• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1774
تعداد نظرات : 506
زمان آخرین مطلب : 3515روز قبل
شعر و قطعات ادبی

نگاهی به جهان اشعار یكی از بزرگ‌ترین شعرای ایران و جهان

خیام
شاید کمتر کتابى در دنیا مانند مجموعه ترانه‌هاى خیام تحسین شده، مردود و منفور بوده، تحریف شده، بهتان خورده، محکوم گردیده، حلاّجى شده....
                                                         
نیمه پنهان خیام
نام آشنای خیام را بیش از هر چیز با رباعیاتش به خاطر می آوریم و با اندیشه خاصی که در این رباعیات نهفته است: اندیشه غنیمت دانستن دم و متزلزل بودن هستی. دنیایی که خیام در اشعارش بنا می کند دنیایی سیال و لغزان است زیرا که براساس اندیشه گذرا بودن زمان بنا نهاده شده و زمان متزلزل ترین و بی ثبات ترین عنصر هستی است. چیزی که خیام را این همه خاص، متفاوت و دست نیافتنی می کند شاید همین اندیشه است. کامل احمد نژاد، استاد زبان و ادبیات فارسی، معتقد است که بهترین جمله درباره خیام این است كه : «شاید کمتر کتابى در دنیا مانند مجموعه ترانه‌هاى خیام تحسین شده، مردود و منفور بوده، تحریف شده، بهتان خورده، محکوم گردیده، حلاّجى شده، شهرت عمومى و دنیاگیر پیدا کرده و بالاخره ناشناس مانده.»

با این همه وی معتقد است که تحقیقات علمی درباره خیام و شناخت وی در حال گسترش و پیشرفت است زیرا جهان نمی تواند بر شناخت چنین اعجوبه ای برای همیشه چشم ببندد. وی در باره علم و هنر خیام چنین می‌گوید: «خیام هم دانشمند بزرگی است و هم فیلسوف بزرگی است و هم ریاضیدان برجسته‌ای. در این میان بر ریاضیدان بودن او بیشتر از هر چیز دیگری می توان تاکید کرد، مخصوصاً اینکه امروز بسیاری به اظهارات او در این باره علاقه مند شده‌اند. اما اشعار خیام همچون الماس های درخشانی هستند که چکیده همه علم و دانش او را در خود دارند.»

این اشاره کوتاه به رابطه اشعار خیام با تفکرات او را، علیرضا ذکاوتی قراگزلو، خیام شناس و استاد دانشگاه، از جنبه دیگر نگریست و آن را شرح و بسط بیشتری داد. وی در این باره می‌گوید: «جنبه های مختلف خیام را نباید از هم جدا کرد. همان خیامی که شاعر است، فیلسوف و منجم و ریاضیدان هم هست. ما اگر در بررسی زندگی و کار خیام این جنبه‌ها را از هم جدا کنیم به بیراهه رفته ایم چون همه اینها از یک اندیشه و از یک آبشخور سرچشمه می‌گیرند و اینطور نیست که از هم جدا باشند.»
وی در ادامه می‌افزاید: «بعضی‌ها گفته‌اند حرفهایی که خیام در رسالات فلسفی‌اش گفته متفاوت است از حرفهایی که در اشعارش گفته اما من فکر می کنم که اصلاً اینطور نیست و این هر دو یکی است منتها با دو زبان مختلف: یکی زبان شعر است و آن دیگری زبان فلسفه.»

در تاکید این سخن که اشعار خیام نمی تواند بی‌پشتوانه اندیشه های فلسفی وی سروده شده باشند کامل احمدنژاد چنین می‌گوید: «پشتوانه این رباعیات، اندیشه خردمندى آشنا با فلسفه یونان و سرخورده و آزرده از عوام و روساى آنان است.در رباعیات او شک و بدبینى و اغتنام فرصت و عشرت‏جویى با طعنه به بى‏خردى و کج فهمى ترکیب بدیعى به وجود آورده است و معنى این رباعیات را دقیق و عمیق و لطیف کرده است.»
این شک و بدبینی بارزترین ویژگی شخصیت خیام است. کمتر کسی درباره خیام سخن گفته و اشاره ای به این خصوصیت او نکرده. به اعتقاد بسیاری از صاحب نظران این شک و بدبینی رگه طلایی همه آثار، افکار و گفته های خیام است. کامل احمدنژاد در باره ریشه‌ها و سابقه این شک چنین می‌گوید: «اندیشه شک و بدبینى و گذرا بودن زندگی که شعر خیام به آن مشهور است با او آغاز نشده و در اندیشه فیلسوفان یونان که خیام با اندیشه آنان آشنا بوده سابقه دارد. ویژگی خیام این بوده که همه فلسفه های زمان خودش را می‌دانسته و به کار گرفته برای همین هم افکارش جهانی شده است.»

وی در ادامه افزود: «این شک نه تنها در فلسفه که در ادبیات اسلامى پیش از خیام نیز سابقه داشته. چنانکه گفته‏اند فردوسى پیش از او و بیش از او این اندیشه را در شعر خود بازتاب داده است.اما این اندیشه در میان پنجاه، شصت هزار بیت شاهنامه چندان به چشم نمی آید لیکن در رباعیات محدود خیام بسیار پررنگ دیده می شود.»
وی درادامه به نمونه های دیگری از این دست اشاره کرد و گفت: «ابو العلاى معرى، این اندیشمند شکاک، هم جهان را گورستانى بزرگ و ذرّات خاک را اندام‏هاى خاک شده مى‏دید و اشعار زیادی با این مضمون سروده. بعضی گفته‌اند که خیام با آثار او آشنایى داشته است. اندیشه خوش‏باشى و غنیمت شمردن دم را هم در شعر رودکى و دیگران مى‏توان یافت امّا هر چه هست این اندیشه‌ها در رباعیات خیام تبلور و درخششى خاص یافته که در شعر پیشینیان او نیافته است.»

علیرضا ذکاوتی، این شیوه نگریستن و فکر کردن را در دیگر جوانب زندگی و آثار خیام جست و جو کرده و معتقد است که این شک در همه حوزه‌های فکری و علمی خیام نفوذ داشته و سرنوشت ساز بوده. وی در این‌باره نمونه‌هایی از همه حوزه های فکری و علمی خیام آورد و گفت: «همه می‌دانیم که خیام همچون استادش پیرو تفکرات مشایی بوده. رسالات مشایی اسلامی در واقع ترکیبی است از نظریات ارسطو و فلوطین. فلوطین و ارسطو عقاید و سخنانشان متفاوت است اما در اندیشه های دانشمندان مشایی مثل ابن‌سینا و خیام این دو تفکر با هم ادغام شده‌اند. خیام در زمان خودش هم مشهور بوده که بوعلی دوم است، بنابراین در رسالاتش هم طبق تفکرات مشایی حرف می زند ولی در همانجا هم در فرضیه خلقت مشایی اظهار تردید کرده. خیام در رسالاتش تاکید می کند که او و استادش بوعلی در برابر سخنان مشایی قانع شده‌اند اما ممکن است که این از ضعف نفس باشد.»
ذکاوتی بر این مسئله تأکید کرد که خیام در ضمن اینکه درس فلسفه مشایی تدریس می کرده در فرضیه خلقت آنها تردید داشته و روی آن بحث می کرده که این خیلی جالب توجه است. وی همچنین ادامه داد: «این ویژگی عمده خیام بوده که در همه چیز به دیده تردید می نگریسته است. کما اینکه هندسه اقلیدسی تدریس می کرده و درباره آن کتاب نوشته اما در اصل اقلیدس شک کرده. طبق اصل اقلیدس از یک نقطه خارج از یک خط، بیش از یک خط موازی نمی توان کشید. خیام رساله ای به زبان عربی دارد مبنی بر اینکه بر این فرضیه می توان شک کرد. بنابراین خیام جزو اولین کسانی بوده که در هندسه اقلیدسی شک کرده.»

وی همچنین درباره جنس این شک توضیح می‌دهد که: «این شک از همان جنس شکی است که دکارت می گوید: «ما شک می کنیم تا به یک حقیقت برسیم.» بنابراین شک خیام نه از روی لجاجت که در عطش رسیدن به یقین بوده.» ذکاوتی در ادامه به علم نجوم خیام هم اشاره می کند و می گوید: «این شک حتی در علم نجوم خیام هم راه پیدا کرده. خیلی از قدما به تنجیم معتقد بودند. تنجیم روی دیگر علم نجوم است که با آن متفاوت بوده. تنجیم یعنی اختر بینی و پیش بینی طالع. اما خیام با اینکه منجم بزرگی بوده و تقویم جلالی او مشهور است و یکی از دقیق ترین تقویم هاست تنجیم را قبول نداشته. این را صاحب چهار مقاله با تاکید بیان کرده و با اندک تعجبی به نفرت خیام از تنجیم اشاره کرده است.»

اما این شک و تردید را بیش از هرچیز، در اشعار خیام می بینیم. خیام، همانگونه که اشاره شد چیکده ذهن و روحش را در قالب رباعیاتی برجا گذاشته که دست بر قضا در تعداد این رباعیات و حتی در صحت انتساب هرگونه شعری به خیام شک و تردید بسیار وجود دارد. بعضی آب پاکی را روی دست همه ریخته‌اند و گفته‌اند آن خیامی که شاعر بوده همین خیام دانشمند نیست. کامل احمد نژاد ضمن اینکه این عقیده را رد می‌كند در این‌باره می‌گوید: «البته اکنون تصور اینکه خیام سراینده رباعیات، غیر ازخیام فیلسوف و ریاضیدان است، مردود و بى‏اساس است زیرا مستنداتی برای شاعر بودن او به دست آمده که قابل انکار نیستند. نجم الدین رازى او را با فضل و حکمت وکیاست معرفى کرده و با نقل دو رباعى از او، او را به بیچارگى و سرگشتگى و گمگشتگى فیلسوفان منسوب داشته است.»

ذکاوتی نیز در این باره بر این اعتقاد است که: «اگر بخواهیم بسیار سختگیرانه در باره اشعار خیام صحبت کنم باید بگویم که رباعیات اصیل خیام تعدادشان به حدود 50 یا 60 می رسد. رباعیاتی که تا اوایل قرن هفتم به نام خیام آمده‌اند یقیناً از آن او هستند. رباعیاتی که در طول قرن هفتم در دو منبع متفاوت از کتب معتبر مثل مرصادالعباد ذکر شده‌اند نیز قابل استناد هستند. اما رباعیاتی که اولین بار در قرن هشتم ذکر شده‌اند لزوما باید در سه کتاب معتبر آمده باشند تا قابل استناد باشند به شرط اینکه با رباعیات ذکر شده در کتب دو قرن پیش همخوانی و سازگاری داشته باشند.»

احمدنژاد نیز این گفته را تایید می کند و می گوید: «از میان انبوهى از رباعیات که به او نسبت داده‏اند حدود هفتاد رباعى که در مرصاد العباد، نزهة المجالس، تاریخ جهانگشا، تاریخ گزیده، مونس الاحرار و چند جنگ معتبر آمده است به احتمال قوى از او است.»

اینکه چقدر از این همه رباعی منسوب به خیام واقعاً سروده اوست شاید از جهات ادبی-علمی خیلی مهم باشد، هرچند به واقع کسی واقعیت این امر را نخواهد فهمید. اما چیزی که مهم‌تر است این است که خیام توانسته نوعی جهان بینی و شیوه فکری از خود به جا بگذارد؛ آنچنان که بسیاری با تأسی به این جهان‌بینی، اشعاری گفته‌اند که می توان آنها را به جای اشعار خیام اشتباه گرفت. حقیقت این است که خیام توانسته آنچنان دنیای لغزان و سیالی بسازد که بشود صدها سال و بلکه هزاران سال برپایه آن بناهایی زیبا برافراشت که ماندنی باشند.



گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
  
منبع: tehrooz.com


م
چهارشنبه 3/3/1391 - 15:37
تاریخ

مراسم خواستگاری در میان ایلات كرد شمال خراسان

مراسم خواستگاری در میان ایلات كرد شمال خراسان
در جامعه عشایری، بخش اعظم فعالیت های مرتبط با تولید و كلیه امور جاری منزل در دست زنان می باشد و به بیان دیگر، زندگی عشایر، بدون وجود زنان میسر نمی باشد.
  1- مراحل مقدماتی

در جامعه عشایری، بخش اعظم فعالیت های مرتبط با تولید و كلیه امور جاری منزل در دست زنان می باشد و به بیان دیگر، زندگی عشایر، بدون وجود زنان میسر نمی باشد. از این رو، مرد كوچ نشین، بدون وجود زن خود ،هرگز نمی تواند گله را اداره كند و حتی ممكن است قادر به ادامه زندگی سنتی كوچ نشینی هم نباشد. برای مرد كوچ نشین، ازدواج یا زندگی در خانواده ای كه قبلاً تشكیل شده،یكی از ضروریات تداوم كوچ نشینی است وبا توجه به اهمیت نقش زن در زندگی عشایری، ازدواج مجدد مردانی كه همسرشان فوت نموده، خیلی زودتر از آنچه میان شهرنشینان معمول است، انجام می گیرد. در مورد جوانان نیزبه همین صورت است. هر گاه هنگام ازدواج جوانی فرا رسد، نزدیكانش به فكرمی افتند تا همسری برایش انتخاب كنند و چنانچه پدر و مادر در این زمینه كوتاهی كنند، خود جوان، مقصود خویش را از طریق دوستان، به گوش بزرگترها می رساند و آنان نیز، برای داماد كردن جوان، آستین بالا می زنند.

در ارتباط با ازدواج، در ایلات كرد همانند سایر شهرهای كوچك و روستاها و عشایر ایران، از قدیم الایام رسم براین بوده كه دختران هر طایفه را به پسران همان طایفه شوهر می دادند و در رعایت و انجام این رسم، حمیت و تعصب داشتند.انتخاب همسر برای پسر، درمیان كردهای كوچ نشین، اغلب در ییلاق – كه طایفه ها، چادرهای خود را در كنار یا نزدیك یكدیگر برپا می كردند و به كار عشایری می پرداختند – صورت می گرفت. به این ترتیب كه پسران و دختران به هنگام آوردن آب از چشمه، شیردوشی یا گذر گله ، یكدیگر را می دیدند و به هم دل می بستند و همسر دلخواه خود را انتخاب می كردند. پسر، پس از دل بستن به دختر دلخواه، موضوع را با مادر یا خواهر خود،مطرح می كرد. منتهااز آن جایی كه ازدواج در ایلات كرد خراسان ازنوع درون گروهی بود، خانواده ها مایل به ازدواج دخترانشان با افراد بیگانه نبودند. به همین علت، بیشتر ازدواج هایی كه در ایلات كرد رواج داشت، ازدواج   درون گروهی بود،مانند ازدواج دختر عمو با پسرعمو. هدف از این نوع ازدواجها، علاوه بر این عقیده كه «عقد دختر عمو و پسرعمو درعرش بسته شده»، بیشتر حفظ نام و میراث خانوادگی بود.

خواستگاری در میان ایلات كرد شمال خراسان چه برای اقوام نزدیك و چه دور، تقریبا یكسان بوده است. خواستگاری با اقدام پدرو مادر پسر – كه معمولا در مرحله اول زنها هستند – وبا رفتن به خانه دختر مورد نظر، شروع می شود تا نظر پدر و مادر دختر را نسبت به خود جلب كنند.

خواستگاران از نزدیكان داماد یا پیرزنهایی كه ازاعتبار و تجربه كافی برخوردارند، انتخاب می شوند و در اغلب مواقع، مادر داماد به همراه خواستگاران نمی رود. خواستگاران وظیفه دارند دختر را از نظر اصالت خانوادگی، جمال، كمال و توانایی كار در عشیره بپسندند و پرس و جو نمایند كه دختر خواستگار دیگری نداشته باشد. البته واضح است در این بررسی ها، به گونه ای رفتار نمی كنند كه زننده و یا جنبه ی توهین آمیزداشته باشد. پس از مقدمه چینی ها، اگر خواستگاران، دختر را نپسندند به زودی خداحافظی كرده و می روند اما اگر دختر مناسب و مورد پسندشان واقع شود، موضوع را بی پرده با مادر و خویشاوندان دختر در میان می گذارند و می گویند آمده اند تا دخترشان را برای فلان شخص خواستگاری نمایند. مادر و خویشان دختر اجازه می خواهند و در جواب می گویند بر روی چشم، اجازه بدهید تا با دختر، پدر و دیگر خویشان، موضوع را در میان بگذاریم. مهمانان نیز، اجازه رفتن گرفته، و قول می گیرند چند روز بعد بیایند و خبر بگیرند. خانواده دختر در مدتی كه معین كرده اند موضوع را با بستگان خود در میان گذاشته و شور و مشورت می كنند.

در این گونه گفتگوها اغلب ناسازگاری های شدیدی اتفاق می افتد. به ویژه هنگامی كه جوانانی از خانواده خود مانند پسرخاله، پسردایی، پسرعمو و جز آنها به دختر نظر داشته باشد. در این گونه مواقع، عاقبت مادر دختر نظر خود را موافق می سازد و در هر حال در موعد مقرر تصمیم نهایی گرفته می شود. در روز مقرر پیكی از سوی خانواده پسر می آید كه: «شما قولی به خانواده فلانی داده بودید حالا اجازه می دهید كه خواستگاران رسما به خدمت برسند؟» اگر پاسخ خانواده دختر منفی باشد موضوع به كلی فراموش می شود.چنانچه پاسخ مثبت باشد پدر دختر به پیك خانواده پسر می گوید: «مانعی ندارد» ، و اگر پسری از اقوام عروس، داوطلب ازدواج با این دختر باشد و خانواده دختر نیز موافق با وی باشد، خانواده پسر داوطلب در این امر تعجیل می كند و پا پیش می گذارد.

2- خواستگاری رسمی

به هر صورت، خواستگاری رسمی شروع می شود. پدر داماد، همراه چند نفر از ریش سفیدان و بزرگتران طایفه برای گفتگو و قول و قرار گذاشتن به منزل پدر دختر رفته و موضوع خواستگاری را مطرح می كنند. خواستگاران – كه به اصطلاح، طرف های داماد هستند – از طرف های دختر – كه پدر دختر برای مجلس دعوتشان كرده است – می پرسند كه شما می خواهید چگونه رفتار كنید؟ چرا كه جهیزیه و لوازم مورد نیاز كلاً بر عهده خانواده داماد است یعنی داماد باید جهیزیه را تهیه كرده یا پولش را بدهد. در این ارتباط معمولاً سه روش وجود دارد:

1- ممكن است خانواده دختر، قبلاً دختری شوهر داده باشند در این صورت می گویند: مثل فلان دختر كه پیشتر شوهر كرده است. بنابراین هر چه در مورد دختر قبلی صورت گرفته در مورد این دختر نیزانجام می شود.

2- اگر پیش از آن، دختری شوهر نداده باشند به هم ترازان خود نگاه می كنند كه چگونه و با چه شرایطی دختر شوهر داده اند پس به همان طریق رفتار می كنند.

3- در غیر این صورت، با بحث و گفتگو و چانه زنی به تفاهم می رسند تا به «ده ده» یا «پنج پنج» یا «شش شش» یا رقمی دیگر می رسند.

مثلا اگر «پنج پنج» توافق كرده باشند منظور این است كه پنج من روغن، پنج دست رختخواب، پنج راس گوسفند، پانصد تومان پول. پنج مثقال طلا و جز آن.

اما چنانچه داماد متمكن بود، حتی پیشنهاد خانواده عروس را افزایش می داد. سپس عده ای از خانواده دو طرف برای خرید اثاث و لوازم تعیین شده روانه شهر می شدند. اگر در ده یا ایل، ملایی نبود، عروس و داماد را جهت عقد ازدواج به شهر می بردند. چیزهای لازم را خریداری می كردند و به ده یا ایل می آوردند و لوازم خریداری شده را به منزل داماد می بردند.

 

3- مراسم شیرینی خوری

روز بعد، پدر یا بزرگتر داماد، دعوتنامه ها را برای مهمانان راه دور می فرستاد یا پیكی را همراه با كاغذ روانه می كرد و خود، مابقی مهمانان را دعوت می نمود و برای اهالی كاسه ای پر از شیرینی و آب نبات كرده، تك تك خانواده ها را جهت مراسم شیرینی خوری (قند شكستن) دعوت می كردند. سپس در روز موعود همه ی مهمانان به منزل پدر داماد می آمدند. قبل از روز انجام مراسم، ابتدا از خانه داماد مقداری برنج، روغن، نان(یاآرد)، قند، چای، شیرینی و یك یا چند گوسفند به خانه پدر دخترفرستاده می شود، تا برای شام آن شب مهمان دو طرف، تدارك لازم را ببینند.

در خانه داماد نیز شور و غوغایی به پا می شد. مهمانان، در هنگام ورود به خانه داماد، با گفتن «مبارك باد! میزبان خود را شاد می كردند و در مقابل، میزبانان هم با نقل و شیرینی از آنان پذیرایی می نمودند. آنگاه، مهمانان همراه با نوازندگان، دو تارچی ها (عاشقها)، ساز و دهل و سرنا در پیش، و در حالی كه زنان با لباس محلی و چادر سفید و خنچه ای كه در آن كله قندی قرار داده، و روی آن را با شال قرمز رنگی پوشانده و روی سرگذاشته، به دنبال هم و حدود ساعت سه، چهار بعدازظهر روانه ی منزل عروس می شدند.

در نزدیكی خانه عروس، ریش سفیدان و بزرگان خانواده عروس، به پیشواز خانواده داماد می آمدند و در برخی از ایلها گوسفندی نیز در پیش پای ایشان قربانی می كردند. سپس به همراه مهمانان به سوی منزل پدر عروس باز می گشتند. در آستانه در منزل پدر عروس، خانمی با منقل برافروخته و اسفند در داخل سینی به انتظار می ایستاد و به محض ورود مهمانان به آنان خوش آمد می گفت.

   4- شیر بها

 مهمانان به فراخور حال، با اهدای مبلغی پول و تبریك گفتن، وارد منزل پدر عروس می شدند. نوازندگان نیز به استقبال مهمانان تازه وارد رفته، انعامی از آنان می گرفتند سپس به داخل منزل، دعوت و با نقل و شیرینی و چای پذیرایی می شدند. بعد از پذیرایی، نوازندگان ساز و دهل، شروع به نواختن آهنگ های محلی می كردند. سپس ریش سفیدی كه نقش بزرگتر را بر عهده داشت، دستور می داد خوانچه ها را از اتاق دیگر به اتاق پذیرایی بیاورند و به یكی از خدمتكاران اشاره می كرد تا پوشش خوانچه را بردارد. پس از برداشتن خوانچه ها، ریش سفید خانواده عروس، رو به مهمانان می كرد و می گفت:«اگر امانتی دارید تحویل بدهید.»

یكی از اعضای خانواده داماد كه آوردنده ی پول بود پیش می رفت و پول را كه در دستمال ابریشمی پیچیده، تقدیم می كرد. ریش سفیدان خانواده عروس، به رسم احترام سر فرود می آوردند و دستمال پول را می گرفتند و به شمارش آن می پرداختند. بعد مبلغی از آن را در همان دستمال پیچیده و بر می گرداندند. این رسم و سنتی است دیرین كه پدر عروس از مبلغ تعیین شده مقداری را تخفیف می داد و در واقع نسبت به داماد خود گذشت می كرد، ضمناً به این طریق می خواست دستمال را خالی برنگرداند.

 «دكتر محمد حسین پاپلی یزدی » ، مؤلف كتاب «كوچ نشینی در شمال خراسان» درباره این مبلغ می نویسد: «در سال 1358(ش)، بین كوچ نشینان خراسان، مجموع پولی كه برای ازدواج با یك دختر از پسر مطالبه می شد، مبلغ 450000 ریال بود كه علاوه بر آن ، پسر باید چند راس دام هدیه می داد و هزینه های مربوط به ازدواج را نیز متقبل می شد. در همین سال، هزینه های كلی ازدواج برای پسری كوچ نشنین از خانواده ای متوسط، بالغ بر 560000 ریال میشد. در حالی كه در همین سال، ازدواج برای یك پسر جوان روستایی از خانواده ای متوسط حداكثر 128000 ریال هزینه در بر می داشت…» در واقع چنانكه مرسوم است، پولی كه به عنوان هدیه یا شیربها به پدر دختر داده می شد باید هزینه خرید جهیزیه لازم برای استقرار زوج جوان شود كه معمولا وسایل یك زندگی عادی ایلیاتی است. سپس دو نفر ملا از طرف عروس و داماد – اگر عروس و داماد از دو ده یا طایفه بودند – به میان مجلس می آمدند و پس از فرستادن چند صلوات، یكی از آنانكه از جهت علم، سن، مقام روحانیت یا سید بودن بر دیگری مقدم بود، در آنجا می ماند و دیگری به احترام ملای اعلم كنار می رفت و او دو كله قند را برداشته و سر آنها را طوری به هم می زد تا بشكنند. وقتی قند شكسته می شد،حاضران در مجلس هلهله می كنند و دست می زنند. ملا، نخستین تكه قند را به داماد می دهد. آنگاه چند نفر قندها را در تكه های بزرگ شكسته، در یك سینی می گذارند و جلوی حاضرین می گردانند. هر كس تكه ای بر می دارد. نوك قندها را نیز به عنوان تبرك به خانواده عروس و داماد می دهند.

5- حنا بندان

در حنابندان رسم این است كه در خانه داماد كمی از همان حنایی كه برای داماد تهیه شده در ظرفی ریخته و یكی از زنان وابسته به خانواده،آن را به خانه عروس می برد. این ظرف حنا، باید با چند هدیه مناسب و قیمتی برای عروس ،همراه باشد. در گذشته رسم بر این بود كه چند سكه ناصرالدین شاهی هم به همراه حنا برای عروس می فرستادند. در شب حنابندان، تعدادی از همسالان و دوستان عروس به دور او جمع شده و شادی می كنند. زنان خانواده داماد هم به اتاق دختر هدایت شده و با كسب اجازه از مادر عروس ، حنابندان را شروع می كنند. پیش از شروع حنابندان، عروس دست راست خود را در حالی كه شال قرمز رنگی بر روی آن انداخته شده بالای سر قرار می دهد و حاضران، بخصوص زنان خانواده ی داماد، هر یك به فراخور حال، هدیه ای در كف دست او می گذارند(قبلاً بیشتر، سكه های طلا و نقره بود) بعد، یك نفر سكه ها را گوشه چارقد عروس می بست و حنابندان آغاز می شد.

 درطول مدت زمانی كه حاضرین مشغول حنابستن به دستهای عروس بودند، برخی از زنان آواز می خواندند و شعرهایی كه می خواندند اغلب چند پهلو و طعنه آمیز بود، مثلا خواهر عروس می گفت: «دختر ما را به التماس بردید» و خواهر داماد می گفت: «باالتماس، دخترتان را به ما دادید». سپس به مهمانان شام داده می شد و پس از حنابندان، دختر و پسر رسماً نامزد یكدیگر به حساب می آمدندو از همین روز عروس به رسم احترام، صورت خود رابه هنگام روبه رو شدن با بستگان داماد می پوشانید و با آنان طرف صحبت نمی شد و هرگاه در كوچه كسی از خانواده داماد را می دید، چنانچه راه گریزی داشت، از چشم او دور می شد و گوشه چادر خود را طوری روی سر قرار می داد كه صورتش معلوم نشود و در صورتی كه سوالی از وی می شد فردی را واسطه قرار می داد و اگر به چنین كسی دسترسی نداشت، با اشاره به پرسش ها پاسخ می داد. این وضعیت، در گذشته گاهی تا تولد چندین فرزند نیز ادامه می یافت و داماد نیز سعی می كرد با پدر عروس مواجه نشود و چنانچه برای دیدن عروس به منزل آنها می آمد می بایست پاسی از شب گذشته به منزل یكی از نزدیكان عروس مانند خاله یا خواهر او می رفت. او هم به مادر عروس خبر می داد تا جایی برای دیدار عروس و داماد تعیین می كردند؛ آن هم به این شرط كه پدر و برادران عروس بویی از قضیه نبرند و قبل از اذان صبح نیز می بایست داماد، عروس را ترك كرده به منزل خود باز می گشت. البته، گاهی داماد با انداختن چند پاره سنگ به پشت بام خانه یا چادر عروس، حضور خود را اعلام می كرد.

در فاصله نامزدی تا عروسی هر قدر هم طول كشد، داماد موظف است هنگام فرا رسیدن جشن های ملی و مذهبی چیزهایی از قبیل قند، برنج و روغن، همراه هدایای قیمتی به خانه عروس بفرستد. البته، خانواده عروس نیز خنچه داماد را خالی بر نمی گرداندند و معمولاً یك قواره پارچه پیراهنی برای داماد در آن می گذاشتند. به این ترتیب مراسم ازدواج یك زوج را انجام می دادند.

چهارشنبه 3/3/1391 - 15:34
تاریخ

پوشش زنان در دوره شاه عباس اول (+تصویر)

پوشش زنان در دوره شاه عباس اول (+تصویر)
زنان در بیرون از خانه خود را به متقال نازکی می‌پیچند که چشم و صورت آنها پیدا نیست. آنها جورابهای ساق بلند ماهوتی رنگ و کفش بر پا دارند ولی برخی از زنان...

 

«فدت آفانوس کاتوف» تاجر روسی است که در سالهای 1623 و 1624، دوره سلطنت شاه عباس اول، به فرمان تزار روسیه راهی سرزمین پهناور ایران می‌شود تا گزارشی کامل از مسیر بازرگانی ایران را ترسیم کند. دراین گزارش «کاتوف» علاوه بر شرح راهها، پلها، رودخانه‌ها‌ و ساختار شهر به آداب و رسوم و گهگاه نیز به پوشش مردم پرداخته است.

در زیر نمونه‌ای از یادداشت او پیرامون پوشش زنان آمده است:
 
زنان در بیرون از خانه خود را به متقال نازکی می‌پیچند که چشم و صورت آنها پیدا نیست. آنها جورابهای ساق بلند ماهوتی رنگ و کفش بر پا دارند ولی برخی از زنان جورابهای ساق بلند مخملی می‌پوشند.
 
تمام زنان و دختران شلوار به پا می‌کنند. گیسوان بلند خود را که گاه تا کمر و قوزک پا می‌رسد به بافت دو تایی، سه تایی و چهار تایی می‌پیچند و با موهای مصنوعی که به گیسوان خود می‌بافند و بدین شکل آرایش می‌دهند. عده ای از زنها به سوراخهای بینی خود حلقه‌ها‌ی طلایی با مروارید و سنگهای گرانقیمتی می‌بندند. لباس روی آنها از کافتن (لباس روی با آستنیهای بلند) تنگ و پیراهن بدون گلدوزی است و مرواریدهایی که به نخ پیچیده‌اند دور گردن می‌اندازند و یا به پیشانی می‌بندند.
 

زن دربار دوره صفویه
پوشش زنان دوره صفوی
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: iichs.org
چهارشنبه 3/3/1391 - 15:33
تاریخ

همه جشن‌های اوستایی

همه جشن‌های اوستایی
در آخرین روز زمستان، در جشنی به نام «اوشیدَر»، دختری آراسته را سواربر شتری زیبا و آذین شده به كنار آب‌های فرخنده و گرامی دریاچه هامون می‌بردند تا مراسم نمادین باروری...
  
نگاهبانی و گرامیداشت طبیعت و زیست‌بوم‌های بشری و جامعه‌ای آرام، آزاد و شاد، در گذر هزاران سال همواره برای ایرانیان وظیفه‌ای بزرگ و مقدس دانسته می‌شده است. بسیاری از باورها، آیین‌ها و جشن‌های ایرانی از پدیده‌های طبیعت برخاسته و از آن الهام گرفته شده است.
در «اوستا» كتاب مقدس و كهن همه ایرانیان با هر گرایش دینی، بیشتراز هر چیز دیگری به ستایش پدیده‌های طبیعت، همچون آسمان، زمین، خورشید، ماه، آب، باد، ابرها، جویباران، دریاها، گیاهان و جانوران پرداخته شده و گرامی داشته شده‌اند.
در اوستا با رویكردی جهانی و بدور از هرگونه برتری‌طلبی، همگی زنان و مردان جهان «در هر سرزمینی كه زاده شده باشند» ستوده شده‌اند. مردان و زنانی كه «برای پیروزی راستی، كوشیده‌اند و خواهند كوشید» و نیز «آنان كه گیاهان بارور را در پردیس‌های زیبا بنشاندند». در سرودهای این كتاب، ایزدی بزرگ به ناممیترا ستوده شده است كه پاسبان مهر و پیمان است و مردمان را «خانمانی پر از آشتی، پر از آرامی و پر از شادی می‌بخشد».
اما از سوی دیگر در اوستا، رنج دیرین مردمان ایرانی نیز بازگو شده است. رنجیدگی از كسانی كه همواره زیستگاه‌های شاد و آرام آنانرا به تباهی می‌كشیده‌اند؛ رنج همیشگی از آنانی كه «خشم را بزرگ می‌دارند و مردمان را آزار می‌رسانند. آنان كه ستم می‌كنند و خوشبختی مردمان را باز می‌ستانند». همچنین در این سرودها، این نیایش و آرزوی همیشگی ایرانیان فرا آمده است كه «ما را از آسیب ستمگران رهایی ده، منش جنگ‌ خواهان را از ما دور ساز».
باورهای ایرانیان به زندگانی صلح‌آمیز و آشتی‌جویانه و احترام به پدیده‌های طبیعت، در سراسر آثار ادبی و هنری و معماری آنان به چشم می‌خورد و شیوه برگزاری جشن‌های آنان نیز از همین باور دیرین سرچشمه می‌گیرد. تقریباً همگی جشن‌های ایرانی برگرفته از رویدادهای كیهانی و طبیعی بوده و دستورهای خاص قومیتی و دینی نیست. آیین‌های ایرانی با شركت همه مردمان و با شادی و سرور دسته‌جمعی برگزار می‌شده. در آیین‌های ایرانی نه تنها اثری از خشونت و بدرفتاری با طبیعت و گیاهان و جانوران دیده نشده، بلكه حتی با آدابی همراه است كه به انگیزه پاكیزگی و پاسداری از محیط زیست و همزیستی جوامع بشری برگزار می‌شود.
آنان در سیزدهمین روز بهار، تابستان و پاییز، جشنی همراه با سركشی به طبیعت در ستایش «تیشتَـر» ایزد بارندگی برگزار می‌كنند. در دوم اردیبهشت، جشن گردآوری گل‌ها و گیاهان دارویی؛ در آغاز تابستان، جشن بلندترین روز سال و كمال خورشید؛ در ششم تیر، جشن شكفتن گل «نیلوفر»؛ در پانزدهم تیر، جشن كهن‌ترین مراسم «خام‌خواری» شناخته شده در جهان؛ در هجدهم مرداد، جشن نوشیدنی‌های گوناگون به نام «مَی‌ خواره»؛ در نخستین و شانزدهمین روز مهر، جشن گرامیداشت «میترا» ایزد راستی و پیمان؛ در دهم آبان، جشن گرامیداشت «آناهید» ستاره آب‌های روان و یكی از گرامی‌ترین ایزدربانوان اسطوره‌ای ایران؛ در آغاز زمستان، جشن زایش خورشید؛ در پانزدهم دی، جشن كهن هنرمندان و پیكرتراشان به نام «بَـتیكان» همراه با ساخت تندیس‌های گوناگون؛ در بیست‌ودوم بهمن‌، جشن «بادروزی» در ستایش باد و آسمان پاك؛ و همچنین جشن‌های پرشمار دیگری برای گلاب‌گیری، برای آغاز فصل كشاورزی، برای بارش نخستین برف سال، برای شكفتن گل سرخ (شقایق)، برای فصل چیدن انگور، انار و فندق. اینها، تنها نمونه‌هایی اندك از آیین‌های پرشمار سالانه ایرانی است.
اما آیین‌های نوروزی عملاً از اول ماه اسفند آغاز می‌شود. در اسفندماه، ایرانیان زمین را آماده رویش و بارور می‌دانند و همچون بانویی گرامی از او پاسداری و مراقبت می‌كنند. حتی نام این ماه در آغاز به معنای زمین بوده است و پنجمین روز این ماه را روز بزرگداشت زمین بارور و همتای انسانی آن یعنی بانوان می‌دانند.
در سراسر اسفندماه، ایرانیان آیین‌هایی در پیشواز فرارسیدن نوروز كه در واقع هنگامه زایش زمین و آغاز فصل بهار دانسته می‌شده است، برگزار می‌كرده‌اند.
 روز اول این ماه، همزمان با جشنی بنام «آبسالان» است كه به مناسبت روان شدن جویباران و آبشارها، و همراه با نمایش‌هایی شاد و خنده‌آور انجام می‌شده است. در دهم اسفند جشنی به نام «وخشَـنكام» را بر كنار رودها و در گرامیداشت آنها برگزار می‌كرده‌اند. نوزدهم اسفند را «نوروز رودها» می‌نامیدند و در این هنگام به لایروبی و پاكسازی چشمه‌ها، نهرها و كاریزها می‌پرداخته‌اند و حتی بر آنها عطر و گلاب می‌پاشیده‌اند. بیستم اسفند را روز گلدان» می‌دانستند و به این مناسبت به كاشت گل‌ها و گیاهان و درختكاری روی می‌آورده‌اند. در بیست‌وششم اسفند یاد و نام پیشینیان از دنیا رفته خود را گرامی می‌داشتند. در شب آخرین چهارشنبه سال، همه ناپاكی‌ها را از خانه، باغ و گذرها می‌زدوده و آنها را آتش می‌زده‌اند و حتی خود نیز بگونه‌ای نمادین و برای پاكیزه شدن از همه بدی‌ها و كدورت‌ها، از بالای آتش‌ها می‌گذشته‌اند.
در آخرین روز زمستان، در جشنی به نام «اوشیدَر»، دختری آراسته را سواربر شتری زیبا و آذین شده به كنار آب‌های فرخنده و گرامی دریاچه هامون می‌بردند تا مراسم نمادین باروری و زایش سوشیانت (موعود نجات‌بخش ایرانی) را با سرود و شادمانی برگزار كنند. و در آخرین شب سال، چراغی به نشانه روشنایی و فروغمندی و پایندگی همیشگی خانه و كاشانه و میهن خود، در درون هر خانه، و آتشی نیز بر فراز بام‌ها برمی‌افروخته‌اند.
اینك، بامداد «نوروز خجسته پی» فرا می‌رسد. نخستین روز بهار و روز زایش زمین؛ روز تولد طبیعت، شكوفایی گل‌ها و نغمه‌های پرندگان؛ فرخنده‌ترین روز و جشن ایرانیان؛ جشنی كه همه آیین‌های اسفندی پیش‌درآمد آن بود.
مهمترین ویژگی نوروز در همبستگی و همزیستی همه مردمان است. مردمانی كه با گرد آمدن بر كنار یكدیگر، شادی خود را با هم تقسیم می‌كنند. با بوسیدن روی یكدیگر، از كدورت‌ها دوری می‌جویند. و با دیدار از بزرگسالان، سپاس و قدرشناسی خود را تقدیم آنان می‌كنند. بزرگسالانی كه به كودكان مشتاق، تخم‌مرغی ارزانی می‌دارند كه نماد گیتی و زمین است. مادربزرگانی كه ظرفی از سبزه‌های تازه‌پرورانده خود را به فرزندان پیشكش می‌كنند و جوانانی كه چه دلبستگی ژرفی به سبزه‌ای دارند كه از دستان مادربزرگ خود برگرفته‌اند. سبزه‌ای كه مادربزرگ در سراسر اسفندماه، همچو فرزندی نازنین پرستاری‌اش می‌كرد. بر بالای آن رواندازی می‌گسترد و چندین بار در روز بر آن آب می‌پاشید. بارها آنرا جابجا می‌كرد تا همواره در پرتو نور خورشید باشد. هر روز، بارها آنرا تماشا می‌كرد تا سر زدن «نخستین جوانه»‌های آنرا ببیند و به همه خبر بدهد.
بر سفره «هفت‌سین» نوروزی ایرانیان، می‌توان آب را دید و آینه را، می‌توان اسپندی را برافروخت و اخگر كوچك «نوكچه‌ای» (شمعی) را، می‌توان نانی را خورد و پنیر و سبزی‌ای را، می‌توان سیب و سنبلی را بویید و عطر گلاب را، می‌توان سمنویی را چشید و كتابی را خواند. آیین‌های كهن ایرانیان و سفره هفت‌سین آنان برای یك زندگانی نیك و خرم، و برای جامعه‌ای كه خواهان احترام متقابل همه ملت‌ها به یكدیگر است، برای ملتی كه نیاكان او از دیرباز چنین نیایش می‌كرده‌اند كه «بادا گفتار آرام بر جهان؛ بادا كامروایی بر جهان، بادا آبادانی بر جهان» چه چیزی كم دارد؟
ما ایرانیان، ضمن احترام به باورها و آیین‌های همه مردم جهان، از هر نژاد و تبار و دین و ملیت، آرزو داریم بتوانیم نوروز و آیین‌های پیوسته به آنرا به شادی و خرمی برگزار كنیم و دیگران را نیز در شادی خود سهیم سازیم. 
      
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: ghiasabadi.com
م
چهارشنبه 3/3/1391 - 15:32
تاریخ

مهمانی رنگ‌ها بر مخمل سبز زمین

مهمانی رنگ‌ها بر مخمل سبز زمین
زمانی كه توشمال‌ها (نوازندگان محلی) نغمه‌های حماسی بختیاری را می‌نواختند سواران فرصتی برای بازنمایی رشادت و شجاعت تاریخی ایل می‌یافتند و رنگ‌ها مجالی برای خودنمایی. در اینجا چند صحنه از این جشنواره را می‌بینیم...

كمی آن‌‌طرف‌تر از شهر بلداجی (از شهرهای چهارمحال‌بختیاری كه به خاطر درخت‌های گز، گز آن بسیار مرغوب و مشهور است) مرغزار نسبتاً وسیعی نزدیك تالاب چغاخور قرار گرفته است كه چندی پیش شاهد برگزاری جشنواره‌ای بود.
جشنواره فرهنگ و هنر ایل‌یار بختیاری، مجالی است برای مرور آداب و رسوم این ایل بزرگ؛ جشنواره‌ای از رنگ و موسیقی و حركت.
زمانی كه توشمال‌ها (نوازندگان محلی) نغمه‌های حماسی بختیاری را می‌نواختند سواران فرصتی برای بازنمایی رشادت و شجاعت تاریخی ایل می‌یافتند و رنگ‌ها مجالی برای خودنمایی. در اینجا چند صحنه از این جشنواره را  می‌بینیم.
سیاه‌چادر محل اسكان افراد ایل در قشلاق و ییلاق است؛ دست بافته‌ای از پشم بز كه با به هم دوختن آنها فضایی مناسب برای زندگی به وجود می‌آید.
 
رنگ‌ها یكی از ویژگی‌های بارز زندگی ایل است. لباس‌ها (به خصوص لباس دختران و زنان بختیاری) و همچنین دست‌بافته‌های آنها (گلیم، فرش و...) محل نمایش این رنگ‌هاست.
اسب‌ها جزیی از زندگی ایل هستند و شاهد دلاوری‌های مردان در جنگ‌ها در طول تاریخ ایل؛ مرد بختیاری رو به كوه‌های بلند زردكوه می‌تازد.

كره اسب تازه متولد شده در لحظه‌ای كه دختر بختیاری برای استراحت ایستاده است به مادرش نزدیك شده است و شیر می‌نوشد.
 
طناب‌هایی بافته از پشم‌بز كه كارشان نگه‌داشتن سیاه چادرها و همچنین بستن بار و بنه روی قاطرها در سفرهای متوالی ایل است، در كنار منگوله‌هایی كه از پشم گوسفند و با رنگ‌های طبیعی مانند پوست بلوط، روناس و... رنگ شده‌اند، محلی  برای بروز ذوق و هنر زنان ایل است.
 

چهره‌های آفتاب سوخته و بدن‌های ورزیده مردان، نشان از زندگی سخت همواره در سفر مردان بختیاری دارد. افراد سرشناس ایل كه «كلانتر» نام دارند، به جشنواره چشم دوخته‌اند.
تنها مردان سواران اسب‌ها نیستند؛ زنان بختیاری نیز در سواركاری تبحر دارند
 گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: hamshahrionline.ir
م
چهارشنبه 3/3/1391 - 15:31
تاریخ

ضامن آهو از دیدگاه سیاحان و جهانگردان

ضامن آهو از دیدگاه سیاحان و جهانگردان
در این مقاله آداب رسوم ایرانیان در باب زیارت امام رضا و واقعه ضامن آهو،شفای بیماران، گنبد نما و....از زبان سیاحان وجهانگردان بیان شده است...

 ابن بطوطه سیاح مراکشی که در 734 ه.ق حرم امام رضاع را زیارت کرده چنین نوشته است: «مشهد مکرم دارای گنبد عالی است و آن داخل زاویه ای است که پهلوی مسجد قرار گرفته و تمام آن بنایی درخشان و تابناک را داراست و دیوارهای آن با کاشی زیبا درست شده و روی قبر صندوقی از چوب است که به صفحات نقره پوشانیده شده و قندیل های نقره بر بالای آن آویخته اند و از فوق آن قبه از نقره است و بر در حرم پرده ابریشمی زربفت است و در داخله حرم انواع فرش های گوناگون گسترانیده اند و در برابر آن آرامگاه قبر هارون الرشید قرار گرفته است.»
کلاویخو نیز در سال های 1403تا 1406م. (806 تا 809 ه.ق) در زمان تیمور به ایران سفر کرده است . وی می نویسد: «همچنان راندیم تا رسیدیم به شهر مشهد (یعنی محل شهادت امام رضاع که به نام سلطان خراسان مشهور است و آرامگاهش در آنجا قرار دارد. وی همانا نوه نوه محمدص از دختران پیغمبر است که ایرانیان او را از پاکان می دانند. وی در مسجدی بزرگ در تابوتی که در نقره و طلا گرفته شده است مدفون است.
مشهد شهر عمده زیارتی هم این حوالی است و سالانه گروه بی شماری به زیارت آن می آیند. هر زایری که به آنجا رفته باشد، چون بازگردد، همسایگانش نزد او می آیند و لبه قبای او را می بوسند، چون دریافته اند که وی از زیارت چنین محل محترمی بازگشته است . چون به این شهر رسیدیم ، ما را برای زیارت این مکان مقدس و آرامگاه بردند. سپس چون در ایران راه می پیمودیم و بر سر زبان ها افتاده بود که ما به زیارت مشهد مشرف شده و آن مکان مقدس را دیده ایم ، مردم همه می آمدند و لبه قبای ما را بوسه می زدند. به این بهانه که ما از گروهی هستیم که فیض زیارت مرقد و بارگاه قدیس بزرگ خراسان را درک کرده ایم . این ایالت نیز از نام سلطان خراسان که از بازماندگان و فرزندان محمدص است ، نام یافته و سراسر آن به اسم خراسان مشهور گشته است.
هانری ماسه در سال 1931 م (1310خ) در همین مورد رفتن کلاویخو به بارگاه حضرت رضاع می نویسد: آیین آستانه ورود به این بناهای معظم خواه مذهبی خواه غیرمذهبی مستلزم رعایت بعضی مراسم است ؛ اما برخلاف آنچه تصور می شود ممنوعیت ورود بیگانگان به مساجد و بناهای مذهبی در سیاحتنامه های جهانگردان قدیم به چشم نمی خورد و به موجب همین نوشته ها تاریخ ممنوعیت جدید است : اینک چند مثال در آغاز قرن پانزدهم (میلادی ) کلاویژ (کلاویخو ، ص 110) در مشهد از ضریح امام رضاع دیدن می‌کند، بی تشریفات رسمی و بدون این که خود را پنهان بدارد و بعدا در جاهای دیگر، همین که مردم محل می فهمیدند که وی داخل حرم شده است بر لباسش بوسه می زدند. با تایید این سخن، موضوع زیر را بدان می افزایم که در عین حال هم نشان گذشت و تحمل است و هم اعتقاد به امام: «به سال 1931 (1310 شمسی)، در تهران یک زن خدمتکار شیعه همین که دانست من از مشهد می آیم ، دست مرا بوسید و از شدت هیجان می گریست».
نویسنده دیگری می افزاید: «در زمان کلاویخو زیارت مسیحیان از مساجد و اماکن مقدس مورد مخالفت شیعیان قرار نمی گرفت و این موضوع از زمان آغاز سلطنت پادشاهان صفوی که مذهب شیعه ، مذهب رسمی ایران قرار گرفت متداول شد».
البته باید متذکر شد که ممانعت از ورود، تنها شامل مسیحیان از دوره صفویه به بعد نشد، بلکه شامل کلیمیان ، زرتشتیان و ادیان دیگر شد.
برخی از جهانگردان شنیدارهای خود را درباره وجه تسمیه شهرها نوشته اند که با زبان شناسی علمی که تطبیق نمی کند هیچ ، با تاریخ و واقعیت تاریخی هم تطبیق نمی کند مانند نمونه زیر که بریکتو نوشته است :[سمنان]:«آنگاه که امام رضاع از دست آزاردهندگانش می گریخت به سمنان رسید، ساکنان سمنان به پذیرایی بسیار بد از وی بسنده نکرده و به تعقیب وی پرداختند و هر کدام با خود سه من نان همراه بردند. از آنجا نام سمنان که مخفف سه من نان است پدید آمده است».
سرپرسی سایکس در بحث غارها می نویسد: غارهای دیگر به افسانه های مذهبی مربوط می شوند. مثلا در نزدیکی مختاران (جنوب بیرجند، مرز افغانستان ) غاری است پر از استخوان های انسان ، مردم آنجا می گویند اینها استخوان های زائران است که وقتی خبر مرگ امام رضاع را شنیدند، زندگی خود را در همین غار به پایان رساندند.برخی جهانگردان درباره قدمگاه های حضرت رضاع بحث کرده اند، از جمله بریکتو می نویسد:
مشهورترین این اثرها اثر قدمگاه است: «آخرین جایی که حضرت امام رضاع هنگام عزیمت از کربلا به توس توقف فرموده است، در همین توس بود که حضرت باید به شهادت برسد».
همین جهانگرد می افزاید: «گذشته از آن، در نیشابور در حرم امامزاده محروق به گفته صنیع الدوله سنگی هست که اثر پای حضرت امام رضاع در آن برجای مانده است و شگفت آن که می گوید این اثر 2بار کوچک تر از اثری است که در قدمگاه وجود دارد».
بن والو نیز می نویسد: «از سوی دیگر، بنا به روایت محلی ، امام رضاع روی سنگ قدمگاه استراحت می فرمود، سنگ به صدا درآمد و شکوه آغازید که دچار عناصر گردیده و به حال خود رها شده است . امام برای این که سنگ را مقدس گرداند، اثر پاهای خود را در آن بر جای گذاشت.»
هانری ماسه می نویسد: «در همان شهر [مشهد] در محله چهارباغ سنگی هست که می گویند اثر دست حضرت امام رضاع روی آن نقش بسته است . کوچه ای که این سنگ در آنجا نصب شده است ، کوچه پنجه نامیده می شود. آنجا شمع روشن می کنند و برای بهبود مزاج دست و صورت خود را به آن می مالند.»
خانیکوف ، جهانگرد روس از باورهای مردم می نویسد که در قدمگاه میان مشهد و نیشابور، هنگامی که حضرت رضا (ع) می خواست وضو بگیرد، چشمه ای پدید آمد.

واقعه ضامن آهو
برخی جهانگردان درباره واقعه ضامن شدن حضرت رضاع نوشته اند. یکی از آنان چنین شرح داده است : «آهوان [از شهرستان فردوس] که نزدیکی مشهد است ، بر اثر معجزه حضرت امام رضاع آهوان از شکارچیان نمی رمند. روزی حضرت امام رضاع به یک شکارچی برخورد که آهویی را اسیر کرده بود. آهو به حضرت رضاع گفت : من 2تا بچه شیرخوار دارم . ضمانت من را نزد این شکارچی بکنید تا بتوانم پیش بچه هایم بروم . امام درخواست او را اجابت کرد و پیش شکارچی به انتظار آهو نشست تا همراه بچه هایش برگشت . شکارچی چون این معجزه [کرامت] را مشاهده کرد، از شکار منصرف شد.»
خانه آخرت
تا حدود 60سال پیش زواری که به برخی بقعه های متبرکه می رفتند، زیارت می کردند و برمی گشتند، اتاقکی از سنگ در حدود 30*35*25 سانتی متر می ساختند و روی آن را نیز با سنگ می پوشاندند. ملاتی در آن به کار نمی بردند. این را مردم خانه آخرت می گفتند و بر این باور بودند که با زیارت کردن آن بقعه رستگار شده اند و با ساختن آن اتاقک خانه ای در بهشت نصیبشان خواهد شد.
من نمونه چنین باوری را برای زیارتگاه خواجه آباد ثبت کرده ام . چند نفر از جهانگردان ساختن چنین اتاقکی را پیش از زیارت بارگاه حضرت رضاع شرح داده اند، به این گونه:
«... همین طور است در نزدیکی حرم حضرت معصومه (قم ) و نیز بر فراز تپه ای که گنبد حرم مطهر امام رضاع از آنجا به چشم می خورد و می درخشد، زائران در آنجا با چند تکه سنگ خانه کوچکی می سازند که در عوض در بهشت خانه ای نصیبشان شود و به همین سبب این بنای کوچک را خانه قیامت می نامند.»
«... در گردنه سلام تپه سی (ترکی ، تپه سلام ) و پیش از رسیدن به مشهد، زائران «مسافرت خود را به این گونه اعلام می دارند که به اهرام بی شمار سنگریزه و تخته سنگ هایی که پیشینیان آنان بر جای گذارده اند چند تکه سنگ می افزایند.»

شفای بیماران

دونالد سون، سیاح اروپایی که کتابش را در سال 1938م (1318خ) منتشر می کند، می نویسد: «مردم در آرزوی کار نیک ، بویژه بهبود بیماران ، امام رضاع را به یاری می خواهند که امام آشتی جوی و آرامش طلب بوده است : «یا امام رضای غریب !».
غریب ، برای این که حضرت رضا در خراسان و دور از عربستان وفات کرده است ».
ادوارد براون ، یکی از جهانگردان درباره روضه خوانی و سینه زنی می نویسد: «روضه خوانی (که 20روز طول می کشد) در خانه شخصی یا در ابنیه دینی (مسجد، تکیه ، حیاط امامزاده ) انجام می گیرد. این روضه خوانی نه تنها در دهه محرم ، بلکه در ماه صفر و روز شهادت حضرت علی ع و حضرت فاطمه س و حضرت رضاع نیز دایر است».
وی در مبحث سینه زن ها، زنجیرزن ها و قمه زن ها می نویسد: «سینه زن ها که از قدیم به این کار اشتغال دارند، پیراهن سیاهی می پوشند که سینه اش باز است و با آهنگ مخصوص به سینه خود می کوبند. رئیس دسته سینه زنی نوحه ای می خواند و دیگران به او پاسخ می دهند».
براون می نویسد: «مثلا در بیست و هفتم صفر معروف ترین نوحه بدین سان آغاز می شود (که رئیس دسته می گفت:
دختر بدرالدجا 
امشب دارد سه جا عزا
و دیگران دسته جمعی پاسخ می دادند: «گاهی حسن ، گاهی حسین ، گاهی رضا!».
هانری ماسه درباره عیدی در روز عید نوروز می نویسد: «اشخاص بزرگ به بچه ها و زیردستان عیدی می دهند و آن غالبا سکه های کوچک طلاست (که از طرف دولت ضرب شده است و این عیدی ها را بعدا به فروش می رسانند) یا سکه معمولی و سکه هایی که به مناسبت عید، تمثال مبارک حضرت رضاع روی آن نقش بسته است».
گوبینو، وزیرمختار فرانسه که در سال های 1856 -  1859م (1273 - 1276ه.ق) در تهران بوده می نویسد: «یکی از دوستان من در کوچه به زنی برخورد که چادر و روبنده کاملا تازه او نشان می داد از خانواده مرفهی است . زن با صدای اندوهگین از وی یک شاهی خواست . وقتی دوستم متذکر شد که تصور نمی کند او به یک شاهی نیاز داشته باشد، زن پاسخ داد در واقع توانگر است و به این چیزها نیازی ندارد، اما چون کودک بیماری دارد، ناگزیر است که آن روز با پول احسان و صدقه زندگی کند و با این فروتنی رحمت خداوند را به سوی خود جلب نماید».
«آش [یعنی آش امام رضا] را در هوای آزاد می پزند و بهتر است در گوشه کوچه ای پخته شود. رهگذران به یاری می شتابند و در آتش می دمند یا آش را به هم می زنند، زیرا این کار نیکی به شمار می رود و ثواب دارد. (برخی از نویسندگان برآنند که امام رضاع را با زهر کشتند و بدین سان وی را سرور بیماران می دانند مانند امام زین العابدین ع ».

گنبدنما

رسمی در میان زوار بارگاه امام رضا (ع) بوده است که در سیستم کاروان رو، به محض مشاهده گنبد بارگاه آن حضرت انعامی به چارواداران مبلغی بدهند. البته این چارواداران بوده اند که زوار را به پرداخت مبلغی به نام گنبدنما به آنان ناگزیر می کرده اند.هنگامی که بعدها زوار با اتوبوس به مشهد می رفته اند، شاگرد شوفر با نمایان شدن گنبد بارگاه حضرت رضا(ع ) گنبدنما را تقاضا می کرده است.
بریکتو در این باره می نویسد: «هنگامی که از دور حرم مطهر مشهد مشاهده می شود، تشریفات رونما انجام می گیرد. قاطرچی افسار اسب مرا گرفت تا بتوانم با کمال ادب گنبد مطهر را سلام گویم و باید طبق مرسوم در مقابل زحمات قاطرچی یک تومان به او انعام بدهم.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: jamejamonline.ir


چهارشنبه 3/3/1391 - 15:30
تاریخ

آداب و رسوم بندرعباس

آداب و رسوم بندرعباس
آنهایی كه به هرمزگان سفر كرده‌اند، اولین چیزی كه در برخورد با مردم آن‌جا احساس می‌كنند، خونگرمی و مهربانی مردم این منطقه است، كه البته به ریشه تاریخی این سرزمین بر می‌گردد...
 آداب و رسوم شهر  بندر عباس


آنهایی كه به هرمزگان سفر كرده‌اند، اولین چیزی كه در برخورد با مردم آن‌جا احساس می‌كنند، خونگرمی و مهربانی مردم این منطقه است، كه البته به ریشه تاریخی این سرزمین بر می‌گردد؛ چرا كه خلیج‌فارس از روزگاران قدیم، محل رفت و آمد و ارتباط اقوام مختلف و دریانوردانی بود كه با آداب و سنن مختلفی پا به این سرزمین می‌گذاشتند.
اگر در خیابان‌های شهرهای این استان از جمله <بندرعباس- > مركز آن - قدم بزنید، مردان را با لباس‌های عربی به رنگ سفید و بلند و زنان را با لباس‌های مشكی و روبند چرمی و شلوار محلی می‌بینید. در تمامی شهرهای جنوبی هرمزگان، زنان و دختران، نقاب بر چشم دارند كه در زبان محلی به آن <برگه> می‌گویند. 97 درصد مردم این استان، فارسی زبانند و سه درصد باقی مانده به گویش‌های عربی، هندی و انگلیسی صحبت می‌كنند كه به خاطر تردد بازرگانان خارجی در این منطقه است.
مردم هرمزگان برای جشن‌ها و اعیاد، برنامه‌های مفصلی تدارك می‌بینند كه از آن جمله باید به <عید قربان> اشاره داشت. در این روز، اهالی شهرهای هرمزگان، صبح زود از خواب بلند می‌شوند و بر سر مزار اقوام و آشنایان می‌روند. سپس به خانه می‌روند، غسل می‌كنند و به مسجد می‌روند و تا آمدن امام مسجد، تكبیر می‌گویند. در این روز اگر دو نفر با یكدیگر قهر باشند، روی یكدیگر را می‌بوسند و آشتی می‌كنند، سپس دید و بازدیدها شروع می‌شود و تا سه روز ادامه پیدا می‌كند. اهالی هرمزگان عید فطر و مراسم 15 شعبان را هم بسیار باشكوه برگزار می‌كنند.

جشن ازدواج

مراسم ازدواج در استان هرمزگان، با دیگر نقاط ایران تفاوتهایی دارد، برای مثال به مراسم ازدواج در جزیره قشم می‌پردازیم. به قلم <حسن زنده‌دل> و همكارانش كه در كتاب راهنمای جامع ایرانگردی به رشته تحریر در آمده است:
<یكی از مهم‌ترین مراحل عروسی در قشم، خواستگاری است. در ابتدا خانواده داماد، دختری را در نظر می‌گیرند، سپس مادر یا خواهر داماد به اتفاق یك یا دو زن از بستگان داماد، مثل عمه و خاله كه باید ازدواج كرده باشند و مجرد نباشند، به خانه پدر دختر می‌روند و خواستگاری می‌كنند.
خانواده عروس به طور معمول در همان جلسه اول جواب نمی‌دهند و موضوع را به چند روز بعد موكول می‌كنند، اما اگر داماد مورد پسند دختر و خانواده قرار نگیرد، بهانه‌ای آورده و پاسخ رد می‌دهند.
در صورتی كه طرفین راضی به ازدواج باشند، پس از یك تا پنج روز، مادر داماد، چند نفر از بستگان و اطرافیان خود را دعوت می‌كند و به اتفاق ایشان یك گردنبند یا مدال طلا، یك حلقه انگشتری، یك دست خلعت (لباس)، مبلغی وجه نقد و مقداری میوه و شیرینی به عنوان <دست قولی> بر می‌دارند و به خانه دختر می‌روند و همه را به مادر عروس تحویل می‌دهند، مادرعروس نیز پس از رفتن مهمان‌ها، هدایا را به دخترش می‌دهد.
پرداخت كلیه مخارج سه شبانه‌روز عروسی در جزیره، برعهده داماد است. داماد وظیفه دارد مخارج عروسی را سه روز قبل از آغاز مراسم، به خانه عروس برساند. علاوه بر مخارج جشن عروسی، تهیه تمام لباس‌های عروسی نیز با داماد است.
در رابطه با مهریه، باید اشاره كرد كه پدر عروس مبلغ مهریه را به‌طور نقدی دریافت می‌دارد و تعداد سكه‌های طلا را در سند ازدواج ثبت می‌كنند. مهریه دختر زیبا، در روستاهای جزیره، بیشتر از شهر است و از طرفی مهریه دختر یك خانواده ثروتمند كه مقداری هم طلا از قبیل النگو، انگشتری، گوشواره، گردنبند و... همراه خود به خانه داماد می‌برد، به مراتب بیشتر است. البته اگر داماد از بستگان عروس باشد، یا عروس و داماد در یك محله زندگی كنند و بالاخره دختر و پسر، موردپسند و دلخواه یكدیگر قرار بگیرند، مبلغ مهریه كمتر خواهد بود تا یك فرد غریبه كه ساكن محله دیگر شهر باشد و نسبتی هم با عروس و خانواده‌اش نداشته باشد.>

مراسم محلی

آداب و رسوم مردم هرمزگان، به علت همجوار بودن با دریا و تماس كم آنان با مردم داخل فلات ایران، به آداب و رسوم دیگر نقاط ایران شباهت‌های كمتری دارد و شاید به این خاطر باشد كه كمی عجیب و غریب جلوه می‌دهد. از مراسم مهم این منطقه ایران می‌توان به مراسم زار، قبله دعا، قربانی برای بارش باران، زنبیل گردانی، دعا در امامزاده سیدمظفر و مولودی‌خوانی اشاره داشت.
مراسم <زنبیل‌گردانی> از مراسم جالب، به خصوص در جزیره قشم است. اگر بچه‌ای تا دو سالگی نتواند راه برود، پدر و مادرش یك روز بچه‌های همسایه را خبر می‌كنند، فرزند خودشان را در یك زنبیل كه با برگ درخت خرما بافته شده قرار می‌دهند و كودكان همسایه با نظم خاصی دو طرف زنبیل را می‌گیرند و اشعاری می‌خوانند تا بچه، هر چه زودتر شروع به راه رفتن كند.

صنایع دستی

صنایع دستی در این منطقه، بیشتر برای اهالی بومی می‌باشد كه از آن دسته می‌توان به سفالگری، قالیبافی، سبد و حصیربافی، چادرشب‌بافی و سوزن‌دوزی اشاره داشت. ضمن این‌كه بازارهای محلی معروفی در هرمزگان به چشم می‌خورد كه می‌توان از پنجشنبه بازار میناب، بازار ماهی بندرعباس و بازار سنتی قشم نام برد.
همچنین باید اشاره كرد كه موزه بندرعباس، موزه بسیار زیبایی است كه در آن، انواع سكه‌های قدیمی، آثار و بقایای تمدن‌های پیشین سواحل و جزایر، به نمایش گذاشته شده است.

دیدنی‌های هرمزگان

به جز سواحل زیبای هرمزگان، باید به جزایر این استان هم اشاره داشت كه در تمام طول سال به‌خصوص فصل‌های پاییز و زمستان، زیبایی خاصی دارد و از آب و هوای معتدلی برخوردار است. جزایر قشم، كیش، لاوان، هندورابی، شتور، لارك، هرمز، هنگام، ابوموسی، تنب بزرگ و كوچك، سیری، فرور بزرگ و كوچك از این دسته است كه كیش و قشم، جنبه تجاری دارد و بقیه جزایر بیشتر در زمینه ماهیگیری، مكان‌های اقتصادی این استان به شمار می‌رود.
همچنین چشمه‌های آب معدنی فراوانی در این استان به چشم می‌خورد. آب گرم گنو در 34 كیلومتری بندرعباس، لشتان در هفت كیلومتری بندر خمیر، و سایه خوش در مسیر خمیر و بندرلنگه، از مهم‌ترین این چشمه‌ها در سطح استان است.
اگر بخواهیم جاذبه‌های تاریخی این استان را نام ببریم، باید به عمارت <كلاه فرنگی> اشاره كنیم كه به دوران صفویه تعلق دارد و در زمان‌های قدیم، اداره كمرگ بندرعباس بوده و عمارت <فكری> كه از بناهای دوران قاجار در بندرلنگه است و از آن‌جا كه این استان به همراه بوشهر و خوزستان یكی از نواحی استراتژیك جنوب ایران بوده همواره مورد توجه بیگانگان قرار گرفته است؛ بیگانگانی كه بارها به این منطقه حمله كردند. آنها پس از راهیابی به هرمزگان، ابتدا قلعه‌هایی ساختند كه از آن به عنوان دژ استفاده می‌كردند یا قلعه‌هایی كه اهالی حكومتی و مردم هرمزگان می‌ساختند تا از آن به عنوان یك دیواره دفاعی در برابر دشمن استفاده كنند كه می‌توان از قلعه پرتغالی‌ها در قشم، لشتان در بندرلنگه، لافت در روستای لافت وقلعه بی‌‌بی‌‌ مینو در شهر میناب كه در زمان قاجار مركز حكومت محلی بود نام برد. مردم بومی به این قلعه <بی‌‌بی‌ مینو> می‌گویند و معتقدند در روزگاران گذشته دو خواهر به نام‌های <بی‌‌بی‌ مینو> و <بی‌‌بی‌ نازنین> آن‌جا را بنا كرده‌اند و همچنین قلعه‌های خمیر و هرمز كه از قلعه‌های معروف این استان است.

دیگر آثار تاریخی

دیگر آثار تاریخی این استان، شهر قدیمی خربز است كه در جزیره قشم واقع است. این شهر تا قرن چهارم، شهری آباد بود كه مربوط به دوره ساسانیان است. اسكله باستانی بندر لافت كه به دوران هخامنشیان و ساسانیان مربوط است یا شهر باستانی كنگ كه مربوط به سه هزار سال پیش است، محله باستانی سورو كه در غرب بندرعباس قرار دارد و به دوران ساسانیان بر می‌گردد، همچنین پل لاقیدان، كه در مورد آن باید گفت: پس از اخراج پرتغالی‌ها از ایران، از اهمیت جزیره هرمز كاسته شد و بندرعباس جای آن را گرفت و مهم‌ترین بندر ارتباطی ایران شد و پل لاتیدان در مسیر كاروان، روی لار - بندرعباس، به خاطر امور بازرگانی احداث شد.
بناها و اماكن مذهبی زیادی هم در سطح استان وجود دارد كه می‌توان به مسجدعلی در بندرلنگه، مسجد داركانی در نزدیكی بندر خمیر، منبر كهنه در بندرعباس، مسجد ناصری، مسجد جامع بندرعباس كه در سال 1175 قمری توسط شخصی به نام <زین‌العابدین ابوالقاسم ارزی> ساخته شد، مسجد برخ در قشم، مسجد صحراباغی كه به اهل سنت بندرعباس اختصاص دارد و در سال 1310 هجری قمری توسط <حاج غفار صحرا باغی> احداث شده است و بنای این مسجد در محله اوزی‌های بندرعباس است، اشاره داشت.
البته زیارتگاه‌هایی هم در این استان به چشم می‌خورد، زیارتگاه بی‌‌بی‌ مریم در قشم، امامزاده سیدمظفر كه یكی از فرزندان امام موسی‌بن جعفر(ع) است و در سال 402 هجری قمری در بندرعباس فوت شده است، امامزاده سیدكامل و امیر دیوان در میناب.

تاریخ بندرعباس

در پایان، بد نیست به تاریخ بندرعباس اشاره داشت. در قرن چهارم هجری در اطراف شهر بندرعباس فعلی، بندر و روستای كوچكی به نام <سورو> وجود داشت. این بندر در سال < 924بندرجرول> خوانده می‌شد و روستایی كوچك بود. در سال 1514، پرتغالی‌ها در این روستا پیاده شدند و به دلیل خرچنگ‌های زیادی كه در سواحل آن به چشم می‌خورد، نام آن را بندر <كامبارائو> گذاشتند، یعنی بندر خرچنگ سپس به <گامبرون> تغییرنام یافت.
در سال 1622 میلادی شاه‌عباس، پرتغالی‌ها را از این بندر بیرون راند و به افتخار این پیروزی، بندر <گامبرون> به بندرعباس تغییرنام یافت.
گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع : forum.gigapars.com


چهارشنبه 3/3/1391 - 15:28
تاریخ

گزارش تصویری: مجلس عروسی عشایر ‌اشترانكوه

عروسی عشایر
آنگاه كه مجلس عروسی به پا شود و سرور جشن و پایكوبی، سواركاری و تیراندازی نیز بتوانند به عنوان رسوم كهن این مردمان عرض اندام كنند. اما این بدان معنا نیست كه...
در میان كوه های سر به آسمان كشیده لرستان، عشایر بختیاری در حوالی الیگودرز و ازنا زندگی می‌كنند و زندگی روایتی دیگر دارد. تا آنگاه كه مجلس عروسی به پا شود و سرور جشن و پایكوبی، سواركاری و تیراندازی نیز بتوانند به عنوان رسوم كهن این مردمان عرض اندام كنند. اما این بدان معنا نیست كه عادتهای شهر نشینی در جمع این مردمان رسوخ نكند.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: jamejamonline.ir
م
چهارشنبه 3/3/1391 - 15:27
تاریخ

سیری در آداب و رسوم ترکمن

سیری در آداب و رسوم ترکمن
...را منوط به خواست خدا می دانند و برای باریتعالی عباراتی نظیر «الله جان» و «خدای جان» بکار می برند. میزان عقیده ترکمنستانی ها به موضوع تقدیر و قسمت چنان است که روایتی را در باره ی آن می گویند ....
یکی از آداب و رسوم ارزشمند ترکمن ها در ترکمنستان ، احترام به سفره و نان است. در اکثر موارد در این کشور ، در باره ی «سفره» اصطلاح روسی  «سِوِتوی» یعنی جایگاه پاک و با ارزش را بکار می برند ، زیرا نعمت خدا یعنی نان در آن قرار می گیرد. آنها پا گذاشتن روی سفره را بی احترامی بزرگی می دانند. در مراسم استقبال از مقامات و روسای جمهوری کشورهای خارج در این کشور نیز این موضوع رعایت می شود. به این ترتیب که در بدو ورود مهمان عالیمقام ، استقبال کنندگان قرصی نان و ظرف کوچکی از نمک را در یک سینی گذاشته و مقابل مهمان می گیرند. رسم بر این است که مهمان ، اندکی از نان را می کند و آن را می خورد. به نظر می رسد این امر ـ که سنتی اجدادی است ـ برای نمک گیر کردن مهمان صورت می گیرد ؛ به این معنی که کشورها به تعهداتشان وفادار باشند و احیاناً به این کشور خیانت نکنند.
یکی دیگر از عقاید پسندیده ی مردم این کشور ، اعتقاد به خواست و مصلحت خدا در تمامی امور زندگی است. آنها در تصمیم گیری هایشان برای انجام هر کاری ، آن را منوط به خواست خدا می دانند و برای باریتعالی عباراتی نظیر «الله جان» و «خدای جان» بکار می برند. میزان عقیده ترکمنستانی ها به موضوع تقدیر و قسمت چنان است که روایتی را در باره ی آن می گویند که مضمونی شبیه به مطایبه دارد. روایت رایج چنین است: «روزی مرد ترکمن به خانه رسید و از همسرش خواست پلو بپزد. همسرش گفت: «پلو را می پزم. اگر قسمت باشد ، تو آن را خواهی خورد.» مرد که گرسنه بود ، گفت: «من حتماً آن را خواهم خورد.» پلو پخته شده و سفره پهن می شود. مرد خانه ، تا سر سفره نشست تا پلو را بخورد ، در زدند. شخصی آمده بود و با مرد کاری واجب داشت و به همین خاطر ، او را با خود به بیرون از خانه برد. مرد تا پاسی از شب ، به خانه نیامد. نصف شل بود که به خانه آمد و در زد. همسرش پرسید: «کیستی؟» مرد گفت: «اگر قسمتم باشد ، شوهرت هستم.»
یکی دیگر از این سنت های حسنه ، مربوط به آداب غذا خوردن آنهاست. ترکمنها خوردن غذا را با «بسم ا…» آغاز می کنند و بعد از خوردن نیز منتظر می شوند تا همه ی آنها که در جمع مشغول به خوردن هستند ، کارشان به پایان برسد. بعد یکی از آنها شروع به خواندن آیه و یا آیاتی از قرآن می کند و بعد دعا نموده و دست به صورتشان می کشند و می گویند «قبول بولسون!» (یعنی قبول باشد)
ترکمن ها اعتقاد راسخی به نذر و صدقه دارند و به آن اصطلاحاً «صدقه» و یآ «خدا یولی» (راه خدا / و به عبارتی در راه خدا) می گویند. این گونه مراسم ، به بهانه های مختلف بین مردم برگزار می شود ولی اکثراً در شب های ماه مبارک رمضان ، ایام جمعه (برای شادی روح متوفیان) و یا در مناسبت های مختلف برگزار می شود. در این گونه مراسم ، غذایی پخته می شود و بین حاضرین در مراسم توزیع می شود. ترکمن ها گاهی این مراسم را برای رفع بلا و گشایش در کاها برگزار می کنند.
از جمله عادات مردم ترکمنستان ، احترام به برخی از چارپایان است. به عنوان مثال ، ترکمنها با پشم شتر لباس می بافند و لحاف درست می کنند اما با آن ، جوراب نمی بافند و یا تشک یا زیرانداز نمی سازند و معتقدند که جوراب پوشیده می شود و زیر پا قرار می گیرد و بر روی تشک می خوابند و به اصطلاح لگدمال می شود.
ترکمن ها هم مثل دیگر اقوام مشرق زمین ، به موضوع چشم زخم اعتقاد زیادی دارند. برای مقابله با چشم زخم ، آنها دو رشته نخ سیاه و سفید را به هم می تابند ـ که به آن «آلاجا» (رنگانگ) می گویند ـ و آن را به گردن کوکان می آویزند و یا به عنوان دستبند ، به مچ دست آنها می بندند.
مواردی که ذکر شد ، نمونه هایی کوتاه از سنت ها و آداب و رسوم رایج بین ترکمن های ترکمنستان است که اکثراً نیز با عقاید دینی آنها در هم آمیخته است.
گرد آوری :گروه فرهنگ وهنر سیمرغ.
منبع :فصلنامه یاپراق .زهرا آریافرد
چهارشنبه 3/3/1391 - 15:25
تاریخ

آیین گلریزان به روایت تاریخ

آیین گلریزان به روایت تاریخ
در اصل پهلوانی، رادی و بخشندگی همان گلریزان است، که خاستگاه این بخشندگی طبیعت و بهار بوده، چرا که بهار و طبیعت هرچه دارد به امر...
   
 آیین سنتی " گلریزان " در اصل براساس یک سنت دیرینه رسم پهلوانی‌ در ایران آغاز شد و سرآغازی برای فتوت مردان نیک ضمیر بوده است. عنصرالمعالی در کتاب خویش ویژگی‌های جوانمردی را اول "خرد" ، دوم "راستی" و سوم "مردمی" بر می‌شمارد و آنها را از نشانه‌های رادمنشی و جوانمردی و عیاری می‌داند. همچنین در کتاب "مینوی خرد" برای جوانمردی سه اصل خرد، درستی و رادی به عنوان ویژگی‌های بارز یاد شده است .
"عبدالرزاق کاشانی" در کتاب فتوت‌نامه نیز جوانمرد را انسانی آزاده و نیک‌سرشت می‌داند. وی معتقد بود، برای رسیدن به کسوت جوانمرد باید راه‌های دشواری را طی کرد تا بر دیو نفس فائق و پیروز شد. برای رسیدن به کسوت جوانمردی در نزد ایرانیان سه اصل مهم "شریعت"، "طریقت" و "حقیقت" طی می‌شود، تا جوانمردی و بخشندگی پا گیرد. در اصل پهلوانی، رادی و بخشندگی همان گلریزان است، که خاستگاه این بخشندگی طبیعت و بهار بوده، چرا که بهار و طبیعت هرچه دارد به امر خداوندگار به زمین می‌بخشد تا حیاتی دوباره یابد و فردوسی رادی و درستی را شکل‌شناسی پهلوانان اساطیری خود می‌داند که
همه مردمی باید آیین تو/ همه رادی و راستی دین تو
ایرانیان از دیر باز براساس تکریم و نوع دوستی خود همواره بر آیین گلریزان همت گماشته‌اند و این آیین را شکرانه نعمت خدادادی خویش می‌دانند که مانند ابر بهاری طراوات زیستن دوباره بر مستمند و نیازمند روا می‌دارند آن گونه که "وقت گلشن، خوش که گلریزان ابر رحمت است".
این سنت ایرانیان در رادی و رادمنشی و پهلوانی همواره یک افتخار بوده و بسیاری از شرق‌شناسان از این امر به نیکی یاد می‌کنند به گونه‌ای که پروفسور "مانوئل کوربن" محقق دیرینه‌شناس و مردم‌شناس برجسته غربی آن را نمادی از زیباترین حرکت‌های بشری در طول تاریخ می‌داند که فقط مختص ایرانیان بوده است. وی، در کتاب خود به صراحت یاد می‌کند که در ایران مردانی قابل احترام برای برداشتن موانع ‌از پیش‌ پای دیگران هرچه در توان خود داشته را به دیگران بدون هیچ منتی می‌بخشیدند. آیین گلریزان بخشی از تاریخ بزرگ ایرانیان است و برخی از مورخان ثبت این سنت را از زمان حمله مغول عنوان کرده‌اند، که در "باشتین" خراسان عیارانی برای کمک به نیازمندان، در سردابه‌ شالی قرمز پهن کردند و آنان که زور بازو و توان مالی داشته، قدم پیش نهاده و هرچه داشتند برای کمک رو کردند.
ذکر پهلوانان در آیین گلریزان گرفتن دست مستمندان و اقتدا به حضرت علی‌بن ابی طالب(ع) نخستین امام شیعیان بوده و صاحب زنگ نیز در این آیین، پهلوانان و جوانمردان را به گلریزان فرا می‌خوانده است. مهمترین آثار تاریخی به جای مانده از آیین معنوی و سنتی گلریزان در ایران بنای تاریخی "سی و سه پل" است، که در آن هنگام شاه عباس برای ساخت این بنا، از مردم استمداد کرد و آیین گلریزان برپا شد. مردم نیز به پهلوانان مهرگستر القاب "راد آیین"، "زاد مهر" ،"گلریز" و "رادی" نسبت می‌دادند و بین پهلوانان و عیاران نیز برگزاری آیین گلریزان و کمک به مستمندان نشانه‌ای از پیش کسوتی و مرشدی و صاحب زنگی بوده است.
هنگامی که جوانمردان و رادان وارد گود می‌شدند، مرشد و صاحب زنگ با نواختن صدای زنگ از آنان "رخصت" می‌طلبید و پهلوانان خطاب به پیر میدان‌دار گود از او می‌خواستند تا برای کسی که ناتوان است، گلریزی کند و فریاد "اگر ناتوانی بگو یا علی (ع)، اگر خسته جانی بگو یا علی (ع)" بلند می‌شد.
در پس زمان، گلریزان از گود زورخانه‌ها به خانه‌ها کشیده شد به گونه‌ای که زنان نیز در این سنت حسنه حضور یافته و حتی برای انداختن سفره نذر ابوالفضل(ع) که با نذری‌های زنان گسترده می‌شد، نوعی گلریزان کوچک برپا می‌داشتند.
اکنون با گذر زمان آیین سنتی گلریزان و رادی در ایران جلوه‌ای با شکوه‌تر به‌ خویش گرفته و مردان و زنان توانمند و جوانمرد برای آزادی زندانیان غیر عمد در بند، گلریزی می‌کنند.
گلریزان به معنای رایج اجتماعی آن زاییده فرهنگ فتوت و پهلوانی مبتنی بر الگوهایی همچون "پوریای ولی" است که با تعمیم ریختن گل بر سر پهلوانان به گرد آوری کمک برای افراد گرفتار و دربند گسترش معنا یافته است. گلریزان به واقع ریختن و ایجاد گل زندگی و امید در چله سرما رنج و سختی و گرفتاری است که با ریختن گلی از شاخسار زندگی خود باغ بقا و بهار وصل را به خانواده‌های در رنج هدیه می‌کنند. این مفهوم که تجلی اجرایی دستور دینی "انفاق" است ساز و کار حمایتی متناسب با فضای اجتماعی و فرهنگی زندگی گذشته ایرانیان و نهادهای اجتماعی موجود آن دوره بوده است.
زورخانه در فرهنگ ایرانی اسلامی نه فقط محل پرورش جسم که فضایی برای تهذیب نفس و همچنین امکان و مجالی برای مراودات اجتماعی و شکل‌گیری رفتارهای گروهی همچون گلریزان بوده است. گلریزان اما رواج گذشته را ندارد و تحت تأثیر شرایط گذار اجتماعی، افزایش جمعیت و شهرنشیی و کاهش ارتباطات مبتنی بر محله‌ها باعث افت و به محاق افتادن گلریزان شده است. از آثار مهم برپایی جشن گلریزان همزیست‌گرایی و همدلی در جامعه است که چنانچه فردی از افراد جامعه بنا به دلایل غیر عمد و سهوی دچار گرفتاری شد، جامعه برای نجات او همراه و همدل باشد.
از منظر روانشناسی اجتماعی یکی از مهمترین نیازهای اجتماع احساس خوب داشتن نسبت به یکدیگر است و در یک معنای وسیع‌تر نوع دوستی و انسان‌دوستی نیاز اساسی جامعه است. گلریزان سنت حسنه‌ای است که سمبل و نماد نوع‌دوستی انسان‌ها است و تقویت آن می‌تواند در ابعاد مختلف زندگی اجتماعی اثر گذارد. تاثیر اقتصادی گلریزان یکی از مهمترین دستاوردهای این حرکت انسانی است که کمک‌های مردم در فعالیتی به کار گرفته می‌شود که هم دستاورد معنوی دارد و هم مشکلی را از کسی برطرف می‌سازد. 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: chtn.ir

م
چهارشنبه 3/3/1391 - 15:25
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته