• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 54194
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : در روايتي، چاه ويل عميق ترين دانسته شده، پس بايد در آن جا زمين باشد تا چاه داشته باشد، پس جهنم در دنياي زميني مادي است، آيا اين سخن درست است؟
پاسخ : در عالم آخرت و روز جزا زمين هست اما نه اين زمين مادي با همين اوصافي كه الآن دارد، بلكه زمين كاملاً متفاوت با زمين فعلي. چنان كه در آن جا بدن داريم، ولي نه با خصوصيت بدن دنيايي كه دائماً در حال تغيير و تحول است، بلكه با اين ويژگي كه بدن بهشتيان همواره جوان مي ماند و بدن جهنميان با سوختن موجب مرگ نمي شود.قرآن مي فرمايد: "واشرقت الأرض بنور ربّها؛(1) در روز قيامت (كه پس از متلاشي شدن جهان ماده بر پا مي شود) زمين با نور پروردگار (نه نور آفتاب) روشن و منوّر مي گردد". نيز فرمود: "يوم تبدل الأرض غير الأرض والسموات؛(2) در آن روز (روز قيامت) كه اين زمين به زمين ديگر و آسمان ها به آسمان ديگر تبديل مي شوند".پس نظر قرآن در عالم آخرت هم زمين هست، اما نه ماده و با ويژگي هاي عالم ماده. رسول گرامي اسلام(ص) فرمود: "أرض القيامة نارٌ ما خلافل المؤمن فإنّ صدقة تظله؛ زمين قيامت آتش است، به جز زير سايه مؤمن، كه صدقه او بر وي سايه افكنده است".(3) از قرآن و روايات استفاده مي شود كه بهشت قصر ها و جوي ها و درختان سرسبز دلربا دارد و داراي درجات است. جهنم كوه و بيابان و چاه ها و شهر ها و زنجير ها ، نيز مار و عقرب و انواع عذاب هاي وحشتناك دارد،(4) همچنين داراي طبقه ها و دركات است كه منافقان در پايين ترين طبقة جهنم قرار دارند،(5) ولي هيچ يك از اين ها لازم نيست در زمين مادي فعلي باشد، بلكه زمين جهان آخرت ويژگي هاي غير از زمين دنيا را دارد.در عين حال مي توان مقصود از چاه، پايين ترين دركان جهنم يعني سخت ترين و عذاب آورترين بخش دوزخ باشد، همان طور كه بهشت داراي مراتب است و بالاترين آن بهشت رضوان دانسته شده است. پي نوشت ها: 1. زمر (39) آية 69.2. ابراهيم (54) آية 48.3. محمد محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، واژة صدقه، شماره 10340.4. در اين زمينه مي توانيد به پيام قرآن، ج 6، نوشتة آيت الله مكارم شيرازي مراجعه فرماييد.5. نساء (4) آية 145.
کد سوال : 54195
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : آيا حيوانات روح و حيات پس از مرگ دارند؟
پاسخ : درك حقيقت زندگى عالم آخرت اعم از قيامت كبرى يا صغرى (برزخ) براى ما انسان ها كه اسيران مدهوش زندان عالم ماده هستيم، غير ممكن است. انسان براى شناخت و اطلاع يافتن از ويژگي هاى عالم بعد از مرگ جز از طريق وحى و اخبار اهل البيت عليهم السلام راهى ندارد. در قرآن و اخبار نيز به تفصيل سخن به ميان نيامده، بلكه به صورت اجمالى، موضوع را طرح كرده و از آن رد شده است، چون آگاهى از خصوصيات و جزئيات آن، تأثير زيادى بر مسايل اعتقادى و عمل كرد انسان نمى گذارد.در آية 38 سورهء انعام مى فرمايد: "و ما من دابة فى الأرض ولا طائر يطير بجناحيه الا أممٌ أمثالكُم ...؛(1) هيچ جنبده اى در زمين و هيچ پرنده اى كه با دو بال خود در آسمان پرواز مى كند ـ نيست مگر اين كه امت هايى همانند شما هستند. ما هيچ چيز را در اين كتاب فرو گذار نكرديم. سپس همة آن ها به سوى پروردگارشان جمع و محشور مى شوند". در آية 5 تكوير مى فرمايد: "و اذا الوحوش حشرت؛ آن هنگام كه حيوانات وحشى جمع مى شوند". بسياري از مفسران با استشهاد به دو آية ذكر شده استدلال كرده اند حيوانات حشر و نشر دارند و از آنان به خاطر ظلم و ستمى كه به يك ديگر كرده باشند, بازخواست مى شود.(2)در روايات متعددى نيز مسئلة قيامت و حشر و نشر حيوانات مطرح شده است، از جمله: از ابوذر غفارى نقل شده : "خدمت پيامبر اكرم(ص) بوديم كه در پيش روى، ما دو بز به يكديگر شاخ زدند. پيغمبر(ص) فرمود: مى دانيد چرا اين ها به يكديگر شاخ زدند؟حاضران عرض كردند: نه. پيامبر(ص) فرمود: ولى خدا مى داند و به زودى ميان آنان داورى خواهد كرد.در روايت ديگرى آمده است كه خداوند تمام جنبندگان را در روز قيامت بر مى انگيزاند و قصاص بعضى را از بعضى ديگر مى گيرد، حتى قصاص حيوانى را كه شاخ نداشته و ديگرى به او شاخ زده است، از او خواهد گرفت.(3)روح حيوانات:روح همانند باد عامل حركت فيزيكى و غير فيزيكى است و بر پنج قسم است: 1ـ روح حياتى؛ 2ـ روح نباتى يا روح البدن كه عامل نمو و رشد و قوت است؛ 3ـ روح نفسانى يا حيوانى؛ 4ـ روح ايمانى يا ملكوتى؛ 5ـ روح القدس.مفضل از امام صادق(ع) نقل مى كند: خداوند پنج روح براى پيامبر قرار داد كه عبارتند از: "روح الحيوة، روح القوه، روح الشهوه، روح الايمان و روح القدس"(4).از آيات قرآن و كلام معصومان(ع) استفاده مى شود كه چرا روح، غير از روح القدس، در همة موجودات مى باشد. روح الايمان كه روح گرايش به خداوند و تواضع و تسليم در برابر فرمان اوست، بر پايه آية "يسبّح لله ما فى السموات و ما فى الارض" در همة موجودات نهفته است. روح ايمان در هر موجودى مقتضى وجود درك و شعور وعلم و معرفت است چنان كه ادراك و معرفت ملازم با تكليف مسئوليت مى باشد.بنابراين حيوانات همانند انسان داراى ارواح چهارگانه و قيامت و حشر و نشر و حساب مى باشند.امام خمينى (ره) با استشهاد به آية: "و ان من شئ الا يسبح بحمده ولكن لا تفقهون" مى فرمايد: "همة موجودات داراى درك و شعور و علم و معرفت هستند و هم چنين تمامى آنان، روح ايمان و وجهة ملكوتى دارند، منتها ظهور و تجلى آن كمالات در هر موجودى به ميزان ظرفيت وجودى و جلا و كدورت درونى آن است". او مى فرمايد: "پر واضح است كه تسبيح و تقديس و ثناى حق تعالى مستلزم علم و معرفت به مقام مقدس حق و صفات جمال و جلال است... نيز براى تمام موجودات وجهة ملكوتى است كه به آن وجهة حيات و علم و ساير شئون حياتيه را دارند"(5).پيامبر اكرم(ص) فرمود: "اسب هاى عرصة جنگ، اسبان بهشت خواهند بود". باز از حضرت نقل شده: "حيواناتى كه براى خدا قربانى مى كنيم، انسان را از پل صراط عبور مى دهند".(6) از اين قبيل روايات و گفتار معصومان(ع) نقل شده و همگى دلالت دارد بر حشر حيوانات و كيفر يا پاداش آنان.مرحوم علامه طباطبايى مى فرمايد كه حيوانات همانند انسان داراى افكار و انديشه هاى فردى و اجتماعى وعاطفه و احساسات هستند. دشمنى و دوستى را مى فهمند. ملاك تكليف و مسئوليت يعنى قوّة انتخاب و قدرت اختيار در حيوانات امرى قطعى است، اگر چه از ميزان و حدود آن اطلاع دقيقى نداريم. آن مفسر كبير در تفسيرالميزان مى فرمايد: "مطالعه و دقت در مراحل زندگى حيوانات اين حقيقت را روشن مى كند كه آن ها مانند انسان ها داراى افكار و انديشه هاى فردى و اجتماعى هستند و در راستاى تأمين نيازمندهاى خود با آگاهى لازم اقدام مى نمايند. همين آگاهى است كه آن ها را به جلب منفعت و دفع ضرر راهنمايى مى سازد.دانشمندانى كه دربارة زندگى حيوانات تحقيق كرده اند، آثار بسيارى شگفتى از تمدن و جامعه در آن ها كشف كرده اند، كارهاى حيوانات بر همين تفكرات استوار است و آن ها را به بعضى از امور بر مى انگيزاند و از يك سلسله كارها باز مى دارد. گويى اعمال نيك و بد را مى فهمند. مى بينيم كه حيوانات عاطفه دارند و دشمنى و دوستى را مى فهمند و اين موضوع در اعتقاد به حسن و قبح مؤثر است. بذل عواطف در حيات أخروى انسان نيز اثر دارد و ملاك حساب و كتاب به شمار مى رود و اين گونه امور حشر حيوان را روشن و منطقى مى سازد. ظلم و عدالت و زشتى و خوبى در حيوان، برخاسته از فطرت طبيعى و آيين تكوين الهى است. بنابراين اگر عميقاً مطالعه شود، انسان مى فهمد حيوانات نيز به گونة ضعيف از نعمت اختيار بهره مند مى باشند در بسيارى از حيوانات علائم ترديد را مشاهد مى كنيم. پس ملاك تكليف در حيوانات نيز وجود دارد. گرچه از حد و حدود آن اطلاعى نداريم"(7).نتيجة بحث؛ حيوانات همانند انسان داراى روح هستند كه از ويژگي هاى آن، قوة درك و شعور، قدرت انتخاب و اختيار و احساسات و عواطف است. از اين رو تكليف و مسئوليت و كيفر و پاداش و حشر و نشر براى آن ها مطرح مى باشد، اگر چه حشر و معاد آن ها مانند انسان نيست.پي نوشت ها:1. انعام (6) آية 38.2. آيت الله ناصر مكارم شيرازى و همكاران، تفسير نمونه، ج 5، ص 223 و ج 26، ص 174.3. همان، ج 5، ص 6 225.4. حاج شيخ عباس قمى، سفينه البحار، ج 1، ص 536، ماده روح.5. چهل حديث، ص 417، چاپ مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، سال 1371.6. محمد باقر شريعتى سبزوارى، معاد در نگاه عقل و دين، ص 374.7. محمد باقر شريعتى، معاد در نگاه عقل و دين، ص 375 ـ 374، تلخيص.
کد سوال : 54196
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : اگر ميت وارث نداشته باشد و وارث او نوه ها باشند، چرا اگر نوة پسري دختر باشد، سهم يك پسر مي برد و اگر نوة دختري پسر باشد، سهم يك دختر مي برد؟
پاسخ : براي اين كه نوه ها خودشان سهم ندارند، بلكه سهم پدر و مادرشان را كه وارث اصلي (يعني وارث درجة اوّل) هستند مي برند، از اين رو نوة دختري اگر چه پسر باشد، سهم مادرش را مي برد.مادرش دختر ميت است و سهم دختر نصف سهم پسر است. نوة پسري سهم پدرش را مي برد. پدرش پسر ميت بوده و سهم پسر دو برابر دختر است. به ديگر سخن: نوه ها در ارث از پدر بزرگ يا مادر بزرگ، جانشين پدر و مادرشان هستند و ارث آنان را مي برند.(1)بايد توجه داشت كه نوه هاي دختري و نوه هاي پسري اگر بيش از يك نفر باشند، هر پسر دو برابر دختر ارث مي برد، مثلاً اگر نوه هاي دختري يك پسر و يك دختر باشد، پس از آن كه سهم خود را گرفتند (كه سهم مادرشان است) آن را به سه تقسيم مي كنند، دو قسمتش را پسر و يك سهم را دختر مي برد. نوه هاي پسري هم پس از دريافت سهمشان آن را بين خود به گونه اي تقسيم ميكنند كه به هر پسر دو برابر دختر برسد.(2)پي نوشت ها: 1. توضيح المسائل مراجع، ج 1، مسئلة 2739.2. امام خميني، تحريرالوسيله، ج 2، ص 381، مسئلة 3 و 4.
کد سوال : 54197
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا پسري كه پدرش پيش از پدر بزرگ مرده، نمي تواند پس از مرگ پدر بزرگ مثل ساير عموها ارث ببرد؟
پاسخ : كساني كه از ميت ارث مي برند، سه دسته هستند: دستة اوّل اولاد ميت و پدر و مادر او هستند. تا وقتي كه از اولاد ميت كسي باشد، نوبت به دستة دوم و سوم و از جمله نوه نمي رسد. نوة ميت در صورتي ارث مي برد كه كسي از فرزندان ميت در حال حيات نباشد.(1)پي نوشت ها:1. امام خميني، توضيح المسائل، مسئلة 2728.
کد سوال : 54198
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : نفس چيست؟ تفاوت ميان روح و نفس چيست؟
پاسخ : نفس عبارت از قوه اي است كه در جسم موجود است يا به آن تعلق مي گيرد و منشأ آثار گوناگون است.توضيح: برخي اجسام داراي آثاري مي باشند كه به صورت يكنواخت از آن ها ظهور مي يابند، مثلاً آتش همواره داراي اثر سوزندگي يا ايجاد حرارت است. يخ همواره سرد و خورشيد هميشه سوزان است و نور افشاني مي كند.بنابراين آثار اين اجسام به صورت يكنواخت ظاهر مي گردد.اجسام ديگري هستند كه آثار يكنواختي ندارند، مثلاً انسان گاهي نشسته است و گاهي ايستاده؛ زماني مي خندد و زماني مي گريد؛ هم چنين داراي ادراكات متفاوتي است و اين آثار از خاستگاه واحدي سرچشمه مي گيرد كه نام آن را نفس مي گذاريم.پس نفس امري است كه منشأ آثار مختلف و ناهمگون در جسم مي شود. دربارة تفاوت ميان روح و نفس مي توان گفت: روح و نفس از نظر فلسفي در بعضي كاربردها تفاوت دارد؛ زيرا اگر آن را به عنوان موجودي مجرد از ماده در نظر بگيريم، از آن تعبير به روح مي شود، اما اگر موجود مجردي باشدكه ارتباط و اضافه و تعلق به بدن دارد، از آن تعبير به نفس مي شود. نفس جوهري است كه ذاتاً مجرد است، ولي در عمل مادي مي باشد، يعني هر چند از جنس ماده نيست، ولي افعال خود را از طريق ابزارهاي مادي انجام مي دهد، مانند دانش هايي كه انسان ها كسب مي كنند كه با استفاده از اندام حسي صورت مي پذيرد.روح ذاتاً و فعلاً مجرد است، يعني ماده نيست و در كنش ها و فعاليت هايش نيازمند به ابزار مادي نمي باشد.البته معمولاً نفس و روح به صورت مترادف به كار مي روند و توجهي به تفاوت بين اين دو نمي شود. اختلافي كه ميان نفس و روح بيان شد، اختلاف فلسفي است، اما در بحث هاي اخلاقي معناي نفس غالباً به حالت ها وگرايش هاي دروني انسان ها و يا قوه اي كه درون انسان وجود دارد، اطلاق مي شود، ما نند نفس اماره، لوامه، راضيه و مطمئنه.
کد سوال : 54199
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : علت اصلي آفرينش انسان ها و لذت و خوشي ها و سپس تلخي مرگ براي چيست؟
پاسخ : در ابتدا اين سؤال را مطرح مى كنيم كه آيا خلقت انسان در دنيا، اصلى است و مقدّمى؛ يعنى آمدن به دنيا خود به خود اصالت دارد؟ يا اين كه آمدن به دنيا مقدمه براى رفتن به جهان ديگرى است، به اين معنا كه ماندن انسان در دنيا موقت است؟در جواب پرسش بعضى مى گويند: دنيا نسبت به جهان ديگر مانند رَحِمى است كه در آن اندام ها و دستگاه هاى روانى انسان ساخته مى شود و او را براى زندگى ديگر آماده مى سازد. دنيا هم براى بشر نسبت به آخرت مرحلة آمادگى و تكميل است. دنيا نسبت به آخرت نظير دورة مدرسه و دانشگاه است. دنيا محل آمادگى براى جهانى وسيع تر و كامل تر است . قرآن جهان آخرت را "جهان بازگشت به سوى خدا" تعبير كرده است : "انّا للّه و انّا اليه راجعون"(1) و "افحسبتم انما خلقناكم عبثاً و انّكم الينا لا ترجعون".(2)جهان آخرت، جهان "رجعت به سوى خدا" است . دنيا محل "كشت" است و آخرت محلّ "برداشت" و مرگ پايان زندگى و حيات نيست، بلكه انتقال از مرحله اى به مرحلة كامل تر است. دنيا آزمايشگاه نيكوكارى بشراست. دنيا محلّ بروز و نمايان ساختن و به عليّت آوردن استعدادهاى بشر است: "الذى خلق الموت و الحياة ليبلوكم ايّكم احسنُ عملاً؛(3) خداوند مرگ و زندگى را آفريد تا بيازمايد كدام يك از شما درست كارتريد".ناصر خسرو خطاب به جهان مى گويد:(4)جهانا! چه در خورد و بايستــه اى اگــر چند با كس نپايستـه اىبه ظاهر چو در ديده خَس، ناخوشى به باطن چو دو ديده بايسته اىاگــر بسته اى را گهــى بشكنــى شكستــى بسى نيز هم بسته اىچــو آلوده بيندت آلوده اى وليكن ســوى شــستگــان شسته اى كســى كو تـو را مى نكوهش كند بگويش: هنـــوزم ندانستــه اىدنيا زمينه ساز تكامل و رشد جنبه هاى انسانى است و محلّ آزمايش و كمال و رسيدن به مقامات عالية ملكوتى است: مولوى گفته:حملــة ديگر بميرم از بشــر تا بر آرم از ملايك بال و پروز ملك هم بايدم جستن زجو كل شـــى هالك الاّ وجهُه(5)شايد مراد ايشان مضمون كلام خدا باشد: "انا للّه و انا اليه راجعون؛ ما براى خدا هستيم و به سوى او بازگشت مى كنيم".(6) نظرية ديگر دربارة دنيا، نظرية مادى گراها است كه اصالت را به حُسن ظاهرى مى دهند و عالم ماوراى اين عالم را قبول ندارند و مى گويند دنيا خود به خود اصالت دارد و براى خود است؛ از اين جهت در هدف دار بودن دنيا و اين كه اصلاً چرا دنيا هست و ما براى چه آمده ايم و چرا مى ميريم، دچار شك و ترديد هستند و پاسخى براى اين مشكل نمى يابند. تا برايشان مشكلى پيش مى آيد و دچار سختى و ناراحتى مى شوند، به دنيا وروزگار نسبت مي دهند.اين گونه افراد كه با اين تفكرات از مرگ مى ترسند، به پوچى گرايى مى رسند، يادست به خودكشى مى زنند و جهان را بى هدف مى پندارند.سختى ها و مشكلات براي آن ها غير قابل تحمل است و به همه چيز بدبين هستند. حال بايد بگوييم : از ديدگاه قرآن هدف از خلقت، شناخت خدا و اطاعت و عبادت او بوده كه در ساية اين شناخت و اطاعت و عبادت، انسان به كمال مطلوب برسد و لياقت جانشينى خدا و خلافت الهى روى زمين را پيدا كند (و ما خلقت الجنّ والانس الاّ ليعبدون.(7)پاسخ هايي كه برخي به مسئلة مرگ داده اند چنين است:در علم الهى، ميلياردها انسان استعداد و قابليت حيات و آمدن به دنيا را داشتند و دارند. چون خداوند عادل است و فياض مطلق، بايد همه را به دنيا بياورد.از طرف ديگر دنيا ظرفيت و گنجايش همة آدميان را يك جا ندارد. از اين جهت عقل حكم مى كند عده اى بيايند و گروهى بروند تا جاى خود را به ديگران بدهند. همچنان كه ميان ما رسم است اگركسى صد نفر را به ميهمانى دعوت كند، ولى خانه اش گنجايش بيش از سى نفر را نداشته باشد، عده اى ابتدا وارد مى شوند و بعد از صرف غذا، آن جا را ترك مى كنند و جاى خود را به ديگران واگذار مى نمايند.2ـ جسم انسان مانند ساير موجودات طبيعى، روزى طراوت و شادابى خود را از دست داده و افسرده و پژمرده مى شود و بالاخره روزى در اثر ناتوانى زمين گير مى شود. اگر مرگ نباشد، خود و خانواده اش در رنج و مشقت وگرفتارى مى افتند. با اين حال مرگ چيز بدى نيست، بلكه يكى از نعمت هاى بزرگ الهى خواهد بود.3ـ از ابتدا ما را براى زندگىِ هميشگى در دنيا نيافريده اند، چون دنيا با رنج و غم و بلا و گرفتارى عجين شده است و حكمت الهى اقتضا نمى كند انسان هميشه در رنج و عذاب باشد.جايگاه هميشگى ما جهان آخرت است كه در آن جا بهشتيان هيچ گونه غم و غصه و رنجى ندارند.دنيا به منزلة كشتزارى است كه آمديم در آن كشت كنيم و محصولش را در آخرت بچينيم و استفاده كنيم.پيامبر اكرم(ص) فرمود: "الّدنيا مزرعة الاءخرة".(8) 4ـ تقريباً همين سؤال را حضرت موسى از خداوند كرده و پاسخ شنيده است . مولوى مثنوى مى گويد: گفــت موسى: اى خداوند حساب! نقش كردى، باز چون كردى خراب؟نــر و ماده نقش كــردى جان فـزا وانگهـــى ويران كنى آن را چــرا؟گفت حق: دانم كه اين پرسش تو را نيســت از انكار و غفلت و ز هوى ورنــه تــأديب و عتــابت كردمى بهــر اين پرســش تو را آزردمـىپس بفــرمودش خدا اى ذولبــاب چون بپرسيدى بيا بشنـــو جــوابمــوسيــا تخمى بكار اندر زميـن تا تو خود هم وادهى انصـــاف اينچونكه موسى كشت و كشتش شدتمام خوشه هايش يافــت خوبى و نظـامداس بگرفــت و مرآن هــا را بريد پس نــدا از غيب در گوشش رسيدكــه چرا كِشتــى كُنــى و پرورى چون كمــالى يافت , آن را مى بُرى؟گفت يا رب زان كنم ويـران و پست كه در اينجــا دانه هست و كاه هستنيســت حكمــت اين دو را آميختن فــرق واجب مــى كند در بيــختنگفت اين دانــش ز كــه آموختـى؟ نور اين شمــع از كجــا افروختـى؟گفــت تميــزم تو دادى اى خــدا گفت: پــس تمييــز چون نبود مـرا؟در خلايق روح هــاى پاك هســت روح هــاى تيرة گِلنــاك هســـتاين صدف هــا نيست در يك مرتبه در يكــى دُرّ است و در ديگر شَبَـهْواجب اســت اظهار اين نيك و بناه هــم چنـــان كاظهار گندم ها زكاه(9)خلاصة جواب اين است كه مرگ را آفريد تا فرداى قيامت صالحان و نيكان را از فاسدان و ناپاكان جدا كند و به گروه اول پاداش و به دستة دوم كيفر بدهد.پي نوشت ها: 1. بقره (2) آيه 156.2. مؤمنون (23) آيه 115.3. مُلك (67) آية 2.4. مرتضى مطهرى , عدل الهى , ص 234.5. مرتضى مطهرى، همان، ص 230.6. بقره (2) آية 156.7. ذاريات (51) آيه 56.8. مطهرى، مرتضى، مجموعة آثار، ج 1 ص 220.9. مطهرى، مرتضى، مجموعة آثار، ج 1، ص 208.
کد سوال : 54200
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : با توجه به حكيم بودن خداوند، پس وجود برخي حوادث ناگوار مانند سيل، زلزله و ... براي چيست؟
پاسخ : زلزله همچون رعد و طوفان از سنت‏هاى طبيعى است. درباره علت وقوع آن بين ژئوفيزيك‏ها با حكماى پيشين اختلاف است. در هر صورت واقعيتى است‏.حكماى پيشين تراكم گازهاى زيرزمينى را منشأ زلزله مى‏دانستند. بعضى مولود لغزش‏هاى توده‏هاى سنگ، فعاليت‏هاى آتشفشانى، ريزش سقف غارهاى زيرزمينى و اگر در سطح دريا بيايد، امواج خطرناكى توليد مى‏شود كه سرعت آنها از هشتصد كيلومتر تجاوز مى‏كند. ر. ك: لغت نامه دهخدا. موضوع رانش زمين يكى از مباحث جنجالى است كه در تمام عصرها و ميان همه انسان‏ها مورد نظر دانشمندان و فيلسوفان قرار داشته و انديشه‏هاى خاص و عام را به خود مشغول نموده است. مسأله شرور و آفات طبيعى همچون زلزله و طوفان از مسايلى است كه هميشه فيلسوفان الهى و دين‏باوران را به چالش كشانده است. آنها هميشه مواجه با اين پرسش اند كه چه حكمتى در اين نوع حوادث نهفته است؟ آيا با عدل الهى سازگار است يا ظلم به بندگان به شمار مى‏رود؟ آيا مولود اعمال انسان است يا حادثه طبيعى است؟ بعضى از مؤمنان و دانشمندان معتقدند: زلزله همچون سيل و طوفان يك امر صددرصد طبيعى است و از سنن و قضاى حتمى خداوند است، ولى در كشورها و شهرهايى كه در كمربند زلزله قرار دارند، بايد خانه‏هاى مجهز و ضد زلزله بسازند تا از تلفات و خسارات مالى و جانى در امان بمانند. طبق اين نظريه اين گونه حوادث مانند تصادفات و گرفتارى‏ها به بدى و خوبى اعمال انسان ارتباطى ندارد.برخى از انديشمندان مذهبى بر اين باورند كه زلزله گذشته از سنت طبيعى، بلاى آسمانى محسوب مى‏شود كه گاهى براى تنبيه فاسقان و امتحان آيندگان و بيدارى غافلان ايجاد مى‏شود، وگرنه هر موجود شرور و يا حادثه ويرانگر به خودى خود خير است و مخلوق خداوند مى‏باشد و مطابق قانون علت و معلول است، ولى در تصادم با ديگران ممكن است خيراتى داشته باشد و يا شرورى، مثلاً زلزله از سنت‏هاى حكيمانه الهى است و در جاى خود پسنديده و خوب مى‏باشد، ولى در صورت تزاحم با موجودات ديگر ممكن است بد باشد، مثلاً براى كسانى كه عزيزانشان را از دست داده يا يتيم شده‏اند، ناراحت كننده است، ولى براى زنده‏ها اين فاجعه منشأ بيدارى و توبه از گناهان باشد.در پرتو كمك‏ها حس نوع دوستى تقويت مى‏شود و يارى‏رسانى‏ها ذخيره براى روز قيامت مى‏شود. مضافاً بر اين كه ملت‏ها و حكومت‏ها اظهار همدردى كرده، دولت‏ها و ملت‏ها به هم نزديك مى‏شوند، و بسيارى از مستمندان منطقه در صورت سالم ماندن، سامان گرفته و زندگى شرافتمندانه‏اى پيدا مى‏كنند و ده‏ها فوايد ديگر اجتماعى و اقتصادى و روحى و معنوى كه بر وجود اين نوع حوادث غمبار مترتب است. يكى از مهم‏ترين فوائد درس گرفتن از اين حادثه و رعايت اصول هندسى در ساخت و سازها و پيشگيرى‏هاى لازم براى جلوگيرى از تلفات و خسارات جبران‏ناپذير آتى است. در ساية سيل و زلزله و براي جلوگيري از پيامدهاي آن ها دانش بشري پيشرفت مي كند و استعدادهاي انساني شكوفا مي شود؛ بنابراين مي تواند يكي از حكمت هاي آن شكوفايي استعدادهاي انساني و تلاش و كسب دانش براي رويارويي با حوادث باشد.هم چنين با توجه به اين كه زلزله و سيله در واقع يك نيرو و انرژي عظيم است كه باعث تخريب شود، مي تواند روزي برسد كه با پيشرفت دانش بشري، همين نيرو و انرژي عظيم مورد استفاده قرار گيرد، يعني همان طور كه انسان ها نيروها و انرژي ها بسياري را به خدمت گرفته اند، بتوانند با مهار انرژي گسترده سيل و زلزله از آن ها استفاده نمايند. در مورد سيل با بستن سد تا حدي توانسته اند از آن براي نيروي برق و آبياري زمين ها استفاده كنند.از سوى ديگر زلزله يك نوع عذاب الهى براى فاسقان، عياشان، عناصر گمراه كننده است كه گاهى جز مرگ هيچ عاملى چاره آنان نمى‏باشد، و اين موضوع با طبيعى بودن و در كمربند زلزله قرار گرفتن يك شهر منافاتى ندارد، چرا كه حكمت الهى تعلق گرفته كه هر چيزى براساس علل و زمينه‏ها ضرورت پيدا كند. حتى معجزه از دايره قانون عليت خارج نيست، پس همه چيز به دست قدرت الهى است. در حديثى امام صادق‏عليه‏السلام بعضى از گرفتارى‏هاى انسان‏ها را عكس‏العمل اعمال آنها مى‏داند. بنابراين اين گونه حوادث مى‏تواند در نگاه ديگر يك نوع رحمت در لباس غضب باشد، چنان كه يك نوع عذاب براى امتحان بازماندگان و ساير مردمان نيز باشد. در اين كه پاره‏اى از اين شرور تكان دهنده براى غفلت زدايى و تأديب است، ترديدى نداريم، چنان كه بعضى از عذاب‏ها كيفر كردار و ثمره اعمال مردم مى‏باشد.در دعاى ابوحمزه مى‏خوانيم: "الهى لا تؤدبنى بعقوبتك؛ خدايا، مرا با كيفر دنيوى ادب نفرما!" حضرت يوسف به كسى كه از زندان آزاد مى‏شد گفت: "اذكرنى عند ربك؛ پيش اربابت يادى از ما بكن"، "فأنساه الشيطان ذكر ربّه فلبث فى السجن بضبع سنين؛ ولى او فراموش كرد و در نتيجه هفت سال يوسف در زندان ماندگار شد". حضرت على فرمود: "البلاء للظّالم ادب و للمؤمن امتحان و للانبياء درجة؛ بلا براى ستمگر تأديب و براى مؤمن امتحان و براى پيامبران درجه و مقام است". "انما هى اعمالكم ردّت اليكم؛ اين مصائب و گرفتارى‏ها اعمال شما است كه به شما برمى‏گردد". در قرآن نيز آياتى در اين باره است كه ذيلاً مى‏آوريم:1 - "و ما أصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم؛(1) هر مصيبتى به شما مى‏رسد، به خاطر اعمالى است كه‏ انجام داده‏ايد". 2 - "ما أصابك من حسنة فمن الله و ما أصابك من سيئة فمن نفسك؛(2) آنچه از نيكى به تو مى‏رسد، از طرف ‏خداوند است و آن چه از بدى‏ها مى‏رسد، از طرف خودت مى‏باشد".3 - "و كم من قرية أهلكناهم فجائها بأسنا بياتاً و هم قائلون فما كان دعوايهم اذ جائهم بأسنا الا ان قالوا انا كنا ظالمين؛(3) چه بسيار از بلادى را كه هلاك ساختم و عذاب شبانه بر آنها نازل شد و خود اعتراف به ظلم كرده بودند". عذاب‏هاى الهى مطابق با عدل و حكمت است، به دليل اين كه اگر عدل را به معناى نظم و اعتدال بگيريم، زلزله عين نظم است و علم نيز اين گونه امور را پذيرفته است، به گونه‏اى كه اگر علم پيش بينى كند و زلزله نيايد، جاى سؤال است كه چرا زلزله انجام نشد؟ اگر عدل به مفهوم قرار گرفتن هر چيزى در جايگاه خود باشد، باز زمين لرزه عين عدالت است براى اين كه در سلسله علت و معلول در جايگاه خود قرار دارد، در صورتى كه عدل را به مفهوم اعطاى حق به هر صاحب حقى معنا كنيم، باز با عدل تضادى ندارد، به علت اين كه مردن با زلزله سلب حق نيست، بلكه پايان تفضل وجودى انسان مؤمن و آغاز فيض اُخروى مى‏باشد و كيفر دنيوى فاسقان و جلوگيرى از طغيان گران است. عمل غير عادلانه آن است كه مؤمنان خالصانه اطاعت كرده و درصدد تمرد نبوده و از معاصى توبه كرده‏اند اما خداوند آنان را به دوزخ افكند، وگرنه بعضى از مؤمنان هم با تصادف و يا بيمارى از بين مى‏روند، چرا كه وضع دنيا چنين ايجاب مى‏كند. مضافاً بر اين كه به يُمن مرگ ناگهانى و يا بيمارى‏هاى ممتد بسيارى از گناهانشان از بين رفته و ثواب عظيمى براى خود ذخيره مى‏نمايند.پي نوشت ها: 1. شورى (42) آيه 30.2. نساء (4) آيه 79.3. اعراف (7) آيه 4.
کد سوال : 54201
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چگونه مى‏توان انگيزه‏هاى شخصى را از انگيزه‏هاى الهى تشخيص داد؟
پاسخ : در انگيزه‏هاى شخصى، آن چه انسان را وادار به انجام يا ترك عملى مى‏كند، اهداف نفسانى است، مثلاً براي ارضاى تمايلات درونى مانند قدرت‏طلبى، رياست‏طلبى، ريا، خود نمايى و يا انتقام جويى دست به كاري مى‏زند، اما كسى كه انگيزه الهى دارد، تنها به رضايت خدا مى‏انديشد، گر چه به انجام آن راضى نباشد، مثلاً براى رضاى خدا به فقرا كمك مى‏كند، به يتيمان مهر مى‏ورزد، صله رحم به جا مى‏آورد و يا بر خلاف ميل باطنى، به خاطر خدا از منافع مادى و شخصى صرف نظر مى‏كند و منافع جامعه را بر خود مقدّم مى‏دارد، راه تشخيص اين دو كار سخت نيست، در هر جا پاى نفس و خود خواهى و خودبينى در كار باشد، انگيزه شخصى است اما هر جا خدا محورى باشد، انگيزه الهى است، البته گاهى انسان با خود فريبى، عمل خويش را توجيه مى‏كند، ولى با دقت مى‏تواند بفهمد كارش براى خدا است يا براى خود! از بعضى روايات استفاده مى‏شود اگر عملى بر اساس ريا و فخر فروشى نباشد، براى خدا خواهد بود مردى خدمت رسول اكرم (ص) رسيد اصحاب حضرت او را فعال و قوى يافتند، به حضرت عرض كردند، چه خوب بود اين شخص نيرو و نشاطى را كه دارد، در راه خدا مصرف مى‏كرد و براى او فعاليت مى‏نمود، حضرت فرمود: "اگر سعي و عمل او براى فرزندان صغيرش باشد، كار او در راه خداوند است، اگر سعى و عمل او براى پدر و مادر پيرش باشد، كار او در راه خداوند است. اگر سعى و عملش براى تأمين زندگى شرافتمندانه و آبرومند باشد، كارش براى خداوند است، امااگر انگيزه او در عمل، ريا كارى و فخر فروشى باشد، كار او براى شيطان است.(1) انسان هر كارى براى رضاى خدا انجام دهد، نتيجه هر چه باشد، او را ناراحت و نوميد نمى‏كند، زيرا به آن چه وظيفه خود در مقابل خداوند يا خلق بوده، عمل كرده است. اما جايى كه انگيزه شخصى باشد، اگر نتيجه مورد نظر حاصل نشود، بسيار غمگين مى‏شود، در چنين حالتى اگر كار نيكى براى كسى انجام دهد، انتظار جبران يا تشكر يا احترام و يا حداقل بى احترامى ندارد، اما آنكه براى رضاى الهى انجام مى‏دهد، به فكر جبران، چيز ديگر نيست، حتى اگر كارى نتيجه‏اى بر خلاف انتظار دارد، او را غمگين و ناراحت نمى‏كند. پي نوشت ها: 1 - ميزان الحكمه، ج 10، ص 278.
کد سوال : 54202
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چگونه مى‏توان از منظر وحدت و كثرت، و نگرش توحيدى و با توجه به آيه 30 سوره روم ثابت كرد آرامش درونى پيامد ازدواج اسلامى است؟ منابع لازم را براى تحقيق در موضوع معرفى كنيد.
پاسخ : از اين كه به ما اعتماد كرده و با ما مكاتبه نموديد سپاسگزاريم، از اين كه پاسخ نامه دير به دستتان مى‏رسد، پوزش مى‏طلبيم، سبب اصلى حجم بالاى سؤالات ارسالى به اين مركز در سه ماهه اخير بوده است. در مورد اصطلاح وحدت در كثرت بايد گفت: اصطلاحى فلسفى و عرفانى است كه مباحث بسيارى در آن صورت گرفته است. بنابر عيقده ملا صدرا (از فيلسوفان بزرگ جهان اسلام) همه موجودات عالم هستى، در عين تكثر، وحدتى درون خود دارند و آن وحدت بر اساس اصالت وجود است. موجودات مختلف، مراتب گوناگون يك هستى و وجودند و اختلاف موجودات به بودن آن‏ها در مرتبه خاصى از عالم هستى است، يعنى اختلاف موجودات به اشتراك آن‏ها است. اختلاف آن‏ها در اصل وجود و هستى و اشتراك شان نيز در همان حقيقت وجود است. و تمايز و جدايى يك موجود از موجود ديگر به اين است كه چه مقدار از وجود و هستى بهره‏مند است. بر اين اساس نظام توحيدى جهان نيز معنا مى‏يابد، هيچ يك از موجودات هستى متباين و جداى از ذات بارى تعالى نيستند و در عين حال، متفاوت با او هستند، و اين فرايند يادآورى فرمايش اميرالمؤمنان (ع) در خطبه اوّل نهج البلاغه (خطبه توحيد و اخلاص) است كه خداوند با هر موجودى است، نه اين كه ممزوج با آن‏ها باشد، وجداى از هر موجودى است، نه اين كه مباين و مفارق با آن باشد. اگر مقصود از وحدت و كثرت، همان باشد كه بيان شد، ارتباط خاصى با موضوع ازدواج و در كنار هم بودن زن و مرد و آرامش بخشى (كه در قرآن به آن اشاره شده) به نظر نمى‏رسد. پ، سكون و آرامش (كه در سوره روم بيان شده است: "از نشانه‏هاى خدا اين است كه همسرانى از جنس خودتان آفريد تا در كنار آن‏ها آرامش يابيد" (1) از چندين منظر قابل بررسى است: اوّلا آرامش به گونه كلى و مطلق بيان شده است، يعنى اين نوع سكون و آرامش براى هر يكى از مردان و زنانى كه به ازدواج روى مى‏آورند و با جنس مخالف تشكيل خانواده دهند، وجود دارد، چه ازدواج مسلمان باشد يا غير مسلمان و بنابر اين دليلى وجود ندارد كه آيه را براى مسلمانان يا كسانى كه به طريق اسلامى ازدواج كرده‏اند، تخصيص دهيم. دوم: مسئله سكون و آرامش با آن چه در برخى ديگر از آيات الهى به نام آرامش قلب و اطمينان بيان شده (كه با ذكر و ياد خداوند حاصل مى‏شود) متفاوت است. هر يك از زن و مرد با نقصى و نيازى كه به طرف مقابل دارند و تنها در صورتى به سكون مى‏رسند كه ازدواج محقق شود. در غير اين صورت هيچ گاه نقص و نياز بر طرف نخواهد شد، نيز فشارى كه از ناحيه نياز جسمي و روحى احساس مى‏كنند، بر طرف نشده و آن‏ها را دچار تشويش و اضطراب مى‏كند، تنها در صورت به هم پيوستن زوجين و بر طرف نمودن نياز جسمى و روانى همديگر است كه به آرامش دست مى‏يابند، خواه مؤمن باشند يا كافر. عقيده ربطى به ازدواج اسلامى و غير اسلامى ندارد. اما از نگاه ديگر تهها با ياد خداوند است كه انسان به آرامش برتر و اطمينان قلب دست مى‏يابد به اين اساس ازدواج بر مبناى دينى و اسلامى معنايى ديگرى مى‏يابد. در اين نگاه ازدواج صرفاً ارضاى غريزه جنسى نيست، انسان مى‏تواند در اين جا از نياز خود به جنس مقابل، متوجه نيازمندى خويش شده و از دام خود خواهي و خودپرستى نجات يابد و در قدم بالاتر متوجه موجود بى نياز مطلق شود، يعنى كسى كه انسان را موجود نيازمند قرار داد تا مغرور به خويشتن نشود، انسانى كه نيازمند به موجودى مانند خود است و تنها در وصال و رسيدن به او مى‏تواند، به سكون و آرامش دست يابد، چگونه به موجود بى نياز مطلق كه همه چيز از او است، نيازمند نباشد؟! در اين منظر كه ذكر و ياد خدا را به همراه دارد، به آرامش برترين يعنى اطمينان قلب دست مى‏يابد. سكون و آرامش در ازدواج از نگاهى ديگر نيز قابل بررسى است. از آن جا كه نياز جنسى يكى از قوى‏ترين نيازهاى انسان است، مى‏توان با ازدواج موفق اين غريزه سركش را مهار و كنترل كرد، اگر انسان ازدواج نكند، دچار تشويش خاطر مى‏شود، در نتيجه تعادل رفتارى خود را از دست خواهد داد، نتيجه عدم تعادل، اضطراب و نبود آرامش است يكى از مهم‏ترين عوامل ناآرامى در جوان، نداشتن همسر است. وجود همسر سازگار مهم‏ترين عامل آرامش بخش است، البته براى كاهش و فرو نشاندن شهوات راه هايى وجود دارد، از جمله روزه گرفتن و پرهيز از غذاهاى مقوى و شهوت انگيز، ولى اين راه‏ها موقتى است و انسان را به آرمش كامل نمى‏رسانند هم چنين تنها ارضاى شهوت به انسان آرامش نمى‏بخشد، بلكه همسر نوعى دوست و همدم است، پس آرامش بخشى او چند برابر و دو سويه است. (2) راز ديگر آرام بخشى ازدواج در اين است كه موجب تقويت جنبه‏هاى روحى و روانى است، بهبود وضع روحى و روانى به آرامش فرد منجر مى‏شود. آرامش بخشى همسر در روان‏شناسى و تجربه به اثبات رسيده است، ساپنيگتون مى‏گويد: افراد متأهل از لحاظ روانى و جسمانى نسبت به افراد مجرد كاركرد بهترى دارند، احتمالاً به خاطر حمايت دوجانبه‏اى كه در ازدواج به چشم مى‏خورد. (3) محيط گرم و روح افزاى خانواده، امنيت خاطر افراد را بيشتر مى‏كند و تكيه گاه مطمئنى براى ايجاد آرامش خواهد بود. نكته ديگر آن است كه ازدواج موفق، ايجاد دوستى و رابطه عميق عاطفى بين زن و شوهر است. هر انسانى در طول زندگى خود به همدم و همراز و محرم اسرار نيازمند است، محرمى كه بتواند نزديك فرد بوده و در طول زندگى همراهى اش كند و هنگام اضطراب و گرفتارى‏ها آرامش بخش او باشد. اين مهم فقط از ناحيه همسرى مهربان و دلسوز تامين مى‏شود، اگر چه دوستان نيز مى‏توانند چنين اثرى را داشته باشند، اما همسر فداكار نزديك‏ترين فرد به انسان است. نمونه چنين ايثارگرى‏ها را فقط ميان زن و شوهر مى‏توان ديد. همچنين مردان به طور مستقيم در جامعه با ناملايمات كارى و مشاغل سخت روبرو هستند، از اين جهت مى‏طلبد هنگام بازگشت به خانه با كانون گرم و عاطفه‏مندى روبرو شوند كه بيش از هر چيزى آرامش بخش باشد، نياز به امنيت خاطر، احتياج به معاشرت، نياز به درد دل، به تشويق و تمجيد نيز مقبوليت و جلب توجه، نياز به محبت، اگر به درستى و به موقع ارضا نشوند و از جاده اعتدال خارج گردند، (افراط و تفريط) زيان‏هاى فراوانى را در زندگى فردى و اجتماعى پديد مى‏آورند، محبت كردن و محبت ديدن، تعادل روانى زن و مرد را فراهم مى‏سازد. نكته آخر: ازدواج منشأ حفظ و نگه دارى شخص از انحرافات و بزهكارى‏هايى است كه مى‏توان در دوران عزبگى به سراغ او آيد. زندگى در حال تجرد با خطرات ناخواسته‏اى همراه مى‏شود. كشيده شدن به سمت انحرافات اخلاقى، نتيجه مجرد زيستن است، زيرا مجرد چون آرامش نخواهد داشت هيچ گونه مسئوليتى را نسبت به خود و ديگران احساس نخواهد كرد، همين مسئله موجب مى‏شود فعاليت و انرژى خود را در مسائل انحرافى صرف كند، به همين دليل است كه پيامبر گرامى (ص) فرمود: "عزب‏ها (افراد مجرد) برادران شياطين هستند". (4) نقش آرامش بخشى ازدواج كه در يك كلمه "لتسكنوا"(سوره روم آيه 21) آورده شده است، در عمل ديده مى‏شود، متأهلان كمتر به ناسازگارى‏هاى اجتماعى و بيمارى‏هاى روانى، از جمله خودكشى و انحرافات جنسى دچارند، در صورتى كه بين مجردان فراوان‏تر است. (5) خواهر محترم! بحث در اين باره فراوان و پاسخ گسترده به مجال بيشترى نياز دارد، ولى منابع مختلفى در اين زمينه وجود دارد كه به بعضى از آن اشاره مى‏شود: 1 - ازدواج، دكتر پاك نژاد. 2 - اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، (ج 2)، نوشته دكتر پاك نژاد 3 - بهداشت ازدواج، دكتر صفدر صانعى 4 - همسران برتر، دكتر غلام رضا افروز 5ـ جوان و آرامش روان به كوشش علي نقي فقيهي.پي نوشت ها: 1 - روم (30) آيه 21.2 - جوان و آرامش روان، به كوشش على نقى فقيهى، ص 135.3 - همان، ص 136. 4 - بحارالانوار، ج 100، ص 221.5 - شهيد پاك نژاد، اولين دا نشگاه و آخرين پيامبر، ج21، ص 79
کد سوال : 54203
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : نظر اسلام دربارة حفظ ظاهرچيست؟
پاسخ : اسلام از پيروان خود مي خواهد در بين مردم با عزت زندگي كنند و ظاهر خود را بيارايند و بدي هاي خود را آشكار نسازند، از اين رو جامة زيبا پوشيدن، مسواك كردن ، به مو شانه و روغن زدن، معطر بودن و خلاصه خود را آراستن در حال عبادت و معاشرت نيكو با مردم داشتن، از مستحبات مؤكد و جزء برنامة روزانه مسلمانان است. قرآن مجيد از فقيراني كه با حفظ ظاهر آبرومندانه زندگي مي كنند، ستايش مي كند و مي فرمايد: "آنان به قدري عفيف اند كه اگر كسي از وضع واقعي آنان آگاه نباشد، فكر مي كنند ثروتمند هستند. اينان با عزت نفس هرگز از مردم چيزي نمي خواهند".(1) تظاهر به داشتن و بي نيازي، نشانگر مناعت طبع و روحيه عزت طلبي است و غير از رياكاري و فريب دادن است. اگر حفظ ظاهر براي خودنمايي و فخر فروشي باشد، رياكاري است و از نظر اسلام گناه حساب مي شود. بنابراين حفظ ظاهر به معناي تجويز نفاق و دورويي نيست كه اين حالت، خطرناك ترين و بدترين حالت است. انساني كه سعي كند خود را در ظاهر انسان خوب و موجه جلوه دهد، اما در باطن برخلاف آن باشد، بسيار ناپسند است.حفظ ظاهر و به ظاهر خوب نشان دادن تا زماني پسنديده است كه موجب اشاعه بدي و از بين رفتن قبح زشتي و اخلاق ناپسند نشود.نيز حفظ ظاهر باعث شود انسان با خود بينديشد كه اگر ظاهر خوب دارم، سعي نمايم كه باطنم نيز مطابق با ظاهر باشد. اگر غير از اين باشد، نفاق و دورويي است.رسول اكرم (ص) به "معاذ بن جبل" فرمود: "برحذر باش از اين كه در ظاهر ، نشانه هاي نيكوكاران در تو باشد و در باطن ، فاقد آن ها باشي و در قيامت با رياكاران محشور گردي".(1)در جاي ديگر مي فرمايد: "از خشوع تصنعي و نفاق آلود بپرهيزيد و آن اين است كه بدن آدمي حالت تواضع به خود بگيرد، ولي قلب خاضع نباشد".(2)آن چه مهم است، انگيزه حفظ ظاهر است. اگر خودنمايي باشد، نوعي رياكاري و ناپسند است اما اگر براي حفظ عزت نفس دوري از ذلت باشد، پسنديده است.پي نوشت ها : 1 - بقره (2) آيه 273.2 - گفتار فلسفي، اخلاق، ج2، ص 146.3 - تحف العقول ، ص 100.