• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1039
تعداد نظرات : 38
زمان آخرین مطلب : 4140روز قبل
اهل بیت
سیره زندگانی امام صادق (علیه السلام)

استاد شهید مرتضى مطهرى

زندگانى امام صادق علیه السلام (1)
به مناسبت اینكه امروز روز وفات امام ششم،صادق اهل البیت علیهم السلام است،سخنان من در اطراف آن خصیت‏بزرگوار و نكاتى از سیرت آن حضرت خواهد بود.

امام صادق علیه السلام در ماه ربیع الاول سال 83 هجرى در زمان خلافت عبد الملك بن مروان اموى به دنیا آمد،و در ماه شوال یا ماه رجب در سال 148 هجرى در زمان خلافت ابو جعفر منصور عباسى از دنیا رحلت كرد.در زمان یك خلیفه با هوش سفاك اموى به دنیا آمد و در زمان یك خلیفه مقتدر با هوش سفاك عباسى از دنیا رحلت كرد،و در آن بین شاهد دوره فترت خلافت و انتقال آن از دودمانى به دودمان دیگر بود.

مادر آن حضرت،همان طورى كه در كافى و بحار و سایر كتب ضبط شده،ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر بود، لذا از طرف مادر نسب آن حضرت به ابوبكر مى‏رسید و چون قاسم بن محمد بن ابى بكر با دختر عموى خود اسماء دختر عبد الرحمن بن ابى بكر ازدواج كرده بود،بنابر این مادر آن حضرت،هم از طرف پدر نواده ابو بكر است و هم از طرف مادر، و لهذا حضرت صادق مى‏فرموده:«ولدنى ابو بكر مرتین‏»یعنى ابو بكر دو بار مرا به دنیا آورد،از دو راه نسب من به ابو بكر مى‏رسد.

فرصت طلایى
امام صادق علیه السلام شیخ الائمه است،از همه ائمه دیگر عمر بیشترى نصیب ایشان شد،شصت و پنج‏ساله بود كه از دنیا رحلت فرمود.عمر نسبتا طویل آن حضرت و فتورى كه در دستگاه خلافت رخ داد كه امویان و عباسیان سر گرم زد و خورد با یكدیگر بودند فرصتى طلایى براى امام به وجود آورد كه بساط افاضه و تعلیم را بگستراند و به تعلیم و تربیت و تاسیس حوزه علمى عظیمى بپردازد،جمله‏«قال الصادق‏»شعار علم حدیث گردد،و به نشر و پخش حقایق اسلام موفق گردد.از آن زمان تا زمان ما هر كس از علما و دانشمندان اعم از شیعى مذهب و غیره كه نام آن حضرت را در كتب و آثار خود ذكر كرده‏اند با ذكر حوزه و مدرسه‏اى كه آن حضرت تاسیس كرد و شاگردان زیادى كه تربیت كرد و رونقى كه به بازار علم و فرهنگ اسلامى داد توام ذكر كرده‏اند،همان طورى كه همه به مقام تقوا و معنویت و عبادت آن حضرت نیز اعتراف كرده‏اند.

شیخ مفید از علماى شیعه مى‏گوید آنقدر آثار علمى از آن حضرت نقل شده كه در همه بلاد منتشر شده.از هیچ كدام از علماى اهل بیت آنقدر كه از آن حضرت نقل شد،نقل نشده.اصحاب حدیث نام كسانى را كه در خدمت آن حضرت شاگردى كرده‏اند و از خرمن وجودش خوشه گرفته‏اند ضبط كرده‏اند،چهار هزار نفر بوده‏اند و در میان اینها از همه طبقات و صاحبان عقاید و آراء و افكار گوناگون بوده‏اند.

محمد بن عبد الكریم شهرستانى،از علماى بزرگ اهل تسنن و صاحب كتاب معروف الملل و النحل،درباره آن حضرت مى‏گوید:«هو ذو علم غزیر،و ادب كامل فى الحكمة،و زهد فى الدنیا،و ورع عن الشهوات.»یعنى او،هم داراى علم و حكمت فراوان و هم داراى زهد و ورع و تقواى كامل بود،بعد مى‏گوید مدتها در مدینه بود،شاگردان و شیعیان خود را تعلیم مى‏كرد،و مدتى هم در عراق اقامت كرد و در همه عمر متعرض جاه و مقام و ریاست نشد و سر گرم تعلیم و تربیت‏بود.در آخر كلامش در بیان علت اینكه امام صادق توجهى به جاه و مقام و ریاست نداشت این طور مى‏گوید:«من غرق فى بحر المعرفة لم یقع فى شط،و من تعلى الى ذروة الحقیقة لم یخف من حط.»یعنى آن كه در دریاى معارف غوطه‏ور است‏به خشكى ساحل تن در نمى‏دهد،و كسى كه به قله اعلاى حقیقت رسیده نگران پستى و انحطاط نیست.

كلماتى كه بزرگان اسلامى از هر فرقه و مذهب در تجلیل مقام امام صادق صلوات الله علیه گفته‏اند زیاد است،منظورم نقل آنها نیست،منظورم اشاره‏اى بود به اینكه هر كس امام صادق علیه السلام را مى‏شناسد آن حضرت را با حوزه و مدرسه‏اى عظیم و پر نفع و ثمر كه آثارش هنوز باقى و زنده است مى‏شناسد.حوزه‏هاى علمیه امروز شیعه امتداد حوزه آن روز آن حضرت است.

سخن در اطراف امام صادق سلام الله علیه میدان وسیعى دارد.در قسمتهاى مختلف مى‏توان سخن گفت زیرا اولا سخنان خود آن حضرت در قسمتهاى مختلف مخصوصا در حكمت عملى و موعظه زیاد است و شایسته عنوان كردن است،ثانیا در تاریخ زندگى آن حضرت قضایاى جالب و آموزنده فراوان است.بعلاوه احتجاجات و استدلالات عالى و پر معنى با دهریین و ارباب ادیان و متكلمان فرق دیگر اسلامى و صاحبان آراء و عقاید مختلف،بسیار دارد كه همه قابل استفاده است.گذشته از همه اینها تاریخ معاصر آن حضرت كه با خود آن حضرت یا شاگردان آن حضرت مرتبط است‏شنیدنى و آموختنى است.

سیرت و روش امام
این بنده امروز عرایض خود را اختصاص مى‏دهم به مقایسه‏اى بین سیرت و روشى كه امام صادق علیه السلام در زمان خود انتخاب كرد با سیرت و روشى كه بعضى از اجداد بزرگوار آن حضرت داشتند كه گاهى به ظاهر مخالف یكدیگر مى‏نماید.رمز و سر این مطلب را عرض مى‏كنم و از همین جا یك نكته مهم را استفاده مى‏كنم كه براى امروز ما و براى همیشه بسیار سودمند است.

فایده سیره‏ هاى گوناگون معصومین
ما شیعیان كه به امامت ائمه دوازده‏گانه اعتقاد داریم و همه آنها را اوصیاء پیغمبر اكرم و مفسر و توضیح دهنده حقایق اسلام مى‏دانیم و گفتار آنها را گفتار پیغمبر و كردار آنها را كردار پیغمبر و سیرت آنها را سیرت پیغمبر صلى الله علیه و آله مى‏دانیم،از امكاناتى در شناخت‏حقایق اسلامى بهره‏مندیم كه دیگران محرومند،و چون وفات حضرت امام حسن عسكرى علیه السلام-كه امام یازدهم است و بعد از ایشان دوره غیبت پیش آمد-در سال 260 واقع شد،از نظر ما شیعیان مثل این است كه پیغمبر اكرم تا سال 260 هجرى زنده بود و در همه این زمانها با همه تحولات و تغییرات و اختلاف شرایط و اوضاع و مقتضیات حاضر بود.

البته نمى‏خواهم بگویم كه اثر وجود پیغمبر اكرم اگر زنده بود چه بود و آیا اگر فرضا آن حضرت در این مدت حیات مى‏داشت چه حوادثى در عالم اسلام[پیش]مى‏آمد،نه،بلكه مقصودم این است كه از نظر ما شیعیان كه معتقد به امامت و وصایت هستیم،وجود ائمه اطهار از جنبه حجیت قطعى گفتار و كردار و سیرت در این مدت طولانى مثل این است كه شخص پیغمبر-ولى نه در لباس نبوت و زعامت‏بلكه در لباس یك فرد مسلمان عامل به وظیفه-وجود داشته باشد و دوره‏هاى مختلفى را كه بر عالم اسلام در آن مدت گذشت‏شاهد باشد و در هر دوره‏اى وظیفه خود را بدون خطا و اشتباه، متناسب با همان دوره انجام دهد.

بدیهى است كه با این فرض،مسلمانان بهتر و روشنتر مى‏توانند وظایف خود را در هر عصر و زمانى در یابند و تشخیص دهند.

تعارض ظاهرى سیره‏ ها و ضرورت حل آنها
ما در سیرت پیشوایان دین به امورى بر مى‏خوریم كه به حسب ظاهر با یكدیگر تناقض و تعارض دارند،همچنان كه در اخبار و آثارى كه از پیشوایان دین رسیده احیانا همین تعارض و تناقض دیده مى‏شود.در آن قسمت از اخبار و روایات متعارض كه مربوط به فقه و احكام است،علما در مقام حل و علاج آن تعارضها بر آمده‏اند كه در محل خود مذكور است.در سیرت و روش پیشوایان دین هم همین تعارض و تناقض در بادى امر دیده مى‏شود،باید دید راه حل آن چیست؟

اگر در اخبار متعارض كه در فقه و احكام نقل شده،تعارضها حل نگردد و هر كسى یك خبر و حدیثى را مستمسك خود قرار دهد و عمل كند مستلزم هرج و مرج خواهد بود.سیرت و روش پیشوایان دین هم كه با یكدیگر به ظاهر اختلاف دارد همین طور است،اگر حل نگردد و رمز مطلب معلوم نشود مستلزم هرج و مرج اخلاقى و اجتماعى خواهد بود.ممكن است هر كسى به هواى نفس خود یك راهى را پیش بگیرد و بعد آن را با عملى كه در یك مورد معین و یك زمان معین از یكى از ائمه نقل شده توجیه و تفسیر كند،باز یك نفر دیگر به هواى خود و مطابق میل و سلیقه خود راهى دیگر ضد آن راه را پیش بگیرد و او هم به یك عملى از یكى از ائمه علیهم السلام كه در مورد معین و زمان معین نقل شده استناد كند و بالاخره هر كسى مطابق میل و سلیقه و هواى نفس خود راهى پیش بگیرد و براى خود مستندى هم پیدا كند.

مثلا ممكن است‏یك نفر طبعا و سلیقتا و تربیتا سختگیر باشد و زندگى با قناعت و كم خرجى را بپسندد،همینكه از او بپرسند چرا اینقدر بر خودت و خانواده‏ات سخت مى‏گیرى بگوید رسول خدا و على مرتضى همین طور بودند،آنها هرگز جامه خوب نپوشیدند و غذاى لذیذ نخوردند و مركوب عالى سوار نشدند و مسكن مجلل ننشستند،آنها نان جو مى‏خوردند و كرباس مى‏پوشیدند و بر شتر یا الاغ سوار مى‏شدند و در خانه گلى سكنى مى‏گزیدند.

و باز یك نفر دیگر طبعا و عادتا خوشگذران و اهل تجمل باشد،و اگر از او سؤال شود كه چرا به كم نمى‏سازى و قناعت نمى‏كنى و زهد نمى‏ورزى،بگوید چون امام حسن مجتبى و یا امام جعفر صادق این طور بودند،آنها از غذاى لذیذ پرهیز نداشتند،جامه خوب مى‏پوشیدند،مركوب عالى سوار مى‏شدند،مساكن مجلل هم احیانا داشتند.

همچنین ممكن است‏یك نفر یا افرادى طبعا و مزاجا سر پرشورى داشته باشند و طبعشان سكون و آرامش را نپسندد و براى توجیه عمل خود به سیرت پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله در صدر اسلام یا به نهضت‏حسینى علیه السلام استدلال كنند،و یك نفر یا افراد دیگر كه بر عكس مزاجا عافیت طلب و گوشه‏گیر و منزوى‏اند و در نفس خود شهامت و جراتى نمى‏بینند،موضوع تقیه و راه و روش امام صادق علیه السلام یا ائمه دیگر را مورد استناد خود قرار دهند.آن كس كه مثلا طبعا معاشرتى و اجتماعى است‏به عمل و سیرت یك امام و آن كس كه طبعا اهل عزلت و تنهایى است‏به سیرت یك امام دیگر متوسل شود.

بدیهى است در این صورت نه تنها سیرت و روش پاك و معنى دار رسول اكرم و ائمه اطهار مورد استفاده قرار نمى‏گیرد، بلكه وسیله‏اى خواهد بود براى اینكه هر كسى راه توجیهى براى عمل خود پیدا كند و به دعوت و سخن كسى گوش ندهد و جامعه دچار هرج و مرج گردد.

واقعا هم همچون تعارض و تناقض ظاهرى در سیرت ائمه اطهار علیهم السلام دیده مى‏شود،مى‏بینیم مثلا حضرت امام حسن علیه السلام با معاویه صلح مى‏كند و اما امام حسین علیه السلام قیام مى‏كند و تسلیم نمى‏شود تا شهید مى‏گردد، مى‏بینیم كه رسول خدا و على مرتضى در زمان خودشان زاهدانه زندگى مى‏كردند و احتراز داشتند از تنعم و تجمل،ولى سایر ائمه این طور نبودند.پس باید این تعارضها را حل كرد و رمز آنها را دریافت.

درس و تعلیم نه تعارض
گفتم باید این تعارض را حل كرد و رمز آن را دریافت.بلى باید رمز آن را دریافت.واقعا رمز و سرى دارد.این تعارض با سایر تعارضها فرق دارد،تعارضى نیست كه روات و ناقلان احادیث‏به وجود آورده باشند و وظیفه ما آن گونه حل و رفع باشد كه معمولا در تعارض نقلها مى‏شود،بلكه تعارضى است كه خود اسلام به وجود آورده،یعنى روح زنده و سیال تعلیمات اسلامى آن را ایجاب مى‏كند.بنابراین این تعارضها در واقع درس و تعلیم است نه تعارض و تناقض،درس بسیار بزرگ و پر معنى و آموزنده.

مطلب را در اطراف همان دو مثالى كه عرض كردم توضیح مى‏دهم.یكى مثال سختگیرى و زندگى زاهدانه،در مقابل زندگى مقرون به تجمل و توسعه در وسائل زندگى،و یكى هم مثال قیام و نهضت،در مقابل سكوت و تقیه.همین دو مثال براى نمونه كافى است.اما مثال اول:

فلسفه زهد
به طور مسلم رسول خدا و على مرتضى علیهما السلام زاهدانه زندگى مى‏كردند و در زندگى بر خود سخت مى‏گرفتند. این عمل را دو نحو مى‏توان تفسیر كرد.یكى اینكه بگوییم دستور اسلام به طور مطلق براى بشر این است كه از نعمتها و خیرهاى این جهان محترز باشد.اسلام همان طورى كه به اخلاص در عمل،و توحید در عبادت،و به صدق و امانت و صفا و محبت دستور مى‏دهد،به احتراز و اعراض از نعمتهاى دنیا هم دستور مى‏دهد.همان طورى كه آن امور بالذات براى بشر كمالند و در همه زمانها مردم باید موحد باشند،صدق و امانت و صفا و محبت داشته باشند،از دروغ و دغل و زبونى پرهیز داشته باشند،همین طور در همه زمانها و در هر نوع شرایطى لازم است كه از نعمتها و خیرات دنیا احتراز داشته باشند.

تفسیر دیگر اینكه بگوییم فرق است‏بین آن امور كه مربوط به عقیده و یا اخلاق و یا رابطه انسان با خداى خودش است و بین این امر كه مربوط به انتخاب طرز معیشت است.اینكه رسول خدا و على مرتضى بر خود در غذا و لباس و مسكن و غیره سخت مى‏گرفتند نه از این جهت است كه توسعه در زندگى بالذات زشت و نا پسند است،بلكه مربوط به چیزهاى دیگر بوده،یكى مربوط بوده به وضع عصر و زمانشان كه براى عموم مردم وسیله فراهم نبود،فقر عمومى زیاد بود.در همچو اوضاعى مواسات و همدردى اقتضا مى‏كرد كه به كم قناعت كنند و ما بقى را انفاق كنند.بعلاوه آنها در زمان خود زعیم و پیشوا بودند،وظیفه زعیم و پیشوا كه چشم همه به اوست‏با دیگران فرق دارد.

وقتى كه على علیه السلام در بصره بر مردى به نام علاء بن زیاد حارثى وارد شد،او از برادرش شكایت كرد و گفت‏برادرم تارك دنیا شده و جامه كهنه پوشیده و زن و فرزند را یكسره ترك كرده.فرمود حاضرش كنید.وقتى كه حاضر شد فرمود چرا بر خود سخت مى‏گیرى و خود را زجر مى‏دهى؟چرا بر زن و بچه‏ات رحم نمى‏كنى؟آیا خداوند كه نعمتهاى پاكیزه دنیا را آفریده و حلال كرده كراهت دارد كه تو از آنها استفاده كنى؟آیا تو این طور فكر مى‏كنى كه خداوند دوست نمى‏دارد بنده‏اش از نعمتش بهره ببرد؟

عرض كرد:«هذا انت فى خشونه ملبسك و جشوبة ماكلك‏» (2) گفت‏یا امیر المؤمنین!خودت هم كه مثل منى،تو هم كه از جامه خوب و غذاى خوب پرهیز دارى.

فرمود من با تو فرق دارم،من امام و پیشواى امتم،مسؤول زندگى عمومى هستم،باید در توسعه و رفاه زندگى عمومى تا آن حدى كه مقدور است‏سعى كنم.آن اندازه كه میسر نشد و مردمى فقیر باقى ماندند،بر من از آن جهت كه در این مقام هستم لازم است در حد ضعیف‏ترین و فقیرترین مردم زندگى كنم تا فقر و محرومیت،فقرا را زیاد ناراحت نكند،لا اقل از آلام روحى آنها بكاهم،موجب تسلى خاطر آنها گردم.

این بود دو نوع تفسیرى كه از طرز زندگانى زاهدانه رسول خدا و على مرتضى علیهما السلام مى‏توان كرد.

اگر تفسیر اول صحیح مى‏بود مى‏بایست همه در همه زمانها خواه آنكه وسیله براى عموم فراهم باشد خواه نباشد،خواه آنكه مردم در وسعت‏باشند خواه نباشند آن طور زندگى كنند و البته سایر ائمه علیهم السلام هم در درجه اول از آن طرز زندگى پیروى مى‏كردند،و اما اگر تفسیر دوم صحیح است،نه،لازم نیست همه از آن پیروى كنند،آن طور زندگى مربوط به اوضاعى نظیر اوضاع آن زمان بوده،در زمانهاى غیر مشابه با آن زمان،پیروى لازم نیست.

وقتى كه به احوال و زندگى و سخنان امام صادق علیه السلام مراجعه مى‏كنیم مى‏بینیم آن حضرت كه ظاهر زندگى‏اش با پیغمبر و على فرق دارد،به خاطر همین نكته بوده و خود آن حضرت این نكته را به مردم زمانش درباره فلسفه زهد گوشزد كرده است.

اینها كه عرض كردم از تعلیمات آن حضرت اقتباس شد.

در زمان امام صادق علیه السلام گروهى پیدا شدند كه سیرت رسول اكرم را در زهد و اعراض از دنیا به نحو اول تفسیر مى‏كردند،معتقد بودند كه مسلمان همیشه و در هر زمانى باید كوشش كند از نعمتهاى دنیا احتراز كند.به این مسلك و روش خود نام‏«زهد»مى‏دادند و خودشان در آن زمان به نام‏«متصوفه‏»خوانده مى‏شدند.سفیان ثورى یكى از آنهاست.سفیان یكى از فقهاى تسنن به شمار مى‏رود و در كتب فقهى اقوال و آراء او زیاد نقل مى‏شود.این شخص معاصر با امام صادق است و در خدمت آن حضرت رفت و آمد و سؤال و جواب مى‏كرده.

در كافى مى‏نویسد روزى سفیان بر آن حضرت وارد شد،دید امام جامه سفید و لطیف و زیبایى پوشیده،اعتراض كرد و گفت‏یا ابن رسول الله سزاوار تو نیست كه خود را به دنیا آلوده سازى،امام به او فرمود:ممكن است این گمان براى تو از وضع زندگى رسول خدا و صحابه پیدا شده باشد.آن وضع در نظر تو مجسم شده و گمان كرده‏اى این یك وظیفه‏اى است از طرف خداوند مثل سایر وظایف،و مسلمانان باید تا قیامت آن را حفظ كنند و همان طور زندگى كنند.اما بدان كه این طور نیست.رسول خدا در زمانى و جایى زندگى مى‏كرد كه فقر و تنگدستى مستولى بود،عامه مردم از داشتن وسایل و لوازم اولیه زندگى محروم بودند.اگر در عصرى و زمانى وسایل و لوازم فراهم شد،دیگر دلیلى براى آن طرز زندگى نیست، بلكه سزاوارترین مردم براى استفاده از موهبتهاى الهى،مسلمانان و صالحانند نه دیگران.

این داستان بسیار مفصل و جامع است و امام در جواب سفیان كه بعد رفقایش هم به او ملحق شدند استدلالات زیادى بر مدعاى خود و بطلان مدعاى آنها كرد كه فعلا مجال نقل همه آنها نیست (3) .

اصول ثابت و اصول متغیر
این اختلاف و تعارض ظاهرى سیرت،به كمك بیاناتى كه از پیشوایان دین رسیده،براى ما روشن مى‏كند از نظر اسلام در باب معیشت و لوازم زندگى چیزهایى است كه اصول ثابت و تغییر ناپذیر به شمار مى‏روند و چیزهایى است كه این طور نیست.

یك اصل ثابت و تغییر ناپذیر این است كه یك نفر مسلمان باید زندگى خود را از زندگى عمومى جدا نداند،باید زندگى خود را با زندگى عموم تطبیق دهد.معنى ندارد در حالى كه عموم مردم در بدبختى زندگى مى‏كنند عده دیگر با مستمسك قرار دادن قل من حرم زینة الله التى اخرج لعباده و الطیبات من الرزق (4) در دریاى نعمت غوطه‏ور بشوند هر چند فرض كنیم كه از راه حلال به چنگ آورده باشند.

خود امام صادق سلام الله علیه كه به اقتضاى زمان،زندگى را بر خاندان خود توسعه داده بود،یك وقت اتفاق افتاد كه نرخ خواربار ترقى كرد و قحط و غلا پدید آمد.به خادم خود فرمود چقدر آذوقه و گندم ذخیره موجود داریم؟عرض كرد:زیاد داریم،تا چند ماه ما را بس است.فرمود همه آنها را ببر و در بازار به مردم بفروش،گفت اگر بفروشم دیگر نخواهم توانست گندمى تهیه كنم.فرمود لازم نیست،بعد مثل سایر مردم روز به روز از نانوایى تهیه خواهیم كرد،و دستور داد از آن به بعد خادم نانى كه تهیه مى‏كند نصف جو و نصف گندم باشد،یعنى از همان نانى باشد كه اكثر مردم استفاده مى‏كردند.فرمود: من تمكن دارم به فرزندان خودم در این سختى و تنگدستى نان گندم بدهم،اما دوست دارم خداوند ببیند من با مردم مواسات مى‏كنم.

اصل ثابت و تغییر ناپذیر دیگرى كه در همه حال و همه زمانها پسندیده است،زهد به معنى عزت نفس و مناعت طبع و بلند نظرى است كه انسان در همه حال و همه زمانها خوب است نسبت‏به امور مادى بى اعتنا باشد،دین را به دنیا،و فضیلت و اخلاق را به پول و مقام نفروشد،به امور مادى به چشم وسیله نگاه كند نه به چشم هدف و مقصد.

اما سایر امور كه مربوط به توسعه و تضییق و بود و نبود وسایل زندگى است‏یك امر ثابت و تغییر ناپذیرى نیست.ممكن است در زمانى تكلیف جورى اقتضا كند و در زمانى دیگر جور دیگر،همان طورى كه رسول خدا و على مرتضى علیهما السلام طورى زندگى كردند و سایر ائمه علیهم السلام طور دیگر.

قیام یا سكوت؟
مثال دیگر كه مثال زدم مساله قیام و سكوت بود.این مساله هم بسیار قابل بحث است،فرصت نخواهد بود كه در این جلسه به طور كامل در اطراف این مطلب بحث كنم.براى نمونه سید الشهداء سلام الله علیه را از یك طرف،و امام صادق علیه السلام را از طرف دیگر ذكر مى‏كنم.

امام حسین علیه السلام بدون پروا،با آنكه قرائن و نشانه‏ها حتى گفته‏هاى خود آن حضرت حكایت مى‏كرد كه شهید خواهد شد،قیام كرد.ولى امام صادق علیه السلام با آنكه به سراغش رفتند اعتنا ننمود و قیام نكرد،ترجیح داد كه در خانه بنشیند و به كار تعلیم و تدریس و ارشاد بپردازد.

به ظاهر،تعارض و تناقضى به نظر مى‏رسد كه اگر در مقابل ظلم باید قیام كرد و از هیچ خطر پروا نكرد پس چرا امام صادق علیه السلام قیام نكرد بلكه در زندگى مطلقا راه تقیه پیش گرفت،و اگر باید تقیه كرد و وظیفه امام این است كه به تعلیم و ارشاد و هدایت مردم بپردازد پس چرا امام حسین علیه السلام این كار را نكرد؟در اینجا لازم است اشاره‏اى به اوضاع سیاسى زمان حضرت صادق علیه السلام بكنم و بعد به جواب این سؤال بپردازم.

اوضاع سیاسى در عهد امام صادق (علیه السلام)
در زمان امام صادق خلافت از دودمان اموى به دودمان عباسى منتقل شد.

عباسیان از بنى هاشم‏اند و عموزادگان علویین به شمار مى‏روند.در آخر عهد امویین كه كار مروان بن محمد،آخرین خلیفه اموى،به عللى سست‏شد،گروهى از عباسیین و علویین دست‏به كار تبلیغ و دعوت شدند.

علویین دو دسته بودند:بنى الحسن كه اولاد امام مجتبى بودند،و بنى الحسین كه اولاد سید الشهداء علیهما السلام بودند.غالب بنى الحسین كه در راسشان حضرت صادق علیه السلام بود از فعالیت ابا كردند.مكرر حضرت صادق دعوت شد و نپذیرفت.ابتداى امر سخن در اطراف علویین بود.عباسیین به ظاهر به نفع علویین تبلیغ مى‏كردند.سفاح و منصور و برادر بزرگترشان ابراهیم الامام با محمد بن عبد الله بن الحسن ابن الحسن،معروف به‏«نفس زكیه‏»بیعت كردند و حتى منصور-كه بعدها قاتل همین محمد شد-در آغاز امر ركاب عبد الله بن حسن را مى‏گرفت و مانند یك خدمتكار جامه او را روى زین اسب مرتب مى‏كرد،زیرا عباسیان مى‏دانستند كه زمینه و محبوبیت از علویین است.عباسیین مردمى نبودند كه دلشان به حال دین سوخته باشد.هدفشان دنیا بود و چیزى جز مقام و ریاست و خلافت نمى‏خواستند.حضرت صادق علیه السلام از اول از همكارى با اینها امتناع ورزید.

بنى العباس از همان اول كه دعات و مبلغین را مى‏فرستادند،به نام شخص معین نمى‏فرستادند،به عنوان‏«الرضا من آل محمد»یا«الرضى من آل محمد»یعنى‏«یكى از اهل بیت پیغمبر صلى الله علیه و آله كه شایسته باشد»تبلیغ مى‏كردند و در نهان جاده را براى خود صاف مى‏كردند.دو نفر از دعات آنها از همه معروفترند،یكى عرب به نام‏«ابو سلمه خلال‏»كه در كوفه مخفى مى‏زیست و سایر دعات و مبلغین را اداره مى‏كرد و به او«وزیر آل محمد»لقب داده بودند،و اولین بار كلمه‏«وزیر»در اسلام به او گفته شد،و یكى ایرانى كه همان سردار معروف،ابو مسلم خراسانى است و به او«امیر آل محمد»لقب داده بودند.

مطابق نقل مسعودى در مروج الذهب،بعد از كشته شدن ابراهیم امام(برادر بزرگتر سفاح و منصور كه سفاح را وصى و جانشین خود قرار داده بود)نظر ابو سلمه بر این شد كه دعوت را از عباسیین به علویین متوجه كند.دو نامه به یك مضمون به مدینه نوشت و به وسیله یك نفر فرستاد،یكى براى حضرت صادق علیه السلام كه راس و رئیس بنى الحسین بود و یكى براى عبد الله بن الحسن بن الحسن كه بزرگ بنى الحسن بود.امام صادق علیه السلام به آن نامه اعتنایى نكرد و هنگامى كه فرستاده اصرار كرد و جواب خواست،در حضور خود او نامه را با شعله چراغ سوخت و فرمود جواب نامه‏ات این است.اما عبد الله بن الحسن فریب خورد و خوشحال شد و با اینكه حضرت صادق علیه السلام به او فرمود كه فایده ندارد و بنى العباس نخواهند گذاشت كار بر تو و فرزندان تو مستقر گردد عبد الله قانع نشد،و قبل از آنكه جواب نامه عبد الله به ابو سلمه برسد سفاح كه به ابو سلمه بدگمان شده بود با جلب نظر و موافقت ابو مسلم ابو سلمه را كشت و شهرت دادند كه خوارج او را كشته‏اند،و بعد هم خود عبد الله و فرزندانش گرفتار و كشته شدند.این بود جریان ابا و امتناع امام صادق علیه السلام از قبول خلافت.

علت امتناع امام
ابا و امتناع امام صادق تنها به این علت نبود كه مى‏دانست‏بنى العباس مانع خواهند شد و آن حضرت را شهید خواهند كرد.اگر مى‏دانست كه شهادت آن حضرت براى اسلام و مسلمین اثر بهترى دارد شهادت را انتخاب مى‏كرد همان طورى كه امام حسین علیه السلام به همین دلیل شهادت را انتخاب كرد.در آن عصر-كه به خصوصیات آن اشاره خواهیم كرد-آن چیزى كه بهتر و مفیدتر بود رهبرى یك نهضت علمى و فكرى و تربیتى بود كه اثر آن تا امروز هست،همان طورى كه در عصر امام حسین آن نهضت ضرورت داشت و آن نیز آنطور بجا و مناسب بود كه اثرش هنوز باقى است.

جان مطلب همین جاست كه در همه این كارها،از قیام و جهاد و امر به معروف و نهى از منكرها و از سكوت و تقیه‏ها،باید به اثر و نتیجه آنها در آن موقع توجه كرد.اینها امورى نیست كه به شكل یك امر تعبدى از قبیل وضو و غسل و نماز و روزه صورت بگیرد.اثر این كارها در مواقع مختلف و زمانهاى مختلف و اوضاع و شرایط مختلف فرق مى‏كند.گاهى اثر قیام و جهاد براى اسلام نافعتر است و گاهى اثر سكوت و تقیه.گاهى شكل و صورت قیام فرق مى‏كند.همه اینها بستگى دارد به خصوصیت عصر و زمان و اوضاع و احوال روز،و یك تشخیص عمیق در این مورد ضرورت دارد،اشتباه تشخیص دادن زیانها به اسلام مى‏رساند.

اوضاع اجتماعى عهد امام
امام صادق علیه السلام در عصر و زمانى واقع شد كه علاوه بر حوادث سیاسى،یك سلسله حوادث اجتماعى و پیچیدگیها و ابهامهاى فكرى و روحى پیدا شده بود،لازمتر این بود كه امام صادق جهاد خود را در این جبهه آغاز كند.مقتضیات زمان امام صادق علیه السلام كه در نیمه اول قرن دوم مى‏زیست‏با زمان سید الشهداء علیه السلام كه در حدود نیمه قرن اول بود خیلى فرق داشت.

در حدود نیمه قرن اول در داخل كشور اسلامى براى مردانى كه مى‏خواستند به اسلام خدمت كنند یك جبهه بیشتر وجود نداشت و آن جبهه مبارزه با دستگاه فاسد خلافت‏بود،سایر جبهه‏ها هنوز به وجود نیامده بود و یا اگر به وجود آمده بود اهمیتى پیدا نكرده بود،حوادث عالم اسلام همه مربوط به دستگاه خلافت‏بود و مردم از لحاظ روحى و فكرى هنوز به بساطت و سادگى صدر اول زندگى مى‏كردند.اما بعدها و در زمانهاى بعد تدریجا به علل مختلف جبهه‏هاى دیگر به وجود آمد،جبهه‏هاى علمى و فكرى.یك نهضت علمى و فكرى و فرهنگى عظیم در میان مسلمین آغاز شد.نحله‏ها و مذهبها در اصول دین و فروع دین پیدا شدند.به قول یكى از مورخین،مسلمانان در این وقت از میدان جنگ و لشكر كشى متوجه فتح دروازه‏هاى علم و فرهنگ شدند.علوم اسلامى در حال تدوین بود.در این زمان یعنى در زمان امام صادق علیه السلام از یك طرف زد و خورد امویها و عباسیها فترتى به وجود آورد و مانع بیان حقایق را تا حدى از بین برد،و از طرف دیگر در میان مسلمانان یك شور و هیجان براى فهمیدن و تحقیق پیدا شد،لازم بود شخصى مثل امام صادق علیه السلام این جبهه را رهبرى كند و بساط تعلیم و ارشاد خود را بگستراند و به حل معضلات علمى در معارف و احكام و اخلاق بپردازد. در زمانهاى قبل همچو زمینه‏ها نبود،همچو استعداد و قابلیت و شور و هیجانى در مردم نبود.

در تاریخ زندگى امام صادق علیه السلام یك جا مى‏بینیم زنادقه و دهریینى از قبیل ابن ابى العوجا و ابو شاكر دیصانى و حتى ابن مقفع مى‏آیند و با آن حضرت محاجه مى‏كنند و جوابهاى كافى مى‏گیرند.احتجاجات بسیار مفصل و طولانى از آن حضرت در این زمینه‏ها باقى است كه به راستى اعجاب آور است.توحید مفضل كه رساله‏اى است طولانى در این زمینه، در اثر یك مباحثه بین مفضل از اصحاب آن حضرت و بین یك نفر دهرى مسلك و رجوع كردن مفضل به امام صادق علیه السلام پدید آمد.

در جاى دیگر مى‏بینیم كه اكابر معتزله از قبیل عمرو بن عبید و واصل بن عطا كه مردمان مفكرى بودند مى‏آمدند و در مسائل الهى یا مسائل اجتماعى سؤال و جواب مى‏كردند و مى‏رفتند.

در جاى دیگر فقهاى بزرگ آن عصر را مى‏بینیم كه یا شاگردان آن حضرتند و یا بعضى از آنها مى‏آمدند و از آن حضرت سؤالاتى مى‏كردند.ابو حنیفه و مالك معاصر امام صادق‏اند و هر دو از محضر امام علیه السلام استفاده كرده‏اند.شافعى و احمد بن حنبل شاگردان شاگردان آن حضرتند.مالك در مدینه بود و مكرر به حضور امام علیه السلام مى‏آمد و خود او مى‏گوید وقتى كه به حضورش مى‏رسیدم و به من احترام مى‏كرد خیلى خرسند مى‏شدم و خدا را شكر مى‏كردم كه او به من محبت دارد.مالك درباره امام صادق مى‏گوید:«كان من عظماء العباد و اكابر الزهاد و الذین یخشون الله عز و جل،و كان كثیر الحدیث،طیب المجالسة،كثیر الفوائد.»یعنى از بزرگان و اكابر عباد و زهاد بود و از كسانى بود كه خوف و خشیت الهى در دلش قرار داشت.او مردى بود كه حدیث پیغمبر را زیاد مى‏دانست،خوش محضر بود،مجلسش پر فایده بود.و باز مالك مى‏گوید:«ما رات عین و لا سمعت اذن و لا خطر على قلب بشر افضل من جعفر بن محمد.»یعنى چشمى ندیده و گوشى نشنیده و به دلى خطور نكرده كسى از جعفر بن محمد فاضلتر باشد.ابو حنیفه مى‏گفت:«ما رایت افقه من جعفر بن محمد»از جعفر بن محمد فقیه‏تر و داناتر ندیدم.مى‏گوید وقتى كه جعفر بن محمد به امر منصور به عراق آمد منصور به من گفت كه سخت‏ترین مسائل را براى سؤال از او تهیه كنم.من چهل مساله اینچنین تهیه كردم و رفتم به مجلسش. منصور مرا معرفى كرد،امام فرمود او را مى‏شناسم،پیش ما آمده است.بعد به امر منصور مسائل را طرح كردم.در جواب هر یك فرمود عقیده شما علماى عراق این است،عقیده فقهاى مدینه این است،و خودش گاه با ما موافقت مى‏كرد و گاه با اهل مدینه،گاهى هم نظر سومى مى‏داد.

در جاى دیگر متصوفه را مى‏بینیم كه به حضور آن حضرت رفت و آمد و سؤال و جواب مى‏كردند كه نمونه مختصرى از آن را قبلا عرض كردم.

زمان امام صادق علیه السلام زمانى بود كه برخورد افكار و آراء و جنگ عقاید شروع شده بود و ضرورت ایجاب مى‏كرد كه امام كوشش خود را در این صحنه و این جبهه قرار دهد.همیشه باید در این گونه امور به اثر كار توجه داشت.سید الشهداء علیه السلام دانست كه شهادتش اثر مفید دارد،قیام كرد و شهید شد و اثرش هنوز هم باقى است.امام صادق علیه السلام فرصت را براى تعلیم و تاسیس كانون علمى مناسب دید،به این كار همت گماشت.بغداد كه كانون جنبش علمى اسلامى صدر اسلام است در زمان امام صادق علیه السلام بنا شد.ظاهرا ایشان آخر عمر سفرى به بغداد آمده است.اثر امام صادق علیه السلام است كه مى‏بینیم شیعه،در مقدم سایر فرق،در علوم اسلامى پیشقدم و مؤسس شد و یا لا اقل دوش به دوش دیگران حركت كرد و در همه رشته‏ها از ادب و تفسیر و فقه و كلام و فلسفه و عرفان و نجوم و ریاضى و تاریخ و جغرافى كتابها نوشت و رجال بزرگ بیرون داد،عالى‏ترین و نفیس‏ترین آثار علمى را به جهان تحویل داد.اگر امروز مى‏بینیم اصلاح طلبانى به رسمیت مذهب شیعه-بعد از هزار سال-اقرار و اعتراف مى‏كنند به خاطر این است كه شیعه یك مكتب واقعى اسلامى است و آثار شیعى در هر رشته نشان مى‏دهد كه دیگر نمى‏توان اتهامات سیاسى به آن بست.این آثار مولود ایمان و عقیده است،سیاست نمى‏تواند اینچنین فقه یا اخلاق یا فلسفه و عرفان یا تفسیر و حدیثى به وجود آورد.رسمیت امروز شیعه معلول طرز كار و عمل آن روز امام صادق سلام الله علیه است.

مقصود این است كه ائمه اطهار در هر زمانى مصلحت اسلام و مسلمین را در نظر مى‏گرفتند و چون دوره‏ها و زمانها و مقتضیات زمان و مكان تغییر مى‏كرد خواه و ناخواه همان طور رفتار مى‏كردند كه مصالح اسلامى اقتضا مى‏كرد و در هر زمان جبهه‏اى مخصوص و شكلى نو از جهاد به وجود مى‏آمد و آنها با بصیرت كامل آن جبهه‏ها را تشخیص مى‏دادند.

این تعارضها نه تنها تعارض واقعى نیست،بلكه بهترین درس آموزنده است‏براى كسانى كه روح و عقل و فكر مستقیمى داشته باشند،جبهه شناس باشند و بتوانند مقتضیات هر عصر و زمانى را درك كنند كه چگونه مصالح اسلامى اقتضا مى‏كند كه یك وقت مثل زمان سید الشهداء علیه السلام نهضت آنها شكل قیام به سیف به خود بگیرد و یك زمان مثل زمان امام صادق علیه السلام شكل تعلیم و ارشاد و توسعه تعلیمات عمومى و تقویت مغزها و فكرها پیدا كند و یك قت‏شكل دیگر. ان فى ذلك لذكرى لمن كان له قلب او القى السمع و هو شهید (5) .

پى‏نوشت‏ها:
1- این سخنرانى در 25 شوال 1381 هجرى قمرى به مناسبت وفات امام صادق علیه السلام ایراد شده است.

2- نهج البلاغه،خطبه 200.

3- به كتاب كافى،ج 5/ص 65 الى 70 و جلد اول داستان راستان تحت عنوان‏«امام صادق و متصوفه‏»مراجعه شود.

4- اعراف/32.

5- ق/37.

مجموعه آثار جلد 18 صفحه 35
چهارشنبه 22/6/1391 - 13:47
اهل بیت
خلاصه ای از مشخصات صادق آل محمد

اسم : جعفر
لقبها : صادق- مصدق - محقق - کاشف الحقایق - فاضل - طاهر - قائم - منجی - صابر
كنیه : ابوعبدالله - ابواسماعیل - ابوموسی
نام پدر : حضرت امام محمد باقر ( علیه السلام )
نام مادر : فاطمه ( ام فروه ) دختر قاسم بن محمد بن ابی بكر
زمان تولد : هفدهم ربیع الاول سال 83 هجری
در روز جمعه یا دوشنبه ( بنا بر اختلاف ) در هنگام طلوع فجر مصادف با میلاد حضرت رسول . بعضی ولادت ایشان را روز سه شنبه هفتم رمضان و سال ولادت ایشان را نیز برخی سال 80 هجری ذكر كرده اند .
محل تولد : مدینه منوره
عمر شریفش : 65 سال
مدت امامت : 34 سال
زمان رحلت ( شهادت ) : 25 شوال سال 148 هجری درباره زمان شهادت نیز گروهی ماه شوال و دسته ای دیگر 25 رجب را بیان كردند .
قاتل : منصور دوانیقی بوسیله زهر
محل دفن : قبرستان بقیع
زنان معروف حضرت : حمیده دختر صاعد مغربی ، فاطمه دختر حسین بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب( علیهم السلام )
فرزندان پسر : موسی ( علیه السلام ) - اسماعیل - عبدالله - افطح - اسحاق - محمد - عباس - علی
فرزندان دختر : ام فروه - فاطمه - اسما كه اسماعیل ، عبدالله وام فروه مادرشان فاطمه دختر حسین بن علی بن حسین ( علیهما السلام )( نوه امام سجاد ) است . وامام موسی كاظم (علیه السلام) ، اسحاق و محمد كه مادرشان حمیده خاتون می باشد . وعباس ، علی ، اسماء و فاطمه كه هر یك از مادری به دنیا آمده اند .
نقش روی انگشتر حضرت : ما شاء الله لا قوة إلا بالله ، أستغفرالله .
اصحاب معروف امام صادق (علیه السلام) : ابان بن تغلب - اسحاق بن عمار- برید - صفوان بن مهران - ابوحمزه ثمالی – حریر بن عبدالله سجستانی زراره بن اعین شیبانی - عبدالله بن ابی یعفور-عمران بن عبدالله اشعری قمی .
روز زیارت ایشان : روزهای سه شنبه می باشد .
رخسار حضرت : بیشتر شمایل آن حضرت مثل پدرشان امام باقر (علیه السلام) بود . جز آنكه كمی لاغرتر و بلند تر بودند .
مردی میانه بالا ، سفید روی ، پیچیده موی و پیوسته صورتشان چون آفتاب می درخشید . در جوانی موهای سرشان سیاه و در پیری سفیدی موی سرشان بر وقار و هیبتشان افزوده بود . بینی اش كشیده و وسط آن اندكی برآمده بود وبر گونه راستش خال سیاه رنگی داشت .
ریش مبارك آن جناب نه زیاد پرپشت و نه زیاد كم پشت بود . دندانهایش درشت و سفید بود ومیان دو دندان
پیشین آن گرامی فاصله وجود داشت . بسیار لبخند می زد و چون نام پیامبر برده می شد رنگ از رخسارش تغییر می كرد .

مختصری از زندگانى‌ حضرت امام صادق (ع)
1. امام‌ صادق‌ ( ع‌ )
 
حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌ علیه‌ السلام‌ رئیس‌ مذهب‌ جعفرى‌ ( شیعه‌ ) در روز 17ربیع‌ الاول‌ سال‌ 83 هجرى‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود .

پدرش‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) و مادرش‌ "ام‌ فروه‌" دختر قاسم‌ بن‌ محمد بن‌ ابى‌ بكر مى‌باشد.

كنیه‌ آن‌ حضرت‌ : "ابو عبدالله‌" و لقبش‌ "صادق‌" است‌ . حضرت‌ صادق‌ تا سن‌ 12 سالگى‌ معاصر جد گرامیش‌ حضرت‌ سجاد بود و مسلما تربیت اولیه‌ او تحت‌ نظر آن‌ بزرگوار صورت‌ گرفته‌ و امام‌ ( ع‌ ) از خرمن‌ دانش‌ جدش‌ خوشه‌چینى‌ كرده‌ است‌ .

پس‌ از رحلت‌ امام‌ چهارم‌ مدت‌ 19 سال‌ نیز در خدمت‌ پدر بزرگوارش‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) زندگى‌ كرد و با این‌ ترتیب‌ 31 سال‌ از دوران‌ عمر خود را در خدمت‌ جد و پدر بزرگوار خود كه‌ هر یك‌ از آنان‌ در زمان‌ خویش‌ حجت‌ خدا بودند ، و از مبدأ فیض‌ كسب‌ نور مى‌نمودند گذرانید .

بنابراین‌ صرف‌ نظر از جنبه‌ الهى‌ و افاضات‌ رحمانى‌ كه‌ هر امامى‌ آن‌ را دار مى‌باشد ، بهره‌مندى‌ از محضر پدر و جد بزرگوارش‌ موجب‌ شد كه‌ آن‌ حضرت‌ با استعداد ذاتى‌ و شم‌ علمى‌ و ذكاوت‌ بسیار ، به‌ حد كمال‌ علم‌ و ادب‌ رسید و در عصر خود بزرگترین‌ قهرمان‌ علم‌ و دانش‌ گردید .

پس‌ از درگذشت‌ پدر بزرگوارش‌ 34 سال‌ نیز دوره‌ امامت‌ او بود كه‌ در این‌ مدت‌ "مكتب‌ جعفرى‌" را پایه‌ریزى‌ فرمود و موجب‌ بازسازى‌ و زنده‌ نگهداشتن‌ شریعت‌ محمدى‌ ( ص‌ ) گردید .

زندگى‌ پر بار امام‌ جعفر صادق‌ ( ع‌ ) مصادف‌ بود با خلافت‌ پنج‌ نفر از بنى‌ امیه‌ ( هشام‌ بن‌ عبدالملك‌ - ولید بن‌ یزید - یزید بن‌ ولید - ابراهیم‌ بن‌ ولید - مروان‌ حمار ) كه‌ هر یك‌ به‌ نحوى‌ موجب‌ تألم‌ و تأثر و كدورت‌ روح‌ بلند امام‌ معصوم‌ ( ع‌ ) را فراهم‌ مى‌كرده‌اند ، و دو نفر از خلفاى‌ عباسى‌ ( سفاح‌ و منصور ) نیز در زمان‌ امام‌ ( ع‌ ) مسند خلافت‌ را تصاحب‌ كردند و نشان‌ دادند كه‌ در بیداد و ستم‌ بر امویان‌ پیشى‌ گرفته‌اند ، چنانكه‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) در 10 سال‌ آخر عمر شریفش‌ در ناامنى‌ و ناراحتى‌ بیشترى‌ بسر مى‌برد .

 

2. عصر امام‌ صادق‌ ( ع‌ )

عصر امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) یكى‌ از طوفانى‌ترین‌ ادوار تاریخ‌ اسلام‌ است‌ كه‌ از یك‌ سواغتشاشها و انقلابهاى‌ پیاپى‌ گروههاى‌ مختلف‌ ، بویژه‌ از طرف‌ خونخواهان‌ امام‌ حسین‌ ( ع‌ ) رخ‌ مى‌داد ، كه‌ انقلاب‌ "ابو سلمه‌" در كوفه‌ و "ابو مسلم‌" در خراسان‌ و ایران‌ از مهمترین‌ آنها بوده‌ است‌ . و همین‌ انقلاب‌ سرانجام‌ حكومت‌ شوم‌ بنى‌ امیه‌ را برانداخت‌ و مردم‌ را از یوغ‌ ستم‌ و بیدادشان‌ رها ساخت‌ . لیكن‌ سرانجام‌ بنى‌ عباس‌ با تردستى‌ و توطئه‌ ، بناحق‌ از انقلاب‌ بهره‌ گرفته‌ و حكومت‌ و خلافت‌ را تصاحب‌ كردند . دوره‌ انتقال‌ حكومت‌ هزار ماهه‌ بنى‌ امیه‌ به‌ بنى‌ عباس‌ طوفانى‌ترین‌ و پر هرج‌ و مرج‌ ترین‌ دورانى‌ بود كه‌ زندگى‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) را فراگرفته‌ بود .

و از دیگر سو عصر آن‌ حضرت‌ ، عصر برخورد مكتبها و ایدئولوژیها و عصر تضاد افكار فلسفى‌ و كلامى‌ مختلف‌ بود ، كه‌ از برخورد ملتهاى‌ اسلام‌ با مردم‌ كشورهاى‌ فتح‌ شده‌ و نیز روابط مراكز اسلامى‌ با دنیاى‌ خارج‌ ، به‌ وجود آمده‌ و در مسلمانان‌ نیز شور و هیجانى‌ براى‌ فهمیدن‌ و پژوهش‌ پدید آورده‌ بود .

عصرى‌ كه‌ كوچكترین‌ كم‌ كارى‌ یا عدم‌ بیدارى‌ و تحرك‌ پاسدار راستین‌ اسلام‌ ، یعنى‌ امام‌ ( ع‌ ) ، موجب‌ نابودى‌ دین‌ و پوسیدگى‌ تعلیمات‌ حیات‌بخش‌ اسلام‌ ، هم‌ از درون‌ و هم‌ از بیرون‌ مى‌شد .

اینجا بود كه‌ امام‌ ( ع‌ ) دشوارى‌ فراوان‌ در پیش‌ و مسؤولیت‌ عظیم‌ بر دوش‌ داشت‌ . پیشواى‌ ششم‌ در گیر و دار چنین‌ بحرانى‌ مى‌بایست‌ از یك‌ سو به‌ فكر نجات‌ افكار توده‌ مسلمان‌ از الحاد و بى‌دینى‌ و كفر و نیز مانع‌ انحراف‌ اصول‌ و معارف‌ اسلامى‌ از مسیر راستین‌ باشد ، و از توجیهات‌ غلط و وارونه‌ دستورات‌ دین‌ به‌ وسیله‌ خلفاى‌ وقت‌ جلوگیرى‌ كند .

علاوه‌ بر این‌ ، با نقشه‌اى‌ دقیق‌ و ماهرانه‌ ، شیعه‌ را از اضمحلال‌ و نابودى‌ برهاند ، شیعه‌اى‌ كه‌ در خفقان‌ و شكنجه‌ حكومت‌ پیشین‌ ، آخرین‌ رمقها را مى‌گذراند ، و آخرین‌ نفرات‌ خویش‌ را قربانى‌ مى‌داد ، و رجال‌ و مردان‌ با ارزش‌ شیعه‌ یا مخفى‌ بودند ، و یا در كر و فر و زرق‌ و برق‌ حكومت‌ غاصب‌ ستمگر ذوب‌ شده‌ بودند ، و جرأت‌ ابراز شخصیت‌ نداشتند ، حكومت‌ جدید هم‌ در كشتار و بى‌عدالتى‌ دست‌ كمى‌ از آنها نداشت‌ و وضع‌ به‌ حدى‌ خفقان‌آور و ناگوار و خطرناك‌ بود كه‌ همگى‌ یاران‌ امام‌ ( ع‌ ) را در معرض‌ خطر مرگ‌ قرار مى‌داد ، چنانكه‌ زبده‌هایشان‌ جزو لیست‌ سیاه‌ مرگ‌ بودند .

"جابر جعفى‌" یكى‌ از یاران‌ ویژه‌ امام‌ است‌ كه‌ از طرف‌ آن‌ حضرت‌ براى‌ انجام‌ دادن‌ امرى‌ به‌ سوى‌ كوفه‌ مى‌رفت‌ . در بین‌ راه‌ قاصد تیز پاى‌ امام‌ به‌ او رسید و گفت‌ : امام‌ ( ع‌ ) مى‌گوید : خودت‌ را به‌ دیوانگى‌ بزن‌ ، همین‌ دستور او را از مرگ‌ نجات‌ داد و حاكم‌ كوفه‌ كه‌ فرمان‌ محرمانه‌ ترور را از طرف‌ خلیفه‌ داشت‌ از قتلش‌ به‌ خاطر دیوانگى‌ منصرف‌ شد .

جابر جعفى‌ كه‌ از اصحاب‌ سر امام‌ باقر ( ع‌ ) نیز مى‌باشد مى‌گوید : امام‌ باقر ( ع‌ ) هفتاد هزار بیت‌ حدیث‌ به‌ من‌ آموخت‌ كه‌ به‌ كسى‌ نگفتم‌ و نخواهم‌ گفت‌ ...
او روزى‌ به‌ حضرت‌ عرض‌ كرد مطالبى‌ از اسرار به‌ من‌ گفته‌اى‌ كه‌ سینه‌ام‌ تاب‌ تحمل‌ آن‌ را ندارد و محرمى‌ ندارم‌ تا به‌ او بگویم‌ و نزدیك‌ است‌ دیوانه‌ شوم‌ .
امام‌ فرمود : به‌ كوه‌ و صحرا برو و چاهى‌ بكن‌ و سر در دهانه‌ چاه‌ بگذار و در خلوت‌ چاه‌ بگو : حدثنى‌ محمد بن‌ على‌ بكذا وكذا ... ، ( یعنى‌ امام‌ باقر ( ع‌ ) به‌ من‌ فلان‌ مطلب‌ را گفت‌ ، یا روایت‌ كرد ) .

آرى‌ ، شیعه‌ مى‌رفت‌ كه‌ نابود شود ، یعنى‌ اسلام‌ راستین‌ به‌ رنگ‌ خلفا درآید ، و به‌ صورت‌ اسلام‌ بنى‌ امیه‌اى‌ یا بنى‌ عباسى‌ خودنمایى‌ كند .
در چنین‌ شرایط دشوارى‌ ، امام‌ دامن‌ همت‌ به‌ كمر زد و به‌ احیا و بازسازى‌ معارف‌ اسلامى‌ پرداخت‌ و مكتب‌ علمى‌ عظیمى‌ به‌ وجود آورد كه‌ محصول‌ و بازده‌ آن‌ ، چهار هزار شاگرد متخصص‌ ( همانند هشام‌ ، محمد بن‌ مسلم‌ و ... ) در رشته‌هاى‌ گوناگون‌ علوم‌ بودند ، و اینان‌ در سراسر كشور پهناور اسلامى‌ آن‌ روز پخش‌ شدند .
هر یك‌ از اینان‌ از طرفى‌ خود ، بازگوكننده‌ منطق‌ امام‌ كه‌ همان‌ منطق‌ اسلام‌ است‌ و پاسدار میراث‌ دینى‌ و علمى‌ و نگهدارنده‌ تشیع‌ راستین‌ بودند ، و از طرف‌ دیگر مدافع‌ و مانع‌ نفوذ افكار ضد اسلامى‌ و ویرانگر در میان‌ مسلمانان‌ نیز بودند .

تأسیس‌ چنین‌ مكتب‌ فكرى‌ و این‌ سان‌ نوسازى‌ و احیاگرى‌ تعلیمات‌ اسلامى‌ ، سبب‌ شد كه‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) به‌ عنوان‌ رئیس‌ مذهب‌ جعفرى‌ ( تشیع‌ ) مشهور گردد .
لیكن‌ طولى‌ نكشید كه‌ بنى‌ عباس‌ پس‌ از تحكیم‌ پایه‌هاى‌ حكومت‌ و نفوذ خود ، همان‌ شیوه‌ ستم‌ و فشار بنى‌ امیه‌ را پیش‌ گرفتند و حتى‌ از آنان‌ هم‌ گوى‌ سبقت‌ را ربودند. .

امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) كه‌ همواره‌ مبارزى‌ نستوه‌ و خستگى‌ناپذیر و انقلابیى‌ بنیادى‌ در میدان‌ فكر و عمل‌ بوده‌ ، كارى‌ كه‌ امام‌ حسین‌ ( ع‌ ) به‌ صورت‌ قیام‌ خونین‌ انجام‌ داد ، وى‌ قیام‌ خود را در لباس‌ تدریس‌ و تأسیس‌ مكتب‌ و انسان‌ سازى‌ انجام‌ داد و جهادى‌ راستین‌ كرد .

 

3. جنبش‌ علمى‌

اختلافات‌ سیاسى‌ بین‌ امویان‌ و عباسیان‌ و تقسیم‌ شدن‌ اسلام‌ به‌ فرقه‌هاى‌ مختلف‌و ظ‌هور عقاید مادى‌ و نفوذ فلسفه‌ یونان‌ در كشورهاى‌ اسلامى‌ ، موجب‌ پیدایش‌ یك‌ نهضت‌ علمى‌ گردید . نهضتى‌ كه‌ پایه‌هاى‌ آن‌ بر حقایق‌ مسلم‌ استوار بود . چنین‌ نهضتى‌ لازم‌ بود ، تا هم‌ حقایق‌ دینى‌ را از میان‌ خرافات‌ و موهومات‌ و احادیث‌ جعلى‌ بیرون‌ كشد و هم‌ در برابر زندیقها و مادیها با نیروى‌ منطق‌ و قدرت‌ استدلال‌ مقاومت‌ كند و آراى‌ سست‌ آنها را محكوم‌ سازد . گفتگوهاى‌ علمى‌ و مناظ‌رات‌ آن‌ حضرت‌ با افراد دهرى‌ و مادى‌ مانند "ابن‌ ابى‌ العوجاء" و "ابو شاكر دیصانى‌" و حتى‌ "ابن‌ مقفع‌" معروف‌ است‌ .
 
به‌ وجود آمدن‌ چنین‌ نهضت‌ علمى‌ در محیط آشفته‌ و تاریك‌ آن‌ عصر ، كار هر كسى‌ نبود ، فقط كسى‌ شایسته‌ این‌ مقام‌ بزرگ‌ بود كه‌ مأموریت‌ الهى‌ داشته‌ باشد و از جانب‌ خداوند پشتیبانى‌ شود ، تا بتواند به‌ نیروى‌ الهام‌ و پاكى‌ نفس‌ و تقوا وجود خود را به‌ مبدأ غیب‌ ارتباط دهد ، حقایق‌ علمى‌ را از دریاى‌ بیكران‌ علم‌ الهى‌ به‌ دست‌ آورد ، و در دسترس‌ استفاده‌ گوهرشناسان‌ حقیقت‌ قرار دهد .

تنها وجود گرامى‌ حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) مى‌توانست‌ چنین‌ مقامى‌ داشته‌ باشد ، تنها امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) بود كه‌ با كناره‌گیرى‌ از سیاست‌ و جنجالهاى‌ سیاسى‌ از آغاز امامت‌ در نشر معارف‌ اسلام‌ و گسترش‌ قوانین‌ و احادیث‌ راستین‌ دین‌ مبین‌ و تبلیغ‌ احكام‌ و تعلیم‌ و تربیت‌ مسلمانان‌ كمر همت‌ بر میان‌ بست‌ .
زمان‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) در حقیقت‌ عصر طلایى‌ دانش‌ و ترویج‌ احكام‌ و تربیت‌ شاگردانى‌ بود كه‌ هر یك‌ مشعل‌ نورانى‌ علم‌ را به‌ گوشه‌ و كنار بردند و در "خودشناسى‌" و "خداشناسى‌" مانند استاد بزرگ‌ و امام‌ بزرگوار خود در هدایت‌ مردم‌ كوشیدند .

در همین‌ دوران‌ درخشان‌ - در برابر فلسفه‌ یونان‌ - كلام‌ و حكمت‌ اسلامى‌ رشد كرد و فلاسفه‌ و حكماى‌ بزرگى‌ در اسلام‌ پرورش‌ یافتند . همزمان‌ با نهضت‌ علمى‌ و پیشرفت‌ دانش‌ بوسیله‌ حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) در مدینه‌ ، منصور خلیفه‌ عباسى‌ كه‌ از راه‌ كینه‌ و حسد ، به‌ فكر ایجاد مكتب‌ دیگرى‌ افتاد كه‌ هم‌ بتواند در برابر مكتب‌ جعفرى‌ استقلال‌ علمى‌ داشته‌ باشد و هم‌ مردم‌ را سرگرم‌ نماید و از خوشه‌چینى‌ از محضر امام‌ ( ع‌ ) بازدارد .

بدین‌ جهت‌ منصور مدرسه‌اى‌ در محله‌ "كرخ‌" بغداد تأسیس‌ نمود . منصور در این‌ مدرسه‌ از وجود ابو حنیفه‌ در مسائل‌ فقهى‌ استفاده‌ نمود و كتب‌ علمى‌ و فلسفى‌ را هم‌ دستور داد از هند و یونان‌ آوردند و ترجمه‌ نمودند ، و نیز مالك‌ را - كه‌ رئیس‌ فرقه‌ مالكى‌ است‌ - بر مسند فقه‌ نشاند ، ولى‌ این‌ مكتبها نتوانستند وظ‌یفه‌ ارشاد خود را چنانكه‌ باید انجام‌ دهند .

امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) مسائل‌ فقهى‌ و علمى‌ و كلامى‌ را كه‌ پراكنده‌ بود ، به‌ صورت‌ منظم‌ درآورد ، و در هر رشته‌ از علوم‌ و فنون‌ شاگردان‌ زیادى‌ تربیت‌ فرمود كه‌ باعث‌ گسترش‌ معارف‌ اسلامى‌ در جهان‌ گردید . دانش‌گسترى‌ امام‌ ( ع‌ ) در رشته‌هاى‌ مختلف‌ فقه‌ ، فلسفه‌ و كلام‌ ، علوم‌ طبیعى‌ و ... آغاز شد . فقه‌ جعفرى‌ همان‌ فقه‌ محمدى‌ یا دستورهاى‌ دینى‌ است‌ كه‌ از سوى‌ خدا به‌ پیغمبر بزرگوارش‌ از طریق‌ قرآن‌ و وحى‌ رسیده‌ است‌ .

بر خلاف‌ سایر فرقه‌ها كه‌ بر مبناى‌ عقیده‌ و رأى‌ و نظر خود مطالبى‌ را كم‌ یا
زیاد مى‌كردند ، فقه‌ جعفرى‌ توضیح‌ و بیان‌ همان‌ اصول‌ و فروعى‌ بود كه‌ در مكتب‌ اسلام‌ از آغاز مطرح‌ بوده‌ است‌ . ابو حنیفه‌ رئیس‌ فرقه‌ حنفى‌ درباره‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) گفت‌ : من‌ فقیه‌تر از جعفرالصادق‌ كسى‌ را ندیده‌ام‌ و نمى‌شناسم‌ . فتواى‌ بزرگترین‌ فقیه‌ جهان‌ تسنن‌ شیخ‌ محمد شلتوت‌ رئیس‌ دانشگاه‌ الازهر مصر كه‌ با كمال‌ صراحت‌ عمل‌ به‌ فقه‌ جعفرى‌ را مانند مذاهب‌ دیگر اهل‌ سنت‌ جایز دانست‌ - در روزگار ما - خود اعترافى‌ است‌ بر استوارى‌ فقه‌ جعفرى‌ و حتى‌ برترى‌ آن‌ بر مذاهب‌ دیگر . و اینها نتیجه‌ كار و عمل‌ آن‌ روز امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) است‌ .

در رشته‌ فلسفه‌ و حكمت‌ حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) همیشه‌ با اصحاب‌ و حتى‌ كسانى‌ كه‌ از دین‌ و اعتقاد به‌ خدا دور بودند مناظ‌راتى‌ داشته‌ است‌ . نمونه‌اى‌ از بیانات‌ امام‌ ( ع‌ ) كه‌ در اثبات‌ وجود خداوند حكیم‌ است‌ ، به‌ یكى‌ از شاگردان‌ واصحاب‌ خود به‌ نام‌ "مفضل‌ بن‌ عمر" فرمود كه‌ در كتابى‌ به‌ نام‌ "توحید مفضل‌" هم‌ اكنون‌ در دست‌ است‌ . مناظ‌رات‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) با طبیب‌ هندى‌ كه‌ موضوع‌ كتاب‌ "اهلیلجه‌" است‌ نیز نكات‌ حكمت‌آموز بسیارى‌ دارد كه‌ گوشه‌اى‌ از دریاى‌ بیكران‌ علم‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) است‌ . براى‌ شناسایى‌ استاد معمولا دو راه‌ داریم‌ ، یكى‌ شناختن‌ آثار و كلمات‌ او ، دوم‌ شناختن‌ شاگردان‌ و تربیت‌شدگان‌ مكتبش‌ .

كلمات‌ و آثار و احادیث‌ زیادى‌ از حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ ما حتى‌ قطره‌اى‌ از دریا را نمى‌توانیم‌ به‌ دست‌ دهیم‌ مگر "نمى‌ از یمى‌" . اما شاگردان‌ آن‌ حضرت‌ هم‌ بیش‌ از چهار هزار بوده‌اند ، یكى‌ از آنها "جابر بن‌ حیان‌" است‌ . جابر از مردم‌ خراسان‌ بود . پدرش‌ در طوس‌ به‌ داروفروشى‌ مشغول‌ بود كه‌ به‌ وسیله‌ طرفداران‌ بنى‌ امیه‌ به‌ قتل‌ رسید . جابر بن‌ حیان‌ پس‌ از قتل‌ پدرش‌ به‌ مدینه‌ آمد . ابتدا در نزد امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) و سپس‌ در نزد امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) شاگردى‌ كرد . جابر یكى‌ از افراد عجیب‌ روزگار و از نوابغ‌ بزرگ‌ جهان‌ اسلام‌ است‌ .

در تمام‌ علوم‌ و فنون‌ مخصوصا در علم‌ شیمى‌ تألیفات‌ زیادى‌ دارد ، و در رساله‌هاى‌ خود همه‌ جا نقل‌ مى‌كند كه‌ ( جعفر بن‌ محمد ) به‌ من‌ چنین‌ گفت‌ یا تعلیم‌ داد یا حدیث‌ كرد . از اكتشافات‌ او اسید ازتیك‌ ( تیزآب‌ ) و تیزاب‌ سلطانى‌ و الكل‌ است‌ .

وى‌ چند فلز و شبه‌ فلز را در زمان‌ خود كشف‌ كرد . در دوران‌ "رنسانس‌ اروپا" در حدود 30. رساله‌ از جابر به‌ زبان‌ آلمانى‌ چاپ‌ و ترجمه‌ شده‌ كه‌ در كتابخانه‌هاى‌ برلین‌ و پاریس‌ ضبط است‌ .

حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) بر اثر توطئه‌هاى‌ منصور عباسى‌ در سال‌ 148 هجرى‌ مسموم‌ و در قبرستان‌ بقیع‌ در مدینه‌ مدفون‌ شد . عمر شریفش‌ در این‌ هنگام‌ 65 سال‌ بود . از جهت‌ اینكه‌ عمر بیشترى‌ نصیب‌ ایشان‌ شده‌ است‌ به‌ "شیخ‌ الائمه‌" موسوم‌ است‌ .
حضرت‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) هفت‌ پسر و سه‌ دختر داشت‌ .

پس‌ از حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) مقام‌ امامت‌ بنا به‌ امر خدا به‌ امام‌ موسى‌ كاظ‌م‌ ( ع‌ ) منتقل‌ گردید .
دیگر از فرزندان‌ آن‌ حضرت‌ اسمعیل‌ است‌ كه‌ بزرگترین‌ فرزند امام‌ بوده‌ و پیش‌ از وفات‌ حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) از دنیا رفته‌ است‌ . طایفه‌ اسماعیلیه‌ به‌ امامت‌ وى‌ قائلند .


4. خلق‌ و خوى‌ حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ )
 
حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) مانند پدران‌ بزرگوار خود در كلیه‌ صفات‌ نیكو و سجایاى‌ اخلاقى‌ سرآمد روزگار بود . حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) داراى‌ قلبى‌ روشن‌ به‌ نور الهى‌ و در احسان‌ و انفاق‌ به‌ نیازمندان‌ مانند اجداد خود بود . داراى‌ حكمت‌ و علم‌ وسیع‌ و نفوذ كلام‌ و قدرت‌ بیان‌ بود .

با كمال‌ تواضع‌ و در عین‌ حال‌ با نهایت‌ مناعت‌ طبع‌ كارهاى‌ خود را شخصا انجام‌ مى‌داد ، و در برابر آفتاب‌ سوزان‌ حجاز بیل‌ به‌ دست‌ گرفته‌ ، در مزرعه‌ خود كشاورزى‌ مى‌كرد و مى‌فرمود : اگر در این‌ حال‌ پروردگار خود را ملاقات‌ كنم‌ خوشوقت‌ خواهم‌ بود ، زیرا به‌ كد یمین‌ و عرق‌ جبین‌ آذوقه‌ و معیشت‌ خود و خانواده‌ام‌ را تأمین‌ مى‌نمایم‌ .

ابن‌ خلكان‌ مى‌نویسد : امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) یكى‌ از ائمه‌ دوازده‌گانه‌ مذهب‌ امامیه‌ و از سادات‌ اهل‌ بیت‌ رسالت‌ است‌ . از این‌ جهت‌ به‌ وى‌ صادق‌ مى‌گفتند كه‌ هر چه‌ مى‌گفت‌ راست‌ و درست‌ بود و فضیلت‌ او مشهورتر از آن‌ است‌ كه‌ گفته‌ شود . مالك‌ مى‌گوید : با حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) سفرى‌ به‌ حج‌ رفتم‌ ، چون‌ شترش‌ به‌ محل‌ احرام‌ رسید ، امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) حالش‌ تغییر كرد ، نزدیك‌ بود از مركب‌ بیفتد و هر چه‌ مى‌خواست‌ لبیك‌ بگوید ، صدا در گلویش‌ گیر مى‌كرد . به‌ او گفتم‌ : اى‌ پسر پیغمبر ، ناچار باید بگویى‌ لبیك‌ ، در جوابم‌ فرمود : چگونه‌ جسارت‌ كنم‌ و بگویم‌ لبیك‌ ، مى‌ترسم‌ خداوند در جوابم‌ بگوید : لا لبیك‌ ولا سعدیك‌ .

 

چهارشنبه 22/6/1391 - 13:45
آموزش و تحقيقات
8 كار كه پس از خوردن غذا نباید انجام داد!
"یادم است بچه که بودیم مادر همیشه می‌گفت تا هنوز سفره پهن است، دراز نکشید. غذایتان را که خوردید، آرام بنشینید و کمی استراحت کنید."

متخصصان هم انجام برخی از این كارها را بعد از غذا خوردن برای دستگاه گوارش مضر می‌دانند و می‌گویند این كارها حتی می‌توانند سرطان‌زا باشند. شاید دانستن این موضوع كه چرا این كارها اشتباه هستند و نباید بلافاصله بعد از صرف غذا به آنها پرداخت، تا حدی باعث شود از انجامشان صرف‌نظر كنیم.

 

1. نوشیدن چای داغ

 

چای از هر نوعی كه باشد (سیاه، سفید و سبز)، محتوی موادی به نام تانن است. تركیب‌های تانن اگر به فاصله كمتر از نیم ساعت بعد از مصرف غذا خورده شوند، به آهن مواد غذایی می‌چسبند و مانع جذب آنها می‌شوند؛ به همین دلیل تا یك ساعت بعد از صرف غذا، چای ننوشید.

 

 

2. حمام کردن

 

یكی از باورهای عموم مردم این است كه بعد از غذا نباید حمام كرد؛ زیرا احتمال بی‌هوش شدن و از حال رفتن در حمام بالاست. این حرف تا حدی اساس علمی دارد ولی در مورد همه صدق نمی‌كند. افراد مسن و كسانی كه بیماری‌های قلبی پیشرفته دارند یا سرخرگ‌های اصلی خونرسان به مغز و شریان‌های گردن در آنها تنگ است، بهتر است حداقل تا 30 دقیقه بعد از خوردن غذای سنگین به حمام نروند؛ زیرا بعد از خوردن غذای نسبتا سنگین، خون به سمت دستگاه گوارش منتقل می‌شود و خون‌رسانی به مغز كاهش می‌یابد.

 

 

3. نوشیدن آب یخ

 

می‌گویند نوشیدن آب یخ بعد از غذا باعث سرطان معده می‌شود ولی این حرف پایه علمی چندان صحیحی ندارد و تنها مشكلی كه با نوشیدن آب یخ بروز می‌كند، دل‌درد یا انقباض عضلات روده است. افراد دچار نشانگان روده‌ تحریك‌پذیر، بیشتر دچار این مشكل می‌شوند؛ بنابراین بهتر است آب خیلی سرد ننوشند. نکته دیگر اینکه آب نوشیدن بعد از صرف غذا، باعث رقیق شدن شیره معده می‌شود و می‌تواند در هضم و شكسته شدن ذرات درشت‌تر غذا به ذرات ریزتر اختلال ایجاد كند؛ بنابراین بهتر است نیم ساعت قبل از غذا یا نیم ساعت بعد از اتمام غذا، آب ننوشید.

 

 

4. سیگار كشیدن

 

برخی سیگاری‌ها به محض این كه غذایشان تمام می‌شود، سیگارشان را روشن‌ می‌كنند. در متون پزشكی آمده سیگار چه بعد از غذا و چه قبل از آن خطرناك است و خطر مصرف آن بعد از غذا برخلاف تصور عموم مردم بیشتر نیست. حدود 100 ماده سرطان‌زا در سیگار وجود دارد و كشیدن آن به‌طور كلی زیان‌بار است. نتایج تحقیقات نشان داده دود سیگار می‌تواند محیط معده را اسیدی كند و این عامل روی عملكرد معده تاثیر منفی می‌‌گذارد و مانع هضم صحیح غذا می‌شود. از سوی دیگر، كشیدن سیگار بعد از غذا، به‌خصوص در افراد مبتلا به نشانگان روده تحریك‌پذیر، درد و علایم شكمی را به دنبال خواهد داشت.

 

 

5. دراز كشیدن

 

دراز کشیدن بعد از خوردن غذا و با معده پر ممكن است باعث شود مقداری غذا از معده به مری بازگردد و ریفلاكس ایجاد شود.

 

 

6. ورزش

 

ورزش ممكن است به قلب افراد دچار مشكل‌های قلبی- عروقی، فشار وارد کند. مصرف غذای سنگین و ورزش بلافاصله بعد از آن، این فشار را چند برابر می‌كند. اگر غذای سبكی خورده‌اید، حداقل دو تا سه ساعت و در صورت صرف غذای سنگین حداقل سه تا چهار ساعت باید از انجام ورزش و فعالیت بدنی خودداری کنید.

 

 

7. برقراری روابط زناشویی

 

بیماران قلبی بیشتر باید در این مورد توجه كنند. ارتباط زناشویی نوعی استرس برای سیستم قلبی‌–‌عروقی محسوب می‌شود. در مواردی نادر مشاهده شده فرد هنگام این عمل دچار سكته قلبی شده است. افراد دچار بیماری‌های پیشرفته قلبی یا كسانی كه اخیرا دچار سكته قلبی شده‌اند، بهتر است تا ساعاتی پس از صرف غذا، از برقراری رابطه زناشویی خودداری كنند. مصرف غذاهای سنگین نیز استرسی برای قلب است و خوردن چنین غذایی و روابط زناشویی در افراد دچار بیماری پیشرفته قلبی، خطر عوارض قلبی را به دنبال خواهدداشت.

 

 

8. بلند کردن جسم سنگین

 

افرادی كه با معده پر، جسم سنگینی بلند می‌كنند در واقع نوعی فعالیت بدنی انجام داده‌اند كه می‌تواند به قلب فشار بیاورد. از سوی دیگر، این كار باعث افزایش فشار داخل شكم می‌شود و ایجاد ریفلاكس می‌كند. به همین دلیل بهتر است یکی دو ساعت بعد از صرف غذا از انجام این كار خودداری كرد.

چهارشنبه 22/6/1391 - 13:42
محبت و عاطفه

هنوز می تپد

 

 




اینجازمین است،ساعت به

وقت انسانیت خواب

است.عجب موجود سخت جانیست دل ،

هزاربارمیشکند،میسوزد،میمیردوبازهم می تپد

 

دلم گاهی می گیرد

گاهی می سوزد

گاهی تنگ می شود

و حتی گاهی...

گاهی که نه...


خیلی وقت ها می شکند

خیلی وقت ها دلم را

می شکنند

اما هنوز هم این دل می تپد
چهارشنبه 22/6/1391 - 13:38
اهل بیت

@من فقد اخا فی اللّه فکانّما فقد اشزف اعضانه.

امام علی(ع)-غرر الحکم

کسی که برادر دینی‏اش را که برای خدا با او پیوند دوستی داشته است،از دست بدهد مثل‏ این است که شریفترین اعضای بدن خود را از دست داده است

چهارشنبه 22/6/1391 - 13:35
آلبوم تصاویر
سلام فکر کنم طبیعت را دوست داشته باشید امیدوارم لذت ببرید

S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N

چهارشنبه 22/6/1391 - 13:33
آلبوم تصاویر
چهارشنبه 22/6/1391 - 13:31
سخنان ماندگار

 

  • ترجیح می دهم حقیقتی مرا آزار دهد، تا اینکه دروغی آرامم کند . 
  •   تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی! یکی دیروز و یکی فردا .
  •  خوبی بادبادک اینه که می‌دونه زندگیش فقط به یک نخ نازک بنده ولی بازم تو آسمون می‌رقصه و می‌خنده .
  •  با کسی زندگی کن که مجبور نباشی یه عمر برای راضی نگه داشتنش فیلم بازی کنی .
  •  انسان مجموعه ای از آنچه که دارد نیست؛ بلکه انسان مجموعه ای است از آنچه که هنوز ندارد، اما می تواند داشته باشد .
 
چهارشنبه 22/6/1391 - 13:28
اهل بیت

امام صادق (ع) فرموده اند: رفقای صمیمی که همانند برادر به آدمی وابسته و نزدیک هستند سه قسم اند. اول کسی که مانند غذا از لوازم ضروری زندگی به حساب می آید و در همه ی حالات ، آدمی به وی نیاز دارد او رفیق عاقل است. دوم کسی که وجود او برای انسان به منزله ی یک بیماری مزاحم و رنج آور است و او رفیق احمق است. سوم ، رفیقی است که وجود نافعش به منزله ی داروی شفا بخش و ضدّ بیماری است و او رفیق لبیب یعنی روشنفکر بسیارعاقل لاست

منبع : تحف العقول ،ص323

رسول اکرم (ص) فرموده اند : روش آدمی بر طبق مذهب و سیره یدوست صمیمی ورفیق دلبندش خواهد بود.

منبع : وسائل4، ص207

علی (ع) فرموده اند: مانعی ندارد که با  فرد عاقل و خردمندی که دارای طبع و کرامت اخلاق نیست رفاقت نمایی ولی مراقب باش که دربرخوردهای دوستانه تنها از فکر روشنش استفاده کنی و به دنائت و پستی اخلاقش متخلّق نگردی.

منبع : وسائل 3، ص203

علی (ع) فرموده اند: کسی که دوست پاک ضمیر خود را که برای خدا با وی پیوند دوستی داشته از دست بدهد مثل این است که شریف ترین اعضاء بدن خود را از دست داده است

منبع : غررالحکم ، ص723

بچه ها بیاین رفاقتامون و درست کنیم

چهارشنبه 22/6/1391 - 13:24
بهداشت روانی
طرز برخورد با افرادیکه شما را تحقیر می کنند



واکنش نشان دادن در مقابل افرادی که شما را خوار کرده و
ارزش هـایتـان را زیر سؤال می برند، قدری دشوار و دردناک
است. گاهی اوقات زخم هایی که اینگونه افراد به شما وارد
می آورند، ممکن است تا ابد باقی بمانند.


باید توجه داشته باشید که افرادی که شما را تحقیر می کنند و قصد آسیب رساندن به شما را دارند، در درجه اول باید خودشان را بیازارند تا بتوانند شما را آزرده کنند.


باید بدانید که یک انسان کامروا، موفق، و با اعتماد به نفس هیچ نیازی به تحقیر دیگران ندارد. شاید این افراد از دیگران انتقادهای سازنده ای کنند، اما هیچ گاه آنها را تحقیر نمی کنند. برخی از افراد به طور کلی نظر منفی نسبت به دیگران دارند چون:


- به دلیل کمبودهایی که احساس می کنند دوست دارند خودشان را قدرتمند تر از سایرین جلوه بدهند تا به این طریق بر تزلزل شخصیتی خود غلبه کنند.



- قبلاً کسی آنها را آزرده ساخته و چون توانایی مقابله با آن را نداشتند، با تحقیر دیگران سعی می کنند از موقعیت فعلی خود دفاع کند.



افرادی که به شدت شما را تحقیر می کنند با این کار فقط ناراحتی، عدم موفقیت، و بی هدفی خود را در زندگی به نمایش می گذارند و این مشکل آنهاست نه شما. دانستن این مطلب به شما کمک می کند که راحت تر بتوانید در کنار آنها به زندگی عادی خود ادامه دهید و حرف هایشان را نشنیده بگیرید. اگر بدانید که مشکل از طرف مقابل است نه شما، می توانید منطقی با مسائل برخورد کنید و از حرف ها و کنایه های آنها شما را آزرده نخواهد کرد.



شاید فردی که دارای چنین خصوصیاتی است یکی از نزدیکان شما باشد و برایتان سخت باشد که بخواهید از نظر عاطفی خودتان را از او جدا کنید. هیچ نیازی به این کار نیست، فقط سعی کنید در بحث هایی که او راه می اندازد، شرکت نکرده و خودتان را کنار بکشید. قصد او این است که کاری کند تا شما احساس بدی نسبت به خودتان پیدا کنید. این وظیفه شماست که به آنها اجازه انجام چنین کاری را ندهید.



توضیحات و نکاتی در مورد افرادی که شما را تحقیر می کنند:



زمانیکه اینگونه افراد به شما حرفی می زنند، در پاسخ به آنها، جواب های بی شماری به ذهن شما خطور می کند. اگر چنین کاری را انجام دهید، در واقع خودتان را با آن فرد هم شان ساخته اید و این دقیقاً همان چیزی است که آنها انتظارش را می کشند. آنها می خواهند شما را عصبانی کنند تا برخورد شدیدی از خود نشان دهید، آنها میخواهند شما احساس بدی نسبت به خودتان پیدا کنید و قصدشان تنها آزار دادن و آسیب رساندن است. شما با جواب دادن به آنها در حقیقت وارد بازی ساختگی شان میشوید، و در نهایت خودتان را آزار داده اید. ممکن است بعداً به خاطر حرف هایی که در عصبانیت از دهانتان خارج شده پشیمان شوید. خوب در زمان بروز چنین حالتی چه کاری می توان انجام داد؟ بهتر است یکی از موارد زیر را امتحان کنید:



زمانیکه احساس می کنید فردی با حالت تهاجمی با شما برخورد می کند می توانید بگویید: "ازت ممنونم اما فکر می کنم بهتر است توصیه هایت را برای خودت نگه داری"


و یا: "خیلی سخاوتمندی ولی من نیازی به توصیه های تو ندارم"
همه این مسائل به دلیل خشم و نفرتی که در آنها وجود دارد، درست می شود و شما هم مجبور نیستید که بار مسئولیت زندگی آنها را به دوش بکشید. شاید آنها بخواهند که از خشم و نفرت خود به شما سهمی بدهند، اما این "هدیه" ای است که شما واقعاً نیازی به آن ندارید.


اگر به توصیه های آنها گوش کنید و هدیه های مسمومشان را قبول کنید، با این کار خشم و عصبانیت آنها را به به درون خود راه داده اید. به خودتان اجازه انجام چنین کاری را ندهید. شما هیچ نیازی به این هدایا ندارید، از کنار آنها عبور کنید.




از پیشنهادت ممنونم

یکی دیگر از واکنش های مناسبی که در مقابل این افراد می توانید از خود بروز دهید این است که به آنها بگویید: "از پیشنهادت ممنونم" و بعد هم به ادامه کار خود بپردازید. با بیان این عبارت شما در حقیقت به بحث پایان می دهید. آنها منتظر هستند که شما از خود عکس العمل نشان دهید و زمانیکه این کار را انجام نمی دهید، دیگر چیزی برای گفتن نخواهند داشت.




ممنونم، شاید حق با تو باشه

"بایرن کیتی" در کتاب خود با عنوان: "عشقت را می خواهم – آیا حقیقت دارد؟" معتقد است که بهترین واکنش در مقابل این افراد: "ممنوم، شاید حق با تو باشه" است. او اظهار می دارد زمانیکه نظرات دیگران سبب آزرده ساختن شما می شو،د باید نگاهی عمقی به درون خود داشته باشید و ببنید دلیل اصلی این رنجش خاطرها چیست. با این کار هم عکس العمل شدید نشان نداده اید، هم بر روی خود دقیق تر شده اید.
دیگران تا زمانیکه شما به آنها اجازه ندهید، نمی توانند شما را بیازارند. در برخی مواقع بهتر است نگاهی به طرز برخورد خود با طرف مقابل داشته باشید و ببینید شما چه کاری انجام داده اید که او به خودش اجازه داده تا یک چنین پیشنهاداتی نسبت به شما ارائه دهد. آیا توانایی تغییر شرایط را دارید؟ آیا به واقع عقاید او صحت دارند؟


باید ببینید که چرا این اظهار نظر خاص باعث رنجش شما می شود. عکس العمل های شما، حرف های زیادی در مورد شخصیتتان می زند. در اینجا همه چیز مربوط به شماست و نه شخص مقابل.





اجازه دهید بداند که چه احساسی دارید

اگر به فکر تلافی کردن باشید، خودتان را بی ارزش می کنید. باید خیلی رو راست به او بگویید که نظرش شما را آزرده ساخته. البته باید این کار را در نهایت آرامش انجام دهید، به عنوان مثال: "زمانیکه به نظریات من بی توجهی می کنی و آنها را نمیپذیری، واقعاً ناراحت می شوم." فقط به آرامی بیان کنید و منتظر واکنش آنها بشوید. بهتر است این کار را زمانی انجام دهید که تک به تک با فرد مقابل تنها می شوید، این امکان وجود دارد که آنها خودشان هم متوجه نباشند که در حال آزار و اذیت شما هستند.




اگر چنین بحثی در محیط کار پیش آمد، می توانید ادامه بحث را به زمان دیگری موکول کنید، به عنوان مثال اگر یکی از همکارانتان به شما گفت: "من احساس می کنم تو نسبت به مسائل مختلف بیش از اندازه حساس هستی" به او بگویید: "ترجیح می دهم روی مسائل کاری تمرکز کنیم" و یا "الآن مسائل مهمتری برای انجام دادن وجود دارد، بهتر است به مسائل کاری توجه کنیم و موارد شخصی را بگذاریم برای بعد"
با این کار، آنها را متوجه می کنید که هم از نظرشان خوشتان نیامده و هم کاملاً حرفه ای با آنها برخورد کرده اید.




سایر نکاتی که در این زمینه باید به خاطر داشته باشید به شرح زیر می باشد:



شما نیاز به تایید دیگران ندارید

گاهی اوقات نظر دیگران به این دلیل شما را آزرده می سازد چرا که از آنها انتظار تایید 100% داشته اید، اما نظر آنها بر خلاف انتظار شما از آب در می آید. شاید پیشنهاد آنها زیاد هم بد نباشد، اما در نظر شما بد جلوه کند، به عنوان مثال اگر سرپرست بخش به شما بگوید: "کارت واقعاً عالی بود، اما آیا میتوانی پاراگراف آخر را اصلاح کنی تا کارت قوی تر شود؟" ممکن است ناراحت شوید، و به این دلیل که توقع شنیدن چنین اظهار نظری را نداشتید، قسمت اول آنرا هم نمی شنوید، و فقط متوجه بخش انتقادی آن می شوید.


اگر این نوع اظهار نظرها را به عنوان نوعی توهین و تحقیر در نظر نگیرید، آنوقت میتوانید این نظریه را به عنوان فرصتی برای پیشبرد توانایی های خود به کار بندید.




راهی سریع برای ایجاد عزت نفس – به دنبال تایید گرفتن از دیگران نباشید




آیا آنها از داستانهای ذهنی شما با خبر هستند؟

در برخی شرایط، ممکن است نظریات دیگران در ذهن شما به منزله نوعی اهانت به شمار آید، درصورتیکه طرف مقابل به هیچ وجه قصد انجام چنین کاری را ندارد. این امر به دلیل تفکرات ذهنی شما و یا به دلیل داستان های ذهنی که برای خودتان ساخته اید، بوجود می آید، به همین دلیل چیزی را می بینید که وجود خارجی ندارد و تنها زاییده خیال و اوهام ذهنیتان است.



در اینجا برایتان مثالی می آوریم؛ فرض کنید شخصی برای شما هدیه ای آورده. اگر شما اعتقاد داشته باشید که او قصد آسیب رساندن به شما را داشته، ممکن است با خودتان فکر کنید:"او می خواهد از راههای مسالمت آمیز وارد شده و از خلق خوش من سوء استفاده کند." اما حقیقت چیز دیگری است و او تنها قصد دارد که به شما نشان دهد تا چه حد برایش ارزش و اهمیت دارید. در یک چنین شرایطی باید از خودتان سؤال کنید که آیا واقعاً همه چیز را آنطور که هست می بینید و یا می شنوید؟ (هیچ چیز معنای حاصی ندارد تا زمانیکه شما به آن معنا ببخشید) و یا اینکه داستان ذهنی خودتان را وارد کار می کنید.




داستان زندگی شما چیست؟ آیا باید از آن گذشت؟



آیا منعکس کننده اعتقادات شماست؟

باید توجه داشته باشید که اگر خودتان احساس می کنید که فرد دوست داشتنی نیستید، آنوقت این حس به دیگران هم منتقل شده و آنها نیز تصور می کنند که نمیتوانند شما را دوست داشته باشند. اگر تصور کنید که فقط استحقاق اهانت و تحقیر را دارید، آنگاه چیزی جز این هم عایدتان نخواهد شد. اگر یک چنین تصوری دارید شاید نوبت به آن رسیده باشد که نگاه عمیق تری به درون خود انداخته و اعتقادات خود را زیر سؤال ببرید.




انعکاس دادن – کلید درک شخصی


نسبت به تحقیرهای زیرکانه هشیار باشید

زمانیکه صبر می کنید و به پیغام هایی که به طور روزانه دریافت می کنید می اندیشید، به این نتیجه می رسید که خیلی بیشتر از آن چیزی که تصور می کرده اید در معرض انتقاد و اهانت قرار گرفته اید. دلیلش هم این است که دنیا پر است از انسان هایی که قصد تحقیر دیگران را دارند. هر جایی که می روید، به هر کجا که نگاه می کنید، هر چیزی که در روزنامه می خوانید و یا در تلویزیون تماشا می کنید، و حتی تبلیغاتی که مشاهده می کنید، همه و همه قصد دارند به شما بگویند که تا زمانیکه از محصولات آنها استفاده نکنید، طرز خاصی لباس نپوشید، مطالعات خاصی نداشته باشید، طرز خاصی راه نروید، به اندازه کافی خوب نیستید. آنها به طور ماهرانه ای عزت نفس و ارزش شخصی شما را زیر سؤال می برند.



هیچ کس دوست ندارد مورد انتقاد قرار بگیرد؛ به همین دلیل اگر می خواهید سالم زندگی کنید و از عزت نفس برخوردار باشید، باید این پیغام های منفی که از سایرین در مورد شخصیتتان می شنوید را نادیده بگیرید.



نگاهی اجمالی به شیوه های برخورد با افرادی که شما را تحقیر می کنند



زمانیکه در معاشرت با افرادی قرار می گیرید که شما را خوار می کنند، به یاد داشته باشید:



1- با تحقیر کردن متقابل، کارشان را تلافی نکنید.


2- طرز برخوردشان چیزهای زیادی در مورد آنها به شما می گوید، به راحتی می توانید درک کنید که دلیل همه این کارها، خشم و نفرتی است که وجودشان را فراگرفته و خودشان باید با آن کنار بیایند نه شما.


3- آیا می توانید از میان نظریات آنها برای خود یک "هدیه" پیدا کنید؟ می توانید به یکی از نقاط ضعف و یا قوت خود در بین نظریات آنها پی ببرید؛ اگر قوت بود آنرا افزایش دهید و اگر ضعف بود در پی جبران آن برآیید.


4- ممکن است برداشتی که از نظریات آنها می کنید کاملاً نادرست باشد و آنها واقعاً از گفته های خود قصد و منظوری مداشته باشند. تنها به دلیل اعتقادات و باورهای ذهنی نمی توانید دیگران را متهم کنید.


5- نسبت به پیام های زیرکانه ای که ممکن است نظریات منفی در بر داشته باشند، آگاه باشید (مانند تبلیغاتی که هر روزه به گوشتان می رسد) و به آنها اجازه ندهید تا حس ارزشمندی و اعتبار شخصی شما را زیر سوال ببرند.


گاهی اوقات برخی از توهین ها و تحقیرها هستند که برخورد با آنها صورت مناسبی ندارد، اما اگر بتوانید از آنها به نفع خود استفاده کنید، بهترین کار را انجام داده اید.
چهارشنبه 22/6/1391 - 13:4
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته