• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 281
تعداد نظرات : 73
زمان آخرین مطلب : 5736روز قبل
خانواده
اسم تو برای من مقدسه..
باورم کن که فقط باور تو ..
می تونه قفل قفس رو بشکنه..
منم و یه آسمون بی دریغ..
منم و یه کوره راه ناگزیر..
ای ستاره شبای مشرقی..
پر پرواز منو ازم نگیر...
وقتی دلتنگم..
و از باران دل گرفته ترم..
به یادت می بارم..
اما امروز در انتظار بارشم

چهارشنبه 7/6/1386 - 11:30
خانواده
ای کسی که پیاده بر قلب ها سفر می کنی و غبارهای زندگی را از تنم می زدایی؛ ‏آمده ام تا در پیچ و تاب حباب های کف دستم، شهادتین را بگویم و به نظاره بنشینم ‏که ابرها از خجالت لبیک گویان می گریند و باز تصویر زمان است که از ساحل نگاه ‏نیلوفران آبی نقاشی می کند.‏
من می خواهم با تو باشم و تو را لمس کنم چون وجودت مرا تسکین می دهد و می ‏خواهم تو را چون بوی خوش روح انگیز استشمام نمایم.‏
خدایا! تنها از تو یاری می خواهم چرا که یاری دادن تو خروار خروار خواب های ‏مجهول ذهنم را به تاراج می گذارد و از اگرها و چراها رد می شود و به تکبیره ‏الاحرام هوا می رسد.
چهارشنبه 7/6/1386 - 11:28
خانواده
  ای عزیز ...
ای عزیز ...
ای عزیز ...
ای آرام دلم،
ای زایر بقیع سامرا،
ای وارث کرب و بلای سامرا،
ای میراث دار محله های بنی هاشم!
به راستی غربت علی را در تو می توان دید؛
به راستی مظلومیت زهرا از سیمایت هویداست؛
به راستی تنهایی و جگر پاره پاره حسن و سوز عطش و مظلومیت حسین و ...
ای عزیز! جز اشك و آه و ناله بضاعتی مرا نیست تا نثار قدومت سازم
و جز زمزمه های اشک انتظار در نگاهم نمی جوشد و نمی خروشد
مرا جز غریوی بغض آلود نیست كه مرهم سینه داغدارت شود
و تنها مرا فریادی به بزرگی دریاها و بلندای صاعقه ها كه:
« اللهم عجل لولیك الفرج »
چهارشنبه 7/6/1386 - 11:27
خانواده
دوباره جمعه شد یارم نیامد
خدایا یارماازدرنیامد...
نگاربی قرینه کی می آیی؟؟
سحرخیز مدینه ...
سحر خیز مدینه کی می آیی؟
چه روز ها که یک به یک غروب شد نیامدی!
چه بغضها که درگلو رسوب شد نیامدی!
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام...........
دوباره صبح .ظهر. غروب شد .............


چهارشنبه 7/6/1386 - 11:23
خانواده
 همچو يعقوب نشينم بر سره راهش من محزون
روز شب منطزرم تاكه ز دلبر خبر ايد
دلبرم از بس اين برده غیبت بدراید
تا از یوسف گمگشته زهرا خبر اید
چهارشنبه 7/6/1386 - 11:22
خانواده
« و فقط خدا بود، خدا »
و فقط خدا بود خدا...
و تو بارها از كنارش گذشتي
- بي آنكه انتخابش كني -
و بر دوشت سنگي نهادند تا تو
آن را سيزيف وار
تا بالاي كوه بري
اما هر بار كه به قله رسيدي
انتخابش نكردي
و فقط به فتح قله فكر مي‌كردي
و من نيز
در تمام اين مدت
پشت سر تو و با تو بودم
من و تو بارها از كنارش گذشتيم و انتخابش نكرديم
تا بالاخره
در حساس ترين لحظه تاريخ
به آغوشش پناه برديم
و در او غرق شديم
و ندا سر داديم
پدر! به خانه برگشتيم
و ديگر من و تويي وجود نداشت
ما شده بود
******
و فقط خدا بود خدا
چهارشنبه 7/6/1386 - 11:18
خانواده
به روز اول قبرم مرا كفن مكنيد
كه من غلامم و ارباب بي كفن دارم
تقديم به دوست و ارباب مهربونم حضرت مهدي(عج)
باشد صبور مي شويم اما تو لااقل
دستي براي ما بده از دور ها تكان
كن دعا ذيگر بميرم نازنين
تا نسوزانم دلت را بيش از اين
چهارشنبه 7/6/1386 - 11:15
خانواده
اين قلب پر گناهم محتاج ياري توست
درد دلم زياد است در بيقراري توست
خون شد دلم دريغا آنجا نبوده ام من
اما هميشه چشمم گريان زاري توست
چهارشنبه 7/6/1386 - 11:14
خانواده
موسی! چهل شب شد؛ تو سی شب وعده کردی
چشمم مُکَوْکَب شد؛ تو سی شب وعده کردی...
... موسی! بلا در خانه افتاده ست؛ برگرد
محصولِ حيرانيت بر باد است؛ برگرد
دستت تقلب؛ اژدهايت ساحری شد
شيطانمان هارون؛ خدامان سامری شد...
...هی محتسب! مستی مگر؟ بد می زنندم
گويا به جرم مستی ام حد می زنندم
گفتند: مستی تو! سيه مستی تو مسکين
علامةُ المهديِّ رحمٌ بالمساکين
هر شيعه ای اينجا نه مسکين؛ مستکين است
آقا! دل مردم؛ دل مردم غمين است
زنگار غم بر نقش بشکوه اوفتاده
صد تيشه بشکسته در کوه اوفتاده
شيرين؛ سيه عاشق؛ از اندوه اوفتاده
از خستگی فرهاد نستوه اوفتاده
فرهاد؛ کوهی مَردِمان خانه نشين است
آقا! دل مردم؛ دل مردم غمين است...

چهارشنبه 7/6/1386 - 11:12
خانواده
لعجل مولاا
مولا
مولا
با روح و روانم يادت ارام جانم
با غم دوري تو تا کي زنده بمانم
مانده ام مولا محزون و خسته
چشمم براه است در خون نشسته
العجــــــــــل مولا
روحي فداک يا مولاي و سيدي
عجل في ظهورک
چهارشنبه 7/6/1386 - 11:8
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته