• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 425
تعداد نظرات : 176
زمان آخرین مطلب : 5555روز قبل
رويا و خيال

دلم برای كسی تنگ است كه زیبایی روح را می ستاید مهربانی را دوست دارد گذشت را می فهمد سادگی را زیور می داند وفا را گوهر دلم برای كسی تنگ است كه چشمان خیس از اشك را می بوسد و با سر انگشت مهربانش آبی آسمان را نشان می دهد كسی كه به خاطرم آفتابی می شود

يکشنبه 27/11/1387 - 18:26
آموزش و تحقيقات

جلوگیری از فراموش کردن پسورد ویندوز:

با این کار شما در واقع یک نسخه پشتیبان(backup) از پسوردتان تهیه می کنید.
برای این کار شما به یک دیسکت خام (بهتر است فرمت شده باشد) احتیاج دارید.
مراحل زیر را انجام دهید:

1-   به Control Panelبروید.

2-   بر روی User Accounts کلیک کنید.

3-   حال بر روی کاربری که می خواهید از پسوردش backup بگیرید کلیک کنید.

4-   با این کار شما وارد صفحه تنظیمات مربوط به آن کاربر خواهید شد.

5-   در قسمت بالای سمت چپ و در زیر بخش Related Tasks روی گزینه دوم یعنی Prevent a forgotten password کلیک کنید.

6-   با این کار یک پنجره جدید باز می شود. در صفحه اول بر روی گزینه Next کلیک کنید.

7-   در صفحه دوم از شما می خواهد که یک دیسکت خالی وارد فلاپی درایو کنید. این کار را انجام دهید. و برای ادامه کار بر روی Next کلیک کنید.

8-   حال از شما می خواهد که پسورد جاری خود را وارد کنید. پس از انجام این کار دوباره بر روی Next کلیک کنید.

9-   منتظر بمانید تا ساخته شود. پس از ساخته شدن دکمه Next فعال می شود. بر روی آن کلیک کنید.

10-     در مرحله آخر که موفقیت آمیز بودن این مراحل را نشان می دهد بر روی Finish کلیک کنید.

11-     خب تا اینجای کار شما دیسکت پشتیبان را ایجاد کرده اید. حال نحوه استفاده از آن را شرح می دهم:


اگر زمانی قصد وارد شدن به ویندوز را داشتید و پسورد خود را فراموش کردید طوری که با تایپ کردن پسورد اشتباه، ویندوز به شما هشدار می دهد که رمز اشتباه است و دوباره آن را وارد کنید.در این هشدار (و در صورتی که دیسکت را قبلا آماده کرده باشید) همچنین گفته شده که شما می توانید از دیسک
reset پسورد استفاده کنید (You can use your password resetdisk) که بصورت یک لینک می باشد.

بر روی آن کلیک کنید.با این کار یک پنجره با نام Password ResetWizard باز خواهد شد.با کلیک بر روی Next به مرحله بعد بروید.در این مرحله از شما می خواهد که دیسکت شامل پسورد را در درایو قرار دهید. پس از انجام این کار بر روی Next کلیک کنید.سپس از شما می خواهد که پسورد جدید و تایید آن را وارد کنید. قسمت Password hint هم برای این است که اشاره ای به رمزتان کنید تا در صورت فراموش کردن آن و با دیدن آن اشاره رمزتان را به یاد آورید.پس از انجام این کار بر روی Next کلیک کنید و در مرحله آخر هم بر روی Finish کلیک کنید.حال با رمز جدید وارد ویندوز شوید

شنبه 26/11/1387 - 23:41
طنز و سرگرمی

شنبه 26/11/1387 - 23:36
ازدواج و همسرداری

عشق را میتوان در امواج اشک چشمای شما تجربه کرد و در ارتعاش لرزان صدای شما بروی قلب خود به رشته ملودی درآورد وبا گوش کردن این ملودی آینده ترسناک دنیوی خود را *رام  کرد و این اسب سرکش نفس را با جرعه ای از ملودی عشق شما در زیر اندام خود به حرکت دراورد . آری زندگی خوب شما با همسر و فرزندان نکو ...تجربه ای آینه وار برای من است ....آری من تشنه تجارب شما خوبان هستم که پس از رفع تشنگیم این امانت شما را به نسل بعدیم منتقل خواهم کرد ...و این کار را با تمام وجود عملی میکنم.

شنبه 26/11/1387 - 19:15
خواستگاری و نامزدی

 

می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند...

 ستایش کردم ، گفتند خرافات است...

 عاشق شدم ، گفتند دروغ است...

گریستم ، گفتند بهانه است....

خندیدم ، گفتند دیوانه است...

 دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم .

 

شنبه 26/11/1387 - 19:13
خواستگاری و نامزدی

 

زندگی با همه وسعت خویش محمل ساکت غم خوردن نیست

 

حاصلش تن به قضا دادن و پزمردن نیست

 زندگی رفتن و راهی شدن است

 زندگی جنبش راهی شدن است.

 از سر آغاز وجود تا جایی که خدا می داند

شنبه 26/11/1387 - 19:10
دانستنی های علمی

وقتیکه رخت از این جهان بر بستم دیگر برایم عزاداری نکن...........

 

وقتیکه نا قوس مرگ به صدا در امدحسرت مرا مخور.............

به جهانیان بگو.....بگو که رفتم و از این دنیای دون پر از انگل گریختم !...

با خواندن این سطور مبادا یاد دستی که آنها را نگاشته اند به مخیله ات

خطور کند چون اگر یاد من ترا اندوهگین سازد لعنت بر این یاد............

وقتی خاکم سبو شد اگر یادم در فکرت زنده باشد غم مخور.........

بگذار عشق تو نیز با حیاتم بپو سد وبا سبویم بشکند!... میدانی چرا ؟

تا مبادا جهانیان عزای ترا ببینند و مسخره کنند......

دیگر اینکه دوستت دارم و نمی خواهم بعد از مرگ من پریشان شوی.

 

                                       ویلیام شکسپیر

 

شنبه 26/11/1387 - 19:1
محبت و عاطفه

روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می كرد كه زیباترین قلب را در تمام آن منطقه دارد. جمعیت زیادی جمع شدند. قلب او كاملاً سالم بود و هیچ خدشه ای بر آن وارد نشده بود. پس همه تصدیق كردند كه قلب او به راستی زیباترین قلبی است كه تاكنون دیده اند.
مرد جوان، در كمال افتخار، با صدایی بلندتر به تعریف از قلب خود پرداخت. ناگهان پیرمردی جلو جمعیت آمد و گفت:?اما قلب تو به زیبایی قلب من نیست.?
مرد جوان و بقیه جمعیت به قلب پیرمرد نگاه كردند. قلب او با قدرت تمام می تپید، اما پر از زخم بود. قسمتهایی از قلب او برداشته شده و تكه هایی جایگزین آنها شده بود؛ اما آنها به درستی جاهای خالی را پر نكرده بودند و گوشه هایی دندانه دندانه در قلب او دیده می شد.
در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجودداشت كه هیچ تكه ای آنها را پر نكرده بود. مردم با نگاهی خیره به او می نگریستند و با خود فكر می كردند كه این پیرمرد چطور ادعا می كند كه قلب زیباتری دارد.
مرد جوان به قلب پیرمرد اشاره كرد و خندید و گفت:?تو حتماً شوخی می كنی....قلبت را با قلب من مقایسه كن. قلب تو، تنها مشتی زخم و خراش و بریدگی است.?
پیرمرد گفت:?درست است، قلب تو سالم به نظر می رسد، اما من هرگز قلبم را با قلب تو عوض نمی كنم. می دانی، هر زخمی نشانگر انسانی است كه من عشقم را به او داده ام؛ من بخشی از قلبم را جدا كرده ام و به او بخشیده ام.
گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده است كه به جای آن تكه بخشیده شده قرار داده ام. اما چون این دو عین هم نبوده اند، گوشه هایی دندانه دندانه در قلبم دارم كه برایم عزیزند، چرا كه یادآور عشق میان دو انسان هستند. بعضی وقتها بخشی از قلبم را به كسانی بخشیده ام. اما آنها چیزی از قلب خود به من نداده اند.
اینها همین شیارهای عمیق هستند. گرچه دردآورند، اما یادآور عشقی هستند كه داشته ام. امیدوارم كه آنها هم روزی بازگردند و این شیارها عمیق را با قطعه ای كه من در انتظارش بوده ام، پر كنند. پس حالا می بینی كه زیبایی واقعی چیست؟?
مرد جوان بی هیچ سخنی ایستاد. در حالی كه اشك از گونه هایش سرازیر می شد به سمت پیرمرد رفت. از قلب جوان و سالم خود قطعه ای بیرون آورد و با دستهای لرزان به پیرمرد تقدیم كرد. پیرمرد آن را گرفت و در قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمی خود را به جای قلب مرد جوان گذاشت.
مرد جوان به قلبش نگاه كرد؛ دیگر سالم نبود، اما از همیشه زیباتر بود. زیرا كه عشق، از قلب پیرمرد به قلب او نفوذ كرده بود.

 

شنبه 26/11/1387 - 18:54
محبت و عاطفه

روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد.
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.
گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفت ه بود؟ و سنگینی بغضی راه کلامش بست.
سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.
گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.
خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی! اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت ...
های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد ...

شنبه 26/11/1387 - 18:44
محبت و عاطفه

 خدایا

ای پروردگار بزرگ

من می دانم که فرصتی چندان دگر برای حیات نخواهم داشت . شاید ثانیه ای . ساعتی . روزی و یا ماهی
چون اراده توست که مرا می خواند و از دست پیشرفتهای بشری دگر کاری بر نمی آید
اما به من آنقدر فرصت بده تا بتوانم فقط یکبار آن صدارا لمس کنم . و صدایش برایم عینیت پیدا کند چون می خواهم آخرین تصویری که چشمانم می بیند و برای همیشه بسته خواهد شد فروغ زیبای چشمان صدایم باشد
می خواهم تنها چیزی که هنگام آمدنم نزد تو در دستانم بگیرم دستان زیبایش باشد
می خواهم حال که قرار است پرونده زندگیم برای همیشه بسته شود صدای زیبایش را همواره شنوا باشم
با خدایا در این دنیا هرچه دادی به من خودت دادی و من چیزی از تو در خواست نداشتم . اما حال با تمام وجودت می خواهم که آن صدا را از آن من کنی . برای یکبار حداقل زیبایی وجودش را به من بنما تا از فروغ تابناک نگاهش روح من با سبکبالی به سویت رهسپار شود
خداوندا می دانم که هرچه خواستم از تو امکان پذیر نیست  . و او نمی داند چه آتشی با صدایش در درون من ایجاد کرده است
اما خداوندا تو را به تمامی مقدسات مخلوقت سوگندت می دهم که مانده عمر مرا هم از من بگیر و به وجود پاکش بیشتر روشنایی بخش
من که دیگر برایم فرقی ندارد یک روز زودتر یا دیرتر  به دیدار تو بیایم   پس  مرا خموشی عطا فرما  و تک صدایی که باعث شور زندگی در من برای چندی شد را جاودانه نگهدار...


شنبه 26/11/1387 - 18:38
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته