• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 927
تعداد نظرات : 305
زمان آخرین مطلب : 3952روز قبل
شعر و قطعات ادبی

دست و پا نزنید

دوباره در دل من خیمه‌ی عزا نزنید

نمك به زخم من و زخم خیمه‌ها نزنید

شكسته‌تر ز من پیر دیگر اینجا نیست

مرا زمین زده است اكبرم شما نزنید

برای آنكه نمیرم ز شرم مادرتان

میان این همه لبخند دست و پا نزنید

خدا كند كه بگوید كسی به قاتلتان

فقط نه این كه دو بی دو تشنه را نزنید

كه در برابر چشمان مادری تنها

سر دو تازه جوان را به نیزه‌ها نزنید
(حسن لطفی)
چهارشنبه 11/10/1387 - 17:27
شعر و قطعات ادبی

یا ابتا یاحسین

غم تو منو سوزونده

به پاهام طاقت نمونده

دیگه چشمام نمی‌بینه

اثر سیلی همینه

سر تو به نی نشوندند

ماها رو خارجی خوندند

هرچی التماس می‌كردم

من و رو خاكا كشوندند

تا بهش گفتم چرا تو

می‌كشی منو رو خاكا

دشمنت خندید و می‌گفت

هستی تو شبیه زهرا

چند روزه غذا نخوردم

من به عشق تو نمردم

من تا اسمت رو می‌بردم

به خدا سیلی می‌خوردم

بابا جونِ مهربونم

چرا لبهات پر خونه

آره آره یادم افتاد

جای نیش خیزرونه

روی نی سر عمومه

دلمو ز ریشه كنده

چرا تا منو می‌بینه

عمو چشماش رو می‌بنده

كمكم كن عمه زینب

دو تا چشمام و نبینه

بوی عطر بابا جونم

به گمونم كه همینه

ای سر چه شد امشب به من زار زدی سر

از لطف بر این مرغ گرفتار زدی سر

چون بود كه در خانه اغیار زدی سر


تا روی تو را بر روی قلبم بگذارم

افسوس كه دستم به بدن تاب ندارد

یا ابتا یا حسین

مهمان منی سفره رنگین مرا بین

دست تهی و سینه سنگین مرا بین

رخسار كبود و سر خونین مرا بین

در تلخی غم لحظه شیرین مرا بین

گر دست دهد پای دویدن ز تو گیرم

آن قدر به دور تو گردم كه بمیرم

بگذار رها گردد جان از بدن من

بگذار بود نام تو آخر سخن من

بگذار شود پیرهن من كفن من

بگذار به ویرانه شود دفن تن من

صد كوه غم از كودك تو خم نكند پشت

ای مونس جان درد فراق تو مرا كشت

یا ابتا یاحسین[1]
 


[1] - حاج محمود كریمی

چهارشنبه 11/10/1387 - 17:26
شعر و قطعات ادبی

مهد توحید

من سفیر پسر فاطمه ناموس خدایم

در دل شام چراغ دل مصباح هدایم

گرچه بین اسرا از پدر و عمه جدایم

تا صف حشر پیام‌آور خون شهدایم

غنچه‌ی كوچك و نو رسته‌ای از گلبن عشقم

زینب دیگری از كرب و بلا تا به دمشقم

شام شام آمده از آن دل سوخته‌ی من

مه توحید بود دامن افروخته‌ی من

عشق و ایثار و وفا تربیت آموخته‌ی من

جود و احسان و عنایت بود اندوخته‌ی من

گرچه در گوشه‌ی ویرانه غریبانه نشستم

گره خلق خداوند شود باز به دستم

گاه گردیده پدر شیفته‌ی گفت و شنودم

گاه با گردش چشمم دل عباس ربودم

گاه با مهر رخم ماه بنی‌فاطمه بودم

گاه زینب زده گلبوسه به رخسار كبودم

جامه‌ام پاره و خود دخت كریم ابن‌كریمم

خوش‌تر از فرش سلیمان بود این كهنه گلیمم
                               (سازگار)
 
چهارشنبه 11/10/1387 - 17:25
شعر و قطعات ادبی

ذكر توسل

بلبلی كنج قفس شور تغزل دارد

خوش به حال گل پژمرده كه بلبل دارد

داغ هفتاد و دو لاله زده آتش به دلش

دختری كه به تنش دامنی از گل دارد

دختری كه همه گفتند شبیه زهراست

مثل زینب به خداوند توكل دارد

پابه‌پا با سر بابا همه جا آمده است

بس كه در راه طلب صبر و تحمل دارد

شده با طعنه و دشنام پذیرایی از او

چه قدر سفره‌ی این شهر تجمل دارد

زیر باران مصیبت وسط خوف و رجا

دائماً روی لبش ذكر توسل دارد

آمده تا ببرد طفل یتیم خود را

خوش به حال گل پژمرده كه بلبل دارد
                     (مهدی زنگنه)
 
چهارشنبه 11/10/1387 - 17:25
شعر و قطعات ادبی

بگو وای مادرم

مثل قدیم آمده‌ای باز در برم

با بوی سیب گیسوی خود در برابرم

مثل قدیم آمدی اما نمی‌شود

تا سوی دامنت بدوم پر در آورم

این چشم وانمی‌شود اما تو باز كنی

سیرم ببین و بعد بگو وای مادرم

دستی بر شانه زدن نیست با تو و

زلفی برای شانه شدن نیست در سرم

من را ببر كنار عمویم كه حس كنم

بر روی شانه‌های بلندش كبوترم

باید مرا شبیه خودت بوریا كنی

از بس كه زخم‌ خورده‌ای از بس كه پرپرم
                          
(حسن لطفی)
چهارشنبه 11/10/1387 - 17:24
شعر و قطعات ادبی

شامیا عاشق كبودی‌اند

شنیدم نوازش بچه یتیم ثواب داره

مهربونی با یتیما اجر بی‌حساب داره

شنیدم بچه یتیم آه می‌كشه غوغا میشه

عرش حق می‌لرزه و قیامتی بپا میشه

ولی تو شهر شام مسلمونی عوض شده

یه دین دیگه گمونم توی این شهر اومده

شامیا مسلمونند؟ ارمنی‌اند؟ یهودی‌اند؟

چه دینی دارند اینا كه عاشق كبودی‌اند؟

شامیا كینه‌ای‌اند به كینه‌هاشون اسیرند

انتقام ذوالفقار و از سه ساله می‌گیرند

یكی نیست بگه به اینا آخه بی‌مروّتا

رقص و پایكوبی به پیش این عزادار چرا؟

اگه قرآن توی صفین به روی نیزه زدند

حالا قرآن‌های ناطق روی نیزه اومدند

اونجا می‌گفتند كه قرآن احترام داره ولی

این‌جا می‌گن بزنید سنگ به حسین بن علی

كی دیده دختری رو با سر بابا بكشند

دق بدند یتیمی رو نیمه‌ی شب‌ها بكشند

كی دیده لباس خونی رخت یاسمن بشه

دختری با پیرهن اسارتش كفن بشه[1]
                    (جواد حیدری)


[1] - حاج سید مجید بنی‌فاطمه

چهارشنبه 11/10/1387 - 17:24
شعر و قطعات ادبی

مژگان خاكی

هرچند بی تو دیدم دوران پیریم را

از یاد بردم امّا با تو اسیریم را

چشمی كه خون گرفته مژگان خاكیش را

واكن كه سیر بینی سیمای پیریم را

از هر طرف كه رفتم دستی به صورتم خورد

ای وای اگر ببینی پای كویریم را

با تازیانه با پود كعب نی‌ها

بر پیكرم تنیدند نقش حصیریم را

من را ببخش اگر كه لكنت زبان گرفتم

آخر شكسته دستی دندان شیرین را

ای كه عطر تو بهار این شب تاریكم

نمی‌بینم ولی دلم می‌گه به تو نزدیكم

كی می‌خوای بیای مگه خودت صدام نكردی

میون اون همه بنفشه‌ها نگام نكردی

برا عیادت از دختر تو كسی نمی‌یاد تو ویرونه

هر كس می‌بینه چهره‌م رو ازم رو می‌گردونه

ورم زخمای رو صورتم بقیه رو می‌ترسونه

عمه تو آغوش خسته‌ش صورتم رو می‌پوشونه


با اینكه اینجا تو زنجیر اسیرم

روضه می‌خونم انقدر تا بمیرم

تا انتقام زخمای تو رو بگیرم
بیا كه می‌زنن دختر تو به هر بهانه

نوازشم شده به كعب نی یا تازیانه

خوب می‌دونی كه رقیه‌ت از زندگی سیره

اینا كه می‌بینی روی تنم جای شمشیره

توی حرارت شراره‌ها زخمای من كاری میشه

خونی كه بسته رو لبهام با هر نفس جاری میشه

طپش قلب من تو این سكوت نوای غمباری میشه

هر كی میگه بابا بابا دم عزاداری میشه

قاتلم امشب بغض تلخ گلومه

دلم تو فكر خاطرات عمومه

باور ندارم سر تو روبه‌رومه[1]


[1] حاج سید مجید بنی‌فاطمه

چهارشنبه 11/10/1387 - 17:23
شعر و قطعات ادبی

به تماشای مادرت

باور نداشتم كه بیایی برابرم

امشب تویی به دامن من نیست باورم

هرچند بال پر زدنم را شكسته‌اند

اما برای با تو پریدن كبوترم

حتی برای ناله زدن هم امان نداد

دستی كه خورد بر رخم و كرد پرپرم

امشب رسیده‌ای به تماشای مادرت

امشب رسیده‌ای به نفس‌های آخرم

از شعله‌های بام فقط پلك تو نسوخت

آتش گرفت دامنم و سوخت معجرم

امشب خرابه‌ جلوه‌ی روز قیامت است

من جان گرفته‌ام امشب وصل و شهادت است

من در طواف كعبه‌ی آمال زینبم

اینجا خرابه نیست محل زیارت است

بابا چه زود پیر شدم در فراق تو

این هم نتیجه‌ی غم عشق اسارت است

گلوی تو به چه جرمی بریده شد

آیا كسی نگفت كه این یك جنایت است

زیبائیم به ضربه‌ی سیلی گرفته شد

اینها همه ز كینه و حرص و حسادت است

عمه، دندان او شكسته و انگشت پای من

عمه بیا كه تازه زمان عیادت است

عمه بخند گریه نكن خوب می‌شوم

با بودن پدر سفر مرگ راحت است[1]



[1] - حاج محمود كریمی

چهارشنبه 11/10/1387 - 17:22
شعر و قطعات ادبی

خبر آمد

خبر آمد كه ز معشوق خبر می‌آید

رو گشائید كه یارم ز سفر می‌آید

كاش می‌شد كه بافند كمی مویم را

آب و آئینه بیارید پدر می‌آید

نه تو از عهده‌ی این سوخته بر می‌آیی

نه دگر موی سرم تا به كمر می‌آید

جگرت بودم و درد تو گرفتارم كرد

غالباً درد به دنبال جگر می‌آید

راستی گم شده سنجاق سرم پیش تو نیست

سر كه آشفته شود حوصله سر می‌آید

هست پیراهنی از غارت آن شب به تنم

نیمه عمّامه از آن بهر تو در می‌آید

راستی هیچ خبردار شدی تب كردم

راستی لاغری من به نظر می‌آید

راستی هست به یادت دم خیمه گفتی

دخترم به تو چادر چقدر می‌آید

سرمه‌ای را كه تواز مكه خریدی بردند

جای آن لخته‌ی آن روی بصر می‌آید[1]

 


[1] حاج منصور ارضی

چهارشنبه 11/10/1387 - 17:21
شعر و قطعات ادبی

یا حسین یا حسین

ای حسین جان می‌دهد این سرزمین بوی بلا

خیمه‌ها برپا نمودی از چه در كرب و بلا

اضطرابم را نظر كن

خیز از این وادی گذر كن

یا حسین یا حسین

از چه دارند نیزه‌داران چشم خود بر اكبرت

خیره گشته آن كماندار بر گلوی اصغرت

گو كه این لشگر چه خواهند

از چه تیر و نیزه آرند

یا حسین یا حسین

ترسم از روزی كه گرد زینب تو صف زنند

هم به اشك خواهرت هم غربت تو كف زنند

بین نگاه آن سواره

گشته محو گوشواره

یا حسین یا حسین
 
سه شنبه 10/10/1387 - 15:42
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته