• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1361
تعداد نظرات : 278
زمان آخرین مطلب : 4136روز قبل
اهل بیت
«امام علی النقی(ع): من اطاع الله یطاع- هر کس که مطیع خدا باشد، همگان از او پیروی خواهند کرد. (تحف العقول ص ۵۱۰) به دنبال همین سخن ارزشمند، حضرت تاکید می فرمایند: هر انسانی که خدا را اطاعت کند، از خشم و ناخشنودی مردم باکی ندارد».

امام هادی(ع) در جایی بنام صریا در نزدیکی شهر مدینه در نیمه ماه ذیحجه سال ۲۱۲ هجری قمری به دنیا آمد و در ماه رجب سال ۲۵۴ هجری قمری در سامرا از دنیا برفت. مدت امامت آن حضرت ۳۳ سال و مادر آن امام عزیز سمانه نام داشت.
(ارشاد ج۲ ص۴۱۷)
آنچه در پی می آید گزیده ای از دریای معارف بلند امام هادی(ع) پیرامون مسائل اخلاقی و اجتماعی است .
آموزه اول: ثمره ترس از خدا
امام هادی(ع): من اتق الله یتقی- هر کس از خدا پروا کند، همگان از او پروا خواهند کرد. (تحف العقول ص۵۱۰)
پروای از خدا و ترس از او (تقوا) در حقیقت وجود آدمی، سپری فولادین می سازد که در عین نفوذناپذیری، بی نهایت تاثیرگذار در سایر اشیاء عالم از جمله انسانها است.
امام صادق(ع) فرموده اند: از نشانه های مومن این است که از هیچ چیز نمی ترسد بلکه همه اشیاء حتی حشرات، خزندگان، درندگان زمین و پرندگان آسمان از او بیمناک و خائف بوده و در برابرش تسلیمند. زیرا که وی در پرتو دین خدا قدرتمند و عزیز شده است.
(میزان الحکمه ج ۱ص۱۱۵) از امام علی(ع) نقل شده که از خدا بترس تا دیگران نیز از تو واهمه داشته باشند. (غرر ج۱ص۳۴۰)
امام خمینی(ره) می فرمودند: والله قسم من جز از خدا از هیچ کس نترسیدم. در داستان دیدار شواردز نادزه وزیرخارجه ابرقدرت آن روز (شوروی سابق) در ملاقاتش با امام(ره) در جماران نقل می کنند که از خوف امام دستهایش می لرزید و با زحمت فراوان سعی می کرد اضطراب و ترس خود را از دیگران مخفی کند.
آموزه دوم: ثمره اطاعت از خدا
امام علی النقی(ع): من اطاع الله یطاع- هر کس که مطیع خدا باشد، همگان از او پیروی خواهند کرد. (تحف العقول ص ۵۱۰) به دنبال همین سخن ارزشمند، حضرت تاکید می فرمایند: هر انسانی که خدا را اطاعت کند، از خشم و ناخشنودی مردم باکی ندارد. (همان)
همانطور که در آموزه اول بیان شد، در اینجا نیز میان اطلاعات بنده از خدای مهربان و تبعیت مردم از آن بنده، نسبتی قوی و رابطه ای عمیق برقرار است. زیرا محصول سرسپردگی و بندگی خدا، عین عزتمندی و بزرگواری است به همین دلیل مردم در برابر انسان بزرگوار و باعزت سرتعظیم فرود می آورند. امام اول(ع) فرمودند: فردی که از خدایش بیشتر فرمانبرداری کند، کرامت و عزتش نیز بسیار خواهد شد و نیز چنین شخصی کارش بالا گرفته و بزرگ می شود. (غرر ج۲ ص ۱۳-۱۴)
در حدیث معروف از امام صادق(ع) آمده است: العبودیه جوهره کنهها الربوبیه ، بندگی خدا و پیمودن صراط قرب به حق، گوهری است که نهایت آن خداوندگاری یعنی قدرت و توانایی است. (ولاء ما و ولایتها ص۴۷)
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند؟
(همان)
آموزه سوم: ثمره نعمت ها
امام هادی(ع): برای نعمت ها همسایه خوبی باشید و با سپاسگزاری و قدردانی از آنها بر نعمت های خویش بیفزایید. و بدانید که نفس آدمی آنچه را به او داده می شود به راحتی می پذیرد و در برابر آنچه از آن بازداشته می شود به شدت مقاومت می کند. (میزان الحکمه ج۲ ص۵۰۰۱)
چند نکته درباره تعریف شکر نعمت
۱- نعمت دهنده را خوب شناسایی کنیم و بدانیم که همه آنها منحصراً از سوی خدای مهربان است.و مابکم من نعمه فمن الله (نحل/ ۳۵)
۲- شناخت نعمت ها و اینکه شماره آنها از حد و حساب خارج است: و ان تعدوا نعمه الله لاتحصوها (نحل/۸۱)
۳- از بابت برخورداری از نعمت ها در دل احساس شادمانی و رضایتمندی نماییم.
۴- نعمت ها را خوب پاس داشته و از آنها مراقبت کنیم و در مصرف آنها اسراف و تبذیر نکرده بلکه آنها را درست، بجا، به موقع، به اندازه بکار بگیریم و به عبارت دیگر نعمت ها را باید در راهی هزینه کرد که خدا راضی است.
۵- در زبان و عمل سپاسگزار باشیم تا از دستمان نرود: لان شکرتم لازیدنکم و لان کفرتم ان عذابی لشدید- (ابراهیم/۷)
به قول سعدی سگ حق شناس به از آدمی ناسپاس است.
سگی را لقمه ای هرگز فراموش
نگردد گر زنی صد نوبتش سنگ
وگر عمری نوازی سفله ای را
به کمتر چیزی آید با تو در جنگ
(گلستان سعدی ص ۲۷۱)
روشهای شکرگزاری الهی عبارتند از:
۱- در امور دنیایی به پست تر و پایین تر از خود و در امور معنوی و دین به بالاتر از خود نگاه کن.
۲- به مردگان توجه کن که نهایت آرزویشان این است که دوباره به دنیا برگردند و عمل خیری انجام دهند، پس فرض را بر این بگذار که خود، همین الان از قبر نجات یافته ای و حالا دست به کار خیر شو و از معصیت دوری نما.
۳- فرض کن که به بلایی بزرگ دچار شده بودی که اصلا امید نجات برایت نبود، حالا از آن بلا خلاصی پیدا کرده ای و سعی کن این فرصت را غنیمت بشماری.
۴- اگر دچار سختی و مصیبت شده ای، خدا را شکر کن که به بدتر از آن گرفتار نشده ای.
۵- از آن جهت که در دین و اخلاقت آفت و آسیبی ندیده ای خدا را بسیار شاکر باش.
۶- در نعمت های ظاهری و باطنی خدا، بسیار فکر و تأمل کن که از حد و اندازه خارج است. (مجموعه آثار شیخ عباس قمی ج۱ ص۹۵۴)
شکر منعم واجد آید در خرد
ورنه بگشاید در خشم ابد
(مثنوی دفترسوم- ۱۷۶۲)
شکر قدرت قدرتت افزون کند
جبر نعمت از کفت بیرون کند
(دفتر اول ۸۳۹)
شکر نعمت خوش تر از نعمت بود
شکر باره کی سوی نعمت رود
(دفتر سوم- ۵۹۸۲)
آموزه چهارم: ویژگی های غنی و فقر
امام هادی(ع): الغنی قله تمنیک والرضا بما یکفیک، الفقر شره النفس و شده القنوط. توانگری و ثروت آن است که آرزوهایت را کم کنی و به آنچه تو را کافی است راضی باشی. فقر نیز عبارت از سیری ناپذیری نفس و نومیدی شدید است.(میزان الحکمه ج۲ ص۹۷۷ به نقل از بحار ج۸۷ ص۸۶۳)
حضرت معنای دقیق غنا و فقر را بیان می فرمایند. ما آدمیان، ثروت را در داشتن هرچه بیشتر دنیا می پنداریم که علاوه بر اینکه مصائب فراوانی دارد هیچ گاه نیز از آن سیراب نمی شویم. ثروت حقیقی و غنا ، قطع وابستگی دل به دنیا و مظاهر آن و کاستن از آرزوها و خواسته های دنیوی است.
بی تردید چنین شخصی استغناء طبع داشته و چشم طمع از دیگران بریده و سر نیاز به سوی کسی فرود نمی آورد. با این نگاه فقر نیز مفهوم خود را باز می یابد. فقر واقعی نداشتن مال و منال نیست بلکه حرص به دنیا و چشم طمع به داشته های دیگران است که چنانچه این اشتها و خواسته نفس را مهار نکنیم، در بست ما را زمین گیر کرده و چون در دنیا هیچ گاه سیراب نمی شود نتیجه اش قطعاً ناامیدی و سرخوردگی و بیماریهای روحی و روانی خواهد بود.
در روایات اسلامی، آزمندی و طمع، ناامیدی شدید، جهل و نادانی، بی ایمانی و کفر، کم عقلی، از جمله مصادیق مهم فقر محسوب می شود و از فقر نفس و سیری ناپذیری آن با عنوان بدترین نوع فقر یاد شده است. (غرر ج۲ ص۸۸۲)
در مقابل اظهار فقر در پیشگاه خداوند بزرگ و درک این که هیچ چیز از ما نیست و همه چیز از خداست، از مصادیق مهم فقر مثبت تلقی شده است و پیامبر(ص) می فرمایند: که به چنین فقری افتخار می کنم. (میزان الحکمه ج۲ص ۷۰۸)
دولت فقر خدایا به من ارزانی دار
کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است
اگرت سلطنت فقر ببخشد ای دل
کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی
تو دم فقر ندانی زدن از دست مده
مسند خواجگی و منصب توران شاهی
(دیوان حافظ)
آموزه پنجم: ثمره خودپسندی
امام دهم(ع): من رضی عن نفسه کثرالساخطون علیه. هرکس از خودراضی شد، مردم ناراضی و خشمگین نسبت به او زیاد خواهد بود. (منتهی الامال ج۲ص ۴۷۵)
بزرگان فرموده اند: از خودپسندی و خویشتن بینی اجتناب کن که گناهی است که تخم آن کفر، زمین آن نفاق، آب آن فساد، شاخه هایش جهل و نادانی، برگ هایش ضلالت و گمراهی و میوه هایش لعنت و جاودانگی در جهنم است.
(معراج السعاده، ص ۱۲۲) شخص از خودراضی که در مقابل خدا خود را عددی بحساب می آورد به طور مسلم در رفتار و روش خود در مواجهه با مردم صدبرابر بیشتر از موضع بالا برخورد می کند و مرتب به خودنمایی می پردازد و از مردم توقع احترام و اطاعت و زبونی را دارد.
مردم نیز فطرتا از انسانهای متکبر و خودپسند بیزار هستند. به همین دلیل در دل مردم هیچ جایگاهی نداشته و چه بسا کینه آنها را نیز به دل خواهند گرفت. به فرموده امام اول(ع) میوه خودپسندی کینه و دشمنی مردم است. (غرر ج۲ص۰۸)
به چسم کسان در نیاید کسی
که از خود بزرگی نماید بسی
مگو تا بگویند شکرت هزار
چه خود گفتی از کس توقع مدار
(بوستان سعدی، ص۲۸۳)
بزرگان نکردند در خود نگاه
خدابینی از خویشتن بین، مخواه
زخاک آفریدت خداوند پاک
پس ای بنده افتادگی کن چو خاک
(همان ص ۴۶۲-۵۶۲)
آموزه ششم: ثمره صبر
امام هادی: المصیبه للصابر واحده و للجازع اثنان. بلا و مصیبت برای شخص صبرکننده یکی است و برای شخص کم تحمل و کم صبر دوتا خواهدبود. (منتهی الآمال ج۲ ص ۴۷۵)
ظاهرا دوتا بودن مصیبت جزع کننده و انسان کم تحمل، یکی مصیبت وارده بر اوست و دیگری مصیبت نابودشدن اجر و پاداش اخروی اوست. علاوه بر آنکه بی تابی کردن، خود نوعی درد و رنج روحی است و غم آدمی را شدت می بخشد. (همان)
نقل کرده اند که کسری بر بوذرجمهر حکیم غضب کرد و دستور داد او را در جای تاریکی حبس کنند و به دست و پایش زنجیر ببندند. پس از مدتی کسی را فرستاد که از او خبر گیرد و حالش را جویا شود. مأمور وقتی آمد او را با سینه گشاده و نفس آرمیده دید، از او پرسید تو در این زندان با سختی زندگی می کنی، اما چنان وانمود می کنی که گویا در آسایش و راحتی به سر می بری. حکیم گفت: من معجونی ساخته ام از شش چیز و آن را مصرف می کنم لذا مرا با این حال خوش مشاهده می کنی.
مأمور گفت آن معجون را به ما نیز یاد بده تا استفاده کنیم. حکیم گفت: آن شش چیز عبارت از:
۱- فقط باید اعتماد به خداوند داشت.
۲- هرچیز مقدر شده همان خواهدشد (بیخود نگران نباش)
۳- برای کسی که دچار بلا و مصیبت شده بهترین دارو صبر است.
۴- اگر صبر نکنیم چه کنیم.
۵- این را درنظر بگیریم که ممکن بود مصیبتی از آن بالاتر و سخت تر به ما برسد.
۶- از این ساعت تا ساعت دیگر فرج است (از این ستون به آن ستون فرج است)
چون این مطلب را به کسری اطلاع دادند امر کرد او را از زندان رها کردند و وی را احترام نمودند. (همان ص ۵۷۵)
آموزه هفتم: بیچارگی محتضر
امام علی النقی(ع): اذکر مصرعک بین یدی اهلک فلا طبیب یمنعک ولا حبیب ینفعک. یاد کن آن وقتی را که بر روی زمین افتاده ای در برابر خانواده خود، پس پزشکی نیست تا تو را از مرگ نجات دهد و نه دوستی که به حال تو سودمند باشد. (منتهی الامال ج ۲ ص ۶۷۵)
الهی توئی آگه از حال من
عیان است پیش تو احوال من
توئی از کرم دلنواز همه
به بیچارگی چاره ساز همه
بود هر کسی را امیدی به کس
امید من از رحمت توست و بس
الهی به عزت که خوارم مکن
به جرم گنه شرمسارم مکن
اگر طاعتم ردکنی ورقبول
من و دست و دامان آل رسول
(همان ص ۷۷۵)
نقل است که وقتی بیماری عمر بن عبدالعزیز سخت شد، پزشک نگاهی به او کرد وگفت: او مسموم شده و وی را از مرگ در امان نمی بینم. عمر چشمهایش را باز کرد و گفت: آقای دکتر آن کسی هم که مسموم نشده، از مرگ در امان نیست. سپس او را نشاندند و چنین گفت: خدایا منم آن که هر امری کردی کوتاهی نمودم و از هر چه نهی کردی نافرمانی کردم.
و نیز گویند: هارون الرشید موقع مردن کفن خویش را با دست خود انتخاب و آماده کرد و همواره به آن نگاه می کرد و می گفت: مال و ثروتم مرا بی نیاز نکرد و قدرت و سلطنتم از بین رفت.
و نیز حکایت است که یکی از بزرگان در حال احتضار دید زنش گریه می کند، پرسید چرا گریه می کنی؟ گفت: به حال تو گریه می کنم. گفت: به حال خودت گریه کن که من چهل سال برای این حالت خویش (برای چنین روزی) گریسته ام. (مجموعه ورام ج ۱ ص ۲۱۵-۳۱۵)
آموزه هشتم: جان های پاک، پایگاه حکمت
امام دهم(ع)؛ الحکمه لا تنجع فی الطباع الفاسده . حکمت در جانهای فاسد تأثیر نمی کند. (منتهی الامال ج ۲ ص ۷۷۵)
حضرت امیر(ع) در همین رابطه فرموده اند: در گردن های خوکان جواهر نیاویزید.
حضرت عیسی(ع) در میان بنی اسرائیل خطبه می خواند و فرمود: ای بنی اسرائیل حکمت را بر افرادجاهل بازگو نکنید که در آن صورت به حکمت ظلم کرده اید و به اهلش تعلیم دهید و در غیر آن صورت به ایشان ستم نموده اید.
کی درآید فرشته تا نکنی
سگ ز در دور و صورت از دیوار
(همان)
علی(ع) می فرمایند: حکمت در دل منافق درنیاید جز آن که همان گونه بیرون رود بلکه حکمت با پاکدامنی قرین و همراه است. (غرر ج ۱ ص ۷۸۲-۸۸۲)
بد گهر را علم و فن آموختن
دادن تیغی به دست راه زن
تیغ دادن در کف زنگی مست
به که آید علم ناکس را به دست
علم و مال و منصب و جاه و قرآن
فتنه آمد در کف بد گوهران
(مثنوی معنوی، دفتر چهارم- ۸۳۴۱-۶۳۴۱)
آموزه نهم: جاده دوطرفه محبت
امام هادی(ع): از کسی که آزرده اش کرده ای، صفا و یکرنگی انتظار نداشته باش و از کسی که تیر بدگمانیت را به او نشانه رفته ای، انتظار خیرخواهی نداشته باش. زیرا دل دیگران با تو همچون دل توست نسبت به دیگران. (میزان الحکمه ج ۱ ص ۹۱)
از علی(ع) نقل است که دوستی ها را از دلها بپرسید که آنها گواهانی اند که رشوه نمی گیرند. و نیز فرمودند: دوستی کن با دوست خود تا تو را دوست بدارد و به او اکرام کن تا تو را اکرام کند. او را بر خویش مقدم دار تا او نیز تو را بر خود و خاندانش مقدم بدارد. (غرر ج ۱ ص ۹۱۲-۱۲۲)
از پیامبر(ص) منقول است که: هر کس می خواهد بداند که چه منزلتی پیش خدا دارد، بنگرد که منزلت و اعتبار خدا نزد او چگونه است. زیرا بنده به همان اندازه پیش خدا قدر و منزلت دارد که بنده برای خدا نزد خود قدر و اعتبار قائل است. (مجموعه ورام ج ۱ ص ۳۲۴)
محبت و دوستی یک امر روحی و درونی است و عمدتاً رفتارهای ما دوستی را محک می زند. رابطه محبت انسان با خدا و نیز انسان با انسان دوطرفه است.
به نظر می رسد که عامل اصلی دوستی انسان با خدا در مرتبه اول ایمان به خدا و سپس اطاعت و پیروی از اوست و عامل دوری آنها در مرتبه اول کفر و شرک به خدا و سپس عصیان و تمرد از اوست.
عامل دوستی انسان با انسان، خیرخواهی و تعاون نسبت به یکدیگر است و عامل دوری آنها بدخواهی و ظلم نسبت به همدیگر است. اگر توقع کمک و احترام از دیگران داری، ابتدا از خود شروع کن، رحم کن تا دیگران به تو رحم کنند. ارحم ترحم (میزان الحکمه ج ۱ ص ۸۱۴)
آموزه دهم: بهترین ها
امام هادی(ع): خیر من الخیر فاعله و اجمل من الجمیل قائله و ارجح من العلم حامله. از خوبی بهتر کسی است که خوبی می کند و از زیبایی زیباتر کسی است که زیبا می گوید و از علم برتر کسی است که دارنده آن است. (میزان الحکمه ج۱ (ص۷۴۳ به نقل از بحار ج ۸۷ ص ۰۷۳)
درهمین زمینه امام صادق(ع) می فرمایند: بهتر از راستگویی خود راستگو و بهتر از خوبی کسی است که خوبی می کند. (همان)
امام باقر(ع) فرمود: روز قیامت انسانی را برای محاکمه می آورند. به او گویند برای نجات خود دلیل بیاور. در پاسخ گوید: خداوندا مرا آفریدی و هدایت کردی و روزی و امکانات گسترده به من دادی. من نیز از آنها استفاده کردم و نسبت به انسانهای دیگر برخورد نیک نمودم و از امکانات خود به آنان بخشیدم و بر آنها آسان گرفتم به امید اینکه امروز مرا مشمول رحمت خود قرار دهی.
خداوند به فرشتگان خطاب می کند: بنده من راست می گوید او را وارد بهشت کنید. (داستان دوستان ج ۲ ص ۲۶۲) شخصی به نام عبدالرحمان در مدینه مدتی معلم کودکان و نوجوانان بود. یکی از فرزندان امام حسین(ع) به نام جعفر به مکتب او می رفت. معلم آیه- الحمدلله رب العالمین- را به جعفر آموخت. امام حسین(ع) بخاطر مقام معلم، هزار دینار و هزار حله (پیراهن مرغوب) به معلم هدیه داد.
شخصی از امام پرسید، آیا آن همه پاداش به معلم رواست؟ امام حسین(ع) در پاسخ فرمود: آنچه که دادم چگونه برابری می کند با ارزش آنچه که او به پسرم آموخت. (همان ج۱ ص۲۷)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فهرست منابع
۱- قرآن کریم
۲- ارشاد، شیخ مفید، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی
۳- تحف العقول، شعبه الحرانی، علی اکبر غفاری
۴- منتهی الامال، شیخ عباس قمی، نشر پیام آزادی
۵- جلاء العیون (تاریخ چهارده معصوم)، محمدباقر مجلسی، نشر سرور
۶- غررالحکم، آمدی، سید هاشم رسولی محلاتی، نشر فرهنگ اسلامی
۷- منتخب میزان الحکمه ، محمدی ری شهری، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
۸- مجموعه آثار شیخ عباس قمی، ولی فاطمی، دارالثقلین
۹- معراج السعاده، ملااحمد نراقی، نشر مصطفی
۰۱- مجموعه ورام، ابوالحسین ورام بن ابی فراس، محمدرضا عطائی، آستان قدس
۱۱- کلیات سعدی، نشر برگ نگار
۲۱- مثنوی معنوی، مولوی، مولی
۳۱- دیوان حافظ، به اهتمام محمد قزوینی و قاسم غنی، زوار
۴۱- ولاءها و ولایت ها، شهید مطهری، صدرا
۵۱- داستان دوستان، محمد محمدی اشتهاردی، دفتر تبلیغات اسلامی

پنج شنبه 2/9/1391 - 0:32
اهل بیت
«پیامبر فرمودند: من دو چیز گرانبها در میان شما می‌گذارم یکی ثقل اکبر که کتاب خداست و دیگری ثقل اصغر که اهل بیت من هستند . مردم، بر آنان پیشی نگیرید و از آنان عقب نمانید».

سال دهم هجرت بود و پیامبر(ص) از آخرین سفر حج خود باز می گشتند. در حدود دویست کیلومتری مکه، نزدیکی شهر “رابِغ”، در کنار روستای جحفه که میقات حجاج است پیک وحی بر پیامبر نازل شد.

نیم روز هجدهم ذیحجه بود جبرئیل از جانب خدا پیام آورد: یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ  .(مائده:۶۷)؛ اى پیامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ کن و اگر نکنى پیامش را نرسانده‏اى و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مى‏دارد آرى خدا گروه کافران را هدایت نمى‏کند .

پیامبر دستور توقف دادند و برفراز منبری از جهاز شتران رفته و رو به مردم فرمودند: ای مردم بزودی من از میان شما رخت برمی‌بندم، چه کسی بر مؤمنین در ارزیابی مصلحت‌ها و شناخت و تصرف در امور سزاوارتر است؛ همه یک سخن می‌گویند خدا و پیامبر خدا داناترند.

رسول گرامی می‌فرمایند: آیا من به شما از خودتان اولی و سزاوارتر نیستم؟ همگان یک صدا جواب می‌دهند که چرا چنین است.

پیامبر فرمودند: من دو چیز گرانبها در میان شما می‌گذارم یکی ثقل اکبر که کتاب خداست و دیگری ثقل اصغر که اهل بیت من هستند . مردم، بر آنان پیشی نگیرید و از آنان عقب نمانید.

آنگاه دست علی (ع) را در دست گرفته و آن قدر بالا برد که همگان او را در کنار رسول خدا دیدند و شناختند. سپس فرمود: خداوند مولای من و من مولای مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان سزاوارترم. ای مردم هر کس که من مولا و رهبر اویم علی هم مولا و رهبر اوست و این جمله را سه‌بار تکرار کرده و چنین ادامه دادند: پروردگارا، دوستان علی را دوست بدار و دشمنان او را خوار. پروردگارا علی را محور حق قرار ده….

منبع:نگار

 

پنج شنبه 2/9/1391 - 0:31
اهل بیت
«از اعتراض‌هاى شدید حضرت زینب علیهاالسلام به یزید، این بود که: اى یزید! آیا از عدالت است که کنیزان خود را در حرمسرا پوشیده نگاه داشته‌اى و دختران پیامبر را به صورت اسیر شهر به شهر می‌گردانی، حجاب آنها را هتک کرده، چهره‌هایشان را در معرض دید همگان قرار داده‌اى که دور و نزدیک به صورت آنان نگاه می‌کنند؟!»

 

کرامت انسانى زن، در سایه عفاف او تامین می‌شود. حجاب نیز یکى از احکام دینى است که براى حفظ و پاکدامنى زن و نیز حفظ جامعه از آلودگی‌هاى اخلاقی تشریع شده است. نهضت عاشورا براى احیاى ارزش‌هاى دینی بود. در سایه آن حجاب و عفاف زن مسلمان نیز جایگاه خود را یافت و امام حسین علیه‌السلام و زینب کبرى و دودمان رسالت، چه با سخنانشان، چه با نحوه عمل خویش، یادآور این گوهر ناب گشتند. براى زنان، زینب کبرى و خاندان امام حسین علیه‌السلام الگوى حجاب و عفاف است. اینان در عین مشارکت در حماسه عظیم و اداى رسالت حساس و خطیر اجتماعی، متانت و عفاف را هم مراعات کردند و اسوه همگان شدند.

حسین بن على علیهماالسلام به خواهران خویش و به دخترش، فاطمه، توصیه فرمود که اگر من کشته شوم، گریبان چاک نزنید، صورت مخراشید و سخنان ناروا و نکوهیده مگویید. (۱) اینگونه حالات، در شان خاندان قهرمان آن حضرت نبود، به خصوص که چشم دشمن ناظر صحنه‌ها و رفتار آنان بود.

در آخرین لحظات، وقتى آن حضرت صداى گریه بلند دخترانش را شنید برادرش عباس و پسرش على اکبر را فرستاد که آنان را به صبورى و مراعات آرامش دعوت کنند. (۲)

رفتار توام با عفاف و رعایت حجاب همسران و دختران شهداى کربلا و حضرت زینب، نمونه عملى متانت بانوى اسلام بود. امام سجاد علیه‌السلام نیز تا می‌توانست، مراقب حفظ شوون آن بانوان بود. در کوفه به ابن زیاد گفت: مرد مسلمان و پاکدامنى را همراه این زنان بفرست، اگر اهل تقوایی! (۳)

یا زینب

به نقل شیخ مفید: پس از کشته شدن امام حسین علیه‌السلام وقتى گذر عمر سعد نزد زنان و دختران امام شهدا افتاد، زنان بر سر او فریاد زدند و گریستند و از او خواستند که آنچه را از آنان غارت شده به آنان باز گردانند، تا به وسیله آنان خود را بپوشانند. (۴)

به نقل سید بن طاووس، شب عاشورا امام حسین علیه‌السلام در گفت ‌و گو با خانواده‌اش آنان را به حجاب و عفاف و خویشتن‌دارى توصیه کرد. (۵) روز عاشورا وقتى زینب کبری، بی‌طاقت شد و به صورت خود زد، امام به او فرمود: آرام باش، زبان شماتت این گروه را نسبت به ما دراز مکن. (۶)

در حادثه حمله دشمن به خیمه‌ها و غارت آنچه آنجا بود، زنى از بنى بکر بن وائل از بانوان حرم دفاع کرد و خطاب کرد که: اى آل بکر بن وائل! آیا دختران پیامبر را غارت می‌کنند و جامه‌هایشان را می‌برند و شما می‌نگرید؟ (۷)
دختران و خواهران امام، مواظب بودند تا حریم عفاف و حجاب اهل‌بیت پیامبر تا آنجا که می‌شود، حفظ و رعایت شوم. ام کلثوم به مامور بردن اسیران گفت:

وقتى ما را وارد شهر دمشق می‌کنید از دری وارد کنید که تماشاچى کمترى داشته باشد. و از آنان درخواست کرد که سرهاى شهدا را از میان کجاوه‌هاى اهل‌بیت فاصله بدهند تا نگاه مردم به آنها باشد و حرم رسول‌ الله را تماشا نکنند و گفت: از بس که مردم ما را در این حال تماشا کردند، خوار شدیم.! (۸)

از اعتراض‌هاى شدید حضرت زینب علیهاالسلام به یزید، این بود که: اى یزید! آیا از عدالت است که کنیزان خود را در حرمسرا پوشیده نگاه داشته‌اى و دختران پیامبر را به صورت اسیر شهر به شهر می‌گردانی، حجاب آنها را هتک کرده، چهره‌هایشان را در معرض دید همگان قرار داده‌اى که دور و نزدیک به صورت آنان نگاه می‌کنند؟! (۹)

هدف از نقل این نمونه‌ها نشان دادن این نکته است که هم خاندان امام حسین علیه‌السلام، نسبت به حجاب و عفاف خویش مواظبت داشتند، و هم از رفتار دشمن در این که حریم حرمت عترت پیامبر را نگاه داشته و آنان را در معرض تماشاى مردم قرار داده بودند، به شدت انتقاد می‌کردند.

با آن که زیردست دشمن بودند و داغدار و مصیبت‌زده از منزلی به منزلى و از شهرى به شهرى و از دربارى به درباری آنان را می‌بردند، با نهایت دقت، نسبت به حفظ‌ شان و مرتبه یک زن پاکدامن و متعهد مراقبت داشتند و در همان حال نیز سخنرانی‌های افشارگرانه و انجام رسالت و تبیین و دفاع از اهداف شهدا باز نمی‌ماندند. حرکت اجتماعى سیاسی، در عین مراعات حجاب و عفاف. و این درسى براى بانوان در همه دوران‌ها و همه شرایط است.

_____________________________________

منابع:

۱- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص ۴۰۶٫
۲- وقعة الطف، ص ۲۰۶٫
۳- تاریخ طبری، ج ۴، ص ۳۵۰٫
۴- ارشاد، شیخ مفید، ج ۲، ص ۱۱۳٫
۵- الملهوف على قتلى الطفوف، ص ۱۴۲٫
۶- الملهوف على قتلى الطفوف، ص ۱۵۱٫
۷- همان، ص ۱۸۱٫
۸- همان، ص ۱۴۲٫
۹- همان، ص ۲۱۸
پنج شنبه 2/9/1391 - 0:31
اهل بیت
«پیش از اسلام دهم محرم را عاشورا نمی گفتند ولی پس از شهادت امام حسین(ع) در کربلا در روز دهم محرم، آن روز در میان مردم به روز عاشورا معروف شد و شیعیان علی(ع) آن روز را روز عزا و عزاداری قرار دادند. در مقابل آنان، بنی امیه و پیروانشان، آن روز را روز جشن و سرور قرار دادند و به تدریج، دشمنان شیعه درباره عاشورا احادیث جعلی و دروغینی ساختند، تا آن روز را با فضیلت نشان دهند، در حالی که آن روز، روز غم و اندوه است و روز مصیبت و نکبت است و روزی است که بهترین انسان ها را کشتند و زنان و کودکان پیامبر گرامی(ص) را به اسارت درآوردند».

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

پرسش:
عاشورا در تاریخ و سیره امام حسین(ع) به چه معنا و مفهومی است و از چه اهمیت و جایگاهی برخوردار است؟
پاسخ:
عاشورا برگرفته از «عشر» به معنای ده است و عاشورا به معنای دهم می باشد. اطلاق کلمه «عاشورا» بر دهم ماه محرم، پس از شهادت امام حسین و یاران آن حضرت، صورت پذیرفته است، و در دوره پیش از اسلام به دهم ماه محرم، عاشورا نمی گفتند. کاروان اباعبدالله الحسین(ع) در روز دوم محرم، در سرزمین مقدس کربلا فرود آمد و تا روز عاشورا در آن سرزمین بود. اما چون حوادث مهم کربلا در روز نهم و دهم ماه محرم الحرام اتفاق افتاد، لذا این دو روز برجسته تر شده و تاسوعا و عاشورا نامیده شدند. یعنی نهم و دهم محرم الحرام. مورخین همانند «ابن اثیر» می نویسند: «عاشورا» یک اسم اسلامی است که در دوره جاهلیت به این نام معروف نبود. (الصحیح من سیره النبی، ص ۱۰۶)
بنابراین پیش از اسلام دهم محرم را عاشورا نمی گفتند ولی پس از شهادت امام حسین(ع) در کربلا در روز دهم محرم، آن روز در میان مردم به روز عاشورا معروف شد و شیعیان علی(ع) آن روز را روز عزا و عزاداری قرار دادند. در مقابل آنان، بنی امیه و پیروانشان، آن روز را روز جشن و سرور قرار دادند و به تدریج، دشمنان شیعه درباره عاشورا احادیث جعلی و دروغینی ساختند، تا آن روز را با فضیلت نشان دهند، در حالی که آن روز، روز غم و اندوه است و روز مصیبت و نکبت است و روزی است که بهترین انسان ها را کشتند و زنان و کودکان پیامبر گرامی(ص) را به اسارت درآوردند. آیا چنین روزی می تواند روز مبارکی باشد؟
شیخ عباس قمی(ره) در کتاب مفاتیح الجنان صفحه ۴۷۶ می نویسد: روز دهم ماه محرم روز شهادت امام حسین(ع) است، روز مصیبت و حزن ائمه(ع) و شیعیان آنان است و شایسته است که شیعیان در این روز مشغول کارهای دنیوی نشوند و مشغول گریه و نوحه باشند و زیارت عاشورا بخوانند. وی به نقل از نویسنده «شفاءالصدور» می نویسد: بنی امیه روز عاشورا را مبارک می دانستند و در این روز برای خود خرید می کردند، و خرید را در آن روز، سنت خود کرده بودند. آنان در این روز مراسم عید برپا می کردند و آن روز را روزه می گرفتند، و در آن روز، طلب حوائج را مستحب می دانستند و برای همین، درباره عاشورا، فضائل و مناقبی جعل کردند. بنابراین از دیدگاه شیعیان روز عاشورا نه تنها مبارک نیست بلکه روز حزن، اندوه و ماتم و عزاست. روزی است که تمامی دوستداران اهل بیت(ع) باید کار و کسب خود را تعطیل کنند و به مراسم عزاداری و سوگواری بپردازند و در پرتو این عزاداری ها با فلسفه قیام امام حسین(ع) و اهداف و سیره نظری و عملی آن حضرت آشنا شوند تا بتوانند آنها را در زندگی و سلوک فردی و اجتماعی خود پیاده کنند.

منبع:نگار 

يکشنبه 28/8/1391 - 1:53
اهل بیت
«دوستی می گفت وقتی به بنارس رفتم، به همراه یکی از روحانیون شیعی و گروهی از شیعیان بنارس به این حسینیه رفتم تا روضه ای خوانده شود و یاد حسین(ع) در آن روز بر آن منطقه سایه افکند، من هم که از ایران رفته بودم، خواستم تا روضه ای بخوانم. وقتی این به گوش دیگران رسید انبوهی گرد آمدند و من در آن جا روضه ای خواندم و حال و هوائی به من دست داد که در طول عمرم هیچ حس و حالی چنان که در آن جا به من دست داد پیش نیامده بود».

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

یکی از شگفتی های امام حسین(ع) و عاشورا را می توان در سرزمین هند یافت. بی گمان امام حسین(ع) نه تنها اصلاح گر بزرگ امت اسلام و احیاگر اسلام است، بلکه احیاگر انسانیت و فضائل انسانی است. از این رو محبوب همه انسان های جهان است.
در کشور هند همانند کشورهای ایران، عراق، افغانستان و پاکستان، روز عاشورا در تقویم کشوری، این روز تعطیل رسمی و عمومی است
(و یکی پدیا، دانشنامه آزاد، به نشانی (http://fawikipedia org) و همه هندی ها از شیعه، سنی، سیک، هندو، بودایی و جین این روز را تکریم و تعظیم می کنند و بسیاری از مردم بی توجه به مذهب خود، دراین مراسم مشارکت فعال دارند. (نگاه کنید: امتداد عاشورا در شبه قاره هند و خاورمیانه، سیدحسن احمدی نژاد، پگاه حوزه، ۱۲دی ۷۱۳۸- شماره ۷۲۴، ص۰۲)
مراسم عاشورا تاثیر شگرفی بر مذهب اهل تسنن و فرهنگ و آداب آنان گذاشته است، به طوری که در ایام عزاداری، آنان نیز در امام باره ها شرکت می کنند و از سویدای دل بر عزای سید مظلومان اشک می ریزند. از این رو پیوندهای اجتماعی و خویشاوندی فوق العاده ای میان برادران اهل سنت و شیعی گره خورده که با صراحت از بنی امیه تبری می جویند و بر فضیلت علی(ع) و فرزندانش اصرار می ورزند.
در هند، کسی را نمی توان یافت که با امام حسین(ع) مخالفت کند، زیرا او را نشانه آزادگی انسان می دانند و بر حرمت و فضیلت آزادی و عدالت خواهی، او را ارج می نهند. در همه جا می توان از حسین(ع) گفت و سخنانش را بر زبان جاری کرد بی آن که مخالفتی انجام شود.
«مهاتما گاندی» رهبر استقلال هند می گوید: من زندگی امام حسین(ع)، آن شهید بزرگ اسلام را به دقت خواندم و توجه کافی به صفحات کربلا نموده ام و بر من روشن است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستی از سرمشق امام حسین(ع) پیروی کند.
جواهر لعل نهرو می گوید: من برای مردم هند چیزی تازه نیاوردم، فقط نتیجه ای را که از مطالب و تحقیقاتم درباره تاریخ زندگی قهرمان کربلا به دست آورده بودم، ارمغان ملت هند کردم. اگر بخواهیم هند را نجات دهیم واجب است همان راهی را بپیماییم که حسین بن علی(ع) پیمود.
وی شهادت امام حسین(ع) و خانواده اش را فاجعه ای ذکر کرده است که هر سال در ماه محرم از طرف مسلمانان و مخصوصا شیعیان تجدید و به خاطر آن سوگواری بر پا می شود.
شگفت این که هندی ها اصولا اهل جشن و سرور هستند و برای هر روزی جشنی دارند و تنها روز سوگواری آنان همین روز عاشوراست.
می توان در هند، شگفتی ها و داستان های بسیاری درباره امام حسین(ع) و کرامات او شنید. از کسانی که به نام جناح معروف هستند و حیات خویش را مدیون ذوالجناح می دادند، زیرا مادرشان به کرامت خفتن در زیر سم ذوالجناح مراسم آیینی عاشورایی، باردار شد و آنها را به دنیا آوردند تا داستان عبور از گودال آتشی که حرارت آن جان سوز است، ولی نام حسین(ع) آن را گلستان می کند.
کرامت حسین(ع) در شهر مقدس هندوها
یکی از جلوه های کرامت حسینی را می توان در شهر بنارس، شهر مقدس هندوان دید. شهر بنارس یکی از سه شهر مقدس ادیان در جهان است. پس از بیت المقدس که از سوی همه شرایع ابراهیمی به عنوان شهر مقدس خوانده می شود، شهر مکه قرار دارد که برای مسلمانان مقدس است و دیگری شهر بنارس است که شهر مقدس هندوهاست. البته این شهر نه تنها برای هندوها بلکه برای آیین های بودایی و جین نیز شهر مقدسی است. در این شهر می توان بیش از دو هزار معبد را یافت که در کنار رودخانه مقدس گنگ قرار دارد. رودخانه گنگ در شهر بنارس حدود یک کیلومتر عرض دارد. هر روز هنگام اذان صبح به وقت مسلمانان، هندوان خود را به آب رود گنگ می زنند تا با آب مقدس خود را تطهیر کنند و غسل نمایند و آداب خاص خود را به جا آورند. در این رودخانه هر ساله مراسم بزرگی گرفته می شود که همانند حج مسلمانان است.
این رودخانه به سبب تقدسی که دارد، محل پاشیدن خاکستر مردگان هندو است. هندوان اجساد مردگان خود را پس از سوزاندن در آب مقدس رود گنگ می ریزند و روی سطح این رودخانه هر روز خاکسترهای زیادی انباشته شده که بر روی آب آرام رود به آهستگی به سوی ابدیت می رود.
شهر بنارس، بیش از دو هزار معبد کوچک و بزرگ دارد و در هر گوشه از ساحل هفت کیلومتری رودخانه شما شاهد معبدی کوچک و بزرگ هستید. در میان معابدی که در کناره رودخانه گنگ قرار دارد درست در وسط این معابد و در کنار رود گنگ و رو به رودخانه و ساحل آن، حسینیه ای قرار دارد که نام امام حسین(ع) هر روز در آن بر دل و زبان عاشقان آن حضرت(ع) جاری است.
دوستی می گفت وقتی به بنارس رفتم، به همراه یکی از روحانیون شیعی و گروهی از شیعیان بنارس به این حسینیه رفتم تا روضه ای خوانده شود و یاد حسین(ع) در آن روز بر آن منطقه سایه افکند، من هم که از ایران رفته بودم، خواستم تا روضه ای بخوانم. وقتی این به گوش دیگران رسید انبوهی گرد آمدند و من در آن جا روضه ای خواندم و حال و هوائی به من دست داد که در طول عمرم هیچ حس و حالی چنان که در آن جا به من دست داد پیش نیامده بود.
در حالی که منبر به سوی رودخانه قرار دارد، بر آن بالا رفتم. جمعیت انبوهی به عشق ایران و تشیع گرد آمدند و من در حالی که چشم در رود و آب آرام آن داشتم و به فانوس ها نظاره می کردم که بر روی آب روان بودند و آدم هایی که در این آب مقدس غسل روزانه و تطهیر مقدس خود را انجام می دادند، از حسین(ع) گفتم و با جمعیت گریستم.
جالب این که در اینجا حوزه علمیه ای به نام حوزه علمیه ایمانیه وجود دارد. یعنی در میان معابد هندوان، به شیعیان مجوز دادند تا به یاد امام حسین(ع) حسینیه و حوزه ای داشته باشند و ایمان خود را به آن حضرت(ع) به صدای رسا بیان کنند.
وقتی می گویم میان معابد هندوان و در شهر مقدس بنارس، مثل این است که بگوییم در شهر مقدس مکه در کنار کعبه، معبدی برای بودایی ها و هندوان ساخته شود. آیا کسی چنین اجازه ای می یابد؟ تنها این حسین(ع) است که همه دل های آدمیان را از گبر و مسیحی و بت پرست و بودایی و هندو تسخیر کرده است و همه در برابر عظمت حسین(ع) تسلیم هستند و نام مسلمانی حسین(ع) را بر زبان می رانند.
مقبره حزین لاهیجی
البته در شهر بنارس، شگفتی های دیگر نیز وجود دارد که از آن جمله منطقه فاطما است که در آن جا آیت الله حزین لاهیجی مدفون است و شیعیان آنجا به نام علما و بزرگان ایران و اسلام و هند شکوه و عظمت خود را محافظت می کنند.
سکونت حزین لاهیجی در نوزده سال آخر زندگی خود در بنارس که تحت حکومت نواب شیعه بود، از رویدادهای مهم در حیات فرهنگی، مذهبی و ادبی این شهر به شمار می آید. آرامگاه او- که مدفن خلیل علی ابراهیم خان نیز در جوار آن است- در بنارس زیارتگاه مهمی است که زوار آن، علاوه بر شیعیان، سایر مسلمانان و فارسی دوستان نیز هستند. حضور حزین و درس های او در ترویج و اشاعه تشیع در آن سامان نقش بسیار مهمی داشت.
گفتنی است که حسینیه و حوزه علمیه ایمانیه که معروف به جامعه ایمانیه بنارس می باشد، نخستین و قدیمی ترین حسینیه و حوزه علمیه ای است که به شکل یک مدرسه دینی، حدود یک و نیم قرن پیش در بلاد هند در شهر بنارس، در سال ۷۱۲۸هـ.ق تاسیس گردید. البته برخی قدمت این حسینیه را به دوره نخست حکومت بابریان هند یعنی چهارصدسال پیش نیز باز می گردانند.
به هر حال در شهر بنارس که یکی از مهم ترین و مقدس ترین شهرها و پایگاه بزرگ دینی و علمی و فرهنگی برای هندوها به حساب می آید و به نام شهر معابد و بتکده ها نامیده شده است، در میان این معابد و بتکده ها، حسینیه و مدرسه ایمانیه است که همه عاشقان حسینی را به خود می خواند. این در حالی است که همین هندوها مساجد را به آتش می کشند و مسجد بابری اتارپرادش را می سوزانند، ولی کمترین تعرضی به ساحت مقدس امام حسین(ع) و مراکز منسوب به آن حضرت نمی کنند.

يکشنبه 28/8/1391 - 1:52
اهل بیت
«امام حسین(ع) هدف از قیام خود را این گونه معرفی می فرماید:
من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از شهر خود بیرون آمدم، بلکه هدف من از این سفر، امر به معروف و نهی از منکر و خواسته ام از این حرکت، اصلاح مفاسد امت و احیای سنت و قانون جدم، رسول خدا(ص) و راه و رسم پدرم، علی بن ابی طالب(ع) است. پس هر کس این حقیقت را از من بپذیرد (و از من پیروی کند) راه خدا را پذیرفته است و هر کس رد کند (و از من پیروی نکند) من با صبر و استقامت (راه خود را) در پیش خواهم گرفت تا خداوند در میان من و بنی امیه حکم کند که او بهترین حاکم است. این وصیت من به توست ای برادر! و توفیق از طرف خداست. بر او توکل می کنم و برگشتم به سوی اوست.» (مقتل خوارزمی، ج۱، ص۸۸۱)».

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

عاشورا تجلی گاه حقیقت اسلام است تا پوستین وارونه اسلام را از تن امت، با خون سرور جوانان اهل بهشت، بیرون کشد و تن پوش حقیقت اسلام را دوباره برتن امت کند، هرچند که امت را این ناخوش آمد. از این رو سخن گفتن از عاشورا همانند سخن گفتن از حقیقت اسلام، سخت و بی پایان است. اگر بخواهیم گوشه گوشه های تاریخ عاشورا را ورق زنیم و بخوانیم، افزون بر اینکه باید حقیقت اسلام را تبیین و تحلیل کنیم، اموری دیگر را نیز می بایست تبیین نماییم که به عنوان اسلام وارونه از آن سخن گفته می شود.
یکی از حقایق عاشورایی، قیام علیه بی عدالتی و ظلم است که به عنوان فلسفه و هدف بعثت پیامبران در آموزه های قرآنی مطرح شده است. نویسنده دراین مطلب بر آن است تا بر اساس آموزه های قرآنی و حقایق تاریخی این بخش از حقیقت قیام عاشورایی را تبیین کند.
عاشورا، آذرخشی در ظلمت ظلم
اسلام، حقیقت ناب انسانیت است که از آدم (ع) آغاز شده و تا خاتم النبیین (ص) ادامه یافته است
همه حقیقت اسلام، بندگی و راه رسیدن به آن، از طریق عقل و شرع است؛ زیرا درسایه بندگی و اطاعت است که انسان معتدل، در اعتدال و خط میانه می ماند و فرصت متاله و ربانی شدن را می یابد.
هرگونه خروج انسان از اعتدال و خط میانه، به معنای ظلم است که فرصت تحول های کمالی را از او و دیگران می گیرد؛ زیرا ظلم همواره دو جنبه فردی و اجتماعی دارد؛ چرا که هر خروج از عدالت و اعتدال به معنای تجاوزگری است که آثار آن بر دیگری بار می شود؛ حتی اگر این ظلم درحوزه شخصی واعتقادی باشد، درحقیقت تجاوز به حقوق دیگری چون خداوند است که آثار آن به اشکال گوناگون فراتر از هر ظلم دیگری بروز پیدا می کند.
اسلام به معنای تسلیم دربرابر عقل و وحی که هر دو از پیامبران درونی و بیرونی خداوند هستند، آموزش بندگی در سایه عدالت و حفظ اعتدال و عدم خروج به سوی افراط و تفریط یعنی ظلم است. آنچه پیامبر(ص) به عنوان اسلام آورده، همان نسخه نهایی اسلام است. از این رو اسلام محمدی(ص)، مهیمن و مسلط بر دیگر اشکال اسلام است؛ چرا که چون صد آمد، نود هم پیش ماست.
حقیقت اسلام، تبیین و تشریح عدالت و راه حفظ آن حرکت در مدار ومحور آن می باشد. از این رو، هر چیز دیگری،جز عدالت اگر به عنوان حقیقت اسلام تعریف شود، تفسیر وارونه و نادرست از اسلام است؛ زیرا اصول و فروع دین، درسایه عدالت معنا می یابد؛ چرا که توحید، جز فهم معتدل و عادلانه از خالقیت و ربوبیت نیست. از این رو خداوند، کافر، مشرک و منافق را به عنوان ظالم معرفی می کند؛ چون با چنین تفکر اسرافی و افراطی و تفریطی، حقیقت توحید را درعرصه اعتقادی ادا نکرده و درحق خداوند ظلم و بی عدالتی روا داشته اند. (انعام، آیات ۲۱، ۸۲؛ لقمان، آیه ۱۳)
بنابر این، با نگاهی به آموز ه های قرآنی می توان به صراحت گفت که اسلام همان تبیین و توصیه به عدالت است. اگر حکمی در اسلام یافت شود که برخلاف عنصر عدالت باشد، می بایست در صحت و درستی آن شک کرد؛ چرا که هیچ حکم اسلامی با ظلم جمع نمی شود؛ زیرا اگر عقل، هر گونه عدالتی را نیکو و بی عدالتی و ظلم را قبیح و زشت می شمارد؛اسلام نیز مطابق عقل هر گونه بی عدالتی را برنمی تابد و با همه اشکال ظلم و بی عدالتی مبارزه می کند. براین اساس یکی از اصول دین، عدالت است تا دانسته شود اسلام چیزی جز عدالت نیست.
اگر از اسلام اصول دین را بردارید، چیزی جز پوستین خالی باقی نمی ماند. هریک از اصول دین یعنی توحید و نبوت و عدالت و امامت و معاد چنانکه قرآن تبیین کرده می بایست پذیرفته شود، وگرنه از اسلام جز ظاهری بی مغز نمی ماند؛ چنان که اگر یکی از این اصول رد شود، همه اصول رد شده است.
پس از پیامبر(ص) مسیر اسلام تغییر یافت؛ زیرا برخی از این اصول، انکار و رد شد و بسیاری از پیروان آن حضرت(ص) از مصادیق آیه ۱۵۰ سوره نساء شدند: و یقولون نؤمن ببعض و نکفر ببعض و یریدون ان یتخذوا بین ذلک سبیلا؛ و می گویند به بعضی ایمان و به بعضی دیگر کافریم، آنان می خواهند میان آن راهی را برگزینند.
از مهم ترین اصولی که پس از پیامبر(ص) انکار شد، مسئله امامت است که در آیات قرآنی به صراحت مطرح شده است. (نساء آیه ۵۹، مائده، آیات ۳ و ۵۵ و آیات دیگر) آنان از امامت منصوب ازسوی خدا و پیامبر(ص) سر باز زدند. بر اثر همین انکار، در یک فرآیند بسیاری از اصول اسلامی را به شکل وارونه درآوردند و آن را چون پوستینی بر تن امت اسلامی کردند. در مدت پنج دهه نخست؛ بر اثر انحرافی که انجام گرفت، اسلام از حالت عصر پیامبر(ص) خارج شد و به تعبیر امیر مؤمنان علی(ع) آن را به شکل پوستین وارونه درآوردند. (نهج البلاغه، خطبه ۱۰۸)
انحراف از یکی از اصول، انحراف از اصول دیگر را نیز سبب شد، زیرا اصل امامت، حافظ قرآن و اسلام به معنای واقعی آن بود؛ چرا که امامان معصوم(ع) قرآن ناطق و تفسیرکنندگان و تأویل کنندگان آن بودند. (آل عمران، آیه۷)
در هر امتی، پیامبری به همراه اوصیای ایشان بودند که از آنان به راسخون یاد شده است. (نساء آیه ۱۶۲) راسخون در امت پیامبر(ص) همان امامان معصوم (ع) هستند که مفسر و تأویلگر آیات و حافظ آن هستند. (آل عمران، آیه۷)
با انکار امامت و امامان معصوم(ع) کسی نبود که همانند پیامبر(ص) به عنوان قرآن ناطق به بیان حقایق بپردازد و درتفسیر اصول اعتقادی و اجرای آن براساس اصل عدالت گام بردارد. این گونه است که در همه اصول اسلامی انحراف و خدشه وارد شد و هرکسی به سلیقه و فهم خود به تفسیر و تأویل قرآن و اجرای ناقص آن اقدام کرد.
در یک فرآیندی، ظلم در همه اسلام راه یافت و حقیقت اسلام گم شد. بدین ترتیب امت اسلام براساس اصول ناقص و فهم و اجرای نادرست رشد کرد و تربیت یافت. حقیقت اسلام چون خورشید در پس ابر ظلمت ظلم و بی عدالتی نهان شد. دراین زمان است که خلافت انتصابی و شورایی به عنوان مدل جایگزین امامت مطرح می شود و امت مسیر واژگونه ای را می پیماید و درنهایت، تاریکی یزیدی بر جامعه حاکم می گردد و مردی شرابخوار و سگ باز و میمون باز و غیرمعتقد به وحی و اسلام، به عنوان خلیفه مسلمانان زمام امور امت را در اختیار می گیرد.
دراینجاست که قیام امام حسین(ع) به عنوان نفس پیامبر(ص)، چون آذرخشی در ظلمت ظلم، برای بسیاری از مردم، حقیقت را آشکار و بطلان خلافت را روشن می کند.
پوستین وارونه اسلام بر تن امت
زمانی که امام حسین(ع) قیام می کند، امت اسلام به سبب همراهی در خط خلافت باطل و طاغوتی، از حقیقت اسلام و اصول آن، جز پوستی آن هم برعکس که بر تن امت کرده اند، باقی نمانده است.
انواع و اشکال ظلم و بی عدالتی در جامعه موج می زند. از ظلم در حق خداوند با اعتقاداتی باطل درباره جبر و اختیار گرفته تا ظلم در حق مردم از طریق خوردن مال مردم و بیت المال و کشتن مردم به سبب مخالفت با ظلم در جامعه گسترش یافته است. هرکسی سخن از حق و عدالت بگوید، سرکوب و کشته می شود. همانند عصر یهودیان، حق گویان کشته و زبان از حلقوم آنان بیرون کشیده می شود. (نساء، آیات ۱۶۰ و ۱۶۱ و آیات دیگر).
امام حسین(ع) در چنین فضای تاریک از ظلم و بی عدالتی، بر آن می شود تا امت را به مسیر امام مبین (یس، آیه ۱۲) بازگرداند و در امت اصلاحاتی انجام دهد تا از فساد و ظلم رهایی یابند و حقیقت اسلام را دریافته و خواهان بازگشت بدان شوند.
از نظر امام حسین(ع) آنچه در امت اتفاق افتاد، چیزی جز ظلم و فساد نبوده است. بنابراین، بازگشت امت به سوی اصلاح امور فاسد و رهایی از ظلم و برقراری عدالت، لازم و ضروری است و از آن جایی که این امر جز با عمل جراحی سخت امکان پذیر نیست، خود اقدام به جراحی امت کرد و در روز عاشورا در کربلا با شمشیر آخته و خون خود و یارانش، بر آن شد تا پوستین وارونه را برکند و دوباره در شکل درست آن بر تن امت نماید. این عمل جراحی چنان لازم و چنان سخت بود که جز امام حسین(ع) که نفس پیامبر(ص) بود نمی توانست انجام دهد؛ زیرا پیامبر(ص) به حکم آیه ۶۱ سوره آل عمران، می بایست کسی را مامور می کرد که نفس و جان او باشد. این گونه است که پیامبر(ص) کسی چون حسین(ع) را مأمور این اصلاح امت می کند که نفس اوست. قال رسول الله(ص): حسین منی و انا من حسین.
مبارزه برای محو بی عدالتی
حرکت امام حسین(ع) اصلاح بی عدالتی و ظلم و فسادی بود که در امت اسلام و جامعه اسلامی به نام اسلام و خلیفه اسلام روا می شد. هرکسی در برابر این ظلم و فساد می ایستاد به عنوان خروج از دین شناسایی و معرفی شده و به شدت سرکوب می شد. بسیاری از اصحاب امیرمومنان علی(ع) و امام حسن(ع) به همین عنوان معرفی و به شهادت رسیده بودند که از آن جمله می توان به حجر بن عدی بن حاتم طائی و همراهانش اشاره کرد.
امام حسین(ع) نمی توانست در برابر ظلم و بی عدالتی و فسادی که به نام اسلام انجام می شد، ساکت بنشیند. آن حضرت به صراحت می فرماید: «انی لا أری الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برما؛ من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را بجز مایه ملالت و بدبختی نمی بینم.» (مسندالامام الشهید، ج ۲ ص ۸۷۴)
از نظر ایشان سکوت در برابر ظلم و فساد، زندگی در خواری و ذلت است. بنابراین، در حالی که جان در طبق اخلاص نهاده بود برای اصلاح امت جدش(ص) قیام می کند تا این پوستین وارونه برکند و به درستی بر تن امت کند هرچند که امت از این جراحی سخت و عمیق برخود بپیچد و جان جراح را نیز بگیرد. پس آن حضرت(ص) خود را قربانی امت کرد تا امت از فساد و ظلم بیدار شده و علیه آن برخیزد و اصل نخست بعثت پیامبران یعنی قیام به عدالت را تجربه کند. (حدید، آیه ۵۲)
امام حسین(ع) هدف از قیام خود را این گونه معرفی می فرماید:
من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از شهر خود بیرون آمدم، بلکه هدف من از این سفر، امر به معروف و نهی از منکر و خواسته ام از این حرکت، اصلاح مفاسد امت و احیای سنت و قانون جدم، رسول خدا(ص) و راه و رسم پدرم، علی بن ابی طالب(ع) است. پس هر کس این حقیقت را از من بپذیرد (و از من پیروی کند) راه خدا را پذیرفته است و هر کس رد کند (و از من پیروی نکند) من با صبر و استقامت (راه خود را) در پیش خواهم گرفت تا خداوند در میان من و بنی امیه حکم کند که او بهترین حاکم است. این وصیت من به توست ای برادر! و توفیق از طرف خداست. بر او توکل می کنم و برگشتم به سوی اوست.» (مقتل خوارزمی، ج۱، ص۸۸۱)
بنابراین، آن حضرت(ص) خود را همانند پیامبران مأمور می داند که در برابر بی عدالتی و ظلم قیام کند و مردم را به قیام دعوت نماید و آنان را راهنمایی و مدیریت کند. آن حضرت(ع) می خواهد تا با حرکت براساس سیره پیامبر(ص) و علی(ع) مردم را به اسلام حقیقی رهنمون کند و نشان دهد که اسلام بی عدالتی و ظالمانه، هیچ عنصری از اسلام در خود ندارد و بویی از اسلام و اسلامیت از آن به مشام انسان نمی رسد. آنچه از اسلام به عنوان راه سعادت و صراط مستقیم سعادت دنیوی و اخروی معرفی شده است، غیر از آن چیزی است که در اسلام خلافتی و اموی به مردم ارایه می شود. این اسلام تنها شباهتی که با اسلام حقیقی و واقعی دارد در اسلام و ظواهر آن است وگرنه از حقیقت اسلام چیزی در آن نیست. از این رو این خلافت و اسلام را می توان رد کرد و با آن مبارزه کرد. خروج بر چنین آیین اسلام و مبارزه با آن عین دفاع از اسلام و مسلمانان است. بر انسان ننگ است که چنین اسلام دروغین و پوستین وارونه ای از اسلام را به عنوان اسلام بپذیرد و در چارچوب آن خدمت یا زندگی کند.
آن حضرت(ع) در روز عاشورا در اشعاری چنین خود و هدفش را تبیین و روشن می کند:
«الموت اولی من رکوب العار/ والعار اولی من دخول النار»/ «انا الحسین بن علی/ احمی عیالات ابی/ آلیت ان لا انثنی/ امضی علی دین النبی»؛ «مردن از آلودگی به عار و ننگ بهتر است، و عار و ننگ از ورود به آتش بهتر.» «من حسین فرزند علی هستم، از خاندان پدرم حمایت می کنم، سوگند خورده ام که به دشمن پشت نکنم؛ و پیرو دین نبی اکرم(ص) باشم.»
براساس آموزه های اسلامی، سکوت در برابر ظلم و ظالمان، گناهی بزرگ است. هر انسانی واجب است به حکم امر به معروف و نهی از منکر به نفع عدالت سخن بگوید و قیام و عمل کند. از نظر قرآن حتی جهاد و جان دادن برای دفاع از عدالت و مبارزه با ظلم در هر شکل و صورتی امری لازم و بایسته است و هر انسان عاقل و مؤمنی به صرف مبارزه با ظالم و ظلم باید خود را موظف بداند که لباس رزم و جهاد بپوشد و تا پای شهادت از این اصل دفاع کند.
به سخن دیگر، هر انسانی بی توجه به اینکه مظلوم و ظالم کیست می بایست قیام کند و لباس رزم و جهاد و شهادت بپوشد و به دفاع از مظلوم قیام کند و سلاح بردارد و جان بر طبق اخلاص گذارد. خداوند حتی کسانی که برای دفاع از مظلوم قیام نمی کنند و پا در میدان جهاد و مبارزه نمی گذارند، توبیخ و سرزنش کرده می فرماید: و چرا شما در راه خدا [و در راه نجات] مردان و زنان و کودکان مستضعف نمی جنگید؟ همانان که می گویند: «پروردگارا، ما را از این شهری که مردمش ستم پیشه اند بیرون ببر و از جانب خود برای ما سرپرستی قرار ده و از نزد خویش یاوری برای ما تعیین فرما.» (نساء آیه۵۷)
بنابراین، امام حسین(ع) حتی اگر برای اصلاح امت جدش قیام نمی کرد، خود را موظف می دانست تا برای دفاع از مظلوم قیام کند و لباس رزم بپوشد حتی اگر بداند در این راه کشته می شود؛ زیرا حکم خدا و سیره پیامبر(ص) و امیرمؤمنان(ع) دفاع از مظلوم در برابر ظالم بوده است: کونوا للظالم خصما و للمظلوم عونا؛ در برابر ظالم دشمن و برای مظلوم یار و یاور باشید. (نهج البلاغه)
آن حضرت(ع) همانند جد و پدرش که برای عدالت شهید شدند، شهید شد تا نشان دهد که اسلام جز تحقق عدالت و قسط چیزی نیست و اسلام بی عدالت، پوستین وارونه و دروغین است.

منبع:نگار 

يکشنبه 28/8/1391 - 1:52
اهل بیت
«خقتی اشک برای حضرت حسین ، بر گونه هایمان جاری شد ، حکم بهشت را به ما می دهند اما امان از آن لحظه که شیطان نفس ، با وسوسه های خود این حکم را از ما برباید و با گناه ، ما را آلوده ی تبعات آن نماید».

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

 

همه ی ما کم و بیش در مجالس اهل بیت عصمت و طهارت حضور پیدا کرده ایم و شاید بارها احادیثی را درباره ی فضائل گریه بر امام حسین علیه السلام شنیده باشیم .
و این احادیث با مضامین خاصی که برای امام حسین علیه السلام در بردارد ؛ جز بر حیرت ما نمی افزاید .
یکی از این احادیث ، حدیث معروفی از امام صادق علیه الصلاة و السلام است که حضرتش فرمودند :
مَن بَکی أَو أَبکی أَو تَباکی فی مُصیبةِ الحُسین حُرِّمَت جَسَدَهُ علی النار و وَجَبَت لَهُ الجَنَّة .
هرکس در مصیبت امام حسین بگرید یا بگریاند و یا ( اگر گریه اش نیامد ) خود را به حالت گریه بزند ؛ جسدش بر آتش حرام شده و بهشت بر او واجب می گردد .
شاید این سوال را بارها و بارها از خود پرسیده باشیم که چرا برای گریه بر حضرت سید الشهداء علیه السلام ، این همه فضیلت مترتب بوده و این همه اجر بر آن قرار داده شده است ؟!
همیشه این سوال برای خود من مطرح بود تا به جوابی قانع کننده برسم . مطلبی را از مرجوم آیت الله العظمی حاج شیخ جعفر شوشتری اعلی الله مقامه الشریف در کتاب مجالس المواعظ و مجالس البکاء که مجموعه سخنرانی های ایشان در دهه ی اول محرم می باشد ؛ دیدم که کمی من را برای رسیدن به این پاسخ کمک کرد .
ایشان طی صحبت های خود در خصوص سقایت و آبرسانی به تشنگان علی الخصوص تشنگان کربلا ، با استدلالات خود ۴ سقا برای حرم حضرت حسین و اصحاب ایشان در کربلا معرفی فرموده و سپس در خصوص بکاء بر حضرت سید الشهداء می فرماید :

چشم گریان در مصائب حضرت حسین علیه السلام در حکم سقا در دشت بلاست .

و با بیان این نکته ، پاسخی به این سوال می دهند که گریه ، چرا اینهمه فضیلت دارد .
توضیح : اگر شما در کربلا بودید و ندای العطش فرزندان حضرت حسین را می شندید و خدا به شما این توفیق را می داد که می رفتید و برای آن عزیزان تشنه لب آبی فراهم می کردید ، چقدر دل امام حسین از این حرکت شما شاد می شد ؟
اگر شما وقتی حضرت حسین برای شش ماهه اش طلب آب می کرد ، او را با جرعه ای سیراب می کردید ، حضرت حسین به شما چه می فرمودند ؟
اشک شما ، چون یاری تشنگان دست بلاست ، در حکم آبرسانی به ایشان است و این آبرسانی حیلی دل حضرت زهرا سلام الله علیها را شاد می نماید .
حضرت زهرایی که لحظه به لحظه ی کربلا را می دید و اشک شما باعث شادی دل این بی بی مظلومه خواهد بود .
مگر نه این است که در روایات متعدده از فریقین وارد شده است که پیامبر اسلام فرمودند :
ان الله یرضی لرضا فاطمه و یغضب لغضبها
که حقیتا وقتی دل حضرت زهرا از کسی راضی باشد ، خدا از او راضیست و وقتی خدا از کسی راضی شد او را به دوزخ نخواهد برد و عذابش نخواهد داد .

نکته ۱ : در تشکیلات امام حسین علیه السلام که هستی اش را برای خدا داد ؛ هیچوقت دو دو تا اش چهار تا نمی شود بلکه دو دوتای آن ، حساب و کتاب ندارد که طبق آیه ی شریفه ی قرآن که برای صابران آمده است ، برای ایشان اجریست بی حساب که :
انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب
و چه کسی از حضرت حسین در این آزمون ، صابرتر ؟!

نکته ی ۲ : وقتی اشک برای حضرت حسین ، بر گونه هایمان جاری شد ، حکم بهشت را به ما می دهند اما امان از آن لحظه که شیطان نفس ، با وسوسه های خود این حکم را از ما برباید و با گناه ، ما را آلوده ی تبعات آن نماید .

نکته ی ۳ : خود امام حسین علیه السلام به اصحاب خود فرمودند : اگر کسی حقوق مردم بر گردنش هست با ما نماند . پس بدانیم که حق الناس بسیار مورد اهمیت بوده و با این اشک ها ، از گردن ما ساقط نخواهد شد پس فرمایش امام صادق علیه السلام شاید در مورد کسانی که حق الناس به گردنشان می باشد ، صادق نباشد .

منبع:نگار 

يکشنبه 28/8/1391 - 1:52
اهل بیت
« ببینید چطوری ازدواج کردند؟ چه جور مهریۀ کم، چه جور جهیزیّه کم. همه چیز با نام خدا و یاد او . این‌ها برای ما الگو هستند. همان زمان جاهلانی بودند که مهریۀ دختران‌شان بسیار زیاد بود مثلاً هزار شتر. آیا این‌ها از دختر پیامبر صلی الله علیه و اله بالاتر بودند؟ از آن ها تقلید نکنید. از دختر پیامبر صلی الله علیه واله تقلید کنید ،از امیر المؤمنین علیه السّلام تقلید کنید».

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

 

امام خامنه ای: خدای متعال از زن و مرد تنها خوشش نمی‌آید، مخصوصا آن‌هایی که جوانند و بار اولشان است. مخصوص جوان‌ها هم نیست. خدای متعال از زندگی مشترک و مزدوج خوشش می‌آید. آدم تنها، مرد تنها و زن تنها که همـه عمر را به تنهایی می‌گذراند، از دید اسلامی چیز مطلوبی نیست . مثل یک موجود بیگانه است در مجموعه پیکره انسانی. اسلام این طور خواسته که خانواده، سلول حقیقی مجموعه پیکره جامعه باشد نه فرد تنها.

اسلام مرد را قوام و زن را ریحان می‌داند. این نه جسارت به زن است نه جسارت به مرد. نه نادیده گرفتن حق زن است نه نادیده گرفتن حق مرد؛ بلکه درست دیدن طبیعت آنهاست. ترازوی آنها هم اتفاقا برابر است؛‌ یعنی وقتی جنس لطیف و زیبا و عامل آرامش و آرایش معنوی محیط زندگی را در یک کفه می‌گذاریم، و این جنس مدیریت و کارکرد و محل اتکا بودن و تکیه‌گاه بودن برای زن را هم در کفه‌ی دیگر ترازو می‌گذاریم، این دو کفه با هم برابر می‌شود. نه آن بر این ترجیح دارد و نه این بر آن.

بهترین دخترهای عالم، حضرت زهرا السّلام علیها بود. بهترین پسرهای عالم و بهترین دامادها هم،حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام بود. ببینید این‌ها چگونه ازدواج کردند؟ هزاران جوان زیبا و با اصل و نسب و قدرتمند و محبوب به یک تار موی علی بن ابیطالب علیه السّلام نمی‌ارزند . هزاران دختر زیبا و با اصل و نسب هم به یک تار موی حضرت زهرا السّلام علیها نمی‌ارزند. آن هایی که هم از لحاظ معنوی و الهی آن مقامات را داشتند، هم بزرگان زمان خودشان بودند .ایشان دختر پیامبر صلی الله علیه و اله بود. رئیس جامعه اسلامی، حاکم مطلق. او هم که سردار درجه یک اسلام بود . ببینید چطوری ازدواج کردند؟ چه جور مهریۀ کم، چه جور جهیزیّه کم. همه چیز با نام خدا و یاد او . این‌ها برای ما الگو هستند. همان زمان جاهلانی بودند که مهریۀ دختران‌شان بسیار زیاد بود مثلاً هزار شتر. آیا این‌ها از دختر پیامبر صلی الله علیه و اله بالاتر بودند؟ از آن ها تقلید نکنید. از دختر پیامبر صلی الله علیه واله تقلید کنید ،از امیر المؤمنین علیه السّلام تقلید کنید.

خوشبختی عبارت است از آرامش، احساس سعادت و احساس امنیت. جشن و اسراف و زیاده‌روی، کسی را خوشبخت نمی‌کند. مهریه و جهیزیه هم کسی را خوشبخت نمی‌کند. پای‌بندی به روشِ شرع است که انسان را خوشبخت می‌کند.

اگر در زندگی محبت وجود داشت، سختی‌های بیرون خانه آسان خواهد شد. برای زن هم سختی ‌های داخل خانه آسان خواهد شد.در ازدواج، اصل قضیه محبت است. دخترها و پسرها این را بدانند. این محبتی که خدا در دل شما قرار داده حفظ کنید…

منبع:نگار

يکشنبه 28/8/1391 - 1:51
اهل بیت
«این سوال تا به امروز در ذهن بشر حقیقت جو ، حکاکی شده است که :
اگر لشگر دشمن با حضرت حسین مشکلی داشتند ، چرا آب را به روی خانواده اش بستند ؟!
اگر لشگر دشمن با حضرت حسین مشکل داشتند ، چرا رسم عرب (و نه رسم اسلام ) را بر اساس حرمت جنگ در ماه های حرام ، زیر پا نهادند ؟!».

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

 

{ فکر سلیم ، قلب سلیم }
سوال است و پیش می آید دیگر :
به فرض اینکه امام حسین علیه السلام خانواده اش را با خودش به کربلا نمی برد ،
و نیز به فرض اینکه دستگاه حکومتی برای منصرف کردن امام حسین از قیام ، متعرّض خانواده ی ایشان نمی شد ،
و امام حسین می آمد به کربلا ،
و با عده ای از همان اصحاب شهید می شد ؛
بعدش چه اتفاقی می افتاد ؟
جوابی که محتمل است اینست که :
سرهای شهدا را از بدن جدا می کردند ،
سپس به کوفه و از کوفه به شام می بردند ،
و آنجا هم به خاک می سپردند ،
خب بعدش چه ؟
چه می شد ؟
یزید علیه اللعنة به راحتی اعلام می کرد که من پیروز شده ام ،
و وقتی خبر شهادت امام حسین به مدینه می رسید ،
هرچه خانواده ی امام حسین بی تابی می کردند ،
حکومت می گفت شما که از ماجرا خبر ندارید و نمی دانید حسین چه کرده است !
و به راحتی علیه اهل بیت تبلیغ می کرد
که چه نشسته اید
که حسین چه ها کرد و چه ها نکرد و از این داستان ها
و به راحتی خون امام حسین مصادره می شد .

{ تدبیر }
اما امام حسین علیه السلام با یک تدبیر صد در صد درست ، خانواده ی خود را به همراه برد
و این خانواده پیامبران کربلا شدند
و سند حقانیت امام حسین علیه السلام

این سوال تا به امروز در ذهن بشر حقیقت جو ، حکاکی شده است که :
اگر لشگر دشمن با حضرت حسین مشکلی داشتند ، چرا آب را به روی خانواده اش بستند ؟!
اگر لشگر دشمن با حضرت حسین مشکل داشتند ، چرا رسم عرب (و نه رسم اسلام ) را بر اساس حرمت جنگ در ماه های حرام ، زیر پا نهادند ؟!
اگر لشگر دشمن با حضرت حسین مشکل داشتند چرا طفلی ۱۱ ساله را به نهایت سباعت به شهادت رسانیدند؟!
اگر لشگر دشمن با حضرت حسین مشکل داشتند چرا ۶ ماهه ای را ترحم نکردند ؟!
اگر لشگر دشمن با حضرت حسین مشکل داشتند  چرا سه ساله ای را تازیانه می زدند و
هزاران سوال دیگر

{ فضاحت عظمی}
و هیچ جوابی برای این سوالات پیدا نکردند جز اینکه نامردمان آنزمان
از دین و اساس آن منحرف شده بودند
و مشکل آنان دین بود
اگرچه لباس دین به خود پوشانده بودند .
امروزه در هیچ جای دنیا جز در فرهنگ قومی وحشی حمله به کودک و زن بی سلاح
هیچ جایی ندارد
هرکه چنین کند سند توحش خود را امضا کرده است
سند توحشی که سربازان لشگر دشمن
همه و همه
باهم آنرا امضا کردند
و اگر عده ای در مقابل فریاد “اما ترونه کیف یتلظی عطشا”ی حضرتش ، ساکت بودند ویا گریه کردند
اما همانها
فردا
بر آن ابدان مطهره ، اسب تازیدند
و همان ها بر خاندانش که بی سلاح بودند ، انواع بی حرمتی ها را روا داشتند .

{ نازنین سردار کوچک }

اگر سه ساله ی امام حسین همراه این خانواده نبود ،
سند ظلم این حیوان های انسان نمارا چه کسی می فهمید ؟!
و چگونه یزید ملعون بی آبرو میشد و اعلام شکست می کرد؟
وقتی نازنین سردار کوچک و سه ساله ی امام حسین به شهادت رسید
تازه مردم شام فهمیدند چه خبر است !
و شام را دخترکی سه ساله ، فتـــح کرد !

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

{ سندی دیگر ، فتحی دیگر }
همیشه برایم سوال بود که چرا حضرت زینب سلام الله علیها
در خرابه ی شام
یکی از محارم را معین نفرموده تا بدن سه ساله را غسل دهد ؟!
بعدها فهمیدم
این سه ساله سند حقانیت حضرت حسین بوده است .
حضرت زینب فرمودند : غساله ای از شام بیاید و سه ساله را غسل دهد
این یک دستور است
وقتی غساله آمد ،
و آماده شد برای مقدمات
بدن آن نازنین سردار حسینی را دید ،
متحیر گفت : دست به این بچه نمی زنم
باید بدانم به چه مرضی مرده است .
مبادا مرضش واگیر دار باشد !
ببینید تبلیغات تا کجاست .
زن غساله نمی داند چه خبر بوده است .
حضرت زینب می فرمایند :
ای زن ! چرا مگر چه شده که به بدن عزیزما دست نمی زنی
گفت : چرا بدنش سیاه سیاه است
حضرت فرمودند :
جای تازیانه است .
گفت : آیا این بچه را هم تازیانه زده اند ؟!
و حضرت زینب باید چه بگوید ؟!

{ بیداری }
و این پیام
به متن جامعه منتقل می شود ،
و نمونه های اینچنین .
فقط باید اشاره ای کرد
تا اوج فعالیت تبلیغی کاروان اسرا
به فرماندهی همـو که دخت حیدر است ؛مشخص شود

{ غوغا }
ببین چه کرده اند این زنان و کودکان
شام را
هنگام ورود اسرا
آذین بسته بودند
خوب بنگر
کاروانیان میروند
اما شهر سیاه پوش شده است

{ مُزد }
اینجاست که نقش این کاروان
و همراهان حسینی
خصوصا کودکان و اطفال
در قیام کربلا
مشخص می شود

{ پی نوشت } :

شاید سه سالش نشده باشد
آخ ! چرا گوشواره دارد؟
مادرش فراموش کرده که اینجا کربلاست…؟
یادم نبود …
فکر کردم اینجا کربلاست …!

به نقل از : وب سایت شخصی آقای حسین مداحی

يکشنبه 28/8/1391 - 1:49
اهل بیت

تتمۀ ماه محرّم الحرام:

1.نوشتن صحیفه ملعونه

در این ماه در سال 11ه صحیفه ملعونه دوم نوشته شد و به امضاء منافقین رسید. 1 محتوای آن چنین بود که نگذارند خلافت وامامت مسلمین بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم به علی بن ابیطالب علیه السلام برسد، و بر اساس آن مقدمات و زمینه های غصب خلافت و گرفتن بیعت از آن حضرت به هر صورت ممکن را فراهم نمودند.با نوشتن آن صحیفه اساس ظلم وستم به اهل بیت علیهم السلام را بنا نهادند،که به فرموده امام صادق علیه السلام "اذا کتب الکتاب قتل الحسین علیه السلام" 2:"هنگامی که صحیفه ملعونه نوشته شد امام حسین علیه السلام به شهادت رسید."

2. وفات ماری قبطیه در ماه محرم سال 15 ه (یا 16ه)ماریه قبطیه رحلت فرمود.3

ماریه دختر شمعون قبطی بود که همراه با خواهرش شیرین ویک خواجه که برادر ماریه به نام ماپور بود و هزار مثقال طلا و بیست جامه حریر و دراز گوشی به نام یعفور و قاطری به نام دلدل ، در سال هفتم از سوی پادشاه اسکندریه به رسم هدیه خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرستاده شدپیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ماریه را به همسری خود برگزید ، و در محله "عالیه-"که آن را مشربه ام ابراهیم " می گویند - منزل برای آن حضرت تهیه کرد و خداوند جناب ابراهیم علیه السلام را از این بانو به آن حضرت عنایت فرمود. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به خاطر ولادت ابراهیم علیه السلام بسیار اظهار سرور می فرمود و به آنان خدمت می نمود،و به دین جهت عایشه از حضرت امیر المؤمنینعلیه السلام بسیارناراحت و ملول بود .4از عایشه نقل شده که گفت"من به ماریه حسد می بردم ، چون زنی بسیار زیبا بود."سرانجام این حسادت باعث شد که تهمتی به جناب ماریه زد و آِیه ای در تقبیح این کار عایشه نازل شد، که در تفاسیر شیعه و سنی به تفضیل توضیح داده شده است. جناب ماری بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در مدینه طیبه رحلت فرمود.

1. بحار الانوار :ج28 ص104.

2. بحار الانوار :ج24 ص336 ،ج28ص123،ج31 ص 635. تفسیر نور الثقلین:ج4 ص616. تآویل  الآیات :ج2ص 672.

3.ریاحین الشریعه :ج2 ص 342. البدایه و النهایه :ج5ص 326. 4. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید:ج9ص195.

5..ریاحین الشریعه :ج2 ص 342.الطبقات الکبری:ج8 ص 213. الاصابة:ص311

 

يکشنبه 28/8/1391 - 1:44
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته