• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 235
تعداد نظرات : 45
زمان آخرین مطلب : 5960روز قبل
دعا و زیارت
 

17 مَثَل زندگى و آب


(إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیَوا ةِ الدُّنْیَا كَمَاَّءٍ اءَنزَلْنَهُ مِنَ السَّمَاَّءِ فَاخْتَلَطَ بِهِى نَبَاتُ الاَْرْضِ مِمَّا یَاءْكُلُ النَّاسُ والاَْنْعَمُ حَتَّىَّ إِذَ آ اءَخَذَتِ الاَْرْضُ زُخْرُفَهَا(174) وَازَّیَّنَتْ(175) وَظَنَّ اءَهْلُهَاَّ اءَنَّهُمْ قَدِرُونَ عَلَیْهَاَّ اءَتَیهَاَّ اءَمْرُنَا لَیْلاً اءَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَهَا حَصِیدا(176) كَاءَن لَّمْ تَغْنَ(177) بِالاَْمْسِ كَذَا لِكَ نُفَصِّلُ الاَْیَتِ لِقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ).(178)
((مثل زندگى دنیا، همانند آبى است كه از آسمان نازل كرده ایم ؛ كه بر اثر آن گیاهان (گوناگون ) زمین كه مردم و چهارپایان از آن مى خورند، مى روید تا زمانى كه زمین ، زیبایى خود را (از آن )گرفته و تزیین مى گردد، و اهل آن مطمئن مى شوند كه مى توانند از آن بهره مند گردند؛ (ناگهان ) فرمان ما شب هنگام یا در روز (براى نابودى آن ) فرا مى رسد؛ (سرما یا صاعقه اى را بر آن مسلّط مى سازیم ) و آنچنان آن را درو مى كنیم كه (گویى ) هرگز (چنین كشتزارى ) نبوده است این گونه آیات خود را براى گروهى كه تفكر مى كنند،شرح مى دهیم )).

غیر از این نبود كه عیش این جهان

 

در مثل آبى است كاید ز آسمان

 

پس به آن آمیخته گشت و عجین

 

خود نبات الارض كه رست از زمین

 

یا كه بعضى ز آن نبات از بوالعجب (179)

 

مختلط گردد به بعضى زآن سبب

 

ز آنچه مردم مى خورند آن ز اختیار

 

از حبوب و از بقول (180) و از ثمار

 

چارپایان هم خورند از آن گیاه

 

خشك و تر یعنى علوفه سبز و كاه

 

تا به وقتى كه زمین پیرایه (181)اش

 

باز بگرفت آنچه داد از مایه اش

 

از نمود(182) و فرّهى (183) كاندر نفوس

 

بُد مزیّن در نكویى چون عروس

 

اهل ارض آن را زخود پنداشتند

 

كه بر آن قدرت مگر مى داشتند

 

تا كه آمد امر ما شب یا كه روز

 

بهر ویرانى به عرض دل فروز

 

پس نمودیم آن زمین را در نظر

 

همچو ارض بدر و یده سر به سر

 

باطل و بركنده و خشك سیاه

 

نى در او فرى نه آثار گیاه

 

چیست لَمْ تَغْنَكه موجود او زطمس (184)

 

گوییا هرگز نبوده است او به امْس (185)

 

همچنین روشن كنیم آیات خویش

 

بهر قومى كه كنند اندیشه بیش (186)

وجه تشبیه  
خداوند متعال در این آیه ((زندگى زود گذر)) و پر زرق و برق دنیا را به ((آب بارانى )) تشبیه كرده است كه بر سرزمینهاى آماده فرو ریزد و انواع گیاهان از آن بروید كه بعضى قابل استفاده براى انسانها و بعضى براى حیوانات است و سطح زمین با پوشش گیاهان چنان مزیّن و جذاب مى شود كه اهل زمین مطمئن مى شوند كه مى توانند از مواهب آن
گیاهان بهره گیرند، امّا ناگهان سرماى سخت و یا تگرگ شدید و یا طوفان در هم كوبنده اى بر آن گیاهان اصابت مى كند و آنها را چنان در هم مى پیچد و درو مى نماید كه گویى هرگز نبوده است .
آرى ، چنین است ماجراى زندگى انسانها به خصوص در عصر و زمان ما كه گاه یك زلزله یا یك جنگ چند ساعته ، چنان یك شهر آباد و خرّم را در هم مى كوبد كه چیزى جز یك ویرانه یا یك مشت اجساد قطعه قطعه شده باقى نمى گذارد.
وه ! چه غافلند مردمى كه به چنین زندگى ناپایدار دل خوش كرده اند؟!
بعضى از مفسّران در وجه شباهت این تشبیه گفته اند:
((باران چو به نهال گل رسد بر لطافت و طراوت آن مى افزاید و چون به خاربن گذر كند، تیزى آن خار زیاد تر مى شود. و مال دنیا نیز اگر به دست انسان مصلح برسد، با مصرف كردن آن در امور خیریه ، بر نیكى و صلاحش افزوده مى شود. كه رسول اكرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: ((نِعْمَ الْمالُ الصّالِحُ لِلْرَّجُلِ الصّالِحِ؛ چه نیكوست كه مال سالم و پاك در دست انسان صالح و خوب باشد)) و اگر به دست مفسدان رسد، مادّه فساد و عناد وى زیادتر مى گردد)).(187)
مولوى این حدیث شریف نبوى را در قالب شعرى زیبا و به بهترین وجهى تشبیه نموده و گفته است :

مال را گر بهر دین باشى حمول

 

نِعْمَ مالٌ صالِحٌ خواندش رسول

 

آب در كشتى هلاك كشتى است

 

آب اندر زیر كشتى پشتى است (188)

یعنى آب اگر داخل كشتى باشد، باعث نابودى و غرق شدن سرنشینان كشتى است . ولى اگر زیر كشتى باشد، نه تنها ضربه اى به مسافران نمى زند بلكه وسیله اى است براى رسیدن به مقصد.
مال هم اگر در دست انسان صالح باشد و به عنوان یك وسیله از آن در راه خدا و امور خیر و دستگیرى از محرومان استفاده كند، بسیار خوب و مایه سعادت است ولى اگر در دست آدم دنیا پرست قرار گیرد و از آن به عنوان هدف استفاده كند، باعث هلاكت خود و جامعه است .
و همچنین گفته اند: چون آب باران به زمین رسد در یك جا قرار نمى گیرد، بلكه به اطراف و جوانب روان مى گردد و مال دنیا نیز در یك محل قرار ندارد و به یك كس آرام نمى گیرد و هر روز در دست كسى است و هر شب با كسى عقد مواصلت بندد نه عهد او را وفایى است و نه وفاى او را بقائى .

كنج امان نیست دراین خاكدان

 

مغز و وفانیست در این استخوان

 

كهنه سرائیست به صد جا گرو

 

كهنه و اندر گرو نو به نو(189)

در تفسیر ((كشف الاسرار)) منسوب به خواجه عبداللّه انصارى آمده است : ((دنیا همچون آب است و خداى متعال مال دنیا را مثل به آب زده كه چون به اندازه خویش بود سبب صلاح خلق باشد، و اگر از حدّ و اندازه خویش در گذرد، جهان را خراب كند، همچنین است مال اگر به قدر كفاف باشد دارنده آن منعّم شود و اگر از حدّ خود تجاوز كند و فزونى گیرد موجب كفران و طغیان گردد.
و نیز گفته اند:
آب هر گاه جارى باشد خوشبو ماند و اگر به جاى ماند تغیّر پذیرد. مال نیز چنین است ، اگر آن را ببخشند، دارنده آن را ستایش كنند و اگر امساك و بخل پیش ‍ گیرند، صاحب آن مذموم و نكوهیده شود.

مال چون آبیست تا باشد روان

 

فیض مى یابند ازو اهل جهان

 

چند روزى چون كند یكجا درنگ

 

گنده و بى حاصل است و تیره رنگ

و نیز گفته اند:
آب اگر طاهر و پاك باشد در خور آشامیدن است و اگر نجس و ناپاك بود شرب و طهارت را نشاید، چنین است مال اگر حلال باشد به كار آید و اگر حرام باشد ناپاكى فزاید)).
و عدّه اى گفته اند: این تشبیه مركّب است یعنى زندگى دنیا هم به آب تشبیه شده و هم به گیاه كه دوران خرّمى و طراوتش بسیار كوتاه است :

منگر به آن كه روى زمین فصل نو بهار

 

مانند نقش خانه مانى مزیّن است

 

وقت خزان به برگ ریاحین چه بنگرى

 

منصف شوى كه لایق بر باد دادنست

 

سه شنبه 16/11/1386 - 10:40
دعا و زیارت
 

16 مَثَل تجارت مجاهدان


(إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اءَنفُسَهُمْ واءَمْوَا لَهُم بِاءَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَتِلُونَ فِى سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِى التَّوْرَلةِ وَالاِْنجِیلِ وَالْقُرْءَانِ وَمَنْ اءَوْفَى بِعَهدِهِى مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِكُمُ الَّذِى بَایَعْتُم بِهِى وَذَا لِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ).(162)
((خداوند جانها و اموال مؤ منان را مى خرد كه (در برابرش ) بهشت براى آنان باشد؛ (به اینگونه كه ): در راه خدا پیكار مى كنند، مى كشند و كشته مى شوند؛ این وعده حقى است بر خدا، كه در تورات و انجیل و قرآن آمده و چه كسى از خدا به عهدش وفادار تر است ؟! اكنون بشارت باد بر شما به داد و ستدى كه با خدا كرده اید؛ و این است آن پیروزى بزرگ )).

حق خرید از مؤ منان خوش سرشت

 

جان و هم اموالشان را بر بهشت

 

این به تحریص است از بحر جهاد

 

و رنه مال و جان هم او بر بنده داد

 

عبد مملوكى كه خود معدوم بود

 

از وجود و بود خود محروم بود

 

مالك مطلق مر او را بود داد

 

نى به سود خود كه محض جود داد

 

چیست او را تا كه بفروشد به حق

 

هر دمى باشد به فیضى مستحق

 

گر كه آنى قطع فیض از وى شود

 

نیست موجود او دگر لا شى ء شود

 

لطف دیگر بود گفت ار(163) ذوالجلال

 

مى خرم از بندگانم جان و مال

 

مى دهم جنّت مر ایشان را عوض

 

دادن جنّت بر ایشان بُد غرض ...

 

نفس باشد مایه صد شر و شور

 

مال هم اسباب طغیان و غرور

 

گفت مى كن این دو فاسد را فدا

 

در رهم بستان بهشت اندر جزا

 

چون خرد او آنچه كان ملك وى است

 

هركه نفروشد نه در سلك وى است

 

در ره حق مى كنند از جان قتال

 

مى كشند و كشته گردند آن رجال

 

وعده حق داده است ایشان را بر آن

 

وعده حق است ثابت بى گمان

 

هست در تورات و انجیل این خطاب

 

هم به قرآن وعده یعنى بر ثواب

 

كیست وافى تر به عهد از شاه جود

 

شاد پس باشید بر آن بیع و سود

 

شاد یعنى بر شرى و بیع خویش

 

كه به او گردید این سود از پیش

 

هست این بیع نكو بهر شما

 

رستگارى بزرگ از ذوالعطا(164)

 

وجه تشبیه  
در این مثال خداوند متعال خود را به ((خریدار)) و مؤ منان و مجاهدان را به ((فروشنده )) تشبیه كرده است كه كالاى مورد معامله ((جانها و اموال )) آنان است .
((از آنجا كه در هر معامله در حقیقت پنج ركن اساسى وجود دارد كه عبارتند از:
((خریدار))، ((فروشنده ))، ((متاع ))، ((قیمت )) و ((سند معامله ))، خداوند در این آیه به تمام این اركان اشاره كرده است . خودش را ((خریدار)) و مؤ منان را ((فروشنده )) و جانها و اموال را ((متاع )) و بهشت را ((ثمن ))(بها)(165) و سه كتاب آسمانى تورات ، انجیل و قرآن را سند این معامله قرار داده است .
بعضى از بزرگان واسطه و میانجى میان خریدار و فروشنده را نیز بدان افزوده و گفته اند: ((دلاّل این معامله پیامبر بزرگوار اسلام است )).(166)
جالب اینكه پس از انجام مراسم این معامله ، همانگونه كه در میان تجارت كنندگان معمول است كه به طرف مقابل تبریك مى گویند و اظهار مى دارند كه خیرش را ببینى ،
خداوند متعال مى فرماید، (فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِكُمُ الَّذِى بَایَعْتُم بِهِى )؛ ((بشارت باد بر شما به این معامله اى كه انجام داده اید)).
واقعاً معامله پرسودى است كه مالك حقیقى مال خودش را از بنده اش به بهاى بهشت خودش بخرد! به راستى این داد و ستد شایسته تبریك و شاد باش گفتن است .
از جابر بن عبداللّه انصارى روایت شده كه مى گوید:
هنگامى كه این آیه نازل شد ، پیامبرصلّى اللّه علیه و آله و سلّم در مسجد بود و با صداى بلند آن را تلاوت كرد و مردم تكبیر گفتند.
آنگاه مردى از انصار نزدیك آمد و از رسول خداصلّى اللّه علیه و آله و سلّم پرسید:
آیا این كلماتى كه اكنون قرائت كردى آیه بود و از طرف خدا نازل شده است ؟
پیامبرصلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: آرى .
مرد انصارى گفت : ((بیْعٌ رابِحٌ لا نُقیلُ وَ لا نَسْتَقیلُ؛ چه معامله پر سودى ؟ ما هرگز این معامله را فسخ نمى كنیم و اگر خواستار فسخ آن شوند نخواهیم پذیرفت )).
((چه معامله اى از این پرسودتر كه جانهاى معیوب و اموال فانى را مى خرد و در عوض بهشت باقى مى دهد!!)).(167)
عزیزى فرمود:
هركس برده معیوبى را بخرد و به هنگام خریدن به عیبهاى او آگاه باشد، نمى تواند او را ردّ كند. پس حق تعالى ما را در حالى خرید كه به همه عیوب ما آگاه است ، امید است كه از درگاه كرم خود ما را ردّ نفرماید.(168)

اُمّید كه از فضلت مردود نگردم من

 

چون من به همه عیبى لطف تو خریدارم

 

تو به علم عزل مرا دیدى دیدى

 

آنگه به عیب بخریدى

 

تو به علم آن و من به علم همان

 

ردّ مكن آنچه خود پسندیدى (169)

نكته ها:  
1 تجارت بى نظیر 
در آیه مورد بحث بهاى معامله و تجارت انسان با خدا، ((بهشت )) قرار داده شده ، ولى در قرآن معامله و داد و ستد دیگرى را نقل مى كند كه بهاى آن بالاتر از بهشت مى باشد و آن ((رضا و خوشنودى )) پروردگار است ، چنانكه مى فرماید:
(
وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ )؛ ((بعضى از مردم (با ایمان و فداكار، همچون على علیه السّلام ((در لیلة المبیت )) به هنگام خفتن در جایگاه پیغمبرصلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) جان خود را به خاطر خوشنودى خدا مى فروشند؛ و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است )).(170)
یعنى این دسته از افراد در برابر جانبازى خود نه نظرى به بهشت دارند و نه ترسى از دوزخ (اگر چه هر دو مهم است ) بلكه تمام توجه آنان جلب خوشنودى پروردگار است و این بالاترین معامله اى است كه انسان ممكن است انجام دهد و شاید به همین جهت است كه فرمود: (وَمِنَ النّاسِ)، یعنى تنها بعضى از مردمند كه قادر به این كار فوق العاده هستند و این از الطاف الهى است كه شامل بعضى مى شود.
((غزالى )) كه یكى از بزرگان اهل سنّت است ، مى گوید: ((این آیه در شاءن على بن ابى طالب نازل شده آنگاه كه در بستر پیامبرصلّى اللّه علیه و آله و سلّم خوابید)).(17)
((ثعلبى )) نیز كه از مفسّران معروف اهل تسنّن است ، در تفسیر خود مى گوید:
((هنگامى كه پیغمبراسلام تصمیم گرفت ازمكّه به مدینه هجرت كند، على بن ابى طالب را كه در آن وقت 21 سال داشت فراخواند و به او فرمود: یا على ، مشركان تصمیم دارند امشب بر سر من هجوم آورند و مرا به قتل برسانند، اكنون تو در جایگاه من بخواب وآن پارچه سبزرنگى را كه من هنگام خواب به روى خود مى كشیدم برروى خودبپوش تا آنان خیال كنند من در خوابگاه خود خوابیده ام و در پى من نیایند. على علیه السّلام عرض كرد:اگر من در بستر شما بخوابم شما از شرّ دشمنان جان به سلامت خواهید برد؟ پیامبرصلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: آرى . آنگاه على علیه السّلام خوشحال شد كه جانش لایق شد قربان صدقه رسول خدا گردد:
جان شیرین گرقبول چون تو سلطانى بود كى به جانى بازماند هر كه را جانى بود پیامبرصلّى اللّه علیه و آله و سلّم شبانه از مكّه بیرون رفت و على علیه السّلام با كمال اشتیاق در خوابگاه پیامبرصلّى اللّه علیه و آله و سلّم خوابید در این هنگام خداوند به ((جبرئیل )) و ((میكائیل )) وحى فرستاد كه من بین شما برادرى ایجاد كردم و عمر یكى از شما را طولانى تر قرار دادم كدام یك از شما حاضر است ایثار به نفس كند و زندگى دیگرى را بر خود مقدّم دارد هیچكدام حاضر نشدند.
به آنها وحى شد اكنون على علیه السّلام در بستر پیغمبر من خوابیده و آماده شده جان خویش را فداى او سازد به زمین بروید و حافظ و نگهبان او باشید.
هنگامى كه جبرئیل بالاى سر و میكائیل پائین پاى على علیه السّلام نشسته بودند جبرئیل مى گفت :
((به به آفرین به تو اى على ! خداوند به واسطه تو بر فرشتگان مباهات مى كند)).
و در این هنگام آیه بالا نازل گردید و به همین دلیل آن شب تاریخى بنام ((لیلة المبیت )) نامیده شده است )).(172)
2 قباله خانه بهشتى  
در روایت است كه یكى از شخصیّت هاى بزرگ جبل عامل و از شیعیان و دوستان امام صادق علیه السّلام هر سال هنگام سفر حجّ به مدینه بر امام صادق علیه السّلام وارد مى شد و مدّتى
در جوار آن حضرت به عنوان مهمان مى ماند، چندین سال این برنامه ادامه داشت . بعد به فكر افتاد كه در مدینه خانه اى بخرد و مزاحم امام نشود، لذا مبلغ ده هزار درهم به امام صادق علیه السّلام داد و عرض كرد: با این مبلغ یك خانه اى براى من خریدارى كنید كه وقتى به مدینه مى آیم به منزل خودم بروم و باعث زحمت شما نشوم . امام علیه السّلام هم قبول كرد و
تمام آن مبلغ را بین فقراى سادات تقسیم كرد. آن مرد وقتى از مكّه برگشت به حضور امام آمد و عرض كرد: جانم به فدایت ، آیا معامله را انجام دادید؟
امام فرمود: آرى ، قباله اش را هم برایت نوشته ام ، آنگاه قباله را به او داد و دید در قباله چنین نوشته است :
بسم اللّه الرحمن الرحیم ((این قباله اى است كه فروخت جعفر بن محمّد به فلان شخص جبل عاملى خانه اى در فردوس كه داراى چهار حدّ است : حد اولش ‍ رسول اللّه ، حد دوّمش امیر المؤ منین ، حد سوّمش حسن بن على و حد چهار آن حسین بن على است )).
آن مرد وقتى از محتواى این قباله مطّلع شد با كمال خرسندى به امام صادق علیه السّلام عرض كرد: آقاجان ، جانم به قربانت من به این معامله راضى هستم . آنگاه امام علیه السّلام فرمود:
تمام پول تو را بین فقیرهاى سادات حسنى و حسینى تقسیم كرده ام امیدوارم خداوند متعال این بخشش و انفاق را از تو قبول كند و در بهشت پاداش تو را عطا فرماید. آن مرد قباله را گرفت و از امام خداحافظى كرد و به وطنش ‍ بازگشت و چند روزى نگدشت كه مریض شد، اهل و عیالش را جمع كرد و آنها را قسم داد و گفت : هرگاه من از دنیا رفتم ، این قباله امام صادق علیه السّلام را در كفنم بگذارید و با من دفن كنید و در همان بیمارى از دنیا رفت و بازماندگانش ‍ طبق وصیّت او آن قباله را در كفنش گذاشته و با خودش دفن كردند.
روز بعد كه براى فاتحه خوانى سر قبرش رفتند، دیدند همان قباله روى قبر نهاده شده و در ذیلش از قول آن مرد نوشته شده است : به خدا سوگند، جعفر بن محمّد به آنچه به من وعده داده بود وفا كرد.(173)

سه شنبه 16/11/1386 - 10:40
دعا و زیارت
 

15 مَثَل بناى محكم و بناى سست


(اءَفَمَنْ اءَسَّسَ بُنْیَن(153) عَلَى تَقْوَى مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَا نٍ خَیْرٌ اءَم مَّنْ اءَسَّسَ بُنْیَنَهُ عَلَى شَفَا(154 جُرُفٍ(155 هَارٍ(156 فَانْهَارَ بِهِى فِى نَارِ جَهَنَّمَ وَاللَّهُ لاَیَهْدِى الْقَوْمَ الظَّلِمِینَ لاَیَزَالُ بُنْیَنُهُمُ الَّذِى بَنَوْاْ رِیبَةً فِى قُلُوبِهِمْ إِلاَّ اءَن تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَكِیمٌ ).(15
((آیا كسى كه شالوده آن (مسجد) را بر پرهیز از خدا و خشنودى او بنا كرده بهتر است ، یا كسى كه اساس آن را بر كنار پرتگاه سستى بنا نموده كه ناگهان در آتش ‍ دوزخ فرو مى ریزد ؟! و خداوند گروه ستمگران را هدایت نمى كند! (اما) این بنایى را كه آنها نهاده اند، همواره به صورت یك وسیله شك و تردید، در دلهایشان باقى مى ماند؛ مگر اینكه دلهایشان پاره پاره شود (و بمیرند، وگرنه ، هرگز از دل آنها بیرون نمى رود) و خداوند دانا و حكیم است !)).

هركس آیا كو بناى دین خود

 

هِشت بر تقوا زحق نزد خود

 

هم به رضوان بهتران یا ز اعتماد

 

بر شفا جرف از بنایى كس نهاد

 

بر كنار رودى اعنى بر نهى

 

كه ز سیلى گشته زیر آن تهى

 

ظاهرش بر پا ستاده با شكاف

 

لیك مشرف بر فتادن بى خلاف

 

بر زمینى اینچنین هشتن بنا

 

سُست تر بس باشد از بنیادها

 

سُست گردد او فتد گر دانیش

 

در جهنّم آن بنا با بانى اش

 

راه ننماید خدا بر ظالمان

 

زاید از مقصودشان اندر جهان

 

لایزالست آن بناشان تا ابد

 

كه نهادند از عناد و از حسد

 

زاید از چیزى كه در دلهایشان

 

باشد از شك و زفساد راءیشان

 

حقدشان افزود یعنى زان مهمّ

 

چون نمودند آن بناشان منهدم

 

از نفاق و حقد و حسرت خسته اند

 

و اندران اندوه و غم پیوسته اند

 

یا همیشه باشد آن تخریبشان

 

هم به دوزخ متّصل تعذیبشان

 

پاره پاره جز كه گردد شان قلوب

 

بى زادراك از خصال زشت و خوب

 

یا به توبه و زندم بر مثل آن

 

نزد آن داناى پیدا و نهان

 

حق بود دانا به نیّتها تمام

 

هم به حكمت حاكم اندر انتقام (158

شاءن نزول
آیات بالا و دو آیه قبل از آن درباره منافقان نازل شده كه به قصد تفرقه و افساد اقدام به تاءسیس مسجدى در نزدیكى مسجد ((قبا)) كردند كه قرآن آن را ((مسجد ضرار)) نامید و پیامبرصلّى اللّه علیه و آله و سلّم طبق دستور خداوند آنرا خراب نمود و محلّ آنرا مركز ریختن زباله هاى شهر قرار داد.
خداوند متعال در این جا طرز تفكّر و عمل و برنامه مؤ سّسان این دو مسجد ((قبا)) و ((ضرار)) را باهم مقایسه مى كند و مى فرماید: ((آیا كسانى كه بناى آن مسجد (قبا) را بر پایه تقوا و رضاى الهى نهاده بهتر است ، یا كسى كه شالوده آن را بر لبه پرتگاه سستى در كنار دوزخ نهاده كه به زودى در آتش جهنّم سقوط خواهد كرد!؟)).
این تشبیه بیانگر بى ثباتى تفكّر و سستى كار منافقان و استحكام اندیشه و بقاى كار مؤ منان و برنامه هاى آنهاست .
مؤ منان به كسى مى مانند كه براى بناى یك ساختمان ، زمین بسیار محكمى را انتخاب كرده و آن را از شالوده با مصالحى پر دوام و مطمئن بنا مى كنند، اما منافقان مانند كسى هستند كه ساختمان خود را بر لبه رودخانه اى كه سیلاب زیر آن را به كلى خالى كرده و هر آن امكان دارد سقوط كند، مى سازد. همانگونه كه نفاق ظاهرى دارد فاقد محتوا نیز مى باشد و چنین ساختمانى نیز ظاهرى دارد بدون پایه و شالوده . این ساختمان هر آن ممكن است فرو بریزد، مكتب اهل نفاق نیز هر لحظه ممكن است باطن خود را نشان دهد و به رسوایى بیانجامد.
پرهیزكارى و جلب رضاى خدا، یعنى هماهنگى با واقعیّت و همگامى با جهان آفرینش و نوامیس آن بدون شك عامل بقا و ثبات است . امّا نفاق ، یعنى بیگانگى با واقعیّتها و جدایى از قوانین آفرینش كه بدون تردید عامل زوال و فناست .
قرآن در آیه دوّم اشاره به حالت حیرت و سرگردانى دائمى منافقان نموده ، مى فرماید: آنها چنان در ظلمت نفاق سرگردانند كه حتى بنایى را كه خودشان بر پا كردند همواره به عنوان یك عامل شك و تردید، یا نتیجه شك و تردید، در قلوب آنها باقى مى ماند و تا زنده اند اثر و نقش آن از دل پر تردیدشان زایل نمى گردد.
درسى بزرگ از داستان مسجد ضرار  
((داستان ((مسجد ضرار)) درسى است براى عموم مسلمانان در سراسر تاریخ زندگیشان ، گفتار خداوند و عمل پیامبرصلّى اللّه علیه و آله و سلّم به روشنى نشان مى دهد كه مسلمانان هرگز نباید آنچنان ظاهر بین باشند كه تنها به قیافه هاى حق به جانب نگاه كنند و از اهداف اصلى بى خبر و بر كنار مانند.
مسلمان باید ((نفاق )) و ((منافق )) را در هر زمان و مكان و در هر لباس و چهره بشناسد، حتى اگر در چهره دین و مذهب و در لباس طرفدارى از قرآن و مسجد بوده باشد!
استفاده از تز ((مذهب بر ضدّ مذهب )) چیز تازه اى نیست ، همواره راه و رسم استعمار گران و دستگاههاى جبّار و منافقان در هر اجتماعى این بوده كه اگر مردم گرایش خاصى به مطلبى دارند، از همان گرایش براى اغفال و سپساستعمار آنها استفاده كنند و حتى از نیروى مذهب بر ضدّ مذهب كمك بگیرند.
اصولاً فلسفه ساختن پیامبران قلابى و مذاهب باطل همین بوده كه از این راه گرایشهاى مذهبى مردم را در مسیر دلخواهشان بیندازند.
بدیهى است در محیطى مانند ((مدینه )) آن هم در عصر پیامبرصلّى اللّه علیه و آله و سلّم با آن نفوذ فوق العاده اسلام و قرآن ، مبارزه آشكار بر ضدّ اسلام ممكن نبود، بلكه باید لامذهبى را در لفافه مذهب و باطل را در لباس حقّ بپیچند و عرضه كنند، تا مردم ساده دل جذب شوند و نیّات سوء آنها لباس عمل به خود بپوشد. ولى مسلمان نباید فریب اینگونه ظواهر را بخورد ... .
مسلمان باید هوشیار، آگاه ، واقع بین ، آینده نگر و اهل تجزیه و تحلیل در همه مسائل اجتماعى باشد.
دیوان را در لباس فرشته بشناسد، گرگها را در لباس چوپان تشخیص دهد و خود را براى مبارزه با این دشمنان دوست نما آماده سازد.
یك اصل اساسى در اسلام این است كه باید پیش از همه چیز نیّات بررسى شود و ارزش هر عملى بستگى به نیّت آن دارد، نه به ظاهر آن ، گرچه نیّت یك امر باطنى است ، اما ممكن نیست كسى نیّتى در دل داشته باشد، اثر آن در گوشه و كنار عملش ظاهر نشود، هر چند در پرده پوشى فوق العاده استاد و ماهر باشد.
از اینجا جواب این سؤ ال روشن مى شود كه چرا پیامبرصلّى اللّه علیه و آله و سلّم با آن عظمت مقام دستور داد مسجد، یعنى خانه خدا را ویران كنند و مكانى را كه اگر آلوده شود، باید فوراً تطهیر كنند مزبله شهر سازند!
زیرا مكانى كه كانون تفرقه و نفاق باشد، خانه شیطان است نه خانه خدا، بتخانه است ، نه مكان مقدّس )).(159
((از این بحث این موضوع نیز روشن مى شود كه اهمیّت اتّحاد در میان صفوف مسلمین در نظر اسلام به قدرى زیاد است كه حتى اگر ساختن مسجدى در كنار مسجد دیگر باعث ایجاد تفرقه و اختلاف و شكاف در میان صفوف مسلمانان گردد، آن مسجد تفرقه انداز نامقدّس است )).(لذا بعضى از علما گفته اند: ((نباید فاصله میان مساجد آنچنان كم باشد كه روى اجتماع یكدیگر اثر بگذارند، بنا بر این آنها كه روى تعصّبهاى قومى و یا اغراض شخصى مساجد را در كنار یكدیگر مى سازند و جماعات مسلمین را آنچنان پراكنده مى كنند كه صفوف جماعت آنها خلوت و بى رونق و بى روح مى شود، عملى بر خلاف اهداف اسلامى انجام مى دهند)).(161

سه شنبه 16/11/1386 - 10:39
دعا و زیارت
 

14 مَثَل سگ هار


(وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَاءَ الَّذِىَّ ءَاتَیْنَهُ ءَایَتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَاءَتْبَعَهُ الشَّیْطَنُ فَكَانَ مِنَ ا لْغَاوِینَ وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ اءَخْلَدَ إِلَى الاَْرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَلهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ ا لْكَلْب إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ اءَوْ تَتْرُكْهُ یَلْهَث ذَّا لِكَ مَثَلُا لْقَوْمِ الَّذِینَ كَذَّبُواْ بَِایَتِنَا فَاقْصُصِا لْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ سَآءَ مَثَلاًا لْقَوْمُ الَّذِینَ كَذَّبُواْ بَِایَتِنَا وَاءَنفُسَهُمْ كَانُواْ یَظْلِمُونَ).(134)
((و بر آنها بخوان سرگذشت آن كس را كه آیات خود را به او دادیم ؛ ولى (سر انجام ) خود را ازآن تهى ساخت و شیطان بر او دست یافت و از گمراهان شد. و اگر مى خواستیم (مقام ) او را با این آیات (و علوم و دانشها) بالا مى بردیم ، ولى او به پستى گرایید و از هواى نفس خویش پیروى كرد! مَثَل او همچون سگ (هار) است كه اگر به او حمله كنى ، دهانش را باز و زبانش را برون خواهد كرد و اگر او را به حال خود واگذارى ، باز همین كار را مى كند. این مَثَل گروهى است كه آیات ما را تكذیب كردند؛ این داستانها را (براى آنها) بازگو كن ، شاید بیندیشند (و بیدار شوند) چه بد مثلى دارند گروهى كه آیات ما را تكذیب كردند و تنها آنها به خودشان ستم مى كردند)).

اى محمّد خوان بر اسرائیلیان

 

یا به قومت زان كس اخبار نهان

 

كه بر او دادیم آگاهى یكى

 

ما ز آیتهاى خود در مدركى ...

 

از ره رغبت بر آیات و كتاب

 

كه به اسم اعظمش بود انتساب

 

كرد لیكن میل او سوى زمین

 

پیرو نفس و هوا شد از یقین

 

از دنائت میل بر پستى نمود

 

مى نخورده هیچ ، بر مستى فزود

 

او مثالش در صفت پس چون سگ است

 

خستش هم دور باخون در رگ است

 

گر به حمله رانى او را، از دهان

 

افكند بیرون به محرومى زبان

 

ور كه بگذارى نرانى هم ورا

 

افكند بیرون زبان در ماجرا...

 

وان كه باشد غافل از علم و عمل

 

همچو آن كلب است كامد در مثل

 

این مثل دارد بر آن قومى فروغ

 

كاشمارند آیات ما را بر دروغ

 

پس بخوان این قصّه ها را از قصص

 

بهر ایشان كامد از آیت به نصّ

 

همچو آن بلعم كه حالش گشت ذكر

 

شاید اندر خود كنند این قوم فكر

 

بد بسى باشد مثل آن قوم را

 

كه به تكذیب اند بر آیات ما

 

بعد از آن كا گاه گشتند از حُجَج

 

پس كنند انكار آیات و نهج

 

بر نفوس خویش آوردند ظلم

 

نى كه بر نفس دگر كردند ظلم (135)

وجه تشبیه  
این مثل در باره دانشمندى است كه نخست در صف مؤ منان بوده و حامل آیات و علوم الهى گشته آنچنان كه هیچ كس فكر نمى كرد، روزى منحرف شود، اما سرانجام دنیا پرستى و پیروى از هواى نفس چنان به سقوطش كشانید كه در صف گمراهان و پیروان شیطان قرار گرفت . و خداوند این شخص را به سگ هار تشبیه كرده است كه بر اثر بیمارى هارى حالت عطش كاذب به او دست مى دهد و در هیچ حال سیراب نمى شود و پیوسته دهانش باز و زبانش بیرون است و لَهْ لَهْ مى كند.
واژه ((لَهْث )) به معناى بیرون آوردن زبان از دهان است .
((لاهِثْ)) به سگى گفته مى شود كه بدون دلیل و بى جهت زبانش را بیرون مى آورد. سگ معمولى به هنگام تشنگى و یا وقتى كه صدمه اى به او برسد، زبانش را از دهانش در مى آورد و لَهْ لَهْ مى كند، یعنى این حركت زشت حیوان ظاهراً دلیلى دارد، اما سگ لاهث بدون علّت پیوسته زبان خود را از دهانش ‍ خارج مى كند.
((وجه شباهت )) در این تشبیه ((عطش كاذب )) و ((بى دلیل بودن كار زشت )) است ؛ یعنى این گونه افراد بر اثر شدّت هوا پرستى و چسبیدن به لذّات جهان مادى ، یك حالت عطش نامحدود و پایان ناپذیرى به آنها دست مى دهد كه همواره دنبال دنیا پرستى مى روند و به شكل بیمار گونه اى همچون ((سگهاى هار)) دهانشان براى بلعیدن جیفه و مردار دنیا، یعنى مال و مقام باز است و هر قدر مال به دست آورند و به مقام دست یابند، باز هم احساس سیرى نمى كنند؛ چنان كه امام على علیه السّلام مى فرماید:
((اِنَّما الدُّنْیا جِیْفَةٌ وَالمُتَواخُونَ عَلَیْها اءَشْباهُ الكِلابِ ...؛(136) به راستى كه جهان مردارى است گندیده و آنها كه بر سر این جیفه گندیده باهم برادرى و دوستى مى كنند مانند سگانند)).
ملاّى رومى میلهاى درونى و غرائز نفسانى انسان را به سگ درنده اى تشبیه كرده ، مى گوید:

میلها همچو سگان خفته اند

 

اندر ایشان خیر و شرّ بنهفته اند

 

چون كه قدرت نیست خفتند این رده

 

همچو هیزم پاره ها و تن زده

 

تاكه مردارى در آید در میان

 

نفخ صور حرص (137) كوبد بر سگان

 

چون در آن كوچه خرى مردار شد

 

صد سگ خفته بدان بیدار شد

 

حرصهاى رفته اندر كتم (138) غَیْب

 

تاختن آورد و سر بر زد زجیْب (139)

 

مو به موى هر سگى دندان شده

 

وزبراى حیله دُم جنبان شده

 

صد چنین سگ اندر این تن خفته اند

 

چون شكارى نیستشان بنهفته ان

یعنى سگان ، هنگامى كه طعمه اى دركار نیست ، چنان كنار هم مى خوابند كه انسان خیال مى كند هیزم ریز شده است كه كنار هم چیده شده و یا مانند گوسفندانى كه كنار هم خوابیده اند. گویى هیچ گونه غریزه درّندگى در آنها وجود ندارد، امّا وقتى كه بوى لاشه مردار را حسّ مى كنند، چنان به سوى آن هجوم مى برند كه هر لاخ از موهاى بدنشان همچون دندان براى بلعیدن مردار تیز مى شود.
آرى ، حرص وولع وفزون طلبى نسبت به مال ومقام براى آدمى بسیارخطرناك مى باشد كه اگر آن را در كنترل عقل و شرع در نیاورد درّنده خویى در او بوجود خواهد آورد.
از امام صادق علیه السّلام روایت است كه فرمود:
((مَثَل الدُّنْیا كَمَثَلِ ماءِ الْبَحْرِ كُلَّما شَرِبَ مِنْهُ الْعطْشانُ ازْدادَ عَطَشاً حَتّى یَقْتُلَهُ؛(141) مثل دنیا (پرستى و جاه طلبى ) همانند آب دریاست كه آدم تشنه هرچه از آن بیاشامد، تشنگى اش زیادتر مى شود (و آن قدر از آن مى نوشد تا) سرانجام او را مى كشد)).
از امام باقرعلیه السّلام روایت شده كه فرمود:
((مَثَلُ الْحَریصِ عَلَى الدُّنْیا كَمَثَلِ دُودَةِ الْقَزِّ، كُلَّمَا ازْدادَتْ عَلى نَفْسِها لفّاً كانَ اءَبْعَدَلَها مِنَ الْخُرُوجِ حَتّى تَموُتَ غَمّاً؛(142) مثل شخص حریص دنیا طلب ، همچون مثل كرم ابریشم است كه هرچه بیشتر بر خود مى تند راه بیرون آمدن و نجاتش دور تر مى شود، تا آن كه از غصّه مى میرد)).
1 خطر بلعم باعوراهاى هر عصر  
همانگونه كه ملاحظه كردید آیات مورد بحث نامى از كسى نبرده ، بلكه سخن از عالم و دانشمندى مى گوید كه نخست در مسیر حقّ بود، آن چنان كه هیچ كس فكر نمى كرد روزى منحرف شود، امّا سرانجام دنیا پرستى و پیروى از هواى نفس چنان به سقوطش كشانید كه در صف گمراهان و پیروان شیطان قرار گرفت .
از روایات بسیار و كلمات مفسّران استفاده مى شود كه منظور از این شخص ، مردى به نام ((بلعم باعورا)) است كه در عصر حضرت موسى علیه السّلام زندگى مى كرد و از دانشمندان و علماى مشهور بنى اسرائیل محسوب مى شد و حتّى موسى علیه السّلام از وجود او به عنوان یك مبلغ نیرومند استفاده مى كرد و كارش در این راه آن قدر بالا گرفت كه دعایش در پیشگاه خدا به اجابت مى رسید، ولى بر اثر تمایل به ((فرعون )) و وعد و وعیدهاى او، از راه حقّ منحرف شد و همه مقامات خود را از دست داد تا آنجا كه در صف مخالفان موسى علیه السّلام قرار گرفت .
از امام باقرعلیه السّلام روایت شده است كه فرمود: ((اصل آیه در باره بلعم است ، سپس خداوند آن را به عنوان یك مثال در باره هر كسى كه هوا پرستى را بر خدا پرستى ترجیح دهد، بیان داشته است )).(143)
اصولاً كمتر خطرى در جوامع انسانى به اندازه خطر دانشمندانى است كه علم و دانش خود را در اختیار فراعنه و جبّاران عصر خود قرار مى دهند و در اثر هوا پرستى و تمایل به زرق و برق جهان مادّه (وإ خلاد إ لى الا رض ) همه سرمایه هاى فكرى خود را در اختیار طاغوتها مى گذارند و آنها نیز براى تحمیق مردم عوام از وجود این گونه افراد حدّ اكثر استفاده رامى كنند.
این موضوع اختصاص به زمان موسى علیه السّلام یا سایر پیامبران نداشته ، بعد از عصر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و تا به امروز نیز ادامه دارد كه ((بلعم باعوراها)) علم و دانش و نفوذ اجتماعى خود را در برابر درهم و دینار یا مقام و یا به خاطر انگیزه حسد در اختیار گروه هاى منافق و دشمنان حقّ و فراعنه و بنى امیّه ها و بنى عبّاسها و طاغوتها قرار داده و مى دهند.(144)

صدهزار ابلیس و بلعم در جهان

 

همچنین بوده است پیدا و نهان

 

این دو را مشهور گردانید اله

 

تا كه باشند این دو بر باقى گواه

 

این دو دزد آویخت بر دار بلند

 

ورنه اندر شهر بس دزدان بدند

 

این دو را پرچم به سوى شهر برد

 

كشتگان قهر را نتوان شمرد(145)

امام خمینى قدّس سرّه در بخشى از پیامشان در سال 1367 به مناسبت سالگرد كشتار خونین حجاج ایرانى در مكّه ، مفتى هاى دربار سعودى را ((نوادگان بلعم باعورا)) خواند و فرمود:
((آرى در منطق استكبار جهانى هر كه بخواهد برائت از كفر و شرك را پیاده كند متّهم به شرك خواهد شد و مفتى ها(146) و مفتى زادگان این نوادگان ((بلعم باعورا))ها به قتل و كفر او حكم خواهند داد ...)).(147)
توضیح چند مطلب  
1 ((اِنْسَلَخَ)) از مادّه ((انسلاخ )) به معناى از پوست بیرون آمدن است ، همان گونه كه مار از پوست خود بیرون مى آید. به قصاب از این جهت سلاّخ مى گویند كه پوست گوسفندان را از بدنشان بیرون مى آورد.
این تعبیر نشان مى دهد كه آیات و علوم الهى در آغاز چنان بر ((بلعم باعورا)) احاطه داشت كه همچون پوست تن او شده بود، امّا او باگرایش به هوا پرستى از این پوست بیرون آمد و با یك چرخش تند، مسیر خود را به كلّى تغییر داد!(148)
2
از تعبیر (فَاءَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ) چنین استفاده مى شود كه در آغاز شیطان تقریباً از ((بلعم باعورا)) قطع امید كرده بود، چراكه او كاملاً در مسیر حق قرار داشت ، امّا همین كه دید تمایل به هواپرستى پیدا كرده و از راه حقّ منحرف شده است ، به سرعت او را تعقیب كرد و به او رسید و بر سر راهش نشست و به وسوسه گرى پرداخت و سرانجام او را در صف گمراهان قرار داد(149)؛ یعنى سگ درون كه همان هوا پرستى و جاه طلبى است ، با سگ برون دست به دست هم دادند و ((بلعم باعورا)) را به خاك مذلّت نشاندند؛ به عبارت دیگر دشمن داخلى ، یعنى خواهش هاى نفسانى و دشمن خارجى ، یعنى شیطان او را به سیه روزى كشاندند.
از شرّ این دو دشمن خطرناك باید به خدا پناه برد چنان كه در دعا آمده است :
((واغَوْثاهُ بِكَ یا اَللّهُ مِنْ هَوىً قَد غَلَبَنى وَمِنْ عَدُوٍّ قَدِ اسْتَكْلَبَ عَلَىَّ؛ خدایا! فریاد از (هواى نفس ) كه بر من مسلّط شده و پناه بر تو از دشمنى كه همچون سگ بر من حمله ور شده و مرا دنبال مى نماید)).(150)
3
جمله (وَلَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ) به معناى این است كه : ((اگر مى خواستیم ، مى توانستیم او را در همان مسیر حق به اجبار نگاه داریم و به وسیله آن آیات و علوم ، وى را مقام والا دهیم )). ولى مسلّم است كه نگهدارى اجبارى افراد در مسیر حق با سنّت پروردگار كه سنّت اختیار و آزادى اراده است ، سازگار نیست و نشانه شخصیّت و عظمت كسى نخواهد بود، لذا بلافاصله اضافه مى كند: ما او را گذاشتیم و او به جاى اینكه با استفاده از علوم و دانش خویش هر روز مقام بالاترى را بپیماید، ((به پستى گرایید و بر اثر پیروى از هوا و هوس نفس سقوط كرد))؛ (وَلكِنَّهُ اخْلَدَ إِلَى الاَْرْضِ وَاتَّبَعَ هَواهُ).
((اخلد)) از مادّه ((اخلاد)) به معناى سكونت دائمى در یك جا اختیار كردن است ، بنا بر این (اَخْلَدَ إِلَى الاَْرْض ) یعنى براى همیشه به زمین چسبید كه در اینجا كنایه از جهان
ماده و زرق و برق و لذّات نامشروع زندگى مادى است )).(151)
در پایان درباره این گونه افراد هوا پرست مى گوید:
(
وَاءَنْفُسَهُمْ كانُوا یَظْلِمُونَ)؛ ((اینها بر خویشتن ستم روا داشته اند)).
چه ستمى از این بالاتر كه سرمایه هاى معنوى علوم و دانشهاى خویش را كه مى تواند باعث سربلندى خود آنها و جامعه هایشان گردد، در اختیار صاحبان ((زر)) و ((زور)) مى گذارند و به بهاى ناچیز مى فروشند و سرانجام خود و جامعه اى را به سقوط مى كشانند.(152)

سه شنبه 16/11/1386 - 10:37
دعا و زیارت
 

13 مَثَل زمین نرم و زمین شوره زار


(وَا لْبَلَدُ(126) الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِى وَالَّذِى خَبُثَ لاَیَخْرُجُ إِلا نَكِدًا(127) كَذَا لِكَ نُصَرِّفُ الاَْیَتِ لِقَوْمٍ یَشْكُرُونَ ).(128)
((و سرزمین پاكیزه (و شیرین ) گیاهش به فرمان پروردگار مى روید؛ اما سرزمین بد طینت (و شوره زار) جز گیاه ناچیز و بى ارزش از آن نمى روید؛ این گونه ، آیات (خود) را براى آنها كه شكر گزارند بیان مى كنیم )).

هر زمین پاك و شایسته كه آن

 

قابل زرع است و صالح رایگان

 

رستنیها روید از وى صدهزار

 

چون كه فرمان باشد از پروردگار

 

و آن كه باشد شوره و ناپاك و بد

 

زآن برون ناید گیاه الاّ نكد

 

همچو قلب مؤ من و كافر به فرض

 

زد مثل آن هر دو را حق بر دو ارض

 

آن یك از آیات حقّ یابد رشاد

 

وین یكى زاید در او بخل و عناد

 

ما بگردانیم آیتهاى خود

 

این چنین شرح از مثال نیك و بد

 

برگروهى كز یقین دارند سهم

 

شكر نعمتها كنند از عقل و فهم (129)

وجه تشبیه  
از ابن عبّاس و مجاهد و حسن كه از مفسّران صدر اسلام هستند، روایت شده است كه :
((خداوند متعال این مثل را براى ((مؤ من )) و ((كافر)) زده است . دل مؤ من را به زمین پاكیزه و آماده و دل كافر را به زمین شوره زار تشبیه كرده است . پس هرگاه باران مواعظ از ابر رحمت پروردگار بر دل مؤ من ببارد، انواع طاعات و عبادات بر اعضا و جوارح او ظاهر مى گردد و چون كافر آن را استماع كند، زمین دلش ‍ تخم نصیحت را قبول نمى كند و از او صفتى كه به كار آید ظاهر نشود)).(130)
از رسول اكرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده است كه فرمود:
((مَثَل هدایت و علمى كه خداوند مرا بدان مبعوث كرد، مَثَل باران شدیدى است كه در سرزمینى ببارد و قسمتى از آن زمین (كه پاكیزه و آماده است ) آب را در خود فرو بردو گیاهان بسیار برویاند و بخشى دیگر از آن كه خشك و بایر است آب را در خود نگه مى دارد و مردم از آن مى آشامند و درختستان و زراعت خویش را نیز از آن آبیارى مى كنند و پاره اى دیگر از آن زمین كه بیابان صاف و شوره زار است نه آب را در خود نگه مى دارد كه مردم از آن استفاده كنند و نه در خود فرو مى برد كه از آن گیاهى بروید.
و مثل كسانى كه تحصیل علم مى كنند چنین است : برخى علم و دانش را فرا مى گیرندو به دیگران هم مى آموزند و برخى دیگر نه خود از علم بهره اى مى برند و نه به دیگران بهره اى مى رسانند (یعنى طعم و شیرینى علم را درك نمى كنند و مزه علم در اعماق جانشان نمى نشیند كه آن را به دیگران منتقل كنند) )).(131)
مرحوم فیض كاشانى در كتاب ((محجّة البیضاء)) در باره قلب تزكیه نشده و غیر مهذّب تمثیلى به نقل از ((وهب )) آورده كه مى گوید:
((علم همچون بارانى است كه از آسمان فرود مى آید. شیرین و صاف : ریشه درختان از آب باران مى نوشند و بر اساس طعم درختان ، آب هم دگرگون مى شود، میوه تلخ ، تلخ ‌تر مى شود و میوه شیرین ، شیرین تر. علمى را كه افراد فرا مى گیرند همین گونه است و به اندازه و به حسب همّتها و خواسته هایشان دگرگون مى شود. در متكبّر، كبر مى افزاید و در متواضع ، تواضع و فروتنى ...)).
بنا بر این وجه شباهت در این تشبیه ((قابلیت درك فیض الهى )) در مؤ من و ((عدم قابلیت آن )) در كافر است . زیرا تنها ((فاعلیت فاعل )) براى به ثمر رسیدن یك موضوع كافى نیست ، بلكه استعداد و ((قابلیت قابل )) نیز شرط است . سعدى در این باره مى گوید:

باران كه در لطافت طبعش خلاف نیست

 

در باغ ، لاله روید و در شوره زار، خَس (133)


دانه هاى باران حیات بخش است و لطیف تر از آن چیزى تصوّر نمى شود، امّا همین بارانى كه در لطافت طبعش كلامى نیست ، در یك جا سبزه و گل مى رویاند و درجایى دیگر خسّ و خاشاك .

سه شنبه 16/11/1386 - 10:36
دعا و زیارت
 

12 مَثَل شتر و سوراخ سوزن


(إِنَّ الَّذِینَ كَذَّبُواْ بَِایَتِنَا وَاسْتَكْبَرُواْ عَنْهَا لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ اءَبْوَا بُ السَّمَآءِ وَلاَیَدْخُلُونَ ا لْجَنَّةَ حَتَّى یَلِجَ ا لْجَمَلُ فِى سَمِّ(122) ا لْخِیَاطِ وَكَذَا لِكَ نَجْزِى المُجْرِمِینَ ).(123)
((كسانى كه آیات ما را تكذیب كردند و در برابر آن تكبّر ورزیدند، (هرگز) درهاى آسمان به رویشان گشوده نمى شود و (هیچگاه ) داخل بهشت نمى شوند مگر این كه شتر از سوراخ سوزن بگذرد! این گونه گنه كاران را جزامى دهیم )).

آنكه آیتهاى ما را بر دروغ

 

حمل كردند آن گروهى بى فروغ

 

سركشى كردند زان پس ، فتح باب

 

نیستشان از آسمان اندر صواب

 

مى نگردد زان تكبّر در جزاء

 

مر گشاده سویشان باب سما

 

همچنان كه مؤ منان را جان و روح

 

سوى علّیّین برند اندر فتوح

 

روح مؤ من تا به هفتم آسمان

 

بعد مردن مى رود شادى كنان

 

مى گشایندش به هر گردون درى

 

باشدش هر دم فتوح دیگرى

 

برخلاف روح عاصى كش كنند

 

راجع از گردون به سجّین پرگزند

 

حضر موت است آن به گفتار حدیث

 

نزد تحقیق ارض اخلاق خبیث

 

راه ندهندش خلایق بى گمان

 

مى برانندش زباب آسمان

 

كاین نه از ارواح علّیّینى است

 

بل منافق سیرت و سجّینى است

 

داخل جنّت نگردند از محل

 

بگذرد از چشم سوزن تا جمل

 

شد محال اعنى كه با اخلاق زشت

 

راه یابند اهل كفر اندر بهشت

 

هم دهیم اینسان جزاى بدنهاد

 

از جهنّم باشد ایشان را مهاد(124)

وجه تشبیه  
خداوند متعال در این آیه بهشت رفتن مستكبران لجوج را تشبیه كرده است به این كه اگر شتر از سوراخ باریك سوزن خیاطى بتواند عبور كند، آنها هم مى توانند وارد بهشت شوند!
وجه شباهت در این تشبیه ((محال و غیرممكن بودن )) است ؛ یعنى همان طور كه امكان ندارد شتر با آن جثّه بزرگش از سوراخ باریك سوزن عبور كند، همچنین ممكن نیست افراد متكبّر مغرور داخل بهشت گردند. زیرا بهشت ((دارالسلام ))و خانه انسانهاى سالم است و آدم متكبّر تاوقتى كه مرض كبرش را معالجه نكند، نمى تواند وارد بهشت شود.
((مولوى )) دراین زمینه مى گوید:

نیست سوزن را سر رشته دو تا

 

چون كه یكتایى در این سوزن درآ

 

رشته را با سوزن آمد ارتباط

 

نیست در خور با جمل سمّ الْخیاط

شیخ عطّار نیز در این باره مى گوید:

شنیدم من كه موشى در بیابان

 

مگر دید اشترى را بى نگهبان

 

مهارش سخت بگرفت و دوان شد

 

كه تا اشتر به آسانى روان شد

 

چو آوردش به سوراخى كه بودش

 

نبودش جاى آن اشتر چه سودش

 

بدو گفت اشتر، اى گم كرده راهت

 

من اینك آمدم كو جایگاهت

 

كجا آیم درون اى تنگ روزن

 

چو من اشتر بدین سوراخ سوزن

 

برو دم دركش اى موش سیه سر

 

كه نتواند گذشت اشتر از این در(125)

 

سه شنبه 16/11/1386 - 10:35
دعا و زیارت
 

11 مَثَل نور و ظلمات


(اءَوَ مَن كَانَ مَیْتًا فَاءَحْیَیْنَهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِى بِهِى فِى النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِى الظُّلُمَتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا كَذَا لِكَ زُیِّنَ لِلْكَفِرِینَ مَاكَانُواْ یَعْمَلُونَ).(111)
((آیا كسى كه مرده بود سپس او را زنده كردیم و نورى برایش قرار دادیم كه با آن در میان مردم راه برود، همانند كسى است كه در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟! این گونه براى كافران ، اعمال (زشتى ) كه انجام مى دادند، تزیین شده (و زیبا جلوه كرده )است )).

آن كه باشد مرده آیا در ضلال

 

یا به كفر و جهل و نقصان و وبال

 

زنده پس كردیم او را در ظهور

 

از ره اسلام و علم و عقل و نور

 

نورى از برهان بر او دادیم نیز

 

تا دهد مر حقّ و باطل را تمیز

 

مى رود با آن میان مردمان

 

بر طریق راست بر امن و امان

 

همچو آن كو مانده بر ظلمات جهل

 

هم برون آینده زان نبود به سهل

 

آن چنان كایمان به قلب مؤ منان

 

یافت زینت بى توهّم بى گمان

 

كافران را همچنین آراسته

 

گشت در دل آنچه نفس آن خواسته (112)

وجه تشبیه  
خداوند متعال در این آیه انسان مؤ من را به آدم زنده اى تشبیه كرده است كه در پرتو نور ایمان در میان مردم ، راه مى رود و شخص كافر را به مرده اى تشبیه نموده كه در امواج ظلمتها و تاریكیها فرو رفته و هرگز از آن خارج نمى گردد.
در قرآن مجید كراراً ((مرگ )) و ((حیات )) به معناى كفر و ایمان آمده كه مقصود مرگ و حیات معنوى است و این تعبیر به خوبى نشان مى دهد كه ((ایمان )) یك عقیده خشك و خالى یا الفاظى تشریفاتى نیست ، بلكه به منزله روحى است كه در كالبد بى جان افراد دمیده مى شود و در تمام وجود آنها اثر مى گذارد. ایمان به خدا، بینش و درك تازه اى به انسان مى بخشد، روشن بینى خاصّى به او مى دهد، افق دید او را از زندگى محدود مادى و چهار دیوار عالم ماده فراتر برده و در عالمى فوق العاده وسیع سیر مى دهد.
ایمان ، آدمى را به خود سازى دعوت مى كند و پرده هاى خود خواهى و خود بینى و تعصّب و لجاجت و هوا و هوس را كه همه ظلمت زاست ، از مقابل چشم جان او كنار مى زند و حقایقى را مى بیند كه هرگز قبل از آن قادر به درك آنها نبود. مؤ من در پرتو این نور مى تواند راه زندگى خود را در میان مردم پیدا كند و از بسیارى اشتباهات كه دیگران به خاطر آز و طمع و ... گرفتار آن مى شوند، مصون و محفوظ بماند. این كه در روایات اسلامى آمده : ((المُؤ مِنُ یَنْظُرُ بِنُورِاللّه؛ انسان با ایمان با نور خدا نگاه مى كند)). اشاره به همین حقیقت است .
مفسّران نوشته اند آیه بالا در شاءن ((حمزه ))، عموى شجاع پیامبرصلّى اللّه علیه و آله و سلّم و ((ابوجهل )) نازل شده است . روزى ابوجهل به پیامبرصلّى اللّه علیه و آله و سلّم توهین كرد و حمزه طبق معمول در آن روز براى شكار به بیابان رفته بود، هنگامى كه از صحرا بر گشت ، از جریان باخبر شد و سخت برآشفت و یك سر به سراغ ابوجهل رفت و چنان بر سر یا بینى او كوفت كه خون از بینى اش ‍ جارى شد. سپس به حضور پیامبرصلّى اللّه علیه و آله و سلّم آمد و اسلام را پذیرفت و از آن روز رسماً به عنوان یك افسر رشیداسلام تاواپسین دم عمر، از این آیین آسمانى دفاع مى كرد.(114)
بنا بر این مراد از (مَنْ كان مَیْتاً) حمزه است كه به نور اسلام زنده شد و منظور از (كَمَنْ مَثَلُهُ فِى الظُّلُماتِ) ابوجهل است كه در دام تاریكیهاى كفر وجهالت باقى مانده بود.
از امام سجّادعلیه السّلام روایت شده كه فرمود:
((لَمْ یَدْخُلِ الْجَنَّةَ حَمِیَّةٌ غَیْرَ حَمِیَّةِ حَمْزَةِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ ذلِكَ حینَ اءَسْلَمَ غَضَباً للنَّبِىِّصلّى اللّه علیه و آله و سلّم فى حَدیثِ السَّلا الَّذى اُلْقىَ عَلَى النَّبِىِّ(115)؛ هر فردى كه داراى حمیّت و تعصّب قومى باشد، به بهشت نخواهد رفت ، جز حمیّت حمزه فرزند عبد المطّلب كه به خاطر حمایت از برادر زاده اش ، پیامبر در قضیه شكمبه انداختن بر سر آن حضرت ، غضبناك شد و مسلمان شد)).
از بعضى روایات نیز استفاده مى شود كه آیه فوق در مورد ایمان آوردن ((عمار یاسر)) و اصرار ((ابوجهل )) بر كفر نازل گردیده است . به هر حال این آیه همانند آیات دیگر قرآن اختصاص به مورد نزول خود ندارد و داراى مفهوم وسیعى است كه در مورد هر مؤ من راستین و هر بى ایمان لجوج صادق است .
نكته ها:  
1 كشش و جذبه الهى  
از جمله (فاءَحْیَیْناهُ)، (ما او را زنده كردیم ) استفاده مى شود كه ، ایمان ، گرچه باید با كوشش از ناحیه خود انسان صورت گیرد، امّا تا كششى از ناحیه خدا نباشد، این كوششها به جایى نمى رسد.
به قول علاّمه طباطبائى قدّس سرّه :

تو مپندار كه مجنون سر خود مجنون گشت

 

از سَمَك تا به سُهایش كشش لیلى برد(116)

2 مرده هاى متحرّك  
آیه شریفه در مورد كافران لجوج مى فرماید: (كَمَن مَّثَلُهُ فِى الظُّلُمَتِ)؛ ((همانند كسى كه مثل او در ظلمات است ))، نگفت : (كَمَن فِى الظُّلُمَتِ)؛ ((همانند كسى كه در ظلمتهاست )).
بعضى گفته اند: هدف از این تعبیر این است كه چنین افراد به قدرى در تاریكى و بدبختى فرو رفته اند كه وضع آنها ضرب المثل شده است كه همه افراد فهمیده از آن آگاهند.
ولى عدّه اى از مفسران مى گویند: ((ممكن است این تعبیر اشاره به معناى لطیف ترى باشد و آن اینكه : از هستى و وجود این گونه افراد در حقیقت چیزى جز یك شبح ، یك قالب ، یك مثال و مجسّمه باقى نمانده است ؛ هیكلى دارند بى روح و مغز و فكرى از كار افتاده )).(117)
از رسول اكرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده كه ضمن مواعظى به اصحاب ، فرمودند: ((از همنشینى بامردگان دورى جویید كه قلب شما را مى میرانند. یكى از اصحاب پرسید: اى رسول خدا منظور از همنشینى با مردگان چیست ؟ فرمود: كُلُّ غَنِی مُتْرَفٍ؛ مراد ثروتمندان مغرور و رفاه طلبى است كه ناز پرورده اند (و همواره نق مى زنند).
امام على علیه السّلام در نهج البلاغه نیز افراد بى تفاوت و بى درد را به ((مرده )) تشبیه كرده ، مى فرماید:
((وَمِنْهُمْ تارِكٌ لاِنْكارِ الْمُنْكَرِ بِلِسانِهِ وَقَلْبِهِ وَیَدِهِ فَذلِكَ مَیِّتُ الاَْحْیاءِ؛ افرادى كه در برابر منكرات بى تفاوتند و هیچ گونه حركت زبان و عملى در برابر آن از خود نشان نمى دهند و یا دست كم در دل خود هم احساس ناراحتى نمى كنند، اینها مرده متحركند (كه همچون حیوان یك سر و دو گوش در میان مردم راه مى روند، ولى از روح انسانیّت بهره اى ندارند)).(119)
آن حضرت در جاى دیگر مرگ با عزّت را ((حیات )) و زندگى ذلّت بار را ((مرگ )) نامیده است . آنگاه كه در صفّین لشكریان معاویه پیشى جسته و راه ورود بر آب فرات را بر اصحاب آن حضرت بسته بودند خطاب به سربازان خود فرمود:
((قَدِ اسْتَطْعَمُوكُمُ الْقِتالَ، فَاءَقِرُّوا عَلى مَذَلَّةٍ، وَّتَاءخِیرِ مَحَلَّةٍ، اءَوْرَوُّوا السُّیُوفَ مِنَ الدِّماءِ تَرْوَوْا مِنَ الماَّءِ، فَالْمَوْتُ فِى حَیاتِكُمْ مَقْهُورِینَ، وَالْحَیاةُ فِى مَوْتِكُمْ قاهِرِینَ
((به تحقیق لشگریان معاویه شما را به جنگ فرا مى خوانند و شما دو راه بیشتر ندارید، یا باید تن به ذلّت دهید و تسلیم زورگویى دشمن شوید و یا این كه شمشیرهایتان را از خون آنان سیراب كنید، آنگاه خودتان با عزّت و سربلندى از فرات آب بنوشید، زیرا زندگى ذلّت بار مرگ است و مردن باعزّت زندگى است .
3 زیبا جلوه كردن اعمال  زشت
خداوند متعال در پایان آیه مورد بحث اشاره به علّت سرنوشت شوم كافران نموده ، مى فرماید:
(
كَذَا لِكَ زُیِّنَ لِلْكَفِرِینَ مَاكَانُواْ یَعْمَلُونَ)؛ ((این چنین اعمال كافران در نظرشان جلوه داده شده است )).
آرى ، خاصیّت تكرار یك عمل زشت این است كه به تدریج از قبح و زشتى آن در نظر كاسته مى شود و حتى به جایى مى رسد كه به عنوان یك كار خوب در نظر انسان جلوه مى كند و همچون زنجیرى بر دست و پاى او مى افتد و اجازه خروج از این دام را به او نمى دهد، یك مطالعه ساده در حال تبه كاران این حقیقت را به خوبى روشن مى سازد.
مى گویند: ((یكى از سران آمریكا در پاسخ این سؤ ال كه چرا دستور داده است دو شهر بزرگ ژاپن (هیروشیما و ناكازاكى ) را بمباران اتمى كنند و حدود 200 هزار نفر كودك و پیر و جوان را نابود سازند؟ گفته بود: ما به خاطر صلح این دستور را داده ایم ! كه اگر این كار را نمى كردیم جنگ طولانى تر مى شد و مى بایست بیش از این مى كشتیم !)).(121)

سه شنبه 16/11/1386 - 10:35
دعا و زیارت
 

10 مَثَل باد سموم و كشتزار


(مَثَلُ مَایُنفِقُونَ فِى هَذِهِى ا لْحَیَوةِ الدُّنْیَا كَمَثَلِ رِیحٍ فِیهَا صِرُّ اءَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوَّاْ اءَنفُسَهُمْ فَاءَهْلَكَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَكِنْ اءَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).(105)
((آنچه آنها (مشركان و كافران ) در این زندگى پست دنیوى انفاق مى كنند همانند باد سوزانى است كه به زراعت مردمى كه بر خود ستم كرده بوزد و آن را نابود سازد، خدا به آنها ستم نكرده بلكه آنان بر خود ستم مى كنند)).

هست انفاق خسیسان در امل

 

همچو بادى سرد بركشت عمل

 

مى كنند انفاق بر ضد رسول

 

كى شود انفاق غدّاران قبول

 

در حیات دنیوى انفاقشان

 

زشت و نابود است چون اخلاقشان

 

یا چو بادى كان زند بر كشتها

 

سوزد و از كف رود سر رشته ها

 

كشتهاى ظالمان گردد تباه

 

از سموم گرم یا سرد و سیاه

 

وركه انفاقى بود از عدل و دین

 

كشتها را شد چو باد فرودین

 

حق نكرده هیچ بر ایشان ستم

 

بل ستم بر نفس خود كردند هم (106)

وجه تشبیه  
خداوند متعال در این آیه انفاق و بخششهاى مشركان و كافران و یا ریاكاران را به باد سمومى تشبیه كرده است كه بر كشت و زرع افراد ستمكار بوزد و آن را خشك كند. همان گونه كه اگر باد سموم به زراعتى برخورد كند، آن را خشك و نابود مى سازد، انفاق افراد بى ایمان و آلوده نیز چون از كفر و شرك و یا خودنمایى سرچشمه مى گیرد، همچون باد سوزان و خشك كننده اى است كه اعمال آنان را ضایع و باطل مى سازد ((صرّ)) و ((اصرار)) از یك ریشه اند و به معناى بستن چیزى تواءم با شدّت مى باشد و در اینجا به معناى شدّتى است كه در باد باشد.
جمله (حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوَّاْ اءَنفُسَهُمْ) اشاره به این است كه زراعت كنندگان در انتخاب زمان و مكان زراعت ، دقت لازم را به عمل نیاورده و بذر خود را یا در سرزمینى پاشیده اند كه در معرض چنین طوفانهایى بوده است ، یا از نظر زمان وقتى را انتخاب كرده اند كه فصل وزش باد سموم بوده است و به این ترتیب بر خود ستم كرده اند.
افراد بى ایمان نیز در انتخاب زمان و محل انفاق به خود ستم مى كنند و سرمایه هاى خود را بى مورد بر باد مى دهند.
بنا بر این تشبیه فوق در حقیقت در میان دو چیز است : یكى تشبیه انفاق به ((زراعت بى موقع و در غیر محل مناسب )) و دیگرى تشبیه انگیزه هاى انفاق به ((بادهاى سرد و سوزان )).
بعضى دیگر گفته اند: مراد از (حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوَّاْ اءَنفُسَهُمْ) این مى باشد كه حقّ خدا را از زراعت خود ادا نكرده اند و خداوند زراعت آنان را نابود ساخته است .
به هر صورت وجه شباهت در این تشبیه ((ضایع شدن و هدر رفتن زحمت )) است .
در این كه منظور از انفاق كافران چیست ، جمعى از مفسّران گفته اند: مراد مخارج و هزینه هایى است كه آنها در جهت تضعیف دین اسلام صرف مى كرده و به وسیله آن دشمنان را بر ضدّ پیامبر اسلام تحریك مى نموده اند. بعضى دیگر گفته اند: مقصود اموالى است كه یهودیان به دانشمندان خود مى دادند كه آیات كتب آسمانى را تحریف كنند. عدّه اى دیگر از مفسران معتقدند: آیه معناى وسیعى دارد كه موارد یاد شده و غیر اینها را نیز شامل مى شود.
صاحب تفسیر ((كشف الاسرار)) در ذیل آیه مورد بحث مى گوید: ((هرچه هزینه كنند جهانیان در كار دنیا، و هرچه به دست آرند از عشق دنیا، مثل آن چون باد است ، گیرنده باد در دست چه دارد؟ جوینده دنیا همان دارد! دردا و دریغا...)).(107)

معناى واژه حرث  
واژه ((حرث )) به معناى پاشیدن ((بذر)) در زمین و مهیّا ساختن آن براى زراعت هست و در قرآن مجید هم به این معنا زیاد آمده است .
در بعضى از آیات شریف قرآن ، اعمال انسانها به ((حرث )) تشبیه شده است از جمله مى فرماید:
(
مَن كَانَ یُرِیدُ حَرْثَ ا لاَْخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِى حَرْثِهِى وَمَن كَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِى مِنْهَا وَمَالَهُ فِى ا لاَْخِرَةِ مِن نَّصِیبٍ).(108)
((هر كس خواهان زراعت آخرت باشد، بر محصولش مى افزاییم و كسى كه فقط كشت دنیا را مى طلبد، كمى از آن به او مى دهیم ، اما در آخرت هیچ بهره اى نخواهد داشت )).
خداوند متعال در این آیه ، انسانها را به زارعى تشبیه كرده است كه مزرعه آن دنیا و اعمال آنان بذرهاى این زراعت مى باشد كه محصول آن در قیامت و جهان دیگر چیده مى شود. از این روست كه گفته اند:
((الدنیامزرعة الاخرة ؛(109) دنیا مزرعه آخرت است )).
بنا بر این افكار و گفتار و كردار انسانها در این جهان همانند بذرى است كه در كشتزار دنیا پاشیده مى شود و نتیجه و ثمره اش در جهان دیگر برداشت مى گردد؛ اگر بذر نیكى باشد، نتیجه اش زندگى و سعادت جاوید است و چنانچه خداى نكرده بذر بدى باشد، ثمره اش عذاب الهى مى باشد.
از رسول اكرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده كه فرمود:
((... وهَل یَكُبّ النّاسَ عَلى مَناخِرِهِمْ إِلاّ حَصائِدَ اءَلْسِنَتِهِمْ(110)؛ آیا مردم را چیزى جز محصولات درو شده زبانشان ، به رو (در آتش ) مى افكند؟)).

سه شنبه 16/11/1386 - 10:34
دعا و زیارت
 

9 مَثَل آفرینش عیسى و آدم علیهما السّلام


(إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِندَ اللَّهِ كَمَثَلِ ءَادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُن فَیَكُونُ ا لْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلاَتَكُن مِّنَ ا لْمُمْتَرِینَ).(103)
((مثل (آفرینش ) عیسى در نزد خدا، همچون مثل آدم است كه او را از خاك آفرید، و سپس به او فرمود: موجود باش ! او هم فوراً موجود شد. (بنا بر این ولادت مسیح بدون پدر، هرگز دلیل بر الوهیّت او نیست ). اینها حقیقتى است از جانب پروردگار تو؛ بنا بر این ، از تردید كنندگان مباش !)).

هست عیسى همچو آدم در مثال كز

 

ترابى كرد خلقش ذوالجلال

 

گفت او را باش پس شد همچنان

 

این نباشد زان عجب تر در نشان ...

 

بى پدر بى مادر آمد در وجود

 

زان عجبتر نیست عیسى در شهود

 

راستى مى باشد از پروردگار

 

پس مباش از ممترین او را به كار

 

هر یك از افعالش ارباشى به هوش

 

اعجب است از دیگرى بى روى پوش

 

خلقت عیسى و آدم در شمار

 

بود یك فعل از هزار و صد هزار

 

زین عجایب تر بسى در خلقت است

 

گر كه عقلى بى زعیب و علّت است

 

چشم تو بر هم نهى احمق شوى

 

غافل از آن قدرت مطلق شوى

 

شك نمایى در مسیح حقّ نظر

 

كوچسان آمد به دنیا بى پدر(104)

وجه تشبیه
مسیحیان ولادت غیر عادى ((حضرت مسیح )) را دلیل بر الوهیّت وى دانسته اند ولى خداوند با ذكر مثالى ساده و روان در پاسخ آنان فرمود: ولادت عیسى از جهت غیر طبیعى بودن ، در نزد خدا همانند ولادت آدم ابوالبشر است كه او را بدون پدر و مادر از خاك آفرید؛ قصّه ((آفرینش آدم )) از ((خلقت مسیح )) شگفت انگیزتر است . زیرا آدم بدون پدر و مادر آفریده شده ، در صورتى كه عیسى بدون پدر از مادر متولّد شد، چگونه است كه شما نسبت به آدم معتقدید كه بنده و مخلوق خداست ، ولى عیسى را خدا یا فرزند خدا مى دانید!
به هر صورت وجه شباهت در این تشبیه ((آفرینش غیر عادى )) است كه خداوند ((آدم )) و ((مسیح )) را از طریق غیر طبیعى و خارق العاده آفریده است .
این مثل و تشبیه پاسخ دندان شكنى است به مسیحیان كه ولادت غیر عادى عیسى را دلیل بر الوهیّت وى پنداشته اند.

سه شنبه 16/11/1386 - 10:33
دعا و زیارت
 

8 مَثَل گردباد آتشبار


(اءَیَوَدُّ اءَحَدُكُمْ اءَن تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِّن نَّخِیلٍ وَاءَعْنَابٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاَْنْهَرُ لَهُ فِیهَا مِن كُلِّ الثَّمَرَا تِ وَاءَصَابَهُ ا لْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّیَّةٌ ضُعَفَآءُ فَاءَصَابَهَآ إِعْصَارٌ فِیهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذَا لِكَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الاَْیَتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ).(88)
((آیا كسى از شما دوست دارد كه باغى از درختان خرما و انگور داشته باشد كه از زیر درختان آن ، نهرها در جریان باشند و براى او در آن (باغ ) از هر گونه میوه اى وجود داشته باشد درحالى كه به سن پیرى رسیده و فرزندانى (كوچك و) ضعیف دارد (در این هنگام ) گردبادى (كوبنده ) كه در آن آتش (سوزانى ) است به آن برخورد كند و شعله ور گردد و بسوزد! (این گونه است حال كسانى كه انفاقهاى خود را با ریا و منّت و آزار باطل مى كنند) این چنین خداوند آیات خود را براى شما آشكار مى سازد؛ شاید بیندیشید (و با اندیشه ، راه حق را بیابید) )).

دوست دارد شخصى آیا از شما

 

كش بود بستان پر برگ و نوا؟

 

آبها جارى در آن وز هر قبیل

 

باشد اثمارش زاعناب و نخیل

 

پس رسد پیرى بر او و اطفال خُرد

 

باشد او را پس رسد صافش به دُرد

 

باد پر آتش وزد بر جنّتش

 

جمله سوزد روضه پرنعمتش

 

بر شما آرد حقّ این سان آیتى

 

تا كنید اندر معانى فكرتى

 

هست بستان آن عملها در قیاس

 

طفلها اعضا و اركان و حواس

 

باد آتش بارت آن عجب و ریا

 

كه كند یكجا عملها را هَبا

 

قلب را سازد سیاه و منقلب

 

روح ماند بى نوا و مضطرب

 

بسته گردد راه قوت او را به دل

 

ماند از اطفال خُردش منفعل

 

هیچ نیكوتر نباشد زین مثل

 

كاورد بر خلق ذات لَمْ یَزَل

 

گر تو را بر نفس خود باشد نظر

 

این مَثَل كافیست اندر خیر و شرّ

 

كن عمل را پاك از شوب ریا

 

تا بود مقبول درگاه خدا(89)

وجه تشبیه  
در این آیه حال كسانى كه عمل نیكى انجام مى دهند و سپس با ((ریا كارى )) و منّت و اذیّت و آزار، آن را از بین مى برند، به حال كسى تشبیه شده كه با زحمت فراوان باغى احداث كرده كه سبز و خرّم است و درختان گوناگون ، از قبیل درخت خرما و انگور در آن وجود دارد و همواره آب از پاى درختان آن مى گذرد و نیاز به آبیارى ندارد، در حالى كه خود پیر و سالخورده شده و فرزندان ناتوان و ضعیفى اطراف او را گرفته اند و تنها راه تاءمین زندگى آنان همین باغ است ، و اگر این باغ از بین برود، نه او و نه فرزندان او، هیچ كدام قدرت و توانایى بر احداث آن ندارند، ناگهان گرد باد سوزان و آتش بارى بر آن مى وزد و به طور كلّى آن را مى سوزاندو از بین مى برد، در این هنگام این شخص ‍ سالخورده كه قواى جوانى را از دست داده و نمى تواند از راه دیگرى تاءمین زندگى كند و فرزندان او هم ضعیف و ناتوان هستند، چه حالى پیدا مى كند؟ و چه حسرت و اندوه مرگبارى به او دست مى دهد؟ همچنین است حال افراد ریا كار و منّت گذار كه در دنیا، عمرشان را در مسیر غیر خدا تلف مى كنند و كارهاى خیرشان همه خود نمایى و ریاكارى است و روز قیامت كه روز نیازمندى و احتیاج شدید به ثمره كارشان است ، به كلّى نتیجه كار و تلاش آنها از میان مى رود و (هَباءً مَنْثُورا) مى شود و جز حسرت و اندوه چیزى براى آنان باقى نمى ماند بنابر این وجه تشبیه در آیه مورد بحث ((نابود شدن محصول كار)) و در نتیجه باقى ماندن در ((حسرت و ندامت )) است . چنانكه قرآن كریم در جاى دیگر مى فرماید:(...كَذَا لِكَ یُرِیهِمُ اللَّهُ اءَعْمَلَهُمْ حَسَرَا تٍ عَلَیْهِمْ ...)(90)؛ (( (آرى ،) خداوند این چنین اعمالشان را به صورت حسرت زایى به آنان نشان مى دهد)).
از آیه فوق به دست مى آید كه انسانهاى ریاكار از یك سو اعمال ریایى خود را مى بینند كه نابود شده و هیچ پاداشى ندارند، و از سوى دیگر اعمال دیگران را كه خالص براى خدا انجام داده اند، مشاهده مى كنند كه خداوند پاداش عظیمى به صاحبان آن مى دهد، حسرت و اندوهشان زیاد مى شود كه چرا عمرشان را بیهوده در راه غیر خدا صرف كرده اند. پشیمانى هم در آنجا سودى ندارد، چرا كه راه بازگشت و جبران گذشته بسته است .
از آنجا كه سرچشمه همه بدبختیها، مخصوصاً كارهاى ابلهانه ، مانند منّت گذاردن و آزار رساندن ، به كار نینداختن اندیشه است ، خداوند در پایان آیه مردم را به تفكّر و اندیشه دعوت كرده ، مى فرماید: ((این چنین خداوند آیات را براى شما توضیح مى دهد شاید بیندیشید)).
علاّمه طباطبایى رحمه اللّه مى فرماید: ((منشاء این گونه رفتارهایى كه اعمال آدمى را باطل مى سازد، بیماریهاى اخلاقى از قبیل ((مال پرستى ))، ((جاه دوستى ))، ((تكبر))، ((عجب ))، ((خودپسندى ))، ((بخل شدید)) و ... مى باشد.
این بیماریهاى روحى و امراض قلبى است كه نمى گذارد آدمى مالك نفس خود باشد و در باره نفع و ضرر واقعى خویش بیندیشد و مجال تفكر صحیح را از انسان مى گیرد و اگر نبود این گونه بیماریها، مجال تفكر پیدا مى كرد و هرگز دچار چنین اشتباه و خسارت جبران ناپذیرى نمى شد)).(91)
نكته ها:  
1 تاءثیر اعمال نیك در نسلها 
((از جمله (وَاَصابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِیَّةٌ ضُعَفاءُ)(92)؛ ((صاحب آن باغ پیر و سالخورده باشد و فرزندانى كوچك و ناتوان داشته باشد)) چنین استفاده مى شود كه انفاق و بخشش در راه خدا و كمك به نیازمندان همچون باغ خرمى است كه هم خود انسان از ثمرات آن بهره مند مى شود و هم فرزندان او، درحالى كه ریاكارى و منّت و آزار، هم سبب محرومیّت خود او مى شود و هم نسلهاى آینده كه باید از ثمرات و بركات اعمال نیك او بهره مند گردند، محروم خواهند شد، و این خود دلیل بر آن است كه نسلهاى آینده در نتایج اعمال نیك نسلهاى گذشته سهیم هستند، از نظر اجتماعى نیز چنین است ، زیرا محبوبیت و اعتمادى كه پدران بر اثر كار نیك در افكار عمومى پیدا مى كنند، سرمایه بزرگى براى فرزندان آنها خواهد بود)).(93)
2 معناى اِعْصار 
((اعصار)) در لغت به معناى ((گردباد)) است كه به هنگام وزش باد از دو سوى مخالف تشكیل مى گردد و به شكل عمودى است كه یك سر آن به زمین چسبیده و سر دیگر آن در آسمان مى باشد.
((جمله (اِعْصارٌ فیهِ نْارٌ) یعنى گردبادى كه در آن آتشى باشد، ممكن است اشاره به گردبادهاى ناشى از بادهاى ((سموم )) و سوزان و خشك كننده باشد و یا گردبادى كه از روى خرمن آتشى بگذرد، و طبق معمول كه گردباد هرچه را بر سر راه خود بیابد، با خود همراه مى برد آن را از زمین برداشته و به نقطه دیگر بپاشد، و ممكن است اشاره به گردبادى باشد كه به همراه صاعقه به نقطه اى اصابت كند و همه چیز را تبدیل به خاكستر نماید و در هر حال اشاره به نابودى سریع و مطلق است )).(94)
3 اهمّیت تفكّر در قرآن  
قرآن مجید در حدود ((پنجاه )) مورد در باره تفكّر و اهمیّت آن و نكوهش ‍ اندیشه نكردن تاءكید كرده است .
موارد تفكّر و دایره آن بسیار وسیع است ؛ تفكّر در نظام آفرینش ، در بعثت پیامبران ، در معاد و زندگى پس از مرگ در تاریخ و سرگذشتهاى بشر، در آفرینش ‍ انسان ، در این كه از كجا آمده و آمدنش بهر چه بوده ؟ به كجا مى رود و مسؤ ولیتش چیست ؟ و ... .
از امام صادق علیه السّلام روایت شده است كه فرمود:
((اءَفْضَلُ الْعِبادَةِ إِدْمانُ التَّفَكُّر فِى اللّهِ وَ فِى قُدْرَتِهِ(95)؛ برترین عبادتها، تفكّر درباره خدا و قدرت اوست )).
در روایت دیگر از آن حضرت وارد شده كه فرمود:
((كانَ اءَكْثَرُ عِبادَةِ اءَبى ذَرٍ رحمة اللّه علیه خِصْلتین التَّفَكُّرُ وَ الاِْعتِبار(96)؛ بیشترین عبادت ابوذررحمه اللّه تفكر و عبرت گرفتن بود)).
از امام رضاعلیه السّلام روایت شده كه مى فرماید:
((لَیْسَ الْعِبادَةُ كَثْرَةَ الصَّلاةِ وَالصَّوْمِ، إِنَّماالْعِبادَةُ التَّفَكُّرُ فى اءَمْرِاللّهِ عَزَّوَجَلَّ(97)؛ عبادت به زیاد نماز خواندن و روزه گرفتن نیست عبادت واقعى تفكّر در كار خداوند متعال و اسرار جهان آفرینش است )).
در روایت است كه :
((عن الحسن الصیقل قال : ساءلت اباعبداللّه علیه السّلام عمّا یروی النّاس اءنّ تفكُّرَ ساعةٍ خَیْرٌ مِنْ قیامِ لیلةٍ، قُلت : كیفَ یَتَفَكَّر؟ قال : یَمرُّ بالْخَربَةِ اءو بالدّارِ فَیَقولُ: اءین ساكنوكَ، اءین بانوكَ، ما [با] لكَ لا تَتَكَلَّمین .(98)؛ ((حسن صقیل )) گفت : از امام صادق علیه السّلام پرسیدم : منظور از روایتى كه مى گوید: ((یك ساعت تفكر، از یك شب عبادت بهتر است )) چیست ؟ و چگونه باید تفكّر كرد؟
امام در پاسخ فرمود: هنگامى كه از كنار ویرانه ، یا خانه مخروبه اى (كه از ساكنان خالى شده ) مى گذرد، خطاب به آن بگوید: ساكنان تو كجا رفتند؟
بنیانگذارانت چه شدند؟ چرا سخن نمى گویى ؟)).
از رسول خداصلّى اللّه علیه و آله و سلّم نقل شده كه فرمود:
((فِكْرُ ساعَةٍ خَیرٌ مِنْ عِبادَةِ سَنَةٍ؛(99) یك ساعت فكر كردن از یك سال عبادت بهتر است )).
و در حدیثى دیگر فرمود:
((فِكرَةُ ساعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبادَةِ سِتِّینَ سَنَةٍ(100)؛ ساعتى اندیشیدن ، بهتر از شصت سال عبادت كردن است )).
اختلاف تعابیر به خاطر تفاوت مراتب تفكّر و اندیشه است ، یعنى تفكر نسبت به افراد و موارد آن متفاوت است ؛ بعضى از تفكّرها، یك ساعتش بهتر از یك شب عبادت و بعضى بالاتر از یك سال عبادت و بعضى دیگر برتر از ((هفتاد)) سال عبادت است . بلكه بعضى از لحظه هاى تفكّر از هفتصد سال عبادت هم بالاتر است ، مانند لحظه تفكر حرّبن یزید ریاحى سلام اللّه علیه روز عاشورا در كربلا.
((حرّ)) اگر هزار سال هم عمر مى كرد و همواره به عبادت خدا مشغول مى بود، هرگز به درجه و مقامى كه بایك لحظه تفكّر صحیح نائل گشت ، نمى رسید.
امام خمینى قدّس سرّه مى فرمود:
((این وصیّت نامه هایى كه این عزیزان [رزمندگان اسلام ] مى نویسند، مطالعه كنید. پنجاه سال عبادت كردید و خدا قبول كند، یك روز هم یكى از این وصیّتنامه ها را بگیرید و مطالعه كنید و تفكّر كنید))(101) بنا بر این تفكّر و اندیشه مایه تنبّه و بیدارى و عبرت و بصیرت است . البته نه هر تفكّرى ، اندیشه اى كه در آن عمق نگرى و حقیقت گرایى باشد، نه سطحى نگرى و ظاهر بینى و تواءم با دنیا پرستى و ریاست طلبى ، مانند تفكّر ((عمر سعد)) كه از سر شب تا صبح فكر كرد، بعد به این نتیجه رسید كه :
((آدم عاقل نقد را با نسیه معاوضه نمى كند!)) دنیا و ریاست ملك ((رى )) نقد است و بهشت و دوزخ نسیه . لذا آماده جنگ با امام حسین علیه السّلام شد. قرآن كریم به این گونه متفكّران نفرین مى كند؛ (إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ # فَقُتِلَ كَیْفَ قَدَّرَ)؛(102) ((او (براى مبارزه با قرآن ) اندیشه كرد و مطلب را آماده ساخت . مرگ بر او باد! چگونه (براى مبارزه با حق ) مطلب را آماده كرد)).

سه شنبه 16/11/1386 - 10:32
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته