• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1673
تعداد نظرات : 1253
زمان آخرین مطلب : 2565روز قبل
شعر و قطعات ادبی

 اولین سالگرد رحلت عارف وارسته حضرت آیت الله بهجت را به عموم شیعیان تسلیت عرض می نمایم

یک سال گذشت هجرتت شد به جنان         ای مرجع عارف ای عزیز همگان

ای یار سفر کرده که بی ما رفتی          در سایــــــــــــــه جنتی  نما یاد امان

ما منتظر قائم و آن ســــرور ناز           ای نائب پاک ســــــلام ما را برسان

صد رحمت حق نثار خاکت ای گل          ای مرجع مردمان مــــومن به زمان

فی البداهه .منصور مقدم

دوشنبه 27/2/1389 - 23:36
محبت و عاطفه

  

  شهادت مظلومانه ی ام الائمه را به عموم دوست داران آن حضرت تسلیت عرض می نمایم

قبر زهرا گنج پنهان است جان   این بود درس بخوان زیبا جوان

در دل شب یاس را بردند وای   خاک شدبرگوهری خوش میزبان

فی البداهه منصور مقدم

دوشنبه 27/2/1389 - 11:41
دعا و زیارت
فاطمه، فاطمه است

امروز سالروز شهادت دختر گرامی پیامبر اسلام(ص) و فردا نیز سی‌ام سالمرگ علی شریعتی متفكر معاصر و نویسنده است.
آن چه در پی می‌آید گزیده‌ای از كتاب «فاطمه، فاطمه است»، نوشته شریعتی است:
«و اینك لحظه‌ وداع با علی (ع) ! چه دشوار است . اكنون علی باید در دنیا بماند. سی سال دیگر! فرستاد " ام رافع " بیاید ، وی خدمتكار پیغمبر(ص) بود. از او خواست كه :
- ای كنیز خدا، بر من آب بریز تا خود را شست ‌وشو دهم. با دقت و آرامش شگفتی، غسل كرد و سپس جامه‌ های نویی را كه پس از مرگ پدر كنار افكنده بود و سیاه پوشیده بود، پوشید، گویی از عزای پدر بیرون آمده است و اكنون به دیدار او می‌رود.
به ام رافع گفت :
ـ بستر مرا در وسط اتاق بگستران.
آرام و سبكبار بر بستر خفت، رو به قبله كرد، در انتظار ماند.
لحظه ‌ای گذشت و لحظاتی ...
ناگهان از خانه شیون برخاست.
پلك‌هایش را فروبست و چشم‌هایش را به روی محبوبش ـ كه در انتظار او بود‌ ـ گشود.
شمعی از آتش و رنج ، در خانه‌ علی خاموش شد و علی تنها ماند . با كودكانش.
از علی خواسته بود تا او را شب دفن كنند ، گورش را كسی نشناسد و ... و علی چنین كرد .
اما كسی نمی ‌داند كه چگونه؟ و هنوز نمی ‌داند كجا؟
در خانه‌اش؟ یا در بقیع ؟ معلوم نیست.
و كجای بقیع ؟ معلوم نیست.
آنچه معلوم است،‌ رنج علی است، امشب، بر گور فاطمه .
مدینه در دهان شب فرو رفته است، مسلمانان همه خفته ‌اند. سكوت مرموز شب گوش به گفت‌وگوی آرام علی دارد.
و علی كه سخت تنها مانده است، هم در شهر و هم در خانه ، بی ‌پیغمبر، بی ‌فاطمه. همچون كوهی از درد، بر سر خاك فاطمه نشسته است.
ساعت ‌ها است.
شب ـ خاموش و غمگین ـ زمزمه درد او را گوش می ‌دهد، بقیع آرام و خوشبخت و مدینه بی‌وفا و بدبخت، سكوت كرده ‌اند، قبر‌های بیدار و خانه‌ های خفته می‌شنوند.
نسیم نیمه شب كلماتی را كه به سختی از جان علی برمی‌آید، از سر گور فاطمه به خانه‌ خاموش پیغمبر می‌برد :
ـ بر تو، از من و از دخترت ـ كه در جوارت فرود آمد و به شتاب به تو پیوست، سلام ای رسول خدا.
ـ از سرگذشت عزیز تو ـ ای رسول خدا ـ شكیبایی من كاست و چالاكی من به ضعف گرایید . اما، در پی سهمگینی فراق تو و سختی مصیبت تو، مرا اكنون جای شكیب هست.
من تو را در شكافته گورت خواباندم و در میانه‌ حلقوم و سینه من جان دادی، “انا لله و انا الیه راجعون”.
ودیعه را بازگرداندند و گروگان را بگرفتند، اما اندوه من ابدی است و اما شبم بی‌خواب، تا آنگاه كه خدا خانه‌ای را كه تو در آن نشیمن داری، برایم برگزیند.
هم‌اكنون دخترت تو را خبر خواهد كرد كه قوم تو بر ستمكاری در حق او همداستان شدند. به اصرار از او همه چیز را بپرس و سرگذشت را از او خبر گیر.

اینها همه شد، با این كه از عهد تو دیری نگذشته است و یاد تو از خاطر نرفته است.
بر هر دوی شما سلام. سلام وداع كنننده‌ای كه نه خشمگین است، نه ملول.
لحظه‌ای سكوت نمود، خستگی یك عمر رنج را ناگهان در جانش احساس كرد. گویی با هر یك از این كلمات، كه از عمق جانش كنده می‌شد ـ قطعه‌ای از هستی‌اش را از دست داده است.
درمانده و بیچاره بر جا مانده؛ نمی‌دانست چه كند؛ بماند؟ بازگردد؟ چگونه فاطمه را، این‌جا، تنها بگذارد، چگونه تنها به خانه برگردد؟ شهر، گویی دیوی است كه در ظلمت زشت شب كمین كرده است. با هزاران توطئه و خیانت و بی‌شرمی انتظار او را می‌كشد.
و چگونه بماند؟ كودكان؟ مردم؟ حقیقت؟ مسؤولیت‌هایی كه تنها چشم به راه اویند و رسالت سنگینی كه بر آن پیمان بسته است؟
درد چندان سهمگین است كه روح توانای او را بیچاره كرده است. نمی‌تواند تصمیم بگیرد، تردید جانش را آزار می‌دهد، برود؟ بماند؟
احساس می‌كند كه از هر دو كار عاجز است، نمی‌داند كه چه خواهد كرد؟
به فاطمه توضیح می‌دهد: “اگر از پیش تو بروم، نه از آن رو است كه از ماندن نزد تو ملول گشته‌ام، و اگر همین جا ماندم، نه از آن رو است كه به وعده‌ای كه خدا به مردم صبور داده است بدگمان شده‌ام”.

آنگاه برخاست، ایستاد، به خانه‌ پیغمبر رو كرد، با حالتی كه در احساس نمی‌گنجید، گویی می‌خواست به او بگوید كه این “ودیعه‌ی عزیز”ی را كه به من سپرده‌ای، اكنون به سوی تو بازمی‌گردانم، سخنش را بشنو. از او بخواه، به اصرار بخواه تا برایت همه چیز را بگوید، تا آن‌چه را پس از تو دید یكایك برایت برشمارد.
فاطمه این‌چنین زیست و این‌چنین مرد و پس از مرگش زندگی دیگری را در تاریخ آغاز كرد. در چهره همه‌ ستمدیدگان ـ كه بعدها در تاریخ اسلام بسیار شدند ـ هاله‌ای از فاطمه پیدا بود. غصب شدگان، پایمال شدگان و همه‌ قربانیان زور و فریب نام فاطمه را شعار خویش داشتند. یاد فاطمه، با عشق‌ها و عاطفه‌ها و ایمان‌های شگفت زنان و مردانی كه در طول تاریخ اسلام برای آزادی و عدالت می‌جنگیدند، در توالی قرون، پرورش می‌یافت و در زیر تازیانه‌های بی‌رحم و خونین خلافت‌های جور و حكومت‌های بیداد و غصب، رشد می‌یافت و همه‌ دل‌های مجروح را لبریز می‌ساخت.

این است كه همه جا در تاریخ ملت‌های مسلمان و توده‌های محروم در امت اسلامی، فاطمه منبع الهام آزادی و حق‌خواهی و عدالت‌طلبی و مبارزه با ستم و قساوت و تبعیض بوده است.
از شخصیت فاطمه سخن گفتن بسیار دشوار است. فاطمه، یك " زن " بود، آن‌ چنان كه اسلام می‌خواهد كه زن باشد. تصویر سیمای او را پیامبر خود رسم كرده بود و او را در كوره‌های سختی و فقر و مبارزه و آموزش‌های عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود.
وی در همه‌ ابعاد گوناگون زن بودن نمونه شده بود.
مظهر یك دختر، در برابر پدرش.
مظهر یك همسر در برابر شویش.
مظهر یك مادر در برابر فرزندانش.

مظهر یك " زن مبارز و مسئول " در برابر زمانش و سرنوشت جامعه‌ اش.
وی خود یك “ امام ” است، یعنی یك نمونه مثالی، یك تیپ ایده‌آل برای زن، یك " اسوه " ، یك شاهد برای هر زنی كه می‌خواهد " شدن خویش " را خود انتخاب كند.
او با طفولیت شگفتش، با مبارزه‌ مدامش در دو جبهه خارجی و داخلی، در خانه‌ پدرش، خانه‌ی همسرش، در جامعه‌اش، در اندیشه و رفتار و زندگیش، “چگونه بودن” را به زن پاسخ می‌داد.
نمی‌دانم چه بگویم؟ بسیار گفتم و بسیار ناگفته ماند.
در میان همه جلوه‌های خیره كننده‌ روح بزرگ فاطمه، آنچه بیشتر از همه برای من شگفت‌انگیز است این است كه فاطمه همسفر و همگام و هم‌ پرواز روح عظیم علی است.

او در كنار علی تنها یك همسر نبود، كه علی پس از او همسرانی دیگر نیز داشت. علی در او به دیده یك دوست، یك آشنای دردها و آرمان‌های بزرگش می ‌نگریست و انیس خلوت بیكرانه و اسرارآمیزش و همدم تنهایی‌هایش.
این است كه علی هم او را به گونه‌ دیگری می‌نگرد و هم فرزندان او را.
پس از فاطمه، علی همسرانی می‌گیرد و از آنان فرزندانی می‌یابد. اما از همان آغاز، فرزندان خویش را كه از فاطمه بودند با فرزندان دیگرش جدا می‌كند. اینان را “بنی‌علی” می‌خواند و آنان را “بنی‌فاطمه”.
شگفتا، در برابر پدر، آن هم علی، نسبت فرزند به مادر و پیغمبر نیز دیدیم كه او را به گونه‌ی دیگر می‌بیند. از همه‌ی دخترانش تنها به او سخت می‌گیرد، از همه‌ تنها به او تكیه می‌كند. او را ـ در خردسالی ـ مخاطب دعوت بزرگ خویش می‌گیرد.
نمی‌دانم از او چه بگویم؟ چگونه بگویم؟

خواستم از " بوسوئه " تقلید كنم، خطیب نامور فرانسه كه روزی در مجلسی با حضور لویی، از " مریم " سخن می‌گفت . گفت : هزار و هفتصد سال است كه همه‌ سخنوران عالم درباره مریم داد سخن داده‌اند.
هزار و هفتصد سال است كه همه فیلسوفان و متفكران ملت‌ها در شرق و غرب، ارزش‌های مریم را بیان كرده‌اند.
هزار و هفتصد سال است كه شاعران جهان در ستایش مریم همه‌ ذوق و قدرت خلاقه ‌شان را به كار گرفته ‌اند.
هزار و هفتصد سال است كه همه‌ هنرمندان، چهره‌نگاران، پیكرسازان بشر، در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندی ‌های اعجاز‌گر كرده‌ اند.

اما مجموعه‌ گفته‌ها و اندیشه ‌ها و كوششها و هنرمندی ‌های همه در طول این قرن‌های بسیار، به اندازه‌ این كلمه نتوانسته ‌اند عظمت‌های مریم را بازگویند كه: "مریم (س)، مادر عیسی (ع) است ".
و من خواستم با چنین شیوه ‌ای از فاطمه بگویم. باز درماندم :

خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجه بزرگ است.
دیدم فاطمه نیست.
خواستم بگویم، كه فاطمه دختر محمد است.
دیدم كه فاطمه نیست.
خواستم بگویم، كه فاطمه همسر علی است.
دیدم كه فاطمه نیست.
خواستم بگویم، كه فاطمه مادر حسین است.
دیدم كه فاطمه نیست.
خواستم بگویم، كه فاطمه مادر زینب است.
باز دیدم كه فاطمه نیست.
نه، این‌ها همه هست و این همه فاطمه نیست.
فاطمه، فاطمه است.»

يکشنبه 26/2/1389 - 16:52
طنز و سرگرمی

پیر زنی با خانواده از موزه ای دیدن می کنند . پیرزن خسته که می شود روی صندلی که نزدیکش بود استراحت می کند . مسول موزه . سر می رسد و به پیر زن می گوید : مادر می دانی این صندلی از کیست؟ جواب می دهد مادر من خسته ام هر وقت آمود بلند می شوم . مسول موزه خندید و گفت این صندلی مال ناصرالدین شاه ست نه نه.

سه شنبه 14/2/1389 - 15:47
دانستنی های علمی

بس در قرآن چیست؟

دوشنبه 13/2/1389 - 17:24
محبت و عاطفه

ضمن تبریک روز گرامی داشت معلم  و تبریک به همه ی همکاران عزیز فرهنگی .شعر زیز را تقدیم می نمایم

ای سرور علم یا دبستا نی انسان  

ای مظهر پاکــــــــــی مه کیوان

گلهای دبستان ز تـــــــــو شادان

اهل هنـــــــــری درس دبستا ن

گر بوی گلی هست جهان را

عطرش زتو ای مظهر ایمان

باران محبت بــــــــــه کلاسی

سر زنده ز تو گل همه شادان

چون عشق تو پاکست وخدائی

با عشق دهی درس مسلمان

آرامش هر مدرسه از توست

ای مظهـــــــــر آرامش انسان

سرزنده بما نی که امیــــــدی

ای اهل هنـــــــر عاشق جانان

منصـــــــــــــور کند یاد تو مهر

این نکته ســــــروده به صفاهان  

فی البداهه منصور مقدم

يکشنبه 12/2/1389 - 13:32
شعر و قطعات ادبی

روز معلم را به همه ی همکاران فرهنگی دلسوز و اهل هنر تبریک عرض می نمایم امید آنکه در زندگی موفق باشند.

با عشق معلـم به جهان نور عزیزان        این عشق بـــــــود آن پرتــو کیوان

با درس معلم شــــــــده هر راه میسر       بی درس معلم به بکجا مقصد انسان

فی البداهه .منصور مقدم

شنبه 11/2/1389 - 18:30
دانستنی های علمی
روز کار گر ا به همه کارگران سخت کوش ایران اسلامی تبریک و تهنیت عرض می نمایم

هنر کار گران است که ایران آباد

کار بسیار هنــــــــــــــــــر را بنیاد

همت ای اهل هنــــــــــر بار دگر

تا شــــــــــود کل وطن خرم وشاد

فی البداهه . منصور مقدم

شنبه 11/2/1389 - 18:22
دانستنی های علمی

روز خلیج همیشه فارس بر تبیانیان ارجمند مبارک باد

یاران ز خلیـــــج فارس تا عمان را

با مهر نگاریــم به دل چون جان را

اهریمــــــــــن زشت خو بداند یاران

ما جان بکفـــیم فداکنیم صد جان را

با آب دو دیـده پاک شویم این خاک

تا پاک ببینم همــــــــــه ی ایران را

در مرز جنــــوب خلیج پر گو هر ما

با نام نکـــــــــو بود نشان ایمان را

خـــــوش نقش بود خلیج ایرانی ما

خـــوش نقش بماند به ابد ایران را

فی البداهه منصور مقدم

شنبه 11/2/1389 - 18:19
شعر و قطعات ادبی

دوستان اهل هنر یاری کننید

با هنر از خود نگهداری کنید

باز گوید از هنر های وزین

بهر بودن یار دلداری کنید

کنج خلوت نیست جای دل عزیز

بهر بیماری پرستاری کنید

مرغ را زندان نمودن کار نیست

فکر بازی با هنر باری کنید

دست یاری بر مردای خواندم

خوانده ام یاران طرفداری کنید

خشک گشته رود یاران هنر

جان ،هنر را باهنر جاری کنید

همت و کار مضاعف راه ماست

دوستان منصور را یاری کنید.                فی البداهه منصور مقدم

 

چهارشنبه 1/2/1389 - 18:45
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته