• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 205
تعداد نظرات : 189
زمان آخرین مطلب : 4290روز قبل
محبت و عاطفه

عزيزم

اگر روزي وفاي آدميان

و پرواز ماهيان را ديدي

بدان كه فراموشت كرده ام

پس بدان عزيزم

نه آدميان وفا دارند

و نه ماهيان مجال پرواز دارند

و بدان كه.... خيلي دوستت دارم

يکشنبه 25/6/1386 - 20:27
محبت و عاطفه

هرآن دل را كه سوزي نيست دل نيست

دل افسرده غير از آب و گل نيست

شنبه 24/6/1386 - 20:49
محبت و عاطفه

بياامشب به من محرم شواي اشک

بيا ارام من در بيقراری
تسلی بخش من هردم شواي اشک

بیابغض سکوت سینه بشکن
به چشم خشک من شبنم شوای اشک

دلم مجروح درد غربت تو
به روی زخم دل مرهم شواي اشک

دلم ازدردهجران نالدامشب
بیادرمان بر دردم شو ای اشک

 


بیاامشب توهم باغم شوای اشک

بیا بنگر دلم تنها شده باز
بیا قلب مراهمدم شو ای اشک

من ان گلبوته خشک کویری
بيابرروی من شبنم شوای اشک

رهاکن ميل ماندن دردو چشمم
توجاری بررخ زردم شواي اشک

شنبه 24/6/1386 - 20:12
خانواده

درد را از هر سو که نوشتیم درد بود....

شنبه 24/6/1386 - 20:8
محبت و عاطفه

مي دانم روزي فرا مي رسد كه حسرت روزهاي با هم بودنمان را بكشي..... مي دانم پشيمان خواهي شد از اينكه يك قلب عاشق را شكستي ! مي رسد روزي كه با چشمهاي خيس روزي صذ ها بار متن هايي كه به عشق تو نوشتم را بخواني و قدر آن لحظه كه با من بودي را بداني مي دانم پشيمان مي شوي ! ديگر كسي مانند من در قلبت متولد نخواهد شد .... مانند من ديگر كسي نيست كه ديوانه وار عاشق تو باشد و تو را از ته دل دوست داشته باشد قدرم را ندانستي اي بي وفا آن زمان قدر مرا خواهي دانست كه ديگر نمي تواني مرا ببيني و آن زمان برايت يك گمشده خواهم بود .... مانند من ديگر كسي در زندگيت نخواهي ديد ، كسي كه شب و روز به ياد تو هست و از غم نبودنت چشمهايش لحظه به لحظه باراني ست . مي دانم روزي فرا مي رسد كه براي يافتنم به كهكشانها نيز سفر خواهي كرد ! مي دانم روزي فرا مي رسد كه با خود مي گويي اي كاش كه قلبش را زير پاهايم له نكرده بودم ، اي كاش قدر آن اشكهايي كه برايم مي ريخت را مي دانستم ! من مي روم تا قدرم را بداني ، تا هستم ، عاشقت هستم و هنوز هم ديوانه وار تو را دوست دارم .... مرا باور نمي كني ، اما لحظه اي كه مي روم و ديگر هيچ نام و نشاني از من نيست پشيمان مي شوي كه چرا قلب عاشقم را باور نكردي! مي روم تا يك بي وفا مثل خودت به زندگي ات بيايد و قلبت را بشكند و تو را تنها بگذارد ! آن زمان هست كه معناي تنهايي را خواهي فهميد ! مي رسد آن روزي كه براي يافتنم از هفت دريا و هفت آسمان بگذري! افسوس كه آن روز ديگر قلبم براي تو نيست ، عاشق تو نيست .... تا هستم عاشقت هستم و دوستت دارم مرا باور كن ، تا پرستويي نيامده و مرا همراه خود نبرده است مرا درك كن كه اگر رفتم ديگر نخواهم آمد آن لحظه است كه خواهي فهميد من چقدر تو را دوست داشته ام ..... تا هستم مرا باور كن زيرا اگر رفتم ديگر مرا نخواهي ديد ...

امروز كه محتاج توام جاي تو خاليست

فردا كه ميايي به سراغم نفسي نيست....

 گاهي دل آنچنان پر درد مي شودكه فرصت آهي نمي يابد.....

شنبه 24/6/1386 - 19:54
محبت و عاطفه

گل سرخ قصه مون با شبنم رو گونه هاش

دوباره دل داده بود به دست عاشقونه هاش

خونه ی اون حالا توی گلدون سفالی بود

جای یارش چقدر تو این غریبی خالی بود

یادش افتاد که یه روز یه باغبون دو بوته داشت

یه بهار اون دوتا رو کنار هم تو باغچه کاشت

با نوازشهای خورشید طلا قد کشیدن

قصه شون شروع شدو همش به هم می خندیدن

شبنمهای اشکشون از سر شوق و ساده بود

عکس دیوونگیشون تو قلب هم افتاده بود

روزهای غنچه گیشون چقدر قشنگ و خوش گذشت

حیف لحظه هایی که چکید و مرد و بر نگشت

یه روز اما یه غریبه اومدواروم و ترد

یکی از عاشقهای قصه ی ما رو چید و برد

اون یکی قصه ی این رفتن و باور نمی کرد

تا که بعدش چیده شد با دستهای سرد یه مرد

گل های قصه ی ما عاشقهای رنگ حریر

هر کدوم یه جای دنیا بودن وهر دو اسیر

هیچکی از عاقبت اون یکی باخبر نبود

چی می شد اگه تو دنیا قصه ی سفید نبود

یکیشون حالا تو گلدون سفال خیلی عزیز

اون یکی برده شده واسه عیادت مریض

چقدر به فکر هم اما چقدر در به درن

اونها دیگه تا ابد از حال هم بی خبرن

این یه قانون شده که چه تو زمستون چه بهار

نمی شه زخمی نشد با بازیهای روزگار

اگه دست روزگار گلهای ما رو نمی چید

حالا قصه با وصالشون به آخر می رسید

ولی روزگار ما همیشه عادتش اینه

خوبها رو کنار هم میاره بعدش می ینه

کاش دلهایی که هنوز هم می پرن واسه بهار

در امون بمونن از بازی تلخ روزگار

گالري عکس گل ها

جمعه 23/6/1386 - 20:59
محبت و عاطفه

يه عمري همه ي دنيا رو گشتم

به دنيال يه عشق صادقونه

يه عشقي كه بسازه دل رو از ما

بشه تنها چراغ توي خونه

يه عمري پي عشق بي هوس دويدم

به دنبال يه عشق بي بهونه

يه عشقي كه بشه مرهم زخمام

نشه بدتر نمك رو زخم كهنه

تو شبهايي كه جاي دست پر مهر

چيزي به جز يه دنيا اشك نديدم

كسي اومد كه دوست داشتن رو ميفهميد

منو از اون منه خسته جدا كرد

يكي اومد كه با احساس پاكش

تموم زخمامو يهو دوا كرد

تو وقتي كه همه تنهام گذاشتن

با لبخندش منو از من جدا كرد

براي عاشقي عشقمو دادم

خيال كردم فقط عشقه مي مونه

ولي جاي تموم اون همه عشق

واسم موندش فقط بغض شبونه

براي عاشقي ما كم نذاشتيم

خدا هم خوب اينو ، خودش ميدونه

با اينكه دلم رو همه شكستن

ميخونم هنوزم عاشقونه

ميخونم با خودم ديگه بريدم

ديگه به آخر جاده رسيدم....

جمعه 23/6/1386 - 20:52
محبت و عاطفه

لحظه لحظه زندگی را دوست دارم با تو باشم

دل خوشیم این بود همیشه با تو باشم

هم دل هم نفس من با تو باشم

این ارزویم بود تا هستم با تو باشم

رفتنت را خیالم بود تا من با تو باشم

تنهایم گذاشتی تا در انتظار تو باشم

بعد رفتنت چگونه در انتظار تو باشم

ای مهربان بر گرد نگذار در انتظار تو باشم

ای مهر بان بگو تا کی در انتظار تو باشم

حالا که می روی بدان من می خواستم با تو باشم

 

جمعه 23/6/1386 - 20:21
خواستگاری و نامزدی

به نام او که تمام زیبایی های دنیا مال اوست

اگر نمی توانی کاجی بر بالای تپه باشی بوته ای در دره باش –

اما بهترین بوته کوچک کناره جوی باش. بوته باش اگر نمی توانی

درختی باشی .اگر نمی توانی بوته باشی چمن کوچکی باش و

رهروی را شاد ساز

کاری بزرگتر برای انجام دادن و کاری کوچکتر و وظیفه ای که باید

انجام دهیم نزدیک است

اگر نمی توانی ماهی بزرگی باشی فقط یک ماهی کوچک باش

اما پر شور ترین ماهی کوچک دریاچه

همه ما نمیتوانیم ناخدا باشیم اما باید ملوان باشیم

برای همه ما در این جا کاری است کاری بزرگتر برای انجام دادن

و کاری کوچک تر و وظیفه ای که باید انجام دهیم

اگر نمی توانی جاده باشی کوره راهی باش

اگر نمی تونی خورشید باشی ستاره باش

این به اندازه شکست یا پیروزی تو مربوط نیست در آنچه هستی

بهتر باش...

جمعه 23/6/1386 - 20:14
محبت و عاطفه

رفتن تو یعنی مردن واسه من

یعنی بزار تا مردم هرچی میخوان بگن

موندن تو یعنی عشق تو بهشت

یعنی آخر آخر هر چی سرنوشت

 

جمعه 23/6/1386 - 18:57
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته