• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 336
تعداد نظرات : 192
زمان آخرین مطلب : 5868روز قبل
خواستگاری و نامزدی
 

آنکه می گفت به یک گل نشود فصل بهار

       کی خبر داشت که یک چون تو گلی می روید

يکشنبه 2/10/1386 - 21:26
خواستگاری و نامزدی
 

آیا این همان روح است که به تو بخشیدم ؟

    تخریب و گود برداری شده و

   بتن ریزی و اسکلت بندی شده و

   دیوار کشی و سیمان و گچ و سنگ شده ؟

   آیا این همان روح است که به تو بخشیدم ؟

يکشنبه 2/10/1386 - 21:24
محبت و عاطفه
 

هرگز  لبخند را ترک نکن ، حتی وقتی که ناراحتی

          چون ممکن است کسی عاشق لبخند تو باشد

يکشنبه 2/10/1386 - 21:23
خواستگاری و نامزدی
 

 هنوز داشت به سوال ها پاسخ می داد

برخی از سوال ها بدون جواب مانده بود و به بعضی پاسخ اشتباه داده بود

امتحان سختی بود

می خواست جواب های غلط را پاک کند که وقت امتحان تمام شد

دیر به فکر جبران و پاک کردن افتاده بود

             چون او دیگر مرده بود

شنبه 1/10/1386 - 23:43
خواستگاری و نامزدی

همیشه درباره کسی که عاشقش هستیم دو بار خود را فریب می دهیم :

بار اول در باره محاسن او

و بار دوم درباره معایبش

شنبه 1/10/1386 - 23:39
خواستگاری و نامزدی
 

دو دانشمند

در شهر قدیمی اندیشه ها دو دانشمند زندگی می کردند که دانش یکدیگر را ناچیز

می دانستند .اولی کافر بود و دیگری مومن .

یک بار آن دو در میدان شهر گرد هم آمدند تا در برابر پیروانشان درباره ی وجود خدا

مجادله کنند و پس از چند ساعت بحث و گفتگو هر یک به راه خود رفته و مجلس را

ترک کردند.

در همان شب، دانشمند کافربه سوی معبد رفت و در برابر قربانگاه دو زانو نشست

 و برای اشتباهات گذشته ی خود از خدا طلب مغفرت کرد و مومن شد .

و در همان ساعت،دانشمند با ایمان  از دین رویگردان شد و کافر گشت!"                               جبران خلیل جبران "

شنبه 1/10/1386 - 23:33
شعر و قطعات ادبی
 

    احمد شاملو

سلاخی

 می گریست

به قناری کوچکی

دلباخته بود

                     

شنبه 1/10/1386 - 23:32
خواستگاری و نامزدی
 

چارلی چاپلین 

من رنج آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج می زند اما  سکه

صدقه رهگذر خودخواهی آن را می خشکاند احساس کرده ام

شنبه 1/10/1386 - 23:28
شعر و قطعات ادبی
 

تقسیم عادلانه                 

 من همسن و سال پسر تو هستم ،

تو همسن و سال پدر من هستی.

پسر تو درس می خواند و کار نمی کند،

من کار می کنم و درس نمی خوانم.

پدر من نه کار دارد ، نه خانه،

تو هم کاری داری هم خانه ، هم کارخانه ؛

من در کارخانه ی تو کار می کنم.

و در اینجا همه چیز عادلانه تقسیم شده است:

سود آن برای تو ، دود آن برای من.

من کار می کنم ، تو احتکار می کنی.

من بار می کنم ،تو انبار می کنی.

من رنج می برم،تو گنج میبری.

من در کارخانه ی تو کار میکنم.

و در اینجا هیچ فرقی بین من و تو نیست:

وقتی که من کار می کنم، تو خسته می شوی،

وقتی که من خسته می شوم ، تو برای استراحت به شمال می روی،

وقتی که من بیمار می شوم ،تو برای معالجه به خارج می روی.

من در کارخانه ی تو کار می کنم.

و در اینجا همه کارها به نوبت است:

یک روز من کار می کنم، تو کار نمی کنی،

روز دیگر تو کار نمی کنی ، من کار می کنم.

من در کارخانه ی تو کار می کنم

کارخانه ی تو بزرگ است.

اما کارخانه ی تو هر قدر هم بزرگ باشد،

از کارخانه ی خدا که بزرگتر نیست.

کارخانه ی خدا از کارخانه ی تو و از همه ی کارخانه ها بزرگتر است.

و در کارخانه ی خدا همه ی کارها به نوبت است،

در کارخانه ی خدا همه چیز عادلانه تقسیم می شود.

در کارخانه ی خدا ، همه کار می کنند.

در کارخانه ی خدا ، حتی خدا هم کار می کند.

شنبه 1/10/1386 - 23:27
خواستگاری و نامزدی
 

همیشه کسی هست که از نظر رفتاری تو را الگو قرار دهد

پس سعی کن باعث گمراهی دیگران 

نشوی

شنبه 1/10/1386 - 23:25
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته