• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 380
تعداد نظرات : 62
زمان آخرین مطلب : 5960روز قبل
شعر و قطعات ادبی
 

بسم الله الرحمن الرحیم

اصحاب گویا با زبان حال به اهل بیت (علیهم السلام)عرضه مى داشتند :

از مناى كعبه گر امروز رخ برتافتیم *** وعده گاه كربلا را چون منا خواهیم كرد

گر وداع از زمزم و ركن و صفا بنموده ایم *** كربلا را ركن ایمان از صفا خواهیم كرد

تا كه بشناسند مخلوق جهان خلاّق را *** خویش را آیینه ایزد نما خواهیم كرد

از پى درمان درد جهل ابناى بشر *** نینواى خویش را دار الشفّا خواهیم كرد

از پى آزادى نوع بشر تا روز حشر *** پرچم آزاد مردى را بپا خواهیم كرد

ظلم را معدوم مى سازیم و پس مظلوم را *** با شهامت از كف ظالم رها خواهیم كرد

كاخ استبداد را با خاك یكسان مى كنیم *** پس بناى عدل را از نو بنا خواهیم كرد

انقلاب مذهبى تا در جهان آید پدید *** از نداى حقّ جهان را پُر صدا خواهیم كرد

 برگرفته از کتاب با كاروان نور به نویسندگی استاد حسین انصاریان

دوشنبه 24/10/1386 - 13:19
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

زمینه های قیام سید الشهداء(علیه السلام)- 3

خصیصه های جاهلی

آنچه جامعه عرب را به تباهی كشیده و در گوشت و خون آنها رخنه كرده بود را نمی توان در چند سطر  به بیان نشست اما برخی از آنها را می توان چینن بر شمرد:

بت پرستی، خرافه اندیشی، زمامداری لجام گسیخته، تعصبات بی جهت بر قبیله، زبان و نسب، غرور و تكبر توانگران، جنگ های ممتد قبیله ای، تفرق سیاسی، تبعیت كوركورانه از نیاكان، شرب خمر، تعدی به نوامیس، قساوت و شقاوت، جهل و تحجر، ادبیات بی محتوا و...

اما طلوع اسلام همراه بود با مبارزات جدی بر علیه این خصلت های ناپسند و به عبارت دیگر، اسلام یك تحول همه جانبه در زندگی فردی و اجتماعی اعراب به دنبال داشت. ارمغانی كه اسلام برای آنها داشت عبارت بود از: یكتا پرستی، حاكمیت اولیاء الهی، پرورش قلمرو فكری، گسترش تجارت، دوری از تشریفات، وحدت سیاسی، ترویج فضایل و كمالات انسانی، كرامت نفس، عدالت و حق گرایی، ایثار و فداكاری، وحدت و برادری، تحول ادبی، انقلاب در نظام اقتصادی و ...

جریانهای مخرب و خزنده

تلاش رسول مكرم اسلام بر این بود كه این ارزشها جایگزین خصیصه­های پیشین اعراب شود اما رخنه بعضی حركت ها در میان مسلمانان مانع از به ثمر نشستن این آرزو بود. و پس از رحلت پیامبر(ص) و با وجود 23 سال تلاش بی وقفه ایشان برای هدایت مردم نیز این جریانات همچنان مشكل آفرین بودند.

این جبهه خطرناک که به جبهه نفاق معروف است متشکل از چند طیف بود؛ نخست آنانکه از روی طمع اسلام آورده بودند، دوم آنانکه از روی ترس، تظاهر به اسلام می نمودند، وسوم کسانیکه در اثر سستی ایمان، خواسته یا نا خواسته در خدمت کفر ونفاق بودند(هرچند گروه سوم، اصطلاحا منافق نامیده نمی شوند).

منافقان از ابتدای طلوع اسلام سعی در توقف حرکت روبه­رشد آن داشتند اما پس از استیلای مطلق اسلام بر همه مناطق و قدرت یافتن دین جدید، و پس از آنکه منافقان چاره ای جز پذیرفتن اسلام ندیدند به فکر آن افتادند که این مکتب نو بنیاد را در جهت تامین منافع خود سوق و گسترش دهند.

برخی از فعالیت­های منافقان در عصر رسالت را می توان چنین برشمرد: تضعیف سپاه اسلام در جنگ­های احد، خندق و تبوک، خدمت به یهود بنی نضیر، القاء شبهه و ایجاد تردید در مبانی عقیدتی، تضعیف ­شخصیت و قداست پیامبر اکرم(ص)، جعل حدیث، اجتهاد در برابر اوامر صریح رسول خدا(ص) و ...

 با فرارسیدن سال دهم هجری و اعلام رسمی خلافت علی بن ابی طالب(ع) در غدیر خم، جبهه نفاق فعالیت جدی­تری را آغاز کرد. این جبهه، عناصر خود را در مدینه جمع نمود و در انتظار رحلت رسول خدا(ص)بود تا برنامه­های خود را به اجرا گذارد. پیامبر(ص) نیز جهت برهم زدن این اجتماع، عملیات بزرگی را به طرف رومیان طراحی نمود و اسامه بن زید را به فرماندهی سپاه اسلام منصوب کرد و از همه مسلمانان خواست زیر  پرچم اسامه، برای جهاد حرکت نمایند تا به این ترفند جبهه نفاق منحل شود. اما پس از چند روز پیامبر اکرم(ص) مطلع شد که در حرکت سپاه، سستی ایجاد شده است، ازاین رو با همان حال بیماری به میان سپاه آمدند و مسلمانان را تحریص و تهییج نمودند و چندین بار آنها را بر  پیروی از دستور، امر نمودند اما تخلف عده ای از صحابه به بهانه  های واهی مانع از حرکت سپاه اسامه شد و با رحلت رسول خدا(ص) همه سپاه به مدینه بازگشت.(3)

حرکت بعدی منافقان و ضربه مهلکی که بر پیکره اسلام وارد شد ممانعت از نوشته شدن وصیت رسول خدا(ص) در لحظات آخر عمر ایشان بود. واقعه ­ای که به "مصیبه یوم الخمیس" معروف شد. پس از آنکه پیامبر اکرم(ص) متوجه تمرد و بازگشت عده ای از مسلمانان از سپاه اسامه شدند تصمیم گرفتند خلافت علی(ع) را در محضر اصحاب مکتوب نمایند. اما همان افرادی که از رفتن به جبهه جنگ سر باز زده بودند و مترصد آخرین لحظات عمر پیامبر(ص) بودند از تدوین منویات ایشان جلوگیری نمودند و کلماتی در آن مجلس صادر شد که قلم از بیان آن شرم دارد.

پس از رحلت رسول خدا(ص)، بهترین جایگاه برای پیشبرد مقاصد منافقان، سقیفه بود، که پیامدهای سوء فرهنگی و اجتماعی را همچون مهجوریت اهل بیت(ع)، جلوگیری از نشر احادیث پیامبر(ص)، جعل حدیث ، اجتهاذات بی­اساس به دنبال داشت.

 

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

دوشنبه 24/10/1386 - 13:17
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

حر بن یزید ریاحى قسمت اول

حرّ توبه كرد ، یعنى به رهبرى یزید و یزیدیان پشت پا زد ، و امامت حضرت حسین و پدر و جدّش (علیهم السلام) را پذیرفت ، با این كه یقین داشت دست برداشتن از یزید و روى آوردن به حضرت حسین (علیه السلام)كه انقلابى كامل و جامع در حیات او بود ، به قیمت كشته شدنش تمام مى شود .

او توبه كرد و در كاروان نور قرار گرفت و مدال اولیاء اللهى و اصفیاء اللهى و احباء اللهى را به سینه جان گرفت ، و جزء انصار دین و انصار رسول اللّه و امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و امام مجتبى و حضرت سید الشهداء (علیهم السلام)شد .

بر ما واجب است اگر در گذشته عمر آلوده بودیم همانند حرّ از رهبرى هوا و هوس و شهوات و امیال و بت بى جان و جاندار دست برداریم ، و به رهبرى امام معصوم گردن نهیم تا به سعادت دنیا و آخرت و آزادى از خزى دنیا و عذاب آخرت برسیم .

حرّ با این كه از فرماندهان لشگر یزید بود و اجیر بنى امیه ، ولى در برخورد با حضرت حسین (علیه السلام) در دو مرحله ادب نشان داد ، و همین ادب كه بارقه الهى است ، براى او زمینه ساز توبه و انابه و جبران گذشته و روشنى آینده تا ابد شد .

اوّل ، امام به وقت ظهر به مؤذّن خود ـ حجّاج بن مسروق ـ فرمود : اذان بگو . امام به حرّ فرمود : آیا نمازت را به همراه یاران خود خواهى خواند ؟ حرّ گفت : نه ، بلكه نماز را با تو مى خوانم .

به هر حال با هزار گونه ملاحظات و حیثیّات مبارزه ، باید خود و هزار نفر را به این گونه تواضع رهبرى نماید .

این ادب بارقه اى است از توفیق و منشأ توفیق نیز خواهد شد ، چیرگى بر نفس ، توانایى هاى تازه به تازه به او خواهد داد ، و به اندازه اى او را نیرومند مى دارد كه هنگامى كه در بحران انقلاب است و سى هزار برابر قوّه خود را بر ما فوق خود مى بیند ، توانا باشد حیثیّت خود را نبازد ، و به توانایى اراده ، پیروز و چیره بر قواى خارج ، و ثقل و فشار آن ها گردد .

گویى در وجود حرّ دو حوزه قوه ـ یكى از قدرت ادب و دیگر از توانایى ـ ، فراهم است كه هر یك جامع جهان خود ، و هر یك به تنهایى صاحب خود را مجتمع و خداوندگار آن جهان مى كند ، و از اجتماع مجموع ، محیطى قهّار و زورمند به نظر مى آید .

دوّم ، امام (علیه السلام) ، پس از نماز عصر رو به جانب مردم كرد و فرمود :

« اى مردم ! شما اگر خدا ترس باشید و حقّ را براى خداوند حقّ بشناسید خدا از شما بهتر خشنود خواهد بود . ما كه اهل بیت محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) هستیم به ولایت این امر اولى مى باشیم تا مردم دیگر ، كه ادّعا مى كنند آنچه را حقّ ندارند ، و در میان شما به گناه و به ظلم و تعدّى رفتار مى كنند ، اما اگر حاضر نیستید جز به كراهت و بى میلى از ما و به جهالت حقّ ما و رأیتان اكنون غیر از آن است كه فرستادگان شما به من رساندند و نامه ها و مراسلات شما براى من آمد ، اینك منصرف مى شوم و از پیش شما برمى گردم » .

حرّ مسئله مراسلات و نامه ها را منكر شد و گفت :

به خدا قسم ما نمى دانیم این مراسلات كه ذكر مى كنى چیست ؟

حسین فرمود :

« اى عقبه بن سمعان ! آن خورجین را كه نامه ها و مراسلاتشان میان آن است بیرون آر » .

او رفت و خورجین را بیرون آورد، مملوّ از نامه ها بود، همه را در مقابلشان ریخت.

حرّ عرض كرد :

ما از آن ها نیستیم كه مراسله به تو نوشته اند ، ما امر داریم كه همین كه تو را ملاقات كردیم از تو مفارقت نكنیم تا تو را به كوفه برده بر عبید اللّه وارد كنیم .

امام فرمود :

« مرگ به تو از این آرزو نزدیك تر است » .

و بعد از آن رو به یارانش فرمود : و امر كرد سوار شوید . آن ها سوار شدند و منتظر ماندند تا زنها نیز سوار شوند . فرمود : برگردانید . رفتند كه برگردند . سپاه حرّ جلو آمد و مانع از بازگشتن آنان به سوى مكّه یا مدینه شد .

امام به حرّ فرمود :

« مادرت به عزایت بنشیند چه مى خواهى ؟ »

حرّ گفت :

هان ، به خدا اگر دیگرى از عرب این كلمه را به من مى گفت ، من واگذار نمى كردم و مادرش را به شیون و فرزند مردگى نام مى بردم . و حتماً پاسخ او را مى دادم هرچه باداباد و لكن به خدا من حقّ ندارم كه مادر تو را ذكر كنم مگر به نیكوترین وجه كه مقدور باشد .

در هر صورت حرّ با مانع شدن از حركت امام ، آن حضرت را به محاصره ارتش بنى امیّه انداخت . او در روز عاشورا با اندكى تأمّل به خود آمد و بر زشتى كار واقف شد و عزم بر ترك فرماندهى و سرورى و مال و منال و حكومت و زن و بچه و همه هستى خود جزم كرد و به خود گفت : به خدا قسم چیزى را بر مینوى بهشت اختیار نمى كنم و برنمى گزینم اگرچه قطعه قطعه شوم ، اگرچه سوخته شوم .

سیّد بن طاوس مى گوید : بسان آن كس كه روى به وادى ایمن برود مى رفت و مى نالید و مى بالید .

برگرفته از کتاب با كاروان نور به نویسندگی استاد حسین انصاریان

دوشنبه 24/10/1386 - 13:16
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

حیات پس از مرگ صفحه 96 الی 99

 امام صادق علیه‏السلام فرمود: «وقتی مؤمن به دیدار خانواده‏اش می‏آید، آنچه كه او را خوش آید، می‏بیند و كارهای ناپسند از او پوشیده می‏گردد؛ امّا وقتی كافر به دیدار خانواده‏اش می‏رود، آنچه كه او را غمین نماید، بر او نمایان می‏شود و كارهای پسندیده از او پوشیده می‏گردد».2

از امام كاظم علیه‏السلام سؤال شد: مؤمن چه مدت یكبار به دیدار خانواده‏اش می‏رود؟

امام كاظم علیه‏السلام فرمود: «به قدر مرتبه و درجه خود به دیدار خانواده‏هایشان می‏روند».

سؤال شد: چه هنگام؟

حضرت فرمود: «هنگام ظهر كه آفتاب از بلندی زدوده می‏شود».

سؤال شد: در چه شكل؟

________________________________________

«[یأتی المیت] فی صورة طائر لطیف؛ یسقط علی جدرهم، و یشرف علیهم؛ فإن رآهم بخیر؛ فرح، و إن رآهم بشر و حاجة حزن واغتم».

2 . «الكافی»، ج3، ص230. «بحار»، ج6، ص256. «لئالی الاخبار»، ج4، ص256:

«ان المؤمن لیزورأهله؛ فیری مایحب و یستر عنه مایكره. و إن الكافر لیزور أهله؛ فیری مایكره و یستر عنه مایحب...».

________________________________________

فرمود: «به شكل گنجشك یا كوچك‏تر از آن!».1

یادآوری می‏شود كه برزخیان، چون از بدن لطیف مثالی(شبیه اجسام جن و ملائكه) برخوردارند؛ در هنگام دیدار خود از دنیا، دیده نمی‏شوند.2

حكایتی پندآمیز

در پایان این گفتار، با ذكر حكایتی به ترسیم سیمای روشن‏تری از این جهان می‏پردازیم. ماجرای زیر را از كتاب «خزائن» مرحوم علامه نراقی قدس‏سره بیان می‏كنیم. ایشان این حكایت را از زبان یاری صدیق و دوستی مورد اعتماد چنین بازگو می‏نماید:

«در ایام جوانی با پدرم و جمعی از دوستان، هنگام عید نوروز، دید و بازدید می‏كردیم. برای دیدار یكی از آشنایان به طرف خانه‏اش ـ كه نزدیك قبرستان بود ـ رفتیم. گفتند: خانه نیست.

یكی از همراهان، پیشنهاد كرد كه برای رفع خستگی و زیارت اهل قبور، سری به قبرستان بزنیم. وقتی به آنجا رسیدیم، یكی از رفقا

________________________________________

1 . «الكافی»، ج3، ص231. «بحار»، ج6، ص257:

ـ یزور المؤمن اهله؟ قال علیه‏السلام : «نعم».

ـ فی كم؟ قال: «علی قدر فضائلهم منهم من یزور فی یوم و...».

ـ فی ای ساعة؟ قال: «عند زوال الشمس».

ـ فی ای صورة؟ قال: فی صورة العصفور، أو أصغر من ذلك!».

2 . البته گاهی كه مصلحتی یا پند و عبرتی برای اهل دنیا در كار باشد (مانند اجسام جن و ملائكه كه بعضی مواقع به اذن خدا ظاهر می‏شوند) چهره برزخیان نیز آشكار می‏گردد.

________________________________________

به شوخی رو به قبری كرد و گفت: ای صاحب قبر! در این روز عید به دیدار تو آمدیم؛ از ما پذیرایی نمی‏كنی؟

ندایی برخاست كه هفته دیگر همه میهمان من هستید!

همگی شگفت‏زده شدیم و گمان بردیم كه تا هفته آینده بیشتر زنده نیستیم. به سروسامان دادن كارهای خود پرداختیم؛ امّا در روز موعود از مرگ خبری نشد. با هم به سر همان قبر رفتیم؛ گفتیم: شاید منظور چیزی غیر از مردن بوده است.

یكی از ما گفت: ای صاحب قبر! به وعده خود وفا كن. صدایی آمد: بفرمایید! ناگهان، باغی در نهایت طروات و صفا، درختان سر به فلك كشیده، انواع میوه‏ها، نهرهای جاری و مرغان خوش الحان، نمایان گشت!

در وسط باغ به عمارت با شكوهی رسیدیم كه شخصی در نهایت زیبایی آنجا نشسته و جمعی ماهرو، كمر خدمت او به میان بسته؛ چون ما را دید، از جا برخاست و خوش آمد گفت و از اینكه هفته گذشته مجاز به پذیرایی نبود، پوزش خواست.

پس از ساعتی كه با طعامها و شربتهای گوارای آن سامان از ما پذیرایی شد، تا بیرون باغ بدرقه‏مان كرد.

پدرم در هنگام خداحافظی از او پرسید: شما كیستی كه از چنین دستگاه گسترده‏ای بهره‏مندی؟

فرمود: من كاسب فلان محله هستم و به دو سبب بدین مقام دست یافتم: هرگز در كسبم كم‏فروشی نكردم و دیگر هیچگاه نماز اول

وقت را ترك نگفتم».1

________________________________________

1 . «خزائن»، ملا احمد نراقی، [به نقلِ «معاد»، ص35 ـ 36].

برگرفته از کتاب حیات پس از مرگ به نویسندگی علــی‏محمّد اســدی

دوشنبه 24/10/1386 - 13:15
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

ادب یاران حسین در برابر حسین

آنچه را در رابطه با ادب یاران حضرت سید الشهداء (علیه السلام) در سطور ذیل ذكر مى شود از امام عابدان ، مولاى عاشقان ، زینت عبادت كنندگان حضرت سجّاد (علیه السلام) روایت شده است .

روز تاسوعا بپایان رسید و شام شد . شب عاشورا بر جهان دامن گسترد و این مرغك سیاه ، سرزمین كربلا را زیر بال هاى پهناور در خود جاى داد .

حضرت حسین (علیه السلام) بخشى از شب را با یاران گذراند ، و بخشى را به عبادت ، و قسمتى را به آماده شدن براى رزم بامداد .

در آغاز شب در جمع یاران به سخن پرداخت . نخست حمد و ثناى خدا را به جاى آورد ، و ذات احدیّت را در تنگى و سختى درود گفت :

 اَثْنى عَلَى اللّهِ اَحْسَنَ الثَّناءِ وَاَحْمَدُهُ عَلَى السَّراءِ وَالضَّراءِ

چنان چه در آسایش و خوشى سپاس مى گفت ، به نعمت هایى چند از نعمت هاى الهى اشاره كرد ، نعمت هایى كه ویژه خود او بود و نعمت هایى كه دگران با وى شریك بودند ، باز هم خدا را سپاس گفت و بخواست كه او و یارانش را در زمره سپاسگذاران قرار دهد .

نخست به نعمت رهبرى و امامت اشاره كرد ، كه خداوند خاندانش را بدان موهبت عظمى سرافراز ساخت . نعمت دوّم زادگى پیامبر بود كه وجودش از آن نور پاك ریشه گرفته است . نعمت دیگر دانش و دانستن قرآن و كتاب خداى بود . فقاهت در دین و پى بردن به حقیقت احكام و قوانین اسلام ، نعمت دیگرى بود كه بآن اشاره كرد ، و خداى را دگر باره در برابر نعمت هاى گوش و چشم و دل سپاس گذارد ، آنگاه با یاران به سخن پرداخت و چنین گفت :

من یارانى باوفاتر و بهتر از یاران خود سراغ ندارم ، و اهل بیتى را بهتر و حقّ شناس تر و برتر از اهل بیت خود نمى شناسم ، خداى به همگى پاداشى نیكو عطا فرماید .

پر روشن است كه ما را با این مردم روزى خواهد بود ! و چه روزى ؟ روزى سیاه و خونین ، من بیعت خود را از شما برداشتم و حقّى بر گردن شما ندارم . شما همگى آزاد هستید ، مى خواهید بروید یا بمانید اینك شب فرا رسیده ، و تاریكى جهان را فرا گرفته ، مى توانید از این تاریكى استفاده كرده و خود را از دید دشمن نهان داشته به هر سو كه مى خواهید بروید ، و هر كدام از شما دست یك تن از اهل بیت مرا گرفته ببرید ، و در بیابان ها و شهرها پراكنده شوید ، تا وقتى كه خداى فرجى كند . این مردم با من كار دارند و بس ، اگر بر من دست یافتند دیگرى را فراموش كرده به او كارى نخواهند داشت .

كلام حضرت كه به پایان رسید حضرت عبّاس بن على (علیه السلام) آن علمدار جوانمرد از جاى برخاست و چنین پاسخ داد :

چرا برویم ؟ آیا برویم كه پس از تو زنده بمانیم ؟ ! خداى چنین روزى را نیاورد .

خویشان دیگر نیز با عباس هم سخن شدند و گفته او را گفتند . حسین (علیه السلام)به عمو زادگانش ـ زادگان عقیل ـ روى كرده و گفت :

شماها شهید داده اید ، بس است ، شهادت مسلم براى شما كافى است اذن مى دهم كه همگى بروید و اینجا نمانید .

پاسخ عقیلیان این بود :

به خدا سوگند نخواهیم رفت ، بلكه جان و مال و خاندانمان را در راه تو فدا خواهیم كرد ، در پیشگاه تو نبرد كرده و با تو كشته خواهیم شد ، خداى ماندن پس از ترا زشت گردانیده است .

سخن از بنى هاشم گذشت و نوبت پاسخ به یاران رسید .

نخست مسلم بن عوسجه از جاى برخاست و گفت :

آیا از یارى تو دست برداریم و عذرى در پیشگاه خدا نداشته باشیم ؟ ! به خدا قسم از دامان تو دست برنمى دارم ، تا با نیزه ام سینه هاى این مردم را سوراخ كنم . از دامانت دست نمى كشم تا شمشیر در دست دارم و قدرت نبرد در خود ببینم . اگر سلاحى در دست نداشته باشم با سنگ خواهم جنگید . از دامان تو دست بر نمى دارم تا خدا بداند كه پس از پیامبرش عترتش را تنها و بى یار و یاور نگذاشته ایم . اگر بدانم كشته مى شوم سپس زنده مى شوم ، دوباره كشته مى شوم و سوزانده مى شوم و خاكسترم را بر باد مى دهند و هفتاد بار با من چنین كنند ، از یارى تو دست بر نمى دارم تا در راه تو جان دهم ، در حالى كه بجز یك مرگ بیش نیست و پس از مرگ ، بهشت خداى ، بهشتى كه پایان ندارد .

آنگاه زهیر از جاى برخاست و گفت :

اگر مى دانستم كه هزار بار مرا مى كشند و زنده مى كنند و بدین وسیله مى توانم مرگ را از تو و جوانانت دور كنم آماده هستم كه هزار بار كشته شوم .

دیگر یاران متّفق القول گفتند :

به خدا قسم كه از تو جدا نخواهیم شد ، جان هاى ما همگى فداى تو باد ، از تو با دست و سر دفاع مى كنیم وقتى كه كشته شدیم كارى نكرده ایم و بر تو منّتى نداریم فقط انجام وظیفه بوده است .

به ابن بشیر حضرمى خبر دادند : پسرت در مرزى اسیر شده .

گفت : مى دانم و پاى خدا حسابش مى كنم و جان خود را نیز نمى خواهم كه پسرم اسیر باشد و من زنده بمانم .

حضرت حسین (علیه السلام) فرمود : خدا تو را رحمت كند ، برو براى نجات پسرت كوشش كن . بیعتم را از تو برداشتم .

ابن بشیر گفت :

درندگان مرا بدرند ، و زنده زنده بخورند اگر از تو جدا بشوم .

آنگاه حسین همگى یاران را مخاطب قرار داده گفت :

من فردا كشته خواهم شد و شما همگى كشته خواهید شد و یك تن از شما زنده نخواهد ماند . یاران گفتند : حمد خداى را كه چنین منّتى بر ما نهاد كه حضرتت را یارى كرده ، و به شرف شهادت با تو نائل شویم ، اى فرزند رسول خدا ! دریغ مدار كه در بهشت با تو باشیم و در درجه تو بسر بریم .

حسین (علیه السلام) گفت : خدا به همه شما پاداشى بزرگ عطا كند .

قاسم جوان نورس ، برادر زاده حسین از عمو پرسید : آیا من هم فردا كشته خواهم شد ؟

حسین پرسید : پسرم كشته شدن نزد تو چگونه است ؟

پاسخ داد : از عسل شیرین تر .

حسین (علیه السلام) گفت : آرى ، تو هم كشته خواهى شد ، كودك شیرخوار من عبداللّه نیز كشته خواهد شد .

قاسم گفت : شیرخوار ! شیرخوار هم كشته خواهد شد ؟ ! مگر این مردم به زنان و كودكان نیز حمله مى كنند و از آن ها دست بردار نیستند ؟ !

این بود ادب یاران حضرت حسین (علیه السلام) و سلامت و صفاى روح آنان كه تحت هیچ شرایطى حاضر به جدا شدن از حقّ نبودند . گرچه حضرت حسین (علیه السلام)به آنان فرمود : من بیعتم را از شما برداشتم و حقّم را بر شما حلال كردم مى خواهید بروید آزادید . ولى آن قوم باعزّت و آن آسمانیان باكرامت ، عاشقانه در كنار حضرت حسین (علیه السلام)ماندند و عاشقانه به شرف شهادت در ركاب او نائل آمدند .

بیاییم در حالات و افعال و اخلاق ، و معاشرت و برخورد با دین و آیین و برخورد با عمر و وقت ، و خلاصه در همه امور ، به خصوص نسبت به حقّ و قرآن و پیامبر و امامان معصوم هم چون اصحاب حضرت حسین (علیه السلام)ادب را رعایت كنیم ، تا گوهر سعادت دنیا و آخرت را در این معامله نصیب خود كنیم ; معامله اى كه در آن تا ابد اقاله اى وجود نداشته باشد .

برگرفته از کتاب با كاروان نور به نویسندگی استاد حسین انصاریان

يکشنبه 23/10/1386 - 19:27
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

از خدا جوییم توفیق ادب

یاران حضرت حسین (علیه السلام) این خداوندگاران فضیلت ، به رفتارشان و گفتارشان معنویّات اسلام را مجسّم مى دارند ، و بسان سروشى آسمانى حقایق اسلام را به جهان ما فرود مى آورند ، و ما را از شكوه وحى و عظمت سروش آسمانى كه در مرتبه اول مغزها را بجوش آورده و دل ها را از عظمت فرا گرفته بود ، خبردار مى كنند .

كردار اینان براى هم كیشان در آماده كردن آنان براى توجّه به خداى كائنات از سروشى غیبى كمتر نیست ، و انضباط اسلامى را در این افراد خردمند آیین شناس به طور كامل مى توان دید .

پیام این شهیدان كوى فضیلت ، و این نیك نامان عرصه گاه كرامت ، به تمام هم كیشان این است كه : بیایید ادب نسبت به حقّ را كه در عبادات ما جلوه دارد ، و ادب نسبت به پیامبر (صلى الله علیه وآله) را كه در تسلیم ما نسبت به او دیده مى شود ، و ادب نسبت به قرآن را كه در عمل و اخلاق ما مشاهده مى گردد ، و ادب نسبت به امام و رهبر را كه در هدیه كردن جانمان در راه او ملاحظه مى شود ، تماشا كنید . و شما هم در هر كجا و هر موقعیتى و هر شرایطى و هر دوره اى هستید همانند ما به خدا و قرآن و پیامبر و امام معصوم ادب كنید . نماز را با تمام شرایط فقهى و معنویش بپا بدارید . زكات مال بپردازید امر بمعروف كنید . و نهى از منكر نمایید .

این ادب حسین و یاران او در فضاى حیات و زندگى بود ، و این همه ثمره طاعت خدا و رسول تا پایان حیات بود .

 اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلاةَ وَاتَیْتَ الزَّكاةَ وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَیْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَاَطَعْتَ اللّهَ وَرَسُولَهُ حَتّى اَتاكَ الْیَقینْ

بى نماز ، آلوده به كبر است ; آن هم از نوع كبرى كه ابلیس را از اطاعت امر حقّ در سجده به آدم باز داشت .

خوددارِ از زكات ، بخیل است ; بخلى كه مانع انجام هر خیرى از جانب انسان است ، و عامل و علت عذاب انسان در قیامت .

 . . . وَالَّذِینَ یَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَاب أَلِیم 

و كسانى را كه طلا و نقره مى اندوزند و آن را در راه خدا هزینه نمى كنند ، به عذاب دردناكى مژده ده .

تارك امر بمعروف سست كننده خوبى ها در حیات اجتماعى ، و تعطیل كننده نهى از منكر تقویت كننده زشتى ها در خیمه زندگى است .

آن كه جداى از نماز و زكات است ، آن كه تارك امر به معروف و نهى از منكر است ، هم سو با حزب یزید و همراه با كاروان ظلمت است .

 

از خدا جوییم توفیق ادب *** بى ادب محروم گشت از فیض رب

بى ادب تنها نه خود را داشت بد *** بلكه آتش در همه آفاق زد

از ادب پر نور گشته این فلك *** وز ادب معصوم و پاك آمد ملك

اوج كرامت كاروان نور ، ادب آن در برابر خدا و پیامبر و قرآن و اهلبیت بود ، و فریاد رسایشان از میان امواج خون پاكشان همه را به این واقعیّت دعوت مى كند . بر همگان واجب شرعى و اخلاقى است كه دعوت آنان را اجابت كنند ، ور نه در دنیا گرفتار خزى و در آخرت دچار عذاب مى شوند .

برگرفته از کتاب با كاروان نور به نویسندگی استاد حسین انصاریان

يکشنبه 23/10/1386 - 19:26
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

حقیقتى عالى از زبان جابر بن عبداللّه انصارى

شیخ بزرگوار « عماد الدین ابوالقاسم طبرى آملى » كه از شاگردان شیخ ابوعلى فرزند گرانقدر شیخ طوسى است ، در كتاب با قیمت بشارة المصطفى كه از كتب نفیسه است با ذكر سند از « اعمش » كه از بزرگان محدّثین است و او از « عطیّة بن سعد بن جناده عوفى جدلى » كه او نیز از روات بنى امیّه است و اهل سنت در رجال خود تصریح كرده اند كه او انسانى صادق مى باشد ، روایت كرده كه گفت :

با جابر براى زیارت حضرت سید الشهداء (علیه السلام)به كربلا آمدیم . جابر غسل كرد و بر خود عطر زد . دستش را گرفته به روى قبر مطهّر حضرت سید الشهداء (علیه السلام) گذاشتم . بیهوش شد . بر صورت او آب زدم . به حال آمد . با سوز دل سخنانى جگر سوز به محضر حضرت حسین (علیه السلام) عرضه داشت ، سپس به شهداى گرانقدر كربلا سلام كرد و در پایان كلامش گفت كه : ما نیز شریك بودیم در آن كارى كه شما داخل شدید ، یعنى مجادله و مقاتله و نصرت و یارى ذرّیه خاتم پیامبران و شهادت در محضر او .

عطیّه مى گوید :

به او گفتم : ما رنجى نبردیم ، و شمشیرى نزدیم ، سرهاى این گروه از بدن جدا ، و همسرانشان بیوه ، و فرزندانشان یتیم شدند ، چگونه در اجر با ایشان شریك باشیم ؟

جابر در پاسخ گفت :

عطیّه ! من با دو گوش خود از رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم)شنیدم كه : هر كس عمل قومى را دوست دارد ، در ثواب آن عمل با آنان شریك است . سپس گفت : اى عطیّه ! رسول حقّ فرمود : نیّت من و اصحابم بر همان نیّت حسین و اصحاب اوست .

اولا : نیّت خیر را ببینید از چه ارزشى برخوردار است ، كه باعث متّصل كردن انسان به كاروان نوراست .

ثانیاً : نیّت و عمل حضرت حسین (علیه السلام) و یارانش از چه عظمتى برخوردار است كه رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم)براى شركت در ثواب شهداى كربلا مى فرماید : نیّت من همان نیّت حسین و اصحاب اوست .

چه نیكوست تمام مردم نیّت خود را در همه شؤون حیات در جهت نیّت شهداى كربلا قرار دهند ، سپس آن نیّت پاك و نورانى را به مرحله اجرا بگذارند ، تا اخلاق و عملشان نیز به نور حقیقت منوّر شود ، و در حدّ خود به فوز عظیم برسند ، و بتوانند صادقانه این قطعه از زیارت وارث را در محضر معنوى حضرت حسین (علیه السلام)و شهداى كربلا بخوانند .

 

اُشْهِدُ اللّهَ وَمَلائِكَتَهُ وَاَنْبِیاءَهُ وَرُسُلَهُ اَنّى بِكُمْ مُؤْمِنٌ ، وَبِاِیابِكُمْ مُوقِنٌ ، بِشَرایِعِ دینى وَخَواتیمِ عَمَلى وَقَلْبى لَقَلْبِكُمْ سِلْمٌ وَاَمْرى لاَِمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ

من خدا و فرشتگان و پیامبران و فرستادگان حقّ را گواه و شاهد مى گیرم كه به امامت و رهبرى شما مؤمنم ، و به رجعت و ظهور شما معتقدم ، هر قدمى كه در راه دین بردارم ، و هر عملى كه در زندگى به انجام رسانم به دوستى و محبّت شما و در سایه امامت و هدایت شماست ، دلم تسلیم قلب پاك شما و همه برنامه هایم تابع برنامه هاى شماست .

اگر این اقرارهاى عرشى با نیّت و عملى همسو با نیّت و عمل حضرت حسین (علیه السلام)و یاران او نباشد ، جز دروغى بس بزرگ و نابخشودنى در محضر خدا و انبیا و حضرت حسین (علیه السلام) و یاران او نیست ؟

اصولا این گونه چهره هاى پاك ، و در رأس آنان حسین عزیز و یارانش از جانب حضرت حقّ براى تمام مردم در همه ادوار اسوه حسنه هستند . مردم اگر بخواهند از وجود پاك آنان قدردانى كنند راه قدردانى حقیقى به این است كه باطن و ظاهر خویش را با آن بزرگواران هم سو نمایند ، و از اخلاق و رفتار و كردار دشمنانشان قولا و عملا بپرهیزند ; آن هم دشمنانى كه بر اثر شقاوت در اخلاق و عمل ، خود را براى ابد از رحمت واسعه حقّ محروم كردند .

دشمنان امام و یاران او ، مجسمّه تمام نماى رذایل ، شقاوت ، ظلم ، دد منشى ، تجاوز ، غارت ، بى رحمى ، غفلت ، حرص ، حسد ، كبر و به خصوص نفاق و دو رویى بودند ، و آن چنان حركت كردند كه به یقین خود را از عموم بِرَحْمَتِكَ الَّتى وَسِعَتْ كُلَّ شَىْءاستثنا نمودند ، و به قول شاعر عالم محتشم كاشانى كه دوازده بند او مورد قبول اهل بیت واقع شد ، كارى كردند كه ترس این معنا مى رود كه در قیامت چون بخواهند جزاى دشمنان حضرت حسین (علیه السلام)و یارانش را رقم زنند ، كتاب رحمت را برچینند و به هیچ انسانى رحمت نیاورند كه چرا افرادى از نوع شما به چنین جنایت هولناك و بى سابقه اى دست یازیدند ! !

ترسم جزاى قاتل او چون رقم زنند *** یك باره بر جریده رحمت قلم زنند

 بنابراین با تمام وجود از وضع دشمنان آن حضرت كنار بمانیم ، و تا آن جایى كه در قدرت ماست از حسین و یارانش رنگ بگیریم كه خیر دنیا و آخرت و سعادت امروز و فردا در رنگ پذیرى از این جمعیّت الهى و قوم آسمانى و ملكوتى است .

برگرفته از کتاب با كاروان نور به نویسندگی استاد حسین انصاریان

يکشنبه 23/10/1386 - 19:26
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

استقامت در راه هدف

در رنگ پذیرى از حضرت حسین (علیه السلام) و یاران با وفایش ، امكان دارد انسان به بلاى بدنى یا مالى یا روحى و یا خانوادگى و اجتماعى دچار شود ; چون هدف رنگ پذیر ، هدف بسیار مقدّس و والایى است ، و آن به دست آوردن رشد و كمال و تعالى است ، و رسیدن به رضاى محبوب ; پس باید در برابر هجوم بلا استقامت ورزد ، و صبر و تحمّل پیشه كند ، و در مدار دین و ایمان و جهاد و كوشش و عشق و معرفت ثابت قدم باشد ، كه بدون سپر مقاومت و صبر و استقامت ، شكست و سرشكستگى حتمى است ، و زیان و خسران دنیا و آخرت قطعى است .

آنان كه در طاعت حقّ و در رنگ پذیرى از اهل حقّ تا لحظه خروج از دنیا استقامت ورزند ، در عرصه گاه قیامت با چهار طایفه همراه و هم نشین خواهند شد .

  وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِیقاً 

و كسانى كه از خدا و پیامبر اطاعت كنند ، در زمره كسانى از پیامبران و صدّیقان و شهیدان و شایستگان خواهند بود كه خدا به آنان نعمت] ایمان ، اخلاق و عمل صالح [ داده ; و اینان نیكو رفیقانى هستند .

 آرى ، نتیجه استقامت در راه هدف و هم سو نمودن نیّت و عمل با شهداى كربلا ، حشر با آن ها در قیامت كبرى است ، كه اتصال به كاروان نوربهره ابدى و نتیجه شیرین سرمدى نصیب انسان مى نماید .

برگرفته از کتاب با كاروان نور به نویسندگی استاد حسین انصاریان

يکشنبه 23/10/1386 - 19:24
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

بى نهایت بزرگ ، بى نهایت كوچك

اگر در تعریف یاران پاكباز سرور شهیدان ، جمله بى نهایت بزرگ را بكار ببریم ، عین حقیقت را گفته ایم ، و اگر در باز شناساندن دد منشانى كه به آن چهره هاى الهى و پاسداران حریم قرآن مجید حملهور شدند ، و بدن ملكوتى آنان را در این سیّاره خاكى به خاك و خون كشیدند ، تعبیر به بى نهایت كوچك كنیم ، سخنى به گزاف نگفته ایم .

آن ملكوتیان ، چون به مقام لقاى حقّ ، وصال محبوب و عرصه گاه فناى فى اللّه و بقاى باللّه رسیدند ، و جز حقّ از وجودشان باقى نماند بى نهایت بزرگند .

و ناسوتیان ، چون چراغ فطرت در باطنشان خاموش شد ، و قاضى وجدانشان به دهان مرگ افتاد ، و دین و ایمان به شرابخوار و سگ باز و كافرى چون یزید فروختند و به تعبیر قرآن مجید دنیاى دنى و پست را بر آخرت عالى و باقى اختیار كردند ، و دست به عملى آلودند كه در تاریخ هستى بى سابقه بود ، و دلى از امامان و اولیا و پاكان سوزاندند كه تا قیامت درد آن التیام پذیر نیست ، بى نهایت كوچك شدند .

رسول بزرگوار اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) درباره آن انسان هاى ملكوتى ، و آزادگان از قید ما سوى اللّه ، و عرشیان برتر از فرشتگان ، و افتخار سماواتیان ، و الگوى فرش نشینان ، در خطابى به عصمت كبرى ، مصداق اَتَمّ فضیلت و تقوا ، و منبع كرامت و صفا حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) فرمود :

وَهُوَ یَوْمَئِذ فى عُصْبَة كَاَنَّهُمْ نُجُومُ السَّماءِ یَتَهادُونَ اِلَى الْقَتْلِ وَكَاَنّى اَنْظُرُ اِلى مُعَسْكَرِهِمْ وَاِلى مَوْضِعِ رِحالِهِمْ وَتُرْبَتِهِمْ

حسین من در آن روز در جمع گروهى غیرتمند پابرجاست ، آن عاشقان وارسته ، و عارفان از جان رسته ، در كنار خورشید وجود حسینم گویى ستارگان آسمانند ، در فداكارى و جان باختن در راه حقّ ، و هدیه كردن هستى خویش در مقابل امام و رهبرشان بر یك دیگر پیشى مى گیرند ، و براى دست یافتن به شهادت ، با هم دیگر مسابقه مى دهند ، گویى هم اكنون من لشگرگاه آنان و جاى بنه و تربتشان را مشاهده مى كنم .

اصحاب سرور شهیدان ، گروهى بودند كه جسم و بدن را از طریق طاعت و عبادت به مملكت عشق و معنویت بردند ، و آن چنان این عنصر مادّى را در بوته محبت حقّ ، و آتش بندگى مولا گداختند كه غیر یار ، دیّارى در دیار هستى آنان نماند .

آن مرغان باغ ملكوت ، و اختران ملك لاهوت ، و عرشیان جلوه كرده در ناسوت ، همراه محبوبشان در كمتر از نصف روز ، با قلبى پرشور و سوز به حریم قرب معشوق راه یافتند ، و در بهشت لقا جاى گرفتند ، و به تمام عقلاى عالم ، و منصفان تاریخ ، و آگاهان روشن ضمیر ثابت كردند كه بى نهایت بزرگند .

دشمن دین باخته ، گروه مادّیگر ، اسیران خاك ناقابل ، غفلت زدگان شعور از دست داده ، بى خبران بى خرد ، دنیا زدگان وامانده ، میمون صفتان گول خورده ، اسیران كمند شیطان ، زندانیان هواى نفس ، افتادگان در دریاى سیه بختى ، تبه روزگاران بیچاره ، طعمه هاى لهیب آتش بد فرجامى دنیا و آخرت ، انتخاب كنندگان حزب اموى بر اهل بیت پاك و معصوم پیامبر (علیهم السلام) ، تحلیل برندگان استعدادهاى انسانى ، حمله كنندگان به حریم اخلاق ، كارمندان دولت طاغوت ، حمّالان شهوات پسر زیاد بى مادر ، نخبگان شرارت و فساد ، در پیشگاه هستى ثابت كردند كه بى نهایت كوچكند .

این حسین عزیز است كه با بصیرت و علم و دانش سرشار خود ، در حالى كه به مقام عصمت ، كرامت داده ، و حریم انسانیّت را مفتخر فرموده ، و به آبرو ، آبرو داده ، و بر رخسار آدمیّت نشان اصالت نصب كرده ، درباره آن پاك سرشت ها و نیك نهادها با صدایى رسا در شب عاشورا فرمود :

فَاِنّى لا اَعْلَمُ اَصْحاباً اَوْفى وَلا خَیْراً مِنْ اَصْحابى

من وفادارتر و بهتر از یاران خود ، در همه هستى خبر ندارم .

كه این خبر ندارم عین علم و آگاهى است نه رشته اى از بى خبرى ، یعنى : چون مانند اینان در عرصه گاه حیات وجود خارجى ندارد ، پس خبرى نمى توان گرفت . نه این كه هستند و من خبر ندارم ، و هستند و من نمى شناسم . چون وجود عینى ندارند و نیستند خبر نمى توان گرفت ، كه لا اَعْلْمُ به این معناست كه چون نمونه اینان نیست لا اَعْلْمُ ، اگر بود و از آنان خبر نداشتم اَعْلْمُ بود ، ولى همانند اینان نیست كه مى گویم لا اَعْلْمُ .

« اگر گفته فیلسوف درباره « قوّه و مادّه » كه گوید : هر ذرّه عبارتست از قوّه هاى نامتناهیه كه مانند انجماد آب ، یخ بسته شده است ، و اگر بتوان آن ذرّه را بشكنیم همان قواى غیر متناهیه را استخراج خواهیم كرد و مورد استفاده قرار خواهیم داد ، اغراق به نظر آید ، چون جسم و جسمانیّات متناهى التأثیر و التأثّر است .

ولى این حقیقت درباره جان و روان كه قواى خود را در پیكر انسان تمركز داده و فوج فوج بیرون همى فرستد ، اغراق نیست ، به خصوص در رابطه با اصحاب سرور شهیدان بدون كمترین شك و تردید قابل تصدیق است ، كه اینان از آثار عظمت ، مالامالند ، و از گریبان فعّالیت آنان منطق هایى ابرازاتى پر از عاطفه و پر از حماسه ، پر از رشادت و پر از تسلیت ، با لطافت مى جوشد و مانند آب روان ، دریاوار در بستر تاریخ روى هم مى غلطد »(19) و پایان هم نمى پذیرد ، اگر این معناى بى نهایت بزرگ نیست پس معناى بى نهایت بزرگ چیست ؟

از بنیه این شاخصان اصالت ، و دریاى كرامت ، و حریم عظمت ، آزادى ضبط نفس ، حكومت بر نفس ، شجاعت ، قانون ، محبّت ، صلابت ، لطف و دلسوزى ، قهرمانى و رزم آورى ، خوددارى و خود نباختن در منطقه قدرت امویان آلوده و بد طینت ، و خود باختن در برابر حضرت حسین (علیه السلام)مرد حقیقت و فضیلت به حد كامل و سرشار توأماً بیرون مى ریزد .

این همه حقایق در دنیاى روان و جان این غیرتمندان نشان دهنده این واقعیّت قطعى است كه : اینان در خوبى و وفادارى نمونه ندارند ، و در مرحله ایمان و اخلاق و شخصیّت و عظمت و شرافت و عشق و محبّت ، بى نهایت بزرگند . و آنان كه قدر این ملكوتیان با رفعت را نشناختند ، و در برابر آن رجال الهى چون سگ ها به پارس كردن پرداختند ، و دست به قتل آنان زدند ، و حرم عصمت آنان را به اسارت بردند ، و براى ارضاى هواى نفس یزید و ابن زیاد خود را به شیطان فروختند ، بى شك و تردید بى نهایت كوچكند .

اینان ، اعتبار و شخصیت از كسى وام نگرفتند ، و با بستن خود به دیگرى كسب مقام نكردند ، بلكه در سایه قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) از تشخیص صحیح برخوردار شدند ، و به راه و چاه ، بصیرت پیدا كردند ، و حقّ و باطل را از هم باز شناختند ، و با قوّه اراده و نیروى همّت به میدان آوردند ، و تشخیص بر حقّ خود را ملاك حركت و عمل قرار دادند ، و در آن طوفان سهمگین فكرى و اجتماعى و سیاسى ـ كه پسر هند جگر خوار و عمرو  عاص حیله گر و دین فروختگان پست فطرت بر جامعه تحمیل كرده بودند ـ به راه درست و صراط صحیح رفتند ، و از وجود حضرت حسین (علیه السلام)قدردانى كرده پروانهوار به دور شمع وجودش گرد آمدند ، و جان را در راه خدا به محضر الهى و عرشى او هدیه كردند ، و كلاسى ابدى براى درس گیرى جن و انس با شهادت و فداكارى خود برپا نمودند .

پیامبر عزیز (صلى الله علیه وآله) ، به شهیدان كوى جگر گوشه اش حضرت حسین (علیه السلام)مى بالد آنجا كه مى فرماید :

یَرْتَحِلُ اِلى اَرْض مَقْتَلِهِ وَمَصْرَعِهِ اَرْضُ كَرْب وَبَلاء تَنْصُرُهُ عِصابَةٌ مِنَ الْمُسْلِمینَ ، اُولئِكَ سادَةٌ شُهَداءِ اُمَّتى یَوْمَ الْقِیامَةِ

حسین من پس از آوارگى به سرزمین قتلگاه و آرامگاه خود زمین كربلا كوچ مى كند . در آنجا گروهى فداكار از غیرتمندان مسلمین به او یارى مى دهند ، اینان به روز قیامت سروران شهداى امّت من هستند .

ملاحظه مى كنید كه : رسول باعظمت اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) اینان را مافوق همه شهیدان قلمداد كرده است ، شهیدانى كه خود مافوق همه امّتند ; چرا كه خیرى بالاتر از شهادت نیست ، و شهیدان كوى اسلام از تمام مؤمنان و مسلمانان برترند ، و شهداى كربلا از همه شهیدان بالاتر و بهترند ، و معناى بى نهایت بزرگ جز این نیست .

برگرفته از کتاب با كاروان نور به نویسندگی استاد حسین انصاریان

يکشنبه 23/10/1386 - 19:24
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

چهره اى برجسته از گروه حسینیان

از جمله كسانى كه با عشق و علاقه و با بصیرت و معرفت ، همراه و همراز كاروان نوردر زمان خود شد و آثارى برجسته و معنوى از خود به یادگار گذاشت ، مرحوم آخوند ملا محمد كاشى (رحمه الله) است .

شخصیت هایى بزرگ ، و مردانى سترك ، هم چون آیت اللّه شهید مدرس ، حاج شیخ مرتضى طالقانى ، حاج آقا رحیم ارباب ، آیت اللّه سید جمال الدین گلپایگانى ، آیت اللّه العظمى حاج آقا حسین بروجردى(رحمهم الله) ، از دست پروردهاى مرحوم آخوند كاشى بودند .

سیّدى كریم النفس و عالمى فرزانه براى این بنده در شهر اصفهان از قول استادش حاج آقا رحیم ارباب قطعاتى ناب از حیات آخوند كاشى را نقل كرد كه مرحوم ارباب به خاطر رفت و آمد زیادش با آخوند ، شاهد قسمتى از آن قطعات بود .

آخوند كه بیش از هفتاد سال غوطهور در علم و معرفت ، تدریس و تعلیم ، حال و مناجات و زهد و تقوا بود تمام مدّت زندگى را در حجره اى متوسط در مدرسه صدر اصفهان گذراند .

او داراى روحى آزاد و سرشار از مناعت طبع و قناعت نفس بود . در تنگدستى و گاهى تهیدستى بسر مى برد . معاش روز مره اش به سختى تأمین مى شد ، ولى از نظر معنى و معنویت دریایى پرجوش و خروش بود . نَفَس و دمى عیسوى داشت كه توانست آن چنان بزرگانى را تحویل جامعه دهد .

پول و ثروت نداشت و دستش از مال و مكنت خالى بود ، ولى شعاع فیوضات و بركات وجودش عجیب و غریب مى نمود .

او در طول عمر نورانیش تحت تأثیر هوا و هوس و شكم و شهوت قرار نگرفت . امكان ازدواج برایش فراهم نیامد ، ولى هجوم طوفان آمال و آرزو و تندباد شهوات ، در برابر اراده الهى و اخلاق انسانى او شكست خورد .

غذایش هفته اى یك بار آبگوشت ، و دیگر روزها نان خالى ، نان و پنیر ، نان و آب و یا نان و سبزى بود .

در كارهاى شخصى از كسى كمك نمى گرفت ، و اجازه كمك هم به كسى نمى داد .

در برابر حوادث خم به ابرو نیاورد ، و از علم و عمل و زهد و تقوا تا لحظه آخر حیات دست برنداشت .

از نعمت هاى الهى تا جایى كه سر سفره اش قرار مى گرفت به طور مطلوب و شایسته استفاده مى كرد ، تا جایى كه در پاك كردن سبزى خوردن وسواس به خرج مى داد ، كه مبادا پَر سبز قابل استفاده اى از نظر دور بماند . مى گفت : این پَر سبز ، هزاران فرسخ راه پر پیچ طبیعت را طى كرده تا به انسان برسد . و از انسان به وسیله عبادت ، به حقّ نائل گردد ! !

طلبه تازه واردى به وقت سحر براى نماز شب برخاست ، گویى از تمام در و دیوار مدرسه صداى سبوح قدوس رب الملائكة و الروح به گوشش خورد . از هوش رفت . صبح به محضر آخوند داستان آن ساعت خوش را عرضه داشت ، در حالى كه نمى دانست آن ذكر نورانى كه از در و دیوار به گوش مى رسید ، هماهنگى عناصر با ذكر و ورد سحر آخوند بود . آخوند كاشى به او فرمود : تسبیح موجودات جاى تعجّب ندارد ، عجب از گوش تو است كه این صداى ملكوتى را از در و دیوار شنیدى !

این است میوه شیرین حسینى شدن ، و ثمره خوشگوار ایمان واقعى ، و اخلاق الهى و عمل صالح كه هر كس حسینى مسلك شود آسمانى شده ، و هركس روى از این كوى بگرداند زمینى مى شود ، و هم چون كِرم میان لجن مى لولد تا بمیرد .

 

 . . . خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ 

دنیا و آخرت را از دست داده اند ، و این است همان زیان آشكار .

اگر حسینى نیستیم ، تا مرگ ما فرا نرسیده ، و فرصت در دست است همچون حرّ بن یزید ، زهیر بن قین ، وهب بن عبداللّه ، ابوالحتوف بن حرث و سعد بن حرث ، خود را به این حقیقت برسانیم ، و مشام جان از بوى آن كوى معطّر نماییم .

صفات كبریایى را ز مردان خداآموز *** ز مردان خدا اوصاف ذات كبریا آموز

ز سربازى ، سرافرازى بود آزاد مردان را *** سرافرازى و سربازى ز شاه كربلا آموز

حسین آسا به دفع فتنه بیگانگان برخیز *** شعار آشنایى با خدا از آشنا آموز

بیا در مكتب اسلام و بشنو درس قرآن را *** مروّت، عاطفت، آزادگى، احسان، وفا آموز

چو نام شیر مردان خدا را بر زبان آرى *** نخستین بار آیین ادب را از نوا آموز

اصحاب و یاران حضرت حسین (علیه السلام) ـ چنان كه در زیاراتشان آمده ـ اولیاى حقّ و اصفیاى حضرت ربوبیت اند ، كه این دو مقام و دو مرتبه از طریق حسینى شدن ، نصیب آن اسوه هاى فضیلت و كرامت شد(13) .

به این كاروان كهكاروان نور است بپیوندیم ، مسافر این كوى باشیم ، تا از این سفر بهره هاى ابدى كسب كنیم ، و به مقصد اعلى و خلاصه لقاى حقّ و وصال دوست برسیم ، كه سفر اگر جز این باشد ، سفر به سوى پوچى و حركت به سوى سراب است .

 وَالَّذِینَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَاب بِقِیعَة یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَوَجَدَ اللهَ عِندَهُ فَوَفّاهُ حِسَابه وَاللهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ * أَوْ كَظُلُمَات فِی بَحْر لُجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْض إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَكَدْ یَراهَا وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُور 

و كافران اعمالشان مانند سرابى در بیابانى مسطّح و صاف است كه تشنه آن را] از دور [ آب مى پندارد ، تا وقتى كه به آن رسد آن را چیزى نیابد ، و خدا را نزد اعمالش مى یابد كه حسابش را كامل و تمام مى دهد ، و خدا حسابرسى سریع است * یا] اعمالشان  [مانند تاریكى هایى است در دریایى بسیار عمیق كه همواره موجى آن را مى پوشاند ، و بالاى آن موجى دیگر است ، و بر فراز آن ابرى است ، تاریكى هایى است برخى بالاى برخى دیگر ;] مبتلاى این امواج و تاریكى ها [ هرگاه دستش را بیرون آورد ، بعید است آن را ببیند . و كسى كه خدا نورى براى او قرار نداده است ، براى او هیچ نورى نیست .

پیمودن راه حسین (علیه السلام) و قرار گرفتن در عرصه گاه نور ، جز با گسستن زنجیر علایق غلط ، و رفع وابستگى به نفس امّاره ، و خالى شدن از منیّت و آزاد شدن از شهوات حیوانى میسّر نیست .

عامل تیره روزى آنان كه در كربلا اولیاى حقّ را در محاصره قرار دادند ، و آنان را به فجیع ترین وضع به قتل رساندند ، انتخاب حیات فانى دنیا و زندگى زودگذر ، بر حیات جاوید و ابدى آخرت بود ، كه این انتخاب ، معلول هواى نفس و افتادن در گرداب شهوات و غفلت از حقّ و حقیقت بود .

قرآن مجید به زیباترین صورت وضع این حیوانات وحشى را به تصویر كشیده است .

 . . . وَلكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ * ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَى الْآخِرَةِ وَأَنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْكَافِرِینَ * أُولئِكَ الَّذِینَ طَبَعَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ * لاَ جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْخَاسِرُونَ 

ولى آنان كه سینه براى پذیرفتن كفر گشاده اند ، خشمى سخت از سوى خدا بر آنان است و آنان را عذابى بزرگ خواهد بود * این] خشم و عذاب بزرگ  [به سبب آن است كه زندگى دنیا] ىِ زودگذر  [را بر آخرت ترجیح دادند ، و مسلماً خدا مردم كفر پیشه را هدایت نمى كند * اینان كسانى هستند كه خدا بر دل و گوش و چشمشان مُهر] شقاوت [ زده ، و اینان بى خبران واقعى اند * ثابت و یقینى است كه آنان در آخرت زیانكارند .

خسارت آنان در آخرت ، محجوب بودنشان از رحمت و عنایت حقّ ، و محروم بودنشان از شفاعت اولیا ، و دور ماندنشان از بهشت عنبر سرشت ، و معذّب بودنشان به عذاب ابد الهى است .

در هر صورت زمینیان ، آن مردم تیره روز و بدبختى هستند كه از ذكر حقّ ـ قرآن و چهارده معصوم (علیهم السلام) ـ اعراض نمودند ، كه این سرپیچى دامن آنان را به انواع آلودگى ها و پلیدى ها ملوّث نموده ، و از آن غافلان بى خرد ، مردمى ظالم ، ستمكار ، غاصب حقّ ، متجاوز و غارتگر بوجود آورد .

آیات سوره مباركه طه ، هم چون روز روشن ، وضع آنان را نشان داده است .

 وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى * قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَقَدْ كُنتُ بَصِیراً * قَالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَكَذلِكَ الْیَوْمَ تُنسَى * وَكَذلِكَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ یُؤْمِن بِآیَاتِ رَبه وَلَعَذَابُّ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَى 

و هر كس از هدایت من] كه سبب یاد نمودن از من در همه امور است  [روى بگرداند ، براى او زندگى تنگ] و سختى  [خواهد بود، و روز قیامت او را نابینا محشور مى كنیم * مى گوید: پروردگارا ! براى چه مرا نابینا محشور كردى ، در حالى كه] در دنیا  [بینا بودم ؟ *] خدا  [مى گوید : همین گونه كه آیات ما براى تو آمد و آنها را فراموش كردى این چنین امروز فراموش مى شوى . * و كسى را كه] از هدایت حق  [تجاوز كرده و به آیات پروردگارش ایمان نیاورده ، این گونه كیفر مى دهیم ، و بى تردید عذاب آخرت سخت تر و پایدارتر است .

برگرفته از کتاب با كاروان نور به نویسندگی استاد حسین انصاریان

يکشنبه 23/10/1386 - 19:23
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته