• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 445
تعداد نظرات : 171
زمان آخرین مطلب : 5054روز قبل
دعا و زیارت
اگر چه این جریان سیاسى از حمایت و پشتیبانى زیاد و اصرار فراوان حكام و دار و دسته آنان برخوردار بود، به گونه اى كه تمامى نیروها و امكانات مادى و معنوى خود را در راه تاءكید و تثبیت آن بسیج كردند، لیكن جریانى را در پیش روى خویش داشتند كه همچون كوهى مقاوم در مقابل آنان ایستاده بود و مانع موفقیت آنها در تحریف حقایق و تزویر تاریخ مى شد. این جریان ، وجود اهل بیت پیامبر علیهماالسلام بود كه قوى ترین حجت ها و بزرگترین شواهد و قرائن را از قرآن و اخبار متواتر و موضع گیرهاى پشت در پشت نبوى ، از آن خود داشت و بسیارى از صحابه رسول اكرم صلى الله علیه واله آن را مى دانستند و از پیامبر صلى الله علیه و اله دیده و شنیده و تابعان از آنها و دیگران از تابعان شنیده بودند.
از جمله این شواهد و دلایل دندان شكن غیر قابل انكار
((آیه مباهله ))
است .
امویان و عباسیان در مواضع گوناگون تلاش فراوانى از خود به خرج دادند، تا فرزندى حسنین علیهماالسلام را انكار كنند؛ از این رو از سوى اهل بیت علیهماالسلام و شیعیان آنها و دیگر افراد منصف ، با احتجاجات و استدلال هاى قوى و شكننده اى مواجه شدند و موجب گردید تا كوشش هاى آنان به ضرر خودشان تمام شود كه :
((چاه كن خود به چاه است .))
خوب متوجه شدند اسلوب احتجاج و منطق ، حق را نمایان مى كند؛ یعنى همان چیزى را كه آنها تلاش مى كردند تا آن را مخفى نگهدارند و تحریف كنند؛ از این رو سعى كردند تا از راه ارهاب و اكراه و اجبار، ائمه معصومین علیهماالسلام و شیعیان مخلص آنان را از میدان به در كنند و از انظار مردم دور نگه دارند، و آن گاه كه متوجه شدند این روش نیز كار ساز نیست ، درصدد بر آمدند تا از راه سم یا با شمشیر، آنها را از میان بردارند.
جمعه 29/9/1387 - 13:14
دعا و زیارت
در این جا نمونه هایى را ذكر مى كنیم كه بیانگر تلاش و كوشش مخالفان براى انكار فرزندى حسنین علیهماالسلام و در بر گیرنده استدلال به آیه مباهله است :
1. ذكوان ، غلام معاویه گوید:
معاویه گفت : مبادا بفهم كه احدى این كودك فرزندان رسول خدا صلى الله علیه و اله مى نامد، بگویید: فرزندان على علیه السلام .
مدتى پس از آن ، معاویه مرا امر كرد كه فرزندانش را به ترتیب شرافت بنویسم . پس فرزندان وى و فرزندان پسرانش را نوشتم و فرزندان دخترانش ‍ را رها كردم . نوشته را برایش آوردم ، نگاهى به آن انداخت و گفت : واى بر تو! بزرگان فرزندانم را فراموش كرده اى ؟ گفتم : كى ؟ گفت : آیا فرزندان فلان دخترم فرزندانم نیستند ؟آیا فرزندان فلان دخترم فرزندانم به شمار نمى روند؟ گفتم : خدایا آیا فرزندان دخترانت فرزندان تو هستند، اما فرزندان فاطمه فرزند رسول خدا صلى الله علیه و اله نیستند؟! گفت : تو را چه شده ؟ خدا تو را بكشد! احدى این سخن را از تو نشنود.
))
2. امام حسن علیه السلام چنین با معاویه احتجاج فرمود:
(( ((فاءخرج رسول الله صلى الله علیه و اله من الانفس معه اءبى ، و من البنین اءنا و اءخى ، و من النساء فاطمه اءمى ، من الناس جمیعا، فنحن اءهله ، و حمه و دمه ، و نفسه ، و نحن منه و هومنا؛))
از میان همه مردم ، رسول خدا صلى الله علیه و اله از ((اءنفس ))، پدرم ، و از فرزندان من و برادرم ، و از زنان ، فاطمه مادرم را با خود برد. پس ما اهل بیت او و گوشت و خون او و نفس او هستیم ، ما از اوییم و او از ماست .))
3. رازى در تفسیر آیه شریفه :
(( و من ذریته داود و سلیمان و ایوب و یوسف ... و زكریا و یحیى و عیسى ))
گویند: ابو جعفر باقر در نزد حجاج بن یوسف به این آیه استدلال كرد.
4. امیر المومنین علیه السلام در روز شورا بر اعضاى آن استدلال كرد كه خداى متعال او را نفس پیامبر صلى الله علیه و اله و فرزندانش را فرزندان او و زنش را زن او قرار داده است .
5. شعبى گوید:
نزد حجاج بودم كه یحیى بن یعمر، فقیه خراسان ، را از بلخ - در حالى كه با آهن بسته شده بود - به پیش او آوردند. حجاج به وى گفت : تو مى گویى حسن و حسین فرزندان پیامبر صلى الله علیه و اله هستند؟ گفت : بلى . حجاج گفت : باید دلیل آن را به طور روشن و آشكار از كتاب خدا برایم بیارى ، و گرنه اعضاى بدنت را یكى یكى قطع خواهم كرد. گفت : اى حجاج ! آن را به طور واضح و آشكار از كتاب خدا مى آورم . شعبى گوید: از جراءت یحیى كه گفت :
((اى حجاج ))تعجب كردم . حجاج گفت : این آیه را برایم نیاورى كه مى گوید:(( ندع ابناءنا وابناءكم .))
گفت : آن را به طور واضح و آشكار از كتاب خدا مى آورم و آن ، این آیه است كه مى فرماید:
(( و نوحا هدینا من قبل ، و من ذریته داود و سلیمان ... و زكریا و یحیى و عیسى . ))
پدر عیسى كیست و حال این كه خدا او را به اولاد نوح ملحق كرده است ؟! شعبى گوید: حجاج سرش را مدتى به زیر انداخت ، سپس بالا آورد و گفت : گویا من این آیه را در كتاب خدا نخوانده بودم ، او را رها سازید.))
در كتاب نورالبقس آمده : حجاج از او خواست تا دیگر آن را بیان نكند.
6. سعید بن جبیر نیز داستانى شبیه به داستان یحیى بن یعمر با حجاج دارد؛ از این رو كلام را با بیان آن طولانى نمى كنیم .
7. روزى هارون الرشید امام كاظم علیه السلام را خواست و به آن جناب عرضه داشت : چگونه مى گویید ما ذریه رسول خداییم ، با این كه رسول خدا صلى الله علیه و اله پسر نداشت ؟ و ذریه و نسل هر انسانى از فرزند پسر باقى مى ماند، نه فرزند دختر و شما فرزندان دخترید، پس ذریه رسول خدا صلى الله علیه و اله نیستید؟ امام كاظم علیه السلام از او خواست كه مرا پاسخ دادن به این سوال معاف بدار، اما هارون نپذیرفت . حضرت چنین استدلال كرد كه قرآن در سوره انعام ، عیسى را از ذریه ابراهیم مى داند با اینكه نسبت عیسى از طرف مادر به ابراهیم مى رسد. آن گاه امام كاظم علیه السلام به آیه مباهله كه مى فرماید:
((ابناءنا))
استدلال كرد.
8.عمربن عاص كسى را نزد امیرالمومنین علیه السلام فرستاد و چند چیز را بر او عیب گرفت . از جمله گفت : تو حسن و حسین را فرزندان رسول خدا مى نامى ؟ حضرت علیه السلام به فرستاده عمرو گفت :
(( ((قل للشانى ء ابن الشانى ء لو لم یكونا ولدیه لكان ابتر كما زعم ابوك ؛))
به بدخواه پسر بدخواه بگو: اگر حسن و حسین فرزند رسول خدا صلى الله و علیه و اله نبودند، آن طور كه پدرت پنداشت ، ابتر و دم بریده بود.))
9.امام حسین علیه السلام در كربلا عرض كرد:
(( ((اللهم انا اهل بیت نبیك ،وذریتا و قرابته ،فاقصم من ضلمنا،و غصبنا حقنا،انك سمیع قریب ؛ ))
خدایا!ما اهل بیت پیامبر تو و ذریه و نزدیكان او هستیم ؛پس كسانى را كه بر ما ظلم كرده اند و حق ما را غصب نموده اند نابود كن !به راستى كه تویى شنونده نزدیك .))
محمدبن اشعت گفت :كه قرابتى بین تو و محمد است ؟!
امام حسین علیه السلام عرضه داشت :
(( ((اللهم ان محمدبن الاشعت یقول :لیس بینى و بین محمد قرابة ،اللهم اءرنى فیه هذا الیوم ذلا عاجلا؛ ))
خدایا!محمدبن اءشعت مى گوید: بین من و محمد قرابتى نیست ؛ خدایا! در این روز هرچه زودتر او را ذلیل و خوار به من نشان بده !))
پس خدا نفرین امام حسین علیه السلام را اجابت فرمود.
از سوى دیگر،ائمه علیهماالسلام احتجاجات دیگرى نیز به
((آیه مباهله )) درباره خلافت امیرالمومنین و برترى آن جناب و غیره دارند كه فعلا مجال ذكر آنها نیست .
جمعه 29/9/1387 - 13:14
دعا و زیارت
آرى ، ائمه علیهماالسلام در مخالفت با كینه توزان و مغرضان و در ایستادگى با صلابت و محكم در مقابل سیاست هاى آنان ، تنها به موضع گیرهاى استدلالى خویش اكتفاء نكردند، بلكه آن را به دیگر مناسبت ها نیز كشاندند و در اعلان آن در ملاء عام تاءكید نمودند و طورى بطلان ادعاهاى پوچ و واهى آنان را بر ملا كردند كه جاى هیچ گونه شك و شبهه اى باقى نماند.
امام حسن علیه السلام نیز مخالفت خود را در مناسبت ها و مواضع مختلفى بیان مى كرد و فقط به اظهار و بیان این كه فرزند رسول خداست اكتفا نكرد، بلكه تاءكید مى ورزید كه امامت و خلافت فقط و فقط حق اوست و با وجود او نوبت به كسانى مثل معاویه نمى رسد، زیرا معاویه نه تنها صفات و ویژگى هاى ضرورى و لازم براى امانت و خلافت رسول خدا صلى الله علیه و اله را ندارد، بلكه بر عكس ، به صفاتى متصف است كه اساسا با خلافت و امامت در تضاد و تناقص است .
ما در اینجا به بعضى از موارد اشاره مى كنیم :
1.امام حسن علیه السلام بلافاصله پس از شهادت پدرش على علیه السلام براى مردم خطبه اى خواند و در قرآن فرمود:
(( ((ایها الناس ! من عرفنى فقد عرفنى ، و من لم یعرفنى ، فاءناالحسن بن على ، آنا ابن البنى و اءناابن الوصى ؛))
اى مردم ! هر كس مرا شناخت كه شناخت ، هر كس مرا نشناخت ، پس بداند كه منم حسن پسر على ، منم پسر پیامبر و منم پسر وصى پیامبر.))
به كلمه ((وصى ))
در عبارت اخیر دقت كنید.
در متن دیگرى آمده كه حضرت فرمود:
((پس منم حسن پسر محمد صلى الله علیه و اله و در مقتل خوارزمى آمده : ((منم فرزند پیامبر خدا))
.
همچنین امام حسن علیه السلام آن روز فرمود:
(( ((اءنا ابن البشیر النذیر، اءنا ابن الداعى الى الله باذنه ، انا ابن السراج المنیر، انا ابن من اءذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا، انا من اهل بیت افترض ‍ الله طاعتهم فى كتابه ؛ ))
منم فرزند بشیر، منم فرزند نذیر، منم فرزند آن كس كه به اذن پروردگارم مردم را به سوى او مى خواند، منم پسر چراغ تابناك ، من از خاندانى هستم كه خداى تعالى پلیدى را از ایشان دور كرده و به خوبى پاكیزه شان فرموده ، من از خاندانى هستم كه خداوند طاعت ایشان را در كتاب خود واجب كرده است .))
ابن عباس بر خاست و گفت : ((این ، پسر دختر پیامبر شما و وصى امامتان است ، پس با او بیعت كنید!.))
در متن دیگرى دارد كه امام حسن علیه السلام در آن هنگام فرمود:
(( ((و عنده نحتسب عزانا فى خیر الاباء رسول الله ؛))
ما سو گوارى خود را در عزاى بهترین پدرها، یعنى رسول خدا صلى الله علیه و اله به حساب خدا موكول مى كنیم .))
2. در مناسبت دیگرى در شام ، معاویه به اشاره عمروبن عاص از حضرت خواهش كرد كه بالاى منبر رفت و حمد و ثناى الهى را به جاى آورد. سپس ‍ خطبه مهمى ایراد كرد كه مطالبى را كه گذشت در بر داشت و در آن مطالب بسیار دیگرى نیز بیان فرمود.
راوى گوید:
((طولى نكشید كه دنیا بر معاویه تیره و تار شد و آن عده از مردم شام و دیگران كه امام حسن ع را نمى شناختند، او را شناختند))
.
سپس آن جناب از منبر پایین آمد. معاویه به حضرت گفت :
((اى حسن ! تو امیدوار بودى كه خلیفه باشى ، اما شایستگى آن را ندارى !))
امام حسن علیه السلام فرمود:
(( ((اما الخلیفة فمن سار بسیرة رسول الله ع و عمل بطاعة الله عز و جل . و لیس الخلیفة من سار بالجور و عطل السنن واتخذ الدنیا اما و اءبا، و عبادالله خولا و ماله دولا، ولكن ذلك امر ملك اصاب ملكا، فتمتع منه قلیلا، و كان قد انقطع عنه ...؛ ))
خلیفه آن كس است كه به روش پیامبر صلى الله علیه و آله سیر كند و به طاعت خداى عز و جل عمل نماید. خلیفه آن كس نیست كه با مردم به جور رفتار كند و سنت را تعطیل نماید و دنیا را پدر و مادر خویش بگیرید و بندگان خدا را برده ، و مال او را دولت خود (پندار) زیرا این ، وضعیت پادشاهى است كه به سلطنت رسیده و. مدت كمى از آن بهره مند شده و سپس لذت آن منقطع گشته است ....))
همین قضیه پس از ماجراى صلح با معاویه ، در كوفه بین حضرت و معاویه روى داده است ، اما در مقتل خوارزمى آمده كه این مساءله در مدینه اتفاق افتاد .
این مساءله مؤ ید گفته برخى است كه مى گویند: معاویه امام حسن علیه السلام را مسموم كرد، زیرا آن حضرت براى رفتن به شام و مبارزه با او آماده مى شد.
3. در متن دیگرى آمده : معاویعه از امام خواست كه بر فراز منبر رفته و براى مردم خطبه بخواند . حضرت بالاى منبر رفت و خطبه خواند. از جمله فرمود: منم پسر... منم پسر... تا جایى كه فرمود:
(( ((لوطلبتم ابنالنبیكم مابین لا بتیها لم تجدوا غیرى و غیر اءخى ؛ ))
اگر همه جا بگردید تا براى پیامبرتان پسرى پیدا كنید كه ، بدانید كه غیر از من و برادرم ، كسى را نخواهید یافت ))
.
4.در نص دیگرى دارد:معاویه از امام حسن علیه السلام خواست تا بالاى منبر رفته و نسبت خود را بیان كند. امام بالاى منبر رفت و فرمود:
(( ((بلدتى مكه و منى ، و اءنا ابن المروه والصفا، و اءنا ابن النبى المصطفى ...؛ ))
شهر من مكه و منى است و منم فرزند مروه و صفا و منم پسر پیامبر برگزیده خدا...))
تا این كه مؤ ذن اذان گفت و بدین جا رسید:((
اءشهد اءن محمدا رسول الله ؛ حضرت رو به معاویه كرد و گفت :
(( ((اءمحمد ابى اءم اءبوك ؟!فان قلت لیس باءبى ، كفرت و ان قلت :نعم ، فقد اءقررت ...اءصبحت العجم تعرف حق العرب باءن محمدا منها، یطلبون حقنا و لایرودون الینا حقنا؛ ))
آیا محمد پدر من است یا پدر تو؟ اگر بگویى كه پدرم نیست ، كفر ورزیده اى و اگر بگویى : آرى ، پس اقرار كرده اى كه من پسر او هستم ... اقوام غیر عرب ، حقوق عرب را در این كه محمد صلى الله علیه و اله از اینان است به رسمیت شناختند ؛ اینان حق ما را خواستارند، اما به ما بر نمى گردانند.))
5. در مناسبت دیگرى معاویه از آن حضرت صلى الله علیه و آله خواست كه خطبه بخواند و آنان را موعظه كند. پس حضرت خطبه اى ایراد كرد و از جمله فرمود :
(( ((اءناابن رسول الله ، انا ابن صاحب الفضایل ، اناابن صاحب المعجزات و الدلایل ،اناابن امیرالمومنین ، اءنا المدفوع عن حقى ... انا امام خلق الله و ابن محمدرسول الله ؛ ))
منم پسر رسول خدا، منم پسر صاحب فضایل ، منم پسر صاحب معجزات و دلایل ، منم پسر امیرمؤ منان ، منم كه از حق خود بر كنارم ... منم امام خلق خدا و منم پسر محمد، رسول خدا صلى الله علیه و آله . ))
معاویه ترسید كه مبادا حضرت چیزى بگوید كه از گفتارش میان مردم شورشى پدید آید، گفت : آنچه گفتید بس است . پس آن حضرت از منبر فرود آمد.
6.حتى معاویه را مى بینم كه به این مساءله اعتراف دارد و روزى به امام عرضه داشت :
((خصوصا تو اى ابو محمد! تو پسر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سرور جوانان اهل بهشتى .))
فرموده امام حسن علیه السلام به ابوبكر و نیز گفته امام حسین علیه السلام به عمر كه ((از منبر پدرم فرود آى !))، اگر مقصود از پدرم (ابى ) رسول اكرم صلى الله علیه و آله باشد، در همین زمینه داخل است ، و آن طور كه از اعتراف آن دو (ابوبكر و عمر) بر مى آید، منظور، رسول اكرم صلى الله علیه و اله است (آن طور كه خواهد آمد)، و در صورتى كه منظور ((اءبى )) پدرشان امیرالمؤ منین باشد -آن طور كه محقق پژوهشگر، سید مهدى روحانى ، احتمال داده است -در زمینه احتجاجاتى داخل است كه برترى على علیه السلام بر دیگران در مساءله خلافت انجام داده اند، بدین صورت از ابوبكر و عمر در این زمینه ،اعتراف صریح و مهمى گرفته اند.
جمعه 29/9/1387 - 13:14
دعا و زیارت
امام حسین علیه السلام براى مردم خطبه خواند و فرمود:
(( ((اقررتم بالطاعه ، و آمنتم بالرسول محمد صلى الله علیه و اله ثم انكم زحفتم الى ذریه و عرته تریدون قتلهم ...اءلست اءنا ابن بنت نبیكم ، و ابن وصیه ، و ابن عمه ؛ ))
به اطاعت و فرمانبردارى اعتراف كردید و به رسول خدا محمد صلى الله علیه و آله ایمان آوردید؛ سپس بر ذریه و عترت او یورش بردید و مى خواهید آنان را به قتل برسانید!آیا من دخترزاده پیامبر شما و فرزند وصى و پسر عمویش نیستم ؟!
در جایى دیگر، آن گاه كه اوضاع جنگ بحرانى شد، فرمود:
(( ((و نحن عتره نبیك ، و ولد حبیبك محمد صلى الله علیه و اله ؟ الذى اصطفیته بالرساله ... ؛ ))
و ما عترت پیامبر تو و فرزند حبیب تو محمد صلى الله علیه و اله هستیم كه او را به رسالت برگزیدى .))
در روز عاشورا، در وصف لشكر یزید فرمود:
(( ((فانما اءنتم طواغیت الامه ... و قتله اولاد الانبیاء و مبیرى عتره الاوصیا؛ ))
یقینا شما طاغوت هاى اسلامى هستید... شمایید قاتلان فرزندان پیامبران و نابود كنندگان عترت اوصیا....))
آن گاه كه آنان را به خدا سوگند داد و فرمود:
(( ((اءنشدكم الله ، هل تعرفونى ؟؛)) شما را به خدا سوگند مى دهم ، آیا مرا مى شناسید؟))اعتراف كردند و گفتند: ((آرى ، تو فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله و دخترزاده او هستى .))
امام سجاد علیه السلام نیز آن گاه كه خطبه غراى خود را در شام ایراد كرد، موضع مهمى اتخاذ كرد. در آن جا فرمود:
(( ((اءیها الناس ! انا ابن مكه و منى ، انا ابن زمزم و الصفا،انا ابن من حمل الركن باطراف الرداء... انا من حمل على البراق و بلغ به جبرئیل سدره المنتهى ... ؛ ))
اى مردم ! منم فرزند مكه و منى ، منم فرزند زمزم و صفا، منم فرزند آن كس ‍ كه حجرالاسود را در وسط رداى خود گذاشت و به مردم فرمان داد تا بردارند و خود با دستان خویش بر محل آن گذاشت ... منم فرزند آن كس كه او را بر براق حمل كردند و جبرئیل او را به سدره المنتهى رساند... .))
نتیجه این خطبه چنان شد كه مردم فریاد گریه برآوردند و یزید ترسید كه فتنه و آشوبى بر پا شود؛پس به مؤ ذن دستور داد كه براى اقامه نماز اذان بگوید،اما حضرت سجاد علیه السلام خطبه خود را ادامه داد و احتجاجات دندان شكن خود را علیه یزید دنبال كرد؛مردم پراكنده شدند و در آن روز نمازشان به هم ریخت .
عقیله بنى هاشم ،زینب علیها السلام را مى بینیم كه در مقابل یزید به پا مى خیزد تا بگوید:
(( ((اءمن العدل یا ابن الطلقاء تخدیرك حرائرك و اماءك و سوقك بنات رسول الله سبایا؟... و استاءصلت الشاءفه باراقتك دماء ذریه رسول الله صلى الله علیه و آله ... و لتردن على رسول الله بما تحملت من سفك دماء ذریه و انتهكت من حرمته و لحمته ؛))
اى پسر آزاد شده ! این عدالت است كه زنان و دختران و كنیزان تو در پس ‍ پرده بنشینند و تو دختران پیغمبر را به عنوان اسیر، این و آن سو ببرى ؟ تو با ریختن خون فرزندان پیغمبر صلى الله علیه و آله ریشه را از بن كندى ... با بارى كه از ریختن خون دودمان پیامبر صلى الله علیه و آله و شكستن حرمت و عترت و پاره هاى تن او بر دوش مى كشى ، به حضور رسول خدا صلى الله علیه و آله خواهى شد.))
او در خطبه اى كه براى مردم كوفه ایراد كرد، فرمود:
((الحمدالله و الصلاه على اءبى ، محمد و آله الطیبین الاخیار.))
در متن دیگرى چنین آمده : (( والصلاه على اءبى ، رسول الله . ))
فاطمه علیه السلام دختر امام حسین علیه السلام نیز در خطبه اى كه براى مردم كوفه بیان كرد گفت :
(( ((و اءن محمدا عبده و رسوله و اءن اولاده ذبحوا بشط الفرات ؛ ))
و شهادت مى دهم كه محمد بنده و فرستاده خداست و فرزندانش در كنار شط فرات كشته شدند.))
جمعه 29/9/1387 - 13:14
دعا و زیارت
این موضع گیرى ائمه علیهماالسلام و ذریه طاهرینشان جز به پیروى از رسول خدا صلى الله علیه و آله كه به جهان غیب مى نگریست و آینده را به عیان مى دید - نبود. اخبار و احادیث زیادى از پیامبر صلى الله علیه و آله وارد شده كه بیان مى كند: پیامبر صلى الله علیه و آله اصرار زیادى داشت تا قضیه فرزندى حسنین علیهماالسلام را آن چنان در وجدان امت اسلامى تثبیت كند كه مجالى براى شك و شبهه باقى نمانده ؛ به عنوان نمونه به موارد ذیل اشاره مى كنیم :
1. رسول اكرم صلى الله علیه و آله فرمود:
(( ((هذان ابناى من اءحبهما فقد اءحبنى ؛ ))
این دو، پسران من هستند ؛ هر كس آن دو را دوست بدارد، مرا دوست داشته است .))
در متن دیگرى آمده : (( ((هذان ابناى ، ابنتى ؛ اللهم انى اءحبهما واءحب من یحبهما؛))
این دو پسران من و پسران دخترم هستند؛ خدایا! من آن دو را دوست مى دارم و نیز هر كس را كه آن دو را دوست بدارد، دوست مى دارم .))
در روایت دیگرى از عایشه آمده كه پیامبر صلى الله علیه و آله حسن را در آغوش مى گرفت و به سینه اش مى چسباند و مى فرمود: (( ((اللهم ان هذا ابنى و انا اءحبه فاءحببه واءحب من یحبه ؛ ))
پروردگارا! این كودك ، پسر من است و من او را دوست مى دارم ؛ پس او را دوست بدار و هر كس را كه او را دوست مى دارد، دوست بدار!))
2.رسول اكرم صلى الله علیه و اله به محض تولد یكى از آن دو (امام حسن و امام حسین ) به اسماء فرمود:
((
یااسماء هاتى ابنى ؛ اى اسما، فرزندم را بیاور!
3.حضرت مى فرمود:
((هذا ابنى سید؛این پسرم سید و سرور است .))
4.پیامبر صلى الله علیه و آله در مسجد مى نشست و مى فرمود:
((دعوا ابنى لى ؛ فرزندم را برایم بخوانید.))
راوى گوید: حسن دوان دوان آمد و پیامبر او را در آغوش گرفت ... پیامبر صلى الله علیه و آله دهانش بر دهان او گذارد و گفت : ((پروردگارا! من او را دوست مى دارم ، تو نیز او را دوست بدار و كسى كه او را دوست دارد نیز دوست بدار!))
پیامبر صلى الله علیه و آله این جمله را سه بار تكرار فرمود.
5. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:
(( ((كل ابن آدم ینتسبون الى عصبه اءبیهم الا ولد فاطمه فانى اءنا اءبوهم ، و اءنا عصبتهم ؛))
هر یك از فرزندان آدم به خانواده پدرش نسبت مى برد، جز فرزندان فاطمه كه من پدرشان هستم و خانواده آنهایم .))
همین اندازه در این باره كافى است ،چه استقصاى جمیع روایات با ذكر منابع ،كار مشكل و بلكه غیر ممكنى است و مى بایست براى مباحث آینده به اندازه كافى وقت و مجال داشته باشیم .
جمعه 29/9/1387 - 13:14
دعا و زیارت
قبل از پرداختن به این مطلب و بیان مفاد آن ، لازم دیدیم به اشكال یكى از محققان (سید مهدى روحانى ) پاسخ دهیم كه مى گوید:
((این آیه ، تنها دلالتى كه دارد این است كه آوردن فرزندان ((اصحاب )) این دعوت جدید مطلوب است و بیشتر از این چیزى نمى گوید، چنان كه فرمود: ((ابناءنا)) و فرمود((ابنائى ))، و در آیه چیزى كه بر لزوم آوردن فرزندان شخص صاحب دعوت دلالت كند وجود ندارد و همین كه فرزندان یكى از اصحاب دعوت باشند، در صدق امتثال كافى است ، پس آیه نمى رساند كه حسنین فرزندان رسول خدایند))
در پاسخ مى گوییم :
1)امام على (ع ) در روز عاشورا به این آیه مباركه استدلال كرد كه خداوند او را نفس پیامبر و فرزندانش را فرزندان او و زنش را زنان آن حضرت قرار داده است . امام كاظم (ع ) نیز با این آیه بر هارون الرشید احتجاج كرد و یحیى بن یعمر و نیز سعید بن جبیر چنان كه خواهد آمد بر حجاج استدلال نمود. این استدلال و احتجاج به واسطه یك امر تعبدى صرف نبود، بلكه به ظهور آیه مباركه بود كه دشمن راهى جز تسلیم و خضوع در برابرش نیافت و مجبور به پذیرش آن شد.
2)اگر مراد از
((انباءنا))مطلق فرزندان اصحاب دعوت بود، باید مقصود از ((اءنفسنا))تمامى مردانى باشد كه این را پذیرفته بودند، نه فقط شخص ‍ رسول اكرم صلى الله علیه و آله بنابراین مناسبت تر این بود كه به جاى ((اءنفساء))مى فرمود:((ورجالنا ورجالكم .)) به علاوه مناسب نیست كه مقصود از ((انفس )) شخص رسول خدا صلى اله علیه و اله باشد و مراد از ((اءنباء)) و ((نساء))، فرزندان و زنان دیگران ، زیرا ظاهر این است كه فرزندان و زنان همان كسانى مورد نظر است كه لفظ ((انفسنا))منظور است ، زیرا اگر منظور از ((انفسنا)) شخص رسول اكرم صلى اله علیه و اله باشد و مراد از ((ابناءنا)) فرزندان دیگران ، مثل این بود كه بگوییم :((اگر ادعاى من نادرست باشد، فرزندان فلانى بمیرند.))
3)گذشته از این ، مى بینیم كلمات ((اءنفسنا))، ((اءبناءنا)) و((نساءنا))به صیغه جمع آمده است ، پس چرا باید از ((انفس )) به دو تن و از ((اءبناء))نیز به دو تن و از ((نساء))
به یك تن اكتفا شود؟!این خود دلالت مى كند كه افرادى كه رسول اكرم صلى الله علیه واله با خود آورد، خصوصیت ویژه اى داشتند.
اگر مقصود، مجرد آوردن افرادى به عنوان نمونه بود،پس چرا از هر كدام به یك تن اكتفا نكرد؟! و اگر اختصاص یك گروه خاص به شرف معینى منظور است تا بیان شود كه تنها اینان هستند كه به قله فناى در این دعوت كه مباهله بر سر آن است رسیده اند، پس صحیح خواهد بود اگر گفته شود:این آیه بر وجود فضیلتى در اصحاب كساء دلالت مى كند كه هیچ فضیلتى بالاتر از آن نیست ، خصوصا با توجه به مطلبى كه از دو علامه بزرگوار، طباطبایى و مظفر در این باره گذشت ؛ آن جا كه گفتند: اینان در دعوى و در دعوت براى مباهله براى اثبات آن با رسول اكرم صلى اله علیه واله شریكند.
بدین ترتیب روشن مى شود كه این ادعا كه آیه بر چیزى بیشتر از امر به آوردن نمونه اى از فرزندان اصحاب این دعوت دلالت نمى كند، قابل قبول نبوده و به هیچ عنوان نمى توان بدان اعتماد كرد.
جمعه 29/9/1387 - 12:44
دعا و زیارت
از سوى دیگر، ممكن است بعضى تصور كنند، این كه ما این كودك و برادرش را مثل اعلى و یگانه نمونه خلاقیت و سازندگى اسلام شمردیم ، ناشى از پیروى كوركورانه و غیر مسؤ ولانه از عواطف و احساسات متاءثر از تعصب مذهبى است كه خود بر اثر لجاجت دشمنان برانگیخته شده است ؛ اما حقیقت كاملا برعكس است ؛ آنچه ما ذكر كردیم ، ناشى از شعور سلیم اعتقادى كه ادله و براهین ، ما را بدان ملزم كرده است ؛ این دلایل تاءكید دارد كه پیشوایان و امامان ما، حتى در سنین طفولیت هم در سطح بالایى از شایستگى و لیاقت براى پذیرفتن امانت الهى و رهبرى حكیمانه و آگاهانه امت اسلامى قرار داشتند؛ همان طور كه مى دانید، وضع در مورد امام جواد (ع ) و امام مهدى (عج ) كه اراده الهى تعلق گرفت تا مسؤ ولیت رهبرى امت را در سال هاى اول زندگى عهده دار شوند چنین بود، درست مانند پیامبر خدا عیسى (ع ) كه كاملا وضع او نیز به همین حال بود؛ خداى متعال درباره اش مى گوید:
(( ((فاشارت الیه قالوا كیف نكلم من كان فى المهد صبیا قال انى عبدالله آتینى الكتاب و جعلنى نبیا؛))
به فرزند اشاره كرد گفتند: ما چگونه با طفلى كه در گهواره است سخن گوییم ؟ طفل گفت : همانا من بنده خدایم كه به من كتاب آسمانى عطا كرد و مرا پیامبر خود قرار داد.))
در مورد پیامبر خدا، یحیى (ع ) نیز وضع همین گونه بود؛ خداى سبحان درباره اش مى فرماید:
(( ((یایحیى خذ الكتاب بقوه و آتیناه الحكم صبیا؛))
اى یحیى ، كتاب را به نیرومندى بگیر! و در كودكى به او دانایى عطا كردیم .))
آرى ، حسنین علیهماالسلام در ایام طفولیت در سطح بالاى از رشد و كمال انسانى قرار داشتند و تمامى صلاحیت ها و شایستگى ها را دارا بودند؛ شایستگى هایى كه موجب مى شد مورد عنایت پروردگار و شایسته نشان هاى افتخار زیادى باشند كه اسلام بر زبان پیامبر عظیم الشاءن صلى الله علیه و آله به آن ها بخشیده است ؛ از سویى این ویژگى از سویى این ویژگى ها بود كه آن دو را قادر مى ساخت تا بتوانند مسؤ ولیت هاى سنگینى را در زمینه رهبرى حكیمانه امت به عهده گیرند. آرى مى بایست این صفات و ویژگى ها را دارا باشند تا شركت دادن آنها در دعوى و مباهله براى اثبات آن درست باشد.
آن طور كه علامه طباطبایى و استاد مظفر-قدس الله سر هما- اشاره كرده اند، مراد از این آیه كه مى فرماید:
(( فنجعل لعنه الله على الكاذبین )) این است كه كاذبین كسانى هستند كه در یك طرف مباهله قرار دارند و اگر دعوى و مباهله بر سر آن ، بین شخص رسول خدا صلى الله علیه واله و سید و عاقب و اهتم بود، لازم بود در آیه تعبیرى بیاورد كه قابل انطباق بر مفرد و جمع هر دو باشد؛ مثلا بگوید: (( فنجعل لعنه الله على الكاذب )) یا (( على من كان كاذبا ))
،ولى از آنچه در آیه آمده است معلوم مى شود دروغگویى كه نفرین شامل حالش مى شود، جمعیتى است كه در یك طرف این محاجه قرار گرفته ، حال یا در طرف رسول خدا یا در طرف نصارا. این مطلب مى رساند كه هر كس براى مباهله حضور یافت ، در دعوى شریك است ، زیرا كذب جز در آن نیست ؛بنابراین ، على ، فاطمه و حسنین علیماالسلام در دعوى و دعوت براى مباهله بر سر آن شریك بودند؛ این از بالاترین مناقبى است كه خداى تعالى اهل بیت پیامبرش را بدان اختصاص ‍ داده است .
همان طور كه گذشت ، زمخشرى مى گوید:
((در این مساءله دلیلى است بر فضیلت اصحاب كساء كه هیچ دلیل دیگرى از آن قوى تر نیست .))
طبرسى و دیگران گفته اند:
((ابن ابى علان كه یكى از پیشوایان معتزلى است مى گوید: این آیه مى رساند كه حسنین در آن حال مكلف بوده اند، زیرا مباهله جز با افراد بالغ جایز نیست . اصحاب ما (شیعه امامیه )مى گویند: كمى سن از حد بلوغ ، منافاتى با كمال عقل ندارد و احتلام كه در شرع مقدس حد بلوغ شناخته شده ، فقط براى احكام شرعى است (واضح است كه عامه مردم مدنظرند).سن حسنین در حال مباهله به حدى بوده كه مانع از كمال عقل آنها نیست ؛علاوه بر این ، ما معتقدیم كه جایز است در مورد ائمه جرق عادت شود و چیزهایى به اینان داده شود كه به دیگران داده نشده است ، و اگر سن كودكى ایشان در آن موقع طورى است كه معمولا موقع كمال عقل در انسان نیست ، ممكن است به خاطر امتیازهایى كه دارند، به طور استثنایى و خرق عادت ، به آنان كمال عقل داده شده باشد، چه اینان نزد پروردگار از جایگاه و موقعیت خاصى برخوردارند و امتیازهایى دارند كه سایر افراد بشر ندارند. مؤ ید این مطلب فرموده رسول اكرم (ص ) است كه در اوان كودكى آن دو فرمود:این دو پسرم ، حسن و حسین ، امامند و پیشوا، چه شرایط براى رسیدن به خلافت و امامت ظاهرى آنان آماده شود و چه چنین شرایطى حاصل نشود.))
اضافه مى كنم : از مطالبى كه مؤ ید نظر علامه طباطبایى و علامه مظفر و دیگران است ، ((سوره هل اءتى ))
است كه در شاءن اهل كساء نازل شده است و خدا در آن ، همه آنها را به بهشت وعده مى دهد و از جمله اهل كساء، حسن و حسین (ع ) هستند.
همچنین شركت در بیعت رضوان ؛ گواهى گرفتن آن دو در قضیه فدك توسط حضرت زهرا و سایر اقوام و موضع گیرى هاى پیامبر اكرم در مناسبت هاى مختلف ، مؤ ید این مدعاست .
تمامى این مسائل بدین خاطر بود كه رسول اكرم (ص ) مى خواست مردم را از نظر روحى و وجدانى براى پذیرش امامت ائمه (ع ) هر چند از سن كمى برخوردار باشند آماده ساز؛ مثلا در امام جواد و امام مهدى (ع ) وضع چنین بود
جمعه 29/9/1387 - 12:44
دعا و زیارت
اشكالى بود كه مناسب دیدم بدان اشاره كنیم و بعضى از پاسخ ‌هاى كه مى توان در رد آن داد.در اینجا مى خواهیم اشاره كنیم كه آوردن حسنین علیماالسلام براى مباهله به این عنوان بود كه آن دو، فرزندان رسول اكرم صلى الله علیه و اله هستند - هر چند فرزند دخت گرانقدر آن حضرت بودند - تا دیگر مجالى براى انكار یا شك و تردید براى احدى باقى نماند.
اینان خود اقرار دارند كه
((این آیه دلالت دارد كه هر چند حسنین فرزندان دخت پیامبر بودند، با این حال مى توان گفت : آن دو پسران رسول اكرم صلى الله علیه و اله بودند، زیرا پیامبر صلى الله علیه واله وعده داده بود كه فرزندان خود را بخواند و آن دو را خواند.))
این اقدام رسول اكرم صلى الله علیه و اله معانى و مفاهیم مهمى در بر داشت ، زیرا علاوه بر آنچه در فوق بدان اشاره كردیم و همان طور كه قبلا متذكر شدیم ، هدف رسول خدا صلى الله وعلیه و اله این بود كه برداشت تنفرآور جاهلیت را در مورد فرزندان زایل سازد نه فرزندان دختر))
.این عقیده موجب مشكلات فراوان روانى ، اجتماعى ، اقتصادى و غیره مى شد و منطقى جز منطق جاهلیت و تعصبات كور نداشت .
آنچه باعث مى گردد كه انسان نسبت به وضع مسلمانان اندوهگین باشد، این است كه مى بینیم پس از رسول اكرم صلى الله علیه و اله اصرار ورزیدند كه همان برداشت جاهلى از فرزند باقى بماند، چنان كه در آرا و فتاواى فقهى آنان كاملا منعكس شد؛ از این آیه قرآنى ذیل را مختص فرزندان پسر دانستند، بدون این كه براى فرزندان دختر سهمى قائل باشند؛ این آیه مى فرماید:
(( ((یوصیكم الله فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثیین ؛))
حكم خدا در حق فرزندان شما این است كه پسران ، دو برابر دختران ارث برند.))
جمعه 29/9/1387 - 12:44
دعا و زیارت
  رسول اكرم صلى الله علیه واله مسؤ ولیت هدایت و سرپرستى امت را بر عهده دارد و مسؤ ول تبلیغ و حمایت از آینده رسالت و نیز وضع ضمانت هاى لازم در این زمینه است .
هموست كه از طریق وحى از آینده این مولود جدید آگاهى دارد، و هموست كه از همین راه مى داند كه نقش رهبرى مهمى در انتظار امام حسن علیه السلام است و از سویى از جهت این كه نماینده اراده الهى در پرورش و آماده سازى وى براى ایفاى این نقش مهم و حساس است ، ماءموریت دارد تا خود شخصا در پرورش حضرت شركت كند و دست به كار تربیت و پرورش ‍ او شود، چه در جهت ساخت شخصیت این نوزاد به عنوان یك انسان كامل كه ویژگى هاى انسانى خاص خود را داشته باشد، چه در جهت آماده كردن وى متناسب با مسؤ ولیت هاى بزرگى كه در زمینه هدایت و رهبرى امت بر عهده خواهد گرفت .
از آن جایى كه این مسؤ ولیت هاى است كه پیامبر عظیم الشاءن اسلام صلى الله علیه واله بر عهده داشت ، طبیعى مى نماید كه باید آن كس كه جانشین وى مى گردد، همان صفات و صلاحیت هایى را داشته باشد كه در شخصیت مبارك آن حضرت متجلى بود.
بدین گونه باید سخن رسول اكرم صلى الله علیه واله به امام حسن علیه السلام راكه فرمود:
((تو از لحاظ آفرینش و خلق و خوى (صورت سیرت ) مانند من هستى ))
نشان لیاقت و شایستگى براى احراز این منصب الهى ، یعنى وراثت و خلافت پیامبر اكرم صلى الله علیه واله و جانشینى وصى او، على بن ابى طالب علیه السلام تلقى كرد.
آرى فرق نمى كند ،چه این مساءله در ارتباط باشد با ساخت شخصیت این نوزاد، متناسب با مسؤ ولیت هاى سنگینى كه باید در زمینه هدایت ، سرپرستى و رهبرى امت بر عهده گیرد، و چه مربوط باشد به ایجاد فضاى روحى و روانى ، مناسب در میان امت اسلامى ، كه مى بایست تسلیم تلاش هاى بعضى از جناح ها در ربودن حق قانونى و مشروع امت در حفظ رهبرى الهى خویش نگردد، یا حداقل تحت تاءثیر تحریف ها، هوچیگرى ها و شایعات و حتى فعالیتهایى قرار نگیرد كه براى از بردن مبانى و اصول اساسى بینش اعتقادى و سیاسى امت مسلمان صورت مى گیرد ،و از سویى اسلام سعى دارد آن را در اندیشه و شعور امت اسلامى تعمیق و ترسیخ كند.
از این جاست كه در مى یابیم چه رازى در این مطلب نهفته است و پیامبر صلى الله علیه واله چه هدفى را دنبال مى كند كه با تاءكیدات مكرر خویش ، گاهى به صراحت و گاهى به اشارت ، بر نقشى كه امام حسن و برادرش امام حسین علیه السلام در آینده در رهبرى امت اسلامى ایفا خواهند كرد تاءكید داشت و آن دو را براى مسؤ ولیت هاى بزرگى آماده مى كرد،تا بدان جا كه آشكار فرمود:
(( احسن واحسین امامان قاما او قعدا.))
حسن و حسین امامند و پیشوا،چه شرایط براى رسیدن به خلافت و امامت ظاهرى آنان آماده شود و چه چنین شرایطى حاصل نشود.
همچنین خطاب به آن دو فرمود:
(( (( اءنتما الامامان و الامكماالشفاعه ؛))
شما هر دو امامید و پیشوا،مادرتان را حق شفاعت است .))
در كتاب مودة القربى آمده كه پیامبرصلى الله و علیه واله به امام حسین علیه السلام فرمود:
(( (( انت سید، ابن سید، اءخو سید، واءنت امام ، ابن امام ، اءخو امام ، وانت حجه ، ابن حجه ، اخوحجه و اءنت ابو حجج تسعه ، تاسعهم قائمهم ؛))
تو بزرگوار، پسر بزرگوار و برادر بزرگوارى ، و تو امام ، پسر امام و برادر امامى ؛ تو حجت خدا، پسر حجت خدا و پدر حجت هاى خدایى كه نه نفرند و آخرینشان قائمشان است .))
همچنین در روایتى در باره امام حسن علیه السلام فرمود:
(( ((و هو سید شباب اهل الجنه و حجه الله على الامه ، اءمره امرى و قوله قولى ،من تبعه فانه منى ومن عصاه فانه لیس منى ...؛))
و او سرو جوانان اهل بهشت است حجت خدا در میان امت ، فرمان او فرمان من است و گفتارش گفتار من ، هر كس او را پیروى كند از من است و هر كس از او نافرمانى كند از من نیست ....))
روایات و احادیث زیاد دیگرى نیز هست كه بیانگر امامت این دو تن و نه تن از فرزندان امام حسین علیه السلام مى باشد، طالبان بدان جا مراجعه كنند.
آرى تمام آنچه گذشت بدین معناست كه رسول اكرم صلى الله علیه واله بدین منظور علوم سودمند و حكمت هاى درخشان زیادى را در حسنین علیه السلام دمید و شایستگى هاى كافى را در آن دو پرورش داد كه آنان را براى تصدى منصب خلافت و هدایت امت ، پس از خویش آماده كند.از طرفى ملاحظه مى كنیم كه رسول اكرم صلى الله علیه واله سعى دارد تا امور مربوط به آن دو را از لحاظ عقیدتى و تشریعى و حتى از نظر عاطفى و وجدانى به شخص خویش مربوط سازد از این رو فرمود:
(( انا سلم لن سالتم و حرب لن حاربتم .))
بدین معنا احادیث زیادى وارد شده كه فعلا مجال تتبع و استقصاى آن نیست .
در روایت دیگرى از انس ابن مالك است كه گفت : روزى حسن بر پیامبر صلى الله علیه واله وارد شد، خواستم او را از پیامبر دور سازم ، پیامبر صلى الله علیه واله فرمود:
(( ((ویحك یا اءنس ، دع ابنى ، و ثمره فوادى ، فان من آذى هذا فقد آذانى ، فقد آذى الله ؛ ))
واى بر تو اى انس ، فرزند و میوه دلم را رهاكن ! هر كس این كودك را اذیت كند، مرا اذیت كرده و هر كس مرا اذیت كند، خداوند را آزرده است .))
رسول اكرم صلى الله و آله مردم را از آنچه بر امام حسن علیه السلام خواهد گذشت خبر داد و آن طور كه روایت شده فرمود:
(( ((ان ابنى هذا سید، و سیصلح الله على یدیه بین فئتین عظیمتین ؛))
این پسرم سید است و امید است خداوند به دست او میان دو گروه بزرگ ، صلح بر قرار كند.))
پیشگویى هاى حضرت صلى الله علیه واله در مورد سبط شهید، امام حسین علیه السلام نیز بسیار است كه در اینجا نمى توانیم معترض آنها گردیم ، ان شاءالله در جاى خود خواهد آمد.
علاوه بر این ، مى بینیم كه پیامبر اكرم صلى الله و آله دهان امام حسن علیه السلام و گلوى امام حسین علیه السلام را مى بوسد؛این اشاره صریحى است به سبب شهادت آن دو بزرگوار و اعلام همدردى با آنها و نیر تاءییدى است بر موضع گیریها و مسائل مربوط به آن دو.
اضافه بر این احادیث زیادى هست كه از نقش ائمه و موقعیت آنها در میان امت اسلامى به طور عام بحث مى كند، مثل حدیث
((باب حطه )) و حدیثى كه مى فرماید: ((اینان دانشمندان الهى امتند)) و نیز این كه ((معدن علم )) مى باشند و یكى از((ثقلین ))
؛علاوه بر این ها نیز احادیثى آمده است كه به مصائبى كه از سوى امت متوجه آنان خواهد شد اشاره دارد و فعلا مجال تتبع و استقصاى آن نیست .
به هر حال ، شواهد زیادى موجود است كه پیامبر اكرم صلى الله علیه واله اهتمام زیادى داشت تا مبانى و اصولى را كه براى تشكیل بینش اعتقادى و سیاسى صحیح و كامل در قبال نقش آینده حسنین علیه السلام لازم و ضرورى است واز طرفى بیانگر ضمانت هاى كافى و دژ محكم و نفوذناپذیرى براى وجدان امت اسلامى در قبال هر گونه تحریف و تفسیر باشد، كاملا بیان و روشن كند؛ شواهد آن قدر زیاد است كه فعلا مجال استقصاى آن ها نیست .

جمعه 29/9/1387 - 12:44
دعا و زیارت
  امام حسن علیه السلام محبوب ترین مردم نزد رسول اكرم صلى الله علیه واله بود؛ محبت حضرت نسبت به امام حسن و برادرش امام حسین علیه السلام به حدى بود كه خطبه خود را در مسجد قطع كرد و از منبر فرود آمد تا آن دو را در آغوش گرم خود بگیرد.
علاوه بر احادیث و اخبارى كه در این باره گذشت ، روایات دیگرى نیز وارد شده كه در مباحث آتى خواهیم آورد؛ باید بگوییم كه استقصاى تمام آنها در این فرصت كوتاه ممكن نیست .
همه مى دانند كه رسول خدا صلى الله علیه و آله در موضع گیرى ها و تمام كارهایى كه انجام مى داد و یا از انجام دادن آنها اجتناب مى ورزید، بر اساس ‍ منافع شخصى و خواسته هاى نفسانى یا تحت تاءثیر احساسات و عواطف گام بر نمى داشت ، بلكه با تمام وجود و عواطف و احساسات و جمیع افكار و نیروها و امكانات خود، فانى در خدا بود؛ از این رو آن حضرت از خدا بود و به خاطر دین و رسالت الهى زندگى مى كرد و در راه محبت خدا و در حال لقاى پروردگارش رحلت فرمود؛پس
((خداى سبحان اول بود و استمرار بود و پایان ))
؛ بدین معنا كه هر موضعى ،از هر نوع و هر اندازه كه باشد، اگر قدمى در راه خدمت به دین خدا و اعتلاى كلمه الهى نباشد، ممكن نیست كه از رسول اكرم صلى الله علیه واله صادر شود، نه بدین معنا كه آن حضرت از عواطف و احساسات انسانى نوع بشر بر خوردار نبود، یا اینكه به عواطف و احساسات خویش میدان نمى داد تا آن طور كه حق طبیعى آن هاست ، در زندگى تاءثیر مثبت داشته باشد یا حتى از آنها استفاده مباح نمى كرد، بلكه مى خواهیم بگوییم : هر گاه این عواطف و احساسات به صورت موضع گیرى هاى علنى و آشكار جلوه كند و حضرت رسول اكرم صلى الله علیه واله در اظهار آن در ملاء عام و حتى گاهى اوقات بر روى منبر اصرار داشته باشد، مى بایست در خدمت رسالت و براى رسیدن به اهداف عالیه رسول خدا صل الله و آله و سلم باشد، حتى آن جا كه حضرت از احساسات و عواطف خود در امور شخصى صرف استفاده مى كند، آن را عبادتى سرشار از بخشش و عطا و غنى از مواهب مى سازد كه بدو توان افزون داده و حضرتش را به قرب الهى نزدیك سازد.
آرى آنچه ذكر نمودیم ، روایات و اخبار فراوانى را تفسیر و تبیین مى نماید كه از رسول اكرم صلى الله علیه واله در مورد علاقه و محبت آن حضرت نسبت به حسنین علیه السلام وارد شده است ؛ مثلا، حضرت در مورد امام حسن علیه السلام فرمود:
(( ((اللهم ان هذاابنى و اءنا اءحبه ، واءحب من یحبه ؛))
خدایا این كودك ، پسر من است و او را دوست مى دارم ، او را دوست بدار و نیز هر كس كه او را دوست مى دارد، دوست بدار!))
همچنین فرمود:
(( ((اءحب اهل بیتى الى احسن و احسین ....))
محبوب ترین فرد از خاندانم من ، حسن است و حسین ....))
در این باره روایات بسیارى وارد شده است .
این موضع متمایز رسول اكرم صلى الله علیه و آله در قبال حسنین علیهما السلام وآن پرورش بى نظیر، بدون شك از دلالت ها و اشارت هاى مهم و فراوانى سرشار است كه ما به گوشه اى از آن اشاره كردیم ،
سزاوار است در این جا موضع گیرى و گفتار و رفتار رسول اكرم صلى الله علیه و آله رابه هنگام تولد آن دو بیان كنیم تا مطلب بهتر روشن شود.
هنگامى كه مژده ولادت امام حسن علیه السلام به گوش پیامبر صلى الله علیه و آله رسید، به خانه دخترش زهراى بتول علیه السلام آمد و فرمود:
((یا اءسماء هاتى ابنى ؛ اى اسماء،فرزندم را بیاور!))و یا فرمود: ((هاتى ابنى ؛ فرزندم رابیاور!))
همچنین پیامبراكرم صلى الله علیه و آله در نامگذارى این مولود مبارك بر پروردگارش پیشى نگرفت ، تا این كه وحى الهى نازل شد و به پیامبر خبر داد:((خداوند متعال این نوزاد را حسن نامید)). سپس حضرت گوسفندى را قربانى كرد و خود شخصا موى سرش را تراشید و به اندازه وزن آن ،نقره صدقه داد و با دست مبارك بر سر او نوعى عطر مخلوط موسوم به ((خلوق ))
مالید و نافش را برید، و كارهاى دیگرى كه در این باره نقل شده است و ما در این جا بدان نمى پردازیم .
این كه حضرت فرمود:
((اى اءسماء،فرزندم را بیاور!))، آن هم در اولین روز ولادت آن حضرت ،بیانگر معنایى ژرف و هدفى والاست كه در داستان مباهله بدان اشاره خواهیم كرد.

جمعه 29/9/1387 - 12:44
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته