• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 365
تعداد نظرات : 152
زمان آخرین مطلب : 4592روز قبل
دانستنی های علمی

از بعثت او جهان جوان شد ، گیتى چو بهشت جاودان شد

این عید به اهل دین مبارک ، بر جمله مسلمین مبارک . . .

.

.

.

تویی هم مصطفی و هم محمد / تو را در آسمان نامند احمد

تو کانون صفا مرد یقینی / تو عین رحمه للعالمینی

عید مبعث بر تمام مسلمانان مبارک باد

.

.

.

 

تو اکنون شهر علم و اجتهادی / تو رب النوع شمشیر و جهادی

تو خورشیدی شدی در گوشه غار / بر نور تو شد خورشید و مه تار

بتاب و روشنی بخش جهان باش / مهین پیغمبر آخر زمان باش . . .

عید پیامبری رسول خدا مبارک

.

.

.

به امر رب خود لبیک گوییم ، به همراه ملائک جمله گوییم

سلام و رحمت حق بر محمد ، اللهم صل علی محمد

.

.

.

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد / دل رمیده ما را انیس و مونس شد

بعثت پیامبر اکرم بر پیروان حقیقیش تهنیت باد

.

.

.

تو اکنون شهر علم و اجتهادی / تو رب النوع شمشیر و جهادی

تو خورشیدی شدی در گوشه غار / بر نور تو شد خورشید و مه تار

بتاب و روشنی بخش جهان باش / مهین پیغمبر آخر زمان باش

عید پیامبری رسول خدا مبارک

.

.

.

مبعث رسول اکرم بر شما و خانواده گرامیتان مبارک باد

این عید فراموش نشدنی و روز خجسته بر شما فرخنده باد . . .

.

.

.

سالروز انتخاب شدن محمد مصطفی (ص) برای پیامبری

از سوی خداوند متعال بر همه مسلمانان جهان مبارک باد . . .

.

.

.

 

امید آنکه لیاقت رحمتی از الطاف رحمة للعالمین را

داشته باشیم و این روز را به یادش گناه نکنیم . . .

 

.

.

.

رفته خود از عرش تا به فرش سراسر

زیر فلک سایه لوای محمد(ص)

نوری(سیّاره) یافت راه هدایت

تا که شدش عشق رهنمای محمد(ص)

.

.

.

سائل درمانده ناامید نگردد

گر که بکوبد در سرای محمد(ص)

ای که ندای” اذان” رسید به گوشت

هان که به گوشت رسد ندای محمد(ص)

مبعث مبارک

.

.

.

خواند زبان دلم ثنای محمد(ص)

ماند خرد خیره در لقای محمد(ص)

دیده دل، جام جم به هیچ شمارد

سرمه کند گر زخاک پای محمد(ص)

عید مبعث بر همگان مبارک

 

 

 

.

.

.

تویی هم مصطفی و هم محمد تو را در آسمان نامند احمد

تو کانون صفا مرد یقینی تو عین رحمه للعالمینی

عید مبعث بر تمام مسلمانان مبارک باد

.

.

.

بعثت نه این سرور، سرور ولایت است /  مبعث نه این چراغ، چراغ هدایت است

خورشید چون ز شرق حرا پرتو افکند /  احمد نه این فروغ، فروغ رسالت است

.

.

.

نور عترت آمد از آیینه ام

کیست در غار حرای سینه ام

رگ رگم پیغام احمد می دهد

سینه ام بوی محمد می دهد

.

.

.

از بعثت او جهان جوان شد ، گیتى چو بهشت جاودان شد ، این عید به اهل دین مبارک ، بر

جمله مسلمین مبارک.

.

.

.

آن شب ، شب بیست و هفتم رجب بود . محمد غرق در اندیشه بود که ناگهان صدایی گیرا

و گرم درغار پیچید : بخوان! بخوان به نام پروردگارت که بیافرید ، آدمی را از لخته خونی

آفرید ، بخوان که پروردگار تو ارجمندترین است ، همو که با قلم آموخت ، و به آدمی آنچه را

که نمی دانست بیاموخت . . .

عید مبعث مبارک باد

 

 

از حرا آیات رحمن و رحیم آمد پدید

با نخستین حرف،قرآن کریم آمد پدید

صوت”اقرا ء باسم ربک” می رسد بر گوش جان

یا که از غار “حرا”خلق عظیم آمد پدید

.

.

.

از بعثت او جهان جوان شد / گیتى چو بهشت جاودان شد

این عید به اهل دین مبارک / بر جمله مسلمین مبارک .

.

.

.

روزگاری بود میوه اش فتنه ، خوراکش مردار ، زندگی اش آلوده ، سایه های

ترس شانه های بردگان را می لرزاند . تازیانه ستم ، عاطفه را از چهره ها

می سترد . تاریکی ، در اعماق تن انسان زوزه می کشید و دخترکان بی

گناه ، در خاک سرد زنده به گور می شدند . و در این هنگام بود که محمد

(ص) بر چکاد کوه نور ایستاد و زمین در زیر پاهای او استوار گردید . بعثت

رسول اکرم مبارک باد .

.

.

.

ای نام تو جانبخش تر از آب حیات / محتاج تو خلقی به حیات و به ممات

از بعثت انبیاء و ارسال رسل / مقصود تو بودی، به جمالت صلوات

.

.

.

پیامبر اکرم (ص):

تقوای کامل آن است که آنچه را نمیدانی یاد بگیری و به آنچه میدانی عمل کنی

مبعث، عید شکوفایی خوشبوترین گل هستی، مبارک . . .

 

 

 

.

.

.

به به که چه روز خرم آمد / مبعوث، نبى اکرم آمد

بس عید فرا رسید بى شک  / عیدى نبود چنین مبارک

هر روح که دور از بدى شد  / با آمدنش محمدى شد

صلوات

.

.

.

مبعث، روز برانگیختن خِردهای دفن شده

در تابوت خرافه گرایی و جهل پیشگی،

و روز تولد عاطفه های زخمی شده در رقص

شمشیرهای تعصب است

عیدتان مبارک.

.

.

.

از بعثت او جهان جوان شد / گیتى چو بهشت جاودان شد

خوشبخت کسى کز امت اوست / در سایه دین و رحمت اوست

با بعثت آن نبى مرسل / بتخانه به کعبه شد مبدل‏

این عید به اهل دین مبارک / بر جمله ی مسلمین مبارک . . .

.

.

.

پیامبر اعظم(ص):

دعایی که غایبی برای غایبی دیگر کند

از همه دعاها زودتر مستجاب میشود . . .

.

.

.

افراشت لوا، رسول امجد امروز / بر مسند دین نشست احمد، امروز

از بهر هدایت بشر صادر شد / فرمان رسالت محمد، امروز

اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم

.

.

.

پیامبر اکرم-ص:

چه نیکو شفیعی است قرآن در روز قیامت

برای کسی که قرآن خوانده باشد . . .

.

.

.

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد / دل رمیده ی ما را انیس و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت / به غمزه، مسأله آموز صد مدرس شد

عید اعطای ردای سبز رسالت

به اسوه ی صبر و استقامت خجسته باد

.

.

.

نام احمد نام جمله انبیاست / چون که صد آمد نود هم پیش ماست

از مناره پنج نوبت پر خروش  / نام احمد با علی آید به گوش

روز و شب گویم به آوای جلی  / اکفیانی یا محمد یا علی

بعثت رسول عشق و مهربانی مبارک . . .

جمعه 18/4/1389 - 20:37
دعا و زیارت

نام : محمد

لقب : مصطفی

کنیه : ابوالقاسم

نام پدر : عبدالله

نام مادر: آمنه

تاریخ ولادت : 17 ربیع الأول

مدت امامت :  23 سال

مدت عمر : 63 سال

تاریخ رحلت : 28 صفر (11 ق)

 

                      ستاره ای بدرخشید وماه مجلس شد      

   دل رمیده ما انیس ومونس شد

             نگارمن که به مکتب نرفت وخط ننوشت                      

بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد

         ببوی او  دل  بیمار عاشقان  چو صبا                                      

 فدای عارض نسرین وچشم نرگس شد

 

بعثت‏» انقلاب بزرگ برضد جهل، گمراهى، فساد و تباهى است.وسزاوار منت‏گذارى خداوند و در بردارنده حكمت و تربیت است.

محمد به مرز چهل سالگی رسیده بود او هر ساله سه ماه رجب وشعبان ورمضان را در غار حرا ( كوهى در شمال مكه ) به عبادت می گذرانید .

آن شب، شب بیست و هفتم رجب بود که محمد درغار حرا مشغول راز و نیاز با خالق محبوب بود، صدای خجسته و با صلابتی را شنید که او را امر به خواندن کرد  . بعد از سه مرتبه پیامبر نیز با او خواند ؛ بخوان، بخوان به نام پروردگارت كه آفرید. همان كه انسان را از خون بسته ‏اى خلق كرد. بخوان كه پروردگارت از همه بزرگوارتر است، همان كه به وسیله قلم تعلیم نمود و به انسان آنچه را نمى‏دانست، یاد داد.

آری چه شروع زیبا و کاملی . این آیات از خواندن، خلقت، کیفیت خلقت، شکر و سپاس، علم و دانش و... سخن گفته است،  گویی باور خلقت اگر با علم و دانش عجین شود، انسان را به اوج آگاهی می رساند.

هنگامی كه از غار پایین می آمد زیر بار عظیم نبوت و خاتمیت، به جذبه الوهی عشق بر خود می لرزید از این رو وقتی به خانه رسید به خدیجه كه از دیر آمدن او سخت دلواپس شده بود گفت:

مرا بپوشان، احساس خستگی و سرما می كنم!

و چون خدیجه علت را جویا شد گفت:

آنچه امشب بر من گذشت بیش  از طاقت من بود،‌امشب من به پیامبری برگزیده شدم!

خدیجه كه از شادمانی سر از پا نمی شناخت، در حالی كه روپوشی پشمی و بلند بر قامت او می پوشانید گفت:

من مدتها پیش در انتظار چنین روزی بودم می دانستم كه تو با دیگران بسیار فرق داری، اینك به پیشگاه خدا شهادت می دهم كه تو آخرین رسول خدایی و به تو ایمان  می آورم.

پس از آن علی كه در خانه محمد بود با پیامبر بیعت كرد.

بعد از آن پیامبر اکرم (ص) از جانب خداوند مأموریت یافت تا خویشاوندان خود را به اسلام دعوت کند که این دعوت از دو جهت حائز اهمیت بود :

1- دعوت اقوام می توانست در شروع کار پشتوانه خوبی باشد واگر آنها دعت پیامبر (ص) را لبیک می گفتند، شاید کفار مکه جرأت آن همه جسارت را به خود نمی دادند.

2-  خانواده و اقوام اولین زیر ساختاری است که باید اصلاح شود تا جامعه روند اصلاحی خود را زودتر طی کند.

با مطالعه در آیات قرآن هدف ارسال رسولان به خوبی مشخص می شود و آن دستیابی مردم به فهم و درک اجتماعی برای اقامه عدل و قسط است. از بین بردن شرک ، احسان به والدین  ، وفا به عهد الهی، عدم خیانت به مال یتیم ، اجتناب از همه زشتی ها، ممانعت از آدمی کشی  ، صدق و راستی و دوری از دروغ ، ممانعت از فرزندکشی و...

 

جمعه 18/4/1389 - 20:34
دعا و زیارت

 

روز مرگ قساوت ها

روز مبعث، روز برانگیختن خردهایی است که در تابوت خُرافه گرایی، هوس پرستی و جهل پیشگی دفن شده بود. روز مبعث روز تولّد عاطفه هاست؛ عاطفه هایی که در رقص شمشیرها زخمی می شد و در جنگل نیزه ها جان می باخت. آن روزها، دخترکان معصوم، به جای آغوش گرم مادر، در دامان سرد خاک می خفتند. جوانان بلندقامت، در جنگ جهالت ها، جان به بارش تیرها می دادند و زنان بی پناه، در بند اسارت می زیستند. آه که چه خارهایی به پای بشریّت می خلید و چه زخم هایی دل عاطفه ها را می خَست.

روز مبعث، روز مرگ قساوت ها و شرارت ها بود؛ روز مرگ کرامت هایی که به پای بت ها قربانی می شد؛ روز مرگ جهل و شرک و پرستش های ناروا بود.

میلاد ارزش ه

روز مبعث، روز میلاد ارزش هاست؛ ارزش هایی که زنده به گور می شد و اصالت هایی که در بستر احتضار رو به خاموشی می رفت. در آن روز، بذر عشق و مهرورزیدن و مهربان زیستن در دشت تفتیده دل ها پاشیده شد و هزاران هزار گل عاطفه از آن رویید. لبخند بر لب ها نشست دست گرم نوازش بر سر یتیمان کشیده شد. شمشیرهای خشونت زنگار گرفت و سفره محبت آغوش گشود. نوع دوستی بنیاد یافت و کینه توزی جان باخت. از چشمه چشم ها مهر جوشید و در دریای سینه ها عشق خروشید. زندگی زیبا و بودنْ تماشایی شد. روز مبعث، روز بارش برکت، روز سرافرازی انسان، روز برآمدن آوازهای سپید و روز بوسه زدن بر چهره خورشید، بر همه جهانیان مبارک باد.

منجی بزرگ بشر

از طلوع خورشید اسلام و انقلابِ عظیم پیامبر آن، حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم ، هزار و چهارصد و اندی سال می گذرد. از آن زمان تاکنون، تاریخِ جهان پی درپی ورق خورده است رویدادهای گوناگون و دگرگونی های حیرت انگیز، چهره ای تازه به آن بخشیده است آن چنان که شیوه همیشگی گذشت زمان است، نوها به کهنگی گراییده و کهنه ها به اعماق فراموشی ذهن های تاریخ پیوسته است. اما این حقیقت که محمد صلی الله علیه و آله وسلم نجات دهنده بزرگ بشر بود و آیینش آیین زندگی، هر زمان از زمان دیگر روشن تر می درخشد؛ چرا که او جاودانه ترین تمدّن ها را بنیان نهاد، زندگی سازترین فرهنگ ها را گُسترد و انسان پرورترین ارزش های اخلاقی را نهادینه کرد. درود بی کران خداوندی بر روان پاک او باد.

سفیر خداوند

محمّد صلی الله علیه و آله وسلم سفیر خداوند بود بر بندگان تشنه حقیقت و محبّت، و هدف نهایی او برای خلقت همه هستی؛ که لولاکَ لما خَلَقْتُ الاَفْلاکَ؛ گل سرسبدهستی، مایه فخر و مباهات خداوند عالم نزد ملایک و جانشین راستین او بر روی زمین. کسی که:

بَلَغَ العُلی بِکمالِهِ کَشَفَ الدُّجی بِجمالِهِ
حَسُنتْ جَمیعُ خِصالِهِ صلّوا علیه و آله

با غمزه و اشاره ای، نکته ها و رازها آموخت و به مقام استادی عالم رسید.

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

محبوبی که با جمال سیرت و صورت خود، همه پرده های تاریک جهل و حجاب های خودخواهی را کنار زد و در سیر معراجی خود از جبرائیل، امین وحی الهی، پیشی گرفت؛ دل سوزی که تا دم آخر، رنج ها و دردها را تحمّل کرد تا نشان زیبایی «رحمةً للعالمین» را از دست بخشنده خدا، دریافت کند.

رویش اندیشه ناب

آبشار نور، جاری بود. آسمان پولک های زیبایش را به رخ تماشاگران می کشید و ماه بر چشم نظارگران جمالش رنگ نقره می پاشید. عطر شفابخش بهار در فضا می پیچید و امید زندگی در جان موجودات جهان می جوشید. در آسمان نیلگون مکّه، دمادم ستاره می شکفت. آن شب نبض کائنات از انتظاری مقدّس، می تپید. روح خسته و فرسوده عالم، انتظار پیشوایی را می کشید. سخن از ترسیم سیمای آفتاب بود و صورتگرْ، کردگار جهان. در آن شب، باغبان آفرینش، بهترین گل هستی را برگزید تا دنیا را سرمست عطر جانبخش آن سازد. بعد از آن بارانی از طراوت بارید و خاک بوی افلاک گرفت. دل ها وسعت یافت و چشم ها چشمه سار سرور شد و عشق و ایمان شفاف تر شد. روز مبعث، روز رویش اندیشه ناب، روز مهر و آیینه و مهتاب، را بر همه شیفتگان آفتاب، شادباش می گوییم.

گل واژه های وحی

از بلور ماه، لبخند مهر می تراوید. غار حرا تجلّی گاه نور بود. جبرئیل امین، گل واژه های وحی را منتشر می کرد. در آن شب، محمّد صلی الله علیه و آله وسلم بر سریری می نشست که عرش نبوّت بود. او در آن جغرافیای زمین، راه تاریخ را می گشود و چراغ خورشید را می آویخت تا راه ما را تا فرجام، راهنما باشد. در سال روز مبعث هنوز هم شکوه آن خاطره، جام زیستنمان را سرشار می کند و شکوفه های شادی را در دلمان شکوفا می سازد.

راز خلقت زمین

آن شب، «زمزم» زمزمه شادی داشت و «مروه» در تماشای صفای یار بود و کعبه در طواف فرشتگان، که از حریم خدا محرمی به حرم پا نهاد که صفایش مروه و شعورش مشعر و عرفانش عرفات را به شگفتی می نشاند. او از سمت «صفا» آمده بود و «سعی» بر وفا کردن به «عهد» ازلی داشت. بعد از او «منا» مذبح منیَّتْ بود. او یاد داد که با سنگ ریزه های برائت، بت های درون و برون را «رمی» کنیم و عرفان عرفات را بیابیم. او اندیشه ها را به ضیافت معرفت می برد و دل های عاشق را با پای «هروله» به سوی صحرای نیاز می کشاند. سلام ساکنان سماوات و زمین بر او باد که مباهات آفرینش بود و راز خلقت کائنات.

پرچمدار عدالت

ابر سیاه فساد و گناه، بر آسمان جهان، سایه افکنده بود. عواطف انسانی پایمال شده بود. بت هایی از جنس بشر، اما بی رحم، حاکمان ملّت ها بودند و بت هایی از سنگ و چوب مظهر پرستش.

نه نسیم عدالتی می وزید و نه زلال مهر و عطوفتی جاری بود. صدایی جز چکاچک شمشیرها و نعره های جاهلیّتِ موهوم، همراه با آخرین ناله های دخترکانی معصوم، که زنده زنده به گور می رفتند، شنیده نمی شد. در چنین فضایی مخوف، محمّد صلی الله علیه و آله وسلم ظهور کرد تا انسان را به چشمه های هدایت و انسانیّت رهنمون باشد. آمده بود تا با شعار آزادی، برابری و برادری، انسان های تحت ستم را از سلطه جبّاران و ستمگران برهاند و چنین نیز شد. در اندک زمانی تعالیم آن حضرت، همراه با آیات جان بخش قرآن، نه تنها جزیرة العرب، که سرزمین های دیگر، را نیز به لرزه درآورد و پرچم عدالت را در جهان گسترد.

تنها شاهد زمینی

کوه «نور» در شمال مکّه قرار دارد. در نقطه شمالی این کوه، غاری است به قدر قامت یک انسان که با گذر از سنگ های بسیار می توان به آن رسید. این غار از آشنای صمیمی خود، خاطرات بسیار دارد. امروز هم مردمان به عشق شنیدن این سخنان، با رنج بسیار، خود را به آستان آن می رسانند که از او سرگذشت وحی را بپرسند. غار حرا نیز با زبانِ حال می گوید، این جا، عبادتگاه «عزیز قریش» است. من شب ها و روزهای بسیاری را به یاد دارم که محمّد صلی الله علیه و آله وسلم به این مکان دور از غوغا می آمد تا با خدای خویش خلوت کند. من دل گفته ها، حرف ها و اشک های محمّد را دیده ام و هرگز آن شب رازانگیز را که جبرئیل برای اوّلین بار، پیام وحی خدا را بر محمّد می خواند، از یاد نخواهم برد. من تنها شاهد زمینی بعثت محمّدم.

جمعه 18/4/1389 - 20:6
دعا و زیارت

1ـ خدا با جماعت: رسول اعظم(ص) فرمود: «یداللّه مع الجماعة؛ دست خدا با جماعت است.»(1)

2ـ جدایی از جماعت هرگز: «من فارق الجماعة شبراً خلع اللّه ربقة الاسلام من عنقه؛ هر کس یک وجب از جماعت جدا شود خدا طوق مسلمانی را از گردنش می ‏برد.» چرا که تقویت و بقای اسلام بستگی به همگرایی و اتحاد جامعه مسلمین دارد.

3ـ همگرایی رحمت و اختلاف عذاب: هم چنان که قرآن کریم بدترین بلای زمینی را اختلاف و تفرقه در میان مردم می ‏داند آن جا که فرمود: «قل هو القادر علی ان یبعث علکیم عذاباً من فوقکم اومن تحت ارجلکم او یلبسکم شیعاً و یریق بعضکم بأس بعضٍ...؛(2) بگو او قادر است که از بالا یا از زیر پای شما، عذابی بر شما بفرستد، یا بصورت دسته ‏های پراکنده شما را با هم بیامیزد، و طعم جنگ(و اختلاف) را به هر یک از شما بوسیله دیگری بچشاند.»
پیامبر اکرم(ص) نیز می ‏فرماید: «الجماعة رحمةٌ و الفرقة عذابٌ؛(3) همگرایی و اتفاق رحمت الهی است و تفرقه و جدایی عذاب.»
اثر این عذاب را به خوبی امروزه ملت‏ های اسلامی مشاهده می‏ کنند و می‏ بینند که بر اثر اختلاف و تفرقه چگونه مورد اهانت و تاخت و تاز قدرت های جهانی و صهیونیست ها قرار گرفته‏اند، قبله اول آن ها اشغال، کشورهای عراق و افغانستان‏ و... زیر چکمه ‏های قدرت جهانخوار آمریکا به ویرانه تبدیل شده است اگر کشورهای اسلامی کمترین همگرایی و اتحاد داشتند چنین فاجعه ‏هایی رخ نمی ‏داد.

4ـ تفرقه و مرگ جاهلی: در روایات بسیاری از شیعه و سنّی نقل شده که عدم شناخت امام زمان هر عصر مساوی با مرگ در دوران جاهلیت است، چرا که امام نظام امّت و محور جامعه است. جدایی از جماعتی که بر این محور حرکت می‏ کند نیز نوعی مرگ جاهلیت است. حضرت ختمی مرتبت فرمود: «من فارق الجماعة مات میتة جاهلیة؛(4) کسی که از جماعت جدا گردد،(و راه تفرقه را در پیش گیرد) به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.»

5 ـ اتحاد راهی به بهشت: ایمان و عمل صالح انسان را به بهشت می‏ رساند، یکی از بارزترین مصداق های عمل صالح همگرایی و همدلی است.
پیامبر اکرم(ص) فرمود: «من سرّه ان یسکن بحبوحة الجنّة فلیلزم الجماعة؛(5) هر که می ‏خواهد در میان بهشت جای گیرد، همراه جماعت شود.»

دوشنبه 14/4/1389 - 11:32
ادبی هنری
نگاه کن که غم درون دیده ام

 

چگونه قطره قطره آب می شود

چگونه سایه سیاه سرکشم

اسیر دست آفتاب می شود

نگاه کن

تمام هستیم خراب می شود

شراره ای مرا به کام می کشد

مرا به اوج می برد

مرا به دام می کشد

نگاه کن

نگاه کن

تمام آسمان من پر از شهاب می شود

 

تو آمدی ز دورها و دورها

ز سرزمین عطرها و نورها

نشانده ای مرا کنون به زورقی

ز عاج ها  ز ابرها بلورها

مرا ببر امید دلنواز من

ببر به شهر شعر ها و شورها

 

نگاه کن که موم شب به راه ما

چگونه قطره قطره آب می شود

صراحی سیاه دیدگان من

به لای لای گرم تو

لبالب از شراب خواب می شود

به روی گاهواره های شعر من

نگاه کن

تو می دمی و آفتاب می شود ...

دوشنبه 14/4/1389 - 11:26
ادبی هنری
...

 

دلم هوایت را که میکند

میروم کنار پنجره

و می نوشم تمام باغچه را

مشتی باران

به صورت تنهاییم میپاشم

احساسم خیس میشود

و در هق هق آسمان می آمیزد

سبز میشوم در انبوه خاک و خزه

آن وقت ..

تو را نفس میکشم .....

دوشنبه 14/4/1389 - 11:24
ادبی هنری
               

 

امشب تمام حوصله ام را

در یک کلام کوچک

در " تو "

خلاصه کردم

ای کاش میشد

یک بار

تنها همین

یک بار

تکرار می شدی !

تکرار .....

دوشنبه 14/4/1389 - 11:23
ادبی هنری
                                          

 

                  

التماست نمی کنم

هرگز گمان نکن که این واژه را

در وادی آوازهای من خواهی شنید

تنها می نویسم بیا

بیا و لحظه یی کنار فانوس نفس های من آرام بگیر

نگاه کن

ساعت از سکوت ترانه هم گذشته است

اگرنگاه گمانم به راه آمدنت نبود

ساعتی پیش

این انتظار شبانه را به خلوت ناب خواب های تو می سپردم

حال هم

به چراغ همین کوچه ی کوتاه مان قسم

بارش قطره یی از ابر بارانی نگاهم کافی ست

تا از تنگه ی تولد ترانه طلوع کنی

اما

تو را به جان نفس های نرم کبوتران هره نشین

بیا و امشب را

بی واسطه ی سکسکه های گریه کنارم باش

مگر چه می شود

یکبار بی پوشش پرده ی باران تماشایت کنم ؟

ها ؟

چه می شود ؟

دوشنبه 14/4/1389 - 11:22
ادبی هنری

بگذار که همسایه های سا کت مان

نام تو را ندانند

همین زلال  زرد  روسری

برای پچ پچ هزار ساله ی آنان کافی ست

همان بهتر که نام تو در لا به لای ترانه نهان باشد

همان بهتر که از میان واژه بدرخشی ! خورشیدک من

مثل درخشش فانوس از فراسوی فاصله ها

مثل درخشش ستاره از پس پرده ی پشه بند

پشه بند

تابستان

کودکی ...

آه ! همان بهتر که نام تو در لا به لای گریه نهان باشد

                                                

                                                یغما گلرویی

دوشنبه 14/4/1389 - 11:21
ادبی هنری

شروع تاریخ

 رازی با من نیست

قلبم كتابی گشوده است !

خواندنش برای تو مشكل نیست،

عشق من !

زندگی‌ام از روزی آغاز شد كه ...

 دل به تو دادم!

دوشنبه 14/4/1389 - 11:18
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته