• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 837
تعداد نظرات : 191
زمان آخرین مطلب : 4640روز قبل
دانستنی های علمی

بالهایت را کجا گذاشتی ؟

پرنده بر شانه های انسان نشست . انسان با تعجب رو به پرنده كرد و گفت : اما من درخت نیستم . تو نمی توانی روی شانه ی من آشیانه بسازی.
پرنده گفت : من فرق درخت ها و آدم ها را خوب می دانم . اما گاهی پرنده ها و انسان ها را اشتباه می گیرم .
انسان خندید و به نظرش این بزرگ ترین اشتباه ممكن بود .
پرنده گفت : راستی ، چرا پر زدن را كنار گذاشتی ؟
انسان منظور پرنده را نفهمید ، اما باز هم خندید .
پرنده گفت : نمی دانی توی آسمان چقدر جای تو خالی است . انسان دیگر نخندید . انگار ته ته خاطراتش چیزی را به یاد آورد . چیزی كه نمی دانست چیست . شاید یك آبی دور ، یك اوج دوست داشتنی .
پرنده گفت : غیر از تو پرنده های دیگری را هم می شناسم كه پر زدن از یادشان رفته است . درست است كه پرواز برای یك پرنده ضرورت است ، اما اگر تمرین نكند فراموشش می شود .
پرنده این را گفت و پر زد . انسان رد پرنده را دنبال كرد تا این كه چشمش به یك آبی بزرگ افتاد و به یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش آسمان بود و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد .
آن وقت خدا بر شانه های كوچك انسان دست گذاشت و گفت : یادت می آید تو را با دو بال و دو پا آفریده بودم ؟ زمین و آسمان هر دو برای تو بود . اما تو آسمان را ندیدی .
راستی عزیزم ، بال هایت را كجا گذاشتی ؟
انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس كرد . آن گاه سر در آغوش خدا گذاشت و گریست !!!!!

منبع: اینترنت

يکشنبه 25/9/1386 - 11:1
دانستنی های علمی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

ذكر روز یك شنبه

100 مرتبه

یا ذوالجلال والاكرام

يکشنبه 25/9/1386 - 9:25
دانستنی های علمی

هر وقت عقل انسان به مرتبه كمال رسد ، گفتارش كم می‌شود

حضرت علی (ع)

يکشنبه 25/9/1386 - 9:18
دانستنی های علمی

چهار شمع به آهستگی می سوختند ، در آن محیط آرام صدای صحبت آنها به گوش می رسید

 

شمع اول گفت : من صلح و آرامش هستم . هیچ  کسی نمی تواند شعله مرا روشن نگه دارد . من باور دارم که به زودی می میرم ..... سپس شعله صلح و آرامش ضعیف شد تا به کلی خاموش شد

 

شمع دوم گفت : من ایمان و اعتقاد هستم ، ولی برای بیشتر آدم ها دیگر چیز ضروری ای در زندگی نیستم پس دلیلی وجود ندارد که دیگر روشن بمانم ..... سپس با وزش نسیم ملایمی ایمان نیز خاموش گشت

 

شمع سوم با ناراحتی گفت : من عشق هستم ولی توانایی آن را ندارم که دیگر روشن بمانم ، انسانها مرا در حاشیه زندگی خود قرار داده اند و اهمیت مرا درک نمی کنند ، آنها حتی فراموش کرده اند که به نزدیکترین کسان خود عشق بورزند ..... طولی نکشید که عشق نیز خاموش شد

 

ناگهان کودکی وارد اتاق شد و سه شمع خاموش را دید ، گفت : چرا شما خاموش شده اید ، همه انتظار دارند که شما تا آخرین لحظه روشن بمانید ..... سپس شروع به گریه کرد ..... سپس .....

 

شمع چهارم گفت : نگران نباش ، تا زمانی که من وجود دارم می توانیم بقیه شمع ها را دوباره روشن کنیم  ، من امید هستم

 

با چشمانی که از اشک و شوق می درخشید ..... کودک شمع امید را برداشت و بقیه شمع ها را  روشن کرد

 

نور امید هرگز نباید از زندگی شما محو شود

 

هر یک از ما در این صورت می توانیم امید ، ایمان ، آرامش و عشق را در خود زنده نگه داریم

 

روز زیبایی را برایتان آرزو دارم

شنبه 24/9/1386 - 15:12
دانستنی های علمی

مردی به آرایشگاه رفت تا آرایشگر موهایش را کوتاه کند . آرایشگر که مشغول کار شد طبق عادت همیشگی با مشتری شروع به صحبت کرد . درباره موضوعات گوناگونی صحبت کردند تا موضوع گفتگو به خدا رسید . آرایشگر گفت : من هرگز به خدا اعتقاد ندارم . مشتری پرسید : چرا اینگونه فکر می کنی ؟ آرایشگر گفت : کافی است پایت را از اینجا بیرون بگذاری و به خیابان بروی و دریابی که خدا وجود ندارد . چرا این همه آدم بیمار و فقیر در جهان هست ؟ اگر خدا هست وجود این همه  آواره به چه معنی است ؟ دلیل این همه مشکل که مردم دارند چیست ؟

اگر خدا هست پس نباید رنجی وجود داشته باشد . من نمی توانم تصور کنم  خدایی که همه را دوست دارد ، اجازه دهد این وضعیت ادامه داشته باشد .

مشتری لحظه ای فکر کرد ولی نخواست جوابش را بدهد که مبادا مشاجره ای در بگیرد .

ادامه در ادامه مطلب :

 

بعد از اتمام کار وقتی مشتری آرایشگاه را ترک کرد درست همان لحظه مردی را با موهای بسیار بلند و ریش های ژولیده و بسیار کثیف دید. مشتری به آریشگاه برگشت و به آرایشگر گفت : آیا می دانی که در دنیا هرگز آرایشگر وجود ندارد ؟

آرایشگر گفت : چگونه چنین ادعائی می کنی, در حالی که من اینجا هستم و همین چند دقیقه پیش موهای ترا اصلاح کرده ام ؟

مشتری ادامه داد : آرایشگر وجود ندارد چون اگر وجود داشت آدمی به آن شکل و شمایل با آن موهای بلند و ژولیده وجود نداشت و اشاره کرد به همان مرد کثیف و ژولیده که حالا داشت از مقابل آرایشگاه عبور می کرد . آرایشگر گفت : نه, من وجود دارم, چرا آن مرد به پیش من نمی آید ؟

مشتری گفت : و نکته همین جاست , خدا هم وجود دارد. دلیل وجود این همه این مشکلها آن است که مردم به سوی خدا روی نمی آورند و دنبالش نمی گردند .

منبع:اینترنت

شنبه 24/9/1386 - 15:2
دانستنی های علمی

فرشته ای از سنگ پرسید :

 چرا مانند خاک از خدا نمی خواهی که از تو انسان بسازد ؟

 سنگ تبسمی کرد و گفت :

 هنوز آنقدر سخت نشده ام که مستحق چنین خواسته ای باشم ...

شنبه 24/9/1386 - 14:28
دانستنی های علمی

به دید مزدک خداوند روزی را برای هر کس برابر آفریده تا انسانها به گونه ی برابر از آن بهره مند شوند. و در دراز مدت زیاده خواهی شماری باعث شده که غنی و تهی دست بوجود آید. مزدک مخالف وجود حرمسراها بود.

 در پایان مزدک در سال 528 یا 529 زادروز(میلادی) بدست انوشیروان کشته شد. در این میان بر پایه ی منابع حدود 12 هزار تن اعدام شدند. اما گویی مزدک و آیین او در میان توده ی مردم ریشه دوانده بود  تا زمان درازی پیروان او به حیات خود ادامه و در زمانها و مكانهای مختلف با عناوینی چون :خرمیّه- سپید جامگان- سرخ جامگان ( محمره)-به قیام خود ادامه دادند.

نام آورترین این قیامها قیام " بابك خرم دین " در كوههای كلیبر در آذربایجان ایران است كه مدت 23 سال عرصه را بر حاكمان عباسی تنگ كرد و سر انجام طی خدعه ای اسیر و در زمان " المتعصم " به شكل فجیعی كشته شد .

در شاهنامه ی فردوسی بزرگ نیز نام مزدک و کارهای او بارها آمده:

دانایی و خیر خواهی مزدک

بـــیامد یــــکی مــــــرد مـــــزدک بـنام
سخـنـگوی با دانش و رای و کـــــــــام
گرانــــــــــمایه مردی و دانـش فـــروش
قــــــــباد دلاور بـــــــــــــدو داد گــــوش
بـه نزد جـهاندار دسـتــــــور گشـــــــت
نگـهـبان آن گنـج و گنــــجور گــــــشت
ز خشکی خورش تنگ شد در جـهان
میان کــــــــــهان و میــــــان مـــــــهان
ز روی هــــــوا ابــــــــــر شـــــد ناپـدیـد
بـه ایران کـسی برف و بــــاران ندیــــد

 

شنبه 24/9/1386 - 14:13
دانستنی های علمی

بنیان  آموزه های مزدك بسان زرتشتیان , زروانیان , مانویان و پیروان "گنوسی" رایج در ایران . آسیای غربی و روم بر دو اصل استوار است :

 

۱- اصل روشنایی

۲- اصل تاریکی

این دو اصل بگونه ای تصادفی به هم می پیوندند و باز بصورت اتفاقی از هم جدا می شوند.

 آیین مزدك كه در واقع تلفیقی از باورهای زررتشتی و مانوی و برخی آداب و رسوم جوامع روستایی است , به خدایی كه چون پادشاهان بر تخت نشسته و در عرش قرار دارد باورمند است .كارهای خوب را از آن " مدبر الخیر " و كارهای بد را ناشی از عمل " مدبر الشر " می دانند.

 باورهای مزدك پس از سركوبی و حتی در دوران اسلامی نیز هوادارانی داشته است .صلح خواهی , آشتی جویی و دادگری و از بین بردن تبعیضات و دوگانگی های اجتماعی از ویژگیها ی مزدكیان بوده است . مزدك ریشه ی این تبعیضات را در عملكرد " دیوان " خدمه ی شر می داند.

 كلمان هوار پژوهشگر ارزشمند اروپایی در نسک(کتاب) خودش " ایرانی و تمدن ایرانی " در صص 143و144 اصول اعتقادی " مزدك " را اینگونه ارزیابی می كند :
 "
تعالیم مزدك كه بر اساس اعتقاد به دو مبدا نور و ظلمت شكل گرفته از عقاید مانی گرفته شده است .
از دید مزدك , آب و آتش و خاك عناصر اصلی سازنده ی این جهانند وحتی ریشه ی خیر و شر نیز از این 3 عنصر است . پاكی های این 3 عنصر خیر و اجزای تیره آن شر را بوجود می آورد .
مزدك عالم روحانی را بسان عالم زمینی دانسته و به خدای كرسی نشین در آسمان كه 4 نیروی تمیز ,عقل , حافظه و سرور در خدمتش و 7 وزیر بنامهای سالار , پیشكار , پلوان ؟؟ كاردان , دستور و كودك اجرا كننده ی اوامرش بودند اعتقاد داشت .

 دكتر باقری كه از پژوهشگران پرآوازه ی ایران در خصوص ادیان پیش از اسلام می باشد , در اثر پیشین صص 143و144 عقاید مزدك را بیشتر موشكافی می كند :


"
مزدك انسانهارا برابر می دانست و آنها را به برابری و درستی و برادری بین خود دعوت و نوع دوستی و مساعدت و تعاون و مهمانوازی و دوری جستن از تعلقات مادی و امور دنیوی را به هواداران خود سفارش می كرد ."
 
در آموزه های مزدك حتی رعایت حال جانوران نیز تا كید شده بود و مروت بر حیوانات عاملی برای افزوده شدن بر خیر درونی بشر تلقی می گردید.

 ادامه دارد.......

 

 

 

شنبه 24/9/1386 - 14:1
دانستنی های علمی

مزدک و آموزه های او

مزدک پور بامداد از اهالی پارس بود که جنبش مزدکیان را آغاز کرد و تا اندازه ای در کار خویش پیروز بود. شمار زیادی از توده ی مردم را پیرو خود کرد و برای زمانی کوتاه فرمانروایی ایران را نیز در دست گرفت.

 برخی زادگاه او ر ا استخر پارس و برخی ساحل چپ رود دجله  و جایگاه کنونی کوت العماره که آن را مدریا مینامیدند و ابوریحان بیرونی او را نسایی میداند. جنبش مزدک از سال 494 زادروز(میلادی) آغاز و در 30 سال یعنی 524 زادروز(میلادی)دنبال شد. 

 در این میان جنش مزدک را که گستره ی بزرگی از ایران را در بر می گرفت, مردمان بی چیز شهری و کشاروزان و دهگانان خاور در زمان سده های میانی(قرون وسطا) همراهی میکردند.

 مزدک را بیشتر میتوان یک بهینه ساز(مصلح) اجتماعی در آن زمان دانست تا یک پیامر با آیین و کیش ویژه. در هر رو مزدک برخی آموزه ها و باورهای دینی(زرتشت) را نیز درخور بهبود و میدانست.

 نگره ایست که مزدک در راه بازسازی و توانمند سازی آیین مزدیستا بود که در اثر قوانین بیدادگرانه ی زرتشتیان و ساسانیان رو به نابودی گذاشته بود.

 مزدک فردی خردمند و دانا و باهوش و و در تزار اجتماعی در جایگاه بالایی بود. در بیشتر منابع میتوان به رخنه ی او در دربار قباد پادشاه ساسانی پی برد. همچنین او در آن زمان جزو چند موبد زرتشتی تراز اول کشور بشمار میرفت.

 

 

 

شنبه 24/9/1386 - 13:53
دعا و زیارت

دانش اندوزى فاطمه(علیها السلام)

فاطمه(علیها السلام) از همان آغاز، دانش را از سرچشمه وحى فرا گرفت.
آنچه را از اسرار و دانش ها، پدر براى او باز می گفت، على(علیه السلام) می نوشت و فاطمه آنها را گرد می آورد كه كتابى به نام مصحف فاطمه شد.

شنبه 24/9/1386 - 13:10
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته