• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 5028
تعداد نظرات : 1664
زمان آخرین مطلب : 3924روز قبل
سخنان ماندگار
أعظم النّساء أحسنهنّ وجوها و أرخصهنّ مهورا.

بهترین زنان آن است که رویش خوبتر و مهرش کمتر است

 أعظم النّساء برکه أقلّهن مؤنه.

از همه زنان پربرکت تر آنست که خرجش کمتر باشد.

 أعقل النّاس أشدّهم مداراه للنّاس.

عاقلتر از همه مردم کسى است که با مردم بیشتر مدارا کند.

نهج الفصاحه

 

يکشنبه 11/4/1391 - 16:59
سخنان ماندگار
اضمنوا لی ستّا من أنفسکم أضمن لکم الجنّه أصدقوا إذا حدّثتم و أوفوا إذا وعدتم و أدّوا إذا ائتمنتم و احفظوا فروجکم و غضّوا أبصارکم و کفّوا أیدیکم.

شش چیز را از طرف خود براى من تعهد کنید تا من بهشت را براى شماها تعهد کنم وقتى سخنى مى گوئید راست گوئید و وقتى وعده میدهید وفا کنید. وقتى امانت به شما سپردند رد کنید، خویشتن را از آمیزشهاى ناپاک حفظ کنید، چشمهاى خود را «از نگاههاى ناروا» ببندید و دست خویش را «از اعمال ناپسند» نگهدارید.

نهج الفصاحه حدیث

يکشنبه 11/4/1391 - 16:54
سخنان ماندگار
أبلغوا حاجة من لا یستطیع إبلاغ حاجته. فمن أبلغ سلطانا حاجة من لا یستطیع إبلاغها ثبّت اللّه قدمیه على الصّراط یوم القیامة.
حاجت كسى را كه از ابلاغ آن ناتوانست ببزرگان برسانید زیرا هر كس حاجت درمانده ‏ای را ببزرگى برساند روز رستاخیز خداوند پاهاى وى را بر صراط استوار میسازد.نسیم رضوان
.نهج الفصاحة، مجموعه کلمات قصار حضرت رسول اکرم«ص»
يکشنبه 11/4/1391 - 16:31
اهل بیت

إذا ظهرت الفاحشة كانت الرّجفة و إذا جار الحكّام قلّ المطر و إذا غدر بأهل الذّمّة ظهر العدوّ.

وقتى زنا رواج گیرد زلزله پیدا شود، وقتى حاكمان ستم كنند باران كم شود و وقتى كه با ذمیان خیانت شود دشمنان چیره شوند.

سه شنبه 9/3/1391 - 9:35
اهل بیت

أخشى ما خشیت على أمّتی كبر البطن و مداومة النّوم و الكسل و ضعف الیقین.

بر امت خویش، بیشتر از هر چیز، از شكم پرستى و پر خوابى و بیكارگى و بى ایمانى بیمناكم.

سه شنبه 9/3/1391 - 8:6
اهل بیت
پروردگارا مرا به آنچه روزی فرموده‌ای قانع کن که از آن چه از نعمت‌هایت دارم راضی باشم و مرا با الطاف و محبت‌هایت پوشش بده و برای همیشه به من عافیت، دوری از امراض روحی و جسمی عنایت فرما.
پروردگارا مرا ببخش و به من رحم فرما آنگاه که مرا از دنیا می‌بری.
پروردگارا در جستجوی آنچه برایم در نظر نگرفته‌ای سرگردان و عاجزم مفرما و آنچه را برایم خواسته‌ای به آسانی و سهولت در اختیارم قرار ده.
خدایا پاداش نیکو به پدر و مادرم مرحمت فرما و به هر کس که حقی بر گردن من دارد با او چنین کن.
پروردگارا مرا برای آنچه آفریده‌ای برای همان قرارم ده و به آنچه که خود متکفل انجام آن برایم شده‌ای، مشغولم مفرما.
خدایا مرا عذاب مفرما در حالی که من از تو طلب بخشش دارم و محرومم مفرما در حالی که از تو تقاضا و خواهش می‌کنم.
الهی مرا نزد خودم ذلیل و بی‌مقدار قرار ده ولی مقام خودت را نزد من عظیم فرما و اطاعت خویش و انجام آن چه رضای تو در آن است و پرهیز از آنچه تو را به خشم می‌آورد را در همه امور به من الهام فرما.

ای مهربانترین مهربانان
شنبه 23/2/1391 - 12:19
شهدا و دفاع مقدس
حکایت یکی از کاروان های راهیان نور
حاج آقا باید برقصه!

خبرگزاری فارس: کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت: پس کو این معجزه حاج آقا! ما که این‌جا جز خاک و چند تا سنگ قبر چیز دیگه‌ای نمی‌بینیم! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید برقصه...

به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس، سایت حرف تو به نقل از وبلاگ محجبه ها فرشته اند نوشت: این خاطره را همان سال 87 در اتوبوسی که راهی نور بود، از یکی از راویان نورانی شنیدم که خواندنش بعد از سه سال هنوز مو به تنم سیخ می‌کند... بخوانیدش که قطعا خالی از لطف نیست:

"چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یکی از دانشگاه‌های بزرگ کشور آمده بودند جنوب. چشم‌تان روز بد نبیند... آن‌قدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند. وضع ظاهرشان فوق‌العاده خراب بود. آرایش آن‌چنانی، مانتوی تنگ و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود.

اخلاق‌شان را هم که نپرس... حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمی‌دادند، فقط می‌خندیدند و مسخره می‌کردند و آوازهای آن‌چنانی بود که...

از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود...

دیدم فایده‌ای ندارد! گوش این جماعت اناث، بده‌کار خاطره و روایت نیست که نیست!

باید از راه دیگری وارد می‌شدم... ناگهان فکری به ذهنم رسید... اما... سخت بود و فقط از شهدا بر‌می‌آمد...

سپردم به خودشان و شروع کردم.

گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم!

خندیدند و گفتند: اِاِاِ ... حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟؟

گفتم: آره!!!

گفتند: حالا چه شرطی؟

گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی می‌برم و معجزه‌ای نشان‌تان می‌دهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راه‌تان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید.

گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟

گفتم: هرچه شما بگویید.

گفتند: با همین چفیه‌ای که به گردنت انداخته‌ای، میایی وسط اتوبوس و شروع می‌کنی به رقصیدن!!!

اول انگار دچار برق‌گرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آن‌ها سپردم و قبول کردم.

دوباره همه‌شون زدند زیر خنده که چه شود!!! حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و...

در طول مسیر هم از جلف‌بازی‌های این جماعت حرص می‌خوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟ نکند مجبور شوم...! دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک می‌خواستم...

می‌دانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته و قبرهای آن‌ها بی‌حفاظ است...

از طرفی می‌دانستم آن‌ها اگر بخواهند، قیامت هم برپا می‌کنند، چه رسد به معجزه!!!

به طلائیه که رسیدیم، همه‌شان را جمع کردم و راه افتادیم ... اما آن‌ها که دست‌بردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخی‌های جلف و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خنده‌های بلند دست برنمی‌داشتند و دائم هم مرا مسخره می‌کردند.

کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت: پس کو این معجزه حاج آقا! ما که این‌جا جز خاک و چند تا سنگ قبر چیز دیگه‌ای نمی‌بینیم! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید برقصه...

برای آخرین بار دل سپردم. یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچه‌ها خواستم یک لیوان آب بدهد.

آب را روی قبور مطهر پاشیدم و...

تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد... عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمی‌شود! همه اون دخترای بی‌حجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود. طلائیه آن روز بوی بهشت می‌داد...

همه‌شان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند! سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه می‌زدند ... شهدا خودی نشان داده بودند و دست همه‌شان را گرفته بودند. چشم‌ها‌شان رنگ خون گرفته بود و صدای محزون‌شان به سختی شنیده می‌شد. هرچه کردم نتوانستم آن‌ها را از روی قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آن‌جا بمانند. بالاخره با کلی اصرار و التماس آن‌ها را از بهشتی‌ترین خاک دنیا بلند کردم ...

به اتوبوس که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسری‌ها کاملا سر را پوشانده‌اند و چفیه‌ها روی گردن‌شان خودنمایی می‌کند.

هنوز بی‌قرار بودند... چند دقیقه‌ای گذشت... همه دور هم جمع شده بودند و مشورت می‌کردند...

پرسیدم: به کجا رسیدید؟ چیزی نگفتند.

سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کرده‌اند و به جامعه‌الزهرای قم رفته‌اند ... آری آنان سر قول‌شان به شهدا مانده بودند ...".

http://www.farsnews.com/printable.php?nn=13910218001384

چهارشنبه 20/2/1391 - 11:1
شعر و قطعات ادبی

رنگِ پاییز به دیوارِ بهاری افتاد
بر درِ خانه ی خورشید شراری افتاد

فاطمه ظرفیت کل ولایت را داشت
وقت افتادن او ایل و تباری افتاد

آنقدر ضربه ی پا خورد به در تا که شکست
آنقدر شاخه تکان خورد که باری افتاد

تکیه بر در زدنش درد سرش شد به خدا
او کنارِ در و در نیز کناری افتاد

بعدِ یک عمر مراعاتِ کنیزانِ حرم
فضه ی خادمه آخر به چه کاری افتاد

خواست تا زود خودش را برساند به علی
سرِ این خواستنِ خود دو سه باری افتاد

ناله ای زد که ستون های حرم لرزیدند
به روی مسجدیان گرد و غباری افتاد

غیرتِ معجرِ او دستِ علی را وا کرد
همه دیدند سقیفه به چه خواری افتاد

وقت برگشت به خانه همه جا خونی بود
چشمِ یاری به قد و قامتِ یاری افتاد

آنقدَر فاطمه از دست علی بوسه گرفت
بعد از آن روز دگر رفت و کناری افتاد

دوشنبه 4/2/1391 - 16:56
شعر و قطعات ادبی
دعا در اشعار پارسی

 


دلا معاش   چنان   كن   كه گر بلغزد پای                فـــرشتـه‌ات به دو دست دعــــا نگهدارد

 

حافظ

 

خواهم من  از خدا به دعا صد هزار جان         تـــا صـد  هـــزار بـــــار بمیـــرم برای تو

هلالی جفتائی

 

رفتم به مسجدی كه به رویش نظر كنم         بر رخ گرفت دست و دعا را بهانه ساخت

میلی ترك

 

دعای مردن  من می‌كنی چه حاجت آن          بقــای  هجــر تو  بادا مكن دعای دگر

كمال خجندی

 

دگرآن شب است امشب كه زپی سحرندارد        من و بــاز آن دعاها كه یكی اثر ندارد

وحشی بافقی

 

از بس  كه  وصالش   به دعا می‌خواهم         خجلت زدة روی دعــــــا ساخت مرا

خلیل

 

به  دشنامی   دل  ما   را   به  دست آر        كه همچــون ما دعــــا  گوئی  ندارد

نثاری تبریزی

 

از آن مژگان او دست دعا بر آسمان دارد        كه دائم از خدا خواهد شفای چشم بیمارش

كلیم كاشانی

 

شب هجراست ودارم برفلك دست دعا‌امشب   به غیر ازمرگ حیرانم چه خواهم ازخداامشب

هاتف اصفهانی

 

من  از  خدای   خود به دعا خواستم تو را        امشب تو نیز بهر خدا  تا  سحر  مرو

گلچین معانی

 

دلا    بسوز    كه    سوز   تو  كارها  بكند        دعای نیم شبی دفع  صد  بلا   بكند

حافظ

 

من   به    دعا   كرده ام   مدّعیان را هلاك        زانكه خواص دعا دفع بلا كردن است

فروغی بسطامی

 

باغ دعا پر گل شود هر برگ گل بلبل شود        در باغ شب گر بگذری عطر دعا را بشنوی

مهدی سهیلی

 

كلید   گنج   سعادت   بود    دعای   سحر        كه این كلید همه قفل های بسته گشود

شهریار

 

افتادگان   چو    تكیه   به دست دعا كنند        صد  درد  را  به  قطرۀ اشكی دوا كنند

قاسم بیك طالبی

 

گفتی   مرا   كه   پیر   شوم   ای پدر بیا        نفرین كه در  لباس  دعا كرده‌ای  ببین

سعید اوخرقانی

 

دعای صبح وآه شب كلیدگنج مقصوداست       بدین راه وروش می‌رو كه بادلداده بپیوندی

حافظ

 

حافظ   وظیفة  تو  دعا گفتن است و بس        در بند آن مباش كه  نشنید  یا شنید

حافظ

 

یا رب   این     آتش  كه در جان من است        سرد كن زان سان كه كردی بر خلیل

حافظ

 

دعای    گوشه     نشینان     بلا   بگرداند        چرا به گوشة چشمی به ما نمی نگری

حافظ

 

نالم   ز   جفای   تو   و دارم به دعا دست        كان ناله مبادا كه اثر داشته باشد

دولتشاه قاجار

 

خدایا   به    عزّت    كه    خوارم      مكن        به  ذلّ  گنــــه  شــــرمسارم مكن

سعدی

 

مرا     شرمساری    ز   روی    تو     بس        دگر  شرمسارم  مكن  پیش كس

سعدی

 

گفتی  كه  مستجاب  كنم  گر  دعا  كنی        توفیق هم عطا كن و حال دعا ببخش

صابر همدانی

 

ای  بلند  اختر  خدایت عمر جاویدان دهد        و آنچه پیروزی و بهروزی در آن است آن دهد

سعدی

 

یا رب  نگاه  كس  به  كسی  آشنا  مكن        ور می‌كنی كرم كن و از هم جدا مكن

عالی شیرازی

 

یا رب  به  سبو كشان   مستم   بخشای       بر  مُغبچگان  می  پرستم  بخشای

بر  این  منگر كه  باده در دست من است        بر آنكه دهد باده به دستم بخشای

مجمر اصفهانی

 

من  میرم  و  از  زاری  من آگهیش نیست       یا رب كه دعا كرد چنین زار بمیرم

صباحی بیدگلی

 

آن  لاله  رخ  كه سوخت دل من به داغ او       روشن  بود همیشه الهی چراغ او

رمضان فنائی

 

نخوابیده است باكین كسی هرگزدل صافم        زبسترچون دعا از سینه‌های پاك برخیزم

صائب تبریزی

 

ای گل خوش نسیم من بلبل خویش رامسوز        كزسرصدق می‌كندشب همه شب دعای تو

حافظ

 

خدا تــــــــــرا  و  مـــــرا  از  بــــلا نگهدارد        تــــرا  ز درد و  مــــــرا از دوا نگهدارد

حلوائی

 

گرنمی آیم به پرسش نیست درتقصیرمن        کور بادا دیده ام بیمار چون بینم تو را

ذوقی تونی

 

نهادی      بر    ســـر    بـالین  من   پای        ســـرت   بــــالیــن   بیمـاری    نبیند

حیرتی تونی

 

تنت   به   ناز    طبیبان    نیازمند    مباد        وجود    نازکت     آزرده     گزند  مباد

حافظ
سه شنبه 8/1/1391 - 17:21
قرآن

اسلام برای سالم سازی جامعه و تعالی و رشد انسان¬ها ، توجه و اهتمام ویژه¬ای به موضوع محرم و نامحرم نشان داده است. رسول اکرم طبق ایات قرآن و بر اساس فطرت انسانی، آن را طرح ریزی کرده و بر زنان مسلمان ضروری دانست که در برابر مردان بیگانه خود را بپوشانند. حریم امن برای هر بانوی خداشناس و حقیقت طلب می¬تواند او را در رسیدن به اهداف والای انسانی و کمال مطلوب به نحو شایسته¬ای یاری کند.

متأسفانه رواج فرهنگ غرب در عصرما بانوان مسلمان را به بهانة فعالیت اجتماعی و احیای حقوق زن، به حضور گسترده در مجامع و محافل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و حتی میادین ورزشی کشانده و آنان را دوشادوش مردان، بلکه پیشروتر از آنها قرار داده و از وظایف اصلی شان که پرورش نسل پاک و پدید آوردن محیط آرام در خانواده است، بازداشته است؛[1] به طوری که زنان مسلمان از هویت واقعی خود غافل مانده¬اند. امروزه در کشور اسلامی به نظر برخی افراد بیمار دل و سست ایمان، جداسازی زن و مرد نامحرم در محیط¬های عمومی، که یک اصل قرآنی و دستور صریح پیامبر است، نه تنها مورد تردید قرار گرفته است و نه تنها یک ارزش به حساب نمی¬اید، بلکه امری ناپسند و مذموم تلّقی می¬گردد. بانوی مسلمانی که از منظر حضرت رسول بهترین ارزش او فاصله گرفتن از منظر مردان نامحرم است.[2] بدون توجه به جایگاه والای خود، در معرض دید نامحرمان قرار گرفته است. و شأن و جایگاه والایی که رسول خدا برای بانوان مسلمان قائل بود، متزلزل شده است و اگر غفلت مقداری بیشتر شود، موضوع «حجاب» رفته، رفته مورد تمسخر قرار خواهد گرفت و ایات قرآن به فراموشی سپرده خواهد شد! به همین جهت، بازخوانی سیره و سخن پیامبر اکرم درباره چگونگی برخورد مردان مسلمان با زنان نامحرم، ضروری مینماید¬

. در اینجا به چند نمونه اشاره می¬کنیم:

1. حجة الوداع

زن جوان خثعمی در حجة الوداع به محضر رسول خدا9 آمد تا مسئله‌ای بپرسد. حضرت در هنگام پاسخ، متوجه شد فضل بن عباس - که جوانی زیباروی و پشت سر پیامبر سوار بر اسب بود- به آن زن نگاه می¬کند و او هم به فضل خیره شده است. رسول خدا برای جلوگیری از ردّ و بدل شدن نگاه¬های هوس آلود، با دست خود سر فضل را به سوی دیگر برگرداند. سپس فرمود: «رجل شابّ و امرأة شابّة فخشیت ِأن یدخل بینهما الشّیطان؛ مرد جوان و زن جوان، ترسیدم که شیطان بین آن دو داخل شود.»[21]

2. ابن مکتوم

روزی ابن مکتوم - که یکی از یاران پیامبر و مردی نابینا بود - به خانة رسول خدا آمد. دو تن از همسران آن حضرت (عایشه و حفصه) در کنار پیامبر بودند و با ورود او «پوشش اسلامی» را رعایت نکردند.

بعد از رفتن آن مرد، پیامبر صلی الله علیه و آله آنان را سرزنش کرد که: چرا حجاب خود را رعایت نکردید؟ آنان گفتند: او که ما را نمی¬دید. فرمود: «ایا شما هم او را نمی¬دیدید؟ شما که نابینا نیستید».[22]

4. تقسیم کار

رهنمود رسول خدا صلی الله علیه و آله به حضرت علی و فاطمه زهرا8 در مورد تقسیم کار، یکی دیگر از مواردی است که از اهتمام آن حضرت به حفظ حریم زنان مسلمان حکایت می‌کند. هنگامی که آن دو بزرگوار از محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تقاضای تقسیم کار کردند، پیامبر کارهای داخل منزل را به فاطمه و کارهای بیرون منزل را نیز به علی سپرد. پس از این داوری واقع بینانه، حضرت زهرا فرمود:

«فلا یعلم ما داخلنی من السّرور الاّالله با کفائی رسول الله تحمل رقاب الرجال؛ خدا می‌داند که چقدر از این تقسیم کار خوشحال شدم؛ چرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا از انجام کارهایی که مربوط به مردان است، معاف نمود و مرا وادار نکرد که دوشادوش مردان نامحرم به کار بپردازم».[24]

رفتارهای اجتماعی مؤمنان

از آن جایی که عنصر کردار نیک و منش پسندیده به عنوان عنصر اصلی ایمان و تحقق مفهومی آن مورد تأکید قرارگرفته است می توان با نگاهی به ویژگی هایی که قرآن برای ایمان و صفات مؤمنان برمی شمارد به رفتارهای برخاسته از ایمان دست یافت و بازتاب های آن را در زندگی اجتماعی یافت. در این بخش با نگاهی گذرا و شتاب زده با توجه به محدودیت های تحمیلی بر نوشتار، گوشه ای از بازتاب های ایمان در عمل اجتماعی براساس تحلیل قرآنی و آموزه های وحیانی بیان می شود.

ایمان در منش انسانی تأثیرگذار است و مؤمن دارای نوعی آرامش خاصی است که برخاسته از ایمان وی می باشد و نمی توان آن را در چیز یگری چون پیوند زناشویی و یا اجتماعی یافت. از این رو کسانی که دارای ایمان هستند مردمانی با ویژگی و منش خاصی نیز می باشند. اگر به ایشان و رفتارها و کردارهایشان توجه شود، نوعی وقار و آرامش را در ایشان می توان یافت که حتی به سبب قدرت روحی و معنوی به دیگران نیز منتقل می شود. شاید با کسانی روبه رو و مواجه شده باشید که در اوج اضطراب ها و تشویش ها، از آرامش خاصی (نه بی تفاوتی و بی دردی) برخوردار می باشند و این آرامش را به اطرافیان نیز منتقل می کنند و آنان را در شرایط سخت و بحران به سکون و آرامش و اطمینان سوق می دهند.

این گونه از آرامش یکی از نخستین بازتاب های عینی و مشهود ایمان در تحلیل قرآنی است. انسانی که از نظر منشی به آرامش باطن نرسیده باشد برخوردار از ایمان نیست و ایمان تنها لقلقه زبان اوست و یا در وجودش به تصدیق عملی در نیامده است.

آیات قرآنی چندی برای ایمان این گونه آرامش را در دنیا و آخرت بیان می کنند. به این معنا که بازتاب ایمان در زندگی دنیوی و اخروی چیزی جز آرامش نمی تواند باشد و هرگونه تشویش و اضطراب در دنیا و آخرت را می بایست در فقدان ایمان جست وجو کرد. بر این اساس که در آیاتی چون 62و 277 سوره بقره و 139 سوره آل عمران و نیز 30سوره فصلت و 13سوره احقاف و 13سوره جن به وجود آرامش در زندگی دنیوی و اخروی مؤمنان اشاره می کند و می فرماید که آنان به سبب این که فرشتگان برایشان فرود می آیند دارای استقامتی خاص نسبت به مشکلات و گرفتاری ها هستند و نسبت به آینده ترسی و خوفی ندارند.

آیه 13 سوره جن به بازتاب چنین آرامش و عدم ترس و نگرانی د رعمل اجتماعی ایشان اشاره می کند و می فرماید که آنان ترسی از تنگدستی و فقر مالی و مانند آن ندارند و باکی ندارند که خیری از ایشان کاسته شود و یا امری ناخوشایند بر او چیره گردد؛ زیرا ایمان چنان در جان و باطن ایشان نفوذ کرده که ربوبیت و پروردگاری خداوند را در همه چیز می یابند و هرگونه کاستی خیری و یا افزایش امری ناخوشایند را به مشیت و اراده او می دانند. این گونه بینش و تفکر است که آنان را به آرامش ذاتی سوق می دهد و منش و کنش و واکنش های آنان را مدیریت و مهار می کند.

آسان گیری در اوج قدرت

براساس این تفکر و بینش است که در زندگی خویش بر خود و دیگران آسان می گیرند و هرگز جهان را بر خود و دیگران سخت نمی گیرند. خداوند با گزارشی از رفتار ذوالقرنین یکی از این مؤمنان نشان می دهد که چگونه ایمان موجب شده بود تا ایشان بر مؤمنان سخت نگیرد و نسبت به آنان گذشت و عفو داشته باشد و بر خطاها و اشتباهاتشان مهر گذشت بگذارد.

خداوند در آیه 88 از قول ذوالقرنین و پیام عفو عمومی و گذشتی که می فرستد نقل می کند که در پیمان نامه و منشوری که ایشان صادر کرده بودند این نکته مورد توجه بوده است که هر کسی که ایمان آورد و رسالت ایشان را بپذیرد و پای بند توحید باشد به چنین کسانی می گوییم که ما بر شما آسان می گیریم و شما را به رنج و سختی نمی افکنیم: سنقول له من امرنا یسرا.

بنابراین ایمان می بایست در اوج قدرت کسانی چون ذوالقرنین که بر شرق و غرب عالم چنان که قرآن در همین آیات بیان می کند تسلط و فرمانروایی داشت، به چنان منش و کنش و واکنشی سوق می دهد که نسبت به خطاهای دیگران گذشت و عفو داشته باشد و اشتباهات ایشان را نادیده گیرد و قوانین و اعمال سخت را نسبت به آنان وضع نکرده و آنان را به رنج و سختی نیافکند.

اوج فروتنی در اعمال و منش را می توان در اوج قدرت به نمایش گذاشت و با ارسال پیام شفاف آسان گیری دیگران را به راه آورد و در عمل نشان داد که ایمان چیزی جز آرامش و آسایش برای مردم به همراه ندارد. (همان)

اگر خداوند خود را به آمرزش و بخشش گناهان و خطاها می ستاید و اهل توبه و بازگشت را می بخشد، مؤمن می بایست این ویژگی را در منش و کنش خویش نشان دهد و اهل مغفرت و آمرزش باشد و مردمان خطاکار پوزش خواه را ببخشد.

رفتارهای مؤمن چیزی جز صلاح و صلح و صفا و صمیمیت نیست. از این روست که از هرگونه تجاوزگری به حقوق دیگران مبرا و پاک است و هرگز کاری نمی کند که حق کسی ضایع و تباه شود (ص آیه 249) از تهمت و اتهامات ناروا در حق دیگری خودداری می کند (نور آیه 11 و 17) و از فسادگری پرهیز کرده (اعراف آیه 85) و تنها در اندیشه عدالت و اجرای آن نسبت به خود (ولو علی انفسکم) و دیگری است (نساء آیه 135 و مائده آیه 8)

در بازار و خرید و فروش مراعات کیل و پیمانه و وزن و ترازو را می کند و هرگز در دام کم فروشی و گران فروشی نمی افتد. (اعراف آیه 85 و نیز هود آیات 85 و 86)

بینش و نگرش وی چیزی جز اندیشه اصلاح و اصلاح گری نیست و می کوشد تا جامعه را به آن سمت و سو هدایت کند و با پیروی از آموزه وحیانی و فرمان های حکومتی پیامبر(ص) قوانین آن را مو به مو به مورد اجرا درآورد و زمینه های اصلاحات واقعی را در جامعه پدید آورد. (انفال آیه 1) قرآن، ایمان را مهم ترین عامل ایجاد امنیت وآرامش اجتماعی (نور آیه 55و انعام آیه 82) می داند. بنابر این می بایست بازتاب ایمان را درعمل اجتماعی ایجاد آرامش نسبت به دیگران دانست و مومنان را از علل و عوامل اصلی امنیت اجتماعی برشمرد.

ایشان نه تنها نماز می گزارند و عبودیت خویش را به نمایش می گذارند بلکه با انفاق در راه خدا و کمک به مردمان نیازمند می کوشند تا ایمان و عبودیت خویش را درعمل اجتماعی نشان دهند و بنمایانند. که ایمان جز خیر و صلاح به همراه نمی آورد و آن چه را شخص برای خویش می خواهد برای همگان می خواهد و می کوشد تا در اندازه وسع و توان خویش بدان تحقق خارجی دهد. (مائده آیه 55 و انفال آیه 3 و 4) در منش با دیگری چنان رفتار می کند که برادر خونی انجام می دهد. به این معنا که نسبت به دیگران مهربان و اهل گذشت و کمک و یاری است. (توبه آیه 7 و 11 و آل عمران آیه 102 و 103وحجرات آیه 10) همواره خیرخواه مردم است و آنها را به سوی راه درست زندگی ارشاد و راهنمایی می کند. (غافر آیات 28تا 38) و اصول روابط خویش و دیگری را براساس دوستی و مهر و محبت می گذارد و به مردم از خودشان مهربان تر است. (توبه آیه 71 و بقره آیه 257 وآل عمران آیه 68 و محمد آیه 11).

از آن جایی که نور ایمان در دل او روشن است-و دارای بصیرت (اعراف آیه 203 و آیات دیگر) حق و باطل را می شناسد و از توانایی مشاوره و روشنگری خوبی برخوردار می باشد؛ از این روست که دیگران آن را نسبت به خطوط و افکار گوناگونی که درجامعه رواج دارد و چون حق و باطل درهم آمیخته است آگاه می سازد و آنان را به مسیر روشن و راست راهنمایی می کند. (انعام آیه 122)

انسان شجاعی است و جز از خدا از کسی دیگر هراس و باکی ندارد. (آل عمران آیه 175 و مائده آیه 22و 23) در میان مردمان همان گونه که به شجاعت معروف و نام آور است از نفوذ و محبوبیت فوق العاده اجتماعی نیز برخوردار می باشد و مردم با فطرت پاک و سالم حرف وی را می خوانند و به آن عمل می کنند. (مریم آیه 96)

نسبت به دیگران اهل فروتنی و تواضع است و تکبر و تبختر ندارد و نسبت به موعظه ها و پند و اندرز دیگران از پذیرش بالایی برخوردار می باشد.(بقره آیه 232 و نورآیه 17 و هود آیه 120)

این ها نمونه هایی از بازتاب اجتماعی و رفتاری ایمان درزندگی انسان است و اگر کسی این گونه نباشد و یا عمل نکند می بایست درایمان خویش شک کند. این بدان معناست که ایمان چنین اقتضائات و کارکردها و پیامدهایی در زندگی اجتماعی و رفتاری فرد دارد این ایمان واقعی این بازتاب ها را داشته باشد. ایمان واقعی مرتبه بالاتر و برتری است که اقتضائات و بازتاب های بهتر و رفتارهایی با آداب و کیفیت بهتر و بیش تری برخوردار است که آن را می بایست در صفات محسنان و یا ابرار و سابقون و مانند آن جست. آن چه بیان شده است بازتاب طبیعی ایمان است که در آیات قرآن تحلیل و تبیین شده است. باشد تا در این مسیر گام برداریم و دیگران را با عمل به ایمان بخوانیم وخود را به درجات عالی ایمان چون مقام محسنان و سابقان و ابرار برسانیم.



+ نوشته شده در  ساعت 3 بعد از ظهر  توسط عدنا
جمعه 19/12/1390 - 9:38
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته