• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 116
تعداد نظرات : 297
زمان آخرین مطلب : 4122روز قبل
شعر و قطعات ادبی

غرق شوروعشق ومستی ،عیش وحال       غوطه ور در عالم فكر وخیال

پــــركشـــیـدم از زمــیـن و از زم‍ــــان        یافتـم خـود در مكانی لامـكان

چشـــــم تــا می دید انسان بــود وبــس       از كســی بالا نــمی آمد نفــس

آدم وحـــوا و هــــر چـــه زاده اســـت       گوییا در این زمین افتاده است

هاتفی در گوش من داد این پیام        عمر دنیا گشته است اینك تمام

روز حشر ومحشر عظمی به پاست       قاضی این محكمه تنها خداست

هركسی در دست خود یك نامه داشت     نامه را درپیش حاكم می گذاشت

بعد از آن باریتعالی می نوشت           بنده اش اهل جهنم یا بهشت

گشت ونوبت بر من مسكین رسید     نامه ام را خواند واعمالم چو دید

با غضب افكند سوی من نگاه         گفت تو چیزی نداری جز گناه

خوب می دانی كه اینجا برزخ است       جای تودرگوشه ای از دوزخ است

در حق ربّ خودت بد كرده ای          راه خوشبختی خود سد كرده ای

كار خوب ونیك اینجا می خرند         گفت تا من را سوی دوزخ بَرَند

یك نظر چون بر جهنم دوختم          از شرار شعله هایش سوختم

ناگهان زیبا رخی از ره رسید           دید تا حال مرا آهی كشید

تا كه آمد دیده ام پر نور شد         یك نگاهم كرد آتش دور شد

از جمال او چه گویم من،دریغ        ابروانش چون كمان مژگان چوتیغ

دست گل بود وبدن گل ،چهره گل            برده از زیبایی او بهره گل

گوییا حق هرچه قدرت داشته                  پای خلق آن صنم بگذاشته

پیش آمد،تا مرا افسرده دید               این چنینم خسته وپژمرده دید

اشك در چشمان پر مهرش شكفت            رو به حق بنمود با دادار گفت

پور موسی با تو صحبت می كند            ضامن آهو شفاعت می كند

گرچه او با نامه ی بد آمده                 چند باری را به مشهد امده

ریزه خوار بزم خوانم بوده است             در جوانی میهمانم بوده است

آمده صد باربر من رو زده            پیش ایوان طلا زانو زده

گنبد وگلدسته ام را دیده است            كفشداری مرا بوسیده است

گرچه از لطف تو دیگر رانده است         درحریم من زیارت خوانده است

مادرش او را به عشقم زاده است              به كبوترهام دانه داده است

گرچه صد بار آبرویم برده است               آب سقاخانه ام را خورده است

تا توانست احترامم كرده است                 بعد هر مجلس سلامم كرده است

او به عشق من تمام عمر زیست        غافل از حالش شدن انصاف نیست

لطف كن پروردگار جرم بخش           بنده ی بد را به اربابش ببخش

هر چه باشد او برایم بنده است            او بسوزد صاحبش شرمنده است

پس ندا آمد بهشت از آنِ توست          بخشش و عفو خطا دستان توست

تو برای من عزیزی ،دلبری           هان تو صاحب اختیار من شدی

هر كه را خواهی ببر اندر بهشت             ای تو جنت آفرین زهرا سرشت

يکشنبه 25/7/1389 - 4:1
داستان و حکایت


می گویند ابلیس، زمانی نزد فرعون آمد در حالیکه فرعون خوشه ای انگور در دست

داشت و می خورد.ابلیس به او گفت: هیچکس می تواندکه این خوشهء انگور را به

مروارید خوش آب و رنگ مبدل سازد؟ فرعون گفت: .....

نه. ابلیس با جادوگری و سحر، آن

خوشهء انگور را به دانه های مروارید خوشاب تبدیل کرد. فرعون تعجب کرد و گفت:

آفرین بر تو که استاد و ماهری. ابلیس سیلی ای بر گردن او زد و گفت: مرا با این

استادی به بندگی قبول نکردند، تو با این حماقت چگونه دعوی خدایی می کنی؟

يکشنبه 25/7/1389 - 3:29
شعر و قطعات ادبی

هر شب در خیال خویش
ضریحت را
با آب دیدگانم غبارروبى مى كنم
و با نسیم
كبوتران ضریحت را
در دیدگانم
مجسم مى كنم
و بر گنبد طلایى ضریح تو
طواف مى گذارم
چشم هایم شیدا
براى یك لحظه
یك ثانیه
حضور صمیمى ات را
در ضریح ترسیم مى كند
و من
بى قرار مثل یك قطره حباب
رنگین ترین رؤیا و مجنون ترین مجنون
مى گردم
و از خطوط سبز تخیل
بر وادى عشق تو گام مى نهم
و در سفر به نزد تو
یا غریب الغربا!
حكایت هاى خسته جانم را بازگو مى كنم
و كبوتر ذهنم را
از حرم تنگناى خویش
بر وادى عشق تو رهسپار مى گردانم

چهارشنبه 21/7/1389 - 17:7
خانواده

سلام به همه دوستای خوبم

طاعات و عبادات همگی قبول باشه

یه جورایی دلم برای تبیان و صفحه ثبت مطالب تنگ شده برای بچه های باصفای ثبت مطلب .... دوست دارم دوباره باشم؛ یعنی بازم مطلب بدم

فعلا همین یه جمله دست و پا شکسته رو ازم قبول کنید

بکوش تا زیبایی در نگاه تو باشد نه در آنچه که می نگری آینده متعلق به کسانی است که زیبایی رویاهای خویش را باور دارند من به خورشید اعتقاد دارم حتی اگر ندرخشد من به عشق اعتقاد دارم حتی اگر تنها باشم من به خدا معتقدم حتی اگر ساکت باشد

دوستتون دارم

برام دعا کنید

یا علی

شنبه 30/5/1389 - 7:59
شعر و قطعات ادبی

 

گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو برو

شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو

از پی دیدن رخت همچو صبا فتاده ام

خانه به خانه در به در کوُچه به کوچه کو به کو

میرود از فراق تو خون دل از دو دیده ام

دجله به دجله یم به یم چشمه به چشمه جو به جو

دور دهان تنگ تو عارض عنبرین خطت

غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بو

ابرو و چشم و خال تو صید نموده مرغ دل

طبع به طبع دل به دل مهر به مهر و خو به خو

مهر تو را دل حزین بافته بر قماش جان

رشته به رشته نخ به نخ تار به تار پو به پو



سه شنبه 15/4/1389 - 4:3
تبریک و تسلیت


سلام بر ماه رجب، ماه پیوند بندگان با معبود مهربان، ماه بارش باران مهر و محبت الهی، ماه رسیدن به سر منزل مقصود، و ماه اُنس شب زنده‏دارانِ همیشه بیدار با محبوب و معبود بی‏همتا.
سلام بر هلال رجب که آمدنش مژده پایان اندوه است و بدر آنْ یادآور تولد ماه تمام، امامِ هُمام و حیدر کرّار و پایانشْ نوید رهایی بشر از جهل و نادانی، شکوفایی اخلاق انسانی، بعثت آن بزرگْ مردِ تاریخ برای همیشه زمان.
سلام بر بهار مناجات و بندگی. سلام بر نجوای شبانه اهالی رجب. سلام بر شب‏های رجب که پذیرای زاهدان است و سلام بر روزهایش که میزبان عاشقان وصال الهی است و سلام بر لحظه لحظه رجب که شاهد ذکرِ ذاکران است.

دوشنبه 24/3/1389 - 3:36
دانستنی های علمی

تو که سلطان عالمی ...
 

یه پادشاهی داشت رد می شد، بچه ها داشتند بازی می کردند، با دیدن پادشاه همه شون فرار کردند. 
اما یه بچه موند. پادشاه اومد رد بشه، بچه اومد جلو و گفت: سلام. 
پادشاه یه نگاهی کرد و گفت باریکلا ! چه بچه خوبی، تو چون هم شجاعت به خرج دادی و موندی و هم مؤدب بودی و سلام کردی، این هزار تومان مال تو. 
بچه گفت : نه آقا! مامانم دعوام میکنه. گفته تو خیابون از هیچکی چیزی قبول نکنم. 
پادشاه گفت: نه به مامانت بگو اینو پادشاه داده. 
بچه گفت: نه اینو بگم میگه دروغ نگو بچه! منو میزنه، میگه پادشاه که هزار تومان نمی ده!! پادشاه حداقل صد هزار تومان می ده!! ... 
 پادشاه گفت باریکلا عجب بچه ایه. گفت: صد هزار تومان بهش بدین.  

یا امام رضا ... پادشاها اگه بخوان چیزی بدن ..... تو که سلطان عالمی ...!





شنبه 1/12/1388 - 4:47
شعر و قطعات ادبی

چشمم، به هیچ پنجره، رغبت نمی کند


جز با ضریح پاک تو صحبت نمی کند


دیگر کبوتر دل من آب و دانه را


جز با کبوتران دل تو قسمت نمی کند


شاید، هنوز این همه باران اشتیاق


در آستان دوست، کفایت نمی کند


شاید، هنوز بندۀ خاکم که گنبدت


من را به آسمان تو دعوت نمی کند


مولا! نگو که این پر و بال شکسته را


باران مرحم تو شفاعت نمی کند


خواندی مرا وگرنه بدون اشاره ات


قلبم چنین هوای زیارت نمی کند

چهارشنبه 13/9/1387 - 4:26
خواستگاری و نامزدی

اگر شما یک سکه و من هم یک سکه داشته باشیم و سکه هایمان را با هم مبادله کنیم باز هر کدام یک سکه داریم اما اگر شما یک ایده و من هم یک ایده داشته باشیم و آنها را، با هم مبادله کنیم هر کدام دارای دو ایده خواهیم بود.

چهارشنبه 13/9/1387 - 4:0
محبت و عاطفه

گلدسته ات
كهكشانى است
كه سیاهى شهر را تكذیب مى كند

پیرامون تو همه چیز بوى ملكوت مى دهد:

كاشى هاى ایوانت

و این سؤال همیشه

كه چگونه مى توان آسمانها را

در مربعى كوچك خلاصه كرد؟

و پنجره فولاد

التماسهاى گره خورده

و بغضهایى كه پیش پاى تو باز مى شوند ...

 

يکشنبه 10/9/1387 - 5:42
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته