دعا و زیارت
لا تدعوك الى مبارزه، و ان دعیت الیها فأجب، فان الداعى باغ و الباغى مصروع.
ترجمه:
كسى را به ستیز دعوت مكن، اما اگر تو را به مبارزه دعوت كردند، براى دفاع از خود، جنگ را قبول كن. زیرا شخص ستیزه جو، ستمگر است، و ستمگر بر خاك مىافتد و مغلوب مىشود.
شرح:
یكى از افتخارات فراوان اسلام، این است كه در دستورات آن هیچگاه دعوت به ستیزه وجود ندارد. زیرا اسلام، دین صلح و صفا و آشتى است، و قادر است كه تمام مسائل را با منطق قوى و دلایل روشن و محكم خود حل كند. و بخاطر همین برخوردارى از منطق و دلیل است كه هیچگاه پیغمبر (ص) و ائمه معصوم (ع) لازم نمىدیدند كارها را با زور پیش ببرند، و رفتار جنگ طلبانه داشته باشند و جنگى را شروع كنند.
در جنگهاى صدر اسلام، هیچگاه حضرت محمد (ص) و مسلمانان براى جنگ پیشقدم نمىشدند و به جنگ كسى نمىرفتند. بلكه این دشمنان اسلام بودند كه یا بطرف مسلمانان لشكر كشى میكردند، یا آنقدر به آزار و اذیت و شكنجه مسلمین مىپرداختند كه آنها هم براى دفاع از خود ناچار از جنگیدن مىشدند.
دلیل اینكه اسلام، پیشقدم شدن در جنگ و جنگطلب بودن را جایز نمیداند. این است كه هر كس جنگطلب باشد، و با برپاكردن جنگ به كشتار و تجاوز دست بزند،((ستمگر)) است. و ستمگر نیز، سر انجام بر خاك مىافتد و مغلوب میشود. پس اسلام، هرگز دستور جنگطلبى نمىدهد، چون هرگز نمیخواهد پیروانش ستمگر باشند.
اما همان اندازه كه اسلام، مسلمانان را از جنگطلبى بر حذر میدارد، به همان اندازه هم، هر مسلمانى را موظف میسازد كه در برابر جنگ طلبها، از خود دفاع كند. زیرا دفاع نكردن در برابر جنگ طلبها، دلیل خوارى و زبونى است، و اسلام هرگز نمیخواهد كه پیروانش خوار و زبون باشد و به دیگران، اجازه كشتار و تجاوز بدهد.
به همین دلیل است كه امام علیهالسلام نیز مىفرماید كه مسلمانان نباید جنگ طلب باشند، اما اگر جنگى به آنها تحمیل شد، باید بهر قیمتى كه هست از خود دفاع كنند و حتى((با چنگ و دندان به جهاد برخیزند و به زمزمههاى شوم صلح و سازش اعتنا نكنند)). سه شنبه 26/9/1387 - 23:12
دعا و زیارت
لا یعدم الصبور الظفروان طال به الزمان
ترجمه:
شخص بردبار و شكیبا، پیروى را، سرانجام از دست نخواهد داد، هر چند روزگارى دراز بر او بگذرد.
شرح:
انسان براى بدست آوردن پیروزى، باید صبر و شكیبائى داشته باشند. زیرا كسى كه در برابر مشكلات زندگى، صبور و بردبار باشد، مىتواند با حوصله و شكیبائى، سر فرصت، فكر كند و راههاى مختلف را بررسى و آزمایش كند، و سرانجام، از میان آنها، راهى را كه به پیروزى میرسد بر گزیند. ولى افراد شتاب زده، كه براى انجام هر كارى، عجله میكنند و حاضر نیستند صبر و آرامش بكار برند، در برابر مشكلات دست و درست پیدا كنند.
یك ضربالمثل فارسى مىگوید:((صبر تلخ است ولیكن بر شیرین دارد.)). و ضربالمثل دیگرى هم میگوید:((گر صبر كنى، ز غوره حلوا سازى)). این دو ضربالمثل، كه تقریبا معنى یكسانى دارند، به خوبى ارزش و كارسازى صبر و بردبارى را نشان میدهند. وقتى درخت ((مو)) شروع به میوهدادن مىكند، میوههایش به صورت دانههاى ریزى بنام((غوره)) كه مزهیى بسیار ترش دارد و قابل خوردن نیست. اگر كسى چند ماه صبر كند، این غورههاى ترش، به انگورهاى شیرین و آبدار مبدل میشوند، كه میتواند با آن، شیرینترین حلواها را نیز بسازد. اما كسى كه صبر نداشته باشد، و براى استفاده از میوه درخت مو عجله كند، از عجله خود فایدهئى نخواهد برد. چون هر كدام از غورههاى كه به دهان بگذارد، كمترین اثرى از شیرینى در آن نخواهد دید.
پس صبر و شكیبائى، اگر چه ممكن است تلخ و دشوار باشد، و اگر چه ممكن است سالیان دراز طول بكشد ولى سرانجام به پیروزى منتهى میشود. همچنانكه در قرآن كریم نیز صبر بعنوان یكى از عبارات ذكر شده است.
سه شنبه 26/9/1387 - 23:12
دعا و زیارت
دولت اسلامى از آغاز هجرت شروع به نمو كرد و رشد این دولت در تاریخ بشرى تنها نمونهاى است كه وجود داشته است.ما پیش از اسلام هیچ دولتى را سراغ نداریم كه بر اساس برادرى، نشات گرفته از ایمان به وحدانیت آفریدگار و عدالت او،ایمان به روز جزا،برابرى همه مردم در پیشگاه خدا و برترى نداشتن هیچ كس بر دیگرى جز به تقوا و بطلان هر نوع امتیاز خانوادگى،قومى و یا قبیلهاى-كه سنت عدالت الهى آن را پذیرا نیست-بر پا شده باشد.و نیز پیش از اسلام هیچ دولتى را سراغ نداریم،كه پیدایش آن نتیجه توجه مجموعه مشتركى از مردم با ایمان به این مبانى و اصول برجسته باشد.
مضافا بر این كه،این برادرى فراگیر،اگر نمونه عینى نداشت،به صورت یك اندیشه مجرد باقى مىماند.ولى پیامبر خواست كه به عموم مسلمانان نمونهاى محسوس در شكل برادریهاى خصوصى بدهد كه قوام هر كدام از آنها بر دو تن از پیروانش استوار باشد.دو برادر خوانده برادرى خود را براى خدا در آن نوع اخوت به صورت عملى آغاز مىكنند.پس،هر یك از آن دو نفر بدان گونه با دیگرى رفتار مىكند كه با برادر پدر و مادریش.این برادریهاى ویژه را پیامبر پس از هجرت ایجاد و اعلان فرمود.
از میان آن برادریها،برادریى بود كه تاریخ به وجود آمدنش به ده سال قبل از هجرت برمىگردد،پیامبر (ص) تصمیم گرفت كه آن را پس از این كه در مكه به هاشمیون اعلان كرده بود به مسلمانان نیز اعلان عمومى كند.آن همان اخوتى بود كهپیامبر (ص) در روز انجمن منزل بین خود و على ایجاد كرد.
در سیره حلبى آمده است:«پیامبر پس از هجرت،بین ابو بكر و عمر،بین ابى بكر و خارجة بن زید،بین عمر و عتبان بن مالك،بین ابى رویم خثعمى و بلال،بین اسید بن حضیر و زید بن حارثه،بین ابو عبیده و سعد بن معاذ و بین عبد الرحمان بن عوف با سعد بن ربیع...عقد اخوت بست،سپس دست على بن ابى طالب را گرفت[و گفت]:این برادر من است!پس على و رسول الله دو برادر بودند...» (1)
و ابن هشام در السیرة النبویه،مطلب ذیل را نقل مىكند:«رسول خدا (ص) بین اصحاب خود از مهاجران و انصار عقد اخوت بست،و گفت:براى خدا دو نفر دو نفر برادر خوانده شوید! سپس،دست على بن ابى طالب را گرفت و گفت:این برادر من است!پس،رسول خدا سید رسولان و پیشواى پرهیزگاران و فرستاده پروردگار جهانیان-كه كسى از بندگان خدا به عظمت او و همانند او نیست-با على بن ابى طالب برادر است.
«حمزة بن عبد المطلب شیر خدا و شیر رسول خدا و عموى رسول الله با زید بن حارثه خادم رسول خدا برادرند.ابو بكر صدیق فرزند ابى قحافه و خارجة بن زهیر برادر بلحارث از قبیله خزرج برادرند،عمر بن خطاب و عتبان بن مالك برادر بنى سالم بن عوف بن عمر بن عوف از قبیله خزرج برادر،مىباشند...» (2) .
البته برادرى از این نوع ممكن است دو نتیجه در پى داشته باشد:
(1) جایگزین كردن ملاك نزدیكى به خدا به جاى همخونى.جایى كه هیچ قرابت همخونى وجود ندارد مثل این كه دو نفر از دو قبیله یا از دو شهر و دو قبیله باشند كه قرب به مبدا و ایمان آنان به دین اسلام به منزله همخونى باشد.در این نوع قرابت انگیزهاى نهفته است كه دو برادر در راه خدا را براى همكارى در راه خدمتبه این مبدا آماده مىسازد.چنان كه پیدایش این نوع از قرابت روحى و تربیتى هر یك از دو برادر را نسبتبه دیگرى-اگر چه میان یكى از آن دو با خویشاوند دیگرش چیزى كه منجر به سوءتفاهم و یا عداوتى شود-بركنار دارد.
گذشته از این،برادرى میان دو شخص از دو قبیله،باعث دوستى هر یك از ایشان با افراد قبیله دیگر مىگردد.براستى هر یك از آن دو نفر،دیگرى را با انگیزه اخوت اسلامى جدید دوست مىدارد.هر كدام از آنان خویشان نسبى دارند كه او را دوست مىدارند و او نیز آنان را دوست مىدارد،آنان نسبتبه او فداكارى مىكند و او نیز براى ایشان فداكارى مىكند.میان این خویشاوندان و كسى كه با خویشاوندشان رابطه روحى دارد بزودى پیوندى محكم ایجاد مىشود.به این ترتیب،برادرى روحى در ردیف خویشاوندى نسبى قرار مىگیرد.همچنانكه خویشاوندى خونى كمك براى قرابت روحى مىگردد.
(2) براستى در این نوع برادرى خصوصیتى است كه حكایت از تشابه روحى بین دو شخص دارد،بویژه آن كه این برادرى از جانب رسول خدا (ص) یعنى آشناترین فرد به اصحاب خود، تعیین شده باشد،چه آن كه هیچ دو نفرى از اصحاب پیامبر (ص) به شباهتهاى روحى خود-به اندازه پیامبر (ص) -شناخت ندارد.بدان وسیله است كه برادرى عاملى براى كمك به آن دو به نفع اسلام و مسلمانان-به اندازه اخلاص آنان به اصول اسلامى-مىباشد.
پنج شنبه 21/9/1387 - 15:40
دعا و زیارت
هر گاه برادرى میان رسول خدا و على را-پیش از هجرت و بعد از هجرت-مورد توجه قرار دهیم مىبینیم كه برادرى ما بین آن دو،اولین هدف را كه عبارت از نزدیك شدن دو قبیله از یك شهر و یا از دو شهر است،تعقیب نمىكند.چه آن كه پیامبر و على نه از دو شهر بودند و نه از دو قبیله،بلكه دو پسر عمو از درجه اول بودند.بدان وسیله نتیجه مىگیریم كه انگیزه براى برادرى بین پیامبر و على همان تشابه روحى آنان است.در عین حال خود همان اخوت،تثبیت و تاكیدى استبراى پیمانى كه پیامبر با على ده سال پیش از هجرت بسته بود،آن روزى بود كه پیامبر خدا (ص) بستگان نزدیك خود راگرد آورد و از آنان درخواست كمك كرد و به شخص كمك كننده وعده داد كه برادر،وصى و جانشین او در میان آنان خواهد بود.على تنها فردى بود كه به پیامبر گفت:«یا رسول الله من مددكار تو خواهم بود.»
مىخواهم بگویم كه پیامبر انتظار دارد برادرى كه پیامبر براى خود انتخاب مىكند،از همه مردم به او از نظر خلق و خوى،علم و اخلاص شبیهتر باشد.براستى برادر تو كه از یك پدر و مادر به دنیا آمدهاید،برادرى است كه تو انتخاب و اختیار نكردهاى و براى برادرى خود برنگزیدهاى بلكه به عنوان برادر تو متولد شده است.گاهى بین تو و او نه تنها اخوت روحى نیستبلكه صمیمیت و صداقتى هم وجود ندارد.اگر تو در باره او مخیر باشى اى بسا كه او را به برادرى خود انتخاب نكنى!
چه بسیار خردمند دانایى كه خویشاوندى،او را به برادرى فرد نادانى ملزم ساخته است و چه زیادند افراد پرهیزكار صالحى كه خویشاوندى آنان را مجبور به برادرى شخصى بدبخت و بدكار كرده است.دو برادر از یك پدر و مادر زمانى خوشبخت و كامیاب مىشوند كه تشابه روحى داشته،از نظر بینش و اخلاق همگون باشند.
اما برادرى را كه تو براى خود-در دوران شكلپذیرى عقل و مردانگى-انتخاب مىكنى بیشتر اوقات از نظر روانى شبیهترین و از جهت استعداد،نزدیكترین فرد به تو است.هر گاه آن كسى كه براى خود،برادر انتخاب مىكند،فرستاده خدا و پیامبر باشد،تردیدى نیست كه این همگونى میان او و برادرش امرى حتمى است.بدون شك برادر او شبیهترین مردم به او از نظر خصلت،دانش و اخلاص خواهد بود.برادرى پیامبر با على در تاریخ امر مشخصى است و این خبرى متواتر است.البته این برادرى در قلب پیامبر معنا و اهمیتخاص خود را داشت.حاكم در مستدرك خود به دو طریق صحیح از پیامبر خدا آورده است كه او به على فرمود:«تو در دنیا و آخرت برادر منى!» (3) پیامبر خدا روزى-در حالى كه چهرهاش مىدرخشید-از منزل بیرون شد،عبد الرحمان بن عوفعلت را پرسید،پیامبر فرمود:
«از جانب پروردگارم مژدهاى درباره برادر و پسر عمویم و دخترم رسیده است مبنى بر این كه خدا على را همسر فاطمه گردانیده است.پیامبر به على فرمود:«تو در بهشتبرادر،همراه و رفیق منى» (4)
پیامبر روزى على را در موردى كه مربوط به او و برادرش جعفر و زید بن حارثه بود،مخاطب قرار داده،فرمود:«...و اما تو یا على برادر و همراه منى...!» (5)
روزى پیامبر با على عهدى بسته و به او گفت:«تو برادر و وزیر منى،قرضم را ادا مىكنى و به وعده من عمل مىكنى و مرا بریئ الذمه مىسازى...» (6)
چون زفاف فاطمه با على برگزار شد،پیامبر خدا به ام ایمن فرمود:«برادرم على را نزد من بطلب!»ام ایمن (به شوخى) گفت:او برادر توست و در عین حال (دخترت را) به ازدواج او در مىآورى؟پیامبر فرمود:آرى اى ام ایمن!پس،على را نزد او طلبید و او آمد...»
پنج شنبه 21/9/1387 - 15:40
دعا و زیارت
پیامبر در گرامیداشت على در حد اعلان برادریش با او بسنده نكرد،بلكه افتخار بىنظیر دیگرى نیز بر آن افزود،او را به دامادى خود انتخاب كرد و دخترش فاطمه زهرا را كه درباره او گواهى داد بر این كه بانوى زنان اهل بهشت (یا بانوى زنان با ایمان) است همسر او قرار داد (8) . و درباره او گفت:«فاطمه پاره تن من است،هر كه او را بهخشم آورد،مرا به خشم آورده است.» (9) . و عایشه ام المؤمنین درباره او گفته است:«از نظر كلام و بیان،كسى را از فاطمه به رسول خدا (ص) شبیهتر ندیدهام،و او هرگاه بر پیامبر وارد مىشد،خوش آمد مىگفت و به احترام او از جا برمىخاست و دست او را مىگرفت و مىبوسید و در جاى خود مىنشاند» (10) .
عایشه هر گاه از فاطمه دختر پیامبر یاد مىكرد،مىگفت:«كسى را راستگوتر از او ندیدهام مگر پدرش را» (11) .
البته شخصیتهاى برجستهاى از اصحاب،خواستار ازدواج با بانوى زنان بودند پیامبر (ص) به آنان جواب رد مىداد و مىگفت:«من در این باره منتظر فرمان خدایم»و مقصود او از این حرف این بود كه درباره ازدواج وى منتظر دستورى از جانب خداست.
هنگامى كه على درخواست همسرى با او را كرد،پیامبر به او گفت:«خوش آمدى و شایستهاى! »پس،در سال اول هجرى دخترش را به همسرى او در آورد.على،پس از جنگ بدر در سال دوم هجرى با او زفاف كرد.
براستى كه مقدر این ازدواج آن بود كه ثمرههاى بىنظیرى داشته باشد.از جمله این ثمرهها دو در قیمتى این امتبود كه پیامبر درباره آنها و مادرشان فرمود كه فرشتهاى از آسمان آمده، مژده مىدهد كه فاطمه بانوى زنان اهل بهشت است و حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتند (12) .
با تولد آن دو بزرگوار شریفترین خانوادهها در تاریخ اسلام،شكل گرفت،و اعضاى چهار گانه این خانواده،خاندان پیامبر و عترت او گردیدند كه پیامبر مسلمانان را مامور كرد تا هنگام صلوات فرستادن بر او بر آنان نیز درود فرستند.این خاندان همان است كه پیامبر (ص) مسلمانان را به پیروى اعضاى آن واداشته است زیرا آنان یكى از دوثقلند كه پیروى آنها موجب ایمنى از گمراهى است.
پنج شنبه 21/9/1387 - 15:40
دعا و زیارت
پیامبر (ص) درباره على و خانواده او هیچ سخنى جز به فرمان الهى و زبان وحى نگفته است، دلیل بر عظمت این خاندان و جایگاه برجسته آنان در اسلام همین بس كه خداوند هیجده آیه پیاپى درباره ایشان فرو فرستاده است،و در این آیهها از فداكارى و خدا دوستى این خانواده و مرتبه ایشان در بهشتسخن گفته است.
واحدى در البسیط،امام رازى در تفسیر كبیر،زمخشرى در كشاف،نظام الدین نیشابورى در غرایب القرآن (13) و شبلنجى در نور الابصار (14) از ابن عباس روایت كردهاند كه حسن و حسین مریض شدند،على و فاطمه نذر كردند اگر فرزندانشان شفا یابند سه روز به عنوان سپاسگزارى از خدا روزه بگیرند،پس حسن،حسین و كنیزشان فضه در آن مورد از آنان پیروى كردند.
دو فرزند شفا یافتند و اعضاى خانواده سه روز پیاپى روزه گرفتند.نزد این خانواده در تمام آن سه روز جز مقدارى نان جو وجود نداشت.روز اول بهنگام افطار،مستمندى آمد و طعام خواست،على خوراك خود را به او داد،و همسر دو فرزندش و فضه نیز همان كار را كردند.در روز دوم به هنگام افطار یتیمى آمد و غذایى طلبید،آنچه نزد ایشان بود به او دادند.در روز سوم اسیرى آمد،و غذایى خواست و آن خانواده همان كار روز اول و دوم را انجام دادند،پس، خداوند سوره«هل اتى»را درباره آنان نازل كرد كه در آن آیات شریفه زیر آمده است:
«نیكان از جامى بیاشامند كه در آمیخته با كافور بهشتى باشد.چشمهاى كه بندگان خدا از آن مىنوشند به نوعى خاص جریان دارد.وفاى به نذر مىكنند و مىترسند از روزى كه آسیبش فراگیر است.و براى دوستى خدا طعام خود را بر مستمند،یتیم واسیر مىخورانند.فقط براى خدا شما را اطعام مىكنیم،پاداش و سپاسى از شما نمىخواهیم.براستى ما از پروردگارمان درباره روزى مىترسیم كه چهرهها درهم كشیده شود و در كمال سختى باشد.پس خداوند آنان را از آسیب آن روز نگهدارد و تازه و شادمان آنها را حاضر كند.و به دلیل آن كه صبر كردند پاداش آنان را بهشت و حریر قرار دهد...» (15)
از چیزهایى كه قابل ذكر است این است كه در هیچ روایتى نیامده كه اعضاى این خانواده بگویند،براى چه كسى خوراكشان را به اینان دادند:«تنها براى خدا شما را اطعام مىكنیم و پاداش و سپاسى از شما نمىخواهیم».براستى كه ایشان در دلهاى پاك خود آن را پنهان داشتند و به زبانشان نگفتند پس،خداوند آنچه را كه آنان پنهان داشته بودند در كتاب خود، آشكار فرمود.این تنها گواهى قرآنى است،درباره هیچ یك از مسلمانان چنین وحیى نازل نشده است.این كار انجام نشد مگر براى این كه فداكارى این خانواده در تاریخ بىنظیر بود.ما نمىدانستیم كه تمام این خانواده چنین ایثارى را بر جان خود روا داشتند و غذاى ضرورى خود را سه روز پیاپى براى رضاى خدا به نیازمندان دادند.و چرا نه؟چه آن كه على برادر پیامبر (ص) و همسرش پاره تن پیامبر و دو فرزندش-به شهادت آیه مباهله-فرزندان پیامبرند.
اعضاى این خانواده بزرگوار همان كسانى هستند كه پیامبر خدا-روزى كه خداوند در آیه كریمه او را مامور ساخت كه با نصاراى نجران مباهله كند-آنان را با خود همراه برد و این بهمراه بردن ایشان دلیل بر این است كه آنان پس از پیامبر،بلند مرتبهتر از همه مسلمانانند،و بردن على-بطور خصوصى-بیانگر این مطلب است كه علاقه میان پیامبر و على از چهارچوب برادرى تجاوز كرده،به درجه اتحاد و یگانگى رسیده است.در صفحههاى آینده خواهیم دید كه على نسبتبه پیامبر به منزله جان اوست.
پنج شنبه 21/9/1387 - 15:40
دعا و زیارت
در سال نهم پس از هجرت پیامبر،گروهى به نمایندگى از نصاراى نجران یمن به مدینه آمدند تا راجع به اسلام از پیامبر (ص) سؤالهایى بكنند و با او درباره دین به احتجاج پردازند.و میان آنان با پیامبر بحث و گفتگویى شد كه پیامبر در این گفتگو موضع مثبت اسلام را نسبتبه حضرت مسیح و تعلیمات او بیان كرد.و لیكن آنان در موضع منفى خود نسبتبه تعلیمات اسلامى پافشارى كردند.آن گاه وحى نازل شد و پیامبر را مامور به مباهله با آنان ساخت. مباهله نفرین كردن دو گروه متخاصم است تا بدان وسیله خداوند بر آن كه باطل است عذابش را نازل كند:«هر كس پس از روشن شدن جریان با تو مجادله كند.بگو بیایید فرزندان و زنان و نزدیكان خود را گرد آوریم،لابه و زارى كنیم و لعنتخدا را نثار دروغگویان گردانیم» (1) .
پیامبر (ص) به دلیل ماموریتى كه داشت دچار زحمتشد و آن گروه مسیحى را به مباهله دعوت كرد.نیشابورى در تفسیر:غرائب القرآن و عجائب الفرقان خود،مطلب زیر را نقل كرده است:«پیامبر به آنان فرمود:خداوند مرا مامور كرده است كه اگر پذیراى برهان نشدید با شما مباهله كنم،گفتند اى ابو القاسم!ما باز مىگردیم و درباره كار خود با هم مشورت مىكنیم،آن گاه به نزد تو مىآییم.و چون بازگشتند به شخص دوم هیات نمایندگى كه مردى كاردان و با تدبیر بود گفتند:اى عبد المسیح!نظر تو چیست؟اوگفت:به خدا قسم اى جمعیت نصارا شما دانستید كه محمد پیامبرى است فرستاده از جانب خدا.و براستى سخن قاطع را درباره صاحبتان مسیح براى شما بیان كرد.و به خدا سوگند،هرگز قومى با پیامبرى مباهله نكرد مگر آن كه بزرگ و كوچك آنان از میان رفتند.و شما اگر این كار را بكنید بیچاره مىشوید!اگر خوش ندارید،در موضع خود بایستید و بر دین خود پافشارى ورزید و این مرد را به حال خود واگذارید و به شهرهاى خود باز گردید.
هیات نمایندگى مسیحیان به حضور پیامبر (ص) آمد،دیدند او براى مباهله بیرون آمده است در حالى كه عبایى از موى سیاه بر دوش داشت;حسین (ع) در آغوش آن حضرت بود و دستحسن (ع) را در دست داشت و فاطمه (ع) در پى او حركت مىكرد،على (ع) نیز شتسر فاطمه حركت مىكرد،و پیامبر (ص) به آنها مىگفت هر وقت من دعا كردم شما آمین بگویید.اسقف نجران رو به همراهان كرد و گفت:اى گروه نصارا!من چهرههایى را مىبینم كه اگر دستبه دعا بردارند و از خداوند بخواهند كه كوه را از جا بكند،فورا خواهد كند!پس با او مباهله مكنید كه هلاك مىشوید و بر روى زمین تا روز قیامتیك مسیحى باقى نخواهد ماند.سپس،رو به پیامبر كردند و گفتند:اى ابو القاسم!تصمیم ما این است كه با تو مباهله نكنیم...» (2) .
طبرى در تفسیر خود از چندین طریق نقل كرده است كه پیامبر خدا (ص) على،فاطمه، حسن و حسین را در داستان مباهله به همراه خود آورده بود (3) .
و در صحیح مسلم از سعد بن ابى وقاص روایتشده است كه چون این آیه نازل شد:«بیایید فرزندان و...خود را گرد آوریم»پیامبر خدا (ص) على،فاطمه،حسن و حسین را طلبید و گفت: بارلها اینان اهل بیت منند» (4) .خداوند پیامبرش را مامور كرده بود تا به هیات نمایندگى نجران بگوید:«بیائید فرزندان،زنان و نزدیكان خود را گرد آوریم...»براى اطاعت این فرمان پیامبر حسنین را حاضر كرد كه پسران دختر او و در حقیقت فرزندان او بودند;فاطمه را به حضور خواست كه او برجستهترین زنان از اهل بیت رسول بود.و لیكن چرا به همراه آنان على را آورده بود كه نه از پسران پیامبر است و نه از زنان او؟
براى على در آیه مباركه جایى نیست،مگر این كه داخل در فرموده خداى متعال«انفسنا»باشد. براستى كه بردن على دلیل بر این است كه پیامبر خدا او را به منزله خود به حساب مىآورد و اگر پیامبر خدا او را چنین به حساب مىآورد پس،در حقیقت او را در میان همه مسلمانان ممتاز دانسته است.پیامبر خدا در موارد مختلفى صریحا مىفرمود:على از من است و من از اویم.و حبشى بن جناده روایت كرده است كه او خود از پیامبر خدا شنید كه مىفرمود:«على از من است و من از او و كسى از جانب من كارى را انجام نمىدهد بجز على.»
پنج شنبه 21/9/1387 - 15:40
دعا و زیارت
چه زیباست گفتگویى كه بین امام على الرضا (ع) و مامون اتفاق افتاد...مامون به امام رضا (ع) گفت:«چه دلیلى بر امامت جدت وجود دارد؟»امام جواب داد:دلیل بر امامتش قول خداى تعالى:«و انفسنا و انفسكم»است.
مقصود حضرت رضا (ع) این است كه همراه بردن على (ع) در داستان مباهله،قرار دادن او به منزله خود پیامبر (ص) است و به منزله خود پیامبر (ص) بودن آن است كه وى پیشواى مسلمانان است.آن گاه مامون گفت:اگر قول خداى تعالى:«و نساءنا و نساءكم»نبود[حرف شما راستبود]امام (ع) در جواب فرمود:آرى اگر[پس از آن]این سخن خدا«و ابناءنا و ابناءكم»نمىبود.
منظور مامون این است كه امكان دارد میان مسلمانان كسى در فضیلت همسان با على باشد و ممكن است همان شخص در نزد پیامبر به منزله نفس پیامبر (ص) بوده باشد.و لیكن پیامبر نخواسته است همه اشخاصى را كه همانند خود مىبیند،به همراه آورد،بلكه یكى از آنان را احضار كرده است و او على است.و دلیلى بر این مطلب كلمه«نساءنا»است كه شایسته است تمام زنان منتسب به پیامبر (ص) از جهت نسبت و همسرى را مشمول آن بدانیم،و لیكن پیامبر (ص) یكى از آنان را كه از جهت نسبت انتساب به او دارد احضار كرد،و او فاطمه (ع) بود به عنوان نمونهاى از زنانى كه انتساب به آن حضرت دارند.
حضرت رضا (ع) به او جواب داد كه اگر زنان دیگر برابر با فاطمه بودند آنان را نیز با فاطمه (ع) همراه مىبرد چنان كه پیامبر (ص) ،حسن و حسین (ع) را با هم احضار فرمود چون آن دو برابرند.یكى از آنها را تنها به عنوان نمونه فرزندان احضار نكرد،و به همین دلیل همراه بردن على (ع) دلیل بر این است كه على (ع) تنها مردى است كه پیامبر او را همانند خود به حساب مىآورد.
روایتشده است كه عمرو بن عاص از پیامبر (ص) راجع به محبوبترین مردان از میان همه مردم در نظر خود پرسید.جواب داد:ابو بكر.دوباره پرسید:بعد از ابو بكر چه كسى؟فرمود: عمر.پس ابن عاص گفت:جایگاه على كجا؟پیامبر (ص) نگاهى به حاضران كرده فرمود:«این مرد از كسى مىپرسد كه خود من است» (6) .
صفحات گذشته روشن ساخت كه پیامبر بزرگ برادرى خود را با على به امت اعلان فرمود و اعلان این مطلب پس از هجرت انجام وعدهاى نبود كه پیامبر پیش از هجرت وعده داده بود، بلكه پیامبر پیش از آن به وعده خود با على عمل كرده بود،آن گاه كه در یوم الدار با او عقد اخوت بست،در حالى كه به او وعده نداد كه این برادرى را در آینده به مسلمانان اعلان خواهد كرد.
البته پیامبر (ص) آن كار را علنى و رو در رو انجام داد،زیرا او مىدید على استحقاق این بزرگداشتبىنظیر را دارد،و از طرفى،این اعلان امت را در آینده براى رهبرى و زمامدارى على آماده مىسازد و رهنمود بر شاخص هدایتى است كه پس از پیامبر (ص) امتبدان نیاز خواهد داشت.
چون پسندیده بود كه پیامبر (ص) براى امت روشن سازد كه او به على مقام اخوت خود را اعطا كرده است و نیز ضرورت داشت تا براى امتبیان كند كه به على دو مقام وصایت و خلافت را كه در یوم الدار نیز در حضور اعضاى فامیل اعلان داشته بود،مرحمت كرده است. براستى كه بزرگترین چیزى كه امت پس از ایمان به رسالت نیازمند آن است این است كه جاى امنى براى خود پیدا كند تا بعد از پیامبر به آن پناه ببرد.رهبرى شایسته همان است كه ضامن استمرار رسالت و صفاى آن باشد،و امت را در طول قرون آینده از گمراهى در امان نگهدارد.
و پیامبر (ص) براى اعلان آن به امت در سال دهم پس از هجرت روزى را در حجة الوداع انتخاب كرد.پس در حضور هزاران فرد حجگزار ولایت على را اعلان فرمود.ولایتبر امور مسلمانان بعد از پیامبر طبق پیمانى از طرف پیامبر (ص) به معنى جانشینى و متضمن وصایت است.پیامبر (ص) با هر كه پیمان ببندد تا امور مسلمانان را عهدهدار شود،همو جانشین اوست.
پنج شنبه 21/9/1387 - 15:40
دعا و زیارت
سال آخر زندگى پیامبر اكرم (ص) مشتمل بر رویدادهاى زیادى است و لیكن دو رویداد برجسته و مشخص وجود دارد،حاكى از آن كه پیامبر (ص) دریافته بود اجلش نزدیك شده است و او بزودى دعوت حق را لبیك خواهد گفت.
پیامبر به مردم شبه جزیره عربستان اعلان كرد كه در آینده نزدیكى فریضه حج را انجام خواهد داد و مایل است آنها هم در ایام حج همراه او باشند تا مناسك حج را به آنان بیاموزد و آنچه لازم است،به پیروان خود سفارش كند،چرا كه مىترسد در سال آینده نه او مردم را ببیند و نه مردم او را.دهها هزار نفر از حجاج با پیامبر خدا همراه شدند و پیامبر آنان را در مورد احرام،طواف،نماز،سعى،موقفها و قربانى كردن راهنمایى مىكرد و آنان نیز از آن حضرت تبعیت مىكردند و آنچه دستور مىداد انجام مىدادند.او در عرفات براى آنان خطبه خواند و در آغاز سخن مردم را از نزدیك شدن اجلش آگاه ساخت،زیرا پس از حمد و ثناى پروردگار فرمود:
«اى مردم!سخن مرا بشنوید،زیرا من نمىدانم شاید پس از امسال در این جا هرگز شما را ملاقات نكنم...».
سپس راجع به حرمتخونها و مالهایشان با آنها سخن گفت و فرمود:
«اى مردم!جان و مالتان همچون حرمت این روز و این ماه بر شما حرام است،تا وقتى كه با خدایتان ملاقات كنید-و شما بزودى پروردگارتان را ملاقات خواهید كرد:پیام الهى را ابلاغ نمودم» (1) .
پیامبر در خطبه خود تاكید زیادى بر اداى امانت داشت،در حالى كه اعلان مىفرمود،هر نوع رباخوارى و هر نوع ادعاى خون كه در زمان جاهلیتبوده بىاساس و ملغاست و حقوق زنان و اخوت اسلامى را یادآورى كرد.
پنج شنبه 21/9/1387 - 15:40
دعا و زیارت
شفاى چشمان على با آب دهان رسول خدا یكى از دو معجزه بود.معجزه دوم همان رسالت پیامبر و خبر دادن آن حضرت به مسلمانان بود كه آن مرد كه در روز سوم فرماندهى جنگ را به عهده خواهد گرفتبرنمىگردد،مگر این كه فتح را به دستخویش نصیب مسلمانان كند. چگونه محمد به عنوان یك بشر مىتواند آگاه شود كه خداوند آن قلعه را به دست على فتح خواهد كرد؟این احتمال هست كه على كشته شود و یا زخم كارى بردارد كه مانع از پیگیرى مبارزه شود.و لیكن پیامبر اكرم این كلمات را از روى هواى نفس نگفت چه او از روى وحى الهى سخن مىگوید و خداوند مىداند كه در آینده براى على چه اتفاقى خواهد افتاد و این كه او برنمىگردد تا خدا به دست او قلعه را فتح كند.
و این چنین بود كه هنگام غیبت على (ع) تمام ارتش از فتح خیبر عاجز ماندند.و حضور على (آن یكه مرد) كلید فتح و پیروزى بود.این امر آشكارا مطلبى را اثبات مىكند-قبلا راجع به آن سخن گفتیم-آن این است كه على مجرى خط پیامبر (ص) وایجاد دولت اسلامى بود.
عمر،در پاسخ شخصى كه على (ع) را به تكبر متهم كرد راست گفت كه:حقا كسى كه مثل على باشد حق دارد بر خود ببالد«به خدا سوگند اگر شمشیر على نبود هر آینه پایه اسلام استوار نمىشد.از این گذشته او داورترین فرد این امت و با سابقهترین و شریفترین آنهاست» (7) . البته خداوند پشت پیامبر بزرگش را به وسیله پسر عمویش على محكم كرد كه وعده پشتیبانى در راه هدف بزرگ او را دهسال پیش از هجرت داده بود.پس پشتیبانى او از پیامبر (ص) تنها نمونه تاریخ است.
اگر على آن قول (روز انجمن منزل) را هم نداده بود جز آنچه انجام داد انجام نمىداد،پس ارتباط على با پیامبر یك رابطه طبیعى بود،نیازى به قول یا پیمانى نداشت.سخن پیامبر به على (در فصل سوم) گذشت كه فرمود:«یا على!مردم از درختان مختلفند و من و تو از یك درختیم...».
على آن وعده را به زبان نیاورد تا به مقامهایى كه پیامبر (ص) به یارى كننده خود،وعده داده بود-على رغم عظمت آن مقامها-برسد،بلكه آن قول را داد چون مىدید كه یاورى به پیامبر همان هدفى است كه براى آن آفریده شده است.براستى كه دل او را عشق به خدا و پیامبرش پر كرده بود.هر كس چنان باشد تمام هستیش را براى رضاى آن دو خواهد داد و منتهاى خوشبختى و كامیابیش را در انجام آن خواهد دید.
آن گاه كه پیامبر به على مراتب برادرى،وصایت و خلافت را عطا مىكرد از جانب خدا فرمان صادر مىكرد.هرگز خداوند براى آن مراتب،جز فردى لایق را برنمىگزید.
حتى اگر مساله بزرگ رسالت نیاز به جهاد و فداكارى على نداشت،پیامبر براى خود برادر، جانشین و خلیفهاى جز او اختیار نمىكرد،چه آن كه على از جهتخلق و خوى شبیهترین مردم به پیامبر بود و همو دانشمندترین مسلمانان و با سابقهترین آنان به اسلام و مطیعترین آنان نسبتبه اوامر الهى بود و به همان سبب محبوبترین ایشان نزدخدا و رسولش به شمار مىآمد.
پنج شنبه 21/9/1387 - 15:31