• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 292
تعداد نظرات : 501
زمان آخرین مطلب : 5142روز قبل
خاطرات و روز نوشت

سلااااااام به همه ی دوستان گل تبیانی و بقیه....

............

خوب دانش آموزان گرامی كارنامه هاتونو گرفتین؟؟؟؟؟؟؟؟مال من كه خیلی عالی بود...امیدوارم برای شما هم عالی باشه...البته درسته نسبت به سالهای قبل كمتر بوده ولی خوب بود.....معدل منكه شد 18.68 مال شما چی؟؟؟؟؟؟؟؟دلم برای همتون تنگ شده.......

دوشنبه 1/4/1388 - 14:4
خانواده
چشم من بیا منو یاری بكن... گونه هام خشكیده شد كاری بكن... اونكه رفته دیگه هیچوقت نمیاد... تا قیامت دل من گریه میخواد... هرچی دریا رو زمین داره خدا... با تموم ابرای آسمونا ... كاشكی میداد همه رو به چشم من... تا چشام بهار بهار گریه كنن... اونكه رفته دیگه هیچوقت نمیاد... تا قیامت دل من گریه میخواد... قصه ی گذشته های خوب من... خیلی زود مثل یه خواب تموم شدن... حالا باید سر رو زانو بذارم... تا قیامت اشك حسرت ببارم... دل هیشكی مثل من غم نداره... مثل من غربت و ماتم نداره... حالا كه گریه دوای دردمه... چرا چشمم اشكشو كم میاره؟؟؟... خورشید روشن ما رو دزدیدن... زیر اون ابرای سنگین كشیدن... همه جا رنگ سیاه ماتمه... فرصت موندنمون خیلی كمه... اونكه رفته دیگه هیچوقت نمیاد... تا قیامت دل من گریه میخواد... سرنوشت چشاش كوره نمیبینه... زخم خنجرش میمونه رو سینه... لب بسته سینه ی حلقه به گوش... قصه ی موندن آدم همینه... اونكه رفته دیگه هیچوقت نمیاد... تا قیامت دل من گریه میخواد...!!!
سه شنبه 12/3/1388 - 11:40
خانواده

تقدیم به تمام عشاق و دردمندانی که در راه عشق فنا شدن

دوباره باز خواهم گشت

نمی دانم چه هنگام٬از کدامین راه

ولی یکبار دیگر باز خواهم گشت

و چشمان تو را با نور خواهم شست

به دیوار حریم عشق یکبار دگر٬من تکیه خواهم کرد

رسوم عشق ورزی را دوباره زنده خواهم کرد

به نام عشق و زیبایی٬دوباره خطبه خواهم خواند

چهارشنبه 30/2/1388 - 12:10
محبت و عاطفه

در لا به لای لب هایت لبخندی بود

به زیبایی سیب سرخ

که بوی عشق می داد..

لبخندت را

به عطر کلامی آمیختی

و در هوا پراکندی

تا آسمانی شد پر از باران

پر از خورشید

و رنگین کمان عاشقی را

در من تاباند....

چهارشنبه 30/2/1388 - 12:8
خاطرات و روز نوشت

سلام بچه ها....برام یه اتفاقی افتاده كه ناحق...تورو خدا برام دعا كنید....التماس دعا دارم از همتون...دوستدار شما زهرا...

sedayenefrat@yahoo.com
سه شنبه 29/2/1388 - 11:30
محبت و عاطفه

پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند . .
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشیم جائی از بدنت آسیب دیدگی یا شکستگی نداشته باشه "
پیرمرد غمگین شد، گفت خیلی عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست .
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند :
او گفت : همسرم در خانه سالمندان است. هر روز صبح من به آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. امروز به حد كافی دیر شده نمی خواهم تاخیر من بیشتر شود !
یكی از پرستاران به او گفت : خودمان به او خبر می دهیم تا منتظرت نماند .
پیرمرد با اندوه ! گفت : خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد . چیزی را متوجه نخواهد شد ! او حتی مرا هم نمی شناسد !
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است !

سه شنبه 29/2/1388 - 11:23
محبت و عاطفه
مرد به زن گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.زن لبخندی زد و گفت ممنونم تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال زن خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از مرد خبری نبود..زن با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی...شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و  دیگر چیزی نفهمید...چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!زن نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:  سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)زن نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به زن داده بود..آرام اسم مرد را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم..
يکشنبه 27/2/1388 - 13:0
خانواده

روی آن شیشه تبدار تورا "ها" کردم،

اسم زیبای تورابانفسم جاکردم،

شیشه بدجوردلش ابری وبارانی شد،

شیشه رایک شبه تبدیل به دریاکردم،

باسرانگشت کشیدم به دلش عکس تورا،

عکس زیبای تورا سیرتماشا کردم

يکشنبه 27/2/1388 - 12:44
خانواده
دوستت دارم چون تنها ترین فکر تنهایی منیدوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منیدوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منیدوستت دارم چون زیباترین خاطرات منیدوستت دارم چون به یک نگاه،عشق منی
يکشنبه 27/2/1388 - 12:41
خانواده
پرسیدم از یه عاشقی گفتم بگو از زندگیت ، از قلب بیمارت بگو از مستیو دیوانگیت ، گفتش که حالم دیدنیست از این وان بشنیدنیست ، خنده حرام است بر لبم حالم دگر افسردنیست ، گفتش که در جمع گلی گل را پسندیدم به دل ، بوی خوشش را با امید با شاخه مالیدم به دل ، گفتم بهش ای آشنا از بهر گل افسون شدی ، در نزدیک گل آشنا بیچاره و مجنون شدی ، گفتش گلم ماه هستو بس اسمش بود در هر نفس ، عشقم خدایی صادق است خالی ز هر فحش و هوس .
شنبه 26/2/1388 - 11:30
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته