• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 42209
تعداد نظرات : 4513
زمان آخرین مطلب : 4082روز قبل
عقاید و احکام
یكی از آسیبهای عقل­گرائی، تحلیل عناوین معرفتی با توهمات غیر علمی است. نتیجه این روش نادرست، انکار برخی معارف را به دنبال دارد. انکار وجود بهشت و جهنم از جمله مسائلی است که اکثر معتزله به سبب اتخاذ این روش به آن دچار شده اند.
 
موجودیت بهشت و جهنم
  تمام مسلمانان و حتی برخی از معتزله مانند بشر بن المعتمر و ابوحسین بصری بر این باورند كه بهشت و جهنم دو مخلوقی می­باشند که موجودیتشان ثابت است. دلیل ایشان آیات و روایات مختلفی است که از بهشت و جهنم به عنوان یک موجود حقیقی حکایت نموده است. بنابراین اعتقاد به موجودیت کنونی بهشت و جهنم، عقیده ای اتفاقی بین اکثر فرق مختلف اسلام است.[1]
  تشیع نیز به پیروی از قرآن و معصومین(ع) بر این عقیده بوده و به لزوم و ضرورت این اعتقاد پایبند بوده و منکران بهشت  و جهنم را خارج از دین می­دانند.[2]این انکار در مورد فعلیت کنونی بهشت و جهنم از سوی معتزله به حدی در جامعه اسلامی پراکنده شده بود که شیعیان از امام رضا(ع) در این باره بطور مشخص سوأل می­نمودند، كه آیا هم اكنون بهشت و جهنم وجود دارد؟[3] 
 
انكار وجود بهشت و جهنم
  بزرگان مشهور از معتزله[4]بر این باورند که بهشت و جهنم روز قیامت برای حساب و جزاء خلق می­شود و اکنون وجود خارجی ندارند. زیرا وجود کنونی بهشت و جهنم لغو است و خداوند کار لغو انجام نمی­دهد.[5]
ابوهاشم جبائی از سران فرق معتزلی در این باره می­گوید: محال است که بهشت و جهنم وجود داشته باشند زیرا قبل از قیامت عالم فانی می­شود و لازمه این فناء محال بودن وجود کنونی بهشت و جهنم است.[6]هشام بن عمرو فوطى از سران معتزله و بنیانگذار فرقه هشامیه، انکار وجود بهشت و جهنم را با فتوی به کفر معتقدین به وجود آن بیان می­کرد.[7]
  این مطالب تنها استدلالاتی است که معتزله با تمسک به آن به انکار وجود فعلی بهشت و جهنم معتقد شده­اند. مغالطه موجود در این کلمات این است که:
1.غرض از ایجاد بهشت و جهنم حتی اگر منحصر در جزاء و پاداش باشد موجب لغو بودن وجود کنونی نمی­شود.
2.لازمه فناء عالم قبل از قیامت حتی اگر منجر به فناء بهشت و جهنم شود باعث محال بودن وجود کنونی بهشت و جهنم نمی­شود.
 
رد نظر معتزله از سوی امام رضا(ع)
  امام رضا(ع) اعتقاد به وجود کنونی بهشت و جهنم را به نبوت و امامت پیوند می­زند و منکر این عقیده را منکر و تکذیب کننده نبوت و امامت معرفی می­کند.[8] زیرا اخبار مربوط به بهشت و جهنم از لسان پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) صادر شده است و واضح است که تکذیب کننده این اخبار تکذیب کننده خبردهنده نیز می­باشد. از سوی دیگر معراج را زمینه باور به این اعتقاد بیان می­نماید و می­فرماید: وقتی که پیامبر(ص) به معراج رفتند وارد بهشت شدند و جهنم را دیدند.
  امام رضا(ع) با این بیان به بنیانهای سست اعتقادی كسانی اشاره می­كند كه وجود بهشت و جهنم را انكار می­كنند. در واقع معتزله و همکیشان این فرقه با این اعتقاد، عدم ایمان خود را به نبوت و امامت و معراج ابراز داشته­اند. اسفراینی از عالمان اهل سنت انکار معراج را به معتزله نسبت می­دهد.[9]گرچه این نسبت به معتزله بخصوص متاخرین ایشان محل بحث است، اما قرائن و شواهد نشان­دهنده صحت این انتساب به پیشینیان معتزله است.


[1] - معروف الحسینی، هاشم ؛الشیعة بین الأشاعرة والمعتزلة ،بی تا، ص209   
[2] - مجلسى، محمد باقر ؛ بحار الأنوار، بیروت - لبنان، مؤسسة الوفاء ، 1404 هـ ق‏، ج8، ص 205   
[3] - پیشین،ج  4 ،ص 4
[4] - معتزلى، ابن ابى الحدید ؛ شرح نهج البلاغة، قم،انتشارات كتابخانه آیت الله مرعشى ، 1404هـ ق،‏ج1،ص 109
[5] - معروف الحسینی، هاشم ؛همان ،بی تا، ص210   
[6] - معتزلى، ابن ابى الحدید ؛ شرح نهج البلاغة، قم،انتشارات كتابخانه آیت الله مرعشى ، 1404هـ ق، ج1،ص 109 و مفید، محمد بن محمد بن نعمان ؛ أوائل المقالات، قم،  انتشارات كنگره جهانى شیخ مفید ، 1413 هـ ق‏،ص  124   
[7] - مبلغی آبادانی، عبدالله ؛ تاریخ ادیان و مذاهب جهان، بی تا،ج 3 ص 308
[8] -  مجلسى، محمد باقر ؛ همان، بیروت - لبنان، مؤسسة الوفاء ، 1404 هـ ق، ج4، ص4
[9] - الاسفراینی، طاهربن محمد؛ التبصیرفی الدین،بیروت ،عالم الكتب ،1983، الطبعة الاولی، ص 66

 
پنج شنبه 25/9/1389 - 20:55
عقاید و احکام
یكی از مسائلی كه معتزله برای آن به نظری خاص متمایل شده­اند، مسأله امر به معروف و نهی از منكر است. این مسأله به جهت اینكه بار سیاسی و اجتماعی آن در جامعه تأثیر می­گذارد، مورد توجه اندیشمندان كلام نیز واقع شده. با توجه به اهمیت این اصل عملی به بررسی آن در مكتب معتزله می­پردازیم.
 
معروف و منکر
  معروف و منکر دو مفهوم متقابلند[1]و در لغت به معنای امر شناخته شده و ناشناخته و یا خیر و شر می­باشند.[2]و در اصطلاح کارهایی که نیک و ارزشی یا زشت و ضد اررزش باشند، به ترتیب معروف و منکر نامیده می­شود.[3]راه شناخت مصادیق این دو عنوان از طریق عقل و شرع است.[4]  
 
امر به معروف و نهی از منکر
  نقش هر فرد در تعیین سرنوشت جامعه و تعهدی که باید در پذیرش مسؤولیت­های اجتماعی داشته باشد، ایجاب می­کند که او ناظر و مراقب همه اموری باشد که پیرامون وی اتفاق می­افتد. این نکته در اسلام به عنوان امر به معروف و نهی از منکر مطرح شده و از مهم­ترین مبانی سیاسی اسلام به شمار می­رود. قیام امام حسین(ع) كه سرچشمه مبارزات بر علیه ظلم می­باشد، با این هدف صورت یافت و همچنین قیام زید بن علی بن الحسین(ع) به انگیزه اصلاح امور سیاسی بود.[5]این اصل جنبه­های مختلفی را در بر می­گیرد و واضح است که تمام اموری که شامل این اصل می­شود به یک نحو و به یک صورت قابل اجراء نیست بلکه امور شخصی و جزئی، احکامی متفاوت از امور کلی و اجتماعی دارد.[6]به این ترتیب امر به معروف و نهی از منکر عملی است که دیگران را به سوی اطاعت اوامرالهی و ترک معصیت، فرا می­خواند.[7]
 
در مکتب معتزله
  اینكه معتزله امر به معروف و نهى از منكر را به عنوان اصلى از اصول خود مطرح كرده­­اند، بیانگر احساس مسئولیت سیاسى و اجتماعى آنهاست.[8]این واقعیتی که معتزله بر طبق آن، فرد را به عنوان موجودى منفعل و منزوى و دور از فعال بودن در عرصه مسائل سیاسى و اجتماعى نمى­خواهند. با بررسی جهات مختلف این عنوان در مكتب معتزله، به اختلافات این اصل معتزلی با عقیده شیعه می­پردازیم:
 
1.موقعیت سیاسی این اصل
معتزله اصل امر به معروف و نهى از منكر را كه محور مسائل اجتماعى - سیاسى خویش قرار داده­اند و با گنجاندن آن در اصول عقیدتى خود به مبارزه علنی با حکومت اموی پرداختند. در این زمینه حتی با امام صادق(ع) به بحث پرداختند ولی آن حضرت استدلالهای ایشان را رد نمود؛ زیرا امر به معروف و نهی از منکر نه فقط برای برپائی عدالت است، بلکه در برخی مراتب همانند جهاد بر علیه حکومتهای جائر به فرمان امام عادل مشروع می­شود که معتزله از این موقعیت بی­بهره بودند.
  معتزله با این عمل طرفداران مهمی از بنی العباس را به دور خود جمع کرد بطوریکه بعد از استقرار حکومت بنی­العباس معتزله به عنوان مشاوران و عالمان کلامی در دربار عباسی مشغول به خدمت بودند و از این طریق توانستند پایگاه مستحکمی برای نشر مبانی خویش پیدا کنند.[9]به هر حال این اصل معتزلی در بر پائی سلسله بنی­العباس نقش بسزائی داشت. اما در دوران حکومت بنی­العباس با درباری شدن معتزله، این اصل نیز کارآئی خود را نزد معتزله از دست داد.
2.دلیل وجوب امر به معروف و نهی از منكر
  معتزله همانطور که روش عقل­گرائی را سر­لوحه مبانی خویش انتخاب نموده، دلیل بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر را عقل می­دانند. ابوعلی جبائی از سران معتزله گفته است: با درک حسن و قبح عقلی، امر به معروف و نهی از منکر بطور مطلق ثابت می­شود. اما فرزندش ابوهاشم جبائی در تبیین و تفسیر دلیل عقلی برای وجوب امر به معروف و نهی از منکر، با پدرش مخالفت نموده و گفته است: اگر به وسیله امر و نهی ضرری از امرکننده و نهی کننده برداشته شود واجب است و در غیر این صورت واجب نیست.[10]
3. نحوه وجوب این تکلیف
  در مورد وجوب عقلى یا شرعى امر به معروف و نهى از منكر، مسلمین را به سه گروه مى­توان تقسیم كرد. اول گروهى كه قائل به وجوب شرعى­اند. دوم گروهى كه وجوب عقلى آنرا اثبات مى­كنند و سوم گروهى كه وجوب عقلى و شرعى آنرا اثبات مى­كنند. همچنین برای اقدام به امر معروف و نهى از منكر چند شرط را ذكر كرده­اند.[11]
 اول: آمر به معروف و ناهى از منكر نسبت به صحت چیزى كه بدان امر مى­كند و نادرستى امرى كه شخصى را از آن باز مى­دارد، علم داشته باشد.
دوم: نشانه­هائى دال بر تأثیر اقدامش داشته باشد.
سوم: نسبت به نهى از منكر، باید مطمئن باشد كه فرد یا افراد مورد نظر واقعاً خاطئ و اقدام­كننده به آن منكرند.
چهارم: بیمى از آسیب رسیدن به جانش نداشته باشد.
پنجم: بواسطه این اقدام اموال و دارائى­هایش در معرض خطر و انهدام قرار نگیرد.
شرط ششم: این اقدام او موجب مفسده نشود.
 
4. تکلیف شونده
  معتزله امر به معروف و نهی از منکر را بر تمامی مردم و امت اسلامی واجب می­دانند؛ زیرا معتقدند که عقل بین هیچ کس در این مسأله  فرق نمی­گذارد.[12]قاضى عبدالجبار معتقد است كه اقامه امر به معروف و نهى از منكر موكول به حضور یا عدم حضور امام نیست بلكه حوزه­ى وظایف امام و عامه­ى مردم فرق مى­كند. امام موظف به اقامه حدود، حفظ صیانت و آبروى اسلام، محافظت مرزها و حوزه بلاد اسلامى، تجهیز نیرو، تعین حكام و قضات است امّا وظیفه توده­ى مردم در این زمینه عبارتست از جلوگیرى از مصرف مسكرات، دزدى، زنا و... قاضى عبدالجبار إقامه امر به معروف و نهى از منكر را واجب كفائى مى­داند.[13]
 
5.شرائط ومراتب این تکلیف
  تمام معتزله (غیر از اصم معتزلی) قدرت بر انجام این تکلیف را بوسیله زبان و دست و شمشیر و به هر نحو ممکن را از شرائط وجوب امر به معروف و نهی از منکر می­دانند.[14]همچنین گفته­اند: هر کسی که عمل نامشروعی را می­بیند باید با تمام قدرتش و به شدیدترین عمل با آن مخالفت کند ولی اگر نمی­توانست عملا جلوی منکرات را بگیرد، باید قلبا از آن عمل ناراضی باشد.[15]
 
نقد اصل معتزلی
  كوتاهترین نقد این اصل معتزلی همان مطلبی است که امام صادق(ع) به سران معتزله تفهیم نمودند. این گروه گرچه خود را در از بین بردن سلسله بنی­امیه شریک می­دانستند اما با یاری نکردن امام برحق و مشروع زمینه سلطنت نامشروع دیگری را پایه­گذاری کردند. انحراف از امامت و ولایت نه تنها یک انحراف عقیدتی است بلکه انحرافی است که اصول و اعمال دیگر را نیز تحت تأثیر قرار می­دهد. امر به معروف و نهی از منکر در صحنه سیاسی و اجتماعی زیر پرچم خلفای غاصب چیزی جز ظلم و حق­کشی و نهی از معروف و امر به منکر نیست. بطور خلاصه معتزله شناخت صحیحی از جهات مختلف اصل امر به معروف و نهی از منکر نداشته و در عمل به اهداف امر به معروف و نهی از منکر نرسیدند.
  خواجه نصیرالدین طوسی نیز نقدی بر معتزله وارد می­کند و معتقد است که بنابر نظر معتزله (که دلیل وجوب این اصل را عقل می­دانند) دو صورت باطل اتفاق می­افتد . یعنی؛ خلاف واقع و اختلال در حکمت خداوند. وی معتقد است که با این مبنی، بر خداوند واجب است که امر به معروف و نهی از منکر را انجام دهد و این در صورتی است که اراده خود مبنی بر تحقق معروف و انتفای منکر را تحقق بخشد، در حالی که در خارج همیشه معروف، محقق و منکر، منتفی نمی­شود و اگر بر خداوند این عمل واجب باشد و انجام ندهد، اخلال به واجب نموده و این خلاف حکمت است.[16]در نتیجه وجوب این اصل به دلیل عقل نیست و نظریه معتزله در این باب باطل است.
 
 
 
 


[1] - الأفریقی المصری ،محمد بن مكرم بن منظور؛ لسان العرب، بیروت، دار صادر ،بی تا، ج 5، ص232   
[2] - الفیومی المقری، احمد بن محمد بن علی؛ المصباح المنیر، قاهره ، دارالحدیث ،1421 هـ ق – 2000م، الطبعه الاولی، ص240
[3] - فخرالدین، طریحی؛ مجمع البحرین، تهران، کتابفروشی مرتضوی،1375ش، ،ج 3 ص 502 و ج 5 ص 93
[4] - پیشین، ج 5 ص 93
[5] - معروف الحسینی، هاشم ؛الشیعة بین الأشاعرة و المعتزلة ،بی تا، ص 68
[6] - الخامنه ای ،السید علی ،اجوبه استفتائات،بی تا،ص 333
[7] - الطوسی ،خواجه نصیرالدین ؛کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد ، قم ،انتشارات شکوری ،1413، الطبعه الثانیه ،ص 455
[8] - مبلغی آبادانی ، عبدالله ؛تاریخ ادیان ومذاهب جهان، بی تا، ج 3، ص 216
[9] - الإیجی ،عضد الدین عبد الرحمن بن أحمد ؛ المواقف ،بیروت، دار الجیل، 1997، الطبعة الأولى ،ج 3، ص 668
[10] - پیشین ،ج 3 ص 646
معروف الحسینی، هاشم ؛همان ،بی تا،  ص 239
[11] - الطوسی ،خواجه نصیرالدین ؛ همان ، قم ،انتشارات شکوری ،1413هـ ق، الطبعه الثانیه ،ص 455
[12] - الملطی الشافعی،  أبی الحسین محمد بن أحمد بن عبدالرحمن؛التنبیه والرد ، القاهرة، المكتبة الأزهریة للتراث، 1977، الطبعة الثانیة ، ص 36
[13] - عبدالجبار ،قاضی ؛ شرح اصول خمسه، مصر 1965، ص 141
[14] -الاشعری ، ابوالحسن علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین ،ص 69
[15] - الملطی الشافعی،  أبی الحسین محمد بن أحمد بن عبدالرحمن؛همان ، القاهرة، المكتبة الأزهریة للتراث، 1977، الطبعة الثانیة  ، ص 37
[16]- الطوسی، خواجه نصیرالدین؛ همان، قم، انتشارات شکوری، 1413 هـ ق، الطبعه الثانیه، ص 455

 
پنج شنبه 25/9/1389 - 20:54
عقاید و احکام
مقدمات عقلی و مبانی استدلال­ همانطور كه در علوم تأثیرگذار است در خداشناسی نیز تأثیر بسزائی دارد. گمان اینكه عقل نظری از رسیدن و درك بسیاری از امور ناتوان است، نمی­تواند مانع از تأثیرگذاری مبانی ضروری عقلی شود. انكار و یا ثبوت حسن و قبح عقلی از مهمترین مسائل کلامی است كه ثمره مهمی در معنی عدل خداوند ایفاء می­کند. با توجه به ثمرات این اصل عقلی به بررسی آن می­پردازیم.
 
عقل:
  عقل به عنوان مهمترین درک­کننده قوه بشر برای تشخیص می­باشد. بهروری از عقل در مکتب معتزله به عنوان روش اصلی درک حقایق می­باشد و یکی از ادراکات عقل شناخت حسن و قبح افعال است که عدلیه (امامیه و معتزله) آن را پایه بسیاری از مباحث اعتقادی و معرفتی خویش قرار داده­اند.[1]
 
معانى حسن و قبح
  حسن و قبح به سه معنى به كار مى‏رود:[2]
الف- هر صفت كمالى را حسن و هر صفت نقصى را قبیح گویند، مانند علم و جهل.
ب- هر چه ملایم و سازگار با طبع ‏باشد، حسن است مانند لذاتها و منافى و ناسازگار با طبع را قبیح نامند مانند آلام.
ج- هر فعلى را كه فاعل مختار آن ‏مستحق مدح و ستایش در دنیا و مستحق ثواب در آخرت باشد، حسن‏ گویند و هر فعلى را كه فاعل مختار آن ‏مستحق مذمت و نكوهش در دنیا و مستحق عذاب در آخرت باشد، قبیح‏ نامند.
  واضح است که مورد اول و دوم مورد بحث نیست؛ زیرا آنچه که مورد اختلاف اشاعره و اهل­حدیث از سوئی و عدلیه است مورد سوم می­باشد که به مباحث آن می­پردازیم.
 
اثبات حسن و قبح عقلى قبل از شرعى [3]
۱- حسن و قبح افعال به عقل ثابت ‏است نه به شرع، براى اینكه:
اولا: وجدان هر كس حتى کافران ‏و حكماى هند كه منكر شرایع و ادیان ‏هستند به خوبى برخى از افعال مانند احسان، راستى، درستى‏ و زشتى‏ برخى ‏دیگر چون ظلم و دروغ و نادرستى به ‏ضرورت عقل حكم مى‏كند.
ثانیا: اگر عقل حسن و قبح افعال را درك نكند بكلى بنیان و اساس شرایع، عاطل و باطل خواهد بود.
۲- اگر حسن و قبح ذاتى و عقلى‏نباشد لازم مى‏آید كه شرعى هم نباشد؛ از جهت انتفاى قبح كذب از جانب‏شرع. زیرا هرگاه كذب عقلا قبیح ‏نباشد صدور آن از شارع جایز خواهدبود، و خداوند در قرآن مجید وعده‏ها و وعیدها داده ‏پس خلف وعده ‏از او جایز است و دیگر اعتبارى به ‏این وعده و وعیدها نخواهد بود.
۳- با انكار حسن و قبح عقلى اثبات‏ شرایع ممكن نیست؛ بنابراین قول‏ چون دروغ گفتن قبیح نیست، اگر پیغمبرى هم كه نبوت او ثابت‏شده‏ خبر دهد كه دروغ قبیح است، از او نمى‏توان قبول كرد؛ زیرا احتمال كذب ‏آن مى‏رود  و نبوت هیچ پیغمبرى ثابت ‏نخواهد شد؛ چون خلاف حكمت و تصدیق دروغگو بر خدا قبیح نیست و بعید نیست كه كسى به دروغ ادعای ‏پیغمبرى كند و خدا معجزاتى بر دست‏ او جارى سازد و او را تصدیق نماید و او هم بسیارى چیزها را كه خدا منع‏ نكرده و یا امر نفرموده، براى مردم‏ حرام و واجب گرداند و نیز ممكن است فرداى قیامت‏ خداوند اهل­طاعت را به دوزخ و اهل‏معصیت را به بهشت ‏ببرد؛ زیرا بنا بر قول آنها (مخالفان حسن و قبح عقلى) طاعت و معصیت، یكسان و مطیع و عاصى به حسب عقل، تفاوتى با هم‏ ندارند، بلكه ثواب و عقاب هم یكسان ‏است و حسن و قبحى ندارد.
  آنچه گذشت‏ خلاصه‏اى بود در مورد مساله بسیار مهمى كه جایگاه‏ عظیمى در علوم كلام، اصول و اخلاق‏دارد. اجمالا باید گفت ‏حسن و قبح‏ عقلى یا مستقلات عقلیه همان امورى ‏هستند كه عقل به تنهایى و بدون كمك ‏شرع آنها را درك مى‏كند. در مورد این‏ مساله اختلافها و نزاعهایى پیش آمده‏ كه عمده آن اختلافات مربوط به دو دسته عدلیه و اشاعره است.
 
حسن و قبح در متون دینی
  در قرآن کریم و احادیث اسلامی شواهد و دلائل بسیار بر حسن و قبح عقلی یافت می­شود که برخی را یاد آور می­شویم:
1.در قرآن بیان شد­­ه­است كه مشركان عصر رسالت با این كه به شریعت اسلام ایمان نداشتند،‌ به زشتی برخی از كارهایی كه انجام می‎دادند اعتراف می‎كردند و هرگاه مورد اعتراض قرار می‎گرفتند، ‌به عمل گذشتگان خود، كه به زعم آنان مطابق امرالهی بوده­است، اعتذار می‎جستند. قرآن در رد پندار آنان می‎فرماید: و هنگامی که کار زشتی کنند، گویند که پدرانمان را بر این کار یافتیم و خدا ما را بر این کار امر کرد، بگو خداوند به كار ناروا دستور نمی‎دهد؛ چرا چیزی را كه نمی‎دانید به خدا نسبت می‎دهید. چنان كه می‎فرماید: و اذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا علیها آبائنا و الله امرنا بها قل ان الله لا یأمر بالفحشاء أ تقولون علی الله ما لاتعلمون.[4]دلالت این آیه بر این كه برخی از افعال در نفس الأمر متصف به قبح می‎باشند و عقل بشر قبح و زشتی آنها را درك می‎كند، آشكار­ است.

2. قرآن كریم در مقام بیان تقبیح شرك، آن را ظلم بزرگ می‎شمارد، یعنی قبح شرك را به این كه ظلم عظیم است تعلیل می‎كند، و اذا قال لقمان لابنه و هو یعظه یا بنی لاتشرک بالله ان­ الشرک لظلم عظیم.[5]واضح است که علت باید یک امر عقلی واضح باشد تا توسط آن برای مطلبی چون شرک استدلال شود. ظلم از مفاهیمی است که عقل بدون شک و تردید، زشتی و قبح آن را درک می­کند.

3. قرآن به این دلیل معاد را لازم می‎داند كه نفی آن مستلزم عبث بودن آفرینش انسان است. یعنی قبح فعل عبث را امری مسلم دانسته و بر اساس این كه از نظر عقل خداوند از فعل عبث منزه است، بر ضرورت معاد استدلال می‎كند، أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ[6].گذشته از این قبیل آیات كه بر حسن و قبح عقلی دلالت می‎كنند، آیات بسیاری نیز كه بیانگر حکمت و غایت احكام و افعال الهی‎اند، گویای این مطلب می‎باشند. تعلیل احكام و بیان فلسفه آنها این حقیقت را روشن می‎سازد، كه احكام الهی تابع یك سلسله واقعیات است و این ركن نخست قاعده حسن و قبح عقلی است. فلسفه و غایات احكام الهی و به عبارت رساتر حکمتهای احکام در روایات نیز بیان شده­است. كتاب علل الشرایع شیخ­صدوق مجموعه‎ای از این روایات را دربر دارد.
 
اختلاف امامیه و معتزله در حسن و قبح عقلی
  اگرچه امامیه و معتزله در برابر اشاعره قائل به حسن و قبح عقلی می­باشند اما در این مسأله بین امامیه و معتزله نیز اختلافاتی وجود دارد. برخی از معتزله مانند جبائی حسن و قبح عقلی را ذاتی نمی­دانند بلکه آن را اعتباری دانسته­اند.[7] همچنین اختلافات دیگری در تطبیق و استفاده از این قاعده عقلی بین امامیه و معتزله وجود دارد. به عنوان نمونه معتزله با اینکه به برتری امیرالمومنین علی(ع) از ابوبکر معترفند اما معتقد به قبح خلافت ابوبکر نمی­باشند.[8]در حالی که طبق حکم قطعی عقلی با وجود انسان با فضیلت­تر که هیچ مصلحتی را نادیده نمی­گیرد، حکومت یافتن و حکومت نمودن غیر او قبیح است.[9]
 
 
 
 


[1] - الطوسی، خواجه نصیرالدین؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، قم، انتشارات شکوری، 1413 هـ ق، الطبعه الثانیه، ص 327
[2] - المظفر، محمدرضا؛ اصول الفقه، قم، منشورات فیروزآبادی، بی­تا، الطبعه الثانیه، ص 165
[3] - همان، ص 178
[4] - اعراف،آیه 28
[5] - لقمان ،آیه 13
[6] - مومنون ،آیه 115
[7] - معروف الحسینی، هاشم؛ الشیعة بین الأشاعرة والمعتزلة ، بی­تا، ص 187
[8] - معتزلى، ابن ابى الحدید؛ شرح نهج البلاغة، قم، انتشارات كتابخانه آیت الله مرعشى، 1404 هـ ق،ج1، ص 3 و حلى، حسن بن یوسف؛ نهج الحق و كشف الصدق، قم، موسسه دارالهجره، 1407هـ ق، ص 167 و168 و شوشترى، قاضى نورالله؛ الصوارم المهرقة، تهران، انتشارات چاپخانه نهضت،  1367 هـ ق‏، ص 44و42   
[9] - مجلسى، محمد باقر ؛ بحار الأنوار، بیروت - لبنان، مؤسسة الوفاء ، 1404 هـ ق‏، ج 40، ص 150 و دیلمى، حسن بن ابى الحسن؛ أعلام الدین، قم، مؤسسه آل البیت (ع)، 1408 هت ق، 1جلدی، ص 49  و مفید، محمد بن محمد بن نعمان؛ الإفصاح فی الإمامة، قم، انتشارات كنگره جهانى شیخ مفید، 1413 هـ ق‏، یك جلدی،ص 33 و حلى، حسن بن یوسف؛ الألفین، قم، انتشارات دار الهجرة، 1409 هـ ق‏ ،ص 208 و مفید، محمد بن محمد بن نعمان؛ أوائل المقالات، قم،  انتشارات كنگره جهانى شیخ مفید، 1413 هـ ق‏،ص 65   و دیلمى،حسن بن ابى الحسن؛ إرشاد القلوب، انتشارات شریف رضى، 1412 هـ ق، ج 2، ص 215 و مازندرانى، ابن شهرآشوب؛ متشابه القرآن، انتشارات بیدار، 1328 هـ ش‏، ج2، ص 33 و 27
   
پنج شنبه 25/9/1389 - 20:53
عقاید و احکام
در همه ادیان به ظهور مصلح جهانى بشارت داده شده­است و این مصلح جهانى است كه وارث همه علوم و معجزات انبیاء گذشته مى­باشد و عدل و داد را برقرار می­نماید و زمین را از لوث ستمکاران و خیانتكاران پاك مى­كند.[1]امام زمان­(عج) كه همان مصلح موعود است همه معجزات پیامبران را خواهد داشت؛ بنابراین زنده شدن مردگان نیز از معجزات زمان ظهور آن حضرت خواهد بود. با در نظر گرفتن این امور و اثبات آن در این مقاله نظر منکرین رجعت (اهل سنت) باطل خواهد شد.
 
معنی رجعت
  الفاظ مختلفى براى این اصل اعتقادى در قرآن مجید و روایات اسلامى به كار رفته­است، مانند: رجعت، كره، رد، حشر، كه همه در معناى بازگشت مشتركند[2]اما لفظ رجعت مشهورتر است. رجعت مصدر مره به معنی یكبار بازگشت است، چنانچه در لسان­العرب آمده­است: رجعت مصدر مره از ماده رجوع است.[3]فیومی می­گوید: رجعة به فتح عین به معنی رجوع نمودن است و کسی که قائل به رجعت است ایمان به بازگشت به دنیا دارد.[4] 
  در معارف دینی رجعت به معناى زنده شدن بعضى انسانهای نیكوكار و بدکار خاص، در زمان ظهور امام­زمان(عج) است که از روایات و بعضى آیات استفاده مى­شود و لزوما یک مرتبه بودن رجعت که از معنی لغوی آن استفاده می­شود در این اعتقاد شرط نشده­است.
  سید­مرتضی در این باره می­گوید: شیعه امامیه بر آن است كه خداوند در زمان ظهور حضرت­مهدى­(عج)، گروهى از مومنان را بر مى­انگیزد تا از ظهور دولت حق بهره برده و به ثواب نصرت و یارى آن حضرت نائل گردند و نیز گروهى از دشمنان را برگردانده تا از آنان انتقام گرفته­شود و مومنان از آن و ظهور دولت حق و برتری اهل حق خشنود شوند.[5]
 
رجعت در باور شیعه
  اعتقاد به رجعت از باورهای ضروری و ‏تردید ناپذیر شیعه است[6]که بر آیات قرآن و احادیث معصومین(ع) استوار می­باشد.
  مأمون به حضرت علی بن موسی­الرضا(ع) عرض كرد یا ابا­الحسن درباره رجعت چه مى­فرمایید؟ حضرت فرمود: رجعت حق است و در امت­هاى پیشین بوده است. قرآن هم از آن سخن گفته و پیامبر(ص) نیز فرمود: پس مى­آید براى این امت هر آنچه براى امت­هاى گذشته پیش آمد، بدون كم و زیاد و فرمود هنگامى كه مهدی(عج) از فرزندان من ظهور نماید، عیسى از آسمان پایین آمده پشت سر آن حضرت نماز مى­گذارد. مأمون عرض كرد سرانجام چه مى­شود؟ فرمود: حق به اهل خودش بر مى­گردد.[7]
  علامه مجلسی در بحارالانوار به بیش از صد و شصت آیه و روایت در باب رجعت اشاره می­کند و می­گوید: براى كسانى كه به گفتار ائمه­اطهار(ع) ایمان دارند، جاى شك و تردید باقى نمى­ماند كه مساله رجعت، حق است. زیرا روایات وارده در این باب از ائمه­اطهار(ع) در حد تواتر است و نزدیك به دویست روایت وارد شده­است كه در این امر صراحت دارند و این روایات را بیش چهل تن از بزرگان علماء و محدثین عالیقدر در بیش از پنجاه كتاب معتبر روایت كرده­اند. آنگاه یك به یك نام این بزرگان را برمى­شمرد مانند: صدوق، كلینى، طوسى، علم الهدى، نجاشى، كشى، عیاشى، قمى، مفید، كراجكى، نعمانى، صفار، ابن­قولویه، ابن­طاووس، طبرسى، ابن­شهرآشوب و راوندى،... سپس از كتابهایى كه در خصوص مسأله رجعت نگاشته­شده یاد مى­كند.[8]
  سیدمرتضی می­گوید: ملاک در اثبات رجعت اتفاق علماء امامیه است بر اینکه خداوند تعالی برخی از اولیاء و دشمنان را در هنگام قیام امام­زمان(عج) زنده می­کند.[9]امام­رضا(ع) یکی از عقاید مهم و موثر در ایمان را اعتقاد به رجعت بیان می­کنند و آن را در راستای اعتقاد به توحید و نبوت و امامت و معراج و سوأل قبر و.....قرار می­دهند.[10]امام­باقر(ع) و امام­صادق(ع) در تفسیر ایام الله[11]فرموند: ایام الله روز قیام مهدى موعود و روز رجعت و روز قیامت است.[12]بطور کلی فرهنگ مذهب حقه شیعه به گونه­ایست که امید به رجعت را در دل شیعیان زنده نگه می­دارد که در بسیارى از زیارات و ادعیه وارد شده است، از جمله زیارت جامعه و زیارت وارث و اربعین و آل یاسین و رجبیه و وداع و عهد و.....[13]
نکته : شیعه در عین اعتقاد به رجعت، منكران رجعت را كافر نمى­شمرد؛ چرا كه رجعت از ضروریات مذهب شیعه است، نه از ضروریات اسلام و همانطور که از روایات برمی­آید ایمان به رجعت از شرائط ایمان کامل و اسلام حقیقی است و منکران رجعت ایمانشان نقص خواهد داشت.[14]
 
فلسفه وقوع رجعت
  مهمترین سؤالى كه در برابر این عقیده مطرح مى­شود این است كه هدف از رجعت قبل از رستاخیز عمومى انسانها در قیامت چیست؟ با توجه به اینکه رجعت جنبه همگانى ندارد، بلکه مختص به رهبران اصلی هدایت و کفر و پیروان خاص ایشان در بحبوحه سرنوشت سازترین زمانها یعنی آخرالزمان صورت می­گیرد، دلیل وقوع رجعت را اینگونه می­توان تصور نمود:
1. رهبری جهانی و مدیریت بی­نقص دینی که باید با وجود برترین انسانها اداره شود.
2. مظلومیت معصومین(ع) و مومنان حقیقی به حدی بوده است که باید برای دفاع از آن به این دنیا باز گردند.
3.تحقق وعده الهی در پیروزی نهائی مستضعفین.
4. توفیق خداوند به مومنان حقیقی برای برپائی حکومت عدل جهانی.
5. کفر و عناد دشمنان اصلی و پایه­گزاران موثر در انحراف بشریت به حدی است که باید به جهانیان معرفی شده و مجازات شوند.
6. نشان دادن بطلان و هدررفتن تمام فعالیتهای مشرکانه و منافقانه به سران آن.
7. اثبات قیامت و امکان آن برای مردم آخرالزمان.
8. اعجاز مهم الهی برای اتمام حجت با مردم آخرالزمان.
9. انتقام از ظالمین خاصی چون ابوبکر و عمر و عایشه و حفصه و یزید و اصحابش و چشیدن عذاب دنیائی قبل از عذاب آخرت. [15]
 
خاص بودن رجعت
  بطور­کلی رجعت کنندگان به دو دسته تقسیم می­شوند:[16]
1.انسانهائی که نهایت ایمان را درک نموده­اند بطوریکه لیاقت حضور در دولت حق و جهانی را دارند. این عده یا در حکومت جهانی منجی بشریت به عزت دنیایی نیز می­رسند و یا اینکه در جهت استقرار حکومت جهانی حق به فوز شهادت نائل می­شوند.
2.کفار و دشمنانی که گناهان و صدمات بی­شماری را به اهل ایمان وارد کرده­اند و در کفر و نفاق به نهایت خود رسیده باشند. این عده مجازات و حدود الهی را بعد از قیام جهانی منجی و قبل از عذاب قیامت دریافت می­کنند.
خداوند در سوره سجده می­فرماید:به آنان از عذاب نزدیک (عذاب این دنیا) پیش از عذاب بزرگ (آخرت)می­چشانیم،شاید بازگردند.[17]امام صادق(ع) درمورد این آیه فرمود: عذاب نزدیک عذاب در رجعت است و عذاب اکبر عذاب روز قیامت است.[18]
 
 
تکرار رجعت
  از روایاتی که در زمینه رجعت وارد شده­است به دو صورت می­توان در زمینه تکرار و عدم تکرار رجعت برداشت نمود. برای برخی رجعت یکبار اتفاق می­افتد اما تکرار رجعت برای عده­ای نیز ثابت شده­است. امیرالمومنین علی(ع) رجعتهای مختلف و متعددی خواهد داشت همانطور که فرمودند: انا صاحب الرجعات و الکرات.[19]
همچنین از دشمنان اهل­بیت(ع) ابوبکر و عمر نیز به کرات زنده می­شوند و با عذاب کشته خواهند شد.[20]
 
ادله رجعت
  ادله مختلفی را می­توان برای رجعت بیان نمود:
1.آیاتی که به صراحت دلالت بر رجعت دارد[21]
  الف.روزى خواهد آمد كه از هر گروهى دسته­اى را بر مى­انگیزیم، از كسانى كه آیات ما را مورد تكذیب قرار مى­دهند.[22]
این آیه صراحت دارد كه دسته هایى از ستمكاران برانگیخته مى­شوند، نه همه آنها، و منظور از آن برانگیخته شدن در روز قیامت نیست؛ زیرا حشر قیامت، رستاخیزى همگانى است.[23]امام­باقر(ع) فرمودند: اهل عراق (پیروان ابوحنیفه و بنی امیه) که منکر رجعت هستند مگر این آیه را نخوانده­اند: و روزی که از هر امتی گروهی را محشور کنیم (ازکسانی که آیات ما را تکذیب می­کردند)
ب.بارالها، دو بار ما را میراندی و دوبار زنده کردی[24]تصریح بر رجعت دارد، زیرا از دو مرگ و دو زنده شدن خبر مى­دهد. میراندن نخست، پس از حیات نخست و میراندن دوم، پس از حیات در رجعت است.[25]
2.روایات مختلفی که در مورد رجعت می­توان استدلال نمود
تکرار سنتهای پیشینیان
رسول­خدا(ص) کلامی به این مضمون فرمودند: به آن خدایی که جانم به دست اوست، شما مسلمانان با هر سنتی که در ‏امت­های گذشته جریان داشته رو به رو خواهید شد و آن چه در آن امت­ها جریان یافته مو به مو ‏در این امت جریان خواهد یافت به طوری که نه شما از آن سنت­ها منحرف می­شوید و نه ‏آن سنت­ها که در بنی­اسرائیل بود شما را نادیده می­گیرد.[26]این روایت دلالت می­کند که  آنچه در امت­های گذشته رخ داده در این امت نیز رخ خواهد داد و یکی ‏از آن وقایع مساله رجعت و زنده شدن مردگانی است که اتفاق افتاده و باید در این امت نیز اتفاق بیفتد.
2.رجعت امام برای تجهیز و غسل امام
‏  رجعت امام­حسین(ع) در روزگار ظهور، مبتنی بر یکی دیگر از اصول مسلم و قطعی نزد شیعه است به این بیان که امام را امام ‏غسل می­دهد و بر او نماز می­خواند. بنابراین باید یکی از امامان رجعت نموده مراسم تغسیل و نماز و خاکسپاری ‏امام­عصر (عج) را بر عهده بگیرد که طبق روایات رسیده امام­حسین(ع) این مهم را انجام ‏می­دهند. در تفسیر عیاشی ذیل آیه شریفه ثم رددنا لکم الکره علیه، از امام­صادق(ع) نقل ‏شده­است که: مقصود از زنده شدن دوباره امام­حسین(ع) و هفتاد نفر از اصحابش در عصر ‏امام­زمان(ع) است، در حالی که کلاه­خودهای طلایی بر سر دارند و به مردم رجعت و ‏زنده شدن دوباره حضرت حسین(ع) را اطلاع می­دهند تا مومنان به شک و شبهه نیفتند ‏و این در حالی است که حضرت مهدی(ع) در میان مردم است.‏ هنگامی که همه مومنان، امام­حسین(ع) را شناختند و تأیید کردند که او حسین(ع) ‏است، رحلت حضرت مهدی(ع) فرا خواهد رسید. آنگاه امام­حسین(ع) وی را غسل و کفن و حنوط می­کند.[27]
3.باقی بودن حجج الهی تا قیامت
 از اعتقادات شیعه این است که حجت خداوند در زمین باقی می­ماند تا قیامت شود و از سوئی می­دانیم که امام­زمان(عج) وفات می­کنند. در نتیجه ائمه­اطهار(ع) به دنیا باز خواهند گشت و تا قیامت حکومت می­کنند تا سلسله حجج الهی قطع نشود.[28]
 
رجعت كنندگان
  در برخی ‏روایات بطور مشخص نام افرادی كه رجعت می­كنند ذکر شده­است، از پیامبران، حضرت اسماعیل بن حزقیل و دانیال و یوشع و‏ عیسی و خضر و حضرت رسول­اکرم(ص) و نیز ائمه­اطهار(ع) و ‏جمعی از اصحاب چون سلمان، مقداد، جابربن عبدالله انصاری، مالک­اشتر، مفضل بن عمر و حمران بن اعین و میسر بن عبد­العزیز و نیز اصحاب کهف و .... ذکر شده­اند.[29]امام­صادق(ع) می­فرماید: نخستین کسی که زمین برای او شکافته می­شود و ‏روی زمین باز می­گردد، حسین بن علی(ع) است و به قدری حکومت می­کند که از کثرت ‏سن ابروهایش روی دیدگانش می­ریزد.[30]
 
مناظره­ای شیرین
 حكایتى از مومن­الطاق، از اصحاب حقیقی امام صادق(ع) نقل شده­است  كه یكى از مخالفین (ابوحنیفه رئیس فرقه حنفی) به وى گفت: آیا به رجعت عقیده مندى. گفت: آرى. ابوحنیفه به او گفت: پانصد دینار به من وام ده و در بازگشت (رجعت)، آن را پس بگیر. مومن­الطاق گفت: ضامنى بیاور تا ضمانت كند تو در آن زمان (رجعت) به صورت یك انسان بازگشت می­كنى، تا بتوانم وام خود را از تو بستانم؛ شاید به صورت بوزینه بازگشت كنى. [31]
 
شبهه
بعضى گفته­اند: رجعت با یکی از آیات سازگار نیست، زیرا طبق این آیه مشركان تقاضاى بازگـشت به جهان مى­كنند تا شاید عمل صالح انجام دهند اما به آنها پاسخ منفى داده مى­شود و گفته مى­شود: هرگز این مطلبی است که خودتان می­گویید.[32]
جواب
پـاسخ آن با توجه به اینكه این آیه از لسان عموم مشرکین است در حالی که رجعت مخصوص افراد خاص است روشن مى­گردد.
ثانیا: این آیه زبان حال مشرکین و کفار در هنگام مرگ است؛ در حالی که رجعت پس از مرگ و به فرمان خداوند است نه در حال احتضار و به درخواست مشركین. 
 
 
 


[1] - كلینى، محمد بن یعقوب؛ الكافی، تهران، دار الكتب الإسلامیة، 1365 هـ ش، ج1، ص 338    
[2] - ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَیْهِمْ، اسراء، آیه 6 و آیه: قالُوا تِلْكَ إِذاً كَرَّةٌ خاسِرَةٌ ،نازعات ،آیه 12 و آیه:ِانَّهُ عَلى‏ رَجْعِهِ لَقادِرٌ ، طارق ،آیه 8 وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُكَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ، نمل، آیه 83   
[3] - الأفریقی المصری، محمد بن مكرم بن منظور؛ لسان العرب، بیروت، دار صادر، بی­تا، ج 8، ص 114
[4] - الفیومی المقری، احمد بن محمد بن علی؛مصباح المنیر، القاهره، دارالحدیث، الطبعه الاولی، 1421هـ ق - 2000م، ص 134
[5] - مجلسی، محمد باقر؛ بحار الانوار ، بیروت، موسسة الوفا، 1404 هـ ق، ج53، ص138
[6] - حسینی، سید عبدالله؛ داستانهائى از بازگشت ائمه علیهم السلام به این دنیا، بی­تا، ص 4
[7] - صدوق، محمد بن علی بن الحسین؛ عیون أخبار الرضا(ع)، انتشارات جهان، 1378 هـ ق، ج2، ص 202
[8] - مجلسی، محمد باقر؛ پیشین، بیروت، موسسة الوفا،1404هـ ق، ج53 ،ص 122
[9] - همان، ص 139
[10] - صدوق، محمد بن علی بن الحسین؛ صفات الشیعة، تهران، انتشارات اعلمى،بی­تا، ص 50
[11]- ابراهیم، آیه 5
[12] - مجلسی، محمد باقر؛ پیشین، بیروت، موسسة الوفا، 1404 هـ ق، ج 53، ص 63  و ج 51، ص50و45  
[13] - حسینی، سید عبدالله؛ پیشین، بی­تا، ص 50
[14] - ناصر، مکارم شیرازی؛ تفسیر نمونه،تهران، دارالکتب الاسلامیه،1374ش، ج 15، ص 561
[15] - عیاشى، محمد بن مسعود؛ تفسیر العیاشی، تهران، چاپخانه علمیه، 1380 هـ ق ،ج2، ص 282  و مجلسی، محمد باقر؛ پیشین، بیروت، موسسة الوفا ، 1404 هـ ق، ج53، 105و13  - ج22،ص 239   
[16] - همان، ج 25،ص 6  و ج  53، ص56
[17] - سجده، آیه 21
[18] - مجلسی، محمد باقر؛ پیشین، بیروت، موسسة الوفا ، 1404 هـ ق، ج 53، ص 24
[19] - صفار، محمد بن حسن بن فروخ؛ بصائر الدرجات، قم ، انتشارات كتابخانه آیت الله مرعشى، 1404 هـ ق‏، ص 202  و كلینى، محمد بن یعقوب؛ پیشین، تهران، دار الكتب الإسلامیة، 1365 هـ ش ،ج1، ص 338
[20] -مجلسی، محمد باقر؛ پیشین، بیروت، موسسة الوفا، 1404هـ ق، ج 53، ص13 
[21] - برای آشنا شدن با آیات دیگر درباره رجعت به مقاله رجعت از دیدگاه اهل سنت رجوع شود.
[22] - نمل، آیه 83
[23] - كهف، آیه 47
[24] - غافر، آیه 11
[25] - مجلسی، محمد باقر؛ پیشین، بیروت، موسسة الوفا، 1404 هـ ق، ج53 ، ص56و116 و144
[26] - صدوق، محمد بن علی بن الحسین؛ پیشین ، انتشارات جهان، 1378 هـ ق، ج 2 ،ص 200 
عیاشى، محمد بن مسعود ؛ پیشین، تهران، چاپخانه علمیه، 1380 هـ ق، ج 1، ص 303 و قمى، على بن ابراهیم بن هاشم؛ پیشین، قم ، مؤسسه دارالكتاب، 1404 هـ ق، ج 2،ص 413   
[27] - عیاشى، محمد بن مسعود؛ پیشین، تهران، چاپخانه علمیه، 1380 هـ ق،ج1، ص281
[28]-  كلینى، محمد بن یعقوب؛ پیشین، تهران ، دار الكتب الإسلامیة ، 1365 هـ ش، ج1 ص 178و179
[29] - مجلسی ، محمد باقر؛ پیشین ، بیروت ،موسسة الوفا ،1404 هـ ق ، ج 53،ص 61 و 105و108    
[30] - همان ،ص 39  و44
[31] -  نجاشى، احمد بن على ؛ رجال النجاشی ،قم، انتشارات جامعه مدرسین ، 1407 هجرى قمرى‏، 2 جلد در یك مجلد،ص  326
[32] - مومنون ، آیه 99 و 100

 
پنج شنبه 25/9/1389 - 20:52
عقاید و احکام
با توجه به اعتقادات اهل­سنت که از کتب عالمان این فرق به دست می­آید، می­توان به یک نتیجه کلی در گزینشی بودن برخی اعتقادات ایشان دست یافت. معمولا اعتقادتی که به نحوی به ولایت اهل­بیت(ع) مرتبط می­باشد، مورد انکار اهل­سنت واقع شده است. رجعت یکی از این اعتقادات است که با توجه به پیوندی که با مهدویت وجریانات بعد از ظهور دارد، به شدت مورد انکار آن فرق شده؛ درحالی که در این مقاله به نقض این عقیده توسط خودشان آشنا می­شویم.
 
علت اصلی انكار رجعت
بطورکلی اهل­سنت اعتقادات مخالف و ضد با عقیده خلفاء جور را به هر نحو ممکن رد می­کنند و برای انکار خود دلیلی جز اتهام ندارند. موقعیت اعتقاد به رجعت وابستگی حقیقی با مهدویت و ظهور منجی بشریت حضرت­حجه بن­الحسن(عج) و حکومت اهل­بیت(ع) و مجازات دشمنان دارد. در این صورت خلفاءجور و بنی­امیه و بنی­عباس و حامیان کلامی این ظالمین از اهل­حدیث و معتزله و اشاعره، هرگز راضی به این اعتقاد و اشاعه آن نبوده، همانطور که راضی به وجود منجی بشریت نیز نمی­باشند. به همین دلیل راه انکار را برگزیدند و برای انکار خود ادله واهی تراشیده­اند. سید­مرتضی می­گوید: بسیاری از مخالفین که منکر رجعت هستند دلیلشان بر انکار رجعت محال بودن (غیرمقدور بودن) آن است. درحالی که حضرت عزیر(ع) بعد از اینکه زنده شد و زنده شدن الاغ خود را دید فرمود: ان الله علی کل شئ قدیر و این خود جوابی است بر مدعیان جاهل انکار رجعت.
 
آیاتی که بر رجعت استدلال می­شود
اهل­سنت اگر چه به روایات اهل­بیت(ع) بی­توجهی می­کنند اما قرآن را نمی­توانند انکار کنند. به همین دلیل برخی از آیاتی که بر امکان و وقوع رجعت دلالت دارند را ذکر می­کنیم تا با توجه به این آیات عقیده اهل­سنت در مورد رجعت مخالف قرآن محسوب شود و واضح است که عقیده­ای که مخالف با آیات الهی است جز خسارت در عقیده و دوری از حقیقت، واقعیتی ندارد.
1.آیاتی که به صراحت دلالت بر رجعت دارد
  الف.روزى خواهد آمد كه از هر گروهى دسته­اى را بر مى­انگیزیم، از كسانى كه آیات ما را مورد تكذیب قرار مى­دهند.[1]
این آیه صراحت دارد كه دسته هایى از ستمكاران برانگیخته مى­شوند، نه همه آنها، و منظور از آن برانگیخته شدن در روز قیامت نیست؛ زیرا حشر قیامت، رستاخیزى همگانى است.[2]امام­باقر(ع) فرمودند: اهل عراق (پیروان ابوحنیفه و بنی امیه) که منکر رجعت هستند مگر این آیه را نخوانده­اند: و روزی که از هر امتی گروهی را محشور کنیم (ازکسانی که آیات ما را تکذیب می­کردند)
ب.بارالها، دو بار ما را میراندی و دوبار زنده کردی[3]تصریح بر رجعت دارد، زیرا از دو مرگ و دو زنده شدن خبر مى­دهد. میراندن نخست، پس از حیات نخست و میراندن دوم، پس از حیات در رجعت است.[4]
2.آیاتی که بر امکان رجعت دلالت دارد
 آیاتی است كه زنده شدن برخی افراد را در دنیا بازگو می­کند، علاوه بر اینکه شاهدی بر امکان قیامت می­باشند،مانند:
1. پرندگانی که حضرت ابراهیم(ع) آنها را کشت و به اذن خداوند زنده شد.[5]
2. اصحاب کهف که سیصد و نه سال مردند و خداوند ایشان را زنده نمود.[6]
3. داستان حضرت عزیر(ع) که خداوند در قرآن به این بیان آن را مورد اشاره قرار داده­است: یا همانند كسى كه از كنار یك روستاى ویران شده عبور كرد، در حالى كه سقفهاى آن فروریخته بود و مردم آن مرده و استخوانها پوسیده و پراكنده شده بود. با خود گفت: چگونه خدا اینها را پـس از مرگ زنده مى­كند. در این هنگام خدا او را یكصد سال میراند، سپس برانگیخت و به او گـفت: چه قدر درنگ كردى. گفت: یك روز یا پاره­اى از روز. به او گفت: نه، بلكه یكصد سال درنگ كردى. پس نگاه كن به خوردنى و آشامیدنى خود كه همراه داشتى، هیچ گونه فرسودگى در آن رخ نداده  و به الاغ خود نگاه كن كه چگونه فرسوده و از هم گسیخته شده و ما آن استخوانها را به گوشت می­پوشانیم (زنده اش می­کنیم) وقتی برای او واضح شد گفت: خداوند بر هر کاری قادر است.[7] 
4. ماجراى هفتاد نفر از اصحاب موسى(ع):
موسى(ع) هفتاد نفر از قوم خود را انتخاب نمود و با خود به كوه طور برد و آنان درخواست روئیت خدا را نمودند، كه صاعقه آنان را در ربود. سپس با درخواست حضرت موسى(ع) زنده گردیدند تا شكر خداى را به­جا آورند. خداوند می­فرماید: یاد بیاورید هنگامى را كه به موسى گفتید: ایمان نمى آوریم تا خدا را بالعیان ببینیم ... پس صاعقه شما را فراگرفت در حالى كه نظاره مى­كردید، آنگاه شما را پس از مرگتان برانگیختیم، باشد تا سپاسگزار باشید.[8]
5. داستان زنده شدن قتیل بنی­اسرائیل:
 كشته­اى در میان بنى­اسرائیل یافت شد كه قاتل او شناخته نشد و هر كس گناه آن را به گردن دیگرى مى­افكند. دستور رسید تا گاوى را سر ببرند و مقداری از آن را به كشته بزنند تا زنده شود و خود، قاتل خویش را رسوا سازد.
خداوند می­فرماید: به یاد آورید هنگامى كه فردى را كشتید و گناه كشتن او را به گردن یكدیگر مى­افكندید ولى خداوند آنچه را که پنهان مى­ساختید، آشكار مى­سازد. پس فرمان دادیم (تا گاوى را كشته) و قسمتى از آن را به كشته بزنید تا (با اذن خدا) زنده گردد. این چنین است كه خداوند مردگان را زنده مى­كند و دلائل خود را براى شما آشكار مى­سازد، باشد تا اندیشه كنید.[9]
6.بازگشت مسیح(ع):
 یكى از دلائل بر صحت و امكان بازگشت به این جهان پیش از قیامت، آمدن حضرت مسیح(ع) است. گرچه ایشان زنده است ورجعت به معنی اصطلاحی برایشان صادق نیست ولی انتقال او به دنیا شبیه به رجعت است که در این هنگام با حضرت مهدى(عج) بیعت كرده و در نماز به ایشان اقتدا مى­نماید و تمامى اهل كتاب به او ایمان آورده از او پیروى مى­كنند. خداوند می­فرماید :[10]تمامى اهل كتاب (یهود و نصارى) پیش از مرگش به او ایمان مى­آورند... و در روز رستاخیز بر آنان گواه خواهد بود. بازگشت حضرت مسیح(ع) شبیه رجعتى است كه در ظهور انجام مى­گیرد.
  شهر بن حوشب می­گوید: حجاج بن یوسف ثقفى (از کارگزاران خونخوار بنی امیه و دشمن اهل­بیت(ع) و شیعیان) به من گفت: آیه­اى در قرآن است كه مرا بیچاره كرده. گفتم: كدام آیه. گفت: و ان اهل الكتاب الا لیومنن به قبل موته (هیچ یک از اهل کتاب نیست مگر اینکه قبل از مرگش به مسیح فرزند مریم ایمان می­آورد ) سپس گفت: به خدا قسم كه من دستور كشتن یهودى و نصرانى را مى­دهم  و چشم به او مى­دوزم تا ببینم لب حركت مى­دهد ولى هرگز، بلكه بى­حركت مى­ماند (ایمان به مسیح را بیان نمی­کند). به او گفتم: نه، چنین نیست كه گـمان برده­اى. گفت پس چگونه است، گفتم: عیسى(ع) پیش از قیام قیامت از آسمان فرود مى­آید، آنـگـاه همه ملتهاى یهود و نصارى و غیره به او ایمان مى­آورند، پیش از آنكه عیسى (ع) بمیرد و در نماز به حضرت مهدى(عج) اقتدا مى­كند. حجاج گـفت: این را از كجا آوردى. گفتم: از امام محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب(ع). گفت: به خدا قسم که آن را از چشمه زلالى دریافت كرده­اى.[11]
7. یكى دیگر از دلایل صحت امكان رجعت در این امت، داستان هفتاد هزار خانوار فرارى از طاعون است كه دچار مرگ ناگهانى شدند و سپس با دعاى پیغمبرشان  حضرت حزقیل، سومین وصى حضرت موسى، زنده شدند. خداوند می­فرماید:[12] آیا ندیده­اى گروهى را كه از ترس مرگ از خانه­هاى خود بیرون شدند (و به بهانه بیمارى طاعون از شركت در جنگ و جهاد خوددارى نمودند) خداوند به آنان گفت: بمیرید( و به همان بیماری، که آن را بهانه قرار داده بودند، مردند) سـپـس خدا آنها را زنده کرد؛(و ماجرای زندگی آنها را درس عبرتی برای آیندگان قرار داد) . خداوند نسبت به بندگان خود احسان می­کند ولی بیشتر مردم شکر او را بجا نمی­آورند.
8. زنده شدن مردگان به دعای حضرت­عیسی و دانیال و الیسع و ارمیا(ع) به اذن خداوند.[13]
 
تهمت به شیعه
برخی از متعصبین اهل­سنت با انكار این معرفت و چشم پوشی از آیات و روایات این باب به تهمت و افتراء بر علیه شیعه اقدام نموده­اند. احمد امین در فجرالاسلام می­گوید: یهودیت در شیعه ظهور نموده؛ زیرا شیعه (همانند یهود) معتقد به رجعت است و همچنین برخی دیگر از ایشان می­گویند: شیعه اعتقاد به رجعت را از آیین یهود دریافت نموده است. این تعابیر اوج جهالت و همچنین کینه نویسندگان مغرض اهل­سنت را نسبت به تشیع نشان می­دهد. اگر به راستی این اعتقاد از یهود گرفته شده­است، باید عمر بن خطاب را از شاگردان دست اول یهود دانست؛ زیرا وقتی او خبر رحلت رسول الله(ص) را شنید، انکار کرد و در حالی که شمشیر در دست داشت با تهدید و ارعاب می­گفت: هر کسی که بگوید ایشان رحلت نموده است او را خواهم کشت. به خدا قسم رسول خدا به سوی قومش باز می­گردد، همانطور که موسی بازگشت.[14]
 
چند نمونه از روایات و حکایات اهل­سنت
1. داستان ذوالقرنین که شیعه و سنی نقل می­کنند که قومش او را کشتند در حالی که خداوند او را زنده نمود.[15]
2. زمخشری از علماء اهل­سنت در تفسیر کشاف می­گوید: دابة الارض از صفا بیرون می­آید در حالی که عصای موسی و خاتم سلیمان در دست اوست که مومن و کافر  را مشخص می­کند و او همان امیرالمومنین علی(ع) خواهد بود.[16]
3. در کتب اهل­سنت به کثرت مطالبی در زنده شدن مردگان قبل از دفن و گفتگوی ایشان آمده است. حاکم نیشابوری در تاریخش اینچنین نقل می­کند: قبرکن کفن دزدی به جد حسام بن عبدالرحمن که قاضی نیشابور بود گفته­است: تو می­دانی که من قبرها را می­کندم، زمانی زنی فوت نمود و من نیز به دنبال جنازه رفتم و نماز خواندم تا بدانم کجا دفن می­شود. هنگامی که شب همه جا را فرا­ گرفت قبر او را کندم و دست بردم تا کفن او را بربایم در این هنگام آن زن گفت: سبحان الله مردی از اهل بهشت کفن از زنی بهشتی می­رباید، آیا نمی­دانی که تو بر من نماز خوانده­ای و خداوند عزوجل نمازگزاران بر من را آمرزیده است.[17]
4. وقتی سهل بن عبدالله تستری را غسل می­دادند وی با انگشت سبابه دست راست اشاره می­كرد.
5. ابراهیم بن شیبان نقل می­كند كه كسی از صوفیه مرد و من وارد قبرش شدم و خواستم صورتش را روی خاك قرار دهم تا خدا او را رحمت كند. در این حال او تبسم نمود و گفت ذلیلم نمودی نزد كسی كه هدایتم می­كرد. گفتم آیا زنده شدی. جواب داد مگر نمی­دانی دوستان او نمی­میرند، بلكه از مكانی به مكان دیگر منتقل می­شوند.
6. ربیع بن خراش، قسم خورده بود كه نخندد تا زمانی كه بداند جهنمی است یا بهشتی. در طول مدت عمرش كسی او را خندان ندید و مرد. بعد از غسل، كفنش را باز نمودند دیدند كه می­خندد. گفتند آیا زنده شدی. جواب داد: بله زنده شدم و توضیح داد بعد از مردنم مورد لطف و عنایت خدا بودم و....اكنون رسول الله(ص) منتظر من است تا بر من نماز بخواند و دوباره مرد.[18]
  نکته: گرچه حکایات نقل شده از اهل­سنت در مورد برخی افراد مانند صوفیه و....جزء اغراق و دروغ چیز دیگری نیست، اما این امور باطل را کرامت می­دانند و این در حالی است که روایات اهل­بیت (ع) را در مورد رجعت قبول نمی­کنند.
 
اهل سنت و انکار رجعت
  حنان بن سدیر از پدرش نقل مى­كند كه پدرش گفت: در مورد (منکرین) رجعت از امام­باقر(ع) سوال نمودم، ایشان سه مرتبه فرمودند قدریه آنرا انکار می­کنند. در زمان امام­صادق(ع) این مخالفت به اوج خود رسید به طورى كه همه مذاهب اهل­سنت در مقابل شیعه با چنین عقیده­اى به ستیز برخاسته بودند. در این عصر امام­صادق(ع) با استدلالهاى قوى از این اعتقاد دفاع مى­نمودند. شیخ مفید در اوائل­المقالات بعد از بیان اعتقاد شیعه به رجعت می­گوید: تمام معتزله و خوارج و مرجئه و زیدیه و اهل­حدیث، منکر این اعتقاد امامیه هستند.[19]او در این باره با علماء معتزلی به مناظره و بحث پرداخته­است. یک نفر از علمای معتزلی پرسیده بود که اگر شما معتقد به رجوع برخی مومنین و دشمنان در زمان قیام قائم هستید، چگونه مطمئن هستید که یزید و شمر و ابن­ملجم در زمان رجعت توبه نمی­کنند تا مجازات شوند.
شیخ در پاسخ به این سوأل معتزله دو جواب می­دهد:
1.عقل به خودی خود منعی بر این مطلب درک نمی­کند که رجعت کنندگان ظالم، توبه کنند، اما روایات ائمه­اطهار(ع) این افراد را بطور قطعی مورد لعن و برائت و عذاب دائمی قرار داده­است؛ پس شک از وضعیت ایشان به یقین عقلی بر بد کرداری و کفر ایشان حتی بعد از رجعت تبدیل می­شود، همانند فرعون و هامان که خداوند عذاب دائمی را برای ایشان بیان نموده است که دلالت می­کند بر اینکه ایشان به هیچ وجه ایمان نیاوردند و نیز قرآن در پاسخ جمعى از دوزخیان كه در قیامت تقاضاى بازگشت به دنیا براى جبران خطاهاى خود مى­كنند، مى­فرماید: اگر آنها باز گردند دگربار همان امورى را كه از آن نهى شده­اند را انجام مى­دهند.[20] 
2. خداوند توبه کافرین و دشمنان را در رجعت نمی­پذیرد، همانطور که ابراز ایمان فرعون را در لحظه غرق شدنش نپذیرفت و نیز در آخرت و حالت احتضار که توبه و ندامت پذیرفته نیست. خداوند در مورد نشانه­های قیامت می­فرماید : 
روزی که نشانه­های خداوند بیاید، ایمان آوردن کسی که از قبل ایمان نیاورده یا در ایمان کسب خیر نکرده سودی ندارد.[21]در این باره روایت می­فرماید که توبه  مخالفین در این لحظه قبول نمی­شود.[22]همچنین با حضور دابه­الارض در زمان رجعت و تعیین مومنین و کافرین توبه بی­اثر خواهد شد.
 
 


[1] - نمل ، آیه 83
[2] - كهف، آیه 47
[3] - غافر، آیه 11
[4] - مجلسی، محمد باقر؛ بحار الانوار، بیروت، موسسة الوفا، 1404هـ ق، ج53، ص56 و 116  و 144
[5] - بقره، آیه 260
[6] - کهف، آیه 25
[7] - بقره ، آیه 259
[8] - بقره ، آیه 56
[9] - بقره ، آیه 72 و 73
[10] - نسا، آیه 159
[11] - قمى، على بن ابراهیم بن هاشم؛ تفسیر قمى، قم ، مؤسسه دارالكتاب، 1404 هـ ق،‏ ج 1، ص158  
[12] -بقره، آیه243
[13] - آل عمران، آیه 49 و مائده،آیه 110 و مجلسی ، محمد باقر؛ پیشین ، بیروت ، موسسة الوفا ،1404هـ ق ، ج 53 ،ص142
[14] -و الله لا أسمع أحدا یقول مات رسول الله إلا قتلته إن رسول الله لم یمت و إنما غاب عنا كما غاب موسى عن قومه أربعین لیلة و الله لیرجعن رسول الله إلى قومه كما رجع موسى إلى قومه و لیقطعن أیدی رجال و أرجلهم.
شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان؛ الفصول المختارة، قم، انتشارات كنگره جهانى شیخ مفید، 1413 هـ ق، ص 240
[15] -همان، ص13   
[16] - مازندرانى، ابن شهرآشوب؛ مناقب آل أبی طالب(ع)، قم، مؤسسه انتشارات علامه، 1379 هـ ق‏، ج3 ،ص 102و مجلسی، محمد باقر؛ پیشین، بیروت، موسسة الوفا، 1404هـ ق، 53ج، ص 127  
[17] - ابن طاوس، سید على بن موسى؛ سعد السعود، قم، انتشارات دار الذخائر، بی تا، ص  65
[18] - الكلاباذی، أبو بكر محمد؛ التعرف لمذهب أهل التصوف، دار الكتب العلمیة - بیروت، 1400هـ ق، ص 157
[19] - مفید، محمد بن محمد بن نعمان؛ أوائل المقالات، قم، انتشارات كنگره جهانى شیخ مفید، 1413 هـ ق، ص 46   
[20] - انعام، آیه 28
[21] - پیشین، آیه 158
[22] -  مجلسی، محمد باقر؛ پیشین، بیروت، موسسة الوفا، 1404هـ ق، ج 53، ص  132   

 
پنج شنبه 25/9/1389 - 20:51
عقاید و احکام
ضرورت بعثت انبیاءالهی در هدایت مردم ضرورت عقلی دیگری را به دنبال دارد که از آن به عصمت یاد می­شود. در مباحث کلامی و اعتقادی این عنصر لازم برای پیامبران، مورد قبول مسلمین است و تشیع بالاترین حد اعتبار عصمت را برای همه انبیاء و ائمه(ع) ثابت می­کند، اما دیگر فرق مسلمین در آن اختلاف دارند که از جمله ایشان فرقه معتزله است. در این نوشتار کوتاه به عقیده معتزله در مورد نبوت و شئون آن می­پردازیم. البته باید توجه داشت که این اعتقادات در مجامع علمی به معتزله منسوب است و در کتب معتزله متأخر، این عقاید به نوعی پالایش شده است.
 
نبوت
  ریشه لغوی نبوت و نبی از کلمه نبو به معنی ارتفاع و برتری داشتن است.[1]به همین مناسبت، ابن­سکیت از عالمان لغت می­گوید: اگر نبوت از النَّبْوة و النَّباوة باشد به برتری انبیاء و شریف­تر بودن ایشان نسبت به دیگران اشاره دارد؛ زیرا النَّبْوة و النَّباوة به معنی مکان برتر روی زمین است.[2]اما عده­ای نبأ به معنی خبردادن را ریشه لغوی این کلمات می­دانند و معتقدند که خبردادن نبی از خداوند شاهد این مناسبت لغوی است.[3]
  در اصطلاح نبوت مقامی است که خداوند به انبیاء(ع) اعطاءنموده و نبی راهنما به سوی هدایت است[4]و او کسی است که بواسطه وحی از خداوند خبر می­دهد بدون اینکه شخص دیگری واسطه باشد.[5]صاحب مقام نبوت شرط مهمی چون معجزه و عصمت را داراست.[6]
 
اعتقادات خاص معتزله در مورد نبوت
   اعتقاد به نبوت خاصه­ی پیامبر اكرم(ص) و نبوت عامه­ی انبیاء و پیامبران گذشته موضوعى است كه به اتفاق، تمام فرق و مذاهب اسلامى به آن معتقدند و شاید بتوان اینگونه ادعی نمود که یكى از موضوعاتى كه مذاهب اسلامى پیرامون آن كمترین اختلاف را داشته­اند، اصل موضوع نبوت عامه و خاصه است. ولی با این حال در مسائل جانبی این اصل اختلافاتی بروز یافته است که به بیان آن مسائل از منظر معتزله می­پردازیم. فرق مختلف معتزله نیز در مسائل جانبی این اصل با هم اختلاف داشته و در برخی مسائل اختلافاتشان کمتر است، به عنوان نمونه:
1.این مکتب مقام و موقعیت فرشتگان را برتر از پیامبران می­دانند.[7]
2.برخی از معتزله مقام نبوت را پاداش عمل نیک نبی دانسته و برخی آن را ابتدائی و بدون اینکه پاداش اعمال نیک باشد می­شمرند.[8]
3.در مورد اعجاز پیامبران هم میان معتزله اختلافاتى بروز یافته است. ابو­هذیل معتقد است كه معجزه مختص به آیات غیبی است و معجزه انبیاء در غیر این مورد به شهادت حداقل بیست نفر ثابت می­شود كه یك نفرشان بهشتى است.[9]نظام اعجاز ادبى قرآن را منكر بود و آن را دلیلى بر راستگوئى پیامبر(ص) نمى­دانست.[10]در این مورد هشام فوطى و عباد بن سلیمان نیز با نظام هم عقیده­اند.[11]دیگر بزرگان معتزله قرآن را به عنوان معجزه پیامبر اكرم(ص) قبول دارند.
 4.هشام فوطی بطور كلى معجزات را دلیلى بر راستگوئى و صدق گفتار پیامبران نمى­داند.[12]
 
در معجزه بودن نظم و تألیف قرآن
  اکثر معتزله معتقدند که نظم و تألیف قرآن معجزه است به این معنی که از دیگران محال است واقع شود و این معجزه برای اثبات رسالت رسول الله(ص) است.
  نظام معتقد است که اعجاز در قرآن مخصوص آیاتی است که از غیب خبر می­دهند و اما قدرت بر تألیف و نظم قرآن به شرطی که خداوند مانع نشود، برای هر کسی ممکن است.[13]هشام فوطی و سلیمان بن عباد از معتزله بر این اعتقادند که قرآن از اعراض است و اعراض دلالتی برای خداوند و رسالت نبی اکرم(ص) ندارد.[14]
 
عصمت در لغت و اصطلاح دینی
  واژه عصمت از ماده عصم است و در لغت به معنای منع و حفظ و جلوگیری و پیشگیری از ناملایمات است.[15]در بحثهای عقیدتی، وقتی واژه عصمت درباره انبیاء و یا اوصیاء آنان مطرح می­گردد، مقصود دو نوع مصونیت است که انبیاء و اوصیاء ایشان از این دو نوع مصونیت برخوردار بوده­اند. منظـور از مصونیت از گناه و خطا و اشتباه، اینست که انبیاء و اوصیاءالهی در طول زندگی خود، نه تنها گناهی انجام نداده­اند، بلکه هیچ گونه اشتباهی نیز از آنان سر نمی­زده ­است.[16]ضرورت این امر در رساندن پیام خداوند آشکار می­شود؛ چرا که هیچ گونه احتمالی از جانب مردم، مبنی بر اشتباه پیامبران در دریافت و ابلاغ و تبیین وحی الهی، نباید وجود داشته باشد. در غیر این صورت، اعتماد مردم نسبت به گفته­های او، سلب می­گردد.[17]
  نکته: طبق نظر شیعه عصمت برای کسانی که حجت خداوند محسوب می­شوند، مانند حضرت فاطمه­ی زهراء(س) نیز ثابت است، با اینکه این شخصیتها جزء انبیاء و اوصیاء نبوده­اند.[18]
 
اعتقادات معتزله در مورد عصمت
  در موضوع عصمت پیامبران بر این باورند كه عصمت، امرى جبرى نیست بلكه لطفى است از جانب پروردگار بطوریكه نبى یا رسول به اختیار خود مرتكب گناه نمى­شود و این به خاطر علم و یقین ایشان به زشتى گناه و سرانجام سخت آن و رشد ملكه عفت در وجود او می­باشد.[19]با این حال باید به مراد این مکتب از عصمت انبیاء و موقعیت آن آشنا شد. به تصریح شیخ مفید تمام معتزله با عقیده شیعه در مورد عصمت مخالف هستند.[20]و ما این مخالفت را از نظر مکتب معتزله بررسی می­کنیم.[21]
در دیدگاه معتزله عصمت جنبه­های مختلفى دارد. عصمت در عقیده ، تبلیغ، اعمال. معتزله بر این باوراست كه خداوند هرگز پیامبرى را كه مرتكب گناه كبیره شود، مبعوث نكرده است و می­گویند که خداوند کافر و یا فاسق و یا پیامبری که کافر و یا مرتکب گناه کبیره ­شود را مبعوث نکرده­است.
  در مورد گناهان صغیره ضمن ممكن دانستن آن مى­گویند: روانیست كه پیامبر در حال ارتكاب گناه به آن علم داشته باشد. گروهى نیز مى­گویند كه صدور گناه صغیره از جانب پیامبر اشکال ندارد. ابوعلى جبائى گفته­است كه هیچ گناه صغیره و کبیره­ی عمدى براى پیامبران جایز نیست ولى اگر سهواً یا به خاطر شبهه و تأویل صورت گیرد، جایز است. نظّام هم سهو و خطاء كوچك را جایز دانسته است و معتقد است كه اگر پیامبران سهواً گناهى مرتكب شوند، مسئول خواهند بود ولى امتشان در آن مورد بخشیده خواهند شد.
  با این بیان معتزله معتقداست که قبل از نبوت گناه كبیره و صغیره برای انبیاء جایز است. چنانکه گفته­شده برخی از معتزله قبل از بعثت، انجام گناه کبیره را برای انبیاء جایز شمرده­اند. برخی همین نظر را به شرط توبه می­پذیرند. ابوهاشم جبائی معتقد است که جایز است گناه کوچکی که سخیف نباشد، از انبیاء بطور عمدی صادر شود. نظام و جعفر­بن­مبشر می­گویند که گناهان انبیاء از روی سهو و فراموشی صورت می­گیرد و به همین دلیل مورد بازخواست واقع خواهند شد. عده­ای از ایشان معتقدند که ممکن است پیامبر به ارتکاب گناه عالم باشد. این عده در گناه صغیره چنین اعتقادی را ابراز نموده اند ولی عده­ای دیگر از معتزله این مطلب را منکراند و معتقدند که پیامبر در هنگام گناه جاهل به ارتکاب گناه است.[22]
 
شبهه
  در برخی آیات و روایات به تعدادی از پیامبران نسبت خطاء و ذنب داده­شده است و در واقع این آیات و روایات معتزله را به انکار عصمت اخلاقی و رفتاری پیامبران کشانده است.[23]
جواب
ذنب و خطاء در معانی مختلفی بکار می­روند که از جمله آنها اموری است که نه نقص و گناه است و نه خطاء و نافرمانی، بلکه از آن به ترک اولی تعبیر می­شود و قطعا آیات و روایاتی که به بیان این امور پرداخته­است به معنی ترک اولویتها می­باشد که با عصمت منافات ندارد.[24]در حالی که معتزله و دیگران با برداشت ناصحیح از این آیات و روایات به چنین اشتباه اعتقادی گرفتار شدند.
 
 


[1] - الأفریقی المصری ،محمد بن مكرم بن منظور؛ لسان العرب، بیروت، دار صادر ،بی­تا ،ج 15، ص 301
[2] - همان،ج 15ص 302
[3] - همان،ج 15ص 303
[4] - همان،ج 15ص 303
[5] - الجرجانی، علی بن محمد؛ کتاب التعریفات، تهران، انتشارات ناصرخسرو، بی­تا، ص 105
[6] - مفید، محمد بن محمد بن نعمان؛ أوائل المقالات، قم، انتشارات كنگره جهانى شیخ مفید، 1413 هـ ق، ص : 62 و راوندى، قطب الدین؛ الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام­مهدى(عج)، 1409 هـ ق، ج3، ص 1033
[7]  - الاشعری ، ابوالحسن علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین،دارالاحیا التراث العربی، بی­تا، ص 57
[8] - همان، ص 110   
[9] - البغدادی، عبدالقاهربن طاهربن محمد؛ الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة، بیروت، دارالآفاق الجدیده، 1977م، الطبعةالثانیة، ص 109 و110
[10] - الاشعری ،ابوالحسن علی بن اسماعیل ؛ مقالات الاسلامیین، بیروت ،دارالاحیا التراث العربی، بی­تا، ص 57
[11] - همان
[12] - همان
[13] - رجوع شود به مقاله عقائد و نقد معترله (اعجاز قرآن)
[14] - الاشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل، پیشین،دارالاحیا التراث العربی، بی­تا، ص 57
[15] - الأفریقی المصری، محمد بن مكرم بن منظور؛ پیشین، بیروت، دار صادر، بی­تا، ج12، ص 403 و الفراهیدی، خلیل بن احمد؛ كتاب‏العین، ایران، مؤسسة دار الهجرة، 1409 هـ ق، الطبعة الثانیة، ج 1،ص313
[16] - شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان؛ تصحیح الاعتقاد، قم، انتشارات كنگره جهانى شیخ مفید، 1413هـ ق‏، یك جلد، ص128
[17] - مجلسى، محمد باقر؛ بحار الأنوار، بیروت - لبنان، مؤسسة الوفاء، 1404 هـ ق‏،ج 11، ص 72  
[18] - همان، ج 25 ، ص 209
[19] - مفید، محمد بن محمد بن نعمان؛ پیشین، قم، انتشارات كنگره جهانى شیخ مفید، 1413هـ ق‏، ص  128
[20] - شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان؛ پیشین، قم، انتشارات كنگره جهانى شیخ مفید، 1413 هـ ق‏، ص62
[21] -معتزلى، ابن ابى الحدید؛ شرح نهج البلاغة، قم، انتشارات كتابخانه آیت الله مرعشى، 1404 هـ ق، ج7، ص 11و12
و الاشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل، پیشین،دارالاحیا التراث العربی،ص57 و مجلسى، محمد باقر؛ پیشین، بیروت - لبنان، مؤسسة الوفاء، 1404 هـ ق‏، ج 11، ص 90و91
[22] - مجلسى، محمد باقر؛ پیشین، بیروت - لبنان، مؤسسة الوفاء، 1404 هـ ق‏، ج 11، ص90و91
[23] - معتزلى، ابن ابى الحدید؛ پیشین، قم، انتشارات كتابخانه آیت الله مرعشى، 1404 هـ ق، ج7، ص13
[24] - مجلسى، محمد باقر؛ پیشین، بیروت - لبنان، مؤسسة الوفاء، 1404 هـ ق‏، ج11، ص 72 و 89 و مفید، محمد بن محمد بن نعمان ؛ پیشین، قم، انتشارات كنگره جهانى شیخ مفید، 1413 هـ ق‏، ص  62
پنج شنبه 25/9/1389 - 20:51
بهداشت روانی
  كودكان كم‌هوش، توجه بسیاری از دست‌اندركاران مانند پزشكان، روان‌شناسان، جامعه‌شناسان، متخصصان آموزش و پرورش و دانشمندان ژنتیك را به خود جلب كرده‌اند. هر كدام از این اشخاص و گروه‌ها طبقه‌بندی، مفاهیم و اصطلاحات خاص خود را در تعریف و توصیف این قشر از جامعه اظهار نموده‌اند.
  تعریف عقب‌ماندگی ذهنی با گذشت زمان، كم و بیش دچار تغییرات زیادی شده است. برخی تعاریف اولیه از عقب‌ماندگی ذهنی تاكید خاصی بر جنبه‌های بیولوژیكی دارد. به‌طوری كه در این زمان اكثر پزشكان فكر می‌كردند كه عقب‌ماندگی ذهنی، ریشه‌های زیست‌شناختی دارد. بعد از آن، تعاریف به جنبه‌های اجتماعی در عقب‌‌ماندگی ذهنی اشاره دارد و از زمانی كه آزمون‌های هوشی مطرح گردیده IQ یا هوشبهر به عنوان یك عامل اساسی و متمایزكننده در تعریف عقب‌ماندگی ذهنی، تاكید بیشتری می‌شود.
تعریف 1983 عقب‌ماندگی ذهنی
  تعریفی كه مورد توجه اكثر متخصصین قرار گرفته است، تعریف انجمن عقب‌ماندگی ذهنی آمریكا(AAMR) می‌باشد. بنا به نظر این انجمن، عقب‌ماندگی ذهنی به كنش هوش عمومی كه به‌طور معنی‌دار یا قابل ملاحظه‌ای كمتر از حد متوسط عمل كرده، با نقایصی در رفتار سازشی توام بوده و در دوران رشد و تحول پدید آمده است، گفته می‌شود.[1]
این تعریف شامل سه مفهوم است:
مفهوم اول: پایین بودن كنش هوش عمومی در حد معنی‌دار یا قابل ملاحظه: از این نظر، هر كودكی كه بر اساس انجام آزمون‌های هوشی استاندارد شده، هوشبهرش حداقل دو انحراف معیار[2] كمتر از متوسط باشد، عقب‌مانده ذهنی محسوب می‌شود.
مفهوم دوم: رفتار سازشی: اشاره دارد به توانایی فرد در عملكرد مستقل فردی(اتكا به خود)، مسئولیت‌پذیری اجتماعی(توانایی برقراری ارتباط موثر با محیط) متناسب با گروه سنی و فرهنگ جامعه خود، تسلط بر اعمال حسی – حركتی، كسب مهارت لازم در فعالیت‌های پیش‌تحصیلی و تحصیلی، انجام مهارت‌های مربوط به خانه و زندگی روزانه، استقلال حرفه‌ای و استقلال عملی در سنین مختلف.
مفهوم سوم: دوران رشد و تحول: اشاره دارد به اهمیت سال‌های حساس رشد و تحول از بدو تولد تا 18 سالگی. زیرا برخی از عقب‌ماندگی‌های ذهنی ارثی احتمالا در سنین خاصی از مراحل رشد بروز می‌كند. لذا این ویژگی كه عقب‌ماندگی ذهنی تا 18 سالگی آشكار می‌شود از یكسو بیانگر انجام تكلیف مناسب با رشد سنی است و از سوی دیگر جنبه‌ قراردادی دارد و به قصد تفكیك عقب‌ماندگی ذهنی از اختلالات تخریبی مغز كه در بزرگسالی آغاز می‌شود به‌كار می‌آیند.[3]
  بنابراین از نشانه‌های عقب‌ماندگی ذهنی، یكی ضعف و كمبود بر كنش هوش عمومی طبق آزمون‌های استاندارد شده و دیگری اختلال در رفتار سازشی می‌باشد.
تعریف 1992 یا چند زمینه‌ای عقب‌ماندگی ذهنی
  طبق نظام AAMR[4] آخرین تعریف عقب‌ماندگی ذهنی عبارت است از: محدودیت‌های اساسی در كنش هوش عمومی به صورت دو انحراف معیار پایین‌تر از میانگین، توام با اختلاف در دو یا بیشتر از مهارت‌های كاربردی شامل: ارتباطات، مراقبت از خود، زندگی خانوادگی، مهارت‌های اجتماعی و بین‌مرزی، بهره‌برداری از منابع اجتماعی، خودتنظیمی، مهارت‌های كنشی تحصیلی، كار، اوقات فراغت، تفریح بهداشت و ایمنی كه تا قبل از 18 سالگی به وقوع بپیوندد.[5]
طبقه‌بندی‌های عقب‌ماندگی ذهنی
محور اول: طبقه‌بندی حول محور روانی – اجتماعی
  امروزه یك طبقه‌بندی توصیفی و كنشی از عقب‌ماندگی ذهنی به وسیله انجمن AAMR رو به تكامل است. این طبقه‌بندی شامل مقوله‌‌های عقب‌ماندگی ذهنی خفیف، متوسط، شدید و عمیق می‌باشد. توصیف ویژگی‌های رشد و تحول شناختی، اجتماعی و شغلی عقب‌ماندگان ذهنی در همین چهار سطح نشان داده می‌شود.
1. سنین پیش‌دبستانی(تولد تا 5 سالگی)
خفیف: می‌تواند مهارت‌های اجتماعی و برقراری ارتباط را توسعه دهد. حداقل عقب‌ماندگی ذهنی در زمینه‌های حسی – حركتی را داشته و اغلب در مقایسه با افراد عادی قابل تفكیك نیستند مگر در سنین بالا.
متوسط: می‌تواند حرف بزند و رابطه برقرار كند و به آگاهی محدود اجتماعی و تحول حركتی متوسط دست یابد. از آموزش‌های مربوط به خودیاری بهره‌مند شود. می‌توان او را در از عهده برآمدن كارها با یك سرپرستی مناسب و سبك، یاری داد.
شدید: رشد و تحول حركتی، ضعیف و گفتار بسیار كم است. عمدتا در استفاده از آموزش‌های اولیه(مثل لباس پوشیدن و ...) و در برقراری ارتباط‌های ساده و اجتماعی بسیار ناتوان است.
عمیق: دارای عقب‌ماندگی آشكار، حداقل توانایی در كشش‌های حسی – حركتی و نیازمند مراقبت و پرستاری است.
2. سنین دبستانی(6 تا 20 سالگی)
خفیف: می‌تواند تا اواخر نوجوانی نهایتا در كلاس پنجم، مهارت‌های تحصیلی را یاد بگیرد. می‌توان او را به سوی سازش اجتماعی هدایت نمود. وی آموزش‌پذیر است.
متوسط: می‌تواند از آموزش‌های مهارت‌های اجتماعی و شغلی بهره‌مند شود. كمتر احتمال دارد كه تا بالاتر از كلاس دوم پیشرفت كند. در كسب موضوعات درس بالاتر از كلاس دوم ابتدایی ناتوان است. احتمالا رفت‌وآمد به تنهایی به مكان‌های آشنا را می‌تواند بیاموزد.
شدید: می‌تواند حرف بزند یا برقراری ارتباط را بیاموزد. می‌توان او را در كسب عادات بهداشتی اساسی آموزش داد. می‌تواند از آموزش‌های منظم و سیستماتیك عادات بهره‌مند شود. قادر به استفاده از آموزش‌های حرفه‌ای نیست.
عمیق: تا حدودی رشد و تحول حركتی وجود دارد. ممكن است به حداقل یا كمترین مقدار آموزش در زمینه‌های خودیاری، واكنشی مثبت نشان دهد.
3. سنین بعد از مدرسه(21 سالگی به بالا)
خفیف: اغلب می‌تواند مهارت‌های اجتماعی و حرفه‌ای را كه برای حداقل خودكفایی، ضروری است كسب نماید. اما ممكن است احتیاج به راهنمایی و كمك پیدا كند، مخصوصا موقعی كه تحت فشارهای اجتماعی و اقتصادی قرار می‌گیرد.
متوسط: احتمالا به مراقبت از خود به وسیله كارهای ساده و نیمه‌ماهر آن هم تحت شرایط حمایت شدن دست می‌یابد. زمانی كه تحت فشارهای اجتماعی و اقتصادی خفیفی قرار می‌گیرد، نیاز به سرپرستی و راهنمایی دارد.
شدید: احتمالا با سرپرستی كامل دیگران می‌تواند در مراقبت از خود به‌طور نسبی مشاركت داشته باشد. می‌تواند مهارت‌های مربوط به حمایت از خود را در محیط‌های كنترل‌شده در پایین‌ترین سطح مقید بودن توسعه دهد.
عمیق: تا حدودی رشد و تحول حركتی و گفتار وجود دارد. احتمالا به كمترین حد از خودیاری دست یابد و نیازمند مراقبت و پرستاری است.[6]
محور دوم: طبقه‌بندی حول محور سطوح رفتار سازشی
  یكی از اجزاء كلی طبقه‌بندی رفتاری علاوه بر هوش، رفتار سازشی است. رفتار سازشی، تركیبی از جنبه‌های متعدد رفتار وقایعی از طیف وسیعی از توانایی‌ها و كم توانی‌های خاص است؛ رفتارهایی كه تحت عناوین هوشی، كرداری، انگیزشی، اجتماعی و حسی – حركتی رده‌بندی می‌شوند. بنابراین كنش هوش عمومی با سطح رفتار سازشی همبستگی دارد.
  البته در سطوح كنش فرد در هر دو بعد هوشی و رفتار سازشی، تفاوت‌های فردی ملحوظ است كه این امر به‌ویژه در سطوح عقب‌ماندگی خفیف و مرزی كه بهتر است گفته شود "كم‌هوش مرزی" چشم‌گیرتر است. زیرا بسیاری از افراد كه در سطح كم‌هوشی مرزی قرار دارند، رفتار سازشی مناسبی نشان می‌دهند. اندازه‌گیری رفتار سازشی به عنوان یك عامل مسلم در تشخیص عقب‌ماندگی بسیار ضروری است.
محور سوم: طبقه‌بندی حول محور انتظارات و اكتسابات آموزشگاهی
الف: كودكان كندآموز
  با توجه به اینكه هوشبهر افراد عادی 100 می‌باشد، چنین كودكانی از نظر معیارها و مقاصد آموزشی و پرورشی، عقب‌مانده شناخته نمی‌شوند و هوشبهرشان بین 90 - 75 می‌باشد. آنها كمی دیرانتقال بوده و در درك و بیان مفاهیم پیچیده از خود ضعف نشان می‌دهند، اما در ظاهر كردن رفتارهای سازشی متناسب با محیط فرهنگی و اجتماعی خود مشكل ویژه‌ای ندارند. آنها در مدارس عادی مشغول تحصیل می‌شوند؛ زیرا با تلاش و پشتكار بیشتر خود و توجه و راهنمایی معلم می‌توانند همانند كودكان عادی از نظر تحصیل پیشرفت كنند.
ب: كودكان عقب‌مانده ذهنی آموزش‌پذیر
  یك كودك عقب‌مانده ذهنی آموزش‌پذیر به دلیل اینكه رشد و تحول او كمتر از متوسط است، در استفاده از برنامه‌های مدارس ابتدایی عادی ناتوان است. لیكن او می‌تواند ظرفیت یادگیری خود را در سه زمینه تكامل بخشد:
·        آموزش‌پذیری در موضوعات تحصیلی آموزشگاه در یك سطح حداقل
·   آموزش‌پذیری در سازش‌یافتگی اجتماعی در حد اینكه بتواند در جامعه به‌طور مستقل زندگی كند
·   كسب كفایت شغلی به‌طوری كه بتواند بعد از دوره جوانی خود را کلی یا جزئی حمایت كند.
  هوشبهر چنین كودكانی 75 - 50 می‌باشد. چنین كودكانی حداكثر در زمان‌های اولیه رشد، طبیعی به نظر می‌رسند؛ زیرا هیچگونه علایم ظاهری ندارند و عقب‌ماندگی‌شان آشكار نمی‌گردد، مگر اینكه در مدرسه از نظر یادگیری مهارت‌های تحصیلی از خود ضعف نشان دهند. این كودكان از تمركز كافی و رغبت به فعالیت‌های فكری و ابتكاری چندانی برخوردار نیستند و به همین دلیل اغلب او را به عنوان دانش‌آموزان مستعد ضعیف می‌شناسند. این گروه از كودكان دارای سازش‌یافتگی اجتماعی و قابلیت‌های حرفه‌ای بوده و با تمرین و تكرار، كارهای عملی نیمه‌ماهر را به خوبی انجام می‌دهند. آنان در مواقع انتقاد، از استدلال و بیان مناسبی برخوردار نیستند و اگر محیط عاطفی آنها آزاردهنده نباشد شخصیتی مطیع و سازش‌یافته دارند.
ج: كودك عقب‌مانده ذهنی تربیت‌پذیر
  یك كودك عقب‌مانده ذهنی تربیت‌پذیر، كودكی است كه در زمینه‌های پیشرفت تحصیلی و كسب سازش‌یافتگی‌های اجتماعی برای زندگی مستقل آینده و سازش برای انجام مهارت‌های شغلی در دوره جوانی، قابل آموزش نیست.
  یك كودك عقب‌مانده ذهنی تربیت‌پذیر، در مجموع می‌تواند مهارت‌های خودیاری از قبیل؛ لباس پوشیدن، غذا خوردن و مسواك زدن را بیاموزد. او قادر است سازش‌یافتگی اجتماعی را در برقراری ارتباط با خانواده و همسایگان فراگیرد. می‌تواند در خانه و یا موسسات شبانه‌روزی و كارگاه‌های اجتماعی از نظر اقتصادی سودمند باشد، به‌طوری كه با حداقل درآمد ناشی از مشاغل ساده سربار جامعه نباشد. نمرات آزمون هوشی یك كودك تربیت‌پذیر، 3 تا 4 انحراف معیار زیر هنجار است و هوشبهری بین 50 - 25 را دارا می‌باشد. كودك عقب‌مانده ذهنی حمایت‌پذیر یا وابسته كامل، به دلیل اینكه عقب‌ماندگی در این نوع عمیق است، در فراگیری امور خودیاری و اجتماعی شدن ناتوان است. همچنین استعداد فراگیری مهارت‌های شغلی را ندارد و در كسب درآمد عاجز است. چنین كودكی به سرپرستی مداوم بزرگسالان خود نیازمند است. یك كودك عقب‌مانده حمایت‌پذیر، هوشبهرش بیش از پنج انحراف معیار زیر هنجار است و در واقع هوشبهر  او كمتر از 25% می‌باشد و غالبا به معلولیت‌های شدید دیگر دچار است و برای حفظ بقای خود به مراقبت و سرپرستی مستقیم دیگران نیازمند است.[7]


[1] . شریفی درآمدی، پرویز؛ كودكان عقب‌مانده ذهنی، تهران، عروج، 1373، چاپ اول، ص 19.
[2] انحراف معیار، یک مفهوم آماری است و در اینجا به این معنی است که هوشبهر از حد متوسط(100) منفی 2 انحراف(هر انحراف 15 درجه) کمتر است.
[3] . بیل ری، گیرهات و همکاران؛ آموزش و پرورش كودكان عقب‌مانده ذهنی، ترجمه پرویز شریفی درآمدی، تهران، سپاهان، 1385. چاپ اول، ص 60.
[4] . American. Association on mental Retardation
[5] . آموزش و پرورش کودکان عقب‌مانده ذهنی، ص 62.
[6] مسائل عقب‌ماندگی ذهنی، اداره بهداشت، آموزش و بهزیستی ایالات متحده آمریکا، چاپخانه دولتی واشنگتن، 1969، ص 2.
[7] آموزش و پرورش کودکان عقب‌مانده ذهنی، ص 66 تا 69.

 
پنج شنبه 25/9/1389 - 20:47
بهداشت روانی
هوش، یکی از بحث‌انگیزترین مفاهیمی است که تابه‌حال اندیشمندان، تعاریف زیادی در مورد آن ارائه داده‌اند اما هنوز به تعریف واحدی که مورد قبول همگان باشد، دست نیافته‌اند. زیرا هوش یک مفهوم انتزاعی(ذهنی) است و تعریف کردن این‌گونه مفاهیم دشوار می‌باشد. یكی از تعاریفی كه بسیار مورد استفاده و استقبال قرار گرفته، تعریفی است كه وكسلر، پیشنهاد كرده است. او هوش را به عنوان یك "استعداد كلی شخصی" برای درك جهان خود و برآورده ساختن انتظارات آن تعریف كرد. بنابراین از نظر وی، هوش شامل توانایی‌های فرد برای تفكر منطقی، اقدام هدفمندانه و برخورد مؤثر با محیط است. او تاكید می‌كرد كه هوش كلی را نمی‌توان با توانایی رفتار هوشمندانه هر اندازه كه به مفهومی گسترده تعریف شود، معادل دانست، بلكه باید آن را به عنوان جلوه‌های آشكار شخصیت به‌طور كلی،‌ تلقی كرد.[1]
  به هرحال می‌توان به سه مولفه در تعریف هوش اشاره کرد که اکثریت متخصصان بر سر آن توافق دارند:
الف. توانایی پرداختن به مسائل انتزاعی در امور عینی
ب. توانایی حل مساله و درگیر شدن در موقعیت‌های تازه و جدید
ج. توانایی فراگیری، به‌ویژه فراگیری و استفاده از امور انتزاعی مشتمل بر واژه‌ها و نمادهای دیگر.[2]
عوامل زیستی موثر بر هوش
  پژوهش‌های مختلف، تاثیر عوامل زیستی گوناگون را بر هوش و توانایی‌های ذهنی افراد نشان داده است که به اختصار اشاره می‌کنیم:
الف. هورمون‌ها: بعضی از هورمون‌ها در فعالیت‌های ذهنی نقش مهمی دارند. هورمون تیروكسین كه از غده تیروئید ترشح می‌كند،‌ در فعال كردن كاركردهای ذهنی نقش اساسی دارد. اختلال در ترشح هورمون‌های تعیین‌كننده جنس در دوره جنینی،‌ علاوه بر اینكه نامشخص شدن جنس كودك را پس از تولد موجب می‌شود، ممكن است نقایص هوشی را نیز به وجود آورد.
ب. تغذیه: بسیاری از پژوهش‌ها نشان داده‌اند كه تغذیه ناقص چه در دوره جنینی و چه پس از آن در رشد هوش كودك تاثیر سوء بر جای می‌گذارد. از جمله مواد غذایی لازم در مورد كودكان، ماده پروتئینی است كه كمبود آن بر رشد دستگاه عصبی و در نتیجه بر هوش تاثیر نامطلوب می‌گذارد. علاوه بر مواد پروتئینی، انواع ویتامین‌ها(E,D,C,A) و بعضی از مواد معدنی(كلسیم و منیزیم) در این مورد نقش موثری دارند. بر اساس برخی پژوهش‌ها، چنانچه كودكانی را كه از تغذیه مطلوب برخوردار نبوده‌اند تحت رژیم غذایی مناسب قرار دهند، پس از مدتی هوشبهر آنان تا اندازه‌ای افزایش نشان می‌دهد.
تفاوت‌های جنسی و هوش
  پژوهش‌هایی كه برای مقایسه هوش دختران و پسران انجام گرفته‌اند، اغلب به این نتیجه رسیده‌اند كه از نظر هوش كلی بین دو جنس تفاوتی وجود ندارد. اما از نظر برخی توانایی‌ها بین دو جنس تفاوت‌هایی وجود دارد. از نظر روانی كلامی، خواندن، فهمیدن، چالاكی انگشتان دست و مهارت‌های منشی‌گری دختران نسبت به پسران برتری دارند. از سویی دیگر از نظر استدلال ریاضی، توانایی دیداری – فضایی،‌ استعداد فنی و سرعت هماهنگی حركات عضلانی درشت، پسران بر دختران برتری دارند.
  باید دانست این تفاوت‌ها بیشتر معلول روش تربیت دختران و پسران و عوامل فرهنگی است تا عوامل زیستی و وراثتی مربوط به دو جنس. با وجود این، برخی تحقیقات نشان داده است كه از نظر بعضی كاركردهای مغزی بین دو جنس تفاوت‌هایی وجود دارد. چنانچه وایتلسون، در یك پژوهش درباره دختران و پسران گروهای سنی 6 تا 13 سال به این نتیجه رسید كه در پسران تا سن 6 سالگی برای پردازش اطلاعات فضایی و غیركلامی، نیمكره راست مغز بر نیمكره چپ برتری دارد. در حالی كه در مورد دختران برتری نیمكره سمت راست مغز برای پردازش اطلاعات فضایی تا قبل از نوجوانی برقرار نمی‌شود.
پایگاه اجتماعی – اقتصادی
  یکی دیگر از عوامل موثر بر هوش، پایگاه اجتماعی – اقتصادی، سطح شغل، ‌سطح تحصیلات و میزان درآمد پدر و مادر است. تفاوت بین متوسط هوش كودكان در رابطه با پایگاه خانواده‌ها ممكن است از یكسو نشانگر تاثیر عامل وراثت در هوش و از سوی دیگر نتیجه تاثیر شرایط مناسب خانوادگی و محیطی برای رشد و پرورش توانایی‌های ذهنی كودكان باشد.
  علاوه بر مسائل فوق برخی عوامل دیگر مانند جمعیت خانواده و ترتیب تولد فرزندان، محل سكونت، شباهت و تفاوت فرهنگی پدر و مادر، انتظارهای والدین از كودكان،‌ فقر، فشارهای اقتصادی، نگرش والدین نسبت به فرزندان،‌ روش‌های تربیتی كه از سوی والدین اعمال می‌شوند، داشتن فرصت‌های آموزشی و ... بر رشد و چگونگی هوش تاثیرگذار هستند.[3]
طبیعت و تربیت
  یكی از چالش‌هایی كه همیشه در مورد هوش مطرح بوده این است كه، رشد هوش تحت تاثیر طبیعت است یا تربیت؟ طبیعت به میراث زیستی كودك و تربیت به تجربیات محیطی اشاره دارد اعم از فرهنگ حاکم بر جامعه، روابط خانوادگی، رسانه ها و ... . برخی دانشمندان اعلام كرده‌اند كه هوش، عموما ارثی است و تجربیات محیطی، نقش كمی در گسترش آن ایفا می‌كنند؛ اما رشد واقعی هوش نیاز به چیزی بیش از وراثت دارد. اغلب متخصصان امروزه بر این نكته توافق دارند كه محیط نیز نقش مهمی در رشد هوش دارد. این بدین معناست كه غنی‌سازی محیط كودكان می‌تواند هوش آنها را افزایش دهد و موجب پیشرفت تحصیلی و افزایش احتمال دستیابی آنها به مهارت‌های مورد نیاز برای یك شغل و استخدام شود.
  یكی از مسائل مهم در رابطه با اهمیت محیط در هوش، افزایش نمرات آزمون‌های هوشی در سراسر دنیاست. نمره‌‌های افراد در آزمون‌های اخیر هوشی نشان می‌دهد كه اكثر افراد، بهره هوشی متوسط دارند، در حالی كه در گذشته وضع هوشی اكثریت، كمتر از متوسط بود. همچنین مطالعات مدرسه‌ای در تاثیر محیط بر هوش نیز اثراتی بر هوش نشان داده‌اند. در تحقیقی كه رمفل، بر روی كودكان هندی ساكن جنوب آفریقا كه به مدت 4 سال از مدرسه رفتن محروم شدند در مقایسه با كودكان روستای همجوار كه در محیط مدرسه مشغول به تحصیل بودند، انجام داد متوجه شد كه به ازای هر یك سال تاخیر از مدرسه 5 نمره در هوشبهر كاهش داشتند. نمرات آزمون هوش، گرایش به افزایش در طول ماه‌های مدرسه و كاهش در ماه‌های تعطیل دارد.
  علاوه بر این كودكانی كه روزهای تولدشان به گونه‌ای است كه یكسال زودتر به مدرسه می‌روند، هوش بالاتری نسبت به كودكانی كه یكسال دیرتر به مدرسه می‌روند،‌ نشان می‌دهند. همچنین كسانی كه به هر دلیلی به مدرسه نرفتند یا ترك تحصیل داشتند هوش پایین‌تری خواهند داشت. لكن تعامل بین وراثت و محیط آن‌قدر پیچیده و پویاست كه یكی از روان‌شناسان به نام ویلیام گرینوخ، می‌گوید: پرسش از اینكه در هوش، طبیعت مهمتر است یا تربیت، مانند پرسش از این نكته است كه برای ایجاد یك مستطیل، طول مهمتر است یا عرض؟ ما هنوز نمی‌دانیم كدام؟ و اصولا این سوال غلط است. رشد هوشی فرد، نتیجه متقابل وراثت و محیط است. در عوامل محیطی بر تحصیلات مدرسه‌ای تاکید شده در حالی که فرهنگ حاکم بر جامعه، روابط خانوادگی، رسانه‌ها و دیگر عوامل نیز موثر است.[4]


[1] . پاشاشریفی، حسن؛ نظریه و كاربرد آزمون‌های هوش و شخصیت، تهران، سخن، 1376، چاپ اول، ص 36 الی 39.
[2] کاکاوند، علیرضا؛ روان‌شناسی و آموزش کودکان استثنایی، تهران، روان، 1385، چاپ اول، ص 120.
[3] . نظریه و کاربرد آزمون‌های هوش و شخصیت، ص 53 الی 58.
[4] . بیابانگرد، اسماعیل؛ روان‌شناسی تربیتی، تهران، ‌ویرایش، 1384، چاپ اول، ص 117 الی 119.

 
پنج شنبه 25/9/1389 - 20:47
كودك
اصطلاح اختلالات رفتاری، بدون آنكه تعریف شود، تقریبا 85 سال پیش، وارد فرهنگ علم روان‌شناسی شده است. از آن هنگام معلمان، پزشكان، روان‌شناسان و افراد دیگری كه با مشكلات هیجانی و رفتاری كودكان در ارتباط هستند از این اصطلاح برای بیان مقصود خویش استفاده كرد‌ه‌اند. اما تعریف واحدی كه مورد پذیرش همگان باشد، ارائه نشده است.
  ردز و پال، معتقدند كه تعریف اختلال رفتاری به لحاظ انفجار ایده‌ها و تعدد نظرات فراوانی كه توسط متخصصین رشته‌های گوناگون علوم انسانی در این مورد مطرح می‌باشد، روشنی و صراحت خود را از دست داده است.
بیت، كودك با اختلالات رفتاری را كودكی می‌داند كه رفتارهایش به اندازه‌ای نامناسب است كه شركت او در كلاس درس، باعث از هم گسیختن حواس یا آشفتگی ذهنی سایر همكلاسان باشد و نیز فشاری بیش از حد به معلم وارد كند.
كرك، رفتاری را انحرافی یا هنجاری می‌داند كه ضمن نامتناسب بودن با سن فرد، شدید، مزمن یا مداوم  باشد و گستره آن شامل رفتارهای بیش‌فعالی و پرخاشگرانه تا رفتارهای گوشه‌گیرانه است. ویژگی‌ این‌گونه رفتارها این است كه اولا تاثیر منفی بر فرایند رشد و انطباق مناسب كودك با محیط دارد، ثانیا مزاحمت برای زندگی دیگران و استفاده آنان از شرایط به‌ وجود می‌آورد.[1]
وود، معتقد است كه تعریف یك رفتار دشوار و اعمالی كه از آن تعریف ناشی می‌شود باید 4 عامل را دربرگیرد:
·  عامل مزاحم: چه چیز و یا چه كسی عامل این مسأله است؟
·  عامل رفتار دشوار:‌ رفتار دشوار چگونه تعریف می‌شود؟
·  عامل محیطی: در چه موقعیتی مشكل رفتاری رخ می‌دهد؟
·  عامل مورد زحمت:‌ چه كسی رفتار را مشكل تلقی می‌كند؟
 
  قانون آموزش و پرورش برای تمام كودكان معلول، اصطلاح "آشفتگی عاطفی جدی" را پیشنهاد كرده و آن را چنین تعریف می‌كند: این اصطلاح به معنای حالتی است كه در آن كودك، خصوصیاتی را در مدتی طولانی و با درجه‌ای شدید از خود نشان می‌دهد. به‌طوری كه آن رفتار تأثیر ناگواری بر پیشرفت تحصیلی او باقی می‌گذارد. این خصوصیات عبارتنداز:
·   ناتوانی در یادگیری در صورتی كه نتوان آن را معلول عوامل هوشی، حسی و یا بهداشتی دانست.
·   ناتوانی در ایجاد ارتباطی رضایت‌بخش با همسالان و معلمان
·   رفتار یا احساساتی نامتناسب در موقعیت‌های طبیعی و عادی
·   نشان دادن ناشادی و یا افسردگی مداوم
·   گرایش به نشان دادن علایم جسمانی و یا ترس در رابطه با مسائل شخصی و یا درسی.[2]
 
  نكته مهم در تعاریف اختلالات رفتاری، تعریفی از رفتار و بهنجاری و نابهنجاری آن است. منظور از رفتار به‌گونه‌ای كه در روان‌‌شناسی تعریف شده آن دسته از حالات، عادات، اعمال و گفتار است كه همواره قابل‌مشاهده، اندازه‌گیری، ارزیابی و بررسی و پیش‌بینی باشد.
  اما تمییز مفهوم نابهنجار از بهنجار كار دشواری است اگرچه ملاك‌های متعددی برای این تمییز مطرح ‌شده، ولی كافی نیستند. در واقع می‌توان گفت كه بهنجاری و نابهنجاری روی یك پیوستار قرار دارند و همین امر است كه تمایز روشن بین این دو مقوله را دشوار می‌سازد. نابهنجاری، همان بهنجاری است اما دچار افراط یا تفریط شده است. با وجود مسائل مطرح‌شده، معیارهایی وجود دارد كه اگرچه ناكافی هستند ولی به این تمایز كمك می‌كنند. یكی از ملا‌ك‌ها این است كه آیا رفتار باعث درد و رنج می‌شود یا خیر. معمولا رفتار نابهنجار باعث ناشادی افراد می‌شود. ملاك دیگر این است كه بررسی شود یك رفتار تا چه حد ناسازگارانه است، به این معنا كه آیا این رفتار با بهروزی فرد و جامعه تداخل می‌كند یا خیر. ملاك سوم، بررسی این وضعیت است كه آیا رفتار بر اساس زمان و مكان قابل توجیه عقلانی است یا خیر. ملاك چهارم، بررسی میزان كنترلی است كه فرد بر رفتارش دارد. معمولا رفتارهای نابهنجار در كنترل و احاطه فرد قرار ندارند. ملاك بررسی این موضوع این است كه آیا رفتار حاضر، از جمله‌ رفتارهایی است كه با قراردادهای اجتماعی(هنجار اجتماعی) در تضاد است و این رفتار توسط گروه اقلیت یا اكثریت مورد توجه است یا نه. رفتارهایی كه با ارزش‌های جامعه تطابق ندارند و توسط اقلیتی از جامعه بروز می‌كنند، می‌توانند نابهنجار تلقی شوند.
  همچنین در تعریف اختلال رفتاری باید به میزان، شدت، طول مدت، سن و موقعیتی كه رفتار در آن بروز می‌كند توجه داشت.
 
میزان:‌ به این نكته كه رفتار در یك دوره زمانی چقدر رخ می‌دهد،‌ اشاره دارد. گاهی بیشتر كودكان بدون اجازه از جای خود بلند می‌شوند، كتك‌كاری می‌كنند اما كودكی كه هر روز نزاع می‌كند یا هر دو دقیقه از جایش برمی‌خیزد، میزان بالا و غیرعادی از این‌گونه رفتارها را نشان می‌دهد.
 
شدت: به نیرومندی یا بزرگی رفتار اشاره دارد. برای مثال چنانچه كودكی به خاطر ناكام شدن در رسیدن به هدف با مشت بر روی میز بزند، ممكن است ضربه‌ای كه به میز می‌زند به گونه‌ای باشد كه سر و صدای زیادی ایجاد كند و یا اینكه به قدری شدید باشد كه به دست یا میز آسیب وارد كند. مورد اول پاسخی عادی در نظر گرفته می‌شود، اما مورد دوم رفتار شدید‌تر به عنوان واكنشی غیرعادی تلقی می‌گردد.
 
طول مدت: مقدار زمانی است كه یك رفتار دوام یابد. هر كودكی ممكن است گاهی به دلیل آسیب دیدن احساساتش بهانه‌گیری و گریه و زاری كند. اما قشقرق و گریه و زاری كه یك ساعت یا دو ساعت ادامه می‌یابد با طغیان ده دقیقه‌ای كاملا متفاوت است.
 
تناسب سنی: رفتارهای متناسب با سن به این واقعیت اشاره دارند كه برخی از رفتارها در كودكان سنین معین، كاملا بهنجار است اما همان رفتارها اگر به سنین بعدی ادامه یابند یا اینكه قبل از سن مورد انتظار بروز كنند، می‌تواند مشكل‌ساز و نابهنجار تلقی شوند. مثلا ترسیدن از هیولا در خانه و چسبیدن به والدین رفتارهایی هستند كه اگر از سوی كودكان 5 یا 6 ساله دیده شوند متناسب با سن هستند اما اگر در سنین بالاتر مشاهده شوند، غیرطبیعی تلقی می‌شوند.
  البته نكته مهمی كه باید به خاطر سپرد این است كه وجود دوره واحدی از آنچه نابهنجار به نظر می‌رسد، به معنی وجود آشفتگی و اختلال رفتاری در كودك نیست. حوادثی كه در زندگی كودك رخ می‌دهند، همین‌طور فشارها و تغییرات بشری او می‌توانند منجر به بروز مشكل رفتاری شده یا باعث شوند او چندین هفته رفتارهای جدید و مشكل رفتاری نشان دهد. رفتارهایی نابهنجار در نظر گرفته می‌شود كه چندین ماه ادامه پیدا كند و علت قابل شناسایی بلافاصله نداشته باشند مثل جدایی والدین، مرگ یكی از بستگان و ... .[3]
  با توجه به مطالب یاد شده شاید بتوان اختلالات رفتاری را این چنین تعریف كرد:
رفتارهای گوناگون افراطی، مزمن، انحرافی كه گستره آن شامل اعمال تهاجمی یا برانگیختگی ناگهانی، ‌اعمال افسرده‌گونه و گوشه‌گیرانه می‌باشد و بروز آنها به دور از انتظار مشاهده‌كننده است، به‌طوری كه وی آرزوی توقف این‌گونه رفتارها را دارد.[4]
 
 
علل اختلالات رفتاری
  محققین، مشكلات رفتاری را ناشی از علل مختلفی می‌دانند كه مهمترین آنها عبارتند از:
·        اختلالات بیولوژیك(مشكلات ژنتیكی، نورولوژیكی و بیوشیمیایی)
·        فضای نامساعد خانوادگی(نظریه رفتاری یادگیری و نظریه روانكاوی)
·        تاثیرات سوء فرهنگی و اجتماعی(نظریه جامعه‌شناسی و بوم‌شناسی)
·        تجربه‌های نامطلوب و شكست‌های پی در پی.[5]
 
 
اثرات اختلالات رفتاری
الف. هوش و پیشرفت تحصیلی
  با توجه به نتایجی كه از تحقیقات(اجرای تست‌های استاندارد) به دست آمده، اغلب كودكان مبتلا به اختلال رفتاری در مدارس، به لحاظ تحصیلی عقب‌مانده بوده و تقریبا یكسال عقب‌تر از سطح پیشرفت مورد انتظار قرار دارند. آنان به تناسب سن عقلی خود در مدرسه تلاش نمی‌كنند و خیلی به‌ندرت می‌توان در بین آنان كودكی را یافت كه از نظر تحصیلی پیشرفته باشد. تعداد زیادی از آنها كه دچار اختلال شدید و عمیق هستند حتی فاقد مهارت‌هایی نظیر خواندن و حساب می‌باشند و در میان آنهایی هم كه در ظاهر در خواندن و حساب توانا هستند، تعداد كمی قادرند از این مهارت‌ها در حل مسائل روزمره استفاده نمایند.[6]
 
ب. خصوصیات و سازش اجتماعی
  این كودكان به دو گروه برون‌گرا و درون‌گرا تقسیم می‌شوند. اختلال‌های رفتاری برون‌گرایانه با خصوصیات پرخاشگری و تهاجم و رفتارهای درون‌گرایانه با صفات اضطرابی و گوشه‌گیرانه مشخص می‌شوند. این كودكان در برقراری روابط اجتماعی و عاطفی دوستانه با همسالان دچار مشكل جدی هستند. دسته درون‌گرا رابطه‌ای با دیگران برقرار نمی‌كنند و دسته برون‌گرا به علت خشم و عصبانیت و پرخاشگری دوستان را مورد بی‌احترامی، كتك زدن و ... قرار می‌دهند و آنها هم از برقراری روابط سالم اجتماعی محرومند.[7] علاوه بر این برخی از این كودكان مهارت‌های لازم برای كنترل و محدود كردن رفتارهایشان را ندارند و در نوجوانی ناتوانی آنها در كنترل رفتار به تعارض‌های جدی منجر می‌شود. برخی از آنها با قوانین اجتماعی دچار مشكل می‌شوند و احتمال نقض قوانین در آنان افزایش می‌یابد و زمینه را برای فعالیت‌های غیرقانونی فراهم می‌كنند.[8]
  ما كودكی را كه عقب‌مانده ذهنی و یا دچار فلج مغزی است سرزنش نمی‌كنیم، اما تعداد زیادی از مردم تصور می‌كنند كودكان بدرفتار قادر به كنترل رفتار خود می‌باشند و اگر بخواهند می‌توانند آن را متوقف سازند. این تصور كه این كودكان مسئول رفتار خود می‌باشند، در ارتباط متقابل بین آنها و اطرافیانشان نظیر خانواده، همكلاسان و حتی معلمانشان تاثیر نامطلوبی بر جای خواهد گذاشت.
 
ج. رشد زبان
  كودكان مبتلا به آشفتگی یا اختلال رفتاری ممكن است دارای اشكال خفیف تاخیر و مشكل زبانی باشند. برخی از آنها به‌ندرت می‌توانند حول موضوع اصلی صحبت كنند و مشكلاتی در استفاده از زبان به شكل مناسب به‌گونه‌ای كه به موقعیت و مكالمه معنی بدهد،‌ دارند.[9] برخی كودكان آشفته شدید به هیچ عنوان حرف نمی‌زنند و به نظر نمی‌رسد كه زبان را بفهمند. برخی نشانه‌های پژواك‌گویی از خود بروز می‌دهند. یعنی هر آنچه را می‌شنوند تكرار می‌كنند و چیز دیگری نمی‌گویند. گفتن سخنان بی‌معنا در بین آنان بسیار رایج است و مدام سوالات یا جملات را تكرار می‌كنند.[10]
 
 
انواع اختلال‌های رفتاری
  انواع مختلفی از اختلالات در منابع مختلف ذكر شده است كه مهمترین آنها عبارتند از:
الف. اوتیسم: یكی از شایع‌ترین اختلال‌های روان‌پزشكی كودكی اوتیسم می‌باشد. علیرغم دامنه وسیع رفتارهایی كه به‌وسیله واژه اوتیسم پوشش داده می‌شود، تقریبا چهار نشانه وجود دارد كه به‌طور غیرقابل تغییر مورد تأكید است: انزوای اجتماعی، عقب‌ماندگی ذهنی، نقایص زبانی و رفتارهای كلیشه‌ای. این كودكان از هر تماس اجتماعی كناره‌گیری می‌كنند؛ وضعیتی كه در تنهایی افراطی‌ اوتیسم نامیده می‌شود. از نظر ارتباط اجتماعی، اوتیسم را می‌توان به سه طبقه فرعی تقسیم كرد:
·        كناره‌گیر: كودك، به‌ندرت یك ارتباط اجتماعی خود به خودی برقرار می‌كند.
·        منفعل: كودك، شروع‌كننده تماس نیست اما به تماس دیگری پاسخ می‌دهد.
·        فعال: كودك، به دیگران به طریق غیرمعمول نزدیك می‌شود.
 
ب. اختلال بیش‌فعالی – كمبود توجه: یكی از مشكلات نسبتا شایع كودكان دبستانی است. از برجسته‌ترین ویژگی‌های این اختلال، بی‌قراری افراطی و فراخنای توجه بسیار ضعیف است كه به رفتار فاقد سازمان و هدف منجر می‌شود. این نوع كودكان در پیگیری آموزش و به پایان رساندن تكالیف مشكلات عدیده‌ای دارند. آنها اغلب نمی‌توانند حتی به یاد آورند كه باید چه‌كار كنند. مطالعات اخیر پیرامون هوشبهر این كودكان نشان می‌دهد كه هوش این كودكان از توزیع بهنجار متفاوت نیست، به این معنی كه پیوستار هوشی آنها از سرآمدی (هوشبهر 115 به بالا) تا عقب‌ماندگی ذهنی شامل می‌شود.
 
پ. اختلال سلوك: نوع دیگر از رفتارهای پرخاشگرانه كه اغلب پیامدهای آن جدی‌تر از بازی نافرمانی است، اختلال سلوك نام دارد. این افراد به هنجارهای اجتماعی و قواعد رفتاری که متناسب با سن آنهاست، آشكارا بی‌اعتنا هستند. برخی از آنها پرخاشگرند،‌ نزاع می‌كنند، از داخل یا خارج از خانه دزدی می‌كنند. دروغ می‌گویند، دیگران را تهدید می‌كنند، از خانه و مدرسه فرار می‌كنند، در سنین اولیه درگیر مسائل جنسی می‌شوند، به عضویت گروه‌های بزهكار درمی‌آیند، اموال دیگران را از بین می‌برند و معمولا چنین كودكانی دوستی نداشته و یا دوستان بسیار اندكی دارند.
 
ت. اختلال لجبازی – نافرمانی: در این اختلال، كودك به شیوه‌ای منفی‌گرایانه، خصمانه و توام با نافرمانی در مقابل اشكال قدرت عمل می‌نماید. اما برخلاف اختلال سلوك، این رفتارها منجر به نقض جدی قانون و پایمال شدن حقوق دیگران نمی‌شود. برجسته‌ترین ویژگی‌های تشخیصی این اختلال عبارتند از: جر و بحث كردن با بزرگسالان، بی‌اعتنایی به دستورات، ایجاد مزاحمت برای دیگران،‌ كینه‌توزی و پرخاشگری و سرزنش دیگران.
 
ث. اختلال تیك: یك فعالیت حركتی یا صوتی است كه به‌طور ناگهانی، سریع، نمودكننده، غیرموزون و كلیشه‌ای اتفاق می‌افتد. افرادی كه تحت تاثیر تیك قرار دارند، معمولا آن را غیرقابل مقاومت تلقی می‌كنند اما می‌توانند آن را برای مدت نسبتا طولانی متوقف سازند. همه شكل‌های تیك تحت تاثیر فشار روانی بدتر می‌شوند و در جریان فعالیت‌های مورد علاقه و لذت‌بخش رو به كاهش می‌گذارند. تیك‌های حركتی و صوتی را می‌توان به انواع ساده و مركب تقسیم كرد. تیك‌های حركتی ساده شامل پلك زدن، تكان دادن گردن، بالا انداختن شانه، و شكلك درآوردن است. تیك‌های صوتی ساده عبارتند از: صاف كردن گلو، خرخر كردن، بالا كشیدن بینی و فین كردن و پارس كردن است. تیك حركتی مركب شامل حركات بیانگر چهره‌ای، پریدن، لمس كردن و پا به زمین كوبیدن است. تیك‌های مركب عبارتند از: تكرار كلمات یا عبارات خارج از متن، هرزه‌گویی، مكررگویی و پژواك‌گویی.
بیشتر اختلالات تیك گذرا هستند و تحت درمان دارویی برطرف می‌شوند.
 
ج. فوبی‌ها(ترس‌های مرضی): ویژگی اصلی ترس‌های مرضی، وجود ترس آشكار و مداوم از اشیاء یا شرایط خاص است. ترس‌های مرضی با سنین مختلف رشد كودكان ارتباط دارند. معمولا نوجوانان و بزرگسالان مبتلا به این اختلال به این موضوع شناخت كافی دارند كه ترس‌های ایشان غیرمنطقی است ولی این مساله ممكن است در مورد كودكان صادق نباشد. كانون ترس ممكن است پیش‌بینی آسیب دیدن از شی یا موقعیت مورد نظر باشد. اضطراب و ترس در كودكان ممكن است با گریه، بی‌قراری، سفت كردن اعضای بدن یا محكم چسبیدن ابراز شود. لازم به ذكر است ترس یا اجتناب باید به اندازه‌ای شدید باشد كه باعث پریشانی در فرد شده و با عملكردهای مختلف او تداخل نماید.
  در نوع دیگر از ترس‌های مرضی كه با بافت ترس‌های خاص متفاوت است، نوعی كناره‌گیری افراطی از افراد غیرآشنا وجود دارد كه این امر باعث می‌شود این كودكان در تماس‌های اجتماعی روزانه دچار مشكل گردند. فوبی اجتماعی، ترس شدید از موقعیت‌های اجتماعی ویژه و پرهیز از آنهاست. رایج‌ترین محرك‌هایی كه فوبی اجتماعی را ایجاد می‌كنند عبارتند از: صحبت كردن در جمع،‌ تعامل در موقعیت‌های اجتماعی، خوردن، نوشیدن و نوشتن در جمع و استفاده از توالت عمومی.[11]


[1] . سیف‌نراقی، مریم و نادری، عزت‌الله؛ اختلالات رفتاری كودكان، تهران، پدر، 1374، چاپ سوم، ص 14 تا 16.
[2] . ای.كرك، ساموئل و گالاگر، جیمز.جی؛ آموزش و پرورش كودكان استثنایی، ترجمه مجتبی جوادیان، آستان قدس رضوی، 1376، چاپ اول، ص 440.
[3] . كاكاوند، علیرضا؛ روان‌شناسی و آموزش كودكان استثنایی، تهران، روان، 1385، چاپ اول، ص 245 تا 249.
[4] . اختلالات رفتاری كودكان، ص 19.
[5] . سیف‌نراقی، مریم و نادری، عزت‌الله؛ آموزش و پرورش کودکان استثنایی، تهران، پیام نور، 1380، چاپ ششم، ص 327.
[6] . هالاهان، دانیل‌پی و كافمن، جیمزجی؛ كودكان استثنایی، ترجمه مجتبی جوادیان، انتشارات آستان قدس رضوی، 1372، چاپ دوم، ص 282.
[7] . همان، ص 282.
[8] . روان‌شناسی و آموزش كودكان استثنایی، ص 258.
[9] .  همان، ص 259.
[10] . هالاهان، دانیل‌پی و كافمن، جیمزجی؛ كودكان استثنایی، ترجمه فرهاد ماهر، تهران، رشد، 1371. چاپ اول، ص 335.
[11] . روان‌شناسی و آموزش كودكان استثنایی، ص 262 تا 275.

 
پنج شنبه 25/9/1389 - 20:44
بهداشت روانی
  به نظر می‌رسد از هر كس بپرسیم هوش چیست؟ می‌تواند پاسخ ما را به درستی بدهد. مفاهیمی مانند "باهوش"، "كم‌هوش"، "زرنگ"، "تنبل" و نظایر آنها به راحتی بر زبان مردم جاری می‌شوند و در ارتباط‌های بین افراد به‌كار می‌روند. اما آیا به‌راستی این افراد می‌توانند دقیقا بگویند كه هوش چیست؟ ماهیت آن چگونه است؟ نحوه شكل‌گیری و عوامل تشكیل‌دهنده آن به چه صورت است؟ ‌مسلما افراد معمولی جامعه قادر به پاسخگویی به این پرسش‌ها نیستند و حتی چنین انتظاری از آنان غیرمعقول است.
  همچنان كه افراد بشر از نظر شكل و قیافه ظاهری با یكدیگر تفاوت دارند، از نظر خصایص روانی مانند هوش، استعداد، رغبت و دیگر ویژگی‌های روانی و شخصیتی نیز بین آنان تفاوت آشكاری وجود دارد. از آنجا كه شیوه برخورد افراد با موقعیت‌های مختلف زندگی روزمره و توانایی آنان در حل مسائل زندگی نشانگر سطوح مختلف توانایی‌های آن‌هاست؛ لذا متفكران و دانشمندان گونه‌ای از استعداد یا توانایی كلی را كه لازمه موفقیت در این موقعیت‌هاست مورد توجه قرار داده‌اند. عامه مردم، هوش را توانایی یادگیری، درك موقعیت‌های جدید و برخورد صحیح با موقعیت‌ها می‌دانند. در بیان روزمره، شخص باهوش با صفت‌هایی مانند دقیق، زیرك، تیزبین، برجسته و مانند اینها توصیف می‌شود. برعكس شخص كم‌هوش با صفت‌هایی مانند كند، دیرآموز، کودن و ... مشخص می‌گردد.
  تابه‌حال تعریف دقیقی از هوش به‌عمل نیامده است، كوشش‌هایی كه برای تدوین یك تعریف دقیق از هوش به‌عمل آمده، اغلب با مشكل مواجه بوده و به تعریف‌های بحث‌انگیزی منجر شده است. دلیل این امر این است كه هوش، یك مفهوم انتزاعی است و در واقع هیچ‌گونه پایه محسوس،‌ عینی و فیزیكی ندارد. هیچ نقطه‌ای از مغز انسان وجود ندارد كه بتوان آن را جایگاه هوش دانست. اصطلاح هوش، فقط نامی است كه به فرایندهای ذهنی یا مجموعه رفتارهای هوشمندانه اطلاق می‌شود و نظریه‌های هوش در عمل نظریه‌های مربوط به رفتار هوشمندانه است.
  یكی از قدیمی‌ترین تعریف‌های هوش توسط بینه و سیمون، بدین‌صورت مطرح شده است: ‌«قضاوت و به عبارتی دیگر عقل سلیم، شعور عملی، ابتكار، استعداد، انطباق خود با موقعیت‌های مختلف، به خوبی قضاوت كردن، به خوبی درك كردن و به خوبی استدلال كردن، اینها فعالیت‌های اساسی هوش به شمار می‌روند.»
  در حالی‌كه بینه و سیمون، هوش را در اصل قضاوت درست در برخورد با مسائل تلقی می‌كنند؛ روان‌شناسان دیگر مانند ترمن، هوش را توانایی تفكر انتزاعی، ‌توانایی یادگیری،‌ استعداد حل مساله یا توانایی سازگاری با موقعیت‌های جدید می‌دانند. به هر یك از این تعاریف انتقادهایی وارد است. سازگاری با موقعیت مسلما برای بقای موجود زنده امری اساسی است، ‌اما توانایی سازگاری مفهومی گسترده دارد كه رفتار هوشمندانه بخشی از آن است و از سوی دیگر تعریف ترمن از هوش به عنوان توانایی تفكر انتزاعی، همه ابعاد رفتارهای هوشمندانه را دربرنمی‌گیرد، هرچند تفكر انتزاعی بخشی مهمی از رفتار هوشمندانه است.
  اما یكی از تعاریفی كه بسیار مورد استفاده و استقبال قرار گرفته تعریفی است كه وكسلر، پیشنهاد كرده است. او هوش را به عنوان یك استعداد كلی شخصی برای درك جهان خود و برآورده ساختن انتظارات آن تعریف كرد. بنابراین از نظر وی هوش، شامل توانایی‌های فرد برای تفكر منطقی، اقدام هدفمندانه و برخورد مؤثر با محیط است. او تاكید می‌كرد كه هوش كلی را نمی‌توان با توانایی رفتار هوشمندانه هر اندازه كه به مفهومی گسترده تعریف شود، معادل دانست، بلكه باید آن را به عنوان جلوه‌های آشكار شخصیت به‌طور كلی،‌ تلقی كرد.[1]
  همچنین پیاژه، هوش را آن توانایی‌ها و امكاناتی از رشد زیستی می‌شناسد كه موجود آدمی در سطح روانی خود و بر اثر تعامل با محیط به‌دست می‌آورد. به عقیده وی فعالیت‌های هوشی، به‌تدریج در مراحل مختلف رشد پدیدار می‌شوند و در شكوفایی استعداد فرد و تعامل روانی او نقش‌آفرین و بااهمیت می‌باشند.[2]
  گروهی دیگر از صاحبنظران معتقدند كه برای هوش، سه دسته تعریف می‌توان ارائه داد: ‌عملی، تحلیلی و كاربردی. تعاریف عملی، هوش را قابلیتی می‌دانند كه سبب موفقیت تحصیلی می‌شود و به‌عبارت دیگر در این تعاریف، هوش استعداد تحصیلی به‌شمار می‌آید. تعاریف تحلیلی، هوش را به‌صورت توانایی استفاده از پدیده‌های رمزی‌ یا توان سازگار شدن با موقعیت‌های تازه تعریف می‌كنند. به‌عبارت دیگر هوش را تفكر عاقلانه، عمل منطقی و رفتار موثر در محیط می‌دانند. تعاریف كاربردی، هوش را از دید سنجش و روان‌سنجی می‌بینند و آن را پدیده‌ای می‌دانند كه به‌وسیله آزمون‌های هوش سنجیده می‌شود.
  وقتی محققان حوزه هوش، بخش‌های مختلف هوش را با آزمون‌ها اندازه می‌گرفتند متوجه این نكته شدند كه نمرات این آزمون‌های فرعی با هم رابطه زیادی دارد. از آنجا كه آزمون‌های فرعی مختلف، علیرغم تكالیف مختلف آنها، با هم همبستگی بالایی داشتند، برخی از محققان به این باور رسیدند كه هوش یك خصیصه كلی و واحد است. مثلا اسپیرمن، هوش را با عنوان g یا هوش عمومی نامید. كتل شاگرد اسپیرمن، آن را به دو نوع سیال و متبلور طبقه‌بندی كرد تا بین توانایی عمومی و خام و هوشی كه به وسیله آموزش(مدرسه) و فرهنگ تحت تاثیر قرار می‌گیرد، تمییز قایل شود. او معتقد بود كه هوش سیال با آزمون‌های درك فضایی، غیركلامی و عملكردی نظیر طرح‌های مكعب سنجیده می‌شود‌ و هوش متبلور با آزمون‌های دانش كلامی، واژگان و مسائل ریاضی كه مستلزم كاربرد مستقیم مهارت‌هایی است كه از قبل آموخته‌اند، مشخص می‌شود. اما با پیشرفت تحقیقات و گسترش حوزه هوش‌سنجی انواع دیگری از هوش نظیر هوش كلامی، هوش ریاضی، هوش ادراكی و ... مطرح شد.
  محققان معاصر هوش، دیدگاه چندعاملی بودن هوش را توسعه داده و به مراتب فراتر از اندیشه‌های اصلی برده‌اند. آنها الگوهای هوش چندگانه متعددی را مطرح كرده‌اند كه هوش را شامل وجوه و ابعاد مختلفی می‌دانند كه در اینجا سه دیدگاه را معرفی می‌كنیم.
نظریه ساختار عقل گیلفورد
  جی.پی.گیلفورد، یكی از پیشگامان نظریه‌های چندخصیصه‌ای هوش، معتقد بود كه هوش بستگی به چیزی دارد كه ما درباره آن فكر می‌كنیم. وی به عملیات ذهنی و محصولات این عملیات اشاره می‌كند و بر این اساس الگویی برای ساختار عقل پیشنهاد كرد كه 120 عامل مربوط به هوش در آن مورد بررسی قرار می‌گیرد.[3]
نظریه سه‌وجهی استرنبرگ
  بر طبق نظریه سه‌وجهی استرنبرگ، هوش دارای سه شكل است: تحلیلی، ابتكاری و عملی.
  هوش تحلیلی شامل توانایی تحلیل، ‌قضاوت، ارزشیابی، مقایسه كردن امور انتزاعی(ذهنی) می‌شود. هوش ابتكاری شامل توانایی خلاقیت، طراحی، نوآوری و تخیل می‌شود و هوش عملی بر توانایی استفاده،‌ كاربرد، عمل كردن و در عمل به‌كار گرفتن تكیه دارد.[4] استرنبرگ، همچنین در تحقیقات خود به این نتیجه رسید كه هوش بر سه گونه است:
یک. هوش كلامی: در این نوع هوش، فرد مطالب را به سرعت می‌خواند و می‌فهمد و در سخن‌گویی، واژگان بیشتر و دقیق‌تری به‌كار می‌برد.
دو. هوش كاربردی: بدین‌معنا كه فرد، هوشمند همواره موقعیت‌ها را خوب بررسی می‌كند و مسائل را به نحو مطلوب و موفقیت‌آمیز حل می‌كند.
سه. هوش اجتماعی: مردم را آن‌گونه كه هستند می‌پذیرد، پیش از سخن گفتن می‌اندیشد و رفتار و كردارش همواره با سنجیدگی و ژرف‌نگری همراه است.[5]
هشت چهارچوب ذهنی گاردنر
  هوارد گاردنر، عقیده دارد كه هشت نوع هوش وجود دارد. ضمن توصیف آنها مشاغلی را كه نشان‌دهنده توانمندی در هر نوع می‌باشد، ذكر می‌کنیم:
الف. مهارت كلامی: توانایی تفكر پیرامون واژه‌ها و استفاده از زبان به منظور روشن كردن مفاهیم(هنرپیشه‌ها، روزنامه‌نگاران و سخنرانان).
ب. مهارت ریاضی: توانایی انجام عملیات ریاضی(دانشمندان، مهندسین و حسابدارها).
پ. مهارت‌های فضایی:‌ توانایی دستكاری كردن اشیاء و مهارت جسمانی(جراحان، ‌ورزشكاران و صنعتگران).
ت. مهارت‌های موسیقی: حساس بودن نسبت به گام‌ها، ‌آهنگ‌ها و صداها(شنوندگان دارای احساس، آهنگ‌سازان و موسیقی‌دانان).
ث. مهارت‌های درون‌فردی: توانایی درك خود(خودآگاهی) و همچنین كنترل كاركردهای بدن خویشتن(معلمان موفق و حرفه‌های بهداشت روانی).
ج. مهارت‌های بین‌فردی: توانایی درك یک فرد و جهت دادن موثر به زندگی او(روان‌شناسان و روحانیون).
چ. مهارت‌های طبیعی: توانایی مشاهده نمونه‌ها در طبیعت و فهم سیستم‌های طبیعی و سیستم‌های انسان‌ساخته(كشاورزان، گیاه‌شناسان، زیست‌شناسان‌ و نقاشان).[6]
  به اعتقاد استرنبرگ، با وجود آنكه مردم دارای توانایی‌های هوش جداگانه‌ای هستند اما در هنگام برخورد با مساله‌ای، همه توانایی‌های هوش خود را در حل آن به‌كار می‌برند. در صورتی كه گاردنر معتقد است كه افراد آدمی برای هر مسأله خاص، هوش مربوط به آن مسأله را به‌كار می‌برند.
ذکر این نکته لازم است که هوش، یک مفهوم فرضی است نه یک خصلت عصب‌شناختی آدمی. به دیگر سخن، هوش یک مفهوم ساختگی است که روان‌شناسان آن را برای سهولت ارتباط ابداع کرده‌اند.
هوشبهر IQ
  هوشبهر یا بهره هوشی كه از نظر بین‌المللی با "IQ" نمایش داده می‌شود، از تقسیم سن عقلی بر سن زمانی كودك به‌دست می‌آید و نمودار هوشمندی یا كم‌هوشی فرد است. سن زمانی یا تقویمی، همان سن واقعی كودك است و سن عقلی یا هوشی از طریق آزمون‌های سنجیده‌ای كه به كودك داده می‌شود تعیین می‌گردد. هرچه نتیجه آزمون‌ها بهتر باشد یعنی كودك آنان را با دقت بیشتر و درستی انجام دهد و هر چقدر كودك قادر به انجام تست‌های میزان‌شده برای كودكان بزرگتر از خود باشد، بهره هوشی او بیشتر خواهد بود. معمولا چنانچه نتیجه این تقسیم(سن عقلی بر سن زمانی) 100 باشد كودك از هوشبهری طبیعی برخوردار است و اگر از 100 بیشتر باشد طفل یا نوجوان دارای هوشبهری بیشتر بوده و با توجه به مقدار ازدیاد،‌ ممكن است جزء كودكان نابغه و تیزهوش قلمداد گردد و اگر از 100 كمتر باشد با توجه به میزان كمبود جزء گروه دیرآموز یا عقب‌مانده ذهنی قرار می‌گیرند.
  معمول‌ترین آزمون‌هایی كه برای تعیین سن هوشی یا عقلی كودكان و نتیجتا تعیین IQ به‌كار گرفته می‌شود، دو تست استنفورد – بینه و وكسلر است. بر طبق آزمون وكسلر كودكانی كه بهره هوشی آنها حدود 75 تا 70 و كمتر از آن باشد جزء كودكان عقب‌مانده ذهنی محسوب می‌گردند و بهره هوشی 100 تا 75 مربوط به كودكان دیرآموز می‌باشد.[7]


[1] . پاشاشریفی، حسن؛ نظریه و كاربرد آزمون‌های هوش و شخصیت، تهران، سخن، 1376، چاپ اول، ص 39 الی 36.
[2] . پارسا،‌ محمد؛ روان‌شناسی تربیتی، تهران، سخن، 1374، چاپ اول، ص 97.
[3] . كریمی، یوسف؛ روان‌شناسی تربیتی، تهران، ارسباران، 1385، چاپ هفتم، ص 200.
[4] . سنتروك. جان، دبلیو؛ روان‌شناسی تربیتی، ترجمه مرتضی امیدیان، دانشگاه یزد، 1385، چاپ اول، ص 184.
[5] . پارسا، محمد؛ روان‌شناسی تربیتی، ص 91.
[6] . سنتروك. جان، دبلیو؛ روان‌شناسی تربیتی، ص 186.
[7] . پاكزاد، محمود؛ كودكان استثنایی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1376، چاپ سوم، ص 150 الی 148.

 
پنج شنبه 25/9/1389 - 20:43
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته