امروز که سر بر حرمت می آیم / انگار تمام عشق کامل شده است
ای ضامن آهو! به غریبی سوگند / دل کندن ازاین ضریح مشکل شده است . . .
یا ضامن آهو
.
.
.
تو بـر زخـم دلـم باریده اى باران رحمت را / تو را مـن مـیشناسم، مـنبع پاک کـرامت را
ازآن روزى کـه حلقه بر ضریحت بست دستانم / دلم شـیدا شد و دادم زکـف دامـان طاقت را . . .
شهادت امام رضا(ع) تسلیت
.
.
.
هر چند حال و روز زمین و زمان بد است / یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای / آنجا برای عشق شروعی مجدد است . . .
عزای شهادت شاه خراسان تسلیت باد
.
.
.
می دید شرر ریخته در هستی انگور / هم سفره ی میزبان شده پستی انگور
نوشید از آن خوشه ی سم بار که امروز / ما را نفریبند به سر مستی انگور
شهادت امام رضا (ع) تسلیت
.
.
.
عزیزا خدایت اگر داد تمکین / برو طوس پابوس شاه سلاطین
بگو با تضرّع به آهنگ شیرین:
سلام على آل طه و یاسین / سلام على آل خیر النبیّین
.
.
.
شـاه شـوم، مـاه شـوم، زر شوم / در حـرمـتت بـاز کـبوتر شـوم
اى مـلک الـحاج ، کـجا می روى/ پشـت بـه این قبله چرا می روى؟
سـعى در ایـن مروه صفا میدهد / خـاک بـهشت اسـت، شفا میدهد . . .
.
.
.
امام رضا-ع:
هرکس در مجلسی نشیند که امر ما در آن زنده می شود
در روزی که قلب ها می میرند، قلبش نخواهد مرد . . .
التماس دعا
.
.
.
کعبه ی اهل ولاست صحن و سرای رضا/ شهر خراسان بُوَد کرب و بلای رضا
در صف محشر خدا مشتری اشک اوست/ هر که در اینجا کند گریه برای رضا
از در باب الجواد می شنوم دم به دم/ یا ابتای پسر، وا ولدای رضا . . .
.
.
.
امام رضا-ع:
بیماری، برای مؤمن، رحمت و موجب پاک شدن از گناهان است . . .
.
.
.
ای شیعه بزن ناله و فریاد امشب / از غربت آن غریب کن یاد امشب
مسموم شد از زهر، جواد بن رضا / در حجره ی در بسته ی بغداد امشب
.
.
.
اس ام اس شهادت امام رضا(ع) ، پیامک امام رضا(ع)
امام جواد (ع) :
تا هنگامی که سپاسگذاری بندگان ادامه دارد افزایش نعمت های خداوند قطع نمیشود.
شهادت مظهر جود و سخا و علم و معرفت، تسلیت و تعزیت . . .
.
.
.
ابن الرضا به حجره غریبانه جان سپرد / او شمع جمع بود و چو پروانه جان سپرد . . .
.
.
.
مسموم شد ز زهر جگر سوز اُمّ فضل / از روی شوق در ره جانانه جان سپرد . . .
برای خواندن اس ام اس های سری اول اینجا را کلیک کنید
.
.
.
نفرین بر آن محرم نامحرم
که زهر جفا را نه در جام تو که در کام ما ریخت
آه! ای خورشید عشق
ای مولای جوان من
چه زود غروب کردی!
.
.
.
گشته عالم، غرق ماتم / در عزای جواد الائمه
کرده زهرا ناله برپا / در عزای جواد الائمه
شد ز بیداد، شهر بغداد / کربلای جواد الائمه
شهادت مظلومانه جوانترین شمع هدایت و نهمین بحر کرامت، تسلیت و تعزیت . . .
.
.
.
یا جواد الائمه
چون بخود نگریستم جز بی حیائی و بی شرمی در برابر ارباب خودم ندیدم
امشب دعایم کن تا دیگر باگناهانم دل فرزندت مهدی را نشکنم . . .
.
.
.
در میان حجره یا رب کیست غوغا میکند / شکوه زیر لب ز بی رحمی دنیا میکند
همسرش از فرط شادی و شعف کف میزند / زین عمل خود را به عالم خوار و رسوا میکند
.
.
.
زائری بارانی ام آقا به دادم می رسی ؟ / بی پناهم ، خسته ام ، تنها ، به دادم می رسی ؟
گر چه آهو نیستم اما پر از دلتنگیم / ضامن چشمان آهوها به دادم می رسی ؟
من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام / هشتمین دردانه زهرا به دادم می رسی . . .
.
.
.
من کیستم گدای تو یا ثامن الحجج / شرمنده عطای تو یا ثامن الحجج
بالله نمی روم بر بیگانگان به عجز / تا هستم آشنای تو یا ثامن الحجج . . .
.
.
.
با نام رضا به سینه ها گل بزنید / با اشک به بارگاه او پل بزنید
فرمود که هر زمان گرفتار شدید / بر دامن ما دست توسل بزنید . . .
.
.
.
بر در دوست به امید پناه آمدهایم / همره خیل غم و حسرت و آه آمدهایم
چون ندیدیم پناهى به همه مُلک جهان / لاجرم سوى رضا بهر پناه آمده ایم . . .
.
.
.
امروز که سر بر حرمت می آیم / انگار تمام عشق کامل شده است
ای ضامن آهو ! به غریبی سوگند / دل کندن از این ضریح مشکل شده است . . .
.
.
.
هر چند حال و روز زمین و زمان بد است / یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای / آنجا برای عشق شروعی مجدد است . . .
نظم اشعار از على باقرزاده (بقا)
1 ـ مِن اَخلاقِ الاَنبیاء التَّنّظُّف
نظافت موجب پاكى جسم است نظافت مایـه آرام جـان است
امـام هشتمین فرمود بـا خلق نظـافت شیـوه پیغمبران است
2 ـ صاحِبُ النّعمَةِ یَجِبُ ان یُوَسِّعَ عَلى عِیالِهِ
توانگر را بوَد واجب كه بخشد زن و فـرزند را از مال دنیـا
دهـد وسـعت به امر زندگانى بـه شـكر نعـمت حى ّ تـوانا
3 ـ مَن لَم یَشكُرِ المُنعِمَ مِن المَخلوقین لَم یَشكُر اللهَ عزّوجلّ
شـنیده ام كه علـى بن موسـى كاظم خدیو طوس، بفـرمـود نكته اى زیبـا
كسى كه نیكویى خلق را نداشت سپاس نكـرده است سپـاس خداى بـى همتـا
4 ـ الایمانُ اداءُ الفرائضِ و اجتِنابُ المَحارِم
فرمود رضــ ا امام هشتم: انجام فرائــ ض است ایمان
دورى ز محرّمات و زشتى پرهیز ز ناصواب و عصیان
5 ـ لَم یَخُنكَ الاَمین، وَ لكِن ائتَمَنتَ الخائِنَ
كسى كه بیـم ندارد ز كردگار علیم وِرا به خدمت خلق خدا مكن تعیین
امین نكرده خیانت، تو از ره غفلت امین شمـرده خیـانت شعار بدآیین
6 ـ الصَّمتُ بابٌ مِن ابوابِ الحِكمة
زبـان تو گـر تحـت فرمان نباشد خموشـى گزیـن، تا نیفتى به ذلـّت
على بن موسـى الرضا راست پندى : سكوت است بابـى ز ابواب حكمت
7 ـ الاَخُ الاَكبرُ بِمنزِلةِ الاَب
برادر چو دانا و شد و آزموده وِرا با پـدر مـى شمارش برابر
بگفتـا امـام بحق، نور مطلق به جاى پـدر هست، مهتر برادر
8 ـ صدیقُ كُلِّ امْرِئٍ عَقلُهُ و عَدُوُّه جَهلُهُ
بــ ه نزدیـك نـادان بـوَد تـار گیتى ز دانـش بكـن گـیتـى تـار روشـن
بفرمود فرزنـد موســ ى بـن جعفـر: تو را عقل یار است و جهل است دشمن
9 ـ التَّوَدُّدُ الى النّاسِ نِصْفُ العَقلِ
همیشـه در پـى تیـمـار بینـوایان باش كمك به خلق، ز كردار خـالق احـد است
امام راست در این رهگذر، كلامى نغـز: كه در معاشرت خلق، نیمى از خرد است
10 ـ التَوَكُلُ اَن لاتَخافَ اَحداً اِلاّ اللهَ
بزن بـر لطـف حق دست توكل كـه لطف ایـزدى باشد تو را بس
توكـل آن بـوَد كـاندر دو عالم به غیر حق نـترسى از دگر كس
11 ـ اَفْضَلُ ما توصَلُ به الرَّحِمِ كفُّ الاَذى عَنْها
فرمـود رضـا ولـى ّ مـطـلق گنجینـه علم و فضل و احسـان
بهتر صلـه رحـم به گیتى است خـوددارى از گـزنـد ایشـان
12 ـ اَحسَنُ النّاسِ مَعاشاً مَن حَسُنَ معاشُ غیرِهِ فى معاشِه
بهتـرین رهـرو به راه زندگـى است آن كه همچـون شمع روشنگـر بـوَد
مردمـان در پرتـوش راحـت زینـد زندگـى در خـدمتش بـهتـر بــ وَد
13 ـ العَقلُ حِباءٌ مِنَ اللهِ و الادَبُ كُلْفَة
رضـا سبـط پاك رسـول امین كه نتـوان سـر از خدمتش تافتن
بگفتا: خرد بخشش ایـزدى است ادب را به كوشش تـوان یافـتن
14 ـ لَیسَ لِبَخیلٍ راحةٌ و لا لِحَسودٍ لَذّةٌ
بخل رنج است و حسادت محنت است از ولـى ّ آمـوز درس عبـرتـــى
راحتـى در بخــ ل نتـوان یـافـتن در حسـد هـرگـز نیـابـى لذّتــ ى
15 ـ مَا الْتَقَتْ فِئَتانِ قَطُّ اِلاّ نُصِرَ اَعظَمُهُما عَفواً
عفــ و آییـن بزرگـــان باشـــد بـخشش آییـنـه دورانـدیـش اسـت
دو گـروهـى كه به جنگنـد و ستیـز نصرت آن راست كه عفوش بیش است
16 ـ عَونُك لِلضَّعیفِ اَفضَلُ مِنَ الصَدَقَة
سخنـى دارم از امـام همام كـه مفید است بهر هر طبقه
دستگیرى ز ناتوان و ضعیف به یقین، بهتر است از صدقه
17 ـ المُؤمِن اِذا اَحسَنَ استَبشَرَ وَ اِذا اَساءَ استَغفَرَ
گر ز بخت بد به كس بد كرده اى هان، مشـو نومیـد از درگاه ربّ
مـؤمن ار نیكى كنـد شادان شود ور كند بد، مى كنـد بخشش طلـب
18 ـ المُسلِمُ الّذى سَلِمَ المُسلِمون مِن لِسانه وَ یَده
شـنو پند فرزند موسـى بن جعفر امـام بحـق، مـاه بـرج امـامت
كسـى هسـت مُسلم كه باشند مردم ز دست و زبانش به امن و سلامت
19 ـ لَیسَ مِنّا مَن لَم یأمَن جارُهُ بَوائِقَه
به همـسایه نیكى كن اى نیكمرد كه همـسایه را بر تو حقها بوَد
از آن كس كه همسایه ایمن نبُود بـفرمود مـولا: نـه از ما بوَد
20 ـ التواضُعُ ان تُعطى النّاس مِن نَفسِك ما تُحبّ ان یُعطوك مِثلَه
چنان سـر كن اى دوست با نیك و بد كه باشـد ز تـو نیك و بد در امـان
تـواضع چـنان كن به خـلق خـداى كه خواهـى كنـد خلق با تو چنـان
21 ـ مِن علاماتِ الفقیهِ الحُكم و العِلم و الصَّمت
بصیـر بـاش به احكـام دین حق كه خداى از آن فقیه كه دانا به حـكم اوست رضاست
نشـانـه هـاى فقـاهـت به نزد پـیر خرد قضـاوت بحـق و دانـش و سكوت بجاست
22 ـ الصَّفح الجمیلُ العفوُ مِن غیرِ عِتاب
عفو چون كرده اى خطاب مكن كار بـى جا و نـاصـواب مكن
وه چه نیكوسـت، عفـو بى منّت عفو كـردى اگـر، عتـاب مكن
23 ـ لایَأبَى الكرامَةَ الاّ الحِمارَ
بشـنـو كـلـام نـغـز فـرزنـد پیمبر گفتـار او روشـنـگـر شبهاى تار است
جز مردم احـمـق نتـابـد رخ ز احسان هر كس كند احسان مردم ردّ، حمار است
24 ـ السّخى ّ یأكُل مِن طَعامِ الناس لِیأكُلوا مِن طَعامِه
سخـى مى خورد نان ز خوان كسان كه مردم به رغبت ز خوانش خورند
بخیــ ل از سـر بخـل نان كسـى نیـارد خـورد تا كه نانش خورنـد
25 ـ السّخى ُّ قریبٌ مِن اللهِ، قریبٌ مِن الجنّة، قریبٌ مِن الناسِ
سخـاوتمنـد هرگز نیست تنهـا كه تنـهایى نصیب دیگران است
سخـى باشد قریـب رحمت حق به نزدیك بهشت و مردمان است
26 ـ صدیقُ الجاهِلِ فى التَّعَب
به نـادان مكـن دوستى ، چون تـو را گـدازد ز كـزدار خـود روز و شب
بگفتـا علــ ى بن موسـى الـرضـا رفاقـت به نـادان غـم اسـت و تعب
27 ـ اَفضَلُ العَقلِ معرفَةُ الاِنسانِ بِربّه
ز خـاطر مـبر شـكـر یزدان پـاك كه شـكـر نعـَم نعمـت افزون كنـد
بهین دانش اى دوست، آن دانشى است كه ات رهـبرى سوى بـى چـون كند
28 ـ مَن رَضى َ بالیَسیرِ مِنَ الحَلال خفّت مَؤونتهُ
رضـا بـاش بر داده كردگـار كـه خشنـودى از حق بوَد بندگى
اگر شـاد گـردى به اندك حلال سبـك بـگـذرى از پل زندگـى
29 ـ مَن رَضى بالقَلیل مِن الرِزقِ قُبِلَ منه الیسیرُ مِنَ العمَل
كلامـى شنـو از شهنشاه طـوس ولـى ّ خـداونـد و سبـط رسـول
چون بر رزق اندك رضایى ، خداى كنـد طـاعـت انـدكـت را قبول
30 ـ الصَّمتُ یَكسبُ المحبّةَ و هو دلیلٌ على كُلِّ خیرٍ
ز حسن خموشى و اوصاف آن چنین گفت شاه خراسان، رضا
خموشـى به بار آورَد دوستـى شـود رهگشـاى همه خوبهـا
31 ـ مَن حاسَبَ نَفسَه رَبِحَ و مَن غَفَلَ عَنها خَسِرَ
تواى كه دیده فرو بسته اى ز كرده خویش همیشـه زشتـى احـوال دیگران بینـى
حساب نفس بداندیش كن كه سـود برى شوى چو غافل از اعمال خود زیان بینى
32 ـ مَنِ اعتَبَرَ اَبصَرَ وَ مَن اَبصَرَ فَهِمَ و مَن فَهِمَ علِِمَ
امام راسـت كلامـى كه مرد بـاتدبیر هزار نكتـه از آن یك كلام مى خـواند
كسى كه عبرت گیرد بسـى شـود بینا كسـى كه بینــ ا گردد بفهمـد و داند
33 ـ افضَلُ المالِ ما وُقى َ به العِرضُ
توانـگر را بگـو امروز كـن ایثار سیم و زر كه فردا سیـم و زر در اختیـار دیگـران باشد
بهین مـال آن بوَد كان موجب حفظ شرف گردد اگر در راه دیگر صرف شد، حاصل زیان باشد
34 ـ المُؤمِنُ اِذا غَضِبَ لَم یُخرِجهُ غَضَبُهُ مِن حَقّ
سخنـى بشنـو از امـام غریـب تا شـود علم و دانشـت افـزون
مـرد مـؤمن اگر به خشـم شود نـرود از طریـق حـق بیـرون
35 ـ المُؤمِنُ اِذا قَدرَ لَم یَأخُذُ اَكثَرَ مِن حَقّه
نكـته اى بشنـو ز فرزند رسـول آن كه مـردم را امـام و پیشواست
گـر كه قـدرت دست مؤمن اوفتاد بیشتر از حـقّ خود هرگز نخواست
36 ـ النّظَرُ الى ذرّیّةِ محمّدٍ عبادَةٌ
بكـن عادت به كردار بزرگـان كه نتوان كرد آسان ترك عـادت
نظر كـردن به فرزنـد پیمبـر بوَد در پیش مرد حق، عبادت
37 ـ اِنّما الحِمیَةُ مِن الشَّى ءِ الاِقلالُ مِنهُ
شنـو از علـى بن موسى الرضـا كلامى كه افزادیت عقـل و هـوش
چو پرهیز خواهـى كنى از خوراك به كـم خوردن خوردنیهـا بكـوش
38 ـ لایَعدمُ العُقوبَةَ مَن اَدرَعَ بالبَغى ِ
گو به آن كس كه ظلـم كرد فزون كـه عقـوبـت نـبـوده نشمـارد
گـر بخـواهـد زیَـد به آرامـش كیـفـر روزگـار نــ گــ ذارد
39 ـ لاتَطلُبوا الهُدى فى غَیرِ القُرآنِ فَتَضِلّوا
بـگـفـتـا رضـا، ماه برج ولایت هدایـت مجـوییـد از غیـر قـرآن
بـجـز راه قـرآن مـپـویید راهى كـه گـمراهى آخر بوَد حاصـل آن
40 ـ مِن عَلامةِ ایمانِ المُؤمِنِ، كِتمانُ السِّر و الصَّبرُ فى البأساء و الضرّاء و مُداراة النّاس
از عـلامـات مرد حق باشد رازدارى و صـبر بر سختى
با مـدارا بـه مردمان پویـد راه آزادگـى و خـوشبـختى
منبع: www.imamreza.net
عبدالله بن مغیره گوید: من به مذهب واقفیه معتقد بودم که بعد از امام هفتم امامی نیست و با چنین اعتقادی برای انجام اعمال حج راهی خانه ی خدا شدم. وقتی به مکه رفتم درباره ی عقاید خود شک کردم. کنار کعبه رفتم و خود را به دیوار مقابل در خانه ی خدا کعبه چسباندم و گفتم : خدایا تو از خواسته من آگاهی مرا به بهترین مذاهب ارشاد فرما! در همانجا به قلبم افتاد که به محضر امام رضا علیه السلام بروم. به مدینه رفتم و راهی منزل او شدم تا به منزل آن حضرت رسیدم. به غلام او عرض کردم به مولایت بگو مردی از اهل عراق در خانه ایستاده است. ناگهان صدای آن حضرت را شنیدم که می فرماید: داخل شو! ای عبدالله بن مغیره داخل شدم. چون نظر امام بر من افتاد فرمودند: خداوند دعای تو را مستجاب کرد و به دین خود هدایت فرمود.
گفتم: اشهد انک حجة الله و امین الله علی خلقه
شهادت می دهم که تو حجت و امین خدا بر خلق او هستی.
منبع:( عیون اخبار الامام الرضا علیه السلام ج 2، ص 218- بحار ج 41- ص 39)