• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 256
تعداد نظرات : 66
زمان آخرین مطلب : 6020روز قبل
ادبی هنری

آن یکی درچشم توباشد چومار----- هم وی اندرچشم آن دیگرنگار

چشم مردم با یکدیگرفرق می کند.دید چشم آدمها نیزفرق می کند.ادمها هیچ چیزرا مثل هم نمی بینند.یک چیزی را شما می گویید خوب نیست،دیگری می گوید خوب است.کاسبها حرف خوبی می زنند می گویند:به خوب وبد جنس نیست،به پسند مشتری است.دراصل می خواهند بگویند که هرآدمی، اشیا واجناس را طورمخصوصی می بیند.

دلیل اینکه گاهی وقتها کارمند های ادرات کارارباب رجوع را انجام نمی دهند،همین مسئله است.وقتی که کارمند چشمش به یک ارباب رجوع می افتد،دوحالت پیش می آید.یا ازارباب رجوع خوشش می آید ویا بدش می آید.اگرخوشش بیاید هرکاری که داشته باشد با میل ورغبت انجام می دهد.ولی اگربدش بیاید هزارویک دلیل می آورد تا کاررا انجام ندهد.حال اگریک وقت به اداره ای رفتی وکارمند اداره گفت:نمی شود!با اوبحث نکن.سریعا"برگرد وشخص دیگری را برای انجام کارت بفرست.

                                            با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 23:44
ادبی هنری

آنکه ازبادی رود ازجا خسی است----- زانکه باد ناموافق خود بسی است

باد خشم وباد شهوت، باد آز----- برد اورا که نبود اهل نماز

این اعتقاد است که انسان را درمشکلات زندگی استوارنگه می دارد.اعتقاد است که انسان را درمسیرزندگی پیش می برد.اعتقاد انسان رامانند درختی ریشه داردربرابرطوفان حوادث روزگاراستواروپابرجا نگه می دارد.وقتی که باد می وزد ابتدا چیزهای سبک را با خود می برد.بعد که شدت طوفان بیشترمی شود،چیزهای سنگین تری را با خود می برد.ولی دراین میان این درخت ریشه دارکهن است که دربرابرطوفان هم مقاومت می کند.

با دهای ناموافق دروجود انسان بسیاراست.حال اگرانسان اعتقاد نداشته باشدهمچون خسی زود ازجاکنده شده وباباد می رود.واگراعتقاد داشته باشد هیچ طوفانی اورا ازجای خود تکان نمی دهد.چون اعتقاد ریشۀ انسان است.

همان طورکه مولوی گفته:دروجود انسان بادهایی هست که اگراهل نمازنباشی،این بادها ترا ازجا کنده وبا خود می برد.چه بسیارآدمهایی که توسط باد خشم ازبین رفته اند.مثل کسانی که درحالت خشم مرتکب قتل شده اند.چه بسیارآدمهایی که توسط باد شهوت ازبین رفته اند.مثل کسانی که به خاطرچند دقیقه شهوترانی دست به هرکاری می زنند.

اما چرا این بادها نمیتوانند کسی را که اهل نمازاست ازبین ببرند؟

درقرآن آمده است که «ان الصلوه تنهی عن الفحشاءوالمنکروالبغی(نمازانسان را ازفحشا ومنکروبغی دورمی کند.)»فحشا، شهوت است که نتیجه آن حرص و بخل است.منکر،غضب است که نتیجه آن عجب وکبراست.بغی،هوی است که نتیجه آن کفروبدعت است.ونمازانسان را ازهمۀ این موارد دورمی کند.

                                             با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 23:43
ادبی هنری

گفت پیغمبرکه حق فرموده است----- من نگنجم هیچ دربالا وپست

درزمین وآسمان وعرش نیز------- من نگنجم،این یقین دان ای عزیز

دردل مؤمن بگنجم،ای عجب----- گرمرا جویی،درآن دلها طلب

امام محمد غزالی درکتاب کیمیای سعادت می گوید:«حقیقت دل ازاین عالم نیست وبدین عالم غریب آمده است.پادشاه تن،دل است.معرفت خدا ومشاهدۀ جمال خدا،صفت دل است.تکلیف،بردل است.خطاب خدا به دل است.عتاب وعقاب به دل است.وازهمه مهمترشناخت معرفت دل،شناخت معرفت خداست.

فکرکن!دلی که می خواهد عرش خداوند باشد!چگونه باید باشد؟

آیا دلی که ازحرام پروزش یافته می تواند عرش خداوند باشد؟آیا دلی که ناپاک باشد می تواند عرش خداوند باشد؟آیا دلی که به انواع آلودگیها،آلوده شده است می تواند عرش خداوند باشد؟وآیا...

پس ای برادراگرایمان داری ومایلی که خداوند بردلت مستولی شود،دلت را ازهرچه آلودگی است پاک کن.

براستی که مؤمن بودن چه نعمت بزرگی است!براستی که صاحب دلی بودن که آن دل عرش خداوند است چه نعمت بزرگی است!چقدراین دل باعث غروراست!چقدراین نعمت انسان را مست می کند!برای مؤمن ازدنیا وآخرت، همین افتخاربس است که دلش عرش خداوند است.خدایا ما را مؤمن بمیران!آمین

                                        با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 23:42
ادبی هنری

خواجه درعیب است غرقه تا به گوش----- خواجه را مال است ومالش عیب پوش

ور گدا  گوید  سخن چون  زرّ کان----- ره  نیابد  کالۀ  او  در  دکان

من فکرمی کردم که فقط درزمان ماست که حرف وسخن آدم بی پول ارزش واعتبارندارد.اما وقتی که این دوبیت را دردیوان مولوی دیدم با خود گفتم:عجب،پس اززمان قدیم هم اینگونه بوده است!اصلا"شاید درطول تاریخ بشریت اینگونه بوده است!شاید اززمانی که بشرخلق شده است وزندگی اجتماعی را شروع کرده،سخن آدمهای بی پول، بی ارزش یوده است.متأ سفانه همه اینگونه هستیم.همه فکرمی کنیم آدمی که لباس آن چنانی ندارد،سرووضع آن چنانی ندارد،مال ومنال آن چنانی ندارد!سواد هم ندارد،موقعیت اجتماعی هم ندارد،به همین خاطربه اواهمیت نمی دهیم،برای اوارزش قائل نیستیم،به اوبی احترامی می کنیم وازهمه مهمتراگرارباب رجوع باشد کارش را پشت گوش می اندازیم و...

درمملکت ما معاون یک مدرسه بیشترازمعلم می فهمد.مدیر،بیشترازمعاون ومعلم می فهمد.مسئول آموزش،بیشترازمدیرومعاون ومعلم می فهمد.معاون اداره،بیشترازمسئول آموزش ومدیرومعاون ومعلم می فهمد وهمین طورسلسله مراتب بروتا بالا..............

درهراداره ویا شرکت ویا کارخانه و...هرمقام بالایی بیشتراززیردستان خود می فهمد،بیشتراززیردستان خود ایمان دارد،منطق اوبیشتراست،مسائل را بهترازهمه تشخیص می دهد،اعتراض به اوتوهین به نظام است و...

واقعا"این چه منطقی است که درجامعۀ ما حکم فرما شده است؟مگر نه اینکه اساس یک مملکت را علما ودانشمندان ومتفکران پایه ریزی میکنند؟پس چه شده که شاگرد به استاد ودانش آموزبه معلم درس می دهد؟

اگریک آدم پولدارچرند وپرند بگوید،اطرافیان چنان اورا تحسین می کنند که گویی آیۀ قرآن تفسیرمی کند.اگریک آدم بی پول وفقیرآیۀ قرآن تفسیرکند،آنقدربه اوبی توجهی می کنند که گویی نعوذ بالله چرند وپرند می گوید.

چه کسی مسئول این طرزفکرغلط است؟آیا می شود این طرزتفکررا ازبین برد؟آیا می شود به مرحله ای رسید که به هرکسی به خاطرانسان بودنش احترام بگذاریم ویا به خاطرمعلوماتش احترام بگذاریم؟نه به خاطرلباس ومنصب ومقامش؟

                                        با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 23:41
ادبی هنری

ای بسا امساک کزانفاق به----- مال حق را جزبه راه حق مده

خداوند مراتب وجاهای انفاق کردن را درقرآن بیان کرده است.درآیات بسیاری درمورد انفاق صحبت شده است.

انفاقی که خداوند گفته ازروی عدالت واحسان است،اما بخششی که ما می کنیم ازروی ترحم ودلسوزی است.این دومسئله هم خودشان وهم آثاری که برجا می گذارند با هم فرق می کند.انفاق درجای لازم سبب تقویت روابط انسانی وهمچنین تقویت اجتماع می شود.درصورتیکه ترحم ودلسوزی،اگربیجا باشد سبب انحراف جامعه می شود.

شخصی را می شناسم که خانواده اش بی دلیل وازروی ترحم درموارد مختلف به اوکمک می کردند.همین کمکها باعث شد که بعضی روزها سرکارنرود.بعد ازمدتی به خاطرسرکارنرفتن واینکه حوصله اش سرمی رفت،کم کم به مواد روی آورد،وپس ازمدتی معتاد شد.وقتی که خانواده ازاعتیاد اوخبرشدند کمکهای خود را قطع کردند،اما دیگردیرشده بود.چون طرف هم معتاد شده بود وهم دیگرکارکن نبود.درنتیجه مخارج زندگی براوفشارآورد وآن خانواده ازهم پاشیده شد.

به نظرشما مقصرکیست؟

                                         با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 23:39
ادبی هنری

خود چه جای ترک وتا جیکست وزنگ----- فهم کردست آن ندا را چوب وسنگ

همۀ موجوداتی را که خداوند خلق کرده است،ازانسان وحیوان ونبات واشیاءهمه وهمه خدا را پرستش وعبادت می کنند.منتها نوع پرستش فرق می کند،انسان به نوعی،حیوان به نوعی،نبات واشیاءبه نوعی دیگرخدا را پرستش می کنند.موجودات دیگر ذاتا"ویا ازروی غریزه خدا را پرستش می کنند.

درقرآن سورۀ فصلت آمده است که«به زمین وآسمان گفتیم که یا به میل ورغبت ویا به اجباربیایید،آنها گفتند: ازروی میل ورغبت می آییم.»ویا درسورۀ حج آمده است که«آیا ندیده ای که خدا را سجده می کنند،کسانی که درآسمان وزمین هستند وخورشید وماه وستارگان وکوه ودرخت وجنبندگان وبسیاری ازمردم،وبسیاری که عذاب یرآنها نازل شد.»

تنها انسان است که درپرستش خداوند آزاد است.وآزادی درعبادت همان امانت الهی است.وقتی که کوه ودرخت وجنبندگان خدارا پرستش می کنند چطورمی شود ساکت بود وبا طبیعت هم صدا نشد؟

                                          با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 23:38
ادبی هنری

تا توبودی آدمی دیوازپیت----- می دوید ومی چشانید ازمیت

چون شدی درخوی دیوی استوار----- می گریزد ازتو دیونابکار

هرانسانی که متولّد می شود شیطان یکی ازلشگریان خود را قرین اومی کند.این شیطان قرین، وظیفه دارددرتمام وقت مواظب ما باشد.تا وقتی که ما دربیراهه می رویم،این شیطان قرین نه تنها به ما کاری ندارد،بلکه کمکمان هم می کند،تشویق هم می کند،بارک الله واحسنت هم می گوید.

اما امان ازوقتی که بخواهیم درصراط مستقیم برویم!آن وقت است که شیطان قرین ما ناراحت می شود.

اصلا"تمام مشکلات انسان ازوقتی شروع می شود که بخواهدبه راه راست برود.

ابتدا آن چنان فریادی می کشد که موبربد نمان سیخ می شود.بعد هم با شدّت با ما برخورد می کند.انواع دلیل وبرهان را برای ما می آورد.به هرترفندی دست می زند تا ما را ازرفتن به راه راست منصرف کند.

دوستی می گفت:من قبلا"نمازنمی خواندم.ازوقتی که تصمیم گرفتم نمازبخوانم مشکلاتم بیشترشده است.

دوستی دیگرمی گفت:درطول شبانه روزهمه چیزعادی ومعمولی است.اما به محض اینکه شروع به نمازمی کنم ،فکرهای دنیا درذهنم می آید.

یکی دیگرمی گفت:نمی دانم که چرا هروقت صحبت ازخدا وپیغمبرمی شود،بی حوصله می شوم!درحالی که درمواقع دیگراین چنین نیستم.

یکی دیگرمی گفت:وقتی که چیزی را گم می کنم،می روم نمازمی خوانم.چون درنمازبه هرچیزی فکرمی کنم بجزنماز.

همۀ اینها وصد ها دلیل دیگرنشان می دهد که شیطانی که قرین ما است،کارش را به خوبی انجام می دهد.درست است که نمی توانیم شیطان قرین خود را ازبین ببریم!اما می توانیم به اوبی اعتنایی کنیم.می توانیم به اواهمیت ندهیم.وبالاترازاینها می توانیم با رفتن به راه راست به جنگ اوبرویم.اما باید بدانیم که مبارزه با شیطان قرین کارسختی است ونیازبه پشتکارفراوان دارد.مولانا درهمین رابطه می گوید:

اونداند که هزاران را چواو----- دیوافکند ست اندرآب جو

                                          با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 23:37
ادبی هنری

نکته ای کان جست ناگه اززبان----- همچوتیری دان که آن جست ازکمان

وا نگردد ازره آن تیرای پسر----- بند باید کرد سیلی را زسر

قدیمی ها می گفتند:هرحرفی را که می خواهی بزنی هفت مرتبه آن را برزبان بیاوروسپس فرو ببر،بعد ازبارهفتم آن وقت حرف بزن.منظوراین بود که هرحرفی را که می خواهی بزنی،خوب دربارۀ آن فکرکن.برای اینکه حرفی که زده شد نمی توان جلوی آنرا گرفت.

شاید بگویی که چه عیبی دارد؟حرف،بادهواست.

فرض کن صبح خوشحال وختدان ازخانه خارج شده ای،درراه کسی با شما برخورد می کند وحرف زشتی به شما می زند!همان حرفی که باد هواست!حداقل این است که آنروزتا شب ناراحت هستی.حالا اگرکاربه جای باریک نکشد.

پس بدان که حرف اثردارد.چه بسیاراختلافات که با همین حرف بوجود می آید.چه بسیارجنگها که با همین حرف شروع شده است.

                                         با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 23:36
ادبی هنری

علم وحکمت زاید ازلقمۀ حلال----- عشق ورقت آید ازلقمۀ حلال

قدیمی ها می گفتند:یکی ازمواردی که درتربیت بچه تأ ثیردارد لقمه است.

برای اینکه انسان رشد کرده وبزرگ شود نیازبه غذا دارد.خوردن غذا نیازبه تهیه کردن دارد.تهیه کردن غذا زحمت دارد.

هرکس غذایی را که می خورد به نوعی تهیه کرده است.بعضیها ازراه سالم ودرست وبازحمت غذا را تهیه می کنند.درنتیجه به غذایی که ازراه درست تهیه شود می گویند:حلال

بعضیها ازراه نا سالم ونا درست وبدون زحمت غذا را تهیه می کنند.درنتیجه به غذایی که ازراه نا درست تهیه شود می گویند:حرام

وقتی غذا می خوریم بدنمان رشد می کند.یعنی آن غذابه پوست وگوشت واستخوان ما تبدیل می شود..حال:

غذایی که ازراه حلال بدست آمده باشد،پوست وگوشت واستخوان حلال درست می کند.

غذایی که ازراه حرام بدست آمده باشد،پوست وگوشت واستخوان حرام درست می کند.

خوب،حالا شما قضاوت کنید!

آیا جسمی که ازحرام پرورش یافته ورشد کرده است،می تواند کاردرست انجام دهد؟می تواند طرف قرآن برود؟می تواند دلش را عرش خداوند بکند؟

درحالی که درقرآن آمده است که:«قرآن را مس نمی کنند مگرپاکان»

پس ای برادر،بدان که ازلقمۀ حلال،علم،حکمت،نور،عشق ورقّت پدید می آید.

وازلقمۀ حرام،حسد،جهل وغفلت پدید می آید.

                                       با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 23:34
ادبی هنری

ای بسا ظلمی که بینی درکسان----- خوی تو باشد درایشان ای فلان

به نظرشما اگرکسی خانه ای را بلد نباشد می تواند آدرس آن را بدهد؟اگرکسی میوه ای را ندیده باشد می تواند آن را تشریح کند؟اگرکسی با سواد نباشد می تواند کلمه را بشناسد؟اگرکسی حسود نباشد می تواند حسود را بشناسد؟

اینکه می گوییم فلانی حسود است!حسادت را ازکجا می شناسیم؟واینکه فلانی ترسواست!ترس را ازکجا می شناسیم؟

حقیقت این است که انسان غریزه ای را که دروجودش هست به خوبی می شناسد.لذا وقتی که همان غریزه را دروجود دیگران می بیند،به راحتی آن را می شناسد.به خاطرهمین است که یک آدم حسود،به محض اینکه حسد  رادرکسی می بیند،می شناسد.

اما اگرکسی حسادت را تجربه نکرده باشد،وقتی که یک آدم حسود را می بیند،گمان حسادت به اونمی دهد.برای اینکه حسادت را نمی شناسد.

پس اگرمی بینی که مردم عیبی دارند بدان که آن عیب درخود توست،که دردیگران می بینی.آن عیب را درخودت برطرف کن.

                                        با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 23:33
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته