• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 445
تعداد نظرات : 171
زمان آخرین مطلب : 5029روز قبل
دعا و زیارت

اسلام در یثرب (مدینه) شروع به گسترش كرد،شمار مسلمانان در آن جا به حدى زیاد شد كه جرات یافتند تا پیامبر را براى آوردن نزد خود و هم قسم شدن بر حمایت از او مانند دفاع از زن و فرزند خود،دعوت كنند،و پیامبر دعوت آنان را بپذیرد.

قبایل مشرك از آن امر آگاه شدند،و زندگى پیامبر (ص) در معرض خطر قرار گرفت زیرا آنان معتقد بودند كه كشتن محمد تنها وسیله‏اى است كه مى‏تواند مانع گسترش اسلام بشود. خوانندگان تاریخ اسلام مى‏دانند كه چگونه سران بت‏پرست در مكه انجمن كردند و در نهان طورى اتفاق كردند كه یقین داشتند بزودى با آن به هدف خود خواهند رسید:از هر قبیله‏اى جوانى چابك،و همگى در شبى معین با هم به پیامبر (ص) حمله كنند،تا همگى در قتل او شركت كرده باشند.بدان وسیله مسؤولیت قتل پیامبر،بین همگى قبایل مكه كه دشمن او بودند تقسیم مى‏شد.در نتیجه قبیله هاشم نخواهد توانست‏به خونخواهى او برخیزد،و به خونبها راضى خواهد شد.به وسیله وحى بر پیامبر از آن راز پرده برداشته شد و او مامور به خروج از مكه و هجرت به مدینه شد.اما خروج آن حضرت در حالى كه آنان حركات او را زیر نظر داشتند به معنى رویارویى با خطر بوده است.البته مشركان شبانه روز آن حضرت را زیر نظر خود داشتند.خانه‏هاى مكه به شكلى بود كه كسى نمى‏توانست در آنها مخفى شود.پیامبر این انتظار را داشت كه افراد همپیمان در آن شب خانه‏اش را محاصره كنند و هر گاه بستر را خالى از او ببینند خواهند دانست كه او بیرون رفته است تا خود را نجات دهد وسر راه را بر او مى‏گیرند.لازم است كه بستر پیامبر پر باشد تا به ماندنش در خانه اطمینان كنند.اما كسى كه در آن شب بستر پیامبر را پر مى‏كند،باید آماده مرگ باشد زیرا هجوم بر او قطعى خواهد بود چه كسى در شب هلاكت،در بستر پیامبر (ص) خواهد خوابید،بجز كسى كه وعده یارى داده است؟

پیامبر على بن ابى طالب را از آن تصمیم آگاه ساخت و او را مامور كرد تا در بسترش بخوابد على (ع) نه تنها عذرى نیاورد،و لحظه‏اى تردید نكرد،بلكه هیچ فكرى نسبت‏به سرانجام آن كار به خود راه نداد.بلكه او تنها درباره یك چیز اندیشید:سرانجام پیامبر (ص) .پس،گفت آیا شما سالم مى‏مانید یا رسول خدا؟و موقعى كه پیامبر خدا جواب مثبت‏به او داد،به حال سجده روى زمین افتاد در حالى كه خدا را براى سلامتى پیامبرش شكر مى‏گزارد.پیامبر خدا او را به كار مهم دیگرى نیز مامور ساخت،و آن اداى امانتهایى بود كه مردم مكه نزد پیامبر (ص) گذارده بودند

پنج شنبه 21/9/1387 - 15:6
دعا و زیارت

محدثان روایت مى‏كنند كه پیامبر على را به انجام مساله مهم سومى نیز مامور كرد كه در آن شب قبل از خروجش از مكه در انجام آن كار همراه و یاور او باشد:حاكم به سند صحیحى روایت كرده است كه على فرمود:پیامبر او را (شب خوابیدن بر فراش) به كعبه برد تا بت‏بزرگ قریش را بشكند.پیامبر (ص) روى دو شانه على بالا رفت تا بالاى بام كعبه رود و لیكن او در على ضعفى مشاهده كرد پس از روى شانه‏هاى او پایین آمد و به وى دستور داد تا روى شانه‏هاى آن حضرت بالا رود،و او رفت.پیامبر چنان او را بلند كرد كه على تصور كرد كه اگر بخواهد به آسمان برسد مى‏رسد.على بالاى بام كعبه رفت و بت‏بزرگ را كه از مس بود و به وسیله چند میخ میخكوب شده بود از جا كند.هنگامى كه على به بت دست‏یافت پیامبر به او گفت:بكوبش!پس به زمین كوبید و آن را شكست‏سپس فرود آمد (1) .

قابل قبول است كه این كار مهم پیش از این كه افراد شورا منزل پیامبر را محاصره كنند تحقق یافته باشد و پیامبر و على پس از انجام این كار به خانه برگشته باشند و این كه پیامبر بعد از آن بیرون رفته باشد و دشمنان منزلش را محاصره كرده باشند.على ماند تا دو كار مهم و بزرگ را انجام دهد:خوابیدن در بستر پیامبر (ص) و اداى امانتهایى كه از مردم مكه نزد پیامبر بود.

ابن اثیر در تاریخ خود«الكامل‏»روایت كرده است كه جبرئیل بر پیامبر نازل شد و به او گفت: امشب بر بسترت مخواب!پیامبر على را مامور ساخت كه بر بستر او بخوابد و به او دستور داد كه تمام امانتها و سپرده‏هایى را كه نزد او بود به نیابتش باز پس دهد،و البته خبر داد كه هرگز به او گزندى نخواهد رسید.

پیامبر (ص) آن گاه مشتى خاك بر گرفت و بر سر آنان پاشید و بیرون رفت در حالى كه اوایل سوره یس را مى‏خواند،دشمنان او را ندیدند.

مشركان نگاه مى‏كردند،و على را مى‏دیدند كه در بستر خوابیده بود در حالى كه پارچه روانداز مخصوص روى او بود با خود مى‏گفتند محمد خوابیده است آنان تا صبح منتظر ماندند.على از بستر برخاست،او را شناختند.و پرسیدند:محمد كجاست؟گفت:نمى‏دانم.شما او را مامور بیرون رفتن از خانه كرده‏اید،او هم بیرون رفته است.پس او را زدند و به مسجد بردند و ساعتى زندانى‏اش كردند و سپس رهایش ساختند.خداوند پیامبرش را از مكر آنان نجات داد و او را مامور به هجرت كرد و على به اداى امانتهاى پیامبر (ص) اقدام كرد،و آنچه را مامور شده بود انجام داد (2) .

پیامبر (ص) به همراه ابو بكر رهسپار شد،تا به غار ثور رسیدند،و در آن جا پنهان شدند و به این صورت رویداد هجرت اتفاق افتاد كه اسلام و مسلمانان را وارد دورانى تازه كرد.

باید اندكى توقف كنیم،و در زمینه جایگاه على و عظمت مساله‏اى كه به او موكول شده ست‏بیندیشیم.

البته شمار مسلمانان در مكه-تا زمان این حادثه یعنى پایان مدت اقامت پیامبر در مكه-به صدها نفر مى‏رسید.و در میان آنان بزرگانى از صحابه معروف بودند،و بیشترین آنان با اجازه پیامبر-بعد از این كه آن حضرت تصمیم به مهاجرت گرفت-به مدینه هجرت كردند.پیامبر نزدیك شدن خطر را به خود-از آن وقتى كه مردم مكه از همقسم شدن آن حضرت،با مردم یثرب آگاه شدند-مى‏دانست و امكان داشت كه هر تعداد از آنان را كه مى‏خواست‏براى دفاع از خود و یا براى فدا شدن باقى گذارد.با همه اینها پیامبر آن كار را نكرد و كسى از آنان را براى روبرو شدن با خطر باقى نگذاشت.

پنج شنبه 21/9/1387 - 15:6
دعا و زیارت

براى این مهم على را برگزید و جز او را انتخاب نكرد،زیرا شایسته بود آن كس كه به این كار مهم قیام مى‏كرد بطور فراوان از ویژگیهاى زیر برخوردار باشد:

(1) محبت او به خدا،پیامبر (ص) و دین او بیشتر از محبتش به خود باشد.

(2) داراى روحیه‏اى باشد كه در راه خدا با خشنودى شهادت را استقبال كند.

(3) دلاورى باشد كه دشمنان-على رغم تنهایى و بى‏یاورى او و فزونى دشمن-او را مرعوب نكنند.البته كسى كه آن شب بر بستر پیامبر مى‏خوابد،تنها و بطور ناگهانى دست كم با ده جوان از زورمندان مكه روبرو خواهد شد،و اگر در برابر آنها پیروز شود،طبیعى است كه تمام خشم مردم مكه متوجه او خواهد شد و صدها تن از آنان و شاید همگى به وى حمله‏ور شوند، زیرا او كسى است كه با خوابیدن خود در بستر پیامبر (ص) مانع پیروزى آنان در كارشان شده است.

(4) مردى باشد كه هیچ رازى را آشكار نكند،و هر چه شكنجه بیند،دشمنان را از جا و مكان پیامبر (ص) آگاه نسازد.و براستى مشركان قریش،پس از بى‏نتیجه ماندن توطئه‏شان تصمیم گرفتند به جاى پیامبر (ص) هر كسى را كه در بستر او یافتند،شكنجه و آزار دهند تا جایگاه پیامبر (ص) را به آنان نشان دهد.

البته دشوار است تصور كنیم كسى جز على (ع) مى‏توانسته چنین وظیفه‏اى را به‏عهده گیرد، و آرام و مطمئن-بدون خوف و ترسى-اقدام به آن كار بكند.در این جاست كه ما معناى وزارت و یا معاونت را مى‏فهمیم كه على (ده سال پیش از این رویداد) به قیمت جان خود نسبت‏به پیامبر پیمان آن را بست

پنج شنبه 21/9/1387 - 15:6
دعا و زیارت

چه بهتر كه آن بازوى مورد نظر یكى از خویشاوندان صاحب رسالت‏باشد.چرا كه از خویشاوندان انتظار مى‏رود كه مهربانترین افراد نسبت‏به او باشند.قرآن براى مابازگو مى‏كند موقعى كه بر موسى رسالت نازل شد و پروردگارش به او گفت:«سوى فرعون برو كه او طغیان كرده است.»،موسى فهمید كه با رفتنش به سوى فرعون و دعوت كردن او به ایمان با خطرهاى مهمى كه براى او بى‏سابقه است،روبرو خواهد شد.در حالى كه براى رویارویى با خطرها و جلب حمایت‏به سوى خود،امید در جذب عده زیادى از افراد با اخلاص قوم خویش نداشت.از پروردگار خود خواست تا پشت او را به وسیله وزیرى از خاندانش محكم گرداند:

«گفت:پروردگارا سینه‏ام را گشاده گردان،و كار مرا آسان كن و گره از زبانم بگشاى تا سخنم را بفهمند،و برایم وزیرى از خاندانم قرار ده-برادرم هارون را-پشتم را به وسیله او استوار فرما»

پنج شنبه 21/9/1387 - 14:55
دعا و زیارت

هنگامى كه این آیه نازل شد،رسول خدا فرزندان عبد المطلب را-كه آن روز چهل یا سى نفر بودند-به ولیمه‏اى كه در آن كمى نمك و مقدارى شیر بود،دعوت كرد،پس از آن اندك، خوردند و آشامیدند تا سیر و سیراب شدند.هنگامى كه فرصت‏سخن گفتن فرا رسید،پیامبر خدا (ص) شروع به سخن كرد و فرمود:«اى فرزندان عبد المطلب!به خدا سوگند كه من جوانى از عرب سراغ ندارم كه براى خاندانش بهتر از آنچه من براى شما آورده‏ام،آورده باشد. براستى كه من خیر دنیا و آخرت براى شما آورده‏ام.

پروردگارم مرا مامور ساخته است تا شما را به سوى او دعوت كنم،پس كدام یك از شما مرا بر این امر معاونت مى‏كند تا برادر،وصى و جانشین من در میان شما باشد؟پس همه آن قوم خوددارى كردند به جز على بن ابى طالب (آن روز سیزده ساله بود) كه گفت:اى پیامبر خدا! من یاور تو خواهم بود.

دوباره پیامبر دعوتش را بر آنها تكرار كرد،آنان خوددارى كردند ولى على سخن نخستین خود را تكرار كرد.

سپس پیامبر،بازوى على را گرفت.در حالى كه روى سخنش با حاضران بود فرمود:«این برادر، وصى و جانشین من در میان شماست،پس گوش به فرمان او،و مطیع او باشید».پس آن عده برخاستند و در حالى كه مى‏خندیدند،به ابو طالب گفتند:تو را امر كرد كه دستور پسرت را بشنوى و مطیع او باشى (3) .

امام احمد بن حنبل در مسند خود از على روایت كرده است كه موقع نزول این آیه،پیامبر (ص) از فرزندان عبد المطلب سؤال كرد:كیست كه از طرف من،دین و تعهدهایم را به عهده گیرد تا با من در بهشت‏باشد و جانشینم در بین خاندانم گردد؟پس كسى از آنان به او پاسخ نداد جز على كه به او گفت:من!

پنج شنبه 21/9/1387 - 14:55
دعا و زیارت

محمد خاتم انبیا است و رسالتش پایان رسالتهاى آسمانى است.این بدان معنى است كه باید پیروز گردد و تا ابد بماند.از آنجا كه خداوند مطابق معمول همه كارها را با وسایل طبیعى‏شان انجام مى‏دهد،پیامبرش را مامور نكرد تا براى دعوت به اسلام یكباره با همه مردم روبرو شود،زیرا كه این كار ممكن بود به شكست رسالت منجر گردد،تا به پیروزى آن;بلكه خداوند اراده فرموده است تا دعوت بتدریج انجام گیرد.در نتیجه،پس از گذشت‏سه سال از آغاز نبوت به پیامبرش فرمان داد تا دعوت خویش را از نزدیكترین وابستگان خویش آغاز كند:

«نزدیكترین خویشانت را بیم ده،و براى كسانى كه از مؤمنان پیرو تو شدند،فروتن باش،و اگر از تو نافرمانى كردند،پس بگو من از عملى كه انجام مى‏دهید بیزارم‏» (2) .

پس،نزدیكترین خویشاوندانش-به هر حال-اگر چه دعوت او را اجابت نكنند،كم آزارتر از دیگران خواهند بود.چه بسا كه در میان آنان فردى نیرومند با اخلاصى‏فراوان،آماده براى فداكارى پیدا شود،وزیر او گردد و به همراه او با سختیها روبرو شود و سپرى باشد كه او را از خطرهاى بسیار نگهدارد و در سازمان دادن یك امت و دولت‏یاور او شود.

پنج شنبه 21/9/1387 - 14:55
دعا و زیارت

پیامبر مى‏دانست كه قبایل مكه و توده‏هاى عرب پشت‏سر آنها،در آینده،در به كار بردن هر گونه وسیله شكنجه بر ضد او،تردیدى به خود راه نخواهند داد،زیرا او بر گسترش رسالت پا فشارى خواهد كرد و از آنها خواهد خواست تا از دین خود و دین پدرانشان دست‏بردارند.این جبهه گیرى غیر قابل اجتناب است،و على رغم خطرهاى عظیمى كه دارد،بى‏شك،پیش خواهد آمد.چرا كه دستور رسالت‏بر محمد (ص) نازل نشده است كه به عنوان داستانى پنهان و رازى نهان باقى بماند آن هم رسالتى كه براى اصلاح بشریت و دگرگون ساختن عقاید و روش زندگى آنان نازل شده است.و آن هرگز میسر نیست،مگر این كه آنان را با بانك بلند فرا خواند،و آشكارا بیم دهد،و با محتواى رسالت آشنا سازد در عین حال اراده خداوندى بر پیروزى رسالت و حامل بار رسالت تعلق گرفته است.

براى این كه یك رسالت دینى جدید (یا براى هر مكتب فكرى نو پا) كه باخواسته‏هاى توده‏هاى مردم برخورد دارد به پیروزى دست‏یابد،لازم است كه صاحبان و ناشران رسالت (و كسانى كه از آنها انتظار گرایش به دین جدید مى‏رود) تا اندازه‏اى از آزادى در گفتار و رفتار برخوردار باشند.البته افراد معمولى جرات بر پذیرش اصول تازه را-موقعى كه این پذیرش آنها را در معرض خشم،كینه و شكنجه قرار دهد-پیدا نمى‏كنند،بخصوص آن گاه كه اجتماع به آزادى فردى بى‏اعتقاد و در مقابل قانون نافرمان باشد.

البته اجتماعى از این نوع-به خودى خود-در برخورد با قوانین جدید به زور و شكنجه متوسل مى‏شود.بیشتر افراد از جرات كافى براى ایستادگى در مقابل اراده توده‏ها برخوردار نیستند،و آمادگى براى تحمل زیانهاى مالى و جانى در راه آرمانهاى والا ندارند.بدان لحاظ است كه براى پیروزى دعوتى از این نوع،بایستى صاحب دعوت-دست كم-تا حدى از آزادى گفتار و رفتار برخوردار باشد.

این آزادى تحقق پیدا نمى‏كند مگر هنگامى كه از طرف كسى پشتیبانى شود و از آن جا كه اجتماع غیر دموكرات و تند خوست،ناگزیر صاحب دعوت باید یارانى نیرومند و با اخلاص داشته باشد كه در راه حمایت از آزادى خود و كسانى كه تمایل به پیوستن به آن اصول جدید را دارند و یا حداقل به خاطر شخص حامل رسالت آمادگى پاسخ دادن خشونت‏با خشونت را داشته باشند.و اگر نه جمع زیادى فراهم آمد و نه مشتى از افراد با اخلاص كه در راه آن اصول فداكارى كنند،حداقل باید فردى پیدا شود با نیرو و جرات و اخلاصى همانند صاحب رسالت، تا پشت او را محكم كند و وزیر،معاون و سپر محافظ او باشد تا مشكلات سنگین او را سبك كند و به همراه او پاسخگوى خطرها باشد.

پنج شنبه 21/9/1387 - 14:55
دعا و زیارت
از آغاز نبوت سه سال گذشته است;پیامبر دعوت خود را علنى نكرده و رسالت‏به صورت ماجرایى پنهان باقى مانده است،زیرا اعلان دعوت به معنى جبهه گیرى در قبال تمام مردم مكه نسبت‏به چیزى بود كه پذیرا نبودند و پافشارى در مردود شمردن آن داشتند و تا پاى جان با آن مبارزه مى‏كردند
پنج شنبه 21/9/1387 - 14:55
دعا و زیارت

قطعا این حدیث‏با احادیث قبل سازگار نیست،زیرا تنها به خاندان عبد المطلب توجه دارد در حالى كه احادیث قبل از آن بیشتر متوجه به غیر از خویشاوندان نزدیك پیامبر است،شگفتى حدیث در این است كه پیامبر كودك خردسالش فاطمه را-كه هنوز به حد تكلیف شرعى نرسیده است-مخاطب قرار مى‏دهد،و از بالاى كوه صفا او را مخاطب قرار مى‏دهد،در حالى كه او همه وقت در میان خانه پیامبر بوده است!و آن نیزدر حالى است كه خطاب به فاطمه و دیگر اولاد عبد المطلب متضمن رسالتى-كه در آن ایشان را به ترك عبادت بتها و یا ایمان به اسلام فرمان دهد-نیست.

علاوه بر این كه عایشه هنوز موقع این حادثه به دنیا نیامده بوده است،چون پیامبر با او در مدینه عروسى كرد در حالى كه او نهمین سال عمرش را پشت‏سر مى‏گذاشت (8) .معنى آن مطلب این است كه ولادت او در حدود پنج‏سال بعد از مبعث‏بوده است.ابو هریره نیز از شهود حادثه نبود زیرا كه او پیامبر را در خیبر و یا در سال هفتم هجرى هنگام بازگشت از خیبر دیده است (9) !و عجیب‏تر از همه آنها سخن زمخشرى است كه مى‏گوید:عایشه دختر ابى بكر و حفصه دختر عمر با كسانى بودند كه پیامبر روز انذار،آنان را مورد خطاب قرار داد (در حالى كه عایشه روز انذار به دنیا نیامده بوده است!!) (10) .

قطعا این دلیل روشنى است‏بر مشتبه شدن مطلب بر راویان و این كه دو شیخ[مسلم و بخارى]از روال طبیعى دو حادثه نزول دستور به انذار و آن چه را پیامبر بعد از نزول امر انجام داده است،غافل مانده‏اند.چه بسا كه كتب صحاح از مطلب صحیح غفلت كرده‏اند!!

در حقیقت،این آیه،آشكارا دلالت دارد كه خداوند پیامبرش را مامور ساخته است تا نزدیكترین خویشاوندانش را بیم دهد،و خویشان نزدیكترش همان فرزندان عبد المطلب بودند نه بقیه قبایل مكه.از پیامبر (ص) بعید است كه،جز آنچه را كه خدا به او فرمان داده است انجام دهد.پس،آنچه مورخان و بسیارى از محدثان روایت كرده‏اند،كه پیامبر (ص) فرزندان عبد المطلب را بر ولیمه‏اى جمع كرد،و از آنان كه از خویشاوندان و بستگان نزدیك او بودند خواست تا به رسالت او بگروند و با او در كار مهم و خطیرى كه بر عهده گرفته است، همكارى كنند،مطلبى است كه با منطق وطبیعت‏حوادث مهم منسجم و هماهنگ است.چه كسانى سزاوارترند به معاونت پیامبر از خاندان خود او در روبرو شدن با خطرهایى كه پیامبر در انتظار آنهاست؟

اینكه دعوت به اسلام باید تدریجى باشد امرى طبیعى است،پیامبر مى‏خواهد به كمك فامیل و خاندانش یعنى نزدیكترین مردم به خود،مطمئن شود پیش از این كه دیگران و بقیه قبایل عرب را دعوت به تغییر عقاید خود و ترك بتهایشان كند در حالى كه آنان در آینده در نهایت‏خشونت و دشمنى با او روبرو خواهند شد.

پنج شنبه 21/9/1387 - 14:55
دعا و زیارت

شجاعت و نیروى جسمانى فوق العاده على اگر با اخلاص بى‏نظیر و بینش عمیق كه مشكلات اصلى را روشن مى‏ساخت،همراه نبود،امكان نداشت،زره محافظى براى پیامبر (ص) و دوام اسلام باشد و رشد حكومت اسلامى را به وجود خود وابسته سازد.

بسا مردان نیرومندى كه از نیرو و شجاعت زیادى برخوردار بودند ولى دستشان از ناخت‏حق و یا اخلاص به او خالى بود،و لذا نیرویى را كه به آنان داده شده بود در راه نصرت باطل و مبارزه با حق،صرف كردند،و یا در خودپرستى خود ماندند و تمام كوشش خود را در راه عظمتى ناچیز و یا موضوعى بى‏ارزش به كار بردند.

اما على (ع) از آن افراد كم نظیر است كه خود در بعضى كلماتش این قبیل افراد را توصیف كرده است و مى‏گوید:«علم و دانش با بینش واقعى یك جا به آنان رو آورده است،و از روح ایمان و یقین برخوردارند،آنچه را اشخاص ناز پرورده،سخت و دشوار مى‏شمرند،آنان سهل و آسان مى‏دانند،و با آنچه نادانان از آن دورى مى‏كنند خو گرفته‏اند،و با آن انس دارند،با بدنهایى در دنیا زندگى مى‏كنند كه روحهاى آنها به‏جاى بسیار بلند وابسته است،آنان در روى زمین نمایندگان خدا و دعوت كنندگان مردم به سوى دین خدایند»

پنج شنبه 21/9/1387 - 14:50
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته