• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 6193
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : شيطان با ابليس چه تفاوتى دارد ؟
پاسخ : شـيـطـان بـه هـر مـوجـود موذى و منحرف كننده و طاغى و سركش , خواه انسانى يا غيرانسانى مـى گويند , و ابليس نام آن شيطان است كه آدم را فريب داد و اكنون هم بالشكر و جنود خود در كمين آدميان است .
کد سوال : 6194
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : چرا ابوسفيان در آغاز با خلافت ابوبكر مخالفت كرد و تهديد نمود ولى بعدا ساكت شد ؟
پاسخ : پـيـامـبـر , ابوسفيان را به خارج از مدينه فرستاده بود تا صدقات را جمع آورى كند وپس از وفات پيامبر به مدينه برگشت كه مواجه شد با خلافت ابوبكر . فـورا بـه خـانـه على بن ابى طالب رفت و او را تشويق به انقلاب و جنگ كرد و وعده داد كه با عده وعده , او را يارى مى كند ولى على كه از اهداف او آگاه بود , او را طرد كرد . ابوبكر و عمر كه از جريان با خبر شدند , فورا نزد او رفتند و با زبان خوش ,وعده هائى به او دادند از جـمله گفتند كه تمام صدقات جمع شده را خودش بردارد ودر امر حكومت نيز , وعده اش دادند كه فرزندش را در شام والى مى كنند . پس ابوسفيان راضى و خوشحال شد و سكوت كرد . و بـديـنـسـان يـزيـد بـن ابوسفيان را والى شام قرار دادند و هنگامى كه مرد , برادرش معاويه بن ابوسفيان را به جايش تعيين كردند و او را در رسيدن به خلافت كمك نمودند .
کد سوال : 6195
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : آيـا پس از آنكه خداوند سوره تبت را نازل كرد و در آن ابالهب را مورد نفرين قرارداد و خبر از وارد شـدن او بـه آتش داد , باز هم ايمان آوردن بر ابالهب لازم بود واگر ايمان مى آورد آيا خبر خداوند نقض نمى شد ؟
پاسخ : وعيد خداوند به دخول ابالهب در آتش مشروط بر عدم ايمان آوردن اوست و پس از اين وعيد نيز بر او لازم بود كه ايمان بياورد و همچنان مكلف بود كه اوامر و نواهى الهى را رعايت كند . به بيان ديگر قضاى الهى به فعل اختيارى و ارادى انسان من جمله ابولهب تعلق گرفته است . از اين رو كارهاى افعال ابولهب , من جمله ايمان آوردن او , اختيارى است و قضاى خداوندى موجب از دست رفتن اختيار او ومجبور بودن او نمى شود .
کد سوال : 6196
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : در آيـه 76 از سـوره انـعـام آمـده اسـت فلما جن عليه اليل رءا كوكبا قال هذاربى اين آيه نشان مـى دهد كه حضرت ابراهيم عليه السلام در آن روز كه شبش گفت اين سياره يا ستاره پروردگار من است , در ميان قوم خود بود پس چرا همان روز ازخورشيد شروع نكرد و خورشيد را
پاسخ : مـمـكـن است ابراهيم در طول روز نيز مشغول احتجاج با قوم خود بوده و بعد از اتمام حجت هاى گوناگون شب فرا رسيده و شب هنگام از اين شيوه استفاده نموده باشد . نـيـزمـمكن است هوا ابرى بوده يا قوم او به دعا و قربانى براى بتها مشغول بودند وفرصت احتجاج نبوده است . پـاسخ ديگر اينكه اين يك شيوه تبليغى بود كه در مخاطبان او تاثير بيشترى داشت وقتى از ستاره كه كم فروغتر است شروع كند بعد سراغ ماه برود سپس سراغ خورشيد . نشان مى دهد كه او مرحله به مرحله درصدد يافتن پروردگار خويش است و براى يافتن پروردگار خـود آرام نـمى گيرد يعنى حالت حقيقت جوئى ابراهيم و اين نكته را كه سراغ هر موجودى برويد اگـرچـه از بقيه موجودات حسن بيشترى داشته باشد اما بالاخره نقص دارد و نمى تواند خدا باشد بهتر به منصه ظهور مى گذارد .
کد سوال : 6197
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : چگونه ابراهيم از غروب آفتاب و ماه و ستارگان بر نفى ربوبيت آنها استدلال كرد ؟
پاسخ : ايـن استدلال از سه راه مى تواند باشد : 1 - پروردگار و مربى موجودات بايد هميشه ارتباط نزديك بـا مـخـلوقات خود داشته باشد لحظه اى نيز از آنها جدا نگردد بنابراين چگونه موجودى كه غروب مـى كـنـد و سـاعـتـها نور و بركت خود را برمى چيند و از بسيارى موجودات بكلى بيگانه مى شود مى تواند پروردگار و رب آنها بوده باشد ؟2 - موجودى كه داراى غروب و طلوع است , اسير چنگال قوانين است چيزى كه خودمحكوم است چگونه مى تواند حاكم و مالك آنها بوده باشد . 3 - مـوجـودى كـه داراى حركت است حتما موجود حادثى خواهد بود زيرا حركت همه جادليل بر حدوث است و چيزى كه در معرض حوادث است يعنى داراى حركت است نمى تواند يك وجود ازلى و ابدى بوده باشد .
کد سوال : 6198
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : چرا لباس احرام بايد از لباسهاى معمولى و دوخته نباشد ؟
پاسخ : مـراسـم حـج يـكـى از عبادتهاى دسته جمعى است كه بايد با تجرد كامل و وارستگى مطلق انجام گيرد ; از اين نظر , به پوشيدن دو قطعه پارچه اكتفا شده و از پوشيدن لباسهاى معمولى و رسمى كه نشانه تمايز و اختلاف و احيانا تفاخر و برترى است جلوگيرى به عمل آمده ; و از اين راه يكى از آمـال بـزرگ انسانها كه روزى بشر تمام عوامل موهوم برترى جويى را كنار بگذارد , جامعه عمل به خود پوشيده است . بـه عـبارت ديگر : حج عاليترين تجليگاه تساوى انسانها در برابر خداست و براى همين هدف , لازم اسـت از هـر نوع لباس رسمى و معمولى كه پديد آورنده امتياز است خوددارى شود و به دو قطعه لـباس پيراسته از هر نوع تفاوت و امتياز اكتفا گردد ; و همه يكرنگ و يكسان در اين مراسم بزرگ شركت جويند .
کد سوال : 6199
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : منظور از اينكه ولى فقيه مى تواند احكام فرعى اسلام را تغيير دهد يا آنها راتعطيل كند , چيست ؟
پاسخ : مـى دانـيـم كـه از ديـدگاه عقيدتى ما قانونگذار , خداى متعال است و در عرض او هيچ كس حق قـانـونـگذارى ندارد , پس چگونه مى توان تغيير يا تعطيل احكام فرعى را به دست ولى فقيه توجيه كـرد ؟بـايـد گـفـت مـقـصـود از تـغيير يا تعطيل احكام فرعى به دست ولى فقيه اين نيست كه حـاكم شرعى در مقابل قانون الهى , قانون جديدى وضع كند يا اينكه قانون ثابتى راناديده بگيرد و آن را تـعـطـيـل نـمـايـد , بلكه منظور اين است كه ولى فقيه حق دارد باتوجه به اوضاع و احوال اجتماعى و رعايت مصالح اسلام , يك حكم شرعى را جايگزين حكم ديگر كند . شان ولى فقيه در نظام اسلامى توضيح اينكه ولى فقيه كسى است كه اولا فقيه كاملى است , يعنى به تمام احكام وارزشهاى دينى آگاهى كامل دارد و به مبانى و معيارهاى شرعى كاملا آگاه است . ثانيا مصالح جامعه اسلامى را در اوضاع و احوال متغير زمان بخوبى تشخيص مى دهد ومى داند در هر زمان مصلحت اسلام و مسلمانان چيست . بـا تـوجـه بـه ايـن امور است كه ولى فقيه براساس آگاهى از مبانى اسلام تشخيص مى دهد شارع مقدس در اين اوضاع به اجراى حكم نخست راضى نيست , بلكه حكم ديگرى را مى طلبد و در واقع حكم اهم را برحكم مهم مقدم مى دارد . كشف حكم جديد كار ولى فقيه است , نه شخص ديگر . پـس او بـاكـنـار گـذاشتن حكم شرعى قبلى و اجراى حكم جديد از دستور شارع تخلف نكرده , بـلـكـه يـك حـكـم شـرعى را به سبب رعايت مصالحى , بر حكم شرعى ديگر مقدم داشته است و اين امرى جديد نيست . مواردى وجود دارد كه فقها گفته اند بايد حكمى را بر حكم ديگرمقدم داشت . بـراى نمونه يكى از احكام اسلام حرمت نگاه به بدن زن نامحرم است ولى در صورتى كه مراجعه به پـزشـك مرد براى زن متعين باشد پزشك مى تواند موضع درد رامعاينه كند و حتى در صورتى كه معاينه بستگى به تماس دست داشته باشد نيز بى اشكال است . در اينجا ميان حرمت نگاه به بدن زن نامحرم و وجوب حفظ جان مسلمان تزاحم است . فـقـهـا در چـنـيـن شـرايطى حكم وجوب حفظ جان مسلمان را بر حرمت نگاه به بدن وى مقدم مى دارند . مـلاك تـقـدم ايـن اسـت كـه فـقيه يقين دارد در چنين موردى اراده تشريعى خدا به نجات جان مـسـلـمان تعلق گرفته است يعنى در مورد تزاحم بين دو تكليف كه هردو در زمان واحدى قابل انجام نيست , فقيه معين مى كند وظيفه , نجات جان مسلمان است نه اجتناب از نگاه حرام . در مـساله مورد نظر ما نيز وقتى فقيه حاكم , حكمى را كنار مى گذارد و حكم ديگرى را جايگزين آن مى كند , تحليل اين كار اين است كه ولى فقيه بر اساس ادله عقلى يانقلى خاصى اراده تشريعى خداى متعال را كشف كرده و مى داند كه اراده تشريعى به چه چيزى تعلق گرفته است .
کد سوال : 6200
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : برخى معتقدند كه حسن و قبح مطلق و ثابت نيستند , حتى امورى مثل عدل و ظلم نيزمتفاوتند . مثلا شلاق زدن زناكار در اسلام عدل است اما در جوامع غربى ظلم است .
پاسخ : انـسـان پـس از مـشاهده جمال و زيبايى در طبيعت و در چهره انسانهاى ديگر و درك تناسب , به سـراغ افـعـال مى آيد هر فعلى را كه مناسب طبع و ميل و سعادت و كمال خوديافت آن را حسن و نيكو , و هر فعلى را كه چنين نباشد زشت و قبيح مى داند . امـاافـعـال انسانى برخى همواره مناسب و ملائم با طبع و ميل و سعادت اوست , لذاهمواره حسن است و برخى چنين نيست و لذا در برخى اوقات نيكو و حسن است و در برخى اوقات چنين نيست . در اين ميان نبايد ميان مفاهيم و مصاديق خلط كرد . آنچه درسئوال ذكر شده در حقيقت خلط مفهوم با مصداق است . يـعـنـى , هـمـه جـوامع و انسان هاعدالت را نيكو و حسن و ظلم را قبيح و زشت مى دانند , اما در تشخيص اينكه مصداق عدالت و ظلم كدام است تفاوت دارند .
کد سوال : 6201
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : آيـا مخالطت زنها با مردها و حرف زدن با آنها حرام نيست ؟ پس چرا امام حسين (ع )زنها را همراه خود برد و اين كار آيا قبيح و غير صحيح نيست ؟
پاسخ : اگـر مـطالعه اى در تاريخ اسلام بشود روشن مى گردد كه ظاهر شدن زن در بين مردها وسخن گـفتن با آنها اشكالى ندارد , چون فاطمه زهرا ( عليهاالسلام ) آن خطبه معروف را در مسجد و با حـضـور جـمع كثيرى از مهاجر و انصار ايراد كرد , و نيز عايشه خطبه ها و سخنرانيهاى بسيار ايراد كرد و احاديث زيادى در كتب اهل سنت از او نقل شده و حتى اول زنى بود كه جنگى ( جنگ جمل و بـر عليه حضرت على - عليه السلام - )را به راه انداخت , و هيچكس او را به خاطر حرمت حضور زن در بين مردم نهى ازآنها نكرد . و همينطور زنهائى كه در جنگ ها به تهييج رزمندگان مى پرداختند مثل زنانى كه درصفين اهل عراق را به جنگ با اهل شام تشويق مى كردند . و نيز مكالمه طولانى سوده بنت عماره بن اشتر همدانيه با معاويه و مكالمه آمنه بنت شريد با او در تاريخ مذكور است . و همينطور شعرائى از زنها كه شعر مى سرودند و مى خواندند مانند خنساء دخترعمرو بن شريد . و از اين نمونه ها در تاريخ بسيار است و امام حسين هم خلافى انجام نداده و خطبه حضرت زينب و سخنرانيهاى او در مجالس مردان نيز از همين باب است . و اما آيه حجاب كه دستور حرف زدن زنها از وراى حجاب را مى دهد( سوره 49 / آيه 4 ) مخصوص هـمسران پيامبر و شرائط خاص زمان و اذيت و آزارى كه از هجوم مراجعين به منزل پيامبر متوجه همسران وى مى شده بوده است . البته اظهار زينت زن براى مردها و بى بند و بارى و عدم مراعات حجاب حرام است وآيه قرآن نيز بر آن دلالت دارد . ( سوره 33 / آيه 33 ) .
کد سوال : 6202
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : آيـه فـلما جن عليه اليل راى كوكبا 000 متعرض صابئين است و صابئين در شهرحران زندگى مـى كـرده انـد ; و حـضـرت ابـراهـيم عليه السلام مدتى پس از محاجه و شكستن بتها به اين شهر مهاجرت كرده اند . در حاليكه قرآن اين دو واقعه يعنى محاجه درباره بت ها و رويت ماه
پاسخ : تاريخ گواه آن است كه دين صابئى گرچه در حران سيطره داشت اما در ساير شهرها نيزرواج پيدا كرده بود . از اين رو هيچ لزومى ندارد كه بگوئيم حضرت از دين صابئين خبر نداشته اند و در ميان قوم ايشان پيروان اين دين موجود نبوده اند .