• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 35
تعداد نظرات : 54
زمان آخرین مطلب : 4848روز قبل
محبت و عاطفه
عشق تو برايم زيباتر از هر زيبايي و با شكوهتر از هر منظره اي ميباشد... تو دنياي ناشناخته اي هستي كه فقط من آنرا كشف كرده ام... به ميزان همه ستايشگران مي ستايمت... به اندازه همه دنيا دوستت دارم... اگر در راه عشق تو وجودم را به هزاران تكه قسمت كنندهر تكه ان با صداي بلند فرياد خواهم زد...
چهارشنبه 17/5/1386 - 18:56
محبت و عاطفه

 

نمي‌نويسم، چون مي‌دانم هيچ گاه نوشته‌هايم را نمي‌خواني،

 حرف نمي‌زنم، چون مي‌دانم هيچ گاه حرف‌هايم را نمي‌فهمي،

 نگاهت نمي‌كنم، چون تو اصلا نگاهم را نمي‌بيني،

 صدايت نمي‌زنم، زيرا اشك‌هاي من براي تو بي‌فايده است،

 فقط مي‌خندم، چون تو در هر صورت مي‌گويي من ديوانه‌ام

شنبه 13/5/1386 - 19:37
محبت و عاطفه

بنشین و بلند بلند سکوت حرف هایم را گوش کن


هر کس به دیدنم امد مریم و ریواس دستش بود تو اما با خودت
کمی از حروف باران بیاور حرف هایم تشنه اند...
چهارشنبه 10/5/1386 - 15:56
محبت و عاطفه
دير گاهيست كه تنها شده ام قصه غربت صحرا شده ام وسعت درد فقط سهم من است بازهم قسمت غم ها شده ام دگر آيينه ز من بي خبر است كه اسير شب يلدا شده ام من كه بي تاب شقايق بودم همدم سردي يخ ها شده ام كاش چشمان مرا خاك كنيد تا نبينم كه چه تنها شده ام....
شنبه 6/5/1386 - 10:20
محبت و عاطفه

کاش زندگی شعر بود تا برایش یک دنیا شعر می سرودم تا با آهنگش در خلوت بی کسی هایش هیچوقت تنها نماند کاش زندگی قصه بود تا برایش یک دریا قصه می گفتم تا همسفر با ماهیهای آزاد همیشه اقیانوس خوشبختی را پیدا کند.

جمعه 5/5/1386 - 9:22
محبت و عاطفه

 معبودم سکوتم را از صداي تنهاييم بدان .. نميخوانم و نميگويم چون درونم هيچ بوده و تو آمدي برايم قصه هايي از عشق سراييدي و به من قصه باران آموختي ميداني قصه باران قصه شستن غمهاست و درون انسانها پر از غم و تنهايي است ونگاهم به باران تو افتاد و ناگهان تمام تنهاييم را فراموش کردم و به تو و داشتن تو ميبالم تنهاتر از يک برگ با باد شاديها محجورم درآبهاي سرور آور تابستان آرام ميرانم

جمعه 5/5/1386 - 9:20
محبت و عاطفه

خدايا: من گمشده ي درياي متلاطم روزگارم و تو بزرگواري! پس اي خدا! هيچ مي داني كه بزرگوار آن است كه گمشده اي را به مقصد برساند ؟ تا ابد محتاج ياري تو ، رحمت تو ، توجّه تو ، عشق تو ، گذشت تو ، عفو تو ، مهرباني تو ، و در يك كلام ... محتاج توام !

سه شنبه 2/5/1386 - 7:48
محبت و عاطفه
می دانم روزی با تن خسته و خیس ، سوار بر قطرات درشت باران بر ناوادنهای چشمم فرود می آیی در میان انبوه مژگانم میزبان خواهم بود و در آن لحظه چشمانم را برای همیشه می بندم تا دیگر دوریت را حس نکنم
سه شنبه 2/5/1386 - 7:47
محبت و عاطفه
نشاني از تو ندارم اما نشاني ام را براي تو مي نويسم: درعصرهاي انتظار،به حوالي بي کسي قدم بگذار! خيابان غربت را پيدا کن و وارد کوچه پس کوچه هاي تنهايي شو! کلبه ي غريبي ام را پيدا کن، کناربيدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهاي رنگي ام! درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خيس پنجره برو! حرير غمش را کنار بزن! مرا مي يابي.
شنبه 16/4/1386 - 15:53
محبت و عاطفه

براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو. براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه. براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن . براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير . براي عشق وصال كن ولي فرار نكن . براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن . براي عشق بمير ولي كسي رو نكش . براي عشق خودت باش ولي خوب باش.

نمي دانم چرا ما انسان ها عادت داريم آبي وسيع آسمان را رها كنيم و جذب آبي كوچك چشماني شويم كه عمقي ندارد با اينكه مي دانيم روزي بسته خواهد شد اما آسمان كي بسته خواهد شد

شنبه 16/4/1386 - 15:49
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته