• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 22
تعداد نظرات : 7
زمان آخرین مطلب : 5380روز قبل
انتقادات و پيشنهادات
جبران اشتباهات، به دوستانت همانقدر زمان بده که برای خودت فرصت قائل می شوی.
2.درملاقات های اولیه با دوست جدیدتان،موضوعات غم انگیز و بد گذشته راتعریف نکنید!
3.اگر یکی از دوستانتان از دست شما خیلی عصبانیست، مدتی اورا به حال خودش بگذارید.
4.از این که بهترین دوستانتان در هر شرایطی نظرش نسبت به شما تغییر نخواهد کرد ، مطمئن باشید!
5.بهتر است دوستانتان رافقط برای خودش بخواهید نه به خاطر آنچه که می توانند در اختیار شما بگذارند
يکشنبه 23/10/1386 - 17:37
دعا و زیارت

با عرض سلام این مطلب شرح حال سفر به نجف و عتبات عالیات می باشد که به صورت سفرنامه نوشته شده است .  

محمدحسین طهوری  http://www.hosseintahoori1362.blogfa.com\\


         كوفه داني كه علي تنها بود                همدم و مونس او شبها بود
 
السلام علیک یا اباالحسن یا امیرالمومنین سلام بر تو که همه عمر با یادت روییدم وبا نامت عاشق شدم، با مرامت فتح قله های انسانیت را تماشا کردم و در مظلومیتت از بزرگی و تنهایی اشک ریختم، سلام بر تو که نامت زمزمه زبان من و عشقت بهانه سبز عاشقانه های من است، پا در رکاب دارم مرکب شوق را به سوی تو می تازانم می آیم با هزاران حرف نگفته و بغض نشکفته، من ستاره ای کوچکم ستاره ای که روشنایی خویش را مرهون تابش خورشید مهر توست، ستاره از این کهکشان که برای رسیدن به خورشید تو بی تابی می کنند، چه انتظار غریبی یا راه طولانی تر از ان است که گفته اند یا انتظار عاشقانه هایم را طولانی تر کرده است و انتظارم را سنگین، چه بی تاب است مرغ سینه در قفس تن ، گویی عطری از گلستان تو به مشام سینه ها رسیده که قلبها اینهمه بیقراری  می کنند یا آنکه نسیمی از کوی تو می آید و مژده وصالت را در گوش زائرانت زمزمه می کند ما سالهاست که گذرنامه دل را به دستت سپرده ایم تا مهر تأییدش بزنی سالهاست پشت مرز زیارتت به انتظار نشسته ایم، سالهاست خواهان دیدار روادید تواییم آن روز که خواندی به آمدن دانستیم که گذرنامه ما را مهر تأیید زده و به دیدار عزیزت رخستمان داده ای ، حالا این کاغذها که نامش را گذرنامه داده اند چیست که به دستمان می دهند هر کجا که نامی از تو و رد پایی از حضور منیر توست انجا بهشت ماست و ما اکنون راهی بهشت دیدار تواییم مولا جان ای کاش روادیدی دائم اقامت در بهشتت می دادی تا به همدمی تو در فردوس دلخوش شویم، چه انتظار سختی 180کیلومتر تا نجف مولا جان دستانم کی به دامان وصالت می رسد کی می شود این چشمی را که به صبویی دعوتش کرده ام در میدان عشق بازی دیدارت مانند بارش بهاری رها کنم ای پهلوان عشق بازی کی میتوانم در معرکه عشق تو زنجیر جنون بگسلم و سیله سینه را پیش روی تو از شوق بر درم ، ای استانت استانه پرواز ملائک ، کی توانم در اسمان تو با بال شوق پر بگیرم و با اشک چشم به گنبدت سلام کنم، نخلها به احترام تو ایستاده اند و ردای سبز برگ را بیاد تو بر تن کرده اند مولا جان این خادمان سبز جامه را به استقبال فرستاده ای یا صف به صف بر حاشیه راهت گماشته ای تا گردی از ملال به خاطر زائرانت ننشیند .
مسجد کوفه - مسلم بن عقیل
 
کوفه شهر حادثه شهری که هرگز به تو و فرزندانت وفا نکرد شهری با خاطره هایی غمبار با اشکها و حماسه هایی بسیار شهری با کوچه هایی که هنوز تو را به خاطر دارند که در ان قدم به عدل می زدی و مظلومی نبود که از شربت گوارای عدالتت ننوشیده باشد و ظالمی نبود که تازیانه دادگری تو را بر خود لمس نکرده باشد در شهر تو همه چیز بر دار عدل می چرخید خورشید به شوق دیدن تو دوان دوان می آمد و ماه بدین اشتیاق ازخورشید تمنای غروب داشت ، تا روی به نور سجاده تو روشن کند. در شهر تو نخل ها به ادب می ایستادند و به دستان مهربان تو می روئیدند ،چاهها به شوق همدمی تو می جوشیدند و گوارا اب چاهها به همدمی تو بود که گوی رقابت از اب زمزم می ربودند ، کوفه هنوز خاطره نان و تنور کودکان یتیم را به خاطر دارد ، کوچه ها هنوز خاطره مردی را که در سیاهی با از نور می آمد و شکوفه های مهربانی را به خانه های خفته در تنگدستی می بارید، ای کاش کوفه زبان گویایی داشت به گفتن خاطره شبهای نخلستان و دعا و روزهای عدالت و تقوا،  کاش کوفه تنهایی خورشید گونه تو را در اسمان کم ستاره خود، قصه شهروندانی که چشم داشتند و تو را نمی دیدند گوش داشتند و سخن تو را نمی شنیدند، حکایت آنهایی را که مرواریدی بر انگشتر شهرشان می درخشید و از دیدن آن کور بودند افتابی بر بام سعادتشان بردمیده بود و در پی خورشید تقوای خیالی می گشتند بازگو می کرد. این کمترین در استانه رسیدن به مسجد کوفه است مسجدی که سالها پای بوس تو بود، سلام بر تو ای مسجدی که محرابت اغوش عبادت مولای من بود چه شیرین بود خاطره تو با علی بودن و چه تلخ خاطره سحرگاه فراق، تو پس از آن شب دیگر علی را در خلوت خویش ندیدی. اولین جایی که با ورود به مسجد کوفه در پی دیدنش بودم محراب مسجد بود جایی که دل آسمان هنوز از یاد آوری خاطره سحرگاه پرواز غمگین است چه محراب ارجمندی اینجا استانه پرواز به بهشت رضوان است . مسافر سحر اول قدم خود را از این محراب به سوی بارگاه قدسی برداشت ، سحر بود و اسمان در سکوتی غمبار نظاره گر آمدن علی به مسجد کوفه بود ، علی می امد تا در سحر نوزدهم ماه مبارک رمضان در محرابی که در این شب مشهورترین و مقدس ترین محرابها شد نماز بگذارد ، طبیعت حادثه را می دانست اما دستی نبود تا رفتن علی را مانع شود، علی سالها از این روز با خود سخن ها گفته بود و انتظارش را کشید سالها بود که در صبری جمیل همچون شمعی در فراق یار می سوخت و اندوه فراقش را در گوش نخلستان زمزمه می کرد ،  وقتی که علی به مسجد می آمد گویی تمام هستی در سکوت سنگین قدمهای او را به رفتن تماشا می کردند.
 
 محراب مسجد کوفه می گوید : صدای ناله هایی از اسمان می آمد و من متحیر که ملائک سوگ که را به نظاره نشسته اند صدای ناله با امدن مولایم علی بیشتر و بیشتر می شد اینک انچه را که گمان می کردم باور نداشتم مرا توان دوری علی نیست مرا که همیشه به شوق تماشای علی در مسیر قبله حاجات ایستاده ام را به فراقش مبتلا نکند من محراب مسجد کوفه ام آغوش همیشه باز نماز و نیایش محرابی که عزیزتر از علی کسی را به امامت نماز ندید محرابی که عاشقانه ترین لحظه عمرش را به همدمی در بهترین لحظات عمر علی گذراند ،محرابی که به وقت نماز چنان از خویش بی خویشش می یافت که در وصف نمی اید و در فهم نمی گنجد با تمام خواهش های من علی به محراب می امد، او سجاده اش را گسترد و جماعت به امامتش سفره نورانی نماز را گشودند ایه ایه می خواند و ذکر به ذکر بیان می کرد از حادثه ای که در راه بود، زمان نیز طاقت طی شدن نداشت حال نمی توانم بگویم ای کاش چشمم نبود و فرود امدن شمشیر جهل فرزند ملجم را به سر مبارک علی نمی دیدم ناله اسمانیان به اوج رسید و در میان هیاهوی اندوه بار جهان صدای علی عالم را به سکوتی ژرف عالم برد فزت و رب الکعبه  
 به سوی خانه ای میرویم که مهوت آسمانیان است، آنجا که آسمان با تمام پهناوری پیش گستردگی اش دایره ای کوچک است ، انجا که منزل گه حجت خداوند و نور چشمان مصطفی بوده است ، به جایی می رویم که آفتاب همه نیکیها، از بام آن تابیدن گرفت و نیلوفر قدس در باغچه آن مجال رویش یافت ، جایی که شبهایش به مهتاب نیایش روشن و روزهایش به دستگیری مردمانش گلشن بود ، اینجا خانه مولای عاشقان است ، آنجا که شمع بیت المال پس از انجام کارهای حکومتی خاموش می شد و شمع خانه به کارهای شخصی روشن ، انجا که عقیل گرمای آهن گداخته را روبه روی صورت خود حس کرد ، آنجا که هر شب سبدهای نان و خرما بر دوش مولا راهی کوچه های انفاق می شدند.
 
کوفه - خانه حضرت علی (ع)
 
سلام برعلی و بر فرزندان علی ، سلام بر سرور جوانان بهشت ، سلام بر بانوان بهشتی سیرت خانه و سلام بر عباس و برادرانش ، سلام بر ساکنان قطعه ای از بهشت که زیارتگاه فرشتگان و قرارگاه دل عاشقان است ، به خانه ای پا می گذاریم که آسمانش بلند و زمینش سر بلند است ، اینجا جایی است که زمینش پا بوس ساکنانش بوده وفضای خوشش رایحه نیایش و نور و معرفت موج می زند ، خانه ای که درهای آن همیشه به رحمت باز بوده و خداوند برکات خویش را به دست ایشان سپرده است .
ساکنان این خانه همگی فرشتگان نور و رحمت اند ، آنان که شمعی شدند به محفل آفرینش تا شب بی فروغ آدمیان را روشنی نور باشد و دستانشان در گذر از راههای سخت بگیرند و به میهمانی رستگاری دعوتشان کنند .
کوفه - چاه حضرت علی (ع)
 
 بوی آب می آید نه بوی گلاب می آید ، این چاه همان چاه است که میزبان صدای مولا و صیاد مروارید اشک او بود ، اشکی که به هنگام نیایش از چشمان مبارکش فرو می غلتید ، همان چاهی که محرم اسرار علی بود دریغ از روزگاری که چاهی محرم اسرار باشد و مردمانش لیاقت رازداری نداشته باشند ، صدای هق هق مولا هنوز به گوش می رسد ، انان که آب زمزم را نوشیدند این آب را بچشند ایا به همان طعم و بویی است ، این چاه هنوز می جوشد نه بهتر ان است که بگویم می خروشد.
کوفه - چاه حضرت علی (ع)
 
 چاهی که با صدای علی و با دستان علی جوشیده است مگر خشک می شود مگر خاموش می شود . ای سقا جرعه ای نیز از این شراب طهور به جام ما بریز ، مگر نشنیده ای مجنون سنگهای کوی لیلی را بوسه می زد ، پرسیدند چرا سنگها را بوسه میزنی ، گفت : این سنگها مسیر لیلی است ، ایا اینجا همان دیواره ای نیست که بارها و بارها بردستان مولا بوسه نشانده و علی از آن گذر کرده است  ، به عشق مولا از مجنون که کمتر نیستیم .
 
اینجا جایی است که امام مجتبی (ع) زانوی ا ندوه بدست داشت و در مقابل جاییاست که امام حسین (ع) با چشمان خویش به سیلاب اشک غسل می داد ، شاید عباس بود با دستانش آب از چاه می کشید و بر پیکر پدر می ریخت ، از حال دختران مولا چه بگویم که به شهادت پدر آتشی در خرمن وجودشان افتاده بود ، پیکری که سالها جنگید و به دشمن پشت نکرد و هیچ کس نتوانست در آوردگاه شکستش دهد اکنون به اب و اشک آغشته گشته پیکری که سالها پرچم اسلام کیسه اطعام فقیران را بر دوش کشید در اینجا غسل داده می شود این علی است که غریبانه در سکوت و تاریکی شب در نجف به خاک سپرده می شود بی جزء فرزندان و یارانش کسی نشان مدفنش را بداند ، این علی است که فاطمه سان تا سالها نشانی از مدفنش نبود وفای تو را نازم که همچون عزیزت فاطمه سفر کردی .
کوفه - مزار میثم تمار
 
 
اینجا مزار میثم تمار است ، یکی از یاران ایرانی مولا کم نبودند مردان حق جویی که از سرزمین پارس به استان مولا شتافتند و رهروی ان حضرت را اختیار کردند اینجا بارگاه کسی است که به حقیقت جوهر امام رسید و دریافت که او همان کسی است که می توان پا در جای پایش گذاشت و در تجارت زندگی دنیا را باخت و بهشت جاویدان را خرید او کسی است که مولا به شهادتش نویدش را داد .
اینک محراب مسجد کوفه و خانه حضرت علی (ع) را بدرود می گوییم و به سوی سرزمینی می رویم که بارگاه قدسیان و زیارتگاه عاشقان است به سوی نجف می رویم ، به سوی خاکی که پیکر مولایمان علی را در گنجینه سینه به امانت دارد ، به نجف جایی که سالهاست دلهایمان بهشوق رسیدن به ان تپیده است و برای یکدیگر زیارتش را ارزو می کنیم .
 
     
 
ادامه دارد...  
 

 

سه شنبه 22/8/1386 - 12:6
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته