• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 586
تعداد نظرات : 114
زمان آخرین مطلب : 4938روز قبل
فلسفه و عرفان

فلسفه یهودی از تبیین بنی‌اسرائیل از سرچشمه جهان هستی و صفات ذاتی و فاعلی خدا به گونه‌ای فلسفی نشأت می‌گیرد. از این‌رو، کتاب مقدس عبری که تنخ نامیده می‌شود؛ منبع بنیادینی‌است که فلسفه یهودی بر اساس آن استوار می‌گردد. خاخام‌ها در دوره تنائیم،که در فاصله قرن اول قبل از میلاد تا قرن دوم بعد از میلاد است، و خاخام‌های دوره امورائیم که، بین قرون دوم و ششم میلادی‌است، چنین بینشی را نسبت به خدا و ارتباط آن با کیهان به روشی مشابه ادامه دادند. این اندیشه‌ها موضوعاتی چون وحدت، علم مطلق، قدرت مطلق، خیرخواهی خدا، اسرائیل و رسالتی که در قبال امت‌ها دارد، مفهوم ماشیح و نجات، هدف و قلمرو شریعت و هلاخا را دربر می‌گیرد. علاوه بر تلمود، در میشنا و میدراش نیز توجه دانشمندان به بحث‌های الهیاتی و فلسفی در چهارچوب تفکر یهودی معطوف شد. علاوه بر این، کابالا و متون عرفانی یهودیت نیز مشتمل بر پژوهش‌های نظری پیچیده‌ای درباره سیر آفرینش و ذات خداوندی‌است.

شنبه 30/8/1388 - 10:31
فلسفه و عرفان

همان طور که گفته شد، اساساً فلسفه از نخستین روز پیدایش، به معنی عشق به دانایی و خرد و فرزانگی بوده و به علمی اطلاق می‌شد که در جستجوی دستیابی به حقایق جهان و عمل کردن به آنچه بهتر است (یعنی زندگانی درست)، بود.

فلسفه در آغاز، شامل تمام علوم بود و این ویژگی را قرن‌ها حفظ کرد؛ چنانکه یک فیلسوف را جامع همه دانش‌ها می‌دانستند. اما به تدریج دانشها و علوم مختلف از آن جدا گشتند.

در قدیم، این فلسفه که جامع تمام دانشها بود، بر دو قسم تقسیم می‌گشت :فلسفه نظری و فلسفه عملی.

فلسفه نظری به علم الهیات، ریاضیات و طیبعیات تقسیم می‌گشت که به ترتیب، علم اعلی، علم وسط و علم اسفل (پایین تر) نامیده می‌شد.

فلسفه عملی نیز از سه بخش تشکیل می‌شد: اخلاق، تدبیر منزل و شهرداری (سیاست مُدُن). اولی در رابطه با تدبیر امور شخصی انسان بود، دومی در رابطه با تدبیر امور خانواده و سومی کشورداری (تدبیر امور مملکت) بود.

برای درک موضوع فلسفه اولین گام مهم را ارسطو بیست وچهار قرن پیش برداشت. وی فلسفه را (علم هر آنچه وجود دارد) یا علم درباره (وجود آنچه هست، یعنی جهان در مجموع خود تعریف کرد .

بسیاری از فیلسوفان مادی‌گرا کوشیده‌اند خصلت و سرشت جهان واقعی را دریابند و قوانین شناخت آن را درک کنند و بدین ترتیب به سوی درک درست موضوع فلسفه گرایش داشته‌اند. عمده‌ای از فیلسوفان آرمان‌گرا نیز سهمی در دقیق کردن موضوع فلسفه و نزدیک شدن به مفهوم درست آن داشته‌اند. اما فلسفه قبل از مارکسیسم نتوانست درست و دقیقا تعیین کند که فلسفه چه مسائلی را باید مطالعه کند یعنی نتوانست موضوع فلسفه را به درستی فرموله کند. زیرا تعیین موضوع فلسفه تنها زمانی ممکن می‌شد که خود فلسفه به یک علم تمام عیار بدل می‌گشت. فلسفه قبل از مارکس چنین علمی نبود اگر چه گنجینه گرانبهایی از اندیشه‌ها و نظریات فلسفی و طرح‌ها و سیستم‌های داهیانه را فراهم آورده بود. در این گنجینه عناصر و نکاتی بود که بعدا در تعریف موضوع فلسفه وارد شد.

برای مکاتب آرمان‌گرا به طور کلی فلسفه عبارت بود از مطالعه قوانین شعور(آگاهی) و چگونگی روح و تحولات آن. بعضی از این مکاتب شعور را چیزی فراانسانی می‌دانستند وچون در جستجوی رابطه آفریننده و آفریده بودند از موضوع فلسفه دور می‌شدند. برای برخی دیگر موضوع فلسفه به مسائل منطق یا اخلاق محدود می‌شود. در عصر ما که دوران زوال سرمایه داری است اندیشه پردازان بورژوایی که دچار بحران فکری هستند بیش از پیش از تعیین موضوع فلسفه عاجز می‌مانند. عده‌ای به بهانه اصالت علوم مثبته (علوم مشخص) فلسفه را نفی می‌کنند و می‌گویند با مرزبندی‌ها ومشخص شدن علوم مثبته دیگر جایی و نقشی برای فلسفه باقی نمانده واین چنتا خا لی شده‌است. برخی دیگر می‌گویند حداکثر کاری که برای فلسفه باقی مانده بحث‌های منطقی درباره جملات، زبان و ارزش محتوی آن است. ایده آلیست‌ها ی معاصر گاهی (حالات روحی) و گاه (جوهر شخصی فردی) و گاه ((نیروی اراده انسانی)) و امثال آن را موضوع فلسفه قرار می‌دهند. بسیاری دیگر هم اصلاً حاضر به بحث پیرامون مسائل هستی جهان خارجی و ماهیت واقعیت مادی و قوانین عام حرکت ومسائلی از این قبیل نیستند.

در حکمت کلاسیک ایران پیرامون موضوع فلسفه به ویژه این عقیده رایج بود که هدف نهایی فلسفه شناخت آن حقیقت ثابت و لایتغری است که تبدل و تکثر در آن راه ندارد. به قول فارابی حکیم معروف فلسفه عبارت است از ((معرفت خالق است و خالق واحد، غیر متحرک و علت فاعله برای تمام اشیاء است)). به نوشته خواجه نصیرالدین طوسی فیلسوف نامدار ((حکمت چیزی جز راه وصول به کمال نیست. حکمت در عرف اهل معرفت عبارت از دانستن چیزهاست چنان که باشد، قیام نمودن چنان که باید، بقدر استطاعت، تا نفس به کمالی که متوجه آن است برسد)) در بررسی موضوع فلسفه اندیشه ایرانی قرون وسطایی به ((مسئله ابداع و خلقت و صدور متکثر از واحد)) و مسائل ((علم اخلاق)) و رفتار بشر در برابر پروردگار و در برابر همنوع و مسئله معرفت می‌پرداخته‌است .

شنبه 30/8/1388 - 10:30
فلسفه و عرفان

فلسفه، تفکر است. تفکر درباره کلی‌ترین و اساسی‌ترین موضوعاتی که در جهان و در زندگی با آن‌ها روبه رو هستیم. فلسفه هنگامی پدیدار می‌شود که پرسش‌هایی بنیادین درباره خود و جهان می‌پرسیم. سوالاتی مانند:

  • قبل از تولد کجا بوده‌ایم؟
  • حقیقت زمان چیست؟
  • آیا عالم هدفی دارد؟
  • اگر زندگی معنایی دارد، چگونه آن را بفهمیم؟
  • آیا ممکن است که چیزی باشد و علتی نداشته باشد؟
  • ما در دو دنیا زندگی میکنیم که یکی دنیای خواب و دیگری دنیای بیداری نام دارد.چه در دنیای خواب باشیم و چه در دنیای بیداری؛تمام واقعیت را متعلق به دنیایی میدانیم که در همان موقع در آن زندگی میکنیم . اما واقعیت به چه معناست؟
  • سرنوشت انسان به دست خود اوست و یا از بیرون تعیین می‌شود؟
  • چیزی که مسلم است این است که در خواب نیستیم.این اطمینان به دلیل تفاوتهای اساسی دنیای خواب با بیداری در مواردی مانند افزایش عقل در بیداری در مقایسه با کاهش عقل در دنیای خواب ؛یا امکان مشاهده خود در آئینه در هنکام بیداری وعدم امکان مشاهده خود در آئینه به هنکام خواب و....میباشد.
  • خدا چیست؟
  • چگونه می‌شود ثابت کرد که ما در این مکان واین زمان هستیم؟
  • سرانجام دنیا چه خواهد شد ؟

و ده‌ها پرسش مانند این.

چنانچه در این سؤالات می‌بینیم، پرسش‌ها و مسائل فلسفی از سنخ امور خاصی هستند و در هیچ علمی به چنین موضوعاتی، پرداخته نمی‌شود. مثلاً هیچ علمی نمی‌تواند به این پرسش که واقعیت یا حقیقت چیست و یا این که عدالت چیست، پاسخ گوید. این امر به دلیل ویژگی خاص این مسائل است.

موضوع فلسفه، یعنی این امر که فلسفه به چه مسائلی نظر دارد و چه حیطه‌ای از شناخت را در بر می‌گیرد و کدام عرصه را مورد مطالعه قرار می‌دهد و در نتیجه جای فلسفه در طبقه بندی علوم کدام است؟

موضوع فلسفه در جریان تاریخ تغییر فراوان کرده است. فلسفه در دوران باستان «علم علوم» بود و جامع کل معارف بشری و گردآوری کلیه دانستی‌های انسان در زمینه‌های مختلف به شمار می‌رفت. یک فیلسوف کسی بود که به تمام رشته‌های علوم آن زمان آشنایی داشت و در همه زمینه‌ها صاحب نظر بود. ولی در جریان تکامل جامعه پراتیک و عمل بشری بیشتر و عمیق‌تر شد. رازهای جهان پیرامون بیشتر گشوده شد، دانستنی‌ها متنوع ‌تر و ژرف‌تر و علم غنی‌تر و پر دامنه‌تر گردید. از آن علم (جامع کل) جدا شدند. نخست فیزیک و شیمی و طبیعیات و غیره و پس از آن علوم اجتماعی نیز که دیر زمانی همراه جدایی ناپذیر فلسفه شمرده می‌شود هر یک به مثابه دانش مستقل و جداگانه‌ای (اقتصاد، زبان شناسی، جامعه شناسی) جدا شدند. ولی درست از آنجا که فلسفه جمع ساده ریاضی و گرد آوری این علوم در کنار هم نبود پس از این جدا شدن‌ها و مستقل شدن‌ها به (هیچ) تبدیل نشد و از بین نرفت. برعکس هرچه این تجزیه عمیق‌تر صورت می‌گرفت و علوم مشخصه جدا می‌شد ـ درست مثل آن که از بند حشو و زوائد رها شود و پیرایه‌ها را به دور افکند ـ جوهر واقعی فلسفه به مثابه علمی قائم به ذات روشن‌تر و پاک‌تر جلوه‌گر می‌شد. موضوع مشخص فلسفه بدین ترتیب متبلورتر و برجسته‌تر گردید. امروز فلسفه عبارت است از علم مربوط به عام‌ترین قانون‌مندی‌های جهان هستی و شناخت انسانی و رابطه بین آن دو، عام‌ترین روابط و مناسبات بین اشیاء و پدیده‌ها.

همین واقعیت که فلسفه از دیرترین دوران‌های تمدن باستانی و حتی قبل از دانش‌هایی نظیر فیزیک و زیست‌شناسی و زمین‌شناسی پدید آمده نشانی از نیاز انسان به آن و اهمیت آن در حیات معنوی بشر است. اگرچه همواره نقش فلسفه در جامعه روشن نبوده است ولی چه بسا که کردار، پندار و رفتار ما، احساسات ما و سراسر زندگی ما تحت تأثیر اندیشه‌های معین فلسفی و جهان‌بینی مربوطه جریان یافته است. این تأثیر امروزه تماماً پیدا و نیرومند است. هر مسئلهٔ جدی را که در نظر آوریم از مسائل سیاسی، دولت‌ها، احزاب، مبارزه طبقات و گروه‌ها گرفته تا مسائلی درباره چگونگی پیدایش سیارات و آنچه در گیتی و در زمین می‌گذرد یا درباره سرشت و سرنوشت انسان{،} پاسخ بدان‌ها به میزان زیادی وابسته بدان است که جهان را چگونه می‌بینیم، چه دید عمومی از این دنیا و آنچه در آن می‌گذرد داریم و از چه پایگاه فلسفی به آن‌ها می‌نگریم. نه فقط پاسخ به مسائل و راه‌حل آن‌ها بلکه شیوهٔ برخورد {با} آن‌ها و نحوهٔ طرح آن‌ها نیز وابسته است به همین دید معین، به همین پایگاه فلسفی ـ شالودهٔ تئوریک هر جهان بینی{_}.

برخورد با فلسفه به مثابه یک علم نشان می‌دهد که فلسفه از آنجا که عام‌ترین قانونمندی‌های جهان را مطالعه می‌کند به مثابه مدخل اسلوبی بر علوم یا متدلوژی عام همه علوم اعم از دانش‌های طبیعی و اجتماعی جایی بسیار مهم و ضرور{ی} دارد.

یک ویژگی عمدهٔ موضوعات فلسفی، ابدی و همیشگی بودنشان است. یعنی همیشه وجود داشته و همیشه وجود خواهند داشت و در هر دوره‌ای، بر حسب شرایط آن عصر و پیشرفت علوم مختلف، پاسخ‌های جدیدی به این مسائل ارائه می‌گردد.

فلسفه، مطالعه واقعیت است، اما نه آن جنبه‌ای از واقعیت که علوم گوناگون بدان پرداخته‌اند. به عنوان نمونه، علم فیزیک درباره اجسام مادی از آن جنبه که حرکت و سکون دارند و علم زیست‌شناسی درباره موجودات از آن حیث که حیات دارند، به پژوهش و بررسی می‌پردازد. ولی در فلسفه کلی ترین امری که بتوان با آن سر و کار داشت، یعنی وجود موضوع تفکر قرار می‌گیرد؛ به عبارت دیگر، در فلسفه، اصل وجود به طور مطلق و فارغ از هر گونه قید و شرطی مطرح می‌گردد. به همین دلیل ارسطو در تعریف فلسفه می‌گوید: "فلسفه علم به احوال موجودات است، از آن حیث که وجود دارند".

یکی از معانی فلسفه، اطلاق آن به استعدادهای عقلی و فکریی است که انسان را قادر می‌سازد تا اشیا، حوادث و امور مختلف را از دیدگاهی بالا و گسترده مورد مطالعه قرار دهد و به این ترتیب، حوادث روزگار را با اعتماد و اطمینان و آرامش بپذیرد. فلسفه در این معنا مترادف حکمت است.

فلسفه در پی دستیابی به بنیادی‌ترین حقایق عالم است. چنانکه ابن سینا آن را این گونه تعریف می‌کند:
فلسفه، آگاهی بر حقایق تمام اشیا است به قدری که برای انسان ممکن است.

فلسفه همواره از روزهای آغازین پیدایش خود، دانشی مقدس و فرابشری تلقی می‌شد و آن را علمی الهی می‌دانستند. این طرز نظر، حتی در میان فلاسفه مسیحی و اسلامی رواج داشت؛ چنانکه جرجانی می‌گوید: "فلسفه عبارت است از شبیه شدن به خدا به اندازه توان انسان و برای تحصیل سعادت ابدی".

مارکس، هگل را پایان فلسفه می‌داند. سپس می‌گوید که «فیلسوفان همه در جهت تفسیر جهان گام بر داشته‌اند. اما مسئله بر سر تغییر آن است». از یک دیدگاه، به نظر می‌رسد با این جملهٔ مارکس تکلیف فلسفه معلوم شده‌است. از نظر این دیدگاه در عصر حاضر باید به فکر تغییر جهان بود و نه تفسیر آن.

شنبه 30/8/1388 - 10:30
فلسفه و عرفان

واژه فلسفه از واژهٔ یونانی Philosophia برگرفته شده است که به معنای خرد دوستی است و در زبان عربی و فارسی رایج‌ گشته است. این واژهٔ یونانی از دو بخش تشکیل شده است: -Philo به معنی دوستداری و sophia- به معنی دانایی.

اولین کسی که این واژه را به کار برد، فیثاغورس بود. زمانی از او پرسیدند که: «آیا تو فرد دانایی هستی؟» وی پاسخ داد:«نه، اما دوستدار دانایی (Philosopher) هستم.»

بنابراین فلسفه از نخستین روز پیدایش به معنی دوستی ورزیدن به دانایی، تفکر و فرزانگی بوده.

جناب ملاصدرا در کتاب اسفار اربعه در تعریف فلسفه می فرماید: (الفلسفه هی تشبه بالإله بقدر الطاقه البشریه) یعنی: فلسفه شبیه شدن به خداست به اندازه طاقت بشری

فلسفه را می‌توان در یک واژه مختصر نمود و آن «چرا» است. برای امتحان شروع کنید و به ابتدای هر چه که به ذهنتان می‌رسد یک «چرا» اضافه نمائید. خیلی زود و به راحتی به معجزه این سه حرفی کوچک پی خواهید برد! و آغاز تفکر را لمس خواهید نمود. اصولاً فلاسفه کسانی هستند که جهان را از پس این علامت «؟» می‌نگرند. در واقع فلسفه دستگاه آفرینش تفکر است و این کار را براحتی با منطق سؤال و پرسش محقق می‌سازد.

شنبه 30/8/1388 - 10:29
آموزش و تحقيقات

شعر کلاسیک فارسی

شعر کلاسیک یا کهن فارسی به صورت کنونی قدمتی بیش از هزار و صد سال دارد. این گونه شعر کاملاً موزون بوده و وزن آن بر پایه ساختاری است که عروض نام دارد. ساختار اوزان عروضی برپایهٔ طول هجا‌هاست.و هر مصراع به قالب هایی تقسیم می‌شود که هجاها باید در آن قالب ها قرار گیرند.و تفاوت شعر هجایی با شعر عروضی در وجود همین قالب هاست که شعر هجایی در قالبی قرار نگرفته و بر اساس هجاهای مصراع ساخته می‌شود.

تاریخچهٔ شعر کلاسیک فارسی

نخستین نمونه‌های به دست آمده از شعر در ایران، پیشینه‌شان به روزگار زرتشت پیامبر و سروده‌هایش در گاهان می‌رسد. این سروده‌ها به گویش گاهانی از زبان اوستایی است. همچنین از دوران پهلوانی (اشکانی) منظومه‌هایی - مانند ایاتکار زریران (یادگار زریران) و درخت آسوریک - به زبان پهلوی اشکانی در دست است. افزون بر این نمونه‌هایی از شعر (ترانه‌های خسروانی) به زبان پهلوی ساسانی یافت شده‌است. سروده‌ها و اشعار مانوی به فارسی میانه (پهلوی ساسانی و اشکانی) نیز در نزد اهل فن اهمیتی به سزا دارد. لیکن اجماع علمای فن بر این است که وزن هیچکدام از این اشعار عروضی نیست، بنابراین این اشعار با شعر امروزی فارسی تفاوتی بنیادین دارند.

نخستین شاعران فارسی‌سرا (مراد از فارسی در اینجا فارسی دری و در مقابل فارسی میانه است) در دربار یعقوب لیث صفاری پدیدار شدند. اگر چه نمونه‌هایی از شعر به زبان فارسی دری، پیش از این دوران وجود دارد، ولی بررسی آنها مشخص می‌کند که در زمان سروده‌شدنشان شعر فارسی هنوز قوام نیافته‌بود، چرا که وزن آنان به طور مطلق عروضی نیست. در اینجا نمونه‌ای از اینگونه اشعار (که تعدادشان انگشت شمار است) می‌آوریم. این قطعه شعری نگاشته‌شده در آتشکده کرکوی واقع در سیستان است:

فُرخته باذا روش   خُنیده کرشسپِ هوش
همی برست از جوش   اَنوش کن می‌انوش
دوست بَذآگوش   بَذآفرین نهاده گوش
همیشه نیکی کوش   که دی گذشت و دوش
شاها خدایگانا   بآفرین شاهی

محمد سگزی و بسام کورد از نامهای چند تن از سرایندگان دربار یعقوب است.

مرحله بعدی شکل‌گیری و تکامل شعر کهن فارسی در ورارود (ماوراء النهر) و خراسان اتفاق افتاد. علت آن بیش از هر چیز پشتیبانی فرمانروایان ایرانی‌نژاد سامانی از زبان فارسی بود. در این روزگار شاعران بزرگی چون رودکی سمرقندی، شهید بلخی و دقیقی بلخی پدیدار شدند. فردوسی، بزرگ‌ترین حماسه‌سرای ایران، نیز اواخر این دوره را درک کرد.

با روی کار آمدن غزنویان ترک‌نژاد از رونق شعر فارسی کاسته نشد و ایشان بویژه محمود غزنوی از پشتیبانان جدی سخنوران بودند. در این دوره شاهد برآمدن سرایندگان بزرگی چون فرخی سیستانی و عنصری بلخی هستیم.

از روزگار غزنوی به بعد بویژه از آغاز پادشاهی سلجوقیان اندک اندک جنبش سرایش شعر به زبان فارسی دری به نواحی مرکزی ایران و حتی نواحی غربی (چون آذربایجان) کشیده شد و شعر و زبان آن تحت تأثیر گویش محلی گویندگان این خطه قرار گرفت. در این عهد شاعران بزرگی چون ناصر خسرو بلخی، قطران تبریزی، فخرالدین اسعد گرگانی و اسدی طوسی پدیدار شدند.

در سده ششم هجری شاهد پیدایش سرایندگان بزرگی چون عطار نیشابوری، نظامی گنجوی، خاقانی شروانی، جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی، انوری ابیوردی، ظهیر فاریابی و ده‌ها شاعر بزرگ دیگر هستیم.

سده هفتم هجری اوج شعر فارسی محسوب می‌شود[نیازمند منبع] و در آن دو شاعر بزرگ سعدی شیرازی و مولانا جلال‌الدین بلخی رومی آسمان شعر فارسی را روشن کردند. پس از این دو بزرگوار، شعر فارسی در سراشیب و فرود افتاد و اگر چه در سده هشتم هجری با ظهور شعرایی چون عبید زاکانی و حافظ شیرازی اعتلا یافت.

بعداز حافظ که پایان بخش سبک عراقی است. سبک هندی پیدا شد که شاعران بزرگی چون صائب تبریزی دارد و بیدل دهلوی (که در افغانستان و تاجیکستان جایگاه بالایی دارد) داشت.

در دوران مشروطه که اواخر دوران شعر کهن فارسی بود، شاعران نقش مهمی درانقلاب مشروطه داشتند. ازخون جوانان وطن لاله دمیده‌است شعر معروف عارف قزوینی است. میرزاده عشقی را سر می‌برند و با ظهور نیما یوشیج دوره تکتازی شعر کهن سر می‌آید. ولی همزمان این شعر همراه با شعر نو ادامهٔ حیات می‌دهد بطوریکه شاعرانی همچون سیمین بهبهانی-مهرداد اوستا- ابراهیم صهبا آن را ادامه می‌دهند.

 انواع شعر کلاسیک فارسی
سبک‌های شعر کلاسیک فارسی
 گونه‌ها و جریان‌ها در شعر کلاسیک فارسی

 شعر نو فارسی

شعر نو فارسی با وانهادن قالب‌های شعر کلاسیک در قرن ۱۴ هجری بوجود آمد. این گونه از شعر فارسی آزادی بسیاری را در فرم و محتوا به شاعر می‌دهد. نیما یوشیج را پدید آورنده این نوع شعر در ادبیات فارسی می‌دانند. شعر نو به لحاظ محتوا و جریان‌های اصلی ادبی حاکم بر آن کاملاً با شعر کلاسیک فارسی متفاوت است و به لحاظ فرم و تکنیک ممکن است همانند شعر کلاسیک موزون باشد یا نباشد یا وزن آن عروضی کامل باشد یا ناقص، استفاده از قافیه در شعر نو آزاد است. معمولاً شعر نو فارسی را به سه دسته اصلی تقسیم می‌کنند: شعر نیمایی و شعر سپید و موج نو.

 

 جریان‌های شعر نو فارسی
شنبه 30/8/1388 - 10:27
آموزش و تحقيقات

الجزایر

 

 

الجمهوریة الجزائریة الدیمقراطیة الشعبیة
جمهوری دموکراتیک خلق الجزایر
پرچم الجزایر نشان ملی الجزایر
پرچم نشان ملی الجزایر
شعار ملی: موجود نیست
سرود ملی: قسما
جایگاه کشور الجزایر روی نقشه
پایتخت
 - مختصات جغرافیایی
الجزیره
2°20′ N 1°40′ E
بزرگ‌ترین شهر الجزیره
زبان رسمی زبان عربی، زبان بربری
نوع حکومت
• رئیس جمهور
• نخست‌وزیر
جمهوری
عبدالعزیز بوتفلیقه
استقلال
از فرانسه
۵ ژوئیه ۱۹۶۲
مساحت
 - کل
 
 - آبها (٪)
 
‪۲٬۳۸۱٬۷۴۰ km² ‫(۸۸ام)

۰٫۰۶
جمعیت
 - برآورد ۲۰۰۲
 - تراکم جمعیت
 
‪۳۲٬۸۱۸٬۵۰۰ ‫(۵۴ام)
‪۱۳٫۳/km² ‫(۱۰۱ام)
تولید ناخالص داخلی
(برابری قدرت خرید)
 - کل
 - سرانه
براورد ۲۰۰۷

۲۲۴٫۹۳۳ میلیارد دلار ()
۶٫۵۳۸ هزار دلار ()
واحد پول دینار جزایری (‏SYP)
منطقه زمانی
 - در تابستان (DST)
EEt (UTC+2)
DST (UTC+3)
دامنه اینترنتی
.dz
پیش‌شماره تلفن
+۲۱۳+

 


الجزایر (به عربی: الجزائر) کشوری است در شمال قاره آفریقا، میان مراکش و تونس. پایتختش الجزیره نام دارد. مردم الجزایر عرب و بربر هستند، و دین رسمی‌شان اسلام است. مساحت آن ۲۳۸۱۷۴۰ کیلومتر مربع و در آمار سال ۲۰۰۲ جمعیت آن ۳۲۸۱۸۵۰۰ نفر بوده‌است.

فهرست مندرجات

[نهفتن]
  • ۱ جغرافیا
  • ۲ تاریخ
  • ۳ اقتصاد
  • ۴ تقسیمات کشوری
  • ۵ مردم و مذهب
  • ۶ جستارهای وابسته
  • ۷ منابع

 جغرافیا

الجزایر کشوری در شمال قاره آفریقا است ، که از سمت شرق به تونس و لیبی از سمت غرب به مراکش، از جنوب غربی موریتانی، از سمت شمال به بحر الروم (مدیترانه) و از سمت جنوب به صحرای بزرگ آفریقا و مالی محدود است. مساحت آن حدود ۷۴۰/۳۷۶/۲ کیلومتر مربع یعنی چهار برابر فرانسه و در حدود یک برابر و نیم ایران است.


از شهرهای بزرگ الجزایر (الجزیره) پایتخت کشور و وهران قسنطینه را باید نام برد .

 تاریخ

پیش از تسلط فرانسه ، کشوری مستقل بشمار می‌رفت و اداره کشور به دست یک شخص که لقب (دای) نامیده می‌شد اداره می‌گردید. الجزایر به سه استان بزرگ تقسیم شده بود و اداره هر استان به دست یک نفر که به‌عنوان (بای) خوانده می‌شد قرار داشت .

در سالهای اخیر افکار استقلال طلبانه در آنجا رواج یافت و مردم الجزایر حکومتی آزاد تشکیل داده با دولت فرانسه جنگیدند . پیکار آنان به استقلال الجزایر انجامید (۱۹۶۲ م .)

 

 اقتصاد

از قدیم عمده مردم الجزایر به كشاورزی و زراعت می پرداختند. در بخش شمالی گندم و جو کاشته می‌شود. غرس میوه و مرکبات در الجزایر روزبروز رونق می‌گیرد. در این كشور صنایع دستی مانند سوزن دوزی عربی ، فرش الجزایری ، چرم سازی منبت کاری ، کاشی سازی و غیره رواج دارد.


در این کشور سالیانه ۳۰,۰۰,۰۰۰ تن آهن ۷۰۵,۰۰۰ تن فسفات ۲۸۰,۰۰۰ تن زغال بدست می‌آید و معادن گسترده نفت نیز در جنوب و جنوب شرقی آن وجود دارد.

 تقسیمات کشوری

کشور الجزائر دارای ۴۸ استان است که همه استان‌های آن با شهرهای مراکز استان خود همنامند.

نام استان‌های الجزائر به قرار زیر است:

 

نقشه استان‌های الجزایر
  • ۱. أدرار
  • ۲. الشلف
  • ۳. الأغواط
  • ۴.ام‌البواقی
  • ۵. باتنه
  • ۶. بجایه
  • ۷. بسکره
  • ۸. بشار
  • ۹. البلیده
  • ۱۰. البویره
  • ۱۱. تمنراست
  • ۱۲. تبسه
  • ۱۳. تلمسان
  • ۱۴. تیارت
  • ۱۵. تیزی وزو
  • ۱۶. الجزائر
  • ۱۷. الجلفه
  • ۱۸. جیجل
  • ۱۹. سطیف
  • ۲۰. سعیده
  • ۲۱. سکیکده
  • ۲۲. سیدی بلعباس
  • ۲۳. عنابه
  • ۲۴. قالمه
  • ۲۵. قسنطینه (کنستانتین)
  • ۲۶. مدیه
  • ۲۷. مستغانم
  • ۲۸. مسیله
  • ۲۹. معسکر
  • ۳۰. ورقله
  • ۳۱. وهران
  • ۳۲. بیض
  • ۳۳. یزی
  • ۳۴. برج بوعریریج
  • ۳۵. بومرداس
  • ۳۶. الطارف
  • ۳۷. تندوف
  • ۳۸. تسمسیلت
  • ۳۹. الوادی
  • ۴۰. خنشله
  • ۴۱. سوق اهراس
  • ۴۲. تی‌پازه
  • ۴۳. میله
  • ۴۴. عین الدفلی
  • ۴۵. النعامه
  • ۴۶. عین تموشنت
  • ۴۷. غردایه
  • ۴۸. غلیزان

 مردم و مذهب

جمعیت الجزایر ۳۲۸۴۵۰۰۰ نفر (۲۰۰۶) است که ۸۵۰۰۰۰ نفر فرانسوی و اسپانیایی و ایتالیایی مالتی و بقیه الجزایری هستند ۹۹٪ جمعیت آن عرب-بربر بوده و کمتر از ۱٪ اروپایی هستند.

زبان رسمی کشور عربی است و زبانهای فرانسوی و بربری نیز کاربرد دارند. ۹۹٪ جمعیت مسلمانان سنی مذهب هستند و بقیه عمدتاً مسیحی و کلیمی.

که دین اسلام (مذهب اهل سنت مالکی) دارند و عرب زبانند و به زبان محلی آمازیغی و فرانسه نیز صحبت می‌کنند، هر سال نزدیک به ۳۰۰,۰۰۰ نفر بر آنها اضافه می‌شود.

 


 

 منابع

  • موسسه مطالعات ایران و آفریقا
  • Algérie Art et Architecture الجزائر فن و هندسة - Algérie

 

شنبه 30/8/1388 - 10:24
آموزش و تحقيقات

فناوری نانو یا نانوتکنولوژی رشته‌ای از دانش کاربردی و فناوری است که جستارهای گسترده‌ای را پوشش می‌دهد. موضوع اصلی آن نیز مهار ماده یا دستگاه‌های در ابعاد کمتر از یک میکرومتر، معمولاً حدود ۱ تا ۱۰۰ نانومتر است. در واقع نانوفناوری فهم و به کارگیری خواص جدیدی از مواد و سیستمهایی در این ابعاد است که اثرات فیزیکی جدیدی - عمدتا متاثر از غلبه خواص کوانتومی بر خواص کلاسیک - از خود نشان می‌دهند. نانوفناوری یک دانش به شدت میان‌رشته‌ای است و به رشته‌هایی چون فیزیک کاربردی، مهندسی مواد، ابزارهای نیم رسانا، شیمی ابرمولکول و حتی مهندسی مکانیک، مهندسی برق و مهندسی شیمی نیز مربوط می‌شود. نانوفناوری می‌تواند به عنوان ادامهٔ دانش کنونی به ابعاد نانو یا طرح‌ریزی دانش کنونی بر پایه‌هایی جدیدتر و امروزی‌تر باشد.

فهرست مندرجات

  • ۱ اصول بنیادی
  • ۲ شاخه‌های اصلی
  • ۳ کاربردها
  • ۴ جستارهای وابسته
  • ۵ منابع
  • ۶ پیوند به بیرون

اصول بنیادی

یک نانومتر (nm) یک میلیاردیم متر است. برای سنجش طول پیوندهای کربن-کربن، یا فاصلهٔ میان دو اتم بازهٔ ۱۲ تا ۱۵ نانومتر به کار می‌رود؛ همچنین طول یک جفتِ دی‌ان‌آ نزدیک به ۲ نانومتر است. و از سوی دیگر کوچک‌ترین باکتری سلول‌دار ۲۰۰ نانومتر است. اگر بخواهیم برای دریافتن مفهوم اندازهٔ یک نانومتر نسبت به متر سنجشی انجام دهیم می‌توانیم اندازهٔ آن را مانند اندازهٔ یک تیله به کرهٔ زمین بدانیم.[۱]. یا به شکلی دیگر یک نانومتر اندازهٔ رشد ریش یک انسان در طول زمانی است که برای بلند کردن تیغ از صورتش باید بگذرد.[۲]

 شاخه‌های اصلی

می‌توان موردهای زیر را شاخه‌های بنیادین دانش نانوفناوری دانست:

  • نانو روکش ها‌
  • نانو مواد
    • نانو پودرها
    • نانو لوله ها (نانو تیوب‌ها)
    • نانو کامپوزیت‌ها
  • مهندسی مولکولی
    • موتورهای مولکولی(نانو ماشین‌ها)
  • نانو الکترونیک
    • نانو سیم‌ها
      • DNA نانوسیم ها
    • نانو حسگرها
    • نانو ترانزیستورها

 کاربردها

فناوری نانو کاربردهای گسترده‌ای در دانش‌های گوناگون دارد که از موردهای مهم آن می‌توان به کاربردهایش در پزشکی برای ساخت داروهای بدون اثرهای جانبی اشاره کرد که تنها بر یک بافت ویژه تأثیر می‌گذارند. از انواع کاربرد ها می‌توان در ساخت نانو جوراب ها ، نانو لوله‌های کربنی و ... اشاره کرد.

منابع

  1. ↑ Jennifer Kahn (۲۰۰۶). "Nanotechnology". National Geographic ۲۰۰۶ (June): ۹۸-۱۱۹
  2. ↑ Jennifer Kahn (۲۰۰۶). "Nanotechnology". National Geographic ۲۰۰۶ (June): ۹۸-۱۱۹.
‎‎
  1. ویکی‌پدیای انگلیسی (دسترسی در ۲۱ ژوئیه ۲۰۰۷)
شنبه 30/8/1388 - 10:17
دانستنی های علمی

مختصری در باره یزیدی ها

یزیدی ها ظاهرا شاخه ای از افراطیون گنوسیان (1) هستند. ولی چون از مبانی فلسفی گنوسی بریده شدند، عقایدشان عوامانه و تهی از بار فلسفی گردید.
اما شاید بتوان جدی ترین مبلغ و داعیه این طریقت را ابوالفتح احمد ابن محمد الغزاعی برادر محمد غزالی دانست. او که سخنگوی توانا و واعظی زبان آور بود به بغداد رفت و در سخنوری راهی نو پیش گرفت، باین معنی که وی پیوسته مدعی شد، از ابلیس تجلیل می کرد که هر کسی باید ابلیس را سرور موحدین شمارد. سپس روزی در منبر گفت که هر کسی که توحید را از ابلیس یاد نگیرد زندیق است، زیرا که به او فرمان رسید که به آدم سجده کند، وی این دستور را نپذیرفت وگفت من جز به سرور خودم به کسی نماز نبرم و جز در درگاه خدا جایی تعظیم نمی کنم...
روزی دیگر گفت: موسی خواست خداوند را ببیند؛ پاسخ رسید که تو هرگز مرا نخواهی دید...
آری طرز کار خدا این چنین است آدم را بر می گزیند و سپس روسیاهش می کند و از بهشت می راند. موسی را به کوه طور دعوت می کند و سپس دشمنان را روی بر می انگیزد. این است رفتار خدا با دوستان، پس وای به حال دشمنان.... (2)
احمد تیمور پاشا در رساله ای که به نام «الیزیدیه و منشا نحلثهم (قاهره، 1352 ق) نوشته مدعی است: یزیدی ها گروهی از صوفیان بودند که آن چنانکه ابوحفض عمر در عوارف المعارف در بارهء آنان گفته است، از ابلیس هواخواهی می کنند و وی را از گناهی که سرزده یعنی نافرمانی در مورد سجدهء به آدم تبرئه می نمایند....
آنان ابلیس را ملک طاووس خوانند و معتقدند: «خداوند در یوم ام الاحد فرشته ای آفرید و نام وی را عزازیل گذاشت.»
و در داستان های پیغمبران گفته شده: «ابلیس در آسمان هفتم در کار عبادت کوشا بود و جهد و تلاش وافری میکرد، چنانکه در آسمان ها و زمین یک وجب نماند مگر اینکه وی در آنجا به خداوند سجده نکرده باشد.»
باین دلیل وی را طاووس فرشتگاه گفتند، ابلیس سرور کروبیان و روحانیان و رئیس گنجوران بهشت بود.
در بارهء یزیدی ها از قول جلال نوری آمده است:
گروه هایی از یزیدی ها در استان های حلب و دیار بکر «شهرستان شیخان» (در حدود16000 ) نفر زندگی می کنند، شماره آن ها در گذشته بیشتر بوده ولی عثمانی ها چندین بار به کشتار دسته جمعی آن ها دست زده اند.
نوری که ظاهرا از عمال عثمانی ها بوده؛ از یزیدی ها بدگویی می کند و نزد مقامات آن ها را شیطان پرست ساکن سنجار می نامد که مردمی خشن و بی رحم هستند و با همه پیروان کیش ها دشمنی می ورزند و به آن ها حمله می کنند، سپس این بدگویی خود را ادامه می دهد و که آن ها: «به کاروانیان و مسافران حمله کرده و از آن ها خاوه ! (حق اخوت!) مطالبه می کنند.»
آنگاه از عقاید آنان می گوید که:
«خداوند در آغاز کار آفرینش طوطی را آفرید و سپس از پرهای آن کوه ها و رودها و از نقش وی فضا و از دودش آسمان را پرداخت. سپس ایزد سقف آسمانها را بی آنکه نیازی به ستون وتیر داشته باشد برافراشت. و با جوهر خود آفتاب و ماه و سپیده دم و شفق و ستارهء سحر و اختران و هفت آسمان را بوجود آورد. سپس هفت فرشته آفرید که هرکدام جلوه ای از وجود خدا هستند.
نخستین و بزرگترین فرشته ها شیطان بود که به گناه خودپسندی به دوزخ فرستاده شد. شیطان هفت هزار سال در دوزخ ماند و با اشک خو هفت کوزه را پر کرد. خداوند شیطان را بخشید و سپس چون فرشته ها عصیان کرده بودند شیطان را رئیس آنان کرد و ملک طاوس لقب داد و وی را با خود برابر گرفت.
سپس آدم و حوا آفریده شدند ولی پس از ده هزار سال نژادشان از میان رفت وجن ها جانشین آن ها شدند و این جریان پنج بار تکرار شد.
آدم و حوای واقعی هنگامی که آفریده شدند در بهشت جایگزین بودند ولی شیطان که نیمی از آنان شدند و این جریان چنج بار تکرار شد.
آدم و حوای واقعی هنگامی که آفریده شدند در بهشت جایگزین بودند ولی شطیان که نیمی از آن خدا و نیمی دیگر اهریمن است به خدا گفت سرتاسر زمین از سکنه خالی است و تو آدم را در بهشت جاداده ای، وسوسه های شیطان مؤثر شد و از میوهء شجرهء ممنوعه چشید و به زمین افکنده شد.»
دولت عثمانی تحت تأثیر این بدگویی و برای اخذ مالیات، آنان را یاغی قلمداد کرده و در سال 1190 ق طی چند بار حمله، گروه کثیری از آن ها کشد، ولایات آن ها را خراب و حتا زیارتگاه گورگاه شیخ عدی را ویران کرد.
گرچه بعدها، جلال نوری از عقاید خود برگشت و سعی کرد تا حدی واقعیت را بنویسد که : «یزیدیان زحمتکشانی هستند که اغلب کشاورزی می کنند و از صداقت و درستی خاصی برخورداند. آن ها هرگز خلف وعده نمی کنند و بدقولی از آنان سر نمی زند، و در سرزمینی های کوهستانی کردستان زندگی می کنند و مردانی بلند بالا و نیرومند هستند، ضمن اینکه از کسانی که به آن ها پناه ببرند، تا پای جان حمایت می کنند.» (3)
یزیدی ها دو کتاب مقدس دارند: (مصحف رش و جلوه) (4). آنان این دو کتاب را به کسی نشان نمی دهند و می گویند این کتاب ها در جریان پیش آمدها از میان رفته است. جلال نوری معنقد است که در پاره ای از راه و رسم های یزید گری آثار دین مسیح و در پاره ای دیگر آثار دین یهود و نیز ثنویت زرتشتی دیده می شود.
در میان یزیدی ها طبقات مختلف موجود است:
ـ میرها: که به عقیده یزیدی ها از بارماندگان شیخ عدی و در ردیف سروران یزیدی ها هستند.
ـ سالخوردگان: که عهده دار تشریفات مذهبی هستند، پیرها و شیخ ها مراسم عروسی و روزه و نامزدی را اداره می کنند.
ـ مقامات وعناوین دیگر هم هست که کوچک یا گوگچک و قورال نامیده می شوند.
ـ فقیران آخرین دسته از یزیدی ها هستند که در نظر مردم مقدس اند و با دریوزه زندگی می کنند.

از تشریفات مهم آنان زیارت ملک طاوس است که مظهر شیطان است و بشکل خروس ساخته شده، ملک طاوس را در آبادی ها می گردانند و مردم به زیارت آن می شتابند (این مراسم با رقص و سماع توام است)
شیخ عدی در نظر یزیدی ها همتا وانباز ملک طاوس و یزدان است. به بچه ها در هفته اول پس از نوروز غسل تمعید مانندی داده می شود. یزیدی ها از دیدن مسلمانان در حال نماز پرهیز دارند و به مسجد نمی روند ولی کریاس (5) کلیساها را می بوسند.
یزیدی ها از برزبان آوردن واژه ابلیس، شیطان، رجیم، اهریمن و هر چه که نام آن را تداعی کند، گریزانند.
ابن العماد در شدزات الذهب (جلد 3 ج 149) می کوید: «یزیدی ها پرستش شیطان را جانشین پرستش خدا کردند، و دلیل آورده که خداوند به اقتضای سرشت و نهاد خود؛ خوبی را دوست دارد و نیازی برای راضی کردن و پرستش وی در میان نیست، ولی شیطان آن چنان موجودی است که بنیادش بر بدی و خوبی (6) است و ناچار (برای رفع شر) باید وی را پرستید و وسائل خرسندی او را فراهم ساخت.



پی نوشت:
ــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ آیین گنوسی نوعی عرفان بود که متأثر از اندیشه مسیح بود و اندکی پس از مرگش در باختر شیوع شد. گنوسی دارای نحله های گوناگون و متنوعی گردید، بطوریکه تلخیص و شرح آراء آن آسان نیست، ضمن اینکه پیشوایان متعددی داشته و هر یک عرفان ویژه ای برای خود داشته اند. همچنین طریقت حروفیان و نیز یزیدی ها را می توان از شعبه های افراطی گنوسی برشمرد.
2 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید .
3 ـ کتاب Le diable Promu Deiu تألیف جلال نوری (چاپ اسلامبول1910 م )
4 ـ مصحف رش به فارسی یعنی کتاب سیاه یا قرآن سیاه است. رش به کردی یعنی سیاه.
5 ـ کریاس به معنای: در، درگاه، راهرو، بالاخانه، حیاط ؛ صحن و محراب است، اما گویا منظور نویسنده باید محراب یا صحن باشد.
6 ـ او عقیده داشت که خداوند توانایی برای آفرینش بدی و پلیدی ندارد ولی شیطان هم بدی و هم خوبی را می آفریند.
پنج شنبه 28/8/1388 - 16:50
طنز و سرگرمی

دختر 22 ساله: او یك شاهزاده در قصر را می خواهد. دخـتـر در ایـن سـن ممكن است مدعی آن گردد كه واقع بین میباشد و دنیا را از میان عینك رنگـین مشاهده نمیكند. امـا او هیچگاه اقرار به آرزوی داشتن یك مرد ایده آل نـخواهـد كـرد. آن مـرد باید خوش قیافـه، جذاب و مشهور باشد. او باید پولدار باشد نه زیاد پولدار اما همیشه در حسابش پول به اندازه كـافی داشته باشد. البته او باید سخاوتمند باشد تـا پولهایش را بـرای همسـرش خـرج كند. او باید زرنـگ و با هوش بـاشـد كـه بـرای بـرخی دخـتران با اهمیت تر از خوش قیافه بودن میباشد. او باید شوخ طبع، ورزشكار، شیك پوش، رمانتیك و شـنونده خوبی باشد. بله خصوصیات و صفات آن مرد بسیار طولانی است. دخـتر مـردی را میخواهد كه او را بپرستد و او را با گذاشتن گلها، هدایا و دادن وعده عشق ابدی و جاویدان تـبدیل به الهه گرداند.

دختر 32 ساله: تنها یك مرد خوب را می
خواهد. او بـالاخره عیـنك رنگارنگ خود را كنار نهاده و خود را از توهمات و خیالپردازیهای رمانتیك خلاصی بخشیده است. بـنابراین مرد مطلوب وی نیازی ندارد یك قهرمان باشد- او باید خـوش قیـافـه، دارای رفـتـار شـایـسته، شغل با درآمد مكفی، یك ماشین خوب، یك خانه خوب و یك حساب بانـك خـوب باشـد. همچنین آن مرد باید كیسه خرید را نیز از سوپر ماركت حمل كند، غـذاهـایـی كـه دخـتـر درست میكند را دوست داشته باشد، به جوكهایش بخندد،تاریخهای پر اهمیت را بخاطر بسپـارد: مانند روز تـولد مـادر دختر و حـداقـل هفته ای یكبار ابراز محبت كند: همان مرد خانواده دوست مهربان.

دختر42 ساله: تنها یك مرد را می خواهد. یـك مـرد مـعمولی كه ستاره سینما نبوده و می تـواند جای داشتن عضلات قویش در بدنش حتی شكم
هـم داشـته باشد. الـبـتـه در صورتی كه لباسش آن را كاملا بپوشاند. سر فاقد مو نیز زیاد نفـرت انـگیـز نـخـواهـد بود. كـافی اسـت آخـر هفـته صـورت خـود را اصـلاح كنـد و آنقدر نیرو داشته باشد تا بتواند در كارهای منزل كمك كند و به جوكـهایش نیز بخندد و سرش را بـه نشانه گوش دادن تكان دهد، او را ماهی یكبار از خانه بیرون ببرد، او را تا سوپرماركت برده و بـاز گرداند و تا تمام بدن خانم در ماشین قرار نگرفته حركت نكند.

دختر 52 ساله: او می خواهد  تنها با آن مرد زندگی می كنـد. چقدر خوب اسـت اگـر آن مـرد هنـوز اسـم او را بـخاطـر داشتـه بـاشد و فـراموش نكــند كه آخر هفته صورتش را اصلاح كند، بعضی اوقـات بـه سلـمانی بـرود، لبـاس زیـر و جـورابهـای خــود را گـهگاهـی عـوض كنـد، زیـاد پـول قرض نگیرد، در اماكن عمومی مراقب رفتار خود باشـد، زمانی كه با فردی صحبت می كند خوابش نبرد... در این سن دختر انتظار زیادی ندارد او تنها خواستار حداقل می باشد.

دختر 62 ساله: مردی را میخواهد كـه زیـاد مزاحمش نگردد. آن دختر باید خیلی خوش شانس باشد تا مرد آنقدر ترسناك نباشد تا نوه هایش
بـا دیـدنـش بـه گـریه بـیافتند و یا هنوز بخاطر داشته باشد كه توالت در كجا قرار دارد، دندانهای مصنوعیش كجا هستـنـد، اكنون چه ماهی از سال میباشد، زمانی كه میخنند به چه چیزی دارد میخـنـدد و یا این زن كه با او زندگی میكند كیست؟! زن میخواهد مرد آنقدر توانا باشد كه بـدون كـمك وی صبـح از خواب بـیـدار شـده و لبـاس مـناسب به تن كند. بزرگترین آرزوی وی آن است كه نگهداری مرد زیاد پر هزینه نبوده و یا جایی را بتواند در خـانـه بیابد كه صدای خرناسهای مرد به گوشش نرسد.

دختر 72 ساله: خوب بعضی دخترهـا تا ایـن سـن هـم عمر می كنند اما مردان چطور؟ آیا مطمئن هستید او هنوز نفس می كشد؟!

چهارشنبه 20/8/1388 - 16:46
طنز و سرگرمی

زنان و مردان با هم تفاوت دارند، در این نکته تردیدی نیست

ولی بجای تاکید روی کیفیتهای منفی زن و مرد چرا روی نقاط مثبت آنان تکیه نکنیم؟

بیاییم از خانم ها شروع کنیم:

زنان مهربان ، عاشق و دلسوزند.

زنان وقتی که خوشحال هستند گریه میکنند.

زنان برای نشان دادن توجه و علاقه همیشه کارهای کوچکی انجام می دهند.

آنان برای دست یابی فرزندانشان به بهترین چیزها از هیچ کاری دریغ نمی کنند.

زنان قدرت این را دارند که حتی وقتی بسیار خسته هستند ونمی توانند روی پای خود بایستند،لبخند بزنند.

آنان می دانند که چگونه یک وعده غذایی را به فرصت تبدیل کنند.

زنان میدانند چگونه از پول خود بهترین بهره را ببرند.

آنان میدانند چگونه یک دوست بیمار را تیمار کنند.

زنان شادی و خنده را بدنیا ارزانی می کنند.

زنان صادق و وفادارند.

زنان در زیر آن ظاهر نرم، اراده پولادین دارند.

آنان برای یاری رساندن به دوستی محتاج همه کار می کنند.

زنان از بی عدالتی به آسانی به گریه می افتند..

آنان می دانند چگونه به یک مرد احساس پادشاه بودن بدهند.

زنان دنیا را مکانی شادتر برای زندگی می سازند.

حالا نوبت مردان است:

مردان برای حمل اشیای سنگین و کشتن سوسک و عنکبوتها خوبند.

چهارشنبه 20/8/1388 - 16:42
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته