• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1361
تعداد نظرات : 278
زمان آخرین مطلب : 4157روز قبل
اهل بیت

یاران امام حسین (ع) دونفری ، سه نفری ، چهار نفری در حالی که اشک می ریختند نزد حضرت رفتند و رخصت جنگ و جهاد گرفتند. امام حسین (ع) به آنان فرمود:« چرا می گریید امیدوارم که پس از ساعتی دیدگان شما روشن شود.» آنان عرض کردند:« خدا ما را قربان تو گرداند ما برای خود نمی گرییم ، بلکه برای شما می گرییم زیرا که می بینیم دشمن اطراف شما را گرفته و ما نیز نمی توانیم سودی برسانیم.» امام (ع) برای آنها دعای خیر کرد و آنان در نزدیکی آن حضرت جنگ کردند تا به شهادت رسیدند.

استغاثه امام حسین(ع):

هنگامی که امام حسین(ع) جنازه های یاران خود را دیدند محاسن شریف خود را در دست گرفته و فرمودند:« خداوند خشم خود را نازل کرد بر یهود که برای او فرزندی قرار دادند و بر نصاری که او را سومین خدا قرار دادند و بر مجوس که جز خدا خورشید و ماه را پرستش کردند و بر مردمی که همگی یک صدا شدند بری کشتن پسر دختر پیامبر خود، سوگند به خدا هیچ پاسخی به آنها نخواهم داد تا آنگاه که خدای را با محاسن خونین دیدار کنم. آنگاه فریاد زدند:« آیا فریاد رسی نیست که به فریاد ما برسد؟ آیا دفع کننده ای نیست که دفع دشمن از حرم رسول خدا کند؟» زنانی که این سخنان را شنیدند گریستند و شیونشان بلند شد . در این وقت دو نفر از انصار به نامهای سعدبن حارث و برادرش ابوالحتوف که در لشکر عمربن سعد بودند از لشکر دشمن بیرون آمده ، شمشیرهای خود را کشیده به طرف لشکرعمربن سعد حمله کردند تا به شهادت رسیدند.

 

(به نظرم امام حسین(ع) به خاطر دله همین دو نفر (عدبن حارث و برادرش ابوالحتوف ) فریاد زد و درخواست کمک کرد، چون از ته دله اونا خبر داشت و می دونست یه تلنگر می خوان تا هدایت بشن و نمی خواست اونا توی سپاه عمر سعد بمونن و  دستشون به خون پسر دختر رسول خدا آغشته بشه... شاید این آخرین تیری بود که امام حسین(ع) برای بیدار کردنه اون دو نفر زد!...)

 

حمله عمومی:

یاران امام حسین(ع) یکی یکی به میدان می رفتند و پس از هلاکت تعدادی از دشمنان، خود نیز به شهادت می رسیدند عمربن سعد که می دید با این روش جنگ به درازا کشیده می شود و به اهدافی که در سر دارد نمی رسد تصمیم گرفت حمله عمومی انجام دهد، به عمربن حجاج فرمانده جناح راست فرمان داد که مجددا حمله کنند و او نیز از طرف فرات شروع به حمله کرد و جنگ سختی درگرفت و در این حمله مسلم بن عوسجه به شهادت رسید.

امام (ع) وقتی به بالین آن مرد فداکار رسید او را نوازش کرد حبیب ابن مظاهر که همراه امام بود به مسلم گفت که عنقریب من نیز به تو ملحق خواهم شد و از او خواست چنانچه وصیتی دارد بگوید: مسلم بن عوسجه چشمان خونین خود را به طرف حبیب برگرداند و ضمن اشاره به امام(ع) به حبیب گفت:« تنها وصیت من به تو این است که این مرد را یاری کنی و دست از حمایتش برنداری»

در این وقت لشکریان عمربن سعد فریاد برآوردند که « ما مسلم را کشتیم» شبث بن ربعی از فرماندهان ابن سعد به اطرافیان خود گفت:« مادرهایتان به عزایتان بنشیند آیا مردی مانند مسلم بن عوسجه که در راه اسلام شمشیرها زده کشته می شود و شما خوشحالی می کنید؟»

عمربن سعد عروه بن قیس را که فرمانده سواران بود دستور داد تا از طرف دیگر حمله کنند. سواران امام(ع) در مقابل جمعیت زیاد دشمن با شجاعت بی نظیری ایستادگی کردند و هر یک عده زیادی از دشمنان را کشته و زخمی و متفرق کردند به طوری که فرمانده سواران از عمربن سعد درخواست کمک کرد و ابن سعد فورا حصین بن نمیر را که فرمانده تیراندازان بود به پشتیبانی عروه فرستاد و دستور داد تا سواران امام (ع) را هدف تیر قرار دهند.

اگرچه سواران امام حسین(ع) از شجاعان سالخورده و تنی چند از بنی هاشم بودند اما چون کوه استقامت کردند ولی کم کم اسبهای انها در اثر اصابت تیرهای دشمن کشته شدند و سواران نیز ناچار به حالت پیاده درآمدند. در همین موقع جناح چپ قشون عمربن سعد به فرماندهی شمربن ذی الجوشن که فرمانده پیادگان بود به یاران امام (ع) حمله بردند و آنان نیز دلیرانه در برابر قوای دشمن مقاومت کردند و تعدادی از لشکریان ابن سعد را کشتند.

 

نماز در زیر تیرهای دشمن:

وقتی آفتاب به دایره نصف النهار رسید. ابوثمامه صائدی به امام (ع) گفت وقت نماز است و دلم می خواهد آخرین نماز را در حضور تو ادا کنیم»

حضرت فرمودند:« یاد نماز افتادی، خداوند تو را از نمازگزاران ذاکر قرار دهد» سپس فرمودند:« از اینها بخواهید دست از جنگ بردارند تا ما نماز خوانیم!» از آن سو حصین بن تمیم فریاد زد « نماز شما قبول نیست!!!»

حبیب بن مظاهر به او گفت:« تو گمان می کنی که نماز خاندان رسول خدا پذیرفته نیست ولی نماز تو مقبول است؟!» حصین بن تمیم که این سخن را شنید به سوی حبیب حمله کرد و حبیب نیز به مقابله با او پرداخت و ضربه ای بر صورت اسب حصین وارد کرد و او از روی اسب بر زمین افتاد یاران حصین پیش آمده و او را نجات دادند، حبیب به نقلی 72 نفر از دشمنان را به هلاکت رساند. در این وقت بدیل بن صریم بر او حمله کرد و او را با شمشیر زد و فرد دیگری با نیزه بر او ضربه زد و حصین شمشیری بر فرق آن جناب زد و او را به شهادت رساند و آن دومی سر مطهرش را از بدن جدا کرد. امام حسین (ع) از شهادت حبیب بن مظاهر سخت غمگین شدند و فرمودند:«خدا خیرت دهد، ای حبیب! چه مرد با فضیلتی بودی که در یک شب قرآن را ختم کردی. »

پس از شهادت حبیب حر ریاحی به میدان آمد و به نبرد با دشمنان پرداخت و زهیر بن قین نیز او را پشتیبان می کرد پس از مبارزات دلاورانه و هلاکت یزید بن سفیان و 40 نفر از لشکریان کفر با فرمان عمومی عمر بن سعد قوای دشمن بر وی تاخته و او را به شهادت رساندند. امام به بالینش شتافتند و در حالی که خون از چهره ی حر پاک می کردند فرمودند:« تو به راستی آزاد هستی همان گونه که مادرت تو را نام نهاد، تو در دنیا و آخرت آزادمرد هستی»

امام به ناچار در برابر تیرهای دشمن نماز خوف به جای آورد، حضرت در حالی که دو نفر از یارانش به نامهای زهیربن قین و سعید بن عبدالله حنفی در پیش روی ایشان ایستاده و خود را سپر تیرها کرده بودند نماز به جای اورد. وقتی نماز به پایان رسیدآن دو نفر از کثرت زخم تیرها به زمین افتادند. نقل است که سعید بن عبدالله  روی به سوی حضرت کرد و گفت:« آیا به عهد خود وفا کردم؟» امام (ع) نیز فرمودند:« آری تو  در بهشت پیش روی من هستی!» به دنبال این سخن روح از بدن سعید پرواز کرد می گویند در بدن او سیزده تیر مشاهده کردند...

ادامه دارد...

___________________________________

 

آیا امام زمان(عج) هم 313 نفر از این یاران و عاشقان حقیقی دارن که ظهور کنن؟...

+ نوشته شده توسط ره گذر در شنبه نوزدهم دی 1388 و ساعت 10:46 | آرشیو نظرات
گناه...

 

مردی به خدمت حضرت حسین(ع) رسیده و عرض کرد: من مردی گناهکارم و صبر بر معصیت (استقامت در برابر آن) ندارم، مرا موعظه فرما. حضرت فرمود: «پنج عمل انجام ده، آن گاه هر گونه که خواستی گناه کن:

1ـ روزی خدا را نخور و هر چه می خواهی گناه کن.

2ـ از ولایت خدا بیرون رو و هر چه خواستی گناه کن.
3
ـ در جایی گناه کن که خدا تو را نبیند.
4
ـ به هنگام مرگ نگذار حضرت عزرائیل جانت را بگیرد و هر چه خواستی گناه کن.
5
ـ وقتی مالک دوزخ تو را به آتش می اندازد، داخل آتش نرو، آن وقت هر گناهی خواستی انجام ده. »

پنج شنبه 2/9/1391 - 0:54
اهل بیت

 

شهادت یاران و اصحاب:

پس از اتمام نماز اولین کسی که با کسب اجازه به میدان رفت ابوثمامه صیداوی بود که پس از مبارزاتی سخت ، پسر عمویش او را به شهادت رساند. آنگاه سلمان بن مضارب (پسر عموی زهیر) و پس از او زهیر بن قین بجلی به میدان آمدند و پس از رجز خوانی و نصیحت قوای ابن سعد به مبارزه پرداختند و دلاورانه 120 نفر از آنان را به هلاکت رساندند و به شهادت رسیدند.

بعد از شهادت زهیر عمروبن قرظه انصاری به شهادت رسید نقل است که عمرو از کسانی بود که پیوسته مترصد این بود که اگر تیری به سوی امام حسین(ع) پرتاب می شود او سر و سینه ی خود را سپر کند که تیر بر بدن امام (ع) اصابت نکند و وقتی زخم بسیاری به او رسید به سوی حضرت توجه کرد و گفت:« ای فرزند رسول خدا! آیا شرط جانبازی را به جا آوردم؟ » حضرت فرمودند:« آری تو پیشاپیش من در بهشت خواهی بود. به رسول خدا  سلام برسان و بگو من هم دنبال تو خواهم آمد»

عمرو بدنش رو سپر تیرها می کنه که امامش زخمی نشه خدا نکنه که ما با تیر گناهانمون دل امام زمان رو زخمی کنیم...

پس از او نافع بن هلال جملی که مردی دلاور و شجاع و تیرانداز ماهری بود به میدان رفت و پس از نبردی دلاورانه لشکریان ابن سعد او را احاطه کرده و با پرتاب سنگ و تیر او را زخمی کردند و بازوان او را شکستند و به اسارت گرفتند سپس در پیشگاه ابن سعد او را شهید کردند.

آنگاه غلام ترکی به نام « واضح» و یا «اسلم» که غلام حر بود پس از هلاکت 70 نفر به شهادت رسید و نوبت به بریربن خضیر رسید که از یاران برجسته حضرت و از قاریان قرآن و حواریون امام علی(ع) بود بعد از بریر نیز دیگر یاران حضرت به میدان آمدند و جان خود را در راه اسلام و عترت نثار کردند.

 

شهادت اهل بیت علیهم السلام:

پس از شهادت یاران و اصحاب امام حسین (ع) نوبت به خاندان هاشمی رسید که در بعضی از روایات تعداد شهدای اهل بیت علیهم السلام را 17 نفر ذکر کرده اند. آنان ابتدا گرد هم جمع شدند و با یکدیگر وداع کردند. نخستین کسی که آماده شهادت و کارزار شد و از امام اجازه خواست علی بن الحسین ( علی اکبر) فرزند بزرگ امام حسین(ع) بود که در خلق و خوی شبیه ترین کس به پیامبر اکرم (ص) بود...

امام حسین(ع) رو به آسمان کرد و گفت:« پروردگارا ! تو را گواه می گیرم که پسری به سوی این قوم به مبارزه رفته که از حیث صورت و سیرت و گفتار شبیه ترین مردم به پیغمبر تو است.» حضرت علی اکبر(ع) در حالی که رجز می خواند و خود را معرفی می کرد شجاعانه بر قلب دشمن زد و عده ی زیادی را به هلاکت رساند. وقتی که شدت تشنگی بر او غلبه کرد به خیمه گاه برگشت و آب طلب کرد، امام فرمود:« تو امروز را به آخر نخواهی رساند تا جدت تو را با کاسه ی پرآب چنان سیراب می کند که بعد از آن هرگز تشنه نشوی.»

بدین جهت علی اکبر(ع) مشتاقانه به استقبال مرگ شتافت و پس از حملات زیاد به درجه ی شهادت رسید. نقل است که شخصی به نام مره بن منقذ عبدی شمشیر خود را از پشت بر بدن حضرت فرود آورد و فرق او را شکافت و حضرت دست به گردن اسب افکند و اسب او را به میان لشکر دشمن برد و آنها که از ضربات او داغدار شده بودند تلافی کرده او را با شمشیر قطعه قطعه کردند ( یا اباعبدالله...)

حضرت علی اکبر(ع) هنگامی که به زمین افتاد پدر را طلبید امام حسین (ع)چون صدای فرزندش را شنید چون شهاب خود را بر بالای سر او رسانید و با چشمانی اشکبار فرمود:« خدا بکشد گروهی که تو را کشتند چه چیز آنها را جری کرد که از خدا و رسولش نترسیدند و پرده ی حرمت رسول خدا را دریدند..

آنگاه فرمود: علی الدنیا بعدک العفا ]بعد از تو خاک بر سر دنیا و زندگی دنیا[ و چون سیلاب اشک از دیدگان حضرت جاری شد و گونه به گونه ی فرزندش گذاشت. حمید بن مسلم گوید:« دیدم زینب دختر علی(ع) از خیمه ها بیرون آمد و شتابان به سوی میدان شتافت و داد زد:« یا حبیبا! یا نور عینا!» و خود را به روی جوان انداخت سپس حسین (ع) دستش را گرفت و او را برگرداند و به جوانان بنی هاشم فرمود که نعش برادرتان را بردارید و آنان او را برداشتند و در خیمه ای که در پیش روی آن جنگ می کردند گذاشتند. بعد از شهادت علی اکبر(ع) عبدالله فرزند مسلم بن عقیل که خواهر زاده ی امام (ع) بود به میدان آمد...

پنج شنبه 2/9/1391 - 0:53
اهل بیت
امام حسین(ع) و کاروان عاشورا از زمان حرکت خود از مکه به عراق در راستای دفاع از دین خدا و سنت جدّ بزرگوارش سختی‌ها و مشکلات فراوانی را تحمل کردند و در نهایت در روز 10 محرم در صحرای کربلا با شهادت خود و یارانشان از به انحراف رفتن دین خدا جلوگیری کرده و در واقع آن‌را احیا کردند.
امام حسین(ع) و کاروان عاشورا از زمان حرکت خود از مکه به عراق در راستای دفاع از دین خدا و سنت جدّ بزرگوارش سختی‌ها و مشکلات فراوانی را تحمل کردند و در نهایت در روز 10 محرم در صحرای کربلا با شهادت خود و یارانشان از به انحراف رفتن دین خدا جلوگیری کرده و در واقع آن‌را احیا کردند.
 
 کاروان عاشورا طبق قول مشهور بین محدثین روز هشتم ذی‌الحجه سال 60 هجری از مکه به سمت عراق حرکت کرد و در این سفر طولانی براساس آنچه در تاریخ ذکر شده در منازل زیادی توقف کرده و به راه خود ادامه دادند.
 
در این نوشتار منازل امام حسین(ع) تا کربلا را مرور می‌کنیم:
 
«ابطح» «تنعیم» «صَفاح»
 
یازدهم ذی‌الحجه امام حسین(ع) و کاروان کربلا به منزل اول، ابطح رسیدند و یزیدبن‌ثبیط بصری و چند نفر از فرزندانش به همراه جمعی از شیعیان به آن حضرت ملحق شدند سپس حرکت کرده و به منزل دوم یعنی تنعیم و بعد از آن به منزل سوم یعنی صفاح رسیدند.
 
«وادی عقیق»
 
دوازدهم ذی‌الحجه حضرت اباعبدالله حسین(ع) به وادی عقیق رسیدند.
 
«وادی صفراء»
 
در سیزدهم ذی‌الحجه امام و اهل‌بیت ایشان به وادی صفراء رسیدند که سرزمینی بود دارای زراعت و نخل‌های فراوان، در این منزل "مجمع" و "عبّاد" و همراهانش به حضرت ملحق شدند و آن دو بزرگوار در کربلا به شهادت رسیدند.
 
«ذات عِرق»
 
در این روز مصادف با چهاردهم ذی‌الحجه امام با یاران و اهل بیت خود به منزل ذات عرق رسیدند.
 
«حاجِر»
 
در این روز که طبق اخبار پنج‌شنبه بود، امام حسین(ع) به منزل حاجر رسیدند و در اینجا بود که برادر رضاعی خود عبدالله‌بن‌یقطر یا قیس‌بن مسهر را با نامه‌ای به سوی حضرت مسلم فرستادند که در قادسیه توسط حصین‌بن نمیر دستگیر شد.
 
«فَید» 9- « اجفُر» 10- «خُزیمِیه»
 
در روز 16، 17، 18 و 19 ذی‌الحجه امام حسین(ع) به ترتیب به منزل فَید، اجفُر و خزیمیه رسیدند که منزل اجفُر در 36 فرسخی مکه قرار داشت.
 
همچنین امام حسین(ع) یک شب و روز در منزل خزیمیه ماندند در همانجا و همان شب بود که زینب کبرا علیهاالسلام بیرون از خیمه‌ها صدای هاتفی را شنید که دو بیت شعر خواند، مضمونش این بود که این کاروان به سوی مرگ می‌رود. امام حسین علیه‌السلام در پاسخ خواهرش فرمود: خداوند هرچه را مقدر فرموده است، خواهد شد.
 
«شقوق» « زرود» « ثعلبیه» «زباله»
 
در روز 20 ذی‌الحجه امام به منزل شقوق رسید و گفته شده در اینجا بوده که فرزدق با امام حسین(ع) ملاقات کرد. در روز 21 ذی‌الحجه آن حضرت و یارانش در منزل زرود توقف کردند و در آنجا زهیربن قین‌بجلی امام را ملاقات کردند. در 22 ذی‌الحجه نیز کاروان کربلا به منزل ثعلبیه رسید که یکی از دهات مخروبه بود و بنابر نقلی در این منزل دو نفر از سمت مکه به طرف امام آمدند و خبر شهادت جناب مسلم و هانی را به امام(ع) دادند و امام چند بار فرمود:" انا الله و انا الیه راجعون" صدای گریه و ناله بلند شد.
 
البته شیخ مفید و علامه مجلسی گفته‌اند در منزل زباله که 23 ذی‌الحجه امام و اهل بیت به آنجا رسیدند خبر شهادت مسلم‌بن‌عقیل و هانی به امام داده شد.
 
«القاع»
 
در روز 24 ذی‌الحجه سال 60 هجری امام به منزل القاع رسیدند.
 
«عقبه» 17- «شَراف» 18- «ذوحُسُم»
 
کاروان کربلا در ادامه مسیر خود روز 25 ذی‌الحجه به منزل عقبه رسیدند که از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند: هنگامی امام حسین(ع) بالای وادی عقبه آمد به اصحاب فرمود: نمی‌بینم خود را مگر آنکه به دست دشمن کشته شوم. عرض کردند چرا یا اباعبدالله؟ فرمود: رویایی دیدیم که سگ‌هایی چند بر من حمله می‌کنند و یکی از آن سگ‌ها که موذی‌ترین آنها بود سگی پیس بود.
 
در روز 26 ذی‌الحجه حضرت اباعبدالله(ع) با اهل بیت احزاب به منزل شراف رسیدند این منزل دارای آب زیادی بود و امام به جوانان امر فرمودند که آب بردارند و از این منزل به بعد بود که عبیدالله ‌بن‌زیاد لشکری برای مانع شدن آن حضرت از ورود به کوفه فرستاد.
 
روز 27 ذی‌الحجه امام به منزل ذوحُسُم یا ذوحسی، ذوخشب، ذوجشمی، رسیدند. نقل شده امام امر فرمودند خیمه‌ها را برپا کنند در این هنگام لشکر حربن‌یزید ریاحی نزدیک به هزار سرباز رسیدند، امام به جوانان دستور داد تا آنان را با اسب‌هایشان سیراب کنند آنها این‌کار را کردند ظروف و تشت‌ها را پر آب کردند و نزد چارپایان بردند و آنها را سیراب کردند.
 
« عُذیب‌الهجانات» «قطقطانیه»
 
28 ذی‌الحجه کاروان کربلا به منزل عذیب‌الهجانات رسید در این منزل طرمّاح و نافع به امام حسین(ع) ملحق شدند و حر‌بن یزید ریاحی قصد داشت آنها را بگیرد و برگرداند که امام فرمود: آنها اصحاب من هستند و حر مانع نشد. به قولی در این منزل بود که خبر شهادت قیس‌بن‌مسّهرصیداوی را به آن حضرت دادند.
 
روز 29 ذی‌الحجه حضرت اباعبدالله‌الحسین(ع) به همراه لشکر حرّ به قطقطانیه رسیدند و بنابر روایتی از امام صادق(ع) هنگامی که در این منزل نزول اجلال فرمودند چشم حضرت به خیمه‌ای بنا شده افتاد و پرسید: این خیمه از آن کیست؟ عرض کردند: از آن عبیدالله‌بن‌حرّجعفی است.
 
«قصر مقاتل»
 
کاروان کربلا پس از 23 روز سفر سخت و طولانی روز اول محرم الحرام در قصر مقاتل نزول اجلال فرمودند و مشهور است که در این منزل عبید‌الله‌بن حرّ‌جعفی با امام ملاقات داشتند و دعوت به یاری کردند، ولی او اجابت نکرد و بعدا پیشمان شد. در ادامه این روز یعنی اول محرم امام حسین(ع) و یارانشان به سرزمین نینوا رسیدند.
 
ورود امام حسین(ع) به کربلا
 
بنا بر مشهور در این روز حضرت اباعبدالله‌حسین(ع) با اهل بیت و اصحابشان وارد کربلا معلی شدند. در اینجا اسب حضرت حرکت نکرد، امام پرسیدند نام این سرزمین چیست؟ گفتند: «غاضریه» نام دیگرش را پرسیدند، گفتند: «شاطی‌الفرات». فرمودند: اسم دیگری هم دارد، گفتند: «کربلا» هم می‌گویند. در این هنگام حضرت آهی از دل کشیدند و گریه شدیدی کردند و فرمودند: «به خدا قسم زمین کربلا همین است! به خدا اینجا مردان ما را می‌کشند! به خدا قسم اینجا زنان و کودکان ما را به اسیری می‌برند! به خدا قسم اینجا پرده حرمت ما دریده می‌شود!. ای جوان مردان فرود آید که محل قبرهای ما اینجاست ...».
 
منابع:
 
الارشاد، اعلام الوری، مسار الشیعه، بحارالانوار، مصباح‌المتهجد، مصباح کفعمی، کامل الزیارات
 
مناقب آل ابی‌طالب، الامام الحسین(ع) و اصحابه، الغدیر، طبقات الکبری، نفس‌المهموم، لهوف، معالی السبطین
 
خبرگزاری ایسنا
پنج شنبه 2/9/1391 - 0:53
اهل بیت

پس از آنکه همه ی جوانان بنی هاشم به میدان رفتند و شربت شهادت نوشیدند حضرت ابوالفضل(ع) آماده پیکار شد و اجازه جنگ خواست. امام حسین(ع) به آن حضرت اجازه جنگ نداد ، بلکه فرمود: «کودکان و اهل بیت همه تشنه اند و از تشنگی رو به مرگ اند. اگر می توانی آبی برای این لب تشنگان تهیه کن...»

فرزند رشید امام علی(ع) در اجرای دستور برادر سوار بر اسب شد و راه شریعه ی فرات را در پیش گرفت و چون برق جهنده ای  از وسط آن عده ی انبود عبور کرد. به طوری که کسی جرات مقابله با او را نداشت. سیل کثیر دشمن او را احاطه کردند و تیرها به سویش انداختند ولی آن حضرت همه را پراکنده کرد و به روایتی تعداد 80 نفر را کشت و خود را به شریعه فرات رساند...

آن حضرت به محض ورود به فرات و مشاهده آن آب زلال از شدت عطش بی اختیار دو کف خود را از آب پر نمود و نزدیک لب های خشکیده اش کرد اما اندیشه تشنگی امام و مراد خویش و کودکان منتظر او را از نوشیدن حتی جرعه ای از آب بازداشت و آب را بر روی آب ریخت و مشک را پر از آب کرد و از فرات بیرون آمد...

یادمه یه زمانی در مجلسی بودم مداحی تعبیری کرد که برام جالب بود، می گفت که مگه می شه حضرت عباس که همه فکر و ذکرش امام حسین بوده از یاد ایشون لحظه ای غافل بشن... شاید و شاید اینطور بوده که حضرت دستانشون رو پر از آب کردن و جلوی چشم اسبشون آوردن تا به اون آب  رو نشون بدن، و چون اسب هم آب نخورده آب رو روی آب ریختن... الله اعلم!...

فرمانده ی قشون بنی امیه فریاد زد: « وای بر شما! اگر این آب به خیمه گاه برسد و حسین از آن بنوشد و تجدید قوا کند، دیگر نمی توان با آنان جنگید پس به هر نحوی باید مانع از رسیدن آب به خیمه ها شوید.»

با صدور این دستور قشون از هر طرف حضرت را احاطه کردند تا از ورود آب به خیمه ها جلوگیری کنند. آن حضرت که مامور رساندن آب به خیمه ها بود از مشکهای آب چون جان محافظت می کرد و هر مانعی را که در سر راه می یافت از میان برمی داشت...

سرانجام عمربن سعد فرمان داد تا آن حضرت را تیرباران کنند و از راه حیله بر او پیروز شوند بنابراین زیدبن ورقا و حکیم بن طفیل در پشت نخلی مخفی شدند و در کمین آن حضرت نشستند یه محض مشاهده ی آن حضرت از مخفیگاه بیرون جستند و با شمشیر دست راست آن حضرت را از تن مبارک جدا کردند حضرت عباس (ع) به سرعت مشک را از کتف راست خود به کتف چپ انتقال داد و در حالی که این رجز را می خواند با دشمنان به مقابله پرداخت

والله ان قطعتم یمینی  ، انی احامی ابدا عن دینی ، و عن امام الصادق الیقین ، نجل النبی الطاهر الامین

(به خدا سوگند اگر دست راست مرا جدا کردید لکن من همیشه از دینم و از امامی که صادق الیقین و از اولاد پیغمبر طاهر و امین است حمایت می کنم)

آن حضرت بی اعتنا به درد ناشی از قطع دست راست و فوران خون از جراحت آن ، با دست چپ شمشیر می زد و آن چنان در برابر تهاجم دشمن می جنگید که خاطره ی شجاعت و دلاوری امام علی(ع) را در خاطره ها زنده ساخت... وقتی ضعف بر قمر بنی هاشم غلبه کرد حکیم بن طفیل طایی از کمینگاه خود بیرون جست و دست چپ آن حضرت را نیز جدا کرد ... حضرت به ناچار مشک را به دندان گرفت و پا به رکاب زد تا بلکه آن را به خیمه ها برساند. اما با اصابت یکی از تیرها به مشک آب و جاری شدن آب ، قلب آن حضرت به درد آمد زیرا تمام زحمات خودش را نقش بر آب دید...

اشک از چمان مبارکش جاری شد، دیگر نمی خواست به خیمه گاه برود، زیرا تحمل فریاد تشنگی کودکان را نداشت ... ناگهان تیری سینه اش را شکافت و او را از اسب به زیر افکند در این هنگام فریاد برآورد « ای برادر مرا دریاب» و یکی دیگر عمودی آهنین بر فرق مبارکش فرود آورد . امام حسین (ع) چون صدای برادر را شنید به سرعت صفوف دشمنان را شکافت و خود را به بالین برادرش رساند. امام (ع) با دلی آکنده از اندوه و قامتی خم شده شروع به بوییدن برادر کرد و اشک از دیدگانش زدود و همچون کسی که پاره های جگر قطعه قطعه ی خود را به وسیله ی الفاظ بیرون بریزد فرمود: « الان انکسر ظهری و قلت حیلتی» ، ( برادر اکنون کمرم شکست و چاره ام قطع شد)

امام حسین محزون و مصیبت زده از کنار جنازه ی برادر برخاست در حالی که نیروی بدنی او در هم شکسته بود و قدرت برداشتن گام نداشت و آثار شکستگی و اندوه در چهره نازنینش آشکار بود و همچنان با چشمانی اشکبار به سوی خیمه ها روان شد... در این وقت سکینه به استقبال پدر آمد و سراغ عمویش عباس را گرفت امام در حالی که غرق در اندوه و گریه بود خبر شهادت حضرت عباس را به وی داد...

وقتی که این خبر دردناک به حضرت زینب (س) رسید بی تاب شد و دست بر قلب پریشان خود نهاد و فریاد زد:« وا اخاه وا عباساه و اضیعتنا بعدک» امام نیز با خواهر غمدیده در نوحه خوانی شریک شد و ناله سرداد... امام حسین(ع) که تنها و بی کس شده بود نتوانست جسم مطهر برادرش را به نزدیک سایر شهدا برساند به همین خاطر عباس در راه عارضیه مدفون شده است...

پنج شنبه 2/9/1391 - 0:53
اهل بیت

عظَمَ اللهُ اُجُورَنا بمُصابنا بالحُسَین (علیه السلام ) وَ جَعَلَنا وَ اِیاکُم مِنَ الطالبینَ بثاره

مع وَلیهِ الاِمام المَهدی مِن الِ مُحَمَدٍ علیهمُ السَلامُ.

خداوند اجر ما را به سوگواری و عزاداری بر امام حسین (علیه السلام ) بیفزاید

و ما و شما را از خونخواهان او همراه با ولی خود

امام مهدی از آل محمد (علیهم السلام ) قرار بدهد

 

 

 در سنه چهل و نهم هجرت، هنگام شهادت امام حسن مجتبی، دیگر رویای صادقه پیامبر صدق به تمامی تعبیر یافته بود و منبر رسول خدا، یعنی كرسی خلافت انسان كامل، اریكه ای بود كه بوزینگان بر آن بالا و پایین می رفتند.

نیم قرنی بیش از حجة الوداع نگذشته است و هستند هنوز ده ها تن از صحابه ای كه در غدیر خم دست علی را در دست پیامبر خدا دیده اند و سخن او را شنیده، كه: من كنت مولاه فهذا علی مولاه ...

اما چشمه ها كور شده اند و آینه ها را غبار گرفته است. بادهای مسموم نهال ها را شكسته اند وشكوفه ها را فروریخته اند و آتش صاعقه را در همه وسعت بیشه زار گسترده اند. آفتاب، محجوب ابرهای سیاه است وآن دود سنگینی كه آسمان را از چشم زمین پوشانده ... و دشت ،جولانگاه گرگ های گرسنه ای است كه رمه را بی چوپان یافته اند.

عجب تمثیلی است این كه علی مولود كعبه است ... یعنی باطن قبله را در امام پیداكن !

اما ظاهرگرایان از كعبه نیز تنها سنگهایش را می پرستند . تمامیت دین به امامت است ، اما امام تنها مانده و فرزندان امیه از كرسی خلافت انسان كامل تختی برای پادشاهی خود ساخته اند .

نیم قرنی بیش از حجةالوداع و شهادت آخرین رسول خدا نگذشته ، آتش جاهلیت كه د رزیر خاكستر ظواهر پنهان مانده بود بار دیگر زبانه كشید و جنات بهشتی لااله الا الله را در خود سوزاند...

 

تقدیر اینچنین رفته بود كه شب حاكمیت ظلم و فساد با شفق عاشورا آغاز شود و سرخی این شفق ، خون فرزندان رسول خدا باشد

بخوان قل اعوذ برب الفلق، كه این سرخی ازخون فرزند رسول خدا، حسین بن علی رنگ گرفته است و امام حسن مجتبی نیز با زهری به شهادت رسید كه از انبان دغل بازی معاویة بن ابوسفیان بیرون آمده بود، اگر چه به دست «جعده» دختر «اشعث بی قیس»...

پنج شنبه 2/9/1391 - 0:53
اهل بیت

پاسخ:

شهادت امام حسین(ع) و اصحابش در دهم محرم سال 61(ه. ق)، بوده است و دفن بدن مطهر آنحضرت(ع) و اجساد مطهر شهدای کربلاء در پایان روز دوازدهم (شب سیزدهم) محرم توسط گروهی از مردان قبیله بنی اسد[1] که درنزدیکی کربلا چادر زده و سکونت داشتند انجام شده است.
وقتی لشکر عبیدالله زیاد به سوی کوفه حرکت کرد بدنهای پاک و مطهر امام حسین (ع) و اصحاب یاران باوفایش به صورت بسیار جگر خراشی روی زمین باقی مانده بود و کسی جرأت نمی کرد آنها را دفن کند، تا این که زنان قبیله بنی اسد مردان خود را مورد شماتت قرار دادند و آنان را به انجام دفن این عزیزان ترغیب نمودند. به دنبال آن مردان قبیله بنی اسد برای دفن آمدند ولی چون بدن ها پاره پاره بود بدنها را نمی شناختند و در حالت تحیر و تردید باقی ماندند در این هنگام امام سجاد (ع) بصورت ناشناس در جمع آنان حاضر و یکی یکی بدنها را به بنی اسد معرفی کرده و آنها بدنها را دفن می کردند. پس از دفن شهدا حضرت امام سجاد(ع) خود را به آنان معرفی کردند.[2]

------------ --------- --------- --------- ---
[1] در«دایرة المعارف تشیع‏»آمده است:
«بنی اسد،نام تیره‏ای از قبایل عرب،از فرزندان اسد بن خزیمه بن مدرکه...این قبیله‏توفیق و افتخار دفن پیکر مطهر حضرت سید الشهدا و انصار آن حضرت را پس از واقعه‏کربلا در سال 61 ق.داشتند.جمعی از اصحاب،علما،شعرا و زعمای امامیه از این قبیله‏برخاسته‏اند.برخی از همسران پیامبر اکرم‏«ص‏»نیز از همین قبیله بوده‏اند.این قبیله درسال 19 هجری از بلاد حجاز به عراق رفته،در کوفه و غاضریه از نواحی کربلا سکونت‏کردند.از قبایل سلحشور عرب محسوب می‏گردند.هنگام بنای کوفه،این قبیله محله‏خاصی را در جنوب مسجد کوفه به خویش اختصاص دادند.در سال 36 هجری در جنگ‏جمل،با علی‏«ع‏»بیعت کردند و در کنار آن حضرت جنگیدند.در قیام عاشورا در سال 61به سه دسته تقسیم شدند:موافق با حضرت و مخالف و بی‏طرف.حبیب بن مظاهر،انس‏بن حرث،مسلم بن عوسجه،قیس بن مسهر،موقع بن ثمامه و عمرو بن خالد صیداوی ازسران موافق بودند و حرملة بن کاهل اسدی،قاتل طفل شیر خوار،از سران مخالف بود.
گروهی از دسته سوم(بی‏طرفها)پس از شهادت حسین،زنانشان بر میدان جنگ گذر کرده‏و اجساد را دیدند و تحت تاثیر قرار گرفتند و به سرزمین خود رفته،مردان را جهت دفن‏اجساد، خبر کردند.ابتدا زنان بیل و کلنگ به دست گرفته به طرف کربلا روان شدند.پس ازمدتی وجدان مردان بنی اسد بیدار گشت و به خود آمدند و به دنبال زنان راه افتاده به دفن‏اجساد امام و یارانش پرداختند.این فداکاری سبب شهرت آنان شد و از آن پس شیعیان به‏نظر احترام و محبت به قبیله بنی اسد می‏نگرند». نک: دایرة المعارف تشیع،ج 3،ص 340؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، واژه بنی اسد.
[2] نک: عبداالرزاق الموسوی المقرم ، مقتل الحسین، ص 414؛ محمد باقر ملبوبی، الوقایع و الحوادث، ج 4، صص 59 ـ 60 ـ 61 ؛ مروج الذهب،ج 3،ص 63؛ فرهنگ عاشورا، واژه بنی اسد.

پنج شنبه 2/9/1391 - 0:53
اهل بیت

 

طبق برخی روایات بعضی هم گفته‌اند که مدفن 17 سر از سرهای شهدای کربلاست. ضریحی بر آن ساخته‌اند و نام تعدادی از شهدای کربلا بر آن نقش بسته است. برخی نیز قبر «عبدالله بن جعفر» همسر حضرت زینب کبری(س) را هم آنجا می‌دانند.
 «باب الصغیر» مقبره‌ای در دمشق که طبق برخی روایات، محل دفن سرهای 17 تن از شهدای کربلا و یاران با وفای حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام است.
 
به گزارش فارس، باب‌الصغیر به معنای «درب کوچک»، مقبره‌ای است در دمشق که گویند سر مطهر حضرت «ابا الفضل العباس» و «علی اکبر» علیهما السلام و «حبیب بن مظاهر» از یاران باوفای امام حسین (ع) در آنجا مدفون است.
 
طبق برخی روایات بعضی هم گفته‌اند که مدفن 17 سر از سرهای شهدای کربلاست. ضریحی بر آن ساخته‌اند و نام تعدادی از شهدای کربلا بر آن نقش بسته است. برخی نیز قبر «عبدالله بن جعفر» همسر حضرت زینب کبری(س) را هم آنجا می‌دانند.
 
«سید محسن امین» در صفحه 627 از جلد یک کتاب «اعیان الشیعه»، صفحه دفن سرهای آن سه بزرگوار را در آن محل پذیرفتنی می‌داند و می‌گوید: چون سرها را به شام برده، این طرف و آن طرف گرداندند و هدف یزید که اظهار پیروزی و نیز خوار کردن صاحبان آنها بود، چون این کار انجام شد، طبیعی است که همان جا دفن شده باشد و محلش محافظت شود.
 
در این مقبره همچنین ضریحی به نام «جنة الغرباء» وجود دارد که در آن نیز سر تعدادی از شهدایی که در روز عاشورا با امام حسین (ع) شهید شده‌اند، مدفون شده است.
 
 
 
 
 
 
پنج شنبه 2/9/1391 - 0:52
اهل بیت

فارس، روز ششم ماه محرم، روز حضرت قاسم بن‌الحسن نوجوان شهید دشت نینواست. در برخی از هیئت‌ها و تکیه‌ها بر اساس یک باور غلط که اعتقاد دارند حضرت در کربلا ازدواج کرده است، به برگزاری مراسم حنابندان و یا عروسی در قالب عزاداری می‌پردازند!

برای بررسی درستی یا نادرستی این مطلب به کتاب‌های روایی و مقتل‌های مختلف رجوع شده است که ماحصل تحقیق در ادامه می‌آید:

 

 

قاسم بن حسن(ع) در واقعه کربلا سنش از 10سال بیشتر بود، ولی به 15سال نرسیده بود، طبری می‏ گوید: قاسم 10سال داشت و در مقتل «ابی‏ مخنف» آمده که قاسم در کربلا 14 ساله بود.(1) علامه مجلسی می‏ گوید: نقل ماجرای عروسی قاسم به مدارک معتبر متکی نبوده است، منشأ این حکایت دو کتاب است یکی «منتخب المراثی» که بهترین تألیفات به زبان عربی هست و نویسنده آن شیخ فخرالدین طریحی صاحب «مجمع البحرین» است و دیگری «روضة‌الشهدا» نوشته ملاحسین کاشفی صاحب انوار سهیلی است، این کتاب اولین مَقتلی است که به فارسی نوشته شده است(2) و فاقد اعتبار لازم است.

در این رابطه نقل می‏ کنند که وقتی امام حسین(ع) مسیر مدینه تا کربلا را طی می‏ کرد، حسن بن حسن(3) از عموی خویش امام حسین(ع) یکی از دو دختر او سکینه و فاطمه را خواستگاری کرد، حسین(ع) فرمود: هر یک را که بیشتر دوست داری اختیار کن، حسن خجالت کشید و جوابی نداد حسین(ع) فرمود: من برای تو فاطمه را اختیار کردم که به مادرم فاطمه بنت رسول(ص) شبیه‏ تر است، به این ترتیب وجود فاطمه نو عروس در کربلا امری مسلّم است.

 

 

اگر فرض کنیم ازدواج قاسم درست باشد، باید گفت امام حسین(ع) دو دختر به نام فاطمه داشتند که یکی را به حسن تزویج کرده و دیگری را برای قاسم عقد کرده‌اند. (4) یا اینکه بگوییم دختری که به عقد قاسم در آمده اسمش فاطمه نبوده و در تاریخ اشتباه نقل شده و اگر این داستان را صحیح ندانیم باید بگوییم راویان نام حسن را از روی اشتباه، قاسم نقل کرده‏اند.

با این وجود بیشتر تحلیل‏گران واقعه عاشورا عروسی قاسم را نادرست می‏دانند، محدث قمی در «منتهی الآمال»(5) و در کتاب «نفس‏ المهموم»(6) دامادی قاسم را رد می‏ کند و می‏ گوید نویسندگان نام حسن را با قاسم اشتباه کرده‏ اند.

علامه شهید مرتضی مطهری عروسی قاسم را مردود می ‏داند و مستند می‏ کند به اینکه در هیچ کتاب معتبری وجود ندارد و حاج نوری هم گفته ملاحسین کاشفی اولین کسی است که این مطلب را در کتاب «روضةالشهدا» آورده و اصل قضیه صددرصد دروغ است.(7)

 

 

مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات حوزه علمیه قم نیز در تحلیلی بیان می‌دارد که به طور کلی آنچه از اشارات صاحب نظران و مشاهدات بر می‏آید نقل ماجرای عروسی قاسم که بیانی از شدت قساوت و بی‏رحمی لشکریان یزید است،(8) اگر به همان اندازه‏ای که تاریخ به آن اهمیت داده مورد توجه قرار بگیرد و بُغض محبین اهل‏ بیت را نسبت به دشمنان برانگیزد، امری پسندیده است.

اما طبق اشاره ای که استاد مطهری دارد اگر بنا باشد که آن را با بزرگنمایی مطرح کنند و تعزیه از آن بسازند(9) و یا چنان‌که دیده شده حجله ‏ای بیارایند و حنایی تدارک ببینند، در این صورت اهانتی به ساحت مقدس عاشورا و فرهنگ عاشوراییان انجام داده ‏اند.

چون برخی از صاحب نظران داستان عروسی قاسم در کربلا را غیر واقعی می‌دانند، لذا نمی‌توان به طور قطعی آن را قبول کرد، لازم است گفته شود که عروسی در میان اهل‌بیت(ع) با عروسی که در حال حاضر مرسوم است (و بیش‌تر به بدعت و معاصی شبیه است)، بسیار متفاوت است.

 

*معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر

1. حماسه حسینی، شهید مطهری

2. ترجمه ارشاد، شیخ مفید

3. تحقیقی پیرامون نهضت عاشورا از مرکز مطالعات و پژوهش‎های فرهنگی حوزه علمیه (جمعی از محققین)

4. دانشنامه 14 جلدی امام حسین (ع)

 

 

*پی‌نوشت‌ها:

1- حاج محمد هاشم بن محمدعلی خراسانی، منتخب التواریخ، انتشارات علمیه اسلامیه، صفحه 266.

2- صدرالدین، واعظ قزوینی، ریاض، مقدس، المسمی بحدائق الاش، جلد دوم، کتابفروشی اسلامیه، تهران، 1374 هجری قمری، صفحه 42.

3- حسن بن حسن که به «حسن مُثنَّى» معروف است، در جنگ نابرابر با دشمن در روز عاشورا به شدّت مجروح شد و به یارى خداوند متعال از دست سربازان عمر بن سعد نجات یافت و به عنوان روایتگر وقایع و حوادث عاشورا بر مسئولیت حساس خود عمل کرد، نسل امام حسن مجتبى(ع) توسط دو فرزندش زید و حسن مثنّى تداوم یافته است و همه «سادات حسنى» بـه ایـن دو بـزرگـوار نـسب مـى‏رسانند.

4- شیخ عباس قمی، دمع السجوم ترجمه نفس المهموم، ترجمه و تحقیق علامه ابوالحسن، شعرانی، بهار 78، ناشر ذویالقربی، صفحه 342؛ سیدهاشم رسولی محلاتی،‌ زندگانی امام حسین، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1374، صفحه 478.

5- شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، محدث قمی، انتشارات هجرت، تابستان 74، چاپ هشتم،جلد 1، صفحه 700.

6- ابوالحسن، شعرانی (پیشین)، صفحه 342.

7- مرتضی، مطهری، حماسه حسینی، انتشارات صدرا، خرداد 1364، جلد اول، صفحه 28.

8- عمادالدین حسین، اصفهانی، (عمادزاده)،‌ برداشتی از تاریخ زندگی امام حسین، انتشارات اسوه، 1373، جلد دوم، صفحه 137.

9- مرتضی، مطهری، حماسه حسینی، جلد اول، صفحه 28

 

 

پنج شنبه 2/9/1391 - 0:50
اهل بیت

همیشه زبان، مترجم عقل بوده ولی ترجمان عشق، چشم است. آنجا که اشکی از روی احساس و درد و سوز می‎ریزد، عشق حضور دارد، ولی آنجا که زبان با گردش منظم خود جمله‎های منطقی می‎سازد عقل حاضر است.

اجر و مزد گریه برای آن حضرت بسیار عظیم و بزرگ است و خداوند خود ضامن آن می‎باشد. گریه برای آن حضرت سختی‎های زمان احتضار را از بین می‎برد.

امام سجّاد(ع) می‌فرمایند: "هر مؤمنی که چشمانش برای کشته شدن حسین(ع) گریان شود به طوری که اشک بر گونه‏‌هایش سرازیر گردد، خداوند به سبب آن، او را در غرفه‏‌های بهشتی جای دهد که روزگاران درازی را در آن‌ها به سر برد1".

امام صادق علیه‌السّلام به مسمع بن عبدالملک فرمودند: "آیا مصائب آن جناب (امام حسین علیه‌السّلام) را یاد می‎کنی؟ عرض کرد: بلی والله مصائب ایشان را یاد کرده و گریه می‎کنم. حضرت فرمودند: آگاه باش که خواهی دید در وقت مردن پدران مرا که به ملک‌الموت وصیت تو را می‎کنند که سبب روشنی چشم تو باشد. همچنین فرمودند: ای مسمع گریه بر احوالات حسین (ع) سبب می‎شود که ملک الموت بر تو مهربان‎تر از مادر گردد.

گریه بر حضرت اباعبدالله الحسین (ع) باعث راحتی در قبر، فرحناک و شادان شدن مرده، شادان و پوشیده بودن او در هنگام خروج از قبر است در حالی که او مسرور است، فرشتگان الهی به او بشارت بهشت و ثواب الهی را می‎دهند. اجر و مزد هر قطره آن این است که شخص همیشه در بهشت منزل کند2".

امام رضا(ع): "بر کسی چون حسین باید که گریندگان بگریند؛ زیرا که گریستن بر او گناهان بزرگ را می‏‌زداید. حضرت سپس فرمود: چون ماه محرّم می‏‌رسید کسی پدرم را خندان نمی‏‌دید. غم و اندوه بر او چیره بود تا آن‌که 10 روز می‏‌گذشت. روز دهم روز سوگواری و اندوه و گریه او بود و می‏‌فرمود: این روزی است که حسین علیه‏‌السلام در آن کشته شد3".

منبع:

1- ثواب الأعمال: 108 / 1 منتخب میزان‌الحکمة: 380
2- بحارالانوار، ج44، ص289 و کامل الزیارات باب32، ص101
3- وسائل‌الشیعه: 10 / 394 / 8 منتخب میزان‌الحکمة: 382

پنج شنبه 2/9/1391 - 0:50
اهل بیت

حماسه کربلا، بزرگ‌ترین و دلخراش‌ترین واقعه تاریخ است که پس از گذشت بیش از 1400 سال هنوز هم زنده مانده و پس از 14 قرن به یاد آن واقعه اشک‌ها ریخته می‌شود و مراسم حزن و عزاداری به پا است.

مراسم عزاداری امام حسین(ع) نخستین بار در روز یازدهم محرم سال 61 هجری در کنار اجساد مطهر شهیدان توسط اهل بیت‏ علیه السلام برگزار شد.

پس از آن هنگام ورود کاروان اسیران به کوفه، امام زین‌‏العابدین و حضرت زینب و ام‏ کلثوم علیهم السلام برای مردم کوفه که برای تماشا آمده بودند، سخنرانی کردند. در پی این سخنرانی‌ها صدای ضجه و گریه از خانه‏‌ها و مردم کوفه بلند شد. که به نوعی عزاداری برای شهدا و افشاگری امویان بود.

پس از ورود کاروان اسراء به شام و خطابه خوانی امام سجاد(ع) در شام، یزید به اهل بیت امام حسین اجازه داد که عزاداری کنند و اهل ‏بیت ‏به مدت سه روز به طور رسمی در شام عزاداری کردند. (1) در پی آن خطابه و این عزاداری‌ها، انقلاب بزرگ فکری در شام پدید آمد و اکثر قریب به اتفاق مردم نسبت ‏به دستگاه حاکمه بدبین شدند.

عزاداری بعدی در مدینه برپا شد. پس از ورود اهل بیت به مدینه عزای عمومی بر پا شد و تمامی مردم مدینه ناله و ضجه کردند. پس از آن حلقه‏‌های عزاداری توسط اشخاص و افراد سرشناس بر پا شد. از جمله کسانی که در مدینه‏ مجلس‏ عزاداری بر پا کرد، حضرت زینب سلام الله علیها بود. این عزاداری مدینه را در آستانه انفجار و حرکت عمومی قرار داد و عمر بن سعد جریان را به یزید گزارش داد و اعلام کرد که " تحقیقا وجود زینب کبری(س) در مدینه اندیشه‏‌ها را تحریک می‏‌کند، زیرا او سخنور دانا و باهوش است. خود و کسانی که با او همراهی می‏‌کنند، در نظر دارند برای خونخواهی حسین قیام کنند." (2) تا این که حضرت زینب به شام یا مصر تبعید و رحلت فرمود.

پس از شهادت امام حسین(ع) ائمه خود اقامه عزاداری می‏‌کردند و شیعیان را به اقامه عزا و گریه و عزاداری تشویق می‌نمودند.

نگاهی به عزاداری امام حسین(ع) در تاریخ

عزاداری برای امام حسین(ع) و شهدای کربلا، نخست در ایام محرم و ایام زیارتی امام حسین(ع) در کربلا و جاهای دیگر برگزار می‏‌شد چون پانزدهم شعبان، روزعرفه، شب عید فطر و اول ماه رجب و غیره. (3) اما از آغاز قرن سوم عزاداری وضعیت دیگری یافت که در تحقیق حاضر به تبیین آن می‏‌پردازیم.

در قرن سوم و چهارم و پنجم و همزمان با تشکیل دولت‌های آل‏‌بویه در عراق و حمدانیون در سوریه و فاطمیون در مصر مذهب شیعه گسترش یافت و مراسم عزاداری توسعه یافت و در بسیاری از شهرها روز عاشورا عزا و تعطیل عمومی اعلام شد.

در محرم سال 252 - معزالدوله دیلمی دستور داد که مغازه‏‌ها بسته و تعطیل عمومی اعلام گردد و مردم عزاداری کنند و مردم با حالت عزا و ماتم در خیابان‌ها حرکت کردند. (4) اینگونه بود که عزای عمومی در میان شیعیان به صورت یک سنت در آمد. در این دوره، اشعار در قالب قصیده سروده می‏‌شد. ستم‌های بنی‏‌امیه و بنی‏‌عباس در آن ذکر و مقام و منزلت اهل بیت علیه السلام ‏بیان می‏‌گردید. مردم در عزاداری‌ها و شعراء در قصیده‏‌ها بیشترین توجه را به ولایت اهل بیت علیه السلام داشتند. و کتب مقتل در این زمان تالیف گردید.

عزاداری در زمان بنی عباس و مغول

پس از انقراض سلسله بنی‏‌عباس در بغداد و سلطه مغول‌ها بر بخش عظیمی از کشورهای اسلامی شکل و محتوای روضه به تدریج تغییر یافت. این تغییر شاید بدان جهت‏ بود که سلاطین بنی‏‌عباس خود را خلیفه پیامبر می‏‌دانستند و مدعی حکومت‏ بر مسلمین از جانب اسلام بودند و اطاعت ‏خود را بر مردم واجب شرعی می‏‌دانستند. مذاهب اهل سنت را، مذهب رسمی و قانونی و شرعی دانسته و از آن‌ها به طور کامل حمایت می‏‌کردند. پیروی از مذهب شیعه ممنوع و در ادارات دولتی و مراجع قضایی رسمی نبود.

در مقابل این اندیشه، اندیشه تشیع بود که حکومت را حق اختصاصی و الهی ائمه می‏‌دانستند شرایط و اندیشه‏‌های بسیار والا برای حاکم اسلامی قایل بودند. براساس این دو اندیشه به طور طبیعی درگیری بین تشیع و حکومت پدید آمد. در مراسم عزاداری این اختلاف نظر و جهت‏‌گیری سیاسی مطرح می‏‌شد و قطعا حکومت‌ها از برگزاری مراسم وحشت داشتند. از این رو مراسم روضه از سیاست جدا نبود.

عزاداری در دوران اخیر

در دوران‌های اخیرعزاداری از نظر کمیت و کیفیت رشد کرده، در سالگرد رحلت پیامبر(ص) و امامان معصوم و حضرت زهرا علیهم السلام و.... مراسم عزاداری بر پا می‏‌شود. که از جمله برخی از مشخصات مراسم عزاداری دوران جدید می‌توان به دقت تاریخی، تاریخ تحلیلی، بیان اهداف امام حسین(ع)، توام شدن روضه با سیاست و تشکیل هیات‌های عزاداری اشاره کرد.

بدون شک قیام امام حسین(ع) و شهادت ایشان تلاش‌های برادر، پدر و جدش را در گذشته بارور و زمینه تلاش برای آیندگان فراهم ساخت و سنت عزاداری عاشورا زمینه پاسداری از اندیشه شیعه را در آینده فراهم کرد به طوری که نوحه خوانی و عزاداری را هیچ کسی نمی‏‌تواند منع کند و در سایه و پوشش عزاداری می‏‌توان مفهوم عترت و اهداف امام حسین(ع) را تشریع کرد.

منبع:
1- تاریخ طبری، ج‏4، ص‏353.
2- ثورة الحسین فی الوجدان الشعبی، ص‏265.
3- همان.
4- کامل، ج‏8، ص‏549

پنج شنبه 2/9/1391 - 0:50
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته