• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2747
تعداد نظرات : 413
زمان آخرین مطلب : 4344روز قبل
دعا و زیارت
(نرفع درجات من نشاء و فوق كل ذى علم علیم ) - خداوند در این جمله بر یوسف منت مى گذارد كه او را بر برادرانش رفعت داد، و این جمله ، جمله گذشته (كذلك كدنا لیوسف ) را كه آن نیز در مقام امتنان بر یوسف بود بیان مى كند، و در عین حال این نكته را خاطرنشان مى سازد كه علم از امورى است كه در یك حد معین متوقف نمى شود، و خلاصه انتها ندارد، بلكه فوق هر صاحب علمى كه فرض شود كسانى هستند كه از او عالم ترند.
در اینجا باید دانست كه ظاهر جمله
(ذى علم ) اینست كه مقصود از آن علمى است كه عارض بر عالم مى شود و زاید بر ذات او است ، براى اینكه كلمه (ذى )
دلالت بر مصاحبت و مقارنت دارد، نه علم خداى تعالى كه صفت ذات و عین ذات اوست ، زیرا علم خداوند غیر محدود است ، آنچنان كه وجودش غیر محدود است ، و علم او از حیطه اطلاقات كلامى خارج است .
علاوه بر این جمله
(و فوق كل ذى علم علیم )
وقتى صادق است كه بتوان فرض فوقیت كرد، و خداى سبحان علیمى است كه فوق و تحت و وراء براى وجودش نیست ، و ذاتش حد و نهایت ندارد.
البته احتمال هم دارد كه جمله مذكور اشاره به این باشد كه خداى تعالى فوق هر صاحب علمى است ، و مراد از علیم را خداى سبحان بگیریم ، و در جواب اینكه پس چرا علیم را نكره و بدون الف و لام آورد بگوییم : براى این بود كه از باب تعظیم زبان را از تعریف او نگهدارد.
چهارشنبه 3/4/1388 - 1:39
دعا و زیارت
 جمله (ما كان لیاخذ اخاه فى دین الملك الا ان یشاء اللّه ) بیان علتى است كه باعث این كید شد، و آن این است كه یوسف مى خواست برادر خود را از مراجعت به كنعان بازداشته نزد خود نگهدارد، و این كار را در دین و سنتى كه در كشور مصر حكمفرما بود نمى توانست بكند، و هیچ راهى بدان نداشت ، زیرا در قانون مصریان حكم سارق این نبود كه برده صاحب مال شود، بهمین جهت یوسف به امر خدا این نقشه را علیه برادران ریخت كه پیمانه را در خرجین بنیامین بگذارد، آنگاه اعلام كند كه شما سارقید، ایشان انكار كنند و او بگوید حال اگر در خرجین یكى از شما بود كیفرش چه خواهد بود؟ ایشان هم بگویند: كیفر سارق در دین ما این است كه برده صاحب مال شود، یوسف هم ایشان را با اعتقاد و قانون دینى خودشان مواخذه نماید.
و بنابراین صحیح است بگوییم یوسف نمى توانست در دین ملك و كیش مصریان برادر خود را بازداشت كند، مگر در حالى كه خدا بخواهد، و آن حال عبارتست از اینكه آنها با جزایى كه براى خود تعیین كنند مجازات شوند.
از همینجا روشن مى شود كه استثناء در آیه مفید این نكته است كه در دین مصریان مجرم را به قانون جزائى خودشان در صورتى كه جرم دشوار باشد و او هم بدان تن دردهد مؤ اخذه مى كردند، و این قسم مجازات در بسیارى از سنتهاى قومى و سیاست ملوك قدیم متداول بود.
چهارشنبه 3/4/1388 - 1:38
دعا و زیارت

با سلام تفسیر کامل المیزان قرآن مجید رو اگر خدا توفیق بده

تصمیم گرفتم توی مطالب تبیان جا بدم که تا کنون حدود دو جلد آن ثبت شده .....تا که خدا کند یاری...

 

 

سه شنبه 2/4/1388 - 1:3
دعا و زیارت
فبدا باوعیتهم قبل وعاء اخیه ثم استخرجها من وعاء اخیه


حرف (فاء) كه بر سر جمله آمده مى فهماند كه جمله فرع بر مطالب قبل است ، و معنایش این است كه : پس آنگاه شروع كرد به تفتیش و بازجویى تا در صورت یافتن پیمانه بر اساس همان حكم ، عمل كند، لذا اول بار و بنه و ظرفهاى سایر برادران را جستجو نمود، زیرا اگر در همان بار اول مستقیما بار و خرجینهاى بنیامین را جستجو مى كرد. برادران مى فهمیدند كه نقشه اى در كار بوده ، در نتیجه براى اینكه رد گم كند اول بخرجینهاى سایر برادران پرداخت ، و در آخر پیمانه را از خرجین بنیامین بیرون آورد، و كیفر بر او مستقر گردید.


كذلك كدنا لیوسف ما كان لیاخذ اخاه فى دین الملك الا ان یشاء اللّه ...


كلمه (كذلك ) اشاره است به نقشه اى كه یوسف براى گرفتن و نگهداشتن برادر خود بكار برد، و اگر آنرا كید نامید براى این بود كه برادران از آن نقشه سر در نیاورند و اگر مى فهمیدند بهیچ وجه به دادن برادر خود بنیامین رضایت نمى دادند، و این خود كید است ، چیزى كه هست این كید به الهام خداى سبحان و یا وحى او بوده كه از چه راه برادر خود را باز داشت نماید و نگهدارد و بهمین جهت خداى تعالى این نقشه را، هم كید نامیده و هم به خود نسبت داده و فرمود: (كذلك كدنا لیوسف ).
و چنین نیست كه هر كیدى را نتوان به خداوند نسبت داد، آرى او از كیدى منزه است كه ظلم باشد، و همچنین مكر و اضلال و استدراج و امثال آن را نیز در صورتى كه ظلم شمرده نشوند مى توان به خداوند نسبت داد
سه شنبه 2/4/1388 - 1:0
دعا و زیارت
قالوا جزاؤ ه من وجد فى رحله فهو جزاؤ ه كذلك نجزى الظالمین


مقصودشان از این پاسخ این است كه كیفر سارق و یا كیفر دزدى ، خود سارق است ، به این معنا كه اگر كسى مالى را بدزدد خود دزد برده صاحب مال مى شود، و از جمله (ما ستمگران را اینچنین كیفر مى دهیم ) برمى آید كه حكم این مساءله در سنت یعقوب (علیه السّلام ) چنین بوده .
و اگر از صیغه جمع به مفرد عدول نموده و فرمود: (كیفرش خود اوست ) براى این بوده كه بفهماند در سرقت تنها خود سارق را باید كیفر داد، نه او و رفقایش را، پس در میان یازده نفر اگر فردى سارق تشخیص داده شد تنها همو را باید كیفر داد، بدون اینكه دیگران مورد مؤ اخذه قرار گیرند، و یا بار و بنه شان توقیف شود، آنگاه در چنین صورتى صاحب مال حق دارد كه سارق را ملك خود قرار داده و هر عملى بخواهد با او انجام دهد
سه شنبه 2/4/1388 - 0:59
دعا و زیارت
كلمه (صواع ) به ضمه صاد - به معناى سقایه و ظرف آبخورى است ، بعضى هم گفته اند: صواع همان صاع است ، كه به معناى پیمانه ایست كه با آن اجناس را كیل مى كردند، و صواع پادشاه مصر در آن روز ظرفى بوده كه هم در آن آب مى خوردند، و هم به آن اجناس را پیمانه مى كردند، و بهمین جهت است كه در قرآن كریم یكجا از آن تعبیر (به سقایت ) مى كند، و در جاى دیگر بنام (صواع ) مى خواند، و این كلمه از كلماتى است كه هم معامله مذكر با آن مى كنند و هم مونث ، و لذا یكجا ضمیر مذكر به آن برگردانیده و فرموده : (و لمن جاء به )، و در جاى دیگر ضمیر مونث برگردانیده و فرموده : (ثم استخرجها).
كلمه (حمل ) به معناى هر بارى است كه حامل ، آنرا حمل كند، و راغب گفته : اثقالى كه در ظاهر حمل مى شود مانند بارهایى كه بدوش گرفته مى شود بنام (حمل ) - به كسره حاء - خوانده مى شود، و بارهایى كه در باطن حمل مى شود مانند جنین در باطن مادر و آب در شكم ابر، و میوه كه در درون درخت است ، (حمل )
- به فتح حاء - نامیده مى شود.
و در مجمع البیان گفته : زعیم و كفیل و ضمین ، هر سه به یك معنا است ، ولى گاهى زعیم را در رئیس قوم كه متكفل امور قوم است استعمال مى كنند.
در این آیه احتمالى است كه خیلى هم بعید نیست ، و آن اینكه گوینده (نفقد صواع الملك ) كارمندان یوسف ، و گوینده (و لمن جاء به حمل بعیر و انا به زعیم )
خود یوسف باشد، چون رئیس و سرپرست مردم خود او بوده ، و او بوده كه اعطاء و منع و ضمانت و كفالت و حكم ، شاءن او بوده .
بنابراین برگشت معناى كلام به این مى شود كه : مثلا بگوییم یوسف و كارمندانش از ایشان جواب دادند، كارمندان گفته اند: (ما پیمانه پادشاه را گم كرده ایم )
، و یوسف گفت : هر كه آنرا بیاورد یك بار شتر (طعام ) به او مى دهیم و من خود ضامن این قرارداد مى شوم .
از ظاهر كلام بعضى از مفسرین برمى آید كه در تفسیر (و لمن جاء به حمل بعیر و انا به زعیم ) خواسته است بگوید: این جمله تتمه كلام موذن است كه گفت : (ایتها العیر انكم لسارقون ). و بنا به گفته این مفسر جمله (قالوا و اقبلوا علیهم صواع الملك )
معترضه خواهد بود.


قالوا تاللّه لقد علمتم ما جئنا لنفسد فى الارض و ما كنا سارقین


مراد از (ارض ) همان سرزمین مصر است كه داخل آن شده اند، و بقیه الفاظ آیه نیز واضح و معناى آنها روشن است .
و اینكه گفتند: (لقد علمتم ما جئنا لنفسدفى الارض ) دلالت دارد بر اینكه قبلا یعنى در همان اولین بارى كه به مصر آمدند دستگاه عزیز درباره ایشان تفتیش و تحقیق كرده بود و یوسف دستور داده بوده است كه تمامى كاروانیانى را كه وارد مى شوند مورد بازجویى و تحقیق قرار بدهند، تا مبادا جاسوسهاى اجنبى و یا اشخاصى باشند كه درآمدنشان به مصر غرضهاى فاسدى داشته باشند.
و بهمین جهت از اینكه به چه مقصود آمده اند، و اهل كجا هستند و از چه دودمانى مى باشند، پرسش مى شدند، و در این معنا روایاتى هم هست كه یوسف اظهار داشت كه نسبت به ایشان سوء ظن دارد، و بهمین جهت از كار، محل سكونت و دودمانشان پرسش نمود، و ایشان هم جواب دادند كه پدرى پیر و برادرى از مادر جدا دارند، و او هم گفت بار دیگر باید برادر از مادر جدایتان را همراه بیاورید، و بزودى روایت را در بحث روایتى آینده ان شاء اللّه ایراد خواهیم نمود.
و اینكه گفتند: (و ما كنا سارقین ) مقصودشان این بود كه چنین صفتى نكوهیده در ما نیست ، و از ما و خاندان ما چنین اعمالى سابقه ندارد.


قالوا فما جزاؤ ه ان كنتم كاذبین


یعنى مامورین یوسف (علیه السّلام )، و یا خود او و مامورینش پرسیدند:
در صورتى كه واقع امر چنین نبود، و شما دروغگو از آب درآمدید كیفر آن كس كه از شما پیمانه را دزدیده چیست ؟ و یا بطور كلى كیفر دزدى چیست ؟
و توجیه نسبت دروغ به برادران دادن قریب همان توجیهى است كه در نسبت دزدى به ایشان گذشت
سه شنبه 2/4/1388 - 0:58
دعا و زیارت
بعضى از مفسرین در توجیه این گفتار گفته اند كه : گوینده آن یكى از كارمندان یوسف بوده كه پیمانه را گم كرده و (چون مسؤ ول حفظ اثاث ) بوده بدون اطلاع یوسف فریاد زده كه شما كاروانیان دزدید، و خود یوسف چنین دستورى نداده ، و مسؤ ول حفظ اثاث هم اطلاع نداشته كه یوسف دستور داده پیمانه را در بار و بنه یكى از آن كاروانیان بگذارند.
بعضى دیگر گفته اند كه : یوسف دستور داد آن جارچى جار بزند كه شما كاروانیان دزدید، و لیكن مقصودش این نبود كه پیمانه ما را دزدیده اید، بلكه مقصودش این بوده كه شما برادرتان یوسف را از پدرش دزدیدید و به چاه انداختید. این توجیه را به ابى مسلم مفسر نسبت داده اند.
بعضى دیگر گفته اند كه : جمله ، جمله استفهامیه است نه خبریه ، و تقدیرش این است كه (اانكم لسارقون - آیا شما دزدید؟)
و همره استفهام از اولش حذف شده . و لیكن هیچ یك از این وجوه صحیح به نظر نمى رسد و وجوه بعیدى است .


قالوا و اقبلوا علیهم ما ذا تفقدون


كلمه (فقد) - بطورى كه گفته اند - به معناى غایب شدن چیزى از حس آدمى است ، بطورى كه معلوم نشود در كجا است ، ضمیر در (قالوا) به برادران برمى گردد، كه همان (عیر) و كاروانیان باشند، و جمله (ما ذا تفقدون گفتار ایشان است ، و ضمیر در (علیهم ) بطورى كه از سیاق برمى آید به یوسف و كارمندانش برمى گردد، و معناى آن این است كه برادران یوسف بسوى او و كارمندانش روى آورده گفتند: چه چیز گم كرده اید؟ و از سیاق كلام استفاده مى شود كه جارچى اى كه جار زد: (اى كاروانیان شما دزدید) از پشت سر ایشان كه به راه افتاده بودند جار زد، و ایشان بعد از شنیدن آن بطرف صاحب صدا برگشته اند.
سه شنبه 2/4/1388 - 0:58
دعا و زیارت
(ثم اذن موذن ایتها العیر انكم لسارقون ) - خطابى كه در این جمله است متوجه برادران یوسف است كه برادر مادریش هم در میان آنان است ، و هیچ مانعى ندارد كه گوینده خطابى را كه در حقیقت متوجه به بعضى از افراد یك جماعت است به همه آن جماعت متوجه سازد، البته این در صورتى است كه افراد آن جماعت در امر مورد خطاب از یكدیگر متمایز نباشند، و در قرآن كریم از این قبیل خطابها بسیار است .
و این عملى كه در آیه ، سرقت نامیده شده كه همان وجود
(سقایت )
در بار و بنه برادر پدرى و مادرى یوسف باشد امرى بود كه تنها قائم به او بود، نه به همه جماعت ، و لیكن چون هنوز او از دیگران متمایز نشده بود لذا جایز بود خطاب را متوجه جماعت كند، و بگوید كه اى گروه ! شما دزدید، و در حقیقت معناى این خطاب در مثل چنین مقامى این مى شود كه سقایت و جام سلطنتى گم شده و یكى از شما آنرا دزدیده كه تا تفتیش نشود معلوم نمى شود كدامیك از شما است .
و بطورى كه از سیاق برمى آید برادر مادرى یوسف از اول از این نقشه با خبر بوده ، و بهمین جهت از اول تا به آخر هیچ حرفى نزد، و این دزدى را انكار نكرد، و حتى اضطراب و ناراحتى هم بخود راه نداد، چون دیگر جاى انكار و یا اضطراب نبود، زیرا برادرش ‍ یوسف خود را به او معرفى نموده و او را تسلیت داده و دلخوش ساخته بود، و قطعا در ضمن معرفى و تسلیت به او گفته كه من براى نگهدارى تو چنین كید و نقشه اى را بكار مى برم ، و غرضم از آن این است كه تو را نزد خود نگهدارم ، پس اگر او را دزد خواند در نظر برادران به او تهمت زده نه در نظر خود او، و خلاصه این نامگذارى نامگذارى جدى و تهمت حقیقى نبوده ، بلكه توصیفى صورى بوده كه مصلحت لازم و جازمى آن را اقتضا مى كرده .
با در نظر داشتن این جهات ، گفتار یوسف جزء افتراهاى مذموم عقلى و حرام شرعى نبوده (تا با عصمت انبیاء منافات داشته باشد) بعلاوه ، اینكه گوینده این كلام خود او نبوده ، بلكه اعلام كننده اى بوده كه آنرا اعلام كرده است .
سه شنبه 2/4/1388 - 0:57
دعا و زیارت
این آن معنایى است كه با رعایت تدبّر، از سیاق آیات استفاده مى شود، ولى مفسرین در توجیه آن حرفهاى عجیبى زده اند مثلا بعضى گفته اند: مقصود از جمله (ما كان یغنى عنهم ... قضیها) این است كه فرزندان ، از آن راهى كه پدر به منظور دفع بلا سفارش كرده بود داخل مصر نشدند، و به همین جهت از آن بلا كه یا حسد مردم و یا چشم زخم ایشان بوده ایمن نماندند، خود یعقوب (علیه السّلام ) هم مى دانست كه حذر از قدر جلوگیرى نمى كند، و تنها حاجتى كه در دل داشت او را وادار به این گفتار كرد، و با گفتن آن ، حاجت درونى خود را كه همان اضطراب قلبیش بود برآورده و خود را تسكین داد.
بعضى دیگر گفته اند: معنایش این است كه اگر خداوند مقدر كرده باشد كه چشم زخمى به ایشان برسد قطعا مى رسد، چه از یك در وارد شوند و چه از درهاى متفرق .
بعضى دیگر گفته اند معناى جمله (و انه لذو علم لما علمناه ...)
این است كه یعقوب (علیه السّلام ) داراى یقین و معرفت به خدا بود، چون ما این معرفت را به او تعلیم داده بودیم ، و لیكن بیشتر مردم به مقام یعقوب پى نبرده اند.
بعضى دیگر گفته اند: (لام ) در جمله (لما علمناه )
براى تقویت است ، و به جمله چنین معنا مى دهد كه : یعقوب (علیه السّلام ) به آنچه كه ما تعلیمش داده بودیم عالم بود و به آن عمل هم مى كرد، آرى كسى كه علمى دارد و به آن عمل نمى كند مانند كسى است كه اصلا علم ندارد. و همچنین اقوال دیگر و تفاسیر عجیب ترى كه براى آیه مورد بحث كرده اند.


و لما دخلوا على یوسف آوى الیه اخاه قال انى انا اخوك فلا تبتئس بما كانوا یعملون


كلمه : (اوى ) از ماده (ایواء) به معناى نزدیك به خود كردن و كسى را در كنار خود نشاندن است ، و (ابتئاس ) ناراحتى و غم و اندوه به خود راه دادن است ، و ضمیر (یعملون ) به برادران برمى گردد.
و معناى آیه این است كه : (و لما دخلوا على یوسف ) و چون بعد از وارد شدن به مصر به برادر خود یوسف وارد شدند (اوى الیه اخاه ) برادر خود - همان برادرى كه یوسف (علیه السلام ) دستور داده بود بار دوم همراه خود بیاورند یعنى برادر پدر و مادریش - را نزد خود برد و گفت : (انى انا اخوك ) من برادر تو هستم یعنى یوسفى كه از دیر زمانى ناپدید شده بود - این جمله یا خبر بعد از خبر است و یا جواب از سؤ ال مقدر (كه ممكن است بنیامین كرده و از یوسف پرسیده باشد تو كیستى ؟) - (فلا تبتئس ) پس اندوه به خود راه مده (بما كانوا یعملون ) از آن كارها كه برادران مى كردند، و آن آزارها و ستم هایى كه از در حسد به من و تو روا مى داشتند بخاطر اینكه مادرمان از مادر ایشان جدا بود.
ممكن هم هست معنایش این باشد كه : از آنچه كارمندان من مى كنند غمگین مباش ، زیرا همه ، نقشه هایى است كه خود من قبلا طرح كرده ام ، تا تو را بر حسب ظاهر بازداشت و در واقع نزد خودم نگهدارم .
و از ظاهر سیاق برمى آید كه یوسف در خلوت و پنهانى خود را به برادر معرفى كرد، و او را از عمل برادران تسلیت داده بنابراین نباید به گفتار بعضى از مفسران اعتنا كرد كه در معنى (انى انا اخوك ) گفته اند: معنى اش آنست كه من بجاى برادر كشته شده تو، و استدلال كرده اند به اینكه بنیامین قبلا به یوسف گفته بود كه من برادرى داشتم از مادرم كه او را از دست دادم ، بنابراین ، یوسف نخواسته است با این كلام خود را معرفى كند، بلكه خواسته است بمنظور تسلى خاطر وى بگوید من بجاى برادر از دست رفته تو هستم .
این وجه صحیح نیست ، زیرا با وجوه تاكیدى كه در جمله (انى انا اخوك ) بكار رفته منافات دارد، چون غرض از بكار بردن این تاكیدات این بوده كه بنیامین یقین كند كه عزیز مصر همان برادر او یوسف است ، علاوه بر این با جمله بعدى (انا یوسف و هذا اخى قد من اللّه علینا) نیز منافات دارد، زیرا مخفى نیست كه این بیان وقتى مناسب است كه بنیامین ، یوسف را مى شناخته كه برادر اوست ، و به وجود او افتخار مى كرده است .


فلما جهزهم بجهازهم جعل السقایه فى رحل اخیه ثم اذن موذن ایتها العیر انكم لسارقون


كلمه (سقایه ) به معنى ظرفى است كه با آن آب مى آشامند، و كلمه (رحل ) چیزى است كه براى سوارشدن به روى شتر مى افكنند، و كلمه (عیر) به معنى قومى است كه با ایشان بار و بنه كاروانیان باشد، و این كلمه مانند (كاروان در فارسى ) شامل مردان كاروانى و شتران باردار مى شود، هر چند كه در پاره اى از اوقات در یك یك آنها نیز استعمال مى شود.
معنى آیه روشن است ، و خلاصه اش بیان حیله ایست كه یوسف (علیه السّلام ) بكار برد، و بدان وسیله برادر مادرى خود را نزد خود نگهداشت ، و این بازداشتن برادر را مقدمه معرفى خود قرار داد، تا در روزى كه مى خواهد خود را معرفى كند برادرش نیز مانند خودش متنعم به نعمت پروردگار و مكرم به كرامت او بوده باشد.
سه شنبه 2/4/1388 - 0:57
دعا و زیارت
و انه لذو علم لما علمناه ) - ضمیر در این جمله به یعقوب (علیه السلام ) برمى گردد، و معنایش این است كه یعقوب (علیه السّلام ) به سبب علم و یا تعلیمى كه ما به او دادیم صاحب علم بود، و ظاهر اینكه تعلیم را به خدا نسبت داده این است كه مراد از علم یعقوب علم اكتسابى و مدرسه اى نیست ، بلكه علم موهبتى است ، قبلا هم گذشت كه اخلاص در توحید، آدمى را به چنین علومى مى رساند، جمله بعد هم كه مى فرماید: (و لكن اكثر الناس لا یعلمون ) این معنا را تایید مى كند، زیرا اگر مقصود از علمى كه خداوند به یعقوب (علیه السّلام ) تعلیم داده بود همین علوم اكتسابى و مدرسه اى بوده كه هم خودش از طرق عادى بدست مى آید و هم اسباب ظاهرى را معتبر مى شمارد دیگر صحیح نبود بفرماید: و لیكن بیشتر مردم نمى دانند، زیرا بیشتر مردم راه بسوى چنین علمى دارند.
با در نظر داشتن اینكه جمله
(و انه لذو علم لما علمناه ...)، در مقام مدح و ثناى یعقوب (علیه السّلام ) است ، و با اینكه علم موهبتى هرگز به خطا نمى رود، و در راهنماییش گمراه نمى گردد، و نیز با اینكه از سیاق برمى آید كه یعقوب بلا و گرفتارى فرزندان را پیش ‍ بینى كرده ، و بدین جهت به آن وسیله توسل جسته ، و نیز با در نظر داشتن اینكه رسیدنش به یوسف مهم ترین حاجت او بوده كه هرگز فراموشش نمى كرده ، بطور یقین مى فهمیم كه جمله (و انه لذو علم لما علمناه ...) مى خواهد حق را به یعقوب (علیه السّلام ) دهد، و او را آنچه كه با فرزندانش سفارش كرد و در آخر به خدا توكل نمود تصدیق نماید، و وسیله اى را كه بدان توسل جست تصویب ، و توكلش را بستاید، و بفهماند كه بخاطر همین جهات ، خداوند حاجت درونیش را برآورد
سه شنبه 2/4/1388 - 0:56
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته