• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1204
تعداد نظرات : 1251
زمان آخرین مطلب : 5468روز قبل
دعا و زیارت
در سده‌های گذشته، نفس دانش که با هدف کشف حقایق جهان هستی توسعه یافته بود، اهمیت زیادی داشت. این نگرش در قرن بیستم، به ویژه از نیمه دوم آن به تدریج تغییر یافت و جنبه کاربردی و سودمند دانش روز به روز نقش محوری پیدا کرد؛ به طوری که امروز در دهه آغازین قرن بیست و یکم، تولید دانش – محور، اقتصاد دانش – محور و جامعه مطلع و در حال یادگیری از ملاک های توسعه یافتگی محسوب می شوند. 
ظهور مکتب عمل گرایی به ویژه پیشرفت گرایی که ارزش دانش را نه در حقیقی بودن یا تطابق آن با واقعیت بیرونی، بلکه در سودمندی و کارایی آن معرفی می کرد، نقش بسزایی در این تغییر نگرش داشته است (اوزمن و کراور، ۲۲۵: ۱۳۷۹). به دنبال آن، رشد و گسترش مدرنیسم و پسامدرنیسم که دستیابی به هر گونه حقیقت مطلق را ناممکن دانسته و آن را امری نسبی و متکثر تلقی کرد، باعث رشد تا سودمندی و کارکرد علوم و معارف مختلف بیش از ارزش آنها در بیان حقایق مورد توجه مجامع و محافل علمی قرار گیرد. این امر به نوبه خود باعث شد از فلسفه و به تبع آن فلسفه تربیت انتظارات مشابهی شکل بگیرد و این شاخه از معارف بشری به سمت و سوی کاربردی شدن و سودمندی پیش رود. 
این طرز تلقی، نه تنها در محافل علمی، بلکه در میان سیاست گزاران و برنامه ریزان تربیتی نیز رسوخ پیدا کرد. فلسفه از آنجا که اساسا به مسایل بنیادی می پردازد و تحقیقات مربوط به آن نیز از نوع نظری است، به تدریج از دایره توجه برنامه ریزان و سیاست گزاران تربیتی خارج شد. آنان که به شدت در پی توسعه و صنعتی شدن و نوسازی جامعه بوده و هستند موجب شدند که فلسفه و به طور کلی علوم انسانی در درجه دوم اهمیت قرار گیرد؛ چرا که کارکرد و سودمندی آن به روشنی و وضوح علوم طبیعی و دانش فنی یا فناوری نیست. 
اگرچه عده ای از اندیشمندان فلسفه تعلیم و تربیت برای کاربردی کردن و نشان دادن سودمندی آن تلاشهای ارزشمندی به خرج دادند، اما این تلاش ها ظاهرا به اندازه ای که نظر منتقدان را جلب کند، موثر نیفتاد. این مقاله در پی آن است تا به آسیب شناسی این تفکر بپردازد و با توجه به اهمیت فلسفه تربیت، چه در سیاست گزاری و برنامه ریزی و چه در پژوهش های تربیتی و فرایند یاددهی – یادگیری انتظارات بجا و نابجا را یادآور شود.
يکشنبه 31/6/1387 - 21:28
خواستگاری و نامزدی
● نظام خانواده در اسلام ... 
(و من کلّ شیء خـلقنا زوجـین لعلّکم تذکّـرون ) 
« الذاریات / ۴۹ » 
● «نظام ترکیب و تزویج در جمادات» 
اراده عالمانه و حکیمانه و عادلانه حضرت حق، در نظام متقن هستی و پهن دشت میدان خلقت و آفرینش، از هر چیزی جفت آفرید. 
در این بساط جفت بودن و زوج بودن هر چیزی حقیقتی است که استثنا برنداشته، و پیش از آنکه دانش بشر، و تحقیقات علمی به آن دست یابد، قرآن مجید در آیات متعددی از جمله در آیه چهل و نهم سوره مبارکه الذاریات، از این واقعیت، که نسبت به تمام موجودات هستی، اعم از جماد و نبات و حیوان و انسان فراگیر است خبر داده. 
این خبر عظیم، و گفتار علمی، و این بیان روشن، آن هم نسبت به تمام موجودات خانه خلقت، و کاشانه و لانه آفرینش، با توجه به اینکه مربوط به قرنها قبل از رنسانس علمی است، و در شهری چون مکه و مدینه که خط نویس و خواننده ای، و کتاب و مدرسه ای در آن نبوده، از معجزات قرآن مجید، و دلیلی محکم بر اصالت این کتاب، و برهانی بزرگ بر علمی بودن این دفتر، و عاملی بس قوی بر صدق نبوت خاتم انبیا(صلی الله علیه وآله وسلم) است. 
قرآن مجید در زمینه های دیگر مسائل آفرینش آیاتی دارد، که علوم امروز بشر، در برابر آن شگفت زده و غرق در تعجّب و حیرت است، و برای احدی از افراد انسان در هر مقام و مرتبه ای که باشد، جای شک و تردید، در حقّانیت خود، و اینکه چراغ هدایت فرا راه حیات آدمیان است، باقی نمی گذارد. 
ذلِکَ الْکِتابُ لارَیْبَ فیهِ.[۱] 
عنایت و رحمت او، در ذات زوج ها و جفت ها از هر نوعی، کشش و جاذبه و رابطه عاشقانه، و میل به یکدیگر برقرار نموده است، تا این جاذبه و کشش، و این میل و رابطه، تحت نظامی خاص و شرایطی معین، چه در نظام تکوین، چه در عرصه گاه تشریع منتهی به ازدواج و جفت گیری و توالد و تناسل، و تکثیر نوع شود، و از این راه باعث بقاء نظام عالی آفرینش گردد، و هم اینکه تمام موجودات از هر جنس و نوعی که هستند به لذّت زندگی، و خوشی در حیات، و بهره مندی از وجود خود و دیگران برسند. 
● آیین ازدواج در نظام هستی … 
رابطه توالد و تناسل در عالم جمادات، به هر صورتی که هست، به صورت میل ترکیب عنصری با عنصر دیگر، و در نتیجه پدید آمدن عنصر سوم، مانند ترکیب اکسیژن و هیدروژن که دو عنصر سوزان و سوزنده است، و نتیجه ترکیب و ازدواج این دو گاز سوزان و سوزنده، به صورت آب سرد و خنک و مایه حیات و نشاط است، یا به صورت جذب و انجذاب، همراه با نتایج بسیار زیاد آن، یا به صورت دو جریان مثبت و منفی، و پدید آمدن منافع بی شمار، از عجایب و شگفتی های هستی، و محصول اراده و رحمت حضرت ربّ العالمین است، و همین رابطه بین دو عنصر یا عناصر، و میل به یکدیگر، و خلاصه خط عشقی که بین جمادات نسبت به یکدیگر حاکم است،باعث تکثیرنسل وتداوم نوع، و برپا بودن نظام عالی خلقتو عرصه گاه زیبای هستی است. 
راستی این چه قدرت شگرف و چه اراده عظیمی است، که بین دو عنصر سوزان و سوزنده، آنچنان الفت و رابطه و حالت عشق برقرار می کند که از ازدواج آن دو عنصر، آب سرد و چشمه سار با صفا، و رود های خروشان، و دریاهای عظیم، و اقیانوس های بی کران، و باران لطیف بوجود می آید؟!! 
این چه نیروی شگفت انگیزی است که با ترکیب عناصر با یکدیگر در دل خاک سیاه و تیره، و در قلب سنگ خارا، و در بستری قیر گونه و تیره تر از شب، الماس بوجود می آورد؟! 
این چه اراده قاهری است که از ترکیب چند مادّه در تاریکی معادن یمن، عقیق سرخ، و از عمق خاک نیشابور، فیروزه آسمان رنگ، و از آمیجتن خاک با فسیل حیوانات، هزاران جنس مورد نیاز بشر پدید می آورد؟! 
این چه رحمت و لطفی است، که با ترکیب سنگ و خاک و سایر مواد با سنگ و خاک، مولودی با منفعت چون طلا و نقره، و مس و آهن، تحویل خانه هستی می دهد؟! 
و این چه اراده و حکمتی است که از ترکیب و تزویج عناصر با یکدیگر این همه نعمت به بندگانش عنایت می فرماید؟!! 
این چه اراده و حکمتی است که بین خورشید و زمین و مجموعه عناصر این گوی آتشین، و عناصر زمین ،این همه مهر و الفت، و عشق و محبت برقرار ساخته، که از ترکیب عناصر خورشید با عناصر زمین، و ازدواج مواد خورشید با مواد زمین نعمت هائی پدید آورده که به فرموده خودش در قرآن مجید، کسی را قدرت و قوّت شماره کردن آنها نیست. 
اوست خداوندی که آسمانها و زمین را آفرید، و از عالم بالا آب فرو ریخت، و به سبب آن میوه ها را روزی شما قرار داد، و کشتی را در تسخیر شما در آورد تا در دریا به دستور او حرکت کند، و نهرها را در پهنه گاه زمین در اختیار شما قرار داد، و خورشید و ماه را که در حرکتند، و در دریای هستی روانند مسخّر شما نمود، و شب و روز را در اختیارتان گذاشت، و از آنچه از او خواستید به شما عنایت فرمود، و اگر در مقام شماره کردن نعمتهای خداوند برخیزید، شما را توان احصاء نعمت او نیست...[۲]!! 
میزان میل و کشش، و جذب و انجذاب، و مثبت و منفی بودن عناصر، و رابطه عاشقانه بین آنها، برای توالد و تناسل، بر اساس نظمی معین و قوانینی خاص، و مقرراتی عادلانه است. 
این میل و کشش از افراط و تفریط بدور است، و هرگز این رابطه و محبت به سردی نمی گراید، و قهر و دعوا و به هم خوردگی و اختلاف در این عرصه گاه زیبا و عاشقانه، و طلاق و جدائی در این ازدواج جانانه معنا و مفهومی ندارد. 
اگر در این صحنه از پهنه آفرینش زمینه اختلاف و قهر و طلاق، و جدائی و بی مهری راه داشت، بدون تردید فساد و افساد سفره لعنتی خود را می گستراند، و اوضاع را به هم می پیچید، و بساط را از بیخ و بن ریشه می زد. 
عناصر در جهان جمادات هر کدام دارای حجم و وزن معین، و فاصله به اندازه، و رشد و گردشی متناسب با وضع خود هستند، و ترکیب هر یک با دیگری بر اساس کفویت است. 
عناصر از نظام معین به خود دست برنمی دارند، با یکدیگر به دشمنی و دعوا برنمی خیزند، و در هر کجای از این نظام احسن قرار دارند حدّ وجودی و قانونی خود را رعایت می کنند. 
لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغی لَها اَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فی فَلَک یَسْبَحُونَ.[۳] 
نه خورشید را شاید که به ماه فرارسد، و نه شب را که بر روز سبقت گیرد، و همه در مدار معین بخود شناورند. 
در وزن و حجم و طول و عرض و عمق، و رنگ و صفات، و فاصله های عناصر عالم بالا از یکدیگر، از جمله فاصله خورشید و زمین که نزدیک به صد و پنجاه میلیون کیلومتر است، و هیچ گاه این فاصله را کم و زیاد نمی کنند، که زیاد شدنش باعث منجمد شدن تمام موجودات زمین، و کم شدنش علت سوختن تمام عناصر کره خاکی است، غیر از علم و عدل و حکمت بی نهایت که بر اساس اراده حضرت حق در وجود تمام موجودات در تجلّی است، چیزی مشاهده نمی شود، این است که هر وقت اهل حال و بصیرت، و اهل انصاف و وجدان، و بیداران و بینایان، و پاکان و پاکیزگان با دیده سر، و چشم دل به نظام هستی می نگرند با کمال خضوع و خشوع و با تمام وجود از صاحب آفرینش و خالق هستی، و نظام دهنده این نظام اعجاب انگیز یاد می کنند و از عمق جان فریاد برمی آورند. 
رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً.[۴] 
ای مالک و مربّی ما، این خلقت و آفرینش را بر باطل بوجود نیاورده ای. 
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود***هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار 
آری نظم و قانون، و حدّ و حدود، و حق و حقیقت در ظاهر و باطن تمام عناصر هستی در تجلّی است، و بر تابلوی وجود تمام موجودات اسماء و صفات حق دیده می شود، و آنچنان خطّ اسماء و صفات روشن است که برای هر عامی بی سوادی هم قابل خواندن و درک کردن است. 
بنزد آنکه جانش در تجلاّست همه عالم صفات حق تعالی است 
از همه عجیب تر این که تمام این موجودات با نظام خاصّ خودشان در راهی مستقیم برای رسیدن به محبوب و مقصود خود که همانا حضرت ربّ است; در حرکتند. 
وَ اَنَّ اِلی رَبِّکَ الْمُنْتَهی.[۵] 
● نظام همزیستی در گیاهان 
برنامه ترکیب یا به عبارت دیگر لقاح و توالد و تناسل در میدان حیات نباتات و گیاهان، بگونه ای است که هر بیننده ای را در دریائی از تعجب و حیرت غرق می کند. 
فرصت اندک، اجازه توضیح و تفسیر تمام جوانب این مسئله مهم را نمی دهد. در چند جمله، دورنمائی از این حقیقت شگفت انگیز که همراه با شرایطی خاص و قوانیـنی اعجـاب آور، و برنامه هایی فوق العاده دقیق و منظم است، به محضر عزیزان عرضه می شود. 
اگر در میان گلها دقت کرده باشید، میله ها و پرچم های ظریفی در وسط آن دیده می شود، که آنها را نافه می نامند، و تعداد آنها در گلها مختلف است، و در عین حال حساب مخصوصی دارد. 
در بالای این میله ها، برآمدگی کوچک و زردرنگی است که آن را « بساک » می گویند، در میان بساک، کیسه بسیار کوچکی است که چهار حفره دارد، و در میان آنها دانه های گرده قرار گرفته است. 
دانه های گرده،دانه های بسیار ریز میکروسکوپی هستندکه در عمل شباهت تامّی با نطفه حیوانات دارند!! 
پس از برقراری عمل لقاح بین آن و قسمت های مادّه، تخم گل درست می شود. 
دانه های گرده با آن کوچکی به نوبه خود دارای ساختمان تو در تو و نازک کاریهای شگفت آوری می باشند. 
در میان آنها مقدار زیادی موادّ پرتوپلاسمی و موادّ چربی، قندی، نشاسته ای، و ازتی می باشد، و در وسط آنها دو هسته که یکی کوچکتر و دیگری بزرگتر است وجود دارد، بزرگتر را هسته روینده، و کوچکتر را هسته زاینده می نامند. 
اراده و شعور و توجّه حیوانات به این مسئله حیاتی، و نظم و انضباطی که در امر ازدواج و همزیستی بین آنان است، هر دقّت کننده ای را در دریائی از تعجب و شگفتی شناور می کند. 
تعاونی که بین ماده و نر جهت لانه سازی، ساختمان کاشانه، حفظ اسرار، انتخاب جا و مکان و وقت و زمان، و از همه مهمتر عمل لقاح، و توجه به وضع جوجه، و تأمین مواد برای او، و تعلیم امور لازمه به فرزند، و نگهداری او از حوادث و خطرات، و سایر برنامه هائی که بر عرصه گاه حیات حیوانات حاکم است، و در حقیقت تجلی اراده حضرت حق است، باید از عجایب مسئله هستی شمرده شود. 
دنیای پر از اسرار تخم گذاران و پستانداران در برنامه آمیزش و لقاح، و توجه به حفظ تخم ها، و یا حفظ جنین و نوزادان، آدمی را در پرده ای از حیرت و بهت می اندازد. 
شرایط و قوانین ازدواج و توالد و تناسل در حیوانات شرایطی مناسب، و قوانینی خدائی و الهی است. 
ما مِنْ دآبَّة اِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها اِنَّ رَبّی عَلی صِراط مُسْتَقیم.[۶] 
زمام اختیار هر جنبنده ای به دست مشیّت اوست، بدون شک هدایت پروردگارم به راه راست است. 
راستی 
آفرینش همه تنبیه خداوند دل است 
دل ندارد که نـدارد به خداونـد اقرار 
داستان نظم و انضباط در تمام مسائل زندگی بخصوص توالد و تناسل در پرندگان، خزندگان، چرندگان، حیوانات آبی داستانی شگفت آور، و برای اهل دقت موجب اعجاب فراوان است. 
شکل زندگی حیوانات همراه با شرایط و قوانینی که بر آنان حاکم است کلاس درس، و زمینه عبرتی است برای انسانهائی که از فضای هدایت حق دور افتاده، و از معنویت و نورانیت جدا زندگی می کنند. 
حیوانات در نظم و انضباط همانند جمادات و عناصر و ماه و خورشید، و آسمان و زمین، و همچون نباتات و گیاهانند.!! 
● انسان و ازدواج 
ازدواج و ترکیب و تولید، و توالد و تناسل، در عرصه گاه حیات جماد و نبات و حیوان، بر اساس قوانین تکوین و جهت گیری صحیح غرائز صورت می گیرد، ولی انجام این مسئله حیاتی و برنامه عالی طبیعی باید بر مبنای مقررات و نظامات شرعیه، و قوانین الهیه که در قرآن مجید، و گفته های ملکوتی انبیاء و امامان آمده، جامه عمل بپوشد. 
مایه های اولیه این حقیقت به صورت غریزه، میل، دوستی، عشق، و مهربانی در مرد و زن به اراده حکیمانه حضرت حق قرار داده شده: 
وَ مِنْ آیاتِهِ اَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجاً لِتَسْکُنُوا اِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ فی ذلِکَ لاَیات لِقوْم یَتَفَکَّرُونَ.[۷] 
و از آیات خداوندی است که برای شما از جنس خودتان جفتی بیافرید، که در کنار او آرامش یابید، و میان شما عشق و محبّت و مهربانی قرار داد، که در این حقیقت نشانه هائی از خداست برای مردمی که در گردونه اندیشه و فکر نسبت به حقایق بسر می برند! 
وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ مِنَ الْمآءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ کانَ رَبُّکَ قَدیراً.[۸] 
و اوست خداوندی که بشر را از آب آفرید، و میان آنان خویشی و پیوند ازدواج قرار داد، و خدای تو بر هر چیزی قدرت دارد. 
انتخاب همسر در فرهنگ پاک اسلام بخودی خود مستحب و کاری بسیار پسندیده، و برنامه ای نیکوست، ولی در صورتی که مجرد ماندن و عزب زندگی کردن، دامن پاک زندگی را به گناه و معصیت، و فحشا و منکرات آلوده نکند، در غیر این صورت ازدواج و تشکیل زندگی ضروری و مسئله ای واجب، و تکلیفی قطعی است. 
اینجاست که باید دستور حضرت حق را نسبت به ازدواج با جان و دل به اجرا گذاشت، و از آینده آن بخصوص در برنامه مادیّت و خرج و مخارج بیمی بخود راه نداد، که ترس از آینده نسبت به گذران امور زندگی برنامه ای شیطانی، و مولود ضعف نفس، و عدم اتکاء و اعتماد به کارگردان بساط هستی است. 
اینک دستور و فرمان حق را در رابطه با ازدواج، و ضمانت وجود مقدسش را برای تأمین مخارج زندگی در آیه ای از سوره مبارکه نور، ملاحظه کنید. 
وَ اَنْکِحُوا الاَْیامی مِنْکُمْ وَ الصّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ اِمائِکُمْ اِنْ یَکُونُوا فُقَرآءَ یُغْنِهِمُ الله مِنْ فَضْلِهِ وَ الله واسِعٌ عَلیمٌ.[۹] 
دختران و جوانان مجرد و غلامها و کنیزهای شایسته خود را همسر دهید، و زمینه نکاح آنان را فراهم آورید، چنانچه فقیر و تهیدست باشند، خداوند از فضل بی نهایت خود بی نیازشان کند و خداوند واسع و علیم است. 
« انکحوا » از نظر قواعد ادبی امر است و این امر و دستور متوجه فرد فرد جامعه، و کلیّه مردان و زنان است. 
از آیه شریفه در جهتی وجوب ازدواج برای آنان که نیاز به ازدواج دارند، و جز از این طریق پاکی و سلامت آنان تأمین نمی شود، استفاده می گردد، و در جهتی دیگر لزوم اقدام خانواده ها بخصوص پدران و مادران، و آنان که توان مالی در این زمینه دارند، برای تشکیل زندگی جهت پسران و دختران استفاده می شود. 
در تحقق برنامه نکاح سخت گیری نکنید 
میل مرد به زن، و میل زن به مرد، بخصوص به هنگام شکوفائی غنچه غرائزو شدّت و قدرت و قوّت آن بوقت نیاز به ازدواج، امری طبیعی، انسانی، و حیاتی است، و برای کسی قابل انکار نیست. 
آرزوها و آمال و خواسته های بحق نسبت به آینده و در ابتدای تشکیل زندگی و پیمان زناشوئی در وجود جوانان اعم از پسر و دختر واقعیاتی است که برای هرکس بخصوص پدران و مادرانی که دارای پسر و دختر آماده برای ازدواج هستند بمانند آفتاب وسط روز امری روشن و حقیقتی واضح است. 
از همه مهمتر بهترین و برترین و محکم ترین و عالیترین روش و برنامه جهت پیشگیری از گناه، و حفظ جامعه از افتادن در غرقاب فحشا و منکرات، ازدواج پسران و دختران به وقت نیاز و زمان مناسب آن است، و این واقعیتی است. 
بر این اساس در مرحله اول بر پدران و مادران و اقوام و خویشان و هر کس که در مسئله ازدواج پسر و دختر خانواده سهیم است، واجب است که نسبت به مقدمات این خواسته الهی آسان گیری کنند، و با دست خود به ساده ترین روش، و به آسان ترین شیوه زمینه ازدواج را فراهم آورند، و در مرحله بعد بر دختر و پسری که قصد ازدواج با یکدیگر را دارند ضروری است که از توقّعات بیجا نسبت به یکدیگر، و ایجاد شرایط سخت، بپرهیزند، تا امیال و غرائز و شهوات و خواسته ها به آسانی در راه طبیعی خود قرار گیرند، و بنای زندگی سعادتمندانه ای پی ریزی شود، و ساختمان خیر دنیا و آخرت برپاگردد. 
بدون شک طبق آیات قرآن و روایات و اخبار، آنان که در امور خود بخصوص در امر زندگی و مخصوصاً در مسئله ازدواج دختران و پسران خود آسان گیری می کنند، خداوند مهربان در دنیا و آخرت علی الخصوص در امر حساب و کتاب و میزان در صحرای محشر به آنان آسان خواهد گرفت، و آنان که مرد و زنی سخت خو، و سخت گیر، و به قول معروف مو را در همه زمینه ها از ماست می کشند، و باعث می شوند، دختران و پسران در سیطره فشار غرائز و شهوات به امراض عصبی و روانی و تندخوئی دچار شوند، و دامن پاک آن چهره های معصوم به گناه و معصیت آلوده شود، و آمال و آرزوهایشان بر باد رود، در دنیا و آخرت بخصوص در عرصه محشر دچار سوء حساب و غضب و خشم حق خواهند شد، و به آتش عذاب خدا خواهند سوخت!! 
دقت بسیار زیاد در مسئله نکاح و ازدواج انسان را ناخودآگاه دچار سختگیری می کند، در نظام طبیعت ازدواج دو زوج بسیار بسیار ساده انجام می گیرد، اگر در عرصه گاه حیات موجودات امر ازدواج امری سخت و دشوار بود، بدون تردید این نظام احسن به صورتی که الان هست وجود خارجی نداشت. 
پدران و مادران، پسران و دختران در مقدمات این برنامه الهی و انسانی، در تعیین مهر و صداق، در تنظیم شرایط، در برپاکردن جشن نامزدی، و مجلس عقد و عروسی، و در اجرای عادات و رسوم محلی سخت گیری نکنید، و خارج از طاقت و قدرت دو خانواده، برنامه ای را پیشنهاد ندهید، تا امر ازدواج به آسانی صورت بگیرد، و خداوند مهربان هم در دنیا و آخرت امور شما را سهل و آسان نماید. 
بیائید روش اهل تقوا را پیشه خود کنید، و از آن منابع خیر و برکت درس بگیرید، و زندگی را بر اساس اوصاف آن اولیاء حق برپا کنید، که نیکبختی و سعادت، و تأمین خیر دنیا و آخرت، و تخقق دهنده شرافت و کرامت، در سایه هماهنگی با آن عاشقان جمال ازل و ابد است. 
امیرالمؤمنین(علیه السلام) اهل تقوا را چنین معرفی می کند: 
أَنْفُسُهُمْ عَفیفَةٌ وَ حاجاتُهُمْ خَفیفَةٌ وَ خَیْراتُهُمْ مَأْمُولَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ.[۱۰] 
وجودشان در گردونه خودداری از هر آلودگی است، نیازهایشان بسیار سبک، و هر خیری از آنان توقع می رود، و همگان از شّر آنان ایمنند. 
در هر صورت آنان که دست اندرکار ازدواجند، باید از توقعات بیجا، تحمیل امور خارج از طاقت، پیروی هوا و هوس، افتادن در بند عادات و رسوم غلط، چشم هم چشمی نسبت به دیگران، و سخت گیری در تمام امور نکاح بپرهیزند، و بنای ازدواج را از ابتدا بر پایه تقوا، خیر و صلاح، سهولت و آسان گیری و محض جلب خوشنودی حضرت حق قراد دهند. 
و چون امر ازدواج صورت گرفت بر مرد است که با همسری که قبلا به عنوان ازدواج او را دیده و پسندیده و با او پیمان زناشوئی بسته به زندگی با او ادامه دهد و ضامن بقای مودّت و رحمت الهی که بین آن دو برقرار شده باشد، و بر زن است که با شوهر خود که او را قبل از عقد به عنوان نکاح ملاقات شرعی کرده و وی را پذیرفته از در سازش و آسان زندگی کردن برآید، و حقوق او را درتمام زمینه ها رعایت کند. 
حفظ شئون در گرو مهریه زیاد، مجالس پرخرج، کثرت مهمان، و پیاده کردن رسم و رسوم بیجا و غیر موافق با منطق، و سختگیری در شرایط نیست، حفظ شئون به انتخاب هم کفو، رعایت برنامه های ساده و سهل، مراعات اخلاق اسلامی از حانب دو خانواده، و رعایت حقوق الهی و انسانی از جانب زن و شوهر نسبت به یکدیگر، و تداوم دادن به مهر و محبت، و عشق و رأفت از جانب مرد و زن برای بقاء زوجیت، و دور ماندن زندگی از جنجال و آشوب و عوامل بیماریهای عصبی و روانی است. 
زندگی زن و شوهری چون امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا سلام الله علیهما برای هر مرد و زن مسلمان بهترین درس زندگی است. 
فاطمه(علیها السلام) باعث آرامش افراد خانواده، بخصوص همسر بزرگوار خود، برقرار کننده زمینه های زندگی در خانه، و علی(علیه السلام) نمونه اعلای همسرداری، و پدری مهربان و مربّی برای فرزندان، و معاونی دلسوز در امور خانه و خانواده بود. 
او در برنامه های عادی خانه از نظافت، خمیر کردن آرد، کمک به بچه داری، اِبا و امتناعی نداشت. 
او نمی گذاشت به همسرش در انجام امور خانه سخت بگذرد، و تمام امور زندگی انجامش با فاطمه(علیها السلام) باشد. 
بر زن و شوهر واجب است حقوق یکدیگر را رعایت کنند، و در تمام شئون زندگی یار و مددکار هم باشند، و تصور نکنند ظلم و ستم فقط به اعمال امثال فرعون و نمرود و طاغیان تاریخ گفته می شود، بلکه هر عملی که بناحق باعث رنجش خاطر دیگری شود ظلم است، و خداوند ظلم و ظالم را دوست ندارد، و از هر گونه تجاوزی گرچه اندک از هر کسی که باشد بیزار است. 
در گفتارهای بعد و سخنان آینده به تدریج به تمام مسائل مربوط به نظام خانواده در اسلام به خواست خدا اشاره خواهد شد، در این قسمت از سخن به پاره ای از روایات مهم به نقل از کتابهای بااعتبار حدیث، در رابطه با ارزش و اهمیت ازدواج، منافع نکاح، و موقعیت تشکیل زندگی و موقف آن در فرهنگ پاک الهی قناعت می کنم، و شما را به دقّت در این احادیث دعوت می نمایم، باشد که از این رهگذر به استحکام مسائل الهی واقف شوید، و برای شما معلوم شود که برنامه های زیبا و حکیمانه آئین اسلام را هیچ فرهنگی ندارد. 
● ارزش و اهمیت ازدواج از نظر روایات 
عَنِ النَّبِیِّ(صلی الله علیه وآله وسلم) قالَ: یُفْتَحُ أَبْوابُ السَّماءِ فی أَرْبَعَةِ مَواضِعَ: عِنْدَ نُزُولِ الْمَطَرِ وَ عِنْدَ نَظَرِ الْوَلَدِ فی وَجْهِ الْوالِدِ وَ عِنْدَ فَتْحِ بابِ الْکَعْبَةِ وَ عِنْدَ النِّکاحِ[۱۱] 
از پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) است که فرمود: در چهار موقع عنایت و رحمت حق متوجه انسان می شود: 
به وقت باریدن باران، به هنگام نظر کردن فرزند به صورت پدر، از باب مهر و محبت، در آن زمان که در خانه کعبه باز می شود، و آن وقت که عقد و پیمان ازدواج بسته شده، و دو نفر با یکدیگر جهت زندگی جدید، وارد عرصه نکاح می شوند. 
قالَ النَّبِیُّ(صلی الله علیه وآله وسلم): تَزَوَّجُوا وَ زَوِّجُوا الاَْیِّمَ فَمِنْ حَظِّ امْرِء مُسْلِم إِنْفاقُ قیمَةِ أَیِّمِهِ وَ ما مِنْ شَیْء أَحَبَّ إِلَی اللّهِ مِنْ بَیْت یُعْمَرُ فِی الاِْسلامِ بِالنِّکاحِ.[۱۲] 
رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: ازدواج کنید، و پسران و دختران مجرّد را همسر دهید، نشانه نیک بختی مسلمان این است که مخارج شوهر کردن زنی را به عهده بگیرد. چیزی نزد حضرت حق محبوبتر از خانه ای که در اسلام به سبب نکاح آباد شود نیست. 
قالَ النَّبِیُّ(صلی الله علیه وآله وسلم): زَوِّجُوا أَیاماکُمْ فَإِنَّ اللّهَ یُحْسِنُ لَهُمْ فی أَخْلاقِهِمْ وَ یُوسِعُ لَهُمْ فی أَرْزاقِهِمْ وَ یَزیدُهُمْ فی مُرُوّاتِهِمْ.[۱۳] 
نبی اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: مردان مجرد و عزب خود را زن دهید، تا حضرت حق اخلاقشان را نیکو، و روزیشان را فراخ و گشاده، و جوانمردیشان رازیاد کند. 
قالَ رَسُولُ اللّهِ(صلی الله علیه وآله وسلم): النِّکاحُ سُنَّتی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتی فَلَیسَ مِنّی.[۱۴] 
رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: ازدواج روش من است، هر کس از راه و روش من روی بگرداند از من نیست. 
قالَ النَّبِیُّ(صلی الله علیه وآله وسلم): مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دینِهِ، فَلْیَتَّقِ اللّهَ فِی النِّصْفِ الْباقی.[۱۵] 
رسول حق(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: هر کس ازدواج کند، نیمی از دینش را بازیافته نسبت به نیم دیگر تقوای الهی را رعایت کند. 
عَنْ أبی عَبْدِاللّهِ(علیه السلام) قالَ: جاءَ رَجُلٌ إِلی أَبی فَقالَ لَهُ: هَلْ لَکَ مِنْ زَوْجَة قالَ: لا فَقالَ أَبی: ما أُحِبَّ أَنَّ لِیَ الدُّنْیا وَ ما فیها وَ أَنّی بِتُّ لَیْلَةً وَلَیْسَتْ لِیَ زَوْجَةٌ.[۱۶] 
حضرت صادق(علیه السلام) می فرماید: مردی نزد پدرم حضرت باقر آمد، فرمود همسر داری؟ عرضه داشت ندارم، پدرم به او گفت دوست ندارم دنیا و آنچه در آن است از من باشد و یک شب را بدون همسر به سر برم، آنگاه پدرم گفتارش را ادامه داد و فرمود: 
الرَّکْعَتانِ یُصَلّیهِما رَجُلٌ مُتَزَوِّجٌ أَفْضَلُ مِنْ رَجُل أَعْزْبَ یَقُومُ لَیْلَهُ وَ یَصُومُ نَهارَهُ. 
دو رکعت نمازی که مرد همسردار می خواند، بهتر است از قیام شب مرد عزب به عبادت و روزه گرفتنش در روز!! 
آنگاه پدرم هفت دینار به آن مرد داد و فرمود با این پول وسائل ازدواجت را فراهم کن، که رسول حق(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: 
إِتَّخِذُوا الاَْهْلَ فَإِنَّهُ أرْزَقُ لَکُمْ. 
همسر انتخاب کنید که باعث وسعت رزق است. 
قالَ رَسُولُ اللِّهِ(صلی الله علیه وآله وسلم):یامَعْشَرَ الشَّبابِ مَنِ اسْتَطاعَ مِنْکُمُ الْباهَ فَلْیَتَزَوَّجْ فَإِنَّهُ أَغَضُّ لِلْبَصَرِ وَ أَحْصَنُ لِلْفَرْجِ.[۱۷] 
رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: جوانها هر کدام از شما را قدرت است ازدواج کند، تا دیدگانتان کمتر زنان را دنبال کند، و دامنتان پاک بماند. 
وَقالَ(صلی الله علیه وآله وسلم) ما مِنْ بِناء فِی الاِْسْلامِ أَحَبِّ إِلی اللِّهِ مِنَ التَزْویجِ.[۱۸] 
و آن حضرت فرمود: هیچ بنائی در اسلام نزد خداوند محبوبتر از ازدواج نیست. 
وَ قالَ(صلی الله علیه وآله وسلم) مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أُعْطِیَ نِصفَ السَّعادَةِ.[۱۹] 
و نیز رسول خدا فرمود: هر کس ازدواج کند نیمی از سعادت را به دست آورده. 
قالَ النِّبِیُ(صلی الله علیه وآله وسلم): ما مِنْ شابٍّ تَزَوَّجَ فی حَداثَةِ سِنِّهِ إِلاّ عَجَّ الشَّیْطانُ یا وَیْلَهُ یا وَیْلَهُ عَصَمَ مِنّی ثُلُثَیْ دینِهِ فَلْیَتَّقِ اللّهَ الْعَبْدُ فِی الثُّلُثِ الْباقی.[۲۰] 
رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: هر کس که در اوائل جوانی ازدواج کند، شیطان فریاد زند: فریاد از او، فریاد از او، دو سوّم دینش را از دستبرد من نگاه داشت، پس باید عبد خدا در نگهداری یک سوم دیگرش، جانب تقوا را رعایت کند. 
راستی در ازدواج چه ارزشهای والائی قرار دارد و چه منافع بزرگی نصیب مرد و زن می نماید و اسلام برای ازدواج چه عظمت و اهمیتی قائل شده.!! 
ای کاش خانواده ها راه را برای تسهیل این امر مهم الهی و انسانی باز می کردند و دست از سخت گیری و زمینه سازی برای تحقق شرایط طاقت فرسا برمی داشتند و در حّد شئون خود به انجام این مراسم اقدام می کردند و در این مسئله طریق قناعت به آنچه که حاضر بود و از دست می آمد می پیمودند، تا دختران و پسران به امیال طبیعی خود برسند، و آرزوهایشان برآورده شود، و غرائز و شهوات آنان که 
نعمت های حق است تبدیل به کفران نعمت نگردد، و دامن پاک آنان به گناه و معصیت آلوده نشود. 
حبس ماندن آمال و آرزوها، انحراف در غرائز و شهوات، گسترده شدن فساد و آلودگی، چشم چرانی و هوس گناه، خودارضائی و زنا، تجاوز به ناموس غیر، سستی در تحصیل و تنبلی در عبادت، ظهور بیماریهای عصبی و روانی، و بلاهای دیگر ریشه در کجا دارد؟ 
در درجه اوّل سئوالات بالا را باید از پدران و مادران سختگیر، و اسیران در چنگال رسوم و عادات غلط، و گرفتاران چشم همچشمی، و در درجه بعد از خود پسران و دختران، آن پسران و دخترانی که از عرصه گاه تقوا دورند، و در مرحله سوّم باید از آنانی که قدرت فراهم آوردن بساط ازدواج را برای جوانان دارند، ولی از انفاق مال در راه خدا بخل میورزند پاسخ خواست، که هر پاسخ منطقی و عقلی و قابل قبول در این دنیا دارند، حتماً همان پاسخ را در دادگاه عدل الهی در روز قیامت، خواهند داشت.!!
يکشنبه 31/6/1387 - 21:28
خواستگاری و نامزدی
( ما اصابک من حسنة فمن اللّه و ما اصابک من سیّئة فمن نفسک ) 
« نساء / ۷۹ » 
● خوبیها و بدیها 
انسان موجودی مرکّب از عقل و قلب و نفس و جسم است. 
برای هر یک از نواحی وجود انسان خوبیها و بدیهائی وجود دارد، همه خوبیها از جانب حق، و تمام بدیها سرچشمه اش خود انسان است. 
از جانب وجود مقدسی که در قرآن مجید به اوصافی چون رحیم، رحمن، رب، ودود، غفور، کریم، لطیف، رؤوف، باری، مصوّر، قدوس، عزیز، یاد شده جز خیر و خوبی و رحمت و برکت صادر نمی شود. 
جهل و حقد و حسد و کینه و کم ظرفیتی، و حرص و طمع، و سستی و تنبلی، غیر از بدی و شرّ و خسارت و زیان محصولی ندارد. 
معرفت و دانش، بصیرت و بینش، حداقل به اندازه ای که چرخ زندگی را بگرداند، و حیات باطنی و ظاهری را غرق نور و روشنائی کند، و امور زن و فرزند را اداره نماید، و دیدی صحیح نسبت به هستی و عالم وجود، به انسان بدهد، کسبش برای انسان از جهتی واجب عینی و از جهت دیگر واجب کفائی است. 
تحصیل مسائل اصولی مانند معرفت به حق، علم به قیامت، شناخت نبوت و ولایت، امری ضروری و واجب عینی است، کسب مسائل فقهی، و علوم مادی در حدّ نیاز واجب کفائی است. 
علم ودانش،معرفت وبینش،لقمه لذیذ، وخیروخوبی پرقدرتی است که حضرت حق همراه باتوفیق لازم برای رشد وکمال عقل وقوه درک انسان قرار داده است. 
عقل که خودخیری ازجانب حق است،وقتی با خیر دیگرکه توفیقومعرفت است رفاقت کند، دریائی ازنور در باطنوجود، بوجودمی آید که این نورانیتوصفا، قسمتی از امنیت باطن را تأمین می کند، واین امنیت بطور طبیعی از جانب انسان به زن و بچه سرایت می نماید، و آنها هم در جنب انسان از نعمت آرامش باطن برخوردار می گردند، و در نتیجه فضای زندگی به نور آرامش تا حدی منوّر می گردد. 
دانش دین به اندازه ای که واجب عینی است، و دانش فقه یعنی آگاهی به حلال و حرام، و دانش مادی به مقداری که لازم است، در درجه اوّل برای سرپرست خانواده، که اداره امور زندگی به دست اوست ضروری است، و در مرحله بعد در سایه مرد خانه که تحقق قسمتی از زمـینه های لازم به عـهده اوست، برای زن و فرزند، تا در مملکت کوچک خانه ملّتی بامعرفت و بابینش و بابصیرت، و آگاه و بیدار در کنار هم زنـدگی کنند، و از شرّ جهل و زیان بی سوادی، و خسارت نفهمی در امان باشند. 
آری معرفت به اندازه سعه وجودیش امنیت ایجاد می کند، و جهل و بی سوادی زیان و خسارت. 
● جهل و بی سوادی 
روایات بسیار مهم اهل بیت، جهل را مرگ معنوی، زیانبارتر از لقمه مضر در بدن برای زندگی،بیماری و رنج،کشنده و لغزش آور، و به بارآورنده بدبختی ابدی، و فاسد کننده معاد، و ریشه فساد در تمام امور، و معدن شر، و دشمن خطرناک انسان، و علّت کفر وضلالت، ومانع قبول موعظه ونصیحت، وموجب افراط وتفریط می دانند. 
امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید : 
اَلْجَهْلُ مَوْتٌ . . .، اَلْجَهْلُ داءٌ وَ عَیاءٌ، اَلْجَهْلُ یُزِلُّ الْقَدَمَ، اَلْجَهْلُ یُفْسِدُ الْمَعادَ، اَلْجَهْلُ اَصْلُ کُلَّ شَرٍّ، اَلْجَهْلُ مَعْدِنُ الشَّرِّ.[۳۵۳] 
از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نشانه های جاهل را پرسیدند پاسخ داد : 
اِنْ صَحِبْتَهُ عَنّاکَ، وَ اِنِ اعْتَزَلْتَهُ شَتَمَکَ، وَ اِنْ اَعْطاکَ مَنَّ عَلَیْکَ، وَ اِنْ اَعْطَیْتَهُ کَفَّرَکَ، وَ اِنْ اَسْرَرْتَ اِلَیْهِ خانَکَ.[۳۵۴] 
اگر با او معاشرت کنی ترا به رنج و زحمت اندازد، اگر از او کناره گیری نمائی ترا سرزنش می کند، اگر چیزی به تو ببخشد منت می نهد، و اگر به او ببخشی ناسپاسی می کند، و اگر اسرارت را نزد او بگذاری خیانت میورزد!! 
خود به حساب برخیزید که اگر سرپرست خانواده دچار جهل باشد، و از مسائل معنوی و اصولی، و برنامه های مادی و ظاهری خالی باشد، چه منبعی برای اضطراب و ناامنی، و آزار و اذیت، و رنج و عذاب، در خانه و بیرون خواهد بود ؟ 
مال و ثروت، خانه و زندگی، زن و فرزند، در کنار جاهل، با خطر و زیان، و خسارت و ناامنی روبرو هستند. 
اصرار اسلام به کسب معرفت، و تحصیل بینش و بصیرت در امور معنوی و مادی به اندازه ای که لازم است، برای ایجاد امنیت در باطن و ظاهر است، و به خاطر این که زن و فرزند بی گناه انسان، در کنار انسان از آرامش برخوردار باشند، و از جانب انسان ضربه و ضررو خسارت و زیان نبینند، و به دنیا و آخرت آنان لطمه وارد نگردد و هیولای شقاوت چنگ به گلوی آنان نیندازد. 
در آثار اسلامی آمده، مسیح با تمام وجود در حال فرار بود، آشنائی از او علّت فرار را پرسید، فرمود از دست جاهل فرار می کنم. 
آری با تمام وجود از دست جهل و جاهل به پیروی از نبوت، و برای تأمین سعادت دنیا و آخرت باید فرار کرد. 
جاهل با داشتن کیمیا فقیر، و آگاه و عالم در کنار فقر ثروتمند است. 
گر کیمیا دهندت بی معرفت گدائی***ور معرفت دهندت بفروش کیمیا را 
● علم و معرفت 
به فرموده قرآن مجید دانایان، با نادانان در هیچ زمینه مساوی نیستند. 
هل یستوی الّذین یعلمون، و الّذین لا یعلمون.[۳۵۵] 
و به فرموده رسول اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) روزی که بر من برسد، و دانش و علمی که مرا به مقام قرب حق برساند به من اضافه نشود، در آن روز دمیدن روز بر من مبارک نیست. 
اِذا اَتی عَلَیَّ یَوْمٌ لا اَزْدادُ فیهِ عِلْماً یُقَرِّبُنی اِلَی اللّهِ تَعالی فَلا بُورِکَ لی فی طُلُوعِ الشَّمْسِ ذلِکَ الْیَوْمَ.[۳۵۶] 
و نیز آن حضرت فرمود : 
قَلْبٌ لَیْسَ فیهِ شَیْءٌ مِنَ الْحِکْمَةِ کَبَیْت خَرِب، فَتَعَلَّمُوا وَ عَلِّمُوا وَ تَفَقَّهُوا وَ لا تَمُوتُوا جُهّالاً فَإِنَّ اللّهَ لا یُعْذِرُ عَلَی الْجَهْلِ.[۳۵۷] 
قلبی که چیزی از حکمت در آن نیست چون خانه ای خراب است، یاد بگیرید، و یاد بدهید، و بفهمید، جاهل از دنیا نروید، همانا خداوند در قیامت جاهل را معذور نمی داند. 
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در کتاب باعظمت غررالحکم دانش و معرفت را بدین صورت وصف می کند : 
علم پیروزی می آورد، دانش سدّی در برابر آفات و حوادث است، معرفت بالاترین بی نیازی است، دانش چراغ عقل، دلیلی نیکو، برترین هدایت، زیبائی آشکار، بهترین انیس، شریفترین حسب، گمشده مؤمن، راهبر حلم، بامنفعت ترین گنج، شریفترین حقیقت است. 
رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در یک جمله تمام واقعیاتی که در دنیا و آخرت محصول علم و معرفت است بیان فرموده : 
اَلْعِلْمُ رَأْسُ الْخَیْرِ کُلِّهِ.[۳۵۸] 
دانش و بینش، بصیرت و معرفت سر تمام خوبیهاست. 
علی (علیه السلام) ثروت مادی و معرفت را با هفت فرق اصولی می شناساند. 
۱) دانش و بینش میراث انبیاء و ثروت و مال میراث فراعنه است، علم با انفاق کم نمی شود، مال با خرج شدن رو به نقصان می رود، ثروت نیاز به نگهبان دارد، معرفت از انسان نگهبانی می کند، دانش همراه انسان به آخرت منتقل می گردد، ثروت در دنیا بجا می ماند، بدست آوردن مال برای همگان میسّر است، دانش و معرفت و نورانیت و بصیرت مخصوص مردم مؤمن است، تمام مردم در امر دین محتاج صاحب علم و بی نیاز از صاحب ثروتند، دانش عبور از صراط قیامت را تقویت، و ثروت جلوی انسان را برای حساب پس دادن می گیرد.[۳۵۹] 
کشتی خالی در میان دریا با خطر موج گرفتگی، شکستن، گم شدن، سرنگون شدن روبروست، کشتی پر و سنگین موج شکن، راهرو، مطمئن و همراه با امنیت، و در مسیر به مقصد رسیدن است. 
کشتی خالی مثل انسان جاهل، و کشتی پر مثل انسان بینا و آگاه و بصیر و بامعرفت است. 
باطنی که به نور توحید منوّر است، قلبی که به حقیقت مطمئن است، دلی که در گرو قیامت است، و می داند آن روز، روز 
فمن یعمل مثقال ذرّة خیراً یره، و من یعمل مثقال ذرّة شراً یره.[۳۶۰] 
است، انسانی که خود را در دنیا مسافر می داند، و آخرت را خانه ابدی برای حیات اخروی، آدمی که تمام نعمت های حق را امانت به حساب می آورد، و خود را نسبت به هر نعمتی موظّف و مسئول می داند، انسانی که زن و فرزند، خانه و تجارتخانه، ثروت و مال همه و همه را داده حق می بیند و خلاصه رابطه اش با تمام برنامه ها از طریق معرفت است چگونه رفتار می کند ؟ 
رفتارش عین حکمت، کردارش عین نورانیت، حرکاتش محض حقیقت، و برخوردش با همه چیز بخصوص با زن و فرزند بر اساس صلاح و سداد و رأفت و رحمت، و اصالت و کرامت است، از چنین انسانی در خانه و خانواده و در خارج از خانه، دریا دریا امنیت و آرامش می ریزد، و همه در کنار او مطمئن و راحت و باآرامش و همراه با اعتماد زندگی می کنند، و اسلام مرد خانه، شوهر زن، و پدر فرزندان را اینگونه می خواهد. 
● قلب منبع حقایق 
در آثار اسلامی تعابیر عجیبی از قلب شده : حرم خدا[۳۶۱]، چشمه[۳۶۲]، امام[۳۶۳]، سلطان[۳۶۴]،ظرف[۳۶۵]، و اوصافی به قلب نسبت داده شده : سلامت، مرض، پاکی، خباثت، نرمی، درشتی، نورانیت، کوری، سرنگونی، اقبال، ادبار، حیات، مرگ، گشادگی، ختم، طبع، زیغ، قسوت، این تعابیر در قرآن مجید و در کتبی همچون کافی، شافی، بحار، وسائل، مستدرک، تحف العقول، روضة الواعظین، محجة البیضاء، آمده است، و برای هر کدام از این کلمات معنائی ذکر شده. 
واقعاً قلب ظرف است و ظرفی عجیب، اگر در این ظرف، ایمان به حق و قیامت، پاکی، نورانیت، حیات، خوف از عذاب، خشیت، اخلاص، رقّت، رأفت، رحمت، محبت، عشق جای داده شود، صاحب آن از آرامش و اطمینان و امنیت برخوردار خواهد بود، و کلّ کسانی که با او در ارتباطند در امنیت و سلامت و راحت خواهند بود، و اگر این ظرف جایگاه طمع، بخل، حرص، حسد، کینه، نفاق، کفر، شرک، قساوت، بدگمانی، و امثال این اوصاف شود، دارنده چنین قلبی موجودی خطرناک مضرّ، آلوده، پلید، ستمکار خواهد بود و احدی در کنار او امنیت نخواهد داشت. باید به جوانانی که هنوز ازدواج نکرده اند گفت : اگر قلب خود را آلوده به این صفات زشت می بینید، در صدد اصلاح آن برآئید، سپس ازدواج کنید، تا دختری که با هزار آرزو از خانه و دیار خود و از آغوش پرمهر مادر و پدر خویش دست برمی دارد و به خانه شما می آید و پس از مدتی هم از شما بچه دار می شود، تا آخر عمرش در کنار شما احساس امنیت و آرامش کند، و بتواند بخوبی به شوهرداری، و بچه داری مشغول باشد، خانه ناامن، و انسان مخرب امنیت، جهنم و عذاب جهنم است، و وای بر مردی که همسر و فرزندانش از دست او در امان نباشند، و دائم به تلخی و ناراحتی بگذرانند، و وای بر زنی که شوهر و فرزندانش از دست او در زحمت و رنج باشند، و او بدون پروای از حق محیط خانه را تبدیل به محیط وحشت و اضطراب کند، و وای بر فرزندانی که پدر و مادر از دست آنان راحت نیستند، و در کنار آنان امنیت ندارند. 
امیرالمؤمنین(علیه السلام) عقیده دارد، اگر انسان قلب را به حق متصل نکند، و آن راظرف ایمان و عشق و محبت به حق قرار ندهد، بلاهای عجیبی به سر صاحبش می آورد، در صورت دلگرمی به ذلت طمع دچار شود، و اگر به هیجان طمع آلوده گردد بر اثر هجوم حرص هلاک شود، و اگر به دلسردی گراید، غصّه او را می کشد، و اگر مورد غضب قرار بگیرد آتش غیظ شعلهور شود، و اگر به خوشنودی بنشیند، خودنگهداری را فراموش می نماید، و اگر دچار ترس شود، عمرش به پرهیز هدر رود، و اگر در امنیت گشایشی یابد، غرور وجود او را به غارت برد، و اگر به مصیبتی دچار آید، از خود بیخود شدن او را رسوا نماید، و اگر مالی به دست آرد، غنا و دارائی او را به طغیان آلوده نماید، و اگر فقر به او حمله کند، بلا و ناراحتی سرگرمش کند، و اگر گرسنگی به او فشار آورد، ضعف وی را زمین گیر کند، و اگر در سیری افراط کند، شکم پرستی راه نفس بر او ببندد، که هر کمی برای چنین انسانی زیانبار و هر اضافه ای برای او فسادآور است.[۳۶۶] 
کلام عجیبی از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در رابطه با سلامت و بیماری قلب نقل شده : 
فِی الاِْنْسانِ مُضْغَةٌ اِذا هی سَلِمَتْ وَ صَحَّتْ سَلِمَ بِها سائِرُ الْجَسَدِ، فَاِذا سَقِمَتْ سَقِمَ بِها سائِرُ الْجَسَدِ وَ هِیَ الْقَلْبُ.[۳۶۷] 
در انسان پاره گوشتی است، که اگر سالم و صحیح باشد، بقیه جسم سالم، و اگر بیمار باشد سایر اعضا و جوارح بیمار است و آن پاره گوشت جز قلب چیزی نیست. 
و نیز آن حضرت فرمود : 
اِنَّ لِلّهَ تَعالی فِی الاَْرْضِ اَوانِیَ اَلا وَ هِیَ الْقُلُوبُ، فَاَحَبُّها اِلَی اللّهِ اَرَقُّها وَ اَصْفاها وَ اَصْلَبُها، اَرَقُّها لِلاِْخْوانِ، وَ اَصْفاها مِنَ الذُّنُوبِ، وَ اَصْلَبُها فی ذاتِ اللّهِ.[۳۶۸] 
برای خداوند در زمین ظرفهائی است، بدانید که آن ظرفها قلوب است، محبوبترین آن قلوب، نرمترین و صافترین و محکم ترین آنهاست، نرمترین دل نسبت به برادران ایمانی، صافترین آنها از گناه، و محکم ترین قلب نسبت به حضرت حق. 
از امیرالمؤمنین (علیه السلام) کلام بسیار بسیار مهمی در رابطه با سلامت قلب روایت شده : 
لا یَسْلَمُ لَکَ قَلْبُکَ حَتّی تُحِبَّ لِلْمُؤْمِنینَ ما تُحِبُّ لِنَفْسِکَ.[۳۶۹] 
قلبت برای تو سالم نمی شود، مگر برای مردم مؤمن دوست داشته باشی آنچه را برای خودت دوست داری. 
چه راه عجیبی برای سلامت دل پیشنهاد شده، چه سخن نورانی و حکیمانه ای از سر حلقه اولیاء و عاشقان نقل شده ؟! 
آری انسان اگر برای دیگران آنچه را برای خود می خواهد بخواهد، دل به تدریج از تمام رذائل و آلودگیها پاک می شود، و تبدیل به قلب سلیم می شود. 
در این وقت عرصه گاه قلب از ایمان و عشق و رأفت و رحمت و کرامت و اخلاص موج می زند، و همگان بخصوص زن و بچه در کنار انسان از خیر دنیا و آخرت بهره مند می شوند. 
جوانانی که ازدواج نکرده اند اگر در قلب خود عیب و نقص می بینند، به اصلاح آن قیام کنند، ورنه پس از ازدواج زن و فرزند را دچار ستم می کنند، و مردانی که ازدواج کرده اند، اگر در فضای دل خود تیرگی رذائل را مشاهده می کنند، به علاج آن برخیزند، و گرنه زن و فرزند از آنان در امان نخواهند بود، و این حقیقت را همه بدانند، که عذاب برزخ دامنگیر آن مردمی است که زن و فرزندشان در جنب آنان به خاطر آلوده بودن به کژ خلقی و سوء عمل، در راحت و امنیت نبودند. 
عقل اگر با دانش تغذیه شود، و قلب اگر به اخلاق الهی متخلق گردد، نفس نورانی، و تمام حرکات جسم عرشی و ملکوتی گشته، و آدمی تبدیل به منبع خیر و چشمه فضیلت، و مولّد امنیّت می شود، در این زمینه به آیه ای از کتاب حق قرآن مجید دقت کنید : 
الّذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الأمن و هم مهتدون.[۳۷۰] 
آنان که ایمان آوردند، و ایمان خود را که حقیقتی قلبی است به ستم نیالودند، برای آنان ایمنی است، و هم اینان بسر منزل سعادت هدایت شده اند. 
آری چنانکه در اول بحث گفته شد، تمام خوبیها از خدا، و همه زشتی ها از خود انسان است. 
با روی آوردن به حق به وسیله انبیاء، قرآن، امامان، عالمان ربانی، و بکارگیری قوای ظاهری و باطنی، می توان تمام خوبیها را کسب، و زشتی ها را از صفحه وجود زدود. 
چون خوبیها کسب شد، وظیفه انسان است خوبیها را تا جائی که قدرت دارد به دیگران بخصوص به زن و فرزند منتقل کند، که بی تفاوتی در این زمینه گناهی بزرگ و موجب عقاب حق است. 
ائمه ما فرموده اند نه با زبان بلکه با اعمال خود برای دیگران سرمشق شوید، که هرگاه هر کس زیبائیها و جمال باطن را در انسان ببیند، مشتاق کسب آن می شود. 
مرد خانه باید برای همسر و فرزندانش حجت خدا باشد، مرد خانه باید در خانه اسوه حسنه باشد، مرد خانه در خانه باید الگوی زیبائیهای معنوی و اخلاقی و عملی برای زن و فرزند باشد، و مرد خانه اینگونه نمی شود، مگر اینکه عقل و قلب و نفس و جسم را تا جائی که قدرت دارد از علم و اخلاق و صافی و پاکی و تقوا و درستی و عمل صالح تغذیه کند، تا خانه اش و اهل او شعبه ای از خانه اهل بیت، و جلوه ای از اولیاء حق شود. 
اینجاست که ضرورت شرکت در مجالس مفید مذهبی، و رفت و آمد به مساجد، و همنشینی با فقیه در دین و عالم ربانی حسّ می شود، که دوری از این واقعیات منشأ تشدید جهل، و ظهور بیماریهای قلبی، و انحرافات نفسی و عملی است. 
با جلوه وحی در قرآن، و آثار نبوت انبیاء و امامت امامان در کتابهای پرارزش و محکم، و با بودن این همه مساجد و مجالس مذهبی، و در اختیار بودن عالمان ربانی برای پیمودن راه خدا و طریق سلامت، و رسیدن به کمالات و تحصیل خیر دنیا و آخرت، برای احدی در پیشگاه خدا، در دنیا و برزخ و محشر عذر و حجّتی نخواهد بود. 
● عذاب در عرصه گاه قیامت 
آتش فردا، افروخته شده جهل، و فساد قلب، و انحرافات عملی است. 
این خدای مهربان نیست که عذاب را اجباراً برای هر کس خواسته اراده کند، این گناه و زشتی و رذائل اخلاقی است که در آخرت به صورت عذاب و آتش ظهور می کند، و وجود گناهکار را اسیر خود می نماید. 
اگر گناه و معصیت، و انکار و کفر، و عناد با حق نبود، از عذاب برزخ و قیامت هم خبری نبود. 
▪ در دعای شریف کمیل آمده : 
به طور قطع و یقین می دانم اگر حکم تو به عذاب اهل انکار و خلود معاند و دشمن در جهنم نبود، تمام آتش را سرد و سلامت می نمودی، و برای احدی در عذاب جا و مقام نبود، ولی قسم یاد کردی که جهنم را از کافران، و ناسپاسان پر کنی. 
بنابراین مردم هستند که با آلوده شدن به گناه و معصیت، برای خود عـذاب فراهم می کنند، نه خداوندی که رحمت و عفو و مغفرت و کرم است، و برای آراسته شدن بندگانش به حسنات که نتیجه اش امنیت دنیا و آخرت است تمام وسائل لازم را فراهم آورده است. 
در هر صورت مرد و زن سعی کنند با کمک ایمان و اخلاق و عمل صالح و صفا و وفا، و راستی و درستی، و حلم و صبر، و حوصله و بردباری امنیت قابل قبولی در زندگی دنیا برای خود و فرزندانشان، و ارحام و اطرافیانشان فراهم کنند، تا به سبب این امنیت در روز قیامت هم از امنیت و آرامش برخوردار شوند، که به فرموده رسول حق : 
الدُّنْیا مَزْرَعَةُ الاْخِرَةِ. 
دنیا کشتزار آخرت است. 
و به فرموده حضرت باقر (علیه السلام) 
وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقینَ.[۳۷۱] 
و هر آینه دنیا نیکو منزلی برای اهل تقوا است. 
اهل تقوا از تمام برنامه های دنیا توشه آخرت می سازند، و با دنیای خود، آخرت خویش را آباد می کنند، در دنیا خوش و در آخرت خوشتر هستند. 
عبد اللّه ابن یعفور که از شخصیت های کم نظیر اسلامی است می گوید : به حضرت صادق (علیه السلام) عرضه داشتم ما عاشق دنیا هستیم، حضرت فرمود با دنیا چه می کنید، گفتم از آن برای ازدواج، حج، خرجی زن و بچه، رسـیدگی به برادران مؤمن، و صدقه دادن استفاده می کنیم، حضرت فرمود : این از دنیا نیست، از آخرت است. 
ملاحظه کنید اهل ایمان و تقوا، تجارت و کسب و زراعت و درآمد دارند، ازدواج می کنند، خانه و زندگی را به نحو احسن اداره می نمایند، به مردم رسیدگی می کنند، به سفرهای زیارتی می روند، صدقه می پردازند و خلاصه دنیا را در فضائی از سلامت و امنیت و ایمان و اخلاق خوش می گذرانند، و به دنبال آن از آخرتی خوشتر و بهتر بهره مند می شوند. 
ای کاش همه خانه ها دارای امنیت و سلامت بود، ای کاش ایمان و اخلاق و عمل صالح حاکم بر خانه ها بود، ای کاش تمام مرد و زن آراسته به حسنات و پیراسته از رذائل بودند، تا برای احدی مشکل پیش نمی آمد، و همگان در سایه یکدیگر به سلامت و آرامش زندگی می کردند، و از مواهب الهی با لذت و خوشی بهره می بردند. 
امام ششم (علیه السلام) مؤمن واقعی را در روایتی مهم معرفی می کند، که در قسمتی از آن روایت فرموده : 
النّاسُ مِنْهُ راحَةٌ وَ نَفْسُهُ مِنْهُ فی تَعَب.[۳۷۲] 
تمام مردم از مؤمن راحت، و خود مؤمن بخاطر ایجاد این امنیت و راحتی، در زحمت است. 
● پدران و مادران صالح 
زن وشوهری که آراسته به حسنات وپیراسته از سیئات و رذائل هستند، نسبت به هم منبع آرامش وامنیت، وبرای فرزندان خود عامل رشد وکمال وآسایش و راحتند. 
هیچ گاه نسبت به نیاز فرزندانشان، بی تفاوت نیستند، به وقت نیاز به محبت، نیاز به مخارج مادی، نیاز به تحصیل و درس، نیاز به رفت و آمد منطقی، نیاز به گردش و تفریح، نیاز به ازدواج، با کمال محبت و مهر و عاطفه، و وقار و ادب به پاسخ گوئی برمی خیزند، و اگر نسبت به برخی از نیازها امکان نداشته باشند، با اخلاق وحوصله و خوش خلقی و خوشروئی عزیزان خود را قانع می کنند و فرزندان باوقار و باکرامت هم این معنا را از خانواده قبول می نمایند. 
فرزندان بااندیشه و درستکار، اگر احیاناً از جانب پدر و مادر به علّت بی توجهی آنان، دعوت به خلاف شدند، با کمال ادب، و رعایت حرمت آنان، از قبول دعوت خودداری می کنند، و خود را در معرض خطا و اشتباه قرار نمی دهند، چنانچه مادری در عهد رسول حق، از مسلمان بودن فرزندش ناراضی بود، و حتی اعتصاب غذا کرد، ولی وقتی شنید خداوند به اسلام فرزندش راضی، و برای نارضایتی مادر ارزش قائل نیست، اعتصاب غذا را شکست، و نسبت به فرزند سکوت کرد. 
پدران و مادران در صورتی که رسول خدا به جنین سقط شده شما توجه می کند، تا جائی که فرموده به جنین در کنار در بهشت گفته می شود : داخل شو، می گوید، نه تا پدر مادرم پیش از من داخل نشوند وارد نمی شوم[۳۷۳]، چرا شما از فرزند برومند خود، این نعمت و احسان حق به نحو شایسته، در جهات مادی و معنوی جانبداری نکنید ؟ اولاد داری و توجه به او، و پاسخ به نیازهای انسانی وی تجارتی است که سود آن در دنیا و آخرت عظیم است. 
قال رسول اللّه (صلی الله علیه وآله وسلم) ( من تزوّج للّه و لصلة الرحم توّجه اللّه بتاج الملک ) 
« وسائل چاپ آل البیت ، ج ۲۰ ، ص ۵۱ »
يکشنبه 31/6/1387 - 21:27
دعا و زیارت
روسو معتقد است که انسان طبیعتا خوب است و براساس حالت طبیعی، بدی کردن او غیرممکن است. روسو در کتاب "قرارداد اجتماعی" از منافع ویژه ای که تضاد با آنها تشکیل جامعه را واجب کرده انتقاد می کند. او در این کتاب، مسئله اخلاق را براساس ساختارهای اجتماعی شرح می دهد. استدلال روسو جهت برقراری قراردادی بنیادین با جایگزین کردن اخلاق برابری و قانونی به قرارداد و حقوقی ست که طبیعت با نابرابری جسمی بین انسانها موجب شده است. در این مقاله، نگاه انتقادی در وحله نخست متوجه موقعیت کنونی جهان و در مرحله بعد یادآوری اهمیت واحد اخلاقی است که جامعه را به عنوان مجموعه ای واحد تشکیل می دهد و در آن قانون افراد را به یکدیگر مرتبط می کند. 
روسو برای دفاع از این نظر از استدلالهای مختلفی بهره می گیرد. استدلال های روسو که در چند زمینه از جمله طبیعت انسانی، مذهب، اخلاق و قانون است پیرامون یک ایده اصلی ست بین منافع مختلفی که ارتباط اجتماعی را شکل می دهند وجه مشترک وجود دارد و اگر موردی نبود که همه منافع به آن مربوط شوند، هیچ جامعه ای وجود نداشت. بر همین نفع مشترک است که جامعه باید اداره شود و قرارداد اجتماعی اثراتی دارد که بدون آنها غیرممکن است که جامعه به حیاتش ادامه دهد. 
استدلال روسو با شروع از قدیمی ترین جوامع و تنها شکل طبیعی آن یعنی خانواده مسیری منطقی می پیماید. روسو سعی در نشان دادن این دارد که با اتمام نیاز بچه ها به پدرشان ارتباط طبیعی تغییر می کند و اعضای خانواده همگی به طور یکسان مستقل می شوند. برای رسیدن به این حد، روسو نتیجه می گیرد که اگر اعضای خانواده به ماندن در کنار هم ادامه دهند، به صورت طبیعی نیست بلکه اختیاری ست و خانواده فقط با قرارداد حفظ می شود. این آزادی مشترک نتیجه طبیعت انسانی ست. طبق نظر روسو، خانواده نخستین مدل جامعه است حاکم نقش پدر و مردم نقش بچه ها را دارند و همگی به طور آزاد و برابر به دنیا می آیند. 
طبق نظر روسو، ارتباط معامله ای که نه تنها شهروندان ویژه را شامل می شود بلکه مربوط به ایجاد ارتباط بین طبقات جامعه است، به عنوان اصل اجتماعی تعریف شده که عبارت است از یک بنیان واقعی برای ارتباطات اجتماعی که از فرار داد اجتماعی روسو بسط می یابد و مرجع دادن به معیار سودمندی به ویژگی اخلاقی دیگری ازقرارداد اجتماعی مربوط می شود که از این پس برپایه تعادل منافع بین طبقات است. به جای اخلاق سودمندی مشترک برپایه قربانی کردن، توافق مادی اشتراک منافع برپایه گسترش منافع ویژه بین خودشان مد نظر است. این اخلاق اجتماعی و سیاسی بر مبنای تقدم منافع ویژه می باشد. 
موضوع دیگری که اهمیت دارد اتحاد اعضای اجتماع است. طبق نظر روسو، اگر دولت مثل شخصی ست که زندگی اش به اتحاد بین اعضای اجتماع وابسته است و اگر مهمترین آنها بقای خود اوست، برایش نیرویی عمومی لازم است تا بتواند هر گروه را متناسب با دیگران به حرکت درآورد. چون طبیعت به هر انسان، قدرت مطلق بر همه اعضایش را می دهد، قرارداد اجتماعی به پیکره سیاسی قدرتی مطلق بر همه گروهها را می دهد. بنابراین با پذیرفتن جامعه به عنوان ساختاری طبیعی، جامعه توانمند خواهد بود. روسو مفهوم حقوق را در نظر میگیرد او سه نوع حقوق قایل است: حقوق شهروندان، حقوق حاکم و نیز حقوق طبیعی که باید برمبنای ویژگیهای انسانی باشد. 
روسو استدلال می کند که همه مجرمینی که به حقوق اجتماعی حمله می کنند به عنوان آشوبگر و خائن هستند، با تجاوز به قوانین از عضو اجتماع بودن در می آیند و حتی با آن مقابله می کنند. روسو نتیجه می گیرد که چنین دشمن نمی تواند فردی اخلقی باشد. برای روسو مجازات کردن یک مجرم قراداد ویژه ای ست. روسو این مجازات را قانونی طبیعی می داند که بدون آن جامعه نمی تواند ادامه حیات یابد. بنابراین اخلاق برای داشتن جامعه ای که در آن افراد به حقوق یکدیگر احترام می گذارند لازم است. بعد از ابن استدلال، روسو این نظر را مطرح می کند که برقراری یک جامعه نیازمند تغییر اعضای آن است. بنابراین باید موجودیت جزئی هر انسان را به موجودیتی که هر کدام از ما از طبیعت دریافت کرده ایم تغییر داد. این تغییر توضیحی برای تشکیل جامعه است. 
روسو لزوم محدود کردن ذهنیات نوجوان به حسیات را توجیه می کند: از آن جایی که هدف شکل دادن موجودی عقل گراست تربیت به وسیله پیش بینی نتایج به دست آمدنی از ایجاد اثرات افراطی اجتناب خواهد کرد. این اثرات خطرناک شکل غیر طبیعی اخلاقی را که به صورت رفتاری غیرفعال و ریاکارانه درمی آید می گیرند. در مجموع باید اجتناب کرد که نوجوان عادت کند که از روی تحمیل کردن و منفعت جویی رفتار کند. در تربیتی که روسو از آن دفاع می کند باید پیشرفت طبیعی نوجوان را مورد توجه قرار داد. تعلیم صحیح عبارت است از تشخیص انگیزه هایی که به صورت طبیعی ایجاد می شوند. به منظور آن که تاثیر تربیتی نوجوان مثبت باشد، باید به مبانی تعلیمی مرتبط با اعمال قدرت قانونی پرداخت. این مسئله به یافتن اصول تعلیمی انسان و ساختن مدل تئوری تربیتی ایده ال مربوط است. 
در انتقاد به روش اجتناب از اثرات زیاده خواهی اعمال قدرت یعنی آشوبگری نوجوان، روسو پاسخ می دهد برای شکل دادن فردی با اشتیاق به آزادی، باید ویژگی و ارزش نوجوانی را شناخت و از مقایسه با فرد بالغ اجتناب کرد. ایده روسو آن است که تربیت نوجوان نباید براساس تلقین ارزشهای اخلاقی، اعمال قدرت یا توقعات زیاد جامعه باشد وگرنه نوجوان از آنها دوری خواهد کرد. اگر هدف تربیت، شکل دادن شخص است، نباید هدف و روش را با هم اشتباه گرفت تا نتیجه غیر طبیعی به دست نیاید. ل کردن با نوجوان دقیقا معکوس کردن ترتیب طبیعی دریافتها و شکل دادن فردی قابل قبول است. باید با افکار و احساسات نوجوان کنار آمد تا از تبدیل او به شخصی آشوبگر و حسابگر اجتناب کرد طبق نظر روسو، تربیت نوجوان قبل از سن بلوغ نباید براساس اجبار، اطاعت و بی توجهی به اصول اجتماعی باشد. روسو بر این عقیده است که استدلال کردن با نوجوان کاری بیهوده و تضاد آفرین است. 
روسو از روشی تربیتی دفاع می کند که به آماده کردن عقل ذهنی نوجوان از طریق به کارگیری عقل حسی او می پردازد به گونه ای که نوجوان برای استفاده از نیروی خرد توسط خودش و نه به دلیل عاملی خارجی به طور کافی استحکام شخصیتی بیابد. در اینجا منظور از عقل صرفا توانایی تشخیص خوب و بد و بهره گیری از قضاوت خود نیست بلکه همینطور قوت خواستن و انتخاب بهترین یا بدترین است. می توان نتیجه گرفت که تعلیم عقلانی از عقل یک ابزار می سازد یعنی وسیله ای که برای رسیدن به هدفی مشخص به کار می رود درحالی که عقل فقط یک گشاینده جهت پیشرفتی تدریجی است. نباید هدف و وسیله یعنی تربیت عقلانی و تربیت توسط عقل را با هم اشتباه گرفت زیرا عقلی بچگانه وجود دارد که مخصوص نوجوان است که فقط الزامی را می شناسد که با اجبار همراه نیست و ارزشهای اخلاقی و احتیاجات اجتماعی هر چه بیشتر فرد تربیت کننده به ویژگی سنی نوجوان توجه کند توسعه خواهد یافت. می توان این ایراد را بر این نظریه که لزوم تغییر افراد را پیشنهاد می کند وارد دانست که وجود داشتن اخلاق در جنین جامعه ای ادامه می یابد. 
روسو مفهوم "شهروند" را به عنوان "عضو حاکم" مطرح کرده است. این دوگانگی آشکار بر مبنای مفهوم فرموله شده "آزادی اخلاقی" است که طبق آن "تبعیت از قانون، آزادی ست" و"آزاد بودن" در تعریف مفهومی قرارداد اجتماعی به معنای "تبعیت از اراده عمومی" است. هر فرد وجود اخلاقی اش را به منظور شرکت در تشکیل اجتماع از دست می دهد. با این وجود فرضیه ای دیگر مطرح است که در آن روسو استدلال می کند که هر فرد می تواند اراده ای ویژه مخالف یا متفاوت از اراده عمومی که به عنوان شهروند دارد داشته باشد. نظر روسو این است که بهتر است برای نوجوان از واژه هایی که بزرگسالان درباره اخلاق به کار می برند خودداری کرد. این یادآوری کاربردی عمومی دارد و می تواند به شکل یک اصل درآید: فایده ای ندارد که به نوجوان لغات و علامتهایی که هیچ گونه مفهومی برایش ندارند را بیاموزیم. روسو مفهوم زبانی جالبی را به کار می گیرد. در صورتی که ایده ای از اشیاء نداشته باشیم چگونه لغات می توانند خودشان ایده های ذهنی به وجود آورند؟ 
لغات در واقع علاماتی هستند که به اشیاء و یا ایده ها مربوط می شوند. برای یک نوجوان واژه ها می توانند جهت طرح اشیاء در غیابشان به کار روند درحالی که اگر این واژه ها صرفا ایده ها را نشان دهند، همانند مفاهیم اخلاقی، به دنیای واقعیت مربوط نخواهند بود بلکه دنیایی ذهنی را مجسم می کنند که هنور دنیای نوجوان نیست. نتیجه ای که روسو می گیرد آن است که برای تغییر ندادن ماهیت ذهنیت هایی که نوجوان درباره اخلاق دارد، ایده آل آن است که شناخت او را به تجربیات حسی محدود کنیم. با توجه به این اصل که تربیت باید ریتم طبیعی نوجوان را حفظ کند، روسو پیشنهاد می کند که جریان یادگیری او را نباید با تعجیل از طرف بزرگسالان شتاب داد. 
اگر این اصل رعایت نشود در نوجوان نگرشی غیرعقلنی و تغییر شکل یافته از اخلاق ایجاد خواهد شد. بعد از نشان دادن خطراتی که در تربیت نوجوان در به کارگیری لغات اخلاقی قبل از آن که وی قادر به درک آنها باشد وجود دارد، روسو از آن نتیجه می گیرد که ذهنیت های نوجوان به داده های حسی محدود می شود. عقل در فرایند گسترش روانی فرد به دو صورت شکل می گیرد: نخست "عقل حسی" ست که ابتدایی ترین می باشد و جوهره "عقل ذهنی" را شکل می . عقل حسی از نظر زمانی پیش از عقل ذهنی ست. تربیت مناسب عقل حسی باید گسترش عقل ذهنی را ممکن کند. اصلی که در اینجا نیز پروژه تربیتی را حرکت می دهد رعایت کردن ترتیب طبیعی ست که با عقل حسی شروع می شود. استدلا دهد
يکشنبه 31/6/1387 - 21:27
دعا و زیارت
بدان که هر چیزی را کمالی است ، ونرسیدن به آن مساوی است با ضایع شدن آن چیز . به نسبت نباتات کمال آنست که رشت کافی را بنمایند وبعد از آن تولید دانه است . به نسبت حیوانات هم به همین شیوه باید دارای رشت وتولید مثل باشند . 
و انسانهم به عنوان موجود برتر ـ در بین تمام موجوداتیکه ما می شناسیم ـ از این قاعده مستثنی نیست . 
نگاه کردن به این مسئله ی مهم در جهانبینی توحیدی و آن نقطه ی کمالی که بشریّت با بری رسیدن به آن تلاش کند ایفاء کردن نقش جانشینی خداوندوعبودیت وبندگی اوست . 
بدین معنی که انسان مسؤلیت دارد استعدادهای نهفته وخدادایش را کشف وپرورش داده و از نعمتها ومنابع طبیعی که خالق هستی آنهارا در دل زمین به ودیعت گذاشته کمال استفاده را نموده وزمین خدا را آباد نماید و همراه این استفاده و آبادگردانیدن این کره ی خاکی ، قلب خود را نیز از امرا ض درونی پاک ونفس خود را مزکّی ومصفّی نمایند ، تا بتواند از امکانات واستعدادهای خدادادی به نحو احسن و در راستای متحقّق نمودن مسئولیتش در زمین که همان کمال مدّنظر می باشد استفاده نماید . 
تمام مخلوقات به استثنای انسان خیلی طبیعی مسیر خود را به سمت آن کمال تعیین شده می پیمایند ، امّا بدین خاطر که در بین تمام مخلوقات انسان موجودی است مختار و خالقش او را دربوتۀ آزمایش قرار داده است راه رسیدن به کمال را باید به تلاش وجهد تمام به دست آورد . ودر برابر رسیدن یا نرسیدن به آن کمال ثواب وعقاب را در روز رستاخیز متوجّه او می شود . 
امّا در راه رسبدن هر چیزی به کمال موانعی وجود دارند باید بر آنان غالب شد وموانع را از سر راه برداشت . 
با ذکر این مقدّمه ی کوتاه با نگاهی قرآنی می پردازیم به سخن در باره ی یک مانع خطرناک وخیلی قوی که در سر راه انسان در مسیر حرکتش به سوی کمال، با این امید که همه ی ما علم کافی را نسبت به آن مانع به دست آوریم و با توکّل به خدا بتوانیم بر آن مانع غالب شویم . 
از نگاه قرآن آن مانع موجود شری است به نام شیطان که دشمنی دیرینه ای با آدم وفرزندانش را داشته ودارد ، بدین خاطر که سجده نکردنش برای آدم باعث رانده شدنو دوری از رحمت خدا شد .وشیطان از همان لحظه در برابر خداوند سوگند یاد می کند که آدم وذریّه اش را از مسیر صحیح منحرف می گرداند ، واولین کار خود را با وسوسه کردن به آدم وهمسرش اینکه از شجره ی ممنوعه بخورند تا در بهشت خداوند جاویدانه بمانند اینجاست که خداوند در آخرین پیام وکلامش با بشر ما را متذکّر می نماید و می فرماید : 
یا بنی آدمَ لا یَفتِننَّکم الشّیطانُ مِنَ الجَنَّةِ کما أَخرجَ أبویکم من الجنّةِ . اعراف / ۲۷ 
ای آدمیزادگان شیطان شما را نفریبد همانگونه که پدر ومادرتان را فریفت . 
● تحقیق لغوی : 
( اعوذُ ) : از ریشه ی ـ عَوَذَ ـ می باشد وبه دو معنی آمده است . 
۱ ) پناه بردن : به کسی از شرّ چیزی ، یا از دست کسی . 
۲ ) پیوستن ، چسپیدن ، نزد یک شدن ، گفته می ـ أطیبُ الّلحم عُوَّذُه ـ لذیذترین گوشت آنست که به استخوان چسپیده است . 
به بچه شتری که به مادرش پناه برده باشد گفته می شود : ناقةٌ عائِذ ـ عاذَ بِها ولدُها ـ 
( شیطان ): از ریشه ی ـ شَطَنَ ـ به معنی دور شدن و تمرّد کردن . 
گفته می شود ـ شطَنَت داری من دارک ـ خانه ی من از خانه ی تو دور شده است . 
در زبان عرب به هر موجود متمرّدی شیطان گفتهمی شود . به انسان یا جِنّی که از اخلاق وجنس خود تمرّد کرده باشد شیطان می گویند .فقط به ابلیس گفته نمی شود شیطان بلکه به هر انس وجنّی که از رحمت و هدایت خداوند دور شده باشد واز قانون خداوند تمرّدکرده باشد شیطان گفته می شود . خداوند می فرمایند : وکذالک جَعَلنا لِکُلِ نبیٍّ عدوّاً شیاطین الانسِِ والجن . دشمنانی از انسانهای متمرِّد وجنّیان سرکش را در برابر هر پیامبری علم کردیم 
( رجیم ) : سنگسار کردن کسی را ، نا سزا گفتن ، فحش دادن ، ملعون ، نفرین شده . شیخ قرطبی می فرمایند : الرّجم ـ القتل واللّعن والطّرد و الشّتم ، ـ وقد قیل هذا کله . 
لئن لم تنته یا نوح لتکوننّ من المرجومین . گفتند : ای نوح اگر ( بدین رفتار وکردار ) پیان ندهی قطعاً جزو سنگساران ، نفرین شده گان ، طرد شده گان یا از دشنام شده گان خواهی شد . 
خداوند عزّ و جلّ در کتاب آسمانی خود هشت بار به پیامبرش امر می فرماید : که به خدا پناه ببر و امر به رسول خدا ( ص ) امر به امّتش نیز می باشد و فرد فرد امت در این آیات مخاطب خداوند می باشند . 
با توکّل وتوفیق خداوند در این نوشته سعی ما بر آنست که نظر خوانندگان محترم را ـ به اندازه ی وسع و توان خود ـ متوجّه معانی و اسرار استعاذه نمائیم ، با این امید که همه ی خواهران و برادران بتوانند شیطان را از خود دفع نموده ، و راه رسیدن به کمال را ـ با حذف این مانع در سر راه خود ـ هر چه مطلوب تر طی بنمایند . 
بدان که دشمنانی درونی و برونی در سر راه تو کمین کرده اند و برای انحراف افکار و سلوک تو از هیچ ترفندی کوتاهی نمی نمایند ، وتو به عنوان فردی مؤمن به خداوند وروز رستاخیز باید تمام تلاش خودت را بکار گیری تا دشمنانت را به خوبی شناسائی نموده و برای رو در رو شدن با آنها موضع وموقفت را به خوبی مشخّص نمائی تا به اذن الله در میدان نبرد سرافراز وپیروز باشید . 
دشمنان برونی همان آدمهای دور از خدا و رسولش می باشند که تلاش آنها را جهت انحراف جوان وپیر مسلمان مشاهده می نمائی که در کانالهای آسمانی و روزنامه و مجلات ، و به صورت تشکّلهای حزبی تمام توان خود را بکار گرفته وشب روز و خستگی را نمی شناسند ودر راه اهداف خود که ـ همان دور نمودن مسلمانان است از هدایت آسمانی ـ دارند تلاش خستگی ناپذیری را تحمل می نمایند . 
دشمنان برونی نفس و شیطان هستند که فقط با چشم و نگاه قرآن و سنتی می توان کمینگاه های این دشمنان پنهانی را تشخیص داد ، وباید متوجه این نکته باشیم که مسلمانان نمی توانند بر دشمنان خارجی فائق آیند در درون خود بر نفس و شیطان چیره نشوند ، لذا می طلبد که مؤمن در این راستا از هیچ تلاشی کوتاهی ننماید . 
خداوند درمورد دشمنان برونی می فرمایند : وقاتلوا فی سبیل الله الّذین یقاتلونکم . ودر راه خدا بجنگید با کسانیکه با شما می جنگند . 
ونسبت به دشمن داخلی می فرماید : إنّ الشّیطان لکم عدوٌّ فاتّخذوه عدوّاً 
وبدان که خداوند مؤمنین را تنها نمیگذارد و به آنان را یاری می دهد در برابر دشمنان برونی یاری خداوند را در ارسال ملائکه می بینیم یُمدِدکم ربّکم بخمسةمن الملائکة مُسوِّمین . آل عمران / ۱۲۵ و خداوند نجات بندگان مخلصش را از چنگ شیطان تضمین می نماید و خطاب به شیطان می فرماید : أنّ عبادی لیس لک علیهم سلطان إلاّ مَنِ اتّبعک من الغاوین . حجر / ۴۲ 
رو در رو شدن با دشمنان خارجی را جهاد اصغر گویند و مقابله با دشمن درونی جهاد اکبر ، بدین خاطر که جهاد با نفس وشیطان خیلی مشکل تر می باشد . 
بدان اگر دشمنان خارجی بر مؤمن ظفر یابند متاع دنیوی را به تاراج می برند امّا چنانچه دشمن درونی بر مؤمن ظفر یابد ایمانش را به تاراج می برد . وفرق زیادی است بین ایمان ومتاع دنیوی . 
اگر مؤمن در برابر دشمنان برونی مغلوب گردد ودر همان راه کشته شود نزد خدای سبحان دارای اجر وثواب است و در زمره ی شهیدان به حساب می آید . امّا اگر در برابر دشمن درونی مغلوب گردی خسران مبین است و دوری از رحمت خدا . 
استعاذه نمودن شناختی است که فرد مؤمن به یکی از این دشمنان پیدا نموده ومی خواهد برای مصون ماندن ونجات از شرّ این هیولای رانده شده از رحمت خدای رحمان به خالق هستی پناه بگیرد . 
قبل از استعاذه نمودن به خداوند باید به این نکات توجّه نمائی : 
۱) اعتراف کن که در جلب منافع ودفع مضارّ از خود ناتوانی. 
۲) باید اطمیان قلبی داشته باشی که تنها خداوند سبحان قادر است منافع را برای تو جلب نماید وتنها اوست که بتواند مضرّرات را از تو دور نماید . 
۳ ) الله را با صفت عالم بودن به احوال وخفایای درونیت بشناس و یقین داشته باش که هیچ چیزی در آسمانها و زمین از خداوند پوشیده نیست . 
۴ ) الله را با صفت قادر بودن بر جمیع ممکنات بشناس و یقین داشته باش که تنها خداوند قادر است تو را از تمام آفات وبلیّات مصون بدارد . 
۵ ) همراه فهم نمودن علم وقدرت خداوند در ضعف وناتوانی خودت نیز در برابر مشکلات به دقّت تأمّل کن . 
سپس خاشعانه وخاضعانه از خدای قدیر وتوانا طلب نما که تو را از شرّ شیاطین انس وجن پناه دهد و خودت را به خدا بسپار و بگو »: أعُوذُ باللّهِ مِنَ الشّیطانِ الرَّجیم . 
● لطایفی از استعاذه 
۱) ( اعوذ بالله ) عروج مخلوق است به سوی خالق . 
۲) ( أعوذ ) اعتراف بنده است به نهایت عجز و نیازمندیش به خالق هستی . 
۳) ( بالله ) اعتراف عبد است به فقر مطلق خود و غنا و بی نیازی مطلق خداوند واینکه خداوند سبحان قادر است : 
الف) تمام منافع و خیرات را حاصل و مضار و بلیات را از انسان دور نماید . 
ب) هیچ کس بجز خداوند قادر به جلب منفعت ودفع مضرّت نیست . 
اینچاست که عبد از همه چیز و همه کس فرار می کند و به مفاد آیه ی ( ففرّوا الی الله ) خود را در پناه الله قرار می دهد . و هنگامی که به او پناه می برد و خود را به آستان رحمتش متّصل می نماید معنی واقعی استعاذه را فهم کرده است . 
الله سبحانه وتعالی می فرمایند : ولا تدعُ من دون الله ما لا یَنفعُک و لا یضُرُّک فإن فعلت ذالک فإنک إذاً من الظّالمین و إن یَمسسک الله بضرٍ فلا کاشف له الاّ هو وإن یُردکَ بخیرٍ فلا رادّ لفضله یُصیبُ به مَن یشاءُ من عباده و هو الغفور الرّحیم . یونس / ۱۰۷ ـ ۱۰۶ 
وبه جای خدا کسی یا چیزی را عبادت مکن وبه فریاد مخوان که به تو نه سودی می رساند و نه زیانی اگر چنین کنی ( دعا و عبادت خودت را متوجّه آفریدگان سازی ) از ستمکاران ومشرکان خواهی شد . واگر خداوند زیانی به تو برساند هیچ کس جز او نمی تواند آن را برطرف گرداند . واگر بخواهد چیزی به تو برساند هیچکس نمی تواند فضل و لطف او را از تو برگرداند . خداوند فضل ولطف خود را شامل هر کس از بندگانش که بخواهد می کند ( وکسی نمی تواند مانع آن گردد ) واو دارای مغفرت ومهر فراوان است . 
بله باید قبل از خدا شناسی خود را شناخت و از خود شناسی راه خدا شناسی را آموخت . و هر گاه توانستی فقر ، عجز ، وجهل و سایر صفتها و نقصها و ناتوانیهایت را بشناسی آنوقت خواهی توانست به بی نیازی و توان و علم و دیگر صفات کمال خداوند پی ببری . و این است معنی آن سخن شیرین نبیّ رحمت : من عرف نفسه فقد عرف ربّه . هر که خود ار شناخت به راستی خدای خویش را نیز شناخته است . 
۴) استعاذه پناه بردن به خدا و درخواست پناهندگی از اوست . واین مستلزم آنست که ایمان داشته باشی که فقّط خدا ی علیم وخبیر به حال و وضع تو آگاه است و بجز او کسی از تو با خبر نیست . 
قل لا یعلم من فی السّماوات و الارض الغیب الاّ الله وما یَشعُرو أیّّان یُبعَثون . 
بگو : کسانیکه در آسمانها و زمین هستند غیب نمی دانند جز خدا . و نمی دانند چه وقت بر انگیخته می شوند ( وقیامت فرا می رسد ) . نمل / ۶۵ 
قل لا أملک لنفسی نفعاً و لا ضرّاً إلاّ ما شاءَ الله و لو کنت أعلم الغیب لاستکثرتُ من الخیر و ما مُسّنیَ السّوء إن أن إلاّ نذیرٌ وبشیرٌ لقومٍ یُؤمنون . (ای رسول خدا ) بگو : من مالک سود و زیانی برای خود نیستم مگر آن مقداری که خدا بخواهد و ( از راه لطف بر جلب نفع یا دفع شرّ مالک و مقتدرم گرداند ) اگر غیب می دانستم منافع فروانی نصیب خود میکردم 
( چرا که با اسباب آن آشنا بودم ) و اصلاً شرّ و بلا به من نمی رسید ( چرا که از موجبات آن آگاه بودم . حال که از اسباب خیرات وبرکات و از موجبات آفات ومضرّات بی خبرم چگونه از وقوع قیامت آگاه خواهم بود ؟ ) من کسی جز بیم دهنده و مژده دهنده ی مؤمنان ( به عذاب و ثواب یزدان ) نمی باشم . اعراف / ۱۸۸ 
۵ ) انجام دادن عبادت به معنی واقعی ممکن ومیسّر نیست مگر اینکه قبلاً از شیطان فرار کرده و به خداوند بزرگ پناه برده باشید و این است سِرِ گفتن : أعوذ بالله من الشیطان الرّجیم هنگام شروع عبادات . 
۶ ) قرآن کتابی است که در آسمان پاکان آن را مس می کنند و در زمین نیز باید پاکان آنرا لمس نمایند و با زبان وقلب وبدنی نظیف آنرا تلاوت نمود .وبدین خاطر است که در فقه اسلامی آمده است که در بعضی حالات آدمی نباید قرآن را مَس و تلاوت نماید . 
قبل از اینکه به خدمت کلام الهی بروی با قلبی پر از احساس نیاز به خدایت و با نهایت خضوع در برابر خالقت اول بگو : أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم . چون ممکن است قلبت به غیر از خداوند تعلق پیدا کرده باشد و آن طهارت ایمانی را و آن صفای روحی و آن آماده گی را نداشته باشی ، و بر زبانت سخنی جاری شده باشد که مورد پسند خداوند نباشد و دهانت را با بر زبان آوردن سخنان پوچ و بی معنی آلوده کرده باشی. پس قبل از هر چیز از اعمال و حالات گذشته ات دور شو و با نور ایمان درونت را جلا بخش و از تمام مظاهر شرک جلی وخفی فاصله بگیر و زبانت را از تمام آفاتها ی زبان پاک گردان و عظمت خدا را در قلبت تصور کن و اعضای وجودت را از هر نوع نجاستی پاک گردان و با ظاهر و باطنی آراسته در خدمت قرآن زانو بزن وسپس به اذن خداوند شروع کن ..... واین است سِرّ فرموده ی الله جلّ جلاله که می فرمایند : فإذا قرأت القرآن فاستعذ بالله من الشّیطان الرّجیم . 
۷ ) داستان آدم ابو البشر را به یاد آور آنگاه که شیطان برایش سوگند یاد کرد که برای او دلسوزی می کند وبه او توصیه نمود اگر از این درخت بخورد در بهشت جاوید خواهد ماند و او را فریفت و باعث شد که از بهشت خدا خارج شود . و با خود عهد بست که تمام نوادگان آدم را نیز گمراه کند وگناهان را در جلو چشمشان شیرین نماید پس تو هم او را دشمن قسم خورده تلقی کن و از شر او به خدای خود پنا ببر وبگو : أعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم . 
۸ ) اینکه تنها به خدا پناه می بری وفقط می گویی اعوذ بالله درس توحید را به خوبی یاد گرفته ای چون فقط خدا را آگاه به خود می دانی وتنها او را قدیر وقوی شناخته ای ودیگران را مخلوقاتی پنداشته ای که خود نیازمند اینند خدا پناهشان دهد وخودشا موجوداتی هستند پناه می جویند وخوب می فهمی که نمی توانند دیگران را پناه دهند . وخلاصه وچکیده ی توحید همین است . 
۹ ) از اینکه برای نجات از شر شیاطین تنها به خدا پناه می بری ومی گوئی أعوذ بالله ، مفهوم خطاب خدا به رسولش را به خوبی درک نموده ای : قل إنّی لا أملکُ لکم ضرّاً ولا رشرا . قل لن یجیرنی من الله احدٌ ولن أجد من دونه مُلتَحَداً إلاّ بلاغاً من الله ورسالاته ومن یعص الله ورسوله فإنّ له نار جهنّم خالدین فیها أبداً . ای رسول ( ص ) بگو : من نمی توانم هیچگونه زیان وسودی به شما برسانم . بگو : ( اگر من از خدا نافرمانی کنم ) هیچکس مرا در برابر خشم خدا پناه نمی دهد ، وپناهگاهی ( برای حفظ خود از عذاب خدا ) جز خدا نمی یابم . ولیکن ( تنها کاری که می توانم بکنم ) تبلیغ از سوی خدا و و رساندن پیامهای اوست .... هر کس که خدا ورسولش نافرمانی کند نصیب او آتش دوزخ است و جاودانه در آن می ماند . 
بله پیامبران ایچنین خدای خود را شناخته اند و از خدای خود خوب این درس را گرفته اند که هیچوقت مخلوق نمی تواند پناهگاهی برای مخلوق باشد . وفقط خالق آسمانها وزمین است که پناهگاه همگان است . 
امّا در آیه یک استثناء وجود دارد و آن اینست که اعمال صالح می توانند انسان را از عذاب خداوند پناه دهند . ملاحظه می فرمائید که عمل صالح در آیه به نسبت پیامبر به تبلیغ رسالت تعبیر داده شده است . پس نتیجه می گیریم اعمال صالح که وسیله ی تقرّب انسان به خدا می باشند در همان حال پناهگاهی هستند برای مؤمن و او را از عذاب الهی محفوظ می دارند . 
۱۰) استعاذه کردن تو بدین معنی است که راضی نیستی در جوار شیاطین باشی و همانند ابراهیم ( ع ) انزجار خود را از او اعلام می داری و از شیطان صفتان نیز متنفری 
● نگاهی به استعاذه ی مقرّبان 
مقربان بارگاه خدا از هر چیزی که میان ایشان معبودشان فاصله می انداخت وآنان را از خداوند دور می کرد به خدا پناه می بردند . 
هنگامی که حضرت نوح شیخ الانبیاء ( علیه السّلام ) از خداوند خواست پسرش کنعان را از طوفان نجات دهد زیرا خداوند به او وعده داده بود که اهلش را از عذاب حفظ نماید و حضرت نوح نیز گمان می کرد که کنعان به واسطه ی نسبت فرزندی که با او دارد از خاندان اوست . 
ونادی نوحٌ ربَّهُ فقال ربّ إنّ ابنی من اهلی و إنّ وعدَک الحقُ و انت احکم الحاکمین . 
نوح پروردگار خود را به فریاد خواند وگفت : پروردگارا پسرم ( کنعان که امواج او را فرو بلعیده است ) از خاندان من است ( وتو هنگامی به من دستور فرمودی خندان خود را سوار کشتی کنم در اصل وعده ی حفظ خاندان مرا داده ای ) و وعده ی تو راست است ( و خلافی در آن نیست ) وتو داورترین داورانی و دادگرترین دادگرانی .خداوند اینچنین جواب این پیامبر عظیم الشّأن را داده است : قال یا نوح إنّه لیس من أهلک إنّه عملٌ غَیرُ صالِح فلا تَسئلنِ ما لیس لک به علم إنّی أعظُکَ أن تکون من الجاهلین . 
خداوند فرمود ای نوح پسرت از خاندان تو نیست چرا که او ( به سبب رفتار زشت و کردار پلشتی که پیش گرفته است با تو فسنگها فاصله دارد وذات او عین ) عمل نا شایست است بنا برین آنچه را از آن آکاه نیستی ( که درست یا نا درست ) از من مخواه تو را نصیحت می کنم که از نادانان نباشی ) وندانی ( که در مکتب آسمانی پیوند بر اساس عقیده است نه گوشت و خون ) . 
نوح ( ع ) تسلیم خواست و اراده ی معبود شد ، و در نهایت ادب وخضوع اینچنین فرمودند : قال إنّی أعوذ بک أن أسئلک ما لیس لی به علم و الاّ تغفرلی و ترحمنی أکن من الخاسرین . نوح گفت پروردگارا از اینکه چیزی را ( از این به بعد ) از تو بخواهم که بدان آگاه نباشم خویشتن را در پناه تو می دارم ( وعاجزانه از آستانت می خواهم که مرا از چنین لغزشهایی بدور داری ) اگر بر من نبخشایی و به من رحم ننمائی از زیانکاران خواهم بود . هود /۴۷ ـ ۴۵ 
توجّه فرمائید که در آیه ی فوق نوح علیه السلام از اینکه نجات پسرش را از خدا طلب کرده است در حالیکه سنت وقانون خداوند براین جاریست کسانیکه خود اسباب نجات را بکار نگرفته باشند خداوند آنها را از عذاب خود نجات ندهد ومی بایست حضرت نوح به این سنت خداوند آگاه وآن درخواست را از خداوند نمی کرد وخداوند این را به عنوان نوعی جهل به اله و قوانین حاکم بر هستی به نوح تذکر می دهند که : إنّی أعظک أن تکون من الجاهلین . ( البته باید متوجه بود که جهل دارای مفهومی نسبی است به آن اندازه انسان به خدا وقوانینش علم نداشته باشد جاهل است ، این قاعده به نسبت پیامبران هم صادق است این است که خداوند خطاب به نوح می فرماید : إنّی أعظک أن تکون من الجاهلین ) و وقتی نوح متوجه عدم آکاهیش به این سنت الهی می شود به خداوند پناه می برد از اینکه هر نوع عدم شناخت از خداوند وسنتهایش آدمی را از خالقش دور می نماید . امّا نوح علیه السّلام می خواهد با استعاذه کردن خود را به خداوند نزدیک نماید . 
به جاست در اینجا ما نیز به شیخ الانبیاء علیه السّلام اقتداء نمائیم و از تمام جهلهای که به خداوند و سنّتهایش که در این عالم هستی داریم ـ که به آن اندازه از خدای خویش فاصله گرفته ایم ـ همراه تلاش جدی برای رفع جهل وعدم شناختهایی که داریم همگام با نوح استعاذه نمائیم ودر برابر هر جهلی که داریم به خالق خویش پناه ببریم و خود را به او نزدیک نمائیم . وبا هم بگوئیم : 
اللّهم إنّا نعوذ بک أن نکون من الجاهلین . 
حضرت موسی علیه السّلام در آن هنگام که در میان بنی اسرائیل قتلی رخ داده بود و قاتل مشخص نبود از قوم خود خواست که بقره ای را ذبح نمایند تا کلید حل این مشکل شود . امّا بنو اسرائیل این کار را عجیب پنداشتند ومتوجه نشدند این کار انبیاء است برخلاف آنچه انها تصور می نمایند وبه موسی گفتند : أتتّخِذُنا هُزُواً . آیا ما را مسخره می کنی ای موسی . وموسی در جواب می فرمایند : قال أعوذ بالله أن اکون من الجاهلین . گفت : به خدا پناه می برم از ایکه از زمره ی جاهلان باشم ( ومردم مسخره و ریشخند نمایم ) . 
خداوند در این قصّه ی قرآنی درسی دیگر را به ما می آموزد وما را متذکّر می کند که تمسخر و ریشخند به دیگران اخلاق وسلوکی است غیر ربّانی که انسان را از خداوند دور می گرداند وباید برای تقرّب به خداوند از آن فاصله گرفت وخود را در پناه خدا قرار داد . اگر ما در آیه دقت کنیم موسی ( ع ) به قصد تمسخر با بنو اسائیل سخن نگفت بلکه برداشت آنها صحیح نبود و موسی (ع) می فرمایند مسخره کردن به آدمیان باعث دوری از خالق می شود که باید به خدا پناه برد . 
فامّا آیا ما متوجه هستیم که در سلوک اخلاقیاتمان چقدر با اخلاق قرآنی و ربّانی فاصله داریم و در روز باید چند بار از اخلاق رزیله ای که از ما سر می زند باید به خدا پناه ببریم . در این داستانهای قرآنی انبیاء را با آن عظمت می بینیم که از کوچکترین تا بزرگترین جیزی که میان آنها و خداوند فاصله می اندازد استعاذه می کنند . حالا بگو من و توی مسلمان چقدر باید اهل استعاذه باشیم . 
ودر روز باید چند بار بگوئیم : اللّهم إنّی أعوذ بک أن أکون من الجاهلین . 
ودر سوره ی غافر آمده است که موسی ( ع ) خطاب به فرعون و فرعونیان اینچنین می فرماید : إنّی عُذتُ بربّی و ربّکم مِن کلّ مُتکبِر لا یُؤمنُ بِیومِ الحساب . من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می برم از دست هر متکبّری که به روز حساب وکتاب ایمان نداشته باشد . 
وقتی شیطان در وجود زن عزیز مصر قرار می گیرد و یوسف پیامبر در برابر آن آزمایش الهی قرار می گیرد وشیطان می خواست با آلوده کردن یوسف به آن عمل غیر اخلاقی او را از خداوند دور گرداند وزمینه ی انجام گناه برای یوسفی که در عنفوان شباب بود فراهم نمود ویوسف را به نافرمانی خداوند دعوت کرد . امّا وقتی موضع گیری یوسف را در برابر این عمل می نگریم اینست که می فرماید : معاذ الله . پناه بر خدا . آیا شما خواهر و برادر مسلمان وقتی شیطان گناهان را در برابر دیدگانتان شیرین می کند و شما را به انجام آن دعوت می کند می گوئید : معاذ الله و روزی چند بار این جمله را تکرار می کبید . 
به یادآور وقتی همسر عمران خالصانه نذر کرد تا آنچه را در شکم دارد خادم بیت المقّدس نماید و وقتی نوزاد به دنیا آمد فهمید که دختر است فرمودند : ـ در حالیکه با خود می گفت خدایا برای خدمت بیت المقّدس دختر همچون پسر نمی تواند مفید باشد ـ و إنّی سَمّیتُها مریمَ و إنّی أُعیذها بکَ وذُرّیّتَها من الشّیطان الرّجیم . آل عمران /۳۶ 
توجه فرمائید مادر مریم در حالیکه در کنار یکی از انبیاء خدا زکریّا ( ع ) قرا دارد این کلمات را بر زبان می آورد و در فهم صحیح آن زن موحد نمی گنجد ـ در حالیکه زکریّا سرپرستی او را به عهده می گیرد ـ که بگوید این نوزاد را در پناه پیغمبرت زکریّا قرار دادم بلکه می گویند خدایا من او را مریم نام نهادم و او فرزندانش را در پناه تو می دارم . 
مریم بنت عمران را ـ در حین تلاوت قرآن ـ با آن همه پاکی و تقوی نظاره می کنیم و او را در جوار بیت المقدس در محراب عبادتش که در حال قیام و سجده است می بینیم ، مریمی که به گناه آلوده نشده است ، و خداوند خود ایشان را برگزید و بر سایر زنان برتری داد ، و تا حدّی به خداوند نزدیک بود که از جانب حق در محراب عبادتش به او روزی می رسید . 
وقتی فرشته ی خدا جبرئیل بر او ظاهر شد و مریم تصورش بر این بود که یک انسان است که به خلوتگاهش آمده است در این لحظه ی حساس مریم الله را به حال خویش حاظر وناظر می دانست و از خداوند به عنوان تنها ملجاء وپناهگاه یاد می کند و مَلکی را که به تصوّر او انسانی است نیز متذکر می شود و فرمایند: إنّی أعوذ بالرّحمن منک إن کنت تقیّا.( مریم لرزان و هراسان ) گفت : من از ( سوء قصد ) تو ، به خدای مهربان پناه می برم . اگر پرهیزگار هستی ( بترس که من به خدا پناه برده و او کس بیکسان است ) 
مریم با آن قلب خاشعش خوب می داند که آلوده شدن به معصیّت چقدر انسان را از خدا دور می گرداند وبا استعاذه کردنش می خواهد خود را به خدا نزدیک گرداند وطرف را نیز متوجّه خدای رحمان کند شاید او هم به یاد الله بفتد و از خلوتگاهش بیرون رود . ونکته ی دیگر اینکه می فرماید: إن کنت تقیا . اگر پرهیزگار هستی . مراد اینست که یاد آوری خدای رحمان افراد متّقی را سود می بخشد وآنها را از انجام دادن گناه باز می دارد . و انسانهایی که متّقی نیستند واز خدا نمیترسند و او را مراقب خود نمی دانند تذکّر اینها را چه سود . 
● استعاذه ی رسول الله ( ص ) 
و این هم رسول الله ( ص ) است که خداوند به کرّات به ایشان امر می فرمایند برای محفوظ ماندن از شرّ شیاطین و هر چیز دیگری که باعث می شود میان آن حضرت و معبودش فاصله ایجاد نماید به خدا پناه ببرد . 
فإذا قرأت القرآن فاستعِذ بلله مِن الشّیطان الرّجیم . إنّه لیس له سلطان ٌعلی الّذین آمنوا وعلی ربّهم یتوکّلون . إنّما سلطانه علی الّذین یتولّونه والّذین هم به مشرکون . نحل/ ۱۰۰ ـ ۹۸ 
هنگامی که خواستی قرآن بخوانی ، از وسوسه های شیطان مطرود ( از رحمت یزدان ) به خدا پناه ببر ( تا اهریمن تو را از فهم معنی قرآن وعمل بدان باز ندارد ) . ــ مراد اینست که قبل از تلاوت قرآن بگو أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم ــبیگمان شیطان هیچگونه تسلطی بر کسانی ندارد که ایمان دارند وبر پروردگارشان تکیه می نمایند . بلکه تنها تسلط شیطان بر کسانی است که او را به دوستی می گیرند و به واسطه ی او شرک می ورزند . 
بعد از اینکه خداوند به پیامبرش این آیه را ـ که جامع مکارم اخلاق است ـ وحی می نماید : خُذِ العَفوَ وأمُر بالعُرف وأعرض عنِ الجاهلین . گذشت داشته باش و آسانگیری کن وبه کار نیک دستور بده و از نادانان چشم پوشی کن . خطاب به او می فرمایند : 
و إمّا یَنزغَنّک مِنَ الشّّیطانِ نزغٌ فاستعِذ بالله إنّه سمیعٌ علیم . اعراف / ۲۰۰ 
ـ ای رسول خدا ـ اگر وسوسه ای از شیطان به تو رسید ( وخواست شما را از مسیر منحرف و از هدف باز دارد ) به خدا پناه ببر ( وخویشتن را بدو بسپار ) او شنوای دانا است . 
در آیه ی بعدی تلاوت می کنیم : إنّ الّذین اتّقوا إذا مسّهم طائِفٌ مِنَ الشّیطانِ تَذَکّروا فإذا هم مبصرون . پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسه ای از شیطان می شوند به یاد می افتبند ، و ( در پرتو یاد خدا و بخاطر آوردن دشمنانگی اهریمن ) بینا می گردند ( وآگاه می شوند که اشتباه کرده اند و از راه حق منحرف شده اند ، و لذا شتابان به سوی حق بر می گردند ) ... 
ابن حیان اندلسی رحمه الله در تفسیر بحر المحیط نکاتی را در تفسیر این دو آیه یاد آور می شوند که به اختصار به آنها اشاره می شود . 
۱) خداوند به نسبت پیامبر کلمه ی ـ نزغ ـ را به کار می برند .امّا به نسبت متقین کلمه ی ـ مسّ ـ را . که نزغ به کوچکترین حرکت گفته می شود . و مسّ به معنی اصابه کردن ، یعنی پیامبر از کوچک ترین حرکت شیاطین فوری متوجّه می شوند وبه خداوند پناه می برند و از کلمه ی نزغ اصابه ی شیاطین به پیامبر فهم نمی شود . امّا به کار بردن مسّ اصابه کردن شیاطین را برای متّقین می رساند . 
۲) به نسبت پیامبر به صورت ( إن ) شرط بیان شده است که احتمال دارد واقع شود یا نشود . امّا به نسبت متّقین به صورت جمله ی خبریه و (إذا ) که برای تحقیق یا ترجیح است . 
و قل ربّ أعوذ بک من همزات الشّیاطین و أعوذ بک رب ّأن یحضرون . مؤمنون / ۹۸ ـ ۹۷ 
و بگو : پروردگارا خویشتن را از وسوسه های اهریمنان ( و تحریکات ایشان به انجام گناه ) در پناه تو می دارم .و خویشتن را در پناه تو می دارم از اینکه اهریمنان با من ( در اعمال و اقوال وسایر احوال ) گرد آیند ( ومرا از تو غافل نمایند ) . 
ودر سوره ی فلق به پیامبر امر شده است که از شر آنچه خدا آفریده است همچون شب که جهان را به زیر تاریکی می برد و همچنین از شر افسونگران و حسودان و بدخواهان به خدا پناه ببرد . 
ودر سوره ی ناس از او می خواهد که از وسوسه های شیاطین جنّ و انس به پروردگار مالک و معبود مردمان پناه ببرد و از او بخواهد که او را از این وسوسه ها محفوظ و مصون بدارد . 
از أنس ابن مالکٍ ( رض ) روایت می شود : کانَ رسول الله صلّی الله علیه و سلم یقول : اللّهم إنّی أعوذ بک من العَجزِ والکسل ، والجُبنِ و الهِرمِ و البُخلِ و أعوذ بک من عذاب القبر و أعوذ بک من فتنةِالمحیا والممات . / متّفق علیه 
پرودگارا من از ناتوانی وتنبلی و بزدلی و پیری و بخل و عذاب قبر و فتنه ی مرگ و زندگی به تو پناه می جویم . 
ابو هریره ( رض ) می فرماید : کانَ من دعاء النّبی ( ص ) اللّهم إنی أعوذ بک من علم لا یَنفَع و من قلبٍ لایَخشَع و من نَفسٍ لاتشبع و من دعوة لا یُستجابُ لها . / رواه ابن ماجه ، والتّرمذی ، و النسائی . پروردگارا من از علمی که نفع نمی رساند و از دلی که از تو نمی ترسد و نفسی که سیر نمی شود ودعائی که قبول نمی شود به تو پناه می برم . 
بعد از تأملّی در برابر استعاذه ی به این نتیجه می رسید 
۱) انسان اگر در بالاترین مقام عبودیت هم قرار بگیرد مخلوقی است از جلب منافع و دفع مضار ـ حتی از خودش ـ ناتوان است وباید از قدرت مطلق الهی مدد جوید . 
۲ ) مؤمن هیچ کس یا هیچ چیزی را ـ با این فهم از استعاذه ـ تصور نمی کند که بتواند انسانی را از خدا پناه بدهد الا عمل صالح نباشد . قل إنّی لَن یُجیرنی من الله احدٌ ولَن أجِدَ مِن دونِه مُلتحَدا إلا بلاغاً من الله و رسالاته . 
۳ ) پیامبران و مقرّبان بدین خاطر که در خود شناسی و خدا شناسی از همه عالم تر و عارف تر می باشند از دیگران بر استعاذه کردن حریص ترند . 
۴ ) هیچ کس از شر شیاطین در امان نیست و با ید برای محفوظ ماندن از شرشان تقوی را پیشه کرد سپس به خداوند پناه برد . 
خواننده ی گرامی این بود خلاصه ای از آنچه توانستیم از استعاذه استنباط کنیم و در اختیار شما قرار دهیم امیدوارم بتوانیم هرچه بهتر دشمنان خود را که شیاطین می باشند شناسائی کنیم وآنها را دشمنان واقعی خود تلقّی کنیم و خود را در جوار و پناه خداوند قرار دهیم تا به توفیق خداوند آنها نتوانند در سر راه رسیدن ما به کمال مانعی ایجاد نمایند .
يکشنبه 31/6/1387 - 21:27
دعا و زیارت
فریدریش آوگوست فون هایک (۱۹۹۲-۱۸۹۹) فیلسوف و اقتصاددان اتریشی تبار انگلستان، برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال۱۹۷۴، رهبر مکتب اقتصادی اتریش واستاد دانشگاه لندن در بین سالهای (۱۹۴۸-۱۹۳۱) که مجله اکونومیست لندن او را برجسته ترین فیلسوف روزگار ما معرفی کرده و به جرات می توان او را فیلسوف ترین اقتصاددان واقتصاددان ترین فیلسوف قرن بیستم نامید، بر این عقیده بود که فراتر رفتن انسان از یک موجود وحشی و دست یافتن وی به تمدن بیشتر درسایه اخلاق و سنت امکان پذیرشده است و نه عقل و محاسبه. 
مسیر شکل گیری جوامع گسترده تر و حرکت آنها به سوی تمدن های بزرگ، نشان دهنده یک جریان تحولی تدریجی در فرهنگ این جوامع است. طی این جریان تحولی انسانها به مدد قوه تقلید که ذاتی آنهاست، یاد می گیرند که چگونه، با مسلط شدن بربرخی غرایز طبیعی و تبعیت از برخی قواعد رفتاری کلی، می توانند زندگی اجتماعی صلح آمیز و پررونقی داشته باشند. فرآیند یادگیری در این خصوص، همانند یادگیری در کودکان، به طورعمده غیرعمدی و ناخودآگاه صورت می گیرد. نظم جامعه و توانایی های فردی وجمعی اعضای آن، تابعی است از قواعد رفتاری حاکم بر روابط میان افراد واین قواعد به نوبه خود بازتابی است از فرهنگ و ارزش های اخلاقی که افراد در زندگی فردی و اجتماعی بدان پایبندند. 
درجریان تحولی جوامع بشری آنچه در واقع اتفاق می افتد و تعیین کننده مسیر آینده است عبارت است از: گزینش اصول و قواعد رفتاری که جامعه را پرجمعیت تر، پررونق تر و قوی تر می نماید و بقای آن را در شرایط دشوار تنازع با نیروهای مخرب طبیعت و رقابت با سایر جوامع تضمین می کند. 
گزینش فرهنگی که طی آن اصول وارزشهای اخلاقی برتر به تدریج به منصه ظهور می رسند و به ناگزیر مورد تقلید و سرمشق دیگران قرار می گیرند، در حقیقت توضیح دهنده چگونگی شکل گیری جوامع گسترده و متمدن ازیک سو و نابودی گروه ها، قبایل وجوامعی که نتوانسته اند به ارزش ها و فرهنگ مناسبی برای بقای خود دست یابند، از سوی دیگر است. 
● موانع پیدایش جوامع گسترده 
هایک معتقد بود که پیروی صرف از غرایز طبیعی، چه از نوع بدآن مانند سلطه طلبی و خودخواهی و چه از نوع خوب آن مانند نوع دوستی ونیکوکاری که خاص گروه ها وجوامع کوچک انسانی است مانع پیدایش جوامع گسترده و متمدن می شود. وجود جوامع بزرگ و متمدن زمانی امکان پذیر می شود که روابط میان انسانها نه براساس صرف غرایز، بلکه مبتنی بر قواعد کلی آموخته شده - ناشی از ارزشهای اخلاقی و فرهنگ - باشد. 
نظام گسترده موجود در جوامع متمدن امروزی محصول طراحی آگاهانه هیچ متفکری نیست، بلکه نتیجه پیروزی غیرعامدانه از برخی اعمال وعادتهای سنتی و به طورعمده، اخلاقی است که بسیاری از آنها برای انسان نامطبوع نیستند و انسانها از درک معنای آنها عاجزند واعتبار آنها را نمی توانند اثبات کنند. با این حال، این اعمال و آداب توسط فرآیند انتخاب تحولی، به طور نسبتا سریعی گسترش می یابند. منظور، انتخاب طبیعی گروه هایی است که ازآنها پیروی می کنند و بدین وسیله جمعیت، ثروت وتوان آنها نسبت به دیگر گروه ها فزونی می گیرد. 
از نظر هایک نه غرایزانسان به طورطبیعی انسان را به سوی تمدن جوامع گسترده رهنمون می کند و نه عقل انسانی دارای آنچنان توانی بوده که بتواند نظم پیچیده لازم برای امکان یافتن جوامع گسترده را طراحی کند. آنچه توانسته انسان را به مرتبه رفیع زندگی در جامعه بزرگ ومتمدن نایل گرداند، چیزی جز سنت نبوده است که میان غریزه وعقل قراردارد و اخلاق در حقیقت درون مایه برخی ازمهم ترین تعالیم آن است. 
برای درک دیدگاه های هایک لازم است بدانیم که وی اعمال و رفتار انسانها را ناشی از سه منبع می دانست که عبارتند از: غریزه، سنت وعقل. او سنت را که بین غریزه وعقل قرار دارد مهم ترین منشا ارزشهای انسانی تلقی می نمود. سنتها درقالب فرهنگ وجود دارند، به سخن دیگر فرهنگ، مجموعه ای از سنت های کم وبیش هماهنگ ومنسجم است. هایک می گفت: فرهنگ نه طبیعی است و نه مصنوعی، نه به صورت ژنتیک انتقال می یابدونه به صورت عقلانی ایجاد می شود. 
● فرهنگ 
فرهنگ عبارت است از: انتقال قواعد رفتاری تعلیم داده شده ای که هیچ گاه اختراع نشده اند و کارکرد آنها معمولا برای افرادی که از آنها تبعیت می کنند ناشناخته است. تمدن، به طور عمده، در سایه مطیع نمودن غرایز حیوانی موروثی امکان پذیر شده است، سخن تازه ای نیست. در رابطه میان عقل و جریان پیشرفت فرهنگی وتمدنی، نظریه هایک با تصور عمومی و حتی تفکر اغلب اندیشمندان و روشنفکران متفاوت است. 
او می گفت: برای درک چگونگی شکل گیری تمدنها، باید به طور کلی این تصور را که انسان در سایه برخورداری ازعقل قادر به تولید فرهنگ بوده است، کنار بگذاریم. آنچه انسان را از حیوان متمایز می نماید، توانایی بیشتر وی در تقلید وانتقال آنچه یاد گرفته است می باشد. توانایی وسیع تر انسان درخصوص یادگیری آنچه در شرایط مختلف باید انجام دهد یا، مهم تر از آن، آنچه باید انجام دهد، وجه تمایز اساسی وی از دیگرحیوانات ونیزازانسان وحشی است. 
بسیاری از چیزهایی که وی یاد گرفت اگر نگوییم بزرگ ترین بخش آنها از طریق یادگیری مفهوم کلمات بود. قواعد رفتاری که او را قادر می کرد تا افعال خود را با محیط تطبیق دهد، مسلما از اهمیتی بیش از شناخت شیوه رفتار دیگر چیزها برخوردار بود. 
به سخن دیگر، انسان در اغلب موارد یاد گرفت که آنچه راکه باید، انجام دهد بدون اینکه بفهمد چرا بایستی آن را انجام دهد واین که پیروی ازآداب ورسوم بیشتربه نفع اوست تا سعی در درک آنها. به عقیده هایک، سنت؛ یعنی آداب و رسوم وقواعد رفتاری تقلید شده، بر عقل تقدم تاریخی و منطقی دارد. او در خصوص شکل گرفتن کلمات و مفاهیم می گوید: اشیای خارجی در اصل از طریق شیوه مناسب رفتار انسان نسبت به آنها تعریف می شد. فهرستی از قواعد یاد گرفته شده، که شیوه خوب یا بد رفتار در شرایط مختلف رابه او یادآوری می کردند، به او این توانایی فزاینده را دادند که خود را با شرایط متغیر تطبیق دهد وبه ویژه این که بتواند با دیگر اعضای گروه خود همکاری نماید. 
بدین ترتیب سنتی از قواعد رفتاری که مستقل ازافرادی است که آن ها را یاد گرفته اند، آغاز به اداره زندگی انسانی کرد. زمانی این قواعد یادگرفته شده، شامل طبقه بندی انواع مختلف اشیا، آغاز به گنجاندن نوعی بازنمای از محیط کرد، که به انسان اجازه می داد تا حوادث بیرونی را پیش بینی نماید و با عمل خود بر آنها سبقت جوید، آنچه ما عقل می نامیم پدید آمد. بنابراین احتمالا هم مقدارهوش بسیار بیشتری در سیستم قواعد رفتاری متبلورشده تا دراندیشه های یک انسان نسبت به محیط اطرافش. 
هایک می گوید: گمراه کننده است اگر تصور کنیم که مغز یا ذهن یک فرد، در اوج سلسله مراتب ساختارهای پیچیده ایجاد شده طی یک جریان تحولی است و اوست که فرهنگ را ابداع کرده است. 
ذهن در یک ساختار سنتی و غیرشخصی قواعد آموخته شده پوشیده شده است و توانایی وی در منظم کردن طبقه بندی تجربه اش پاسخی است موروثی در چارچوب فرهنگی که هر ذهن فردی در آن پرورش یافته است. مغز اندامی است که ما را قادر به جذب فرهنگ می کند، اما نه ابداع آن. این سومین دنیا به اصطلاح پوپر با این که هر لحظه توسط میلیون ها ذهن متفاوت که در آن مشارکت دارند حفظ می شود نتیجه یک جریان تحولی متمایز از تحول بیولوژیکی مغزاست که ساختار بسیار متکامل آن زمانی مفید واقع می شود که یک سنت فرهنگی برای جذب وجود داشته باشد. به سخن دیگر، ذهن نمی تواند وجود داشته باشد، مگربه صورت بخشی از یک ساختار متمایز دیگر یا نظم متمایز فرهنگ، به رغم این که این نظم دوام و گسترش نمی یابد، مگر به این علت که میلیون ها ذهن، اجزای آن را جذب می کنند وتغییر می دهند. 
در اندیشه هایک عقل و ذهن فعال انسان محصول فرهنگ وسنت است نه منشا آن واگربشر توانسته است با مهار کردن برغرایز خود و ایجاد قواعدرفتاری مغایر با آنها جوامع هرچه گسترده تر و متمدن تری به وجودآورد، این در درجه اول در سایه برخی سنتهای مناسب امکان پذیر شده است. این سنت ها طی یک جریان انتخابی تحولی وبه طور خودجوش پدیدار شده اند وهیچ ذهن یا عقل فردی ای آنها را ابداع نکرده است. واقعیت این است که عقل فردی به رغم این که مهمترین وسیله محاسبه و پیش بینی انسانهاست قادر به درک و احاطه کامل بر نظم های پیچیده حاصل از سنتها و فرهنگ مانند زبان، اخلاق، حقوق، پول و بازار نیست؛ بنابراین و به طریق اولی، نمی تواند مدعی ابداع آن ها یا ابداع جایگزین های کامل تری برای آن ها باشد، اما همه عقل گراها، فیلسوفان و دانشمندان این واقعیت را نمی پذیرند و بسیاری معتقدند که ترقی و تمدن در گروعقل محاسبه گر انسان است و برای دست یافتن به جامعه مطلوب که به طور عقلایی طراحی و ایجاد می شود، باید همگی آن قواعد رفتاری و سنت هایی را که نمی توان توجیه عقلانی برای آنها تصور نمود به کناری نهاد واخلاق جدیدی را پی ریزی کرد. 
هایک این نوع از خردگرایی را صنع گرایانه می نامد که به عقیده وی نسخه منحط ونادرستی از تفکر عقلانی است که اندیشه ها و آرمان هایشان را باید تهدیدی بزرگ وجدی برای تمامی دستاوردهای تمدن بشری تلقی کرد، اما قبل از پرداختن به این موضوع لازم است به آن چه پیش از سنت ها و فرهنگ و به طریق اولی عقل، تعیین کننده رفتارانسانهاست توجه کنیم؛ یعنی غرایز. 
پیش از آن که سنتها و فرهنگ شکل بگیرد، انسانها با موجودات شبه انسانی با غرایز خود زندگی می کردند. غرایز و ارزشهای ناشی ازآن در تشکیل قواعد رفتاری انسان ها تقدم زمانی دارد. هایک می گفت: نوع انسانی و اجداد بلا فصل آن صدها هزار سال زندگی قبیله ای و گروه را پشت سر گذاشته است. غرایز انسان در تناسب با این نوع زندگی گروهی شکل گرفته است. این غرایز که به طور ژنتیکی موروثی است درخدمت تحکیم همکاری میان اعضای گروه بوده است. اعضای گروه هدف های مشترک و مشخصی راجهت تهیه ما یحتاج خود دنبال می کردند و اغلب شخصا همدیگر را می شناختند. 
هماهنگی میان اعضای گروه اساسا به غرایز همبستگی و دیگردوستی بستگی داشت، البته کاربرد این غرایز محدود به اعضای گروه بود و درباره دیگران صدق نمی کرد. 
● انسان 
انسان تنها به صورت عضوی از یک گروه می توانست زندگی کند، انسان مجزا بسرعت به یک انسان مرده تبدیل می شود. از این روهایک تاکید می کند که از لحاظ تاریخی و تجربی فردگرایی اولیه هابز افسانه ای بیش نیست. انسان وحشی، موجود تنها و مجزایی نیست، غرایز وی غرایز جمع گرایانه اند. جنگ همه علیه همه هیچ گاه روی نداده است. 
هایک معتقد بود با توجه به این که مفهوم اخلاق جز در تقابل با رفتار بی قاعد- بی اختیار و نیندیشیده - از یک سو و جستجوی عقلانی نتایج کاملا مشخص از سوی دیگر، معنا ندارد، من ترجیح می دهم استفاده از اصطلاح اخلاق را منحصر به این قواعد غیرغریزی نمایم که موجب رشد بشریت در سایه نظم گسترده شده است. عکس العمل های فطری دارای کیفیت اخلاقی نیستند و زیست شناسان اجتماعی که اصطلاحاتی چون دیگر دوستی را به آنها اطلاق می کنند دراشتباه هستند. دیگردوستی را زمانی می توان مفهوم اخلاقی دانست که بگوییم ازعواطف دیگردوستانه باید تبعیت کرد. 
از دیدگاه هایک ارزشهایی مانند دیگردوستی و سایر ارزشهای جمع گرایانه را تا زمانی که عمل به آنها منشا فطری وغریزی داشته باشد نمی توان اخلاقی تلقی کرد. اخلاق به مجموعه ای از سنت های آموخته شده مربوط می شود، نه رفتار ذاتی وموروثی نوع انسانی، اما تفکیک میان ارزش های ناشی از غرایز و ارزش های صرفااخلاقی ناشی از سنت (آموخته شده) همیشه کارچندان آسانی نیست و در بسیاری موارد مرز میان آن ها مخدوش می شود. 
دیگر دوستی به رغم آن که ریشه در غرایز دارد، اما چون اغلب مورد تاکید مصلحان اجتماعی قرارمی گیرد، به صورت یک ارزش والای اخلاقی تلقی می شود. از سوی دیگر همان گونه که هایک خاطر نشان می سازد، "زمانی که اخلاق را دیگر همچون غریزه فطری تلقی نکنیم، بلکه مجموعه ای از سنتهای آموخته شده بدانیم، رابطه آن با آنچه معمولا تاثرات، عواطف یا احساسات می نامیم به مسائل گوناگون جالبی می انجامد؛ اگرچه اخلاق آموختنی است، اما همیشه به صورت قواعد صریح عمل نمی کند، بلکه ممکن است همانند غرایز به شکل نفرت و بیزاری از برخی از انواع کردارها بروز نماید. اغلب، اخلاق به ما می گوید که چگونه از میان رفتارهای غریزی فطری انتخاب کنیم یا از آنها پرهیز نماییم." 
● جامعه ابتدایی و جامعه متمدن 
طبق نظر هایک به طور کلی دو نوع متمایز از ساختارجوامع بشری را می توان از هم تفکیک نمود: جامعه ابتدایی (قبیله ای) و جامعه متمدن که اوج آن به قول آدام اسمیت جامعه بزرگ یا جوامع مدرن امروزی است. 
نظم و انسجام جامعه ابتدایی مبتنی بر کردارهای جمعی غایتمند است و قواعد رفتاری عمدتا ریشه درغرایزی دارندکه وجود آنها برای حفظ چنین جامعه ای ضرورت دارد مانند غریزه همبستگی و دیگردوستی درون گروهی (قبیله ای). 
اما نظم جامعه متمدن ناشی ازرعایت قواعد رفتاری کلی و آموخته شده است که همانند قواعد بازی، انتزاعی اند وبه خودی خود دارای هیچ مضمون مشخصی نیستند. مانند: قاعده درستکاری و وفای به عهد رفتار مبتنی براین قواعد، تنها در سایه تعالیم فرهنگی وسنتی امکان پذیر می شود وغرایز صرف نه تنها نمی توانند منشا چنین رفتارهایی باشند، بلکه اغلب در تضاد با آنها قرار دارند. به عقیده هایک جامعه متمدن تنها طی تقریبا هشت هزارسال اخیربه وجودآمده و از زندگی شهری، به معنای خاص کلمه که در واقع پیش درآمد جامعه بزرگ است، تنها حدود سه هزار سال می گذرد. بدین ترتیب او تخمین می زند که تمدن محصول کمابیش یک صد نسل ازموجودات انسانی است و گذار به جامعه بزرگ بسیار متاخرتر صورت گرفته است. تمدن مجموعه خاصی از قواعد و نهادهاست که طی این قرنها تحول فرهنگی به تدریج به وجود آمده اند. 
هایک می گوید: دستگاه ها و تجهیزات بیولوژیکی انسان همگام با ابداعات فرهنگی ونهادی تحول نیافته است. 
در نتیجه بسیاری از غرایز و عواطف انسان هنوز سازگاری بیشتری با زندگی قبیله ای دارد تا با زندگی در جامعه متمدن. بدین علت تمدن اغلب به عنوان پدیداری غیرطبیعی، بیمارگونه ومصنوعی تلقی می شود وانسانها با سماجت در پی فرار از انضباط و الزامات آن هستند. 
جوامع و تمدن های گسترده امروزی با ساختارهای موجود آن، محصول تحول فرهنگی و سنت هایی ازقواعد رفتاری ناشی از آن؛ یعنی اخلاق است. قواعد مربوط به مالکیت فردی یا متکثر، امانتداری، درستکاری، قرارداد، مبادله، تجارت، رقابت، سود و زندگی خصوصی، همگی توسط سنت، آموزش و تقلید، انتقال می یابد تا توسط غریزه و عمدتا متشکل از منع ها «نباید انجام دهی» است که محدوده تصمیمات فردی رامعین می سازد. 
هایک تاکید می ورزد که نوع بشر با پیروی ازقواعدی که اغلب در تناقض با خواسته های غرایز است به تمدن دست یافت. این قواعد اخلاق جدید ومتفاوتی را به وجود آورد که اخلاق طبیعی؛ یعنی غرایزی را که تضمین کننده یکپارچگی گروه های کوچک است، حذف یا محدود کرد. 
اظهارات رسوایی برانگیز «برناردمندویل» درعصر خود مبنی بر این که اصل بزرگ زندگی اجتماعی و پایه اساس و جوهر تجارت، اشتغال و رونق زندگی اقتصادی، «شر» یا «رذیلت» است، در واقع برای رساندن این معنا بود که قواعد نظم گسترده در تعارض باغرایز فطری یا اخلاق طبیعی که مبنای یکپارچگی گروه کوچک است، قرار دارد. 
مندویل نشان داد که در یک جامعه بزرگ که بناگزیر، تقسیم کار گسترده ای درآن صورت گرفته است، خیرعمومی زمانی تامین می شود که جلوی برخی غریزه های خوب درعرصه روابط اجتماعی میان انسانها گرفته شود. 
به عنوان مثال اگر اصل همبستگی و تعاون که هستی و قوام گروه های کوچک اغلب به آن بستگی دارد به تمامی عرصه های فعالیت های اجتماعی و اقتصادی در جوامع بزرگ تعمیم داده شود، ثروت، رونق، کارایی و در نهایت قوام وهستی این جوامع بتدریج رو به زوال خواهد نهاد؛ زیرا یکی از مهم ترین عواملی که کارایی انسانها را در جامعه مدرن بالا برده و ثروت و رفاه افراد را فزونی بخشیده عبارت است از وجود مالکیت فردی واعمال رقابت در حوزه های گوناگون فعالیت های اقتصادی. در نتیجه رقابت است که کارآفرینان ومدیران کارآمد در سطوح مختلف پدیدارشده و عهده دار امور می شوند. 
در چنین شرایطی، در صورتی که همبستگی اصل «اخلاقی غریزی» جایگزین رقابت گردد، همچنانکه مندویل بیش از دو سده پیش با شهامت و درایت بیان نمود، فاجعه به بارخواهد آمد. 
نظریه مندویل درباره ممانعت از برخی غریزه های خوب، موجب اختلاف نظر میان اندیشمندان بعد از وی شد. روسو ازغرایزطبیعی دفاع کرد، در حالی که هیوم فیلسوف معاصر وی، آشکارا اظهار داشت که عاطفه شریفی مانند: کمک به دیگران، به جای آن که انسانها را با زندگی درجوامع بزرگ سازگار سازد، همان قدرضد چنین جوامعی است که تنگ نظرانه ترین خودخواهی ها. 
هیوم به خوبی دریافته بودکه سخاوت زیاد مانع پس اند از (یعنی منبع سرمایه گذاری وپیشرفت اقتصادی) است. بنابراین سخاوت اگرچه درخانواده، محفل دوستانه و گروه کوچک، عاطفه شیرین تلقی می شود، اما چون در جامعه بزرگ خلاف خیرعمومی عمل می نماید، منزلت اخلاقی آن همانند تنگ نظران ترین خودخواهی هاست. 
هایک می گوید: پیوند میان اقتصاد و قواعد انتزاعی متعددی مانند آنچه مربوط به مسئولیت فردی و مالکیت فردی می گردد تصادفی نیست. 
هایک معتقد است که آدام اسمیت اولین کسی بود که دریافت که ما در جامعه بزرگ در برابر شکل هایی از نظم و همکاری میان انسانها هستیم که فراتراز توانایی درک و شناخت ما است. 
او می نویسد: شاید بهتر بود استعاره دست نامرئی اسمیت را مدل نامرئی (غیرقابل مشاهده) توصیف می کردیم. از طریق نظام قیمت ها، ما در شرایطی که از کلیت آن آگاهی نداریم، کارهایی انجام می دهیم و این کارها نتایجی به بار می آورند که در پی آنها نبوده ایم. در جریان فعالیتهای اقتصادی ما از نیازهایی که برآورده می سازیم اطلاع نداریم و از منشا آنچه دریافت می نماییم بی خبریم. 
تقریبا هر کدام ازما به کسانی خدمت می کنیم که نمی شناسیم یا حتی از وجودشان ناآگاهیم و در مقابل ما دائما از خدمات افراد دیگری زندگی می کنیم که چیزی راجع به آنها نمی دانیم. چنین چیزی به این علت ممکن می شود ما خود را در چارچوب بزرگ نهاده ها و سنتهای اقتصادی، قانونی واخلاقی مقید کرده ایم. 
خیری که هر فرد در یک جامعه گسترده به دیگرافراد ناشناس می رساند بسیار بیشتر از نیکوکاری مستقیم است؛ زیرا کارایی نظم گسترده (مکانیسم قیمت ها وتقسیم کار وسیع) خیلی بیشتراست، اما غیرمستقیم وغیرعامدانه بودن آن از یک سو و ناشناس ماندن کسانی که از آن بهره مند می شوند از سوی دیگر، موجب می شود که غریزه همبستگی و دیگردوستی انسان ها در جامعه گسترده ارضا» نشود و نیاز به نیکوکاری مستقیم همچون انگیزه ای قوی باقی بماند. 
انسانها در یک جامعه بزرگ با نظم گسترده نسبت به گروه کوچک، خیر فوق العاده بیشتری نسبت به همنوعان خود می رسانند، اما به طورمتضاد اخلاقی کمتراحساس رضایت می کنند. این تضاد، بخصوص برای متفکران و روشنفکرانی که به علم اقتصاد آشنایی نداشتند، منشا سو» تفاهم های بسیاری درباره منزلت اخلاق در جامعه مدرن بوده است. 
● نظم گسترده 
به عقیده هایک علم اقتصاد، امکان تحقق و چگونگی عملکرد نظم گسترده در جوامع مدرن را تبیین می کند و توضیح می دهد که چگونه این نظم خود یک فرآیند جمع آوری و نیز استفاده از اطلاعات بسیار پراکنده در میان افراد جامعه است. اطلاعاتی که هیچ سازمان برنامه ریزی - و به طریق اولی هیچ فردی - قادر به شناخت، تسلط وکنترل آن نیست. وقتی نظمی به وجود می آید که امکان استفاده از اطلاعات پراکنده را فراهم می آورد، دیگربرای افراد ضرورتی ندارد که برای رسیدن به هدف مشترکی به توافق برسند (مانند آنچه در گروه کوچک اتفاق می افتد)، زیرا اطلاعات پراکنده و استعدادهای افرادازاین به بعد می توانند در خدمت اهداف متفاوتی مورد استفاده قرار گیرد. 
هایک در ادامه می نویسد: «چنین جریانی در زیست شناسی نیز همانند اقتصاد مشاهده می شود، حتی در زیست شناسی به معنای محدود کلمه، تغییرات تحولی به طورکلی گرایش به حداکثر صرفه جویی دراستفاده از منابع دارد. او به نقل از زیست شناسان معروف معاصر تاکید می ورزد که تحول زیستی، کورکورانه مسیراستفاده حداکثر از منابع را طی می کند و این که اخلاق عبارت است از مطالعه شیوه پرداختن به تخصیص منابع. 
هایک تاکید می کند که تحول فرهنگی، در واقع ادامه تحول زیست شناسی است. انتقال فرهنگ و تمدن از نسلی به نسلهای بعد به صورت ژنتیکی صورت نمی گیرد، بلکه توسط سنت انجام می شود. 
انسان امروزی در واقع محصول یک جریان تحولی متشکل از دو مرحله زیستی و فرهنگی است که مرحله فرهنگی آن نسبت به مرحله زیستی آن متاخرتراست. از دیدگاه هایک هر دو نتیجه ناشی ازانتقال ژنتیکی وانتقال فرهنگی رامی توان سنت نامید؛ اما آنچه مهم است، این است که آنها اغلب در تضاد باهم هستند. 
نکته مهمی که باید برآن تاکید کرد این است که تحول فرهنگی و سنت های ناشی ازآن (اخلاق فرهنگی)، منجربه نابودی کامل سنت های ناشی از تحول بیولوژیکی (اخلاق طبیعی) در همه ساحت های زندگی انسان نمی شود. این دو اخلاق، درهمکاری و تضاد با هم در زندگی انسان مدرن امروزی حضور دارند. به عقیده هایک بخشی از مشکل ما انسانها درحال حاضراین است که باید دائما زندگی، اندیشه و احساسات خود را طوری تعدیل کنیم که به طور همزمان در میان دو نوع نظم مختلف و طبق قواعد متفاوت به سر بریم؛ اگر به پیروی از امیال غریزی واحساساتی، قواعد دست نخورده و نامحدود گروه کوچک مانند خانواده را به تمدن گسترده تعمیم دهیم و در آن عملی سازیم، با این کار تمدن گسترده را نابود می کنیم و اگر برعکس بخواهیم دائما قواعد نظم گسترده را در گروه های محدودتر و خودمانی تر جاری سازیم، این ها را با این کاراز بین خواهیم برد. ما باید یاد بگیریم که همزمان در دو دنیای متفاوت زندگی کنیم. 
در اندیشه هایک مهم ترین ارزشها ونهادهای موسس جامعه مدرن؛ یعنی مبادله آزاد، مالکیت فردی (متکثر) وعدالت - مجموعه به هم پیوسته ومنسجمی را تشکیل می دهند که درآن آزادی فردی به عنوان والاترین ارزش اخلاقی وحکومت قانون به عنوان مهم ترین نهاد موجد نظم نقش اساسی و محوری دارند.
يکشنبه 31/6/1387 - 21:26
دعا و زیارت
در اینجا مساله نه بر سر تحلیل کلیت مناقشه‌ای که آثار جان راولز برانگیخته، بلکه بر سر بررسی استدلال منتقدانی است که با نام «جماعت‌گرا» توصیف می‌شوند. فلسفه لیبرالیسم، به علت فردگرایی نهفته در آن، هدف حمله این انتقاد از آثار راولز و پارادایم جدیدی است که او برپا کرد. این انتقاد‌ تز اولویت حق بر خیر را رد می‌کند و برداشت غیر‌تاریخی،‌ غیراجتماعی و بی‌شکل و تعیّن‌نیافته از سوژه را مردود می‌شمرد، برداشتی که می‌توان آن را در ایده لیبرالیسم درباره فردی که بهره‌مند از حقوق طبیعی مقدم بر جامعه است، سراغ گرفت. در تقابل با راولز که ایده‌هایش ملهم از کانت است، نویسندگان جماعت‌گرا به سراغ ارسطو و هگل می‌روند: آن‌ها در تقابل با لیبرالیسم به سنت جمهوری‌خواهی مدنی گرایش دارند. در نظر تیلور، نگرش لیبرالی به سوژه «اتمیستی» است، زیرا این نگرش قائل به خصلت خود‌‌‌‌‌‌بسنده فرد است؛ در قیاس با ایده ارسطویی از انسان به‌مثابه حیوانی اساساً سیاسی که فقط در بطن جامعه می‌تواند سرشت انسانی‌اش را محقق سازد، این دیدگاه ضعفی واقعی به شمار می‌آید. به باور او تخریبِ زندگی عمومی از طریق توسعه فردگرایی بوروکراتیک، دربرگیرنده همین برداشت است. 
به زعم تیلور، به لطف مشارکت در [شکل‌گیری] وحدت میان زبان و گفتاری دوجانبه درباره عدالت و بی‌عدالتی، نیک و بد، است که عقلانیت می‌تواند پیشرفت کند و انسان را بدل به سوژه‌ای اخلاقی سازد که قادر به کشف خیر است؛ بنابراین امکانِ اولویتِ حق بر خیر وجود ندارد. او، در حالی که مشخصاً به رابرت نوزیک اشاره می‌کند، مهمل‌بودنِ این دعوی را نشان می‌دهد که برای استنتاج کلیت زمینه اجتماعی باید اولویت حقوق طبیعی را نقطه‌شروع خود قرار دهیم. در واقع، این فرد مدرن همراه با حقوقی که دارد، نتیجه توسعه و تحول بلند‌مدت و پیچیده تاریخی است، علاوه بر اینکه وجود چنین فرد آزادی که قادر به انتخاب اهداف مختص خویش است، فقط در نوع معینی از جامعه امکان دارد. 
السدیر مک‌اینتایر، به سهم خود، راولز و نوزیک را به خاطر مطرح‌ساختن برداشتی از عدالت نکوهش می‌کند که جایی برای مفهوم «فضیلت» ــ که از نظر او مفهومی بنیادین است ـــ باقی نمی‌گذارد. او برداشت آن‌ها از جامعه را عامل این شکست می‌‌داند، جامعه‌ای متشکل از افرادی که منافع و علایق‌شان مستقل و پیش از شکل‌‌‌‌گیری هر گونه پیوند اخلاقی یا اجتماعی بین آن‌ها تعریف می‌شود. وانگهی، به گفته مک‌اینتایر، مفهوم فضیلت فقط در بستر آن اجتماعی معنا پیدا می‌کند که پیوند اصلی و آغازین آن درکی مشترک است که به یکسان هم به نفع انسان تمام می‌شود و هم اجتماع، اجتماعی که در آن افراد منافع و علایق بنیادی خویش را با ارجاع به این خیر مشخص می‌کنند. او مردودشمردن همه ایده‌های مبتنی بر «خیر همگانی» از سوی لیبرالیسم را منبع آن نیهیلیسمی می‌داند که به تدریج در حال نابود‌کردن جوامع ما است. 
اما این در آثار مایکل سندل است که می‌‌توان جامع‌ترین انتقاد جماعت‌گرایانه را یافت. او در کتاب «لیبرالیسم و مرزهای عدالت»، برای اثبات خصلت نامنسجم نظریه عدالت راولز به تحلیل دقیق آن دست می‌زند. هدف حمله او عمدتاً نظریه اولویتِ حق بر خیر و آن نگرشی به سوژه است که این نظریه حاوی آن است. اگر راولز تصریح می‌کند که عدالت همان فضیلت آغازین نهادها است، به گفته خود او، علت‌اش این است که لیبرالیسم اخلاق‌‌محور او به برداشتی از عدالت نیاز دارد که هیچ‌نوع برداشت خاصی از خیر را پیش‌فرض قرار نمی‌دهد، برای اینکه این برداشت به مثابه چارچوبی عمل می‌کند که در آن برداشت‌‌‌‌های مختلفی از خیر میسر خواهد بود. 
در حقیقت، در این برداشت اخلاق‌محور اولویت عدالت نه تنها به مثابه قسمی تقدمِ اخلاقی بلکه در عین حال به‌مثابه شکل ممتازِ توجیه (justification) [اخلاقی] توصیف می‌شود. حقْ مقدم بر خیر است، نه فقط بدین سبب که مقتضیات آن اولویت دارند، بلکه در عین حال به خاطر آنکه استنتاج آن‌ به شیوه‌ای مستقل صورت می‌گیرد. اما برای آنکه حقی مقدم بر خیر در کار باشد، وجود سوژه‌ای مستقل از نیات و اهداف‌اش لازم است. بنابراین، چنین برداشتی نیازمند سوژه‌ای است که بتوان هویت‌اش را، مقدم بر ارزش‌‌ها و اهدافی که این سوژه انتخاب می‌کند، تعریف کرد. 
در واقع، این نه موارد منتخب از سوی سوژه بلکه قابلیتِ انتخاب‌کردن آن است، که چنین سوژه‌ای را تعریف می‌کند. این سوژه هیچ‌گاه نمی‌تواند اهدافی داشته باشد که هویت او را شکل می‌دهند و برمی‌سازند، بنابراین امکان مشارکت در اجتماعی از او دریغ می‌شود که در آن، این دقیقاً خود تعریفِ ماهیت و کیستی او است که زیر سؤال می‌رود. 
به زعم سندل، در پروبلماتیک راولز اجتماعی که خصلت برسازنده دارد غیرقابل اندیشیدن است، و اجتماع فقط به منزله‌ همکاری ساده میان افرادی تلقی می‌شود که منافع و علایق‌شان از قبل موجود است و برای دفاع از این منافع و پیشبرد آن‌ها گردهم جمع می‌شوند. تز محوری او آن است که این تلقی بی‌مانع و بی‌پیرایه از سوژه‌ای که نمی‌تواند در فرایندهای برسازنده درگیر شود، در آنِ واحد هم ضروری است، تا به موجب آن وجودِ اولویت حق بر خیر میسر شود، و هم متضاد، متضاد با اصولی از عدالت که راولز قصد توجیه‌شان را دارد. 
در حقیقت، با درنظرگرفتن اصل تفاوت به عنوان نوعی اصل اشتراک و سهیم‌شدن، این تلقی در گرو پیوند اخلاقی میان کسانی است که قصد دارند کالاهای اجتماعی را توزیع کنند، و بنابراین در گرو اجتماع برسازنده‌ای است که این اجتماع بدان نیاز دارد. اما، به گفته سندل، این دقیقاً چنین اجتماعی است که برداشت راولزی از سوژه آن را حذف می‌کند و از دایره خود بیرون می‌گذارد، سوژه‌ای بدون پیوند و تعلقات، که مقدم بر اهدافی که انتخاب می‌کند تعریف می‌شود. در نتیجه، پروژه راولز بی‌نتیجه می‌ماند. چرا که «ما نمی‌توانیم اشخاصی باشیم که عدالت برایمان اهمیتی اساسی دارد و در همان حال اشخاصی باشیم که در نظر ما اصل تفاوت همان اصل عدالت است.»

  
 

 



  شانتال موفه
يکشنبه 31/6/1387 - 21:26
دعا و زیارت
برنامه کامل ایمانی که رابطه ات را با پروردگارت قوی تر کرده و دروازه های بهشت را برای تو باز می کند. برای ما لازم است که با نفس خویش اندکی درنگ کنیم و آنرا بر آنچه که در گذشته انجام داده ، محاسبه کنیم و برای آینده آنرا آماده سازیم. 
(لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت)(بقره ۲۸۶) 
و همانگونه که خلیفه عادل عمر ابن الخطاب فرموده: نفسهایتان را محاسبه کنیدقبل از اینکه مورد محاسبه قرار گیرند و اعمالتان را وزن کنید قبل از اینکه برای شما وزن بشوند و خود را برای روز رستاخیز آماده نمائید (یومئذ تعرضون لا تخفی منکم خافیه)(حاقه/۱۸) 
برادر و خواهر گرامی این برنامه ایمانی و اعمال شسته ورفته ای را که امیدوارم که خاص برای ذات احدیت انجام گیرند را به تو تقدیم می کنم و از بارگاه او خواهانم که همه ما را از آن تا روز رستاخیز بهرمند سازد. 
این اعمال به اعمال شبانه روزی و اعمال هفتگی و ماهیانه سالانه و به اعمال عمر تقسیم میگردند. 
● نخست اعمال روزانه 
۱) اگر امکان داشت شب هنگام دو رکعت به صورت مستمر و دائم بخوان(تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ (۱۶) فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (۱۷))(سجده) 
۲) اینکه سحرگاهان از خدا مغفرت بخواهی و دعای سید الاستغفار را بخوانی(اللَّهُمَّ أنْتَ رَبِّی لا إِلهَ إِلاَّ أنْتَ خَلَقْتَنِی وأنا عَبْدُکَ، وأنا علی عَهْدِکَ وَوَعْدِکَ ما اسْتَطَعْتُ، أبُوءُ لَکَ بِنِعْمَتِکَ عَلَیَّ، وَأبُوءُ بِذَنبی، فاغْفِرْ لی فإنَّه لا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ أَنْتَ،) و بر این امر همیشه مداومت بکنی. 
الصَّابِرِینَ وَالصَّادِقِینَ وَالْقَانِتِینَ وَالْمُنْفِقِینَ وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحَارِ(آل عمران/۱۷) 
۳) اینکه بر تکبیر تحریمه و صف اول مسجد بویژه تا جائیکه توان داری محافظت نمای آن حضرت (ص) فرمود اگر مردم به آن خیر و برکت و پاداشی که در اذان و صف اول است پی می بردند حتی اگر به قرعه کشی منجر می شد قرعه کشی می کردند. نیز فرمود: فجر بهتر است از دنیا و آنچه در که در دنیا است . 
۴) بکثرت قرآن تلاوت نمای و ورد روزانه ات کمتر از یک جزء نباشد و سعی کن که با تدبر و فروتنی تلاوت نمائی خداوند فرمود : ( اوزد علیه ورتل القرآن ترتیلا " ( مزمل /۵، ۶ ) 
۵) اینکه بر نماز چاشت اگر چه دور رکعت هم باشد مواظبت نمایی زیرا آن حضرت ( ص) موقع چاشت هر روز هشت رکعت می خواند و همچنین به ابوهریره ( رض) توصیه نمود که حداقل دو رکعت موقع چاشت بخواند و در صحیحین نیز نقل شده که در کهه در دو دست من مرا به سه چیز توصیه نمود : 
▪ روزه سه روز در ماه ، 
▪دو رکعت چاشت ، 
▪ و اینکه وتر را قبل از خواب بخوانم . 
۶) و اینکه بر دعاها و اذکار صبح و شام پایبند باشی و برادران و خواهرانت را در اقصی نقاط جهان موقع غروب یاد کرده و برایشان دعا کن .خداوند فرمود : ( فاصبر علی ما یقو لون و سبح بحمدربک قبل طلوع الشمس و قبل غروبها و من آنا اللیل فسبح و اطراف النهار لعللک ترضی ) ( ۱۳/ طه) 
۷) هرروز نفست را هرچند بمدت پنج دقیقه قبل از خواب محاسبه کنی و اراده ات رابر توبه تجدید کنی . 
( ان الله یحب توابین = خداوند توبه کنندگان را دوست دارد ) (۲۲۲/ بقره ) 
۸) اینک درمورد آفریده های پروردگارت ( کائنات ، دریا ، آسمان ، کوه ها ، و درختان و ....) حتی برای یک بار شده هم از صدق دل تفکر نمائی و بگوئی ( ربنا ما خلقت هذا باطلا" سبحانک فقنا عذاب النار ( ۱۹۱ / عمران ) 
۹) وضویت را درطول روز نگهدار و اگر نیاز به وضو پیدا کردی هر چه سریعتر اقدام کن زیرا که وضو سلاح مومن است . 
۱۰) درمورد هر چیزی که تخصص داری حتی به مقدار یک صفحه هم که شده اقدام کنزیرا خداوند فرموده (اقرا و ربک الاکرم ) ( علق /۳ ) 
۱۱) هر وز به مقدار ده دقیقه هم که شده فعالیت ورزشی داشته باش . 
۱۲) شب تا دیر و قت بیدا رنمان بلکه زود بخواب و صبح زود بیدار شو زیرا این از سنت پیامبر خد ( ص) است . 
۱۳ ) هر شب نیت خود را تجدید کن و کار خود را برای خدا بکن . 
( و متا امر و الا لیعبدو الله مخلصین له الدین حفا ء ۹ ( بینه / ۵) 
۱۴) هر گاه به تو فرصتی دست داد از کسانی که از لحاظ اخلاق و عمل نمونه هستند پیروی کن همانند آنان رفتار کن . 
( اولئک الذین هدی الله فبهداهم افتدا ه ) (۹۰/ انعام ) اینها کسانی هستند که خداوند راهنمائی – شان کرده است پس تو هم بر هدایت آنها پیروی کن . 
۱۵) برا ی کا رهای که در اولویت قرار دارند دقیق برنا مه ریزی کن و به کاری که در درجه دوم است مشغول نشو .حضرت عمر بن خطاب (رض ) می فرمایند : ( خداوند کار شب را در روز نمی پذیرد و کار روز را درشب نمی پذیرد و خداوند نقل را تا مادامی که فرض را انجام نداده ای نمی پذیرد . 
۱۶) برای خود پنج هدف واضح و مشخص قابل اجراء بنویس و در انجام آنها بلافاصاقدام کن و آن را برای بعد وا مگذار .( فالا اقتحم العقبه ) ( بلد/ ۱۱) 
۱۷) سعی کن مرد خوش بینی باشی و آزوی تغییر دادن نفس خود را به آنچه که بهتر است داشته باشی . خداوند می فرماید : ( ولا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الا علون ان کنتم مومنین ) ( آل عمران / ۱۳۹) 
۱۸) آنگونه باش که تو را نزد خدا به صبر پیشه گی و تلاش کننده گی و جمع آورنده پاداش و خسته کننده نفس توصیف کنند و در مناسبتهای گوناگون شور ونشاط خود را اعاده و تجدید کن .خداوند می فرماید : ( یا ایهاالذین آمنوا اصبروا و رابطوا و اتقوا الله لعلکم تفلحون ) ( آل عمران / ۲۰۰ ) 
۱۹ ) همراه فرزندان و خانواده خود حتی به اندازه نیم ساعت بنشین و برای آنان داستان کوتاه یا لطیفه یا سیرتی یا آیه ای از قرآن یا حدیث بیان کن ( یا ایها الذین آمنوا قوا نفسکم و اهلیکم نارا " وقودها الناس و الحجاره ) ( تحریم /۶) 
۲۰) بر نماز ها ی پنج گانه خود جماعت در مسجد تا جای که امکان دارد محافظت کن و هیچ فرضی را بدون عذر در خانه نخوان ( ان الصلوة کانت علی المومنین کتابا" موقتا ) ( نساء /۱۰۳) 
۲۱) بر ادای حقوق دیگران پایبند باش و در آن کوتاهی نکن بویژه در حقوق والدین ، همسر ، فرزندان ، همسایگان ، فامیل ، برادران و دوستان. هر گاه می خواهی دعوت بدهی از خانواده خود شروع کن زیرا آنهابهتر زبانت را می فهمند و برای این کار شایسته تر هستند و خداونددروهله اول به خویشاوندان سفارش می کند و بعد از خانواده کار آسان تر صورت خواهد گرفت . 
۲۲) روزه نفلی زیاد بگیر به ویژه در روزهای دوشنبه و پنج شنبه و سایر مناسبت های دینی و ماه محر و دو ماه رجب و شعبان و ۹ روز اول ذالحجه . خداوند می فرماید که تمام اعمال فرزند آدم برای اوست مگر روزه زیرا که روزه برای من است و من خودم پاداش آن را می دهم. 
۲۳) چشمان خود را محافظت کن و به کسی آزار نرسان و تا سر حد توان زبانت را کنترل کرده و غیبت کسی را نکن و در خورد نوش خود حلال را برگزین . خداوند می فرماید:( ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کن عنه مسئولا) (اسرا/۳۲) 
۲۴) در تمام اوقات به یاد و ذکر خدا مشغول باش چه موقع رفت و آمد و یا سوار و یا پیاده خداوند می فرماید: ( الذین یذکرون الله قیاماً و علی جنوبهم) (۱۹۱/آل عمران) 
۲۵) فهرستی از کارهای روزانه را برای خود بنویس و در تحقق آنها تلاش کن و هر کاری در این روز انجام نگرفت فردا آن را ادامه بده. خداوند می فرماید: ((یا ایها الذین آمنوا اتقو الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد )) (۱۸/حشر ) 
۲۶) خوابت را زیاد کن یعنی روزانه از ۶ ساعت بیشتر نخواب و گر امکان داشت آنرا به دو وقت تقسیم کن یک ساعت استراحت موقع ظهر و ۵ ساعت در شب. 
۲۷) مرگ را همیشه پیش رو داشته باش ، مرگی که لذتها را نابود می سازد و گروه ها را از هم جدا می سازد و همانگونه باش که پیامبر خدا (ص) به ابن عمر فرمود: (در دنیا بگونه ای زندگی کن که تو مرد غریب یا رهگذری هستی – ابن عمر همواره می فرمود: ( هر گاه صبح کردی به شب نگاه مکن و هر گاه شب کردی به صبح نگاه مکن و از تندرستی خود برای مریضی خود بهره بگیر و از زندگیت برای مرگ خود. 
۲۸) از پر خوری پرهیز کن و به توصیه پیامبر گرامی اسلام عمل نما ، که فرمود: ( ما قومی هستیم که تا زمانیکه گرسنه نشویم غذا نمی خوریم و هر گاه غذا بخوریم پر خور نمی کنیم .) 
۲۹) ویژگیهای ده گانه را که هر مسلمان پایبند باید داشته باشد در وجود خود پیاده کن آنها عبارتند از نیرومنی جسم، اخلاق خوب، ژرف نگری ، تلاش نگری، درستی عقیده، اهل عبادت، پویندگی ، حریص بر وقت ، منظم در کارها، سودمند برای دیگران. 
۳۰) در شخصیت خود نشانه های دعوت را پدید بیاور که عبارتند از سعه صدر ، تلاوت، نماز و اخلاق سرباز گونه. 
● دوم اعمال هفتگی 
۱) نماز صبح جمعه را در مسجد بخوان و مرتب به ذکر و تلاوت قرآن در مسجد مشغول شو تا مادامی که حدود ۱۵ دقیقه از طلوع آفتاب بگذرد و سپس نماز چاشت را در مسجد بخوان. 
۲) صبح هر جمعه بر تلاوت سوره کهف پایبندی کن. 
۳) برای نماز جمعه حاضر باش و سعی کن که در صف اول جای بگیری . 
۴) سعی کن در کلاس رسی هر جا برگزار بشود در هفته یک بار هم که شده شرکت کنی. 
۵) هر هفته چیزی جهت کسب رضایت پروردگار تصدیق نمای و بر این عمل موظبت کن. 
۶) روز جمعه سعی کن غسل بکنی ، ناخنهایت را بگیری و نظافت های عمومی را انجام بدهی ، از خوشبو استفاده بکنی و بهترین لباس موجود را بپوشی و مسواک بزنی و قبل از رفتن به مسجد وضو بگیری. 
۷) بر کلاس تربیتی خود مواظبت کن و بدون عذر موجه و نیاز شدیدی از آن تخلف نورز. 
۸) هر هفته ای در حدود یک ساعت با خود خلوت کن و کارهای هفته بعد را برنامه ریزی کن 
۹) سعی کن از مریض عیادت کنی یا به ملاقات برادری بروی ، حتی یک بار هم که شده در یک هفته این کار را انجام بده. 
۱۰) هر هفته اگر امکان داشت برنامه تفریح و پیک نیک و اردوئی همراه خانواه یا دوستان خود ترتیب بده. 
۱۱) سعی کن تمرینات ورزشی هم در هفته یک یا دو ساعت داشته باشی از قبیل فوتبال، والیبال، دو ، تیراندازی، اسب سواری و دوچرخه سواری و ... 
۱۲) تجدید توبه کن و عزم کن که هفته آینده ات بهتر و پربارتر از هفته گذشته ات باشد. 
۱۳) سعی کن هفته ای یکبار هم که شده صله رحمی کن و به خویشاوندان سر بزن. 
۱۴) برای ملاقات با خدا خود را آماده کن و این یقین را دل خود پیدا کن که قیامت در روز جمعه برپا خواهد شد. 
۱۵) شب و روز جمعه درود و سلام زیادی بر پیامبر (ص) بفرست. 
۱۶) سعی کن یک روز در هفته روزه باشی چه دوشنبه یا پنج شنبه. 
۱۷) حداقل یک ساعت در هفته با خانواده خود بنشین و برایشان قرآن بخوان یا حدیثی بخوان و یا داستان یا خاطره و یا از اخلاق و آدابی که برایشان سودمند است تعریف کن. 
۱۸) آنچه که در این هفته آموخته ای از قبیل درسی یا دانشی یا نکته ای از کتابی یا اطلاعات جدیدی یا پندی یا اندرزی آنرا بنویس و تمام افراد خانوا ده ات را از آن با خبر ساز. 
● سوم اعمال ماه 
۱) حداقل یک بار قرآن را ختم کن و سعی کن بر این کار مواظبت نمائی. 
۲) حداقل در ماه یک کتاب را بخوان و آنچه را خوانده ای خلاصه کن. 
۳) سعی کن مقاله ای بنویسی و انرا برای مجله و یا نشریه ای بفرستی. 
۴) در ماه حداقل یکبار به قبرستان برو و از اموات پند بگیر. 
۵) یک روز کامل از ماه را برای تفریح خود و خانواده ات اختصاص بده. 
۶) حقوق ماهانه خود را برای خود و خانواده ات خود بطور دقیق و منظم خرج کن و نیازهای اولیه و لازم را برای خود تهیه کن و از اسراف و خرج زیادی پرهیز کن. 
۷) اگر برایت امکان داشت در هر ماه جزئی از قرآن را حفظ کن یعنی هر هفته یک ربع. 
● چهارم اعمال سال 
۱) بر روزه ماه رمضان با ایمان و اخلاص محافظت کن و برای شب زنده داری و صدقه دادن و افطار روزه داران تلاش نمای و این ماه را فرصت خوبی جهت پیوند خود با خدای خود بدان. خداوند می فرماید:( یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون)(۱۸۳/بقره) 
۲) اگر امکان داشت هر سال یک عمره ای انجام بده بویژه در ماه رمضان زیرا عمره در رمضان مترادف با حج همراه پیامبر است خداوند می فرماید: (و اتموا الحج و المره لله)(۱۹۶/بقره) 
۳) زکات مال خود را در سال پرداخت کن بشرطی که اموال تو به نصاب برسند و سالی هم بر آنها بگذرد. 
۴) سعی کن وام های مردم را هر چه زود تر پرداخت نمائی زیرا که زندگی دست خداست. به ملاقات خدایت در حالی مرو که از کسی بدهکار باشی و نیک بدان که همه گناهان شهید بخشیده می شوند مگر وام مردم، همانگونه که پیامبر خدا (ص) فرمود. 
۵) سعی کن ضمن آموزش زبان عربی زبان لغت دیگری یاد بگیری زیرا زید ابن ثابت لغت سریانی را در ظرف ۱۵ روز فرا گرفت بعد از اینکه پیامبر خدا (ص) به او فرمود ای زید زبان سریانی را بیاموز. 
● پنجم اعمال عمر 
۱) انجام و اداء فریضه حج حداقل یکبار در عمر البته در صورت توانایی زیرا که آن حضرت (ص) فرمود: ( ای مردم همانا خداوند حج را بر شما فرض کرده است پس حج بجا آورید.) شخصی گفت : ای رسول خدا (ص) هر سال این کار را بکنیم و سه بار این جمله را تکرار کرد آنحضرت فرمود: ( اگر من بگویم بله بر شما واجب می شود و شما می توانید) 
۲) تهیه مسکن مناسب و منبع در امد پاکی برای خانواده و فرزندان خود ، زیرا که آن حضرت به سعد ابن ابی وقاص توصیه نمود و فرمود اگر تو وارثین خود را اغنیاء بگذاری بهتر است برای تو که آنها را فقیر گدا بگذاری که از مردم سوال کند (متفق علیه ) 
۳) سعی کن حافظ قرآن باشی اگر نتوانستی سعی کن فرزندانت را حافظ بکنی و اگر نتوانستی سعی کن حداقل یکی از پسران یا یکی از دخترانت راحافظ قرآن بکنی تا در روز رستاخیز برای تو شفاعتگری باشد و تو تاج درخشانی برسر داشته باشی ، تاجی که بهتر از دنیا و آخرت است . 
۴) در دنیا از خود نشانی به جا بگذار تا در روز قیامت برای تو گواهی بدهد. مسجدی بساز یا مرکز مجتمع سودمنی یا علمی از خود به جای بگذار یا درختی بکار ، یا به کسی هدیه ای بده یا به آدم فقیر و بدهکاری مهلتی ده یا یک یتیم یا بیش از آن را تحت تکفل خود بگیر و یا از حقوق خود بگیر و یا از حقوق خود مرتب هر ماه چیزی به فلسطین و کارهای جهادی اختصاص بده و یا چیزی در راه خدا وقف کن یا هر کار دیگری که روز قیامت برای تو پیش خداوند گواهی بدهد آنرا انجام بده. 
۵) حق مردم را به هر نحوی پیش تو است به صاحب آن بر گردان و از مردم طلب بخشش کن و حلالیت بخواه طوری نباشد که روز قیات پیش خدا مفلس باشی و به گونه ای که نیکی هم داشته باشی ولی حقوق مردم بر تو بیشتر باشند. 
۶) وصیت شرعی خود را بنویس و همسر و فرزندانت را از آن مطلع بساز و با خانواده خود عادلانه برخورد کن و بیشتر از یک سوم مالت را وصیت نکن همانگونه که پیامبر عزیز ما به ما سفارش نموده است و چه زیبا و شایسته است که این نیت را داشته باشی که سال جدید هجری از سالهای گذشته برای تو مفید ت و پربارتر باشد و در این سال بیشتر با کتاب الله و سنت رسول الله (ص) و با فرایض و نوافل بیشتر ارتباط پیدا کنی و تقوی خدا را در برخورد خوب با مردم و مت بلند و زهد و خدا پرستی پیشه کنی و بر خلق خدا ستم روا نداری و دعوت را در رگ و خون خود به وجود بیاوری. 
و خانواده ات را نیز برای این کار آماده سازی و آنها را اینگونه تربیت نمائی و در آخر زیباست که نوشته ام را با این آیه به پایان برسانم: 
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ. وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَفِی هَذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَی النَّاسِ فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَی وَنِعْمَ النَّصِیرُ (٧٨/٧٧) (الحج)
يکشنبه 31/6/1387 - 21:26
دعا و زیارت
شروع ماه مبارک رمضان و ورود انسان‌ها به ضیافت الهی در بردارنده مفاهیم و نکات مهم گوناگونی است که توجه به آن برای تک‌تک انسان‌های مومن و متعهد لازم است. از جمله فلسفه‌ها و دلایل روزه‌داری در این ماه پر برکت- بر طبق روایات و آیات قرآن- تمرین صیانت از نفس، حفظ تقوا، آلوده نکردن دل و جان به معاصی کوچک و بزرگ و ... است. در واقع ماه ضیافت الهی مبدایی محسوب می‌شود که در آن بندگان خداوند با التزام به رعایت و توجه به فرامین الهی سعی می‌کنند تا نفس خود را برای روزها و ماه‌های بعدی سال پرورش داده و مجراهای ورودی گناه و معاصی را به درون خودشان مسدود نمایند. در همین راستا نباید از این مسئله غافل شویم که اسلام به‌عنوان یک دین اجتماعی که بسترهای جمعی را همچون عرصه‌های فردی مورد توجه و دقت قرار داده است، بر این مسئله اصرار می‌ورزد که تا زمانی که جوامع انسانی بدین شکل و صورت وجود دارد باید به‌طور جدی بر نهادینه کردن آموزه‌های اخلاقی و انسانی در زندگی گروهی توجه ویژه داشته باشند. این مفهوم در حوزه قدرت سیاسی و آمریت نیز رنگ و بوی جدی‌تری به خود می‌گیرد. آغاز ماه مبارک رمضان و قرار گرفتن در ماه ضیافت الهی بهانه خوبی است تا به پاسخ این سوال بپردازیم که تا چه حد میان حوزه قدرت و عمل سیاسی در اسلام و التزام به اصول و بایسته‌‌های اخلاقی هماهنگی و همگونی دارد؟ 
● جایگاه اخلاق در حوزه قدرت سیاسی 
یکی از موضوعات مورد بحث در علوم اجتماعی، رابطه اخلاق و سیاست در صحنه عمل و قدرت سیاسی می‌باشد. جایگاه اخلاق در نظام اجتماعی و حکمفرمایی مولفه‌های اخلاقی در روابط سیاسی یکی از مواردی بوده که از قدیم الایام نیز مورد بحث فیلسوفان جهان بوده است. از طرف دیگر هنگامی که به صفحات مختلف تاریخ سیاسی و اجتماعی انسان‌ها نگیریم به این مسئله پی می‌بریم که کمرنگ شدن اصول و مولفه‌های اخلاقی خصوصا در نبرد قدرت و کشمکش‌ها و جدال‌های گروهی بسیار به چشم می‌خورد. امروزه نیز سیاستمداران در ظاهر بر نیاز به اخلاقیات پسندیده در سیاست تاکید دارند، اما عمل آنها اغلب با مواضع اعلام شده‌شان تعارض دارد. البته ذکر این نکته نیز حائز اهمیت است که مسائل و مولفه‌های اخلاقی در مکاتب مختلف در غرب و شرق متنوع و محل چالش است که پرداختن به آنها حوزه گسترده‌ای را در برمی‌گیرد. آنچه ما قصد داریم در اینجا به آن بپردازیم، نگاهی به مهمترین مبانی و موازین اخلاقی در حوزه قدرت سیاسی در اسلام با توجه به روایات و آیات است. البته پیش از آن نگاهی اجمالی به برخی از اندیشه‌ها و مکاتب غیر اسلامی نیز خالی از لطف نیست. 
● نگرش کلان از رابطه اخلاق و سیاست 
به‌طور کلی دو نوع نگرش و طرز تفکر کلی نسبت به ورود اصول اخلاقی در حیطه عمل سیاسی وجود دارد. نگرش اول بدین ترتیب است که ورود اخلاق به سیاست به هیچ وجه ارج نهاده نمی‌شود و اصالت و تقدم با حفظ قدرت سیاسی و برتری سلطه‌جویی می‌باشد. در واقع حکمرانان و پادشاهان کسانی بودند که دائم به تعدی از اصول اخلاقی در حوزه قدرت و عمل سیاسی دست می‌زدند و توجیه روشن و آشکاری نیز برای آن ارائه نمی‌دادند. در میان فلاسفه سیاسی نیکولوماکیاولی فیلسوف شهیر ایتالیایی را می‌توان یکی از پرچمداران را می‌توان یکی از پرچمداران اصلی این حوزه دانست. 
او عقیده داشت خمیر مایه فعالیت سیاسی کسب و حفظ قدرت است و نقش زور و تزویر در مسائل سیاسی حیاتی است. او در کتاب شهریار این گونه نقل می‌کند که: 
«همه می‌دانند شهریار چه ستودنی است که دل پاک دارد و با شرافت و نه زیرکی زیست می‌کند ولی تجربه روزگار ما نشان می‌دهد که آن شهریارانی کارهای سترگ کرده‌اند که به پاکدلی ارجی ننهاده‌اند و با زیرکی خود، اذهان را به اشتباه انداخته‌اند و سرانجام بر کسانی که ایمان (به قواعد اخلاقی) را بنیاد کارشان ساخته‌اند چیره شده‌اند.. پس برای شهریار لازم نیست که همه خصال (پسندیده) بالا دارا باشد. جرات می‌کنم بگویم که داشتن و مراعات این خصال خطرناک است، ولی تظاهر به داشتن آنها سودمند است.» 
البته ذکر این نکته نیز مهم است که روی سخن او بیشتر با شهریاران و فرمانروایان سیاسی است نه توده مردم، یعنی او فقط رهبران سیاسی را از الزام همیشگی به رعایت قواعد اخلاقی معاف می‌داند و به آنان اندرز می‌دهد که برای حفظ مصلحت خود و کشورشان این قواعد را زیرپا بگذارند ولی ارج و فایده اخلاقیات را برای عموم انکار نمی‌کند. در واقع شهرت اصلی ماکیاولی نیز در این است که با اصالت دادن به قدرت در حوزه عمل سیاسی شهریار و حکمران را مجاز می‌داند که در صورتی که مولفه‌های اخلاقی مانع حفظ قدرت اوست آنها را کنار بزند و به راه خود ادامه دهد. اما نگرش دومی که در این باب مطرح است کاملا عکس نگرش اول است و حکایت از موضعی دیگر دارد. در این حوزه تاکید اصلی بر آمیختن سیاست با مولفه‌های اخلاقی است و در واقع قدرت سیاسی باید در اخلاق انسانی ریشه داشته باشد. متفکران سیاسی اروپای عهد باستان و سده میانه اخلاق را پیش درآمد جدایی ناپذیر مطالعات سیاسی می‌دانند. به‌طور مثال افلاطون سیاست را جزئی از اخلاقیات می‌دانست و از نظر ارسطو که علم سیاست را ارباب علوم می‌دانست، هدف دولت عملی کردن زندگی خوب است. در دوران معاصر نیز افرادی همچون هگل، کانت و روسو نیز دولت را نهادی اخلاقی می‌دانستند که از رشد اخلاقی انسان‌ها جدایی ناپذیر است. در میان متفکران جهان اسلام نیز افرادی چون ابونصر محمد فارابی اخلاق و سیاست را یکسان و جزء حکمت عملیه یا فسلفه عملی می‌دانند. در واقع اغلب فلاسفه اسلامی رابطه جدایی ناپذیری بین این دو مقوله‌ ترسیم می‌کنند. 
با همه این مسائل باید تصریح کنیم که دین مبین اسلام با نگاهی ویژه به این مسئله در تمام حوزه‌ها از جمله احکام و رفتار سیاسی و اجتماعی ملاحظه ارزش‌ها و مکارم اخلاقی را نموده و این در راستای هدف بزرگ مکتب اسلام که همانا قرب الی الله و تربیت انسان‌ها است، می‌باشد. سیره پیامبر اسلام (ص) و حضرت امیرالمومنین علی (ع) به‌عنوان دو الگوی التزام به مکارم و اصول اخلاقی در حوزه سیاست و قدرت می‌تواند به خوبی مبین و نشان دهنده اهمیت این مسئله در اسلام باشد. 
● تمرینی برای حفظ تقوای سیاسی 
همان طور که در بالا نیز ذکر شد شروع ماه مبارک رمضان، آغازگر عرصه‌‌ای است که طی آن انسان‌ها بتوانند با استفاده از شرایط و خصوصیات آن ماه به تمرین صیانت از نفس و تزکیه و تهذیب بپردازند. 
آنچه که ما به‌عنوان تقوای سیاسی مورد اشاره قرار داده‌ایم، در واقع به رعایت اصول و موازین اخلاقی و قواعد و ارزش‌های انسانی برمی‌گردد که یک سیاستمدار مسلمان در عرصه عمل سیاسی به آن توجه دارد. هر شخص که به نوعی با حوزه قدرت در عرصه سیاست مرتبط است با در نظر گرفتن وسوسه‌ها و چالش‌هایی که این حوزه ممکن است برای او داشته باشد نیازمند درجه‌ای از تقوا و پرهیزگاری است تا از سقوط در دره تباهی مصون باشد. بر همین مبنا می‌توان با الگو گرفتن از سیره ائمه اطهار خصوصا مولای متقیان حضرت علی (ع) چهارچوب نهادینه کردن سیاست اخلاقی و ایجاد تقوای سیاسی را در میان مسئولین با توجه به مقتضیات امروز ترسیم کرد. 
مسئولین کشور ما امروز و با توجه به رهنمودهای امام راحل (ره) و بیانات مقام معظم رهبری بیش از هر زمان دیگری نیازمند به این هستند تا برای حفظ کیان نظام و صدور انقلاب اسلامی، به عنوان یک نظام آرمانی و متعالی ملا‌ک های اخلاقی را در عمل سیاسی خود لحاظ کنند. این مسئله در واقع متضمن حفظ کشور از بلایا و خطرات احتمالی است همان طور که بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی در این مورد می‌فرماید: 
«شما با رفتار اسلامی و حفظ نهضت و با پیشبرد نهضت و توجه به اینکه خدای تبارک و تعالی ما را تائید می‌کند، با رفتار و اخلاق اسلامی این قدرتی که شما را به پیروزی رسانده حفظ کنید.» 
رهبر معظم انقلاب نیز در برهه‌های مختلفی به این مسئله عنایت خاصی مبذول داشته‌اند و دائما بر حفظ اصول اخلاق محور در فعالیت‌های سیاسی تاکید کرده‌اند: 
«من عرض می‌کنم اینکه ما می‌گوییم سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست که مرحوم مدرس حرف درستی زد و امام آن را تائید کرد- معنای واضحی دارد. اما یک روی دیگرش این است که سیاست ما باید دیندارانه و پرهیزکارانه باشد. هر کار سیاسی‌ای خوب نیست. بعضی کسانی هستند که به کار سیاسی فقط مثل یک کار سیاسی که هیچ گرایشی به دینداری ندارند نگاه می‌کنند. هدف این است که این کار سیاسی پیش برود، این درست نیست، کار سیاسی باید متدینانه باشد. همه چیزهایی که در شرع حرام است به توان دو در کار سیاسی باید مورد توجه قرار گیرد و معتبر شمرده شود.» 
در مجموع باید خاطر نشان کنیم که با توجه به مسائل و شرایط ذکر شده، حاکم کردن اخلاق اسلامی و اصول انسانی در قدرت سیاسی عرصه‌های مختلفی را در برمی‌گیرد که شناخت آنها بسیار حائز اهمیت است. به‌طور مثال رهبر معظم انقلاب هفته گذشته در جمع هیئت دولت اشاره‌ای به دوری از تخریب‌های بی‌اساس دولت و توجه هر چه بیشتر به نقد منصفانه داشتند. این مقوله یعنی عدم تخریب و دروغ پردازی و التزام به نقد منصفانه را می‌توان یکی از مصادیق بارز و حفظ مولفه‌های اخلاقی در عرصه عمل سیاسی و حفظ تقوای سیاسی دانست. 
و یا رقابت‌های حزبی، تبلیغات کاندیداهای مختلف در انتخابات‌های گوناگون، اظهار نظر در مورد مسائل سیاسی و اقتصادی کشور و ... همگی جزء مواردی است که شامل حفظ تقوای سیاسی می‌شود. نهادینه شد تقوا و سیاست اخلاقی در میان برخی از دست‌اندرکاران اجرایی کشور به خوبی پاسخ به این سوال را برای ما روشن می‌سازد که چرا در روند فکری و اخلاقی جامعه، به جای اعتماد، بی اعتمادی سیطره پیدا می‌کند و از چه رو حقوق متقابل میان شهروندان و کارگزاران در برخی مواقع رعایت نمی‌شود؟ وقتی کارکردها و نظریات، رفتارها و گفتارها هماهنگ نباشد مادامی که شعارها مطابق با عملکردها نباشد، مکر و حیله جایگزین صداقت می‌شود، سلیقه‌ها جایگزین قانون می‌گردد و در این صورت شهروند هیچ گاه حاضر، به اطاعت نخواهد بود. صداقت، واقع‌بینی، مردمداری، هماهنگی رفتار با گفتار و به‌طور کلی اخلاق نیکوی پیامبر (ص) بزرگترین عاملی بود که توانست در دل مردم جزیره العرب و حتی دیگر مردمان جهان جای پیدا کند. 
پیامبر هیچ‌گاه خود را از مردم جدا نمی‌پنداشت تا مردم او را از خود جدا بدانند. اینکه رهبر انقلاب اسلامی و رئیس جمهور مردمی خود را خدمتگزار مردم و شهروندی همانند آنها می‌دانند بالطبع مردم نیز خود را خدمتگزاران آنان می‌دانند و از همین جاست که اعتماد به وجود می‌آید. ولی مادامی که سلیقه‌ها و جناح‌بندی‌ها جایگزین ارزش‌های الهی و انسانی گردد دیگر اعتماد معنی پیدا نمی‌کند و هر چه کارگزاران تلاش می‌کنند که مردم را به طرف خود جذب کنند، جواب منفی خواهد داد. 
به عنوان سخن آخر باید اذعان کنیم که ماه مبارک رمضان مجال بسیار خوبی است تا نگاهی جدی به تغییر این مقوله و تحول در ساختار کردار و عمل سیاسی و اجتماعی‌مان داشته باشد که بتوانیم به الگوی متعالی‌ای که مدنظر اسلام و ائمه معصومینش (ع) است، روز به روز نزدیک‌تر شویم
يکشنبه 31/6/1387 - 21:25
دعا و زیارت
بالاترین مقام بهشت خشنودی و رضایت الهی است. در آیه ۷۲ سوره توبه خداوند پس از ذکر پاره ای از نعمتهای بهشت چنین می فرماید: «و رضوان من الله اکبر؛ خشنودی خداوند (از همه) بزرگتر و بالاتر است» روشن است که رضایت الهی در اطاعت از ایشان و کسانی است که خود دستور داده است. خشنودی خلایق الهی و خدمت به آنان که مخلوقات الهی اند مایه رضایت الهی است و اگر این خلایق، پدر و مادر باشند که نزدیکترین حق را به حق الهی دارند یقیناً احسان به آنان به رضایت الهی نزدیک تر است. از همین روست که در روایت پیامبر (ص) رضایت الهی در گرو رضایت والدین و خشم الهی در گرو خشم پدر و مادر دانسته شده است: «رضا الله مع رضا الوالدین و سخط الله مع سخط الوالدین». 
و روشن است که خشم الهی چه عواقب وخیمی را به دنبال دارد. به گزارش روایات معصومین (ع) کسی که مورد خشم الهی ناشی از عاق والدین قرار می گیرد به هنگام مرگ زبانش از ذکر کلمه توحید بستر می شود. «نمازش مقبول نمی افتد. دعایش مستجاب نمی شود، ذلیل می گردد و وارد جهنم می شود. این همه از آن روست که شکر نعمت واجب است و عصیان الهی حرام، و نافرمانی پدر و مادر هم عصیان خداست و هم کفران نعمت او: هر کس نافرمانی خدا و رسولش کند قطعاً آتش جهنم برای اوست و در آن جاودانه خواهد ماند.» 
محبوبیت و عزتمندی: آدمی خود را در آینه دیگران می بیند. از اینکه دیگران او را فردی مورد توجه، دوست داشتنی وبا شخصیت بدانند شادمان می گردد و نشان موفقیت خویش تلقی می کند و اگر با نگاه تحقیر و بی ارزشی بنگرند خود را ناکام و مغلوب تصور می کند. 
این بحث در روانشناسی شخصیت بحثی مهم و اساسی است. اما سخن اینجاست که راز محبوب شدن و راه آن چیست؟ 
بعضی خود را به آب و آتش می زنند، با هر کسی همرنگ می شوند و هر رفتاری را کورکورانه می پذیرند تا تلقی دیگران را نسبت به خویش اصلاح کنند اما افسوس که پس از چندی محبوبیت سطحی و ظاهری و موقتی کاخ شخصیت پوشالی شان به تلی از خاک تبدیل می شود چراکه آدمیان یکرنگی و صداقت، و استواری و پایمردی در راه عقیده و ایمان را بیشتر می پسندند تا رنگ باختن و چهره عوض کردن. 
از این رو قرآن کریم راز محبوبیت را انجام عمل صالح و ایمان به خدایی می داند که عزت و ذلت آدمیان به دست اوست و در حقیقت اتصال به سرچشمه حب و دوستی را تنها راه کسب محبوبیت اصیل و پایدار می داند و می فرماید: کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند به زودی خداوند بر آنان محبتی ] در دلها[ قرار می دهد. 
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «کسی که برای من ضمانت کند صله رحم و نیکی به پدر و مادر را، من هم ضامن می شوم که مال و عمرش زیاد شود و در قبیله اش محبوبیت پیدا کند» در نقطه مقابل و به روایت امام هادی (ع) «ضایع کننده حقوق والدین کمی آبرو و عمر را در پی دارد و به نکبت و ذلت در دنیا منجر می شود.» 
راز محبوبیت احسان گر به والدین و صله رحم کننده آن است که خداوند این اعمال را در زمره عمل صالح و ایمان و اطاعت خود دانسته و براساس آیه ۹۶ مریم وعده قطعی به محبوبیت عاملان عمل صالح و ایمان آورندگان به او داده است. 
- راحتی مرگ: نوع مرگ آدمی و سختیهای آن تجلی نوع رفتار آدمی در دنیاست. نیکی ها و اعمال صالح موجب راحتی مرگ و گناه و عصیان الهی موجب سختیها و شداید فراوان به هنگام جان کندن است، اما در این میان پاره ای ازحسنات و گناهان تاثیر عمیق تری بر سختی و آسانی مرگ دارد که یکی از این عوامل نیکی به پدر و مادر یا عاق والدین شدن است. 
امام صادق(ع) فرمودند: «کسی که دوست دارد خداوند سختی های مرگ را بر وی سبک گرداند پس صله رحم کند و به پدر و مادر خود نیکی نماید؛ این چنین خداوند سختیهای مرگ را بر وی آسان نماید و هیچگاه فقیر و نادار نشود.» 
به روایت امام صادق(ع) روزی پیامبر(ص) بر بالین جوانی که در حال احتضار بود حاضر شد. به او شهادتین را تلقین کرد اما او نتوانست بگوید. روشن شد که مادرش از او راضی نیست. مادر به درخواست پیامبر(ص) ازاو راضی شد و آنگاه جوان لااله الاالله گفت و پیامبر(ص) فرمود چه می بینی؟ گفت: مرد سیاه بدبویی که با جامه های چرکین رو به من کرده. فرمود بگو: یا من یقبل الیسیر و یعفو عن الکثیر اقبل منی الیسیر و اعف عنی الکثیر. انک انت الغفور الرحیم. چون جوان این دعا را گفت پیامبر(ص) فرمود: چه می بینی؟ گفت: مرد سفید خوشبو با جامه های نیکو به طرف من می آید و می رود. با تکرار دعا آن چهره سیاه رفت و نور نزد او آمد و سپس از دنیا رفت. و این چنین با رضایت مادر شداید مرگ بر او آسان شد. 
- بهشت الهی و پاداش عظیم اخروی: احسان به والدین جدای از برکات دنیوی، بهشت الهی و پاداش گسترده اخروی را به همراه دارد. کمترین مرتبه احسان به والدین نگاه به سیمای آنان با مهربانی و خوشرویی است که پاداش عبادت پروردگار و ثواب حج خانه دوست را دارد. 
براساس روایت پیامبراکرم(ص) هر فرزندی که از روی مهربانی به پدر و مادرش بنگرد به هر نگاهش ثواب یک حج مقبول داده می شود. گفتند: «ای رسول خدا! حتی اگر در هر روز صد بار بنگرد؟» فرمود: «آری! خداوند بزرگتر و پاکیزه تر (از هر عیب) است. 
در روایت دیگری مهربانی به ایشان مایه ورود به بهشت الهی شمرده شده است. از امام باقر(ع) روایت شده که چهار دسته اند که خداوند بهشت را برای آنان آماده کرده است. 
۱) کسی که یتیمی را پناه دهد 
۲) به ضعیف ترحم کند 
۳) به پدر و مادر مهربان باشد 
۴)به زیردست و مملوک خود مهربان باشد و با او مدارا کند. 
کوتاهترین عبارت در این زمینه همان حدیث مشهور «الجنه تحت اقدام الامهات» است. مفهوم اینکه بهشت زیرپای مادر است این است که نیکویی به ایشان و اطاعت و فرمانبرداری از آنان مایه رسیدن به بهشت است. 
و روشن است که رسیدن به بهشت ازطریق احسان به والدین، به معنای نادیده گرفتن حقوق الهی نیست چرا که در آیات احسان به والدین، حق ایشان بعد از حق الهی ذکر شده است. 
● سخن آخر 
با نیم نگاهی به آیات و روایات وارده در باب احسان به والدین و اهمیت و آثار آن دراسلام این سؤال مطرح می شود که اساساً چرا اسلام چنین اهمیت فوق العاده ای را برای پدر و مادر قایل شده است؟ 
حقیقت این است که هدف اسلام سعادتمندی بشر و کامروایی دنیوی و اخروی است و دستوراتش را به گونه ای تنظیم نموده که این هدف تحقق پذیرد. شکی نیست که آدمیان بدون زندگی اجتماعی نمی توانند امورات خویش را به پیش برند و سامان دهند و صلاح و کمال جامعه قطعا در سرنوشت فرد تاثیرگذاراست. صلاح جامعه ریشه درصلاح خانواده ها، آرامش، کمال گرایی و همبستگی آن دارد. خانواده اجتماع کوچکی است که اعضای آن مفاهیم ارزشی و ضدارزشی را در آن جا می آموزند و به جامعه انتقال می دهند از این رو راز صلاح جوامع، اصلاح خانواده ها است که نقطه آغازین شکل گیری خانواده از پدر و مادر تشکیل می شود. 
از این رو اگر پدر و مادر وظایف اصیل خویش را بشناسند و فرزندانی شایسته تربیت کنند و فرزندان، نخستین کانون اصلاح تربیت و مربیان خود را ارج نهند؛ ثمره چنین خانواده هایی، اعضای جامعه بزرگتری را تشکیل می دهند که دارای شخصیت متعالی، آرامش روانی، عزت و اعتماد به نفس و احترام به هم نوع هستند. 
ازسوی دیگر شکر الهی به عنوان یکی از بنیادهای متین ایمان و دینداری، ازداشتن روحیه سپاسگزاری به خلق الهی ناشی می شود که: «من لم یشکرالمخلوق لم یشکرالخالق». و احسان به والدین زمینه شکر الهی و عمق باور به آموزه های دینی را به همراه دارد روشن است که گسترش روحیه دینداری به یقین در اصلاح جوامع موثر است. جمله مشهور ناپلئون «که مادر با یک دست گهواره و با دستی دیگر جهان را تکان می دهد» براساس نقش بنیادین خانواده در تحول و تکامل جامعه قابل تبیین است.
يکشنبه 31/6/1387 - 21:25
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته