• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 4549
تعداد نظرات : 278
زمان آخرین مطلب : 3174روز قبل
آموزش و تحقيقات
کژتابی های بومی کردن علوم انسانی در ایران
کژتابی های بومی کردن علوم انسانی در ایران

 

نویسنده: مظفر نامدار




 

پرسش های بنیادی

1. می گویند علوم انسانی علومی است که رفتارهای فردی و جمعی، ارادی و غیرارادی و آگاهانه و ناآگاهانه ی انسان را در قالب نظم های تجربه پذیر می ریزد. به فرض پذیرش این تعریف، آیا می توان در حوزه ی علوم انسانی از دانش محض صحبت به میان آورد؟ یعنی دانشی که عام، تعمیم پذیر و خارج از مقوله ی ارزش باشد؟ عده ای به همین اعتبار گفته اند امروزه علوم انسانی از حیطه ی ارزش ها فراتر رفته و وارد مقوله ی دانش محض شده است. یعنی هست ها و بایدهای علوم انسانی دانشی قطعی است و یافته های آن در همه ی جوامع، با هر بینش و گرایشی، اثرات مشابهی دارد.
2. گفته اند که وجه تفاوت هر جامعه ای بر پایه ی تمایزهای فرهنگی آن جامعه استوار است و جهت گیری های فرهنگی هر جامعه ای در علوم انسانی آن جامعه متبلور است.
آیا علوم انسانی در ایران (نه علوم انسانی ایران) رابطه ی تولیدی با زمینه های فرهنگی و تاریخی کشور دارد یا صرفاً یک سلسله آموزه های فانتزی در نظام آموزشی کشور است؟
3. می گویند علوم انسانی در ایران از عقلانیت خودبنیاد و نظام های ارزشی حاکم بر این عقلانیت (که عقلانیتی غربی است) نشئت گرفته است.
آیا عقلانیتی که صورت بندی های خاص خود را دارد و محصولاتی که تولید می کند متعلق به همین صورت بندی است، می تواند جامعه ی تراز انقلاب اسلامی و انسان جمهوری اسلامی را تولید کند؟
برای پاسخ به این پرسش ها مقدماتی لازم است.

مقدمه ی اول

الف) صحبت کردن از علوم انسانی در ایران یک چیز است و بومی کردن آن چیزی دیگر.
ب) ما سه برداشت از علوم انسانی داریم: نخست علوم انسانی بما هو علوم انسانی؛ یعنی علوم انسانی ای که در ذهن ماست: علوم انسانی آرمانی. این علوم انسانی در خارج وجود ندارد، ولی ما پیوسته از اهمیت و ارزش آن سخن می گوییم و تأثیرات آن را در پیشرفت کشور متذکر می شویم.
به جرئت می توان ادعا کرد که اغلب مسئولان نظام آموزشی کشور، وقتی از علوم انسانی سخن می گویند، از این علوم انسانی ذهنی حرف می زنند!
دیگری علوم انسانی ایرانی است؛ یعنی علومی که محصول فکر، فرهنگ و تاریخ ایران است. ذخایر و سرمایه های گران قدری که اغلب در جامعه ی امروزی ما ناشناخته و مورد انکار است و ما آن ها را به موزه ی تاریخ سپرده ایم و اگر هم در مجامع رسمی، سخنی از آن ها به میان می آید، در حد بزرگداشت و فاتحه خوانی است! ما رابطه ی تولیدی این علوم انسانی را با دنیای خود قطع کرده ایم و وقتی سخنی از این ذخایر به میان می آوریم،‌ مملو از ادبیات حسرت مآبانه است. گویی دست یا دست هایی این گنج های گران بها را از ما ربوده اند و ما نمی توانیم از این میراث بزرگ در زندگی خود بهره گیریم. از این علوم انسانی، در نظام آموزشی و پژوهشی کشور به اکراه، در حد تشریفات استفاده می شود.
سومین برداشت از علوم انسانی در ایران ملغمه ای از تمامی آن چیزی است که در نظام آموزشی و پژوهشی و بازار چاپ و نشر ایران، اعم از داخلی و خارجی، ‌ترجمه و تألیف و غیره وجود دارد و در تقسیم بندی های رسمی، از آن تحت عنوان علوم انسانی جدید یاد می شود. علومی که برای ترجمه و تولید آن هیچ استانداردی وجود ندارد! در ایران منورالفکرها از قدیم به ما گفته اند که حتی اگر می خواهید آفتابه هم تولید کنید، باید نشان استاندارد داشته باشد؛ اما برای تولید محصولات عرصه ی روان شناسی، فلسفه، ادبیات، علوم تربیتی، دین، سیاست، اقتصاد، علوم اجتماعی و غیره هیچ استانداردی را مشخص نکرده اند! چرا؟ چگونه تولید آفتابه و پفک نمکی نیاز به استاندارد دارد، ولی غذای روح و روان و اندیشه ی انسان نیاز به استاندارد ندارد؟
اینکه گفته می شود علوم انسانی در ایران نازا و ناکارآمد است و باید آن را بومی کرد، ناظر به کدام یک از معانی و برداشت های علوم انسانی است؟

مقدمه ی دوم
بحث کردن پیرامون علوم انسانی بماهو علوم انسانی، بی فایده است، چون چنین بحثی نظری است و شک در نظر، در مشرب اسلامی نه تنها مذموم نیست، بلکه ممدوح نیز هست. معضل ما شک به علوم انسانی در حوزه ی نظر نیست، بلکه شک به علوم انسانی در حوزه ی عمل است.
این دو مرتبه را اگر متوجه نشویم، درکی از دیدگاه کسانی که می گویند علوم انسانی در ایران عقیم و ناکارآمد است نخواهیم داشت.
علوم انسانی به مفهوم رجوع به ذخایر و سرمایه های ایرانی نیز که فی البداهه، چون از حوزه ی تولید در نظام آموزشی ما خارج شده است، نمی تواند موضوع مجادله باشد.
پس موضوع بحث ما علوم انسانی موجود در ایران است؛ یعنی همان علومی که به آن علوم انسانی جدید می گویند. اگر پذیرفتیم باید از علوم انسانی موجود در ایران بحث کنیم، نه از آن علوم انسانی که در ذهن من و شما و دیگران است، با دو سؤال اساسی رو به رو خواهیم شد:
اول) آیا علوم انسانی موجود در ایران مولود سرمایه های فرهنگی و دینی و ملی ماست و ناظر به حل مسائل مبتلا به این جامعه است یا نه؟
اگر پاسخ مثبت است، پس چرا از بومی شدن این علوم سخن می گوییم؟ مگر مراد از بومی شدن این نیست که علوم انسانی با تکیه بر ذخایر و سرمایه های فکری، فرهنگی، تاریخی و دینی ایران، تولید شده باشد؟
دوم) اگر علوم انسانی موجود،‌ مولود مبادی و مبانی فرهنگی ما نیست، ‌باز هم صحبت کردن از بومی شدن علوم انسانی بی معناست، زیرا چگونه می توان علومی را که از جنبه های مبادی اولیه و اصول موضوعه، معرفت شناسی، هستی شناسی، انسان شناسی و غیره بیگانه با فرهنگ ماست بومی کرد؟ پس وقتی ما از بومی شدن علوم انسانی ایران صحبت می کنیم، از چه چیزی حرف می زنیم؟

مقدمه ی سوم

الف) علوم انسانی بومی ایران چه معنایی دارد؟
ب) پیش فرض های این علوم انسانی چیست؟
عده ای معتقدند که علوم انسانی در ایران همین فعالیت ها و دروس رسمی در نظام آموزشی و پژوهشی است که زیرعنوان مجموعه ای از رشته ها و دروس مثل الهیات، علوم اجتماعی، علوم سیاسی، اقتصاد، علوم تربیتی،‌ روان شناسی و غیره آموزش داده می شود. بنابراین باید به دنبال تبیین این فعالیت های رسمی و بومی کردن این ها باشیم.
عده ای دیگر می گویند علوم انسانی موجود اساساً نسبتی با ایران ندارد، زیرا هیچ پیش فرض و حکمتی برای این بلبشویی که تحت عنوان علوم انسانی در ایران مطرح می شود وجود ندارد.
برای شکل گیری علوم انسانی و صورت بندی هایی که در آن شکل می گیرد باید به دنبال خصیصه هایی از یک حکمت خاص بگردیم. وقتی چنین حکمتی در پس علوم انسانی در ایران نیست، چگونه می توان از چنین علومی انتظار حل مسئله داشت. اگر چنین نیست، خصیصه های این حکمت چیست که می توان در ذیل آن، دانش های خاصی را به هم متصل و طبقه بندی کرد و اسم آن را علوم انسانی ایران گذاشت؟
هر دانشی مبتنی بر پیش فرض هایی است. پیش فرض های این حکمت چیست؟ اگر این حکمت که علوم انسانی موجود براساس آن شکل گرفته ایرانی است، پس چرا بین تفکر حکمی ما و سایر سطوح فکری در سیاست، فرهنگ، اجتماع و همه ی آن علومی که امروزه تحت عنوان علوم انسانی در کشور طبقه بندی می شود شکاف عمیقی وجود دارد؟
چرا علوم انسانی ایران، ما را به عمیق ترین لایه های تفکر، که هر تغییری باید از آنجا آغاز شود، ‌هدایت نمی کند؟
آیا اصولاً در ایران، به تعبیر غربی ها، پارادایمی برای علوم انسانی وجود دارد که براساس آن پارادایم، بتوان به تولید علم اقدام کرد؟ علوم انسانی در ایران، به دلیل فقدان این پارادایم، معلوم نیست نگهبان چه چیزی است و قرار است چه چیزی را بسط دهد. در حالی که می دانیم علوم انسانی غربی یا به تعبیر هوسرل، علوم انسانی اروپایی، نگهبان مدرنیته است و وظیفه ی آن حفظ، تقویت و بسط مدرنیته است.
این حقیقت دارد که بعضی از متفکران ما گفته اند: «جهان جدید اگر بپذیریم که با علوم انسانی ساخته نشده است، اما اکنون چرخ آن بدون این علوم نمی گردد. جهان جدید با طراحی ساخته نشده است، اما مدرنیزاسیونی که جهان جدید همه جا مبشر آن است، بدون طراحی تحقق نمی یابد و این طراحی، کار علوم انسانی است. تجدد چیزی جز قدرت انسان غربی (نه قدرت بشر) نیست و وظیفه ی علوم انسانی غربی، تولید، حفظ و بسط این قدرت است». مگر غیر از این است که در جهان معاصر، علوم انسانی غربی توجیه گر سیطره ی استعمار، استبداد، استکبار و امپریالیسم است؟ اکنون جدی ترین سؤال برای علوم انسانی در ایران این است که خود را توجیه گر چه چیزی می داند؟ آیا علوم انسانی موجود در ایران اصلاً به تاریخ ایران تعلق دارد؟ علوم انسانی در ایران اصلاً تاریخ دارد؟
اگر بر اساس قول متفکران مدرن اروپا، علوم اروپایی (به عنوان بخشی از تاریخ اروپا) قابل تفکیک از این تاریخ نیست، علوم انسانی در ایران چه نسبتی با تاریخ ایران دارد؟
هوسرل از بحران علوم اروپایی حرف می زند. وقتی از فلسفه ی مدرن، فلسفه ی یونانی، فلسفه ی مسیحی، علوم اروپایی و امثال آن می توان سخن به میان آورد، چرا نباید از علوم انسانی ایرانی اسلامی سخن گفت؟

نتیجه

1. علوم انسانی در ایران با همین درک تراکمی، انباشتی و تلفیقی، یعنی نشاندن پاره ای از رشته های آموزشی کنار هم و اعطای مفهوم علوم انسانی به آن ها در نظام آموزشی ایران، بدون توجه به پیش فرض ها و مبادی اولیه و اصول موضوعه ای که باید همه ی علوم داشته باشند، دستاورد مراکز دانشگاهی و محصول برنامه ریزی کارگزارانی در نظام آموزشی و دانشگاهی ایران است که از اساس قرار نبود در این مراکز و دانشگاه ها تولید دانش اتفاق بیفتد. به عبارت دیگر، علوم انسانی موجود، که کارآمدی و توانایی آن مورد تردید است، محصول ساختاری است که از اساس قرار نبود این ساختار تولیدکننده باشد، بلکه قرار بود مقلد و توجیه کننده و مونتاژگر وضع موجود باشد.
2. علوم انسانی در ایران شبیه احزاب سیاسی ایران است و فاقد شخصیت تولیدی در سه زمینه ی بنیادی زیر است که اقتدار و قدرت ملی ایران، ‌رابطه ی دیالکتیکی با این سه زمینه داشته و دارد:
الف) تولید دانایی
ب) تولید توانایی (تولید ثروت و سرمایه، اعم از سرمایه ی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و...)
پ) تولید نظریه و الگو
3. به همین اعتبار، می توان با قاطعیت اعلام کرد که علوم انسانی موجود، به دلیل فقدان شأنیت و قدرت تولید، مشخص نیست در ایران نگهبان چه چیزی است و قرار است چه چیزی را حفظ و منتشر نماید.
4. بومی شدن علوم انسانی با افزودن پسوندهای «اسلامی» و «ایرانی» به دست نمی آید. برای تحقق این مهم، ‌باید به ذخایر و سرمایه های بومی، یعنی ذخایر و سرمایه های ایرانی اسلامی رجوع کرد و براساس آن تولید نمود.
5. لاجرم باید ابتدا این ذخایر را شناسایی، سپس استخراج و بعد، تصفیه نمود تا تبدیل به سرمایه شوند.
6. هر تولیدی نیاز به سرمایه دارد؛ یا این سرمایه از ذخایر، یعنی داشته های خود به دست می آید یا باید آن را از جایی وام گرفت یا باید این دو را تلفیق کرد.
7. هر عاقلی می داند کسانی که تمام سرمایه ی موردنیاز خود برای تولید را وام می گیرند، بخش اعظمی از دست رنج خود را باید صرف بازپرداخت این وام و بهره های آن می کنند. چنین روشی در تولید، علی الخصوص در علوم انسانی، به منزله ی تولید برای دیگران است؛ یعنی نحیف ماندن سرمایه برای تولید ناچیز.
8. ترجمه در علوم انسانی، که از ابتدا سیطره ی خود را بر مراکز دانشگاهی و آموزشی ایران تحمیل کرد، چیزی جز گردآوری نحیف سرمایه ای قرضی برای تولید نبود و از ابتدا نیز معلوم بود که حاصلی از این سرمایه نصیب ملت ایران نمی شود.
9. انسانی که علوم انسانی موجود به ما معرفی می کند، تصویر درستی از انسان موردعلاقه ی فرهنگ ایرانی ارائه نمی دهد. در انسان شناسی ما، انسان هایی هستند که علوم انسانی موجود شأنی برای آن ها قائل نیست. مثلاً علوم انسانی موجود، شأنی برای پیامبران، امامان(ع)، اولیا و ... قائل نیست. همان طوری که برای بعضی از موجودات دیگر عالم خلقت که ما درک تفصیلی از آن ها نداریم شأنی قائل نیست و آن ها را به مسخره می گیرد؛ مثل جن، پری و...
10.در فرهنگ ایرانی، معارفی وجود دارد که علوم انسانی موجود شأنی برای آن ها قائل نیست؛ مثل کتاب های آسمانی، متون روایی و امثال آن ها که در زندگی ما ایرانی ها نقش سازنده ای دارند.
11. علوم انسانی موجود برای مذهب و همچنین تاریخ، جامعه و نظام برآمده از آن، شأنی قائل نیست.
12.در معرفت شناسی ایرانی، عقلانیتی وجود دارد که علوم انسانی درکی از این عقلانیت ندارد و چون درکی از آن ندارد، این عقلانیت را انکار می کند؛ مثل عقلانیت توحیدی و عقل بیرونی. علوم انسانی موجود تنها به عقل انسانی (که ما از آن تعبیر به عقل درونی می کنیم) به شکل ناقص نظر دارد و عقل بیرون از انسان را، که مددکار انسان در حیات اجتماعی است و در شریعت تجلی دارد، نفی می کند؛ در حالی که در دستگاه معرفت شناسی ما ایرانی ها، هر دو عقل معتبر هستند.
13.در فرهنگ ایرانی مفاهیمی وجود دارد که علوم انسانی موجود درک نحیفی از این مفاهیم دارد؛ مثل عقل، عدالت، آزادی، فضیلت و... این درک، استعداد برقراری رابطه با این مفاهیم عمیق و دقیق را ندارد. مثلاً علوم انسانی موجود، لشکرکشی کشورهایی را که داعیه ی دمکراسی و حقوق بشر را دارند و به همین بهانه انسان ها را می کشند، عین فضیلت، آزادی و حقوق بشر می داند و به توجیه آن می پردازد؛ در حالی که فهم ما ایرانی ها از آزادی، عدالت و حقوق بشر بسیار عمیق و دقیق است.
14. علوم انسانی موجود بهره کشی تجاری از زنان برای تبلیغ کالاها و همچنین به نمایش گذاشتن تفاوت های جنسی را عین آزادی می داند؛ در حالی که در فرهنگ ملت ایران، این مسئله عین بردگی است.
15.مهم ترین مسئله ای که وجاهت علوم انسانی موجود در ایران را مورد تردید قرار می دهد این است که ما در جامعه ی خود دانش هایی داریم که در اعتقادات ما ریشه دار و عمیق هستند. این دانش ها بسیار فربه هستند و سرمایه های فرهنگی، اجتماعی و معرفتی ما به حساب می آیند و ریشه در تاریخ و فرهنگ ما دارند و قرن ها مشکلات ما را برطرف کرده اند. علوم انسانی موجود، با این دانش ها نمی تواند رابطه ی تولیدی برقرار نماید و از ابتدا به ملت ایران فشار آورده است که این دانش ها را دور بریزند. دانش فقه، کلام، تفسیر، حکمت و سایر معارف ما جایی در علوم انسانی موجود ندارد.
16.انسان شناسی، هستی شناسی و حتی روش شناسی علوم انسانی موجود، در ایران بسیار نحیف تر از انسان شناسی و هستی شناسی فرهنگ ایرانی اسلامی است. همین مسئله اعتماد ما را نسبت به علوم انسانی جدید کمتر کرده است. انسان شناسی، جامعه شناسی، معرفت شناسی و هستی شناسی علوم انسانی رسمی و موجود در ایران، توانایی پاسخ گویی به پرسش های بنیادین مردم ما را در این عرصه ها و زمینه های کاربردی ندارند و چون از ابتدا استعداد و توانایی پاسخ گویی به این پرسش ها را نداشته اند، اقدام به تحریف، تخریب و نفی فرهنگ ایرانی و تحقیر ملت ایران کرده اند. ملت ایران به راحتی نمی تواند عملکرد علوم انسانی موجود و اصحاب آن را به فراموشی بسپارد.
17.برای فهم توانایی علوم انسانی موجود در حل مسائل انسان شناسی،‌ جامعه شناسی، معرفت شناسی و هستی شناسی ایرانی، باید ببینیم که آن ها در طول این مدت، چقدر توانایی جذب سرمایه های فرهنگی، فکری، تاریخی و اجتماعی ایران را داشته اند. از این جنبه ممکن نیست علوم انسانی موجود امتیاز خوبی به دست آورد؛ زیرا وقتی مبانی شناخت و راه گشایی مسائل مبتلا به خود را از علوم انسانی موجود طلب کنیم، به سادگی متوجه می شویم که این علوم بسیاری از ساحت های حیات جامعه ی ایرانی را دربرنمی گیرد و ما را با این ذخایر و سرمایه ها پیوند نمی زند.
18. راست است که گفته اند «علوم انسانی جدید با انسان شناسی، جامعه شناسی، معرفت شناسی و هستی شناسی متعارف کار دارد و اگر از چنین انسان و جامعه ای عبور کند، قادر به طبقه بندی و تعریف خود نیست و نمی تواند در ردیف علوم متعارف قرار گیرد.»
19. چه خوشمان بیاید یا نیاید و چه قبول داشته باشیم یا نداشته باشیم، علوم انسانی جدید در ایران آلوده ی ایدئولوژی، اسطوره و اتوپیاست و عنصر قابل توجهی از باروری در آن وجود ندارد. این علوم انسانی نمی تواند توجه ملت ایران را برای قدرت حضور و تداوم زندگی، در جهانی که می خواهند در آن با زور،‌ استبداد و استعمار، ‌فرهنگ ها و تمدن ها را حذف کنند، جلب کند و واقعیت های تجربه شده در تاریخ ما را، ‌که بخشی از حیات فرهنگی ما و موضوعی برای آینده است، به ما یادآوری نماید.
دیتر میسگلد می گوید: هر فرهنگی می تواند با فرهنگ دیگر بر پایه ی استدلال ارزش های خودش به گفت و گو بپردازد؛ مشروط بر آنکه نگاهش نسبت به آنچه دیگری می گوید نیز باز باشد و حرف های آن را بشنود. در چنین شرایطی، یک نقطه نظر مشترک درباره ی مبادله ی کاملاً طبیعی و غیراجباری بین فرهنگ های مختلف می تواند پدید آید.(1) ملت ایران، در طول تاریخ، با فرهنگ ها و ملت های دیگر باز و کریمانه رو به رو شده و از مبادله ی طبیعی و غیراجباری فرهنگ ها هراسی به خود راه نداده است؛ اما در رفتاری که علوم انسانی جدید با ملت ایران در قرن گذشته کرد، ‌دامنه ی تخریب و تحقیر آن چنان عمیق، گسترده و ویران کننده بود که بستر هر اعتمادی را سلب کرد.

سخن آخر

اگر چرخه ی دانش و پیشرفت علم در علوم پایه و علوم کاربردی، فرآیندی است که از تولید دانش، تبدیل به فناوری، تولید محصول، ورود به بازار رقابت و تولید ثروت باید نشانی در خود داشته باشد، زمانی می توانیم از علوم انسانی بومی سخن به میان آوریم که فرایند تولید دانش، تبدیل دانش به نظریه، تولید الگو، تبدیل الگو به فرهنگ جامعه و تولید ثروت و سرمایه ی فرهنگی و اجتماعی را نهادینه نماییم. جدول زیر شاید مثال گویایی برای این فرآیند باشد.
چرخه ی دانش و پیشرفت در علوم انسانی
1.تولید دانش و معرفت
2.تبدیل به نظریه
3.تولید الگو
4.فرهنگی کردن الگو
5.تولید ثروت و سرمایه های فرهنگی و اجتماعی و...
چرخه ی دانش و پیشرفت در علوم پایه و علوم کاربردی
1.تولید دانش
2.تبدیل به فناوری
3.تولید محصول
4.بردن محصول به بازار
5.تولید ثروت

پی‌نوشت‌ها:

1.دیتر میسگلد، از هرمنوتیک متن کهن تا متن سیاست رهایی بخش، ترجمه ی حسین مصباحیان، نشر کوچک، تهران، 1385، ص 20.

منبع مقاله : نشریه همشهری خردنامه، شماره 111.


شنبه 23/9/1392 - 21:58
آموزش و تحقيقات
علوم انسانی و جامعه اسلامی
 علوم انسانی و جامعه اسلامی

نویسنده: حجت الاسلام محمد جعفر حسینیان




 
مطالعه ماهیت علوم انسانی در جامعه اسلامی از ویژگی های خاصی برخوردار است. توجه به این عرصه خطیر و مهم می تواند به شکل گیری تمدن اسلامی کمک نماید.
به عبارت دیگر، وقتی صحبت از جامعه اسلامی و در نهایت تمدن اسلامی می شود، در گام نخست باید همه توجهات به شکل گیری ساختاری باشد که علوم انسانی بر مبنای آن پایه گذاری شده است؛ زیرا وقتی علوم انسانی در جامعه ای هویت و جهت خاصی پیدا می کنند، جهت تمدنی آن جامعه هم همان مسیر و هویت را پیدا خواهد کرد. این مسئله، اهمیت و جایگاه والای علوم انسانی را در فرایند جامعه سازی و تمدن سازی نشان می دهد.
جهت مشخص کردن علوم انسانی مطلوب در جامعه اسلامی، در گام نخست باید به تعریف جایگاه انسان در مکتب اسلام اقدام کرد و ویژگی های انسان را در این مکتب مورد واکاوی قرار داد.
یکی از اصول مهم در این زمینه آن است که شناخت هویت انسان با بهره گیری از مطالعه ای شکل می گیرد که مستند به فرایندهای روشی یا فرایندهای منطقی است. به همین دلیل، تعریف انسان در مکاتب گوناگون متفاوت خواهد بود. در تعریف انسان، بینش ها و دیدگاه های فلسفی و اخلاقی نقش مهمی را ایفا می کنند.
بنابراین جهت شناخت انسان، باید زاویه و افق دید مشخص شود و معلوم گردد که انسان در برابر جامعه چه نقشی دارد و چه جامعه ای پذیرای انسان مطلوب است.
در نگاه اسلامی، انسان جایگاه ویژه ای دارد؛ به طوری که می تواند هم به اعلی علیین سفر کند و در عالی ترین مراتب قرار گیرد و هم می تواند خود را به اسفل السافلین برساند و از منزلت حیوانات هم پست تر شود جهت ایجاد مسیر رشد مناسب انسان در جامعه باید بسترهای صحیحی فراهم شود و از این رو، علوم انسانی می تواند بسترساز چنین فضایی باشد.
وقتی صحبت از علوم انسانی- اسلامی می شود، این علوم پارادایمی را در جامعه فراهم می کنند و فضایی را ایجاد می نمایند که در آن فضا، انسان ها از تربیت انسانی و اسلامی برخوردار شوند و جامعه در مسیر رشد کمالات انسانی قرار گیرد.

جامعه از نگاه اسلام

از نگاه اسلام، هویت جامعه، هویتی واقعی و حقیقی است و اگر این هویت مورد بی توجهی واقع شود و تحت تاثیر فرهنگ های بیگانه قرار گیرد، جهت خاصی پیدا خواهد کرد و در مسیری متفاوت با ارزش های انسانی و اسلامی قرار خواهد گرفت.
این در حالی است که اگر جریان اطلاعات در جامعه شکلی اسلامی پیدا کند، ارزش ها و اعتقادات دینی در جامعه ساری و جاری می شود.
هویت جامعه در چنین وضعیتی اسلامی خواهد شد و محصولات اندیشه ای و فکری آن رنگ و بوی اسلامی به خود خواهد گرفت و از غرب زدگی و تاثیرپذیری از فرهنگ های بیگانه مصون خواهد ماند.
وقتی سخن از ماهیت علوم انسانی می شود، باید توجه داشت آنچه این ماهیت را می سازد، فضا و پارادایم حاکم بر جامعه است. از این رو، در چارچوب این اتمسفر است که علوم انسانی تولید می شود.
بنابراین این گونه نیست که در علوم انسانی- اسلامی تنها و تنها پژوهش هایی در خصوص مسائل گوناگون علوم انسانی انجام شود و به صورت کتاب یا مقاله منتشر گردد بلکه برای شکل گیری علوم انسانی مطلوب اسلام باید گام های دیگری برداشته شود که مهم ترین آن، تغییر فضای عمومی جامعه است.
وقتی صحبت از علوم انسانی- اسلامی می شود، باید نسبت بین علوم را در یک طبقه بندی علمی مشخص کرد و جایگاه علوم انسانی و نسبت آن به علوم پایه، علوم تجربی و سایر علومی که در جامعه هست، مشخص شود.
در این راستا باید هم روابط و مدل های درون علوم انسانی و هم روابط بیرونی آن یعنی روابطی که به صورت محصولات پایین دستی علوم انسانی مطرح می شوند، مشخص گردد. به عبارت واضح تر، مفاهیم بالادستی و پایین دستی علوم انسانی در یک نظام به صورت مرتبط معرفی و مشخص شوند و ارتباط همه آنها با اسلام تعیین گردد.
در علوم انسانی- اسلامی نباید تنها به مصادیق علومی که مرتبط با حقیقت و هویت انسان است، توجه کرد بلکه باید به یک نظام علمی توجه نمود که شامل مفاهیم بالادستی و پایین دستی است که همه آنها در ارتباط با هویت انسان تعریف می شوند و این مجموعه، بستری را در جامعه اسلامی ایجاد می کند که در آن بستر، انسان ها می توانند تنفس کنند و به رشد و تعالی انسانی دست یابند.
با توضیحات فوق باید گفت تفاوتی بین ماهیت علوم انسانی و سایر علوم مشاهده نمی شود و تنها تفاوت از حیث شان و منزلتی است که علوم در نظام علمی کشور دارند. بنابراین اگر علوم به گونه ای نظام مند تعریف شوند، بالاترین سطحی که در نظام علمی وجود خواهد داشت، مفاهیمی است که در رابطه با انسان مصداق می یابد و انسان را مورد شناسایی قرار می دهد.
البته ساختار درونی علوم انسانی نیز باید کاملاً دقیق تعریف و تبیین شود و جایگاه علومی مانند روان شناسی، اقتصاد یا انسان شناسی که با هویت و شخصیت انسان سروکار دارند در منظومه علوم انسانی سرو کار دارند در منظومه علوم انسانی به طور کامل مشخص گردد. پس از این اقدام، باید به بررسی نسبت علوم انسانی و سایر علوم پرداخت.
البته باید توجه داشت که سایر علوم جزو لوازم و ملزومات تحقق علوم انسانی هستند. به عبارت دیگر، علومی تکنیکی و مهارت های تجربی، علوم حسی و تجربی بشر و سایر علوم در عرصه هایی گام بر می دارند که اهداف خود را از علوم بالادستی یعنی علوم انسانی می گیرند.
علوم انسانی در درون خود قابلیت طبقه بندی متعددی دارند. بالاترین رابطه علمی و مفاهیم بالادستی که علوم انسانی در آن تعریف می شوند، مباحث حجیت است.
این مباحث می تواند پایگاه حجیت و استناد منابع علوم انسانی باشد که در بخش مفاهیم بالادستی و روش استناد و منابع استنادی قابل بررسی است.
پس از این مسئله، حجیت علوم انسانی مطرح می شود و سپس متناسب با این حجیت، روابط علوم انسانی نسبت به نتایج این علم با بیرون خود و آثار آن نسبت به سایر علوم بررسی می شود.
با این شیوه، همه علوم در نظامی به هم پیوسته و مرتبط ایجاد می شوند و نظام جامع علمی شکل می گیرد.

علوم انسانی و تمدن اسلامی

جهت دستیابی به تمدن اسلامی، راهی جز عبور از علوم انسانی موجود و حرکت به سمت علوم انسانی- اسلامی وجود ندارد. پایداری و تحقق کامل اهداف ارزشی انقلاب اسلامی نیز به این مسئله بستگی دارد و آسیب ها و چالش های جدی که امروز در مسیر جامعه اسلامی وجود دارد، از این ناحیه بر می خیزد.
به عبارت دیگر، اگر در علوم انسانی، تئوری ها و فرضیه های جدیدی مطرح نشود که بر اساس آنها، حقیقت دین و دینداری در جامعه اسلامی جریان یابد و اگر بومی سازی علوم انسانی اتفاق نیفتد و مدل های انسان شناسی به مبانی اسلام نزدیک نشود، قطعاً انقلاب اسلامی در جریان تحقق و رسیدن به اهداف خود دچار مشکل خواهد شد. فتنه هایی که در طول سالیان گذشته رخ داده، به همین دلیل بوده است و در صورت عدم تغییر وضعیت، در آینده هم معضلات جدی و اساسی به وجود خواهد آمد و جامعه دچار فتنه های جدید خواهد شد. تأکیدات رهبر معظم انقلاب در راستای اسلامی سازی علوم انسانی در همین راستاست؛ بنابراین لازم است علوم انسانی با مبانی دینی تولید شوند و اسلامی سازی علوم انسانی در مسیری صحیح قرار گیرد. این حرکت باید مسیری منطقی و قاعده مند داشته باشد تا بر اساس آن، مدلی دقیق و تبیین کننده اهداف ارزشی جامعه اسلامی ایجاد شود و مسائل اجتماعی جامعه از این طریق حل و فصل گردند. ضرورت های متعددی برای علوم انسانی بومی و اسلامی وجود دارد و به میزانی که بتوان نسبت به دستیابی به منابع علوم انسانی از نظر اسلام تلاش نمود، قدرت برخورد با آسیب ها و چالش های جدی که در جامعه اسلامی ممکن است رخ دهد و در آینده هم رخ خواهد داد پیدا خواهد شد.
برای اینکه جامعه اسلامی و به خصوص خواص جامعه و آنهایی که بیشترین تاثیر را در هدایت اجتماع دارند، بتوانند نسبت به حوادث واکسینه شوند و یا بصیرت نسبت به مسائل برخورد کنند، باید همه به ابزار علوم انسانی- اسلامی مجهز شوند.

انسان شناسی اسلام

گاهی نگاه به انسان از زاویه اسلامی، نگاهی کاملاً فردی، انزوایی و مجزا از سایر ابعاد انسان تلقی می شود. این در حالی است که از دیدگاه اسلام، نگاهی کاملاً جامع و دارای ابعاد مختلف به انسان می شود و کوشش می گردد نسبت بین این ابعاد مطالعه شود. در این ملاحظه، انسان و نیازمندی هایش در جامعه اسلامی با مدلی جامع بررسی می شود. با این رویکرد، نگاه فردی منتفی می شود و انسان در درون مجموعه ای معنا می یابد که در ارتباط با سایرین فعالیت های خود را انجام می دهد. با این توضیح باید گفت اگر نگاه به انسان فردی باشد، به طور حتم جامعه اسلامی از اهدافی که برای انسان ترسیم می کند، باز خواهد ماند و مشکلات بسیاری در جامعه ایجاد خواهد شد.
پرسش اینجا است که آیا امکان بیان و بررسی دستورات و احکام دینی در جامعه این آزادی برای فعالیت کافی است و می توان از این طریق جامعه نمونه اسلامی ایجاد کرد یا خیر؟
از نگاه اسلام، برای شناخت انسان باید از زاویه ویژه ای مسئله را طرح کرد. این زاویه ویژه «هویت فهم اجتماعی انسان» را ملاک قرار می دهد.
مطابق این رویکرد لازم است برای فهم خود انسان، دین و جامعیت آن ابزار قرار گیرد و انسان به مثابه موجودی اجتماعی فهمیده شود.
چنین رویکردی نتایج متفاوت خواهد داشت زیرا هویت انسان را در جامعه توضیح می دهد. از این جهت، هویت انسانی که مد نظر اسلام است، بسیار متفاوت با رویکرد غربی است و به همین دلیل، در این زمینه غربی ها مسئله خطوط قرمز را مطرح می کنند و اجازه نمی دهند از این زاویه، مومنان تبلیغ نمایند.
برخی غربیان معتقدند تنها باید احکام اسلام را عنوان کرد و مردم اگر خواستند، می پذیرند و اگر نخواستند نمی پذیرند. بنابراین مسلمانان نباید بحثی در خصوص تولی و تبری مطرح کنند. این در حالی است که نگاه اسلام متفاوت است. با توجه به تولی و تبری می توان علوم انسانی را به گونه ای دیگر مطرح نمود.
مثلاً در جامعه شناسی می توان مسئله ولایت پذیری و برائت از دشمنان را به عنوان بخشی از فهم دین مطرح کرد و با این رویکرد، اقدام به تولید جامعه شناسی اسلامی نمود و گزاره های مختلف جامعه شناسی را بیان کرد. این جامعه شناسی، تفاوت های ماهوی با جامعه شناسی غربی خواهد داشت. اما اگر صرفاً به جای گزاره های علمی موجود در جامعه شناسی غربی، روایت های دینی قرار داده شود، جامعه شناسی اسلامی شکل نخواهد گرفت.
نکته دیگری که باید به آن توجه کرد. این است که اگر گزاره ها و روایات دینی تنها در کنار هم و در یک مجموعه قرار گیرند، علوم انسانی- اسلامی تولید نخواهند شد زیرا لازم است این مجموعه سازی در چارچوب مدلی خاص صورت گیرد تا علوم انسانی- اسلامی متولد شوند.
البته باید توجه داشت که از حیث مطالعات اسلامی، روایات فراوانی از ائمه معصومین (علیهم السلام ) وجود دارد که می تواند در شاخه های مختلف علوم انسانی به کار گرفته شود.
درباره انسان شناسی، دو مرحله شناخت مکتبی یا علمی وجود دارد. برخی ممکن است معتقد باشند که در سطح شناخت مکتبی نیازمندی خاص وجود ندارد و با توجه به روایات مفصلی که وجود دارد می توان شناخت مکتبی و ارزشی در شاخه های علوم انسانی مانند اقتصاد، روان شناسی یا انسان شناسی ایجاد کرد. این کار از طریق جمع آوری روایات و دسته بندی آنها امکان پذیر است. این در حالی است که چنین رویکردی کافی نیست و نمی تواند علوم انسانی مطلوب مکتب اسلام را ایجاد نماید.
بنابراین نیازمند امکانات دیگری هستیم که بر اساس آن، این امکان فراهم شود تا شناخت مکتبی و ارزشی اسلام که مبتنی بر تک تک گزاره های دینی و روایات شکل گرفته، قابلیت تبدیل شدن به مدل های علمی را پیدا کند تا از درون آن بتوان تئوری های مشخص علمی را تولید کرد.
به عبارت دیگر، شناخت مکتبی و ارزشی می تواند به عنوان مفاهیم بالادستی، اقدام به تولید تئوری های علمی کند و سپس لازم است این تئوری ها آزمون و تجربه شوند تا قواعد علمی مشخص تولید شود. با این شیوه، علوم انسانی- اسلامی بر مبنای قانونمندی های مشخص ایجاد خواهند شد.

اهمیت روش تحقیق

در فرایند تبدیل شدن مفاهیم بالادستی به فرضیه و تئوری، راهکارهای خاصی را باید دنبال کرد و در این میان، بحث روش تحقیق واجد اهمیت خواهد بود زیرا روش های گوناگون تحقیق وجود دارد و اتخاذ هر یک از آنها به نتایج متفاوتی منجر خواهد شد.
از این رو، با توجه به مبانی دینی نمی توان با هر شیوه ای اقدام به تحقیق و پژوهش کرد زیرا هر روشی دارای ارزش ها، مبانی و مفاهیم خاص خود است. به عنوان مثال، اگر روش تحقیق حسی اتخاذ شود، برداشت نادرستی از اسلام حاصل خواهد آمد این مسئله در حقیقت نوعی سکولاریزه کردن مفاهیم دینی است.
با این روش، بدترین ضربه بر دین وارد خواهد شد زیرا دین ابزاری برای اثبات تئوری های سکولاریستی می شود. بنابراین بحث روش تحقیق از بحث های جدی و پایه است و باید روش تحقیق مدل مند ایجاد کرد.
با این روش، بدین معناست که از مفاهیم بالادستی مانند بحث فلسفه شروع شود و سپس روش خاص تحقیق هر علم را ایجاد کرد.
با این شیوه، مفاهیم پایه ای فلسفه در روش عام تحقیق، خود را نشان خواهند داد و بینش خاص اسلام در انسان شناسی در روش تحقیق اعمال خواهد شد و روش تحقیق مبتنی بر گزاره های دینی می شود. با روش تحقیق فوق پیوند منطقی و معناداری بین گزاره های دینی و تئوری های علمی برقرار می شود و این مسئله متفاوت با رویکرد سکولاریستی است، در رویکرد دینی، هویت انسان کاملاً متفاوت با رویکرد سکولاریستی است؛ بنابراین با اتخاذ روش های متفاوت تحقیق، نتایج کاملاً متمایز خواهد شد و علم دینی از این روش حاصل خواهد آمد.
هویت علم، هویتی لااقتضایی نیست و این گونه نیست که هیچ جهتی بر آن حاکم نباشد بلکه هویت علم، محصول نظام فکری- اجتماعی انسان است.
نظام فکری در جامعه با فرایندی کاملاً پیچیده و نیز شبکه تحقیقات آن جامعه که پشتیبان علم است حمایت می شود.
به عبارت دیگر، هر معادله علمی ای درون نظامی شبکه ای تولید می شود که بیانگر زنجیره ای از سرمایه ها، اهداف و سیاست های متمایز و کاملاً تاثیرگذار است. از این رو نمی توان با ساده انگاری تصور کرد که علوم هویت خاصی ندارند و در همه جوامع ماهیت یکسانی پیدا می کند.
به این ترتیب باید اذعان نمود که فرایند تولید علم در هر جامعه بیانگر تولیدی اجتماعی است و تحقق آن به گروهی از ارزش ها، اهداف و شیوه های اتخاذ شده در آن جامعه بستگی دارد. باید توجه کرد که هر جامعه چه اهدافی را برای خود در نظر می گیرد و چه مسیری را جهت نیل به آن اهداف مدنظر قرار می دهد.
این مسئله باعث خواهد شد که علم خاص آن جامعه تولید شود زیرا این اهداف و مسیر رسیدن به آن، بر اساس نوع خاصی از انسان شناسی استوار است و این انسان شناسی، مدل و چارچوب خاص خود را خواهد داشت. با این رویکرد، مسئله علوم انسانی- اسلامی اهمیت زیادی خواهد داشت.
جهت شناخت انسان شناسی مورد نظر اسلام، در گام نخست، باید رویکرد جامع و اجتهادی نسبت به مجموعه روایات در خصوص انسان داشت.
رویکرد فقها در این زمینه می تواند الگوی مناسبی باشد. فقها جهت شناخت یک حکم، مجموعه روایاتی را که پیرامون آن حکم هست با هم می سنجند و با به کارگیری علومی مانند منطق، علم اصول، رجال و درایه اقدام به صدور فتوا در خصوص آن مسئله می نمایند.
رویکرد مشابهی در ارتباط با بررسی های معطوف به مطالعه هویت انسان نیز می تواند اتخاذ گردد.
ذیل چنین رویکردی هست که انسان شناسی مطلوب اسلام فراهم می آید. بنابراین باید در خصوص همه روایاتی که پیرامون انسان هست، اقدام اجتهادی مناسبی از نظر حجیت شرعی آن روایات صورت گیرد. سپس باید در قسمت شناخت مکتبی گزاره های دینی اجتهاد نمود. این نتایج اجتهادی، سازنده گروهی از مفاهیم بالادستی برای دانشگاهیان فرهیخته و اهل شناخت می شوند.
با توجه به مبانی فوق الذکر، در دانشگاه ها می توان مجموعه ای از تحقیقات را شکل بخشید که از دل آزمون فرضیه های تولید شده و معادلات و قواعد علوم انسانی اسلامی متولد می شوند.

راهکار مناسب جهت علوم انسانی- اسلامی

در سالیان اخیر، جامعه اسلامی به علوم انسانی- اسلامی بیش از پیش نیازمند شده است. در این راستا رهبر معظم انقلاب نیز تذکرات فراوانی داده اند.
در جریان برخی از حوادث سالیان اخیر مشاهده گردید افرادی با اتکا به علوم انسانی غیر اسلامی، ضرباتی را به اسلام و جامعه اسلامی وارد آورده اند.
این افراد با طرح این مسئله که علم هویت واحدی دارد و تفاوتی بین علم اسلامی و غیر اسلامی نیست، بلکه شبهه پراکنی و تضعیف اعتقادات دینی جامعه هستند. این در حالی است که طرح این گونه مباحث باعث تضعیف نظام و ارزش های دینی و همچنین مشکلاتی در جامعه اسلامی شده است.
از این رو، رهبر انقلاب در سالیان اخیر به کرات مسئله تولید علوم انسانی- اسلامی را مطرح کرده اند؛ اما پرسش اصلی اینجاست که مراکز علمی و تحقیقاتی موجود در جامعه تا چه اندازه توانسته اند در این مسیر گام بردارند و به هدف مطلوب نزدیک شوند.
یکی از پیشنهادات مهم در این راستا این است که کانونی خاص، مرکزیت این مسئله را بر عهده گیرد و با دعوت از کارشناسان و نخبگان مختلف و برگزاری میزگردها و همایش های مفید، نقشه عملیاتی مناسبی را در این راستا تهیه کند و همه مراکز تحقیقی و پژوهشی در این زمینه خود را موظف به عمل در این زمینه خود را موظف به عمل در این چارچوب بدانند. بنابراین لازم است مراکز پژوهشی و علمی از انجام اقدامات موازی و بعضاً نمایشی خودداری کنند.
منبع: نشریه خردنامه همشهری، شماره 94.
شنبه 23/9/1392 - 21:58
آموزش و تحقيقات
دین در رشته های علوم انسانی و اجتماعی و در آیات قرآنی (1)

 

دین در رشته های علوم انسانی و اجتماعی و در آیات قرآنی (1)
دین در رشته های علوم انسانی و اجتماعی و در آیات قرآنی (1)

 

نویسنده: دکتر محمد تقی زاده داوری
استادیار دانشگاه قم



 

چکیده
 

مقاله حاضر از دو بخش تشکیل یافته است. در بخش نخست، این ایده شرح شده که دین واقعیتی کثیرالابعاد بوده و از این رو دانش های متعددی از نقلی و عقلی و تجربی لایه های متفاوت آن را پژوهش می کنند و در بخش دوم، این ایده توضیح داده شده که مطابق آیات قرآنی، تاریخ همواره جلوه گاه دینداری انسان ها بوده است. دین ها، چه در شکل حقیقی وتوحیدی وحنیفی آن، دین اند، و چه در شکل شرک وکفر وانحرافی وفرقه ای آن. لفظ دین بر همه آنها، به یکسان اطلاق می شود. واین کاربردی است که در دین شناسی نوین، اعم از فلسفی و اجتماعی، از دو سده قبل رواج داشته است.
کلیدواژه ها : دین، ادیان، علوم انسانی، علوم اجتماعی، آیات قرآنی.

مقدمه
 

انقلاب اسلامی ایران (1357 ش) و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی وبلوک شرق (1991م) فضای کاملاً مساعدی برای رشد دینداری جهانی ونیز گسترش رشته های دین پژوهشی در دانشکده های علوم انسانی (Humanities) وعلوم اجتماعی(Social Sciences) دانشگاه های معتبر جهان پدید آورده است. انقلاب اسلامی، موج توفنده ای از عواطف واحساسات خداجویانه و معنا گرایانه را در جهان به راه انداخت و فرو پاشی اتحاد جماهیر شوروی به عنوان کشور مادر تغذیه کننده ایدئولوژی مادی گرایانه مارکسیسم - لنینیسم، در واقع، سد عمده رواج خدا گرایی ومعنا گرایی در نیمی از جهان (سوسیالیستی) معاصر را از بین برد، و بدین ترتیب، عقیده واحساس دینی توده ها وجمعیت های فطرتاً خداجوی، به آزادی ومقبولیت نسبتا ً چشمگیری درجهان حاضر دست یافت. ( Davari, 2005, p.1) رونق بازار کلیسا ومعابر ومساجد، ورواج استفاده از علائم ونشانه های مذهبی تقریباً درسرتاسر جهان ونیز ظهور جریان های بنیادگرا در ادیان بزرگ دنیا از قبیل اسلام، مسیحیت، یهودیت، هندو و بودایی در دهه های اخیر از شواهد قاطع وتردید ناپذیر این ادعاست.(Giddens , 2001, p.36- 455)

معنای لغوی دین
 

دین در لغت نامه دهخدا در معانی کیش، مله، صبغه، طریقت وشریعت به کار رفته است.(ج 8، ص11417) ابن اثیر درکتاب نهایه آن را به معنای اطاعت، خضوع، عادت، متابعت وجزاء به کار برده (جزء ثانی، ص 48- 149) و دیکشنری آموزشی پیشرفته آکسفورد برای واژه دین(Religion) سه معنا آورده که عبارتند از : عقیده به وجود خدا یا خدایان واعمالی که به پرسش او یا آنها مرتبط است؛ یکی از نظام های عقیدتی که مبتنی بر اعتقاد به خدای معین ویا خدایان است؛ وسوم علاقه یا احساسی که در زندگی فرد بسیار با اهمیت است.(Hornby, p. 5701)

دین در رشته های علمی
 

واقعیت این است که دین دارای ابعاد گوناگونی است که دانش های متعددی امروز به مطالعه بعدی از ابعاد آن سرگرمند. از این رو، دین در هر یک از دانش های کلام، فلسفه، تاریخ، روان شناسی، جامعه شناسی ومردم شناسی / انسان شناسی فرهنگی دارای تعریفی کاملاً متفاوت و متمایز بوده ونباید عرصه یکی را با دیگری اشتباه گرفت وتصور نمود که دین همواره ودرهمه دانش ها به یک معنا و یک تلقی به کار می رود. در حالی که در برخی از رشته های علمی نظیر کلام و فلسفه به ماهیت وگوهر وحقیقت دین توجه می شود، در برخی دیگر از دانش ها نظیر روان شناسی وجامعه شناسی ومردم شناسی/ انسان شناسی به ظهورات، جلوه ها، پدیده ها، نمودها، جریان ها و کارکردهای آن پرداخته می شود.

علم کلام
 

دین از منظر متکلمان اسلامی، به عنوان وحی الهی، مجموعه ما انزل الله، مجموعه احکام وتشریعات الهی که توسط رسولان او برای بهبود وانتظام وتکامل زندگی بشر آورده شده، تلقی می شود: « دین در[این] اصطلاح، به معنای اعتقاد به آفریننده ای برای جهان وانسان و دستورهای عملی متناسب با این عقاید است، از این رو کسانی که مطلقاً معتقد به آفریننده ای نیستند وپیدایش پدیده های جهان را تصادفی ویا صرفاً معلول فعل وانفعال های مادی وطبیعی می دانند بی دین نامیده می شوند. بنا به تعریف ذکر شده، هر دینی از دو بخش تشکیل می گردد: 1. عقیده یا عقایدی که حکم پایه واساس وریشه آن رادارد مانند اعتقاد به وجود خداوند یکتا ودادگر وتوانای مطلق، اعتقاد به معاد و....؛ 2. برنامه حرکت به سوی هدف که احکام وتکالیف نامیده می شود واخلاقیات واحکام فقهی را تشکیل می دهد» (مصباح یزدی، 1370، ص 28- 29) کتاب تجرید الاعتقاد، خواجه نصیر الدین طوسی نمونه کلاسیک برجسته ای از دانش کلام اسلامی / شیعی محسوب می شود. دو سوم از متن این کتاب به مباحث امور عامه فلسفی از قبیل وجود و عدم و ماهیت و علت و معلول و جواهر و عرض اختصاص یافته، و یک سوم باقیمانده به چهار بحث اعتقادی با عناوین صانع عالم، نبوت، امامت و معاد پرداخته شده است. در دهه های اخیر، مباحث کلامی در قالب های جدیدی ارائه شده که در این زمینه به سه نمونه اشاره می شود: یکی کتاب «الاهیات» تحریر درس های آیت الله شیخ جعفر سبحانی از این دانش است. دراین کتاب چهار جلدی، ابتدا کلیاتی در زمینه دین فطری؛ وسپس راه های معرفت خداوند؛ ودر ادامه صفات ثبوتی، بحث حسن وقبح عقلی، وبحث شرور مورد بحث قرار گرفته است. در جلد دوم مباحث صفات سلبیه، قضاء وقدر، بداء، عدل الهی، جبر واختیار، اراده ازلی، وهدایت وضلالت، مطرح شده است. در جلد سوم این کتاب، مباحث نبوت عامه، وحی، عصمت، نبوت خاصه، معجزه بودن قرآن مجید، ویژگی های دعوت اسلامی، و مسئله خاتمیت دین اسلام مورد بحث قرار گرفته است.درجلد چهارم، در ابتدا مباحث مربوط به امامت و خلافت، ودر ادامه مباحث مربوط به معاد و رجعت وتناسخ مطرح شده، ودرپایان بحث های مربوط به ایمان، توبه، شفاعت، احباط و تکفیر، امر به معروف و نهی از منکر، تقیه، عدالت صحابه، تحریف قرآن و متعه آورده شده است.
نمونه دوم کتاب «آموزش عقاید: آیت الله محمد تقی مصباح یزدی است که در سه جلد و در قالب شصت درس عرضه شده است. عناوین دروس آن عبارتند از : دین چیست، پی جویی دین؛ شرط انسان زیستن؛ راه حل مسائل بنیادی جهان بینی؛ شناخت خدا ؛ راه ساده خداشناسی ؛ اثبات واجب الوجود؛ صفات خدا؛ صفات ذاتیه؛ صفات فعلیه؛ سایر صفات فعلیه؛ بررسی علل انحراف؛ حل چند شبهه، جهان بینی مادی و نقد آن؛ ماتریالیسم دیالکتیک و نقد آن؛ یگانگی خدا؛ معانی توحید؛ جبر واختیار قضاء وقدر؛ عدل الهی؛ درآمدی بر مسائل نبوت؛ نیاز بشر به وحی ونبوت؛ حل چند شبهه؛ ویژگی های پیامبران؛ مردم و پیامبران؛ پیامبر اسلام؛ اعجاز قرآن؛ مصونیت قرآن از تحریف ؛ جهانی و جاودانی بودن اسلام؛ خاتمیت؛ امامت؛ نیاز به وجود امام؛ نصب امام؛ عصمت وعلم امام؛ حضرت مهدی(عج) ؛ اهمیت فرجام شناسی؛ وابستگی مسئله معاد به مسئله روح؛ تجرد روح؛ اثبات معاد، معاد در قرآن؛ پاسخ قرآن به شبهات منکرین؛ وعده الهی در مورد قیامت؛ مشخصات عالم آخرت؛ از مرگ تا قیامت؛ تصویر رستاخیز در قرآن؛ مقایسه دنیا با آخرت؛ رابطه دنیا با آخرت؛ نوع رابطه دنیا و آخرت؛ نقش ایمان وکفر در سعادت و شقاوت ابدی؛ رابطه متقابل ایمان و عمل؛ چند نکته مهم؛ حبط و تکفیر؛ امتیازات مؤمنان؛ شفاعت وحل چند شبهه.
و نمونه سوم. مجموعه شش جلدی «مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی» نوشته آیت الله مرتضی مطهری است که در سبک ومحتوا جداً نمونه بی بدیل تلقی می شود. جلد اول آن به موضوع انسان و ایمان، وجلد دوم آن در خصوص جهان بینی توحیدی، وجلد سوم به موضوع وحی و نبوت، وجلد چهارم به موضوع انسان در قرآن؛ وجلد پنجم درخصوص جامعه وتاریخ؛ وجلد ششم آن به زندگی جاوید با حیات اخروی اختصاص یافته است. این مجموعه در واقع پیش درآمدی برای طرح مسایل کلامی عصر حاضر به سبک وسیاق کاملاً نو است که از آن عموماً با عنوان کلام جدید تعبیر می شود.

فلسفه دین
 

نویسندگان کتاب «عقل و عقیده دینی» درذتوضیح این واژه گفته اند: «دین مجموعه ای است از عقاید، اعمال و عواطف شخصی و جمعی که حول محور یک واقعیت غایی نظم و انتظام یافته اند. این واقعیت ممکن است به صورت یگانه و یا متکثر، شخصی ویا غیر شخصی، الهی ویا غیر الهی و نظایر آن شناخته شود. که از یک دین تا دین دیگر متفاوت است.» (Paterson and ...., 1991, p.4) آنها در عقاید اصلی آن- هنگامی که تحت راهنمایی و آگاهانه انجام گیرد، بسیار مفید خواهد بود. از آنجایی که فلسفه رشته ای است که به طور دقیق عقاید را ارزیابی می کند، ممکن است ما به درستی متوقع باشیم که این دانش به پژوهش ما از عقاید دینی، کمک کند. [راه] جستجو برای فهم اینکه فلان عقاید معین چقدر معنادار، یکدست / همخوان، ویا معقول است. این است که ما در یک فعالیت فلسفی [کاملا] مشخص وارد شویم. رشته آکادمیکی که بعد عقلانی دین را می سنجد به عنوان فلسفه دین شناخته می شود.» (Ibid, p. 6) مباحثی که این کتاب در قالب پانزده بخش مورد بحث قرار داده عبارتند از : تفکر درباره خدا، جستجو برای غایت؛ تجربه دینی، مواجهه با عالم ربوبی به چه معناست؛ ایمان و عقل، چگونه این دو با هم مرتبط می شوند؛ اوصاف ربویی، خدا شبیه چیست؟
براهین خداگرایانه، موردی دال بر وجود خدا؛ مسئله شرور، موردی علیه وجود خدا؛ شناخت خدا بدون برهان و استدلال، آیا خداگرایی نیاز به یک بنیان و پایه دارد؛ زبان دینی، چگونه ما می توانیم به طور معنادار از خدا صحبت کنیم؛ معجزات، آیا خدا در رویدادهای زمینی مداخله می کند؛ زندگی بعد از مرگ، آیا دلایلی برای امید وجود دارد؟ دین وعلم، سازگار با هم و یا ناسازگار؛ تکثر گرایی دینی، چگونه می توانیم گونه گونی دینی را تفهیم؛ اخلاق دینی، رابطه خداوند با اخلاق؛ فلسفه وآموزه های کلامی، آیا فلسفه می تواند عقاید دینی را توضیح دهد؛ جست وجوی مستمر، خدا و کارهای مخاطره آمیز بشر.
درعین حال ملویلی استوارت درکتاب «فلسفه دین» مباحث زیر را مطرح کرده است: ایمان وعقل؛ براهین وجود خدا؛ مسئله شر/ شرور وراهبردهای دفاع از آن؛ صفات خداوند؛ معجزات، مرگ وجاودانگی و تکثر گرایی دینی.
منبع: نشریه الاهیات اجتماعی شماره 2.
شنبه 23/9/1392 - 21:57
آموزش و تحقيقات
راهکارهای تحول در علوم انسانی
راهکارهای تحول در علوم انسانی

 

نویسنده: محسن مهاجرنیا




 
واقعیت این است که تحولات گسترده و بنیادین ناشی از انقلاب اسلامی، در همه ی عرصه ها نیازمند بازخوانی و بازسازی است. انقلاب اسلامی، توجه ویژه ای را به علوم انسانی معطوف کرد و بعد از پیروزی انقلاب، در عرصه ی تحول در علوم انسانی، با عناوینی چون اصلاح دانشگاه ها، اسلامی شدن دانشگاه ها، اسلامی شدن علوم، بومی کردن علوم، تحول علوم و بازنگری در علوم انسانی مواجه شدیم و نظریات چندی در باب اسلامی سازی علوم انسانی مطرح شد. مع الوصف با همه ی دغدغه ها و تأکیدات و پیگیری هایی که به عمل آمد، این مهم در عمل محقق نشد. تأکیدات اخیر مقام معظم رهبری بر ضرورت بازنگری در علوم انسانی و تهیه ی نقشه ی جامع علوم انسانی، مجدداً این مهم را به عنوان مسئله ی اساسی مطرح ساخت؛ زیرا از یک طرف مهندسی و مدیریت تمدن اسلامی، جز به مدد علوم انسانی امکان پذیر نیست و از طرف دیگر، علوم انسانی رسمیت یافته در دانشگاه ها فاقد مبانی اسلامی است. همچنین علوم انسانی تولدیافته در حوزه های علمیه، مجموعه ی توصیفات کلی، فردی و غیرکاربردی با گرایش اسلامی است که کفایت لازم برای مهندسی تمدن اسلامی را ندارد. بنابراین در حوزه ی این علوم، نیازمند تحول جدی هستیم. قبل از ورود به بحث، لازم است معنای دو مفهوم علوم انسانی و تحول را مشخص نمود.

نگاهی به مفهوم علوم انسانی

مقصود از علوم انسانی شاخه ای از علوم است که در مقابل علوم طبیعی، از زوایای گوناگون پیرامون انسان و روابط انسانی تأمل می کند و به نوعی، زیربنای همه ی علوم تجربی و فنی است و مقدمه ی فهم نیازهای مادی و معنوی بشری تلقی می شود. به نظر می رسد قلمرو مفهومی علوم انسانی از چند منظر قابل تحدید و تعریف است.
یکی از این مناظر، روشی است که روش این علوم را همانند روش علوم تجربی می داند که در این صورت، علوم انسانی شامل علومی مانند روان شناسی، علوم سیاسی، جامعه شناسی و علوم تربیتی می شود و دانش هایی نظیر حقوق، اخلاق، فلسفه و سایر علوم انتزاعی از دایره ی این علوم خارج می شوند، ‌زیرا روش آن ها تجربی نیست. طرفداران این دیدگاه، علوم انسانی را به مثابه ی انسان شناسی تجربی، نه انسان شناسی به معنای عام تلقی می کنند.
از منظر دیگر، برخی از متفکران معنای علوم انسانی را بسیار گسترده می دانند؛ به طوری که شامل علومی مانند اقتصاد، جامعه شناسی، انسان شناسی، جغرافیا، قوم شناسی، زبان شناسی، تاریخ و سیاست می شود. سومین منظر این است که گاهی علوم انسانی معادل علوم اجتماعی تلقی شده است؛ با این توجیه که تمایز ماهوی میان علوم اجتماعی و علوم انسانی وجود ندارد، ‌زیرا پدیده های اجتماعی به همه ی خصوصیات انسانی، ‌حتی فرآیندهای روانی فیزیولوژیک وابسته اند و در مقابل، همه ی علوم انسانی از جهت معینی اجتماعی است. در برخی از دانشگاه های غرب، عبارت علوم انسانی معمولاً شامل هسته ای علمی مرکب از روان شناسی، جامعه شناسی و انسان شناسی می شود و گاهی زبان شناسی و تاریخ را به آن می افزایند.

علوم انسانی در ایران

ضرورت درونی سازی ارزش های انقلاب اسلامی در ساختارهای آموزشی و پژوهشی کشور در قالب انقلاب فرهنگی و در راستای تمدن سازی اسلامی ایرانی در باب علوم انسانی، که در ساخت تمدن بومی و اسلامی، ‌نقش دارند، تاکنون در قالب مفاهیم اساسی زیر مطرح شده اند:
انقلاب فرهنگی
اسلامی شدن (یا اسلامی سازی) علوم
بومی کردن علم
بازنگری(یا اصلاح) در علوم انسانی
تحول در علوم انسانی
این مفاهیم هرکدام به بُعدی از ابعاد تغییر در علوم انسانی اشاره دارند. اسلامی شدن ناظر به این واقعیت است که علوم انسانی باید مطابق همه ی ارزش های انقلاب اسلامی، هویتی اسلامی و منبعث از دین داشته باشد؛ در حالی که اسلامی سازی به نوعی بومی سازی ارزشی اشاره دارد. مفهوم بومی سازی، عنوان عامی است که مقصود از آن، استفاده از همه ی علوم انسانی موجود در دنیای امروز و استخدام آن ها برحسب شرایط اقلیمی و ارزشی و ضرورت های زندگی ملی است. شاید به دلیل موانعی که در باب بومی سازی وجود دارد، مفهوم بازنگری و اصلاح علوم انسانی ایجاد شده است که مقصود از آن این است که چون علوم غربی همواره منطبق با فرهنگ و تمدن اسلامی و ایرانی نیستند، با اصلاح و بازنگری، ‌منطبق بر نیازهای بومی شوند.
با طی این مراحل و یأس از اصلاح علوم انسانی در آغاز انقلاب اسلامی توسط امام خمینی(ره)، مفهوم زیبای «انقلاب فرهنگی» متداول شد و مقصود از آن، دگرگون ساختن علوم انسانی موجود و تولید و بازآفرینی علوم انسانی جدید بود. متأسفانه به رغم تلاش های فراوان، این ایده هرگز محقق نشد تا آنکه در دوره ی جدید، مفهوم «تحول در علوم انسانی» با تأکید مقام معظم رهبری مطرح گردید که مراد از آن، اعم از همه ی مفاهیم قبلی است. به این معنا که برخی از علوم باید بومی سازی شوند و برخی باید دگرگون شوند و به جای آن ها، دانش اسلامی تولید شود. در برخی از علوم، باید مبانی آن ها اسلامی گردد و به اصطلاح اسلامی سازی و منطبق با نیاز جامعه ی اسلامی استخدام شوند.

پیشینه ی مباحث تحول در علوم انسانی

در جهان غرب، این رویکرد به علوم انسانی، سابقه ای طولانی دارد و به دهه های پایانی سده ی هفدهم برمی گردد. داستان جدایی این علوم از علوم طبیعی، در اوایل سده ی نوزدهم اتفاق افتاد. از اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم تا نیمه ی قرن بیستم، با پیشرفت علوم تجربی و تبلیغات دامنه دار پیروان نهضت روشنگری، علوم انسانی از علوم تجربی جدا شد و علوم تجربی، هم در موضوع و هم در روش و هدف، الگوی دانش ها به شمار آمد و تمام رفتارهای روحی و عملی بشر، به نحوی موضوع تحقیق و پژوهش این علوم قرار گرفت و این خود منشأ بحران علوم انسانی در غرب شد.
اما در ایران بعد از انقلاب اسلامی، رویکرد نوینی به تحول در علوم انسانی به وجود آمد و تبدیل به موضوعی شد که در طول 33 سال گذشته، دغدغه ی ذهنی بسیاری از متفکران بوده است. هرچند اقداماتی صورت گرفته است، اما به دلیل اهمیت موضوع و ضرورت آن، ‌باید به طور مستمر این بحث در مرکز توجه باشد تا به غنای کامل برسد.

مهم ترین راهکارها و روش های اصلاح وضع فعلی علوم انسانی

بسیاری از شاخه های علوم انسانی موجود، متناسب با فضای فرهنگی انقلاب اسلامی و پیشینه ی تاریخی ایران اسلامی و ناظر به نیازها و گرفتارهای جامعه ی اسلامی نیست و برای رفع این معضل، به نظر سه راهکار اساسی وجود دارد:

1. تأسیس دانش های اسلامی و تولید دانش جدید در جامعه ی اسلامی

جامعه ی ایران، جامعه ای اسلامی است و قانون اساسی آن، بر مبنای اسلام تنظیم شده است و بدین ترتیب، مبنای رفتار و تعامل و سیاست های آن باید اسلامی باشد. بنابراین انسان مسلمان، باید بر مبنای آموزه های اسلامی رفتار کند و برای این منظور، باید آموزه های دینی را به دانشی با سامانه ی معرفتی و دیسیپلین خاص تبدیل کرد. علوم انسانی غیر از علوم طبیعی و حتی برخی از علوم تجربی است. در علوم طبیعی و تجربی، می توان از دستاورد بشری و از تجربه ی انسان های دیگر، ولو اینکه در تاریخ و تمدن و مکتب دیگری هم باشند، استفاده کرد؛ اما در علوم انسانی، مبانی و پیش فرض ها، علایق و آرمان ها و حتی زیست انسانی را نمی توان در ماهیت و هویت این علوم، نادیده گرفت.
سیاست هر ملتی مجموعه ای از رفتارها، کنش ها و واکنش هایی است که همان انسان ها در زندگی شان تجربه کرده اند و تجربه ی آن ها غیر از یک تجربه ی یک ملت دیگر است؛‌چه به صورت طولی و تاریخی و چه به صورت عرضی. جهت روشن شدن بحث، مثالی از علم سیاست را می توان طرح کرد. از چند هزار سال پیش، فیلسوفان یونانی، بالاتفاق دمکراسی را بدترین شکل حکومت معرفی کردند و این مسئله بخشی از علوم انسانی آن ها بود. به عبارت دیگر، نوع هستی شناختی و انسان شناختی ارسطویی و افلاطونی با دمکراسی مخالف بود و آن ها نمی توانستند به این شیوه ی مملکت داری رأی دهند، اما در چرخش های تاریخی وارثان غربی آن ها، به دلیل تغییر در پیش فرض ها و رویکرد هستی شناختی و انسان شناختی خود، همان دمکراسی بد را به عنوان بهترین شکل و ساختار برای حکومت و رفتار سیاسی و اجتماعی قبول کردند.
در حال حاضر بسیار روشن است که غرب امروز نمی تواند با علوم سیاسی قدیم خود و یونان باستان زندگی کند؛ همانطور که قدما نمی توانستند بر مبنای علوم سیاسی و تجربه ی دوره ی مدرن زندگی کنند و این تجربه در همه ی دنیا مرسوم است. در ایران، امروز دیگر رویکرد سیاسی پادشاهی، فره ایزدی، ظل اللهی و موروثی بودن حکومت پادشاهی موردقبول نیست، در حالی که در گذشته ی تاریخ ما، این موارد جزء مسلمات سیاست بوده است و گذشتگان ما نمی توانستند به عنوان مثال، نظام مردم سالاری دینی را بپذیرند.
از طرف دیگر، باید توجه داشت که علوم انسانی خصلت بین المللی و جهانی با پذیرش تکثرات موجود را ندارد. به عنوان نمونه، آیا غرب می تواند حکومت خود را براساس مردم سالاری دینی بنا کند؟ آیا تجربه ی سیاسی موجود در اکثر کشورهای اسلامی، مانند حکومت های به سبک خلافت و سلطنت تاریخی و تمدنی اسلامی، قابل انتقال به غرب هست؟ به طور قطع، پاسخ منفی است؛ ‌زیرا با پیش فرض ها، مبانی، اصول و نوع انسان شناختی آن ها متفاوت است.
به طور متقابل، کشورهای اسلامی نیز نمی توانند تجربه ی رفتار سیاسی غرب را مبنای رفتار خود قرار دهند، ‌زیرا با مبانی آن ها متفاوت است. بنابراین برای اداره ی زندگی بومی و منطبق با زیست محلی و باورداشت های ملی در هر کشوری، نیاز به علوم انسانی خاص آنجا وجود دارد و باید این علوم تولید شوند. پس باید همه دانش های انسانی موردنیاز خود را براساس پیش فرض های خود تولید کنیم. به عبارت دیگر، مهم ترین راهکار در حل بحران موجود در علوم انسانی در جهان اسلام و ایران، ورود به عرصه ی تولید دانش دینی و بسط، توسعه و تعمیق علوم اسلامی موجود است که البته از طریق نهضت نظریه پردازی و نوآوری امکان پذیر خواهد بود.

2. اسلامی سازی علوم انسانی

دومین راهکار اصلاح علوم انسانی، اسلامی سازی این علوم است. براین اساس، باید گفت برخی از علوم یا موضوعات و مسائل علمی به گونه ای است که قابل بازنگری و بازسازی است و با دست کاری در مبانی یا مبادی آن، می توان آن را به گونه ی دیگری بازتولید کرد. در این زمینه، ‌دیدگاه های مختلفی در بین متفکران مسلمان شکل گرفته است که باید به آن ها توجه شود.

3. بومی سازی علوم انسانی

سومین راهکار اصلاح و تحول در علوم انسانی، بومی سازی این علوم است. بومی سازی بدان معنی است که هر جامعه ای متناسب با بوم و نیاز خویش، دانش را به استخدام دربیاورد. پس به طور طبیعی، جامعه ی اسلامی متناسب با نیاز و پیش فرض های خودش، باید دانش بشری را بومی نماید. گاهی ممکن است بومی سازی اعم از اسلامی سازی تلقی شود، زیرا فرض بر این گذاشته می شود که همه ی نیازها و ضرورت ها ناشی از دین نیست و مجموعه ای از نیازهای علمی وجود دارد که تنها علمی است که البته این مسئله قابل تأمل است. برخی دیگر نیز بازنگری و تحول در علوم انسانی را عمدتاً از مجرای بومی سازی علوم دنبال می کنند و اسلامی سازی را زیر مجموعه ی بومی سازی می دانند. طرح کنندگان بومی سازی علم، این مفهوم را در مقابل خودباختگی ذهنی طرح کرده اند.
روحیه ی خودباختگی در مواردی مانند ضعف نوآوری و طرح مسائل اصیل، تقلید مطلق و رویارویی غیرنقادانه با علم و متناسب نبودن علم با مسائل جامعه ی بومی مطرح می شود. از این رو، مفهوم بومی کردن علوم در ایران به معنای شکل گیری علوم در فضای فرهنگی انقلاب اسلامی و پیشینه ی تاریخی ایران اسلامی است؛ به گونه ای که مسائل مطرح در این علم، ناظر به نیازها و گرفتارهایی باشد که پاسخ به آن ها دغدغه ی خاطر نظریه پردازان جامعه ی اسلامی است. در نتیجه، حرکت علم جهت حل مسائل جامعه ی ایران اسلامی است و تبیین علوم مربوط به آن، ضامن بومی شدن آن علم خواهد بود. بنابراین هرگز نمی توان علوم وارداتی را با مسائل بیگانه ای که به جوامع دیگری مربوط می شود، راه حلی مناسب برای برطرف کردن مشکلات خود دانست.
با توجه به آنچه گفته شد، استفاده از علوم و دستاوردهای بشری، پس از ارزیابی فرهنگی و ارزشی و تولید دانش های جدید سازگار با مبانی معرفتی و ارزشی و خاستگاه اجتماعی فرهنگ خودی است. بنابراین شناخت مسائل جامعه، نقش مهمی در بومی شدن و تطبیق راه حل ها با فرهنگ و اثر بسزایی در نقش آفرینی علم در جامعه دارد. پس باید تأکید کرد که منظور از بومی سازی، طرد علم موجود نیست، بلکه مقصود آن است که اولاً بتوانیم با ابتکار عمل، دانش متناسب با زندگی امروز را از درون فرهنگ، تمدن و تاریخ اسلامی و بومی خود، بازسازی و بازتولید نماییم و ثانیاً از آنجا که تجربه های علمی موجود با فرهنگ و نیازهای تمامی بشر تناسب کافی ندارند، مفاهیم، فرضیه ها و مبانی غربی باید تصحیح و تعدیل و بر مبنای نیازها، ‌ضرورت ها و پیش فرض ها بازسازی و بومی سازی شوند.

دیدگاه های موجود درباره ی علوم انسانی اسلامی

در میان اهل نظر، در باب امکان و وقوع علم دینی و مفهوم و ماهیت آن، بحث های زیاد و نظرات گوناگونی ارائه شده است. در حالی که عده ای منکر امکان و وجود علم دینی هستند، ‌در مقابل، عده ای بر وجود آن اصرار می ورزند و گروه اخیر، با رویکردهای مختلف و با نشانه هایی که در دین یافته اند، به تبیین علم دینی موردنظر خود اقدام کرده اند. آن ها معتقدند دین علاوه بر اینکه مشوّق فراگیری علوم است، ‌خطوط کلی و قواعد عام علوم را نیز فراهم می کند و مبانی جامع بسیاری از علوم تجربی، صنعتی، نظامی و مانند آن را تعلیم می دهد. همچنین همان طور که با استمداد از قواعد عقلی و قوانین عقلانی، بعضی از نصوص دینی، مورد بحث علم اصول قرار گرفته است تا کلید فهم متون فقهی شود، لازم است با همان ابزار، برخی از نصوص دینی دیگر که به عنوان ابزار شناخت عالم و آدم صادر شده اند، محور بحث و فحص قرار گیرد و ابزار مناسب شناخت مجتهدانه ی علوم دیگر تبیین شود.
به عبارت دیگر، همان طور که تعداد آموزه های محدودی با انضمام قواعد عقلی و عقلایی، زمینه ی پیدایش بخش های عظیمی از فقه و اصول فقه می شود، در سایر علوم انسانی نیز می توان با تحقیق و عمق ورزی و ژرف کاوی در روایات و آیات مربوطه، مجموعه های معرفتی را پیرامون موضوعات دیگر فراهم آورد. استنباطی بودن این گونه فروع، مانع دینی بودن آن ها نیست؛ زیرا معیار دینی بودن آن ها، به ذکر تفصیلی در متون دینی نیست؛ بلکه استنباط از اصول متقن اسلامی در اسلامی بودن استنباطات، کفایت می کند. برخی از مدعیات این رویکرد به علم دینی عبارت است از:
1.علوم دینی به هر گونه علمی اطلاق می شود که برای جامعه ی اسلامی مفید و ضروری و در تمدن سازی اسلامی کارآمد باشد.
2.برخی با توسعه ی معانی علم دینی، ‌‌آن را بر علوم طبیعی و انسانی نیز منطبق کرده اند و معتقدند علوم مدرن را هم از منابع دینی می توان استخراج کرد.
3. عده ای با این تفسیر که قرآن بیانگر هر چیزی است و نیز هیچ تر و خشکی در عالم وجود ندارد، مگر اینکه در قرآن باشد، بر این باورند که تمام علوم موردنیاز بشر را می توان از قرآن و سنت استخراج کرد.
4. برخی بر این باورند که اولاً کلیات و اصول و نیز برخی از جزئیات علوم طبیعی و انسانی، همانند کلیات و اصول دانش های کلام و فقه و اخلاق، در متون دینی وجود دارند که با عنصر اجتهاد می توان از آن کلیات و اصول، سایر جزئیات و فروعات را استنباط کرد. ثانیاً عقل، ‌همانند نقل دینی، یکی از منابع اثباتی دین به شمار می آید. بنابراین، عقل به مثابه ی منبع دینی و به معنای عقل قطعی برهانی و عقل اطمینان آور تجربی نزد شارع مقدس حجیت و اعتبار دارد و دستاورد آن را می توان دینی نامید.
5.برخی دیگر بر این باورند که علوم موردنیاز واقعی بشر در متون دینی آمده است و قابلیت استخراج هم دارد و بشر نیز می تواند آن ها را به دست بیاورد. چون علوم مدرن و جدید غربی، از نظر دین اسلام مردود شمرده می شوند و نیازهای غیرواقعی و کاذب اند، باید آن ها را دور انداخت و از آن ها فاصله گرفت.
6.برخی نیز معتقدند که علم منحصر به آنچه از طریق تجربه ی حسی ثابت می شود، نیست، بلکه این مسئله کاملاً امکان پذیر است که از راه های دیگری غیر از تجربه ی حسی نیز اعتقاد یقینی و جزم به حقایق و واقعیت های موجود و ویژگی های وجودی آن ها حاصل شود و اعتقاد یقینی از هر طریقی حاصل شود، علم است؛ خواه از راه تجربه ی حسی باشد، خواه از هر طریق دیگری غیر از آن.
7.عده ای هم معتقدند علوم دینی به علومی اطلاق می شود که در فضای فرهنگ و تمدن جوامع اسلامی نضج و رشد یافته اند؛ مانند طب، ریاضیات، نجوم، فقه، کلام، فلسفه ی اسلامی و...
8.دیدگاه دیگر نیز بر این اعتقاد است که علم دینی بر دانشی اطلاق می شود که ارزش های اسلامی بر آن دانش تأثیر بگذارد. به باور معتقدین این دیدگاه، ‌مهم ترین نقشی که اسلام در نظریه ها و روش های عملی در دانشی مثل مدیریت ایفا می کند، از طریق تأثیر ارزش های اسلامی بر مدیریت است. لذا از طریق مقایسه ی بین دو مدیر، که یکی از آن ها عمیقاً به ارزش های اسلامی پایبند است، ‌می توان به محتوای مدیریت اسلامی پی برد. به اعتقاد ما، اسلام دارای نظام ارزشی عمیق و گسترده و منسجمی است که مدیریت مدیران مسلمان را تحت تأثیر قرار می دهد و در روش های عملی آن ها اثر می گذارد و به حرکت آن ها جهت می دهد. این بزرگ ترین نقشی است که اسلام در مدیریت ایفا می کند و معنای صحیح «مدیریت اسلامی» نیز همین است.
9.ممکن است علم دینی به معنای استخراج گزاره های علوم طبیعی و انسانی تلقی نشود، ولی می توان با در نظر گرفتن و قرار دادن دین به منزله ی داور نهایی، به ارزیابی گزاره های علمی پرداخت؛ یعنی عالمان علوم تجربی، نتایج کار خود را به داوری دین بسپارند و در صورت عدم تعارض با گزاره های دینی، ‌آن ها را به عنوان علوم دینی پذیرا باشند.
10.علوم دینی عبارت از علوم طبیعی و انسانی است که با بهره گیری از باورها و آموزه های دینی تولید شوند؛ اما نه به این معنا که از متون دینی استخراج یا استنباط شوند، ‌بلکه به این معنا که آموزه ها و باورهای دینی در تولید انگیزه ها، ‌فرضیه ها، اهداف، جهت گیری، ‌مبانی متافیزیکی و غیرتجربی علوم طبیعی و انسانی تأثیر گذار باشند. دکتر گلشنی در مجموعه مباحث علم دینی، بر این باور است که باورهای دینی بر انگیزه ها و پیش فرض های دانشمندان، انتخاب آزمایش و گزینش مشاهدات، نظریه پردازی های علمی، گزینش ملاک های ارزیابی و نقد نظریات علمی، طرح نظریات علمی، تعبیر نظریات علمی و جهت دهی کاربرد علم مؤثر است.
11.برخی معتقد به دیدگاه روشی هستند و معتقدند که روش های علوم، دینی و غیردینی اند و روش شناسی علوم دینی، دینی و روش شناسی علوم سکولار، سکولار است. ادعای آن ها این است که دین، مدلی از روش شناسی کسب معرفت را در اختیار نهاده است که با این مدل می توان به علم دینی دست یافت. این روش که از دین قابل اصطیاد است، در عین حال که دینی است، عینیت بین الاذهانی نیز دارد؛ یعنی تجربه پذیر و قابلیت پیش بینی است.
حال با توجه به دیدگاه های مختلف در خصوص علم دینی، ‌به نظر می رسد مفهوم علوم انسانی اسلامی را باید در ترکیبی از این دیدگاه ها به دست آورد. موانع تحول در علوم انسانی بسیار زیاد است و می توان موانع روان شناختی، معرفتی و ارزشی را در این راستا برشمرد. باید توجه داشت که مجموعه ای از موانع به پیشینه های فرهنگی و تاریخی برمی گردد، ضمن آنکه بخشی از موانع نیز دارای جنبه های فنی است. اما باید توجه داشت که علی رغم وجود موانع بسیار، مهم این است یک ملت باور کند که باید بر مبنای علوم انسانی منبعث از مبانی و پیش فرض های خود حرکت نماید و اگر این باور پیدا شد، ‌گام اساسی برداشته شده است و در این مسیر باید در دانشگاه های ما این باور اساسی شکل گیرد و بر این اساس، حرکت انجام شود.
منبع مقاله: نشریه همشهری خردنامه، شماره 111.



 
شنبه 23/9/1392 - 21:57
آموزش و تحقيقات
آسیب شناسی بومی سازی علوم انسانی
 آسیب شناسی بومی سازی علوم انسانی

نویسنده: دکتر محمد حسین پوریانی




 
اهمیت بومی سازی علوم انسانی معضل کاربردی کردن و انطباق دادن علوم انسانی با نیازهای کشور از جمله مهم ترین مشکلات جامعه علمی به شمار می رود. علوم انسانی جهت دهنده و گشاینده مسیرهای جدیدی برای جامعه است. با لحاظ این واقعیت باید گفت که اگر علوم انسانی اسلامی گردد و با ما علوم انسانی اسلامی روبرو شویم زمینه تحولات مثبت گسترده ای فراهم می آید. واقعیت آن است که علوم انسانی اسلامی، با ایجاد تغییر در نگرش ها و باورها، جامعه را به سوی توسعه و تعالی پیش می راند.
در جهان امروز علوم انسانی به عنوان علوم اصلی شناخته می شود. مطابق این نگرش علوم انسانی، به عنوان علومی دارای مبانی مشخص و جهت دهنده به جامعه، نگریسته می شود. به همین دلیل در جوامع غربی در زمینه علوم انسانی سرمایه گذاری های زیادی صورت می گیرد و تلاش می شود تا پویایی در دوران میانه اسلامی در میان اصلی ترین تولید کنندگان دانش و علوم قرار داشتند. اما اکنون تولید علم در علوم مختلف، به ویژه در علوم انسانی، در جوامع علمی غرب اتفاق می افتد. این مسأله نیاز به بررسی، آسیب شناسی دقیق و مناسب دارد.
در توضیح دیگر قابلیت های علوم انسانی باید گفت که این علوم منابع فرهنگی مناسبی را جهت خلق رویکردهای تازه به انسان و اجتماع ایجاد می کنند و ظرفیت های بالقوه عظیمی را فراهم می آورند. بنابراین لازم است که این ظرفیت ها در جامعه احیاء شود و به آن شکل مناسب داده شود.
مسائل برآمده از علوم انسانی، در بسیاری از موارد، گویای مسائلی بنیادی هستند و می توان آنها را ریشه علوم و دانش های مختلف دانست. با لحاظ این واقعیت باید گفت هم چنان که استحکام ریشه باعث رشد شاخ و برگ ها خواهد شد، پرداختن به علوم انسانی نیز استحکام دیگر دانش های بشری را در پی خواهد داشت. به زبان دیگر رشد علوم انسانی مسیر پیشرفت و ترقی جامعه، و دیگر علوم را، هموار خواهد نمود.
برای بازنگری و ایجاد تحول در علوم انسانی در گام نخست باید اقدام به نقد وضعیت علوم انسانی موجود نماییم. البته این مسأله به معنای آن نیست که علوم انسانی فعلی، به طور کامل، کنار گذاشته شود. در راستای اصلاح علوم انسانی موجود باید خلاهای تئوریک، به لحاظ مبنایی، در علوم انسانی روشن شود. هم چنین لازم است نسبت به آسیب های علوم انسانی آگاهی و شناخت لازم به دست آید. طبعاً رخداد این مسأله احتیاج به مفاهمه ای جدی دارد و باید در این راستا، اقدام به برپایی جلسات مختلف علمی نمود. برگزاری نشست های علمی در ارتباط با جایگاه علوم انسانی و مبانی و بنیان های آن سبب خواهد شد تا مشکلات موجود در شناخت این سنخ از علوم مرتفع شود.
باید توجه داشت که علوم انسانی غرب برای حل مسائل و مشکلات جوامع غربی پدید آمد. طبعاً این علوم با جامعه، عقاید، باورها، فرهنگ و سیاست جوامع غربی تناسب دارد. طی دوره های مختلف عالمان غربی با نظریه پردازی های مناسب سعی در گره گشایی از مسائل مبتلا به جامعه خود نمودند. بنابراین باید با اتخاذ رویکرد مناسب و توجه به ارزش ها، نگرش ها و فرهنگ حاکم بر جامعه اسلامی، علوم انسانی را سامان دهی نمود. به عبارت دیگر، از آنجا که علوم انسانی تعیین کننده حرکت جامعه است باید متناسب با فرهنگ و ارزش های جامعه شکل بگیرد.
با لحاظ این واقعیت است که می توان فهمید چرا مسأله تحول و بومی سازی علوم انسانی از چنین اهمیتی برخوردار است و باید مورد توجه عالمان و اندیشمندان قرار گیرد. تنها ذیل توجهی از این دست است که جامعه در مسیر تعالی و پیشرفت قرار خواهد گرفت. یکی از اصلی ترین ملزومات رخداد چنین اتفاقی، اهمیت دادن به علوم انسانی در سطح ملی است. از این رو، باید علوم انسانی را برتر از علوم ریاضی و تجربی دانست و این نگاه را به بدنه علمی کشور منتقل کرد. به عنوان نمونه، امروز در کنکور و نظام دانشگاهی ما، علوم انسانی در مراتب پایین تر از ریاضی و تجربی قلمداد می شود. این مسأله نیاز به اصلاح جدی دارد. خوشبختانه در دهه گذشته، و پس از گسترش نظام آموزش عالی در کشور، این رویکرد نیز کاهش یافته است و نگاه های قدیمی تر مبنی بر تقدم علوم تجربی بر علوم انسانی تعدیل شده و یا رنگ باخته است.
بومی سازی علوم انسانی، بیش از هر چیز، به معنی شناخت مشکلات کشور از منظر دانشی و کوشش جهت مرتفع کردن آنها از طریق بازسازی این علوم به شیوه ای متناسب با فرهنگ و ارزش های حاکم بر جامعه اسلامی است. البته یادآوری این نکته نیز حائز اهمیت است که در خصوص بومی سازی، برداشت های مختلفی وجود دارد و در ارتباط با آن اتفاق نظر به چشم نمی آید.

علم دینی

کاوش در مفاهیم علم دینی می تواند به ارتقاء سطح بحث و مطالعه در مقوله بومی سازی علوم انسانی مدد رساند. نخستین گام در اجرای این روند، ارائه مفهومی مشخص از دو اصطلاح علم دین است:
علم: تلقی های مختلفی از علم وجود دارد. نکته آنجا است که با وجود نگرش های متعدد و متنوع علم تنها به منزله تجربه دانسته نمی شود. علم را می توان، و باید، آشنایی با حقایق و کشف آنها در نظر گرفت. ذیل اتخاذ این تلقی از علم، دامنه علم بسیار گسترده خواهد شد. چنین تعریفی از علم با مبانی معرفتی و هستی شناختی ما نیز سازگاری بیش تری دارد.
* دین:
دین در لغت به معنی تعبد، انقیاد، فروتنی، تسلیم پذیری و فرمان برداری است. تعاریف زیادی از دین ارایه شده است؛ در یک تعریف، دین به معنی برنامه جامع فردی و اجتماعی دانسته شده است که دارای رویکردهای دنیوی و اخروی است. مطابق این نگرش دین حائز ابعاد ظاهری و باطنی و نیز ابعاد مادی و معنوی است.
به رغم وجود تعاریف مختلف می توان گفت که دین از عناصر اعتقادی و اخلاقی و نیز ایمانیات و احکام شکل می گیرد و رویکردی جامع به همه اجزای زندگی بشر دارد. چنین تلقی ای از دین متناسب با مفهوم علم دینی است.
رویکردهای مختلفی در مطالعه دین مطرح است که عمده ترین آنها، دو رویکرد درون دینی و برون دینی است. رویکرد درون دینی به قضایا یا مفاهیمی که برای تبیین، فهم و شناخت حقیقت دین استفاده می شود، از راه منابعی که حجت آنها برای دین داران تمام شده است می نگرد. بر این اساس، دین یعنی مجموعه ای از قواعد و مقررات نظری و عملی هماهنگ با فطرت انسان که حیات فردی و اجتماعی او را هدایت و سرپرستی می کند و، در واقع، ابزار رشد و تکامل فرد و جامعه را در ساحت های مختلف روحی و روانی فراهم می آورد. رویکرد برون دینی، در مقابل، به دنبال ارائه تعریف دین و گزاره های دینی از متون و منابع دینی نیست؛ بلکه در پی به کارگیری روش های عقلی و تجربی برای بیان چیستی دین است و از منظرهای مختلف، مانند نگاه های جامعه شناختی، روان شناختی، فلسفی و کلامی، به دین می نگرد.
با توجه به دو رویکرد فوق باید بر این رأی تأکید ورزید که وقتی سخن از بومی سازی علوم انسانی به میان می آید، رویکرد درون دینی باید بیشتر مدنظر باشد؛ البته نمی توان به رویکرد برون دینی نیز بی توجه بود. بهترین راه کار، در این میان، اتخاذ رویکردی تلفیقی است.
علم به دنبال کشف حقایق است و کشف حقایق بر اساس مبانی انسان شناختی، هستی شناختی، معرفت شناختی و روش شناختی مشخصی انجام می شود. در نگاه اسلام توجه به دنیا و آخرت، به طور توأمان و در سطوح مختلف، حضور دارد. اما در جهان نوین، و بر اساس ادبیات ناشی از جریان مدرنیته، تنها نگاه عرفی حاکم است؛ یعنی دیدگاه مبتنی بر قدسی گرایی، در این فضا، مجالی برای عرض اندام نمی یابد. پر واضح است که در چنین فضایی جریان علم و فرایند تولید دانش بدون توجه به آخرت به پیش می رود و، در واقع، در مباحث علمی به دنیا بسنده می شود. از این روی، از الزامات بومی سازی علم توجه افزون تر به هویت فردی و اجتماعی افراد است. ذیل چنین توجهی است که می توان فرهنگ و ارزش های دینی را در جامعه حاکم نمود و، با این عمل، گامی در مسیر بومی سازی علوم انسانی برداشت. برخلاف نگرش غرب مدرن، نگاه اسلامی به علم آن را به تجربه و برخورد صرف با واقعیت محدود نمی کند.
بومی سازی علم فرایند و سامانه ای است که هر کدام از اجزاء آن باید به طور مستقل با دیگر اجزاء و کل سامانه سنخیت داشته باشد. به زبان دیگر لازم است تا میان اجزای این سامانه ارتباطی منطقی برقرار باشد؛ در حالی که رویکرد فعلی ما به علم، بیانگر نگاهی جزئی نگر و فاقد درکی سیستمی است.
هم چنین در بومی سازی علم باید از تقلیدهای کورکورانه بر حذر بود و عالمانه، شفاف و آگاهانه با مسائل برخورد نمود. بیان این نکته به منزله، نفی علوم مطرح در اقصی نقاط جهان نیست؛ بلکه به معنای آن است که علم باید با عناصر دیگر جامعه، نظیر فرهنگ و دین، هماهنگ و منطبق باشد. طبعاً علم نمی تواند در گسست از جامعه شکل بگیرد.
بنابراین بومی سازی علم را در ایران می توان نوعی پایش سرزمینی، جغرافیایی و فرهنگی خاص ایران دانست. در پایان این فراز یادآوری این نکته سودمند می نماید که فرایند بومی سازی علوم نباید با ماهیت علم در تعارض و چالش باشد و دچار روندی واژگونه و تصنعی گردد.

مثال جامعه شناسی بومی

حوزه علوم اجتماعی یکی از نمونه های بومی سازی علوم انسانی است. بدین منظور، باید در گام نخست، این دانش را آسیب شناسی نمود. در ادامه باید هویت مدرن علوم اجتماعی، ارتباط این علم با محیط خود و در نهایت متافیزیکی که ورای جامعه شناسی حضور دارد، را بررسی نمود. پس از طی این مراحل، می توان اقدام به بومی سازی علوم اجتماعی، با توجه به هویت دینی و ارزشی، نمود. بدین منظور می توان از فقه، به عنوان دانشی بومی، بهره گرفت.
فقه اجتماعی از فلسفه مشخصی برخوردار است. طی سالیان بسیار اندیشمندان بزرگی آرای اجتماعی خود را ذیل نگرش فقه اجتماعی طرح نموده اند. در این میان می توان از اندیشمندان نام آوری هم چون فارابی، ابن خلدون و علامه طباطبایی نام برد. آرای این اندیشمندان را، در عین حال که می توان الگویی مناسب در راستای اصلاح علوم انسانی قلمداد نمود، می توان با توجه به نیازهای زمانه موضوع کاوش های تازه قرار داد.
در علوم دینی ما، در تاریخ اسلام، نوعی انسجام دیده می شود. به طور ویژه این انسجام را می توان در میان علومی مانند فلسفه و کلام مشاهده نمود.
در واقع علوم اسلامی را، با توجه به ظرفیت هایی از این دست، می توان به مثابه یک منظومه بزرگ در نظر گرفت. این منظومه می تواند در ایجاد رشته ها و مطالعات جدید مؤثر واقع شود. بحث مطالعات میان رشته ای امروزه در محافل علمی جهان، به طور جدی، مطرح است.
در صورت ایجاد مطالعات میان رشته ای با توجه به نیازهای جامعه، علوم انسانی کارآیی و بهره وری بیش تری خواهد یافت. ایجاد چنین حوزه های مطالعاتی ای می تواند راه حل بسیاری از مسائل علوم انسانی و نیز پاسخ دهنده به مجموعه ای از مشکلات موجود باشد.

اسلامی سازی علوم انسانی

اسلامی سازی علوم انسانی به معنی بازنگری در مبانی هستی شناختی، معرفت شناختی و انسان شناختی علوم انسانی جدید است. به عقیده مکتب تشیع، علوم انسانی جدید است. به عقیده مکتب تشیع، علوم انسانی باید با فرهنگ غنی اسلامی که برخاسته از وحی الهی است هماهنگ و همسو باشد. این در حالی است که در شرایط فعلی چنین وضعیتی، به صورت کامل، مشاهده نمی شود و فلسفه های غیردینی بر علوم انسانی، تا حد قابل توجهی، تسلط دارند.
اسلامی سازی علوم انسانی، بیش از هر چیز، منوط به استفاده از آموزه های معارف دینی است.
به عبارت دیگر در فرایند اسلامی سازی علوم انسانی، باید معارف اسلامی محور و ملاک قرار گیرد. هر چند معنای این سخن آن نیست که اهل علم و نظر تنها و تنها به منابع دست اول اسلامی محدود شوند و از دیگر منابع بهره برنگیرند؛ بلکه معنای این سخن آن است که باید مبانی و اصول علوم انسانی را از آبشخور معارف اسلامی سیراب نمود و سپس اقدام به پایه ریزی علوم انسانی اسلامی کرد.
بر اساس این شیوه، می توان امیدوار بود که معارف دینی در رفتار انسان ها، در حیطه های عاطفی و شناختی، بروز و ظهور یابد.
بهترین روش در فرایند بومی سازی و اسلامی سازی علوم انسانی این است که اندیشمندان و نخبگان جامعه مدل و الگویی طراحی کنند و این مدل، در نظام آموزشی، چه در عرصه آموزش و پرورش و چه آموزش عالی، مبنای رفتار و کردار همگان قرار گیرد.
ژاک دریدا در خصوص علوم انسانی معتقد است که ما باید در علوم انسانی همواره در راه باشیم، یعنی باید به طور دائمی مسیر علوم انسانی را رصد نمود و وضعیت موجود را مورد بررسی قرار داد.
علوم انسانی علومی همواره زنده و پویا هستند که باید ارتباط این علوم به طور پیوسته با بستر جامعه برقرار باشد و در فضاهای علمی بررسی شود که در چه زمینه هایی مشکل وجود دارد و چه مسائلی در علوم انسانی نیازمند نقد و بازنگری است.
تجربه نشان داده است که در خصوص اسلامی کردن دانشگاه ها روند همراه با موفقیت نهایی و قطعی نبوده است. عدم دستیابی به مطلوب در این عرصه نیازمند نقادی و بررسی موشکافانه است تا مشخص شود که چه مشکلاتی باعث رخداد این مسأله شده است.
با اتخاذ رویکرد رئالیستی انتقادی می توان اقدام به بررسی این وضعیت نمود. این در حالی است که رویکردهای عینیت گرا و نسبیت رادیکال نمی تواند تشریح کننده این موقعیت باشد، زیرا رویکردهای اخیر نقش اراده انسان ها را زیر سؤال می برند.
اسلامی سازی علوم اتخاذ نوعی رویکرد فرازمانی و فرامکانی است. اما بومی سازی در نقطه مقابل آن قرار دارد و به معنی مکانی و زمانی کردن یا به وضعیت فعلی در آوردن علوم است. اسلامی سازی با بعد معرفت شناسیی مشخص معنا و مفهوم محصلی دارد.
از این لحاظ، اسلامی شدن به این معنی است که باید در این منظومه معرفتی برخورد صحیح، تهذیبی و توجیهی مناسبی داشت. از آن جا که مانیفست معرفتی هر مسلمان آگاه معطوف به کلام خداوند است، در این منظومه هم وحی حضوری انکارناپذیر دارد. بنابراین نظام ارزشی و معرفتی انسان ایرانی با دریافت آگاهی و معرفت از قرآن و متون دینی طراحی و تنظیم می شود. مطابق مطالب مطرح شده علم به معنی کشف حقایق است.
در توضیح این عبارت باید گفت در چارچوب معرفتی و ارزشی کلام الهی، با استفاده از دستاوردهای علمی بشری و مطابق ظرفیت ها و نیازهای جامعه می توان اقدام به تولید علم نمود.
با این رویکرد مشخص می شود که دامنه شمول اسلامی سازی علوم انسانی تا چه اندازه گسترده و متنوع است.

شاخصه ها و امتیازات علوم انسانی بومی

علوم انسانی بومی امتیازات و شاخصه های خاصی دارد که آن را از الگوهای دیگر متمایز می کند. نخستین امتیاز علوم انسانی بومی این است که به نظریات و تئوری های جهانی توجه دارد. بنابراین نگرش تولید علم باید در سطح جهانی و در رقابت با سایر علوم انجام پذیرد.
امتیاز دوم هم از این قرار است که علوم انسانی بومی با توجه به واقعیت های عینی جامعه، یعنی توجه به آداب و رسوم، فرهنگ ها، ارزش ها و باورهای خاص جامعه، شکل می گیرد.
امتیاز سوم علوم انسانی بومی ارتباط آن با انقلاب اسلامی است. به عبارت دیگر، این علوم ناظر به هنجارها و ارزش های انقلاب اسلامی هستند و سعی در تبلور بخشی به این ارزش ها دارند.

موانع بومی سازی علوم انسانی

بومی سازی علوم انسانی با موانع و مشکلاتی مواجه است که می توان به برخی از آنها اشاره نمود:
نخستین مانع در این راستا، غلبه تقلید گرایی است. این نگاه باعث شده است که برخی بدون توجه به اقتضائات فرهنگی علوم انسانی غربی اقدام به رواج آن در کشور نمایند. افراد موافق با این نگرش بدون پرسش از مبانی و عناصر علوم انسانی به اشاعه علوم انسانی غربی می پردازد. علیرغم وجود این دیدگاه باید در نظر داشت که بسیاری از روش ها و مکاتبی که در دنیای غرب حاکم شده است، مانند پوزییتویسم، کارکردگرایی و نئومارکسیسم، از درون نقد اندیشه های حاکم با توجه به شرایط جامعه استخراج شده اند. بنابراین در جهت دستیابی به علوم انسانی بومی باید با دوری از تقلید، اقدام به نقد نظریه ها و روش های علوم انسانی موجود نمود.
نکته دیگری که در این راستا قابل طرح است، تمایل زیاد به آثار ترجمه ای در محیط های دانشگاهی است. تمایل به مطالعه آثار ترجمه شده غربی موجب دوری محققان و پژوهشگران از تحقیقات اصولی و بومی شده است. عدم اعتقاد برخی از اساتید دانشگاهی به بحث بومی سازی تا حد زیادی در ایجاد نگرش ترجمه ای تأثیر داشته است.
بنابراین لازم است که این تفکر از نظام آموزشی کشور خارج شود. زیرا علوم انسانی غربی بر مبنای اندیشه های اومانیستی و سکولار استوار شده است که تفکراتی بر مبنای نسبیت هستند. طبعاً این فلسفه های نسبی و مادی با مبانی اسلام ناسازگار هستند. بنابراین ترویج و ترجمه آثار علوم انسانی غربی بدون نقد دقیق آنها می تواند به مانعی مهم در راستای بومی سازی علوم انسانی بدل شود.
یکی دیگر از موانع موجود در مسیر بومی سازی علوم انسانی، کمبود پژوهشگران و محققان آشنا به معرفت دینی است. اگر چه چندی است در حوزه های علمیه، زمینه ها و پتانسیل هایی برای عبور از این مشکل ایجاد شده است. اما تا رسیدن به حد مطلوب، فاصله زیادی وجود دارد. بنابراین لازم است با افزایش تعداد محققان آشنا به معارف دینی، این افراد بتوانند در عرصه های گوناگون با طرح مباحث جدید علمی مشکلات جامعه را بر اساس تئوری هایی که از متون دینی استخراج می شوند حل کنند.
کمبود نهادهای پژوهشی و آموزشی میان رشته ای از دیگر موانع گسترش بومی سازی علوم انسانی است. اکنون مراکز و مؤسسات آموزشی و پژوهشی به صورت جزیره های پراکنده عمل می کنند و میان رشته های عملی آنها پیوستگی مناسبی وجود ندارد. این در حالی است که رشته های علوم انسانی باید به صورت منظومه و سیستمی یکپارچه در نظر گرفته شوند تا بتوانند مشکلات و آسیب های اجتماع را حل و فصل نمایند.
یکی دیگر از موانع و مشکلات، عدم وجود روحیه انتقادی و یا اندیشه رئالیسم انتقادی است. بنابراین باید هم ظرفیت نقد و نقادی در جامعه ایجاد شود و هم افراد بتوانند در فضای عمومی دیدگاه های خود را مطرح نمایند. نظریه های گوناگون علمی در عرصه علوم انسانی در جوامع علمی و فضای عمومی و رسانه ای مورد نقد و بررسی قرار گیرد.
افراط و تفریط در سنت گرایی و تجدد گرایی را نیز می توان از جمله مشکلات فراروی بومی سازی علوم انسانی برشمرد. وجود این حالت موجب می شود نخبگان جامعه احساس مسئولیت در قبال تولید علم نداشته باشند.
فقدان تجمیع مرکزی خاص، جهت هماهنگی پیشنهادات، و عدم وجود نظارت بر یافته های علمی هم از دیگر مشکلات پیش روی پروسه بومی سازی علوم انسانی است. چنین سامان های می تواند در نظام آموزشی و پژوهشی کشور اصلاحات ساختاری ایجاد نماید و همواره در حال بازسازی نظام آموزشی و دانشی کشور باشد. مسأله ارتباط و وحدت حوزه و دانشگاه در این راستا قابل طرح است. فاصله فعلی بین حوزه و دانشگاه باعث شده است که این دو نهاد مهم در دو مسیر متفاوت پیش روند و به تعبیر جرج زیمل، نوعی فاصله علمی میان آنها پدید آید. این در حالی است که تبادل و تعامل علمی بین حوزه و دانشگاه سبب خواهد شد تولید علم و بومی سازی علوم انسانی در مسیری صحیح و اصولی، با الگوهایی مناسب و با شتابی مضاعف پیش رود.

راهکارهای رفع موانع بومی سازی علوم انسانی

شناخت آسیب ها و مشکلات فراروی بومی سازی علوم انسانی می تواند نخستین گام در مسیر بومی سازی باشد. بنابراین نقد وضعیت موجود از این منظر می توانند ترسیم کننده وضعیت مطلوب باشد. در این مسیر نقش نخبگان حوزه و دانشگاه بسیار مهم و برجسته است. این نخبگان می توانند با بهره گیری از متون دینی و آرای متفکران مسلمان الگوهایی در عرصه های گوناگون علوم انسانی طرح و بیان نمایند. البته بیان این مسأله به معنای طرد کامل به علوم انسانی غربی نیست؛ بلکه راه صحیح آن است که ما به اتخاذ رویکردی اعتدالی اقدام نماییم. رویکردی که به نقد و بررسی دقیق علوم انسانی غربی، ذیل نگاهی انتقادی، با توجه ویژه به مبانی آن اقدام نماید.
علوم انسانی نیاز به کاربردی نمودن نظریه ها و تخصصی کردن دانش ها دارد. از این رو بر ما است که در این مسیر گام برداریم و همت خود را مصروف آن گردانیم. باید کوششی را در ارائه نظریه هایی منطبق با ارزش های جامعه در دست گرفت و به انجام رساند که گره از مشکلات جامعه اسلامی برگشاید و راه به سمت تعالی بگشاید.
گسترش روحیه نوگرایی در جامعه نیز می تواند عاملی مؤثر در راستای رفع موانع بومی سازی باشد. آزاداندیشی و شجاعت علمی، در کنار تعهد به ارزش های اسلامی و آرمانی، و اقدام به برنامه ریزی در سطح کلان در آموزش و پرورش از جمله لوازم تحقق بخشیدن به هدف پیش گفته است.
هم چنین باید به اهمیت مقوله سرنوشت ساز برنامه ریزی در حوزه متون درسی و نقش آن در گسترش پویایی های مورد انتظار از علوم انسانی اسلامی اشاره نمود.
کوتاه سخن آنکه حل موانع و مشکلات فراروی بومی سازی علوم انسانی نیازمند عزمی ملی و فراگیر است. دستیابی به این مهم به حضور جدی و همه جانبه حوزه و دانشگاه در این عرصه بستگی تام دارد. در راستای تحقق بومی سازی علوم انسانی لازم است این مسأله جزو اصلی ترین برنامه های نهادهای آموزشی و پژوهشی قرار گیرد تا بدین ترتیب به دغدغه های حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری پاسخی در خور و شایسته داده شود.
منبع: نشریه خردنامه همشهری، شماره 94.

 
شنبه 23/9/1392 - 21:57
آموزش و تحقيقات


 
برای تفصیل بیشتر بررسی نقش اجتماعی و سازمانی زنان، باید بینش الهی را در مورد انسان بطور عام و در مورد زن، بطور خاص، موردِ توجه قرار دهیم و ویژگیها و تفاوتهای زنان و مردان را بررسی کنیم، زیرا یکی از علل اختلاف در نگرش افراد مسلمان به این موضوع، عدم توجه جدی به مبانیِ روشنی است که در فرهنگ دینی در این باره بیان شده است و از همراهی تحقیقات تجربی در زمینه روانشناسی شخصیت نیز برخوردار است.
در این زمینه پنج محور اساسیِ انسان شناسی (ابعاد، امکانات، مراحلِ رشد، نیازها و اهداف) از دیدگاه اسلامی ضرورت عنایت دارد:
1. «ابعاد وجودی انسان» که عبارتند از بعد مادی و معنوی که میان زن و مرد مشترک است.
2. «امکانات وجودی انسان» که اشتراکات در غرائز، فکر، عقل و... و تفاوتهایی در سهم عاطفه، حساسیت روحی، قدرت تخیل، توان و جذابیت جسمی و در نقش مادری، پدری و... میان زن و مرد مطرح است.
3. «مراحل رشد انسان» که در این خصوص، اشتراکات در مراحل کلی رشد و تفاوتهایی در خصائص هر مرحله و در فواصل سنی هر مرحله از رشد بین زن و مرد مطرح است. (1)
4. «نیازهای کلی انسان» که در این زمینه هم، اشتراکات کلی در تأمینِ نیازهای مادی و معنوی، و تفاوتهائی در نحوه و مقدار تأمین نیاز بین زن و مرد وجود دارد.
5. «اهداف انسان» که اشتراکات در کلیات، و تفاوتهایی در ارتباط با خصائص وجودی بین زن و مرد را مطرح می کند.
در خصوص مشترکات، بحثی نیست، جان کلام در ویژگی ها و امتیازاتی است که نقش سازمانی زن و مرد را از یکدیگر جدا می کند.
ویژگیهای محور دوم (امکانات وجودی)، محور مبنا در حصول تفاوت در محورهای دیگر (مراحل رشد، نیازها و اهداف) و در نقش زن و مرد در منزل و جامعه می باشد.
لذا ضرورت دارد ویژگیهای امکانات وجودی زن بررسی شود:
1- قوت عاطفی - روانی سرشار زنان
2- حساسیت شدید روحی زنان
3- فزونی قدرت تخیل زنان
4- ظرافت و لطافت جسمی زنان
5- برجستگی زیبائی و جذابیت ظاهری زنان
بر این اساس است که در زمینه برخورد و ارتباط و شیوه و آداب روابط زناشوئی و خانوادگی و روابط انسانی - اجتماعی، برای زن دستورات ویژه ای در اسلام مطرح شده است:

1 و 2- سرشاری عاطفی و حساسیت شدید روحی و روانی زنان

سرشاری عاطفه از سرمایه های ارزشمند او برای شوهرداری و مادری و فرزندداری هستند.

1و 1/2- نتایج حاصل از ویژگی «سرشاری عاطفه»

- حساسیت روحی دختران و زنان، از مردان بیشتر است.
در روایات اسلامی داریم که اگر می خواهید هدایایی را برای اهل منزل تهیه و بین آنها تقسیم کنید، ابتدا از دخترها و خانمها شروع کنید چرا که آنها حساس و زودرنج هستند و همین مقدار تقدم و تأخر نیز، تأثیرات منفیِ خاصی را بر روح و روان آنها می گذارد!
- یکی از خصوصیات زنان، روحیه اطاعت و تبعیت است که یک نکته اش فزونی استعداد پذیرش خانمها نسبت به آقایان است!
- مسأله مهم پیچیدگی رفتاری در آنهاست، که به عنوان موهبت ویژه الهی در برخورد با شوهر و در برخورد با فرزند (به عنوان مادر) مطرح است که همان ویژگی لطافت و خبرگی است.
«وَاذْکُرْنَ مَا یُتْلَى‏ فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ وَالْحِکْمَهِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ لَطِیفاً خَبِیراً» (احزاب / 34)
«و یاد آورید آنچه را که بر شما در خانه هایتان از آیات و حکمت خدا تلاوت می شود، چرا که خداوند همواره در کمال لطافت و خبرگی است.»
یعنی به جهت اینکه خداوند لطیف و خبیر و در کمال لطافت و خبرگی است این گونه دستورات و احکام را برای خانمها مطرح می کند به عبارت دیگر این گونه دستورات ویژه برای زنان، آنان را تجلی گاه اعظم این دو صفت قرار می دهد. واضح است که ضرورت تجلی این دو صفت الهی، اختصاص به زنان پیامبر نداشته، همه زنان را شامل می شود.
رابطه ویژه ی صفت لطافت و خبرگی الهی با شخصیت زنان، به روشنی بدین معنا است که آنان جهت اخذ و تجلی این صفات الهی از مرد مستعدتر و توانمندترند و بشریت (مردان و فرزندان) هر یک به نوعی به شدت به این دو ویژگی در وجود زنان نیازمندند. این دو نقشی که زنان در خانواده دارند یعنی نقش «همسری» و نقش «مادری» در واقع دو شغل مقدس بی بدیل است که شارع مقدس از جهت خلقت مقرر فرموده است. (2)
شغل همسری و مادری وقت بر است و گاهی بیش از 8 ساعت نیاز به زمان دارد و گاه به جهت تعدد فرزند، شرایط چنان است که فعالیتهای اداری زن، مخل سلامتِ کانونِ گرم خانواده است که در این صورت، اشتغال بانو دچار شبهه اخلاقی و ایمانی خواهد بود چرا که محور جامعه سازی زنان هستند و اولی ترین شغل آنان، «همسری و مادری» می باشد.
در این زمینه، بیانات قرآن کریم، چنان عمیق و حیرت انگیز است که وقتی در آنها دقت و تأمل می شود، این یقین جلوه گر می شود که قائل این سخنان غیر از خداوند کس دیگری نمی تواند باشد.
3- فزونی قدرت تخیل زنان
قوه خیال، یکی از نعمتهای برزگ خداست که به انسان امکان می دهد آنچه را که ادراک می کند بصورت تجسمی و ملموس در ذهن، صورت پردازی کند. این صورت پردازی تأثیر معرفتها و ادراکات را در روح و روان انسان بشدت افزایش می دهد.
به جهت این خاصیت قدرت تخیل، اگر انسان معنایی را در ضمن حادثه ای مشاهده کند اثرات روحی - روانی آن معنای تجلی کرده، در واقعیت خارجی از پایداری و استقرار بیشتری برخوردار می باشد.
از این رو آموزش و پرورش اگر در قالب سمعی و بصری شکل بگیرد، تأثیرات بسزایش غیر قابل انکار می باشد، بدین جهت، نقش صدا و سیما و فیلم و سینما در شخصیت پردازی و شخصیت سازی نسل بشری فوق العاده می باشد.
بیش از نیمی از محتوای قرآن کریم با توجه به این کارکرد قوه خیال، سمعی - بصری و تجسمی می باشد که همان مباحث تصویری - تجسمی قصص قرآن (حوادث سیره انبیاء و اولیاء) و مباحث تصویری - تجسمی آخرالزمان (مقدمات ظهور - دوه ظهور امام زمان و...) و آخرت از صحنه جان دادن تا برزخ، تا مقدمات قیامت، قیامت، اعراف، بهشت و جهنم می باشد.
از جهت سهم بندی الهی، سهم قوه خیال در نوع زنان بسیار بیشتر از نوع مردان می باشد.
با توجه به نقش آموزشی و تربیتی زنان در «همسرداری» و «مادری» از جانب خدای رحمان، فزونی این قوه در زنان یکی از جلوه های رحمت واسعه الهی بر نسل بشر می باشد.
حال اگر زن در صحنه های مکرر تشنج و جنگ و جدال و صحنه های دلخراش واقع شود تأثیرات عمیق و پایداری را از این امور به روح و روان خویش منتقل خواهد کرد که نتیجه طبیعی آن تحت الشعاع قرار گرفتن رسالت همسری و مادری از این تأثرات خواهد بود و آرامش محیط روانی زنان و زندگی خانوادگی را دچار صدمه و آسیب روانی در میان مدت و دراز مدت خواهد نمود.
لذا جایگاه شغلی ای همچون قضاوت، وکالت، حضور در محیطهای جنجالی، جنگ و جدال، خط مقدم درگیری با دشمن، صحنه های خطر، عملیات نظامی، پستهای نظامی همچون کلانتریها و... طبعاً آرامش روانی زنان را دچار مشکل کرده، تأثیرات مستقیمی بر محیط روانی خانواده خواهد گذاشت.

4- ظرافت و لطافت جسمی زنان

ویژگی جسمانی خانمها نیز در تعیین جایگاه شغلی زنان، طبعاً عاملی تعیین کننده است. شغلهای آموزشی - تربیتی و بهداشتی - هنری برای زنان از اساسی ترین شغلها با توجه به خصلتهای ویژه زنان می باشد.
طبعاً شغلهای خشن و سخت از چوپانی (3) گرفته تا کارهای سخت بنائی، معدن، نظامی گری و...، شغلهای آسیب زننده به شخصیت و فیزیکِ زنان خواهد بود لذا بایستی در تدبیر و سیاستگذاری کلان نظام، زنان را به رشته های تحصیلی مناسب هدایت نمود تا زمینه قرار گرفتن زنان در جایگاه مناسب شغلی فراهم شود.

5- برجستگی زیبائی و جذابیت ظاهری زنان

ویژگی جذابیت ظاهری زنان از عوامل مبارکی، در تحکیم پیوند مبارکِ همسری میان زن و مرد است.
از یک طرف، جایگاه شغلی خشن این جذابیت زنان را مورد تهدید قرار داده و بدان آسیب می زند؛ از طرف دیگر، حضور در فضاهای مختلط و ارتباطات مکرر با نامحرمان، جذابیت زنان را وسیله ای برای ارتباط عاطفی نامیمون میان زنان و نامحرمان قرار داده، شخصیت اخلاقی - ارزشی افراد و استحکام خانواده را با اضمحلال و آسیب جدی روبرو خواهد کرد. از نمونه های بارز در این معنا ارتباطات عاطفی نامیمونی است که بعضاً در میان هنرمندان و بازیگران تئاتر و سینما صورت می گیرد.
بعلت ارتباط مکرری که نوعاً در این گونه روابط در جریان است، آسیبهای شخصیتی فراوانی به افراد و خانواده هایشان وارد شده است؛ و بجاست به عنوان نمونه بازر، تحقیقی تجربی - میدانیِ جدی در این زمینه صورت پذیرد تا توضیح بدهد چرا نرخ استحکام پیوندهای زناشوئی در این اقشار، کمتر از نرخ پایداری در اقشار دیگر می باشد.
قطعاً یکی از عوامل تزلزل، عدم رعایت حدود الهی، و جایگاه شغلی مصیبت زده ای است که این افراد بدان دچار هستند.
بهر حال عفت و تقوی و سلامت انسانها و خانواده ها از مهمترین عوامل تعیین کننده در جایگاه شغلی افراد می باشد؛ لذا بایستی با تعیین جایگاه شغلی مناسب، وساطت جذابیتهای ظاهری زنان را در ارتباطات منتفی نمود تا محیطهای پاک، بستر رشد و تعالی آحاد انسانی در مسیر ارزشهای ملکوتی را فراهم سازد.

پی نوشت ها :

1- در مراحل تفصیلی رشد پسر و دختر، از جمله تفاوت ها، مسأله بلوغ است: اگر بخواهیم مراحل رشد زن را در منطق اسلامی جویا شویم، عبارتست از:- نطفه تا دو سالگی، - دو تا هفت سالگی، - هفت سالگی تا بلوغ، - بلوغ تا رسیدن به جایگاه همسری و مادری، - مرحله یائسگی، هر کدام از این مراحل، مسائل مربوط به خود را دارد و با وضعیت رشد مردان تفاوت دارد. بر اساس همین تفاوتها و زمینه ها، احکام شرعی که برای مردان و زنان صادر شده است از یکدیگر متفاوت است.
2- در قبال این دو شغل، اگر زن بخواهد می تواند از شوهرش حقوق بگیرد. البته زنان بخاطر روحیه ایثارگری از این حق و حقوق خود می گذرند و لذا گمان می شود برایشان شغل محسوب نمی شود حال آنکه مروت انسانی و ضرورت شرعی اقتضای ادای حقوق در حد وسع مرد را دارد و الباقی جبران زحمات بانو را بایست به خدا واگذار نمود که بهترین پاداش دهندگان است. متأسفانه در این زمینه ها بعد از 25 سال از انقلاب، هنوز براساس تفکر غربی ها گام بر می داریم و از این معیارها فاصله های بسیار داریم.
3- چوپانی دختران مدینی در قرآن از باب اضطرار و عدم توان پدر کهنسال در اداره اقتصادی زندگی بود نه از باب اختیار لذا در پی کسی بودند که شغل آنان را تحویل بگیرد. (26 قصص).

منبع: نقی پورفر، ولی الله، مجموعه مباحثی از مدیریت در اسلام، تهران: ماه، 1382، چاپ اول.

 
دوشنبه 11/9/1392 - 23:38
آموزش و تحقيقات

 

نویسنده:دکتر عزت الله سام آرام*
مریم امینی یخدانی**




 
وضعیت سلامت زنان تحت پوشش سازمان بهزیستی قم

3. جمعیت آماری، حجم و شیوه گردآوری اطلاعات
 

جمعیت آماری مد نظر، شامل تمامی زنان سرپرست خانوار تحت پوشش سازمان بهزیستی استان قم می باشد که به شیوه نمونه گیری سیستماتیک (پس از دست یابی به شماره تماس و آدرس منزل زنان سرپرست خانوار، فهرستی تهیه شد و عدد یک به عنوان عدد مبنا انتخاب گردید. سپس سه تا سه تا پیش رفتیم)، نمونه مد نظر (با فرمول کوکران) از تعداد کل جمعیت آماری (520 نفر)، انتخاب گردیدند (به تعداد 181 نفر) و به روش پیمایشی مورد مطالعه قرار گرفتند.

بررسی وضعیت سلامت زنان سرپرست خانوار(3)

بر اساس محاسبات انجام شده، چون نسبت n بر N بزرگ تر از 0/05 شده است میزان n برابر است

بررسی وضعیت سلامت زنان سرپرست خانوار(3)

4.ابزار گردآوری داده ها
 

در این تحقیق، از پرسشنامه به عنوان پرکاربردترین تکنیک گردآوری داده استفاده شده است و پرسشنامه ای از ترکیب پرسشنامه سلامت عمومی گلابرگ (GHQ) (1972) و پرسشنامه سلامت اجتماعی کییز (2004) تهیه و تدوین گردید. در نهایت، مجموع نمره های هر پاسخگو، نشانگر میزان سلامت روانی و سلامت اجتماعی وی خواهد بود. علاوه بر این، برای سنجش میزان سلامت جسمی، سؤالات مرتبط با آن در پرسشنامه گنجانده شد.

5. تعریف مفهومی متغیرهای مورد مطالعه و شاخص های آن
 

منظور از زنان سرپرست خانوار،(1) زنانی هستند که بدون حضور منظم و یا حمایت یک مرد بزرگسال، سرپرستی خانواده را بر عهده دارند و مسئولیت اداره اقتصادی خانواده و تصمیم گیری های عمده و حیاتی به عهده ایشان است. (کریمی، 1384، ص90)

1-5. سلامت
 

سلامت عبارت است از برخورداری از آسایش کامل جسمی، روانی و اجتماعی و نه فقط نداشتن بیماری و نقص عضو. (لست،1367، ص89) سلامت شامل 5 بعد (جسمی، روانی، اجتماعی، معنوی و جنسی) می باشد که این تحقیق فقط به بررسی سه بعد از آن پرداخته است:
1-1-5. سلامت جسمی:سلامت جسمی حالتی است که تمامی قسمت های بدن فعالیت های خود را به درستی انجام می دهند.
در این مطالعه، از پاسخ گویان سؤال شد: آیا بیماری خاصی دارید یا نه؟
2-1-5. سلامت روانی:طبق تعریف سازمان بهداشت و انسان در آمریکا، حالت سلامت روانی عبارت است از:عملکرد موفق فرایندهای ذهنی، شامل فعالیت های کارآمد، روابط پربار با افراد، توانایی سازگاری با تغییرات و منطبق شدن با شرایط نامطلوب. (فارسی نژاد، 1383، ص75)

شاخص های سلامت روانی:

سلامت روانی با مؤلفه های ذیل سنجیده شده است:
- تصور می کنم زندگی ارزش زنده بودن را دارد.
- به توانایی های خودم پی برده ام و فهمیده ام چقدر قدرت دارم.
- اکثر اوقات از فعالیت های روزمره لذت می برم.
- بسیار کم اتفاق می افتد دچار سردرد شوم.
- زیاد اتفاق می افتد عصبانی و بدخلق شوم.
- اغلب تصور می کنم ای کاش مرده بودم و کاملاً از شر زندگی خلاص می شدم.
- بسیار کم پیش می آید استرس داشته باشم.
- بسیار کم اتفاق می افتد بی هیچ دلیلی هراسان و وحشت زده شوم.
- اکثر اوقات عصبانی بوده و دلشوره دارم.
- اغلب تصور می کنم چقدر انسان بی ارزشی هستم.
3-1-5. سلامت اجتماعی: سلامت اجتماعی، ارزیابی و شناخت فرد از چگونگی عملکردش در اجتماع و کیفیت روابطش با افراد دیگر (نزدیکان و گروه های اجتماعی) است که او عضوی از آنهاست.(Keyes,2004)
مؤلفه های سلامت اجتماعی که با آن سلامت اجتماعی افراد در این تحقیق سنجیده شده، عبارتند از:

شکوفایی اجتماعی (Social Actualization):

شکوفایی اجتماعی عبارت است از دانستن و اعتقاد داشتن به اینکه جامعه به شکل مثبتی در حال رشد است. فکر کردن به اینکه جامعه پتانسل رشد به شکل مثبت را دارد؛ این تفکر که جامعه پتانسیل خود را به شکل واقعی درمی آورد.
- اجتماع جلوی پیشرفت انسان ها را نمی گیرد.
- اجتماع به هر سوی که من بخواهم تغییر نمی کند.
- تشکیلات اجتماعی نظیر قانون و دولت در زندگی من مؤثرند.
- جامعه مکانی پربار و مفید برای افراد آن است.
- اجتماع دائم در حال تغییر است.
- پیشرفت اجتماعی بی معنی است.
- دنیا روز به روز برای افراد مکان بهتری می شود.

پذیرش اجتماعی (Social Acceptance) :

منظور از پذیرش اجتماعی، دانستن گرایش های مثبت نسبت به افراد، تصدیق کردن دیگران و به طور کلی، پذیرش افراد علی رغم برخی رفتارهای سر در گم کننده و پیچیده آنهاست.
- رفتار من روی سایر افراد اجتماع اثر می گذارد.
- می توان به افراد اعتماد کرد.
- مردم مهربانند.
- مردم فقط برای خودشان زندگی می کنند.
- مردم به مشکلات همدیگر اهمیت می دهند.

مشارکت اجتماعی (Social Contribution):

این احساس که افراد چیزهای باارزشی برای ارائه به جامعه دارند و این تفکر که فعالیت های روزمره آنها به وسیله جامعه ارزش دهی می شود، نشان دهنده مشارکت اجتماعی می باشد.
- کارهایی که من انجام می دهم، باارزش است.
- کارهای روزانه من هیچ ارزشی برای جامعه ندارد.
- زمان و توان لازم را ندارم تا چیز مهمی به جامعه ام عرضه کنم.
- مردم این روزها متقلب تر شده اند.
- کار من نتیجه مهمی برای جامعه ندارد.
- چیز باارزشی ندارم تا در اجتماع سهیم شوم.

6. یافته های تحقیق
 

اطلاعات استخراج شده از داده های سرشماری سال 1375 نشان می دهد 8/4 درصد خانوارها، توسط زنان سرپرستی می شدند؛ بدنی معنا که از هر 12 خانوار کشور، یک خانوار توسط زنان اداره می شده است. (مرکز آمار ایران، 1381، ص10) این نسبت
(نسبت 8/4 درصدی سال 1375) در سرشماری سال 1385 به 9/4 رسیده است. (مرکز آمار ایران، 1385)
از نظر سنی، با بالا رفتن سن، تعداد زنان سرپرست خانوار در هر دو سرشماری (1375 و 1385 ) افزایش یافته و بیشترین میزان، در گروه سنی 65 ساله و بیشتر قرار داشت. دلایل متعددی، از جمله بیوگی (به دلیل فوت همسر یا طلاق)، منجر به افزایش تعداد آنان، همراه با افزایش سن شده است.

1-4. وضعیت سنی، تأهل، تحصیلات پاسخ گویان
 

بر اساس یافته های حاصله، بیشتر پاسخ گویان در دو گروه سنی 29-25 سال و 34-30 سال، قرار گرفته اند و تنها 0/6 درصد آنان که در نمونه آمده اند، در گروه سنی 59-55 سال قرار داشته اند. میانگین سنی آنان حدود 32 سال بوده است. توزیع درصدی وضعیت تأهل زنان سرپرست خانوار نشان داد که سهم بیشتری (83 درصد) از زنان، متأهل و تنها 17 درصد آنان مجرد بوده اند.
در ارتباط با تحصیلات، سهم بیشتری (32 درصد) از زنان سرپرست خانوار تحصیلات دیپلم، 24/5 درصد تحصیلات ابتدایی و 18 درصد تحصیلات راهنمایی داشته اند. حدود 9 درصد نیز دارای تحصیلات دانشگاهی بوده و تنها 6/7 درصدشان بی سواد بوده اند.

2-6. علل سرپرست شدن زنان سرپرست خانوار
 

از کل زنان سرپرست خانواری که در این تحقیق مورد مطالعه قرار گرفته اند، 36/5 درصد (بیشترین میزان) علت سرپرست شدن خود را طلاق از همسر، 36 درصد ناتوانی همسر در پرداخت و تأمین مخارج زندگی، 11 درصد فوت همسر و 16 درصد ناتوانی پدر در تأمین مخارج زندگی اعلام کرده اند.

3-6. اشتغال زنان و همسران زنان سرپرست خانوار
 

بر اساس اطلاعات به دست آمده، 57 درصد از زنان سرپرست خانوار شاغل و حدود 43 درصد بیکار بوده اند. این در حالی است که حدود 37 درصد همسران زنان سرپرست خانوار شاغل و 63 درصد بیکار بوده اند. همان گونه که ملاحظه می شود، اشتغال زنان سرپرست خانوار نسبت به همسرانشان حالت معکوس داشته است و درصد بیشتری از زنان سرپرست خانوار شاغل بوده اند.

4-6. سلامت جسمی زنان سرپرست خانوار
 

مطالعات و بررسی هایی به منظور سنجش میزان سلامت جسمی زنان سرپرست خانوار تحت پوشش سازمان بهزیستی صورت گرفته و نتایج آن نشان داد 41 درصد آنان از سلامت جسمانی برخوردار نمی باشد و ما بقی (59 درصد) دارای سلامت جسمانی می باشند.
داده های به دست آمده نشان داد اغلب زنان بیمار، بین 1 تا 4 سال با مشکل جسمی خود دست و پنجه نرم می کرده اند. همچنین نتایج توصیفی نشان داد زنان شاغل سرپرست خانوار از سلامت جسمی بیشتری نسبت به زنان غیرشاغل برخوردار بودند.

5-6. سلامت روانی زنان سرپرست خانوار
 

بر اساس یافته های به دست آمده، 37 درصد (بیشترین میزان) کل زنان سرپرست خانوار مورد مطالعه از نظر وضعیت سلامت روانی در شرایط متوسلی قرار داشته اند. حدود 32 درصد در وضعیت خوب و خیلی خوب و 31 درصد در حالت نامناسبی از نظر سلامت روانی قرار داشتند.
نتایج توصیفی سلامت روانی بیانگر این مطلب بود که زنان شاغل سرپرست خانوار از سلامت روانی بیشتری نسبت به زنان غیر شاغل برخوردارند که شاغل بودن به دلایلی، نظیر تأثیر روحی و روانی آن و ایجاد احساس همدردی در زنان سرپرست خانوار، بخصوص زمانی که فعالیت ها در قالب گروه های همیار انجام می شود، افزایش میزان سلامت روانی را برای آنان به همراه دارد.

6-6. سلامت اجتماعی زنان سرپرست خانوار
 

بر اساس نتایج حاصله، 39/5 درصد (بیشترین میزان) کل زنان سرپرست خانوار مورد مطالعه، از نظر وضعیت سلامت اجتماعی در شرایط متوسط، حدود 35 درصد در شرایط ضعیف و مابقی زنان (25/5 درصد) در حالت مناسبی از نظر سلامت اجتماعی قرار داشتند.
داده ای گردآوری شده نشان داد زنان شاغل سرپرست خانوار از سلامت اجتماعی بیشتری نسبت به زنان غیر شاغل برخوردارند. به نظر می رسد دلایلی نظیر افزایش مشارکت اجتماعی، افزایش همبستگی اجتماعی و بالا رفتن میزان پذیرش اجتماعی زنان سرپرست خانوار باعث این امر شده است.

نتیجه
 

نتایج به دست آمده از اطلاعات سرشماری مختلف نشان می دهد طی سال های اخیر جمعیت زنان سرپرست خانوار رو به گسترش بوده است. گسترش تعداد این قشر، به معنای افزایش فشار به زنان سرپرست خانوار می باشد؛ چرا که این افراد علاوه بر وظیفه مادری، نقش پدری و تأمین معاش خانواده را نیز بر عهده دارند و همین امر (افزایش فشار مالی و روانی) سلامت آنان را به خطر می اندازد.
بنابراین، در این مطالعه تلاش گردید به بررسی وضعیت سلامت زنان سرپرست خانوار پرداخته شود. پس از بررسی دیدگاه های مختلف مرتبط با سلامت و گردآوری اطلاعات(از طریق پرسشنامه) از زنان سرپرست خانوار تحت پوشش سازمان بهزیستی استان قم، نتایج ذیل حاصل گردید:
- بیشتر زنان سرپرست خانوار مورد مطالعه در گروه سنی 25-29 سال قرار داشته 82 درصدشان متأهل بوده اند. از نظر وضعیت تحصیلی، اکثر آنها دیپلم داشته، در حالی که شوهرانشان در سطح ابتدایی بوده اند.
- در مورد علت سرپرست شدنشان، علت های طلاق از همسر و ناتوانی همسر در تأمین مخارج زندگی بیشترین فراوانی را داشت.
- حدود 43 درصد زنان سرپرست خانوار از سلامت جسمی برخوردار نبودند.
- زنان سرپرست خانوار از سلامت جسمی پایین تری نسبت به سلامت روانی و اجتماعی برخوردار هستند.
با توجه به نتایج به دست آمده، پیشنهادهای ذیل راهگشای انجام فعالیت ها و اقدامات بیشتری در خصوص افزایش سلامت زنان سرپرست خانوار خواهد بود.
الف. پیشنهادهای تحقیقی:در خصوص پیشنهادهای تحقیقی، می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
- انجام مطالعات بیشتر به منظور بررسی وضعیت سلامت زنان سرپرست خانوار، بخصوص سلامت روانی و اجتماعی آنان و مراقبت بهتر از بیماران مبتلا به مشکل روانی و اجتماعی؛
- انجام مطالعاتی برای بهبود شیوه زندگی و ارتقای سلامت زنان سرپرست خانوار از طریق انتقال آگاهی و فراهم کردن زمینه های اعتقاد و عمل در بین آنان.
ب. پیشنهادهای اجرایی:پیشنهادهای اجرایی شامل موارد ذیل می باشد:
- افزایش تعداد گروه های همیار زنان سرپرست خانوار، به منظور بالابردن میزان اشتغال و سلامت روانی و اجتماعی آنان به دلیل حس همدردی، که در گروه های شاغل به خوبی به چشم می خورد؛
- فراهم کردن شرایطی برای توانمند سازی زنان سرپرست خانوار از راه های مختلف؛ از جمله افزایش میزان تسهیلات اشتغال؛
- با توجه به مشکلات جسمانی، تقریباً نیمی (43 درصد) از زنان سرپرست خانوار و مبتلا بودن آنان به بیماری های روان تنی همچون دیسک کمر و...، پیشنهاد می گردد:در حل مشکلات سلامت جسمانی این قشر آسیب پذیر، سازمان بهزیستی در هماهنگی با مراکز خدمات درمانی تسهیلات بیشتری در نظر گیرد؛
- فراهم کردن شرایط به منظور ارائه آموزش های فنی و حرفه ای و حرفه آموزی به زنان سرپرست خانوار.

پی‌نوشت‌ها:
 

* استاد دانشگاه علامه طباطبائی
** دانش آموخته کارشناسی ارشد جمعیت شناسی دانشگاه علامه طباطبائی
1- Female-headed house holds
 

منابع
1. اسمایک، پاتریشا؛ زنان و سلامت؛ ترجمه بتول احمدی، حسن افتخار اردبیلی، داود شجاعی زاده و الهه میرزایی؛ تهران:نشر دانشگاهی، 1382.
2. بیک محمدلو، سکینه؛ بررسی تأثیر پایگاه اقتصادی- اجتماعی بر سلامت کارکنان آموزش و پرورش شهرستان قزوین؛ پایان نامه کارشناسی ارشد، تهران:دانشکده علوم اجتماعی علامه طباطبایی، 1384.
3. پیران، پرویز؛ «خلاصه گزارش گروه های مطالعاتی»؛ گرودهمایی زنان، مشارکت و کشاورزی 1400؛ تهران: انتشارات مؤسسه پژوهش های برنامه ریزی و اقتصاد کشاورزی وزارت کشاورزی، 1376.
4. حیدری بیگوند، داریوش؛ «بررسی مسائل و مشکلات زنان و دختران 18 تا 50 ساله شهر مشهد و عوامل مؤثر بر آن»؛ مجله علوم اجتماعی، دوره اول، 1383.
5. خدارحیمی، سیامک؛ مفهوم سلامت روان شناختی؛ تهران:جاوید خرد، 1374.
6. سارافیند، ادوارد؛ روان شناسی سلامت؛ ترجمه گروهی از مترجمان (زیر نظر الهه میرزایی)؛ تهران:نشر رشد، 1381.
7. سجادی، حمیرا، صدرالسادات، سید جلال؛ «شاخص های سلامت اجتماعی»؛ اطلاعات سیاسی - اقتصادی؛ سال 19، شماره 3 و 4، تهران.
8. سید نوزادی، محسن؛ بهداشت عمومی (سلامت و بیماری)؛ فصل دوم، گفتار1؛ 1387، برگرفته از سایت: WWW.elib.hbi.ir/Persian/public_health_book/volume.1.htm
9. شولتز، دوان؛ روان شناسی کمال؛ ترجمه گیتی خوش دل؛ تهران:نشر نی، 1377.
10. فارسی نژاد، معصومه؛ سبک های هویت با سلامت اجتماعی و خودکارآمدگی تحصیلی در دانش آموزان دختر و پسر دوم دبیرستان های شهر تهران؛ پایان نامه کارشناسی ارشد، تهران:دانشکده روان شناسی دانشگاه تهران، 1383.
11. کریمی، نرگس؛ بررسی تأثیر حمایت های سازمان های غیر دولتی بر وضعیت اجتماعی- معیشتی زنان سرپرست خانوار؛ پایان نامه کارشناسی ارشد رشته مطالعات زنان، تهران: دانشکده علوم اجتماعی علامه طباطبایی، 1384.
12. گنجی، حمزه؛ بهداشت روان؛ تهران:ارسباران، 1379.
13. لست، جان م؛ فرهنگ اپیدمیولوژی؛ ترجمه کیومرث ناصری؛ تهران:دانشگاه تهران، 1367.
14. مارموت، مایکل، ویلکینسون، ریچارد؛ مؤلفه های اجتماعی سلامت؛ ترجمه علی منتظری؛ تهران:سازمان جهاد دانشگاهی پژوهشکده علوم بهداشتی، 1386.
15. محمودیان، حسین؛ «بررسی مشارکت زنان در استان ها»؛ نامه علوم اجتماعی؛ ش21، تهران، 1382.
16. مرکز آمار ایران؛ زنان سرپرست خانوار در ایران (ویژگی های اقتصادی- اجتماعی)؛ تهران:مرکز آمار ایران، اردیبهشت ماه 1381.
17. مرکز آمار ایران؛ سرشماری عمومی نفوس و مسکن؛ 1385.
18. میلانی فر، بهروز؛ بهداشت روان؛ تهران:قومس، 1384.
19. ویلکینسون.ریچارد.مامورت؛ تعیین کنندهای اجتماعی سلامت؛ ترجمه محمد زارع و فرحناز زهرایی؛ تهران: مرکز بین المللی بهداشت جامعه (سازمان بهداشت جهانی)، انتشارات سیمیندخت، 1383.
20. Demeny paul,Mcni coll,Geoffrey . Encyclopedia of POPULATION.USA:Volume 1& 2,2003.
21. Jennie,NaidooWills .Jane. Health Promotion Foundation for Practice.second Edition, Harcourt Published,2000.
22. Jennie,NaidooWills .Jane. Health Studies an Introduction.First Edition Antony Rowe Led,chippenham wilts,2001.
23. Kerr,Joanne.Community Health Promotion Changes for practices.Bailliere Tindal.2000.
24. Keyes, C.L.M complete mental health:an agenda for the 21 century,washangton,2004.
25. Martin, Linda and Kinsella, Kevin. Research on the demography of aging in developing countries. Demography of aging,national academy press washing,D.C,1994.
26. white,Kevin. An introduction to the sociology of health and illness. London:health gender and feminism, sage publications, Thousand oaks-new delhi,2002.
نشریه بانوان شیعه، شماره 21.

دوشنبه 11/9/1392 - 23:38
آموزش و تحقيقات

 

نویسنده:دکتر عزت الله سام آرام*
مریم امینی یخدانی**




 
وضعیت سلامت زنان تحت پوشش سازمان بهزیستی قم

2-1. دیدگاه های سلامت روان
 

1-2-1. دیدگاه رفتار گرایی: رفتار گرایان معتقد به این امر هستند که بهداشت روانی و سلامت، به محرک ها و محیط وابسته است. به این ترتیب، آنچه مکاتب دیگر بیماری روانی به حساب می آورند، از دیدگاه رفتارگرایان رفتاری است که مانند سایر رفتارها آموخته می شود. کسی که دارای سلامت روانی است رفتارش با محیط معینی با نوعی بهنجاری رفتاری سازگاری دارد. (گنجی، 1379، ص90)
اسکینر، صاحب نظر مکتب رفتارگرایی، معتقد است:انسان سالم معادل با رفتار منطبق با قوانین و ضوابط جامعه است. چنین انسانی وقتی با مشکلی روبه رو می شود که جامعه، آن را نابهنجار می داند، از طریق شیوه اصلاح رفتار، برای بهبود و بهنجار کردن رفتار خود و اطرافیانش به طور مداوم سود می جوید. انسان سالم کسی است که تأیید بیشتری را به خاطر رفتارهای مناسب از محیط و اطرافیانش دریافت می کند. (خدا رحیمی، 1374، ص30)
2-2-1. دیدگاه انسان گرایی:این دیدگاه معتقد است سلامت روانی یعنی: ارضای نیازهای سطوح پایین و رسیدن به سطح خودشکوفایی. هر عاملی که فرد را در سطح نیارهای سطوح پایین نگه دارد و از خودشکوفایی او جلوگیری کند، اختلال رفتاری به وجود خواهد آورد و سلامت فرد را با مشکل مواجه می کند. (میلانی فر، 1384، ص30)
در برخی نظریه های شخصیت، مسئله سلامت روان تحت عنوان «شخصیت سالم» مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. در این نظریه ها، ویژگی های افراد سالم و ملاک های سلامت روانی مشخص گردیده است. در این رابطه، به چند نظریه می توان اشاره کرد:
3-2-1. شخصیت سالم از نظر راجرز:به نظر راجرز، اساسی ترین انگیزه رفتار آدمی، خودشکوفایی است. مهم ترین مفهوم نظریه وی خویشتن است که شامل افکار، ادراکات و ارزش هایی است که «من» را تشکیل می دهند. راجرز خویشتن را شامل خویشتن واقعی و آرمانی می داند. خویشتن آرمانی در فرد وجود ندارد، ولی ایدئال خود دست یابی به آن است. فاصله زیاد میان خود واقعی و خود آرمانی به نارضایتی منجر می شود. به عقیده وی، شخص سالم می تواند در دگرگونی های جدی شرایط محیطی، سازگاری بیشتری نشان دهد. این گونه افراد از چنان خودانگیختگی و خلاقیتی برخوردارند که حتی با دگرگونی های دردناکی همچون جنگ و بلایابی طبیعی کنار می آیند.
4-2-1. شخصیت سالم بر اساس نظر آلپورت:آلپورت، از افراد برخوردار از سلامت روانی به عنوان «انسان بالغ» یاد می کند. به نظر وی فردی که با فعالیت ها و اندیشه های متنوع تری در ارتباط باشد، سلامت روانی بهتری دارد. شخص سالم می تواند به دیگران صمیمیت نشان دهد. آلپورت ضمن تأکید بر اهمیت کار، معتقد است حسن تعهد در اشخاص سالم بسیار نیرومند است. (شولتز، 1377، ص56)
5-2-1. شخصیت سالم از نظر مازلو: مازلو، انسان سالم را انسان خواستار تحقق خود می داند و معتقد است در همه انسان ها تلاش یا گرایش فطری برای تحقق خود یا خودشکوفایی وجود دارد. وی شرط نایل شدن به خودشکوفایی را در برآوردن نیازهایی می داند که به ترتیب از نیازهای جسمانی یا فیزیولوژیک، نیاز ایمنی، نیازهای محبت و احساس تعلق شروع می شود و به نیاز به احترام به خود و در نهایت، نیاز به خودشکوفایی می رسد. به نظر مازلو، درجه رضایت مندی از نیازهای انسانی به گونه ای مثبت با درجه سلامت روانی
همبستگی دارد. ناکام گذاردن نیازها موجب بیماری افراد می شود. انسان سالم کسی است که به بالاترین نیازها دست یابد و از این رو، کسی که به مرحله تحقق خود نرسیده باشد، از سلامت روانی برخوردار نیست. (همان)
بنابراین، بر اساس نظریه مازلو مبنی بر طبقه بندی سلسله مراتب نیازهای انسان، می توان نتیجه گرفت:سلامت جسمی و روانی انسان در گرو رفع نیازهای زیستی در مرحله اول و سپس به ترتیب ارضای احساس ایمنی و ارضای احساس نیاز به محبت می باشد. (حیدری بیگوند، 1383، ص89)

3-1. عوامل مؤثر بر سلامت
 

از آن رو که سلامت دارای چند بعد است و با شاخص های گوناگون و متنوع سنجیده می شود، عوامل متعددی نیز بر آن تأثیر گذار است. این عوامل در سطح وسیع مطالعه می شود.
عوامل در برگیرنده سلامت، هم در درون فرد و هم بیرون از او و هم در جامعه ای که در آن زندگی می کند، قرار دارد. این عوامل با هم در تعامل بوده و در نهایت، سلامت فرد را ارتقا و یا کاهش می دهند.
گزارش للنده(1) منتشر شده در سال 1974 در کانادا، چهار حیطه تعیین کننده سلامت را چنین بیان می کند:
- فاکتورهای ژنتیک و بیولوژیک که می تواند تعیین کننده آمادگی فرد برای پذیرش یک بیماری باشد؛
- فاکتورهای مربوط به شیوه زندگی و رفتارهایی مانند سیگار کشیدن؛
- فاکتورهای زیست محیطی؛ مانند مسکن و آلودگی هوا؛
- دامنه و گستردگی خدمات بهداشتی. (سجادی و صدرالسادات، 1383،ص245)
از نظر جانس استین(2)، به طور کلی می توان عوامل تأثیر گذار بر سلامت را در چهار گروه عمده جای داد:
الف) شرایط طبیعی یا محیطی؛
ب) عوامل جامعه شناختی، به ویژه عوامل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی؛
ج) عواملی که مستقیماً با سلامت و مراقبت های پزشکی مرتبطند؛
د) عوامل فردی.
از آن رو که اکثر عوامل تعیین کننده مزبور در سطح کلان هستند، نمی توانند قابلیت کاربرد چندانی برای این تحقیق داشته باشند. به همین دلیل، به ذکر نظر ویچد و همکارش (3) (1991) درباره ی لایه های مؤثر بر سلامت می پردازیم.
از نظر این دو، لایه های مؤثر بر سلامت عبارتند از:
- فاکتورهای ارثی (سن و جنس)؛
- فاکتورهای سبک زندگی فردی؛
- حمایت ها (حمایت های مالی و ...) و تأثیرات جامعه که می تواند تداوم بخش یا مخرب سلامت باشد؛
- وضع زندگی و کار و دسترسی به خدمات و تسهیلات؛
- وضع اقتصادی، وضع فرهنگی و زیست محیطی؛ مانند استانداردهای زندگی، بازار کار و ... . (همان)

4-1. عوامل مؤثر بر سلامت زنان
 

بیش از یک میلیارد انسان که بیشترشان را زنان تشکیل می دهند، در فقر مطلق به سر می برند. زنان بیشتر از مردان احتمال دارد فقیر و یا جزء فقیرترین فقیرها باشند.
علاوه بر این، احتمال دارد که خانواده های تحت سرپرستی زنان (قریب یک سوم کل خانوارها) در مقایسه با خانواده های تحت سرپرستی مردان فقیرتر باشند.
فقر حق انتخاب را در زمینه هایی که اساس سلامت اند، به شدت تحت تأثیر قرار می دهد. از این رو، تأثیر فقر بر سلامت افراد را نمی توان انکار کرد.
زنان فقر زده زمان و انرژی بیشتری را صرف تولید و یافتن غذا می کنند. آنان در صورت داشتن کار درآمدزا، ساعات بیشتری کار می کنند، و یا زمان بیشتری را در بازار به کسب می پردازند. زنان معمولاً به دلیل نداشتن آموزش و مهارت لازم ناگزیر از پذیرش هر کاری هستند. این کارها اغلب خطرناک ترین، کمرشکن ترین، پست ترین و نامطلوب ترین کارها هستند. پیامد چنین کارهایی برای سلامت زنان و خانواده های آنها ممکن است فاجعه آمیز باشد.
کمترین پیامد این کارها، کاهش تدریجی و اجتناب ناپذیر شور و نشاط، و پیری زودرس است. از دیدگاه توسعه منابع انسانی، بهای دیگری نیز باید پرداخته شود:اگر زنان برای ادامه حیات باید این چنین کار کنند، پس جایی برای ادامه تحصیل، فراگیری مهارت های جدید و یا شرکت در فعالیت های اجتماعی باقی نمی ماند.(اسمایک، 1382، ص38)
آربر،(4) بر این باور است که نقش های خانوادگی برای زنان بسیار مهم است و زنانی که فرزندی ندارند و یا ازدواج نکرده اند از نظر سلامتی در شرایط نامساعدی به سر می برند. علاوه بر این، نقش های اجتماعی و سبک زندگی زنان باعث می شود زنان از نظر بیولوژیکی بیمارتر شوند.
فاکتور دیگر شیوع بیشتر بیماری در میان زنان نسبت به مردان، ناشی از تفاوت های این دو جنس در گزارش بیماری است. زنان غالباً بیشتر از مردان در مورد احساس خود با پزشک مشورت می کنند و اشکالاتی را که در سلامتی شان رخ
می دهد- از جمله ناراحتی های روانی- (5) زمانی که هنوز در مراحل ابتدایی هستند سریعاً پیگیری می نمایند، حال آنکه مردان غالباً فقط به دلیل مشکلات فیزیکی شان به پزشک مراجعه می نمایند. از این رو، نشان دهنده این نیست که زنان بیمارتر و یا حتی افسرده تر از مردان هستند. (White,2002,p.104)

5-1. تعیین کننده های اجتماعی سلامت(دیدگاه ویلکینسون)
 

ویلکینسون معتقد است:حتی در مرفه ترین کشورها، مردمی که از رفاه کمتری برخوردارند، دارای امید به زندگی کمتر و بیماری بیشتری نسبت به افراد متمول هستند. نه تنها این تفاوت ها در سلامتی یک بی عدالتی مهم اجتماعی می باشد، بلکه ذهن ما را متوجه قوی ترین استانداردهای تعیین کننده سلامت، در جوامع پیشرفته می سازد، به ویژه متوجه درک روزافزون و حساسیت قابل توجه به امر سلامت در رابطه با محیط اجتماعی؛ یعنی چیزی که به نام «تعیین کننده های اجتماعی سلامت» شناخته شده است. این تعیین کننده ها عبارتند از:
5-1-1. طبقه اجتماعی:«در یک جامعه هر چه وارد طبقات اجتماعی پایین تر شویم. امید به زندگی کوتاه تر و اکثر بیماری ها شایع تر می شوند. در این راستا، سیاست های بهداشتی باید تعیین کننده های اقتصادی- اجتماعی سلامت را مهار نماید.»
در طول زندگی، شرایط ضعیف اقتصادی- اجتماعی بر سلامتی اثرگذار است. افرادی که در طبقات پایین نردبان اجتماع قرار گرفته اند، معمولاً حداقل دو برابر افرادی که در طبقات بالاتر هستند، دچار بیماری جدی و مرگ زودرس می شوند.
علل مادی، روانی و اجتماعی در به وجود آمدن این تفاوت ها سهیم هستند و آثار آن منجر به بروز بیماری ها و علل مرگ می شوند. مشکلات زندگی ممکن است شکل های مختلف داشته و به صورت مطلق یا نسبی باشد؛ از قبیل:داشتن سرمایه کم
در خانواده، داشتن تحصیلات پایین در نوجوانی، داشتن کاری نامطمئن، مواجه شدن با خطرهای کاری یا بن بست شغلی، زندگی در خانواده ای محقر، اداره کردن خانواده در شرایطی مشکل و سر کردن با مستمری ناکافی.
به طور کلی، هر چه مردم در شرایط اقتصادی- اجتماعی تنش دار طولانی تر زندگی کنند به همان نسبت به لحاظ فیزیکی بیشتر رنج می برند و کمتر می توانند در سنین کهنسالی از لذت سلامتی بهره مند شوند. (ویلکینسون، 1383، ص16)
2-5-1. استرس:«شرایط استرس زا مردم را نگران، مضطرب و ناسازگار می سازد و از این رو، مخرب سلامتی است و منجر به مرگ زودرس می شود.»
شرایط اجتماعی و روانی می تواند منجر به استرس طولانی مدت شود. عواملی همچون اضطراب مداوم، ناامنی، اعتماد به نفس پایین، انزوای اجتماعی، و عدم کنترل بر کار و زندگی خانوادگی آثار زیادی بر سلامت دارد. تجمع چنین خطرهای اجتماعی - روانی در طول زندگی باعث افزایش ضعف سلامت روان و مرگ زودرس می شود. اضطراب، عدم امنیت و نداشتن دوستان حامی در هر مقطع از زندگی که به وجود آید در بلند مدت اثر مخرب دارد.
احساس تنش به مدت کوتاه مهم نیست، اما اگر این احساس تنش به مدت طولانی باقی بماند، ما را در معرض وسیعی از شرایطی همچون بیماری عفونی دیابت، فشار خون بالا، حمله قلبی، سکته، افسردگی و تهاجم قرار می دهد. (همان، ص19)
3-5-1. انزوای اجتماعی:«جایی که کیفیت زندگی پایین است. طول عمر کوتاه می شود. مشقت و رنجش، فقر، انزوای اجتماعی و تبعیض به قیمت زندگی ها تمام می شود.»
فقر، تبعیض، محرومیت نسبی و انزوای اجتماعی تأثیر مهمی بر سلامتی و مرگ زودرس دارد. زندگی فقیرانه بر دوش برخی از گروه های اجتماعی سنگینی می کند.
فقر مطلق، یعنی:کمبود نیازهای ضروری و اولیه زندگی؛ مسئله ای که در غنی ترین کشورهای اروپایی نیز وجود دارد. در این میان، بیکاران، گروه های اقلیت قومی، کارگران خارجی، افراد ناتوان، پناهندگان و بی خانمان ها به طور اخص در معرض خطر فقر مطلق و انزوای اجتماعی قرار دارند. (همان، ص27)
4-5-1. کار:«استرس در هنگام کار خطر بیماری را افزایش می دهد. افرادی که کنترل بیشتری بر کارهایشان دارند، از سلامت بهتری برخوردارند.»
به طور کلی، داشتن کار، برای سلامتی بهتر است تا اینکه شغلی نداشته باشیم. اما سازمان اجتماعی کار، روش های مدیریت و روابط اجتماعی در محل کار تماماً در سلامتی دخیل می باشند. شواهد نشان می دهد که استرس در کار نقش مهمی را در تفاوت های اجتماعی بر سلامت، فقدان بیماری و مرگ زودرس ایفا می کند.
داشتن کار در سطح پایین، رابطه قوی با افزایش خطر در ناحیه کمر و پشت، و بیماری های قلبی- عروقی دارد. به علاوه، مشخص گردیده دریافت پاداش های ناکافی برای تلاش های کاری، با خطر افزایش بیماری های قلبی- عروقی همراه می باشد. پاداش ها می توانند به شکل پول، مقام یا احترام به نفس باشند. تغییرات اخیر در بازار کار موجب تغییراتی در ساختار فرصت ها گردیده و دادن پاداش مناسب به افراد را سخت تر ساخته است.
بنابراین، محیط روانی- اجتماعی کار تعیین کننده بسیار مهمی برای سلامتی است و یکی از محرک های اجتماعی در ضعف سلامت به شمار می رود.
در نتیجه، می توان گفت:یک رابطه متقابل بین سلامتی و بهره وری در کار وجود دارد؛ شرایط بهبود یافته کاری منجر به نیروی سالم تر کاری می شود که آن هم منجر به بهبود بهره وری می گردد. در نهایت، سلامتی بیشتر، بهره وری و سودمندی در محل کار را به دنبال دارد. (همان، ص35)
5-5-1. بیکاری:«امنیت شغلی بالا باعث افزایش سلامتی، رفاه و رضایت شغلی می شود. میزان بیکاری بالا موجب بیماری و مرگ زودرس می گردد.»
بیکاری، سلامتی را به خطر می اندازد و این خطر در مناطقی که بیکاری گسترش دارد، بیشتر است. این آثار از زمانی شروع می شود که افراد ابتدا احساس کنند شغلشان در معرض تهدید است، حتی پیش از اینکه واقعاً بیکار شوند. این امر نشانگر آن است که اضطراب در مورد ناامنی شغلی یکی از تعیین کننده های سلامت است.
6-5-1. حمایت اجتماعی:«دوستی، روابط خوب اجتماعی و شبکه های حمایتی قوی، باعث ارتقای سلامتی در خانه، کار و جامعه، می گردد.»
حمایت اجتماعی و روابط خوب اجتماعی سهم مهمی در سلامتی دارند. حمایت اجتماعی در جهت محقق شدن نیازهای واقعی و عاطفی افراد کمک کننده هستند. تعلق داشتن به یک شبکه اجتماعی از جامعه و الزامات متقابل موجب می شود تا افراد احساس محبت، دوستی، احترام و ارزش نمایند. این امر اثر حفاظتی قوی بر سلامت دارد.
به طور کلی، روابط اجتماعی و روابط حمایتی می تواند موجب برانگیختن الگوهای رفتاری سالم تر گردد.
همبستگی اجتماعی که به عنوان کیفیت روابط اجتماعی و وجود اعتماد، الزامات متقابل و احترام در جوامع تعریف گردیده، محافظ مردم و سلامت آنان است. جوامعی که دارای سطح بالایی از درآمد هستند، تمایل کمتری به همبستگی اجتماعی و در نتیجه، افزایش خشونت دارند. حمایت های متقابل در سطح بالا باعث حفظ سلامتی می شوند، در حالی که به هم خوردن روابط اجتماعی بعضاً نابرابری های بیشتری به دنبال دارد و موجب کاهش اعتماد و افزایش خشونت می گردد.
در نتیجه، کاهش نابرابری های اجتماعی- اقتصادی و کاهش انزوای اجتماعی می تواند منجر به همبستگی اجتماعی و استاندارهای بهتری از سلامتی گردد. (همان، ص41)
7-5-1. اعتیاد:اعتیاد یکی دیگر از عوامل مؤثر بر سلامت و افزایش شمار مرگ و میرها به شمار می آید.
8-5-1. غذا:نوع رژیم غذایی و میزان کالری های دریافتی بدن در سنین مختلف در سلامت افراد و افزایش طول عمر مؤثر است.
9-5-1. زندگی اولیه:سبک زندگی فرد در مراحل اولیه، در کاهش یا افزایش میزان سلامت افراد تأثیر قابل توجهی دارد.
10-5-1. حمل و نقل:دسترسی و یا عدم دسترسی به وسایل حمل و نقل منجر به افزایش و یا کاهش شمار مرگ و میرها و در نهایت، طول عمر افراد می شود. (همان)
حال پس از مطالعه و بررسی مبانی نظری مرتبط با سلامت، با توجه به اینکه سلامت دارای ابعاد جسمی، روانی، اجتماعی و معنوی می باشد و سنجش بعد معنوی تا حدودی با بعد روانی هم پوشانی دارد، در این مطالعه به سنجش سه بعد جسمی، روانی و اجتماعی می پردازیم.

2. پرسش های تحقیق
 

این تحقیق شامل دو پرسش (اصلی و فرعی) به شرح ذیل می باشد:
پرسش اصلی:وضعیت سلامت زنان سرپرست خانوار چگونه است؟
پرسش فرعی:آیا میزان سلامت اجتماعی زنان سرپرست خانوار از سلامت جسمی و روانی آنها بالاتر است؟

پی‌نوشت‌ها:
 

* استاد دانشگاه علامه طباطبائی
** دانش آموخته کارشناسی ارشد جمعیت شناسی دانشگاه علامه طباطبائی
1-Lalonde.
2- Jance stein.
3- Whitchead & dahlagren.
4- Arber.
5- Depression.
 

منبع:نشریه بانوان شیعه، شماره 21.
ادامه دارد...

دوشنبه 11/9/1392 - 23:37
آموزش و تحقيقات
حضور زن در جامعه از دیدگاه قرآن و روایات (4)

 

نویسندگان:دكتر سید علی اكبر ربیع نتاج (1)وعالیه روح اله زاده اندواری (2)




 

4. آسیب های حضور زن
حضور زنان در جامعه می تواند از دو جهت فردی و اجتماعی آسیب هایی در پی داشته باشد كه در زیر به آن ها اشاره می شود:
 

1-4. آسیب های فردی
 

1-1-4. صدمات جسمی و روحی
از اثرات منفی اشتغال زنان صدمه های جسمی و روحی است كه به آنان وارد می شود؛ زیرا به علت درگیری های اجتماعی و رقابت های شغلی كه در محل كارشان رخ می دهد، به ناراحتی های اعصاب و روان دچار می شوند.
«اغلب زنان كارمند گرفتار خستگی روحی اند، زیرا مسئولیتشان سنگین است و غیر قابل
تحمل. هم باید كار بیرون را انجام دهند، هم كار خانه و هم نگهداری فرزند و هم حفظ آرامش خاطر شوهر؛ و این كاری بس سنگین است و دشوار». (قائمی، 187)
2-1-4. خستگی مضاعف
اشتغال و فعالیت زن در بیرون از منزل، از نقشی كه او در خانه به عنوان مادر و همسر دارد نمی كاهد، بلكه او علاوه بر كار بیرون از منزل، باید در خانه امور مربوط به همسر و فرزندان را انجام دهد و حق ایشان را ادا كند.
همان وظایفی كه در خانه بر عهده زن غیر شاغل است، بعد از پایان كار خارج از منزل، در انتظار زن شاغل است. وی علی رغم خستگی ناشی از كار، در خانه نیز باید به انواع وظایف خانگی خود كه تهیه غذا، پوشاك، امور بهداشتی و... است، بپردازد. بدون تردید این خستگی جسمی از نظر روحی نیز وی را آسیب پذیر می كند. (روشن فر، 79)
3-1-4. آسیب خانوادگی
آسیب های خانوادگی، خود از ابعاد مختلف، قابل بررسی است و موارد زیر را شامل می شود:
الف) مشكلات عاطفی و تحصیلی فرزندان
كار مادر برای فرزندان نوعی محرومیت به شمار می رود و جدا شدن كودكان و فرزندان از مادر موجب به وجود آمدن بسیاری از مشكلات عاطفی و روانی در آینده خواهد شد.
«سپردن فرزندان به مراكز نگهداری كودك و دور بودن از آنان مشكلات عدیده ای به دنبال دارد. نامناسب بودن شرایط تغذیه ای، بهداشتی و احیاناً عدم كار آزمودگی مربیان این مراكز برای فرزندان كمبودهایی را ایجاد می كند كه با توجه به ساعات حضور كم تر مادر شاغل در منزل جبران آن دشوار و حتی ناممكن است». (روشن فر، 82)
عده بسیاری از کودکان دراثر دوری از مادر احساس تنهایی می کنند و چنین کودکانی نسبت به مادر بی اعتنا هستند و در خانه بدرفتاری می کنند.
ب) كاهش ارتباط با اعضای خانواده
مشغول شدن زن به كار بیرون از منزل، مستلزم سپری كردن چندین ساعت از وقت خود در محیط كار است. به همین دلیل، مادر كم تر در محیط خانه حضور دارد و بعد از آمدن از محیط كار، به دلیل خستگی نمی تواند ارتباط مناسبی با اعضای خانواده برقرار نماید، اشتغال زن و صرف ساعات خارج از خانه و فشردگی كارهای خانه در ساعات حضور، خواه ناخواه ارتباط
اعضای خانواده با یكدیگر را كاهش داده و زمینه تبادل نظر و بررسی مسایل و مشكلات خانواده و هم فكری جهت رفع آن ها را محدود می كند.
ج) نرسیدن به شوهر (نارضایتی شوهر)
علامه طباطبایی در این مورد می گوید:
«اسلام محرومیت های زنان را مانند محرومیت از جهاد در راه خدا بدون عوض و جبران به مثل نگذاشته، بلكه كمبود آن در فضیلت و مزیت (كه واقعاً مفاخری هستند) تدارك نموده، مثلاً نیكو داشتن شوهر را معادل جهاد قرار داده...». (طباطبایی، 4 /517)
اگر چه زنان از جهاد فی سبیل اللّه محروم هستند، اما نیكو شوهر داری كردن برای آن ها جهاد به حساب می آید و پاداش آن را دارد. «اغلب مردان با كار كردن زنان در بیرون از منزل مخالفت می كنند و حاضر نیستند كه همسرانشان در محیط جامعه كار كنند و درآمد به دست آورند، ولی برخی از مردان ممكن است به خاطر مشكلات مالی و فشارهای حاصل از آن و یا به اجبار تن به كار كردن همسر خود در بیرون از منزل دهند و خود قلباً راضی به این امر نباشند و این مسئله مشكلات عاطفی و روحی میان زن و مرد به وجود می آورد و گاه موجب از هم پاشیدگی زندگی خانوادگی می شود». (روشن فر، 79).
هم چنین كاركردن زن موجب می شود كه وظایف او نسبت به گذشته سنگین تر شود و او نتواند به خوبی به امور همسر خود رسیدگی كند، بنابراین گاهی كارهای او را با بی اعتنایی رها می كند. پس روابط بین زن و مرد سرد و بی روح می شود و این خود افسردگی و اختلاف در پی دارد و نیز كار بیرون از منزل سبب می شود كه زن رعایت حقوق شوهر را فراموش كند و همه این مسایل موجبات نارضایتی شوهر را فراهم می كند. (قائمی، 187)
در پرتو عطوفت و محبت زن و برآورده شدن نیازهای عاطفی مرد، محبوبیت زن حفظ و روحیه زن و نشاط، شادابی، دل گرمی، حرارت بخشیدن به خانه و محبت به فرزندان نقش بسزایی دارد.

2-4. آسیب های اجتماعی
 

آسیب های اجتماعی حضور زنان در جامعه را می توان در موارد زیر بررسی كرد:
1-2-4. كاهش میزان ازدواج
كار بیرون از منزل و به دست آوردن یك درآمد مكفی برای زنان موجب برآورده شدن نیازهای
ایشان می شود و استقلال ملی پیدا می كنند، این مسئله در برخی موارد بسیار خوب است، ولی با رهایی از وابستگی مالی به همسر و حفظ استقلال ممكن است در مواردی موجب احساس عدم نیاز به همسر در او ایجاد شود.
واقعیت این است كه زنی كه نیاز مالی نداشته باشد، تمایل كمتری برای ازدواج دارد، همان طوری كه اگر مردی نیاز جنسی در خود نبیند، ازدواج نمی كند، هم چنان كه در این روزها این احساس عدم نیاز از دو طرف فهمیده می شود و به همین دلیل آمار طلاق بسیار بالا رفته است. (پریور، 126).
2-2-4. خطر ارتباط نامشروع با دیگران
زنی كه شاغل است، در محیط اجتماعی با خطراتی روبرو خواهد بود؛ زیرا كسانی كه از دین و ایمان تهی هستند یا ایمان ضعیفی دارند؛ غریزه و نفس سركش خود را به ویژه هنگام روبرو شدن با عوامل هیجان انگیز و تحریك كننده، از مدار طبیعی منحرف نموده و پا از دایره تقوا و عفاف بیرون می نهند و به انحرافات جنسی می آلایند كه عواقب و پی آمدهای دردناكی برای جامعه و خود آن ها دارد.
هر عملی مخالف فطرت و طبیعت انسان، ضربه و جنایتی بر روح و جسم است، انحرافات جنسی نیز از عوارض و آثار ناگوار و خطرناكی است كه گریبانگیر شخص منحرف، جامعه و نسل آینده می شود، كه چه بسا آثار شوم آن ها تا آخر عمر باقی می ماند؛ به همین علت دین مقدس اسلام- كه دین فطرت و طبیعت است- با این انحرافات به شدت مبارزه نموده و آن ها را از گناهان بزرگ شمرده است. (كوهی، 173)
انسان مؤمن ناهنجاری اجتماعی را به همان سان كه بر زن و ناموس خود بر نمی تابد و حیثیت ربایی از زن و فرزند خود را تحمل نمی كند، این همه را درباره زن مسلمان نیز نباید تحمل كند.
امام صادق(ع) در تعبیر لطیفی به این نكته خطیر اجتماعی اشاره می كند و می فرماید:
بروا ابائكم یبركم أبناءكم و عفو عن نساء الناس تعف عن نسائكم (صدوق، 288) « نیكی كنید با پدرانتان تا به شما نیكی كنند پسرانتان و چشم پوشی كنید از زنان مردم تا مردن از زنانتان چشم بپوشند».

نتیجه گیری
 

با مطالعه تاریخ می توان حضور زنان در جامعه و مشاركت در كنار مردان را از قرن ها قبل مشاهده نمود، در برخی موارد همین زنان بودند كه انقلاب های بزرگی را به وجود آوردند و موجب تغییر و تحول و پیشرفت در جامعه شدند. فرهنگ اسلامی ما نیز حضور زنان را پذیرفته است، چنان كه حضور آنان در برخی امور اجتماعی صدر اسلام مؤید این مطلب است. به رغم آسیب ها و خطراتی كه زن را در مشاركت اجتماعی تهدید می كند، اسلام مانع بیرون رفتن زن از خانه و موافق حبس او در منزل نیست، اما در این امر نه افراط می كند و نه تفریط، بلكه رعایت مرز تعادل را توصیه می كند، یعنی آداب و شرایطی برای حضور زن در اجتماع مطرح می نماید كه وی با اجرای این آداب می تواند در مسایل جامعه خود مشاركت كند و به فعالیت بپردازد، لذا زنان با رعایت مسایل پیش گفته می توانند در جامعه حضور یابند.
اما اگر زنانی آداب حضور را زیر پا نهند، اسلام با حضور آن ها در فعالیت های اجتماعی مخالفت می كند.
زن و مرد دو موجودی هستند كه خداوند حكیم بر مبنای مصلحت، آن دو را مختلف و با استعدادهای گوناگون خلق نموده است، آن ها دارای حقوق انسانی مساوی هستند، ولی در تمامی موضوعات تكلیف مساوی و برابر ندارند، بلكه تكلیف آن ها متناسب با داده ها و توانایی هایشان است و در روز قیامت با این معیارها مؤاخذه خواهند شد. پس باید استعدادها و توانایی های زن و مرد را شناسایی كرد و متناسب با آن، آن ها را در جامعه مشاركت داد كه این، عین عدالت است.
علاوه برآیات مربوط به امر به معروف و نهی از منكر، هجرت، بیعت، آزادی در فعالیت اقتصادی و... كه در آن ها خداوند مردان و زنان را با هم، به مشاركت اجتماعی دعوت می كند، عملاً معصومان با مشاركت اجتماعی زنان با حفظ آداب اسلامی، مخالفتی نكرده اند، چنان كه حضرت خدیجه زن پیامبر(ص) در تمامی ناملایمات اجتماعی همراه پیامبر(ص) حضور داشت یا مثلاً ام شریك، پس از مسلمانی، میان قریش مخفیانه دعوت به اسلام می كرد.
نباید این نكته را از نظر دور داشت كه با حضور زن در جامعه خطراتی نیز او را تهدید می كند كه منحرف شدن زن، اخلال در تربیت فرزند، ادا نشدن حقوق شوهر و صدمات روحی و جسمی فراوان، خستگی مضاعف و... از جمله این خطرات می باشند. در مقابل، برای این حضور فوایدی چون رشد شخصیت زن و كمك به اقتصاد خانواده و جامعه متصور است. بنابراین اگر زنی بتواند با وجود خطرات اجتماعی كه او را تهدید می كنند، خود را از گناه
مصون دارد و وظایف مادری و همسری خود را به خوبی انجام دهد، نه تنها اسلام با حضور او در اجتماع مخالفتی ندارد، بلكه وجود چنین زنانی را می ستاید و ارج می نهد و حتی در مواردی واجب می شمارد.

پی نوشت ها :
 

1. دانشیار دانشگاه مازندران
نشانی الكترونیكی: sm.rabinataj@ Gmail.com
2. دانشجوی كارشناسی ارشد
نشانی الكترونیكی: a.roh@ yahoo.com
* تاریخ دریافت مقاله: 1 /2 /1389
* تاریخ پذیرش مقاله: 29 /2 /1389
 

منابع:
1. قرآن
2. نهج البلاغه
3. ابن اثیر، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، تهران، انتشارات اسماعیلیان، بی جا، بی تا
4. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1328ق
5. ابن سعد، الطبقات الكبری، بیروت، دار صادر، بی تا
6. ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق
7. ابن هشام، السیرة النبوة، محقق مصطفی السقا و...، مصر، مطبعة مصطفی البابی و الحلبی و اولاده، 1355ق
8. ابی داوود، سلیمان بن الاشعث السجستانی، سنن ابی داوود، بیروت، دار الفكر، 1421ق
9. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1401ق
10. پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحة، تهران، انتشارات جاویدان، چاپ یازدهم، 1361ش
11. پریور، علی، خانواده و شادكامی، بی جا، انتشارات فجر، بی تا
12.حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعة، محقق محمد الرازی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا
13. راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، محقق ندیم مرعشلی، دار الكتب العربی، بی تا
14. روشن فر، مرضیه، زن، اشتغال، مالكیت (در فقه امامیه و قوانین موضوعه)، تهران، برگ زیتون، 1382ش
15. سید بن طاووس، لهوف، ترجمه عقیقی بخشایشی، قم، نشر بخشایش، 1377ش
16. شیخ مفید، الارشاد، ترجمه محمد باقر ساعدی خراسانی، تهران، كتابفروشی اسلامیه، 1376ش
17. صادق كوهستانی، عطیه، زندگانی حضرت زینب(س)، قم، نسیم حیات، 1385ش
18. صدوق، محمد بن علی بن الحسین بابویه القمی، من لا یحضره الفقیه، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1406ق
19. صدوق، محمد بن علی بن الحسین بابویه القمی، امالی، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1400ق
20. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه، بی تا
21. طبرسی، ابوعلی فضل بن الحسن، مجمع البیان لعلوم القرآن، تصحیح و تحقیق و تعلیق سید هاشم رسولی محلاتی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1339ش
22. طبرسی، حسن بن فضل، مكارم الاخلاق، ترجمه ابراهیم میر باقری، تهران، انتشارات فراهانی، 1381ش
23. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، محقق احمد الحسینی، قونیه، مكتب نشر الثقافة الاسلامیة، 1408ق
24. قائمی، علی، نظام حیات خانواده در اسلام، تهران، سازمان انجمن اولیا و مربیان، چاپ هفتم، 1378ش
25. قاسمی، جمال الدین، محاسن التأویل، بیروت، دارالفكر، 1398ق
26. كلینی، محمد بن یعقوب، كافی، ترجمه و شرح سید هاشمی رسولی، تهران، نشر فرهنگ اهل البیت،
1400ق
27. كلینی، محمد بن یعقوب، الفروع من الكافی، تصحیح علی اكبر غفاری، تهران، دار الكتب الاسلامیه، 1362ش
28. كوهی، محمد رضا، آسیب شناسی شخصیت و محبوبیت زن، قم، انتشارات اتقان، 1384ش
29. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار الجامعة لدررالاخبار الائمة الاطهار، مؤسسه الوفاء، 1404ق
30 محتشمی، بتول، اشتغال زنان، بایدها و نبایدها، فصلنامه شورای فرهنگی، اجتماعی زنان، شماره 3، بهار 1378
31. محمدی اشتهاردی، محمد، زنان مرد آفرین تاریخ، تهران، افق فردا، 1379ش
32. مطهری، مرتضی، مسئله حجاب، دفتر انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، بی تا
33. مهریزی، مهدی، زن، تهران، نشر خرم، 1377
منبع: نشریه علوم ومعارف قرآن کریم، شماره 6.

دوشنبه 11/9/1392 - 23:37
آموزش و تحقيقات

 

نویسندگان:دكتر سید علی اكبر ربیع نتاج (1)وعالیه روح اله زاده اندواری (2)




 

3-3. عفت در حجاب و پوشش
 

لزوم حضور یا عدم لزوم حضور زن در جامعه و فعالیت های گوناگون او در اجتماع از جمله مسایلی است كه ارتباط نزدیك با مسأله حجاب دارد. لزوم و وجوب حجاب، بهترین و محكم ترین دلیل حضور زن در اجتماع می باشد؛ زیرا حجاب و لزوم پوشش زن، در مقابل نامحرم و در ارتباط با اجنبی است.
بنابراین پوشش دینی نه تنها بند و حصار و مایه محدودیت نیست، بلكه نشانه حرمت و حیثیت زن و موجب مصونیت اوست.
خداوند در قرآن خطاب به زنان پیامبر فرموده است:
«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا» (احزاب، 59) «ای پیامبر به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: پوشش های خود را بر خود فروتر گیرند. این برای آنكه شناخته نشوند و مورد آزار قرار نگیرند [به احتیاط] نزدیك تر است و خدا آمرزنده مهربان است».
بر این اساس، عفاف و پوشش كامل و حجاب عفیفانه زن مسلمان تجسم حرمت و بهترین
سلاح اجتماعی اوست تا افراد شهوت پرست و غافل به فكر تعرض و اذیت او نیفتند و حتی نامحرمان او را از دید شهوانی ننگرند. به همین جهت پیامبر اكرم(ص) می فرمایند:
«انما مثل المرأة الصالحة مثل الغراب الأعصم الذی لا یكاد یقدر علیه» (حر عاملی، 14 /22) «به درستی كه زن وارسته و محجبه و با عفت مانند كلاغ اعصم است كه هرگز قدرت و توانایی تسلط بر او نیست».
در آیه 33 سوره احزاب آمده است: «وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى».
در آیه 31 سوره نور نیز آمده است: «وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُوْلِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»؛ «و به زنان مؤمن بگو:» چشمانشان را (از نگاه حرام) فرو كاهند و دامان (عفت) شان را حفظ كنند و زیورشان را آشكار ننمایند، جز آنچه را كه از آن ها ظاهر است و باید روسری هایشان را بر گریبان هایشان (فرو) اندازند و زیورشان را آشكار ننمایند، جز برای شوهرانشان، یا پدرانشان، یا پدران شوهرانشان، یا پسرانشان، یا پسران شوهرانشان، یا برادرانشان، یا پسران برادرانشان، یا پسران خواهرانشان، یا زنان (هم كیش) شان، یا آنچه (از كنیزان) مالك شده اند، یا مردان (خدمتكار) تابع (خانواده) كه (از زنان) بی نیازند، یا كودكانی كه بر امور جنسی زنان آگاه نشده اند و پاهایشان را (به زمین) نزنند تا آنچه از زیورشان پنهان می دارند، معلوم گردد و ای مؤمنان! همگی به سوی خدا بازگردید. باشد كه شما رستگار (و پیروز) شوید».
با توجه به مباحث مطرح شده، پوشش و حجاب، اولین و مهم ترین اصل و آدابی است كه زنان جامعه اسلامی باید در اجتماع رعایت كنند. زنان مسلمان ما با رعایت حفظ حجاب اسلامی و قرار گرفتن در صحنه اقتصاد و سیاست و... در جامعه می توانند به جهانیان نشان دهند كه حجاب و پوشش مانع كار و تلاش نیست، بلكه راهی برای كنترل قوای شهوانی زن و مرد و هم برای استفاده از توان و نیروی كار فعال زنان در امورات جامعه است.

4-3. وقار در رفت و آمد
 

وظیفه دیگر زنان پرهیز از اعمال و رفتارهای جلب توجه كننده و غیر عفیفانه است.
«وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ» (نور، 31)؛ «زنان در موقع راه رفتن پاهای خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانشان دانسته شود و صدای خلخالی كه بر پا دارند، به گوش رسد».
زن نباید به گونه ای گام بردارد و راه برود كه زینت هایش نمایان شده، مردان را به خود متوجه كند و ازاین راه زمینه گسترش فساد را فراهم آورد. همچنین نباید زمینه فساد را با هیجان انگیزی از راه «گوش» فراهم آورد... (قاسمی، 12 /199؛ طبرسی، 7 /263)
آنان باید در رعایت عفاف و پرهیز از امور جلب توجه كننده مردان، بیش تر دقت و احتیاط بكنند تا حتی با صدای زینت پنهان خود عامل انحراف فكرها و تباهی دل ها نشوند.
خداوند در آیه 25 سوره قصص می فرماید:
«فَجَاءتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاء قَالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوكَ لِیَجْزِیَكَ أَجْرَ مَا سَقَیْتَ لَنَا...»؛ «(چیزی نگذشت) یكی از آن دو زن (دختران شعیب) كه به آزرم راه می رفت، نزد او (حضرت موسی) آمد و گفت: پدرم تو را می خواند تا مزد آب دادنت را بدهد».
علامه طباطبایی(ره) می گوید: « نكره آمدن استحیاء به منظور بزرگداشت مسئله است و مقصود از با حالت شرم راه رفتن این است كه عفت و نجابت از طریق راه رفتنش هویدا بود». (طباطبایی، 16 /26)
حضور زن در اجتماع باید آمیخته به وقار و متانت بوده، از هیجان انگیزی و ایجاد زمینه های فساد به دور باشد.

5-3. عفت در كلام
 

اسلام با توجه به سلامت جامعه و برای جلوگیری از ایجاد زمینه های فساد، برای حضور زن در اجتماع شرایطی قائل شده است كه قصار در سخن گفتن و متانت در كلام از جمله این شرایط است. لذا خداوند در قرآن از آن ها خواسته است كه در ارتباط با بیگانه با ناز سخن نگویند: «یَا نِسَاء النَّبِیِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا» (احزاب، 32) «ای زنان پیامبر، شما همچون سایر زنان نیستید- اگر پرهیزكار باشید- مواظب باشید كه در سخن نرمش زنانه و شهوت آلود به كار نبرید كه موجب طمع بیماردلان گردد و به خوبی و به شایستگی سخن بگویید».
مخاطب قرار گرفتن زنان پیامبر هرگز بدان معنا نیست كه این حكم، ویژه آنان است. لذا زنان مؤمن اگر می خواهند در جامعه حضور یابند، باید این اوامر الهی را رعایت كنند و در
سخن گفتن تعادل داشته باشند.

6-3. پرهیز از مصافحه و دست دادن
 

از دیگر اصولی كه زن و مرد باید رعایت كنند تا بتوانند در جامعه كنار یكدیگر قرار گیرند و پا به پای هم تلاش كنند و به موفقیت نایل آیند، پرهیز از دست دادن زن و مرد می باشد.
همان طور كه خیره شدن در نگاه زشت و ناپسند است و زمینه ارتباط غیر انسانی را فراهم می كند، مصافحه و دست دادن نیز چنین است.
دست دادن زن و مرد اجنبی جایز نیست، مگر جامه ای مانند دستكش حایل باشد، در بعضی از روایات علاوه بر اینكه قید شده كه مصافحه بدون حایل نباشد، اضافه شده است كه باید دست را فشار ندهد.
مؤلف «عروة الوثقی» در رابطه با مطلب فوق می نویسد:
« لا یجوز مصافحة الاجنبیة نعم لا بأس بها من ورائ الثوب» (طباطبایی، 2 /804) «دست دادن با زن بیگانه جایز نیست، ولی اگر جامه ای حایل باشد مانعی ندارد».
البته این دست دادن و مصافحه زن و مرد با یكدیگر در صورت وجود حایل مشروط به این است كه تلذذ و ریبه ای در كار نباشد، در غیر این صورت حرام است. (مطهری، 244)
مؤلف وسائل الشیعه در این زمینه از امام صادق(ع) روایت زیر را نقل می كند:
«مصافحه و دست دادن زن و مرد حلال نیست، مگر زن به او محرم شده باشد، به سبب ازدواج یا دختر یا خواهر یا عمه یا خاله یا دختر خواهر بودن». (حر عاملی، 14 /151)
رسول اكرم(ص) نیز می فرماید: « من صافح امرأة تحرم علیه فقد باء بسخط من اللّه عزوجل» (همان، 14 /142) هر كس با زنی كه محرم او نیست، مصافحه كند، غضب حق تعالی را برای خود خریده است.
به همین دلیل، هنگام بیعت زنان با پیامبر(ص)، حضرت، یكی از اصول بیعت را كه دست دادن و مصافحه است، انجام نداد. لذا در صحیح بخاری نقل شده است: « و اللّه مامست یده ید امراة قط فی المبایعة» (بخاری، 18 /138)؛ «به خدا سوگند پیامبر در هنگام بیعت دست هیچ زنی را لمس نكرد».
با توجه به احادیث و روایات ذكر شده، پرهیز از دست دادن زنان و مردان از جمله اصولی است كه زن و مرد با رعایت آن در جهت اعتلا و شكوفایی جامعه می توانند گام بردارند و همه با هم در امور جامعه مشاركت نمایند.

7-3. پرهیز از محادثه ی غیر مجاز
 

یكی از مسایلی كه اسلام آن را شوم و ناپسند می داند، شوخی و لهو و لعب بین زنان و مردان است كه آثار سوء بسیاری در جامعه دارد و منجر به مفسده و به گناه افتادن می شود. بنابراین باید موازین اسلامی را رعایت كنند و با وقار و متانت در محیط كار و جامعه حضور یابند و از گفت وگوهای بیهوده و باطل بپرهیزند.
حضرت رسول اكرم(ص) در باب این موضوع می فرمایند: « و من فاكة امراة لا یملكها حبسه اللّه بكل كلمة كلمتها فی الدنیا الف عام» (حر عاملی، 14 /143). « هر كس با زن نامحرم شوخی كند، برای هر كلمه ای كه با او سخن گفته است، هزار سال زندانی می شود».
بنابراین شایسته است زنان و مردان با رعایت این اصل به نجات جامعه از فساد كمك كنند.

8-3. اجتناب از خلوت
 

در روایت برای جلوگیری از اختلاط و فساد بر جدایی مكان زن و مرد تأكید شده است. امام صادق(ع) می فرماید: « نهی رسول اللّه(ص) أن یدخل الرجال علی النساء إلا بإذنهن» (كلینی، 5 /528) «رسول خدا(ص) از داخل شدن مردان بر جمع زنان بدون اجازه آن ها نهی فرمود».
ظاهراً مفهوم روایت این است كه مردان باید به هنگام ورود به محیطی كه زن هست، اجازه بگیرند. روشن است كه جدایی محل و فعالیت زن و مرد نیز از این حدیث، بهره برداری می شود و این مرز باید محفوظ بماند و در هنگام ورود به آن محیط ها، مردان بدون اجازه وارد نشوند. بخاری در كتاب خود می نویسد: عن ابن عباس عن النبی(ص) قال: « لا یدخلون رجل بامرة الا مع ذی محرم» (بخاری، 19 /167) «ابن عباس از پیامبر نقل می كند كه هیچ مردی با زنی بدون حضور محرم خلوت نكند».
و نیز در وسائل الشیعه آمده است: « عن موسی بن جعفر و آبائه عن رسول اللّه(ص): « من كان یؤمن باللّه و الیوم الاخر فلا یبت فی موضع یسمع نفس امراة لیست له بمحرم» (حر عاملی، 14 /134) «امام موسی بن جعفر(ع) به نقل از پیامبر(ص) فرمودند: هر كسی به خدا و روز قیامت ایمان دارد، هرگز در جایی كه نفس زن نامحرمی را می شنود، توقف نكند».
پس شایسته است كه زنان و مردان مسلمان راه عفاف را در پیش گیرند و این اصل اساسی؛ یعنی اجتناب از خلوت را در روابط خود رعایت كنند تا نه تنها خود بلكه جامعه را دچار مشكل نكنند.

9-3. پرهیز از استعمال بوی خوش
 

استفاده از عطر و بوی خوش به وسیله زنان از مهم ترین مسایلی است كه خود به خود، باعث برانگیخته شدن شهوت در مردان می شود، به همین دلیل زنان نباید در مجامع عمومی از بوی خوش استفاده نمایند.
در روایاتی از امام صادق(ع) نقل شده است: «ایما امراة تطیبت لغیر زوجها لم یقبل منها صلاة حتی تغتسل من طیبها» (صدوق، 3 /258؛ طبرسی، 1 /423) «هر زنی كه برای غیر شوهر عطر بزند، خداوند نمازش را قبول نمی كند تا از آن غسل كند».
نیز حدیث دیگری از امام وارد شده است: « قال رسول اللّه(ص): أی امراة تطیبت لغیر زوجها ثم خرجت من بیتها فهی تلعن حتی ترجع إلی بیتها متی ما رجعت» (حر عاملی، 14 /114؛ مجلسی، 100 /247). «پیامبر(ص) فرمودند: هر گاه زنی برای غیر شوهرش، خود را معطر نماید، سپس از خانه اش خارج شود تا زمانی كه به منزلش بر می گردد، لعنت می شود».
و نیز در جای دیگر می فرماید: « اذ تطیبت المراة لغیر زوجها فانما هو نار و شنار» (صدوق، 3 /423، پاینده، 1 /36). وقتی زنی برای كسی جز شوهر خود بوی خوش به كار برد، مایه آتش و عار است.
با توجه به روایات فوق شایسته است زنان مسلمان جهت حضور در اجتماع از عطر و بوی خوش استفاده نكنند تا هم خود و هم مردان بیگانه بتوانند آرامش درونی خود را حفظ كنند و هیچ یك آلوده به گناه نشوند.

پی نوشت ها :
 

1. دانشیار دانشگاه مازندران
نشانی الكترونیكی: sm.rabinataj@ Gmail.com
2. دانشجوی كارشناسی ارشد
نشانی الكترونیكی: a.roh@ yahoo.com
* تاریخ دریافت مقاله: 1 /2 /1389
* تاریخ پذیرش مقاله: 29 /2 /1389
 

منبع: نشریه علوم ومعارف قرآن کریم، شماره 6.

دوشنبه 11/9/1392 - 23:37
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته