• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 3170
تعداد نظرات : 1048
زمان آخرین مطلب : 4324روز قبل
دانستنی های علمی

سيبي كه سهيلش نزنند رنگ ندارد

                       چوبي كه معلم بزند ننگ ندارد

چهارشنبه 12/2/1386 - 10:43
دانستنی های علمی
ابو بصير مي‌گويد به‌ امام‌ صادق‌(ع‌) عرض‌ كردم‌:
جعلت‌ فداك‌ متي‌ الفرج‌؟
فدايت‌ شوم‌، اين‌ گشايش‌ كي‌ فرا مي‌رسد؟
آن‌ حضرت‌ فرمود:
يا أبابصير و أنت‌ ممّن‌ يريد الدنيا؟ من‌ عرف‌ هذا الامر فقد فرّج‌ عنه‌ لانتظاره‌.1
اي‌ ابابصير! آيا تو از آن‌ گروهي‌ كه‌ به‌ دنبال‌ دنيايند؟ هر كس‌ اين‌ امر را بشناسد، به‌ سبب‌ انتظارش‌ براي‌ او گشايش‌ حاصل‌ مي‌شود.
امام‌ رضا(ع‌) نيز در پاسخ‌ «حسن‌ بن‌ جهم‌» كه‌ از ايشان‌ در مورد فرا رسيدن‌ گشايش‌ مي‌پرسد، مي‌فرمايد:
أولست‌ تعلم‌ أنّ انتظار الفرج‌ من‌ الفرج‌؟
آيا تو نمي‌داني‌ كه‌ چشم‌ به‌ راه‌ گشايش‌ بودن‌، خود [جزيي ] از گشايش‌ است‌؟
او در پاسخ‌ مي‌گويد:
لا أدري‌ إلاّ أن‌ تعلّمني‌.
نمي‌دانم‌، مگر اينكه‌ شما به‌ من‌ بياموزيد.
آن‌ حضرت‌ بار ديگر مي‌فرمايد:
نعم‌، انتظار الفرج‌ من‌ الفرج‌. 2
آري‌، انتظار گشايش‌، [جزيي] از گشايش‌ است‌.
براساس‌ همين‌ نگرش‌ است‌ كه‌ در روايتهاي‌ متعددي‌ تأكيد شده‌ كه‌ براي‌ منتظران‌ واقعي‌ تفاوتي‌ ندارد كه‌ ظهور را درك‌ كنند يا نكنند؛ چون‌ آنها در عصر غيبت‌ نيز در خدمت‌ امام‌ زمان‌ خويش‌ هستند؛ چنانكه‌ در روايتي‌ از امام‌ صادق‌(ع‌) مي‌خوانيم‌:
من‌ مات‌ منكم‌ و هو منتظر لهذا الامر كمن‌ هو مع‌ القائم‌ في‌ فسطاطه‌... . 3
هر كس‌ بميرد در حالي‌ كه‌ منتظر اين‌ امر باشد همانند كسي‌ است‌ كه‌ با حضرت‌ قائم‌(ع‌) و در خيمه‌اش‌ بوده‌ باشد... .
آري‌، انتظار فرج‌، خود ماية‌ فرج‌ است‌، اما بشرطها و شروطها. اگر كسي‌ در عصر غيبت‌ مؤمنانه‌ زندگي‌ كند؛ از بديها و زشتيها دوري‌ گزيند؛ خصال‌ شايسته‌ را پيشه‌ خود سازد؛ وظايف‌ و تكاليفي‌ را كه‌ در صحنه‌ حيات‌ فردي‌ و اجتماعي‌ متوجه‌ اوست‌ به‌ درستي‌ به‌جا آورد و در انتظار ظهور امامش‌ نيز باشد، خداوند متعال‌، فرج‌ و گشايش‌ واقعي‌ را ـ كه‌ همان‌ يافتن‌ راه‌ هدايت‌ و رستگاري‌ و رسيدن‌ به‌ سعادت‌ و نيكبختي‌ در دنيا و آخرت‌ است‌ ـ نصيب‌ او مي‌سازد و در اين‌ صورت‌ است‌ كه‌ پيش‌ افتادن‌ و پس‌ افتادن‌ ظهور براي‌ او هيچ‌ تفاوتي‌ نخواهد داشت‌ و او در هر حال‌ امام‌ منتظَر خويش‌ را درمي‌يابد.




پي‌نوشتها :
1 .محمدبن‌ يعقوب‌ كليني‌، الكافي‌، ج‌1، ص‌371، ح‌3.
2 .شيخ‌ طوسي‌، كتاب‌ الغيبة‌، ص‌276.
3 .محمدباقر مجلسي‌، بحارالانوار، ج‌52، ص‌126، ح‌18.
چهارشنبه 12/2/1386 - 10:39
دانستنی های علمی
 امام‌ رضا(ع‌) نيز در پاسخ‌ «حسن‌ بن‌ جهم‌» كه‌ از ايشان‌ در مورد فرا رسيدن‌ گشايش‌ مي‌پرسد، مي‌فرمايد:
أولست‌ تعلم‌ أنّ انتظار الفرج‌ من‌ الفرج‌؟
آيا تو نمي‌داني‌ كه‌ چشم‌ به‌ راه‌ گشايش‌ بودن‌، خود [جزيي ] از گشايش‌ است‌؟
او در پاسخ‌ مي‌گويد:
لا أدري‌ إلاّ أن‌ تعلّمني‌.
نمي‌دانم‌، مگر اينكه‌ شما به‌ من‌ بياموزيد.
چهارشنبه 12/2/1386 - 10:34
دانستنی های علمی

امام حسين (ع) فرمودند:

وظيفه مردم است كه اگر ديدند حاكمان به حق الله و حق الناس، درست عمل نمي كنند، صدايشان را بلند كنند و در برابر مسئوولان حكومت بايستند.

چهارشنبه 12/2/1386 - 10:24
شعر و قطعات ادبی

كجاست منتظر تو؟چه انتظار عجيبي!

تو بين منتظران هم،عزيزمن!كه غريبي!

عجيب تر كه چه آسان،نبودنت شده عادت!

چه كودكانه سپرديم دل به قصه ي قسمت!

چه بي خيال نشستم!چه كوشش؟چه وفايي؟

فقط نشستم و گفتم "خدا كند كه بيايي"

چهارشنبه 12/2/1386 - 10:21
طنز و سرگرمی

بارالها!

به ويلاهايمان وسعت

به برج هايمان رفعت

به فرزندانمان رياست

به چهره هايمان مشروعيت

به عيالاتمان افزايش جمعيت

وبه نذوراتمان مشهوريت

بيش از پيش ببخش!

چهارشنبه 12/2/1386 - 10:12
دانستنی های علمی

خدايا!مرا به ابتذال آرامش و خوشبختي مكشان، اضطراب هاي بزرگ ، غم هاي ارجمند و حيرت هاي عظيم را به روحم عطا كن! لذت ها را به بندگان حقيرت بخش و دردهاي عزيز را بر جانم ريز!

خدايا!به من توفيق تلاش در شكست،صبر در نااميدي،رفتن بي همراه،جهاد بي سلاح،كار بي پاداش،فداكاري در سكوت،دين بي دنيا،مذهب بي عوام،عظمت بي نام،خدمت بي منت،ايمان بي ريا،تنهايي در انبوه جمعيت و دوست داشتن بي آنكه دوستم بدارند،عطا كن!

بخشي از مناجات دكتر شريعتي

چهارشنبه 12/2/1386 - 10:6
دانستنی های علمی
 ياكوب ادوارد پولاك(1891-1818)، پزشك ويژه‌ي ناصرالدين شاه، به خواست اميركبير براي آموزش پزشكي به دارالفنون فراخوانده شده بود. او پس از ده سال زندگي در ايران به اتريش بازگشت و كتابي درباره‌ي ايران و مردم ايران منتشر كرد. از لابه‌لاي اين كتاب با گوشه‌هايي از وضعيت ايران به روزگار قاجار آشنا مي‌شويم. در اين جا به يكي از روايت‌هاي او اشاره مي‌شود كه در آن ناصرالدين‌شاه با "دلايل علمي" پولاك را مجاب مي‌كند كه ايران نبايد جاده‌ي شوسه داشته باشد!

  دكتر پولاك در فصل دوم كتاب خود ايران را مساعدترين كشور براي جاده‌سازي مي‌داند، زيرا "زمين محكم كه تقريبا به زيرسازي نيازي ندارد و كمي باران و معادن سرشار آهن، جاده‌سازي را آسان كرده است. ولي يادآوري مي‌كند كه باوجود همه‌ي اين‌ها، در سراسر ايران هيچ جاده‌ي شوسه‌اي وجود ندارد و البته بهانه‌ي پادشاه هم بسيار مضحك است:

  "از ميان علل مختلفي كه باعث شده است جاده‌سازي در بوته‌ي فراموشي بيفتد، بايد پيش از همه از سستي و ندانم كاري حكومت‌ها يادآوري كرد. حكومت‌هايي كه نمي‌توانند از قدرت توليدي اين مملكت بهره‌برداري كنند و از ميزان امكانات صادراتي مواد خام و محصولات صنايع دستي، كه با وجود موانع مختلف باز وجود دارد، هيچ تصوري ندارند.

  شاه روزي به من اظهار كرد: ايران معادن فلزات گران‌بهاي خود را استخراج نمي‌كند. ما طلا و نقره‌ي خود را از راه كيمياگري به دست مي‌آوريم. اما بازرگانان و فروشندگان بهتر مي‌دانند كه اين فلزات گران‌بها از كجا مي‌آيد. دليل ديگر عدم عنايت به جاده‌سازي، كه احمقانه است، اين است كه دشمن نتواند به راحتي به مملكت ما سرازير شود.

  از اين گذشته، فقدان چوب و آهن مانع مهمي به شمار مي‌آيد، زيرا چوب جنگل‌هاي انبوه ساحل خزر از راه جاده‌هاي غيرشوسه كنوني نمي‌تواند از مبدا حمل كرد و به همين ترتيب، ذخاير و گنجينه‌هاي پرعيار آهن و مس، مانند معادن زغال‌سنگ وسيع آن، دست‌نخورده در دل خاك نهفته باقي مانده است.

  پس از اين همه، بايد در اختيار داشتن جانوران باركش عالي را ذكر كرد. اسب، قاطر، الاغ وشتر و قدرت مقاومت و اطميناني كه اين جانوران در طي طريق دارند، باعث شده است كه ايرانيان بپندارند به هيچ وسيله‌ي ديگري نيازي نيست. من روزي در ركاب شاه به بلندي 12 هزار پايي رفته بودم. پس از رسيدن به آن‌جا شاه از من پرسيد: آيا اسب‌هاي فرنگ قدرت مقاومت در برابر چنين سفري را دارند؟ هنگامي كه پاسخ منفي دادم، گقت: اگر شما هم داراي اسب‌هاي ما بوديد هيچ گاه دنبال جاده‌سازي نمي‌رفتيد."

  دكتر پولاك در ادامه با اندوه فراوان از كوشش‌هاي اميركبير براي جاده‌سازي و ايجاد چاپارهاي پستي سخن مي‌گويد،‌ آن هم در كشوري كه روزي طولاني‌ترين وبهترين جاده‌هاي دنيا را داشت.

  منبع:

حكيمي، محمود. داستان‌هايي از زندگي اميركبير. دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ سي و هفتم، 1384

چهارشنبه 12/2/1386 - 9:53
بیماری ها

آدمي از ساليان دور دريافته بود كه اگر از دست برخي از بيماري ها جان سالم به در ببرد، بار ديگر به آن‌ها دچار نمي‌شود. از اين رو، پزشكان و خانواده به اميد پيشگيري از آبله مرغان شديد، كودكان را در برخورد با كساني مي گذاشتند كه به آبله مرغان خفيفي دچار شده بودند.

چيني‌هاي باستان براي پيشگيري از آبله مرغان، پودر زخم هاي آبله مرغان را به بيني وارد مي‌كردند. زنان قبيله‌هاي قفقازي پوست بخش‌هايي از بدن كودكانشان را كه در ديد نبود، خراش مي‌دادند و عصاره‌ي زخم هاي آبله را روي آن ها مي‌گذاشتند. از اين رو، بر صورت اغلب دختران آن قبيله‌ها، زخم‌هاي آبله ظاهر نمي‌شد. به اين خاطر، آن زيبارويان مورد توجه ويژه شاهان عثماني بودند.

مايه‌كوبي آبله در سده‌ي هجدهم ميلادي از استانبول به اروپا راه يافت. برخي از پزشكان از اين شيوه براي پيشگيري از آبله مرغان شديد بهره مي‌گرفتند. اما مايه‌كوبي خطرهايي نيز در پي داشت. مايه‌كوبي، هميشه خوب جواب نمي‌داد. برخي از بيماران پس از مايه‌كوبي به شدت بيمار مي‌شدند و بسياري از آنان مي‌مردند.

در سال 1797 ميلادي، ادوارد جنر، پزشك انگليسي، دريافت دختراني كه شيرگاوهاي مبتلا به آبله‌ي گاوي را مي دوشند، نسبت به آبله مرغان ايمن هستند. هر چند آبله‌ي گاوي باعث كاهش شير گاوها مي‌شود، اما در انسان به وضعيت خطرناكي نمي‌انجامد. جنر تصور مي‌كرد ،‌تماس پوست دست دختران شير دوش با زخم‌هاي آبله‌ي گاوي در پستان گاو، باعث ايمني آنان به آبله مرغان شده است.

او براي بررسي فرضيه‌ي خود آزمايش جالبي انجام داد. او پسر بچه‌اي را با عصاره‌ي زخم آبله‌ي گاوي مايه‌كوبي كرد. پس از شش هفته، آن پسر بچه را با عصاره‌ي آبله مرغان مايه‌كوبي كرد. آن پسر سالم ماند. جنر اين تجربه را روي 23 نفر ديگر آزمود و به درستي فرضيه‌ي خود پي برد . سه سال بعد تنها در انگلستان ، 000/100 نفر به همين شيوه واكسينه شدند و نزديك سال 975 ، آبله مرغان به طور كامل در همه جاي جهان ريشه كن شد.

هر چند كوشش و پي‌گيري‌هاي جنر را بايد ارج نهاد، اما او نخستين كسي نيست كه نظريه‌ي ايمني اكتسابي را مطرح كرد. در سال 910 ميلادي، يعني نزديك 900 سال پيش از جنر، محمد زكرياي رازي، دانشمند ايراني، براي نخستين بار آبله مرغان را به صورت علمي توصيف كرد. او در يكي از كتاب‌هاي خود اشاره كرده است كه اين بيماري از فردي به فرد ديگر منتقل مي‌شود، اما اگر كسي از اين بيماري جان سالم به در برد، بار ديگر به اين بيماري دچار نمي‌شود.

امروزه، واكسن‌ها را از ميكروب‌هاي ضعيف شده يا بخش‌هايي از پيكره آن‌ها به دست مي‌آورند. ما عليه بيماري‌هاي گوناگون از جمله كزاز ، سرخك و فلج اطفال واكسينه مي‌شويم. ما اين موفقيت را مديون كوشش‌هاي لويي پاستور، دانشمند فرانسوي، هستيم. او در سال 1879 ميلادي متوجه شد جوجه‌هايي كه به آن‌ها كشت قديمي ميكروب وبا تزريق شده بود، بيمار نشدند و زماني كه بار ديگر به آن‌ها كشت تازه‌اي را تزريق كرد، آن ها باز هم سالم ماندند. اين مشاهده باعث شد، او به روش‌هاي گوناگون باكتري‌هاي مختلف را ضعيف كند و از آن ها به عنوان واكسن بهره بگيرد.

                                                              مترجم: آقاي حسن سالاري 

منبع :

Barquet and Domingo,Smallpox, Annals of Internal Medicine,15 Oct 1997 

چهارشنبه 12/2/1386 - 9:47
دانستنی های علمی

در سال 1264 قمري، نخستين برنامه‌ي دولت ايران براي واكسن زدن به فرمان اميركبير آغاز شد. در آن برنامه، كودكان و نوجواناني ايراني را آبله‌كوبي مي‌كردند. اما چند روز پس از آغاز آبله‌كوبي به امير كبير خبردادند كه مردم از روي ناآگاهي نمي‌خواهند واكسن بزنند. به‌ويژه كه چند تن از فالگيرها و دعانويس‌ها در شهر شايعه كرده بودند كه واكسن زدن باعث راه ‌يافتن جن به خون انسان مي‌شود. 

هنگامي كه خبر رسيد پنج نفر به علت ابتلا به بيماري آبله جان باخته‌اند، امير بي‌درنگ فرمان داد هر كسي كه حاضر نشود آبله بكوبد بايد پنج تومان به صندوق دولت جريمه بپردازد. او تصور مي كرد كه با اين فرمان همه مردم آبله مي‌كوبند. اما نفوذ سخن دعانويس‌ها و ناداني مردم بيش از آن بود كه فرمان امير را بپذيرند. شماري كه پول كافي داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌كوبي سرباز زدند. شماري ديگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان مي‌شدند يا از شهر بيرون مي‌رفتند.

روز بيست و هشتم ماه ربيع الاول به امير اطلاع دادند كه در همه‌ي شهر تهران و روستاهاي پيرامون آن فقط سي‌صد و سي نفر آبله كوبيده‌اند. در همان روز، پاره دوزي را كه فرزندش از بيماري آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امير به جسد كودك نگريست و آنگاه گفت: ما كه براي نجات بچه‌هايتان آبله‌كوب فرستاديم. پيرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امير، به من گفته بودند كه اگر بچه را آبله بكوبيم جن زده مي‌شود. امير فرياد كشيد: واي از جهل و ناداني، حال، گذشته از اينكه فرزندت را از دست داده‌اي بايد پنج تومان هم جريمه بدهي. پيرمرد با التماس گفت: باور كنيد كه هيچ ندارم. اميركبير دست در جيب خود كرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حكم برنمي‌گردد، اين پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز.

چند دقيقه ديگر، بقالي را آوردند كه فرزند او نيز از آبله مرده بود. اين بار اميركبير ديگر نتوانست تحمل كند. روي صندلي نشست و با حالي زار شروع به گريستن كرد. در آن هنگام ميرزا آقاخان وارد شد. او در كمتر زماني اميركبير را در حال گريستن ديده بود. علت را پرسيد و ملازمان امير گفتند كه دو كودك شيرخوار پاره دوز و بقالي از بيماري آبله مرده‌اند. ميرزا آقاخان با شگفتي گفت: عجب، من تصور مي‌كردم كه ميرزا احمدخان، پسر امير، مرده است كه او اين چنين هاي‌هاي مي‌گريد. سپس، به امير نزديك شد و گفت: گريستن، آن هم به اين گونه، براي دو بچه‌ي شيرخوار بقال و چقال در شأن شما نيست. امير سر برداشت و با خشم به او نگريست، آنچنان كه ميرزا آقاخان از ترس بر خود لرزيد. امير اشك‌هايش را پاك كرد و گفت: خاموش باش. تا زماني كه ما سرپرستي اين ملت را بر عهده داريم، مسئول مرگشان ما هستيم. ميرزا آقاخان آهسته گفت: ولي اينان خود در اثر جهل آبله نكوبيده‌اند.

امير با صداي رسا گفت: و مسئول جهلشان نيز ما هستيم. اگر ما در هر روستا و كوچه و خياباني مدرسه بسازيم و كتابخانه ايجاد كنيم، دعانويس‌ها بساطشان را جمع مي‌كنند. تمام ايراني‌ها اولاد حقيقي من هستند و من از اين مي‌گريم كه چرا اين مردم بايد اين قدر جاهل باشند كه در اثر نكوبيدن آبله بميرند.

منبع:

حكيمي، محمود. داستان‌هايي از زندگي اميركبير. دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ سي و هفتم، 1384

چهارشنبه 12/2/1386 - 9:42
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته