقابله به حساب می آید، مقابله های معنوی و مذهبی است.

یعنی افرادی که اعتقادات مذهبی و معنوی دارند بهتر در مقابل استرس ها و حتی بیماری ها دوام می آورند و از سلامت روانی و جسمانی بهتری برخوردارند. مقابله های مذهبی و معنوی در کشور ما مانند نذر کردن ، دعا کردن ، نیایش ، قربانی کردن ، امیدوار بودن ، صبر کردن ، هراس نداشتن از اتفاقات ، پیش آمدها، تسلیم قسمت و سرنوشت بودن و... باید توجه داشت برای همیشه و برای هر استرسی نمی توان از این شیوه استفاده کرد. لذا توصیه می شود تا از هر دو شیوه توامان استفاده کرد.

تفکر انتقادی

تفکر انتقادی یا نقادانه تفکری است که در جستجوی شواهد، دلایل و مدارک برای یک قضاوت و نتیجه گیری است. اولین جزء مهارت تفکر انتقادی ، تفکر فعال است . یعنی وقتی با یک موقعیت تصمیم گیری مواجه شدیم ، باید فعالانه به جمع آوری اطلاعات بپردازیم ، احتمالات مختلف را بررسی و با افراد باتجربه و متخصص مشورت کنیم و سپس درباره تمامی این موارد به جمع بندی و نتیجه برسیم.

دومین جزء مهارت تفکر انتقادی ، بررسی دقیق موقعیت ها با پرسش است . در واقع توانایی پرسیدن سوالات یکی از قدرتمندترین ابزارهای تفکر است که غالبا استفاده چندانی از آن نمی شود.

این نوع تفکر به ما کمک می کند مسائل را از زوایای مختلف دریابیم و راه حل های مختلف مساله و پیامدهای آن را ارزیابی کنیم و بلافاصله راه حل های تازه ای برای مشکلاتمان پیدا کنیم . با استفاده از این مهارت تصمیم گیری های ما مناسب تر و مسائل را به طور عملی تر حل می کنیم و معلمان برای پرورش خلاقت در کودکان باید به نحوه شکل گیری اندیشه خلاق در آنان توجه کنند.

مهارت حل مساله

آموزش مهارت حل مساله یک فرآیند چند مرحله ای است. اولین مرحله مهارت حل مساله ، مرحله خودآگاهی است . یعنی آگاهانه بدانیم در چه وضعیتی به سر می بریم . اصلی ترین شاخص خودآگاهی ما، گفتار درونی ماست. حال اگر گفتار درونی ما مثبت باشد، به طبع آن محتوای رفتاری و اعمالی ما نیز مثبت خواهد بود و اگر منفی باشد، اعمال ما نیز منفی می شود بنابراین ، اولین و مهمترین مرحله حل مساله این است که بکوشیم خودآگاهی منفی خود را با به کار بردن گفتارهای درونی مناسب مثبت کنیم .

مرحله دوم حل مساله و تعریف دقیق مساله است . به این منظور که مشکل را به شکل دقیق تعریف کنیم . بیشتر فکر کنیم و با کمک روش های تفکر انتقادی و خلاق به بررسی بپردازیم .

مرحله سوم مهارت حل مساله ، یافتن راه حل است. برای حل مشکل نیز احتیاج به راهکارهای عملی و مفید می باشد که پیش نیاز این مرحله ، بارش فکری (یعنی راه حل های متعدد و زیاد برای مشکل) است.

مرحله چهارم مهارت حل مساله ، ارزیابی راه حل هاست . در این مرحله به کیفیت توجه می شود. آنچه در این مرحله رخ می دهد، اندیشیدن به مزایا و معایب راه حل هاست . نکته بسیار مهم آن است که راه حل به نفع خود ما و دیگران باشد. در این محله از روش (اگر آن وقت ) برای ارزیابی می توان استفاده کرد.

مرحله پنجم مهارت حل مساله ، انتخاب راه حل ، اجرا و بازبینی راه حل هاست. بهترین راه حل آن است که بیشترین مزایا و کمترین ضعف و ضرر را برای ما داشته باشد. برای حل یک مساله ، باید بکوشیم بیش از یک راه حل مناسب را در نظر بگیریم.

ما در زندگی به طور مداوم در حال حل مساله ایم. برخی از این مسائل بسیار ساده اند ولی برخی دیگر به فعالیت های فکری پیچیده ای نیاز دارند. توانایی حل مساله به ما کمک می کند مسائل زندگی مان را به نحو مطلوب حل کنیم. اگر مسائل مهم زندگی ما حل نشده باقی بماند، با فشار روانی روبه رو می شویم و سلامت روانی و جسمانی ما تهدید می شود.

مهارت تصمیم گیری

این مهارت به ما کمک می کند به نحو موثرتری با مسائل زندگی برخورد کنیم . عوامل مختلفی در تصمیم گیری های موثر دخیل هستند. آگاهی از اطلاعات تصمیم ، از عواملی است که باید در روند تصمیم گیری به آن توجه کنیم . اگرچه همه ما تصمیم می گیریم ، ولی همیشه تصمیم های هوشمندانه نمی گیریم .

برخی از این تصمیم گیری های غلط به پیامدهای ناخوشایند منجر می شود. مهارت های تصمیم گیری به ما کمک می کنند به طور صحیح در مورد اعمالمان تصمیم بگیریم و جوانب مختلف انتخاب ها و پیامدهای مثبت و منفی هر یک از آنها را در نظر داشته باشیم. تصمیم گیری مناسب و واقع بینانه موجب بالا رفتن سطح سلامت روانی می شود.

نتیجه گیری

همه ما در زندگی با موقعیت هایی روبه رو می شویم که اگر بدرستی عمل نکنیم ، سلامت روانی خودمان و دیگران به خطر می افتد. این موقعیت ها مختلفند. برای مثال ، چگونه با دوستان و اطرافیان خود ارتباط برقرار کنیم ؟ چگونه مسوولیت های جدید را بپذیریم ؟ چگونه تصمیم بگیریم ؟ چگونه مشکلاتمان را حل کنیم ؟ چگونه با ترس و اضطراب ، ناکامی ، افسردگی و فشارهای روانی مقابله کنیم؟ و... رفتار کردن در این موقعیت ها نیاز به یادگیری دارد. یعنی باید چگونه عمل کردن را تمرین کرد، یاد گرفت و آن را در زندگی به کار برد.

مهارت تفکر خلاق

پرورش خلاقیت در کودکان یکی از اهداف مهم تعلیم و تربیت است اما با افزایش سن کودکان از میزان خلاقیت آنها کم می شود.خلاقیت یک مهارت است و هر مهارت با تمرین و تلاش کسب می شود.

مهارت تفکر خلاق باعث غنای زندگی می شود. از این مهارت می توان در منزل ، به هنگام تفریح بویژه در رابطه با دیگران و در زمینه های شغلی و اجتماعی استفاده کرد. خلاقیت احساسات نیروبخش همچون حس لذت ، ماجراجویی و تفریح در زندگی ایجاد می کند. با به کارگیری مهارت های تفکر خلاقانه ، افکار جدید و راه حل های نوآورانه به ذهن خطور می کند.

يکشنبه 6/11/1387 - 16:44
دعا و زیارت

 

1ـ آغاز سخن

آیه شریفه « انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیراً » [احزاب/33] از آیات محكم كلام‌الله مجید است كه علاوه بر روایات فراوان شیعه، به گواهی احادیث بی‌شمار منقول از طریق اهل سنت نیز در شأن پنج تن آل عبا نازل شده است . این آیت روشن الهی كه به « آیه تطهیر» نامبردار است، حقیقت انسان‌های والایی را ترسیم می‌كند كه با گذر از عوامل مادی و خاكی، به عالی‌ترین مرزهای عصمت و طهارت دست یافته،‌گوهر انسانیت را تنها به بهای رضوان الهی و خشنودی خداوند معامله كردند ؛ به گونه‌ای كه اگر فضیلت و تقوای همه انسانها یك جا جمع شود،‌قطره‌ای در برابر دریای بی‌كران فضائل آنها بیش نخواهد بود. اینان همان مفسران حقیقی كلام‌الهی‌اند كه در بیان منزلت رفیع و جایگاه بس بلندشان فرمود:« انه لقرآن كریم فی كتاب مكنون لایمسه الا المطهرون » [ 79ـ78] .

راستی تعصب با جمود فكری تا چه حد باید باشد كه مفسری، انبوه بی‌شمار مدارك عقلی و نقلی را به یكبار كنار نهاده،‌صرفاً با تكیه بر اقوال ضعیف اشخاصی همانند «عكرمه»، دشمن سرسخت علی u و سردسته گروهی از خوارج[1] ، نزول آیه تطهیر را در شأن اهل بیت u از اساس منكر شود؟!

آیا بی‌توجهی و سهل‌انگاری مفسرانی نظیر فخر رازی به شأن نزول این آیه، جز عناد و تعصب محمل دیگری می‌تواند داشته باشد؟! او كه علی‌رغم اطناب ممل و زیاده‌گویی فراوان كه شیوه تفسیری اوست، وقتی به آیه شریفه تطهیر می‌رسد آن گونه شتابزده و عجولانه از آن رد می‌شود كه هر خواننده آشنا به شیوه تفسیری‌اش را به شدت دچار شگفتی می‌سازد؛ حال آن كه بسیار بعید می‌نماید مفسری همچون فخر رازی نداند كه این آیه از مشهورترین آیات مورد استشهاد شیعه، در اثبات عصمت و طهارت اهل بیت u است .

به منظور آشنایی بیشتر با شأن نزول آیه مذكور و نقد و بررسی دیدگاه اهل سنت در این زمینه، نخست به اصل آیه می‌پردازیم:

 

2ـ آیه تطهیر

این آیه در سوره احزاب و در ضمن آیه‌ای قرار دارد كه خطاب صدر آیه متوجه زنان پیامبرr است و همین امر سبب گردیده است برخی به القای شبهه پرداخته، نزول آن را در شأن اهل بیت u انكار كنند یا زنان پیامبرr را نیز در زمره آنان قرار دهند. اصل آیه چنین است:

« و قرن فی بیوتكن و لاتبرجن تبرج الجاهلیة الاولی و اقمن الصلوة و آتین الزكاة و أطعن الله و رسوله انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تهیراً ؛ و در خانه‌‌هایتان قرار و آرام گیرند و همانند زینت نمایی روزگار جاهلیت پیشین زینت نمایی نكنید و نماز را برپا دارید و زكات را بپردازید و از خداوند و پیامبر r اطاعت نمایید . همانا خداوند می‌خواهد كه از شما اهل بیت هر پلیدی [احتمالی و شبهه] را بزداید و چنان كه شاید و باید پاكیزه بدارد.»[2]

آیه 28 تا آیه 34 سوره احزاب، درباره زنان پیامبر r و تكالیف و وظایف آنان سخن گفته و به صورت خطاب مستقیم و با تعبیر « یا نساء النبی » ، یا به گونه خطاب غیر مستقیم و با تعبیر « یا ایهاالنبی قل لازواجك » آنان را مخاطب قرار داده،‌ وظایف سنگین آنها را بیان فرموده است . همین امر موجب شده است تا گروهی از مفسران متعصب یا مغرض در صدد توجیه آیه برآمده، زنان پیامبر r را هم مشمول اهل بیت قرار دهند؛ در حالی كه با  نگاهی اجمالی به آیه تطهیر و آیات قبل و بعد آن به خوبی می‌توان به این حقیقت پی برد كه هر گاه مخاطب قرآن زنان پیامبر r هستند ،‌تمامی ضمایر به صیغه جمع مؤنث آمده ،‌حال آن كه همه ضمایر در آیه تطهیر به صورت جمع مذكر است و این خود بهترین دلیل است كه مخاطبان آیه، گروهی غیر از زنان پیامبرند.

پیش از بیان تفصیل دلایل این مدعا برای روشن‌تر شدن بحث، مختصراً به شرح و توضیح برخی مفردات آیه می‌پردازیم:

 

1ـ2ـ انما

چنانكه در مباحث بلاغی و أدبی به اثبات رسیده است، بكار رفتن این واژه در آغاز هر كلام،‌نشانگر نوعی حصر و انحصار در معنای جمله است [3] . قرار گرفتن انما در آغاز آیه مورد بحث نیز بی‌تردید، بیانگر حصر اراده خداوند در اذهاب رجس از اهل بیت u است.

مرحوم علامه طباطبائی در این باره می‌نویسد:

« كلمة انما تدل علی حصر الارادة فی اذهاب الرجس و التطهیر»[4]

 

2ـ2ـ اراده

در این كه از فعل مضارع « یرید» ،‌اراده تشریعی مورد نظر است یا اراده تكوینی، میان علمای فریقین اختلاف نظراست . دانشمندان اهل سنت بر این باورند كه مراد خداوند اراده تشریعی است . در حالی كه به اجماع علمای امامیه، منظور از آن اراده تكوینی است؛ زیرا اراده تشریعی امری نیست كه به گروهی خاص اختصاص داشته باشد . این اراده‌ی است كه خداوند برای همگان خواسته است . ولی در آیه تطهیر خداوند مزیت ویژه‌ای را برای گروهی خاص برشمرده ، به همین دلیل با تأكید فراوان، از جمله بكار بردن « انما» در صدر آیه و آوردن مفعول مطلق تأكیدی «تطهیراً» در ذیل آن ،‌آنها را مورد مدح و ستایش قرار داده است .

 

3ـ2ـ‌رجس

راغب در كتاب « مفردات الفاظ القرآن» می‌نویسد:

الرجس الشیء القذر: رجس یعنی هر چیز پلید و ناپاك

آنگاه درباره انواع آن می‌گوید:

الرجس علی أربعة اوجه،‌ اما من حیث الطبع، و اما من جهة‌العقل،‌و اما من جهة‌الشرع،‌و اما من كل ذلك كالمیتة[5]؛ یعنی رجس چهار قسم است : 1ـ از جهت طبع و سرشت آدمی؛ 2ـ از نظر عقل و خرد؛ 3ـ از جهت شرع و دیانت ؛ 4ـ از تمامی این جهات، مانند پلیدی مردار.

علامه شعرانی، رجس را با رجز مترادف می‌داند، جز این كه می‌نویسد:

بعضی گویند با آن فرقی جزئی دارد یكی به معنای پلیدی ظاهری است و دیگری معنوی [6].

برای واژه‌ رجس در كتب تفسیر و غیر آن، معانی و مصادیق متعددی ذكر شده است كه به پاره‌ای از آن اشاره می‌شود:

ابن جوزی می‌نویسد:

در معنای اصطلاحی رجس پنج قول است :

الف ـ حسن گوید : مراد از آن شرك است:

ب ـ سدی آن را اثم و گناه می‌داند؛

ج ـ به عقیده ابن زید، مراد از رجس شیطان است ؛

د ـ‌ماوردی گوید: شك و تردید مراد است ؛‌

هـ‌ ـ در نقل دیگری از او آمده است كه منظور از آن ،‌معاصی و جرایم است [7] .

ابوحیان اندلسی پس از نقل موارد فوق، در تفسیر خودمی‌افزاید:

الرجس یقع علی الاثم و علی العذاب وعلی النجاسة و علی النقائص، فاذهب الله جمیع ذلك عن اهل البیت u[8]

طبری، مفسر نامدار جهان تسنن، رجس را سوء و فحشا دانسته، به نقل از ابن زید می‌نویسد: « مراد از رجس در این آیه شیطان و در باقی موارد شرك است »[9].

آلوسی پس از نقل مطالب ابن جوزی و ابوحیان كه بعضاً بر اساس ذوق و سلیقه شخصی اظهار شده است، می‌نویسد:« ولایخفی علیك ما فی بعض هذه الاقوال من الضعف »[10].

برخی نیز بدون اشاره به مصادق معینی، بر این باورند كه : « استعار للذنوب الرجس و للتقوی الطهر»[11]

چنانكه ملاحظه می‌شود، بسیاری از این اظهارنظرها با تكیه بر دلایل عقلی و نقلی متقنی ارایه نشده، بلكه صرفاً بر اساس اجتهاد و استنباط شخصی یا ذوق و سلیقه فردی بیان گردیده است و به تعبیر آلوسی، ضعف و سستی پاره‌ای از این اقوال در همان نظر ابتدایی روشن می‌شود؛ زیرا دلیلی بر انحصار رجس در یك یا چند مورد خاص وجود ندارد. گر چه پاره‌ای از این اظهارنظرها در كتب شیعه نیز راه یافته است، اما به عقیده نگارنده سخن حق، كلام مرحوم علامه طباطبائی است كه می‌فرماید:

رجس به كسره « راء» به معنای قذرات است و قذرات عبارت از وضعیت و حالتی در شیء است كه باعث تنفر و انزجار از آن می‌شود. این پلیدی و قذارت یا به حسب ظاهری است ؛ مانند پلیدی خوك ،‌چنانكه خداوند می‌فرماید:« او لحم خنزیر فانه رجس» [انعام /145] و یا به حسب باطن شیء است؛ یعنی همان پلیدی معنوی. مانند شرك و كفر و اثر عمل زشت. همان‌گونه كه قرآن می‌فرماید: « و اماالذین فی قلوبهم مرض فزادتهم رجساً الی رجسهم و ماتوا و هم كافرون» [توبه/125]. در این دیدگاه ،‌رجس عبارت از یك نوع ادارك نفسانی یا اثر شعوری ناشی از تعلق و وابستگی قلب به اعتقاد باطل یا عمل زشت و ناستوده است [12] .

دیگران نیز با تعمیم و توسعه در معنای رجس، آن را شامل تمامی انواع پلیدیها دانسته بر این عقیده‌اند كه هم اقسام ناپاكی‌ها نظیر شرك،‌كفر. ضلالت، جهالت، اخلاق زشت و همه معاصی اعم از كبائر یا صغائر از موارد رجس به شمار می‌آید و اذهاب تمامی اینها عصمت است و آن به اهل بیتu اختصاص پیدا كرده است [13].

 

4ـ2ـ اهل

این واژه در لغت به معنای شایسته، سزاوار و افراد تحت تكفل آدمی بكار رفته است . واژه « اهل » غالباً با مضاف‌الیه بكار می‌رود چنان‌كه گویند: اهل الرجل، یعنی كسان و خویشان او یا افرادی كه در نسب، عشیره یا قبیله. با او شریك‌اند. اهل الامر ،‌یعنی والیان و حكمرانان و اهل المذهب، یعنی صاحبان دین و آئین[14].

واژه اهل دوازده مورد در قرآن با مضاف‌الیه خاص بكار رفته است كه عبارتند از :‌اهل الانجیل، اهل البیت ، اهل التقوی ، اهل الذكر،‌اهل القری، اهل القریة ،‌اهل الكتاب، اهل مدین، اهل المدینة‌، اهل المغفرة،‌اهل الجنة ،‌ اهل یثرب[15].

 

5ـ2ـ بیت

راغب می‌نویسد: بیت، مسكن و مأوای آدمی در شب است . ولی به تدریج بدون در نظر گرفتن شب،‌بر مسكن اطلاق گردید. جمع بیت،‌ ابیات و بیوت است؛ اما ابیات به شعر اختصاص یافت و برای مسكن،‌بیوت بكار رفت [16].

واژه بیت در آیه مذكور بدون هیچ وصف یا اضافه‌ی ذكر گردیده و به تعبیر مرحوم سید قطب: خداوند گروهی را اهل بیت نامید و برای بیت هیچ وصفی ذكر نفرمود،‌گویا در عالم تنها یك خانه است كه آن قدر معروف و مشهور است كه نیازمند هیچ گونه شرح و توصیفی نبوده و آن خانه، خانه اهل بیت است[17].

 

6ـ2ـ اهل البیت

گر چه تركیب اضافی فوق به معنای خانواده و خاندان است؛ اما هر گاه به طور مطلق و بدون هیچ قیدی بكار رود، به دلیل آیه تطهیر،‌به خاندان پیامبر r اختصاص می‌یابد [18] ؛ بنابراین توجیه تكلف آمیز مؤلف محقق كتاب « التحقیق فی كلمات القرآن » در نفی سخن مذكور و اثبات عدم اختصاص اهل بیت R ـ آنگاه كه مطلق بكار رود ـ[19] به خاندان پیامبر r بر تحقیق عمیق استوار نبوده، چندان قابل اعتماد نخواهد بود. به ویژه این كه پیامبر r بر تحقیق عمیق استوار نبوده، چندان قابل اعتماد نخواهد بود. به ویژه این كه پیامبر r پس از نزول آیه تطهیر،‌ ماهها پیش از نماز صبح به در خانه حضرت فاطمه r  آمده، با صدای بلند می‌فرمود :‌« السلام  علیكم اهل البیت  و رحمة‌الله و بركاته ».[20]

به علاوه در حدیث قریب به تواتر « ثقلین» ، پیامبر با صراحت اهل بیت را در كنار قرآن قرار داده، چنین فرمود: « انی تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتی اهل بیتی ....».[21]

آری پس از چنین تأكیدهای فراوان بود كه اصطلاح مذكور به تدریج به عنوان نامی خاص،‌بلكه صفتی ممتاز برای جماعتی مخصوص، یعنی پنج‌تن آل عبا گردید.

یادآور می‌شود كه اصطلاح اهل بیت سه‌بار در قرآن بكار رفته است:

1ـ در سوره هود: « رحمة‌الله و بركاته علیكم اهل البیت » [ آیه 73] كه مقصود از آن حضرت ابراهیم و همسر اوست ؛ 2ـ‌در سوره قصص : « فقالت هل ادلكم علی اهل بیت یكفلونه لكم»[آیه 12] كه مراد از آن، پدر و مادر حضرت موسی u است؛ 3ـ در سوره احزاب ، كه به آیه تطهیر ـ آیه مورد بحث ـ معروف گشت .

نكته قابل توجه در كاربرد سه‌گانه فوق ، آن است كه تنها در سومین مورد،‌واژه اهل بیت یك معنای اصطلاحی خاصی به خود گرفته و مصادیق مشخصی یافته است . چنانچه علامه طباطبایی در این باره می‌فرماید:

و بالبناء علی ما تقدم،‌تصیر لفظة اهل البیت اسماً خاصاً ـ فی عرف القرآن ـ بهؤلاء الخمسة و هم النبی r و علی و فاطمة و الحسنان u . لایطلق علی غیر هم و لو كان من اقربائه الاقربین [22].

 

3ـ شأن نزول آیه تطهیر

پیش از این، به اجمال گذشت كه آیه مذكور در ضمن آیات مربوط به زنان پیامبر r قرار گرفته است و همین امر موجب به اشتباه افتادن گروهی شد كه نزول آیه را عام دانسته، زنان حضرت را نیز مشمول آن قرار دهند؛ در حالی كه به اجماع علمای شیعه و بسیاری دیگر از دانشمندان اهل تسنن، آیه تطهیر نزولی خاص داشته و مخصوص پنج نفری است كه در زیر یك عباگرد آمدند و به اصحاب كسا معروف گشتند.

ابن جوزی از علمای بنام اهل سنت می‌نویسد:

در شأن نزول این آیه مجموعاً سه عقیده ابراز شده است:

الف ـ برخی نظیر عكرمة و مقاتل با اصرار بسیار آن را در شأن زنان پیامبر r می‌دانند؛

ب ـ گروهی همانند ضحاك،‌آن را شامل اهل، خانواده، زنان و خویشان حضرت می‌دانند؛‌

ج ـ جمعی دیگر نظیر ابوسعید خدری، ام سلمة‌،‌عائشة و انس، نزول آیه را در شأن پنج‌تن آل عبا می‌دانند كه به نظر من به حقیقت و صواب نزدیك‌تر است [23].

 

4‑- اهل سنت و آیه تطهیر

بسیاری از علمای عامه دخول پنج تن اصحاب كسا را در شمول آیه تطهیر انكار نمی‌كنند ؛ اما جماعتی از آنان تخصیص اجماعی شیعه را نپذیرفته، بر این باورند كه سیاق ورود آیه و چگونگی قرار گرفتنش در ضمن آیات مربوط به زنان پیامبر r ،‌به همراه برخی روایات ، بهترین گواه صحت ادعای آنان و رد مدعای شیعه است. پیش از پرداختن به نقد تفصیلی این دیدگاه انحرافی، چند روایت مورد استشهاد آنان را ذكر می‌كنیم:

1ـ‌روی ابن جریر عن عكرمة انه كان ینادی فی السوق:« انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت » نزلت فی نساء النبی r خاصة [24] ؛ ابن جریر از عكرمه چنین روایت كرده است كه او در بازارها این گونه آواز می‌داد : آیه « انما یرید الله ...» در شأن زنان پیامبر r نازل شده است .

در خور یادآوری است كه روایت مذكور را سعید حوی در حالی از طیری نقل می‌كند كه طبری در ذیل آیه مذكور، بیش از ده روایت در اثبات شأن نزول خاص آیه تطهیر در شأن پنج‌تن آل عبا نقل كرده و تنها همین یك روایت را از عكرمه آورده است [25] . مع‌الاسف ،‌سعید حوی همه آن روایات را به یكباره به كناری می‌نهد و تنها روایت ضعیف عكرمه را دست مایه استدلال خویش قرار می‌دهد!

2ـ عن عكرمة انه قال : لیس بالذی تذهبون الیه. انما هو نساء النبی r [26] ؛ عكرمه گفته است : واقعیت آن گونه كه می‌پندارید نیست، بلكه این آیه در شأن زنان پیامبر r است.

3ـ عن عروة انه قال :« انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت » قال : یعنی ازدواج النبی r نزلت فی بیت عائشة[27] ؛ از عروة بن زبیر نیز نقل شده است كه گفت: آیه تطهیر در خانه عائشه و در شأن زنان پیامبر r نازل شده است .

این اقاویل بخشی از مهم‌ترین روایاتی است كه اهل سنت در این باب بدان استناد می‌كنند. نكته جالب این است كه راویان بسیاری از این روایات اشخاصی همچون عكرمه،‌مقاتل و عروه هستند كه همگی به دشمنی و خصومت با اهل بیت u به ویژه شخص حضرت علی u معروفند. در پاره‌ای موارد، از دیگران، نظیر ابن عباس هم به عنوان یكی از راویان یاد می‌شود؛ اما تردیدی نیست كه چنین نسبت‌هایی از سوی افرادی مانند عكرمه، غلام ابن عباس انجام گرفته است تا از این طریق بتوانند برای ادعای دروغین و ساختگی خویش در بین مردم مقبولیتی دست و پا كنند . از ابن عباس احادیث بسیاری در تأیید نزول خاص آیه در شأناهل بیت u نقل شده است كه اگر از صحت و استحكام بیشتری نسبت به آنچه اهل سنت ادعا می‌كنند برخوردار نباشد ، به طور قطع كمتر از آن هم نخواهد بود و در تعارض اخبار، خبرهای مرجوع از اعتبار ساقط است. روایات مربوط به نزول خاص آیه، مرجح است ؛ زیرا حداقل ترجیح این است كه ابن عباس از صحابه و شاهد نزول آیه بود، و این دسته روایات از نظر كمیت و تعداد به مراتب بیشتر از آن چیزی است كه از عكرمه نقل شده است . ولی عكرمه از تابعین است و روایات ادعایی او از نظر تعداد،‌كمتر از احادیثی است كه از ابن عباس نقل گردیده است.

درباره این سه نفر هم خواب است اشاره شود كه عكرمه سردسته طایقه‌ای از خوارج بود كه در راه منصرف ساختن مردم از علی u از هیچ كوشش فروگذار نمی‌كرد . علاوه بر این كه متهم به كذب و جعل حدیث بود؛ به گونه‌ای كه مولای او،‌ابن عباس،‌به صراحت اعلام كرد كه عكرمه به او دروغ‌ها نسبت داده است [28].

از ابن مسیب ـ فقیه مدینه ـ نیز نقل شده است كه به غلام آزاد شده خود سفارش می‌كرد: مبادا به من دروغ و خلاف واقع نسبت بدهی ؛ آن گونه كه عكرمه بر مولای خویش (ابن عباس) چنین كرد[29].

به اجمال باید گفت: عكرمه از سه جهت مورد سوء ظن بود: 1ـ فاسد العقیده بودن به خاطر پیروی از خوارج؛

2ـ فاسق بودن به جهت اخذ صله و انعام از حكام جور؛ 3ـ جاعل و كاذب بودن به دلیل جعل حدیث و دروغ بستن به صحابه [30].

روای دیگر ادعای مذكور،‌ مقاتل بن سلیمان است كه بی‌تردید او را نیز باید در زمره دشمنان سرسخت امیرمؤمنان ،‌علی u دانست. او از نظر اعتقادی، مشبهه است؛ یعنی از زمره كسانی كه خداوند را ـ نعوذ‌بالله ـ شبیه به انسان می‌پندارند.

ابوحنیفه درباره وی گفته است:

مقاتل در اثبات تشبیه،‌ راه افراط پیش گرفته ،‌پروردگار را همچون خلق پنداشته است[31].

دكتر محمد حسین ذهبی از دانشمندان سنی مذهب معاصر، به تفصیل درباره وضع و جعل حدیث به وسیله مقاتل سخن گفته، چننی می‌نگارد:

مقاتل بن سلیمان متهم مجروح ،‌و لا نعلم احداً من علماء عصره ناله مثل مائاله من الطعن و التجریح... و كان یأخذ عن الیهود و النصاری علم القرآن العزیزی الذی یوافق كتبهم،‌ و كان مشبها یشبه الرب بالمخلوقین و كان یكذب مع ذلك فی الحدیث [32].

مؤلف محقق مذكور پس از نقل جرح و قدح برخی دانشمندان نسبت به مقاتل می‌نویسد:

مقاتل بن سلیمان كان رجلاً جسوراً ، هو متروك الحدیث و مهجور القول، و كان یتكلم فی الصفات بما لاتحل الروایة عنه [33].

جای بسی شگفتی است كه چگونه جماعتی به خود اجازه می‌دهند از چنین فردی كه خود به صراحت اعلام می‌كنند نباید از او حدیث نقل كرد، سخنانی به عنوان روایات مورد قبول، نقل كرده،‌بدان استناد نمایند! ولی از آن همه احادیث صحیحی كه علاوه بر كتب شیعه، در بسیاری از جوامع معتبر حدیثی اهل سنت نیز نقل شده است، به این راحتی دست شسته،‌از آن صرف نظر می‌كنند!

اما راوی سومی كه شأن نزول جعلی آیه تطهیر به او نیز منتسب است ،‌عروة بن زبیر، سرسخت‌ترین دشمنان مولای متقیان است. او رسماً حضرت را دشنام داده،‌ احادیث دروغینی در مذمت علی u نقل می‌كرد . از آن جمله است روایت جعلی ذیل كه ابن ابی الحدید معتزلی به صراحت آن را ساختگی می‌داند . طبق این نقل، وقتی علیu به همراه عباس، عموی پیامبرu ،‌به حضور حضرت شرف‌یاب شدند،‌پیامبر r آهسته به عائشه فرمود:‌این دو به هنگام مرگ، غیر مسلمان از دنیا خواهند رفت !!![34].

ابن ابی الحدید ،‌پس از نقل سخن جعلی فوق می‌نویسد:‌

معاویه گروهی از صحابه و جمعی از تابعین را گرد خود جمع كرده، برای آنها پاداش و مقرری فراوانی تعیین نمود و به آنان دستو رداد تا می‌توانند اخبار نادرستی درباره علی u جعل كنند و آنها نیز برای رضایت و خشنودی وی و كسب مزد و پاداش بیشتر،‌در انجام این كار از یكدیگر سبقت می‌گرفتند. از جمله این اشخاص: ابوهریره ،‌عمروبن عاص و مغیرة‌بن شعبه از صحابه و عروة‌بن زبیر از تابعین بوده‌اند [35].

آیا واقعاً می‌توان به روایات چنین اشخاصی اعتمار كرده، شأن نزول آیه تطهیر را در شأن اهل بیت عصمت و طهارت به این راحتی انكار كرد ؟!

چنانكه ملاحظه شد،‌اعتقاد عمومی اهل سنت و دیدگاه حاكم در بین آنان این است كه آیه تطهیر ،‌نزولی خاص ندارد؛ بلكه زنان پیامبر r و احیاناً دیگران هم در شمول آن قرار دارند. مثلاً فخر رازی در این باره می‌نویسد:

اختلف الاقوال فی اهل البیت،‌و الاولی ان یقال : هم اولاده و ازواجه ،‌والحسن والحسین منهم،‌ وعلی منهم لانه كان من اهل بیته‌ بسبب معاشرته ببنت النبی r و ملازمته للنبی r [36].

به عقیده آنان، قرار گرفتن آیه تطهیر در بین آیات مربوط به زنان پیامبر r و روایات صحابه و تابعینی كه در شأن نزول آن ذكر كرده‌اند ،‌بهترین مؤید اثبات مدعای آنان است ؛ اما دلایل فوق هرگز كافی به مقصود نبوده ، به هیچ روی ادعای آنان را اثبات نخواهد كرد.

 

5ـ رد دیدگاه اهل سنت

اینك دلایل مردود بودن ادعای اهل سنت را به تفصیل بازگو می‌كنیم:

1ـ بحث از تناسب آیات و ارتباط میان بخشهای مختلف كلام الهی به ویژه آن دسته آیاتی كه به یكباره نازل گردیده ،‌امری قابل قبول و مورد اعتناست؛ اما نباید فراموش كرد كه نظم فعلی آیات، بر أتساس ترتیب نزول آن نبوده، به دستور پیامبر r انجام پذیرفته است كه اصطلاحاً به آن توقیفی می‌گویند؛‌بنابراین صرف قرار گرفتن آیه‌ای در ضمن آیات یا آیه‌ای دیگر به تنهایی نمی‌تواند وابستگی صددرصد آن را با آیات قبل و بعد به اثبات رساند.

تنها نكته‌ای كه می‌توان از سیاق قبل و بعد آیه تطهیر به دست آورد،‌این است كه آیه مذكور در ضمن آیات مربوط به زنان پیامبر r قرار دارد ؛ اما در این كه حتماً باید آن در ارتباط باشد،‌امری نیست كه به راحتی قابل اثبات بوده یا بتوان بر آیه تحمیل كرد؛ به ویژه اگر بر این واقعیت اعتقاد داشته باشیم كه در پاره‌ای موارد، صدر آیه در خصوص یك مطلب است و میانه آن درباره مطلبی دیگر و ذیل آن بیانگر نكته‌ای سوم است [37].

2ـ با تدبر در ظاهر آیه تطهیر این حقیقت به دست می‌آید كه در خود آیه قرینه صارفه و معارضی موجود است كه مانع از ورود زنان پیامبر r یا دیگر نزدیكان حضرت ، در شمول اهل بیت می‌شود؛ زیرا تمامی ضمایری كه در آیات مورد بحث به زنان پیامبر r بر می‌گردد،‌به صیغه جمع مؤنث آمده است ؛ حال آن كه همه ضمایر جمله « انما...» به صورت جمع مذكر است. اگر واقعاً این آیه زنان پیامبر r را هم شامل می‌شد،‌چه انگیزه‌ای سبب شده است همه ضمیرها به یكباره از جمع مؤنث به صیغه جمع مذكر برگردانده شود؟

3ـ در مواردی از قرآن پیش آمده است كه به هنگام بیان مطلبی، خداوند استطراداً یا به صورت جمله‌ای معترضه،‌مطلب دیگری را بیان فرموده است كه بعنوان نمونه،تنها به ذكر دو آیه بسنده می‌شود:

الف ـ در داستان حضرت یوسف آمده است :‌فلما رأی عمیصه قد من دبر قال انه من كیدكن إن كیدكن عظیم،‌ یوسف اعرض عن هذا، و استغفری لذنبك انك كنت من اخلاطئین[یوسف/29 ـ 28] .

چنانكه ملاحظه می‌شود، در اثنای سخن از كید زلیخا و مكر زنانه وی ،‌ جمله معترضه « یوسف اعراض عن هذا» آمده است كه به قبل و بعد خود ارتباطی ندارد،‌بلكه خود جمله مستقل و مجزایی به شمار می‌آید.

ب ـ‌صریح‌تر و روشن‌تر از مورد فوق ، آیه سوم سوره مائده است كه می‌فرماید:

حرمت علیكم المیتة والدم و لحم الخنزیر و ما اهل لغیرالله به والمنخنفة و الموقوذة‌و امتردیة و النطیحة‌و ما أكل السبع الا ما ذكیتم و ماذبح علی النصب و ان تستقسموا بالازلام ذلكم فسق ،‌ الیوم یئس الذین كفروا من دینكم فلا تخشون واخشون، الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلام دیناً فمن اضطر فی مخمصة غیرمتجانف لاثم فان الله غفور رحیم [مائده 3] .

علامه طباطبائی می‌فرمایند:

اگر در صدر و ذیل آیه با دقت و تأمل ژرف‌تری نظر شود،‌این حقیقت به دست می‌آید كه در افاده معنا ،‌خود كلامی تام است و كامل شدن معنایش متوقف بر « الیوم یئس الذین كفروا...» یا « الیوم اكملت لكم دینكم ...» نیست. و اساساً به هیچ وجه نمی‌توان میان آغاز و انجام این آیه و آنچه در میانه آن قرار گرفته است، ارتباطی از جهت معنا پیدا كرد. بلكه باید گفت « الیوم یئس الذین كفروا ...» خود،‌آیه كامل و مستقلی است كه به عنوان یك جمله معترضه در وسط آیه مذكور قرار گرفته است و در دلالت و بیان خویش ابداً نیازمند قبل  و بعد خود نیست؛ بنابراین چه بگوییم این آیه به یكباره نازل گردیده،‌یا گفته شود كه آیه « الیوم یئس الذین كفروا ....» نزولی مستقل داشته و به دستور پیامبر r در این بخش از آیه سوره مائده قرار گرفته است،‌از یك حقیقت نمی‌توان غافل ماند و آن این كه دو جمله مذكور آیه‌ای مستقلی به شمار می‌اید و هیچ یك در افاده معنا به دیگری وابسته نیست.

دلیل بارز این مدعا هم روایات فراوانی است كه از طریق شیعه و سنی در شأن نزول خاص آیه « اكمال دین» نقل شده است [38] . در بسیاری از این روایات بدون هیچ اشاره‌ای به قبل و بعد ایه « الیوم یئس الذین كفروا ...» به شأن نزول اختصاصی آن پرداخته شده است [39].

4ـ ادعای نزول یك باره آیه تطهیر و آیات قبل و بعد آن مطلبی است كه در هیچ یك از روایات مربوط به شأن نزول آن ذكر نگردیده است؛ گر چه بر فرض پذیرش، نزول یك باره آن هم ،‌باز نمی‌توان وجودجمله‌های معترضه را ، همان‌گونه كه مشاهده كردیم،‌ در اثنای آیات انكار كرد. آنچه در این زمینه بیان می‌شود، پیش از آن كه به دلیل متقن عقلی یا نقلی مستند باشد،‌به اجتهاد شخصی و اعمال سلیقه فردی مفسرانی استناد دارد كه خود با تكیه بر سیاق آیات و حب و بغض نسبت به خاندان پیامبر r چنین نتیجه‌گیری نموده‌اند . آنچه به حقیقت نزدیك‌تر می‌نماید،‌این است كه آیه تطهیر نزولی خاص داشته و به دستور شخص پیامبر r در این بخش از آیات قرار گرفته است[40].

5ـ همان‌گونه كه برخی مفسران اهل سنت نیز یادآور شده‌اند، صرف قرار گرفتن آیه تطهیر در ضمن آیات مربوط به زنان پیامبر r ،‌و صرف اعتماد و استناد به معنای لغوی واژه اهل،‌نمی‌تواند جواز دخول آنها در زمره اهل بیت حضرت باشد [41]. این حقیقت را  علاوه بر آنچه اشاره شد،‌می‌توان از داستان حضرت نوح u هم استنباط كرد. آنچا كه ایشان به سائقه عواطف و احساسات پدرانه، از خداوندنجات فرزند خویش را از هلاكت حتمی طلب می‌كند؛ لكن ذات اقدس اله به صراحت می‌فرماید: یا نوح انه لیس من اهلك انه عمل غیر صالح [هود / 46].

بر حسب عرف و لغت،‌واژه اهل به زن و فرزند هم اطلاق می‌شود؛‌ اما چنانكه در آیه مذكور مشاهده می‌شود، ممكن است به دلایلی این عنوان برداشته شده، همسر و فرزند انسان از شمول اهل وی خارج گردند. اگر بر این نكته حقیقتی دیگر اضافه شود كه پس از نزول آیه تطهیر، ام سلمة‌ ـ از همسران باوفای پیامبر r ـ از آن حضرت درخواست كرد كه او را هم به اصحاب كسا ملحق سازد،‌اما حضرت با تعبیر محترمانه « انك علی خیر»،‌او را از الحاق به اهل بیت مانع شد،‌به خوبی دانسته می‌شود كه تنها ارتباط همسری با فرزندی نمی‌تواند آن اندازه مهم و اساسی باشد كه سایر روابط الهی یا انسانی را تحت‌الشعاع قرار دهد. چنانكه ممكن است عكس این قضیه هم صادق باشد و مثلاً فردی كه هیچ ارتباط سببی یا نسبی با شخص دیگری ندارد، به دلیل ارتباط روحی عمیق و پیوند اعتقادی شدید، در زمره اهل بیت وی قرار گیرد. و از قضا چنین ارتباطی رخ داده است و آن‌گونه كه فریقین از پیامبر r نقل كرده‌اند ،‌ایشان درباره سلمان فرمود: «سلمان منا اهل البیت »[42] و بر همین صل اصیل و استوار است كه برخی به جای سلمان فارسی، تعبیر زیبای سلمان محمدی را به كار می‌برند. ناگفته پیداست كه مراد پیامبر r این نبود كه سلمان هم در زمره اهل بیت و اصحاب كسا قرار گرفته است،‌بلكه تكیه حضرت بر این واقعیت بوده است كه سلمان از نظر درجه ایمان و قوت اعتقاد بدان پایه از كمال رسیده است كه هم‌پای اهل بیت قرار گیرد.

6ـ روایاتی كه نزول آیه را خاص اهل بیت u و منحصر در پنج ذات مقدس می‌داند، از نظر كمیت در حدی است كه نه تنها به هیچ وجه قابل توجیه یا انكار نیست، بلكه باید گفت به سر حد تواتر معنوی هم می‌رسد.

علامه طباطبایی در این باره می‌نویسد:

روایات این موضوع از هفتاد حدیث هم تجاوز می‌كند. بسیاری از آن را اهل سنت به طرق متعدد ـ نزدیك به چهل طریق ـ از علی u ، امام حسن u ،‌ام سلمه،‌عائشه، ابوسعید خدری، سعد ،‌واثلة بن اسقع،‌ابوالحمراء ابن عباس،‌ثوبان غلام پیامبر r و عبدالله بن جعفر نقل كرده‌اند. و از طریق شیعه هم بیش از سی طریق از حضرت علی u، امام سجاد u ،‌امام باقرu ،‌امام صادقu ،‌امام رضاu ،‌ام سلمة‌،‌ابوذر، ابولیلی، ابوالاسود دوئلی، عمروبن میمون و سعد بن ابی و قاص نقل شده است [43].

در بین مفسران اهل سنت، بیشترین روایات این باب را محمد بن جریر طبری در تفسیر خود و حافظ جلال‌الدین سیوطی در « الدرالمنصور» گردآورده‌اند؛ اما نكته قابل توجه این است كه طبری از حدود پانزده روایتی كه در شأن نزول آیه تطهیر ذكر كرده تها یك روایت ـ آری تنها یك روایت ـ آن هم از عكرمه در اثبات ادعای اهل سنت آورده است[44] و سیوطی از میان نزدیك به بیست و پنج روایت،‌تنها پنج حدیث در تأیید نظریه عامه نقل كرده است [45] . اكون جای این پرسش باقی است كه آیا علی‌رغم كثرت و فزونی روایاتی كه شأن نزول آیه تطهیر را خاص پنج تن آل عبا می‌داند [46] و از نظر حجیت و اعتبار اگر از روایات مخالفش محكم‌تر و قوی‌تر نباشد،‌لااقل در حد و اندازه آن است و اگر در كتاب‌های اهل سنت بیش از كتب شیعه نقل نشده باشد،‌مطمئناً كمتر از آن نخواهد بود،‌باز هم باید چشم و گوش بسته از منقولات جعلی تابعین معلوم‌الحالی همانند عكرمه یا دیگران پیروی كرده،‌زنان پیامبر r را هم در شمول آیه جای داد؟!

7ـ اصرار پیامبر r در معرفی مصادیق مشخص اهل بیت و تأكید فراوانی كه ماهها پس از نزول آیه تطهیر به منظور تثبیت این عنوان برای جماعتی خاص به عمل آورده‌اند،‌خود بهترین گواه انحصار نزول آیه در شأن پنج‌نفری است كه در زیر یك عبا گرد آمده بودند. روایاتی كه به بیان سبب نزول آیه پرداخته است،‌ضمناً بر این نكته نیز تأكید دارد كه بعد از نزول آن پیامبر r چندین ماه ( از چهار تا نه ماه) به هنگام رفتن به مسجد برای اقامه نماز صبح به در خانه حضرت فاطمه u آمده ،‌چنین می‌فرمود: « السلام علیلكم و رحمة الله و بركاته،‌الصلاة یا اهل البیت ».[47]

تردیدی نیست كه اگر دیگران هم در شمول اهل بیت جای داشتند،‌باید در بین ده‌ةا روایتی كه در این باب از پیامبر r نقل شده است، لااقل یك روایت وجود داشته باشد كه حاكی از این باشد كه پیامبر در حق آنان هم چنین دعایی كرده است  واگر واقعاً چنین روایتی وجود داشت،‌انگیزه بزرگ نمایی آن نزد عامه بسیار زیاد بوده و با تعصبی كه در این زمینه بروز داده‌اند، قطعاً آن را با آب و تاب فراوان نقل می‌كردند. لكن نه تنها چنین نمونه‌ای در میان نیست، بلكه مطلب درست خلاف آن است و در اكثر روایات این باب چنین آمده است كه پس از نزول آیه،‌ام سلمه از پیامبر r درخواستكرد كه او را نیز در جمع اصحاب كسا جای دهد و پیامبر r با فرمودن عبارت « انك علی خیر» به صورتی بسیار ظریف و محترمانه مانع از دخول او در جمع آنان گردید.

8ـ از مهم‌ترین دلایل اثبات نزول اختصاصی آیه تطهیر در شأن اهل بیت r ، احتجاج‌های فراوان ائمه r ،‌در موارد متعدد به آن است . گر چه ممكن است در بدو امر چنین به نظر آید كه استدلال پیشوایان دین به آیه تطهیر و استشهاد آنان بدان، دلیلی شیعه پسند است،‌اما آنچه این استدلال را متین و متقن می‌سازد آن است كه علی‌رغم احتجاج متعدد ائمه بدان،‌هرگز سخنی خلاف كه نشانگر انكار آن از سوی مخالفان باشد به میان نیامد.

می‌دانیم كه دشمنان اهل بیت u همواره در صدد بودند تا به هر وسیله ممكن،‌مقام و موقعیت ائمه u را تضعیف نموده،‌ارزشهای والای آنها را نادیده انگارند. بی‌تردید، یكی از سهل‌ترین راه‌های ممكن برای نیل به چنین مقصودی آن بود كه به گاه احتجاج ائمه u به آیه تطهیر، به مجادله با آن برخاسته، نزول خاص آیه را در شأن آنان انكار نمایند؛ بگذریم از این كه اگر چنین حقیقتی در میان نبود، پیشوایان دین هرگز به ناحق بدان استدلال نمی‌كردند. نبودن حتی یك مورد از چنین مخالفت‌هایی، به طور ضمنی نشانگر این حقیقت است كه :‌

اولاً مصادیق اهل بیت همان پنج نفری بوده است كه در زیر یك عباگرد آمدند؛

ثانیاً این مصدیق برای همگان شناخته شده و مشخص بوده است ؛

ثالثاً هیچ كس در این واقعیت تردید نداشته،‌جای ابهام یا پرسشی برایش باقی نمانده بود.

به منظور آشنایی بیشتر با احتجاج‌های ائمه u به ذكر چند نمونه به اجمال بسنده می‌شود:

الف ـ امیرمؤمنان، علی u در روز شوری ، خطاب به همگان چنین فرمود:

انشدكم الله هل فیكم احد انزل فیه آیة التطهیر علی رسوله، انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت ... فاخذ رسول‌الله كساء‌ خیبریاً فضمنی فیه و فاطمة و الحسن و الحسین ثم قال یا رب هؤلاء اهل بیتی فأذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیراً غیری ؟ قالوا: اللهم : لا .[48]

ب ـ باز آن حضرت در احتجاج بر ابوبكر چنین فرمود:

فانشدك بالله الی و أهلی و ولدی آیة التطهیر من الرجس، ام لك و لاهل بیتك؟

قال : بل لك و لاهل بیتك [49].

ج ـ امام حسن u در ضمن خطابه‌ای چنین فرمود:

ایها الناس من عرفنی فقد عرفنی و من لم یعرفنی فانا الحسن بن محمد،‌انا بن البشیر، انابن النذیر، انابن الداعی الی الله عزوجل باذنه، انا بن السراج المنیر و انا من اهل البیت الذین اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهیراً [50].

 

6ـ جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

اگر همه روایات مربوط به شأن نزول آیه تطهیر را یك جا گرد آورده،‌دسته‌بندی كنیم، حاصل را می‌توان در سه عنوان ذیل خلاصه كرد:

1ـ بیشترین روایات این باب از ام سلمه،‌همسر بارفای پیامبر r ، نقل شده است كه جملگی بیانگر نزول خاص نزول خاص آیه در خانه او و در شأن پنج‌تن آل عبا است .

2ـ برخی روایات بر این نكته اصرار دارد كه آیه درغیر خانه ام سلمة‌ نازل گردید، گر چه نزول آن به اهل بیت u اختصاص دارد . مانند روایتی كه از زینب ، یكی از همسران پیامبر r نقل گردیده است [51].

3ـ پاره‌ای روایات از اشخاصی نظیر عكرمه و عروه نقل شده است،حاكی از نزول عام آیه كه شامل زنان پیامبر r هم می‌شود.

با توجه به آنچه اشاره شد می‌توان گفت : روایات قمس دوم گر چه از اعتبار چندانی برخوردار نیست،  اما با احادیث نوع اول تضاد اساسی ندارد و می‌توان با معیارهای درایة الحدیث میان آنها جمع و سازش برقرار كرد.

اما احادیث نوع سوم به دلایلی كه ذیلاً به اختصار اشاره می‌شود، تاب مقاومت در برابر روایات دسته اول را نداشته باید دور انداخته شود:

یك ـ احادیث نوع اول از نظر كمیت و تعداد در حدی است كه روایات قسم سوم را یارای ایستادگی در برابر آن نیست .

دو ـ آنچه در قسم اول نقل گردید، عمدتاً از اشخاصی موثق و قابل اطمینان است،‌به گونه‌ای كه احتمال جعل و وضع، یا تصحیف و تحریف در آن بسیار ضعیف است . به خلاف روایات قسم سوم كه معمولاً از اشخاصی است كه به دشمنی با اهل بیت u و بغض علی u یا به كذب و جعل متهم‌اند.

سه ـ بسیاری از روایات نوع سوم بر أتساس ذوق و سلیقه فردی یا اجتهاد شخصی راوی است؛ در حالی كه در احادیث قسم اول، راوی خود شاهد ماجرا و حاضر در زمان نزول ایه بوده است.

چهارـ اگر واقعاً نزول آیه عام بود، چرا در هیچ موردی در تاریخ نیامده است كه همسران پیامبر r در حوادث و ماجراهای تلخ و ناگوار بسیاری كه پس از رحلت پیامبر r پیش آمد،‌حتی در یك مورد بدان احتجاج باشند؟ یا لااقل با اشاره‌ای به این واقعه ، در صدد توجیه اعمال خود برآمده، رفتار خویش را منتسب به فرموده پیامبرr كنند؟

پنج ـ اگر نزول آیه در شأن زنان پیامبر هم بوده است، آیا برای درخواست ام سلمه كه شیعه و سنی آن را نقل كرده‌اند، هیچ توجیهی باقی می‌ماند؟ آیا ام سلمه نمی‌إانست كه مشمول آیه قرار گرفته است و از پیامبر r درخواست كرد كه او را در زمره آنان جای دهد،‌ولی آن حضرت چنین نكرد؟

شش ـ اگر با ملاك‌ها و معیارهای درایة الحدیث یا علم رجال به بررسی احادیث این باب و راویان آن بپردازیم، جای این پرسش باقی است كه آیا روایات عكرمه یا عروه با آن سابقه‌ای كه در دشمنی با هل بیت u داشتند، در درجه اول اهمیت قرار دارد یا احادیث منقول از ام‌سلمة و ابن عباس كه هر دو از بهترین اصحاب پیامبر r بودند؟

هفت ـ اگر روایات مربوط به شأن نزول خاص آیه تطهیر تنها در متون روایی شیعه بود،‌شاید ادعای برخی بزرگان اهل سنت تا حدودی پذیرفتنی و قابل قبول بود. اما باید توجه داشت آنچه از صاحبان اندیشه و قلم اهل تسنن در این باب نقل شده است،‌قطعاً كمتر از منقولات شیعه نبوده، بلكه حتی تعدادی از آنان به صحت این احادیث تصریح كرده‌اند . چنانكه ترمذی پس از نقل نزول خاص آیه می‌نویسد:« هذا حدیث حسن صیحیح و هو أحسن شیء روی فی هذالباب »[52].

و حاكم نیشابوری پس از نقل شأن نزول مذكور از عایشه می‌نویسد:

« هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین»[53]

با توجه به دلایل اجمالی فوق است كه می‌توان با قاطعیت تمام گفت: آنچه در نزول عام آیه،‌روایت شده است، ‌به هیچ وجه با واقعیت سازگاری نداشته،‌ بدون تردید دنبال كننده همان سیاستی است كه موجبات خانه‌نشین شدن اهل بیت را فراهم ساخت و آنها را حقه خویش محروم نمود. واقعیت غیر قابل انكار آن است كه آیه تطهیر سبب نزولی خاص داشته و تنها در شأن پنج نفری نازل گردید كه در زیر یك عبا گرد آمده بودند و آنها عبارت بودند از : پیامبر گرامی اسلام r ،‌حضرت علی u ،‌ حضرت فاطمه u ،‌حضرت امام حسن و امام حسین u.

 

پی‌نوشت‌ها


 

[1] غفاری ،‌حاج میرزا حسین، كاوشهای علمی در رجال واساتید روایات اهل سنت، ص 210.

[2] خرمشاهی، بهاء الدین ، ترجمه قرآن، ص 422.

[3] راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص 193.

[4] طباطبائی، علامه محمد حسین، المیزان، ج 16، ص 309.

[5] بنگرید به :‌مجمع‌البیان،‌ج 8،‌ص 313؛ شیخ عبدالحسین بن مصطفی ،‌اقطاب الدوائر فی تفسیر آیة التطهیر،‌ص 70 ـ 69؛ شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان، ج 8،‌ص 308؛ احقاق الحق، ج 3، ص 515.

[6] شعرانی، میرزا ابوالحسن ،‌نثر طوبی، ج 1، ص 291.

[7] زاد المسیر،‌ج 6،‌ص 381 نیز بنگرید: البحر المحیط،‌ج 7،‌ص 231؛ روح‌المعانی ،‌ج 22،‌ص 12.

[8] ابوحیان،‌محمدبن یوسف، البحر المحیط، ج 7، ص 231.

[9] طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع‌البیان عن تأویل آیات القرآن،‌ج 12،‌ص 6ـ5.

[10] آلوسی بغدادی، شهاب‌الدین محمود، روح‌المعانی،‌ج 22، ص 12.

[11] حوی،‌سعید،‌الاساس فی التفسیر، ج 8،‌ص 4428،‌نیز بنگرید به : الكشاف، ج 3،‌ص 235، الجواهر فی تفسیر القرآن الكریم، ج 8، ص 28، أقطاب الدوائر،‌ص 12.

[12] المیزان،‌ ج 16، ص 12.

[13] اطیب البیان ،‌ج 10، ص 501.

[14] محقق،‌دكتر محمد باقر، دائرة الفرائد،‌ج 2 ، ص 1123.

[15] همان،‌ج 2، ص 1124.

[16] مفردات راغب، ص 64؛ نیز بنگرید به : التحقیق فی كلمات القرآن، ج 1، ص 157.

[17] سید قطب، فی ظلال القران،‌ج 6، ص 585.

[18] المفردات،‌ص 25.

[19] التحقیق فی كلمات القرآن، ج 1، ص 156.

[20] ر.ك: سیوطی، حافظ جلال‌الدین ،‌الدرالمنثور،‌ج 5، ص 199، حاكم حسكانی، شواهد التنزیل ، ج 2، ص 15ـ14، ابن كثیر، ابوالفداء ، البدایة و النهایة ،‌ج 8،‌ص 205.

[21] تفصیل منابع این حدیث را در كتاب ارزشمند « عبقات الانوار» بنگرید.

[22] المیزان،‌ج 16،‌ص 312.

[23] زادالمسیر، ج 6،‌ص 381، نیز بنگرید به : البحر المحیط، ج 7، ص 232 ـ 231، روح‌المعانی ،‌ج 22،‌ص 13.

[24] الاساس فی التفسیر، ج 8، ص 4437؛ نیز بنگرید به : شوكانی، فتح‌القدیر ،‌ج 4، ص 378.

[25] جامع‌البیان عن تأویل آیات القرآن،‌ج 12، ص 8؛ نیز بنگرید به : الدرالمنثور ،‌ج 5، ص 198.

[26] روح‌المعانی، ج 22،‌ص 13؛ الدرالمنثور ، ج 5، ص 198؛ فتح‌القدیر، ج 4، ص 278.

[27] الدر المنثور، ج 5، ص 198؛ فتح‌القدیر،‌ج 4،‌ص 279.

[28] اشراقی، شهاب‌الدین ،‌اهل بیت یا چهره‌های درخشان،‌ص 40.

[29] همان،‌ص 41؛ اهل بیت در آیه تطهیر ،‌ص 1351.

[30] كاوشهای علمی دررجال و اسانید حدیث، ص 211.

[31] چهره‌های درخشان،‌ص 42.

[32] الاسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث ،‌ص 113.

[33] همان،‌ص 114.

[34] شرح نهج‌البلاغه ،‌ج 4، ص 359؛ نیز بنگرید به : اهل بیت در آیه تطهیر، ص 134؛ چهره‌های درخشان ،‌ص 43.

[35] شرح نهج‌البلاغه ، ج 4، ص 358.

[36] فخر رازی ،‌تفسیر كبیر، ج 13، ص 210.

[37] در جوامع روائی شیعه از امام باقر u نقل شده است كه فرمود: لیس شیء أبعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن، ان الایة ینزل اولها فی شیء و أوسطها فی شیء و‌اخرها فی شیء.

[38] تفصیل منابع این روایات را در كتب ذیل بنگرید: حویزی، نورالثقلین،‌ج 4،‌ص 272ـ270 ؛  فیروزآبادی ، فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج 1، ص 242 ـ 241؛ حسكانی،‌شواهد التنزیل ، ج 2، ص 15ـ14؛ اهل البیت فی القرآن، ص 248ـ242؛ تفسیر آیة المودة ،‌ص 105 ـ 104.

[39] این مضمون با الفاظ و عبارات مختلف و متعددی نقل شده است . طبری می‌نویسد:« عن انس قال: ان النبی r كان یمر ببیت فاطمة لستة‌اشهر، كلما خرجه الی الصلاة فیقول:‌الصلاة اهل البیت »(جامع‌البیان،‌ج 12،‌ص 6) . و سیوطی آورده است:« عن ابن عباس قال: شهدنا رسول‌الله r تسعة أشهر یأتی كل یوم باب علی بن ابی طالب عند وقت كل صلاه فیقول : السلام علیكم و رحمة الله و بركاته اهل البیت انما یرید‌الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیراً »(الدرالمنثور،‌ج 5، ص 199).

[40] ر.ك: الغدیر، مرحوم شیخ عبدالحسین امینی.

[41] المیزان، عربی، ج 5، ص 168.

[42] همان،‌ج 16، ص 312 ـ 311.

[43] میبدی، رشید‌الدین ،‌كشف‌الاسرار،‌ج 8، ص 46،‌الاساس فی التفسیر، ج 8،‌ص 4438.

[44] شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 70.

[45] المیزان، ج 126، ص 311،‌نیز بنگرید به : مجمع‌البیان، ج 7،‌ص 559،‌اهل بیت در آیه تطهیر، ص 26.

[46] جامع‌البیان عن تأویل ای القرآن،‌ج 12، ص 10ـ8.

[47] الدر المنثور، ج 5، ص 200 ـ 198.

[48] همان،‌ج 5،‌ ص 199.

[49] همان.

[50] شوشتری، علامه شیخ محمد تقی، قاموس الرجال،‌ج 6،‌ص 20.

[51] چهره‌های درخشان، ص 38.

[52] سنن ترمذی، ج 5، ص 361؛ به نقل از تفسیر آیة المودة ،‌ص 104.

[53] مستدرك، ج 3، ص 147؛ به نقل از فضائل الخسمة من الصحاح الستة، ج1، ص 2

يکشنبه 6/11/1387 - 16:33
دعا و زیارت

مقدمه

قرآن ، پیش از هر چیز یك كتاب است، یك پیام، و فلسفه وجودی‌اش ایجاد آگاهی،‌حركت، نجات مردم،‌استقرار عدالت و آموزش رهبری اجتماعی و معنوی و تكامل نوعی انسان است و در عین حال یك ساخت اعجاز آمیز است و ساختمان چون جهان طبیعت دارد . قرآن طبیعتی است ساخته از كلمات، چنانكه طبیعت، قرآنی است ساخته از عناصر، تصادفی نیست كه قرآن خود، پدیده‌های طبیعت را « آیه » می خواند، آنچنانكه جملات قرآن را.

قوانین مادی طبیعت و حیات را وحی می‌نامد، آنچنانكه حقایق قرآن را .

اینستكه اسرار جهان را و شفاعت خدای را در كتاب طبیعت همچنانكه با بررسی‌های عینی و آماری و كشف قوانین مادی،‌و با وسائل پیشرفته فنی می‌توان دریافت.

امید آن كه رهرو واقعی این كتاب مقدس باشیم و بقول شاعر معروف :

هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال

« حافظ »

 

                                                                                                                     والسلام

-------------------------------------------------------------------------------------

 

نقش داستان

داستان در قرآن

داستان در قرآن، وسیله‌ای است برای اثبات یگانگی خدا، وحدت ادیان، قدرت نمایی خداوند، بیم و امید، سرانجام نیكی و بدی و سپاسگزاری و غرور و سرمستی و بسیاری از اهداف دیگر كه قرآن به آنها عنایت دارد . پس در این جا به مهمترین این هدفها اشاره می‌كنم .

1ـ یكی از هدفهای داستان گوئی( نقل سرگذشت اقوام گذشته) اثبات وحی و رسالت است. چرا كه محمد(ص) خواندن و نوشتن نمی دانست و با دانشمندان یهود و نصاری همنشین نبود. با اینهمه در نقل روایات پیامبران گذشته از ابراهیم گرفته تا یوسف و موسی و عیسی گاه چنان اشارت درست و دقیق است كه حقانیت وحی محمدی را به اثبات می‌رساند.

در آغاز سورة یوسف می‌خوانیم كه « ما قرآن را به زبان عربی نازل كردیم تا شما بیندیشید. با زیباترین داستان را بموجب همین قرآنی كه به تو وحی كردیم برتو حكایت می‌كنیم با آنكه پیش از نزول آن واقعاً از جمله بی‌خبران بوده‌ای»

و نیز در سورة قصص آیه 44 تا 46 می‌خوانیم :

« و چون امر پیامبری را به موسی واگذاشتیم تونه در جانب غربی(طور) بودی و نه از جمله گواهان . لیكن نسل‌ها پدید آوردیم عمرها پریشان همی گذشت و تو در میان ساكنان شهر مدین مقیم نبودی تا بر ایشان آیات ما بر خوانی، لیكن این ما بودیم كه فرستنده پیامبر بودیم و آندم كه موسی را ندا در دادیم تو در جانب طور نبودی ولی رحمتی از پرودگار توست. تا قومی را كه هیچ هشدار دهنده‌ای، قبل از تو، بریشان نیامد. بیم دهی، شاید كه آنها بپذیرند!»

و یا در سورة آل عمران آیه 44 و یا سورة صاد آیه 67 تا 71 و یا در سورة هود آیه 49 كه چنین آمده است « اینها از اخبار نهان است كه بسوی تو آنها را وحی می‌كنیم پیش از این نه تو خود و قومت، آن را می‌دانستید»

2ـ غرض دیگر از داستان بیان این واقعیت است كه همة ادیان منبع الهی دارند، از روزگار نوح تا عهد محمد(ص) و خدای پرورگار همگان است و مؤمنان امت واحدی‌اند. گاه آنچه مربوط به انبیاست و نظر به هدف والای دعوت دارد در سوره واحدی نظیر سوره پیامبران یا انبیاء می‌آید.

« و در حقیقت موسی و هارون را فرقان دادیم و كتابشان برای تقوی طلبان روشنایی و اندرزی است . همان كسانی كه از پروردگارشان در نهان می‌ترسند و از ساعت رفتن بجهان دیگر یا قیامت هراسناكند و این كتاب یادكردن خجسته است كه آن را نازل كرده‌ایم، آیا باز انرا انكار می‌كنید؟»                                                                      آیه 48 تا 50 انبیاء 

و یا در آیه 70 تا 92 سورة انبیاء كه چنین آمده است .

خدایی غیر از تو نیست، منزهی تو از نقص و بیهوده كاری! راستی را كه من از ظالمان بودم . پس اجابتش كردیم و او را از اندوه رهاندیم و مؤمنان را چنین نجات دهیم ! و ذكریا چون پرودگار خود را خواند: پرودگار من ! مرا تنها مگذار و تو بهترین ارث برندگانی! پس اجابتش كردیم و یحیی را بدو بخشیدیم و زنش را برای شایسته و مستعد حمل كردیم زیرا آنها در كارهای نیك شتابزدگی می‌نمودند و ما را از روی رغبت و میل می‌خواندند و برای ما فروتن بودند! و آن زن كه خود را پاكدامن نگاهداشت و از روح خویش در او دمیدیم و او و پسرش را برای جهانیان آیتی قرار دادیم! این است شما براستی امتی یگانه است و منم پروردگار شما، پس مرا بپرستید …

3ـ دیگر از اهداف داستان تأكید روی یگانگی دین و الوهیت واحدست و در تأیید این مطلب حكایت پیامبران پیاپی نقل می‌شود. مثلاً « ما در حقیقت نوح را به سوی قومش فرستادیم . پس او گفت: ای قوم من ! خدا را بپرستید كه شما را جز او معبودی نیست! »

« و به سوی قوم عاد ، هود برادشان را فرستادیم . گفت : ای قوم من ! خدا را بپرستید كه شما را جز او معبودی نیست .»

و به سوی قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم ، گفت : ای قوم من ! خدا را بپرستید، شما را جز او معبودی نیست. »                                                   اعراف آیه 73

« و به شهر مدین برادرشان شعیب را فرستادیم گفت: ای قوم من خدا را بپرستید شمار را جز او معبودی نیست »                                                                      اعراف آیه 85

4ـ دیگر از اهداف داستان بیان این معناست كه همه پیامبران بیك نحو دست به دعوت می زنند و واكنش و استقبال قوم آنها نیز همه یكسان است . علاوه بر آن دین خدا یكی است و یك مبنا دارد. اینك نمونه‌هائی چند دربارة طریق دعوت:

« همانا نوح را به سوی قومش فرستادیم تا آنجا كه گفت : ای قوم من! خدا را بپرستید، شما را غیر او معبودی نیست . من بر شما از عذاب روزی بزرگ بیمناكم! اعراف آیه 59

و یا در این آیات :

« و در حقیقت نوح را به سوی قومش فرستادیم . تا آنجا كه گفت : من شما را هشدار دهنده‌ای آشكارم . تا جز خدا را میپرستید كه در واقع من از عذاب روزی دردناك بر شما بیمناكم . سران آنهائی كه از قومش كافر شده بودند گفتند: ما ترا جز بشری مثل خود نمی‌بینیم و نمی‌بینیم ترا كسی، جز مشتی از فرومایگان ساده‌لوح پیروی كرده باشد و شما را بر ما مزیتی نیست بلكه شما را دروغگو می‌دانیم ! گفت : ای قوم من! آیا درست ملاحظه می‌كنید؟ اگر من از طرف پروردگارم حجتی داشته باشم و مرا از نزد خود رحمتی بخشیده كه بر شما پوشیده است ـ با اینكه آنرا ناخوش می‌دارید . آیا باید بزور شما را بر آن وادار كنیم ؟ وای قدم من ! از شما بر این رسالت درخواست مالی نمی‌كنم ! مزد من جز بر عهدة خدا نیست .                                                                                                هود آیه 25/29

تا آنجا كه از قول كافران فرماید:

« گفتند ای نوح با ما جدال كرده و بسیار هم جدال كردی پس اگر از راستگویانی آنچه را به آن بیم می‌دهی بر سرما بیار!»                                                                        هود آیه 32

« و به سوی عاد برادرشان هود را فرستادیم تا آنجا كه گفت: ای قوم من خدا را بپرستید، شما را بجز او خدائی نباشد! ولی شما جزء دروغ زن نیستید ای قوم من برای این رسالت از شما پاداشی درخواست نمی‌كنم پاداشم جز بر عهدة كسی كه مرا آفریده نیست! آیا نمی‌اندیشید و ای قوم من از پرودگارتان آموزش می خواهید پس به سوی او توبه كنید كه از آسمان بر شما براش فراوان فرستد و نیروی بر نیروی شما بیفزاید و چون مجرمان روی مگردانید. گفتند : ای هود! ما را دلیل روشنی نیاوردی و ما به صرف گفتن تو از خدایان خود دست بردار نیستیم و ما ترا باور نداریم ! چیزی نمی‌گوییم جز اینكه بعضی از خدایان ما ترا چشم زخمی رسانیده‌اند . گفت: من خدا را گواه می‌گیرم و شاهد باشید كه من از آنچه بیرون از او شریك می‌گیرید بیزارم ! پس همه شما در كار من نیرنگ كنید و مرا مهلت مدهید .                                                                                                  هود آیه 55 ـ 50

5 ـ دیگر از اهداف آوردن داستان در قرآن بیان اصل مشترك دین محمد و دین ابراهیم است بخصوص و منبع تمام ادیان توحیدی است بطور عام .‌چنانچه در زیر نمونه‌هایی از این آیات آورده شده است . « آیا بدانچه در صحیفه‌های موسی آمده خبر نیافته است؟ و نیز در نوشته‌های همان ابراهیم كه وفا كرد كه هیچ گناهكاری بار گناه دیگری را بر نمی‌دارد و اینكه انسان را به جز آنچه حاصل تلاش اوست نباشد» نجم آیه 39ـ 36 « در حقیقت سزاوارتین مردم به ابراهیم همان كسانی‌اند كه او را پیروی كرده‌اند و این پیامبر است و كسانی كه به آئین او ایمان آورده‌اند »                              آل عمران آیه 68

« و قرآن را به حق ـ مؤید آنچه از كتاب پیش از آنست و نگهبان بر آن بر تو فرو فرستادیم.»                                                                                                    مائده ـ آیه 48

« آئین پدر شما ابراهیم همانكس كه از پیش شما را مسلمان نامید» حج ـ آیه 78

6ـ دیگر از اهداف داستان تأیید این مطلب است كه سرانجام خدا پیامبران خود را یاری و دروغزنان را به هلاكت می‌رساند و این مطلب تأیید دین محمد(ص) و ترغیب گروندگان بدوست و به پیامبر ما می فرماید غرض از نقل حوادث و سرگذشت پیامبران بر تو دلگرم داشتن و محكم ساختن قلب تو اندرز و یادآوری برای مؤمنان است . در تأیید این اندیشه داستان پیامبران پیاپی گوشزد و خاطرنشان می‌شود. مثلاً در سورة عنكبوت آیه 14 كه چنین آمده است.

« ما نوح را به سوی قومش فرستادیم و در میان آنها نهصدو پنجاه عام درنگ كرد تا طوفان آنها را خدا گرفت در حالی كه ستمكاربودند.

« و چون ابراهیم به قوم خود گفت: خدا را بپرستید و از او بترسید و اگر بترسید و اگر بدانید این امر بیشتر بصلاح شماست گفتند او را بكشید یا بسوزانید. تا آنكه خدا او را از آتش رهانید…

« و لوط را فرستادیم و هنگامی كه بقوم خود گفت آیا به چنان كار زشتی مبادرت می‌كنید كه هیچكس از مردم زمین در آن بر شما پیشی نجسته است !»       اعراف ـ آیه 80

« و به شهر مدین برادرشان شعیب را فرستادیم تا آنجا كه گفت: ای قوم من خدا را بپرستید و به زور بازپسین امید داشته باشید و در زمین سر بفساد برمدارید! دروغگویش خواندند و زلزله ایشان را فرو گرفت و بامدادان در خانه‌هایشان مرده و بزانو در آمده بودند»                                                                                                        عنكبوت ـ آیه 37 ـ 36


 

7ـ و نیز از اغراض داستان هشدار و بشارت است نظیر:

« به بندگان من خبر ده كه منم آفریدگار مهربان و شكنجه من شكنجه‌ای دردناكاست و آنها را زا مهمانی ابراهیم خبرد ده چون بر او درآمدند و سلام گفتند ابراهیم گفت: ما از شما بیمناكیم گفتند: مترس! ما ترا به پسری دانا مژده می‌دهیم .                             حجرـ آیه 49 ـ 53

كه این بخش مژده خوش است ولی در دنباله همخین سوره حكایت از تهدید و خبری بكاریست .

« پس چون بر خانواده لوط آمدند گفت: شما مردمی ناشناس‌اید گفتند بر عكس ترا چیزی آورده‌ایم كه آنها در آن شك دارند و ترا براحتی خبر آورده‌ایم و واقعاً ما راستگویانیم . پس پاسی از شب گذشته خانواده‌ات را ببر و خودت پشت سر آنها برو و هیچیك از شما نباید واپس نگرد و هر جا به شما دستور داده می‌شود بروید و این امر را به او آگاهانیدیم كه بخ و بنیاد این قوم صبحگاهان بریده خواهد شد.   حجر ـ آیه 66 ـ 62

« و مردم سنگستان نیز فرستادگان ما را به دروغ گرفتند و آیات خود را بریشان ارائه دادیم ولی از آنها اعراض كردند و آسوده خاطر برای خود از كوهها خانه‌هائی می‌تراشیدند. تا فریاد آنها را در دم صبح خدا گرفت و آنچه را بدست آورده بودند بكار ایشان نخورد»

حجر ـ آیه 84 ـ 81

8 ـ دیگر از فوائد داستان بیان نعمت خداست بر پیامبران و گزیدگان و پاكان چون ماجرای سلیمان،‌داود، ایوب، ابراهیم، مریم، عیسی، زكریا، یونس و موسی كه در قرآن نمونه‌های فراوان دارد .

9ـ و نیز هدف دیگر از داستان هشدارستبه فرزندان آدم كه از اغوای شیطان برحذر باشند كه چرا میان او آدم‌ها دشمنی دیرینه است و پروردن این مطلب در لباس داستان مؤثرتر و زیباتر و دلنشین‌تر است تا از مكر این وسواسگر كهنه‌كار كه هرگز خیر آدمیان را نمی‌خواهد . در امان باشند و بهمین جهت داستان آدم در موارد عدیده تكرار شده است.

10ـ اغراض دیگری نیز در نقل داستان نهفته كه از آن جمله است بیان قدرت خدا در امور خارق عادت نظیر خلق آدم و تولد عیسی و ابراهیم و حكایت چهارپرنده و داستان مردی كه بر شهر ویران می گذشت و نیز باز نمودن فرجام صلاح و فساد و داستان دو باغادار و ماجرای فرزندان اسرائیل پس از عصیان آنها و یاران اخد ودو سد مآرب و هم چنین تفاوت میان حكمت شتابزده انسانی و حكمت دوربین الهی در داستان برخورد موسی با بنده‌ای از بندگان ما كه به حكم رحمتی از جانب خود علمی از پیش خود بدو آموخته بودیم . و هم چنین تفاوت میان حكمت شتابزده انسانی و حكمت دوربین الهی در داستان برخورد موسی با بنده‌ای از بندگان ما كه به حكم رحمتی از جانب علمی از پیش خود بدو آموخته بودیم . و هم چنین داستانهای دیگر با نتایج اخلاقی آن از این نمونه‌هایند.

 
يکشنبه 6/11/1387 - 16:27
دعا و زیارت

قرآن و برخورد با اندیشه‌ها

 

« إِنَّ هذَاالقُرانَ یَهدِی لِلَّتیِ هِیَ أَقَومُ » همانا این قرآن (انسانرا) به استوارترین راه‌ها هدایت می‌كند قرآن نیز همانند كتب آسمانی ما قبل خود كتابی است از جانب خالق بی‌همتای هستی و زیر بنای تمدن اسلامی است . در طی قرون گذشته به جرأت می توان گفت هیچ كتابی از نظر عدم تحریف و كتابت صحیح به استواری قرآن نمی رسد . و با نظر به این تفاوت اساسی كه كتب آسمانی تحریف شده و آیات مجعولی به آن افزوده شده بود و یا بعضی از آیات اصلی آن كتب آسمانی از نصّ اصلی حذف گردیده بود بدین جهت احكام و دستورات آنها نمی توانست بصورت حدود و آیات الهی در جامعه پیاده گردد و در صورت پیاده شدن در جامعه چه بسا مشكلاتی را فراهم می آوُرْد. ولی خداوند متعال در سورة حجر می فرماید: « إِنّا نَحْنُ نَزَّلنا الذكّرَوَ إنّا لَهُ لَحافِظونَ» ما خود قرآن را نازل كردیم و محافظ آن خواهیم بود » و این كتاب آسمانی برای همة بشریت و در همة اعصار بوده و هر چه زمان سپری می شود حقایق زیادی از این كتاب آسمانی آشكار می گردد. چنانكه پیامبر اكرم (ص) می فرماید: « لَهُ نُجوم‏ٌ وَ عَلی" نُجومِهِ نُجوُمٌ لاتُحصی" عَجائبُهُ وَ "لا تبلی" غَرائب]ه] فیهِ مُصابیعُ اٌلهُدی" وَ مَنازِلُ اٌلحِكمَهِ » .

« برای قرآن ستارگانی است و برای ستارگان آن ستارگانی دیگر‌. شگفتیهایش پایان نمی‌پذیرد و عجائبش كهنه نمی شود در آن چراغهای هدایت و منازل حكمت است ». (بحارالانوار جلد 89 ص 17 مجلسی محمد باقر )

تمام اندیشمندان و متفكران مسلمان و غیرمسلمان در مورد اعجاز و غیر بشری بودن قرآن اذعان كرده و قلم فرسایی نموده اند در حالیكه صنف دیگری از گروهای مذكور اقدام به تحریف یا معارضه با قرآن كرده اند كه سرانجام پیامدی جز اظهار عجز و ندامت در مقابل عظمت قرآن نداشته است . در قرآن كریم پرودگار متعال چندین بار این نكته را كه « قرآن به زبان عربی فصیح نازل گردیده است تا بشریت قادر به بكار بستن دستورات و احكام آن باشد » بیان فرموده است و این نكته را میرساند كه حقیقت قرآن همین كلمات و حروف ظاهری نیست بلكه هر آیه ای از آنرا باطنی است و هر آیه‌اش چراغی است روشنگر راهروان مكتب اسلام .

ولی امروزه بعضی از انسانها با غرق شدن در حیات مادی و هوی و هوس نفسانی و غوطه ور شدن در دغدغه‌های عصر ماشینیزم به قصد جدا كردن حساب علم و دین از همدیگر هر چه بیشتر بر محجوریّت قرآن افزوده‌اند در حالیكه چهارده قرن از زمان نزول وحی بر پیامبر اكرم (ص) سپری گردیده است و پس از این زمان مدید بشری كه در باب علم به پیشرفتهایی چشمگیر دست یافته است هنوز به سختی توانسته است پرده جهل از صورت اصول و قواعد متقن علمی منجمله بسیاری از مجهولات علوم سماوی و نجوم شناسی و فقهی و اجتماعی و اقتصادی بردارد موقعی كه همان انسانها به قرآن رجوع می‌كنند در می‌یابند آن حقیقتی را كه حالا آنها بدان دست یافته اند قرآن با صراحتی وصف ناپذیر چهارده قرن پیش هنگامی كه در جزیرة العرب بیش از 17 نفر قادر به خواندن و نوشتن نبوده اند بیان فرموده است . اما در باب اینكه برخورد قرآن با اندیشه‌ها چه كیفیتی دارد و در چه مقوله‌ای است بایستی مطالب بصورت صریح‌تر و واضح‌تر بیان گردد و چون موضوعات برخوردی قرآن در قبل و هنگام و بعد از عصر نزول در سطح گسترده‌ای است و قرآن در مواردی احوالاتی را كه در مورد امتّها بصورت شرطی بیان فرموده است و مربوط به مقوله های بعد از عصر نزول است و مواردی را در مورد امتهای پیشین بیان فرموده است و بسیاری از آیات دارای شأن نزول هستند بایستی تقسیم بندی كوتاهی در مورد برخورد قرآن با اندیشه‌ها صورت پذیرد كه در وسعت فكری نگارندة حقیر ارائه می گردد.

1ـ الف : اندیشه هایی كه طرز تفكّر و زبان حال مومنین به خدا و پیامبر و كتاب اوست . این اندیشه‌ها با كلام خداوندی همسو و هم جریان بوده و خداوند نیز بسیاری از آنها را برای انسانها در قالب آیات قرآنی بازگو می نماید . نمونه های این نوع در قرآن كریم زیاد است بطور مثال هنگامی كه حضرت لقمان(ع) فرزند خویش را موعظه می نماید محتوای پند و موعظة حضرت لقمان چنان ارزشمند است كه خداوند متعال در قالب آیاتی برای تمام بشریت بیان می نماید . این نوع اندیشه ها در اوج و تعالی حكمت انسانی است كه خداوند متعال كلام خود را از زبان انسانهایی به تكامل رسیده بیان می دارد . و راه و طریق درست اندیشیدن و درست عمل كردن را به انسانها می آموزد چرا كه در آیة 12 سوره لقمان می فرماید: « ما به لقمن مقام علم و حكمت عطا فرمودیم » و این مصداق بارزی است بر این این مطلب كه در اثر تقوا و ورع انسان به مقامی میرسد كه سخنش از سنخ كلام‏‎ُ الله بوده و همسو با جریان هدفمند آفرینش باشد، و یا در مورد حضرت ابراهیم (علی نبینّاواله و علیه السلام) كه به پدر یا به قولی عموی خود آزر می فرماید از بت پرستی دست بردارد و دنباله رو شیطان معصیت كار نباشد و در ترس این است كه عذاب خدا دامن او را گیرد و در دوزخ با شیطان همنشین باشد كه خداوند متعال در آیات (41-50 سورة مریم ) با تذكرة ابراهیمی شروع كرده و سپس اندیشه ها و خط مشی او را در قالب آیاتی برای انسانها بازگو می نماید و این می نمایاند كه ارزش اندیشة ابراهیمی به حدی است كه بایستی در طول قرون و اعصار جاودانه بماند و چراغی باشد بدست آنهایی كه سیر عبودیت اله العالمین را گم كرده اند و در تیه ظلمت و گناه سرگردان و ناتوان مانده اند . فرق بین اندیشة ابراهیمی و اندیشة شوم طاغوتیان و فرعونیان در این است كه (گرچه همة آنها در قرآن كریم جاودانه مانده اند) اندیشة ابراهیمی قبل از اینكه در قرآن ذكر شود تذكرة وی و بیوگرافی های اوب یان می گردد و خبر از صداقت و نبوت او به بشریّت اعلام میگردد . ولی اندیشة فرعونی قبل از اینكه مطرح گردد خبر از « إِنّه طغی » به میان می آید و چهرة طاغوتی او برای همیشه در تاریخ باقی می ماند و ابراهیم (ع) شایستگی آنرا پیدا می كند كه لقب خلیلُ الرّحمن را وارث گردد.

ب : اندیشه‌هایی كه باور و اعتقادات یهودیان و نصرانیان بوده و اكثر برخورد قرآن و برهانهای قرآن با چنین اندیشه هایی سروكار دارد و خداوند در قرآن پس از اینكه این طرز تفكرات و اندیشه ها را مطرح فرموده است .

منطق اعلایی كه یك شیوة ادبی بسیار ماهرانه می باشد جواب داده است و در نهایت آنها را مذموم و مردود شمرده است . به طور مثال در آیة 80 سورة بقره هنگامی كه نبی اسرائیل گفتند خداوند ما را با آتش جهنمی عذاب نمی كند مگر ایام معدودی خداوند متعال می فرماید: ای پیامبر بگو آیا بر این گفتار خود ادعایی دارید یا از خدا عهد و پیمانی گرفته‌اید كه خداوند در مورد گفتار شما تخلف نكند یا اینكه به خیال جاهلانة خود چیزی را به خدا نسبت می دهید این نوع طرز برخورد منطقی با اندیشه های یهود و نصاری در قرآن تا حدی بی بدیل است .

و یا هنگامی كه یهود و نصاری به مسلمانان گفتند كه داخل آئین یهودیّت یا نصرانیت شوید تا هدایت یابید خداوند بر پیامبر اكرم(ص) فرمود: « ای پیامبر بگو كه آیین ستودة ابرهیم را پیروی می كنیم كه پاك و منزّه از شرك است . »

در ضمن برای باطل ساختن اندیشة آنان می فرماید: كه شما در مقابل سخن آنها بگویید كه ما به خدا و آنچه بر ما نازل شده و آنچه به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندان او و موسی و عیسی نازل شده و آنچه پیامبران از جانب خدا آورده‌اند ایمان داریم . ولی این آیات جواب آنان است خط بطلان كشیدن بر عقاید آنان زمانی ست كه در پی ایات فوق می فرماید : اگرآنها به آنچه شما ایمان آورده اید ایمان آورند راه حق را یافته اند و گرنه در شقاوت و بدبختی خواهند بود و این نیز بالاترین حد برخوردارست كه علاوه بر رد عقیدة آنان با منطقی را سختر عقاید آنان را می كوبد . در حقیقت به تعبیر قرآن آنان خودشان حقیقت را می دانستند و خود را به نادانی زده بودند تا اسلام نیاورند. جالب اینجاست همان یهود و نصاری بهشت را نیز از آن خود می دانستند و در آیة 111 سورة بقره این مطلب بوضوح شرح داده شده است . ولی منطق برخوردی قرآن در این مورد نیز جالب توجه است . خداوند اینبار در قبال سخن آنان كه « هیچ كس وارد بهشت نمی شود مگر اینكه یهودی یا نصرانی باشد» می فرماید: آن خیالپردازی آنان است! فقط با یك جملة كوتاه و سپس سند گفتارشان را می طلبد .

1ـ ج ـ اندیشة كفار و شركین و بت پرستانی كه یا در صدد اشكال تراشی بر وحی و پیامبر بوده اند و یا در صدد مقابلة عقیدتی و جهل و عناد در مقابل وحی الهی به پیامبر بوده اند .

چنانكه در آیة 148 سورة انعام خداوند می فرماید: « بزودی آنانی كه شرك شدند خواهند گفت اگر خدا می خواست ما و پدرانمان شرك نمی شدیم و … در پی همین گفتار خداوند متعال در آیة مذكور می فرماید« آیا بر این سخن مدرك قطعی دارید؟ و گرنه از خیالات باطل خویش پیروی نمی كنید»

یا در سورة یونس آیة 68 هنگامی كه كافران این مطلب را می گفتند كه خدا فرزندی را اتّخاذ كرده است خداوند با بیانی نرم در دنبالة آیه در مقابل اندیشة باطلشان می‌فرماید:  «‌ إِنْ عِندَكُمْ مِنْ سُلطانٍ بِهذا؟» « آیا بی دلیل و از روی جهالت نسبت به خدا چنین می گویید؟ آیا برهانی دارید؟» سپس پس از این پرسش در آیة بعد می فرماید: ای پیامبر بگو آنانی كه به خدا چنین نسبت دروغی می دهند رستگاری ندارند.

مورد دیگری در سورة عنكبوت در آیة 12 در مورد اندیشة كافران بیان شده است كه كافران بر اهل ایمان گفتند كه شما از طریقة ما پیروی كنید اگر به خطا رفتید بار خطاهای شما را ما به دوش می گیریم قرآن نیز در مقابل سخنان و اندیشه های باطل كفار می فرماید كه آنها دروغ می گویند و هرگز بار گناهانشان را به دوش نگیرند. این نوع برخورد با اندیشه های كفار یك نوع آگاهی دادن به اهل ایمان و درهم ریختن كاخ اعتقادات كفار می باشد یك نكتة قابل قبول توجه نیز در این اندیشه های بی اساس وجود دارد و آن این است كه هرجا كه كفّار و مشركان درصدد مبارزة فكری با مسلمانان و پیامبر اسلام برآمده اند و خواسته اند با نفوذ دادن افكار بی بنیان و غیر معقول خود در ذهن مسلمانان شبهه ایجاد كنند بلافاصله خداوند با یك بیان كوتاه كه مبنی بر درخواست سند افكار و گفتار آنان است اندیشه‌های آنان را مردود ساخته است و با اطمنیان می‌توان گفت قرآن تنها كتابی است كه تمام نیازهای بشر رابا برنامه‌ای جامع مرتفع ساخته است و هیچ شبهه ای را بی پاسخ نگذاشته است و استوارترین بیانها در پاسخ معاندین بكار گرفته است .

1 ـ دـ برخورد با اندیشه هایی كه در مورد قرآن در شك و تردید هستند و در مورد نزول وحی و نزول وحی قرآن توسط وحی بر پیامبر در شك و تردید هستند و بعضاً معتقدند كه این كتاب عظیم توسط پیامبر(ص) نوشته شده و كار پیامبر اكرم (ص) می‌باشد. برخوردی كه با افكار و اندیشه های متردّد در قرآن صورت می پذیرد در اصطلاح فرهنگ قرآنی تحّدی نامیده می شود.

تحدّی از نوعی ظرافت برخوردار است . در قرآن كریم در سورة بقره و یونس و هود و اسراء خداوند متعال آنهایی را كه در شك و تردید هستند به تحدّی طلبیده است. علاوه بر این كه بعضی ازاعتقادات مورد بحث افرد متردّد هستند در بعضی مورد هم قرآن آنان را افترا گویان یا آنهایی كه عقیده دارند قرآن كار پیامبر ست كه به خدا نسبتداده است معرفی می نماید . شاید یكی از ظریفترین نكات در قرآن آیات مربوط به تحدی باشد . در سورة اسراء آیة 88 خداوند متعال می فرماید: « ای پیامبر بگو تمامی انس و جن جمع شوند و یار و یاور هم بشند تا كتابی مثل قرآن بیاورند نخواهند تونست كتابی مثل قرآن بیاورند » در این آیة مبارك خداوند خداوند توان بشری و انسانی و جن ها را در كتابت نسخه‌ای همچون قرآن بطور قطعی نفی می كند ولی در سورة ثود آیة 13 سوره یك نوع پرسشی را خداوند متعال مطرح می نماید و یكفراخون كم حجم تر از كل قرآنرا مطرح می نماید در این آیة قرآنی پرودگار متعال می فرماید: « آیا شما می گویید قرآن دستاورد و حاصل نبوغ پیامبر(ص) می باشد شما هم هر چه در تون دارید بغیر از خداوند متعال بكار برید و ده سوره از این مفتریات و بهم بافته ها را فراهم كنید . در حقیقت این مورد دوّم یك نوع تخفیف در كمّیت تحدّی به حساب می ید . ولی باز هم در آیة 23 سورة بقره و ایة 38 سورة یونس با مضمونی مشابه به هم بار دیگر خدای بزرگ مرتبه، درجه و كمیّت تحدی را كاهش داده و فقط می فرماید: « اگر در آنچه مابر بندة خود نازل كردیم در شك و تردید هستید تنها یك سوره همانند قرآن بیاورید و در این موردهم هر چه بجز خداوندمتعال در توان دارید بكار گیرید اگر راست می گویید »‌ بنابراین در اهمیّت وحی قرآن از سوی خداوند بر پیامبر اكرم (ص) به عنوان یگانه برنامة سعادتبخش بشر این سه چهار آیه بس كه از ناحیة مقدس ذات باریتالی بوده و هر گونه شك و تردید نسبت به این امر بزرگ همانا ظلم بزرگی محسوب می گردد.

اما از آنجا كه كلّ قرآن كریم بهترین مثمرثمرترین برنامه ریزی حیات انسانی می‌باشد بنابراین این مجموعة بی نظیر و گرانبها بهترین راه ها را فراروی انسانها باز می‌كند و توان بالقوّه استعداد انسانی را در مسیر حركت بسوی تكامل به فعلیّت می رساند. امّا با توجه به مطالب مورد بحث قبلی برخورد عقیدتی و اندیشه ای قرآن منحصر به موارد فوق نیست . چنانكه در آیاتی از قرآن خداوند متعال سرگذشت هلاكت بار اقوام و امتهای پیشین همچون قوم عاد و ثمود و نوح و فرعون را در اثر مبارزه با توحید و یگانه پرستی بیان می دارد . و این آیات در درجة اوّل برای عبرت‌گیری تمام انسانها و در وهلة بعدی برای انذار مشركین و كفّار و كجروان بیان گردیده است . این آگاهی دادن و انذار خط مشی ها را برای تمام انسانها ترسیم می كند و یا اینكه در بعضی آیات اوضاع و احوال اهل بهشت و دوزخ را برای ترسیم تصویری آشكار و واضح از نتیجة اعمال نیك و بد در ذهن انسانها بیان می دارد . مطالب مذكور در این نوشتة كوتاه فقط تعبیری نمادین و كوتاه و بدون بسط كلی ارائه گردیده است و فقط در حد یك برداشت اجمالی می باشد و قلم انسانی ناتوان از بیان كلیة جوانب مطالب و موعظه های قرآنی ست و هر اسنانی به اندازه علم و دانش خود از این اقیانوس بی كران بهره مند می گردد.

به امید روزی كه در اثر عمل به دستورات قرآن و اسلام تمام صحنة گیتی و تمام انسانها شاهد اعتلای كلمه الله بوده و كفر ونفاق و ظلم و ستم در سراسر دنیا جای خود را به عدل و توحید و برادری و برابری داده و همه جای دنیا مدینة فاضله ی باشد كه در آن دستورات حیاتبخش اسلام سرلوحة زندگانی بشر قرار گیرد. انشاء الله

خداوندا! كسانی را كه در راه ترویج این كتاب گرانقدر تو پیوسته مجادت می نمایند موفق بدار و ما را در زمرة خادمین قرآن محشور بفرما            

« آمین یا رب العالمین »

« والسلام علیكم و رحمه الله و بركاته

يکشنبه 6/11/1387 - 16:24
دعا و زیارت

اصلاحا ت خانوادگی از دیدگاه قرآن

افراد در خانواده دارای نقش و مسئولیتی متمایز از جنبه های فردی می باشد و از طرف دیگر خانواده محوری ترین تقسیم جامعه است و می توان فرایند اصلاح و تربیت خانواده را اصلاح جامعه دانست . در تعالیم اسلام به مساله تشکیل و حفظ و صیانت از حریم خانواده اهمیت فراوانی داده شده است به عنوان مثال بالاترین مقام زن در محیط خانواده با نام و عنوان مادر تعریف می شود .

مصادیقی که قرآن راجع به اصلاح خانواده به آن اشاره نموده است به قرار زیر است :

1           - اهلیت  : یکی از جنبه های اصلاح خانوادگی اهل بودن خانواده در مسیر دین و انسانیت است . خداوند در جریان داستان خانواده نوح می فرماید : "قال یا نوح انه لیس من اهلک انه عمل غیر صالح فلا تسئلن ما لیس لک به علم و انی اعظک ان تکون من الجاهلین" [12] فرمود : ای نوح او از اهل تو نیست او عمل غیر صالحی است پس آنچه را از آن آگاه نیستی از من بخواه و من به تو اندرز می دهم تا از جاهلان نباشی . امین الاسلام طبرسی در تفسیر مجمع البیان گفته اند : معنای اینکه او از خاندان تو نیست یعنی بر دین و آیین تو نیست و همان کفر باعث شد که از نظر حکم جزء خاندان نوح نباشد ، و این معنا مانند سخنی است که رسول خدا در مورد سلمان فرمود : السلمان منا اهل البیت یعنی بر دین و آیین ماست . [13]

2           نیکی به والدین و دعای آنان برای ذریه   : قرآن کریم در موارد متعددی احسان و بر به والدین را سفارش نموده است که رضایت آنان سبب تثبیت پایه های خانواده و اصلاح آن می  باشد و در مقابل عاق والدین سبب تباهی خانواده و بروز و ظهور آثار و ضعی می شود . خداوند می فرماید : و وصینا الانسان بوالدیه احسانا حملته امه کرها و وضعته کرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا حتی اذا بلغ اشده و بلغ اربعین سنه قال رب اذرعنی ان اشکر نعمتک التی انعمت علی و علی والدی و ان اعمل صالحا قرضاه و اصلح لی فی ذریتی انی تبت الیک و انی من المسلمین . " [14]ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادر خویش نیکی کند مادرش او را با ناراحتی حمل می کند و با ناراحتی بر زمین می گذارد ، و دوران حمل و از شیر گرفتنش سی ماه است تا زمانی که به کمال قدرت و رشد برسد و به چهل سالگی بالغ گردد می گوید : پروردگارا مرا توفیق ده تا شکر نعمتی را که به پدر و مادرم دادی بجا آورم و کار شایسته ای انجام دهم که از آن خشنود باشی فرزندان مرا صالح گردان ، من به سوی تو باز می گردم و توبه می کنم و از مسلمانانم " علامه طباطبایی در ذیل " اصلح لی فی ذریتی " گفته اند : اصلاح در ذریه به این معنا است که اصلاح را در ایشان ایجاد کند و چون این ایجاد از ناحیه خداوند است معنایش این می شود که ذریه را موفق به عمل صالح سازد و این عمل صالح کار دلهایشان را به صلاح بکشاند . و خلاصه دعا این است که خدا شکر نعمتش و عمل صالح را به وی الهام کند و او را نیکو کار به پدر و مادرش سازد و ذریه اش را برای او چنان کند که او را برای پدر و مادرش کرده بود . [15]

3           رابطه زن و شوهر در راستای اصلاح : هنگامی که زندگی خانوادگی با مشکل مواجه می شود و مساله طلاق و جدایی طرح می گردد ارجاع به زندگی سالم را فقط به قصد اصلاح توصیه می کند .   خداوند می  فرماید : و المطلقات یتربصن بانفسهن ثلاثه قروء و لا یحل لهن ان یکتمن ما خلق الله فی ارحامهن ان کن یومن بالله و الیوم الاخر و بعولتهن احق بردهن فی ذلک ان ارادوا اصلاحا و لهن  مثل  الذی علیهن بالمعروف و للرجال علیهن درجه و الله عزیز حکیم . "[16] زنان مطلقه باید یه مدت سه مرتبه عادت ماهیانه دیدن وپاک شدن انتظار بکشند و اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند ، برای آنها حلال نیست که آنچه را که خداوند در رحمهایشان آفریده کتمان کنند ، و همسرانشان برای بازگرداندن آنها در این مدت سزاوارترند ، در صورتی که براستی خواهان اصلاح باشند و برای زنان همانند دظایفی که بر دوش آنهاست ، حقوق شایسته ای قرار داده شده و مردان بر آنان برتری دارند ، و خداوند توانا و حکیم است . امین الاسلام طبرسی در تفسیر مجمع البیان گفته اند : منظور از ارادوا اصلاحا آن است که اگر قصد اصلاح دارند نه آزار و اذیت [17]. خداوند در قرآن کریم در زمینه اصلاح بین زن و شوهر می فرماید : و ان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حکما من اهله و حکما من اهلهاان یرید اصلاحا یوفق الله بینهنا ان الله کان علیما خبیرا "[18] و اگر از جدایی و شکاف میان آن دو همسر بیم داشته باشید یک داور از خانواده شوهر و یک داور از خانوده زن انتخاب کنید اگر این دو داور تصمیم به اصلاح داشته باشند خداوند به توافق آنها کمک می کند زیرا خداوند دانا و آگاه است او از نیات همه با خبر است .  امام  فخررازی در مورد " ان یریدا اصلاحا یوفق الله بینهما " در تفسیر کبیر می گویند : چهار وجه را در تفسیر این قسمت از آیه عنوان نمود : اول : اگر دو حکم  اصلاح را بخواهند بهتر است و خداوند بین دو حکم موافقت ایجاد می کند تا آنچه که خیر است انجام دهند . دوم : اگر دو حکم اصلاح  را بخواهند خداوند بین زوجین موافقت ایجاد می کند . سوم : اگر زوجان بخواهند اصلاح کنند خداوند بین آن دو موافقت ایجاد می کند . چهارم : اگر زوجان اصلاح  بخواهند  خداوند بین دو  حکم موافقت ایجاد می کند تا آنچه که صلاح است را انجام  دهند [19]. در این زمینه از امام صادق  ع  روایتی نقل شده است : " دو حکم شرط می کنند که جایز است زوجین از هم جدا شوند و یا آشتی کنند دو حکم نمی توانند حکم جدایی را بدهند مگر اینکه زوجین بخواهند [20]. خداوند در سوره النساء در زمینه اصلاح بین زوجین باز می فرماید : "    و ان امراه خافت من بعلها نشوزا او اعراضا فلا جناح علیهما ان یصلحا بینهما صلحا و احضرت الانفس الشح و ان تحسنوا و تنفقوا فان الله کان بما تعلمون خبیرا "[21] و اگر زنی ، از طغیان و سرکشی یا اعراض شوهرش بیم داشته باشد ، مانعی ندارد با هم صلح کنند و زن یا مرد ، از پاره ای از حقوق خود ، به خاطر صلح صرفنظر نمایند ، و صلح بهتر است اگرچه مردم بخل می ورزند . و اگر نیکی کنید و پرهیزگاری پیشه سازید ، خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است او پاداش شایسته به شما خواهد داد . مراد از صلح و مصالحه کردن این است که زن از بعضی از حقوق زناشویی خودش صرفنظر کند تا انس و الفت و توافق شوهر را جلب نماید به این وسیله از طلاق و جدایی جلوگیری کند  و بداند که صلح بهتر است .  [22]

4           اهمیت نقش خانواده در تربیت انسان    :   اصلاح خانواده آنقدر مهم است که حضرت رسول ص می فرماید : " هر انسانی با فطرت توحیدی متولد می شود این پدر و مادر او هستند که او را یهودی ، نصرانی و یا مجوسی بار می آورند ." سپس فرمودند : همان فطرت خدایی که خداوند مردم را به آن خلق نموده است[23].

5           صیانت نسل :  با توجه به اینکه حیات نوع انسانی به دو مسئله مهم غذا و استمرار نسل است و از آنجا که جایگاه استمرار نسل صالح در بستر خانواده قرار دارد لذا فساد در این دو زمینه را قرآن کریم به فساد در حرث و نسل تعبیر نمودع است و مفسد فی الارض راا فساد کننده در این دو زمینه معرفی کرده است . خداوند می فرماید : " و اذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل و الله لا یحب الفساد[24] " نشانه آن این است که هنگامی که روی برمیگردانند و در راه فساد در زمین ، کوشش می کنند ، و زراعت ها و چهارپایان را نابود می سازند ، خدا فساد را دوست ندارد . علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در ذیل این آیه شریفه گفته اند : منظور از یهلک الحرث و النسل این است که فساد درزمین را می خواهد بیان نماید . اگر نابود کردن حرث و نسل را بیان فساد قرار داده بر این است که قوام نوع انسانی در بقای حیاتش به غذا و تولید مثل است ، اگر غذا نخورد می میرد و اگر تولید مثل نکند نسلش قطع می شود ، و انسان در تامین غذایش به حرث یعنی زراعت نیازمند است چون غذای او یا حیوانی است و یا نباتی و حیوان هم در زندگی و نمو به نبات نیازمند است پس حرث که همان نبات است اصل در زندگی بشر می باشد و به همین جهت فساد در زمین را با هلاک کردن حرث و نسل بیان می کند . پس معنای آیه این شد که او از راه نابود کردن حرث و نسل در زمین فستد می انگیزد و در نابودی انسان می کوشد . "والله لا یحب الفساد " : مراد از این فساد ، فسادهای تشریعی است یعنی آن فسادی که به دست بشر پدید می آید خداوند آنچه از دین که تشریع کرد به منظور اصلاح اعمال بندگان بود تا عمل صالح روزمره و تمرین مستمر ملکات فاضله را در نفوس آنها پدید آورد و اختلافشان را اصلاح کند و در نتیجه حال انسانیت و جامعه بشریت معتدل شود در این هنگام است که زندگیشان هم در دنیا و هم در آخرت عین سعادت می شود . [25]

6           صله رحم  :  یکی از مسائل مهمی که اسلام بسیار به آن پرداخته است مساله صله رحم است : " فهل عسیتم ان تولیتم ان تفسدوا فی الارض و تقطعوا ارحامکم "[26] اگر از این دستورها ، روی گردان شوید ، جز این انتظار می رود که در زمین فساد و قطع پیوند خویشاوندی کنید . استفهام که در این آیه آمده است برای تقریر می باشد یعنی البته از شما می آید که چون منصب امارت و حکومت بیابید بسبب تکبر و تعظیم کثرت جاه و مقام در زمین فساد کنید و قطع ارحام نمایید چنانکه در زمان جاهلیت هم می کردید .  

يکشنبه 6/11/1387 - 16:7
دعا و زیارت

بنیان های پدیدآورنده خانواده خود گویای ارزش معنوی و قداست آن است زیرا قرآن مجید خانواده را نهادی مقدس و مبتنی بر چند رکن معنوی می داند که عبارتند از : آرامش و سکون، عشق و دوستی ، مهربانی و شفقت و همیاری که انس و الفت نیز در بطن آن است.
● عشق ، بنیان خانواده
چون نیک بنگریم و بیندیشیم، به روشنی درمی یابیم که عشق نه   تنها رکنی از ارکان خانواده است ، بلکه در قوام و بقا و تعادل بنیان های دیگر نقش بی همتا دارد تا جایی که شاید بتوان گفت، عشق روح خانواده است یا این که خانواده به راستی خانه عشق و آشیان عشق است. اندیشمندان در اثبات سخن به آیه «خلق لکم من انفسکم ازواجاً لستکنوا الیها و جعل بینکم مودهٔ و رحمهٔ[27]» و نیز «هوالذی خلقکم من نفس واحدهٔ و جعل منها زوجها لیسکُن الیها»[28] استناد می کنند و معتقدند: اساس روابط اجتماع درون خانواده که همانا دوستی، تفاهم متقابل و همیاری است، با ملات عشق به هم پیوسته و آمیخته است. از این دیدگاه، اشاره به نفس واحده در آیه کریمه دیگر گویای این حقیقت است که نهاد خانواده ظرف رویش روح و جان، رستگاری و بالندگی زن و مرد تا رسیدن به اوج بالندگی (کمال انسانی) است؛ یعنی، نه مرد به تنهایی کامل است و می تواند به کمال برسد، نه زن. مگر با همگرایی و بودن و زیستن در محدوده خاص مقررات و دستورالعمل هایی که نهاد خانواده نام دارد. نهادی که سرآغاز راه رفتن به سوی کمال است.
انسانیت وقتی در عرصه معنویت استقرار می یابد که انسان ها با هم باشند و بتوانند به درستی (آن گونه که خداوند مقرر فرموده است) با هم زندگی کنند. هدف زندگی، فرجام حیات و رستگاری یا گمراهی هر انسان در وجود «انسان های دیگر» است. تعامل و همزیستی انسان هاست که همه مقوله های مطرح و قابل فهم در عرصه حیات و زندگی او را معنا می بخشد. خوبی و بدی، خوشبختی یا بدبختی، آرامش و تلخکامی، فقط در تعامل و اصطکاک روابط انسان ها معنا می یابد. پس انسان اجتماعی است و غیر از زیستن در اجتماع راه چاره ای ندارد.
نخستین اجتماعی که آدمی در آن بار می آید تا زیستن در جامعه بشری و همیاری و همزیستی با انسان های دیگر را به اقتضای فطرت بشری فراگیرد، خانواده است. یعنی نخستین هسته پیدایش اجتماع، چون جامعه بشری را به پیکری واحد تشبیه کنیم، خانواده را می توانیم نخستین سلول پدیدآورنده آن بدانیم.
به اعتبار این فلسفه وجودی، اندیشمندان می گویند: خانواده هم مکتب شایسته پرورش انسان و اجتماعی شدن اوست، هم پناهگاه و مأمن او تا سختی های زیستن در اجتماع بشری و مراوده و معاشرت و ارتباط با انسان های دیگر را با دستیابی به ابزارها و امکانات لازم که در نهاد خانواده است و دیگر اعضای خانواده در دسترس او می گذارند، تاب آورد. با این همبستگی اخلاقی و حقوقی، احساس وظیفه بیش از خواست و نیاز جنسی در روابط زن و مرد اهمیت می یابد و با این انگیزه است که زن و مرد می توانند عشق را با اخلاق درآمیزند تا محیط مساعدی برای رشد جسمانی واعتلای معنوی و اخلاقی فرزندشان فراهم آید.
ماهیت خانواده به گونه ای است که احساس و عاطفه در آن حرف اول را می زند و چنان که یک صاحب نظر می گوید: «طبع خانواده با حقوق و احکام آمرانه چندان سازگار نیست» و قانون در ایجاد نظم خانوادگی تأثیر اندک دارد؛ حال آن که درهای خانواده همیشه به روی ارزش های دینی و اخلاقی گشوده است. چون گلزاری که تشنه نور و پرتو آفتاب است، نه تنها از آن رمق و جان می گیرد که حیات و دوام و بقایش بسته به تابش نور است.
دکتر سید مصطفی محقق داماد، در تحلیل ژرفکاوانه اش، موضوعی جالب را مطرح کرده است:
بیشتر واژه های به کار رفته در مورد نهادهای حقوقی در روابط اعضای خانواده به گونه ای است که واژه ویژگی اخلاقی و عاطفی دارد، چنانکه واژه صداق مفهوم صدق و صفات را دربردارد یا این که «نحله» مفهوم اخلاقی هدیه دادن به همسر را برمی تابد.
وی در «حقوق خانواده» با اشاره به این که عقد نکاح در اسلام صرفاً یک قرارداد حقوقی نیست، بلکه پیمانی عاطفی، اخلاقی و حقوقی است، آورده است: حکمای باستان به نقش اصلی و محوری عاطفه و اخلاق در تنظیم کانون خانواده توجه کرده اند، رخنه دولت را به این سرای مردمی زیانبار و خطرناک دانسته اند و در بخش بندی حکمت عملی، تدبیر منزل را از سیاست مدن جدا کرده اند تا مرز قاطع و طبیعی میان دولت و خانواده نمایان شود.
به گفته محقق، دراین جداسازی، حق با حکماست، زیرا تجربه نشان داده است که دولت ها، بخصوص دولت های سکولار، هرگاه خواسته اند به استناد قوانین خودساخته، خود را به خانواده تحمیل کنند، به آن آسیب زده اند. ناگزیر، به ویرانی کمربسته اند تا مانع خودکامگی و قدرت نمایی شان را ازمیان بردارند یا این که به ساختن چارچوب بیرونی آن بسنده کرده اند تا مشکل دلخواه را به آرامی مستقر سازند. اما قوانین برگرفته از ادیان الهی که مبتنی بر اصول و مبانی اخلاقی است، به گونه دیگری است.
حکیم، شیخ الرئیس ابوعلی سینا، در رساله ای به منظور تشریح جایگاه و اهمیت خانواده و ارکان آن [تدابیر المنازل یا السیاسات الاهلیه (یک بار هم با عنوان «فی السیاسه المنزلیه» چاپ شده است)] و چگونگی روابط میان زن و شوهر و همچنین پدر و مادر و فرزندان، تصویری روشن از خانواده مطلوب برای تربیت فرزندان شایسته که اساس پدیدآمدن جامعه صالح است، ترسیم کرده است.
ابن سینا در تبیین هدف های خانواده مطلوب مبتنی بر موازین اخلاقی و عاطفی دین محور، بر ۳ انگیزه اقتصادی، اجتماعی و همچنین محبت و آرامش تأکید کرده است. نظر او در توجیه نخستین انگیزه حاکی است: «انسان برای حفظ دارایی خویش و نگهداری آن برای زمان نیازمندی، به مسکن و بیت نیاز دارد و این همسر است که می تواند در این امر شریک و همراه مناسبی برای او باشد.» به گفته ابن سینا، زن شایسته شریک مرد، نگهبان مال او، جانشین او در خانه و امین او در تربیت فرزندان است.»
ابن سینا در «الشفاء الهیات» ازدواج را «برترین رکن مدینه» توصیف کرده و در تبیین انگیزه اجتماعی تشکیل خانواده گفته است: «فرزندی نیاز است تا هنگام ناتوانی و به وقت پیری، یاور پدر و مادر باشد و نسل ایشان را تداوم بخشد و یاد ایشان را پس از مرگ زنده بدارد.»
به گفته ابن سینا، سکون و آرامش درونی هم در سایه ازدواج و گزینش همسر پدید می آید و این نکته، چنانکه دکتر مصطفی محقق داماد می گوید، به روشنی مبین تأثیرپذیری ابن سینا از قرآن است.
نکاتی که در امر ازدواج باید رعایت شود، به نظر ابن سینا، به این شرح است:


▪ قانونی شدن
نخستین امری که باید از سوی قانونگذار به صورت قانون و سنت درآید، ازدواج است و با مشروع شناخته شدن ازدواج، هرگونه ارتباط جنسی خارج از محدوده ازدواج، نامشروع شناخته خواهدشد.
▪ تشویق و تحریض
مدیران امور مدینه باید مردم را به ازدواج تشویق و دعوت کنند.
▪ علنی بودن
ازدواج باید آشکار و علنی باشد، زیرا این امر از بروز تردید در نسبت و نیز اختلال درانتقال میراث اشخاص پیشگیری می کند.
به گفته محقق داماد، این نکته در نصوص نبوی نیز آمده است: «اعلنوا النکاح ولو بالدف» یعنی، نکاح و ازدواج را حتی با نواختن دف، آشکار سازید.
▪ ازدواج، پیمان محکم و استوار
ازدواج باید پیوندی همیشگی و مستحکم باشد و در معرض تزلزل و بی ثباتی قرارنگیرد؛ چنانکه قرآن مجید نکاح را میثاق غلیظ توصیف کرده است [29].
▪ ضرورت رشد عقلانی و جسمانی
ابن سینا سن معینی برای ازدواج توصیه نکرده، بلکه گفته است: زمان مناسب وقتی است که فرد به بلوغ جسمی و رشد عقلی برای اداره زن و فرزند برسد و ازنظر اقتصادی، شغل و درآمد لازم را برای معاش خانواده داشته باشد.
▪ تأکید بر زندگی مستقل
ابن سینا توصیه کرده است که وقتی فرزند با شغل خویش درآمدی به دست آورد، تدبیر آن است که ازدواج کند و از خانواده اش جدا شود.
شیخ الرئیس ابوعلی سینا برای تدبیر خانواده اصولی دارد که دکتر محقق داماد در پژوهش های خود آنها را تبیین کرده است.
▪ احترام مرد
ابن سینا با استناد به آیه «الرجال قوامون علی النساء»[30] (قرآن مجید،  گفته است: در روابط زوجین، ریاست خانواده با شوهر است. زیرا اگر شوهر تحت سیطره و اطاعت زن قرار گیرد، خانواده به سبب احساسی بودن زن و پیروی از هوی و هوس، به تباهی و فساد کشیده خواهدشد. لذا به نظر او، هیبت مرد لازم است و مقصود از هیبت آن است که مرد در برابر همسر و فرزندان از احترام لازم برخوردار باشد و هیچ کس او را کوچک نشمارد.
به گفته ابن سینا، مرد برای داشتن هیبت، باید احترام خود را درخانه با مراعات و مروت حفظ کند، به وعده های خود پایبند باشد و از وعده های تحقق نیافتنی بپرهیزد.
▪ تکریم همسر
به نظر ابوعلی سینا، شوهر باید همسر خود را تکریم نماید و اگر بخواهد زن را به حسن رفتار و رعایت حرمت خویش وادارد، راهی جز این ندارد و با تهدید و اجبار نمی تواند به این هدف دست یابد. زیرا وقتی زن کرامت خود را ببیند، در حفظ و تداوم آن می کوشد و از زوال آن می ترسد.
ابن سینا در تبیین آنچه سبب تکریم زن می شود نیز ۳ نکته مهم را به این شرح مورد توجه قرارداده است:
▪ دادن زینت نیکو به همسر
به گفته ابن سینا، با توجه به طبع زن و علاقه اش به زینت، مرد باید باتوجه به وضع ظاهری وی، به شخصیت زن احترام بگذارد.
▪ حفظ حجاب زن
ابن سینا با استناد به دستور شریعت اسلامی، رعایت ستر و پوشیدگی زن از بیگانگان را از ضرورت های تکریم و احترام زن دانسته و بر آن تأکید کرده است.
▪ پرهیز از برانگیختن حسادت زن
ابن سینا، مرد را از توجه داشتن به زنی غیر از همسر خود و تحسین و تمجید او نزد همسرش برحذر داشته و گفته است این رفتار با هیبت مرد که رکن خانواده است، منافات دارد و سبب بروز نفرت و خصومت میان زن و شوهر می شود. از این رو، سعادت خانواده و ضرورت پیروی از فضائل اخلاقی حکم می کند که شوهر از این شیوه رفتار بپرهیزد.
▪ اهمیت اشتغال زن
ابن سینا در «تدابیر المنازل» به مسأله اشتغال زن نیز پرداخته و گفته است: زن اگر بیکار باشد، از نظر اخلاقی به بیراهه کشیده می شود، احساس پوچی و بیهودگی می کند و خود را با کارهای لغو و بیهوده مشغول می سازد؛ از این رو، مرد باید همسرش را به امور مهمه مشغول سازد.
نکته مهم دیگر در نظرات ابن سینا چگونگی خروج زن از خانه است، او در این باره گفته اسـت: «در تربیت اسلامی، خروج زن از منزل باید با توافق همسرش باشد و این توافق ممکن است همراه با قرارداد ازدواج حاصل شود، در غیر این صورت، اگر شوهر خروج بی اجازه را با مصالح خانوادگی منطبق نبیند، می تواند از آن جلوگیری کند .

روم / 21

[28] . اعراف / 189

[29] . حقوق خانواده ، ص 170

[30]  . النساء / 34


يکشنبه 6/11/1387 - 16:3
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته