• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 42209
تعداد نظرات : 4513
زمان آخرین مطلب : 4083روز قبل
شخصیت ها و بزرگان
نام پدر علی بن بویه ، ابوشجاع بویه بود و افرادی چون ابن ماكولانسب[1]  آل بویه را به بهرام گور رسانده‌اند ، ولی ابن مسكویه[2]، آنان را فرزندان یزدگرد می‌داند. باید گفت هیچ یك از این نظریه‌ها نمی‌تواند منبع صحیحی داشته باشد، زیرا معمولاٌ خاندان‌های ایرانی پس از رسیدن به قدرت برای اینكه جایگاه خود را  نزد مردم بالا ببرند خود را به یكی از پادشاهان ایران منتسب می‌كردند.
  آل بویه از دیلم نیستند و سبب آنكه دیلمی نامیده شده‌اند این است كه در بلاد دیلم[3] در نواحی ساحلی گیلان سكونت داشته‌اند و قبل از به قدرت رسیدن در تنگدستی و بینوایی و دست و پنجه نرم كردن با رنج و ستم بوده‌اند. زیرا جد ایشان مانند سایر رعایای فقیر در بلاد دیلم به سر می‌برد و بویه خود به شغل ماهیگیری می‌پرداخت.[4]
ترقی و پیشرفت فرزندان ابوشجاع بویه از زمانی شروع شد كه در مسلك سپاهیان درآمدند و وارد كارهای لشكری شدند تا آنكه از حالی به حالی منتقل شدند و دولتی كه قلمرو آن از جرجان و طبرستان و جبال و اهواز تا فارس و كرمان و عراق و عمان بود را تشكیل دادند.
 
آغاز كار علی بن بابویه
علی بن بویه در بخشهای طبرستان به سپاه مرداویج پیوست[5]. پس مرداویج او را به سرداری گمارد و مردانی به او داد و او را به نزد برادرش وشمگیر در ری فرستاد. در این زمان ، كارگزار كرج از پرداخت مالیات كوتاهی كرد وعلی بن بویه برای گوشمالی او با كمتر از یكصد نفر به كرج[6] فرستاده شد. عمادالدوله در كرج ماند و دیلمیان بسیاری بر گرد او درآمدند، كه حدود سیصد تن شدند. مرداویج كه نگران شده بود در نامه‌ای از او خواست كه بازگردد. علی بن بویه چون و چرا كرد و مالیات زیادی از كرج را در اندك زمانی برداشت كرد. مرداویج كه نگران شده بود او را تهدید كرد و با همیاری برادرش وشمگیر درصدد دستگیری او برآمد[7]. علی بن بویه كه ترسیده بود از كرج به سوی اصفهان رفت تا به مظفربن یاقوت پناهنده شود. همین كه به اصفهان نزدیك شد، مظفربن یاقوت برای جلوگیری از او از شهر بیرون آمد ، ولی از آنجایی كه در میان سپاه ابن یاقوت مردان دیلمی زیادی بودند در بین سپاه دو دستگی رخ داد. مظفر به سوی پدرش یاقوت در فارس گریخت. در این زمان حدود چهارصد دیلمی به علی بن بویه پناهنده شدند[8]. علی بن بویه اصفهان را گرفت. وقتی خبر به مرداویج رسید برادرش وشمگیر را برای دستگیری علی بن بویه روانه اصفهان كرد. چون به اصفهان نزدیك شد علی بن بویه آنجا را رها كرد و به سوی ارجان رفت و نامه‌ای به یاقوت نوشت و چون یاقوت جواب او را نداد دوباره نامه نوشت و او را امیر و خود را بنده نامید و خواستار یكی از دو راه شد: یا او را بپذیرد، یا اجازه دهد به درگاه خلیفه رود. ولی یاقوت نپذیرفت و با پسرش مظفر برای جنگ به سوی او آمد. علی بن بویه به نوبدگان آمد تا در جنگ در آنجا باشد. وقتی سپاه یاقوت رسید ترس بر علی بن بویه غالب شد ، زیرا جمعیت سپاه یاقوت بالغ بر هفده هزار مرد از گروه‌های ساجی، حجری، پیادگان مصافی و دیلمیان بود. پس ابن بویه ایستادگی نكرد و به سوی بیدا رفت. ولی یاقوت از آن جلوگیری كرد و دو روز در بیرون شهر استخر با وی جنگید كه در این جنگ ابتدا یاقوت برنده بود[9]. ولی در این بین اتفاقی افتاد كه ورق برگشت و آن اینكه چون دیلمیان می‌دانستند اگر تسلیم شوند زنده نمی‌مانند تا پای جان جنگیدند[10]. در این حین ، شش دیلمی از اسب پیاده شدند و سپرهای خود را نزدیك هم گرفتند و جلو می‌رفتند و بازور یاقوتیان را كنار می‌زدند. در این هنگام احمدبن بویه همراه سی تن یورش آورد كه بر اثر این یورش یاقوت و یارانش به سوی شیراز گریختند. علی بن بویه خیال كرد یاقوت برای فریب عقب نشینی كرده است به خاطر همین تا عصر به دنبال او نرفت و چون مطمئن شد دشمن گریخته به سوی شیراز رفت و در شش فرسنگی شیراز در منطقه زرقان فرود آمد[11]. و سپس به سوی دنیكان و وقتی فهمید یاقوت در شیراز نیست و شهر بدون نگهبان است به سوی شیراز حركت كرد و این آغاز فتح شیراز در سال 322 هـ ق بود.
  علی بن بویه كه پادشاهی‌اش آغاز شده بود پس از چیرگی بر فارس سفیری به سوی خلیفه فرستاد تا فارس به او واگذار شود و پذیرفت كه هر سال علاوه بر هزینه‌های همیشگی هشت میلیون درم بفرستد. وقتی خلافت عباسی پیشرفتهای برادران بویه را دید به صلاحدید بعضی وزرای خود از جمله - ابن مقله – با آن از در مماشات درآمدند و لقب خاص برای آنها فرستادند كه علی را عمادالدوله، حسن را ركن الدوله و احمد را معزالدوله نامیدند.
  ابوعلی بن مقله وزیر راضی خلیفه عباسی در شوال 322 ه ـق همراه با فرستاده‌ای كه ابوعیسی یحیی بن ابراهیم مالكی دبیر بود خلعتها با درفش برای علی بن بویه فرستاد و به او دستور داد كه تا خراج نداده است خلعت و درفش را به او نسپارد. چون مالكی به شهر نزدیك شد علی بن بویه به پیشواز او آمد و از او خلعت و درفش را تقاضا كرد. مالكی گفت:‌او دستور دارد كه تا مبلغ معین را نپردازد آن را بدو نسپارد. علی بن بویه به مالكی درشتی كرد و خلعت و درفش را گرفت وبه شیراز آمد. مالكی مدتی در شیراز ماند ولی از مال خبری نشد و دائماٌ وعده و وعید می‌شنید تا اینكه بیمار شد و در شیراز درگذشت و جنازه‌اش را در سال 323هـ ق به بغداد فرستادند.[12]
 
عوامل رشد و پیشرفت علی عمادالدوله دیلمی
الف) گشاده دلی و گذشت: وقتی علی بن بویه به كرج رسید به نیكی كردن به مردم پرداخت و عمال و حكام را گرامی داشت تا جایی كه مردم به وشمگیر نامه نوشته و از او سپاسگزاری كردند[13] و نیز رادمنشی و گشاده‌دلی و بخشش علی بن بویه آن قدر شهره شده بود كه عده‌ای از سپاهیان یاقوت به او پیوستند.[14]
ب) خوش اقبالی  : زمانی كه فرماندهی كرج را به علی بن بویه سپردند او به ری نزد وشمگیر رفت. در آنجا ابوعبدالله حسین بن محمد ملقب به عمید ناظر كارها بود. روزی علی بن بویه استر نیكویی برای فروش به بازار فرستاد تا بهای آن را كه سه هزارم درم بود به كاری بزند. اتفاقاٌ استر را عمید خرید و بهایش را فرستاد. وقتی علی بن بویه خبر شد استر را عمید خریداری كرده آن را پیش كش نمود و به دنبال آن نیكی‌های زیادی به وی كرد[15]. این جریان گذشت تا آنكه نامه مرداویج مبنی بر عدم رفتن عماد الدوله و سایر سرداران به ممالك دیگر رسید. وقتی نامه به دست عمید رسید پیش از آنكه به وشمگیر خبر دهد، عمادالدوله را مخفیانه ترغیب به حركت به سوی كرج كرد و زمانی نامه را برای وشمگیر خواند كه علی بن بویه را بسیار پیموده بود.
ج) به دست آوردن ثروت فراوان : در طی فتوحات و پیشرویهایی كه علی عمادالدوله انجام می‌داد به ثروت فراوانی دست یافت كه باعث رشد و گسترش حكومت و دلگرمی سپاهیان و قدرت نظامی وی شد: از جمله اموال جاسازی شده‌ای را كه در سقف اتاق یاقوت[16]، یافت گرفتن دو ماه مالیات اصفهان و فتح ارجان[17]، خراج سال شیراز كه به چهار میلیون می‌رسید، گنجینه‌ها و سپرده‌های عمرولیث، یعقوب لیث صفاری و یاقوت و پسرش و علی بن خلف.[18]
د) دلیری[19] و زیركی[20] و روحیه تسامح با مردم سایر مذاهب : آنچه كه بسیار در پیشرفتهای وی مؤثر بود درایت و تسامح و آزاداندیشی عمادالدوله و عدم موضوع خصمانه با اهل سنت و مردم سایر ادیان و مذاهب بود و این امر باعث رشد حكومت و گسترش اندیشه شیعی در ایران و عراق شد.
رحلت و جانشینی. علی عمادالدوله از آنجایی كه پسری نداشت از ركن الدوله برادرش درخواست كرد تا پسرش پناه خسرو را به شیراز بفرستد كه جانشین او شود. پناه خسرو، لقب عضدالدوله یافت و در شیراز به حكمرانی فارس و بنادر و سواحل خلیج فارس پرداخت. عمادالدوله در تاریخ جمادی الثانی سال 338 هـ ق در شیراز وفات كرد و علت مرگش زخم روده بود كه مدتی طول كشید و به سبب آن بسیاری از امراض گوناگون و دردهای مختلف بر او عارض شد و باعث مرگ وی شد و او را در شهر استخر دفن كردند.[21]
 
 
 
منابع:
1-  الكامل، عزالدین علی بن اثیر (م 630) ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی 1371ش.
2-   تجارب الامم، ابوعلی مسكویه الرازی (م 421). ترجمه جلد 5 و 6 علی نقی منزوی، تهران، توس، 1376ش.
3-  تاریخ فخری (الفخری)، محمدبن علی بن طباطبا معروف به ابن طقطقی (م 709) ترجمه محمد وحید گلپایگانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب ، چدوم. 1360ش.
4-   الاكمال، ابن ماكولا، ابونصر علی بن هبه الله، بیروت، موسسه التاریخ العربی {بی تا} .
5-   معجم البلدان، یاقوت حموی، شهاب الدین ابوعبدالله بن عبدالله، بیروت، داراحیاء التراث العربی 1399ق.
 


[1] . ابن ماكولا- الاكمال، ج1، ص372.
[2] .ابن اثیر- الكامل فی تاریخ، ج7، ص88.
[3] . ابن طقطقی. الفخری- ترجمه ص 378.
[4] . ابن طقطقی الفخری- ترجمه ص 379-378.
[5] . مسكویه، تجارب الامم- ترجمه ج5، ص 394- الفخری، ص 380.
[6] . یاقوت. معجم البلدان- كرج شهری بوده نزدیك همدان، دارای روستاهای زیاد و آباد و ابودلف عجلی آن را بنا كرده است (در حوالی اراك كنونی بوده)
[7] . مسكویه، تجارب الامم- ترجمه ج5، ص 394.
[8] . مسكویه، تجارب الامم- ترجمه ج5، ص 395.
[9] . مسكویه تجارب الامم- ترجمه ج5، ص 396.
[10] . مسكویه، تجارب الامم- ترجمه ج5، ص 397.
[11] . مسكویه، تجارب الامم- ترجمه ج5، ص 397.
[12] . ابن طقطقی، الفخری. ص 381- تجارب الامم ج5، ص 399.
[13] .ابن اثیر- الكامل ترجمه ج 19، ص 294. تجارب الامم ترجمه ج5، ص 375.
[14] . تجارب الامم ترجمه ج5، ص 376.
[15] . تجارب الامم – ترجمه ج 5، ص 374.
[16] . مسكویه، تجارب الامم ترجمه ج5، ص 398.
[17] . ابن اثیر. الكامل. ترجمه. ج 19 ص 296- تجارب الامم ترجمه ج5، ص 395.
[18] . مسكویه، تجارب الامم، ترجمه. ج5، ص 399-400.
[19] . ابن اثیر- الكامل . ترجمه. ج19، ص 295.
[20] . مسكویه. تجارب الامم. ترجمه ج5، ص 379-380.
[21] . ابن اثیر- الكامل ترجمه ج20، ص 200-202.
پنج شنبه 25/9/1389 - 19:7
شخصیت ها و بزرگان
حلّه، سرزمین فقیهان پارسایی است كه خدمات ارزنده‌شان به جهان تشیع، فراموش نمی‌شود. امیرمؤمنان علی (ع) دربارۀ شهر حله فرمودند:
 
«یظهر بها قوم اخیار»؛[1]
«از آنجا، نیك‌مردانی ظهور خواهند كرد.»
 
 خاندان حلّی، از جملۀ آن نیك‌مردانی هستند كه همچون مهتابی در شب ظلمانی می‌درخشند. در میان آنان، فرزانگان بسیاری پا به عرصۀ وجود گذاشته‌اند كه علامه فخرالمحققین، یكی از آنان می‌باشد. محمدبن شیخ جمال الدین بن مطهر حلّی، معروف به فخرالمحققین، در نیمه‌ شب بیستم جمادی‌الاولی، سال 682 ه‍.ق در شهر حلّه، در خانۀ یكی از بزرگ‌ترین دانشمندان شیعه، علامۀ حلّی متولد شد، نام او را «محمد» گذاشتند.[2]
 همت عالی و تلاش‌های دلسوزانۀ پدر دانشمند از یك سو و استعداد و ذوق و هوش خدادادی فرزند از سوی دیگر، سبب شد كه محمد در ده سالگی به درجۀ اجتهاد نایل آید. او همانند پدر بزرگوارش، پیش از اینكه به حدّ بلوغ برسد، از تحصیل نزد استاد بی‌نیاز شد و به مرتبه‌ای از كمالات رسید كه در میان دانشمندان عصر خویش و در محافل علمی به «فخرالمحققین» لقب یافت. گاهی هم از او به نام‌های فخرالدین و فخرالاسلام یاد می‌شود.[3]اساتید ایشان عبارتند از؛ علامه حلّی پدر ایشان، که فخرالمحققین، بیشتر دروس و فنون را نزد پدرش فرا گرفت و[4]رضی‌الدین، علی بن یوسف مطهر حلّی که عموی ایشان و صاحب كتاب «العدد القویّه» است و فخر‌المحققین، تعدادی از دروس را نیز در محضر عمویش فرا گرفت.
 
آثار
علامه فخرالمحققین، تألیفات فراوانی دارد كه از جمله می‌توان به موارد ذیل اشاره كرد:
1- ایضاح الفوائد؛ این كتاب، شرح «قواعد» است كه این شخصیت بزرگوار، آن را به دستور پدرش تصنیف كرد. بنا به گفتۀ شیخ بهایی، نظیر آن در فقه استدلالی، تألیف نشده است. آرای فخرالمحققین در كتاب «ایضاح الفوائد» مورد توجه فقها است؛
 2- تحصیل النجاة (دربارۀ اصول دین)؛
3- شرح كتاب «نهج‌المسترشدین علامه حلی» (در موضوع علم كلام)؛
و کتابهای غایة السئول، رسالۀ پرسش و پاسخ، رسالۀ فخرید، جامع‌الفوائد، الكافیة الوافیة، ثبات الفوائد فی شرح اشكالات القواعد، حاشیه بر ارشاد الاذهان علامه، واجبات الصلوة الثمانیه، شرح مبادی الاصول، المسائل المظاهریه، منبع الاسرار و مناسك حج.
 
اجازات
 یكی از كارهای مهم فخرالمحققین در عرصۀ فرهنگی، صدور اجازات متعدد به بزرگان علم و دانش بود. در ایام گذشته و در میان علما، رسم بر این بود كه دانشوران و پژوهشگران، هنگامی كه خود را دارای رتبه‌ای در علم و دانش می‌دیدند، به یكی از اساتید و بزرگان عصر خویش رجوع و دانش خود را عرضه می‌كردند. سپس آن استاد، هنگامی كه از معلومات و استعداد و تقوای او مطمئن می‌شد، برای وی اجازه‌ای صادر می‌كرد كه در بخشی از آنها، علاوه بر اینكه به سطح معلومات و مراتب تقوای اجازه گیرنده، اشاره می‌شد، به او اجازه می‌دادند كتاب‌های استاد اجازه دهنده و كتاب‌ها و روایات سلسلۀ اساتید او را نیز نقل كند. این اجازات، علاوه بر اینكه نوعی تشوی و مدرك علمی و ارزیابی معلومات وی محسوب می‌شد، به عظمت شخصیت اجازه دهنده هم دلالت می‌كرد. گاهی می‌شد كه آنان برای همدیگر، اجازات متقابل صادر می‌كردند؛ چنان‌كه شیخ حر عاملی و علامه مجلسی از همدیگر اجازه‌نامه دریافت كردند.[5] بر این اساس، فخرالمحققین، یكی از اساتید و شیخ اجازه محسوب می‌شد كه دانشمندان برجسته به او رجوع كرده و اجازۀ نقل روایت و كتاب، دریافت كرده‌اند.
از اجازه‌ای كه ایشان به شمس‌الدین بن محمد وابوالفتوح احمد آوی در سال 705 داده است معلوم می‌شود، وی در سال 23 سالگی شایسته مقام صدور اجازه دریافت كرده است.
 
شاگردان
 فخرالمحققین، علامه بر تألیف كتاب و تكمیل تألیفات پدر بزرگوارش، در پرورش شاگردان نیز موفق بود برخی از آنان عبارتند از:
1.  محمدبن مكی عاملی جزینی، معروف به شهید اول
2.  شیخ جمال الدین، احمد بن متوج بحرانی (نویسندۀ آیات الاحكام، (موسوم به منهاج الهدایة).
3.  سید حیدر آملی (نویسندۀ كتاب‌های كشكول و منبع الاسرار).
4.  سید تاج الدین ابن معید حسینی (كه شهید اول از او به عنوان اعجوبۀ زمان یاد كرده است).
5.  فاضل مقداد بن عبدالله سیوری (نویسندۀ كتاب‌های كنزالعرفان، شرح باب حادی‌ عشر، اللوامع الالهیه).
 
فخرالمحققین از منظر بزرگان
1.  شهید اول: وی كه سرآمد شاگردان فخرالمحققین است، از فخرالمحققین چنین یاد می‌كند:
«بزرگ‌مرد و پیشوای امامیه، طلایه‌دار دانشمندان شیعه، برگزیدۀ انسان‌های كامل و هوشمند، خاتم مجتهدین و افتخار ملت و دین، ابوطالب محمد فرزند شیخ جمال الدین بن مطهر حلی كه خداوند، عمر گرانبهای او را دراز گرداند و از پیشامدهای سوء زمانه نگه دارد».[6]
 
2.    شیخ حر عاملی، نویسندۀ وسائل الشیعه دربارۀ فخرالمحققین می‌نویسد:
 «او عالمی برجسته، فقیهی محقق و بزرگمردی مورد اطمینان بود». وی در ادامه، از قول یكی از دانشمندان آورده است: «فخرالمحققین از چهره‌های درخشان و مورد اطمینان طایفۀ امامیه است. او مجتهدی جلیل‌القدر، والامقام و بزرگ مرتبه می‌باشد».[7]
 
    3- متفكر شهید، قاضی نورالله شوشتری، نویسندۀ كتاب احقاق الحق می‌گوید:
«شیخ فخرالدین محمدبن شیخ جمال الدین بن مطهر حلی، افتخار آل مطهر و خال جمال پدر دانشور بود. در علوم عقلی و نقلی محققی زبردست و در عُلُوِّ فهم و فطرت، مرقّقی بی‌نظیر بود.»[8]
 
4- حافظ ابرو، دانشمند شافعی مذهب و نویسندۀ كتاب مجمع التواریخ می‌گوید:
«او هنگامی كه با پدر خود، خدمت سلطان محمد خدابنده به مركز حكومت وی در سلطانیۀ قزوین آمد، دانشمندی جوان، عالی‌مقام، با استعداد، نیكو اخلاق و پسندیده خصال بود.»[9]
 
5-   علامه حلی، پدر بزرگوارش فخرالمحققین؛
علامه حلی در هر فرصتی از پسرش تجلیل می‌كرد؛ زیرا وی از نظر ادب و اخلاق نیز شخصیتی ممتاز و سرآمد جوانان روزگار به شمار می‌رفت.[10]وی در كتاب قواعد در ستایش فخرالمحققین می‌گوید:
«این كتاب را به خواهش محبوب‌ترین خلق در پیش من و عزیزترین آنان، یعنی پسر عزیزم محمد می‌نویسم. من، خالص‌ترین دعای خود را برای خوشبختی و سعادت او اختصاص خواهم داد. او همیشه، یار و یاور و مطیع من بوده است».
 
در جای دیگر می‌گوید:
 «خداوند به او عمر طولانی همراه با سعادت و خوشبختی عنایت كند و از حوادث تلخ، او را نگه داشته و مرا فدای او گرداند».[11]
 
 بر اثر دعای پدر، فخرالمحققین حدود 89 سال عمر موفق و با بركت، همراه با خدمات مهم علمی و فرهنگی در طول تاریخ داشت.
 
 
وفات
 سرانجام فخرالمحققین بعد از سال‌ها زندگی با بركت و تلاش و كوشش در راه ترویج معارف اهل بیت در سال 771 ق ندای حق را لبیك گفت و به سرای باقی شتافت. پیكر پاك آن عالم فرزانه و دانشمند گرانمایه از شهر حلّه به نجف، منتقل شد و در كنار قبر علامه حلی به خاك سپرده شد. قبر مطهر او در كنار بارگاه امیرمؤمنان، سال‌های متمادی، محل تجمع عاشقان علم و معرفت و محل رفت و آمد دانشمندان و فقیهان بوده است.
 
 
 


  [1].علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 55، ص 222، دوم، بیروت،موسسة الوفاء، 1403ق.
[2]. شیخ عباس قمی؛ الكنی والالقاب، ج 3، ص 16، پنجم، تهران، مكتبة الصدر، 1368ش.
[3]. محمد علی مدرس، ریحانة الادب، ج 4، ص 306، اول، تبریز، شفق، 1346ش.
[4]. فخرالمحققین حلی، ایضاح الفوائد، ص 9، اول (چاپ قدیم)، قم، منشورات الرضی، 1315ق.
[5]. شیخ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعه، ج 1، ص 78، اول، قم، مؤسسة آل البیت (ع) لاحیاء التراث، 1409ق.
[6]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 104، ص 195، بیروت، موسسه الوفاء، 1403ق.
[7]. شیخ حر عاملی، امل الآمل، ج2، ص 261، قم، انتشارات دارالكتب الاسلامیه، 1362ش.
[8]. نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، ج1، ص 576، اول، تهران، انتشارات الاسلامیه، 1354ش.
[9]. همان.
[10]. كتاب الفین، ج 1، ص 11.
[11]. جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم، گلشن ابرار، ج 3، ص 50، به نقل از: ایضاح الفوائد، مقدمۀ چاپ جدید.
پنج شنبه 25/9/1389 - 19:6
شخصیت ها و بزرگان
شهر «حلّه» یكی از شهرهای معروف كشور عراق است كه علماء ‌و فقهاء ‌بزرگی را به جهان اسلام عرضه كرده است. از بین آنها می‌توان به «ابن ادریس حلی» صاحب كتاب «السرائر»، «محقق حلّی» صاحب كتاب نفیس «شرایع الاسلام»، «علامه حلی» و «ابن فهد حلی» صاحب كتاب «التنقیح الرافع» اشاره نمود.
  اینان بزرگانی از جهان اسلام هستند كه منشأ پیشرفت علوم نقلی و عقلی و علم فقه و اصول بوده‌اند. در این مقاله قصد داریم به زندگی یكی از علماء‌ و فقهاء، بزرگ جهان تشیع كه برخاسته از همین خاندان و همین  دیار است. نگاهی كوتاه داشته باشیم و او را بیشتر بشناسیم.
  نامش «محمد» است، فرزند یكی از بزرگترین علماء و فقهاء جهان تشیع و برجسته‌ترین نویسنده كتابهای فقهی یعنی «علامه حلی» است. كنیه‌اش ابوطالب و مشهور به «فخرالمحققین» می‌باشد و گاهی او را به «فخرالدین» و «فخرالاسلام» نیز می‌شناسند.
  او در شب دوشنبه، 20 جمادی الاولی سال 682 هـق به دنیا آمد. از همان ابتدای كودكی آثار هوش سرشار و زكاوت بسیار در او هویدا بود.[1]
او در نزد پدر بزرگوار خود علامه دهر، فرید عصر، عالم جلیل القدر و عظیم المنزلة و المجد، جامع علوم حیطه عقل و نقل «علامه حلی» (ره) تربیت یافت و علوم مختلف را از وی آموخت.
  "علامه حلی" كه هوش فوق العاده و استعداد كم نظیر و نبوغ و زكاوت عجیب فرزند خویش را دریافته بود: او را بسیار دوست می‌داشت و در تربیت و تعلیم او بسیار كوشا بود.
  در عظمت و جلالت «فخر المحققین» همین بس كه پدرش «علامه حلی» در برخی از تألیفات و تصنیفات گرانبهای خود او را می‌ستاید و او را بسیار احترام می‌كند و در حقش دعا نموده و از او می‌خواهد كه اگر مرگ او فرا رسید و تألیف او ناقص ماند، فرزندش آنها را به اتمام برساند و یا اگر خللی در آنها می‌یابد، آنها را اصلاح نماید.
  ایشان در ابتدای كتاب «قواعد الاحكام» این چنین می‌نویسد:
« این كتاب را در پاسخ به درخواست محبوب‌ترین مردم در نزد خودم و عزیزترین آنها بر خودم نوشته‌ام و او فرزند عزیزم «محمد» است؛ كسی كه امیدوارم خداوند بعد از من عمرش را طولانی گرداند و خود او صورت مرا بر روی خاك قبر قرار دهد و بعد از مرگم بر من ترحم كند همان طور كه من در خلوتهایم برای او خالصانه دعا می‌كردم. خداوند سعادت دو دنیا و تكمیل ریاست آنها را روزی او گرداند زیرا او در همه احوال با من مهربان بود و در اقوال و افعالش مطیع من بود...»[2]
و در كتاب «ارشاد الاذهان» علامه حلی (ره) بعد از دعای بسیار در حق فرزندش می‌نویسد: «از او می‌خواهم كه جزاء و پاداش مرا از نوشتن این كتاب این گونه ادا كند كه: بعد از هر نماز برای من طلب رحمت كند و در خلوتهای خویش، برایم طلب استغفار نماید و اگر خللی و نقصانی در كتاب یافت آن را اصلاح نماید.»[3]
  از این قبیل تعابیر كه در كتابهای دیگر علامه حلی (ره) نیز ذكر شده، نهایت ارادت و توجه وی و اعتمادش نسبت به فرزندش فخرالمحققین به خوبی هویدا می‌گردد.
و بزرگان دیگر نیز در مدح و ثنای او قلم بدست گرفته‌اند و او را با تعابیری بلیغ ستوده‌اند و آن چنان كه در «روضات الجنات» آمده شهید اول، شاگرد او، اگر چه عادت به مبالغه در مدح و ثنای كسی ندارد؛ اما در اجازه‌ای كه برای یكی از شاگردانش می‌نویسد، در مورد فخرالمحققین این چنین سخن می‌گوید: «و منهم الشیخ الامام، سلطان العلماء و منتهی الفضلاء والنبلاء‌، خاتمة المجتهدین، فخر الملة والدین ابوطالب محمد بن الشیخ الامام السعید جمال الدین بن مطهر [علامه حلی] مد الله فی عمره مدّاٌ و جعل بینه و بین الحادثات سدّاٌ..»[4]
  نكته‌ای كه راجع به این فقیه و عالم برجسته بیان شده و مورد اختلاف بین اعلام قرار گرفته این است كه برخی نوشته‌اند، او قبل از سن ده سالگی به اجتهاد رسیده است.
  در این زمینه قاضی "نورالله شوشتری" در كتاب «مجالس المومنین» می‌نویسد: «حافظ ابرو شافعی» در مدح او گفته كه با پدر خود به خدمت خدا بنده ‍‍]سلطان خدابنده پادشاه ایران] آمد جوانی دانشمند، بزرگ، مستعد، نیكو اخلاق، پسندیده خصال بود. از خدمت والد بزرگوار خود تربیت یافته و در سن ده سالگی نور اجتهاد بر ناحیه حال او تافته. چنانكه خود نیز در شرع خطبه كتاب « قواعد» به آن اشاره نموده و فرموده: كه چون مشغول شدم به خدمت پدر خود در معقول و منقول و خواندم بر او بسیاری ار كتب اصحاب را. التماس نمودم از او تصنیف كتاب «قواعد» را؛ چه بعد از تحقیق تاریخ مولد او، تاریخ تصنیف كتاب ظاهر می‌شود؛ كه عمر او در آن وقت كمتر از ده سال بود.»
  سپس نقل می‌كند كه "شهید ثانی" (ره) در حاشیه قواعد از این امر تعجب كرده است؛ در حالی كه تعجب او وجهی ندارد و بلكه تعجب او عجیب است؛ زیرا كه خود در شرح "درایه اصول حدیث" حال جمعی كثیر كه خدای متعال در كمتر از آن عمر [یعنی عمر فخرالمحققین] توفیق كمال داد، ذكر نموده است.»[5]
 
  به هر حال چه او در این سن و یا كمی بیشتر از آن به درجه اجتهاد رسیده باشد نشان دهنده بزرگی و نبوغ سرشار اوست.
  نكته دیگری كه باید در مورد زندگی او بیان كرد، وجود مشكلات و دشمنی‌ها و تهمتهایی است كه در مورد این فقیه بزرگ وجود داشته است. خود او در تعلیقه‌اش بر كتاب «الالفین» پدر بزرگوارش چنین می‌نویسد: « یك شب در خواب پدرم ‍]علامه حلی] (ره) را دیدم. بسیار شدید گریه كردم و از كمی دوستان و زیادی دشمنان و كینه‌توزان به او شكایت كردم عواملی كه باعث شد من ترك وطن كنم و به اراضی آذربایجان فرار كنم...»[6]
  این كلمات نشان می‌دهد كه او با مشكلاتی مواجه بوده است و شاید در اثر همین عوامل است كه قبر این عالم بزرگ و فقیه كم نظیر، هم اكنون معلوم و مشخص نیست.
  این عالم فاضل و محقق جلیل پس از عمری تلاش و تربیت شاگردانی بزرگ مثل شهید اول در 25 جمادی الثانی سال 771هـ در سن 89 سالگی دار فانی را وداع گفت و به جوار حق شتافت؛ اما قبر او مخفی ماند.
  در مقدمه كتاب «ایضاح الفوائد» آمده است كه: "آقا موسی زنجانی" از پشت جلد یك نسخه خطی قواعد، به خط "جعفر بن محمد العراقی" نقل می‌كند كه:
«زار الشهید قبر فخرالدین رحمهما الله و قال: نقل عن صاحب هذا القبر بنقل عن والده..» و "فخرالدین" وقتی به صورت مطلق ذكر شود، خصوصاٌ بعد از روایة "شهید اول" از او و پدرش، مراد "فخرالمحققین" است. پس قبر او در آن زمان معین بوده اگر چه الآن برای ما مخفی است.»[7]
  دانشمند بزرگ "شیخ عبدالله مامقانی" در "تنقیح المقال" می‌نویسد:   اطلاع نیافتم  كه تا كنون كسی از دانشمندان، مدفن او را معین كرده باشد، ولی منقول بر لسان بزرگان است كه درندگان او را خورده‌اند و قضیه‌ای دارد كه من از نقل آن به خاطر توهین به معاصرینش، خودداری می‌كنم. لذا جسدی نداشته تا دفن شود.»[8]
  ولی در كتاب «ریحانة الادب»، تألیفات او این گونه ذكر شده است:
 1- «ایضاح الفوائد فی شرح مشكلات القواعد»؛ كه به امر والد معظمش "علامه" تصنیف و به فرموده "شیخ بهایی" نظیر آن در كتب فقهیه استدلالیه، تألیف نشده و چنانچه از كلمات خود آن كتاب برمی‌آید؛ تا باب نكاح در حیات خود "علامه" و بقیه هم تا آخر كتاب بعد از وفات او تألیف یافته است.
2- «تحصیل النجاة»؛
3- «ثبات الفوائد فی شرح اشكالات القواعد»؛ كه ظاهراٌ همان كتاب «ایضاح الفوائد» است.
4- «جامع الفوائد فی شرح خطبة القواعد»؛
5- «حاشیه ارشاد الاذهان علامه»؛
6- «حاشیه قواعد علامه»؛
7- «شرح مبادی الاصول علامه»؛
8- «شرح نهج المسترشدین علامه»؛
9- «غایة الشمول فی شرح تهذیب الاصول علامه»؛
10- «الكافیة الوافیة»؛
11- «منبع الاسرار».[9]
 
 


[1] . تنقیح المقال، ج 3، چاپ سنگی، ص 106، و الكنی والالقاب ج 3، ص 16.
[2] . قواعد الاحكام، ج 1/ ص 173-174
[3] . ارشاد الاذهان، ج 1، ص 218.
[4] . روضات الجنات، ج 6، ص 330، رقم 591
[5] . مجالس المؤمنین ، ج 1، ص 576.
[6] . ایضاح الفوائد، ج 1، مقدمه معلقین، ص 15.
[7] . همان.
[8] . تنقیح المقال، ج 3، چاپ سنگی، ص 106.
[9] . ریحانة الادب، ج 4، ص 309.
پنج شنبه 25/9/1389 - 19:5
شخصیت ها و بزرگان
مقدمه:
  آیت ا... حاج میرزا حسین بن محمدتقی بن میرزا محمدعلی نوری طبرسی (معروف به "محدث نوری") در هفده شوال 1254 هـ.ق در روستای "یالو" از توابع شهرستان "نور" در استان مازندران متولد شد و در سال 1320 هـ.ق  (سن 66 سالگی) دارفانی را وداع گفت.
  وی دارای تالیفات فراوانی است که بیشتر آنها به چاپ رسیده است و حتی چندین بار تجدید چاپ شده‌اند که برخی از آنها عبارتند از؛
-         مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل؛
-         النجم الثاقب فی احوال الامام الغائب؛
-         فصل الخطاب فی تحریف الکتاب؛
-         کشف الاستار عتن وجه الامام الغائب عن الابصار؛
-         الفیض القدسی فی احوال العلامه المجلسی.[1]
  همچنین ایشان شاگردان زیادی تربیت کردند از جمله آنها؛
-         شیخ آقا بزرگ تهرانی؛
-         حاج شیخ عباسی قمی؛
-         علامه شرف الدین؛
-         عارف واصل، میرزا جوادآقا ملکی تبریزی؛
-         شهید شیخ فضل الله نوری؛
-         آیت ا... کاشف الغطاء؛
-         آیت ا... بافقی.
 
مسأله تحریف قرآن:
  یکی از ضروریات تاریخ این است که تقریباً در چهارده قرن قبل پیغمبری به نام محمد (ص) مبعوث شد و معجزه‌ای به نام قرآن آورد و نیز از مسلمات تاریخ است که قرآن موجود در این عصر همان قرآن است که حضرت (ص) آوردند و تحریفی در آن رخ نداده است.
دلائل عدم تحریف قرآن:
   اولاً: صراحت خود قرآن کریم است که در سوره فصلت آیات 40 – 42 و سوره حجر آیه 9 می‌باشد؛
   ثانیاً: اخبار بسیاری از رسول اکرم (ص) از طریق شیعه و سنی نقل شده که فرموده: «در هنگام بروز فتنه‌ها و برای حل مشکلات به قرآن مراجعه کنید.»[2]
  ثالثا: حدیث ثقلین به حد تواتر از شیعه و سنی نقل شده است.[3]
  رابعاً: از نظر عقل، حکمت خداوند، اقتضا می‌کند که پیامبران را برای هدایت بشر بفرستد و کتابهای آسمانی نیز چنین وظیفه‌ای را بر عهده دارند؛ یعنی با ابلاغ او امر و نواهی الهی، حجت را بر مردم تمام می‌کنند. حال اگر کسی تحریف را بپذیرد، حجیت قرآن را مخدوش ساخته و حیثیت هدایتگری آن را زیر سؤال برده است؛ چون قرآن حجت کامل بر مردم است که همه‌اش به مردم رسیده باشد.[4]
  اما متاسفانه عده‌ای از محدثین شیعه و حشویه و جماعتی از محدثین اهل سنت عقیده دارند که قرآن کریم تحریف شده است، به این معنا که چیزی از آن افتاده و پاره‌ای الفاظ آن تغییر یافته و ترتیب آیات آن به هم خورده است؛ ولی تحریف به معنای زیاد شدن چیزی در آن فرضیه‌ای است که احدی از علمای اسلام بدان قائل نشده است. نخستین کسی که در این زمینه کتاب نوشت و مسأله تحریف قرآن را مطرح نمود، "سید نعمت‌ا... جزائری" بود که در کتاب «منبع الحیاة» با ذکر دلائلی درصدد اثبات تحریف قرآن برآمد، سپس (بعد از گذشت تقریباً 2 قرن) "حاجی‌ نوری" کتاب «فصل الخطاب» را نوشت و مجموعه روایاتی را در این زمینه عرضه داشت، که کتاب‌ها و رساله‌های فراوانی در ردّ آن نوشته شد که نخستین آن‌ها کتاب «کشف الارتیاب» نوشته معاصر وی "شیخ محمود" معروف به "معرب تهرانی" است.[5]  
 
فصل الخطاب و دفع شبهه تحریف:
  کتاب «فصل الخطاب فی تحریف کتاب ربّ الارباب» تألیف "محدث نوری" (که در تاریخ 28 جمادی‌الثانی 1292 ق نوشته شده و در 12 شوال 1298ق به چاپ رسید) دارای سه مقدمه و دوازده فصل و یک خاتمه است.
  در مقدمه نخست روایات جمع و تألیف قرآن را که از نظر متن مختلفند، یادآور می‌شود. در مقدمه دوم انواع تحریف متصور در قرآن را بیان می‌دارد. در مقدمه سوم گفتار بزرگان علمای شیعه را نقل می‌کند. در فصول دوازده‌گانه، دلائل را بیان می‌کند و در خاتمه کتاب، ادله منکرین تحریف را آورده و مناقشه نموده است.
  از آنجائی که مهمترین عنوان کتاب، همان فصول دوازده‌گانه می‌باشد که در واقع دلائل اثباتی او را تشکیل می‌دهد به مقتضای مقاله، چند دلیل او را بررسی و نقد می‌کنیم:
دلیل نخست: یکی از شبهات تحریف، تشابه حوادث امم توحیدی است. طبق برخی روایات، حوادث امت اسلامی کاملاً منطبق با پیش‌ آمدهای امتهای گذشته است؛ به ویژه حوادث امت یهود و نصاری. از‌ آنجا که آنان کتاب مقدس خود را تحریف کرده‌اند. تحریف قرآن نیز به دست شماری از مسلمانان تحقق یافته است.
امام صادق (ع) از پیامبر اکرم (ص) چنین روایت کرده است:
«کل ما کان فی الامم السالفة، فانه یکون فی هذه الامة مثله؛ خذ والنعل بالنعل والقذة بالقذة»[6]
نظیر تمام آنچه در امتهای پیشین اتفاق افتاده، کامل و بدون کم و زیاد در این امت نیز اتفاق خواهدافتاد.
 
  "محدث نوری" به استناد این قسم از روایات گفته است: دلیل نخست آنکه تحریف در کتابهای عهدین واقع شده است و ضرورت تشابه حوادث حال با گذشته، مستلزم تحقق تحریف در قرآن است. [7]
 
نقد:
  استدلال به روایات مشابهت حوادث امت اسلامی با رخدادهای امتهای پیشین، از جهات متعددی نقد پذیر است زیرا؛
اولاً: برخی معتقدند که این روایات اخبار آحادند، اگر این مدعا صحیح باشد، خبر واحد در مسائل اعتقادی نه علم آور است و نه عمل آور، و این به جهت اهمیت و حساسیت مسائل اعتقادی و کلامی می‌باشد.
ثانیاً: این روایات ناظر به حوادثی است که سالها پس از ارتحال پیامبر (ص) تحقق می‌یابد و در حقیقت، بیان کننده ملاحم و فتنه‌های آینده است.
ثالثاً: مراد از تشابه امم، در اصل کلی رفتارهای ناهنجار و مقاومت‌های ناروای آنان در مقابله با پیامبران است نه در جزئیات و خصوصیات مربوط به شرائط ویژه هر زمان.
رابعاً: تحریفی که در کتب عهدین صورت گرفته، در رابطه با ترجمه‌ها و تفسیرهای نابجا است و اساساً مفهوم تحریف – در لغت و در استعمال قرآنی – انحراف در تفسیر و کجی معنا است نه به معنای تحریف لفظی که تغییر در نصّ عبارت اصل باشد.
 
دلیل دوم: "محدث نوری" در فصل دوم می‌گوید: یکی از دلائل تحریف قرآن کریم، عدم استناد جمع قرآن به معصوم (ع) است و از آنجا که نحوه جمع و تألیف قرآن که پس از پیامبر انجام گرفت، طبعاً مستلزم افتادگی برخی آیات کلمات یا جابه‌جایی آن‌ها می‌گردد. [8]
  براساس روایات و تحلیل تاریخی درباره جمع‌آوری قرآن درمی‌یابیم که جمع قرآن با درخواست خلفاء و به دست افرادی غیر معصوم، همچون "زیدبن ثابت" جمع‌آوری و تدوین شده است و احتمال تحریف در قرآن أمری عقلائی به نظر می‌رسد.[9]
 
نقد:
اولاً؛ جریان تاریخی مورد ادعای شما درباره جمع قرآن در زمان "ابوبکر" و به دست "زیدبن ثابت" نه خبر واحدی است که محفوظ به قرینه قطعی باشد و نه خبر متواتر است.
ثانیاً؛ مفسران نظم آیات هر سوره را توقیفی می‌دانند؛ یعنی تنظیم  آیه‌ها در هر سوره و تکمیل هر یک از سوره‌ها در حیات پیامبر اکرم (ص) و با دستور و نظارت وی انجام گرفته است، آن چه پس از وفات پیامبر (ص) انجام گرفته، جمع سوره‌ها و ترتیب آن‌ها به صورت «محصف»، بوده است لاغیر، از این رو ترتیب سوره‌ها را توقیفی نمی‌دانند.[10]
 
دلیل سوم: شماری از صاحب نظران اهل سنت، یکی از اقسام نسخ در قرآن را «نسخ تلاوت» می‌دانند[11] و محدث نوری با اشاره به وجود آیات منسوخ التلاوة در قرآن بدون تحلیل آن روایات حکم به تحریف قرآن داده است. [12]
 
نقد:
اولاً؛ نسخ ناظر به تکوینیات است نه تشریعیات، زیرا نسخ در تشریعیات، مانند بداء در تکوینیات در مورد خداوند محال است.
ثانیاً؛ وجود آیات ناسخ و منسوخ در قرآن، سیر تدریجی و مراحل تشریع احکام را نشان می‌دهد. این خود یک ارزش تاریخی – دینی است که مراحل تکامل شریعت را می‌رساند.
 
دلیل چهارم: وی معتقد است وجود مصحف حضرت علی (ع) از دلایل محکم تحریف قرآن است[13] زیرا اگر مصحف امام (ع) منطبق با مصحف شناخته شده مردم آن عصر بود، دلیلی نداشت امام (ع) جداگانه به گردآوری آن اقدام نماید و وجهی نداشت که برخی از صحابه به ویژه خلفا از پذیرش آن امتناع کنند و حضرت علی (ع) بفرماید که این مصحف را تا ظهور مهدی (عج) نخواهید دید.[14]
 
نقد:
اختلاف میان دو مصحف به معنای وقوع تحریف در قرآن نیست، زیرا چنان‌که بسیاری از عالمان هر دو فرقه شیعه و سنی گفته‌اند مصحف حضرت علی (ع) از چند جهت با قرآن کریم تفاوت داشته است:
1- از نظر نظم و چینش آیات و سوره‌ها؛ به گونه‌ای که امام (ع) آیات و سوره‌ها را در مصحف خود براساس نزول قرآن تنظیم کرد در حالی که این امر در قرآن لحاظ نشده است.
2- مصحف امام (ع) حاوی تفسیر و تأویل آیات و تبیین شأن و سبب نزول و مشخص کردن آیات ناسخ از منسوخ، عام از خاص، مطلق از مقید و... بوده است در حالی که این امر، ناظر به تفسیر و علوم قرآن است؛ نه خود قرآن؛ از این رو در مصحف کنونی (قرآن کریم) دیده نمی‌شود.


[1] . مدرس، محمدعلی، ریحانه الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه واللقب، تبریز، چاپخانه شفق، 1349ش، دوم، ج 3، صص 389 – 391.
[2] .طباطبائی، محمدحسین، تفسیر المیزان، محمدباقر موسوی، قم، انتشارات اسلامی، ج 5، ص 155؛ (به نقل از عین الحیوه علامه مجلسی، ص 478).
[3] .همان، (به نقل ازز معانی الاخبار، ص 90، مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 14، کنزالعمال، ج 1، صص 185 – 189).
[4] .جوادی آملی، عبدالله، نزاهت قرآن از تحریف، قم، مرکز نشر اسراء، آذرماه 1384هـ.ش، دوم، ص 43.
[5] .معرفت، محمدهادی، علوم قرآنی، قم، موسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، بهار 1378 هـ.ش، اول، ص 465.
[6] .مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1403ق، دوم، ج 28، ص 10.
[7] .معرفت، محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1428ق، سوم، ص 210 (به نقل از فصل الخطاب، ص 95)
[8] .همان، (به نقل از فصل الخطاب، صص 96- 104)
[9] .ر.ک: البیان فی تفسیر القرآن، صص 247 – 255.
[10] .همان (علوم قرآنی)، ص 477.
[11] .کاظمی قزوینی، سید أمیر محمد، القائلون بتحریف القرآن السنه ام الشیعه، بیروت، الرؤیا، 1425ق، اول، ص 215.
[12] . همان (صیانه القرآن من التحریف)، ص 211؛ (به نقل از فصل الخطاب، صص 105 – 120)
[13] همان (صیانه القرآن من التحریف)، ص 211، (به نقل از فصل الخطاب، صص 120 – 134).
[14] .همان (نزاهت قرآن از تحریف)، صص 165- 166.
پنج شنبه 25/9/1389 - 19:3
شخصیت ها و بزرگان
مقدمه
  حدیث منبع عظیم قانون‌گذاری و فرهنگ اسلامی شیعیان است. در صدر اسلام، دانش اسلامی منحصر به متن قرآن و سخنان رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) بوده و بعداً که علوم دیگر پدید آمد، همه و همه با جدیت توأم بوده؛ زیرا قرائت قرآن با سلسله سند به پیغمبر می‌پیوست؛ چنانکه تفسیر، جز منقولاتی روایی، بیش نبود. به همین جهت، چون از طبقه صحابه که دانش آنان منحصر به کتاب و سنت بود، بگذریم، عالمان دانشهای اسلامی، همه از حدیث بهره وافی داشتند و بالاخره حدیث، مایه و پایه همه علوم متداول بود.
  اهمیت حدیث به قدری است که بدون آن، نه معارف بلند اسلامی به طور کامل قابل شناخت است و نه حقوق و اخلاق عالیه دینی ما، از این رو پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) و دیگر معصومین (علیهم السلام) از آن تمجید فراوان به عمل آورده و با تعبیرات مختلف، مردم را ترغیب به تعلیم، تعلم، حفظ، کتابت، قرائت، روایت و درایت آن نمودند. امام صادق (علیه السلام) می‌‌فرمایند:
«اعرفوا منازل الناس منا علی قدر روایاتهم عنا»[1]
«منزلتهای مردم را نزد ما، به مقدار روایاتشان از ما بدانید.»
 
سیر تدوین حدیث
  برخلاف دیدگاه اهل سنت که نگارش حدیث را از اواسط قرن دوم هجری آغاز کردند، پیروان اهل بیت (علیهم السلام) ، همواره درصدد نقل و تدوین حتی در زمان حیات پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بودند و از این نظر لااقل یک قرن، شیعه در تدوین و کتابت حدیث از اهل سنت جلوتر است و به قول "ذهبی" در "میزان الاعتدال"؛ اگر تلاش این گروه (شیعه) نبود، تمام آثار نبوی از بین می‌رفت و مفسده بزرگی در دنیای اسلام پدید می‌آمد.[2] "شهید مطهری" نیز در این باره می‌گوید: «با اینکه اهتمام به استماع و ضبط و نقل احادیث، هم در میان عامه وجود داشت و هم در میان پیروان اهل البیت، یک تفاوت اساسی در قرن اول هجری میان عامه و میان پیروان اهل البیت بود و آن این که، مدت یک قرن به پیروی از دستور خلیفه دوم و نظر برخی صحابه دیگر، نوشتن و کتابت حدیث را مکروه می‌شمردند... ولی پیروان اهل البیت از همان صدر اول، همچنانکه نسبت به استماع و ضبط و نقل احادیث، اهتمام می‌ورزیدند، نسبت به کتابت آنها نیز اهتمام داشتند.»[3]
دوره اول؛ عصر نقل و ضبط حدیث
  از زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) ، شخص علی بن ابیطالب (علیه السلام) و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و ارادتمندانشان از قبیل "سلمان"، "ابوذر"، "ابورافع" و دیگران، تقید به نقل و تدوین حدیث داشتند، که "شهید مطهری" در این باره می‌گوید: «اولین و دومین کتاب حدیثی شیعه یکی کتابی است به خط علی (علیه السلام) که در نزد ائمه اطهار (علیهم السلام) بوده و ائمه گاهی آن را به دیگران ارائه می‌داده‌اند و یا از آن نقل می‌کرده‌اند که در کتاب علی، چنین آمده است، دیگر کتابی است به نام «مصحف فاطمه (سلام الله علیها) ». از این دو کتاب که بگذریم، اولین کتاب حدیثی کتاب "ابورافع"، غلام آزاد شده رسول خداست که در سنن و احکام و قضایا، نوشته است.»[4]
  بعد از این نیز، خاندان پیغمبر و پیروانشان در حفظ و تدوین حدیث همان راه را ادامه دادند، که تنها در زمان امام صادق (علیه السلام) بیش از چهار هزار محدث در موضوعات مختلف جزء شاگردان آن حضرت مشغول استفاده بودند و چهارصد کتاب به نام «اصول اربعمأة» تدوین کردند.[5] به هر حال اصحاب ائمه از زمان امیرالمؤمنین (علیه السلام) تا زمان حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در علوم اسلامی بیش از 6600 کتاب نوشتند.[6]
دوره دوم؛ عصر نشر و گسترش حدیث
  باید توجه داشت که مکتوبات حدیثی عصر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و ائمه (علیهم السلام) در ابواب مخصوص و مسائل محدودی بوده است؛ زیرا به دلیل حضور پیشوایان دین و امکان مراجعه به آن ذوات مقدس، جهت رفع مشکلات شرعی، انگیزه‌ قوی و نیرومندی برای تدوین جوامع حدیثی، که در بردارنده جمیع ابواب مختلف دینی از قبیل عقاید، احکام و اخلاق باشد، موجود نبود. اما با آغاز غیبت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیاز به تدوین و گردآوری مجموعه‌های بزرگ حدیثی به شدت احساس می‌شد.
  قرن چهارم و پنجم برای مسلمانان، عصر طلائی حدیث می‌باشد. تلاش اهل سنت در این عصر به قدری چشمگیر بود، که می‌توان گفت: اهل سنت هر چه دارد، از این عصر دارد. در این دوران بود که کتاب‌های شش‌گانه حدیثی اهل سنت (صحاح سته) تدوین شد. اما جامعه تشیع در این زمان که امام معصوم (علیه السلام) را در پرده غیبت داشت، احتیاج شدیدی را احساس می‌کند که آنچه در متن و واقع اصل دین است، بداند و مورد اعتقاد و عمل قرار دهد، و زوائد و پیرایه‌هائی که به آن بسته شده، کنار گذاشته و دور بریزد. به همین جهت علماء شیعی، به تدوین کتابهای روایی همت گماشته، که از آن میان «کتب اربعة» از اهمیت والائی برخوردار می‌باشد.
  این دوره با حرکت علمی «کلینی» آغاز شد، تا مکتب حدیث نگاری اهلبیت را پی نهد و با تلاشهای پیگیر و بی‌وقفه «صدوق» بنای مستحکم ضبط و نشر حدیث را بر آن مکتب بنیان نهاد و «شیخ طوسی» نیز این حرکت را ادامه داد تا کتب اربعة را تکمیل نمایند.
اما کتب اربعة عبارتند از:
1.  «کافی»: این کتاب تالیف "ثقة الاسلام کلینی" (متوفی 328 یا 339 هـ.ق) است. شخصیتی که همه علمای رجال، وی را توثیق کرده‌اند.
2.  «من لایحضره الفقیه»: این کتاب دومین جامع حدیثی معتبر شیعه است و مؤلف آن "شیخ صدوق" (متوفی 381 هـ.ق) می‌باشد.
3.  4. «تهذیب الاحکام» و «الاستبصار فی ما اختلف من الاخبار»: این دو کتاب که به تهذیبین معروف‌اند، تالیف "شیخ طوسی" ‌ُ‌]شیخ الطائفه[ (385 – 460 هـ.ق) می‌باشد.
دوره سوم؛ عصر احیای حدیث
  پس از گذشت دوران این سه بزرگوار، تلاش علمی و تحقیقی در موضوع گردآوری، تدوین و تالیف حدیث رو به خاموشی نهاد، تا اینکه پس از گذشت پنج قرن سکوت زمستانی، در قرن یازدهم هجری، بزرگان و نوابغی از عالم تشیع به این امر مهم همت گماشته، با استفاده از زمینه مناسبی که در پرتو حکومت صفویان به وجود آمده بود، تلاش فراگیری را در این باره پی‌گرفتند.
  قرن یازدهم را می‌توان عصر احیای دوباره حدیث نامید که پیشگامان این تحول عظیم و پیام‌آوران این بهار با صفا، بزرگانی چون "علامه مجلسی"، "علامه بحرانی" و "شیخ عاملی" بودند. "علامه مجلسی" با تدوین و نگارش مجموعه عظیم «بحارالانوار» خدمت بزرگی به اسلام کرد. «بحارالانوار» به منزله دائرة المعارف حدیث است که در آن بسیاری از مسائل دینی مورد بحث قرار گرفته است. "علامه سیدهاشم بحرانی" نیز عمر شریفش را وقف جمع‌آوری، تصحیح و تدوین احادیث نمود.
 
شیخ حر عاملی و تحول در حدیث
نگاهی به زندگانی شیخ حر عاملی:
   "شیخ محمدبن حسن بن علی بن حسین عاملی مشغری" (معروف به "شیخ حر عاملی") در جمعه هشت رجب 1033 ق در روستای «مشغره» از توابع "جبع" چشم به جهان گشود. "جبع" یکی از مراکز مهم "جبل عامل" در جنوب "لبنان" است. خاندان "شیخ حر عاملی" با 34 پشت به "حر بن یزید ریاحی" می‌رسد. پدر وی "شیخ حسن بن علی عاملی" است که مردی دانشمند بود. وی از "علامه مجلسی" روایت نقل می‌کند و "مجلسی" هم از او روایت می‌کند. "شیخ" در فقه مسلک اخباریان را داشت ولی اخباری معتدل بود.
  از اساتید وی "علامه مجلسی"، "فیض کاشانی" و "علامه سید هاشم بحرانی" صاحب تفسیر البرهان است. از "شیخ" آثار زیادی برجای مانده است که می‌توان؛
-         الجواهر السنیه فی الاحادیث القدسیه،
-         الصحیفه الثانیه السجادیه،
-         الایقاظ من الهجعه،
-         برهان علی الرجعه،
-         الفصول المهمه فی اصول الائمه،
-         دیوان الشعر،
-         بدایة الشعر،
-         بدایة الهدایه فی الواجبات والمهمات المنصوصه،
-         اهل الآمل و... را نام برد.[7]
  محل تدریس "شیخ" در مشهد مقدس و صحن ثامن الائمه، یکی از باشکوه‌ترین کلاسهای درس در عصر خویش بود. وی شاگردان زیادی به عالم اسلام تقدیم کرد. سرانجام، این فرزانه روزگار در 21 ماه رمضان 1104 (در سن 71 سالگی) چشم از جهان فرو بست و بدن او را در کنار بارگاه ملکوتی امام رضا (علیه السلام) و در ایوان شمالی صحن عتیق، جنب "مدرسه میرزا جعفر" به خاک سپردند.[8]
 
روشهای علمی و تحقیقی شیخ حر عاملی
  "شیخ حر عاملی" در تدوین کتابهای روائی و حدیث از روشهای برجسته و علمی خاصی استفاده می‌کرد که اشاره اجمالی به آنها ضروری می‌نماید:
1.  دسته‌بندی و تبویب احادیث همراه با تدوین آن در موضوعات مختلف؛ فقه – اصول فقه- عقاید قرآن – رجال- اخلاق- طب.
2.  استفاده از نسخه‌های متعدد و عبارات متفاوت احادیث؛ "شیخ" برای این کار به منابع فراوان در هر باب، رجوع می‌کرد.
3.  جمع‌آوری احادیثی که در وادی پراکندگی پنهان مانده است و اگر کسی بخواهد بر آنها مطلع شود محتاج به صرف وقت زیادی است، به عنوان نمونه "شیخ" کتاب «اثبات الهداة» را در اثبات نبوت و امامت و بیان معجزات رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) و ائمه (علیهم السلام) به نگارش درآورد.
4.  جمع‌آوری احادیثی که از قول خداوند متعال می‌‌باشد را به صورت کتابی مستقل درآورد و نام آن را «جواهر السنیه» می‌گذارد."شیخ" در قسمتی از مقدمه آن می‌نویسد: «البته اینها در میان علماء به احادیث قدسی معروف هستند، هر چند من پیشتر ندیده بودم که آنها را در یک کتاب جمع و نشر کرده باشند از همین رو علاقه‌مند شدم به اینکه، نخستین کسی باشم که آنها را در یک کتاب جمع کرده است.»[9]
5.    تحقیق پیرامون احادیث مشکل و پیچیده و آسان کردن فهم آنها.
6.  اثبات موضوعات مختلف دینی و بررسی و نقد شبهات آنان با استفاده از احادیث در کتابهائی چون؛ «الاثنی عشریه فی الرد علی الصوفیه» – «کشف التعمیه فی حکم التسمیه» – کتابی در رد نظرات اهل سنت – کتابی در اثبات متواتر بودن قرآن و....
  اما خود "شیخ" به بررسی مشکلات جوامع حدیثی شیعه می‌پردازد که در مقدمه «وسائل الشیعه» به آن اشاره کرده و می‌گوید: «کسی که کتب حدیثی را مطالعه کند، درمی‌یابد که احادیث نقل شده در آن جوامع حدیثی، چنین اشکالاتی دارد؛ طولانی بودن کتاب‌ها – تشتت اخبار و روایات- صعوبت تحصیل – اختلاف در روایات  - زیادی در تکرار حدیث- کم بودن احادیث در باب مسائل شرعیه و...»[10]
 
وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه:
  اما کتابی که "شیخ حر" را با آن و آن را با "شیخ حر" می‌شناسیم، کتاب گران‌سنگ «وسائل الشیعه» است. این اثر یکی از کتابهای مرجع در زمینه احادیث اهل بیت (علیهم السلام) است که از اعتبار و اعتماد خاصی در میان کتابهای حدیثی برخوردار است.
  در این کتاب، نویسنده روش خاص خود را بکار برده و احادیث فقهی را، که فقهاء در استنباط احکام شرعی بدان نیازمندند و بر آنها تکیه می‌زنند، جمع‌آوری کرده است. او این کتاب را با احادیثی در مقدمه عبادات افتتاح کرده و سپس بر طبق کتب فقهی، آن را از بحث طهارت تا مبحث دیات، تقسیم‌بندی نموده است. "شیخ حر" در تالیف این کتاب، هجده سال به طور مداوم کار کرد. که مشتمل بر 35850 حدیث می‌باشد و با مراجعه به کتب اربعه و بیش از 180 کتاب حدیث دیگر که قسمتی از آنها جزء کتب قدماء و «اصول اربعماة» بود، به سبک خاصی درآورده است.[11]
  "شیخ حر"، بیشتر این کار بزرگ را در زادگاهش «مشغر» به رشته تحریر درآورد و در سال 1082 ق در «مشهد مقدس» آن را به اتمام رساند و سپس فهرست آن را نوشت. نکته قابل توجه آنکه "شیخ حر" سه بار این کتاب را از نظر گذراند. و خودش نخستین کسی است که بر آن تعلیقه نوشت و نام آن را «تحریر وسائل الشیعه و تحجر مسائل الشریعه» گذاشت.[12]
  این کتاب ابتداء در سه مجلد سنگی بود و سپس در بیست مجلد در آمده است که مرجع استفاده همه علمای بعد از خودش است.


[1]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، المکتبه الاسلامیه، 1390 ق، اول، ج 2، ص 150.
[2] . عاشوری تلوکی، نادعلی، پژوهشی در علم الحدیث، اصفهان، گویا 1377ش، اول، ص 301.
[3] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری 14 (خدمات متقابل اسلام و ایران)، تهران، صدرا، 1375ش، اول، صص 412 و 413.
[4] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری 14 (خدمات متقابل اسلام و ایران)، تهران، صدرا، 1375ش، اول، صص 412 و 413.
[5] .قربانی، زین‌العابدین، علم حدیث و نقش آن در شناخت و تهذیب حدیث، قم، انصاریان، 1370، اول، ص 18.
[6] .حر عاملی، محمد، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشرعیه، قم، موسسه آل البیت، لاحیاء التراث، 1409 ق، اول، ج 20، ص 49.
[7] .جمعی از نویسندگان، دائره المعارف تشیع، تهران، نشر شهید سعید محبی، 1380ش، سوم، ج 6، ص 218.
[8] .(جهت مطالعه بیشتر)ر.ک: جمعی از پژوهشگران حوزه، گلشن ابرار، قم، نشر معروف، 1382ش، اول، ج1 صص 216- 235.
[9] . حر عاملی، محمد، الجواهر السنیه فی الاحادیث القدسیه، مترجم؛ زین‌العابدین کاظمی خلخالی، قم، ص 5.
[10] .حر عاملی، محمد، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشرعیه، قم، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1409ق، اول، ج 1، ص 5.
[11] .قربانی، زین‌العابدین، علم حدیث و نقش آن در شناخت و تهذیب حدیث، قم انصاریان، 1376ش، دوم، ص 330.
[12] .هماتن (گلشن ابرار)، ص 238.
پنج شنبه 25/9/1389 - 19:3
شخصیت ها و بزرگان
زندگینامه
"عمر بن عبدالعزیز بن مروان بن الحكم بن أبی العاص"، یكی از خلفای اموی است. مادرش "امّ عاصم لیلی"، "دختر "عاصم بن عمر بن خطاب" است. وی در سال 62 هـ در شهر حُلوان مصر متولد شد. در كوچكی قرآن را حفظ كرد. وقتی به سن بلوغ رسید، علاقه‌اش به فراگیری دانش افزایش یافت.
  هنگامی كه پدرش خواست او را همراه خود به شام ببرد، وی درخواست كرد تا او را به مدینه بفرستد تا با فقها نشست و برخاست كرده و خلق و خوی ایشان را بگیرد، پدرش نیز پذیرفت[1]. او با بزرگان مدینه محشور شد و علم دین آموخت. عمر‌بن‌عبدالعزیز از افرادی چون انس بن مالك، سائب بن یزید، یوسف بن عبدالله بن السلام و تعدادی دیگر از تابعین روایت كرده است. احمد بن حنبل می‌گوید: من سخن هیچكدام از تابعین را جز عمربن‌عبدالعزیز حجّت نمی‌دانم.[2] عمر تا سال 85 هـ، سال مرگ پدرش و بخلافت رسیدن عبدالملك در مدینه بود. در این سال عبدالملك، برادرزاده‌اش را به دمشق فراخوانده و دخترش فاطمه را به همسری او درآورد و او را استاندار منطقۀ خناصره كرد.[3]  در سال 87 هـ از طرف ولیدبن‌عبدالملك، استاندار مدینه شد. وی مدت شش سال استاندار مدینه بود. سیاست باز او مدینه را محل آرامش و امنیت قرار داد، بگونه‌ای كه افراد شكنجه شده یا تحت پیگرد از سوی حكومت اموی، بویژه حجّاج، به آنجا پناه می‌بردند. لذا حجّاج به ولید شكایت كرد كه: عصیانگران و شورشیان عراقی در برابر نظام اموی، به عمر پناه برده و از حمابت وی برخوردار می‌شدند. در نتیجه ولید در سال 93 هـ، عمر را از استانداری مدینه خلع كرد.[4] عمر در زمان خلافت سلیمان از مشاوران بزرگ و یاوران خلیفه شد. سلیمان قبل از مرگ، به پیشنهاد و راهنمایی «رجاء بن حیوه» در نامه‌ای عمر را به شرط جانشینی «یزید بن عبدالملك» خلیفه و عهده‌دار خلافت كرد. سلیمان در دهم سفر سال 99 هـ در گذشت وعمربن‌عبدالعزیز به خلافت رسید.[5]
 
شیوه حکومتی ایشان
با مطالعۀ سیاست خلفای قبل ار عمر، به این نتیجه می‌رسیم كه در زمان به خلافت رسیدن عمر، پایه‌های خلافت اموی متزلزل شده و به سوی انقراض و نابودی می‌رفت. لذا به احتمال زیاد عمربن‌عبدالعزیز، با توجه به این موضوع، به این نتیجه رسیده بود كه تنها یک اصلاح اساسی است كه می‌تواند اوضاع را به نفع امویان تثبیت كند، لذا كوشید وضع متعادلی در جامعه ایجاد كند و حكومت خویش را نه بر پایۀ فشار و استبداد، بلكه بر اساس تعادلی كه سمت اصلی آن توجه داشتن به ارزش‌های مقبول در جامعۀ اسلامی و رعایت احكام و سنن دینی بود، قرار دهد.[6] وی در یكی از سخنرانی‌هایش گفت: هر كس همراه ماست باید پنج چیز را رعایت كند و گرنه به ما نزدیك نشود: 1) نیاز كسی را كه خود نمی‌تواند برآورده سازد به ما منعكس كند. 2) با تلاشش ما را در كار نیك یاری رساند. 3) بر كار نیكی كه ما درنیافته‌ایم، راهنمایی كند. 4) به كسی بی‌عدالتی نكند. 5) متعرض آنچه به او مربوط نیست نشود.[7]
 
اقدامات عمر بن عبدالعزیز در دوران خلافت
مواجهه با شیعیان؛
  بنا به گزارش تاریخ، از خلفای اموی تنها عمر بن عبدالعزیز بود كه بطور نسبی برخوردی ملایم با اهل بیت داشت. طبق نقلی، امام باقر (ع) فرمود: «هر قومی نجیبی دارد و نجیب بنی امیّه عمربن‌عبدالعزیز است».[8]  وی با رسیدن به خلافت سنّت زشت سبّ و لعن امام علی (ع) را حذف كرد و به همۀ عمالش نوشت كه چنین كاری را ترك كنند.[9] وی دلیل محبّت خود به امام علی (ع) را اینگونه بیان می‌كند: پدرم را هنگام ایراد خطبه دیدم كه وقتی خواست نام علی (ع) را به زشتی ببرد، دچار تزلزل و پریشان‌گویی، شد. وقتی علت را پرسیدم، گفت: ای پسر، آنانی كه گرد ما جمع شده‌اند، اگر آنچه ما از فضایل علی (ع) می‌دانستیم، خودشان بدانند، از اطراف ما پراكنده می‌شوند و به اولاد علی می‌پیوندند.[10] وی فدك را به فاطمیان برگرداند. طبق گزارشی، وی زمانی به والی مدینه نوشت تا ده هزار دینار در بین اولاد علی تقسیم كند. والی در پاسخ گفت: علی‌بن‌ابیطالب در میان قبایل مختلفی فرزند دارد، عمر نوشت تا پول را میان اولاد علی از فاطمه تقسیم كند.[11] عمر در ملاقات با یكی از موالی امام علی (ع) دستش را روی سر خود گذاشت و گفت: «أنا مولی علی بن ابیطالب» و سپس این حدیث را از پیامبر (ص) نقل كرد: «من كنت مولاه فهذا علی مولاه».[12] عمر هنگامی كه والی مدینه بود در ملاقات با فاطمه دختر امام علی(ع) گفت: ای دختر علی، به خدا سوگند بر روی زمین اهل بیتی محبوبتر از شما نزد من وجود ندارد، و شما نزد من از اهل‌بیت خودم محبوبترید.[13]
مواجهه با خوارج؛
 یكی از گروههایی كه خطر عمده‌ای برای امویان محسوب می‌شدند، خوارج بودند. وی با دعوت خوارج به مذاكره و مناظره توانست تا حد زیادی از فعالیت آنها بر ضد خلافت بكاهد. وی در نامه‌ای به رهبر خوارج بنام «بسطام» نوشت: به من خبر رسیده كه تو بخاطر خدا و رسول خروج كرده‌ای. تو در این باره از من اولاتر نیستی. با یكدیگر مناظره كنیم. اگر حق با ما بود، تو نیز همانند سایر مردم آن را بپذیر و اگر حق با توست، ما در كار خود نظر خواهیم كرد. بسطام پذیرفت و دو نفر را برای مذاكره فرستاد.و پس از مذاكره یكی از آن دو نفر حق را به عمر داد و نزد او ماند و فقط یك نفر بازگشت.[14]
برخورد با ظلم و اجحاف به مردم؛
حركت دیگر عمر بن عبدالعزیز، در مورد كاهش فشاری بود كه از ناحیۀ حكام بر مردم اعمال می گردید. وی پس از رسیدن به خلافت، اموال غصبی را كه در دست بنی امبّه بود گرفت و به صاحبانشان پرداخت.[15]
وی روز اول خلافتش را با فروختن اموال سلیمان بن عبدالملك آغاز كرد كه مقدار آن بالغ بر بیست و چهار هزار دینار شد. و از همسرش خواست تا لباسهای زربافتی را كه پدرش عبدالملك برایش تهیه كرده بود به بیت المال برگرداند، وهمسرش هم پذیرفت.[16] وی در نامه‌ای به والی كوفه نوشت: مردم كوفه در معرض بلا و فشار و ستم حكّام سوء بوده‌اند، در حالی كه قوام دین به عدل و احسان است. از مردم بینوا به اندازۀ طاقتشان بگیر، از ثروتمندان جز خراج چیزی نگیر. از مردم مزد مالیات بگیران را نگیر، هدایای نوروزی و پولهایی را كه تحت عناوین دارهم النكاح یا اجورالبیوت گرفته می‌شد، نگیر.[17] با اینحال وی مستمری بنی‌هاشم و مردم عراق را كم  و زیاد نكرد ولی بر مستمری اهل شام ده دینار افزود.[18]
تسامح دینی با غیرمسلمانان و دعوت آنان به اسلام؛
 عمر بن عبدالعزیز به ساكنان سرزمین‌های فتح شده، برای ورودشان به اسلام، اموال تشویقی داد. وی به امپراطور روم «لیوی سوم» نامه نوشت و او را به اسلام دعوت كرد.[19] وی در اقدامی جزیه را از تازه مسلمانان رفع كرد و به حاكم خراسان «حرّاج بن عبدالله» نوشت: هر كس كه بسوی قبله می‌ایستد، جزیه را از او بردارد. با این اقدام مردم به سرعت به اسلام روی آوردند.[20] وی در راه دعوت غیر مسلمانان به اسلام، به یكی از روحانیون مسیحی، هزار دینار پرداخت.[21]
تشكیل دستگاه اداری؛
 عمر دارای اندیشۀ اداری در سطح عالی بود. هنگامی كه به خلافت رسید، اقدام به اصلاح دستگاه اداری و اجرای عدالت و ثبات در آن نمود. وی برترین و صالح‌ترین افراد را برگزید و به آنان مسئولیت داد و علاقه داشت به كسانی بیشتر اعتماد كند كه نزد مسلمانان از عناصر توانا، عالم، مؤمن و مورد قبول باشند. وی كارهای كارگزارانش را پی‌گیری می‌كرد.[22]
ساختن كاروانسرا؛
ساختن كاروانسرا در سرزمین‌های دور دست از كارهای اصلاحی عمر بود. وی به یكی از كارگزارانش نوشت كه: مسافران مسلمان را یك شبانه روز پذیرایی و از چارپایانشان مراقبت كند و اگر مریض هستند از آنها دو شبانه روز پذیرایی شود و اگر از سرزمین خود دور افتاده‌اند، آنها را به محل سكونت‌شان برساند.[23]
عمر بن عبدالعزیز برای اولین بار بعنوان خلیفه، بحث كتابت حدیث را مطرح كرد. او به «ابوبكر بن محمد بن حزم انصاری» نوشت: هر چه از احادیث پیامبر (ص) نزد اوست نوشته و نیز آنچه از عمر بن خطاب نقل شده را نیز ضمیمه كند و برای او بفرستد.[24]
در زمینۀ‌سیاست خارجی، دستور داد «مَسْلَمَة بن عبدالملك» از برابر حصار قسطنطنیة عقب نشینی كند. این اقدام به منظور توقف فتوحات و عملیات نظامی، حفظ دستاوردهای فتوحات، دفاع از آنها در مقابل خطرهای داخلی و خارجی و همچنین پیروی از سیاست مسالمت جویانه در برابر مردم غیر مسلمان و دعوت آنها به اسلام بود.[25]
وی سرانجام پس از دو سال و پنج ماه خلافت، در 25 رجب سال 101 هـ. در خناصره از دیر سمعان در سن 39 سالگی درگذشت. گفته‌اند امویان از بیم اینكه مبادا عمر بن عبدالعزیز خلافت را به آل علی انتقال دهد او را كشتند.[26]
رسول جعفریان می‌گوید: نقلی كه در مورد مسمومیّت عمر بن عبدالعزیز از طرف بنی امیّه، آمد، گرچه احتمالش می‌رود؛ اما تنها بصورت یك نقل است كه بر پایه‌ی حدسیات است.[27]
 


[1] . طقّوش، محمد سهیل؛ دولت امویان، مترجم حجّت الله جودكی، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، بهار، 1384.ص 173.
[2] . البدایة والنهایة. ج 9 ص 192.
[3] . همان ج 9 ص 193.
[4]. طبری، م 310 ق، ابوجعفر محمد بن جریر تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت دارالتراث 1387 ق، 6 / 481.
[5]. طقّوش، محمد سهیل؛ دولت امویان، مترجم حجّت الله جودكی، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، بهار 1384.ص 173.
 
[6].  جعفریان، رسول؛ تاریخ خلفا، دلیل ما، چاپ سوم 1383، ص 654.
[7] . ابن كثیر الدمشقی، م 774 ق، ابوالفداء اسماعیل بن عمر البدایة و النهایة، بیروت، دارالفكر 1407 ق - البلاذری م 279 ق، احمد بن یحیی بن جابر؛ انساب الاشراف، تحقیق سهیل زكّار و ریاض زركلی، بیروت، دارالفكر 1417 ق.
  .[8]بن الاثیر م 630 ق، عزالدین ابوالحسن علی بن ابی الكرم المعروف بابن الاثیر؛ الكامل، بیروت 1385، 5/ 62.
[9]. بن طاهر المقدسی، م 507 ق، مطهر؛ البدء و التاریخ، بور سعید، مكتبة الثقافة الدینیّة. بی‌تا، 6/ 45.و ابن خلدون، م 808 ق، عبدالرحمن بن محمد؛ تاریخ ابن خلدون، تحقیق خلیل شحادة، بیروت 1408 ق، 3/ 94.
[10]. ابن الاثیر م 630 ق، عزالدین ابوالحسن علی بن ابی الكرم المعروف بابن الاثیر؛ الكامل، بیروت 1385، 5/ 42.
[11]. المسعودی م 346 ق، ابوالحسن علی بن الحسین علی؛ مروج الذهب، تحقیق اسد داغر، قم، دارالهجرة، 1409 ق، 3/184.
[12] الجزری م 630 ق ، عز الدین بن الأثیر ابوالحسن علی بن محمد؛ اُسد الغابة، بیروت، دار الفكر 1409 ق، 5/438.
[13]. الهاشمی البصری، م 230 ق، محمد بن سعد بن منیع؛ الطبقات الكبری، تحقیق عبدالقادر عطا، بیروت، دارالكتب العلمیه، 1410 ق، 5/257.
[14]. ابن الاثیر م 630 ق، عزالدین ابوالحسن علی بن ابی الكرم المعروف بابن الاثیر؛ الكامل، بیروت 1385. و المسعودی م 346 ق، ابوالحسن علی بن الحسین علی؛ مروج الذهب، تحقیق اسد داغر، قم، دارالهجرة، 1409 ق، 3/191.
[15]دینوری م 282 هـ، ابی حنیفه احمد بن داود؛ اخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، منشورات الرضی، 1368 ش، ص 331.
[16]دینوری، م 276 ق،  ابن قتیبه؛ الإمامة و السیاسة، تحقیق علی شیری،بیروت، دارالأضواء، 1410 ق.2/132. ابن خلدون، م 808 ق، عبدالرحمن بن محمد؛ تاریخ ابن خلدون، تحقیق خلیل شحادة، بیروت 1408 ق، 3/94.
[17] . طبری، م 310 ق، ابوجعفر محمد بن جریر تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت دارالتراث 1387 ق، 6/569.
[18]. ابن ابی یعقوب م 292ق، احمد؛ تاریخ یعقوبی، المكتبة الحیدریة، 1425 ق، 2/306.
[19] . طقّوش، محمد سهیل؛ دولت امویان، مترجم حجّت الله جودكی، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، بهار 1384.ص 178 و 179.
[20]. مسكویه الرازی م 421 ق ، ابوعلی، تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، سروش، تهران 1379 ش. و طبری، م 310 ق، ابوجعفر محمد بن جریر تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت دارالتراث 1387 ق، 6/559].
[21] الهاشمی البصری، م 230 ق، محمد بن سعد بن منیع؛ الطبقات الكبری، تحقیق عبدالقادر عطا، بیروت، دارالكتب العلمیه، 1410 ق، 5/270.
[22] . طقّوش، محمد سهیل؛ دولت امویان، مترجم حجّت الله جودكی، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، بهار 1384، ص 179.
[23]. طبری، م 310 ق، ابوجعفر محمد بن جریر تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت دارالتراث 1387 ق، 6/567.
[24] . جعفریان، رسول؛ تاریخ خلفا، دلیل ما، چاپ سوم 1383، ص 661.
[25] . طقّوش، محمد سهیل؛ دولت امویان، مترجم حجّت الله جودكی، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، بهار 1384، ص 177.
[26]. شهیدی، سیّد جعفر؛ تاریخ تحلیلی اسلام تا پایان امویان، مركز نشر دانشگاهی، چاپ هجدهم، 1374.
[27]. جعفریان، رسول؛ تاریخ خلفا، دلیل ما، چاپ سوم 1383، ص 661].
پنج شنبه 25/9/1389 - 19:1
شخصیت ها و بزرگان
 سعد الدین ابوالقاسم عبدالعزیزبن نحیری بن عبدالعزیز ابن برّاج طرابلسی” معروف به «ابن برّاج» و «قاضی» و ملقّب به عزّالمؤمنین، فقیه و قاضی شیعی امامی می‌باشد. مصادر از ذكر تاریخ تولد او غفلت كرده‌اند در حالی كه سال 481هـق برای تاریخ وفات او اتفاقی است. با توجه به اینكه عمرش را هشتاد و اندی نوشته‌اند می‌توان گفت كه در حدود 400 هـق به دنیا آمده است. ابن براج در مصر متولد گردید و در همانجا رشد یافت و چون دیر زمانی قضاوت طرابلس شام را به عهده داشت،[1]به طرابلسی معروف شد. فقیهان امامی وقتی به نحو مطلق از «قاضی» یاد می‌كنند، مرادشان ابن براج است. آوازۀ مجلس درس سید مرتضی علم الهدی او را به بغداد كشاند. ابن براج در سال 429 ق در درس وی حاضر شد و 7 سال یعنی تا زمان درگذشت سید مرتضی نزد او دانش آموخت.[2]عَلَم الهدی كه كمك هزینۀ دانشجویان را به اندازۀ شأن علمی شان می‌پرداخت، به شیخ طوسی ماهانه 12 و به ابن براج 8 دینار می‌داد، از این رو می‌توان او را برجسته‌ترین و نامدارترین شاگرد علم الهدی، پس از شیخ ابوجعفر طوسی دانست.[3]
  ابن براج پس از درگذشت علم الهدی، در مجلس درس شیخ طوسی شركت جست و چند سالی نیز در محضر او بود در سال 438 ق به عنوان نماینده و جانشین شیخ رهسپار طرابلس شام شد.[4] برخی از نویسندگان برآنند كه جلال الملك – از فرمانروایان بنی عمّار – در همین سال او را بر منصب قضاوت گماشت.[5] اگر جلال الملك درست در آغاز حكومت خود، "ابن براج" را بر آن منصب گمارده باشد، از آنجا كه وی تا پایان عمر در طرابلس ماندگار شد، می‌توان گفت كه وی حدود 17 سال قاضی طرابلس بوده است. گر چه 20 سال و 30 سال هم در منابع آمده است.[6] افزون بر استادان یاد شده "افندی" از خلال كلمات مجلسی چنین برداشت كرده كه "ابوالفتح كراجكی" استاد وی بوده است، ولی شخصاً بر‌ آن است كه كراجكی استاد "قاضی عبدالعزیز بن ابی كامل طرابلسی"، شاگرد "ابن براج" بوده و برخی از رجال شناسان، پاره‌ای از احوال، كتاب‌ها و حتی لقب آن قاضی را با ابن براج درآمیخته‌اند.[7]
 
شاگردان:
 "حسكابن بابویه" جدّ "منتجب الدین"، عبدالجبّار مقری رازی، عبدالرحمان نیشابوری خزاعی، حسن بن عبدالعزیز جیهانی، قاضی بن ابی كامل طرابلسی، ابوجعفر مجمد حلبی، زید بن داعی و كمیح[8]
 
مناظره "شیخ طوسی" و "ابن براج" 
  از برخی نوشته‌های قاضی می‌توان پی برد كه وی در مجلس درس شیخ طوسی یك شاگرد معمولی نبوده، چنانكه در مهذّب مباحثه‌ای را می‌بینیم كه میان شیخ با "ابن براج" رخ داده و شیخ در این گفت و گو مجاب گردیده است. و آن مناظره‌ای است كه شخص ابن برّاج در كتاب «المهذّب» تحت عنوان مناظراتی در مسائل فقهیه ذكر می‌كند.
 آن مناظره راجع به آبی است كه نصف آن آب مطلق و نصف آن مضاف است، ابن برّاج از استادش شیخ طوسی سؤال می‌كند، آیا جایز است این آب را در طهارت و ازالۀ نجاست به كار گیریم؟
 شیخ طوسی جواب داد برای چه وقتی دو آب هم اندازه باشند جایز باشد؟!
 ابن براج گفت: طبق اصل اباحه.
 شیخ در جواب گفت: در صورتیكه آب مطلق باشد مكلّف اطمینان به طهارت و پاك شدن نجاست می‌كند، پس تو می‌گویی این آب مطلق است؟
 ابن برّاج: شما می‌گوئید مطلق نیست؟‌
 شیخ: جواب من را با سؤال نده بگو بله یا خیر؟
 ابن برّاج: مگر خود شما قائل نیستید دو آب متفاوت در صورتیكه اكثر آن مطلق باشد به آن آب مطلق می‌گویند و در صورت تساوی همان حكم مطلق را دارد؟‌
  اینجا بود كه شیخ طوسی مجاب می‌شود و می‌گوید احتیاط این است كه آنچه من گفتم عمل كنی و شروع كرد به ادامه تدریس و دیگر درباره آن صحبتی نكرد.[9]
  این مناظره و مناظرات دیگر ابن برّاج حتی با علماء طراز اول فقه كه از آنها به أبطال و قهرمانان تعبیر می‌شود دلیل بر این است كه ابن برّاج در مسائل ومباحث استدلالی ید طولایی داشته به گونه‌ای كه نظراتش مستند بوده و در اكثر كتب فقهی به نظرات او استناد می‌شده است – كه در ادامه چند نمونه ذكر می‌شود – از آنجا كه استاد نقش مهمی در معرفی شاگردانش – مخصوصاً شاگردان مورد توجه و با استعداد – دارد، شیخ طوسی در سرآغاز پاره‌ای از نوشته‌هایش تصریح می‌كند كه این كتاب‌ها را به درخواست شیخ فاضل می‌نویسد و آقا بزرگ  در حاشیه بعضی از نسخ كتاب الجمل و العقود وی دیده كه مراد از شیخ فاضل، "ابن براج" است.[10] نیز به گفته كاظمینی، راوندی در حل العقود تصریح كرده است كه شیخ مورد نظر همان ابن براج است. افزون بر آن اینكه شیخ كتاب جداگانه‌ای به نام مسائل ابن براج نگاشته است كه دالّ بر مقام علمی بالای اوست.[11]
 
شخصیت علمی "ابن براج" از دیدگاه فقهای بزرگ
 علامه حلی در مختلف الشیعه؛ شهید اول در القواعد و الفوائد، الذكری و الدروس؛ فاضل مقداد در التنقیح الرائع و سید جواد حسینی عاملی در مفتاح الكرامة. بسیاری از فقیهان و محدثان سده‌های بعد در اجازه‌هایی كه به برخی از شاگردان خود داده‌اند به شخصیت و آثار او اشاره كرده‌اند.
قاضی از نویسندگانی است كه نوشته‌هایی در فقه و كلام دارد. نوشته‌های به جا مانده از او شامل مجموعه‌ای از فتواهای فقهی است كه در آن استدلالهای فقهی و نقد نظرهای دیگر فقیهان بسیار كم به چشم می‌خورد.
 
آثار ابن براج:
الف) آثار چاپی:
1.  الجواهر؛ در سال 1276 هـق در تهران در مجموعه‌ای به نام الجوامع الفقهیه چاپ شده است. در این كتاب حدود 820 پرسش در باب‌های گوناگون فقه مطرح و به آنها پاسخ داده شده است. برخی برآنند كه این كتاب اولین نوشته‌ای است كه مسائل فقهی را به صورت پرسش و پاسخ طرح نموده است.
2.  شرح جمل العلم والعمل؛ كه شرحی است بر بخش فقهی كتاب جمل العلم والعمل تألیف علم الهدی، این كتاب مختصر به بیان احكام طهارت، نماز میت، روزه، اعتكاف، حج و زكات پرداخته است و از ویژگی‌های آن این است كه نظرهای فقهی گروهی از صحابه پیامبر (ص) و تابعین و فقیهان سده اول و دوم هجری قمری را در بردارد.
3.  المهذّب؛ این كتاب چنانكه از فحوا و محتوای عبارتی از آن برمی‌آید، در حدود سال 467 ق نوشته شده است و صاحب مفتاح الكرامة آن را مهذّب قدیم در مقابل مهذّب ابن فهد (مهذّب جدید)[12] می‌خواند.
 
آثار منسوب:
"حُسن التعریف" كه حر عاملی آن را "حسن التقریب" ضبط كرده است؛   "الروضأ"، كه ابن شهر آشوب آن را "روضأ النفس فی احكام الخمس" نامیده است؛
"عماد المحتاج فی مناسك الحاج"، كه كنتوری آن را "عماد الحاج فی مناسك المحتاج"، و بغدادی آن را "الاحتجاج"...ضبط كرده است؛
"الكامل در فقه"، "العالم در فروع"، "المعتمد"، "المقرب" كه بعضاً به شكل "المغرب" و یا "المعرب" ضبط شده است؛[13] "المنهاج"، "الموجز در فقه" و "التفسیر".
 
 
 


[1] . گرجی، ابوالقاسم، تاریخ فقه و فقها، تهران، مؤسسه سمت، 1421 ق، چاپ سوم.ص 220.
[2] . ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، معالم العلماء،‌ نجف، المطلعة الحیدریة، 1380 ق.
ص 80.
[3] . خرمشاهی، بهاء الدین، دائرة المعارف تشیّع، تهران، بنیاد اسلامی طاهر، 1366 ش. ج 1، ص 309.
[4] . ابن برّاج، عبدالعزیز بن عزیز، المهذّب، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1406ق.ص 30.
[5] . صدر، سید حسن، تاسیس الشیعه لعلوم الاسلامی، تهران، منشورات اعلمی، 1354 ق. ص 304 + آغا بزرگ تهرانی، طبقات اعلام الشیعه؛ تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1372، چاپ اول. ج 6، ص 4.
[6] . الیان سركیس، معجم المطبوعات العربیة، قم، كتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1410 ق.ص 45.
[7] . سید محسن الأمین، اعیان الشیعه،‌بیروت، دارالتعارف، 1403 ق.ج 8، ص 18.
[8] . آغا بزرگ تهرانی، طبقات اعلام الشیعه؛ تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1372، چاپ اول.ج 6، ص 4.
[9] . ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، معالم العلماء،‌ نجف، المطلعة الحیدریة، 1380 ق.
ص 80.
[10] . آغا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، بیروت، دارالأضواء، 1403 ق، چاپ سوم.ج 5، ص 145.
[11] . ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، معالم العلماء،‌ نجف، المطلعة الحیدریة، 1380 ق.
ص 115.
[12] . آغا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، بیروت، دارالأضواء، 1403 ق، چاپ سوم. ج 23، ص 294.
[13] . اردبیلی، محمد بن علی، جامع الرواة، ج 1، ص 460.
پنج شنبه 25/9/1389 - 19:1
شخصیت ها و بزرگان
مقدمه:
  ابوریحان بیرونی از مورد شخصیت‌هایی است که با پیشرفت علوم، ابعاد شخصیت علمی‌اش برای جهانیان آشکار شد.
  ابوریحان مردی است که به اکثر علوم طبیعی، زمان خود احاطه داشت. او از اولین کسانی است که در تمدن اسلامی به پیدا کردن وزن مخصوص بسیاری از اجسام مبادرت ورزید.
  آنچنان وزن مخصوص این اجسام را دقیق محاسبه کرده که اختلاف آنها با وزن‌های مخصوصی که دانشمندان قرون اخیر با توجه به تمام وسائل جدید خود تهیه کرده‌اند، بسیار ناچیز است.
  او به شهرهای مختلفی سفر می‌کرد و به اندازه‌گیری طول و عرض جغرافیایی آنها می‌پرداخت، پس موقعیت هر شهر را در روی یک کره مشخص می‌کرد و پس از سالها توانست آن نقاط را در روی یک نقشه مسطح پیاده کند و این مقدمه علم «کارتوگرافی»[1] است که با ابوریحان شروع شد.[2]
  تحقیقاتی که این مرد بزرگ، در زمینه جغرافیا کرده به تازگی در دنیای قرن 18 و 19 میلادی مشخص شده است. از جمله اینکه ابوریحان، اولین کسی بود که از کانالی که داریوش از نیل به دریای سرخ وصل کرد تا بتواند برای لشکرکشی – مصر تلفات کمتری دهد، آگاهی داد.
  ابوریحان بیرونی نسبت به زمان خود، دقیق‌ترین رقم مربوط به طول محیط کره‌ی زمین را حساب کرده و امکان حرکت زمین را به دور خویش مطرح ساخته است.[3]
 
تولد:
  ابوریحان محمدبن احمد البیرونی ملقب به ابوریحان بیرونی، فیلسوف و جغرافی‌دان و فیزیک‌دان و ریاضی‌دان، بزرگ ایران در سوم ذی‌الحجه سال 362 هـ.ق در حوالی خوارزم متولد گردید.[4]
  اینکه چرا به ابوریحان لقب بیرونی دادند، علتهای متعددی ذکر کرده‌اند که مشهورترین آن این است که: بیرون همان معنای فارسی امروزی را دارد، لذا منظور از بیرونی یعنی خارج از شهر خوارزم. در واقع چون ابوریحان در اطراف شهر خوارزم و در یک روستا متولد شد، به او لقب بیرونی، یعنی خارج از خوارزم دادند.[5] بعضی‌ها هم گفته اند چون ابوریحان به غیر از مدت كمی از عمرش، بقیه‌ی عمر خود را در خارج از خوارزم گذراند، به او لقب بیرونی داده اند.[6]
 
تحصیلات:
  تحصیلات او در خوارزم صورت گرفت و بنا بر گفته "نامه‌ی دانشوران" در تمام مدت تحصیل، نه در تعلیم زبانش از بیان فراغت یافت و نه دستش از قلم و در علم سیر[7] و تواریخ سرآمد روزگار خود شد. تا آنجا كه "بیهقی"[8] در مقام اثبات صدق ادعای خود به اخبار و روایات او استناد می‌كند.
او از تربیت و تعلیم "ابونصر منصور بن علی بن عراقی"، ریاضی‌دان معروف زمان خود برخوردار بود. كتاب «آثار الباقیه» خود را در سال 391 بنام او تالیف كرد. پس از مدتی توقف در گرگان و عراق دوباره آهنگ خوارزم كرد و در خدمت آل مأمون از ولات (فرمانداران) خوارزمشاهیان درآمد.
  پس از آنكه "سلطان محمود غزنوی" بر آن سامان دست یافت، ابوریحان را به غزنین برد،[9] ابوریحان از حضور در دربار سلطان محمود و برادران و پسران او حُسن استفاده كرد و در سفرهای جنگی محمود به هندوستان شركت کرده و در مسافرتهای ممتد به آن دیار ضمن معاشرت با دانشمندان آن سامان از علوم و عقاید متداول آن سرزمین كسب اطلاع ژرف نمود.[10] و همین آشنایی با فرهنگ هند است كه او را در تألیف كتاب ارزشمند «ماللهند» دربارهٔ گذشته و فرهنگ هند و ترجمه چندین كتاب از زبان سانسكریت یاری كرده است.[11]
   بیرونی مدت زیادی از عمر خویش را ، البته به صورت متناوب در هند به سر برد. او در این مدت طولانی به مطالعه و بررسی در تاریخ، عقاید، رسوم و فلسفه مردم هند پرداخت. نکته جالب این است که علمای هند در آغاز آشنایی با ابوریحان، به دیده شک در او می نگریستند و از مجالست و مصاحبت با او طفره می رفتند و حتی او را از نظر علمی در شان مباحثه نمی دانستند، اما چندی نگذشت که بیرونی توانست اعتماد دانشمندان هندی را جلب کرده و با دعوت از آنان و ترتیب دادن جلسات متعدد توانست شمه ای از تمدن اسلامی ایران را به ایشان نشان داده و در مقابل، مطالعات عمیقی در رسوم و پیشینه آنان داشته باشد .اهمیت کتاب "ماللهند" در معتبر و مستند بودن اطلاعات آن است، و امروز که هزار سال از نگارش آن می گذرد، هنوز به عنوان یک مرجع معتبر، انتخاب اول هند شناسان است.
 
 
نوآوری‌های ابوریحان:
  ابوریحان تحقیقات تجربی و مطالعات علمی خود را كه براساس اصول ریاضی استوار كرده است، مسائل بدیع و جدیدی را مطرح می‌كند و در بعضی از قسمت‌ها، اصول و قواعدی بنا نهاده است كه تا آن زمان سابقه نداشت و یا به صورت فرضیه‌هایی پراكنده دیده می‌شد، اما قطعیت نداشت. ابوریحان قاعده‌ی بالا رفتن آبها را از فواره‌ها و چشمه‌ها بیان كرده است. وی روشن كرده است كه چگونه چشمه‌ها جوشان می‌شوند و چگونه ممكن است، آبها را از عمق چاهها و چشمه‌ها به قلعه‌ها و مناره‌ها جاری كرد. او محیط زمین را به دست آورد و ماه و سال و ایام هفته را در نزد اقوام و ملل مختلف بیان كرد. ابوریحان در باب رؤیت و شعاع نور نظر و رأی "ابن هیثم" را پذیرفته است كه شعاع نور از جسم مرئی به چشم می‌آید.
  هم‌چنین ابوریحان در علوم فلسفه، ادیان و مذاهب، اعیاد فرس (عیدهای فارسیان زرتشت) در شعر و ادبیات، تاریخ و سیره، جامعه‌شناسی، و... تبحر داشت و آثاری نیز دارد.[12]
 
مذهب:
  درباره‌ی اینكه بیرونی به كدامیك از مذاهب اسلامی عقیده داشته است، ابهام وجود دارد. بسیاری از عبارتها حاكی از گرایش عمیق او به تشیع است، گذشته از عبارتهای دعایی معمول كه پی‌درپی درباره‌ی حضرت علی (ع) و خاندان پیامبر (ص) به كاربرده است. این دلبستگی او بخصوص هنگام ذكر تفصیل واقعه و مراسم عاشورا و غدیر خم و واقعه مباهله آشكار می‌شود. بیرونی از خداوند، بخصوص برای شیعیان زیدی طلب حفاظت می‌كند و ضمن اشاره به چگونگی شهادت زیدبن علی، او را به عنوان امام نام می‌برد؛ اما با این حال، در جدولی كه برای ذكر حوادث تاریخ اسلام، به ترتیب زمانی از ابتدای هجرت تا روزگار خویش، تنظیم كرده از زمان رحلت حضرت محمد (ص) به بعد را با سه دوره خلافت، امارت، امامت مشخص می‌كند.
  اما آنچه كه از آثار ابوریحان برمی‌آید؛ مثل كتاب: «الآثار الباقیه»، ایشان شیعه‌ی اثنا عشری نبود. بلكه ایشان شیعه زیدی (چهار امامی) بودند.[13]
 
فهرست كتب و رسائل:
  ابوریحان به طرز جالب و عجیبی كتب و رسائل خود را دسته‌بندی كرده است او می‌گوید: اكنون كه از عمر من 65 سال قمری و 63 سال خورشیدی می‌گذرد، این كتب و رسائل را تألیف و تدوین كرده‌ام: 33 كتاب با ذكر نام آنها در مورد تقویم و جهت‌های جغرافیایی، 8 كتاب در مورد علم حساب، 4 كتاب در مورد زمان و اوقات، 17 كتاب در مورد نحوه‌ی محاسبه قضایای هندی و محاسبه محیط و مساحت اشیاء، 7 كتاب در مورد نجوم، 12 كتاب در مورد ادبیات، 19 كتاب در مورد عقائد و فلسفه كه مجموعاً 111 كتاب و تألیف می‌باشد.[14]
 
وفات:
  فقیه ابوالحسن علی بن عیسی الولوالجی گوید: آنگاه كه نفس در سینه او (ابوریحان) به شماره افتاده بود، بر بالین وی حاضر شدم در آن زمان از من پرسید: حساب جدات فاسده (یكی از علوم حساب) را كه وقتی، مرا گفتن بازگوی كه چگونه است؟ گفتم: اكنون چه جای این سؤال است، گفت ای مرد كدامیك از این دو امر بهتر است؟ این مسئله را بدانم و بمیرم یا نادانسته و جاهل درگذرم. و من آن مسئله را باز گفتم و فرا گرفت و از نزد وی بازگشتم. هنوز قسمتی از راه را نپیموده بودم كه شیون از خانه وی برخاست. سرانجام ابوریحان در سال 440 ه‌.ق در شهر غزنین چشم از جهان فرو بست.[15]


[1] .یکی از شاخه‌های علم جغرافیا می‌باشد.
[2] .حکیمیان ابوالفتح، زندگی‌نامه، ابوریحان، ص 403، ناشر آفتاب، سال 1352ش، تهران.
[3] .حکیمیان، ابوالفتح، زندگی نامه ابوریحان، ص 5.
[4] .گردیزی، زین الاخبار، ص 15، نامه انتشارات مرکزی، تهران.
[5] .سمعانی، الانساب، ج2، ص 392، چاپ اول ، بیروت دار الجنان، سال 1408 قمری.
[6] . شرح حال نابغه ایران ابوریحان، علی اكبر دهخدا؛ ص 21، چ دوم،  تهران، انتشارات ظهور سال 1352.
[7] .علمی كه در مورد سرگذشت و اموال شخصیت‌های برجسته تاریخ سخن به میان می‌آورد.
[8] .از مورخین قرن 6 هجری.
[9] .از شهرهای خراسان قدیم كه اكنون در افغانستان امروزی است.
[10] .سید حسن امین، مستدركات اعیان الشیعه، ج 7، ص 236، بیروت، دارالتعاریف للمطبوعات.
[11] . جمعی از نویسندگان بررسی‌هایی درباره ابوریحان به مناسبت هزاره و عادت او، ص 292 – 325 تهران، ناشر خرمی، سال 1351.
[12] .بررسی‌هایی درباره ابوریحان، ص 310.
[13] . سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج9، ص 66، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت.
[14] . بررسی‌هایی درباره ابوریحان، ص 325.
[15] . شرح حال نابغه ایران ابوریحان، ص 61.
پنج شنبه 25/9/1389 - 18:58
شخصیت ها و بزرگان
تولد:
  محمدبن محمدبن نعمان معروف به شیخ مفید در یازدهم ذیقعده 336 قمری[1] در عكبرای بغداد دیده به جهان گشود. از آنجا كه پدر وی مردی پارسا و مذهبی بود و به تعلیم و تربیت شاگردان مشغول بود شیخ مفید را «ابن المعلم» نیز گفته اند. دو لقب «عكبری» و «بغدادی» نیز از القاب وی می باشند.[2]
  فراست و تیزهوشی او خبر از گذشته‌ای پاك از خاندانش و آینده ای خوش و روشن در بغداد و جهان اسلام می‌داد.
  محمد همراه پدر به بغداد رفت و در آنجا كه مهد علم بود، شروع به تحصیل كرد. آنچنان شور و عشق فراوانی به تحصیل علم داشت كه همه استادان به هوش فراوان وی پی بردند. كار به جائی رسید كه در پنج سالگی برای او از «ابن ابی الیاس» اجازه روایت گرفته‌اند[3] و در حالی كه هفت سال و چند ماه داشت از «ابن سماك» نقل روایت كرده است[4]
 
تحصیلات و اساتید:
  شیخ مفید از محضر بیش از هفتاد نفر از بزرگان علمی، بهره وافری برد. از جمله از محضر مظفر بن محمد، ابویاسر و ابن جنید اسكافی، «كلام و عقاید» آموخت و از درس حسین بن علی بصری و علی بن عیسی رماخی بهره جست. «فقه» را نزد جعفر بن محمد بن قولویه فرا گرفت و از محضر ادیب و مورخ چیره دست محمد بن عمران مرزبانی «علم روایت» آموخت.
  ابن حمزه طبری، ابن داود قمی، صفوان و شیخ صدوق دیگر اساتید «شیخ مفید» بودند.
  در میان استادان وی عالمانی از شهرهای مختلف مانند قم، بلخ، مراغه، همدان، و شهر زور دیده می‌شوند.
 
اوضاع سیاسی دوره شیخ مفید (ره)
  از زمان درگذشت پیامبر(ص) به غیر از دوران امام علی(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق(ع)، شیعیان وضع ناگوار و موقعیت تاثر آوری داشتند. در دولت بنی امیه و بنی عباس نیز سعی می‌شد كه از نفوذ امامان جلوگیری شود و رابطه آنها با مردم و شیعیان قطع شود. به همین جهت در سراسر ممالك اسلامی از آفریقا و اسپانیای آن روز گرفته تا مصر و روم شرقی و سرحد چین كه همه در تحت نفوذ خلفای اموی و عباسی قرار داشت، شیعه در محدودیت به سر می‌برد و تقریبا از هر گونه آزادی عمل و عقیده و ابراز وجود ممنوع بود.
  از اواسط قرن چهارم هجری شیعیان به میزان قابل ملاحظه‌ای از آزادی نسبی برخوردار شدند؛ زیرا از یك طرف خلفای فاطمی كه شیعه اسماعیلی بودند، در مصر دولت نیرومندی تشكیل داده و از ابهت و جلال درباره بغداد كاستند و از طرف دیگر سیف الدوله همدانی و امرای آن خاندان در شام حكومت می‌كردند و شیعه بودند و از جانب دیگر در مشرق و جنوب شرق و شمال ایران نیز غوریان و صفاریان و طاهریان و كمی قبل از آنها حكمرانان علوی مازندران، پرچم استقلال برافراشتند. و از همه مهمتر ظهور دولت مقتدر «آل بویه» بود كه از شیعیان به شمار می‌آمدند. عضد الدوله دیلمی كه از سلاطین مقتدر این دودمان است، اقتدارش از سواحل دریای عمان تا شام و مصر گسترش یافته بود. وی در احترام و حمایت شیعیان كوشا بود و در واقع خلافت بنی عباس در دست او بازیچه‌ای بیش نبود. این عوامل دست به هم داد و موجب گردید كه شیعیان با آزادی عمل بیشتری فعالیت های خویش را ادامه دهند. علمای شیعه با  تأسیس حوزه‌های علمی به نشر معارف و حقایق اهل بیت عصمت و طهارت پرداختند. مسافرت‌های ثقة الاسلام كلینی و شیخ صدوق دو پیشوای بزرگ شیعه به بغداد و اقامت آنها در آن شهر كه مركز خلافت و علمای عامه بود و اهمیتی كه میان آنان كسب كردند، همه از آزادی نسبی و موقعیت آن عصر حكایت می‌كند.
  در عصر شیخ مفید كه در واقع دوره اقتدار آل بویه بود، شیعیان از آزادی و احترام بیشتری برخوردار گردیدند. وجود فقیه عالی مقامی چون شیخ مفید در میان آنان اعتبار آنها را بالا برد و پیش از پیش نزد دوست و دشمن بر احترام آنان افزود. شیخ در محلۀ «كرخ» بغداد كه مركز شیعیان بود، می‌زیست و مسجد معروف «براثا» در آن محله كه تا كنون هم باقی است، و زیارتگاه شیعیان است، محل فعالیت های علمی و فرهنگی شیخ مفید بود.
 
شیخ مفید از منظر دانشمندان شیعه:
  شیخ الطایفه «رجال باب» كسانی كه از ائمه علیهم السلام روایت نكرده‌اند « در باب محمد» طبق معمول به اختصار از استاد عالیقدرش شیخ مفید بدین گونه نام می‌برد.
  شیخ طوسی در مورد استادش چنین می نویسد: «محمد بن محمد بن نعمان، دانشمندی بزرگ و موثق است»[5]
  وی همچنین در کتاب فهرست خود چنین آورده است: محمد بن محمد بن نعمان ابوعبدالله مفید معروف به «ابن معلم» از متكلمان (علمای عقاید و مذاهب) طایفه امامیه است. در زمان او ریاست علمی و دینی شیعه به وی منتهی گشت. در علم فقه و كلام بر هر كس مقدم، فكرش عالی، ذهنش دقیق، ودانشمندی حاضر جواب بود. نزدیك دویست جلد كتاب بزرگ و كوچك دارد و فهرست كتابهایش مشهور است[6]
  نجاشی دیگر شاگرد نامیش در کتاب رجال خود پس از ذكر نام و نسب او تا«یعقوب بن قحطان» جد اعراب قحطانی چنین می‌نویسد: «وی استاد ما رضی الله عنه است. جایگاه والای او در فقه و كلام و روایت و وثاقت و دانش مشهورتر از آنست كه وصف شود.[7]
  ابن شهر آشوب از وی چنین یاد می‌كند: «شیخ مفید، ابوعبدالله محمد بن نعمان حارثی بغدادی عكبری»، شاگرد ابوجعفر ابن قولویه و ابوالقاسم علی بن محمد رفاء و علی بن ابی الجیش بلخی بود. حضرت صاحب الزمان صلوات الله علیه او را ملقب به «شیخ مفید» نمود و من علت آن را در كتاب «مناقب آل ابی طالب» ذكر كرده‌ام. او مؤلف حدود دویست كتاب بزرگ و كوچك است.[8]
  علامه حلی از این دانشمند عظیم الشأن سخن گستر، بهتر و روشن سخن گفته و می‌نویسد: «محمد بن محمد بن نعمان مكنی به «ابوعبدالله» و ملقب به مفید است. مفید معروف به «ابن المعلم» بود و از بزرگترین مشایخ شیعه و رئیس و استاد آنهاست. كلیه دانشمندان ما كه بعد از وی آمده‌اند، از دانش او استفاده نموده‌اند. فضل و دانش او در فقه و كلام و حریت مشهورتر از آنست كه به وصف آید. او موثق ترین و داناترین علمای عصر خود بود.[9]
شهید قاضی نور الله شوشتری، پس از ذكر نام آن بزرگ مرد علم و دین در كتاب نفیس فارسی خود «مجالس المومنین» سخن مفصل خود پیرامون شخصیت او را بدین گونه آغاز می‌كند: «افادت پناهی كه عقل مستفاد از قوت قد سیدی او مستفیذ، و فكر ملك پیمای او با ملا علی در گفت و شنید بود. مجتهدی قدسی ضمیر و متكلمی تحریر، شاهبازی تیز آهنگ، و بدیهه پردازی فیروز چنگ، اشاعره از سطوت مناظرۀ او در كنج اعتدال و....[10]
 
شیخ مفید از منظر دانشمندان عامه:
  شیخ مفید دانشمندی ذوفنون و بلند آوازه ای بود که در نظر علمای بزرگ اهل سنت نیز شخصیتی عالم و برجسته محسوب می شد. این ادعا از سخنان خوب و بد آنان به خوبی پیداست.
  ابن ندیم؛ كه از معاصران شیخ مفید بوده و مانند او در بغداد می‌زیسته در فهرست خود نوشته است: «ابن المعلم- ابوعبدالله» ریاست متكلمین شیعه در عصر ما به وی رسیده است. او در علم كلام (عقاید و مذاهب) به روش مذهب شیعه بر همه كس پیشی دارد. دانشمندی باهوش و بافراست است، از كتاب‌های او دریافتم كه دانشمندی عالیقدر است.[11]
  او در جای دیگر می‌نویسد: (ابن المعلم- ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان) ریاست وی بر اصحاب خود از شیعه امامیه در فقه و كلام و آثار، در زمان ما به وی منتهی گشته است.[12]
  ابن جوزی؛ دانشمند مشهوری كه او نیز هم عصر شیخ مفید بوده است و در بیان وقایع سال 413 هـ می‌نویسد: «محمد بن محمد بن نعمان ابوعبدالله معروف به ابن معلم، پیشوای شیعه امامیه و دانشمند آنها بود، و كتابهای زیادی بر اساس مذهب آنان تصنیف كرده است. سید مرتضی از جمله شاگردان اوست. ابن معلم، مجلس مناظره‌ای در خانه‌اش واقع در «درب رماح» منعقد ساخته بود كه در آن عموم دانشمندان گرد می‌آمدند. او در نزد امرای اطراف كه متمایل به مذهب وی بودند، مقامی عالی داشت[13]
 
ارتباط با امام زمان (عج):
   شیخ طبرسی در كتاب «احتجاج» سه توقیع (نامه) از حضرت «ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف» نقل كرده كه به افتخار شیخ مفید صادر گشته و حضرت او را مشمول عنایات خاص و الطاف مخصوص خود قرار داده است.[14]
  در ظرف سه سال توقیع از ناحیه امام زمان (عج) به او رسید كه امام در خطابهایش به او چنین می‌فرمایند:
  «سلام علیك ایها العبد الصالح الناصر للحق الداعی الیه»
  «سلام بر تو ای بنده شایسته خدا و ای یاری دهنده حق و دعوت كننده به سوی آن»
  جالب اینجاست كه در زمان غیبت كبری هیچ توقیعی از ناحیه مقدسه نرسیده است، مگر برای شیخ مفید و شیخ اسدالله كاظمینی رحمة الله تعالی.
 
تالیفات شیخ مفید:
  شیخ مفید از چهره‌های بسیار درخشان شیعه در جهان اسلام است که دارای آثار گران بهائی در زمینه های مختلف می باشد.
  ابوعلی جعفر، داماد شیخ مفید نقل می‌كند كه مفید شب‌ها مختصر می‌خوابید. اكثر وقت‌ها را به نماز یا تلاوت قرآن یا مطالعه می‌گذرانید. آثار شیخ مفید متجاوز از دویست تالیف می‌باشد. به گفته «ذهبی» دانشمند متعصب و معروف سنی، تالیفات شیخ «تصانیف بدیعه و كثیره» است. به نقل شاگردش شیخ طوسی، تالیفات شیخ، نزدیك دویست جلد می‌باشد.
  شیخ طوسی در كتاب «فهرست» بیست كتاب او را نام برده است كه از جمله آنها «مقنعه» و «اركان» در فقه، رساله‌ای در فقه كه برای فرزندش نوشته، كتاب ارشاد و كتاب ایضاح در امامت، كتاب نقص ابن عباد در امامت، كتاب «منیر در امامت»، مسائل صاغانیه و امالی شیخ مفید و...
   این كتاب (امالی) كه مهمترین اثر حدیثی بر جای مانده از مفید به شمار می رود، حاوی چندین حدیث از پیامبر اعظم (ص) و ائمه معصومین (علیهم السلام) است. امالی جمع املائ بوده و به كتاب حدیثی اطلاق می شود كه شیخ حدیث، در مجالس متعدد آن را املاء فرموده باشد و از این رو آن را مجالس نیز می نامند.[15]
  نجاشی شاگرد شیخ مفید، 175 كتاب شیخ مفید را نام برده و ابن شهر آشوب 52 كتاب او را نام می‌برد. علامه مجلسی نیز در مقدمه بحار الانوار صد كتاب از شیخ را ذكر كرده است.[16]
 
رحلت:
  به روایت شیخ طوسی، «شیخ مفید در سال 413 آخر ماه رمضان در سن 75 سالگی وفات یافت.[17] و شریف مرتضی ابوالقاسم علی بن الحسین (سید مرتضی) در میدان «اشنان» بر وی نمازگزارد.
  میدان «اشنان» با همه وسعتی كه داشت از كثرت جمعیت تنگ بود. شیخ رادر خانه‌اش دفن كردند و چند سال بعد به «مقابر قریش» جنب مرقد حضرت امام موسی بن جعفر (علیهما السلام) منتقل ساختند.[18] شیخ مفید در پایین پای امام موسی بن جعفر و امام محمد تقی در شهر كاظمین (ع)، جنب آرامگاه استادش جعفر بن محمد قولویه قمی آرمیده است.
 


[1] . نجاشی، ابوالعباس احمد بن علی، رجال نجاشی، مؤسسه النشر الاسلامی لجماعه المدرسین بقم، سال 1407 هجری، چاپ دهم، ص 1067.
[2] مقالات فارسی كنگره جهانی شیخ مفید، شماره 67، ص 8.
[3] . امالی شیخ مفید، اوائل جزء ششم و تاریخ بغداد، ج 8، ص 449.
[4] . همان، ص 340 و همان، ج 11، ص 112.
[5] . طوسی، محمدبن حسن، رجال طوسی، نجف اشرف، چاپ حیدریه، 1380 هجری، ص 514.
[6] . شیخ طوسی، محمدبن حسن،.فهرست، نجف، بی تا، ص 157.
[7] . شیخ طوسی، محمدبن حسن،.فهرست، نجف، بی تا، ص 383.
[8] . معالم العلماء، ص 112.
[9] . الحلی ابی‏منصور الحسن‏بن یوسف‏بن المطهر الاسدی، خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال، بی جا، نشر الفقاهة، 1375، ص 147.
[10]. قاضی نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، ج 1، ص 436.
[11] . ابن ندیم، ابوالفرج محمدبن اسحاق؛ الفهرست، ص 366.
[12] .همان، ص 293.
[13] . ابن جوزی، المنتظم، جلد 8، ص 11.
[14] . رجال، علامه بحر العلوم، ج 3، ص 320 و محدث نوری، خاتمه مستدرك، ص 518 و ابوالقاسم الموسوی الخویی، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، بیروت، 1413 ه. ق، جلد 17، ص 234.
[15] . مدیر شانه چی، کاظم؛ درایة الحدیث، قم،  دفتر انتشارات اسلامی،۱۳۸۴، ص 151.
[16] . ابوالقاسم الموسوی الخویی، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، بیروت، 1413 ه. ق، جلد17، ص 232.
[17] . شیخ طوسی، محمدبن حسن، فهرست، نجف، بی تا، ص 158.
[18] . نجاشی، ابوالعباس احمد بن علی، رجال نجاشی، مؤسسه النشر الاسلامی لجماعه المدرسین بقم، سال 1407 هجری، ص 287.
پنج شنبه 25/9/1389 - 18:58
شخصیت ها و بزرگان
تولد و نیاکان:
  محمد باقر مجلسی، فرزند محمد تقی مجلسی، در سال 1037(هـ ق) یك سال قبل از مرگ شاه‌عباس صفوی، در اصفهان چشم به جهان گشود. پدرش محمد تقی مجلسی، از شاگردان بزرگ شیخ بهائی، در علوم اسلامی بود و از سرآمدان روزگار خود به شمار می‌رفت. وی دارای تألیفات بسیاری از جمله «احیاء الاحادیث فی شرح تهذیب الحدیث» است.[1]
  مادر علامه مجلسی دختر "صدرالدین محمد عاشوری" است، كه خود از پرورش یافتگان، خاندان علم و فضیلت بود. خاندان علامه مجلسی، در اصل اهل جبل عامل، منطقه‌ای در لبنان می‌باشند، كه با هجرت بزرگ علمای آن دیار، به سمت ایران، این خاندان نیز وارد ایران شدند، اما وجه نامگذاری این خاندان به مجلسی به این دلیل بود، كه پدربزرگ علامه مجلسی بنام «ملا مقصود» از دانشمندان با تقوا و از مروجین مذهب تشیع بود، ولی به خاطر كلام زیبا و اشعار دلنشین و رفتار و گفتار نیكو در محافل و مجالس به «مجلسی» لقب یافت و خاندان عالیقدر آنان نیز به این نام، شهرت یافتند.[2]
 
تحصیلات:
  مرحوم علامه مجلسی، درس و بحث را از چهارده سالگی آغاز كرد، هوش سرشار و شگفت‌آور او به حدی بود كه در چهارده سالگی از فیلسوف بزرگ اسلام مرحوم ملاصدرا، اجازه روایت گرفت. علامه مجلسی كه به دانستن عشق می‌ورزید، در اندك زمانی در علوم گوناگون حوزه درسی آن زمان، مثل صرف و نحو، معانی و بیان، لغت و ریاضی، تاریخ و فلسفه، حدیث و رجال، درایه و اصول، و نیز فقه و كلام، به درجه استادی رسید. و در بعضی از این دانش‌ها كتاب‌های سودمندی به رشته تحریر در آورد. علامه در دوران جوانی خود از محضر دانشمندان و عالمانی عالیقدر همچون: ملاعبدالله شوشتری، شیخ عبدالله بن جابر آملی، شیخ علی جبل عاملی و سایر بزرگان دین به ویژه فقیه و حكیم و محدث نامی ملا محسن فیض كاشانی (كه در سفری به اصفهان آمده و در آن دیار ماندگار شده بود) بهره‌های كافی می‌برد.[3]
  علامه مجلسی كه در مدرسه ملا عبدالله به اقامه نماز و تدریس اشتغال داشت، بعد از رحلت پدر بزرگوارش در مسجد جامع اصفهان به اقامه نماز و تدریس مشغول گشت. میرزا عبدالله اصفهانی در كتاب «ریاض العلما» می‌گوید: بیش از هزار نفر در پای درس علامه حاضر می‌شدند.
 
آثار و شاگردان:
 از جمله شاگردان برجسته علامه می‌توان به بزرگانی چون: سید نعمت‌الله جزائری، عبدالله بن عیسی التبریزی معروف به افندی، سید محمد صالح بن عبدالواسع خاتون آبادی، ملا محمد كاظم شوشتری، عبدالحسین مازندرانی، ملا محمد باقر لاهیجی و ... نام برد كه بعدها هر یك ستاره‌ای درخشان در آسمان علم و فقاهت بودند.[4]
  علامه از همان آغاز جوانی تمام زندگی خود را وقف احیای علوم نقلی (آیات و روایات) كرد و در اولین گام كتب اربعه را به درس و بحث حوزه‌های علمیه آن زمان كشاند. ضمن نگاشتن شرحی بر «اصول كافی» و «التهذیب» یكی از شاگردانش را به نوشتن شرح «استبصار» تشویق كرد.[5]
  علامه در مقدمه بحارالانوار چنین می‌نگارد: «در آغاز كار به مطالعه كتاب‌های معروف و متداول پرداختم و بعد از آن به كتابهای دیگر كه در طی اعصار گذشته به علل مختلف متروك و مهجور مانده بود رو آوردم. هر جا كه نسخه حدیثی بود سراغ گرفتم. و به هر قیمتی كه ممكن شد، بهره برداری می‌كردم. شرق و غرب را جویا گشتم تا نسخه‌های بسیاری را گردآوری نمودم. در این امر مهم جماعتی از برادران دینی مرا یاری نمودند و به شهرها و قصبه‌ها و بلاد دور سر كشیدند تا به فضل الهی مصادر لازم را به دست آوردند.... بعد از تصحیح و تنقیح كتابها بر محتوای آنها واقف شدم، نظم و ترتیب كتابها را نامناسب دیدم و دسته‌بندی احادیث را در فصلها و ابواب متنوع راهگشای محققان و پژوهشگران نیافتم، از این رو به ترتیب فهرستی همت گماشتم كه از هر جهت جالب و مفید باشد. در سال 1070 هجری از فهرست بندی سایر كتابها دست كشیدم كه اقبال عمومی را مطلوب ندیدم و سران جامعه را فاسد و نامطبوع دیدم... ترسیدم كه در روزگاری بعد از من باز هم نسخه‌های تكثیر شده من در طاق نسیان متروك و مهجور شود و یا مصیبتی از ستم غارتگران زحمات مرا در تهیه نسخه‌های بر باد دهد، لذا راه خود را عوض كردم، از خدا یاری طلبیدم و به كتاب بحارالانوار پرداختم...»[6]
«...در نظر دارم كه اگر مرگ مهلت دهد و فضل الهی مساعدت نماید، شرح كاملی متضمن بر بسیاری از مقاصدی كه در مصنفات سایر علما باشد بر آن «بحارالانوار» بنویسیم و برای استفاده خردمندان، قلم را به قدر كافی پیرامون آن به گردش درآورم.[7]
 
سخن امام خمینی (ره) پیرامون بحارالانوار:
«بحار خزانه­ی همه‌ی اخباری است كه به پیشوایان اسلام نسبت داده شده، چه درست باشد یا نادرست، در آن كتابهایی هست كه خود صاحب بحار آن‌ها را درست نمی‌داند و او نخواسته كتاب علمی بنویسد، تا  كسی اشكال كند كه چرا این كتابها را فراهم كردی![8]
 
تألیفات علامه:
  با توجه به نیاز فرهنگی مردم زمان خود دست به تألیف كتابهای گوناگونی می‌زد. زمانی احساس می‌كرد مردم به علم نجوم نیازمندند، پس كتاب «اختیارات» را می‌نوشت. و چون احساس می‌كرد جامعه به سوی جدا شدن از خدا سوق داده می‌شود، كتابی در تهذیب اخلاق چون «عین الحیاة» را می‌نوشت.
  آثار فارسی او به سود دین و دنیای مردم بود و زمینه هدایت مردم را فراهم می‌ساخت. كمتر خانه‌‌ای از شیعیان بود كه از كتابهای وی در آن یافت نشده و مورد بهره‌وری قرار نگرفته باشد. كتابهای او چنان بود كه عرب و فارسی، جاهل و عارف مردان و زنان و حتی كودكان هم استفاده می‌كردند. تألیفات فارسی او عبارتند از:  
  حق الیقین، عین الحیاة، حلیة المتقین، حیوة القلوب، مشكوة‌الانوار، جلاء العیون، زادالمعاد، تحفة الزائر، مقیاس المصابیح (علامه جلد 22 بحارالانوار را در مراجعت از حج در نجف اشرف تألیف كرد. و در مراجعت از سفر خراسان در بین راه ترجمه خطبه امام رضا (ع) و رساله و جیزه رجب را نگاشت.[9]
 
فعالیت های سیاسی و اجتماعی:
  علامه مجلسی، قهرمان عرصه سیاست است. علامه بعد از فوت مرحوم محمد باقر سبزواری در سال 1090 هجری به منصب شیخ الاسلامی دست یافت. و در این منصب، خدمات بسیاری را در مقوله‌های گوناگون سیاسی و اجتماعی به ایران و تشیع نمود، بزرگ‌ترین كار علامه مجلسی در صحنه‌ی سیاست كه به نفع تشیع و مكتب آن ختم شد، مبارزه با صوفیان بود.[10]
  پس از مرگ شاه سلیمان درباریان و خواجه سرایان، حسین میرزا (سلطان حسین) را كه مورد علاقه "مریم بیگم" عمه شاه بود، بر تخت نشاندند. نفوذ علامه مجلسی در دربار به حدی بود كه "سلطان حسین" اجازه نداد صوفیان رسم بستن شمشیر به كمر شاه را انجام دهند و از علامه مجلسی خواست تا این كار را انجام دهد. پس از اتمام كار، شاه رو به علامه كرد و گفت:
به ازای این خدمت چه تقاضایی داری و چه پاداشی می‌طلبی؟
  علامه گفت:
تقاضا دارم شاه فرمانی صادر كند و نوشیدن مسكرات، جنگ میان فرقه‌ها، و كبوتر بازی را نهی فرماید.
 و شاه پذیرفت و او را ترغیب به طرد صوفیان از شهر كرد. نكته مهم در سیاست علامه در دربار این است كه در زمان علامه هیچ برخوردی بین ایران و همسایگان اهل سنت رخ نداد و به هیچ یك از ولایتهای اهل سنت ایران از سوی شیعیان تعدی نشد.
 
رحلت علامه مجلسی:
   هنگامی كه او در 27 رمضان 1111 (ه ق)، چشم از جهان فرو بست، شمارش معكوس سقوط دولت صفویه آغاز شد.[11]پیكر پاكش را در كنار مسجد جامع اصفهان و جنب پدر علامه‌اش ملا محمد تقی مجلسی (ره) به خاك سپردند.به همین مناسبت، شهر اصفهان یك هفته به سوگ نشست و مجالس عزاداری او مدت‌ها ادامه داشت.[12]


[1] . تهرانی، شیخ آقابزرگ؛ الذریعه‌ای تصانیف الشیعه، ج 9، صفحه 966، چاپ ایران، قم، ناشر اسماعیلیان قم.
[2] . همان.
[3] . سبحانی، شیخ جعفر؛ موسوعة طبقات الفقها، ج 12، صفحه 323 – 350، چاپ قم، ناشر مؤسسه امام صادق (ع).
[4] . سبحانی، شیخ جعفر؛ موسوعة طبقات الفقهاءِ، ج 12، صفحه 351، قم، مؤسسه امام صادق (ع).
[5] . امین، سید محسن؛ اعیان الشیعه، ج 9، صفحه 184 – 183، چاپ بیروت، دارالتعارف للمطبوعات.
[6] . خراسانی، عطایی؛ كارنامه علامه مجلسی، صفحه 51، ناشر كتاب فروشی اسلامی، مشهد.
[7] . همان.
[8] . خمینی، روح‌الله؛ كشف الاسرار، صفحه 250، انتشارات دارالكتاب، قم.
[9] . افندی اصفهانی، میرزا عبدالله، تعلیقه امل الامل، صفحه 250، قم، كتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی .
[10] . امین، سید محسن؛ اعیان الشیعه، ج 9، صفحه 184، چ بیروت، دارالتعارف للمطبوعات.
[11] . مهدوی، مصلح‌الدین، زندگی نامه علامه مجلسی، ج 2، صفحه 50، ناشر همایش بزرگداشت، علامه مجلسی، تهران، سال 1378.
[12] . تهرانی، آقابزرگ؛ الذریعه‌ای تصانیف الشیعه، ج 1، صفحه 16، چاپ ایران، قم، مؤسسه اسماعیلیان.
پنج شنبه 25/9/1389 - 18:56
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته