• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 344
تعداد نظرات : 34
زمان آخرین مطلب : 4459روز قبل
دعا و زیارت
سوره إسراء العیّاشى بإسناده عن محمّد بن الفضیل عن أبى الحسن علیه السلام‏ سألته عن قول الله ( و من كان فى هذه أعمى فهو فى الآخرة أعمى و أضل سبیلا) فقال: ذاك الّذى یسوّف الحجّ یعنى حَجّة الإسلام یقول: العام أحجّ، العام أحجّ، حتّی یجیئه الموت . اسراء / 72. تفسیر عیّاشى 2 / 305. عیاشی به اسنادش از محمد بن فضیل روایت كرده است كه گفت: از ابوالحسن‌ (الرضا)(ع) درباره این سخن خداوند (و كسی كه در این دنیا كور باشد در آخرت هم كور خواهد بود و گمراه تر است) پرسیدم، فرمود: او كسی است كه حجّ، یعنی حَجّه ‌الإسلام، را به‌ تاخیر می‌اندازد و می‌گوید: امسال به حجّ می‌روم، امسال به حجّ می‌روم، تا آنكه مرگ به سراغش می‌آید (و حجّ نمی‌گذارد) . العیّاشى بإسناده عن إسماعیل بن همّام، قال: قال الرضا علیه السلام فى قول الله (یوم ندعوا كلّ أناس بإمامهم) فقال: إذا كان یوم القیامة، قال الله: ألیس عدل من ربّكم أن تولّوا كلّ قوم، من تولّوا؟ قالوا: بلى، قال: فیقول تمیّزوا فیتمیّزون . تفسیر عیّاشى 2/ 304 - 305. عیاشی به اسنادش از اسماعیل بن همام روایت كرده است كه گفت : حضرت رضا(ع) درباره این سخن خداوند (روزی كه هر طایفه از مردم را به امام خودشان می خوانیم) فرمود: چون روز قیامت شود، خداوند فرماید: آیا این از عدالت پروردگارتان نیست كه (اینك) هر قومی‌ را با كسی كه (در دنیا) از او پیروی كرده‌اند محشور كنیم؟ عرضه می‌دارند: آری هست‌، پس فرماید: از هم جدا شوید و آنها از هم متمایز می‌شوند . الصدوق عن الفقیه المروزى عن أبى ‏بكر النیسابورى عن أبى القاسم الطائى عن أبیه عن الرضا علیه السلام عن أبیه عن آبائه: قال: قال رسول الله صلّی الله علیه و آله‏ فى قول الله عزّوجلّ (یوم ندعوا كلّ أناس بإمامهم) قال: یدعی كلّ قوم بإمام زمانهم، و كتاب ربّهم و سنّة نبیّهم . اسراء / 71. عیون اخبار الرضا 2 / 33. صدوق از فقیه مروزی، از ابوبكر نیشابوری، از ابوالقاسم طائی، از پدرش، از حضرت رضا از پدرش، از پدر بزرگوارش روایت كرده است كه رسول خدا(ص‌ ) درباره این سخن خدای عزّوجلّ (روزی كه هر طایفه از مردم را به امام خودشان می خوانیم) فرمود: هر قومی با امام‌ زمانشان و كتاب پروردگارشان و سنت پیامبرشان فرا خوانده می‌شوند . ابن شهر آشوب مرسلاً عن الرضا علیه السلام أنّ النبىّ صلّی الله علیه و آله قرأ (إنّ السمع و البصر و الفؤاد كلّ أولئك كان عنه مسئولاً) فسئل عن ذلك، فأشار إلی الثّلاثة، فقال: هم السمع و البصر و الفؤاد، و سیسألون عن وصیّى هذا و أشار إلی علىّ بن أبى طالب علیه السلام، ثمّ قال: وعزّة ربّى إنّ جمیع اُمّتى لموقوفون یوم القیامة و مسؤلون عن ولایته و ذلك قول الله تعالی (و قفوهم إنّهم مسؤولون) الآیة . اسراء / 36. صافات / 24. مناقب ابن شهر آشوب 2 / 174 - 175. ابن شهرآشوب به طور مرسل، از حضرت رضا(ع) روایت كرده است كه‌ پیامبر(ص‌) آیه (همانا گوش و چشم و دل مورد سوال واقع می شوند) را قرائت كرد. از آن حضرت در این باره سؤال كردند، پیامبر(ص‌) به آن سه نفر (خلفای ثلاثه‌) اشاره‌ كرده و فرمود: سمع و بصر و فؤاد آن سه نفر هستند، و بزودی درباره ابن وصیم به علی‌بن ابی‌طالب اشاره فرمود - از آنان بازخواست خواهد شد. سپس فرمود: به عزّت‌ پروردگارم سوگند كه در روز قیامت همه امت مرا نگه می‌دارند و از آنان درباره ولایت‌ او (علی‌) سؤال می‌كنند. این است معنای سخن خدای تعالی كه (متوقف كنید آنها را تا از آنها سوال شود تا آخر آیه). الصدوق قال: حدّثنا أحمد بن الحسن القطّان و محمّد بن بكران النقّاش و محمّد بن إبراهیم بن إسحاق عن أحمد بن محمّد بن سعید الهمدانى عن ابن فضّال عن أبیه قال: قال الرضا علیه السلام فى قول الله عزّوجلّ (إن أحسنتم أحسنتم لأنفسكم و إن أسأتم فلها) قال علیه السلام: إن أحسنتم أحسنتم لأنفسكم و إن أسأتم فلها ربّ یغفرلها . اسراء / 7. عیون اخبار الرضا / 294. صدوق از احمد بن حسن قطان و محمد بن بكران نقاش و محمد بن ابراهیم بن اسحاق، از احمد بن‌ محمد بن سعید همدانی، از ابن فضال، از پدرش روایت كرده است كه گفت: حضرت رضا(ع) درباره این سخن خدای عزّوجلّ (اگر كار خوب كردید برای خود كرده اید و اگر بد كردید به خود بدی كردید)1 فرمود: اگر نیكی كنید به خود نیكی كرده‌اید، و اگر بدی كنید، مرآن را پروردگاری است كه می‌بخشدش‌ .
پنج شنبه 21/9/1387 - 13:31
دعا و زیارت
سوره أحقاف الصدوق قال: حدّثنا محمّد بن إبراهیم بن إسحاق الطالقانى رضى الله عنه قال: حدّثنا أحمد بن محمّد بن سعید الهمدانىّ‏ قال: حدّثنا علىّ بن الحسن بن فضّال عن أبیه، عن أبى الحسن الرضا علیه السلام، قال: إنّما سمّى (أولوا العزم) أولى العزم لأنّهم كانوا أصحاب العزائم و الشرائع، و ذلك أنّ كلّ نبىّ كان بعد نوح علیه السلام‏ كان علی شریعته و منهاجه و تابعاً لكتابه إلی زمان إبراهیم الخلیل علیه السلام‏، و كلّ نبىّ كان فى أیّام إبراهیم و بعده كان علی شریعة إبراهیم و منهاجه و تابعاً لكتابه إلی زمن موسی علیه السلام‏، و كلّ نبىّ كان فى زمن موسی‏ و بعده كان علی شریعة موسی و منهاجه و تابعاً لكتابه إلی أیّام عیسی علیه السلام‏، و كلّ نبىّ كان فى أیّام عیسی‏ و بعده كان علی منهاج عیسی و شریعته، و تابعاً لكتابه إلی زمن نبینا محمّد صلّی الله علیه و آله، فهؤلاء الخمسة هم أولوا العزم، و هم أفضل الأنبیاء و الرسل، و شریعة محمّد صلّی الله علیه و آله لاتنسخ إلی یوم القیامة و لانبىّ بعده إلی یوم القیامة فمن ادّعی بعده نبیّناً أو أتی بعد القرآن بكتاب فدمه مباح لكلّ من سمع ذلك منه . أحقاف 46/ 35. علل الشرائع 122 - 123. صدوق از محمد بن ابراهیم بن اسحاق طالقانی(رض) از احمد بن محمد بن سعید همدانی، از علی بن حسن بن فضال، از پدرش، از ابوالحسن الرضا(ع) روایت كرده است كه فرمود: (پیامبران) (اولوا العزم) را اولوا العزم نامیده‏اند چون‏ صاحب دین و شریعت (مستقل) بودند. هر پیامبری كه بعد از نوح(ع) آمد بر شریعت و آیین او و تابع كتاب آن حضرت بود تا زمان ابراهیم خلیل(ع)، هر پیامبری هم كه در زمان ابراهیم و بعد از او بود از شریعت و آیین ابراهیم و كتاب او پیروی می‏كرد، تا زمان موسی(ع)، هر پیامبری كه در زمان موسی و بعد از او بود از شریعت و راه او تبعیت می‏كرده و پیرو كتاب او بود تا زمان عیسی(ع) هر پیامبری هم كه در زمان عیسی و بعد از او ظهور كرد بر راه و شریعت عیسی و كتاب او بود تا زمان پیامبر ما محمد(ص). این پنج نفر پیامبران اولوا العزم هستند و از همه پیامبران و رسولان برترند. شریعت محمد تا روز قیامت منسوخ نمی‏شود و پس از او تا روز قیامت پیامبری نخواهد آمد. بنابر این، پس از آن حضرت هر كس ادعای نبوت كند، یا بعد از قرآن كتابی بیاورد، ریختن خونش بر هر كس كه چنین ادعایی را از او بشنود، مباح است .
پنج شنبه 21/9/1387 - 13:30
دعا و زیارت
سوره أحزاب الصدوق حدّثنا أحمد بن زیاد بن جعفر الهمدانى رضى الله عنه قال: حدّثنا علىّ بن إبراهیم بن هاشم عن أبیه عن علىّ بن معبد عن الحسین بن خالد، قال: سألت أباالحسن علىّ بن موسی الرضا علیه السلام عن قول الله عزّوجلّ (إنّا عرضنا الأمانة علی السّموات والأرض و الجبال فأبین أن یحملنها)، فقال: الأمانة الولایة من ادّعاها بغیر حقّ فقد كفر . احزاب / 72. عیون اخبار الرضا 1 / 306. صدوق از احمد بن زیاد بن جعفر همدانی(رض) از علی بن ابراهیم بن هاشم، از پدرش، از علی بن معبد، از حسین بن خالد روایت كرده است كه گفت از ابوالحسن علی بن موسی الرضا(ع) درباره این سخن خدای عزّوجلّ (ما امانت را به آسمان و زمین عرضه كردیم اما آن دو از پذیرش آن خودداری كردند) سؤال كردم، فرمود: مقصود از امانت، ولایت است. هر كس بناحق آن را ادعا كند كافر است .
پنج شنبه 21/9/1387 - 13:29
دعا و زیارت
سلیمان علیه السلام الصدوق قال: حدّثنا عبدالله بن محمّد بن عبدالوهاب القرشى قال: حدّثنا منصور بن عبدالله الإصفهانى الصوفى قال: حدّثنى علىّ بن مهرویه القزوینى قال: حدّثنا سلیمان الغازى قال: سمعت علىّ بن موسی الرضا علیه السلام یقول عن أبیه موسی‏ عن أبیه جعفر بن محمّد فى قوله عزّوجلّ (فَتَبِسّمَ ضاحِكًا مِنْ قَوْلها) قال: لمّا قالت النملة: (یا أَیّهَا النّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لایَحْطِمَنّكُمْ سُلَیْمانُ وُ جُنودُهُ) حملت الریح صوت النملة إلی سلیمان‏ علیه السلام، و هو مارّ فى الهواء و الریح قدحملته فوقف و قال: علىّ بالنملة، فلمّا أتى بها قال سلیمان: یا أیّتها النملة أما علمت أنّى نبىّ و أنّى لاأظلم أحداً؟! قالت النملة: بلی. قال سلیمان ‏علیه السلام فلِمَ حذّرتهم ظلمى و قلت: (یا أیّها النمل ادخلوا مساكنكم) قالت : خشیت أن ینظروا إلی زینتك فیفتتنوا بها فیعبدون غیر الله تعالی ذكره، ثمّ قالت النملة: أنت أكبر أم أبوك؟ قال سلیمان: بل أبى داود، قالت النملة: فلم زید فى حروف اسمك علی حروف اسم أبیك داود؟! قال سلیمان: ما لى بهذا علم، قالت النملة: لأنّ أباك داود علیه السلام داوی جرحه بودّ فسمّى داود و أنت یا سلیمان أرجو أن تلحق بأبیك، ثمّ قالت النملة: هل تدرى لم سخّرت لك الریح من بین سائر المملكة؟ قال سلیمان: ما لى بهذا علم، قالت النملة: یعنى عزّوجلّ بذلك لوسخّرت لك جمیع المملكة كما سخّرت لك هذه الریح لكان زوالها من یدك كزوال الریح، فحینئذ تبسّم ضاحكاً من قولها . نمل/ 18- 19. علل الشرائع 1 / 72. صدوق گوید: عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب قرشی ما را حدیث كرد كه منصور بن عبدالله اصفهانی صوفی، از علی بن مهرویه قزوینی، از سلیمان غازی نقل كند كه گفت‌: از علی بن موسی الرضا(ع) شنیدم كه می‌فرمود: از پدرش موسی بن جعفر، از پدرش‌جعفر بن محمد درباره این آیه ( از سخن او لبخندی زد) و فرمود: چون آن مور گفت : ( ای موران به داخل خانه‌های‌تان بروید كه سلیمان و سپاهیانش ناآگاهانه شما را درهم نكوبند)2 باد صدای مور را به سلیمان(ع) كه در هوا بر باد سوار بود رساند، ایستاد و گفت آن مور را نزد من آورید، چون آورده شد سلیمان گفت: ای مور آیا نمی‌دانی كه پیامبر خدایم و به كسی ستمی روا ندارم؟ مور گفت: آری، سلیمان(ع) گفت: پس چرا آنان را از ستم من پرهیز دادی و گفتی: (ای موران به‌خانه‌های‌تان درآیید)؟ مور گفت: بیم داشتم زینت تو را دیده و فریفته شوند و غیر خدا را بپرستند، سپس مور گفت: تو بزرگتری یا پدرت داوود؟ سلیمان گفت: البته پدرم ‌داوود، مور گفت: پس چرا حروف نام تو بر حروف نام پدرت داوود بیشتر است، سلیمان‌گفت: نمی‌دانم، مور گفت : زیرا پدرت داوود(ع) خود زخم خویش را مداوا كرد و بدان داوود نامیده شد در حالی كه تو سلیمانی [ پر از سلامتی‌] و امید دارم به پدرت ملحق شوی‌. مور گفت: آیا می‌دانی چرا از میان همه قدرتها، باد مسخّر تو شد؟ سلیمان گفت‌: نمی‌دانم، مور گفت: یعنی آن كه اگر خداوند عزّوجلّ همه قدرتها را به فرمان تو می‌آورد چنانكه این باد را مطیع تو نمود، نیستی‌اش به دست تو چون نیستی باد بود و آنگاه بود كه سلیمان از گفته او لبخندی زد3 . الصدوق قال: حدّثنا محمّد بن القاسم المفسّر المعروف بأبى الحسن الجرجانى رضى الله عنه قال: حدّثنا یوسف بن محمّد بن زیاد و علىّ بن محمّد بن سیّار عن أبویهما عن الحسن بن علىّ، عن أبیه علىّ بن محمّد، عن أبیه محمّد بن علىّ، عن أبیه الرضا علىّ بن موسی بن جعفرعلیه السلام، عن أبیه موسی بن جعفرعلیه السلام عن أبیه الصادق جعفر بن محمّد علیه السلام فى قول الله عزّوجلّ (وَ اتّبعُوا ما تَتْلُوا الشّیاطِینُ علی مُلْكِ سُلَیْمانَ وَ ما كَفَرَ سُلَیْمانُ) قال: اتبعوا ما تتلوا كفرة الشیاطین من السحر و النیرنجات علی ملك سلیمان الّذین یزعمون أنّ سلیمان به ملك و نحن أیضاً به نظهر العجائب حتّی ینقاد لنا الناس و قالوا: كان سلیمان كافراً، ساحراً، ماهراً بسحره ملك ما ملك و قدر ما قدر، فردّ الله عزّوجلّ علیهم فقال (و ما كفر سلیمان) و لااستعمل السحر كما قال هؤلاء الكافرون (و لكن الشیاطین كفروا یعلّمون الناس السحر) الّذى نسبوه إلی سلیمان و إلی (ما اُنزل علی الملكین ببابل هارون و ماروت) و كان بعد نوح ‏علیه السلام قدكثر السحرة و المموّهون، فبعث الله عزّوجلّ ملكین إلی نبىّ ذلك الزمان بذكر ما تسحر به السحرة و ذكر ما یبطل به سحرهم و یردّ به كیدهم فتلقّاه النبىّ عن الملكین و أداه إلی عباد الله بأمر الله عزّوجلّ فأمرهم أن یقفوا به علی السحر و أن یبطلوه و نهاهم أن یسحروا به الناس و هذا كما یدلّ علی السمّ ما هو و علی ما یدفع به غائلة السمّ، ثمّ قال عزّوجلّ (و ما یعلمان من أحد حتّی یقولا إنّما نحن فتنة فلاتكفر) یعنى أنّ ذلك النبىّ أمر الملكین أن یظهرا للناس بصورة بشرین و یعلّماهم ما علّمهما الله ذلك فقال الله عزّوجلّ (و ما یعلّمان من أحد) ذلك السحر و إبطاله (حتّی یقولا) للمتعلّم ( إنّما نحن فتنة) و امتحان للعباد لیطیعوا الله عزّوجلّ فیما یتعلمون من هذا و یبطلوا به كید السحرة و لایسحروهم (فلاتكفر) باستعمال هذا السحر و طلب الإضرار به و دعاء الناس إلی أن یعتقدوا أنّك به تحیى و تمیت و تفعل ما لایقدر علیه إلّا الله عزّوجلّ فإنّ ذلك كفر. قال الله عزّوجلّ (فیتعلّمون) یعنى طالبى السحر (منهما) یعنى مما كتبت الشیاطین علی ملك سلیمان من النیرنجات و ممّا (أنزل علی الملكین ببابل هاروت و ماروت) یتعلّمون من هذین الصنفین (ما یفرّقون به بین المرء و زوجه) هذا ما یتعلّم للإضرار بالناس یتعلّمون التضریب بضروب الحیل و النمائم و الایهام و أنّه قددفن فى موضع كذا و عمل كذا لیحبّب المرأة إلی الرجل و الرجل إلی المرأة و یؤدّى إلی الفراق بینهما، فقال عزّوجلّ (و ما هم بضارّین به من أحد إلّا بإذن الله) أى ما المتعلمون بذلك بضارّین به من أحد إلّا بإذن الله یعنى بتخلیة الله و علمه فإنّه لوشاء لمنعهم بالجبر و القهر. ثمّ قال (و یتعلّمون ما یضرّهم و لاینفعهم لأنّهم إذا تعلّموا ذلك السحر لیسحروا به و یضرّوا فقدتعلّموا مایضرهم فى دینهم و لاینفعهم فیه، بل ینسلخون عن دین الله بذلك (وَ لَقَدْعَلِمُوا) هؤلاء المتعلّمون (لَمَنِ اشْتَراهُ) بدینه الّذى ینسلخ عنه بتعلّمه (ما له فى الآخرة من خلاق) أى من نصیب فى ثواب الجنّة، ثمّ قال عزّوجلّ (و لبئس ما شروا به أنفسهم) و رهنوها بالعذاب ( لوكانوا یعلمون) أنّهم قدباعوا الآخرة و تركوا نصیبهم من الجنّة، لأنّ المتعلّمین لهذا السحر الّذین یعتقدون أن لارسول و لاإله و لابعث و لانشور. فقال (وَ لَقَدْعَلِمُوا لَمَن اشْتَراهُ ما لَهُ فِى الآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ) لأنّهم یعتقدون أن لاآخرة فهم یعتقدون أنّها إذا لم تكن آخرة فلاخلاق لهم فى دار بعد الدنیا و إن كانت بعد الدنیا آخرة فهم مع كفرهم بها لاخلاق لهم فیها. ثمّ قال (و لبئس ماشروا به أنفسهم) بالعذاب إذ باعوا الآخرة بالدنیا و رهنوا بالعذاب الدائم أنفسهم (لوكانوا یعلمون) أنّهم قدباعوا أنفسهم بالعذاب و لكن لایعلمون ذلك لكفرهم به، فلمّا تركوا النظر فى حجج الله حتّی یعلموا عذّبهم علی اعتقادهم الباطل و جحدهم الحقّ . بقره /102. عیون أخبار الرضا 1 / 266. صدوق گوید: محمد بن قاسم مفسّر معروف به ابوالحسن جرجانی(ره ) ما را حدیث كرد كه یوسف بن محمد بن زیاد و علی بن محمد بن سیّار از پدرشان، از حسن بن‌علی، از پدرش علی بن محمد، از پدرش محمد بن علی، از پدرش علی بن‌موسی بن جعفر، از پدرش موسی بن جعفر، از پدرش جعفر بن محمد(ع) درباره این سخن خداوند عزّوجلّ (و آنچه را شیطانها در سلطنت سلیمان خوانده بودند، پیروی كردند و سلیمان كفر نورزید ) ما را چنین حدیث نمود كه فرمود: آنچه شیطانهای كافر از سحر و نیرنگ در سلطنت سلیمان می‌خواندند، پیروی كردند، كسانی كه می‌پنداشتند سلیمان بدان سلطنت یافته و ما نیز عجایبی به ظهور می‌رسانیم تا مردم اطاعت ما كنند و گفتند: سلیمان، كافر و جادوگری زبردست است كه به جادو آنچه را بر آن حكم می‌راند، مالك شده و بر آن قدرت یافته است، پس خداوند عزّوجلّ پاسخ‌شان داد و فرمود (سلیمان كافر نشد) و جادویی به كار نبست آن‌گونه كه این كافران گویند، بلكه شیطانها با آموختن جادو به مردم، كفر ورزیدند، جادویی كه آن را به سلیمان و ما نسبت دادند (آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود [پیروی كردند]) كه پس از نوح(ع) ساحران و تردستان زیاد شدند و خداوند عزّوجلّ دو فرشته را به سوی پیامبر آن زمان گسیل داشت با همان وردی كه جادوگران بدان جادو می‌كردند و ذكری كه با آن جادوی‌شان را باطل كرده و كیدشان را به خودشان باز می‌گرداند، و آن پیامبر(ع) از آن دو فرشته، آنچه را كه باید، فرا گرفت و به امر خدا به بندگان او عزّوجلّ رساند و فرمان‌شان داد تا در برابر سحر ایستاده، آن را باطل كنند اما ایشان را از این كه خود، مردم را سحر كنند نهی كرد. چنان كه نشان می‌دهد كه سَم چیست و چگونه اثر سوء آن دفع می‌شود. سپس خداوند عزّوجلّ فرمود (آن دو فرشته هیچ كس را تعلیم [سحر] نمی‌كردند مگر آن كه می‌گفتند ما آزمایشی [برای شما] هستیم پس زنهار كافر نشوی‌) یعنی آنكه آن پیامبر(ع ) دو فرشته را دستور داد تا به صورت دو انسان بر مردم ظاهر شده، سحر را همانطور كه خداوند به آن دو یاد داده بود كه خداوند فرمود (از احدی یاد نگرفتند) این سحر را، و نحوه باطل ساختن آن را به ایشان بیاموزند (تا آنكه بگویند) به هر فراگیری (ما تنها وسیله‌ای برای آزمایشیم‌) و آزمونی برای همه بندگان تا خداوند عزّوجلّ را در آنچه از این [سحر] می‌آموزند، اطاعت كنند و بدان نیرنگ ساحران را نابود سازند و مردم را سحر نكنند، ( پس كافر مشو) با به كارگیری این سحر و قصد آزار و زیان رساندن بدان و با دعوت مردم به این كه معتقد شوند تو زنده نموده و می‌میرانی و آنچه جز خدا قدرت انجام آن را ندارد، انجام می‌دهی كه این كفر است‌. خداوند عزّوجلّ فرمود (پس فرا می‌گیرند) یعنی علاقه‌مندان به جادو (از آن دو) یعنی از آنچه شیطانها در سلطنت سلیمان از انواع نیرنگ نوشتند و از آنچه (آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت در بابل نازل شد) از این دو گروه (آنچه بدان میان شخص و همسرش جدایی می‌افكنند) این چیزی است كه برای زیان رساندن به مردم فرا گرفته می‌شود، سخن‌چینی و انواع حیله‌ها و در پرده سخن گفتن‌ها فرا می‌گیرند، و این كه در فلان جا در زیر خاك شود تا زن نزد شوهرش و مرد نزد همسرش را محبوب كنند تا آنجا كه میان‌شان جدایی افكنند، پس خداوند عزّوجلّ فرمود (آنها نمی‌توانند به هیچ كس زیانی رسانند مگر به إذن خداوند) یعنی فراگیران آن بدان نخواهند توانست به كسی زیانی رسانند مگر به اذن خدا یعنی پنهان از خدا و قدرت او كه اگر او بخواهد با جبر و قهر بازشان دارد. آنگاه فرمود (فرا می‌گیرند آنچه زیان‌شان رساند و سودی برای‌شان ندارد) زیرا آن جادو را فرا گرفتند تا بدان جادویی كنند و زیانی رسانند، چیزی فرا گرفتند كه در دین‌شان به ایشان زیانی رساند و فایده‌ای برای دین‌شان نداشت بلكه با این كار از دین خدا جدا می‌شدند (و به قطع دانستند) این فرا گیرندگان (آنكه/ آنچه با دین خود خریدند) و بدین‌سان كه از دین خویش جدا شدند (در آخرت بهره‌ای ندارند) یعنی نصیبی از ثواب بهشت نبرند، سپس او عزّوجلّ فرمود (خویشتن را به بدترین آنچه ممكن بود فروختند) و گرفتار عذاب ساختند ( ای كاش می‌فهمیدند) كه آخرت را فروخته و بهره خود از بهشت را رها كرده‌اند كه فراگیران این جادو معتقدند نه پیامبری وجود دارد و نه خدا و نه زنده شدن و برانگیختنی‌. آنگاه فرمود (آنچه خریده‌اند در آخرت هیچ بهره‌ای ندارد) زیرا معتقدند آخرتی وجود ندارد و برآنند چون آخرتی وجود ندارد بهره‌ای در سرای پس از دنیا ندارند در حالی كه از پس دنیا آخرتی است و آنان با كفر خود بدان، بهره‌شان در آنجا را از دست دادند سپس فرمود (چه بد چیزی است آنچه خویش را بدان فروختند) كه در برابر دنیا آخرت را فروختند و خویشتن را گرفتار عذابی دائم نمودند (كاش در می‌یافتند) كه خود را به عذاب فروخته‌اند اما نمی‌دانند به خاطر كفرشان به او بوده است. و چون حجّت های خدا را نادیده انگاشتند، تا حقیقت را دریابند، خداوند به اعتقاد باطل و انكارشان نسبت به حق، عذابشان نمود .
پنج شنبه 21/9/1387 - 13:28
دعا و زیارت
عَلِی بنُ إِبراهیمَ ، عَن مُحَمَّدِبنِ عیسی ، عَن یونُسَ ، عَن أَبی جَمیلَةَ قالَ : قالَ أَبُوعَبدِاللهِ (علیه السلام) : کانَ فی وَصِیةِ أَمیرِ المؤمنینَ (علیه السلام) أَصحابَهُ : اعلَمُوا أَنَّ القُرآنَ هُدَی النَّهارِ وَ نُورُ اللَّیلِ المُظِلمِ عَلی ما کانَ مِن جَهدِ وَفاقَةٍ . ـ امام صادق (علیه السلام) فرمود : در سفارش امیر المؤمنین (علیه السلام) بیارانش بود که : بدانید همانا قرآن راهبر روز است و پرتو افکن شب تار اگر چه (آنکس که در صدد راهنمائی شدن و کسب نورش باشد) در سختی و نداری باشد . (زیرا فقر وفاقه او را از آن باز ندارد بلکه رغبتشان را در اینباره افزون کنند زا فیض ـ ره ـ)
چهارشنبه 20/9/1387 - 16:2
دعا و زیارت
مُحَمَّدبنُ یحیی ، عَن أَحمَدَبنِ مُحَمَّدِ بن عیسی ، عَن مُحَمَّدِ بنِ سِنان ، عَن أَبِی الجارُودِقالَ قالَ : أَبوُجَعفَرٍ (علیه السلام) : قال رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) : أَناَا أَوَّلُ وافِدٍ عَلَی العَزیزِ الجَبّارِ یومَ القِیامَةِ وَکِتابُهُ وَأَهلُ بَیتی ثُمَّ اُمَّتی ، ثُمَّ أَسأَلُهُم ما فَعَلتُم بِکِتابِ اللهِ وَبِأَهلِ بَیتی . ـ حضرت باقر (علیه السلام) فرمود : رسول خدا (ص) فرمود : من نخستین کسی هستم که روز قیامت بر خدای عزیز جبار وارد شوم با کتابش و اهل بیتم ، سپس امتم (وارد شوند) پس از ایشان بپرسم چه کردید با کتاب خدا و اهل بیت من .
چهارشنبه 20/9/1387 - 14:36
دعا و زیارت
1 ـ عَلِی ، عَن أَبیهِ ، عَن عَبدِاللهِ بنِ المُغیرَةِ ، عَن سَماعَةَ بنِ مِهرانَ قالَ : قالَ أَبُوعَبدِاللهِ إِنَ العَزیزَ الجَبّارَ أَنزَلَ عَلَیکُم کِتابَهُ وَ هُوَ الصّادِق البارُّ ، فیهِ خَبَرُکُم وَخَبَرُمَن قَبلَکُم وَ خَبَرُمَن بَعدَکُم وَخَبَرُالسَّماءِ وَ الأَرضِ وَلَوأَتاکُم مَن یخبِرُکُم عَن ذلِکَ لَتَعَجبّتُم . ـ حضرت صادق (علیه السلام) فرمود : همانا خدای عزیز و جبار کتابش را بر شما فرود فرستاد و اواست راست گو و نیک خواه ، در آن کتاب است آگاهی از شما و آنانکه پیش از شما بودند ، و آنانکه پیش از شما بودند ، و آنانکه پس از شمایند ، و آگاهی از آسمان و زمین ، و اگر کسی نزد شما آید واز آنها بشما آگاهی دهد هر آینه شمادر شگفت شوید .
چهارشنبه 20/9/1387 - 14:35
دعا و زیارت
قرآن و عصمت كسانیكه خدا و رسول خدا را اطاعت كنند، آنها با زمره افرادیكه خدا به آنها نعمت داده از پیمبران و صدیقین و شهدا و صالحین بوده، و آنان بسیار رفقاى خوبى براى اینان خواهند. دوم گفتار خدای تعالى: «اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین‏» خداوندا ما را براه راست راهنمائى نما، راه آن كسانیكه به آنها نعمت دادى نه راه آنان كه بر آنها غضب نمودى، و گمراه شدند. از آیه اول استفاده مى‏شود كه خدا به انبیاء و شهداء و صدیقین و صالحین نعمت داده است، و از آیه دوم استفاده مى‏شود كه كسانى را كه خدا به آنها نعمت داده است ضال و گمراه نخواهند بود. بنابراین انبیاء و شهداء و صدیقین و صالحین گمراه نخواهند بود، و چون هر معصیت و گناهى ضلال است لذا از آنها گناه و معصیت‏ سر نمى‏زند. یعنى شان و مقام آنها طورى است كه داراى ملكه حافظه از معصیت و گناهند و این معنى عصمت از گناه است، و نیز چون اشتباه در تلقى احكام و وحى الهى و در معارف كلیه الهیه، و در تشخیص امور جزئیه و اشتباه در تبلیغ نیز ضلال است، لذا آنها در هیچ مرحله از این مراحل دچار خبط و اشتباه نمى‏گردند، و روى این بیان عصمت آنها نیز، در دو مرحله تلقى وحى و معارف الهیه و مرحله تبلیغ و ترویج‏ خواهد بود .
چهارشنبه 20/9/1387 - 14:34
دعا و زیارت
قرآن و محبت امام مهر ورزیدن و دوست داشتن پیامبر و خاندانش یكى ازاصول اسلام است كه قرآن وسنت بر آن تأكید دارند. قرآن كریم در این باره مى‏فرماید: «قل إن كان آباؤكم و ابناؤكم و إخوانكم و أزواجكم و عشیرتكم و أموال اقترفتموها و تجارة تخشون كسادها و مساكن ترضونها أحب إلیكم من الله و رسوله و جهاد فی سبیله فتربصوا حتى یأتى الله بأمره و الله لا یهدى القوم الفاسقین»(توبه/24): بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و بستگان شما و اموالى كه بدست آورده‏اید و تجارتى كه از كساد آن بیم دارید و مسكن‏هاى مورد علاقه شما، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار این باشید كه خداوند عذابش را بر شما نازل كند، و خداوند جمعیت نافرمانبردار را هدایت نمى‏كند. و در آیه دیگر مى‏فرماید: «الذین آمنوا به و عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذی أنزل معه أولئك هم المفلحون» (اعراف/157): كسانى كه به او ایمان آورده‏اند و او را تكریم كرده و كمك نموده‏اند و از نورى كه بر وى فرود آمده پیروى كرده‏اند، رستگارانند. خدا در این آیه براى رستگاران چهار ویژگى مى‏شمارد: 1- ایمان به پیامبر: «آمنوا به». 2- تعزیز و تكریم او: «عزره». 3- یارى كردن او: «نصروه». 4- پیروى از نورى (قرآن) كه نازل شده است «و اتبعوا النور الذی أنزل معه». با توجه به اینكه یارى كردن پیامبر در ویژگى سوم آمده است، قطعا مراد از «عزروه» در ویژگى دوم همان تكریم و تعظیم پیامبر است، و مسلما، تكریم پیامبر مخصوص دوران حیات او نیست، همچنانكه ایمان به وى كه در آیه وارد شده، چنین محدودیتى ندارد. درباره محبت به خاندان رسالت كافى است كه قرآن آن را به صورت پاداش رسالت (البته به صورت پاداش نه پاداش واقعى) ذكر كرده و مى‏فرماید: «قل لا أسألكم علیه اجرا إلا المودة فى القربى» (شورى/23): بگو من براى اداى رسالت خدا از شما پاداشى نمى‏طلبم،جز محبت ورزیدن به بستگان ونزدیكانم . محبت و تكریم نسبت به پیامبر اكرم(ص) نه تنها در قرآن آمده، بلكه در احادیث اسلامى نیز بر آن تأكید شده است، كه دو نمونه آن را یادآور مى‏شویم: 1- رسول اكرم فرمود: «لا یؤمن أحدكم حتى أكون أحب إلیه من ولده و الناس اجمعین». (1) هرگز یك نفر از شما مؤمن واقعى نخواهد بود، مگر اینكه من براى او از فرزندانش و همه مردم محبوب‏تر باشم. 2- در حدیث دیگر مى‏فرماید: ثلاث من كن فیه ذاق طعم الإیمان: من كان لا شی‏ء أحب إلیه من الله و رسوله، و من كان لئن یحرق بالنار أحب إلیه من أن یرتد عن دینه، و من كان یحب لله و یبغض لله» (2) : سه چیز است كه هر كس داراى آن باشد، مزه ایمان را چشیده است: 1- آن كس كه چیزى براى او از خدا و رسولش گرامى‏تر نباشد. 2- آن كس كه سوخته شدن در آتش براى او محبوبتر از خروج از دین باشد. 3- آن كس كه براى خدا، دوست یا داشمن بدارد. محبت خاندان پیامبر(ص): نیز در احادیث اسلامى مورد تأكید واقع شده است كه برخى را یادآور مى‏شویم: 1- پیامبر گرامى(ص) فرمود: «لا یؤمن عبد حتى أكون أحب إلیه من نفسه و تكون عترتی أحب إلیه من عترته، و یكون أهلی أحب إلیه من أهله» (3) :مؤمن به شمار نمى‏رود بنده‏اى مگر اینكه مرا بیش از خود دوست بدارد، و فرزندان مرا بیش از فرزندانش، و خاندان مرا فزون از خاندان خود، دوست بدارد. 2- در حدیث دیگر درباره عترت خود مى‏فرماید: «من أحبهم أحبه الله و من أبغضهم أبغضه الله» (4) : هر كس آنها را دوست بدارد، خدا را دوست داشته و هركس آنها را دشمن بدارد، خدا را دشمن داشته است. تا این جا با دلایل این اصل (مهر ورزیدن به پیامبر و عترتش) آشنا شدیم، اكنون سؤال مى‏شود : 1- سودى كه امت از مهر ورزیدن به پیامبر و عترت او مى‏برد چیست؟! 2- شیوه مهر ورزى و تكریم نسبت به پیامبر و خاندان او چیست؟! درباره مطلب نخست یادآور مى‏شویم: محبت به انسان با كمال و با فضیلت، خود نردبان صعود به سوى كمال است، هرگاه انسانى فردى را از صمیم دل دوست بدارد، كوشش مى‏كند خود را با او همگون سازد و آنچه كه مایه خرسندى او است انجام داده، و آنچه او را آزار مى‏دهد ترك نماید. ناگفته پیداست وجود چنین روحیه‏اى در انسان مایه تحول بوده و سبب مى‏شود كه پیوسته راه اطاعت را در پیش گیرد و از گناه بپرهیزد. كسانى كه در زبان اظهار علاقه كرده ولى عملا با محبوب خود مخالفت مى‏ورزند، فاقد محبت واقعى مى‏باشند، در دوبیتى كه به امام صادق (ع) نسبت داده شده است به این نكته اشاره شده آنجا كه مى‏فرماید: تعصى الإله و أنت تظهر حبه*هذا لعمری فى الفعال بدیع‏لو كان حبك صادقا لأطعته*إن المحب لمن یحب مطیع (5) «خدا را نافرمانى مى‏كنى و اظهار دوستى مى‏نمایى، به جانم سوگند، این كار شگفتى است. اگر در ادعاى خود راستگو بودى او را اطاعت مى‏كردى، حقا كه مرید پیوسته مطیع محبوب خود مى‏باشد». اكنون كه برخى از ثمرات مهرورزى به پیامبر و خاندان او روشن شد، باید به شیوه ابراز آن بپردازیم: مسلما مقصود حب درونى بدون هیچ‏گونه بازتاب عملى نیست، بلكه مقصود مهرى است كه در گفتار و رفتار انسان بازتاب مناسبى داشته باشد. شكى نیست كه یكى از بازتابهاى محبت به پیامبر(ص) و خاندان او پیروى عملى از آنان است، چنانكه اشاره شد، ولى سخن در دیگر بازتاب‏هاى این حالت درونى است، و اجمال آن این است كه هر گفتار یا رفتارى كه در نظر مردم نشانه محبت و وسیله گرامى داشت افراد به شمار مى‏رود، مشمول این قاعده مى‏باشد، مشروط بر اینكه، با عمل مشروع او را تكریم كند، نه با عمل حرام. بنابراین، گرامى داشت پیامبر اكرم(ص) و خاندان او در هر زمان خصوصا در سالروز ولادت یا وفات ـ یكى از شیوه‏هاى ابراز محبت و گرامى داشت مقام و منزلت آنان است و آزین بندى در روزهاى ولادت وروشن كردن چراغ و برافراشتن پرچم و تشكیل مجلس براى ذكر فضایل و مناقب پیامبر اكرم(ص) یا خاندان او، نشانه محبت به آنان و وسیله ابراز آن به شمار مى‏رود و به این خاطر تجلیل پیامبر در ایام ولادت یك سنت مستمر، در میان مسلمانان بوده است. دیار بكرى در كتاب «تاریخ الخمیس» مى‏نویسد: مسلمانان پیوسته ماه ولادت پیامبر را گرامى داشته و جشن مى گیرند و اطعام مى‏كنند و به فقرا صدقه مى‏دهند اظهار شادمانى مى‏نمایند و سرگذشت ولادت او را بیان مى‏كنند، چه بسا كراماتى براى آنان ظاهر مى‏شود. عین این سخن را عالم دیگرى به نام ابن حجر قسطلانى در كتاب خود آورده است. (6) پى‏نوشت: 1و2ـ كنز العمال: ج 1، ح70 و 72 و جامع الأصول: ج 1، ص .238 3و4ـ مناقب الامام امیرالمؤمنین نگارش حافظ محمد بن سلیمان كوفى، ج 2، ح 619، و .700 و بحار الأنوار ج 17 ص 13، علل الشرایع باب 117 ح .3 5ـ سفینة البحار: 1/ .199 6ـ المواهب اللدنیة، ج 21، ص 27، تاریخ الخمیس، ج 1، ص .223
چهارشنبه 20/9/1387 - 14:33
دعا و زیارت
امام وهدایت ائمه كه هدایت‏به امرالله میكنند، یعنى با ملكوت موجودات سر و كار داشته، و هر موجودى را از جنبه امرى او نه تنها از جنبه خلقى او، بسوى خدا هدایت میكنند، و به كمال خدا میرسانند. قلب موجودات در دست امام است، و از نقطه نظر سیطره و احاطه بر قلب، آنان را بسوى خدا هدایت میكند. پس امام كه مردم را بخدا هدایت میكند، به امر ملكوتى كه همیشه با آن موجود و ملازم است هدایت میكند، و این در حقیقت ولایتى است‏به حسب باطن در ارواح و قلوب موجودات نظیر ولایتى كه هر یك از افراد بشر از راه باطن و قلبش نسبت‏به اعمال خود دارد، این است معنى امام. و اما در آیه شریفه علت موهبت این منصب را اینطور بیان كرده است: «لما صبروا و كانوا بآیاتنا یوقنون‏» یكى صبر است در راه خدا، و منظور از صبر، استقامت و ایستادگى است در تمام امتحانات و ابتلائاتى كه بنده در راه عبودیت و وصول بمراد براى او پیش میآید، و دیگر آنكه قبل از آن به مرحله یقین رسیده باشند. در آیاتى از قرآن مجید، مى‏بینیم كه علامت‏ یقین را كشف حجب ملكوتیه معرفى مى‏نماید، صاحب یقین كسى است كه حقائق موجودات و ملكوت آنان را ادراك كند، و محجوب كسى است كه پرده روى قلب او گرفته و او را از مشاهده انوار ملكوتیه باز دارد مانند آیه: «و كذلك نرى ابراهیم ملكوت السموات و الارض و لیكون من الموقنین‏» و اینطور ما به ابراهیم ملكوت آسمان‏ها و زمین را نشان دادیم و براى آنكه از صاحبان یقین بوده باشد. این آیه مى‏رساند كه نشان دادن ملكوت آسمان و زمین مقدمه افاضه یقین بر قلب ابراهیم بوده است و روى این زمینه یقین از مشاهده انوار ملكوتیه جدا نخواهد بود. و مانند آیه‏«كلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم‏» نه چنین است، اگر شما میدانستید مانند علم و دانستن صاحبان یقین، در اینصورت حتما دوزخ را میدیدید، و حقیقت جهنم را كه ملكوت افعال زشت، و معاصى آلهى و نفس اماره است مشاهده مى‏نمودید. و مانند آیه‏«كلا ان كتاب الابرار لفى علیین و ما ادریك ما علیون كتاب مرقوم یشهده المقربون‏» نه چنین است، به درستیكه نامه عمل و حقائق كردار افراد پاك و صالح العمل در مكان مرتفع و عالى قرار دارد، و آن علیون است. مى‏دانى علیون چیست؟عالمى است ملكوتى كه آن عبارت است از ثبت و ضبط اعمال صالحه، و آن در حضور و شهود مقربین درگاه خدا است. از این آیات استفاده مى‏شود كه مقربون كه همان صاحبان یقینند، افرادى هستند كه به ملكوت و حقائق عالم پیوسته، و قلبشان از جنبه مشاهده خلقى عبور نموده است، آنها از خدا محجوب نیستند، و حجاب قلبى كه عبارت است از جهل و معصیت و شك و نفاق در آنها نیست، آنها صاحبان یقینند كه علیون و حقائق ملكوتیه ابرار و اخیار را مى‏بینند، كما آنكه حقائق ملكوتیه اشرار و اهل معاصى را كه عبارت از جحیم است نیز مشاهده مى‏كنند. بنابراین امام كه هدایت‏به امر ملكوتى مى‏كند، حتما باید داراى مقام یقین باشد، و عالم ملكوت بر او منكشف بوده باشد، و متحقق به كلمات الله بوده باشد، و چون ذكر شد كه ملكوت همان وجهه باطنى موجودات است پس این آیه شریفه: «و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا» به خوبى مى‏رساند كه هر چه راجع به امر هدایت است، كه عبارت از قلوب و اعمال بوده باشد باطن و حقیقت او در دست امام است، و وجهه ملكوتى و امرى آن حاضر در مشهد امام بوده، لحظه‏اى از او غائب نخواهد بود.
چهارشنبه 20/9/1387 - 14:32
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته