دعا و زیارت
اسلام در یثرب (مدینه) شروع به گسترش كرد،شمار مسلمانان در آن جا به حدى زیاد شد كه جرات یافتند تا پیامبر را براى آوردن نزد خود و هم قسم شدن بر حمایت از او مانند دفاع از زن و فرزند خود،دعوت كنند،و پیامبر دعوت آنان را بپذیرد.
قبایل مشرك از آن امر آگاه شدند،و زندگى پیامبر (ص) در معرض خطر قرار گرفت زیرا آنان معتقد بودند كه كشتن محمد تنها وسیلهاى است كه مىتواند مانع گسترش اسلام بشود. خوانندگان تاریخ اسلام مىدانند كه چگونه سران بتپرست در مكه انجمن كردند و در نهان طورى اتفاق كردند كه یقین داشتند بزودى با آن به هدف خود خواهند رسید:از هر قبیلهاى جوانى چابك،و همگى در شبى معین با هم به پیامبر (ص) حمله كنند،تا همگى در قتل او شركت كرده باشند.بدان وسیله مسؤولیت قتل پیامبر،بین همگى قبایل مكه كه دشمن او بودند تقسیم مىشد.در نتیجه قبیله هاشم نخواهد توانستبه خونخواهى او برخیزد،و به خونبها راضى خواهد شد.به وسیله وحى بر پیامبر از آن راز پرده برداشته شد و او مامور به خروج از مكه و هجرت به مدینه شد.اما خروج آن حضرت در حالى كه آنان حركات او را زیر نظر داشتند به معنى رویارویى با خطر بوده است.البته مشركان شبانه روز آن حضرت را زیر نظر خود داشتند.خانههاى مكه به شكلى بود كه كسى نمىتوانست در آنها مخفى شود.پیامبر این انتظار را داشت كه افراد همپیمان در آن شب خانهاش را محاصره كنند و هر گاه بستر را خالى از او ببینند خواهند دانست كه او بیرون رفته است تا خود را نجات دهد وسر راه را بر او مىگیرند.لازم است كه بستر پیامبر پر باشد تا به ماندنش در خانه اطمینان كنند.اما كسى كه در آن شب بستر پیامبر را پر مىكند،باید آماده مرگ باشد زیرا هجوم بر او قطعى خواهد بود چه كسى در شب هلاكت،در بستر پیامبر (ص) خواهد خوابید،بجز كسى كه وعده یارى داده است؟
پیامبر على بن ابى طالب را از آن تصمیم آگاه ساخت و او را مامور كرد تا در بسترش بخوابد على (ع) نه تنها عذرى نیاورد،و لحظهاى تردید نكرد،بلكه هیچ فكرى نسبتبه سرانجام آن كار به خود راه نداد.بلكه او تنها درباره یك چیز اندیشید:سرانجام پیامبر (ص) .پس،گفت آیا شما سالم مىمانید یا رسول خدا؟و موقعى كه پیامبر خدا جواب مثبتبه او داد،به حال سجده روى زمین افتاد در حالى كه خدا را براى سلامتى پیامبرش شكر مىگزارد.پیامبر خدا او را به كار مهم دیگرى نیز مامور ساخت،و آن اداى امانتهایى بود كه مردم مكه نزد پیامبر (ص) گذارده بودند
پنج شنبه 21/9/1387 - 15:6
دعا و زیارت
محدثان روایت مىكنند كه پیامبر على را به انجام مساله مهم سومى نیز مامور كرد كه در آن شب قبل از خروجش از مكه در انجام آن كار همراه و یاور او باشد:حاكم به سند صحیحى روایت كرده است كه على فرمود:پیامبر او را (شب خوابیدن بر فراش) به كعبه برد تا بتبزرگ قریش را بشكند.پیامبر (ص) روى دو شانه على بالا رفت تا بالاى بام كعبه رود و لیكن او در على ضعفى مشاهده كرد پس از روى شانههاى او پایین آمد و به وى دستور داد تا روى شانههاى آن حضرت بالا رود،و او رفت.پیامبر چنان او را بلند كرد كه على تصور كرد كه اگر بخواهد به آسمان برسد مىرسد.على بالاى بام كعبه رفت و بتبزرگ را كه از مس بود و به وسیله چند میخ میخكوب شده بود از جا كند.هنگامى كه على به بت دستیافت پیامبر به او گفت:بكوبش!پس به زمین كوبید و آن را شكستسپس فرود آمد (1) .
قابل قبول است كه این كار مهم پیش از این كه افراد شورا منزل پیامبر را محاصره كنند تحقق یافته باشد و پیامبر و على پس از انجام این كار به خانه برگشته باشند و این كه پیامبر بعد از آن بیرون رفته باشد و دشمنان منزلش را محاصره كرده باشند.على ماند تا دو كار مهم و بزرگ را انجام دهد:خوابیدن در بستر پیامبر (ص) و اداى امانتهایى كه از مردم مكه نزد پیامبر بود.
ابن اثیر در تاریخ خود«الكامل»روایت كرده است كه جبرئیل بر پیامبر نازل شد و به او گفت: امشب بر بسترت مخواب!پیامبر على را مامور ساخت كه بر بستر او بخوابد و به او دستور داد كه تمام امانتها و سپردههایى را كه نزد او بود به نیابتش باز پس دهد،و البته خبر داد كه هرگز به او گزندى نخواهد رسید.
پیامبر (ص) آن گاه مشتى خاك بر گرفت و بر سر آنان پاشید و بیرون رفت در حالى كه اوایل سوره یس را مىخواند،دشمنان او را ندیدند.
مشركان نگاه مىكردند،و على را مىدیدند كه در بستر خوابیده بود در حالى كه پارچه روانداز مخصوص روى او بود با خود مىگفتند محمد خوابیده است آنان تا صبح منتظر ماندند.على از بستر برخاست،او را شناختند.و پرسیدند:محمد كجاست؟گفت:نمىدانم.شما او را مامور بیرون رفتن از خانه كردهاید،او هم بیرون رفته است.پس او را زدند و به مسجد بردند و ساعتى زندانىاش كردند و سپس رهایش ساختند.خداوند پیامبرش را از مكر آنان نجات داد و او را مامور به هجرت كرد و على به اداى امانتهاى پیامبر (ص) اقدام كرد،و آنچه را مامور شده بود انجام داد (2) .
پیامبر (ص) به همراه ابو بكر رهسپار شد،تا به غار ثور رسیدند،و در آن جا پنهان شدند و به این صورت رویداد هجرت اتفاق افتاد كه اسلام و مسلمانان را وارد دورانى تازه كرد.
باید اندكى توقف كنیم،و در زمینه جایگاه على و عظمت مسالهاى كه به او موكول شده ستبیندیشیم.
البته شمار مسلمانان در مكه-تا زمان این حادثه یعنى پایان مدت اقامت پیامبر در مكه-به صدها نفر مىرسید.و در میان آنان بزرگانى از صحابه معروف بودند،و بیشترین آنان با اجازه پیامبر-بعد از این كه آن حضرت تصمیم به مهاجرت گرفت-به مدینه هجرت كردند.پیامبر نزدیك شدن خطر را به خود-از آن وقتى كه مردم مكه از همقسم شدن آن حضرت،با مردم یثرب آگاه شدند-مىدانست و امكان داشت كه هر تعداد از آنان را كه مىخواستبراى دفاع از خود و یا براى فدا شدن باقى گذارد.با همه اینها پیامبر آن كار را نكرد و كسى از آنان را براى روبرو شدن با خطر باقى نگذاشت.
پنج شنبه 21/9/1387 - 15:6
دعا و زیارت
براى این مهم على را برگزید و جز او را انتخاب نكرد،زیرا شایسته بود آن كس كه به این كار مهم قیام مىكرد بطور فراوان از ویژگیهاى زیر برخوردار باشد:
(1) محبت او به خدا،پیامبر (ص) و دین او بیشتر از محبتش به خود باشد.
(2) داراى روحیهاى باشد كه در راه خدا با خشنودى شهادت را استقبال كند.
(3) دلاورى باشد كه دشمنان-على رغم تنهایى و بىیاورى او و فزونى دشمن-او را مرعوب نكنند.البته كسى كه آن شب بر بستر پیامبر مىخوابد،تنها و بطور ناگهانى دست كم با ده جوان از زورمندان مكه روبرو خواهد شد،و اگر در برابر آنها پیروز شود،طبیعى است كه تمام خشم مردم مكه متوجه او خواهد شد و صدها تن از آنان و شاید همگى به وى حملهور شوند، زیرا او كسى است كه با خوابیدن خود در بستر پیامبر (ص) مانع پیروزى آنان در كارشان شده است.
(4) مردى باشد كه هیچ رازى را آشكار نكند،و هر چه شكنجه بیند،دشمنان را از جا و مكان پیامبر (ص) آگاه نسازد.و براستى مشركان قریش،پس از بىنتیجه ماندن توطئهشان تصمیم گرفتند به جاى پیامبر (ص) هر كسى را كه در بستر او یافتند،شكنجه و آزار دهند تا جایگاه پیامبر (ص) را به آنان نشان دهد.
البته دشوار است تصور كنیم كسى جز على (ع) مىتوانسته چنین وظیفهاى را بهعهده گیرد، و آرام و مطمئن-بدون خوف و ترسى-اقدام به آن كار بكند.در این جاست كه ما معناى وزارت و یا معاونت را مىفهمیم كه على (ده سال پیش از این رویداد) به قیمت جان خود نسبتبه پیامبر پیمان آن را بست
پنج شنبه 21/9/1387 - 15:6
دعا و زیارت
چه بهتر كه آن بازوى مورد نظر یكى از خویشاوندان صاحب رسالتباشد.چرا كه از خویشاوندان انتظار مىرود كه مهربانترین افراد نسبتبه او باشند.قرآن براى مابازگو مىكند موقعى كه بر موسى رسالت نازل شد و پروردگارش به او گفت:«سوى فرعون برو كه او طغیان كرده است.»،موسى فهمید كه با رفتنش به سوى فرعون و دعوت كردن او به ایمان با خطرهاى مهمى كه براى او بىسابقه است،روبرو خواهد شد.در حالى كه براى رویارویى با خطرها و جلب حمایتبه سوى خود،امید در جذب عده زیادى از افراد با اخلاص قوم خویش نداشت.از پروردگار خود خواست تا پشت او را به وسیله وزیرى از خاندانش محكم گرداند:
«گفت:پروردگارا سینهام را گشاده گردان،و كار مرا آسان كن و گره از زبانم بگشاى تا سخنم را بفهمند،و برایم وزیرى از خاندانم قرار ده-برادرم هارون را-پشتم را به وسیله او استوار فرما»
پنج شنبه 21/9/1387 - 14:55
دعا و زیارت
هنگامى كه این آیه نازل شد،رسول خدا فرزندان عبد المطلب را-كه آن روز چهل یا سى نفر بودند-به ولیمهاى كه در آن كمى نمك و مقدارى شیر بود،دعوت كرد،پس از آن اندك، خوردند و آشامیدند تا سیر و سیراب شدند.هنگامى كه فرصتسخن گفتن فرا رسید،پیامبر خدا (ص) شروع به سخن كرد و فرمود:«اى فرزندان عبد المطلب!به خدا سوگند كه من جوانى از عرب سراغ ندارم كه براى خاندانش بهتر از آنچه من براى شما آوردهام،آورده باشد. براستى كه من خیر دنیا و آخرت براى شما آوردهام.
پروردگارم مرا مامور ساخته است تا شما را به سوى او دعوت كنم،پس كدام یك از شما مرا بر این امر معاونت مىكند تا برادر،وصى و جانشین من در میان شما باشد؟پس همه آن قوم خوددارى كردند به جز على بن ابى طالب (آن روز سیزده ساله بود) كه گفت:اى پیامبر خدا! من یاور تو خواهم بود.
دوباره پیامبر دعوتش را بر آنها تكرار كرد،آنان خوددارى كردند ولى على سخن نخستین خود را تكرار كرد.
سپس پیامبر،بازوى على را گرفت.در حالى كه روى سخنش با حاضران بود فرمود:«این برادر، وصى و جانشین من در میان شماست،پس گوش به فرمان او،و مطیع او باشید».پس آن عده برخاستند و در حالى كه مىخندیدند،به ابو طالب گفتند:تو را امر كرد كه دستور پسرت را بشنوى و مطیع او باشى (3) .
امام احمد بن حنبل در مسند خود از على روایت كرده است كه موقع نزول این آیه،پیامبر (ص) از فرزندان عبد المطلب سؤال كرد:كیست كه از طرف من،دین و تعهدهایم را به عهده گیرد تا با من در بهشتباشد و جانشینم در بین خاندانم گردد؟پس كسى از آنان به او پاسخ نداد جز على كه به او گفت:من!
پنج شنبه 21/9/1387 - 14:55
دعا و زیارت
محمد خاتم انبیا است و رسالتش پایان رسالتهاى آسمانى است.این بدان معنى است كه باید پیروز گردد و تا ابد بماند.از آنجا كه خداوند مطابق معمول همه كارها را با وسایل طبیعىشان انجام مىدهد،پیامبرش را مامور نكرد تا براى دعوت به اسلام یكباره با همه مردم روبرو شود،زیرا كه این كار ممكن بود به شكست رسالت منجر گردد،تا به پیروزى آن;بلكه خداوند اراده فرموده است تا دعوت بتدریج انجام گیرد.در نتیجه،پس از گذشتسه سال از آغاز نبوت به پیامبرش فرمان داد تا دعوت خویش را از نزدیكترین وابستگان خویش آغاز كند:
«نزدیكترین خویشانت را بیم ده،و براى كسانى كه از مؤمنان پیرو تو شدند،فروتن باش،و اگر از تو نافرمانى كردند،پس بگو من از عملى كه انجام مىدهید بیزارم» (2) .
پس،نزدیكترین خویشاوندانش-به هر حال-اگر چه دعوت او را اجابت نكنند،كم آزارتر از دیگران خواهند بود.چه بسا كه در میان آنان فردى نیرومند با اخلاصىفراوان،آماده براى فداكارى پیدا شود،وزیر او گردد و به همراه او با سختیها روبرو شود و سپرى باشد كه او را از خطرهاى بسیار نگهدارد و در سازمان دادن یك امت و دولتیاور او شود.
پنج شنبه 21/9/1387 - 14:55
دعا و زیارت
پیامبر مىدانست كه قبایل مكه و تودههاى عرب پشتسر آنها،در آینده،در به كار بردن هر گونه وسیله شكنجه بر ضد او،تردیدى به خود راه نخواهند داد،زیرا او بر گسترش رسالت پا فشارى خواهد كرد و از آنها خواهد خواست تا از دین خود و دین پدرانشان دستبردارند.این جبهه گیرى غیر قابل اجتناب است،و على رغم خطرهاى عظیمى كه دارد،بىشك،پیش خواهد آمد.چرا كه دستور رسالتبر محمد (ص) نازل نشده است كه به عنوان داستانى پنهان و رازى نهان باقى بماند آن هم رسالتى كه براى اصلاح بشریت و دگرگون ساختن عقاید و روش زندگى آنان نازل شده است.و آن هرگز میسر نیست،مگر این كه آنان را با بانك بلند فرا خواند،و آشكارا بیم دهد،و با محتواى رسالت آشنا سازد در عین حال اراده خداوندى بر پیروزى رسالت و حامل بار رسالت تعلق گرفته است.
براى این كه یك رسالت دینى جدید (یا براى هر مكتب فكرى نو پا) كه باخواستههاى تودههاى مردم برخورد دارد به پیروزى دستیابد،لازم است كه صاحبان و ناشران رسالت (و كسانى كه از آنها انتظار گرایش به دین جدید مىرود) تا اندازهاى از آزادى در گفتار و رفتار برخوردار باشند.البته افراد معمولى جرات بر پذیرش اصول تازه را-موقعى كه این پذیرش آنها را در معرض خشم،كینه و شكنجه قرار دهد-پیدا نمىكنند،بخصوص آن گاه كه اجتماع به آزادى فردى بىاعتقاد و در مقابل قانون نافرمان باشد.
البته اجتماعى از این نوع-به خودى خود-در برخورد با قوانین جدید به زور و شكنجه متوسل مىشود.بیشتر افراد از جرات كافى براى ایستادگى در مقابل اراده تودهها برخوردار نیستند،و آمادگى براى تحمل زیانهاى مالى و جانى در راه آرمانهاى والا ندارند.بدان لحاظ است كه براى پیروزى دعوتى از این نوع،بایستى صاحب دعوت-دست كم-تا حدى از آزادى گفتار و رفتار برخوردار باشد.
این آزادى تحقق پیدا نمىكند مگر هنگامى كه از طرف كسى پشتیبانى شود و از آن جا كه اجتماع غیر دموكرات و تند خوست،ناگزیر صاحب دعوت باید یارانى نیرومند و با اخلاص داشته باشد كه در راه حمایت از آزادى خود و كسانى كه تمایل به پیوستن به آن اصول جدید را دارند و یا حداقل به خاطر شخص حامل رسالت آمادگى پاسخ دادن خشونتبا خشونت را داشته باشند.و اگر نه جمع زیادى فراهم آمد و نه مشتى از افراد با اخلاص كه در راه آن اصول فداكارى كنند،حداقل باید فردى پیدا شود با نیرو و جرات و اخلاصى همانند صاحب رسالت، تا پشت او را محكم كند و وزیر،معاون و سپر محافظ او باشد تا مشكلات سنگین او را سبك كند و به همراه او پاسخگوى خطرها باشد.
پنج شنبه 21/9/1387 - 14:55
دعا و زیارت
از آغاز نبوت سه سال گذشته است;پیامبر دعوت خود را علنى نكرده و رسالتبه صورت ماجرایى پنهان باقى مانده است،زیرا اعلان دعوت به معنى جبهه گیرى در قبال تمام مردم مكه نسبتبه چیزى بود كه پذیرا نبودند و پافشارى در مردود شمردن آن داشتند و تا پاى جان با آن مبارزه مىكردند
پنج شنبه 21/9/1387 - 14:55
دعا و زیارت
قطعا این حدیثبا احادیث قبل سازگار نیست،زیرا تنها به خاندان عبد المطلب توجه دارد در حالى كه احادیث قبل از آن بیشتر متوجه به غیر از خویشاوندان نزدیك پیامبر است،شگفتى حدیث در این است كه پیامبر كودك خردسالش فاطمه را-كه هنوز به حد تكلیف شرعى نرسیده است-مخاطب قرار مىدهد،و از بالاى كوه صفا او را مخاطب قرار مىدهد،در حالى كه او همه وقت در میان خانه پیامبر بوده است!و آن نیزدر حالى است كه خطاب به فاطمه و دیگر اولاد عبد المطلب متضمن رسالتى-كه در آن ایشان را به ترك عبادت بتها و یا ایمان به اسلام فرمان دهد-نیست.
علاوه بر این كه عایشه هنوز موقع این حادثه به دنیا نیامده بوده است،چون پیامبر با او در مدینه عروسى كرد در حالى كه او نهمین سال عمرش را پشتسر مىگذاشت (8) .معنى آن مطلب این است كه ولادت او در حدود پنجسال بعد از مبعثبوده است.ابو هریره نیز از شهود حادثه نبود زیرا كه او پیامبر را در خیبر و یا در سال هفتم هجرى هنگام بازگشت از خیبر دیده است (9) !و عجیبتر از همه آنها سخن زمخشرى است كه مىگوید:عایشه دختر ابى بكر و حفصه دختر عمر با كسانى بودند كه پیامبر روز انذار،آنان را مورد خطاب قرار داد (در حالى كه عایشه روز انذار به دنیا نیامده بوده است!!) (10) .
قطعا این دلیل روشنى استبر مشتبه شدن مطلب بر راویان و این كه دو شیخ[مسلم و بخارى]از روال طبیعى دو حادثه نزول دستور به انذار و آن چه را پیامبر بعد از نزول امر انجام داده است،غافل ماندهاند.چه بسا كه كتب صحاح از مطلب صحیح غفلت كردهاند!!
در حقیقت،این آیه،آشكارا دلالت دارد كه خداوند پیامبرش را مامور ساخته است تا نزدیكترین خویشاوندانش را بیم دهد،و خویشان نزدیكترش همان فرزندان عبد المطلب بودند نه بقیه قبایل مكه.از پیامبر (ص) بعید است كه،جز آنچه را كه خدا به او فرمان داده است انجام دهد.پس،آنچه مورخان و بسیارى از محدثان روایت كردهاند،كه پیامبر (ص) فرزندان عبد المطلب را بر ولیمهاى جمع كرد،و از آنان كه از خویشاوندان و بستگان نزدیك او بودند خواست تا به رسالت او بگروند و با او در كار مهم و خطیرى كه بر عهده گرفته است، همكارى كنند،مطلبى است كه با منطق وطبیعتحوادث مهم منسجم و هماهنگ است.چه كسانى سزاوارترند به معاونت پیامبر از خاندان خود او در روبرو شدن با خطرهایى كه پیامبر در انتظار آنهاست؟
اینكه دعوت به اسلام باید تدریجى باشد امرى طبیعى است،پیامبر مىخواهد به كمك فامیل و خاندانش یعنى نزدیكترین مردم به خود،مطمئن شود پیش از این كه دیگران و بقیه قبایل عرب را دعوت به تغییر عقاید خود و ترك بتهایشان كند در حالى كه آنان در آینده در نهایتخشونت و دشمنى با او روبرو خواهند شد.
پنج شنبه 21/9/1387 - 14:55
دعا و زیارت
شجاعت و نیروى جسمانى فوق العاده على اگر با اخلاص بىنظیر و بینش عمیق كه مشكلات اصلى را روشن مىساخت،همراه نبود،امكان نداشت،زره محافظى براى پیامبر (ص) و دوام اسلام باشد و رشد حكومت اسلامى را به وجود خود وابسته سازد.
بسا مردان نیرومندى كه از نیرو و شجاعت زیادى برخوردار بودند ولى دستشان از ناختحق و یا اخلاص به او خالى بود،و لذا نیرویى را كه به آنان داده شده بود در راه نصرت باطل و مبارزه با حق،صرف كردند،و یا در خودپرستى خود ماندند و تمام كوشش خود را در راه عظمتى ناچیز و یا موضوعى بىارزش به كار بردند.
اما على (ع) از آن افراد كم نظیر است كه خود در بعضى كلماتش این قبیل افراد را توصیف كرده است و مىگوید:«علم و دانش با بینش واقعى یك جا به آنان رو آورده است،و از روح ایمان و یقین برخوردارند،آنچه را اشخاص ناز پرورده،سخت و دشوار مىشمرند،آنان سهل و آسان مىدانند،و با آنچه نادانان از آن دورى مىكنند خو گرفتهاند،و با آن انس دارند،با بدنهایى در دنیا زندگى مىكنند كه روحهاى آنها بهجاى بسیار بلند وابسته است،آنان در روى زمین نمایندگان خدا و دعوت كنندگان مردم به سوى دین خدایند»
پنج شنبه 21/9/1387 - 14:50