• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 127
تعداد نظرات : 61
زمان آخرین مطلب : 4737روز قبل
دعا و زیارت

چنان زنای دل فاطمه فغان برخاست
که جای جای مدینه به الامان برخاست

شکست شهپر جبریل از شکستن پهلو
که دود آه ملائک در آسمان برخاست

چو گشت سینه سپر در مقابل مسمار
پسر به یاری مادر در آن میان برخاست

چو بست دست علی را ز خانه اش بردند
یگانه همسر او با قد کمان برخاست

گرفت دامن او را رها نکرد ز کف
که تازیانه قنفذ به ترجمان برخاست

چو گشت فاطمه نقش زمین به یاری او
چهار ساله گلی در بر خزان برخاست

حدیث کوچه چه گویم که مجتبی داند
چو خورد فاطمه سیلی ز جا چه سان برخاست

قسم به غربت مظلومی علی زهراء
برای حفظ ولایت به بذل جان برخاست

خموش شاعر ژولیده دم مزن دیگر
که ناله از جگر صاحب الزمان برخاست

سه شنبه 15/2/1388 - 10:35
دعا و زیارت

قلبی شكسته بود، وضویی جبیره شد
سروی نشسته بود، عشایی و تیره شد
اشكی كنار پنجره غلتید، گر گرفت
آهی به روی آینه افتاد، تیره شد
پهلویی از شقاوت نامحرمی شكست
اشكی برای محرم دردی ذخیره شد
بانویی از تمام دلش چشم بست و رفت
مردی تمام وسعت غم را پذیره شد
اف گفت بر سكوت بنی آدم آسمان
نسلی نگاه كرد، گناهی كبیره شد

 

(امید مهدی نژاد)

سه شنبه 15/2/1388 - 10:32
دعا و زیارت

درد از تمام روزنه‌ها سر كشیده‌ است
پا را ز حد خویش فراتر كشیده است
در امتداد بی‌كسی روزهای زخم
دیوار و در برای تو خنجر كشیده است
تقدیر زخم خورده، غروب غم تو را
در شعله‌های آتش این در كشیده است
این شهر در سكوت فرو رفته، بعد تو
این زهر را برای ابد سركشیده است

 

 

(طیبه تقی زاده)

سه شنبه 15/2/1388 - 10:30
دعا و زیارت

در می‌زنند و پشت در آتش به پا شده‌‌ست
كوچه به درد ملتهبی مبتلا شده‌ست
در می‌زنند و شهر نفس هم نمی‌كشد
حجم سكوت ممتد بی‌منتها شده‌ست
در را شكسته‌اند و كسی ضجه می‌زند
بر روی شهر وقت نزول بلا شده‌ست
تكلیف یك كبوتر پهلو شكسته چیست؟
وقتی در آشیانه‌اش آتش به پا شده‌ست
نفرین به مردمان دغل كار روزگار
كز ظلمشان به آل پیمبر جفا شده‌ست

 

 

(ابراهیم قبله آرباطان)

سه شنبه 15/2/1388 - 10:29
دعا و زیارت

ازل برای ابد مُلك لا یزالش بود
چه فرق می‌كند آخر كه چند سالش بود؟
حریم عرش خدا بود سقف پروازش
تمام وسعت عالم به زیر بالش بود
وجود خون خدا را به شیر خود پرورد
بزرگ كرب و بلا طفل خردسالش بود
پس از غروب كه خورشید راه خانه گرفت
چراغ كوچه شب قامت هلالش بود
زمین شبزده را رشك آسمان می‌كرد
اگر فزون‌تر از آن خطبه‌ها مجالش بود

 

(امید مهدی نژاد)

سه شنبه 15/2/1388 - 10:28
دعا و زیارت

پرواز آسمانی او را مَلك نداشت
ماهی كه در اطاعت خورشید شك نداشت
سنگش زدند و دست ز افشای شب نَشُست
آن نور ناب واهمه ای از محك نداشت
مهتاب زیر سیلی شب بود و آفتاب
حتی دو دست باز برای كمك نداشت
این بود دستمزد رسالت؟ زمینیان!
ای خلق خیره! دست محمد نمك نداشت؟
می‌پرسد از شما كه چه كردید؟ مردمان
گلدان یاس باغچه من ترَك نداشت
خورشید و ماه را به زمینی فروختند
ای كاش خاك تیره یثرب فدك نداشت
(امید مهدی نژاد)

سه شنبه 15/2/1388 - 10:24
دعا و زیارت

تو مهر روشن و اوج خصال آینه اى           عیار پاكى و حسن كمال آینه اى

تو صبح صادق فجرى ، شكوه آینه اى          تو حرف روشن و پاك زلال آینه اى

در آسمان اصالت به كهكشان مانى            گواه مریم و صبح وصال آینه اى

به صبر و حلم محمد، شجاعتت چو على ست    به زهد فاطمه مانى ، مثال آینه اى

تویى طراز نجابت جمال آینه اى             تو الگویى به زنان و تو شمس نسوانى

تو زیورى به زمان و مدال آینه اى           تو شعر سبز شگونى ، تو بحر خوش یمنى

بهار حسین و، الحق كه فال آینه اى          پیام مكتب تو درس هر پرستار است

تو شعر سبز بهار، اعتدال آینه اى           تو زیب صبر و شكوهى فرشته تقوا

تو قهرمان زنانى ، جلال آینه اى            طنین صاعقه مانى به بزم بد خواهان

تو سیف ایزد و چونان هلال آینه اى          به قدر وسع و توان و مجال آینه اى

پنج شنبه 10/2/1388 - 17:34
دعا و زیارت

زینب ای آئینه زهرا نما           زینت وجه علی مرتضی

دلربائیت جهان را کرده مات       زائر رویت دو چشم مصطفی

چهره زهرائیت چون فاطمه        چشمه نور جمال کبریا

تا که نقاش ازل نقشت کشید        بعد از آن عشق آمد و شد مبتلا

گر نبودی عشق هم هرگز نبود     جلوه ای از یک ظهورت کربلا

مستی آمد تشنه جام تو شد          نی ز نای حنجرت دارد نوا

روز میلادت نمی یابی قرار        جز به روی دست یار آشنا

آشنایی دل و دلبر رواست         بوده از روز ازل حکم قضا

حک شده بر صفحه قلبت حسین    عشق او در سینه ات چون کیمیا

پا به پایش بوده ای و تا ابد        کی شوی از دلبرت هرگز جدا

گوئیا رفتی تو هم تا قتلگاه        راس تو با او جدا شد از قفا

هم به دیر و تشت زر ، کنج تنور   بوده ای بر نی چو یارت هر کجا

سنگ دشمن روی نیزه بشکند      هم سر او را و هم قلب تو را

هر که یک بار و تو اما زینبا       کشته عشق حسینی بارها

پنج شنبه 10/2/1388 - 17:30
دانستنی های علمی

دوستان ثبت مطلبیه عزیز خیلی به من لطف دارید.

از خدا میخوام،فقط از خدا میخوام كه بتونم جواب این همه لطف و مهربونیتون رو بدم.ان شاءالله

پنج شنبه 10/2/1388 - 17:22
دعا و زیارت
از روایات شنیدم كه دلی مضطر بود          دختری یثربی از كودكی بی مادر بوددختری كوچك و فهمیده ولی غم دیده          لقب  مادر  زحمتكش   او   كوثر  بودقصه غصه او بیشتر ا ز یك دنیاست          شرح این حادثه چون واقعه محشر بوددفتر شعر  غم  دختر  یثرب  وا  شد          برگ زردی  ز  شقایق وسط دفتر بودآن كه بر حاشیه برگ  شقایق   دیدم          یافتم  این كه  گلی  زیر  فشار در بوددیدم از برگ گلی خون جگر میریزد         گویی  آن  خون    ز    فشار  در بودتازه دریافتم این گل كه همان یاس بوَد        مادر   سوخته   بال   آن   دختر  بودنام گل زهره و زهرا،لقبش فاطمه بود        آری این  گل به خدا دختر پیغمبر بودگردن همسر او  را  به  طنابی  بستند        صاحب گردن بسته به خدا حیدر  بودفاطمه طاقت دیدار چنین صحنه نداشت       او به پهلوی شكسته به پی رهبر  بودآنقدر خورد كتك تاكه دراین ره جان داد      چون حمایت ز علی خواهش پیغمبر بود
چهارشنبه 9/2/1388 - 5:50
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته