• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1977
تعداد نظرات : 4816
زمان آخرین مطلب : 1982روز قبل
اهل بیت

سلام

تقدیم به حضرت رقیه:

گوشه ی ویرانه روشن گشت بابا،باسرت

شمعی وپروانه سان گرد تو گردد دخترت

کاش می بودی گلاب اندر خرابه جان من

تا بشویم خون وخاکستر زراس انورت

صورتم نیلی وپهلو از لگد گشته کبود

شاد باشم گشته ام اینک شبیه مادرت

هرزمان نام تو  می بردم در طول سفر

قسمتم می گشت سیلی از عدوی کافرت

گر که می بینی هنوزم نیمه جانی باقی است

چون که می بودی سپربرمن همیشه خواهرت

کودک شامی که بر من طعنه می زد گو بیا

بین که بابا آمده گر که نباشد باورت

این چه وضعی است بابا بر سر ما آمده

شد اسارت قسمت ذریه ی پیغمبرت

گشته ام دلتنگ آغوش عمو عباس خود

گو چه آمد بر سر آن افسر نام آورت

هرزمان یاد آورم آتش به جانم اوفتد

روز عاشورای خونین و وداع آخرت

 با سر خود آمدی دیدار طفلان یتیم

در کجا باشد عزیز فاطمه پس پیکرت

بعد تو دیگر نخواهم زندگانی ای پدر

می کند جان رافدایی تو ،دخت مضطرت

شاعر:اسماعیل تقوایی

يکشنبه 18/8/1393 - 14:4
اهل بیت

شام را بنگر که آذین بسته اند

شامیان بر بامها بنشته اند

شادمانی کرده ودف می زنند

مرد وزن،پیر وجوان دف می زنند

جملگی جمعند دور کاروان

کاروانی از زنان وکودکان

کاروانی که رسولان غمند

چند روزی است غرق ماتمند

ماتم کرببلا،قتل حسین(ع)

ماتم جانسوز شاه عالمین

کاروان اهل بیت مصطفی(ص

چون اسیرانند در شام بلا

حضرت سجاد میر کاروان

در غل وزنجیر گشته نیمه جان

زخم، دوش او ززنجیر ستم

می رود خون جراحت دمبدم

عمه سادات در این کاروان

گشته مضطر از جفای شامیان

پیش چشمانش بود راس حسین

اشک ریزان است بر آن نور عین

سنگها می بارد از هر کوی وبام

از سوی این شامیان بی مرام

سنگ بر راس شهیدان می خورد

زین اصابت قلب زینب می درد

می کندسوزان دل اهل ولا

خاطرات سختی شام بلا

شاعر:اسماعیل تقوایی

شنبه 17/8/1393 - 12:18
شعر و قطعات ادبی

درراه کوفه

*******************

می روم از کربلا جا می گذارم پیکرت

می کنی همراهیم از روی نیزه با سرت

بر سفارشهای تو جان اخا کردم عمل

در ره دشوار آن خم گشته قد خواهرت

هر زمان یاد آورم آتش بگیرم از درون

ختجر شمر لعین شد آشنا با حنجرت

ناله ای در قتلگه آمد به گوشم آشنا

گوئیا صاحب عزای قتلگه شد مادرت

من به قربان تن عریان خاک افتاده ات

پش چه شد پیراهنی که داد بر تو خواهرت

من فدای جمله ی اعضات،انگشتت کجاست

برده آیاساربان ،انگشت با انگشترت

بعد تو از آتش کین خیمه هایت سوختند

جانیان کردند غارت گوشوار دخترت

اشنران بی کجاوه مرکب ما گشته اند

سخت اوضاعی شده بر خواهر غم پرورت

پیش از این هرگز نمی شد باورم آید دمی

قسمتم گردد اسارت از عدوی کافرت

می برندم کوفه ای که بوده منزلگاهمان

کوفه ای که حاکمیت کرده در آن حیدرت

راه ورسم کوفیان صبر وقرارم برده است

یاور قرآنی ام شو تو به راس انورت

شاعر:اسماعیل تقوایی

چهارشنبه 14/8/1393 - 12:53
شعر و قطعات ادبی

تقدیم به علمدار کربلا،حضرت عباس

 

عازم علقمه گردید ابوالفضل دلیر

به کمندش همه دلهای حرم بود اسیر

رفت تا آورد آبی به اسیران عطش

تشنگان حرم واصغر محروم از شیر

وارد علقمه گردید،و آن آب زلال

شد خجالت زده ی رسم وفای آن شیر

گفت ای نفس حرام است که آبی نوشی

نا که سیراب نگشتند همه طفل صغیر

مشک بر دوش بسوی حرم الله برفت

راه عباس گرفتند سواران حقیر

سعی او بود که سالم ببرد مشک پر آب

لیک افسوس به این امر نبودش تقدیر

گشت دستان علمدار جدا از پیکر

شد بر او مشک به دندان بگرفتن تدبیر

از همه سوی بیامد بسویش تیر عدو

مشک سقای حرم شد هدف چندین تیر

تیر بر چشم وسر آزرده زگرز دشمن

سرنگون گشت علمدار زاسبش بر زیر

حرف آخر به لبش بود در آن حال نزار

ای برادر توببخشای مرا این تقصیر

شاعر:اسماعیل تقوایی

يکشنبه 11/8/1393 - 10:19
اهل بیت

چند رباعی راجع به حضرت علی اکبر تقدیم همه عاشقان حسینی:

هرگه که نگاهمان به تو می فتاد
رخساره ی جدمان تداعی می شد
ای شبه پیامبر ترین مردم
با بودن تو حرم خدائی می شد
**********
ای اذان گوی حرم اکبرمن
یاور وبال وپرم اکبر من
سوی میدان کمی آهسته برو
تا تو را من نگرم اکبر من
********
در نبردت تو نمایان بودی
لحظه ای آمدی وآسودی
شرمگین تو شدم اکبر جان
تا زمن آب طلب بنمودی
***************
ادرک ابتا گفت و زبعدش جان داد

درهای جنان خدا برویش بگشاد
آمد پدرش کنار او گفت علی
بعد از تو به این سرای دنیا اف باد
**************
اکبرم خیز وببین بابایت
دوست دارم شنوم آوایت
لب گشا بار دگر بابا گو
شاد گردان پدر تنهایت
****************
نشسته ام به کنارتو مضطرو بیتاب
مکان قتلگهت گشته بهر من محراب
لبان خونی تو مهر من برای نماز
به سجده آمده ام ای علی مرا در یاب
*************
نتوانم ززمین جسم ترا بردارم
گرهی کور بیفتاده علی درکارم
آنچنان قطع شده جملگی اعضایت
چاره آن است که جسمت به عبا بگذارم

اسماعیل تقوایی

شنبه 10/8/1393 - 13:41
اهل بیت

سلام

شب پنجم محرم

عبدالله بن الحسن

از کودکیم تاج سرم بوده عمو

همواره ضیاء بصرم بوده عمو

هجران پدر برای من سخت نشد

زیرا که مثال پدرم بوده عمو

**************

ای عمه ببین عمو زپا افتاده

بیکس شده ونوای غم سر داده

دستم برهان که بر عمو یار شوم

هستم زبرای بذل جان آماده

تقوایی

 

چهارشنبه 7/8/1393 - 10:35
اهل بیت

سلام

شب چهارم

شب جوانان زینب (س)

دو خواهرزاده یک خواهر فدای تو برادر جان

بده اذ نی که جان ریزند پای تو برادر جان

به میدان کن روانه هم محمد هم که عونم را

بیفشانند جان را در منای تو برادر جان

تقوایی

 

سه شنبه 6/8/1393 - 15:1
اهل بیت

سلام

شب سوم محرم

شب حضرت رقیه 

بابا جان...

از توممنونم که بر ما سرزدی

سر به دختر پس چرا با سر زدی

پیکرت باشد کجا ای جان من

اینچنین بر جان من آذر زدی

تقوایی

دوشنبه 5/8/1393 - 16:32
شعر و قطعات ادبی

سلام

شب اول محرم

حضرت مسلم:

 مسلم بن عقیل نور دوعین

آن عموزاده ورسول حسین

وارد کوفه گشت با اکرام
در پی اش شد روان هزاران گام

همگی صحبت از وفا کردند
جمله انکار هر جفا کردند

چون به کوفه رسید ابن زیاد
کوفیان را وفا برفت از یاد

دلشان شد ز ترس آکنده
جمعشان مضمحل پراکنده

مسلم اندر غروب تنهاشد
بر رخش گرد غم هویدا شد

غم ارسال نامه اش به حسین (ع)
که بیا کوفه ای ضیاء دو عین

کو به کو دشمنان به دنبالش
با دو طفلش عجیب بود حالش

عاقبت انتهای کوچه ی تنگ
شد اسیر عدو به صد نیرنگ

حیله هایی بر او به جنگ زدند
بر سرش خرمنی ز سنگ زدند

دست بسته ببردنش بر بام
جانیانی بدور از اسلام

بام دارالاماره از پیکر
سر او شد جدا و عمر آخر

آخرین حرف او به اشک و به آه
طرف صحبتش حسین (ع) آن شاه

شیعیان را امام کوفه میا
ای شه بامرام کوفه میا

اسماعیل تقوایی

شنبه 3/8/1393 - 13:13
اهل بیت

سلام

السلام علیک یا ابا عبدالله

*******************

روضه ات حال مرا سامان داد

اشک در روضه تنم را جان داد

چایی مجلس تو نوشیدم

روح عصیان زده را ایمان داد

هرزمان نام تو یاد آوردم

قلب بر گریه مرا فرمان داد

سخن وسیره تو در عالم

خیل حق جوی جهان فرقان داد

خوردن ذره ای از تربت تو

تن بیمار مرا درمان داد

مهری از تربت پاکت مولا

سجده ام را سبب رجحان داد

یاد زینب،سر ببریده،مرا

دیده ی ابری پر باران داد

یاد حال تو کتار اکبر

دل ماتم زده راطوفان داد

هر که در ماتم تو گریان شد

اجر جنت به عوض یزدان داد

یا حسین بن علی وزهرا

عشق تو جان به تن بی جان داد

شاعر:اسماعیل تقوایی

چهارشنبه 30/7/1393 - 14:3
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته