• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1058
تعداد نظرات : 2080
زمان آخرین مطلب : 3827روز قبل
مهدویت

 

                   لالاه الله الملك الحق المبین

 

 

 

یا اباصالح المهدی عج ادركنی

 

بگو برای رضای شما چه باید کرد

 برای آمدنت جز دعا چه باید کرد

چه سخت می گذرد روزها بدون شما  

 بگو برای ظهور شما چه باید کرد

دلم ز کثرت غفلت ز یاد تو مرده

 بدون ذکر تو آب بقا را چه باید کرد

عجیب شهر دل آشفته پر از کدورت شد

 نمانده مهر و خلوص و صفا چه باید کرد

شکست عهد من و قلب پاک تو با هم

 مرا بخوانی اگر بی وفا چه باید کرد

کبوتر حرم خیمه گاه تو نشدم

چه شد که مانده ام از تو جدا چه باید کرد

عجل اگر برسد رخصتم نفرمایید

 برای رفتن تا کربلا، چه باید کرد

به سینه ای که شکسته چه مرهمی داری

 برای آنکه بگیرد شفا، چه باید کرد

تو را به ناله زهرا، تو را به اشک علی

 برای یاری حق شما چه باید کرد

                                            "   ؟  "

 

     [تصویر: all444xw5.gif] 

پنج شنبه 26/8/1390 - 15:14
داستان و حکایت

 

اول خدا

 

دزدی از نردبان خانه ای بالا می رفت. از شیار پنجره شنید که کودکی می پرسد:خدا کجاست؟

صدای مادرانه ای پاسخ می دهد: خدا در جنگل است، عزیزم.

کودک می پرسید: چه کار می کند؟

مادر می گفت: دارد نردبان می سازد.

دزد از نردبان خانه پایین آمد و در سیاهی شب گم شد.

سالها بعد دزدی از نردبان خانه حکیمی بالا می رفت. از شیار پنجره شنید که کودکی می پرسید: خدا چرا نردبان می سازد؟

حکیم از پنجره به بیرون نگاه کرد. به نردبانی که سالها پیش، از آن پایین آمده بود و رو به کودک گفت: برای آنکه عده ای را از آن پایین بیاورد و عده ای را بالا ببرد.

 

                                  منبع : وبلاگ "داستان و حكایت"

 

چهارشنبه 25/8/1390 - 18:35
تبریک و تسلیت

 

اول خدا

 

 

 

 

 

سلامی چو بوی خوش آشنایی

 

اوصاف علی "ع" به هر زبان باید گفت

این ذکر به پیدا و نهان باید گفت

در جشن ولیعهدی مسعود علی "ع"

تبریک به صاحب الزمان "عج " باید گفت

 

عید غدیر  رو به دوستان گلم  و اهالی خوب تبیان " به خصوص سادات عزیز " تبریک می گم .

 

تو دین مرا اگر چه یاری کردی

 در مکتب عشق جان نثاری کردی

 ابلاغ ولایت علی گر نکنی

 انگار نه انگار که کاری کردی

 

 

دل سوز و گدازه از علی می گیرد

 صد نغمه تازه از علی می گیرد

 جبریل همیشه اول هر کاری

 می آید اجازه از علی می گیرد

 

 

 گر فضل تو را همه بدانند علی

 حیران تو تا ابد بمانند علی

 می ترسم اگر فضائلت را گویم

 یک عده تو را خدا بخوانند علی

 

 

 با عشق علی ستاره بر می گردد

 خورشید به یک اشاره بر می گردد

 بر مرده اگر محب حیدر بدمد

 جانش به تنش دوباره بر می گردد

 

 

 در سفره عسل اگر که باشد بهتر

 شعر تو غزل اگر که باشد بهتر

 اظهار محبت علی ای دل من

 همراه عمل اگر که باشد بهتر

 

 

 آدم پی شور و شر نباشد بهتر

 دل بسته سیم و زر نباشد بهتر

 گر عشق علی کسی ندارد در سر

 آن سر به تنش اگر نباشد بهتر

 

 

 خورشید، ضیایش از علی می باشد

 جبریل، بقایش از علی می باشد

 در طوف حرم به اهل عالم گفتم

 این کعبه صفایش از علی می باشد

 

 

  شاید که کمی سوز به آهت بدهند

 در دهر کمی حشمت و جاهت بدهند

 اما دگر این امر محال است محال

 بی حب علی بهشت راهت ندهند


                                                              " سید مهدی شجاع "
سه شنبه 24/8/1390 - 12:31
خانواده

 

اول خدا

 

دوستان خوبم سلام

این روزا زیاد نمی تونم بیام نت دلم براتون تنگ شده بود

برام دعا كنین لطفاَ

 

گاهی کلام

در وصف واقعیت ما کم می‌آورد

ناچار

این سه نقطه و... دیگر هیچ!

                            "سیدعلی میرافضلی"

 

 

 

 

پنج شنبه 19/8/1390 - 18:9
مهدویت

 

                     

                   لااله الاالله الملک الحق المبین

 

 

 

 

یااباصالح "عج " مددی مولا

 

 

نشد بالهای مرا وا کنی

مرا راهی آسمانها کنی

نشد مثل مجنون این بادیه

مراخانه بردوش لیلا کنی

نشد بعد توحید لبهایتان

 مرا در قنوت شبت جا کنی

بگیری نفسهای این مرده را

 بگیری و کار مسیحا کنی

توقع ندارم که بنشینی و

  گنهکاریم را تماشا کنی

دل ما از اول ثباتی نداشت

 تو حق داری امروز و فردا کن

تو عین ظهوری و من غایبم

 دلم را تو باید که پیدا کنی

بیا تا که با انتخاب خودت

تمام مرا ملک زهرا س کنی 

                                       " علی اکبر لطیفیان "

 

[تصویر: all444xw5.gif]  

پنج شنبه 19/8/1390 - 17:37
مهدویت

 

یا غیاث المستغیثین

       

 

 

 

یا ابا صالح " عج " 

تا ببینیم تو را چشم به راهیم هنوز

آرزومند لقای رخ ماهیم هنوز

 

جمعه ها هفته به هفته پی هم می گذرد

از غم دوری تو شعله ی آهیم هنوز

 

در بیابان طلب آبله در پا داریم

روز و شب منتظر نیم نگاهیم هنوز

 

نشد آقا که شبی یا سحری یا که دمی

با تو باشیم،ز بس غرق گناهیم هنوز!

 

حبّ دنیا پر و بال دل ما را سوزاند

بی سبب نیست که افتاده به چاهیم هنوز

 

این که آقا نمی آیی به خدا حق داری!!!

چون که ما در پی امیال و رفاهیم هنوز

 

هر چه هستیم گدای پسر فاطمه ایم

کاسه بر دست در خانه ی شاهیم هنوز

 

تا نیایی گره ای باز نگردد هرگز

حاجت خویش همآره ز تو خواهیم هنوز

 

انتقام در آتش زده را می گیریم ...

در پی آرزوی گاه به گاهیم هنوز

محمد فردوسی

                [تصویر: all444xw5.gif]  

جمعه 13/8/1390 - 16:59
مهدویت

 

 

                                                   یا غیاث المستغیثین

 

 

 

 یااباصالح المهدی "عج " ادرکنی

ای پنجره ی احساس ،در کوچه ی تنهایی

آرام نمی گیرد ،هان این دل دریایی

در حسرت یاد تو، تا مرغ سحر بی خواب

از عطر تو جان گیرد، این ساقه ی مینایی

نیلوفر یاد تو ،پیچیده بر این احساس

بی یاد تو می میرد، هر صبح شکیبایی

در پیچش زلف تو ،رازیست پر از شبنم

باران زده بر این دل، از شدت زیبایی

با دیده ی تر دیدم، یک شاخه تبسم را

یک سینه پر از حسرت ،یک نقش چلیپایی

در ظلمت شب پیچید، طوفان نگاهی سرخ

کز شمع رخش تابید، یک مرد اهورایی

در نرگس چشمانش، آیینه دلتنگی

بنوشته به خطی خوش، ای کاش که باز آیی!

                                                       طاها کیان " م. باران "

 

[تصویر: all444xw5.gif]

جمعه 6/8/1390 - 12:0
مهدویت

 

              یا غیاث المستغیثین

 

 

 

یا اباصالح المهدی "عج " ادرکنی

 

 

آقا اجازه! این دو سه خط را خودت بخوان!

قبل از هجوم سرزنش و حرف دیگران

 

آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان

دیگر نمی دهد به دلم روی خوش نشان!

 

قصدم گلایه نیست، اجازه! نه به خدا!

اصلا به این نوشته بگویید «داستان»

 

من خسته ام از آتش و از خاک، از زمین

از احتمال فاجعه، از آخرالزمان!

 

آقا اجازه! سنگ شدم، مانده در کویر

باران بیار و باز بباران از آسمان

 

- اهل بهشت یا که جهنم؟ خودت بگو!

- آقا اجازه! ما که نه در این و نه در آن!

 

«یک پای در جهنم و یک پای در بهشت»

یا زیر دستهای نجیب تو در امان!

 

آقا اجازه!

 

باشد! صبور می شوم اما تو لااقل

دستی برای من بده از دورها تکان…

 

"مژگان عباسی"

[تصویر: all444xw5.gif]  

جمعه 29/7/1390 - 11:11
مهدویت

 

                                           یا غیاث المستغیثین

 

 

 

یا اباصالح المهدی "عج " ادرکنی

 


غروب جمعه شد و باد ایستاده بیایی

که فرش پای تو باشد اگر پیاده بیایی


و آب سینه سپر کرده بر عناصر دیگر


که روی شانه ی خیسش قدم نهاده بیایی


و جمعه هاست جدل می کنند یکسره باهم


ز راه چشم ز دل از کدام جاده بیایی


بخوانمت به همین واژه های الکن و خیسم


ببینمت به همین لحن صاف و ساده بیایی


غروب جمعه شد و کفش هام جفت شدند


دلم تپید که شاید اجازه داده بیایی

" علی کریمی کلایه "

[تصویر: all444xw5.gif]  

 

پنج شنبه 21/7/1390 - 21:34
شعر و قطعات ادبی

 

اول خدا

 

 

 

 

باید به قد عرش خدا قابلم کنند

شاید به خاک پای شما نازلم کنند

 

دل می کنم از آنکه دل ازتو بریده است

دل می دهم به دست تو تا بی دلم کنند

 

امشب کمیت شعرم اگر لنگ می زند

فردا به لطف چشم شما دعبلم کنند

 

ایمان راستین هزاران رسول را

آمیخته اگر که در آب و گلم کنند.....

 

....شاید خدا بخواهد و با گوشه چشم تان

بر رتبه ی غلامی تان نائلم کنند

 

وقتی سرشت آب و گلم را ازل خدا

بر آن نوشت رعیت سلطان ارتضا

 

در هشتمین دمی که خدا بر زمین دمید

بوی بهشت هفتم او ناگهان وزید

 

از شش جهت نسیم خبر داد و بعد از آن

از پنجره صدای اذان خدا رسید

 

چار عنصر از ولادت او جان گرفته اند

یعنی زمین به یمن وجودش نفس کشید

 

از صلب سومین گل سرخ خدا حسین

ایران گرفته بوی دو آلاله ی سپید

 

از هشت بیخود این همه پایین نیامدم

یک حرف بیشتر چه کسی از خدا شنید

 

توحید ، حرف محوری دین انبیاست

شرط رضا  به حکم أنا من شروطهاست

 

از برکتت نبود اگر ، نان نداشتیم

باران نبود غیر بیابان نداشتیم

 

سوگند بر تو ای سر و سامان زندگی

بی تو نه سر که این همه سامان نداشتیم

 

این حوزه ها نفس به هوای تو می کشند

لطفت اگر نبود ، مسلمان نداشتیم

 

ای آرزوی هر سفر دل از ابتدا

ما قبله ای به غیر خراسان نداشتیم

 

ما رعیت ری ایم که سلطان به جز رضا

ارباب جز حسین  در ایران نداشتیم

 

خون حسین دررگ ودرریشه ی من است

  علم رضا  معّلم اندیشه ی من است

 

بالا بلند گفته که طوبی تر از تو نیست

یوسف به حرف آمده زیباتر از تو نیست

 

گفتند پاره ی تن پیغمبر منی

انگار بعد فاطمه زهراتر از تو نیست

 

برگ درخت کاشته ی دستهای تو

باشد گواه ما ، که مسیحاتر از تو نیست

 

این قطره ها به سمت شما رود می شوند

آخر در این دیار که دریاتر از تو نیست

 

ما تشنه ایم ، تشنه دست نوازشت

آبی در این سراچه گواراتر از تو نیست

 

این کوهها به عشق شما هشت می شوند

یادآوران نام تو در دشت می شوند

 

آرامشی اگرچه سراسر تلاطمی

دریای بیکرانه ی امید مردمی

 

بند آورد زبان مرا بارگاه تو

 ای آنکه رستخیر عظیم تکلمی

 

هر بار نام مادرتان را می آورم

گل می کند کناره اشکت تبسمی

 

شاعر کنار حُسن لب تو سروده است

روییده لاله در دل این سبز گندمی

 

من چون غبار گرم طوافم به دور تو

تو قبله گاه هفتم و خورشید هشتمی

 

در هفت شهر عشق به جز تو که ثامنی

آهو ی چشم های مرا نیست ضامنی

 

چشم امید بر در لطف تو بسته است

هر زائری که گوشه ی صحنت نشسته است

 

 بارانی است حال و هوای دو دیده ام

اینجا همیشه کاسه ی چشمم شکسته است

 

از باب جبرئیل به پا بوست آمدن

از آسمان رسیده و رسمی خجسته است

 

آن پیرمرد تشنه در آن گوشه ی حرم

از راه دور آمده و سخت خسته است

 

با صد امید حاجت این بار خویش را

با پارچه به پنجره فولاد بسته است

 

وا شد گره ز پارچه ، حاجت روا شده است

یعنی که زائر حرم کربلا شده است

 

با یاد خاطرات سفر با عشیره ام

بر عکس یادگاری باصحن ، خیره ام

 

از بس دلم شکسته برای زیارتت

با اشک شوق گرم وضوی جبیره ام

 

یاد غروب های زیارت هنوز هم

گاهی پی  دو جرعه ی جامع کبیره ام

 

یا "قادة الهداه و یا سادة الولاه"

مستبصرٌ بشأنکم ، این است سیره ام

 

فرموده اید ؛ فعلکم الخیر یا رضا

ای هشتمین کلامکم النور ، تیره ام

 

از بس گناه دور و برم را گرفته است

چون تک درخت خشک میان جزیره ام

 

ما هم شنیده ایم که فرموده ای شما

هستم در انتظار ظهور نبیره ام

 

دعبل کجاست تا بنویسد در این فراز

عجل علی ظهورک یا فارس الحجاز

 

"محسن عرب خالقی"

 

 

يکشنبه 17/7/1390 - 15:14
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته