• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 42209
تعداد نظرات : 4513
زمان آخرین مطلب : 4106روز قبل
قرآن

پندار بی‌اساس و فراگیر فال بد (تطیّر) سابقه‌ای طولانی دارد. معتقدان به این خرافه، بسیاری از اشیا، حیوانات، افراد و حتی انبیای الهی را به فال بد می‌گرفتند. قرآن به مواردی از تطیّر مخالفان انبیای الهی اشاره می‌كند و در برخورد با این عقاید، حقیقت را روشن می‌كند. از دیدگاه قرآن، فال بد هر كسی از خود اوست و پیشامدهای ناگوار زندگی انسانها، در واقع بازتاب گناهان آنهاست. قرآن از تطیّر مذمت كرده و منشأ آن را نادانی بشر می‌داند.
در روایات نیز به تطیّر اشاره‌هایی شده است. از دیدگاه معصومان (ع)، فال بد، بی‌اساس و در ردیف شرك و كفر است و فقط از جنبة روانی می‌تواند مؤثر باشد. میزان تأثیر آن به پذیرش هر فردی بستگی دارد، علاج آن بی‌اعتنایی، توكل و ولایت ائمه (ع) است و كسی كه نمی‌تواند بی‌اعتنا باشد، برای آرامش نفسانی و مقابله با خطورهای قلبی دعا كند و قرآن بخواند.

كلیدواژه‌ها :

فال بد (تطیّر)، تفأل، طیرة، طائر، تشاؤم.

مقدمه

عادات و آداب و رسوم خرافی و جاهلی اختصاص به ملت و فرهنگ خاصی ندارد و نمی‌توان آن را محدود به دورة معینی از تاریخ دانست؛ خاستگاه مشخصی را نمی‌توان برای آن تعیین كرد بلكه تنها می‌توان خاستگاه خرافات را در مساعی نخستین انسانها در موارد زیر جست و جو كرد:
1. آرزوی مطلوب ساختن سرنوشت به نفع خود؛
2. تلاشی ناگزیر برای نفوذ در آینده و دیدن آینده در حال؛
3. آرزوی بر كنار ماندن از تأثیر عوامل و حوادثی كه، به علت قابل درك نبودن آنها برای او، تصور می‌كرد كه در زندگی او تأثیر به سزایی دارند؛
4. تلاش برای توضیح اسرار طبیعت و هستی خودش.
این خواهشها و تلاشها گاهی انسان را به نادرستی و انحراف كشانده و به پندارها و عقایدی، كه به كلی خلاف منطق و واقعیت است، معتقد كرده است.
تنوع و تعدد این پندارها كه به طور كلی مولود جهل و خامی بشر است در هر زمان و با عوامل مختلف جغرافیایی و محیطی و روحی خاص هر محیط، در نوسان بوده است. البته به هر نسبت كه آدمی با حقایق و واقعیات آشناتر شده است به همان نسبت از رقم خرافات قدیمی كاسته شده ولی در هیچ زمانی به صفر نرسیده و در هر برهه‌ای اگر به دلیلی خرافه‌ای از ذهن ملتی شسته شده خرافة جدیدی جای آن را گرفته است. این خرافات را می‌توان به دسته‌های موضوعی مختلف از قبیل: تاریخی، اعتقادی و مذهبی، اجتماعی و … تقسیم كرد. یكی از این خرافه‌ها فال بد (تطیّر) است كه سابقه‌ای كهن دارد. این خرافه، كه همان اعتقاد به پندار بی‌اساس فال بد و پیروی از سنتهای بیهوده، عادات و رسوم جاهلانه در این زمینه است، اقوام و جوامع مختلف بشری و حتی فرهیختگان و نوابغ را درگیر خود كرده است. این خرافه طی هزاران سال بر اراده و تصمیم انسانها و رفتار اجتماعی‌شان تأثیر گذاشته و حتی در جمع معیارهای ارزشی آنها جای گرفته است. به پندار این گونه افراد اشیا، حیوانات، بعضی انسانها و تحوّلات طبیعت می‌توانند ـ حتی بدون وجود سنخیت و هیچ گونه رابطة علت و معلولی ـ علت حوادثی باشند كه در زندگی افراد رخ می‌دهد و از حوادثی كه ممكن است در زندگی بشر رخ دهد خبر بدهند. به اعتقاد آنها پرواز پرندگان، حركت خرگوش، افتادن نمكدان، هدیه دادن چاقو، رد شدن از زیر نردبان، عدد سیزده و امور بی‌شمار دیگر همه به مثابة علایمی است كه از وقوع رویدادی «خیر» یا «شر» (و معمولاً شر) خبر می‌دهد.[1] بدیهی است كه بر اثر این پندارهاست كه انسان در شناخت حقایق اشیا، اسباب و علل واقعی حوادث، درك صحیح روابط اشیا با یكدیگر و رابطة اسباب و مسببات بسیار ناتوان و درمانده می‌شود. هر كدام از این خرافات به نوبة خود، برای اجتماع انسانی خطرات غیر قابل جبرانی دارد. یكی از خطرناك‌ترین آنها، كه اثرات بسیار زیان‌ باری در عرصة حیات معنوی و مادی بشر داشته است، به فال بد گرفتن وجود انبیای الهی و رسالت آنهاست تا به پندار خودشان مخالفت با انبیا را با این عذر مستدل و با ابزار طیره در برابر دعوت پیامبران به مقابله برخیزند. اینان بدون این كه علل حوادث را بررسی كنند، پیامبران را مسؤول حوادث تلخ و نارساییهای زندگی خود می‌دانستند و این برداشت نادرست از دیر زمان بر افكار آنها حكم فرما بوده است.
اساساً از رسالتهای انبیای الهی خانه تكانی ذهن بشر از این تحلیلها وپیش‌داوریهای خرافی بوده است. برای وصول به این هدف انبیا كوشیده‌اند حقیقت خوبی و بدی را به انسانها تعلیم دهند و اعتقاد به توحید و توكل بر خدا را در دلها استوار كنند. این گونه سطحی نگری، ساده‌انگاری و نزدیك بینی پیروانشان را درمان كنند و به آنها اعلام دارند كه این پندارها بی‌اساس است. جرأت و شهامت مبارزه با این افكار به آنها داده‌اند و برای این منظور با سنت قولی و فعلی به پیروانشان گوشزد كردند كه زندگی عاقلانه، بی‌توجهی به آموزه‌های نادرست خرافی است كه در ذهن افراد وجود دارد و به آنها اعلام داشتند كه این عدم توجه نه تنها زیان دنیوی و اخروی برای آنها ندارد؛ بلكه موفقیت آنها در گرو بی‌توجهی به این خرافه‌هاست.
در این مقاله موارد تطیّر مخالفان انبیای الهی در مبارزه با آیین حق و در مقابل، پاسخ و تحلیل قرآن از منشأ تطیّر و … بیان شده است.
ترتیب بحث در این مقاله به این صورت است: ابتدا تطیّر از دیدگاه قرآن و سپس از دیدگاه روایات آمده است و در پایان تأثیر آن و راه علاج و جبران آن بیان شده است.
در این مقاله به روشنی خواهیم دید كه غل و زنجیر تطیّر كه اقوام و ملل فراوانی را در بند كشیده و می‌كشد با آیین حق و محكم اسلام باز می‌شود ]و یضع عنهم إصرهم و الاغلاق التی كانت علیهم[ (اعراف/157) اوهام و خرافاتی كه فكر و عقل انسان را از رشد و نمو باز می‌دارد غل و زنجیرهایی كه از سلسله آهنین زیان بخش‌تر است. قرآن با این دیدگاه مقابله می‌كند و می‌فرماید: فال بد هر كسی از خود او و نزد خداوند است و كسانی از فال بد متأثر می‌شوند كه نادان باشند.

فال بد (تطیّر)

واژة تطیّر مصدر باب تفعّل از مادة طیر (پرنده) گرفته شده است. رابطة بین تطیّر و «طیر» را این چنین شرح داده‌اند: ابتدا تطیّر فال گرفتن با پرنده (طیر) بود، به مرور زمان در هر چه كه با آن فال گرفته می‌شد (تفأل) و یا شوم دانسته می‌شود (تشاؤم) واژة تطیّر استعمال می‌شد. (راغب، 528). پس از گذشت زمان فقط در تشاؤم به كار رفت و مترادف آن شد، یعنی فقط در مورد چیزهایی به كار رفت كه انسانها آنها را اسباب بدی می‌پندارند. (ابن عاشور، 2/362؛ جواد علی، 6/786؛ قمی، 2/102).
نحوة اشتقاق تطیّر از طیر این گونه بوده است كه در دوران جاهلیت در تصمیم‌گیری به پرندگان وابسته بودند و وقتی ارادة انجام كاری می‌كردند اگر پرنده‌ای را می‌دیدند كه به سمت راست آنها پرواز می‌كند آن را به فال نیك می‌گرفتند و به مسیرشان ادامه می‌دادند و اگر به سمت چپ ایشان حركت می‌كرد آن را شوم می‌پنداشتند و از مسیرشان بر می‌گشتند؛ مورد اول را «سانح» و مورد دوم را «بارح» می‌نامیدند.[2] تا بدان جا به تطیّر اعتقاد داشتند كه در بسیاری از موارد پرنده‌ای را از لانه‌اش پرواز می‌دادند تا از جهت پرواز او تصمیم بگیرند كه به مسیرشان ادامه دهند یا نه. (مصطفوی، 7/153) البته باید دانست كه آنها با هم صدایی پرندگان، آواز آنها در غیر اوقات معمولی و به جهت حركت بعضی از حیوانات از جمله آهو نیز تصمیم می‌گرفتند ولی چون بیشتر با پرنده این عمل صورت می‌گرفت همة این گونه اعمال را تطیّر نامیدند. (قطبی، 7/169؛ حسینی، 7/155) به تطیّر طیره نیز گفته شده است. (ابن منظور، 8/529؛ حسینی، 7/154 ـ 155).
طائر واژة دیگری است كه یكی از موارد استعمال آن در قرآن در ارتباط با موضوع تطیّر است و به معنای بدبختی (شوم) به كار رفته است؛ بدبختی و عقوبتی كه خداوند در مقابل اعمال بد كفار و مشركان تدارك دیده است. (راغب، 529)

تطیّر در قرآن

آیات راجع به تطیّر عبارتند از:
الف) (اعراف/131)، (نمل/47) و (یس/19) كه در آنها افعال «یطّیّروا»[3]، «اطّیّرنا» و «تطیّرنا»[4] آمده است و در همان آیة (اعراف/131) و (نمل/47) و آیة (یس/19) واژة طائر آمده است.
ب) آیه‌ای كه به فرمودة اكثر مفسران مفید معنای تطیّر است: (نساء/78)
قرآن در چندین آیه به مواردی از تطیّر مشركان و كفار، در برابر دعوت پیامبران الهی، اشاره كرده كه ترتیب تاریخی آنها به این صورت است.
1. حضرت صالح (ع): او را خدا برای هدایت قوم ثمود فرستاد تا مردم را به خدا دعوت كند و از عذاب اخروی و نزول بلا در دنیا انذار كند. اما ثمود، كه به گفتة بعضی از مفسران مقارن با دعوت حضرت صالح (ع) به بلایایی (طباطبایی، 15/373)، چون قحطی (زمخشری، 3/371)، گرسنگی شدید (حویزی، 4/93)، خشكسالی (مكارم شیرازی، 15/491) و اختلافات (فضل الله، 17/215) مبتلا بودند، در پاسخ به حضرت صالح (ع) گفتند: ما به تو و پیروانت بدبین هستیم (طبری، 11/208)، شما مردمی شوم هستید (مكارم شیرازی، 15/491) و شومی شما در همة زندگی ما جریان یافته است، از ما دور شوید تا از همة شروری كه از ناحیة شما ما را احاطه كرده است خلاص شویم (فضل الله، 17/215) و پیش بینی می‌كنیم كه به خاطر وجود شما در میان ما مصایب و بدبختی‌های دیگری نیز به ما برسد (طبری، 11/208).
]قالوا اطّیّرنا بك و بمن معك…[ = گفتند ما به تو و به هر كس كه همراه توست شگون بد می‌زنیم (فولادوند، 381)، (النمل/47).
2. حضرت موسی (ع): او فرستادة خداوند برای هدایت انسانها بود بدین منظور به سوی فرعون و اطرافیانش فرستاده شد[5] ولی آنها استكبار كردند و آیات حق و دلیل روشن را نپذیرفتند. خداوند نیز آنها را به خشكسالی و كمبود میوه‌ها مبتلا كرد[6] تا بیدار شوند؛ به ضعف خود و عجز پادشاه و خدایانشان در برابر قدرت خداوند متذكر شوند؛ از ظلم به بنی ‌اسرائیل دست بردارند و دعوت حضرت موسی (ع) را اجابت كنند (رشید رضا، 9/87). اما آنها به جای این كه از این درسهای الهی پند بگیرند، از این موقعیت سوء استفاده كردند و جریان حوادث را به میل خود تفسیر می‌كردند و هرگاه زندگی خوشی داشتند و نعمتهای خداوند برای آنها فراوان بود می‌گفتند: این از شایستگی خود ماست و وقتی گرفتار ناراحتی و مشكل می‌شدند، فوراً به حضرت موسی (ع) و كسانی كه با او بودند ارتباط می‌دادند: ]و إن تصبهم سیّئةٌ یطّیّروا بموسی و مَنْ معه[. یعنی: چون گزندی به آنان می‌رسید به موسی و همراهانش شگون بد می‌زدند. (اعراف/131). آنان در نهایت سفاهت و سنگدلی بودند و با این كه معمولاً سختیها ]به ویژه بعد از دیدن آیات الهی[ دلها را مهربان و طبع را رام و دلبستگی را از بین می‌برد اما كمترین تأثیری در ایشان نداشت. (آلوسی، 6/49)
البته تاریخ فرعونیان حاكی از این است كه زجر طیر (پراندن پرنده به منظور پیش گویی و تصمیم گیری بر مبنای آن) در میان آنها متداول نبود بلكه گمان می‌كردند كه دعوت حضرت موسی (ع) سبب مصیبت‌هایی برای آنها شده است ولی چون قرآن در میان قوم عرب نازل شده است از تشاؤم فرعونیان به حضرت موسی (ع) و پیروانش از «تطیّر» كه لغتی عربی است استفاده كرده است. (ابن عاشور، 9/66)
3. سه تن از پیامبران مأمور هدایت قومی بودند كه قرآن از آنها به عنوان «اصحاب القریة»[7] یاد كرده است. آنها فرستادگان الهی را تكذیب كردند و گفتند: ]انّا تطیّرنا بكم[. یعنی: ما حضور شما را به شگون بد گرفته‌ایم. (یس/18). منتظر هستیم، كه به خاطر دعوت شما، به ما بدی می‌رسد (سید قطب، 5/2962)؛ شما دروغگو هستید و با سوگند بر دروغ خود پافشاری می‌كنید (فخر رازی، 9/261). شما با پدرانتان مخالفت كرده‌اید و معبودتان را ترك گفته‌اید و ما از عاقبت بد آن در امان نیستیم (میبدی، 8/213) و اگر بلایی به ما برسد به خاطر شماست (طبری، 2/188).
در این كه بعد از آمدن پیامبران اهل قریه مبتلا شده باشند دو قول است:
1. بعضی از مفسران گفته‌اند: بعد از تكذیب پیامبران باران نیامد و جذام زیاد شد و در میان آنها اختلاف كلمه به وجود آمد (آلوسی، 2/333).
2. بعضی دیگر گفته‌اند: منظور مشركان این نبود كه مقارن ورود رسولان حوادث بدی از قبیل قحطی، وبا و مانند آن قریه را فرا گرفت بلكه به این معنی است كه هر فردی در دنیا با حوادث نامطلوب مواجه است، اشكال این جاست كه روش این گونه افراد این است كه ریشة حوادث نامطلوب را شناسایی نمی‌كنند بلكه به حوادثی هم زمان با حوادثی كه با شهوتهایشان سازگار نیست و از آنجا متنفرند، ارتباط می‌دهند و آن را شوم و سبب حوادث نامطلوب می‌پندارند و اموری را كه بدان رغبت دارند و با مزاجشان سازگار است به فال نیك می‌گیرند و مانند نادانان خودشان را می‌فریبند و در نتیجه از نظر آنها علل تمام حوادث به آرزوها و خواهشهای آنها بستگی دارد.
3. ممكن است مراد آنها از شوم این باشد كه بعد از دعوت رسولان اختلافاتی بین اهل قریه به وجود آمد؛ هر كدام از اهل قریه در تحلیل خود به این نتیجه رسید كه حوادث نامطبوع از مكافات رسولان است و این نتیجه‌گیری منشأ وحدت كلمه در میان آنها شد؛ به این صورت كه جمعی چنین ادعایی كردند و بقیة اهل قریه با او موافق بودند، این جا بود كه با اتحاد كلمه به رسولان گفتند: ما شما را بد شگون می‌دانیم و از شما می‌خواهیم كه از دعوتتان دست بردارید. (ابن عاشور، 22/363)
4. مخالفان پیامبر گرامی اسلام (ص) نیز دست كمی از دیگران نداشتند و علاّمه را با سخنانی شبیه سخنان سایر ملل، در خصوص انبیای زمانشان، مورد خطاب قرار دادند. اینان كه به گفتة بعضی از مفسران، یهود (زمخشری، 1/538)، به گفتة بعضی دیگر، منافق (فخر رازی، 4/145؛ ابن عاشور، 4/129)، یا هر دو (دمشقی، 6/507) و یا مؤمنان ضعیف الایمان بودند (طباطبایی، 5/8)؛ هرگاه به پیروزی و غنیمت می‌رسیدند (طبرسی، 3/121؛ فخر رازی،، 4/145، دمشقی، 6/507) و نیكیها و حسنات از قبیل زندگانی آسوده و حاصلخیزی (زمخشری، 1/538) به دست می‌آوردند می‌گفتند از طرف خداست ولی هنگامی كه شكستی دامنگیر آنها می‌شد، یا در میدان جنگ آسیبی می‌دیدند (طبرسی، 3/121؛ فخر رازی، 4/145؛ دمشقی، 6/507) و یا به بلایی چون قحطی و تنگ دستی مبتلا می‌شدند (زمخشری، 3/121؛ طبرسی، 3/121؛ قرطبی، 5/183) به پیامبر گرامی اسلام (ص) نسبت می‌دادند و از آن جایی كه در این مورد قرآن با صراحت كلمة تطیّر به كار نبرده است دو احتمال وجود دارد: یا حوادث را به ضعف رأی و سوء تدبیر پیامبر گرامی اسلام (ص) (طباطبایی، 5/8؛ طبرسی، 3/121) و عدم كفایت نقشه‌های نظامی او (مكارم شیرازی، 4/20) نسبت می‌دادند و یا از شومی وجود وی می‌دانستند (طبرسی، 3/121؛ قرطبی، 5/183؛ دمشقی، 3/507) مفسرانی كه گوینده این گفتار را یهود می‌دانند، گفته‌اند یهودیان معتقد بودند كه خداوند با آنها جز به عزّت و كرامت برخورد نخواهد كرد و علت این كه حوادث ناخوشایندی برای آنها اتفاق می‌افتد، در اصل، برای آزار مسلمانان است كه به تبع آن یهود نیز دچار آن می‌شود (ابن عاشور، 4/130). ]و إن تصبهم سیّئةٌ یقولوا هذه من عندك[. یعنی: و چون صدمه‌ای به ایشان برسد می‌گویند این از طرف توست. (نساء/78؛ زمخشری، 1/538).

تطیّر (ریشه‌یابی و برخورد غیر منطقی با مسائل)

در بررسی موارد تطیّر، به وضوح دیده می‌شود كه تفكر خاصی در میان معتقدان به این خرافه وجود دارد كه به قلب حقایق و گمراه كردن وجدان آنها می‌انجامد. آنها هرگاه به خواسته‌هایشان می‌رسند، موفقیتشان را مرهون لیاقت خود می‌دانند، هرچند كه در آن هیچ تأثیری نداشته باشند، و هر بدی‌ای كه به آنها می‌رسد، به دیگران نسبت می‌دهند.
چنان كه در بحثهای قبلی گفته شد، همین اندیشة غیر منطقی در میان مخالفان انبیا نیز رواج داشت.
مولوی در مثنوی، مناظرة قوم سبا و انبیا (ع) را به نظم درآورده است كه در این جا تنها به چند بیت از آن اشاره می‌كنیم.
قوم سبا به پیامبران گفتند اگر چه ممكن است شما برای خودتان ستارة خوشبختی باشید ولی شما از دین ما مرتد شده‌اید و با ما مقابله می‌كنید بنابراین برای ما شوم هستید.
قوم گفتند ار شما سعد خودید نحس مایید و ضدید و مرتدید
علت پندار شوم در مورد پیامبران این بود:
1. برای آنها تكلیف آورده بودند.
2. آنها را متوجه معاد كرده بودند.
3. با گرویدن افرادی به دعوت انبیا از تعداد اجتماع آنها كم شده بود.
آنان «عنا»، غم و افتراق را از فال زشت انبیا می دانستند.
جان ما فارغ بُد از اندیشه‌ها در غم افكندید ما را و عنا
ذوق جمعیت كه بود و اتفاق شد زفال زشتشان صد افتراق
(جعفری، 8/241)
پاسخ انبیای پیشین و پیامبر گرامی اسلام (ص) به تطیّر مخالفان
روش استدلال محكم و به حق انبیای الهی چنین بوده است كه آنها بر اساس توحید افعالی همة حوادث گوارا و ناگوار را به خداوند نسبت می‌دادند و بیان می‌كردند كه برخی از حوادث جنبة امتحان و بعضی از آنها جنبة كیفر و تنبیه دارد.
قرآن به تفصیل پاسخ انبیا را بیان كرده و به موارد تطیّر این چنین پاسخ داده است:
در یك مورد فرموده است: شومی شما از خود شما است و اگر درست بیندیشید به این حقیقت واقف خواهید شد. ]طائركم معكم أئِن ذكرتم[ (یس/19)؛ مكارم، 441). به دلیل این كه شما گروهی اسراف كار و متجاوزید: ]بل انتم قومٌ مُسرفون[ (یس/19) و مشكل اصلی شما همان اسراف و تجاوزگری شما است، كه حق را انكار می‌كنید (طباطبایی، 17/77) و اگر جامعة شما گرفتار سرنوشت شوم شده است سبب آن یا زیاده‌روی شما در گناه است و یا در گمراهی؛ به طوری كه كسانی را شوم می‌دانید كه فرستادگان خداوند هستند و نه تنها تطیّر به آنها باطل است بلكه در حقیقت تبرك به آنها واجب است (زمخشری، 4/9)؛ شما كسانی را كه اكرام آنها واجب است مورد آزار قرار می‌دهید؛ با این كه حق، با معجزه و برهان، برای شما اثبات شده است، در عین حال بركفر اصرار دارید (فخر رازی، 9/362)؛ موعظة پیامبران را با تهدید به رجم و وعید بر عذاب پاسخ می‌دهید (سید قطب، 5/2962). ]لئن لم تنتهوا لنرجمنّكم منّا عذاب الیم[ (یس/18). در آیة دیگر نظیر همین پاسخ را می‌فرماید: ]و ما اصابك من سیّئة فمن نفسك[. یعنی: و آنچه از بدی به تو می‌رسد از خود توست.
در دو مورد می‌فرماید: ]قال طائركم عندالله[ (نمل/47)، ]ألا إنّما طائرهم عندالله[ (اعراف/131) و شما گروهی هستید كه آزمایش می‌شوید: ]بل انتم قوم تفتنون[ (نمل/47). در این موارد قرآن این گونه استدلال می‌كند كه پیامبر و همراهانش در جلب این رنجها تأثیری ندارند بلكه شما، با این ابتلائات امتحان می‌شوید تا مؤمن از كافر و فرمان بر از نافرمان مشخص شود (طباطبایی، 15/87)؛ در حقیقت اینها هشدارهایی است تا كسانی كه شایستگی دارند از خواب غفلت بیدار شوند، مسیر نادرست خود را اصلاح كنند و به سوی خدا آیند؛ و تنها ضامن تحقق خیر (مكارم شیرازی، 15/491) و بیداری، اندیشه در سنتهای خداوند و بررسی و تفكر عمیق در حوادث است نه طیره به بعضی از مخلوقات خداوند (سید قطب، 5/2645).
در این جا بیان نكته‌ای لازم است:
قرآن هر چند فقط به تطیّر كفار و مشركان در برابر انبیای الهی اشاره می‌كند و اساساً از طیرة اشخاص، موجودات و اشیا ذكری به میان نمی‌آورد. اما با بررسی آیات تطیّر (بخشی كه به فال بد مخالفان انبیا پاسخ می‌دهد) نتیجه می‌گیریم كه تفاوتی میان تطیّر انبیای الهی و انسانها و … نیست. گرچه طیرة انبیا بیشتر مذمت شده است؛ اما این مطلب قطعی است كه طیره به هر كس یا به هر چیز مذموم است. خداوند با بیان این كه «طائر شما از خود شماست اگر درست بیندیشید به دلیل این كه شما گروهی اسراف كار و متجاوزید و طائر شما نزد خداست و شما گروهی هستید كه آزمایش می‌شوید به این مطلب اشاره می‌كند كه اساساً وقوع حوادث ناخوشایند معلول وجود اشخاص دیگر، موجودات و یا اشیا نیست. بلكه این عقیده، نیت و عمل خود انسان است كه منشأ خوبی یا بدی است. منفعتی را برای انسان جلب می‌كند یا مفسده‌ای را دفع می‌كند و این خداوند است كه به انسان خیرات و بركاتی پاداش می‌دهد و یا از وقوع در مصائب و حوادث نامطلوب محافظت می‌كند و یا در زمانی انسان را می‌آزماید. همچنین در بحث از روایات خواهیم دید كه پیامبر (ص) و ائمه (ع) با طیره به غیر انبیا نیز مخالفت كرده‌اند. پس مطلق طیره ممنوع است نه فقط تطیّر در مقابل پیامبران الهی.
مفسران آیاتی را كه در پاسخ تطیّر كفار و مشركان آمده است چنین تبیین كرده‌اند:
پیامبران در جواب قومشان فرموده‌اند:
الف) ]طائركم معكم[ (یس/19). یعنی: سبب شومی شما افكار كفر آمیز و شرك آلودتان است (فضل الله، 19/136؛ فخر رازی، 9/262)؛ شما از حق كه توحید است اعراض كرده‌اید و به باطل كه شرك است روی آورده‌اید (طباطبایی، 17/77)؛ همة شومی در عبادت بتهاست (میبدی، 8/213) شومی شما نتیجه برخورد ناپسندتان با خیرخواهان است كه آنان را ملامت می‌كنید و وجود آنان را به شگون بد می‌گیرید (صادقی، 23/32)؛ كارهای شما نزد خدا نوشته شده است و منشأ حوادثی است كه بر شما فرود می‌آید (زمخشری، 3/371)؛ نصیب هر كسی از خوبی و بدی با خود او است و با نیت و عملش مرتبط است و بر اعمالش متوقف است و در توان هر فردی است كه بهرة خود را خوبی یا بدی قرار دهد و تحقق خواست خداوند در مورد هر بنده‌ای از جانب خود بنده و از ناحیة تمایلات و اعمالش است (سید قطب، 5/2962). بنابراین، عقیده، نیت و عمل خود انسان منشأ خوبی و بدی است.
ب) ]طائركم عندالله[ (نمل/47) و ]طائرهم عندالله[ (اعراف/131). شومی، عقوبت جاودانی است كه برای آنها نزد خدا باقی است (میبدی، 3/710؛ ابوالفتوح، 8/352؛ طباطبایی، 8/227؛ ابن عاشور، 9/67)، نه آنچه در دنیا به آنها می‌رسد (طبرسی، 3/719؛ آلوسی، 6/49)، مجازات اخروی تشاؤم آنها در نزد خداوند محفوظ است (طبرسی، 3/719؛ فخر رازی، 8/560؛ آلوسی، 6/49). اعمال آنها كه در نزد خدا مكتوب و محفوظ است، سبب واقعی شومی برای آنها است (شیخ‌زاده، 4/279؛ طباطبایی، 15/373). و خداوند بین اشیا و اسباب آنها رابطة تكوینی یا كیفری قرار داده است (فضل الله، 17/216).
سرنوشتی كه خداوند برای آنها مقدر كرده است، علت اصلی خوبی و بدی است (زمخشری، 3/371؛ فخر رازی، 5/344 ـ 345؛ قرطبی، 7/170). تمام رویدادها (خوبی و بدی) برای امتحان و منشأ آنها امر خداوند است (سید قطب، 3/1358). در این جا لازم است به حقایقی اشاره كنیم، حقایقی كه تطیّر كنندگان با نتیجه‌گیری غیر منصفانه و باطل تطیّر ، از آن تغافل می‌كردند.
ـ اعمال خوب و بد جامعه و افراد با حوادث خارجی ارتباط دارند چنان كه علامه طباطبایی ـ قدس سره ـ در بحثی با عنوان «احكام الاعمال من حیث الجزاء» (2/188 ـ 190) به این ارتباط اشاره می‌كند و می‌فرماید: «منظور از عمل، عنوان حسنه و سیئه است كه بر حركات خارجی منطبق می‌شود نه خود حركات و سكناتی كه از آثار طبیعی اجسام است. ]و ما أصابكم من مصیبة فبما كسبت أیدیكم و یعفو عن كثیر[ این آیه و آیات (رعد/11)، (انفال/54)، (اعراف/96) و (روم/41) به این مطلب دلالت دارند كه بین حوادثی كه واقع می‌شوند و اعمال خوب و بد، ارتباطی وجود دارد. بنابراین حوادثی كه در هستی اتفاق می‌افتد تا اندازه‌ای تابع اعمال انسانها است. پس به تبع اطاعت جامعه از خداوند و پیمودن راه مورد پسند او خیرات نازل می‌شود؛ و درهای بركت باز می‌شود. در مقابل انحراف جامعه از مسیر بندگی، مداومت در گمراهی، نیّتهای فاسد و اعمال زشت سبب می‌شود كه فساد در خشكی و دریا ظاهر شود و امتها، با رواج ظلم، ناامنی، جنگها هلاك شوند. همچنین قرآن حوادث طبیعی ویران كننده‌ای چون سیل، زلزله، صاعقه و طوفان را از این قبیل می‌داند.
خداوند در آیة (مؤمن/21) فرموده است: ]أو لم یسیروا فی الأرض فینظروا كیف كان عاقبة الذین كانوا من قبلهم كانوا هم اشدّ منهم قوّةً و ءاثاراً فی الأرض فأخذهم الله بذنوبهم[ و آیه‌های (اسراء/16) و (مؤمنون/44) نیز همین مضمون را دارند. اگر چه این سه آیه در مورد جامعه است اما فرد هم حكم جمعیت را دارد و مانند جمعیت پاداش كارهای نیك و مكافات كارهای بد را می‌بیند چنان كه آیة (یوسف/90) و (قصص/81) بر این مطلب دلالت می‌كند. با این تفاوت كه فرد به واسطة پیشینیانش از نعمتهای بسیاری بهره‌مند می‌شود؛ و به خاطر ستمكاری نیاكانش مبتلا می‌شود. همان طور كه در آیات (كهف/82) و (نساء/9) نیز آمده است.
ــ چنان كه در آیة (اعراف/94) آمده است ]و ما أرسلنا فی قریة مِنْ نبیّ إلاّ أخذنا أهْلَها بالبأساء و الضّرّاء لعلهم یضّرّعون [. این قانون كلی الهی در مورد تمام پیامبران بوده كه خداوند برای بیداری اقوام سركش آنها را گرفتار مشكلات می‌كرده است تا در خود احساس نیاز كنند و فطرت توحید، كه با رفاه زیر پوشش غفلت قرار گرفته، آشكار گردد و به ضعف و ناتوانی خویش پی ببرند و متوجه مبدأ قادر و توانایی كه تمام نعمتها از ناحیة اوست بشوند. ولی آنان چنان كه در ذیل آیه (اعراف/131) آمده است حوادث را بر وفق مراد خود تفسیر می‌كردند و از فهم این حقایق و رسیدن به نتایج آن محروم می‌ماندند.
ــ قرآن در ارتباط با همین موضوع حقیقت امر، در خوبیها و بدیهایی را كه به انسان می‌رسد بیان می‌كند و در پاسخ به مخالفان پیامبر (ص) كه هر پیشامد خوبی را به خدا و هرصدمه‌ای را به پیامبر (ص) نسبت می‌دادند ابتدا می‌فرماید: بگو: ]كل من عندالله[ (نساء/78) یعنی: همه از جانب خدا است. بعضی از مفسران گفته‌اند: پیشامدهای خوب و بد از ناحیة خدا یعنی از قضا و قدر خداوند است (قرطبی، 5/183) و احدی قادر نیست كه قضا و قدر را باز گرداند؛ خداوند بندگانش را با آن می‌آزماید تا با شكر نعمت و صبر بر مصیبت به ثواب برساند (طبرسی، 3/121). بعضی دیگر گفته‌اند: خداوند انسانها را مستقیماً وادار به كاری نمی‌كند بلكه تقدیر، تهیه اسباب (ابن عاشور، 4/131) و وضع قوانین اسباب و مسببات (رشید رضا، 5/266) از ناحیة اوست و از این جهت بین خوبی و بدی تفاوتی نیست (ابن عاشور، 4/131).
پیشامدهای خوب و بد حوادثی هستند كه بنیان‌گذار نظام آفرینش یعنی خدای واحد بدون شریك آنها را منظم كرده است، زیرا بر طبق تعلیم قرآن، همة اشیا در وجود، بقا و همة حوادثی كه در پیش دارند تسلیم خداوندند (طباطبایی، 5/8).
سپس می‌فرماید: ]ما أصابك مِنْ حسنةٍ فَمِنَ الله و ما أصابكَ مِنْ سیّئةٍ فَمِنْ نفسك[ (نساء/79). حسنات یعنی چیزهایی كه انسان طبعاً آنها را خوب می‌شمارد؛ مانند: عافیت، نعمت، امن، رفاه و … اینها همه از طرف خدا است ولی سیئات یعنی اموری كه انسان را ناراحت می‌كند مانند: بیماری، خواری، فقر و فتنه كه به خود انسان بر می‌گردد نه به خداوند. مضمون این آیه (نساء/79) با آیة (انفال/53) شباهت دارد كه می‌فرماید: ]ذلك بأنَّ اللهَ لَمْ یَكُ مغیّراً نعمةً أنعمها علی قومٍ حتّی یُغیِّروا ما بأنفسهِمْ[. این بدان سبب است كه خداوند نعمتی را كه به قومی ارزانی داشته تغییر نمی‌دهد مگر آن كه آنها خودشان آن را تغییر دهند.[8]

مبدأ و علت تطیّر

با توجه به مطالبی كه قبلاً گفته شد دانستیم كه از دیدگاه قرآن منشأ تطیّر جهل بشر، عدم تفكر و تأمل در موضوعات مختلف زندگی است و حاضر نبودن به درك حقایق است.
در آیة (اعراف/131) بعد از این كه جریان تطیّر مخالفان حضرت موسی (ع) را نقل می‌كند و حقیقت مطلب را در پاسخ آنها تبیین می‌كند می‌فرماید: ]و لكنّ اكثرهم لا یعلمون[. مفسران در ذیل آیه فرموده‌اند: فرعونیان گمان می‌كردند هر جنایتی كه مرتكب می‌شوند، محفوظ نمی‌ماند و از بین می‌رود (طباطبایی، 8/227)؛ آنها نمی‌دانستند كه سختیها و قحطیها به سبب گناهانشان، از ناحیة خداوند است (قرطبی، 7/170). آنان به اسباب و علل خوبی و بدی، اعم از مادی و معنوی از این كه وجود هر چیزی در هستی، خواست و تدبیر خداوند است آگاه نبودند (رشید رضا، 9/88)، اما چون جاهل مقصر[9] بودند همانند دانایان سرزنش شده‌اند (صادقی، 9/262) و به عنوان اعتراض به نادانی و عدم تفكر و تعمق آنها در موضوعات زندگی در پایان آیه (نساء/78) می‌فرماید: پس چرا اینها حاضر نیستند حقایق را درك كنند؟ ]فمالِ هؤلاءِ القومِ لا یَكادُونَ یفقهُونَ حدیثاً[.
همچنین منافقان زمان پیامبر اكرم (ص)، كسانی كه از مرگ می‌ترسیدند و جهاد برایشان مشكل بود، عادتشان این بود كه اگر در جهاد به غنیمتی می‌رسیدند از ناحیة خدا می‌دانستند و اگر ناراحتی به ایشان می‌رسید از شومی همراهی با حضرت محمد (ص) می‌دانستند و این دال بر نهایت احمقی و نادانی آنهاست (فخر رازی، 4/145).

تطیّر در روایات

احادیثی در مورد تطیّر از پیامبر (ص) و ائمه معصوم (ع) در كتب روایی شیعه نقل شده است. نیز در كتب روایی اهل سنت احادیثی از پیامبر (ص) و نحوة برخورد بعضی از صحابه با تطیّر بیان شده است. در این احادیث اختلاف تعبیر وجود دارد. اما پیام آنها یكی است. در این روایات از تطیّر به كفر و شرك و … تعبیر شده است. در این بخش از مقاله ابتدا حكم فقهی تطیّر را بیان می‌كنیم و سپس به معرفی تطیّر از دیدگاه روایات می‌پردازیم.

الف) حكم فقهی تطیّر

یكی از احادیث، حدیثی است كه مرحوم صدوق ـ قدس سره ـ به سند صحیح در خصال (ص 485) و در توحید (ص 353) از پیامبر (ص) به نقل از امام صادق (ع) آورده است كه به «حدیث رفع» معروف است. در این حدیث نُه مورد از مواردی كه از امت پیامبر (ص) برداشته شده است و رفع آنها امتنان[10] به امت پیامبر (ص) است، بیان شده است. متن این حدیث به این شرح است: «عن ابی عبدالله (ع) قال: قال رسول الله (ص): رفع[11] عن امتی تسعة: الخطأ و النسیان و ما أكرهوا علیه و ما لا یعلمون و ما لا یطیقون و ما اضطرّوا الیه و الحسد و الطیرة و التفكر فی الوسوسة فی الخلق ما لم ینطق بشفة» (ابن بابویه، 485). یعنی: رسول خدا (ص) فرمود: نه چیز از امت من برداشته شده است: خطا و فراموشی و آنچه با اكراه انجام دهند و آنچه ندانسته انجام دهند و آنچه طاقت فرساست و آنچه بدان ناچارند و حسد و فال بد و افكاری كه ناشی از وسوسة در آفرینش است، تا به زبان نیاورده باشد.
اصولیون شیعه حدیث رفع را بیشتر از منظر اصل عملی برائت «ما لا یعلمون» مورد بحث و استدلال قرار داده و در مورد بخشهای دیگر حدیث بحثی نسبتاً مختصر دارند. سه موضوعی كه در حدیث آمده است، اما بحث و استدلال بسیار كمی در مورد آن وجود دارد، حسد، وسوسة در خلقت و تطیّر است.
حكم فقهی تطیّر از حدیث رفع استنباط می‌شود. اكثر اصولیون حدیث را صحیح السند (فاضل لنكرانی، 11/40؛ بروجردی، 3/208؛ شیخ انصاری، 2/38؛ اعتمادی، 3و4/18) می‌دانند و فقط به بحث دلالی آن می‌پردازند. غیر از بحثهای خاص هر یك از موارد نُه گانه، اصولیون بحثهای عامی را نیز مطرح كرده‌اند. دو مورد از این بحثها عبارتند از:

1. رفع تكوینی است یا تشریعی؟
2. مرفوع چیست؟

رفع در این حدیث، رفعی تشریعی است و نسبتی كه در این حدیث به عناوین نُه گانه داده شده، نسبتی تكوینی نیست. (بامیانی، 2/232). زیرا «رفع عن امتی … الطیرة …» به این معنا نیست كه با عنایت خداوند، امت پیامبر (ص) تكویناً دچار تطیّر نمی‌شوند. چرا كه تطیّر عملاً در بین امت وجود دارد. بنابراین رفع در این حدیث تشریعی است. پس این كه رفع به خود عناوین نُه گانه نسبت داده شده است، باید تصحیح شود. مثلاً باید چیزی در تقدیر گرفته شود تا مرفوع همان مقدّر باشد (بامیانی، 2/232؛ شیرزای، 5: 288؛ امام خمینی، 2/48). مرفوع در این جا ممكن است یكی از دو مورد زیر باشد (شیخ انصاری، 2/38؛ شیرازی، 5/288؛ بامیانی، 2/232):
الف) مؤاخذه (شیخ انصاری، 2/38؛ شیرازی، 5/288) یعنی مراد از «رفع … الطیرة … »، «رفع … المؤاخذة علی الطیرة …» است. پس مؤاخذه در تقدیر است و طیره ادعاءً برداشته شده است. به این معنا كه تطیّر در امتهای گذشته حرام بوده است، ولی حرمت آن از امت پیامبر اكرم (ص) رفع شده است؛ به طوری كه به خاطر تطیّر مؤاخذه نمی‌شوند.
در این جا لازم است به این مطلب اشاره كنیم (شیرازی، 5/286) كه با خطور تطیّر در قلب انسان سه صورت پیش می‌آید كه عبارت است از:
1. به تطیّر اعتقاد نداشته باشد و به آن ترتیب اثر ندهد. حرمت این صورت از تطیّر بر اساس حدیث رفع از امت پیامبر (ص) برداشته شده است.
2. انسان به تطیّر اعتقاد داشته باشد و آن را در سرنوشتش مؤثر بداند و به آن ترتیب اثر بدهد به طوری كه به خاطر تطیّر به چیزی از ادامة كار منصرف شود. این صورت از تطیّر قطعاً حرام و شرك است.
3. به تطیّر اعتقاد نداشته باشد و فقط در عمل یا در گفتار به آن اعتنا كند. این صورت از تطیّر هم حرام است. چرا كه در عمل یا در گفتار اثر تطیّر را آشكار كرده است.
ب) اثر (شیخ انصاری، 2/38) مراد از «رفع … اثر الطیرة …»، «رفع … اثر الطیرة …» است. منظور از اثر تطیّر، باز ماندن از اهداف به خاطر توجه به تطیّر است و شرع بازماندن از اهداف به واسطة تطیّر را نفی كرد و امر كرد كه در پی تحقق اهدافتان گام بردارید بدون این كه از تطیّر متأثر شوید و از كاری كه قصد انجام آن را داشتید باز بمانید (شیرازی، 5/334 ـ 335). پس مرفوع حرمتی است كه عرف با تطیّر به آن ملتزم شده بود و به كارهایش اقدام نمی‌كرد. این حرمت به امضای شرع نرسید. بنابراین شرعاً و عقلا حق ندارند، با اعتنا به تطیّر كارهایشان را تعطیل كنند و یا به تعویق اندازند (بروجردی، 3/225).

ب) تطیّر از دیدگاه روایات:

منشأ تطیّر كه در واقع تفكّر، اعتقاد و ترتیب اثر است، صرفاً نفسانی است و با «متطیّر به» كه ممكن است پرنده، خانه، روز و … باشد فرق می‌كند. بررسی ما در این مقاله فقط تطیّر است و بررسی و تحقیقی در مورد «متطیّربه» نداشته‌ایم و فقط در یك بحث كوتاه به موضوع «سعد و نحس ایام» پرداخته‌ایم. در این بخش روایات راجع به تطیّر را بررسی می‌كنیم. در جوامع روایی شیعه و اهل سنت روایات متعددی وجود دارد. در بین روایات ممكن است روایت مرسل یا مرفوع وجود داشته باشد یا این كه سند روایت ضعیف باشد ولی آنچه مهم است این است كه مستفاد از روایات حقیقتی است كه با تواتر معنوی به اثبات می‌رسد و آن این است كه تطیّر اثر تكوینی ندارد و در شرع نیز تأیید نشده است و تنها جنبة روانی و تأثیر نفسانی آن است كه احیاناً به جوامع و افراد ضررهایی می‌زند.
در حدیثی پیامبر (ص) فرمود: «الطیرة شرك» (مكارم شیرازی، 6/318؛ متقی، 10/ح28556). فال بد زدن (و آن را مؤثر در سرنوشت آدمی دانستن) یك نوع شرك به خداست. در این روایت پیامبر (ص) طیرة را با یكتاپرستی واقعی در تضاد معرفی كرده است. چرا كه كسی كه پرنده یا چیز دیگری را به فال بد می‌گیرد معتقد است كه آن چیز بر سرنوشتش مؤثر است و خداوند را تنها مؤثر در همة كارهایش نمی‌داند.
در حدیث دیگری از پیامبر اكرم (ص) آمده است: «من رجعته[12] الطیرة عن حاجته فقد اشرك». هر كس كه فال بد، او را از انجام كارش باز دارد شرك ورزیده است (قرطبی، 7/170؛ دمشقی، 9/279). دلیل این كه طیرة شرك معرفی شده است این است كه اعتقاد داشتند تطیّر باعث می‌شود كه منفعتی جلب یا ضرری دفع شود و این به منزلة این است كه برای خدا شریكی قرار داده باشند و این اعتقاد با قول خداوند متعال در قرآن كریم منافات دارد كه فرمود: ]و إن یمسسك الله بضر فلا كاشف له الاّ هو و إن یردك بخیر فلا رادّ لفضله[ (یونس/107). مفهوم آیه این است كه ضرر و منفعت تنها از ناحیة خداوند می‌رسد (الأشقر، 300). تطیّر در حقیقت نشانگر اعتقاد به قدرتی دیگر در عرض خدا و نشانة قبول فاعلی قادرتر از خداوند در امر سرنوشت موجودات است و در حقیقت اعتقاد به غیر خداست (میبدی، 8/213). انسان یكتاپرست اگر به بد آمد و یا خوشامد امری هم می‌اندیشد باز هم آن را از خدا می‌داند و هیچ گاه پیشاپیش چیزی را بد و زشت نمی‌پندارد و هرگز فال بد نمی‌زند. موحد اعتقاد دارد كه آنچه ارادة الهی به آن تعلق گرفته است واقع می‌شود. به طور كلی اگر انسان علل حوادث را به ذات پاك خداوند كه طبق حكمتش همه چیز را روی حساب انجام می‌دهد باز گرداند و از نظر سلسله علت و معلول طبیعی بر علم تكیه كند مشكلی ندارد و گرنه مجبور است یك سلسله علل بی‌اساس برای امور جست و جو كند.
در روایتی از پیامبر اكرم (ص) تطیّر كفر دانسته شده است: «من خرج یرید سفراً فرجع من طیر فقد كفر بما أنزل علی محمد (ص)» (متقی، 10/28570). یعنی: شخصی كه اقدام به مسافرتی كند اما ]مثلاً[ با دیدن یك پرنده برگردد در واقع به آنچه بر محمد (ص) نازل شده كفر ورزیده است.
از آن جایی كه عربها هرگاه قصد سفر می‌كردند به نخستین پرنده‌ای كه بر می‌خوردند، آن را رم می‌دادند، اگر به سمت راست می‌پرید به سفر می‌رفتند و آن را مبارك می‌شمردند و هرگاه به سمت چپ می‌پرید از سفر منصرف می‌شدند و آن را شوم می‌دانستند، پیامبر (ص) از این كار منع كرد و فرمود: «اقرّوا الطیر علی مكناتها» (جواد علی، 6/789؛ قرطبی، 7/169؛ جاسم، 115). یعنی: بگذارید پرندگان در لانه‌های خود آرام بگیرند. یعنی پرنده ضرر و نفعی نمی‌رساند.
در روایتی پیامبر (ص) آن را بی‌اساس معرفی كرده‌اند: «… و لا طیرة» (بخاری، 5/2171). در این حدیث حضرت طیره را نفی كرده است و به مردم اعلام كرده است كه مبادا توجه به آن، شما را از اهداف و مقاصدتان باز دارد. شاید از لحاظ طبیعی سرّ آن این باشد كه توجه نفس انسانی، تأثیری در جلب نفع و ضرر دارد. پس حضرت با اعلام نفی طیره خواسته است نفوس مردم را از این اندیشه منصرف كند تا از ناحیة توجه، نفس ضرری به آنها نرسد. در حدیث دیگری آمده است كه «لا طیرة و انما الطیرة علی من تطیّر» (ابن عاشور، 9/66). یعنی: فال بد بی‌اساس است و تنها كسی كه فال بد می‌زند متضرر می‌شود. این را خداوند مجازات دنیوی كسی قرار داده است كه سوء ظن دارد و افراد و اشیایی را بد یمن می‌داند.
در روایتی پیامبر اكرم (ص) فرموده است: « … الطیرة من الجبت» (میبدی، 9/710). در فال بد هیچ خیری وجود ندارد ]و انجام آن در زمرة بت ‌پرستی است[. در نهج البلاغه می‌خوانیم كه: «الطیرة لیست بحق» (فیض الاسلام، 1274، كلمة قصار 392). یعنی: فال بد گرفتن امری به حق نیست. حضرت (ع) در این كلمة قصار ابتدا می‌فرماید: سحر حق است یعنی سحر وجود دارد و اگر عمل سحر انجام شود اثر خود را دارد ولی طیرة حقیقتاً وجود ندارد. چنانچه مترجمان در ترجمه‌های فارسی نهج البلاغه آورده‌اند: فال بد درست نیست یعنی اثر ندارد (فیض الاسلام، 1275) و رویداد بد را بد شگون دانستن درست نیست (دشتی، 727). و در ترجمة دیگر آمده است: فال بد زدن راست نیست (آیتی، 438).
در روایتی از پیامبر (ص) می‌خوانیم: «لیس منا من تطیّر أو تطیّر له …» (الإبشیهی، 1/515). یعنی: از ما نیست كسی كه فال بد بزند و یا برای او فال بد زده شود. در نقل دیگر آمده: «قال (ص): لیس منا من تطیّر و لا من تطیّر له …» (متقی، 10/ح28565).
در حدیثی پیامبر (ص) فرموده است: «لیس منا من … ردّه عن سفره تطیّر» (قرطبی، 7/170). یعنی: از ما نیست كسی كه فال بد او را از ادامة مسافرت باز دارد.
در روایتی دیگر آمده است: «ان النبی (ص) كان … یكره الطیرة» (قمی، 2/102) شاید به این دلیل باشد كه طیرة با بدگمانی و انتظار بلا همراه است. انسانی كه به فضل خداوند امیدوار باشد، در مسیر خیر گام بر می‌دارد و با قطع امید تبهكار می‌شود.
در روایتی از پیامبر اكرم (ص) فرموده است: هفتاد هزار از امت پیغمبر (ص) بدون حساب به بهشت می‌روند یك از اوصاف ایشان این است كه فال بد نمی زنند؛ (و هم الذین لا یتطیّرون). (بخاری، 5/2171).

تأثیر تطیّر

تطیّر و تفأل همواره بین انسانها رواج داشته است. اموری را به فال نیك می‌گرفتند و دلیل بر پیروزی می‌دانستند و اموری را به فال بد می‌گرفتند و دلیل بر شكست می‌پنداشتند و این در حالی بود كه هیچ گونه رابطة منطقی میان پیروزی و شكست، با این گونه امور وجود نداشت. مثلاً آواز خواندن مرغ سیاه را علت شكستن پای خود می‌دانستند و برای درمان آن استخوانهای گربة سیاه را می‌شكستند (نوری، 489)!
البته تفأل و تطیّر گرچه اثر طبیعی و واقعی ندارند ولی بدون تردید می‌توانند اثر روانی داشته باشند. فال نیك غالباً مایة امیدواری، حركت، تلاش و كمكی بر دست‌یابی به پیروزی است. همچنین می‌توان تفأل را به عنوان تلقینی قوی كه قادر است امیدواری و اعتماد به نفس را تا مدتی نسبت به امری در اشخاص ایجاد كند، مؤثر و نافذ دانست. بنابراین فال گرفتن برای گشودن دری برای خوش بینی و امیدواری بسیار خوب است. ولی فال بد موجب ناامیدی و ناتوانی است و به شدت محكوم شده است. به همین دلیل در روایات اسلامی به فال نیك سفارش شده است. چنان كه خواهیم دید به طریق صحیح، هم از شیعه و هم از اهل سنت، روایاتی داریم كه پیامبر (ص) با توجه به تأثیر نفسانی فال بهترین استفاده را از فال نیك، در جهت سازندگی روانی فرد و اجتماع، كرده است و در مورد فال خوب نه تنها سفارش به انجام آن كرده است بلكه خود ایشان نیز در موارد مختلف برای ایجاد روحیه امید و رسیدن به پیروزی از آن استفاده كرده است. در مورد فال بد، نهی كرده است و وقتی در موقعیت خاصی تصورات ناامید كننده‌ای برای افراد بوده به آنها دعاهایی یاد داده و سفارشهایی كرده است. توضیح این مطالب بعداً می‌آید.
در حدیث معروفی از پیامبر (ص) نقل شده است كه «تفألوا بالخیر تجدوه» (مكارم شیرازی، 6/317؛ طباطبایی، 19/86). یعنی: كارها را به فال نیك بگیرید (و امیدوار باشید) تا به آن برسید. از پیامبر(ص) نقل شده است كه فال نیك را دوست می‌داشت و از تطیّر بیزار بود. «انّه (ص) كان یحب الفأل و یكره الطیرة (ابن منظور، 10/168)». در این احادیث جنبة اثباتی فال نیك منعكس شده است و در حالات پیغمبر (ص) نقل شده است كه حضرت مسائل بسیاری را به فال نیك می‌گرفتند (طباطبایی، 19/86) مثلاً در جریان برخورد مسلمانان با كفار مكه در سرزمین حدیبیه می‌خوانیم: هنگامی كه سهیل بن عمرو به عنوان نمایندة كفار مكه به سراغ پیامبر(ص) آمد و حضرت (ص) از نام او آگاه گردید فرمود: «قد سهّل علیكم امركم». از نام سهیل من تفأل می‌زنم كه كار بر شما سهل و آسان می‌گردد (طباطبایی، 19/86). و در جریان نامة حضرت (ص) به خسرو پرویز آمده است كه او را به اسلام دعوت كرد و او نامة آن جناب را پاره كرد و در جواب نامه مشتی خاك برای آن حضرت فرستاد، حضرت همین عمل را به فال نیك گرفت و فرمود: «به زودی مسلمانان خاك او را مالك می‌شوند» (طباطبایی، 19/86) و موارد دیگری از تفألهای ایشان كه در تاریخ ثبت شده است و نیز رسول خدا (ص) به كارگزارانش نامه می‌نوشت و سفارش می‌كرد كه پیكهایی كه برای من می‌فرستید خوش نام و خوشرو باشند. «كان رسول الله یكتب الی امرائه اذا ابردتم الیّ بریدا فأبردوه حسن الاسم حسن الوجه» و هنگامی كه به حضرت (ص) اعتراض شد كه ما را از تطیّر نهی می‌كنی و خود شما تطیّر می‌زنید فرمود: نزدم بلكه از نام خوب خوشم می‌آید (سبزواری، 267). ابو هریره روایت كرده است: «ان رسول الله (ص) سمع كلمة فاعجبته فقال: اخذنا فألك من فیك» (طریقه دار، 169). یعنی: پیامبر (ص) كلمه‌ای شنید كه او را به شگفت آورد. پس فرمود: فال نیك را از دهانت گرفتم. همان طور كه می‌دانیم در فال خوب حسن ظن به خداوند متعال وجود دارد و خداوند می‌فرماید: «أنا عند ظن عبدی بی». بنابراین كسی كه فال نیك می‌زند اگر حتی به مرادش هم نرسد در اصل با امیدواری به خداوند به هدف رسیده است. حضرت علی (ع) فال را امری به حق و درست می‌‌داند و فرموده است: «الفأل حق» (فیض الاسلام، 1274، كلمة قصار 392). در روایتی از امام صادق (ع) آمده است كه: «الطیرة علی ما تجعلها، إن هوّنتها تهوّنت و إن شدّدتها تشدّدت و إن لم تجعلها شیئاً لم تكن شیئاً» (حرّ عاملی، 11/361). یعنی: فال بد اثرش به همان اندازه است كه آن را می‌پذیری، اگر آن را آسان بگیری كم اثر خواهد بود و اگر آن را سخت بگیری پر اثر است و اگر به آن اعتنا نكنی، هیچ اثری نخواهد داشت (الإبشیهی، 516). اصولاً مواردی كه به فال بد گرفته می‌شود یقین و روحیة انسان را سست می‌كند و تأثیر ناخودآگاه خود را می‌گذارد. در حقیقت این تلقین روحی تطیّر است كه موجب تأثیر آن می‌شود. پیامبر (ص) فرمود: قال (ص): «البلاء موكل بالمنطق». یعنی: بلا و گرفتاری در گرو گفتار است (طریقه دار، 169). روایت شده است حضرت یوسف (ع) از زندانی شدن خود به خدا شكوه كرد، خدای تعالی به او وحی فرمود: «ای یوسف تو آن جا كه گفتی، پروردگارا زندانی شدن در نزد من محبوب‌‌تر است، خویشتن را زندانی كردی و اگر می‌گفتی عافیت در نزد من محبوب‌تر است البته كه به تو عافیت می‌دادم» (حویزی، 2/424).
پس تأثیر یا بی‌تأثیری فال بد، در درون آدمی تابع وضعیتی است كه انسان در نهاد خود به عنوان زمینة قبول یا ردّ آن ایجاد كرده است و بستگی به خواست، نوع تلقین و ارزیابی خود شخص دارد. چنانچه از پیامبر (ص) نقل شده است: «لا تمارضوا فتمرضوا، و لا تحفروا قبوركم فتموتوا» (خود را به بیماری نزنید كه واقعاً بیمار می‌شوید و برای خود گور نكنید كه واقعاً می‌میرید). و در روایتی پیامبر (ص) فرموده است كه خداوند در وحی به داود (ع) این چنین فرمود: «وحی الله عزّوجل الی داود(ع): یا داود كما لا تضیق الشمس علی من جلس فیها كذلك لا تضیق رحمتی علی من دخل فیها و كما لا تضرّ الطیرة من لا یتطیّر منها كذلك لا ینجو من الفتنة المتطیّرون» (همان طوری كه هر كس، در معرض خورشید قرار گیرد از نور و گرمای آن بهره‌مند می‌شود كسی كه در رحمت خدا وارد شود از آن محروم نمی‌ماند و همان طوری كه هر كس فال بد نمی‌زند ضرری نمی‌بیند، كسی كه فال بد می‌زند از فتنه نجات پیدا نمی‌كند) (مجلسی، 14/34) ]و دچار فتنه‌های دیگری نیز می‌شود[.
بنابراین شومی و میمنت خارج از تصور و انتظار فرد نیست، نوع نگاه و تفسیر ما از پیشامدها، منشأ میمنت و شومی است.
ائمه (ع) در بعضی از موارد تطیّری را كه در بین مردم رواج داشته است تحلیل كرده‌اند و قضاوتهایی را كه وجود داشته است در ضمن تحلیل خود نپذیرفته‌اند. مثلاً در حضور امام صادق (ع) در باب بد یمنی و شومی برخی خانه‌ها و بعضی زنها و مركوب بحث شده است و حدیثی نیز از رسول خدا (ص) در این باب نقل نموده‌اند كه رسول خدا (ص) فرموده‌اند: «ان كان (یعنی الشؤم) فی شیئی ففی الفرس و المرئه و المسكن». امام صادق (ع) در بیان این مطلب فرموده‌اند: «بد یمنی و شومی این امور نه آن چنان است كه مردم جاهلیت می‌پنداشتند ـ فی المثل اگر كسی زن می‌گرفت و در همان ایام نزاعی در قبیله روی می‌داد همگی آن را از شومی این زن می‌دانستند ـ بلكه به این ترتیب است كه شومی و بدی برخی زنان، در كثرت مَهر و نازایی آنهاست و بدی مركوب از بد رفتاری، تمانع از سواری دادن و لگد زدن آن است و شومی خانه به كوچكی، تنگی فضا، بدی همسایه‌ها و زیادی عیوب آن است»[13].
بنابراین بدی و شوم یك معنای عدمی است و شومی خانة كوچك در عدم وسعت آن است و بدی زن در نیاوردن فرزند و شومی مركوب در سواری ندادنش است. یعنی از سه مورد آنچه را طبعاً انسان طالب آن است ندارند و بدی آنها در نقص آنهاست و این طور نیست كه این موجودات، همانند تصور جاهلیت، به خودی خود شوم باشند.
اما روایتی در كتب اهل سنت آمده است كه مردی خدمت پیامبر (ص) آمد و عرض كرد: «ای پیامبر خدا ما به منزلی وارد شدیم، در آن منزل تعدادمان و مالمان زیاد شد و از آن منزل به منزل دیگر منتقل شدیم ولی در آن جا تعدادمان و مالمان كم شد». پیامبر (ص) فرمود: «ذروها و هی زمیمه» (آن منزل را واگذارید كه نكوهیده است). این گفتار پیامبر (ص) در واقع رها كردن كاری است كه از آن وحشت دارد و دل بستن به كاری است كه به آن انس گرفته است نه تطیّر به آن (جاسم، 146).

علاج و جبران تطیّر

تطیّر انفعال و تأثری نفسانی است كه معمولاً برای اكثر افراد اتفاق می‌افتد. از پیامبر (ص) نقل شده است كه «ثلاث لا یسلم منها احد الطیرة و الحسد و الظن» (عسقلانی، 1/262). یعنی: سه چیز است كه هیچ كس از آن سالم نمی‌ماند (و وسوسه‌های آن درون قلب بیشتر اشخاص پیدا می‌شود) فال بد، حسد و سوء ظن.
حتی امام صادق (ص) در روایتی می‌فرماید: «ثلاثة لم ینج منها نبی فمن دونه: التفكر فی الوسوسة و الطیرة و الحسد». یعنی: سه چیز است كه پیامبر و دیگران از آن رهایی ندارند كه یكی از آن سه تطیّر است (عاملی، 15/366).
پس خطور قلبی تطیّر، همگانی است و برای نجات از آن، پیشوایان معصوم راه‌حلهایی ارائه داده‌اند:
1. بی‌اعتنایی: «اذا تطیّرت فامض» (عاملی، 11/362). پیامبر اكرم (ص) می‌فرماید: «هر جا فال بد زدی آن را نادیده بگیر و كار خود را دنبال كن. و از پیامبر (ص) روایت شده است كه فرمود: قال (ص): «إنّ فی الانسان ثلاثة: الطیرة و الظنّ و الحسد فمخرجه من الطیرة الاّ یرجع …». یعنی: در انسان سه ویژگی وجود دارد: فال بد، گمان و حسد؛ آنچه او را از فال بد رهایی می‌بخشد این است كه با فال بد از تصمیم خود برنگردد (عسقلانی، 10/262).
2. توكل: برای رهایی از عواقب تطیّر باید انسان به خدا توكل كند و به آن اعتنا نكند. تطیّر به كسی ضرر می‌رساند كه از آن بترسد ولی كسی كه از آن باكی نداشته باشد یقیناً به وی ضرری نخواهد رسید. در حدیثی پیامبر (ص) فرموده است: «الطیرة شرك و ما منا الاّ و لكن الله یذهبه بالتوكل» (سجستانی، 4/253). یعنی: احدی از ما نیست مگر این كه به قلب او تطیّر خطور می‌كند ولی با توكل از بین می‌رود. در جای دیگر آمده است: «كفارة الطیرة التوكل» (عاملی، 11/362). یعنی: جبران فال بد توكل بر خداوند است. زیرا معنای توكل این است كه امر تأثیر را به خدای تعالی ارجاع دهی و تنها او را مؤثر بدانی و وقتی این چنین معتقد باشید شرك به خدا را از خود دور كرده‌اید و دیگر اثری برای تطیّر نمی‌ماند تا از آن متضرر شوید (طباطبایی، 19/87). می‌دانیم كه وكیل یكی از اسمای حسنای حق تعالی است. ]حسبنا الله و نعم الوكیل [ (آل عمران/173). خداوند است كه در جمیع امور به طور مطلق مورد اعتماد است و امور به او واگذار می‌شود.
3. دعا: در روایات متعدد آمده است كه پیامبر (ص) به كسانی كه به قلبشان تطیّر خطور كرده است فرموده است: «و لا تردّ مسلماً» (طیرة مسلمانی را باز نمی‌گرداند). سپس به ایشان دعاهایی تعلیم داده‌اند كه مضمون دعاها این است: «بار الها، تنها ارادة تو بر جهان حاكم است». مثلاً: «قال النبی (ص): اللهم لا طیر الا طیرك و لا خیر الا خیرك و لا اله غیرك اللهم لا یأتی بالحسنات الا انت و لا یذهب بالسیئات الا انت و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» (قمی، 102 ـ 103؛ عسقلانی، 10/263). در مورد دیگر از امام صادق (ع) نقل شده است كه حضرت دعایی برای نجات از تطیّر معروف بین مردم تعلیم داده است: «اعتصمت بك یا ربّ من شرّ ما أجد فی نفسی» (طباطبایی، 19/87؛ قمی، 2/103). می‌دانیم كه دعا نشان دهندة عدم استقلال همة قدرتها در برابر قدرت پروردگار است. در دعا توجه به این حقیقت است كه اسباب و علل طبیعی هر چه دارند از ناحیة خداوند دارند و به فرمان او هستند. در واقع دعا یك نوع پیوند واقعی با مبدأ خوبیهاست. قلب و روح از طریق دعا پیوند نزدیك با خدا پیدا می‌كند و مانند قطره‌ای است كه به اقیانوس بی‌كران بپیوندد.
4 و 5. ولایت ائمة اطهار (ع) و قرائت قرآن: در روایتی از امام عسكری (ع) آمده است: شخصی در خصوص نحوست بعضی از روزها پرسید. حضرت پاسخی، اعم از مورد سؤال، دادند: «شیعیان ما همان ولایتی كه از ما در دل دارند حرز و حصنشان است آنها اگر در امواج كوه پیكر دریاهای بی‌كران و یا وسط بیابانهای بی سر و ته و یا در بین درندگان و گرگان و دشمنان جن و انس قرار گیرند از خطر آنها ایمنند به دلیل این كه ولایت ما را در دل دارند پس به خداوند عزوجل اعتماد كن و ولایت خود را نسبت به امامان طاهرینت خالص كن، سپس هر جا كه خواستی برو و هر چه خواستی بكن»؛ سپس در آخر به او دستور می‌دهد كه مقداری قرآن و دعا بخواند، تا به این وسیله شومی را از خود دفع كند و به دنبال هر هدفی كه می‌خواهد برود (طباطبایی، 19/81).

سعد و نحس روزها

موضوع اصلی مقاله تطیّر است و به تبع آن در موضوع تفأل نیز بحث مختصری به میان آمد و دیدگاه قرآن و روایات در این زمینه‌ها بیان شد. سعد و نحس روزها موضوع دیگری است كه در اجتماع بشری وجود دارد و ذهن بسیاری از انسانها را به خود مشغول كرده است. در میان مردم شایع است كه بعضی از روزها مبارك و سعد و بعضی دیگر شوم و نحس است. البته در تعیین این زمانها اتفاق نظر وجود ندارد. در این جا این سؤال مطرح می‌شود كه آیا اسلام مباركی و شومی روزها را پذیرفته است یا نه؟ به این سؤال با استدلال به عقل، قرآن و سنت پاسخ می‌دهیم:

1 ـ عقل

الف) نحسی و شومی (طباطبایی، 19/79) روز یا پاره‌ای از زمان در صورتی است كه در آن حوادث، اعمال و پاره‌ای از اعمال، نتایجی جز شر و بدی برای انجام دهندة آن به دنبال نداشته باشد.
ب) اجزای زمان طبیعتاً مانند یكدیگرند.
ج) ما به اسباب و عللی كه در وقوع حوادث و به ثمر رسانیدن اعمال دخالت دارند به طور كامل آگاه نیستیم تا سعادت یا نحوست روز و یا بخش مشخصی از زمان و اسباب و علل آن برای ما معلوم شود.
با توجه به این چند نكته ما نمی‌توانیم برای اثبات سعادت و نحوست روزی از روزها یا زمانی از زمانها دلیل و برهان اقامه كنیم. علاوه بر آن تجربة كافی نداریم. چرا كه برای به دست آوردن تجربه در مورد تأثیر موضوعی خاص باید آن موضوع را به تنهایی بررسی كنیم تا معلوم شود كه آیا نتیجة به دست آمده اثر این موضوع بوده است یا نه؟ و از آن جا كه بررسی مجرد زمان امكان‌پذیر نیست بنابراین نمی‌توانیم برای اثبات عدم سعادت و نحوست زمانها اقامة برهان كنیم. خلاصه این كه اگر چه به حكم عقل بعید است كه سعادت و نحوستی وجود داشته باشد اما این به معنای محال بودن سعادت و نحوست روزها نیست.

2 ـ قرآن

قرآن در دو مورد به «نحوست روزها» اشاره می‌كند:
الف) آیة (فصلت/16): فأرسلنا علیهم ریحاً صرصراً فی ایام نَحِساتٍ. (تندبادی شدید در روزهای شوم بر آنها فرستادیم).
ب) آیة (قمر/19)؛ إنّا أرسلنا علیهم ریحاً صرصراً فی یوم نحسٍ مستمر. (ما تند‌بادی شدید در یك روز شوم كه استمرار داشت بر آنها فرستادیم).
هر دو آیه دربارة قوم عاد نازل شده است. تنها نتیجة قطعی (طباطبایی، 19/79) كه از روند داستان عاد و دلالت این دو آیه به دست می‌آید این است كه شومی روزها تنها به هفت شب و هشت روزی اختصاص دارد كه عذاب به طور مستمر به صورت باد بر ایشان می‌وزید؛ و نمی‌توان نتیجه گرفت كه شومی آن روزها با گردش هفته‌ها، ماهها یا سالها دوباره باز می‌گردد. چرا كه در این صورت همة زمانها باید نحس باشد.
قرآن در مواردی از مبارك بودن پاره‌ای از زمانها هم یاد می‌‌كند. در آیة (دخان/3) می‌فرماید: إنا انزلناه فی لیلة مباركة. (ما قرآن را در شبی مبارك نازل كردیم) كه مراد از آن شب، شب قدر است كه خداوند آن شب را در آیة (قدر/3) این گونه توصیف می‌كند: لیلة القدر خیر من الف شهر. (شب قدر بهتر از هزار ماه است).
واضح است كه مباركی این شب تنها به جهت ارتباط آن با اموری بزرگ مانند نزول قرآن و … است و به این معنی است كه عبادت در آن پر فضیلت است و ثواب زیادی دارد.

3 ـ روایات

در جوامع روایی روایات بسیار زیادی دربارة سعد و نحس بعضی روزهای هفته و بعضی روزهای ماههای عربی و فارسی وجود دارد. با این كه بیشتر این احادیث به علت مرسل یا مرفوع بودن ضعیفند، اما روایاتی نیز وجود دارد كه از جهت سند خالی از اعتبار نیستند (طباطبایی، 19/80؛ مجلسی، 56/1 ـ 143).
بعضی از روایات شومی روز را به وقوع حوادثی تلخ در آن روز تفسیر می‌كنند؛ حوادثی كه به حسب مذاق دینی مطلوب نیست. مانند: رحلت پیامبر(ص)، شهادت امام حسین (ع)، فرود آمدن عذاب بر امتی، آفرینش آتش و مانند آن (حویزی، 5/181 ـ 182؛ مجلسی، 56/40، 41، 46، 58).
در تعدادی از روایات آمده است، برای دفع نحوست این روزها با دادن صدقه، روزه، دعا، خواندن آیة الكرسی و یا مقداری از قرآن به خدا پناه ببرد (مجلسی، 56/28، 31، 32).
در روایاتی ائمه (ع) نه تنها نحسی روزها را نپذیرفته‌اند بلكه به عدم توجه به این پندارها توصیه كرده‌اند و حتی فرموده‌اند در صورتی كه برای انجام اهداف خود در چنین روزهایی اقدام كنید موفق خواهید شد؛ مثلاً در روایت امام سجاد (ع) در جواب محمّد بن احمد دقاق آمده است: «من خرج یوم الاربعاء لا یدور، خلافاً علی اهل الطیرة وقی من كل آفة و عوفی من كل داء و عاهة و قضی الله له حاجته». یعنی: كسی كه در چهارشنبه آخر ماه بر خلاف اهل طیرة مسافرت كند، از هر آفتی ]كه اهل تطیّر به آن اعتقاد داشتند[ ایمن خواهد بود و از هر بیماری و ناخوشی محفوظ می‌ماند و خداوند حاجتش را هم بر می‌آورد (حر عاملی، 17/116؛ مجلسی، 56/43).
همین محمد بن احمد دقاق در نامة دیگری از حضرت راجع به حجامت در چهارشنبه آخر ماه سؤال می كند. حضرت (ع) در جواب نامة او می‌نویسد: «من احتجم فی یوم الاربعاء لا یدور ـ خلافاً علی أهل الطیرة ـ وقی من كل آفة و عوفی من كل عاهة و لم تخضر محاجمه» (هر كس بر خلاف اهل طیرة در چهارشنبه آخر ماه حجامت كند، از هر آفتی ایمن خواهد بود و از هرگزندی محفوظ می‌ماند و محل حجامتش كبود هم نمی‌شود). زیرا افراد می‌گفتند هر كس در روز چهارشنبه آخر ماه حجامت كند، محل حجامتش كبود می‌شود و حضرت این گفته را نفی می‌كند.
در روایاتی ائمه (ع) با افرادی كه به روز نسبت شومی داده‌اند شدیداً مخالفت كرده‌اند و صریحاً فرموده‌اند: «لا تعد و لا تجعل للایام صنعاً فی حكم الله». چنان كه در روایتی آمده است، حسن بن مسعود می‌گوید: «حضور ابوالحسن امام هادی (ع) شرفیاب شدم، در آن روز انگشتم آسیب دیده بود و با سواره‌ای برخورد كرده بودم و شانه‌ام آسیب دیده بود و در جمعیت انبوهی وارد شدم، بعضی از لباسهایم را پاره كردند، گفتم: ای روز! چه شومی! خدا مرا از شرت حفظ كند. حضرت فرمود: ای حسن تو هم كه با ما رفت و آمد داری، بی‌گناهی را، به گناه خودت متهم می‌كنی …؟» در ادامه حضرت به حقیقتی تصریح می‌كنند كه حوادث ناگوار كیفر اعمال انسان است و ربطی به شگون و شوم ندارد. حضرت می‌فرماید: «خداوند ثواب می‌دهد، عقاب هم می‌كند و مجازات بعضی از كارها در این دنیا و بعضی دیگر را در آخرت می‌دهد» سپس فرمود: «برای ایام هیچ دخالتی در حكم خداوند قائل نشوید»[14].
با بررسی مجموع روایاتی كه در كتب روایی نقل شده است نتیجه گرفته می‌شود كه منشأ نسبت شومی به روزها، تطیّر عامة مردم به این روزهاست. این روایات به دو شیوه راه معالجه این تفكر را مشخص كرده‌اند:
الف) اگر شخص بتواند باید تطیّر را ترك كند.
ب) در صورتی كه توانایی ندارد باید با دعا، قرآن و … به خدا پناه ببرد و تطیّر را ترك كند. ائمه (ع) با شناختی كه از مخاطبشان داشته‌اند هر كدام از این دو راه حل را به تناسب نشان داده‌اند.
بعضی از علما روایاتی كه شومی بعضی از روزها را مسلم گرفته‌اند، بر تقیه حمل كرده‌اند (طباطبایی، 19/82). چرا كه اعتقاد به نحوست حتی در بین خواص اهل سنت وجود داشته است و روایاتی در این زمینه به پیامبر (ص) نسبت داده‌اند. مجلسی (56/46) روایتی از كتاب مسلسلات نقل می‌كند؛ در این روایت مأمون از مسافرت چهارشنبه امتناع می‌كند و با نقل روایتی از آباء و اجدادش از رسول خدا (ص) نقل می‌كند كه آخرین چهارشنبه هر ماه «یوم نحس مستمر» است.
روایاتی (مجلسی، 56/37، 39، 47) هم دلالت می‌كنند كه بعضی از روزها مبارك است. تعلیل و تفسیر بعضی از آنها وقوع حوادث بزرگ دینی است. مثل تولد و بعثت پیامبر اكرم (ص)، نرم شدن آهن برای داود (ع) (مجلسی، 56/37، 39، 47).
همچنین روایاتی دیگر از پیامبر (ص) نقل شده است كه ایشان برای مبارك شدن برخی از روزها برای امت دعا كرده است: «خدایا اقدام صبحگاه امتم را در برآوردن حاجتهایشان، در روز شنبه و پنج‌شنبه مبارك گردان» (مجلسی، 56/35).
بنابراین سعادت و نحوست منسوب به بعضی از روزها منشأ تكوینی ندارد و تنها در ارتباط با حوادث دینی است، كه در آنها اتفاق افتاده است و روایاتی كه مفهوم آنها غیر از این باشد یا به علت تقیه است و یا از لحاظ سند اعتمادی بر آنها نیست.

نتیجه

از مباحثی كه گذشت به این نتیجه می‌رسیم كه قرآن هر چند تنها موارد تطیّركفار و مشركان را در برابر انبیای الهی بیان می‌كند و حتی از تطیّر به اشخاص، موجودات و اشیا سخنی به میان نمی‌آورد ولی با بررسی پاسخ قرآن به تطیّر مخالفان، كه از زبان انبیای الهی بیان شده است، معلوم می‌شود كه در اصل تفاوتی از نظر قرآن بین تطیّر به انبیای الهی و یا به انسانهای دیگر و … نیست. اگر چه تطیّر به انبیا بیشتر مذمت‌ شده است.
قرآن با بیان این كه «اگر بیندیشید طائر شما از خود شماست» و «شما گروهی اسراف كار و متجاوزید» و «طائر شما نزد خداست» و «آزمایش می‌شوید» این حقیقت را اثبات می‌كند كه حوادث ناگوار معلول اشخاص، اشیا و موجودات دیگر نیست؛ بلكه ممكن است منشأ آنها عقیده، نیت و عمل خود انسان باشد و احیاناً انسان به وسیلة آنها آزمایش شود.
از دیدگاه قرآن منشأ تطیّر، عدم آگاهی بشر نسبت به اسباب و علل واقعی حوادث است.
علاوه بر قرآن، در روایات نیز از تطیّر بحثهایی به میان آمده است، از جمله حدیث رفع كه مستند فقهی تطیّر است و بعضی اصولیون با استدلال به آن به این نتیجه رسیده‌اند كه با خطور تطیّر در قلب انسان، سه صورت پیش می‌آید:
1. انسان به تطیّر اعتقاد ندارد و به آن ترتیب اثر نمی‌دهد. حرمت این صورت از تطیّر بر اساس حدیث رفع از امت پیامبر اكرم (ص) برداشته شده است.
2. انسان به تطیّر اعتقاد دارد و آن را در سرنوشتش مؤثر می‌داند و به آن ترتیب اثر می‌دهد. این صورت از تطیّر قطعاً حرام و شرك است.
3. انسان به تطیّر اعتقاد ندارد و فقط در عمل یا در گفتار به آن اعتنا می‌كند. این صورت از تطیّر هم حرام است.
از دیدگاه روایات تطیّر شرك و كفر به خداوند است. تطیّر بی‌اساس است و تنها كسی كه تطیّر می‌زند متضرر می‌شود.
تطیّر تنها تأثیر روانی دارد و موجب ناامیدی انسانها می‌شود. نقطة مقابل تطیّر، تفأل است كه به آن سفارش شده است.
ائمة معصوم (ع)، تنها راه علاج تطیّر را بی‌اعتنایی می‌دانند. البته این در صورتی است كه كسی بتواند بی‌اعتنا باشد. در غیر این صورت انسان باید با دعا، صدقه و خواندن قرآن به خدا پناه ببرد تا بتواند كارهایش را انجام دهد.

پاورقیها:

* ـ تاریخ وصول: 20/12/81 ؛ تاریخ تصویب نهایی: 19/3/82 .
[1]. برای اطلاع بیشتر به كتاب فرهنگ خرافات و كتاب اسلام و عقاید و آرای بشری یا جاهلیت و اسلام مراجعه شود.
[2]. اصل نام گذاری این بود كه مرغ اگر سانح بود تیرانداز به سهولت می‌توانست صیدش كند؛ ولی اگر بارح بود صیاد نمی‌توانست آن پرنده را نشانه بگیرد. البته به اعتقاد بعضی، بارح خوب و سانح شوم بود. (طبری، 9/66، طباطبایی، 13/53؛ عسقلانی، 10/61؛ قرطبی، 7/169؛ یحیی نوری، 554)
[3]. «یطّیّروا» یعنی «یتطیّروا»، تاء در طاء ادغام شده است. (میبدی، 9/710؛ طبرسی، 3/719).
[4]. اصل «اطّیّرنا» «تطیّرنا» بـوده است. «تاء» در «طاء» فـاء الفعل ادغام شده است و چون ابتدای كلمه ساكن بوده است همزة وصل در ابتدای آن آمده است. (دمشقی، 16/186)
[5]. مؤمنون / 45 ـ 46.
[6]. اعراف/130.
[7]. در میان مفسران مشهور است كه قریه همان «انطاكیه» از شهرهای شامات بوده است (مكارم شیرازی، 18/340).
[8]. علامه طباطبایی. در بحثی با عنوان «كلام فی استناد الحسنات و السیّئات الیه تعالی» همة جوانب موضوع را به تفصیل توضیح داده است.
[9]. انسانهایی كه نمی‌دانند و برای دانستن كمترین كوشش نمی‌كنند.
[10]. احكامی در امتهای پیشین وجود داشت اما به علت آن كه بشر در زمان پیامبر (ص) به كمال نزدیكتر بود از امت پیامبر (ص) برداشته شد. چرا كه هر چه بشر به كمال نزدیكتر باشد تأدیب او سبكتر است مانند كودك لجوج و كودك سر به راه كه تأدیب كودك لجوج شدیدتر است. (شیرازی، 287 ـ 288).
[11]. این حدیث با كلمة «دفع عن» نیز از پیامبر (ص) به نقل از امام صادق (ع) نقل شده است. سند آن مرفوعه است. مرحوم كلینی ـ قدس سره ـ در كتاب ایمان و كفر كافی ج 2، ص 463 آورده است.
[12]. در بعضی از عبارات ردّته آمده است. (راغب، 529؛ متقی، ح 28566)
[13]. قال ابا عبدالله (ع): «فأما شوم المرئه فكثرة مهرها و عقم رحمها و أما الدابة فسوء خلقها و منعها ظهرها و اما الدار فضیق ساحتها و شر جیرآنها و كثرة عیوبها» (نوری، 560).
[14]. «دخلت علی ابن الحسن علی بن محمد (ع) و قد نكبت إصبعی و تلقانی راكب و صدم كتفی و دخلت فی زحمة فخرقوا علیّ بعض ثیابی، فقلت: كفانی الله شرك من یوم فما أیشمك. فقال (ع) لی: یا حسن هذا و أنت تغشّانا ترمی بذنبك من لا ذنب له؟ … أن الله هو امثیب و المعاقب و المجازی بالاعمال عاجلاً و آجلاً … لا تعدوا لا تجعل للایام صنعاً فی حكم الله» (حرانی، 510؛ مجلسی، 56/2).
منابع:

1. ـ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ؛ الخصال، با مقدمه و ترجمه و تصحیح سید احمد فهری زنجانی، انتشارات علمیه اسلامیه.
2. ـ ــــــــــــــــــــ ؛ تفسیر نمونه، به قلم جمعی از نویسندگان، تهران، دار الكتب الاسلامیه، چاپ سیزدهم، 1375ش.
3. ـ ابن بابویه، ابو جعفر محمد بن الحسین؛ التوحید، با تصحیح سید هاشم حسینی طهرانی، جماعة المدرّسین فی الحوزة العلمیة، قم.
4. ـ ابن عاشور، محمد الطاهر؛ التحریر و التنویر، تونس، مؤسسة التونسیه.
5. ـ ابن منظور؛ لسان العرب، به كوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1408ق.
6. ـ ابو الفتوح رازی؛ روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، تصحیح محمد جعفر یاحقی و محمد مهدی ناصح، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1376ش.
7. ـ الأبشیهی، شهاب الدین محمد بن احمد؛ المستطرف فی كل فن مستظرف، م 850 ق، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1413ق.
8. ـ الأزدی، سلیمان السجستانی؛ سنن ابی داود، به كوشش عزت عبید الدعاس، عادل السیّد، سوریه، حمص، دار الحدیث، چاپ اول، 1393ق.
9. ـ الأشقر، عمر سلیمان؛ عالم السحر و الشعوذة، كویت، مكتبة الفلاح، دار النفائس، چاپ اول، 1410ق.
10. ـ الاعتمادی التبریزی، مصطفی؛ شرح رسائل، قم، چاپخانه علمیه.
11. ـ الآلوسی، محمد؛ روح المعانی، به كوشش محمد حسین العرب، بیروت، دار الفكر، 1417ق.
12. ـ البامیانی، الشیخ محمد؛ دروس فی الرسائل، جزء 2، انتشارات دار المصطفی (ص)، لاحیاء التراث، قم.
13. ـ البخاری الجعفی، محمد؛ صحیح بخاری، به كوشش مصطفی دیاب البغا، بیروت، دمشق، دار ابن كثیر، چاپ پنجم، 1414ق.
14. ـ البروجردی، الشیخ محمد تقی؛ نهایة الافكار تقریرات الشیخ ضیاء الدین العراقی، انتشارات اسلامی.
15. ـ الجاسم، محمود؛ الطیرة و الفأل (التشاؤم و التفاؤل) فی ضوء الكتاب و السنة، بیروت، دار ابن حزم، چاپ اول، 1413ق.
16. ـ الحرّ العاملی، محمد؛ وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعة، قم، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، چاپ اول، 1410ق.
17. ـ الحرانی، حسن بن شعبة؛ تحف العقول عن آل الرسول، ترجمة محمد باقر كمره‌ای، تهران، انتشارات كتابچی، چاپ هفتم، 1378ش.
18. ـ الحسینی، محمد مرتضی؛ تاج العروس من جواهر القاموس، به كوشش علی شیری، بیروت، دار الفكر، چاپ اول، 1414ق.
19. ـ الحویزی، عبد علی؛ تفسیر نور الثقلین، ایران، قم، انتشارات اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1373ش.
20. ـ الدمشقی، ابو حفص عمر الدمشقی؛ اللباب فی علوم الكتاب، به كوشش عادل احمد عبد الموجود و علی محمد معوّض، لبنان، بیروت، دار الكتب العلمیه، چاپ اول، 1419ق.
21. ـ الراغب الاصفهانی، حسین بن محمد؛ مفردات راغب، به كوشش صفوان عدنان داوودی، دمشق، دار القلم، چاپ اول، 1412ق.
22. ـ الزمخشری، محمود؛ الكشاف فی حقائق غوامض التنزیل، قم، نشر البلاغة، چاپ دوم، 1415ق.
23. ـ الشیرازی، السید محمد؛ الوصائل الی الرسائل.
24. ـ الصادقی، محمد؛ الفرقان فی تفسیر القرآن، لبنان، بیروت، دار التراث الاسلامی، چاپ دوم، 1416ق.
25. ـ الطبرسی، ابو علی الفضل؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، 1406ق.
26. ـ الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر؛ جامع البیان عن تأویل أی القرآن، به كوشش صدقی جمیل العطّار، بیروت، دار الفكر، 1415ق.
27. ـ العسقلانی، احمد بن حجر؛ فتح الباری شرح صحیح البخاری، به كوشش عبدالعزیز بن باز و محمد فؤاد عبد الباقی، لبنان، بیروت، دار الكتب العلمیه، چاپ اول، 1410ق.
28. ـ الفخر الرازی، التفسیر الكبیر، لبنان، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1415 ق.
29. ـ القرطبی، محمد بن احمد الانصاری؛ الجامع لاحكام القرآن، لبنان، بیروت، دار الكتب العلمیه، چاپ پنجم، 1417ق.
30. ـ المتقی، علی؛ كنز العمّال، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ پنجم، 1405ق.
31. ـ المجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار الجامعة لدرر الاخبار الائمة الأطهار، لبنان، بیروت، مؤسسة الوفاء، چاپ دوم، 1403ق.
32. ـ المصطفوی، حسن؛ التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1365ش.
33. ـ انصاری، شیخ مرتضی؛ فرائد الاصول، البرائة و الاشتغال، الجزء الثانی، اعداد لجنة تحقیق تراث الشیخ الاعظم، قم، مجمع الفكر الاسلامی، چاپ اول، شعبان 1419ق.
34. ـ آیتی، عبدالمجید؛ ترجمة نهج البلاغه، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، 1376ش.
35. ـ جعفری، محمد تقی؛ تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی جلال الدین محمد بلخی، انتشارات اسلامی، چاپ دهم، 1363ش.
36. ـ جواد علی؛ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ اول، 1970م.
37. ـ خمینی، (امام) روح الله؛ انوار الهدایة فی التعلیقة علی الكفایة، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، مهر 1372.
38. ـ دشتی، محمد؛ ترجمة نهج البلاغه، بوشهر، مؤسسه انتشاراتی موعود اسلام، چاپ اول، 1379ش.
39. ـ رشید رضا، محمد؛ تفسیر المنار، لبنان، بیروت، دار المعرفة، چاپ دوم، 1393ق.
40. ـ سبزواری، اسماعیل؛ جامع النورین مشهور به انسان، تهران، كتابفروشی علمیه اسلامیه.
41. ـ سید قطب؛ فی ظلال القرآن، قاهره، دار الشرق، چاپ اول، 1412ق.
42. ـ شیخ زاده، محی الدین؛ حاشیة محی الدین شیخ زاده بر تفسیر القاضی البیضاوی، به كوشش محمد عبدالقادر شاهین، لبنان، بیروت، دار الكتب العلمیه، چاپ اول، 1419ق.
43. ـ طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، انتشارات جامعة مدرسین، چاپ پنجم، 1417ق.
44. ـ طریقه‌دار؛ كند و كاوی دربارة استخاره و تفأل، قم، نشر مدین، چاپ اول، 1373ش.
45. ـ فاضل لنكرانی، الشیخ محمد؛ سیری كامل در اصول فقه دورة كامل در خارج اصول، تهیه و تنظیم محمد دادستان، انتشارات فیضیّه، شهریور 1379.
46. ـ فضل الله، محمد حسین؛ من وحی القرآن، بیروت، دار الملاك، چاپ دوم، 1419ق.
47. ـ فولادوند، محمد مهدی؛ ترجمة قرآن كریم.
48. ـ فیض الاسلام، علی نقی؛ ترجمه و شرح نهج البلاغه.
49. ـ قمی، عباس؛ سفینة البحار و مدینة الحكم و الآثار، بیروت، الغبیری، دار المرتضی.
50. ـ مكارم شیرازی، ناصر؛ ترجمة قرآن كریم.
51. ـ میبدی، رشید الدین؛ كشف الاسرار و عدة الابرار، به كوشش علی اصغر حكمت، انتشارات امیركبیر، چاپ چهارم، 1361ش.
52. ـ نوری، یحیی؛ اسلام و عقاید و آرای بشری، تهران، مجتمع تحقیقات و مطالعات اسلامی، چاپ ششم، 1354ش.

جمعه 26/9/1389 - 13:21
قرآن

اهداف شایعه بسیاری از شایعات بی هدف ساخته و پخش می گردد. اما شماری از شایعات هدفدار است. تضعیف روحیه دشمن، بالا بردن روحیه نیروهای خودی، سنجش واكنش دشمن، برآورد واكنش نیروهای خودی، حذف رقیب اقتصادی، سیاسی و انتخاباتی، بیان واقعیات، ایجاد تفرقه و دوگانگی در صف دشمن، ترور شخصیت افراد، كسب اطلاعات درست، وادار كردن مردم به شورش و قیام، اعلام فساد مسئولین و مدیران… در شمار اهداف شایعات قرار دارد. در شایعه های قذف، شهادت پیامبر، ساحر خواندن آن حضرت، خیانت، بی عدالتی و سادگی پیامبر، شایعه سازان و برخی از شایعه پراكنان اهداف خاصی را دنبال می كنند. اهداف شایعه قذف برخی از اهداف عبدالله بن ابی، حمه ومنافقان از شایعه قذف عبارت است از: 1. ترور شخصیت عایشه عایشه در میان همسران پیامبر، پس ازحضرت خدیجه جایگاه ویژه ای دارد. پیامبر نیز بر اساس برخی روایات، محبت و توجه بیشتری نسبت به او دارد. بنابراین منافقان با شایعه قذف، قصد تخریب شخصیت عایشه را دارند. 2. اذیت و آزار پیامبر و ابوبكر هدف دیگر منافقان از این شایعه، آزار پیامبر و ابوبكر و طعن بر ایشان است. جصّاص درباره هدف عبدالله بن ابی از این شایعه می نویسد: "و كان هو یقصد بذلك أذی رسول الله(ص) و أذی أبی بكر."24 چگونه پیامبر اسلام چنین همسری برای خود اختیار كرده است و چگونه ابوبكر دختری تربیت كرده كه به همسرش بی وفایی می كند. 3. برآورد میزان حساسیت مسلمانان و واكنش ایشان منافقان پیش از این شایعه مسلمانان را در جنگ احد آزموده بودند و بی تعهدی و ناپایداری برخی از مسلمانان را دیده بودند و اكنون پس از چندین ماه در پی آزمونی دوباره هستند. 4. ایجاد اختلاف و دوگانگی میان مسلمانان عبدالله بن ابی از قبیله خزرج است و هرگونه برخورد تند با او از سوی قبیله اوس یا هر قبیله دیگری به اختلاف و تنش می انجامد. او با اطلاع از این موضوع شایعه قذف را ساخت و وقتی برخی از سران قبیله اوس ازمجازات او سخن گفتند گروهی از خزرجیان برآشفتند و در برابر قبیله اوس به رجزخوانی و تحقیر آنها پرداختند، به گونه ای كه در اندك زمانی دو قبیله رودر روی یكدیگر قرار گرفتند، اما تدبیر پیامبر و هوشیاری ایشان عرصه را بر جنگ افروزان تنگ كرد و آرامش به اردوگاه مسلمانان بازگشت.25 5. ایجاد بدبینی در روایت عایشه كه شكل سبب نزول دارد، پیامبر و برخی دیگر از صحابه تحت تأثیر شایعه قذف قرار گرفتند؛ به گونه ای كه آن حضرت مانند گذشته به عایشه محبت و توجه نداشت و از توبه او سخن می گفت و شماری از صحابه سخنانی داشتند كه عایشه را آزار می داد. اهداف شایعه شهادت پیامبر در این شایعه نیز شایعه سازان و شایعه پراكنان اهدافی را دنبال می كردند برخی از مهم ترین این اهداف عبارتند از: 1. تضعیف روحیه سپاه اسلام مهم ترین هدف شایعه پراكنان از شایعه "كشته شدن پیامبر" فرار سپاهیان اسلام و تسریع در شكست سپاه از هم گسیخته اسلام بود. شماری از كافران پس از ترك خدمت نگهبانان تنگه، مسلمانان را دور زدند و به محاصره درآوردند، عده ای در این محاصره شهید و گروهی در برابر دشمن ایستادگی كرده و درگیر جنگی سخت شدند. دشمن برای درهم شكستن مقاومت این گروه به جنگ روانی پرداخت و با پخش شایعه شهادت پیامبر، سپاه اسلام را ناگزیر از هزیمت ساخت. 2. زمینه سازی برای تفرقه افكنی وقتی شایعه شهادت پیامبر در تمام صحنه جنگ طنین افكن شد منافقان كه نقش ستون پنجم دشمن را بر عهده داشتند عملیات روانی خود را آغاز كرده مسلمانان را از برخورد خشن كافران می ترساندند، عبدالله بن ابی را پناهگاهی مطمئن برای فراریان معرفی می كردند و مسلمانان را تشویق به خروج از دین اسلام و بازگشت به گذشته می كردند: "أفإن مات أو قتل انقلبتم علی أعقابكم" 3. القای باور ناتوانی پیامبر در برابر یكی از جنگجویان قریش در دیگر شایعات نیز هدف اصلی دشمن جلوگیری ازگرایش مردم به پیامبر و بی توجهی و فرار ایشان از پیامبر بود. برای نمونه وقتی طفیل وارد مكه می شود برای اینكه تحت تأثیر سحر پیامبر قرار نگیرد گوش های خود را پر از پنبه می كند تا صدای پیامبر را نشنود. باورپذیری شایعات باورپذیری شایعات چگونه است؟ چرا مردم شایعات را باور می كنند؟ چرا در بعضی از جوامع، روشنفكران به شایعات بیش از اخبار رسمی اعتماد دارند؟ پاسخ های گوناگونی می توان برای این پرسش ها یافت كه تعدادی عبارتند از: 1. مستند بودن شایعات یكی ازعوامل اصلی پذیرش شایعات، مستندسازی این شایعات است، شایعه سازان و شایعه پراكنان همیشه شایعات را به افراد مطلع و آگاه و منابع موثّق نسبت می دهند. این مستندسازی ها مخاطبان را تا حدودی نسبت به درستی شایعات مطمئن می سازد؛ به ویژه وقتی شایعه ساز و شایعه پراكن فرد قابل اعتمادی باشد. 2. درستی برخی از شایعات عامل دیگر پذیرش شایعات، درست از كار درآمدن تعدادی از شایعات است. وقتی این رخداد چند بار اتفاق افتد و تجربه شود اطمینان و اعتماد مردم به شایعات بسیار می شود تا آنجا كه مثلاً بنابر آمارهای اعلام شده 95 درصد روشنفكران روسیه اعتماد بیشتری به شایعات به عنوان اخبار تأیید نشده دارند؛ تا اخبار رسمی. 3. سادگی برخی از مردم بسیاری از مردم از اهداف شایعه سازان و شایعه پراكنان بی خبرند. آنها نمی توانند یا وقت ندارند درباره كسانی كه از شایعات بهره می برند بیندیشند. همین عامل باعث می شود شایعات را باور كنند. وقتی عده ای از قبیله خزرج، تعصب و غیرت عبدالله بن ابی را عامل قذف عایشه می دانند و احتمال دیگری نمی دهند شایعه قذف از نظر ایشان پذیرفتنی می نماید. 4. احتمال درستی شایعات عامل دیگر باورپذیری شایعات، احتمال درستی یك شایعه است. هر مقدار احتمال درستی یك شایعه بیشتر باشد باور مردم بیشتر می شود. وقتی عایشه همراه صفوان به دروازه مدینه می رسد عده ای بی وفایی عایشه را محتمل می دانند و در نتیجه شایعه قذف را باور می كنند. وقتی غنائم جنگ بدر جمع آوری می شود و در اختیار پیامبر قرار می گیرد شماری دستبرد پیامبر را محتمل می دانند و شایعه خیانت را باور می كنند. وقتی زید بن حارثه با شتر پیامبر خبر پیروزی سپاه اسلام را می آورد گروهی شایعه شكست سپاه اسلام را قابل قبول می دانند. 5. بدبینی یكی دیگر از عوامل مهم پذیرش شایعات، بدبینی شنوندگان شایعه نسبت به برخی افراد، مسئولان و شركت ها و… است. برای نمونه بدبینی عده ای به عایشه و صفوان، عامل پذیرش شایعه قذف گردید. راهكار مبارزه با شایعات دو راهكار مهم برای مبارزه با شایعات وجود دارد:
مرحله اول: پیشگیری موفقیت این مرحله بسته به همكاری همه جانبه دو گروه است: الف. گروهی كه شایعات درباره آنها ساخته و پخش می شود. ب. گروهی كه شایعه سازی و شایعه پراكنی می كنند. گروه نخست با دو راهكار می توانند از بروز شایعات و پخش آن جلوگیری كنند و شمار دیگری از شایعات را ریشه كن سازند. یك. اطلاع رسانی سریع و دقیق؛ بخش عمده ای از شایعات بر بستر ابهامات می نشیند. اگر نهادها و گروه های اجتماعی همچون مؤسسات، شركت ها، و نیز افراد و كلیه كسانی كه شایعات درباره آنها رواج می یابد، ابهام زدایی پیشه كنند، به موقع و سریع اطلاع رسانی داشته باشند، مردم را با فقر اطلاعات درباره نوع فعالیت، ابزار و سازوكارو… روبرو نسازند و فعالیت های خود را در هاله ای از ابهام قرار ندهند، بخش عمده ای از شایعات شكل نمی گیرد و یا به سرعت در میان مردم پخش نمی شود. از باب نمونه امروزه و در عرصه فعالیت های دولتی و غیردولتی، روابط عمومی شركت ها، وزارتخانه ها، ادارات، كارخانجات و… مهم ترین وظیفه را بر عهده دارند. آنها با اطلاع رسانی دقیق می توانند از بروز شایعه درباره محصولات، تولیدات، خدمات، روابط، سرمایه، عملكرد و… خود پیش گیری كنند. تأسیس مراكز اطلاع رسانی مستقل نیز تا حد زیادی از ساخت شایعات جلوگیری می كند. این مؤسسات می توانند اطلاعات مورد نیاز مردم را به آنها منتقل كنند و ساخت و پخش شایعه را ناممكن یا بی ثمر نمایند. افزون بر این، سرعت اطلاع رسانی نیز در كاهش شایعات و از میان رفتن آنها بسیار نقش آفرین است. بخش عمده ای از شایعات از اطلاع رسانی دیرهنگام پدید می آید. برای نمونه اگر عایشه در بدو ورود به مدینه اطلاع رسانی می كرد و قصه همراهی خود با صفوان را برای مردم می گفت، بسیاری از زمینه های شكل گیری شایعه قذف از میان می رفت و افرادی چون عبدالله بن ابی و دیگر منافقان شایعه سازی نمی كردند و شماری دیگر شایعات را باور و پخش نمی كردند. اما اطلاع رسانی بسیار دیرهنگام بود، او پس از تقریباً بیست روز از اصل شایعه با خبر شد و به اطلاع رسانی پرداخت. اما این اطلاع رسانی نه از بروز شایعه پیش گیری كرد و نه جلو گسترش بیشتر آن را گرفت، هر چند این اطلاع رسانی تا اندازه ای حیثیت برباد رفته او را به وی بازگرداند. اطلاع رسانی هرچند بسیار مطلوب است، اما ابهام در اطلاع رسانی صدمات جبران ناپذیری برجای می نهد كه این صدمات اگر بیشتر از سایر گزینه ها نباشد از آن كمتر نخواهد بود. برای نمونه اطلاع رسانی پیامبر از جنگ بدر بسیار پسندیده و به هنگام بود؛ اما استفاده یكی از دو فرستاده از شتر مخصوص پیامبر برای آنان كه به دنبال نقاط ابهام بودند یك ابهام بزرگ بود، اگر مسلمانان آن گونه كه فرستادگان می گویند پیروز جنگ هستند، چرا شتر پیامبر در اختیار زید بن حارثه است؟ همین ابهام در سبب پیدایش شایعه شكست مسلمانان در جنگ بدر شد به گونه ای كه برخی از مردم مدینه نیز این شایعه را باور كرده و آمدن شتر پیامبر را نشان از شكست سپاه اسلام و فرار آن دو نفر خواندند. دو. اعتماد سازی؛ اطلاع رسانی سریع و به هنگام، آن گاه نتیجه بخش است كه مراكز اطلاع رسانی یا افراد و شخصیت هایی كه شایعات در مورد آنها ساخته می شود اعتماد مردم را با خود داشته باشند. وگر نه هرگونه اطلاع رسانی به شایعات بیشتری می انجامد. رسانه ها، رادیو و تلویزیون، مطبوعات، مؤسسات خبر رسانی، روابط عمومی ها و… اگر نتوانند اعتماد مخاطبان خویش را جذب كنند آنها را به سمت دریافت اطلاعات از بنگاه های خبرپراكنی و سایت های خبررسانی و… سوق می دهند و چون این مؤسسات تا اندازه ای اعتماد مخاطبان را با خود دارند هر شایعه نادرستی را نیز می توانند به عنوان یك خبر درست منتقل سازند. برای نمونه اعتماد مردم كوبا به چه گوارا و انگلیسی ها به چرچیل در اعلام آمار و تلفات بمباران ها و اخبار جنگ، از نمونه های تاریخ سیاسی دهه های اخیر است.26 گروه دوم كه شایعه به دست ایشان پراكنده می شود نیز در راستای پیش گیری و مبارزه با شایعات وظایفی دارند كه برخی از مهم ترین وظایف ایشان عبارتند از: 1. خوش بینی و حسن نیت؛ بسیاری از شایعات، نتیجه بدبینی و بی اعتمادی است. وقتی شایعه سازی مانند عبدالله بن ابی به عایشه و صفوان بدبین است شایعه می سازد و عده ای با پذیرش شایعه در ترویج آن می كوشند. بر این اساس سوء ظن به دیگران، تهمت، غیبت و بهتان، گناه كبیره خوانده می شود: "یا أیها الذین آمنوا اجتنبوا كثیراً من الظنّ إنّ بعض الظنّ إثم و لاتجسّسوا و لایغتب بعضكم بعضاً" حجرات/12 "لولا إذ سمعتموه ظنّ المؤمنون و المؤمنات بأنفسهم خیراً و قالوا هذا إفك مبین" نور/12 2. هوشیاری؛ گسترش و رواج بسیاری از شایعات، نتیجه سادگی شنوندگان و خوانندگان است. وقتی افراد اغراض شایعه سازان را به مطالعه نمی گیرند و چشم بسته هر آنچه را می شنوند درست دانسته و پخش می كنند صدمات جبران ناپذیری خواهد داشت، در صورتی كه در نگاه قرآن هر خبری نیاز به تحقیق و تفحّص دارد: "یا أیها الذین آمنوا إن جاءكم فاسق بنبأ فتبینوا أن تصیبواً قوماً بجهالة فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین" حجرات/6 اگر فاسقی برای شما خبری آورد تحقیق و تفحص كنید، مبادا كه قومی را نادانسته در رنج و مصیبت افكنید و سپس خود بر كردهٌ خویش پشیمان گردید. 3. اطمینان از درستی شایعه؛ شایعات به دو گروه درست و نادرست تقسیم می شوند. بنابراین هر شایعه ای را نمی توان به دیگران رساند. احراز درستی شایعه شرط اساسی جواز انتقال آن به دیگران است. در آیات افك، كسانی كه شایعه قذف را باور نداشته ولی درباره آن سخن می گفتند نكوهش شده و مورد بازخواست قرار گرفته اند كه چرا وقتی شایعه قذف را شنیدند به خود حق دادند درباره آن سخن بگویند: "و لولا فضل الله علیكم و رحمته فی الدّنیا و الآخرة لمسّكم فی ما أفضتم فیه عذاب عظیم. إذ تلقّونه بألسنتكم و تقولون بأفواهكم ما لیس لكم به علم و تحسبونه هینا و هو عندالله عظیم. و لولا إذ سمعتموه قلتم ما یكون لنا أن نتكلّم بهذا سبحانك هذا بهتان عظیم" نور/14ـ15 افزون بر این، علم به درستی یك شایعه نیز جواز انتقال را نتیجه نمی دهد، چه اینكه شایعه خبر است و پخش برخی اخبار، مصداق اشاعه فحشاء است: "إنّ الذین یحبّون أن تشیع الفاحشة فی الذین آمنوا لهم عذاب ألیم فی الدّنیا و الآخرة" نور/19 آنان كه دوست دارند كار زشت در میان مؤمنان شایع گردد، عذابی دردناك در دنیا و آخرت برای ایشان است. پخش شماری از شایعات، صدمات جبران ناپذیری به همراه دارد، بنابراین از پخش این گونه شایعات باید اجتناب كرد. برای نمونه وقتی منافقان شایعه ای درباره شكست یا پیروزی می شنوند به سرعت آن را پخش می كنند؛ در صورتی كه بهترین گزینه در این موارد انتقال آن به پیامبر و ولی امر و دیگر صاحب نظرانی است كه می توانند این شایعات را تجزیه و تحلیل كنند و حقایق را به گوش همگان برسانند. چه اینكه انسان درنقل هر شنیده و دیده ای آزاد نیست و گوش و چشم و دل در آخرت مورد بازخواست قرار می گیرند: "و إذا جاءهم أمر من الأمن أو الخوف أذاعوا به و لو ردّوه إلی الرسول و إلی أولی الأمر منهم لعلمه الذین یستنبطونه منهم" نساء/83 "ولاتقف مالیس لك به علم إنّ السمع و البصر و الفؤاد كلّ أولئك كان عنه مسؤولاً" اسراء/36
مرحله دوم: درمان مرحله پیش گیری همیشه به نتیجه مطلوب و مورد انتظار نمی انجامد. بنابراین، مرحله درمان ضروری به نظر می رسد. در این مرحله با درپیش گرفتن راهكارهایی می توان شكل شایعات را از میان برد یا دست كم از گسترش و پیامدهای ناگوار شماری از شایعات كاست. 1. تكذیب این راه حل، تأثیرگذارترین راه برای مبارزه با شایعات است. تكذیب شایعه هر چند به نوعی رواج شایعه است و افراد بیشتری را با اصل شایعه آشنا می سازد؛ اما در مجموع گزینه ای است كه ناگزیر از انجام آن هستیم و در میان سایر گزینه ها بهترین است. بسیاری از گروه ها و احزاب،شركت ها، مؤسسات و تمامی كسای كه شایعات درباره آنها ساخته می شود با روش ها و وسایل گوناگونی به تكذیب شایعات می پردازند و در این میان آنان كه تكذیب را در زمان مناسب، با بهترین وسایل و روش ها و بدون هیچ گونه ابهامی انجام می دهند از دیگران موفق تر هستند. تكذیب شایعه در آیات قرآن نیز راه حلی پسندیده و مناسب معرفی شده است، به گونه ای كه تمام شایعاتی كه درباره پیامبران الهی، پیامبر اسلام و قرآن صورت گرفته است تكذیب قرآن را به همراه دارد. برای نمونه بی وفایی همسر پیامبر تكذیب می شود، قرآن وحی الهی و معجزه معرفی می شود و جنون، سحر، خیانت و… پیامبر به شدت تكذیب می گردد: "و ما كان لنبی أن یغلّ" آل عمران/161 "قل أنزله الذی یعلم السرّ فی السموات و الأرض" فرقان/6 "و إن كنتم فی ریب ممّا نزّلنا علی عبدنا فأتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداءكم من دون الله إن كنتم صادقین" بقره/23 "قال یا قوم لیس بی ضلالة" اعراف/61 "إن الذین جاءوا بالإفك عصبة منكم" نور/11 "إنّ الذین یرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا فی الدّنیا و الآخرة" نور/23 سیره پیامبر نیز در برابر شایعات، تكذیب است. وقتی شایعه قذف، در سراسر مدینه پخش می شود، و شماری از صحابه در پاكدامنی عایشه سخن می گویند و عده ای سخنان دو پهلو می گویند، بسیاری از مردم در انتظار واكنش پیامبر هستند، در این هنگام پیامبر بر منبر می رود و در نكوهش قذف كننده و عقوبت او سخن می گوید. این سخنان هرچند تكذیب صریح و روشن شایعه نیست، اما از لحن پیامبر و سخنان ایشان مردم تكذیب شایعه را می فهمند. مردم نیز با الگوگیری از قرآن و سنت پیامبر باید در برابر شایعات بایستند و با تكذیب شایعه و دروغگو خواندن شایعه سازان با آنها به مبارزه برخیزند: "لولا إذ سمعتموه ظنّ المؤمنون و المؤمنات بأنفسهم خیراً و قالوا هذا إفك مبین" نور/12 تكذیب شایعه یك اصل مهم در رودررویی با شایعات است؛ اما انتخاب زمان مناسب برای تكذیب، در خور اهمیت بسیار است. وقتی در نبرد احد، شایعه شهادت پیامبر در میدان جنگ پخش می شود، پیامبر تا ساعت ها هیچ گونه علامت و نشانه ای كه حكایت از تكذیب شایعه باشد از خود بروز نمی دهد، و وقتی برای اولین بار "كعب مالك" پیامبر را زنده می یابد و در صدد تكذیب شایعه بر می آید پیامبر او را از این كار باز می دارد؛27 چه اینكه تكذیب شایعه در زمانی كه سپاه اسلام به هزیمت رفته اند و تعداد كمی محافظت پیامبر را بر عهده گرفته اند، دشمن را به حمله گسترده و تمام كردن كار تشویق می كند. در این موقعیت، نگه داشتن سپاه كفر، در موقعیتی كه نه درستی شایعه را بدانند و نه نادرستی آن را، بسیار بهتر از تكذیب شایعه است و قدرت تصمیم گیری را از ایشان می گیرد. تا آنجا كه ابوسفیان برای آنكه بتواند تصمیم بگیرد در میان شهدا به دنبال پیكر پیامبر می گردد و از عمر درباره درستی این شایعه پرسش می كند.28 در این جنگ وقتی پیامبر از تیررس دشمن دور شد و در نزدیكی فراریان از جنگ قرار گرفت با نشان دادن خود عملاً شایعه را تكذیب می كند. تكذیب شایعات، همیشه تكذیب اصل شایعه نیست، بلكه در مواردی تكذیب آثار و فرایندهای شایعه است. برای نمونه وقتی شایعه شهادت پیامبر پخش می شود و عده ای تحت تأثیر این شایعه در برابر دشمن سست و ناتوان می نمایند و از تسلیم خود و بازگشت به دین گذشته خود و پناه بردن به عبدالله بن ابی سخن می گویند، قرآن می گوید: "و ما محمّد إلاّ رسول قد خلت من قبله الرّسل أفإن مات أو قتل انقلبتم علی أعقابكم و من ینقلب علی عقبیه فلن یضرّ الله شیئاً و سیجزی الله الشاكرین. و ماكان لنفس أن تموت إلاّ بإذن الله كتاباً مؤجّلاً و من یرد ثواب الدنیا نؤته منها و من یرد ثواب الآخرة نؤته منها و سنجزی الشاكرین. و كأین من نبی قاتل معه ربّیون كثیر فما وهنوا لما أصابهم فی سبیل الله و ما ضعفوا و ما استكانوا و الله یحبّ الصابرین" آل عمران/144ـ146 2. تقویت و بازسازی در مبارزه با شایعات، تقویت فرد، مؤسسه و كارخانه ای كه هدف شایعه قرار گرفته است یك راه حل اصولی و منطقی است. برای نمونه در راستای مبارزه با شایعه خیانت پیامبر، قرآن، ساحت پیامبر را از هرگونه خیانت پاك و منزّه می خواند، خیانت را با نبوّت و رسالت حضرت محمد(ص) ناسازگار می نامد و پیامبر اسلام را امانت دار و درست كردار معرفی كرده می گوید: "وماكان لنبی أن یغل"(آل عمران/161) 3. خنثی سازی شماری از شایعات آثار و عواقب بسیار ناگواری به همراه دارد. بنابراین در مبارزه با شایعات، خنثی سازی شایعات، یكی از راهكارهای مهم شناخته می شود. برای نمونه شایعه شهادت پیامبر، بسیاری از مسلمانان را از جبهه فراری داد و آیات قرآن با هدف ازمیان بردن اثرات این شایعه، قضا و قدر الهی را مطرح می كند و مرگ و زندگی را تابع قضا و قدر الهی می خواند: ای مسلمانان هیچ كس زودتر از اجلش نمی نمیرد. از مگر نهراسید و از جنگ فرار نكنید اگر اجل شما فرا نرسیده باشد در جنگ كشته نمی شوید و اگر رسیده باشد هر چند از جنگ فرار كنید باز هم مرگ شما را در آغوش می كشد: "وماكان لنفس أن تموت إلاّ بإذن الله كتاباً مؤجّلاً" آل عمران/145 4. كیفر شایعه سازان و شایعه پراكنان شایعه سازی بسته به نوع شایعه، صدمات جبران ناپذیری دارد. برخی شایعات یك حكومت را از اریكه قدرت به زیر می كشد، تعدادی زمینه سازی برای دخالت بیگانگان و اعمال برخی تحریم ها می كند و شماری اوضاع اقتصادی، سیاسی و امنیتی را نگران كننده نشان می دهد و عواقب ناگواری با خود می آورد. بنابراین در رودررویی با شایعه سازان نمی توان از یك نسخه استفاده كرد و همگی شایعه سازان را به یك گونه مجازات و كیفر داد. برخی شایعه سازان باید به سختی مجازات شوند، برخی تعزیر شوند، شماری تبعید گردند و عده ای مورد عفو و بخشش قرار گیرند. برای نمونه آیات افك از مجازات سخت عبدالله بن ابی و طرفداران او و محرومیت ایشان از برخی حقوق حكایت دارد: "فاجلدوهم ثمانین جلدة و لاتقبلوا لهم شهادة أبداً"(نور/4) و آیه شریفه "لئن لم ینته المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض و المرجفون فی المدینة لنغرینّك بهم ثمّ لایجاورونك فیها إلاّ قلیلاً"(احزاب/60) خواهان تبعید و كیفر شدید منافقان مدینه است.29 پیامبر اسلام نیز با پیروی از آیات قرآن برخورد تندی با شایعه سازان داشت؛ برای نمونه، عبدالله بن ابی، مسطح ابن اثاثه، حسان بن ثابت و حمة بنت جحش را حدّ قذف زد.30 شماری ازصحابه نیز شایعه سازان را كیفر می دادند؛ برای نمونه "صفوان بن معطل" در پی كشتن "حسان" یكی از قذف كنندگان بود به گونه ای كه برخی اسناد و روایت تاریخی از شلاق زدن صفوان بر جنازه حسان حكایت دارد.31 تعدادی از مجروح شدن حسان به شمشیر صفوان32 و برخی از مدارك تاریخی نیز كه شكل سبب نزول به خود گرفته است، نشانه هایی از برخورد تند عمر با شایعه سازان و شایعه پراكنان دارد.33

پی نوشت ها :

1. كاپفرر، ژان نوئل، شایعه، ترجمه خداداد موقر،15.
2. همان.
3. همان، 25.
4. برای نمونه به نظر می رسد ابوجهل برای نخستین بار پیامبر را ساحر می خواند او به قریش می گوید محمّد نه شاعر است نه كاهن و نه دروغگو، بلكه او ساحر است كه این گونه میان ما اختلاف انداخته است.
5. طبری، ابن جریر، جامع البیان، 4/206؛ شیخ طوسی، التبیان، 3/34؛ طبرسی، مجمع البیان، 2/432؛ حویزی، نورالثقلین، 1/406؛ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، 1/126؛ سیوطی،لباب النقول فی أسباب النزول، 60؛ واحدی، اسباب النزول، 73؛ عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم (ص)، 6/198؛ فخررازی، التفسیر الكبیر، 9/70.
6. طوسی، التبیان، 5/241؛ ابن الجوزی، زاد المسیر، 3/308.
7. طبری، جامع البیان، 10/215؛ ابن الجوزی، زاد المسیر، 3/312.
8. طبری، جامع البیان، 18/116؛ طبرسی، مجمع البیان، 7/228ـ230.
9. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، 2/99 و 2/319؛ طبرسی، مجمع البیان، 9/220.
10. طبرسی، مجمع البیان، 2/403؛ طبرسی، جوامع الجامع، 1/333.
11. اسباب النزول عن الصحابة و المفسرین، 119.
12. از جمله درشایعه ارتباط شركت پراكتراند گمبل با شیطان و شریك بودن شیطان در منافع این شركت و در نهایت وابستگی این شركت به فرقه مون، شایعه سازان اصلی رقبای این شركت و برخی از كشیشان بودند. شایعه آمیخته بودن همبرگر مك دونالد به گوشت كرم خاكی نیز توسط رقبای این شركت بزرگ ساخته شد.
13. راغب اصفهانی، مفردات غریب القرآن، 189؛ طوسی، التبیان، 8/361 ؛ طبرسی، مجمع البیان، 8/181.
14. طبری، جامع البیان، 18/119؛ النمیری، ابن شبه، تاریخ المدینة، 1/312.
15. احمد بن حنبل، مسند احمد، 3/85.
16. طبرسی، مجمع البیان، 2/405.
17. قاضی نعمان، شرح الأخبار، 1/279.
18. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، 1/117.
19. همان.
20. ابن الجوزی، زاد المسیر، 2/35.
21. انصاری، ابن هشام، سیرة النبی، 3/624.
22. كاپفرر، ژان نوئل، شایعه، ترجمه خداد موقر، 93.
23. همان، 87.
24. جصاص، احكام القرآن، 3/397.
25. عسكری، سید مرتضی، احادیث أمّ المومنین عایشه، 2/120.
26. كاپفرر، ژان نوئل، شایعه، ترجمه خداداد موقر، 434ـ435.
27. صنعانی، عبدالرزاق، تفسیر القرآن، 1/136.
28. قاضی نعمان ، شرح الأخبار، 1/278.
29. طبرسی، مجمع البیان، 8/181؛ طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 16/340.
30. شیخ مفید، الجمل، 116.
31. احمد بن حنبل، العلل، 2/397.
32. بیهقی، السنن الكبری، 8/56.
33. سیوطی، الدرّ المنثور، 2/80؛ لباب النقول، 48؛ شوكانی، فتح القدیر، 1/388؛ واحدی، اسباب النزول، 73.
جمعه 26/9/1389 - 13:19
قرآن

موضوع این مقاله تبیین و تحلیل عوامل، زمینه‏ها، بسترهاى شایعه و راه‏هاى مبارزه با آن از منظر قرآن است.
نویسنده، پس از تعریف شایعه، به نمونه‏هایى از شایعات در قرآن اشاره كرده و شایعات عصر پیامبر را از جمله، شایعات درباره شخصیّت پیامبر، شایعات درباره خانواده پیامبر، شایعات درباره شهادت پیامبر و شایعات درباره صحابه را از نگاه قرآن مورد بررسى قرار داده و در مورد شایعه سازان، شایعه پراكنان، بستر شایعه و زمینه‏هاى اصلى شایعه، به تفصیل بحث كرده است. سپس به عوامل اصلى شایعه پراكنى - گزارش بودن، رهایى از فشار، خشنود ساختن دیگران، برون رفت از سكوت - و اهداف شایعه پرداخته و دلایل باور پذیرى شایعات را مستند بودن شایعات، درستى برخى از شایعات، سادگى برخى از مردم، احتمال درستى شایعات و بدبینى بر شمرده است.
در ادامه راهكارهاى مبارزه با شایعات را به دو مرحله پیش‏گیرى و درمان تقسیم نموده و مهم‏ترین راهكار براى گروهى كه شایعات درباره آنها ساخته و پخش مى‏شود را اطلاع رسانى سریع و دقیق واعتماد سازى دانسته و شایعه پراكنان را به خوش‏بینى و حسن نیّت، هوشیارى و اطمینان از درستى شایعه توصیه كرده است.در پایان به مرحله درمان اشاره كرده و تكذیب شایعه، تقویت سازى، خنثى سازى، كیفر شایعه سازان و شایعه پراكنان را مهم‏ترین راهكارهاى جلوگیرى از انتشار شایعه دانسته است.

كلید واژه‏ها: شایعه / شایعه در قرآن/ تعریف شایعه / انواع شایعه / شایعه سازان/ شایعه پراكنان/ زمینه‏های شایعه/ عوامل شایعه پراكنى/ اهداف شایعه / مبارزه با شایعه / آسیب های اجتماعی / جامعه شناسی قرآن.

شایعه در برابر دیگر آسیب های اجتماعی از قدرت تخریب بیشتری برخوردار است. بدبینی افراد به یكدیگر، بی اعتمادی مردم به مسئولان، ركود اقتصادی، احساس ناامنی، یأس و ناامیدی، زمینه سازی برای دخالت بیگانگان، تحریم اقتصادی، سیاسی، نظامی و…، تنها بخشی از آسیب هایی است كه شایعه بر پیكر اجتماع فرود می آورد.
نمونه ها و شواهد عینی بسیاری برای نقش تخریب گری شایعه وجود دارد كه یكی از نمونه های بارز آن در عرصه اجتماعی و سیاسی، قدرت تخریب شایعه ای است كه در دوران حكومت دكتر مصدق ساخته و پرداخته شد. وقتی كودتا در 25مرداد 1332 با هوشیاری دولت مصدق خنثی شد و برخی از كودتاچیان دستگیر شدند، عوامل سازمان سیا، شایعه دخالت دولت مصدق در كودتا را ساخته و پخش كردند. آنها به كمك عوامل وابسته مطبوعاتی و بنگاه های خبری، هدف این كودتا را زیر فشار گذاشتن شاه و ناگزیر ساختن او به فرار معرفی كردند. مردم در اعتراض به دولت مصدق در 28مرداد دست به تظاهرات زدند، باقیمانده كودتاچیان نیز از پادگان ها و مخفی گاه ها بیرون آمدند و با ادوات نظامی مردم را به شورش و حمله به مراكز دولتی یاری و همراهی كردند. شهر، مؤسسات و ادارات دولتی به سرعت در اختیار كودتاچیان قرار گرفت، سران حكومت دستگیر شدند، خانه مصدق غارت و تخریب شد و دولت سرنگون شد.
از جهت گستره و وسعت میدان تخریب نیز، شایعه از دیگر آسیب های نیرومند است. تمامی خانواده ها، مدارس، دانشگاه ها، ادارات، كارخانجات، بازار و… یا دست كم بسیاری از این مراكز درگیر شایعات هستند. شماری شایعه زدایی می كنند و تعداد بیشتری شایعه پراكنی و شایعه سازی را دنبال می كنند.
بنابراین، شایسته است این آسیب اجتماعی از منظر قرآن به بحث و بررسی نهاده شود و عوامل، زمینه ها، بسترها، و راه های مبارزه با شایعه تبیین و تحلیل شود.
تعریف شایعه

پژوهشگران بسیاری تعریف شایعه را به بحث و بررسی نشسته اند. برای نمونه، ال پرت و پستمن از نخستین پیشگامان پژوهش در تعریف شایعه می گویند:
"شایعه موضوع خاصی است كه برای باور همگان مطرح می شود و از فردی به فرد دیگری منتقل می گردد و معمولاً این انتقال به طور شفاهی صورت می گیرد بدون آن كه شواهد مطمئنی در میان باشد."1
نپ از دیگر پژوهشگران شایعه در تعریف شایعه می نویسد:
"شایعه موضوعی است كه برای باور همگان مطرح می شود بدون آ ن كه به طور رسمی تأیید گردد".2
تی شیبوتانی نیز می گوید:
"شایعه خبری است كه در نتیجه مباحثات گروهی به صورت بازسازی شده ای درآمده است."3
مجموعه تعاریف شایعه، هرچند كامل و جامع نیست، اما دست كم مارا با شماری از ویژگی های شایعه آشنا می سازد:
1. شایعه خبری است درباره شخص یا حادثه ای كه در زمان حاضر وجود دارد یا در این زمان اتفاق افتاده است. بنابراین شایعه، افسانه نیست.
2. شایعه با هدف باور كردن دیگران مطرح می شود و مانند جوك و لطیفه نیست.
3. شایعه یك كار جمعی است.
4. شایعه خبری تأیید نشده است.
5. شایعه درباره افراد، مؤسسات، ادارات و نهادهای اجتماعی و… است كه مردم نسبت به آنها حساس هستند.
6. شایعه ممكن است از یك دروغ، تهمت و بهتان پدید آمده باشد.

نمونه هایی از شایعات در قرآن

از شایعه در آیات قرآن سخن بسیار رفته است. پیامبران با انبوهی از شایعات رودرو بودند. این شایعات كه از سوی دشمن آگاه و دوستان نادان ساخته و پخش می شد مشكلات بی شماری برای پیامبران می آفرید. گاه شایعه ساحر بودن رواج می گرفت و گاه شایعه قدرت طلبی، گمراه گری، دیوانگی و…
سرعت پخش شایعه گاه به اندازه ای زیاد بود كه در همان آغازین روزهای دعوت پیامبران، گروهی بسیار، شایعه دیوانگی، قدرت طلبی و گمراهی آنان را شنیده بودند؛ برخی این شایعه را باور كرده و عده ای این شایعات را نمی پذیرفتند.
قوم نوح، شایعه گمراهی، قدرت طلبی، ریاست خواهی و دیوانگی نوح را رواج می دانند:
"قال الملأ من قومه إنّا لنراك فی ضلال مبین" اعراف/60
مهتران قومش گفتند: تو را آشكارا در گمراهی می بینم.
"ما هذا إلاّ بشر مثلكم یرید أن یتفضّل علیكم" مؤمنون/24
این مرد، انسانی است همانند شما، می خواهد بر شما برتری جوید.
"إن هو إلاّ رجل به جنّة" مؤمنون/25
او مرد دیوانه ای بیش نیست.
"و قالوا مجنون و ازدجر" قمر/9
و گفتند: دیوانه است. و به دشنامش راندند.
قوم هود، شایعه سفاهت و دروغگویی حضرت هود را ساخته و پخش كردند:
"قال الملأ الذین كفروا من قومه إنّا لنراك فی سفاهة و إنّا لنظنّك من الكاذبین" اعراف/66
مهتران قوم او كه كافر شده بودند، گفتند: می بینیم كه به بی خردی گرفتار شده ای و پنداریم كه از دروغگویان باشی.
شایعه شوم بودن صالح و طرفداران او نیز شایعه ای بود كه ساخته و پرداخته قوم آن حضرت بود:
"قالوا اطّیرنا بك و بمن معك" نمل/47
ما تو را و یارانت را به فال بد گرفته ایم.
ساحر بودن، مسحور شدن، دروغگویی و جنون موسی در شمار شایعاتی است كه فرعون، قبطیان و نبطیان برای موسی درست كردند:
"قالوا ما هذا إلاّ سحر مفتری و ما سمعنا بهذا فی آبائنا الأولین" قصص/36
گفتند: این جادویی است بر ساخته، ما از نیاكان مان چنین چیزهایی نشنیده ایم.
"قالوا هذا سحر مبین" نمل/13
گفتند: این جادویی آشكار است.
"إنّ هذا لساحر علیم" شعراء/34
گفت: این مرد، جادوگری داناست.
"فقال له فرعون إنّی لأظنّك یا موسی مسحوراً" اسراء/101
و فرعون به او گفت: ای موسی، پندارم كه تو را جادو كرده باشند.
"فقالوا ساحر كذّاب" غافر/24
و گفتند: كه او جادوگری دروغگوست.
"و قال ساحر أو مجنون" ذاریات/39
و فرعون گفت: جادوگری است یا دیوانه ای.
قوم شعیب بر اساس یك شایعه كه معلوم نیست نخستین سازنده آن چه كسی بوده، حضرت شعیب را دروغگو، افسون شده و نادان می خواندند:
"قالوا إنّما أنت من المسحّرین. و ما أنت إلاّ بشر مثلنا و إن نظنّك لمن الكاذبین" شعراء/185ـ186
گفتند: جز این نیست كه تو را جادو كرده اند تو نیز بشری همانند ما هستی و می پنداریم كه دروغ می گویی.
در تاریخ اسلام نیز شایعات بسیاری، پیامبر و مسلمانان را درگیر ساخته و بخشی از جامعه اسلامی را گرفتار تردید، دو دلی، سستی، اضطراب و دلهره كرده است. شایعاتی كه در عصر پیامبر رواج یافت از نظر محتوا مانند شایعاتی است كه پیش از این دیگر پیامبران الهی را آزرده می ساخت:
"كذلك ما أتی الذین من قبلهم من رسول إلاّ قالوا ساحر أو مجنون. أ تواصوا به بل هم قوم طاغون" (ذاریات/53?54)
بدین سان بر آنهایی كه از این پیش بودند پیامبری مبعوث نشد؛ جز آنكه گفتند: جادوگری است، یا دیوانه ای است. آیا بدین كار یكدیگر را وصیت كرده بودند؟ نه خود مردمی طاغی بودند.
شایعات عصر پیامبر را به چند گروه می توان تقسیم كرد:
الف. شایعاتی كه شخصیت پیامبر را نشانه گرفته بود. این گروه خود بر چهار گونه بود:

1. شایعه ساحر و شاعر بودن پیامبر

درآغاز فراخوان پیامبر، یك یا چند نفر شایعه ساحر، كاهن، شاعر و… بودن را ساختند و دیگران با شنیدن این شایعات آنها را به سرعت میان مردم پخش كردند.4 این شایعات به گونه ای رواج یافت كه كفرپیشگان خود نیز باور كردند و پیامبر را ساحر، شاعر و مجنون خواندند و قرآن را سحر، شعر و اباطیل معرفی كردند:
"و قال الكافرون هذا ساحر كذّاب" ص/4
"بل هو شاعر" انبیاء/5
"إنّك لمجنون" حجر/6
"و یقولون أئنّا لتاركوا آلهتنا لشاعر مجنون" صافات/36

2. شایعه خیانت

در میان غنایم جنگ بدر، مخمل سرخی وجود داشت، این مخمل مفقود شد، شماری این شایعه را ساختند كه خود پیامبر این مخمل را برداشته است. این شایعه در میان مردم رواج یافت و پس از آن آیه شریفه زیر نازل گردید:
"و ما كان لنبی أن یغلّ و من یغلل یأت بما غلّ یوم القیامة ثم توفّی كلّ نفس ما كسبت و هم لایظلمون" آل عمران/4161
هیچ پیامبر را شایسته نیست كه خیانت كند و هر كه به چیزی خیانت كند، آن را در روز قیامت با خود آورد. سپس جزای عمل هر كس به تمامی داده خواهد شد و بر كسی ستمی نرود.
شمار دیگری از قرآن پژوهان و تفسیرگران، سبب نزول دیگری برای این آیه می آورند كه بر اساس آن، گروهی ازنگهبانان تنگه در جنگ احد چنین شایع كردند كه هر كس از غنایم چیزی برای خود نگیرد نباید امیدی به دریافت غنایم از پیامبر داشته باشد. وقتی پیامبر این شایعه را شنید در پاسخ گفت: "گمان می كنید كه من به شما خیانت می كنم و سهم شما را از غنایم نمی دهم".5

3. شایعه عادل نبودن

شایعه دیگری كه شخصیت پیامبر را نشانه گرفته بود شایعه بی عدالتی آن حضرت بود. منافقان پس از جنگ حنین این گونه شایعه كردند كه پیامبر در تقسیم غنائم به عدالت رفتار نمی كند6:
"و منهم من یلمزك فی الصدقات فإن اُعطوا منها رضوا و إن لم یعطوا منها إذاهم یسخطون" توبه/58
و بعضی از ایشان تو را در تقسیم صدقات به بیداد متهم می كنند، اگر به آنها عطا كنند خشنود می شوند و اگر عطا نكنند خشم می گیرند.

4. شایعه زودباوری و سادگی

این شایعه توسط منافقان ساخته و پخش شد.
"و منهم الذین یؤذون النبی و یقولون هو أذن" توبه/61
بعضی از ایشان پیامبر را می آزارند و می گویند كه او به سخن هر كس گوش می دهد.7
ب. شایعاتی كه خانواده پیامبر را اذیت و آزار می داد؛ مانند شایعه بی وفایی عایشه. عایشه در این باره می گوید: هرگاه پیامبر قصد سفر داشت یكی از همسران خویش را به قید قرعه با خود می برد. در جنگ بنی مصطلق قرعه به نام من خورد و من همراه آن حضرت رفتم. در بازگشت از این غزوه برای رفع حاجتی از سپاه جدا شدم وقتی به سپاه پیوستم گردنبندم را نیافتم، برای یافتن گردنبند دوباره از سپاه فاصله گرفتم. وقتی گردنبند را یافتم و به قرارگاه بازگشتم سپاه رفته بود. همراهان من به تصور اینكه من درون هودج هستم، هودجم را بر شتر نهاده بودند و سپاه حركت كرده بود. به ناچار شب در همان قرارگاه خوابیدم. صبح روز بعد صفوان بن معطل كه در عقبه سپاه حركت می كرد مرا دید او شترش را در اختیار من قرار داد و خود در جلوی شتر به راه افتاد. وقتی به مدینه رسیدیم مردم درباره اهل افك سخن می گفتند. نزد پیامبر رفتم اما ایشان آن محبت همیشگی را به من نشان ندادند من كه به سختی بیمار شده بودم مدتی استراحت كردم و پس از بهبود نسبی شایعه را از خدمتكارم شنیدم، سخت ناراحت شدم و… پیامبر از صحابه نظرخواهی كرد و وقتی یاران و انصار پیامبر از پاكدامنی من گفتند پیامبر بر منبر رفت و قذف كننده (دهندهٌ نسبت ناروا) را سرزنش كرد بدون اینكه نام او را ببرد. در این هنگام یك نفر از قبیله اوس گفت: اگر قاذف از قبیله ما باشد او را می كشیم و اگر از قبیله خزرج باشد اگر شما اجازه دهی او را خواهیم كشت. یك نفر از قبیله خزرج ازاین سخن آشفته شد و مشاجره میان اوس و خزرج بالا گرفت تا آنجا كه این دو قبیله در آستانه جنگ قرار گرفتند… شایعه همچنان ادامه داشت تا آن كه آیات زیر از سوره نور فرود آمد:
"إن الذین جاءوا بالإفك عصبة منكم لاتحسبوه شرّاً لكم بل هو خیر لكم… إن الذین یرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا فی الدنیا و الآخرة و لهم عذاب عظیم" (نور/11ـ23)8
این سبب نزول در نگاه برخی از مفسران شیعه مورد قبول نیست، به باور این عده سبب نزول این آیات، قذف ماریه قبطیه توسط عایشه است. وقتی ابراهیم از دنیا رفت، پیامبر بسیار اندوهگین شد. عایشه به پیامبر گفت: ابراهیم كه فرزند شما نیست كه این گونه غمگین شدی، او پسر جریح است. این سخن عایشه، پیامبر را بسیار خشمگین ساخت و آن حضرت امام علی(ع) را برای كشتن جریح فرستادند. وقتی جریح خشم امام و شمشیر برافراشته را دید فرار كرد. امام علی(ع) او را تعقیب كرد، جریح بالای درخت رفت، امام نیز او را دنبال كرد، جریح از ترس پایین پرید و به زمین خورد، لباس جریح بالا رفت و نادرستی و بی پایگی شایعه روشن گشت. امام نزد پیامبر بازگشت و نتیجه را گزارش داد و پیامبر به اشتباه خویش پی برد.9
ج. شایعاتی كه درباره شهادت پیامبر، شكست سپاه اسلام و شهادت برخی از صحابه پیامبر بود؛ مانند:

1. شایعه شهادت پیامبر در جنگ احد

در این جنگ، مصعب بن عمیر، پرچمدار سپاه اسلام به دست ابن قمیئه از جنگجویان بنام قریش به شهادت رسید. ابن قمیئه به گمان اینكه پرچمدار پیامبر است شایعه كشتن شدن پیامبر را ساخت. سپاه كفر وقتی شایعه را شنیدند یكصدا فریاد "قتل محمد" سر می دادند:10
"و ما محمّد إلاّ رسول قد خلت من قبله الرسل أفإن مات أو قتل انقلبتم علی أعقابكم و من ینقلب علی عقبیه فلن یضرّ الله شیئاً و سیجزی الله الشاكرین. و ما كان لنفس أن تموت إلاّ بإذن الله كتاباً مؤجّلاً و من یرد ثواب الدنیا نؤته منها…" آل عمران/144ـ146
جز این نیست كه محمد پیامبری است كه پیش از او پیامبرانی دیگر بوده اند. آیا اگر بمیرد یا كشته شود، شما به آیین پیشین خود باز می گردید؟ هر كس كه بازگردد هیچ زیانی به خدا نخواهد رسانید. خدا سپاسگزاران را پاداش خواهد داد. هیچ كس جز به فرمان خدا نمی میرد؛ مدت مكتوب است. هر كس خواهان ثواب این جهانی باشد به او می دهیم….

2. شایعه شكست سپاه اسلام درجنگ تبوك

دو گروه از شركت در جنگ تبوك سرباز زدند:
یك. شماری از مؤمنان: "یا أیها الّذین آمنوا ما لكم إذا قیل لكم انفروا فی سبیل الله اثّاقلتم إلی الأرض أ رضیتم بالحیوة الدنیا من الآخرة" توبه/38
دو. منافقان: گروه دوم كه با بهانه های واهی از همراهی سپاه اسلام سرباز زدند، در مدینه شایعه شكست سپاه اسلام و شهادت پیامبر را پخش كردند. به مناسبت بروز این شایعه آیه زیر فرود آمد:
"إن تصبك حسنة تسؤهم و إن تصبك مصیبة یقولوا قد أخذنا أمرنا من قبل"
(توبه/50) 11

شایعه سازان

دشمنان، منافقان، رقیبان انتخاباتی، تجاری، اقتصادی و… سهم بسیار زیادی در شایعه سازی بر عهده دارند و بخش عمده ای از شایعات از سوی این گروه ساخته و پرداخته می شود. نمونه های بسیاری از این دست را امروزه در حاكمیت ها، شركت ها، مؤسسات و مراكز گوناگون جهانی می توان دید.12 در شایعات عصر پیامبر نیز نشانه های روشنی از حضور دشمنان، منافقان و رقبا، در ساخت شایعه دیده می شود. منافقان مدینه گاه شایعه تمركز دشمن در نزدیكی مسلمانان و آمادگی ایشان را برای حمله را می ساختند و گاه از شكست، فرار، اسارت و شهادت پیامبر و سپاه اسلام خبر می دادند:
"لئن لم ینته المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض و المرجفون فی المدینة"
احزاب/60
ارجاف، در لغت به معنای پخش گزارش های ساختگی به منظور ایجاد وحشت، دلهره و اضطراب است.12
در شایعه ساحر بودن پیامبر و شهادت پیامبر، ابوجهل و كفار مكه و ابن قمیئه به عنوان دشمن، ایفای نقش می كنند و شایعه توسط ایشان ساخته می شود. در شایعه قذف، خیانت پیامبر، شكست مسلمانان در جنگ بدر و… عبدالله بن ابی و پیروان او به عنوان منافقان مدینه شایعه سازی كردند و حمه دختر جحش و خواهر زینب به عنوان رقیب به آنها كمك كرد و شایعه ارتباط ماریه قبطیه با جریح توسط عایشه به عنوان هوو ساخته شد.
تحلیل و بررسی شایعات صدر اسلام نشان از نقش عمده منافقان در شایعه سازی و حضور كم رنگ دشمنان دارد. مشركان و كافران در رویارویی با مسلمانان، تنها به اذیت و آزار مسلمانان و كشتن ایشان فكر می كنند، اما منافقان كه درمیان مسلمانان زیست می كنند و خود را با آنها همراه نشان می دهند، ناگزیر از انتخاب شیوه ای متفاوت هستند. آنها بیشتر با اهرم شایعه به مخالفت و دشمنی با مسلمانان می پردازند و انتخاب دیگر شیوه ها را ناپسند و نشانگر دشمنی آشكار خویش با مسلمانان می دانند.

شایعه پراكنان

خودنمایی، دلواپسی، گوشه گیری، پرحرفی، تنهایی، تردید و دودلی، دشمنی و… از ویژگی های برجسته شایعه پراكنان است. عبدالله بن ابی و منافقان، بسیار نگران و مضطربند. عبدالله بن ابی با آمدن پیامبر موقعیت و جایگاه خود را از دست داده است. ازاین جهت او نیاز به خودنمایی دارد، شاید دیگران مانند گذشته به او روی آورند و وی را از تنهایی و نگرانی و اندوه درآورند. به این جهت او و دیگر منافقان جنگ روانی حساب شده ای علیه مسلمانان به راه انداخته و با ساختن و پراكندن شایعه و ایجاد اختلاف میان مسلمانان در پی رسیدن به اهداف خود هستند. تنها عبدالله بن ابی در جنگ بنی مصطلق دوبار فتنه كرد؛ یك بار میان انصار و مهاجرین اختلاف افكند و سخنانی در نكوهش مهاجرین گفت و بار دیگر دربارهٌ رابطه عایشه با صفوان.
در نبرد احد نیز شایعه پراكنان در برابر مسلمانان خودنمایی می كنند و با فرافكنی از اضطراب و نگرانی خود می كاهند. مسلمانان نیز كه از درستی و نادرستی شایعه بی خبرند و گرفتار شك و تردید هستند برای رهایی از رنجی كه از عدم قطعیت گریبانگیر ایشان شده است شایعه را پخش می كنند.

بستر شایعه

شایعه به سراغ چه نوع رویدادها، حقایق و كدامین مردمان می رود؟ این پرسش درشمار نخستین پرسش هایی است كه درباره شایعه مطرح می شود. بستر شناسی شایعات نشان می دهد شایعات موفق، ماندگار و تأثیرگذار، شایعاتی هستند كه بر اثر ابهام یك خبر یا یك حادثه، بدبینی به یك یا چند نفر یا یك واقعه، پنهان كاری و محرمانه نگه داشتن فعالیت ها، وضعیت نگران كننده و سوء تفاهم ها به وجود می آید. برای نمونه كالبد شكافی شایعه قذف نشان می دهد این شایعه بستر بسیار مناسبی داشته است و شایعه سازان بستر شناسان بسیار خوبی بوده اند. وقتی سپاه اسلام به مدینه می رسد پیامبر و سپاه اسلام متوجه غیبت عایشه می شوند، پس از چند ساعت (تقریباً به هنگام طلوع آفتاب و شاید هم دیرتر) عایشه همراه صفوان به ورودی شهر می رسند.14 این صحنه كاملاً مبهم است؛ هم عایشه زمینه مناسبی برای انگ خوردن دارد و هم صفوان. عایشه زنی است بسیار جوان كه با همسرش بیش از 40 سال اختلاف سن دارد. چنین اختلاف سنی در بسیاری یا دست كم در برخی موارد به بی وفایی همسر می انجامد. صفوان مردی است جوان، كه همسر او از وی به پیامبر شكایت می برد: صفوان به من اجازه روزه گرفتن نمی دهد وقتی پیامبر از صفوان می پرسند چرا اجازه نمی دهی؟ او در پاسخ از جوانی خود و نیازش به روابط جنسی می گوید.14
افزون بر این، زمان غیبت عایشه و صفوان نیز زمانی است كه پنهان كاری را ممكن می سازد. وقتی عایشه و صفوان پس از چند ساعت به مدینه می رسند نتیجه آن است كه آنها طول شب را در تنهایی با یكدیگر بوده اند. بدبینی مردم به این دو نفر نیز بسترساز مهم دیگری برای تأثیرگذاری شایعه و رواج سریع آن است؛ اگر مردم خوش بین بودند و به تعبیر آیه قرآن گمان خیر درباره آنها می دادند، شایعه در نطفه خفه می شد و هیچ گاه میان مردم پخش نمی شد: "لولا إذ سمعتموه ظنّ المؤمنون و المؤمنات بأنفسهم خیراً"(نور/12)
در شایعه شهادت پیامبر نیز آنچه بستر را برای ساخت و پخش شایعه فراهم می آورد، یكی وجود حقیقتی بود كه اتفاق افتاد و دیگری احساس خطر مسلمانان و شادمانی كفار مكه بود. در احد، حقیقتی اتفاق افتاده بود؛ بر اساس برخی روایات، ابن قمیئه ضربتی سخت بر پیامبر فرود آورد و بر اساس تعدادی از روایات، پرچمدار سپاه اسلام به شهادت رسیده بود.16 این حقیقت برای كفار شادمانی آورد و برای مسلمانان نگرانی و اضطراب و دلهره17. ابن قمیئه می دانست كه پرچمدار اسلام را كشته است اما تصور می كرد این پرچمدار همان پیامبر است18 و بر اساس برخی روایات تصور می كرد زخمی كه بر پیامبر وارد ساخته او را از پا در می آورد.19 به این جهت وقتی شایعه شهادت پیامبر كلید خورد كفار بسیار خرسند شدند و مسلمانان، بسیار نگران و مضطرب.
بسترساز مهم دیگری كه در این شایعه چهره می نماید، احساس خطر و نگرانی بسیار شدید سپاه اسلام است. این احساس، شماری از سپاهیان اسلام را ناگزیر از پخش شایعه و نقل آن برای دیگر مسلمانان می كرد. زمزمه پناهندگی به عبدالله بن ابی، تسلیم، بازگشت به دین گذشته20 و فرار از جنگ21 نشانگرهایی است كه از احساس خطر بسیار شدید مسلمانان حكایت دارد.
بسترشناسی شایعه ساحر بودن پیامبر نیز نشان می دهد بستر این شایعه بسیار مناسب است. پیامبر تأثیر شگرفی بر كفار و مشركان دارد. وقتی آن حضرت آیات قرآن را می خواند عظمت آیات قرآن به گونه ای است كه بزرگان مكه نیز تسلیم حق می شوند. وقتی عده ای مانند ابوجهل این تأثیرگذاری را می بینند، شایعه ساحر بودن پیامبر را می سازند و مردمی كه تأثیر شگفت آور سخنان پیامبر را دیده و شنیده اند این شایعه را باور كرده به سرعت به دیگران منتقل می كنند، تا آنجا كه شماری از بزرگان كفر، از رو در رویی با پیامبر فرار می كنند و گروهی دیگر برای نشنیدن سخنان پیامبر در گوش های خود پنبه می كنند.
در شایعه خیانت پیامبر نیز بستر شایعه بسیار در خور توجه است. غنایم جنگ در اختیار پیامبر است. مخمل سرخی كه در میان غنایم بوده مفقود شده، گم شدن مخمل در هاله ای از ابهام است، منافقان و شماری دیگر به همه بدبین هستند، كسی پاسخ گو نیست و اطلاع رسانی صورت نگرفته است. با این زمینه ها ناگهان منافقان شایعه خیانت پیامبر را می سازند و آن را به سرعت پخش می كنند.
در شایعه سادگی پیامبر نیز تسامح و مدارای پیامبر برای منافقان در هاله ای از ابهام است، منافقان عینك بدبینی بر دیدگان خود زده اند. در نتیجه آنها شایعه سادگی پیامبر را می سازند و به دیگران این گونه القا می كنند كه هرچه به پیامبر بگویید او باور می كند.

زمینه های اصلی شایعه

مسائل جنسی، مالی، بیماری، مرگ، روابط پنهانی افراد و حكومت ها و… ازمهم ترین زمینه های شایعه به شمار می آید.
در قذف همسر پیامبر، زمینه اصلی شایعه ارتباط جنسی است؛ هر چند احتمال می رود شایعه عبدالله بن ابی در آغاز چندان تند و تیز و زننده نبوده است، به خصوص با نظر داشت این موضوع كه دربازگشت از همین غزوه، و پیش از قذف عایشه، عبدالله فتنه دیگری درست كرده بود و از سوی پسرش و عده ای تهدید شده بود. بنابراین او جرأت ساخت شایعه ای كه به روشنی دلالت بر روابط نامشروع عایشه با صفوان داشته باشد ندارد. بنابراین به نظر می رسد جمله عبدالله در مورد عایشه تند و صریح و ركیك نبوده است؛ اما دیگران با آب و تاب دادن به آن و كم رنگ كردن برخی قسمت ها و افزایش برخی كلمات و برجسته ساختن آنها، شایعه را بسیار تند و تیز كرده قالب شعاری به آن داده باشند. شاهد این مدعا آنكه عایشه به هنگام ورود به مدینه متوجه پچ پچ مردم و سخنان ایشان شد، اما از آن چیز زننده ای استفاده نكرد و پس از چند روز متوجه شایعه زشت و ناروا شد.
در شایعه شهادت پیامبر، زمینه اصلی شایعه، زخمی شدن پیامبر یا شهادت پرچمدار اسلام است. در این شایعه نیز جمله ابن قمیئه كشته شدن پیامبر را نمی رساند؛ به خصوص آن شایعه كه با فعل مجهول "قتل محمّد" بیان شده است. اگر شایعه همان جمله ابن قمیئه بود مناسب بود به صورت معلوم به كار رود و ابن قمیئه فعل را به خود نسبت دهد. بنابراین، ابن قمیئه از زخمی شدن پیامبر و یا كشته شدن پرچمدار اسلام خبر داده است و دیگران این خبر را آب و تاب داده و در نهایت به شكل شعار "قتل محمّد" در آورده اند.
در شایعه خیانت پیامبر، زمینه اصلی شایعه، مسائل مالی و ناسازگاری گفتار و رفتار پیامبر است، چنان كه در شایعه سادگی پیامبر و ساحر، مجنون و شاعر بودن آن حضرت، زمینه اصلی شایعات اثبات بیماری پیامبراست.

عوامل اصلی شایعه پراكنی

عوامل اصلی پخش شایعه كه بسیاری از شایعه پراكنان به آن جهت شایعه پراكنی می كنند عبارتند از:

1. گزارش بودن

شایعه از آن جهت كه خبر است و موضوعی غیرعادی و غیرمنتظره را منتقل می كند مخاطبان و شنوندگان را جذب می كند. تا خبر نباشد شایعه شكل نمی گیرد و تا شایعه شكل نگیرد خواننده یا شنونده آن را برای دیگران نقل نمی كنند. ارتباط عایشه با صفوان، شهادت پیامبر، ساحر بودن آن حضرت، خیانت و سادگی پیامبر از اخبار داغ و مهیج است. هر كس این شایعات را می شنود به سرعت به دیگران می رساند. گویا وظیفه ای اخلاقی و دینی در پخش چنین شایعاتی دارد. چنان كه اخبار جهان سیاست بویژه در زمان ما این گونه است. مثلاً شایعه ترور كندی رئیس جمهور امریكا خبری بسیار داغ بود به گونه ای كه در كمتر از نیم ساعت پس از ترور كندی 68? و تا یك ساعت و نیم بعد از آن 92?مردم امریكا از حادثه با خبر شدند.22

2. رهایی از فشار

وقتی افراد، شایعات ناگوار را می شنوند فشار عصبی زیادی را تحمل می كنند، فشاری كه از عدم قطعیت و ناآگاهی به وجود می آید. دراین موارد شنونده با پخش شایعه در پی رهایی از این فشار عصبی و نگرانی پدید آمده از شایعه است. او به این وسیله می خواهد دیگران را در نگرانی خود سهیم كند. اگر شایعه نادرست است دیگران نادرستی شایعه را اثبات كنند و اگر درست است همگی چاره ای بیندیشند. بنابراین وقتی بسیاری از اهل مدینه از ارتباط عایشه و صفوان می گویند این شایعه پراكنی از بی ایمانی و دشمنی ایشان با پیامبر حكایت ندارد، بلكه شمار درخور توجهی ازمردم در پی كاهش نگرانی، اضطراب و رنج حاصل از بی خبری خویش هستند. برای نمونه وقتی همسر خالد بن زید انصاری قذف عایشه را با همسر خود در میان می گذارد، احتمال بی وفایی عایشه را نمی دهد. بنابراین تنها در پی خالی كردن خود و رهایی ا ز فشار عصبی است كه این شایعه بر او وارده كرده است.
وقتی سپاه اسلام در جنگ احد ازشهادت پیامبر سخن می گویند در صدد تضعیف خود و تقویت دشمن نیستند. آنها با پخش شایعه نگرانی خود را به دیگران منتقل می كنند و منتظر تكذیب یا تأیید و تكلیف خود هستند. بر این اساس وقتی برخی از سپاه اسلام برای عده ای دیگر شایعه شهادت پیامبر را نقل می كنند آن عده می گویند اگر راست است ما نیز باید مانند او با دشمن جهاد كنیم تا شهادت را در آغوش گیریم و برخی دیگر از تسلیم به دشمن و پناه بردن به عبدالله بن ابی سخن می گویند.

3. خشنود ساختن دیگران

بسیاری شایعات را برای خوشایند دیگران نقل می كنند. "بسیاری از شایعات تنها بدین دلیل كه سرگرم كننده و جالب هستند پخش می شوند و كسانی كه آنها را پراكنده می كنند اعتقادی به محتویات آنها ندارند، اما مطمئن هستند بر روی كسانی كه دورشان جمع می شوند تا خبرها را بشنوند اثر می گذارد."23 در نگاه این گروه، شایعه در مقایسه با جوك و لطیفه از كارآیی بهتری برخوردار است؛ در شایعات انبوهی از اطلاعات درست و نادرست وجود دارد كه همه افراد خواهان شنیدن آنها هستند. عده ای ازاهل مدینه برای سرگرمی به پخش شایعه اقدام می كنند و برخی از كفار مكه سخن گفتن درباره ساحر بودن پیامبر و سحر بودن قرآن را نقل مجالس خویش ساخته اند.

4. برون رفت از سكوت

یكی از عوامل دیگر پخش شایعه شكستن سكوت حاكم بر مجالس است؛ وقتی خویشاوندان یا دوستان دركنار یكدیگر قرار می گیرند و چیزی برای گفتن ندارند با پخش شایعات خود را سرگرم می كنند. بنابراین می توان پخش شایعاتی همانند ساحر بودن پیامبر، خیانت آن حضرت، بی وفایی عایشه و… را به عامل برون رفت از سكوت نسبت داد. دشمنی، مخالفت، نفاق، حسد و… شمار دیگری از عوامل پخش شایعه است.
ادامه دارد/

جمعه 26/9/1389 - 13:19
قرآن

نویسنده در نوشتار زیر به برخی آداب و شرایط خوردن از دیدگاه قرآن پرداخته و ضرورت شكرگزاری و مذمت پرخوری و شكم بارگی را از دیدگاه این كتاب آسمانی بررسی كرده است كه باهم آن را ازنظر می گذرانیم.

اهمیت غذا خوردن

انسان، آفریده ای است كه به سبب جنبه خلقی، نیازمند خوراك و تغذیه برای بقا و رشد است. غذا خوردن به معنای از گلو فرو دادن و بلعیدن، آدابی دارد تا غذا بتواند تأثیرات مطلوب و سازنده خود را به جا بگذارد. از این رو در آیات قرآنی به ابعاد این مسأله پرداخته شده است. به ویژه آن كه غذا، تأثیرات شگرفی در جان و روان آدمی به جا می گذارد و شخصیت و شاكله آدمی را شكل می بخشد. در این راستا برخی از روان شناسان می گویند شما نوع غذا و شیوه خوردن آن را بگویید تا شخصیت شما را به طور كامل تشریح كنند.
در فرهنگ اسلامی به این نكته توجه داده می شود كه غذا شخصیت آدمی را از آن رو تحت تأثیر قرار می دهد كه غذا و لقمه ای كه انسان می خورد در یك فرآیند پیچیده به خون تبدیل و تغییر ماهیت می دهد و همین خون است كه در همه وجود خلقی آدمی جریان می یابد و در مغز و قلب اندیشه و تفكرات وی را شكل می دهد. از این رو در بینش و نگرش و گرایش های آدمی نقش مهمی را ایفا می كند.
به نظر دانشمندان اسلامی لقمه حلال، كردار نیك را می سازد و لقمه حرام پندار زشت و كردار زشت را به همراه خود دارد. به سبب همین تأثیرات شگرف و بنیادین است كه بخش مهمی از آموزه های قرآنی و نبوی به حوزه خوردنی ها تعلق دارد و درباره احكام و آداب خوردن تا خوردنی های حرام و حلال سخن های دقیق و كامل و جامعی بیان شده است.
نخستین گناه آدم(ع) بلكه نخستین گناه در حوزه انسانیت، خوردن از درخت ممنوع بوده است. در حقیقت آدمی پس از آفرینش و آن همه احترام و تكریمی كه از سوی خدا و فرشتگان در حق وی روا داشته شد، از خوردن یك نوع میوه منع می شود ولی به وسوسه ابلیسی كه خود بنیانگذار گناه به استكبار و سرپیچی از سجده است، گرفتار خوردن می شود و از آثار مخرب و زیانبار آن در امان نمی ماند.
تغییر شكل حضرت آدم و حوا پس از خوردن از میوه درخت و هبوط و رانده شدن از بهشت نخست، همه از پیامدهای منفی خوردن میوه ای است كه آیات 30تا 38 سوره بقره بدان اشاره می كند. در این آیات به روشنی و وضوح به مسأله تأثیرات سوء و بد خوردن اشاره شده است كه خود درس های بزرگی برای آدمی است تا در خوردن دقت بیش تری كند و آن را كم اهمیت و بی ارزش نشمارد و به نهی و امر خداوند در این حوزه توجه بیش تری پیدا كند.

آداب و شرایط خوردن

از مهم ترین آداب خوردن، توجه به غذا به عنوان عنصر اصلی در خوردن است. به این معنا كه انسان باید بنگرد كه چه چیزی را می خورد و در گلو فرو می برد. خداوند می فرماید: فلینظر الانسان الی طعامه؛ انسان می بایست به خوراك و غذای خویش بنگرد. این نگریستن و توجه یافتن، به چند معنا می تواند تفسیر شود. در حوزه غذا و خوراك مادی می توان به مسایلی چون چگونگی آفرینش و تهیه خوراك اشاره كرد كه آدمی را به عظمت خداوند توجه می دهد. در حقیقت این غذایی كه آدمی می خورد به عنوان نشانه ای از نشانه های خداوند مورد توجه شخص قرار گیرد. خورنده با تفكر و تأمل در خوراكی ای كه می خورد می تواند جایگاه خود و خداوند را به درستی تحلیل كند و نقش خود را در هستی باز شناسد. (یونس آیه 24 و نحل آیه 11 و رعد آیه3و4)
گاه دیگری می تواند با نگریستن در غذای خویش به این نكته توجه یابد كه این خوراك چگونه در یك فرآیند به گوشت و پوست آدمی تبدیل می شود و شخصیت و هویت وی را می سازد و سامان می دهد.
همچنین می توان با نگریستن به غذای مادی و معنوی (مطالعات و تحقیقات) به این توجه رسید كه این غذای جسمی و روحی را كه می خورد چیست و چه نقش سازنده و یا غیرسازنده ای در زندگی و شخصیت او خواهد داشت؟
استنباط دیگر از آیه این است كه انسان می بایست به این مطلب توجه داشته باشد كه آیا لقمه و خوركی را كه می خورد حلال و طیب است و یا حرام و ناپاك می باشد؟
بنابراین یكی از مهم ترین آداب خوردن و اساسی ترین آنها توجه به نقش نشانه بودن خورك و خوردن است. هرچیزی در جهان نشانه ای از نشانه های خداست و آدمی می بایست در هر كار و تفكری، خدا را در نظر داشته باشد و هر عمل و فكری او را به شناخت عظمت خدا و جایگاه خود در هستی و وظیفه اش آشنا سازد.
رعایت حدود الهی و توجه به پاكی خوراك از مهم ترین آداب دیگری است كه قرآن بدان اشاره می كند و می فرماید آدمی در خوردن می بایست در جست و جوی آن خوراك هاو غذای های پاكی باشد كه خداوند به بشر بخشیده و روزی وی گردانیده است. (مائده آیه 87 و 88)
رعایت نكردن حدود الهی در خوردن، افزون بر تاثیرات دنیوی و جسمی و تغییر در خلق و خوی آدمی موجب می شود تا شخص در مسیر خشم و غضب الهی گام بردارد (طه آیه 81) و باعث از دست دادن محبوبیت خداوندی نسبت به خود شود. (مائده آیه 87و 88) از این رو خداوند در آیه 4 مائده به انسان ها سفارش می كند كه در خوردن، تقوی الهی را مراعات كنند و كاری برخلاف عقل و سیره عقلایی و شریعت انجام ندهند. در انتخاب غذا مواردی كه حرام است و خداوند از خوردن آن نهی كرده مورد توجه قرار گیرد و از آن ها استفاده نشود. غذاهایی را بخورد كه طیب و پاك هستند و طبیعت فطری بشری به سوی آن گرایش دارد و خداوند آن را حلال و طیب شمرده است. (مائده آیه 87و 88)
غذاهایی كه خداوند برای آدمی حلال كرده دارای منافع بیشماری است و در خوراك هایی كه حرام كرده هرچند گاه منفعتی كم وجود دارد ولی بیش تر از آن منفعت، ضرر و زیان برای جسم و جان و تن و روان دارد. كه از جمله آنها می توان به خمر و خوك از نوشیدنی ها و خوردنی ها اشاره كرد.
ضرورت حلال خوری بنابراین اصل اساسی در آداب خوردن، نوع غذا و خوراكی است كه شخص برای خوردن انتخاب می كند و لازم است كه غذا از خوراك های پاك و طیب و طاهر و حلال و دارای منافع بیشینه باشد و ضرر و زیانی متوجه آدمی نسازد.تاكید بر حلال خوری از آن روست كه آدمی به خوردن مال دیگران حریص و آزمند است و اگر این اموال مال كسانی باشد كه توانایی دفاع از خود را نداشته باشند و یا نتوانند از مال خویش محافظت كنند انسان گرایش شتاب آلوده تری نسبت به خوردن آن می یابد. از این رو بسیاری از اموال یتیمان به ویژه دختران یتیم به یغما می رود. بنابراین شخصی كه غذایی برای خود تهیه كرده و می خواهد آن را بخورد می بایست بنگرد كه این غذا هر چند از نظر ذاتی پاك و طیب است ولی از نظر روش تهیه آن نیز حلال است و یا آن كه حرام و از مال دیگری به ویژه یتیمان تهیه شده است؟ (نساء آیه 4)

عجله در خوردن، ممنوع

از دیگر آداب خوردن كه قرآن بدان پرداخته و اهمیت بسیاری بدان داده دوری از عجله در خوردن است. شخصی كه غذا می خورد می بایست با طمانینه و آرامش غذا بخورد و از شتاب ورزیدن اجتناب نماید. شتاب زدگی كه در آیه 4 سوره نساء بدان اشاره شده می تواند هم به معنای خوردن مال یتیم پیش از بزرگ شدن وی باشد و هم می تواند به معنای شتاب در خوردن یعنی روش خوردن باشد. هرچند كه آیه در مفهوم نخست ظاهر است.

عدم اسراف

از دیگر آداب خوردن می توان به مسئله اسراف و زیاده روی در آن اشاره كرد كه از آن نهی شده است. اسراف به معنای زیاده روی در خوردن است چنان كه تبذیر به معنای ریخت و پاش و هدر دادن غذا و نعمت های خدادادی است.
انسان می بایست در خوردن، زیاده روی نكند؛ زیرا اسراف موجب می شود تا جسم و تن وی آسیب ببیند و به انواع و اقسام بیماری ها دچار شود كه نتیجه آن چیزی جز ناتوانی در پرستش و عبادت نیست. این گونه است كه زیاده روی و اسراف موجب می شود تا شخص نتواند در مسیر تكاملی خود به درستی گام بردارد و تن بیمار و رنجورش وی را از هر گونه پرستش و عبادت باز می دارد.
در ریاضت های شرعی و غیرشرعی چون ریاضت های مرتاضان هندی، دیده شده كه چگونه رعایت اعتدال و حتی كاهش در تغذیه و خوراك موجب تقویت روح و تسلط و چیرگی آن بر جسم می شود و انسان كارهای خارق عادتی را می تواند انجام دهد. در برابر، هرگونه زیاده روی در خوراك و غذا موجب می شود تا شخص از تسلط بر بدن و چیرگی بر نفس، عاجز و ناتوان شود و مهار زندگی و روح وی به دست جسم و نفس و هواهای آن بیافتد.
براین اساس خداوند در آیات چندی چون آیه 141 سوره انعام و آیه 31 سوره اعراف و نیز آیه 6 سوره نساء از هرگونه اسراف و زیاده روی بازداشته و از آدمی خواسته است تا در خوردن زیاده روی نكند.
قرآن هرگونه اسراف و زیاده روی و خروج از اعتدال به ویژه در امور مادی را امری زیانبار می داند و با بیان این كه خداوند اسراف و اسراف كنندگان را دوست نمی دارد می كوشد تا آدمی را در مسیر تكاملی و تعادل و اعتدال قرار دهد.
در حقیقت هرگونه اسراف و زیاده روی در حوزه خوردن و نوشیدن یكی از علل و عوامل اصلی محرومیت از محبت خداوندی شمرده شده و خداوند به صراحت اعلام می كند كه مسرفان را دوست نمی دارد. (اعراف آیه 31)

شكرگزاری در خوردن

از دیگر آدابی كه قرآن برای خوردن بیان می كند مسئله شكرگزاری است. خداوند به انسان می آموزد تا درهر نعمتی، شكری به جا آورد كه موجب افزایش نعمت و جلب محبت وی می شود. آدمی با شكرگزاری افزون بر این كه تاثیر غذا بر جان و جسم خویش را می افزاید و آن را در مسیر تكاملی قرار می دهد موجب می شود تا شخص از نعمت بیش تری برخوردار گردد. (بقره آیه 172 و نحل آیه 114 و سباء آیه 15)
از نظر قرآن شخصی كه در برابر نعمت شكر می گزارد و پس از خوردن، شكر خدای را به جا می آورد در حقیقت عبودیت خویش را نشان می دهد. (بقره آیه 172 و نحل آیه 114) كسانی كه سپاس و شكر نعمتی را به جا نمی گذارند نه تنها بندگانی خوب نیستند بلكه سزاوار توبیخ سرزنش نیز هستند كه قدر نعمت را ندانسته و شكرگزار آن نیستند. (یس آیه 34 و 35 و 72 و 73)

مذمت پرخوری و شكم بارگی

قرآن شكم بارگی و پرخوری و از روی لذت خوردن را به معنای خوردن حیوانی می داند كه انسان های با این ویژگی از جایگاه انسانی خویش عدول كرده اند و در مقام جانواران و حیوانات نشسته اند كه هدفی جز خوردن و نوشیدن ندارند. این درحالی است كه هدف انسان فراتر از شكم بارگی است و می بایست به جایگاه و ارزش خویش آگاه باشد و در تلاش برای رسیدن به آن بكوشد كه با شكم بارگی به دست نمی آید. از آن جایی كه كافران انسان هایی بی ایمان هستند و از جایگاه انسانی خویش غافل و بی خبرند خود را وقف شكم و شكم بارگی می كنند و چون حیوانات زندگی می كنند و می خورند و می آشامند. (محمد آیه 12)

ویژگی غذا

خوردن باید به گونه ای باشد كه برای آدمی گوارا باشد و آسیبی به وی نرساند و سخت در گلو فرو نرود. از این رو قرآن خوردن بهشتیان را به گوارا بودن توصیف می كند تا آدمی را در این دنیا به این نكته توجه دهد كه آدمی می بایست در غذا خوردن غذایی را برگزیند كه گوارا باشد و به نرمی و آسانی در گلو فرو رود. (طور آیه 19)
غذا می بایست اشتهاآور باشد و نفس را به وجد آورد. غذایی كه آدمی را به وجد نیاورد تاثیر مثبت و كاملی در انسان به جا نمی گذارد. (زخرف آیه 71)
از آداب دیگر خوردن این است كه انسان درمهمانی ها پس از خوردن غذا بر سر سفره بسیار ننشیند و به سخن گفتن نپردازد. اگر مهمان چند روزی است به گوشه ای دیگر رود و اگر برای مهمانی وعده ای آمده است پس از خوردن از خانه بیرون رود. (احزاب آیه 53)
این ها بخش هایی از آداب خوردن است كه از دیدگاه قرآن بررسی شد و به یقین آداب مفصلتر دیگری نیز دراین زمینه وجود دارد كه این مجال گنجایش آن را ندارد. البته ذكر این نكته ضروری است كه در این مقال فقط به آیاتی اشاره شد كه بطور صریح به بحث آداب خوردن می پردازد.

جمعه 26/9/1389 - 13:18
قرآن

انسان به طور طبیعى به سوى كمال گرایش دارد و از نقص مى گریزد. اگر مجموعه اى از حالات انسانى چون شادى و گرایش به زیبایى را امورى كمالى دانسته كه آدمى به سوى آن میل و گرایش ذاتى دارد، از این رو طبیعى است كه آدمى به سوى امورى از این دست گرایش یابد و خواهان آن شود. بر پایه این گرایش ذاتى است كه عید به عنوان نمادى از شادى و سرور مورد توجه و اهتمام بشر است. انسان در این روزهاى خاص كه به نوعى با امور طبیعى هماهنگ است، مى كوشد تا اوج شادى و در حقیقت كمال خواهى خود را به اشكال متنوع و در قالب هاى گوناگون به نمایش بگذارد. عید بنابراین تفسیر نمایشی از گرایش انسان به كمالى خواهى و كمال گروى انسان است.

¤ هماهنگى اعیاد با طبیعت

اصولا جشن ها و اعیاد كه نماد و نمایشى از گرایش انسان به كمال و آشكارسازی این میل باطنى در قالب هاى تجسمى و شكلى آن است به جهاتى با جهان بیرون ارتباط تنگاتنگى مى یابد. به این معنا كه در ایجاد و تحقق این شور و اوج گیرى هیجانات احساسى و عاطفى بشر عامل موثر بیرونى نقش كلیدى و مهمى را ایفا مى كند. در زمانی كه طبیعت نوعى بلوغ كمالى را نشان مى دهد تأثیرات فزاینده اى در انسان به جا می گذارد و میل و گرایش ذاتى انسان به كمال خواهى و كمال جویى را برمى انگیزاند. در پى این هیجانات و متأثر از آن است كه انسان به گونه اى در خود نوعى احساس مى یابد كه مى توان از آن به همسان پندارى با طبیعت یاد كرد. در این حالت است كه آدمى خود راچون بخشى از طبیعت همراه با كمال موجود در طبیعت مى پندارد و از رسیدن به چنین بلوغى خرسند و شادمان مى گردد و خوشحالى خود را به صورت هاى مختلف بروز مى دهد.
در همه مواردى كه به عنوان اعیاد و یا جشن ها و سورها و به تعبیر قرآنی ایام الله از آن یاد مى شود، این عنصر و مولفه اساسى را مى توان شناسایى و ردگیری كرد. در جشن گندم و یا جشن مهرگان عنصر كمالى به خوبى خود را نشان مى دهد. در این جشن ها آدمى با طبیعت كمالى گندم و یا فرآورده هاى جالیزى و تابستانى خود را همراه و هماهنگ مى یابد و در سورى این همراهى و سازوارى را به نمایش مى گذارد. در بسیاری از ملل از این نوع جشن ها و اعیاد دیده مى شود كه هر ساله در فصل خود برگزار می شود.
عید نوروز شاید یكى از مهم ترین و سازگارترین اعیاد بشرى باشد. نمایش طبیعت در این فصل به اوج كمال خود مى رسد و طبیعت پس از مرگ ظاهرى در زمستان، دوباره در آغاز فصل بهار زندگى را مى رویاند و گل و گیاه و سبزه وچمن از زمین برمى آید. این گونه است كه آدمى را در هیجانى از زندگى كمال فرو مى برد و جیك جیك گنجشكان بر شاخسار درختان تازه به گل و جوانه نشسته را برمى انگیزد و آن را به انسان منتقل می سازد. این گونه است كه آدمى متأثر از طبیعت شاد و پرنشاط به وجد مى آید و هیجان خود را همانند پرندگان بروز مى دهد و به شادى و نشاط مى پردازد.

¤ اعیاد مذهبى و كمال خواهی

در اعیاد مذهبى و آیینى نیز چنین هماهنگى و انسجام را مى توان یافت. در همه این اعیاد مذهبى و دینى نوعى كمال را مى توان ردگیرى و شناسایى كرد. به عنوان نمونه در عید كریسمس هم هماهنگى با طبیعت را مى توان یافت و هم بلوغ كمالى را می توان جستجو كرد. در نظر مسیحیان این روز، روزى است كه خداوند، انسان كاملى را به زمین هدیه كرد كه خود صورت كاملى از خداست. به این معنا كه مسیح مظهر كامل اسم الله است و تجلى خدا در انسان مى باشد. در این صورت مى توان گفت كه انسان در زمان ظهور مسیح و تولد و میلادش به بلوغ نهایى خود رسید و خلافت الهى را كسب كرد و توانست جانشین خدا در زمین شود. هر چند كه میان شب یلداى ایرانى كه آغاز چهله بزرگ زمستانى و آغاز فصل سرما و روز نخست دى ماه مى باشد و مردم به جشن و سرور می پردازند با یلداى مسیح نوعى هماهنگى و ارتباط وجود دارد و این نشان از همبستگی فرهنگى دارد با این همه در هر دو دیدگاه نوعى كمال و هماهنگى میان طبیعت و كمال آن و كمال خواهى انسانى را مى توان شناسایى كرد. در اندیشه یلداى ایرانی، شب آغاز دی شبى است كه خورشید متولد مى شود و پس از پایان چهله بزرگ از قنداق كودكى بیرون می آید (این را بنگرید با مسئله چهله شویى كودكان) و در چهله كوچك كه تا دهم اسفند ادامه مى یابد خورشید خود را براى فعالیت آماده مى سازد، از این رو در پس ابرها به گرم كردن زمین مشغول مى شود و مى بینیم كه زمین گرم مى شود و روح در تن درختان دمیده مى شود. از این روست كه مى توان درخت كاشت تا زمین جان خود را به گیاهان منتقل كند. در آغاز بهار است كه خورشید پس از كمال خود و زمین بر فراز مى آید و خود را چنان كه طبیعت مى خواهد بر آن عرضه مى كند و گل و گیاه به وجد و ترانه مى آید و همان خورشید بهارى شادان و با طراوت سر بر مى آورد.
میان این شب یلداى ایرانى كه شب میلاد خورشید است؛ (زیرا كه واژه یلدای آرامى به معناى میلاد و تولد است كه از آن واژه عربى ولد و یولد گرفته شده است و از نظر ساختار زبانى یكى هستند.) و شب میلاد مسیح كه خورشید حقیقت انسانى است نوعی تناسب كمالى را مى توان یافت.
در عید فطر و نیز عید قربان و دیگر اعیاد مذهبى چون عید غدیر خم و شعبان نیز این كمال خواهى و كمال جویى را مى توان یافت. در همه این اعیاد نوعى ارتباط تنگاتنگ میان روز عید و مسئله كمال را مى توان شناسایى و ردگیرى كرد. عیدفطر روز بلوغ و رهایى انسان از دام دنیا و رسیدن به تقواست و آدمى به این امید كه به كمال مطلوب خود یعنى تقواى الهى رسیده آن روز را جشن مى گیرد؛ زیرا قرآن درباره هدف وجوب روزه ماه رمضان مى فرماید: «كتب علیكم الصیام كما كتب على الذین من قبلكم لعلكم تتقون» بر شما همانند گذشتگان روزه نوشته و فرض شد تا شاید تقوا پیشه گیرید. روز عید فطر روز جشن و رسیدن به كمال روزه یعنى تقواست. روز عید قربان نیز روز كمال دیگرى است. در این روز حاجیان پس از مناسك و آیین هاى حج به قربانگاه مى روند تا شادى و سرور خود را از هماهنگى با جهان هستى و رسیدن به توحید صرف و محض جشن بگیرند. این زمانى است خود را در مشعر و روز حشر آدمى در قیامت یافته و در عرفات معرفت به توحید رسیده و در منى به آرزوها و منایاى خود دست یافته و در مسلخ عشق خود را به نیابت از همه عشق ورزان به قربانگاه مى برند.

¤ گستره معنایى عید در قرآن

در قرآن كریم به صورت صریح تنها یك بار كلمه عید به كار رفته است ولى به صورت اشاره و ضمنى آیاتى از قرآن به این مسئله اشاره دارد. خداوند درباره درخواست حواریون این واژه را به معنایى كه ما امروز از این واژه مى فهمیم به كار برده است: «قال عیسى ابن مریم اللهم ربنا أنزل علینا مائده من السماء تكون لنا عیدا؛ خداوند ]دعاى او را مستجاب كرد و[ گفت: من آن را بر شما نازل مى كنم ولى هر كس از شما بعد از آن كافر گردد ]و راه انكار پوید[ او را چنان مجازات مى كنم كه احدى از جهانیان را مجازات نكرده باشم.»
عید در لغت از ماده «عود» به معناى بازگشت گرفته شده است. از كاربردهاى این واژه مى توان دریافت كه چون اصالت در آفرینش كمال و كمال خواهى و بازگشت و رجوع به آن است، مراد از عود، بازگشت به كمال است. پس هرگاه انسان و یا طبیعت به جایگاه و اصل خود بازگشت آن روز، روزى است كه مى توان از آن به عید تعبیر و یاد كرد. از این رو است كه به روزهایى كه مشكلاتى از قوم و جمعیتى برطرف مى شود و یا پیروزى ها و راحتى هاى نخستین باز مى گردند آن روز را عید گرفته و شادى بازگشت خود را جشن می گیرند. چنان كه گفته شد در اعیاد اسلامى به مناسبت این كه در پرتو اطاعت یك ماه رمضان و یا انجام فریضه بزرگ حج، صفا و پاكى فطرى نخستین به روح و جان انسان باز مى گردد و آلودگى ها كه برخلاف فطرت است از میان مى رود، عید گفته شده است و از آنجا كه روز نزول مائده بر حواریون روز بازگشت به پیروزى و پاكى و ایمان به خدا بوده است حضرت مسیح(ع) آن را «عید» نامیده است. و چنان كه در روایات آمده نزول مائده آسمانى در روز یكشنبه بوده و شاید یكى از علل احترام روز یكشنبه در نزد مسیحیان نیز همین امر باشد.
عید به این معنا در حقیقت بیانگر خودسازى انسان است؛ زیرا كسانى كه به نوعی با خودسازى توانسته اند به كمال خود بازگردند و با اصل خود ارتباط برقرار كنند به شادى و سرور مى پردازند. به قول مولوى هر كسى چون دور ماند از اصل خویش؛ باز جوید روزگار وصل خویش. این بازجویى روزگار وصل در شكل و قالب خودسازى خود را نشان می دهد و كسى كه خودسازى مى كند در جستجوى بازگشت به اصل خود حركت مى كند و هرگاه این احساس را در خود مى یابد كه به آن سو حركت كرده است، شاد و مسرور مى شود كه می تواند به اصل خود بازگردد و كمال لایق را دریابد. در اعیاد مذهبى مسئله بازگشت به اصل از طریق خودسازى بارها و بارها مورد تأكید قرار مى گیرد تا انسان به فراموشی دچار نشود و از راه دور نگردد. در نماز عید قربان و فطر به خواندن سوره هایى توصیه شده است كه سالم سازى درون و تزكیه روح در آن سخت مورد تأكید و توجه قرار گرفته است. در ركعت اول نماز عید، توصیه شده است كه سوره اعلى خوانده شود كه در آن به نكات مهمى براى سازندگى انسان اشاره شده است از جمله خداوند مى فرماید: «قد افلح من تزكی؛ (اعلی- 14) به یقین كسى كه پاكى جست ]و درون خود را تزكیه كرد[ رستگار شد.»
تزكیه به معناى نمو و رشد دادن نفس با خیرات (1) است. و سپس این واژه به معناى تطهیر و پاك كردن نیز آمده است. شاید به این مناسبت است كه پاك سازى از آلودگی ها و سالم سازى ریشه ها سبب رشد و نمو است. و در این آیه ممكن است هر دو مورد نظر باشد در ركعت دوم نماز عید توصیه شده است كه سوره «شمس» خوانده شود، كه در این سوره تأكید بر خودسازى و سالم سازى درون با بیشترین تأكید ممكن مطرح شده است خداوند در این سوره بعد از 11 قسم مى فرماید: «قد افلح من زكها؛ به راستى هر كس نفس خویش را پاك و تزكیه كرد رستگار شده. (صدوق، من لایحضره الفقیه، بیروت، دار الاضواء، چاپ سوم 1413، ج 1، ص .436)
و در روایات علاوه بر طهارت باطنى و تزكیه به طهارت ظاهرى نیز توصیه شده است. امام صادق(ع) فرمود: «كسى كه روز عید نمى تواند در جماعت مردم شركت كند، پس غسل كند و خود را خوشبو كند و به تنهایى نماز بخواند؛ همان طور كه در جماعت می خواند.»(2)

¤ گردهم آیى و آراستگی

یكى از اشكال بازنمایى شادى و تجسم بخشى به نشاط درونى رسیدن به كمال و یا در راه قرار گرفتن و آغاز رفتن و بازگشتن، توجه و اهتمام به آراستگى و زینت ظاهری است. انسان به طور طبیعى دوست مى دارد كه شادى خود را به نمایش بگذارد و دیگران را در شادى خود همراه گرداند. از این رو گرایش عمومى و طبیعى در اعیاد و شادى ها گردهم آیى و جمع شدن است. از این روست كه مردم در اعیاد به گردهم آیى علاقه مند هستند و مى كوشند با هم به شادى و سرور بپردازند.
براى این كه بتوانند در فضایى باز و در آرامش و آسایش و به دور از هرج و مرج به شادى و دست كوبى بپردازند به دشت و صحرا مى روند كه فضاى آزادترى را برای ایشان فراهم مى آورد. در همه اعیاد مذهبى مى توان رفتن به صحرا و گردهم آیى را شناسایى و ردگیرى كرد. هم چنین انسان به طور طبیعى گرایش به زیبایى ظاهرى دارد. او نیز مى خواهد همانند طبیعت خود را بیاراید و از رنگ هاى متنوع چون گل ها و برگ ها استفاده كند. آراستگى به لباس ها و گل هاى زیبا در روزهاى عید به اوج خود مى رسد؛ چنان كه شادى و سرور نیز در این روزها چنین است. از قرآن به كمك روایات استفاده می شود كه جهت اظهار نشاط و شادى هر آنچه جزء زینت هاى حلال است مورد استفاده قرار گیرد از جمله لباس زیبا، قرآن كریم در این رابطه مى فرماید: «یا بنى ءادم خذوا زینتكم عند كل مسجد و كلوا و اشربوا و لا تسرفوا؛ (اعراف-31) اى فرزندان آدم! زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود بردارید؛ و ]از نعمت هاى الهی[ بخورید و بیاشامید، ولى اسراف نكنید»
امام باقر(ع) در مورد این آیه فرمود: «یعنى لباس هایى را كه به آنها خود را زینت مى كنید در روزهاى عید و جمعه براى نماز بپوشید.»(3)
امام زین العابدین(ع) فرمود: «همه شما باید در روز عید زینت و غسل و آرایش كنید و از دعاهاى وارد شده آن روز به قدر توان بخوانید و مبادا كارى كنید كه چهره ظاهرى شما زیبا و عمل شما زشت باشد.»(4)

¤ نگاهى گذرا به عید در روایات

در روایات مطالب نغز و دلكشى درباره عید آمده كه طرح و بیان تفصیلى آن باعث طولانى شدن مقاله مى شود، آنچه مى توان گفت فقط فهرستى از برخى مطالب و آثاری مربوط به عید است.
1-چه روزى عید است؟ در این بخش بیان هاى مختلفى آمده است، گاهى برخى ایام خاص را به عنوان عید یاد نموده از جمله در روایتى مى خوانیم: «عیدها چهار تا است، فطر و قربان و غدیر و روز جمعه»(5)
علی(ع) فرمود: «و هر روز كه خدا در آن نافرمانى نشود عید است» (6) چرا كه روح آلوده نشده و در نتیجه شادابى و طراوت ریشه دار است. نه تصنعى و ظاهرى كه متأسفانه امروزه رسم بر این شده كه برخى با درون آلوده و روح فاسد شده، با تبسم و لبخند ظاهرى مى خواهند اظهار شادى و نشاط نمایند» در روایت پیش گفته از امام زین العابدین(ع) خواندیم كه فرمود: «مبادا كارى كنید كه چهره ظاهرى شما زیبا و عمل شما زشت باشد».
از این روایت مى توان استفاده كرد كه انسان مى تواند به گونه اى عمل نماید كه هر روزش عید باشد، و گاه همین معنى با صراحت در كلام معصومان آمده، چنان كه علی(ع) فرمود: «امروز براى ما عید است و فردا براى ما عید است و هر روزى كه خدا را در آن روز معصیت نكنیم آن روز براى ما عید است» (7)
2-برخى وظایف روز عید: گذشته از طهارت و زینت ظاهرى و شركت در نماز عید و دادن زكات فطره در عید فطر، و یا انجام قربانى در عید قربان به امورى توصیه شده است. كه به برخى از آنها اشاره مى شود:
الف) شادى و خوشحالی: چون روز عید روز گرفتن پاداش و جایزه است جا دارد انسان خوشحال و بانشاط باشد، لذا در روایت آمده وقتى روز عید فرا مى رسد منادى ندا مى دهد «اى مؤمنان به سوى جایزه هایتان بشتابید»(8) در روایت دیگر مى خوانیم كه «به سوى پروردگار بخشنده بشتابید كه ]پاداش[ زیاد عطا مى كند و ]گناهان[ بزرگ را مى بخشد» این پاداش هم در عید قربان است و هم عید فطر.
ب) تكبیر و تهلیل گفتن: در اجتماعات، و نماز جماعت صداى تكبیر و تهلیل به گوش برسد، لذا پیامبر اكرم(ص) فرمود: «عیدهاى خود را با تكبیر زینت دهید.» (9) در جاى دیگر فرمود: «دو عید ]فطر و قربان[ را با تهلیل ]لااله اله الله[، تكبیر، ]الله اكبر[، تحمید ]الحمدلله[ و تقدیس ]سبحان الله[ زینت دهید»(10) و خود حضرت همین گونه عمل مى كرد و در روز عید قربان و فطر در حالى از منزل خارج مى شد كه صدایش را به تكبیر بلند مى كرد.»
ج) تقسیم كردن شادى ها: در این روز به نشاط و شادى خود بسنده نكنیم سعی كنیم شادى هایمان را بین دیگران تقسیم كنیم، امامان معصوم(ع)، تلاش داشتند سرور و شادى روز عید را به شكل هاى مختلف به دیگران انتقال دهند مثلا در شب و روز عید برده ها را آزاد مى كردند(11) و ما مى توانیم با كمك به دیگران رفع گرفتارى های آنان و... دل شكسته اى را شاد كنیم و غمدیده اى را بانشاط.
د) بازدید و زیارت: همان گونه كه در تمام اعیاد متداول است كه مسلمانان دید و بازدید دارند و صله ارحام انجام مى دهند در عید قربان نیز این سنت حسنه مراعات شود و همین طور به زیارت امامان معصوم رفتن مخصوصا زیارت امام حسین(ع) زیاد سفارش شده است.(12)
از آنچه گفته شد به خوبى استفاده مى شود كه اعیاد اسلامى به ویژه عید قربان در واقع جشن خودسازى و درون سازى است و جشن قربانى كردن هوس در ابعاد مختلف و پی آمد خودسازى نیز طهارت ظاهری، ذكر زبانی، تقسیم شادى ها، و زیارت و خدمت پاكان و بزرگان نمودن خواهد بود.

¤ عید نوروز

با آن چه گذشت مى توان به مساله عید نوروز از دیدگاه قرآن و روایت به شكل دیگرى نگریست. عید نوروز در بردارنده بسیارى از نشانه هاى اعیاد مذهبى و دینى است. از سویى در آن نمایشى از كمال جویى و كمال خواهى انسان و هماهنگ و سازوارى با طبیعت را مى توان یافت و هم نشانه هایى از رستاخیز و تاكید بر باورهاى اصولى و اساسى دین چون معاد و دوباره زنده شدن انسان چون طبیعت را كه خداوند در قرآن از آن یاد كرده است و بیان داشته است كه اگر در رستاخیز شك و تردید دارید بنگرید كه چگونه ما زمین مرده را در بهار زنده مى كنیم و گیاهان را مى رویانیم.
از دیگر ویژگى ها نوروز مى توان به مساله دید و بازدید و صله رحم اشاره داشت كه امرى مهم و وظیفه اسلامى و انسانى و عاملى مهم براى جامعه پذیری، فرهنگ سازى و تبادل و تعاملات فرهنگى مى باشد. همبستگى اجتماعى و امت سازى را تقویت می كند و ریشه سست شده برادرى و اخوت را دوباره استوار و محكم مى سازد.
عید نوروز نمایشى از شادى و سرور است و تجسمى از كمال خواهى و زیباجویی انسان مى باشد. كودكان را با طبیعت و انسان را با محیط زیست آشتى مى دهد و ارزش و اهمیت جهان و محیط زیست و درخت و درخت كارى را باز مى شناساند.
عید نوروز، عیدى سرشار از حركت و جوشش و كوشش و محبت و عشق و بازگشت و خودسازى و دیگرسازى و جامعه و امت سازى است. باشد كه آن را قدر بدانیم و در حفظ آیین هاى ارزشى و اصولى آن كوشا باشیم.

پى نوشت ها :

1-راغب اصفهانی، المفردات، تهران، دفتر نشر الكتاب، دوم، ص .213
2-حر عاملی، وسائل الشیعه، دار احیاء التراث، ج 5، ص .115
3-وسائل الشیعه، همان، ج 5، ص .15
4-میرزا حسین نوری، مستدرك الوسائل، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، ج 6، ص 150، حدیث 6670/.3
5-بحارالانوار، ج 86، ص 276؛ ج 89، ص 276و ج 98، ص .351
6-نهج البلاغه، همان، حكمت .428
7-مستدرك الوسائل، همان، ص 154، روایت 6680/.8
8-مستدرك الوسائل، همان، ص 154، روایت 6678/.7
9-كنز العمال، حدیث 24094و .24095
10-بحارالانوار، همان، ج 91، ص .118
11-همان، ج 98، ص .188
12-همان، ج 101، ص .100
جمعه 26/9/1389 - 13:17
قرآن

اگر برای یك عمل یا رفتاری، دلیل بر نفی و اثبات آن وجود نداشته باشد از نظر عقلی، نبود دلیل به معنای آن نیست كه آن عمل و یا رفتار غیرمشروع است؛ برپایی مجالس در ایام میلاد پیامبر اكرم (صلوات الله علیه) و بزرگان دین، یا برپایی مجالس عزا به ویژه در سال گشت شهدای كربلا، از مواردی است كه می تواند مصداق این قاعده قرار گیرد. در عین حال ما درباره مراسم عزاداری به بررسی قرآن و سنت می پردازیم تا اثبات یا نفی آن روشن شود.
شاید در اذهان بسیاری این جمله پیدا شود كه آیا قرآن كریم خود جامع تمامی احكام و معارف و منبع شناخت دین می باشد از عزاداری وسوگواری سخن گفته است.
در قرآن كریم آیاتی وجود دارد كه مشروعیت، بلكه رجحان عزاداری و اقسام آن را اثبات می كند. در اینجا به چند نمونه اشاره می كنیم:

الف- عزاداری و فریاد ستمدیدگان بر علیه ستمگران

«لایحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم»[1] خداوند متعال فریاد زدن به بدگویی را دوست ندارد جز برای كسانی كه مورد ستم واقع شده اند.
هرچند ظلم و ستم دارای اقسام و مراتبی است، مانند: ظلم به نفس،ظلم به یتیمان، و... اما بزرگترین ظلم، آن است كه به حقوقی كه خداوند برای برخی از افراد قرار داده است تجاوز شود؛ به عبارت دیگر، خداوند برای برخی افراد حقی قرار داده و آن حق ولایت و امامت است.
«انما ولیكم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزكوة و هم راكعون»[2]: ولی شما، تنها خدا و پیامبر اوست و كسانی كه ایمان آورده اند همان كسانی كه نماز برپا می دارند و در حال ركوع زكات می دهند.
بی تردید امام حسین(علیه السلام) یكی از كسانی كه خداوند متعال حق ولایت و حاكمیت برای ایشان قرار داده است و یزید و یزیدیان جزو طاغوت اند و غاصب حاكمیت الهی، و لذا نباید مسلمانان اطاعت آنان را قبول كنند. بر طبق آیه كریمه، باید فریاد برآورد و به افشاگری و بدگویی آشكار و رسوایی ستمگران پرداخت و چهره كثیف و زشت آنان را روشن نمود.[3]

ب) عزاداری و مودت اهل بیت (علیهم السلام)

«قل لااسئلكم علیه اجرا الا المودة فی القربی...»[4]: بگو به ازای آن از شما پاداشی نمی خواهم مگر دوستی با خویشاوندان...».
قرآن كریم دوستی خاندان پیامبر (صلوات الله علیه) را بر امت اسلامی فرض دانسته و محبت آنان را پاداش زحمات طاقت فرسای پیامبر در راه تبلیغ رسالت قرار داده است، و این خود حكایت از عظمت رسالت آن حضرت و بزرگی پاداش مقرر بر آن دارد. امام رضا (علیه السلام) به پسر شعیب فرمود: «اگر دوست می داری كه هم نشین ما، در بهشت برین باشی در غم و اندوه ما اندوهناك، و در شادی ما شادمان باش و ولایت ما را بپذیر، چه آنكه اگر كسی سنگی را دوست بدارد در روز قیامت با آن محشور می شود.» از این رو مودت اهل بیت كه همانا پاداش ابلاغ رسالت خاتم پیامبران است طلب می كند تا با آن زبان گفتار و كردار، اشك و اندوه، مرثیه سرایی و لعن و نفرین، بر قاتلان آنان، در سوگ آنان اندوهناك بود.[5]

ج- عزاداری و بزرگداشت شعایر الهی

«و من یعظم شعائر الله من تقوی القوب»[6]: هركس شعایر خدا را بزرگ دارد در حقیقت خاكی از پاكی دل اوست.
شعائر در لغت به معنای «ملامت» آمده است. «شعایر» از شعار یعنی علامت، و نیز به معنای ندا نیز آمده است. در مصداق شعایر اختلاف است؛ برخی گفته اند: شعایر، قربانی حج است كه علامت گذاری شده است و نیز گفته اند: شعایر شامل تمام مناسك و اعمال حج است. شعایر در جای دیگر به معنای نشانه های دین و طاعت خداوند بزرگ است. آنچه در روایات بدان اشاره شد از مصادیق كامل شعائر الهی به شمار می آید. بنابراین مقصود از شعایر الهی، بزرگداشت نشانه های دین و طاعت خداوند و آیین ابراهیمی است كه در اسلام تبلور نموده است.
به طور عموم می توان استفاده نمود كه هر زمان، یا در هر مكان، فعل یا عملی كه یاد خدا و زمینه تقوی و رشد معنوی و روحی را فراهم آورد در صورتی كه در چهارچوب قوانین و دستورات اسلام قرار داشته باشد جزو شعایر الهی به شمار می رود. همانند: نماز، روزه و... .[7]
بنابراین می توان گفت كه: عزاداری نیز از بارزترین نشانه های شعایر اسلام است؛ چراكه در این مراسم جز فراگیری مسایل دین و یادآوری شهامت ها و ایثارگری های شهیدان بزرگ اسلام، سخن دیگر طرح نشده و سخن از دشمنی با دشمنان خدا و دوستی با دوستان خدا گفته می شود. پس چگونه می توان گفت، برپایی مجالس برای كسانی كه در راه خدا و گسترش دین او شهید شده و جانبازی نمودند از شعایر الهی به شمار نمی آید؟

د- سوگواری حضرت یعقوب (علیه السلام) در فراق حضرت یوسف(علیه السلام)

«یا اسفا علی یوسف وابیضت عیناه من الحزن فهو كظیم»[8]: ای دریغ بر یوسف و در حالی كه اندوه خود را فرو می خورد، چشمانش از اندوه سپید شد.
حضرت یعقوب در جدایی فرزند خود دچار حزن و اندوه فراوانی گشت به طوری كه سالیان درازی در غم یوسف اشك ریخت تا دیدگانش سفید شد و بینایی خود را از دست داد. فرزندان یعقوب، یعنی برادران یوسف از بسیاری اندوه و حزن پدر به ستوه آمده و گفتند: «به خدا سوگند كه پیوسته یوسف را یاد می كنی تا بیمار شوی یا هلاك گردی»[9]
این آیات گریه طولانی حضرت یعقوب را از ویژگی های مهم زندگی آن حضرت یاد كرده، چنان كه برخی روایات نیز گریه فراوان یعقوب را به عنوان ویژگی خوب ایشان قلمداد نموده است. زمخشری روایت كرده است كه حضرت یوسف (علیه السلام) از جبرئیل مدت اندوه و گریه پدر را جویا شد؛ پاسخ داد: «هفتاد سال به طول انجامید» و درباره پاداش گریه او سؤال كرد. پاسخ داد: «گریه او پاداش هفتاد شهید دارد.»
از آیه ای كه بدان اشاره شد چنین می توان نیتجه گرفت، گریه و اندوه هرچند سالیان درازی طول بكشد مانع ندارد بلكه مشروع و از ویژگی های مثبت به شمار می آید.[10]
مؤید آنچه گفته شد تمسك و استدلال امام سجاد (علیه السلام) است كه در پاسخ به كسانی كه به گریه آن حضرت، اعتراض می كردند فرمود: «مگر شما از گریه و عزاداری یعقوب اطلاع ندارید؟ او سالیان طولانی در فراق یوسف گریست تا بینایی خود را از دست داد، در صورتی كه فرزندش حیات داشت و تنها از جلو چشمانش ناپدید شده بود، اما من با چشمان خودم دیدم كه پدرم و 17 تن از اهل بیت پیامبر را شهید و سرشان را از تن جدا نمودند.»[11]
با نظری به آیات و روایات مزبور به راحتی می توان استنباط كرد، برپایی مجالس عزا و اقسام گوناگون عزاداری نه تنها با قرآن مخالفت و ناسازگاری ندارد بلكه از مصادیق شعایر الهی، مودت اهل بیت و مبارزه با ظلم و ستم می باشد.

پاسخ به یك اشكال

ممكن است كسی اشكال كند كه این آیات مخصوص به موارد خاص است و هیچ ربطی به عزاداری های یاد شده ندارد و ارتباط آن با آیات روشن نیست. در پاسخ باید گفت: قرآن كتابی است كه دستورات آن مخصوص یك عصر و زمان خاص نیست، اگر در آغاز نزول موارد ویژه ای را نقل و بر موارد خاص منطبق شده به معنای آن نیست كه مخصوص آن عصر یا آن مردم می باشد، از این رو علما گفته اند: حكم آیات را نمی توان منحصر به همان مورد ذكر شده در آیه نمود، و هرجا موضوع آن محقق شود حكم نیز مترتب می گردد، چنانكه در بسیاری از احكام و موضوعاتی كه پس از صدر اسلام پدید آمده، مراجعه به آیات گوناگون، زمینه استدلال شده است. نظیر اثبات حجیت اجماع به آیه 115 سوره نساء، صرف نظر از اینكه، از آیه مورد اشاره ، مسأله اجماع را می توان استنباط كرد یا نه، به طور یقین می توان گفت: در زمان نزول آیه، مسأله ای به نام اجماع وجود نداشته است بلكه در زمان های بعدی به آن استدلال شده است. بر همین منوال می توان نمونه های بسیاری را جست و جود كرد كه در آنها به آیاتی این چنین استدلال شده است.
در مسأله عزاداری نیز با توجه به ویژگی هایی كه برای آن یادآوری شد به خوبی روشن می شود كه عزاداری تا آن حدی كه با اصول كلی اسلام و دستورات صریح آن مخالف نباشد، از مصادیق روشن این آیات به شمار می آید.[12]

عزاداری در پرتو روایات شیعه

روایت امر كننده به عزاداری در منابع شیعه
در روایات شیعه عزاداری مستحب است. در این بخش، نظری بر این روایات می اندازیم.
1- امام موسی بن جعفر(علیه السلام) فرمودند: «هرگاه مؤمنی از دنیا برود، فرشتگان و جایگاهی كه در آنجا خدا را عبادت كرده و درهای آسمان كه اعمال وی از آن بالا رفته است بر او می گریند و شكافی در اسلام پدیدار می گردد كه چیزی نمی تواند آن را پر كند؛ چراكه مؤمنان همانند دیوار اطراف شهر و نگهبان اسلامند.»[13]
2- امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «هنگام ماتم و عزا، بانوان برای اشك ریختن نیاز به شیون و زاری دارند، اما شایسته نیست سخنان بیهوده و باطل بگویند، و باید با فرا رسیدن شب، نوحه گریه و فریاد را رها سازند، تا فرشتگان آزار نبینند.»[14]
3- امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «هر گریه ای در مصایب مكروه است مگر گریه بر امام حسین(علیه السلام)».[15]
4- امام رضا(علیه السلام) فرمود: «اگر خواستی بر كسی گریه كنی برای حسین بن علی(علیه السلام) گریه كن، چراكه او را مانند گوسفند ذبح كردند... این مصیبت آن چنان بزرگ است كه آسمانها و زمین در شهادتش گریستند. روز عاشورا، اشك چشمان ما را روان ساخت و عزیزان ما را خوار كرد و سرزمین كربلا تا روز قیامت برای ما، سخت و بلا به جای گذاشت، پس بایستی گریه كنندگان بر مثل حسین (علیه السلام) گریه كنند و بدانید كه گریستن بر حسین(علیه السلام) گناهان بزرگ را می ریزد و انسان را پاك می كند.»[16]
5- پیامبر(صلوات الله علیه) فرمودند: «هر چشمی در قیامت گریان است جز چشمی كه بر حسین(علیه السلام) گریه كند، آن چشم همیشه خندان و به نعمت های بهشتی بشارت داده می شود.»[17]
6- امام رضا(علیه السلام) فرمودند: «كسی كه مصیبت هایی را كه بر ما وارد شده به یاد آورد و بر آن گریه كند، در قیامت همراه ما خواهد بود، كسی كه به یاد مصایب ما گریه كند و دیگران را بگریاند، چشمان او روزی كه همه چشمها گریانند، گریان نخواهد بود، و كسی كه در جلسه ای بنشیند كه در آن جلسه امر ما احیاء و برپا داشته می شود، دل او روزی كه دلها می میرد، زنده می شود و نمی میرد.»[18]

نكته

1- احادیث یاد شده متواتر و به نقل از اهل بیت است. مهمترین هدف از بیان آنها، مبارزه با ستمگران بنی امیه و بنی عباس است به همین جهت همه را به جهاد به صورت گریه بر حسین، مدیحه و زیارت ایشان ترغیب كردند، تا عمل شیطانی دشمن را كه از بین بردن نام امام حسین(علیه السلام) بود خنثی كنند. در این صورت گریه نه تنها از باب تسلیت بلكه مبارزه با دشمن و مجاهدت است.
2- احادیث، مختص به زمان خاصی نیست، كه بگوییم، حالا عنوان مجاهدت را صدق نمی كند بلكه انحصار به مورد خاصی نیست و استفاده اطلاق و شمول می شود.
3- امروزه بنی امیه و بنی عباس نیست اما چهره باطل بسیار دیگری از جمله صهیونیست و استكبار جهانی در اسلام نفوذ كرده و بر علیه او تلاش می كند.
4- به علت عقیده به لزوم محبت اهل بیت، عزاداری خود، نوعی ابراز محبت است هرچند مسأله مجاهدت را هم دربردارد.

روایات نهی كننده عزاداری در منابع شیعه

در روایات شیعه به ظاهر روایاتی وجود دارد كه از نوحه سرایی جلوگیری كرده است كه مختصراً آنها را بیان می كنیم.
1- امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: «شدیدترین مرتبه جزع، عبارت است از فریاد همراه با وای كردن، مضروب ساختن صورت و سینه، كندن موی از پیشانی و هركس گریه كند و فریاد بزند، صبر و شكیبایی را رها كرده و در غیر آن راه قرار گرفته است.»[19]
2- امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: «رسول خدا از فریاد كشیدن و داد كشیدن و نوحه سرایی كردن و بلكه از گوش دادن به آن در مصیبت ها منع كردند».[20]
3- پیامبر اكرم(صلوات الله علیه)می فرمایند: «پس از مرگ من هرگز صورت نخراشید، موی خود را پریشان نسازید، داد و فریاد نكنید و مجلسی كه همراه داد و فریاد است نداشته باشید.»[21]
از ویژگی های برجسته مؤمنان آن است كه همواره در مصایب و سختی ها، صبر و شكیبایی داشته و از جزع و فزع سخنان بیهوده و دروغ پرهیز كنند. طبق آیه ذیل:
«الذین إذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون»[22]: آنان كه چون به حادثه سخت و ناگواری دچار شوند و گویند ما به فرمان خدا آمده و به سوی او رجوع خواهیم كرد».

جمع بین روایات

1- اصل برپایی مجالس در این آیات منع شده، بلكه از اعمال منافی قضا و قدر الهی جلوگیری می نماید. بلكه احادیثی وجود دارد كه به نوحه سرایی تشویق نموده است. امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «پاداش دادن به كسانی كه مجالس روضه برای میت برپا می كنند اشكال ندارد» و نیز امام علی (علیه السلام) فرمودند: «بستگان میت را به سخنان نیك دستور دهید.» یعنی نیاح در صورتی كه همراه سخنان حق باشد مانعی ندارد.
2- در برخی روایات، جلوگیری نیاحه توسط پیامبر (صلوات الله علیه) بیان شده در پاسخ باید گفت: نیاحه یعنی گریه همراه با شیون در عصر جاهلیت، نیاحه برای بتان به صورت، وا حبلاء، واعزی، صورت می گرفته كه پیامبر (صلوات الله علیه) از گفتن وا، در هنگام نوحه، جلوگیری فرمودند. بنابراین به وا گفتن كه از زمان جاهلیت باقی مانده اشاره دارد.[23]

عزاداری در سیره مسلمانان

گریه و عزاداری در سیره مسلمانان از گذشته تا حال، بسیار به چشم می خورد، كه در این بحث فقط به موارد مشهور و قابل توجه اكتفا می شود.
1- گریه و عزاداری زنان بنی هاشم در شهادت امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام): امّ بكر دختر مسعود می گوید: «... پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) زنان بنی هاشم یك ماه مجلس روضه نوحه و عزاداری به پا داشتند.»[24]
در روایت دیگر آمده است: «هفت شبانه روز، زنان و مردان و كودكان در مدینه و مكه بر حسن بن علی (علیه السلام) گریستند.» شاید مراسم هفت كه میان شیعیان رواج دارد برگرفته از اینگونه روایات است.
عایشه دختر سعد روایت می كند: «زنان بنی هاشم در شهادت امام حسن(علیه السلام) یك سال حداد را ترك نكردند، منظور از حداد، پوشیدن لباس اندوه و عزا و ترك زینت و آرایش است. خالد بن سریر از امام صادق(علیه السلام) پرسید: جامه چاك دادن زن در مرگ شوهر اشكالی ندارد» آن گاه فرمود: «كفاره زدن بر صورت جز استغفار و توبه نیست. در شهادت حسین بن علی (علیه السلام) خانم های فاطمی گریبان پاره نموده و صورت ها را زخمی كردند و در چنین حادثه ای شایسته است كه آن طور عمل شود.»[25]
2- عزاداری ام المؤمنین ام سلمه: پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) و 18 تن از اهل بیت(علیهم السلام) و 53 تن از یاران ایشان با حضور همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله)، در مجلس ام سلمه مجلس عزا برپا گشت. عماد الدین ادریس قریشی در عیون الاخبار نقل می كند: «زمانی كه خبر شهادت امام حسین (علیه السلام) به ام سلمه رسید در مجلس پیامبر (صلوات الله علیه) قبه و خیمه ای سیاه برپا نمود و جامه سیاه پوشید.» عزاداری هاشمیان و همسران پیامبر(صلوات الله علیه) برای مسلمانان بهترین حجت و دلیل زنده نگه داشتن عزاداری هاست.[26]
3- عزاداری جابر بن عبدالله انصاری: برخی از مورخان می نویسند: علی بن حسین (علیه السلام) و اهل بیت پس از بازگشت از شام به كربلا آمدند، در آغاز ورود به كربلا با جابر بن عبدالله انصاری روبه رو شدند، با گریه و اندوه یكدیگر را ملاقات كردند. آنگاه مجلس عزاداری برپا نمودند، به گونه ای كه جگرها را می سوزاند و چند روز به این صورت عزاداری كردند.[27]
4- عزاداری پیامبر (صلوات الله علیه) و اصحاب ایشان برای امام حسین (علیه السلام): پیامبر (صلوات الله علیه) نسبت به حوادث و جریانی كه امت اسلامی با آن روبه رو بوده، یا پس از ایشان رو به رو می شده اند، از راه وحی و علم الهی آگاه بوده اند و این حقیقت را در مناسبت های گوناگون ابراز داشته اند. درباره امام حسین (علیه السلام) نیز چنین پیشگوییهایی از آن حضرت نقل شده است، هرگاه اندوه آن حضرت شدت می یافت، حسین (علیه السلام) را در آغوش می گرفت و او را به مسجد می آورد، اشك از چشمان مباركشان جاری می شود و تربت كربلا را به دست گرفته، كودك شیرخوار را به اصحاب نشان داده و می فرمودند: «امتم، فرزند مرا خواهند كشت و این خاك كربلای اوست.» پس نحوه شهادت امام را بیان داشته و می فرمودند: «اندوه و بلا! وای از اندوه و بلا! كربلا سرزمین اندوه و بلا!».[28]
چون ذكر بقیه موارد باعث اطناب است، فقط مواردی را كه حضرت محمد(صلوات الله علیه) در آن مكان بر امام حسین(علیه السلام) گریستند نام می بریم:
- سوگواری پیامبر (صلوات الله علیه) در منزل ام المؤمنین عایشه.
- گریه رسول خدا در منزل عایشه.
- گریه رسول خدا در منزل حضرت علی(علیه السلام).
- گریه پیامبر خدا در هنگام مقابله با بنی هاشم.
- گریه پیامبر و اصحاب به هنگام اطلاع از شهادت امام حسین (علیه السلام).
- گریه امام علی (علیه السلام) و ابن عباس در عبور از كربلا.[29]

عزاداری از دیدگاه فقهای سنی

برای تبیین نظر فقهای اهل سنت در مورد عزاداری، چنین آمده است:
«در تشییع جنازه و در منزل میت، نوحه، گریه، شیون، و پاره كردن گریبان مكروه است. اما گریه بدون فریاد اشكالی ندارد؛ ولی صبر و شكیبایی بهتر است.»[30]
در جای دیگر می نویسد: «گریه و نوحه بلند روا نیست، اما گریه ای كه از سوز قلب باشد مانعی ندارد. لباس سیاه برای مردان مكروه است ولی برای خانمها اشكالی ندارد. سیاه كردن گونه و دست ها، پاره كردن گریبان، زخمی كردن صورت، پریشان كردن مو، ریختن خاك بر سر، زدن بر سینه و ران و روشن كردن، آتش بر سر قبرها از رسومات دوران جاهلیت بوده و باطل است.»
در فتاوای غیاثیه آمده است: «شیون، زاری، فریاد زدن مكروه است و پیامبر از آن جلوگیری فرموده است. اما گریه اشكالی ندارد زیرا روایت است كه پیامبر در مرگ فرزندنش ابراهیم گریست.»[31]
عبدالرحمن الجزیری می گوید: «از دید مالكیه و حنفیه گریه با صدا و فریاد زدن حرام است، اما از نظر شافعیه و حنبلیها، مباح و رواست، چنان كه اشك ریختن بدون صدا به اتفاق علما مباح است».[32]
سُبكی از محققان اهل سنت می گوید: «اگر گریه برای دل سوختن بر میت و ترس از عذاب خداوند باشد كراهت ندارد. اما اگر برای جزع و تسلیم نشدن در برابر قضای الهی باشد مكروه و یا حرام است؛ این حكم در صورتی كه گریه با صدا باشد؛ اما بدون صدا اشكالی ندارد، و نیز از روایات چنین بدست می آید كه گریه پیش از مرگ جایز است، چنانكه پس از مرگ نیز می باشد، زیرا پیامبر نزد قبر یكی از دخترانشان گریه كرند؛ هم چنین در زیارت قبر مادرشان (آمنه) همراه اصحاب گریستند.»[33]

عزاداری از دیدگاه علمای شیعه

حال كه به سخنان فقهای اهل سنت نظری افكندیم لازم است تا سخنان فقها و علمای شیعه را هم در زمینه عزاداری مورد بررسی قرار دهیم؛ البته همانطور كه آگاهی دارید فقهای شیعه انگشت شمار نیستند و افراد مشهور بسیاری هم در این زمینه سخنی دارند اما؛ ما در اینجا فقط به چند نمونه، اشاره اجمالی می پردازیم تا مطلب مورد نظر برایمان روشن شود و به آن بسنده می كنیم.
مرحوم صاحب جواهر می نویسند: «شكی نیست كه گریه بر میت به خاطر روایات متعددی كه به حدّ تواتر معنوی رسیده و فتاوای فقها، جایز است و آن روایات عبارتند از: گریه پیامبر بر حمزه سید الشهداء و فرزندش ابراهیم و غیرآنها، همچنین حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بر پدر و خواهرش گریه كرد، امام سجاد(علیه السلام) بر پدر بزرگوارش گریست، به گونه ای كه حضرت فاطمه و امام سجاد (علیهم السلام) از چهار گریه كننده معروف گردیدند. نوحه سرایی در صورتی كه همراه با باطل یا دروغ نباشد جایز است و در غیر این صورت اشكال دارد.»[34]
امام خمینی(رحمه الله علیه) می فرماید: «گریه كردن بر اموات نه تنها رواست بلكه در هنگام شدت حزن و اندوه مستحب می باشد. ولی سخنی كه باعث غضب پروردگار می شود نگوید؛ و جایز است نوحه سرایی خواه با شعر یا با نثر، اما با این شرط كه همراه با دروغ و محرمات دیگر نباشد. هم چنین بنا بر احتیاط «وای گفتن» و بنا بر احتیاط جایزسیلی زدن بر صورت، زخمی كردن، بریدن و كندن موی و فریادی كه بیرون از حدّ اعتدال باشد. هم چنین پاره كردن لباس روا نیست، جز برای پدر و برادر و در برخی از امور یاد شده، نظیر بریدن موی سر توسط خانمها هنگام مصیبت، كفاره ماه رمضان و در كندن آن كفاره یمین واجب می شود.»[35]
آیت الله خویی می فرمایند: «احتیاط واجب آن است كه در گریه بر میت صدا را خیلی بلند نكنند، اگر زن در عزای میت، صورت خود را بخراشد و خونین كند یا موی خود را بكند، بنابراحتیاط مستحب، یك بنده آزاد كند یا ده فقیر طعام دهد و یا بپوشاند و هم چنین اگر در مرد یا زن یا فرزند، یقه یا لباس خود را پاره كند چنین است».[36]
آیت الله خامنه ای می فرمایند: «عزاداری بر ائمه اطهار(علیهم السلام) و بزرگداشت شهادت اهل بیت (علیهم السلام)، موجب احیای یاد و نام و فرهنگ و هدف آنان است. در اثر عزاداری، چنان پیوندی میان امام و امت شكل می گیرد كه دیگر گذشت قرون و اعصار نمی تواند بین آنان جدایی افكند. این مسأله، موجب نفوذ ناپذیری امت از انحرافات دشمنان می گردد و مكتب را هم چنان سالم نگه می دارد و تحریفات را به حداقل می رساند از این روست كه استعمارگران برای نابودی ملل اسلام، می كوشند رابطه آنان را با تاریخ پرافتخار صدر اسلام قطع نمایند، تا با این خلأ زمینه القای فرهنگ خود را فراهم آورند. این همه از آثار اجتماعی عزاداری است و آثار روانی و تربیتی دیگری نیز دارد.
مسأله گریه و عزاداری بر حضرت سید الشهداء(علیه السلام) از افضل قربات است و فلسفه های سازنده و تربیتی متعددی دارد.»[37]
اینها فقط نمونه های كوچكی بود كه جهت فهم مطلب مورد نظر بیان شد.

شبهاتی دیگر

همانطور كه ملاحظه فرمودید و گذشت، عزاداری را از دیدگاه های مختلف از جمله، در پرتو قرآن، در پرتو روایات شیعه چه روایات امر كننده و چه نهی كننده، در سیره مسلمانان و از دیدگاه فقهای شیعه و سنی مورد بررسی قرار دادیم و نتایج بسیار خوبی هم از آن به دست آوردیم. از جمله نتایج مهمی كه از مطالعه این مباحث به دست می آید این است كه عزاداری در تمام این زمینه ها مورد اهمیت افرادش واقع شده است و در ضمن بحث به بسیاری از شبهات وارده پاسخ داده شده است. برای كامل كردن این مبحث به چند سؤال كلی و مهم كه در این زمینه مطرح شده است و تتمه بحث فلسفه عزاداری است می پردازیم كه شاید قبلا به صورت جزئی به این سؤالات جواب داده باشیم اما در این جا به صورت كامل به پاسخ آنها می پردازیم:

چرا در فرهنگ شیعه همیشه حزن و عزاداری حاكم است؟

در پاسخ باید گفت: اگر فقط تجدید غم و اندوه و زنده شدن خاطره كهنه باشد پسندیده نیست، اما یك عمل نمادین شناخته شده و از شعایر الهی به شمار می رود. زیرا موجب عبرت می شود. اگرچه كه باعث تجدید حزن و اندوه می شود. اما در صورتی كه برای انسان اثر مثبت داشته باشد رجحان دارد. به علاوه قرآن و دعا خواندن در این مجالس و دادن طعام خود ثواب فراوانی دارد به علاوه فواید فراوانی برای نسلهای آینده دارد.
حسین (علیه السلام) مظهر صدق، عدل، پاكی، ایثار، شجاعت و عبودیت خداست، عاشورای حسین (علیه السلام) تجسم عشق و اخلاص و فنا در راه خدا و جهاد در راه خدمت خداست. عاشورا بهترین روش برای برافراشتن كلمه توحید، حقیقت و راستی و سعادت است. حسین (علیه السلام) پاره تن رسول خدا(صلوات الله علیه) و نور چشم ایشان بود. پس تا هنگامی كه محبت اهل بیت در دل مؤمنان باشد هرگز سوگواری ها كهنه نخواهد شد و اندوه برای همیشگی خواهد بود.
كدام یك از حوادث تاریخ اینگونه بوده است؟ اعضای شریفش زیر سُمّ ستوران كوبیده شده و سر نازنیش بالای نیزه شهر به شهر برده شده و اهل بیتش اسیر شدند. آیا بر ما لازم نیست كه این مصیبت سنگین را سوگواری نماییم.[38]
البته، پاسخ بسیار زیبایی كه مقام معظم رهبری در این زمینه داده اند نیز مورد توجه بوده است؛ ایشان فرمودند: «این سخن كه همیشه مردم تشویق به عزاداری شده و از شادی ها دور گشته اند حرف درستی نیست. ایام سال و تاریخ ما دارای ایام حزن و سرور می باشد. از این رو در روایات وارد شده، كه شیعیان ما در شادی ها شاد و در حزن و اندوه ها غمگین هستند. در اعیادی مثل عید فطر، عید قربان، عید غدیر، میلاد امامان معصوم، بازگشت از سفر حج و زیارت، تولد اولاد، ازدواج و عروسی و بسیاری موارد دیگر دستور به جشن و شادی و مراسم مهمانی و اطعام داده شده است و در ایران نیز در بسیاری از عیدهای مذهبی تعطیل رسمی می باشد. در مقابل هم در ایامی مثل شهادت بزرگان دینی- كه دردناك ترین آن تاسوعا و عاشورا است- دستور عزاداری داده شده و این عزاداری چند جهت دارد:
1. جنبه عاطفی: كسی كه عزیزی را از دست می دهد، ناخودآگاه حزین و غمناك است و نمی تواند غمگین نباشد.
2. جنبه سیاسی: اگر این عزاداری ها نبود، قیام خونین و روشنگر سید الشهداء به فراموشی سپرده می شد و چه بسا اصل قیام و شهادت آنان هم مورد تحریف و انكار قرار می گرفت. در زمان صدر اسلام، شرایط اقتضا نكرد كه شیعیان برای حضرت زهرا(سلام الله علیها) عزاداری و نوحه خوانی كنند و لذا در تاریخ برخی از مورخان مغرض، اصل شهادت حضرت را انكار كرده، حتی می گویند: اگر محسن فاطمه شهید شده پس قبرش كجاست؟ لابد اگر می توانستند می گفتند: اگر پیامبر دختری به نام فاطمه داشته و كشته شده پس قبرش كجاست؟
3. جنبه دینی: در ماه محرم با برپایی مراسم های عزاداری و سخنرانی، مردم بیش از پیش با معارف الهی و اخلاق اسلامی آشنا می شوند و این عاشورا است كه دین ما را حفظ كرده است.
4. جنبه تربیتی: كودكان و نوجوانان از برپایی این مراسم و یادآوری آن واقعه عظیم، شجاعت و ایثار و فداكاری را الهام می گیرند.
البته لقای الهی برای امام حسین (علیه السلام) زیباترین و باشكوه ترین چیزهاست. ولی در ایام مصیبت، حزن و اندوه امامان (علیهم السلام) از واقعه جانگداز عاشورا، نمی توانیم مسرور باشیم و قطعا دشمنان ائمه (علیهم السلام) در این روز مسرور بودند.»[39]
پس نتیجه اینكه، حزن و اندوه در ایام عزاداری یك مسأله بسیار مهم عقیدتی سیاسی است و البته باید توجه كرد كه در فرهنگ اسلامی همیشه حزن و اندوه وجود ندارد بلكه شادی هم هست و اگر در جامعه ای به این مسأله شادی توجه نمی شود این به اسلام ربطی ندارد بلكه مشكل از برنامه های جامعه است و اشكال از فرهنگ اسلام نیست.

آیا عزاداری خلاف قضا و قدر الهی است؟

انسان موجودی است كه دارای احساس و عواطف است كه البته با توجه به ایمانی كه هر فردی دارد و درجات مختلف ایمان، بیان عواطف و احساسات هم مختلف است، گاهی فقط با اندوهناك شدن، گاهی با جزع فزع فراوان، گاهی هم با بیهوش شدن، گریبان چاك كردن و حتی مرگ همراه است. در این راستا این نیروی ایمان است كه به او آرامش و امید می دهد. «الا بذكر الله تطمئن القلوب»[40]
از این رو دستورات اسلام در راستای تقویت ایمان و نیروی عقیده دور می زند و راه مبارزه با پیشامدهای ناگوار را نشان داده و همواره به صبر و شیكبایی در برابر ناملایمات فرا می خواند. كه این مسأله در سوره «عصر» به وضوح دیده می شود. با بینش، امتحان و آزمایش، زندگی و ناملایمات آن را جهت داده و به صابران رحمت و مغفرت و صلوات الهی را بشارت و نوید می دهد. با نگاهی گذرا به روایات معصومین این نكته به خوبی به دست می آید كه جزع و فزع و اظهار سخنان بیهوده و باطل در هنگام مصیبت، اجر انسان را از بین می برد. از این رو در روایات به صبر توصیه شده است.
اما این اسلام كه همیشه واقعیت ها را در نظر داشته و احساسات و عواطف انسان ها را می داند، همواره با دستورات سازنده خویش به جای پرداختن به نفی واقعیت ها و عواطف و احساسات، رفتارها و گریه ها را در راستای بهره گیری صحیح و تقویت اراده و ایمان، جهت دهی كرده است و گذشته از جلوگیری از رفتارها و مراسم نامناسب و ناشایسته دوران جاهلیت، راه های مورد تأیید اصول و مبانی دین و فرد را نشان می دهد.[41]
چنان كه یكی از دستورات اسلام این است كه پس از مرگ مسلمانی، سایر مسلمانان جمع شده و با بازماندگان تسلیت و تعزیت دهند و در آن مجالس برای از دست رفتگان از درگاه خداوند متعال درخواست آمرزش نموده و قرآن تلاوت كنند و بازماندگان را به صبر و استقامت توصیه نمایند و در این باره روایات فراوانی از معصومین نقل شده است.[42]
بدیهی است كه برگزاری مجالس عزا، افزون بر احترام به گذشتگان موجب دلگرمی و تشفی بازماندگان می شود و روشن است كه هیچ یك از انواع عزاداری با صبر ناسازگاری ندارد، بلكه در راستای تقویت روحیه مسلمانان كه با ابراز صبر به دست می آید صورت می گیرد و هیچ نوع از انواع عزاداری كه بیان شده هیچگونه تنافی با آیات و روایات ندارد.

آیا عزاداری بدعت است؟

بدعت یعنی چیزی كه جزو دین نیست و بدون هیچ دلیل به صورت جزئی از دین درآمده است. در مورد مسأله عزاداری، در منابع شیعی و سنی، هیچ روایتی دال بر بدعت بودن نیست. تنها مطلب انجام رفتارها و اعمال و سخنان است كه باید به عنوان آفات عزاداری یاد نمود. نه اینكه اساس آن را انكار كرد.
حال سؤال اینجاست كه اگر برادران اهل سنت بگویند بدعت است و برای ما ثابت نیست كه هست یا نه؟ چه كنیم؟
باید گفت طبق نظر اهل سنت بدعت دو گونه است از جمله بدعت حسن و پسندیده و بدعت قبیح و زشت. از نظر آنها نماز ترویح كه بدون هیچ دلیلی شرعی، توسط خلیفه دوم به جماعت بنا گذارده شده بدعت پسندیده است و مسائل دیگر.
حال طبق همین نظر در حادثه عاشورا و هم چنین برپایی مجالس عزا، سه گونه موضع می توان گرفت:
1- ساكت و بی تفاوت بود؛ 2- جشن گرفت و در آن ایام به شادمانی پرداخت؛ 3- به برگزاری مجالس، اجتماعات و مرثیه سرایی مناسب همراه با پرداختن به علل، انگیزه ها و آثار و فواید آن با گریستن در مصایب آنان شریك شد. بدون تردید، راه سوم از نظر عقلا صحیح ترین خواهد بود، زیرا جشن اگر برای آن باشد كه كشته شده اند خلاف شرع است و موجب بغض و كینه اهل بیت است، اگر برای آن باشد كه ستمگران رسوا شده اند باز هم مفاسدی را در بردارد. هم چون مسیحیان كه در روز به صلیب كشیدن مسیح جشن می گیرند كه آثار منفی آن را در جامعه مسیحیت به چشم می بینیم. اما عزاداری هایی كه توسط مسلمانان در ایام شهادت ها برگزار می شود نه تنها مفاسد اخلاقی ندارد بلكه بالعكس، موجب رشد و كمال اخلاقی می شود.[43]
البته به دور از تمام این موارد، در بحث های گذشته به طور كامل به این مسأله پرداختیم و ریشه عزاداری و اینكه در قرآن به آن اشاره شده و اهل بیت به آن تشویق كرده اند پرداختیم و سابقه این سنت عظیم را از همان اهل بیت یافتیم پس برای ما مسلم است كه این یك بدعت نیست.

چرا در عزاداری ها به جای هیئت های عزا از كنفرانس و گفتگو استفاده نمی شود؟

روحیه بسیاری از مردم با مسائل اقتصادی و مادی بیشتر سازگار است و مردم حوادث را براساس منافع یا ضررهای اقتصادی می سنجند. در مورد عاشورا شاید عده ای بگویند: «دو ماه باید تولید كم شود، وقت اشخاص گرفته شود و ضرر اقتصادی دربرداشته باشد، چرا با مجالس متعدد، مثل كنفرانس، كنگره، همایش و نگاه كردن این مراسم، عاشورا را زنده نگه نداریم؟»
در مورد شخصیت سید الشهداء تشكیل میزگرد و كنفرانس و غیره لازم است و البته انجام هم می شود اما آیا برای بهره برداری از حادثه عاشورا این مراسم كافی است؟ یا این كه امور دیگری نیز لازم است؟!
هنگامی كه در رفتارهای خود دقت می كنیم می یابیم كه در رفتارهای ما دو دسته از عوامل نقش اساسی ایفا می كنند، یك دسته، عوامل شناختی، كه موجب می شود انسان مطلبی را بفهمد و بپذیرد كه این كار از طریق استدلال عقلی یا تجربی و یا راه های دیگر صورت می گیرد. قطعا شناخت در رفتار ما، تأثیر گذار است اما كافی نیست.
عامل دیگر، انگیزه ها، احساسات، عواطف، تمایلات، گرایشها، میلها و غرایز می باشد. اینها سلسله ای از عوامل درونی و روانی اند كه در رفتار ما تأثیر گذارند. هرگاه به رفتار خود چه در زندگی فردی، چه اجتماعی و چه سیاسی و... نظری بكنید، درمی یابید كه عامل اصلی كه شما را به آن رفتار وادار كرده همین عوامل تحریك كننده و برانگیزاننده است.
شهید مطهری فرمودند: «در مورد حركت خودرو دو عامل وجود دارد عامل مكانیكی كه خودرو را به حركت درمی آورد و چراغ كه سبب می شود خودرو در داخل پرتگاه و گودال نرود و آسیب نبیند.» انسان هم برای رفتار صحیح به یك عامل درونی و نیز عامل شناختی احتیاج دارد.
عامل درونی ما را به سوی كار می انگیزاند و به طرف انجام كار سوق می دهد. این گونه عوامل، انگیزه های روانی هستند. اگر انسان بداند كه فلان غذا مفید و خوشمزه است تا اشتها نداشته باشد یا اشتهای او تحریك نشود هرگز به سراغ غذا نمی رود. اگر كسی اشتهای او بر اثر بیماری، از بین برود میل به غذا را هم از دست می دهد.
در مورد مسائل اجتماعی هم همین امر صورت می گیرد هرچه قدر هم كه فرد بداند فلان حركت اجتماعی خوب و مفید است تا انگیزه ای برای انجام آن حركت نداشته باشد حركت انجام نمی دهد.[44]
هنگامی كه ما به كاری مشابه با كار امام (علیه السلام) و به پیمودن آن راه واداشته می شویم كه در ما انگیزه ای ایجاد شود و براساس آن ما هم میل داشته باشیم آن كار را انجام دهیم. خود شناخت این میل را ایجاد نمی كند بلكه باید عواطف ما تحریك شود و احساسات ما برانگیخته شود. پس ما هم به جلسات بحث و گفتگو و هم به عزاداری عملی نیاز داریم.
هنگامی كه صحنه ای بازسازی می شود و انسان از نزدیك به آن صحنه می نگرد، این مشاهده با هنگامی كه انسان بشنود چنین جریانی واقع شده، بسیار تفاوت دارد.
وقتی انسان حالت رقت آور مریضی و یا حالت طفل یتیمی را دید، اثری در روح او ایجاد می شود كه هرگز دانستنی ها چنین اثری را نمی تواند داشته باشد شما مكرراً حوادث عاشورا را شنیده اید و در ذهن شما جای گرفته، اما آیا این دانسته ها اشك شما را جاری می كند. وقتی در مجالس شركت می كنید و مرثیه خوان، مرثیه خوانی می كند، آنگاه بی اختیار اشك شما جاری می شود. این شیوه در تحریك احساسات شما نقش بسزایی دارد.
هر اندازه اینها در برانگیخته شدن عواطف و احساسات ما مؤثرتر باشد حادثه عاشورا در زندگی ما مؤثرتر خواهد بود.
بنابراین صرف بحث و بررسی عالمانه واقعه عاشورا نمی تواند نقش عزاداری را ایفا كند. باید صحنه هایی در عاشورا به وجود آید كه احساسات مردم را تحریك كند. همین كه صبح از خانه بیرون می آیند می بینند شهر سیاه پوش است، پرچم های سیاه نصب شده است، خود این تغییر حالتها، دل ها را تكان می دهد. گرچه مردم می دانند فردا محرم است. اما دیدن، اثری در دل می گذارد كه دانستن، آن اثر را، نمی گذارد.[45]

چرا باید دشمنان امام حسین (علیه السلام) را لعن كرد؟

همانگونه كه سرشت انسان فقط از شناخت ساخته نشده است، از عواطف و احساسات مثبت هم تشكیل نشده است. آدمیزاد هم احساسات مثبت و هم احساسات منفی دارد. این طبیعت انسان است كه در مواردی باید رقت قلب پیدا كند و در اثر آن گریه كند و گاهی شادی كند.
خداوند در ما محبت آفریده تا نسبت به كسانی كه به ما خدمت می كند به ابراز علاقه و محبت بپردازیم.
علاوه بر آن در انسان، نقطه مقابل محبت، به نام بغض و دشمنی قرار داده است. همان گونه كه فطرت انسان بر این است كه كسی را كه به او خدمت می كند دوست بدارد، فطرتش نیز بر این است كه كسی را كه به او ضرر می زند دشمن بدارد. قرآن می فرماید: «ان الشیطان لكم عدوا فاتخذوه عدواً»[46] ؛ «شیطان، دشمن شماست شما هم با او دشمنی كنید.»
این فطرت انسانی است و عامل تكامل و سعادت انسانی است. اگر «دشمنی» با دشمنان خدا نباشد به تدریج رفتار انسان با آن دوستانه می شود. و حرف هایشان را قبول می كند و شیطان دیگری مثل آنها می شود. اگر كسانی این نصیحت را گوش نكردند باید بدانند كه عاقبت به آنها ملحق خواهند شد. «ان الله جامع الكافرین و المنافقین فی جهنم جمیعا»[47]؛ سرانجام كسانی كه نسبت به استهزاء كنندگان دین محبت می ورزند و به آنها روی خوش نشان می دهند، این است كه تدریجاً حرف های استهزاء كنندگان بر آن ها اثر می گذارد، وقتی حرف هایشان اثر كرد، در دلهایشان شك به وجود می آید و اگر شك ایجاد شد؛ اظهار ایمان كردن نفاق می شود.
به عبارت دیگر دشمنی كردن با دشمنان، سیستمی دفاعی در مقابل ضررها ایجاد می كند.
موجودات زنده قوه دافعه دارند. چیزهایی كه برای بدن مضر است باید بیرن ریخت. در روح انسان هم باید، چنین استعدادی وجود داشته باشد، باید یك عامل جاذبه روانی داشته باشیم تا از كسانی كه برای ما مفید هستند خوشمان بیاید، دوستشان بداریم و به آنها نزدیك شویم و در مقابل باید عملاً با كسانی كه برای سرنوشت جامعه مضر هستند دشمنی كرد.
اینكه ما نسبت به دشمنان اسلام و شیطان بزرگ اینقدر كینه داریم، و اجازه نمی دهیم شعار مرگ بر آمریكا حذف شود، تأسی به حضرت ابراهیم است. قرآن می فرماید: «شما باید از ابراهیم یاد بگیرید و صریحا بگویید «مرگ بر دشمن اسلام» و عداوت و دشمنی خود را نسبت به دشمنان اعلام كنید.»[48]
در فروع دین، تولی و تبری است یعنی باید دوستان خود را دوست بدارند و با دشمنان خدا دشمنی كنند. تنها دوستی كافی نیست اگر دشمنی نباشد، دوستی هم از بین می رود. اما در مورد دشمنان غدّار، كینه توز و قسم خورده، خداوند می فرماید: «و لن ترضی عنك الیهود و لاالنصاری حتی تتبع ملتهم»[49]
تا دست از انقلابتان برندارید، آمریكا از شما راضی نخواهد شد. هر روز لازم است تأمل كنیم كه آشتی با چنین كسانی یعنی چه؟ باید با نهایت غضب، خشونت، تندی و عبوسی با اینها برخورد كرد. باید مرگ را بر سر اینها بارید. چون آنها جز به مرگ ما راضی نیستند نه تنها به مرگ بدن ما، بلكه تنها به مرگ روح ما و به مرگ دین ما راضی می شوند.[50]
دشمنی خود نمونه بارزی از محبت به اهل بیت (علیهم السلام) است. همان طور كه اگر در جنگی، فردی در گروه مسلمانان با دشمنان می جنگد و در پی هلاكت آنان، شهید محسوب می شود و دارای اجر و قرب الهی می گردد؛ كسی هم كه به لعن و نفرین دشمنان بپردازد، خود نمونه جهادی ظاهری و به زبان خواهد بود و حد توانایی هر فردی با فرد دیگر در دفاع از دین و مذهب فرق می كند.
گاهی سكوت، نشانه موافقت با مطلبی می شود، پس اعتراض خود نمونه ای از مخالفت است چه بهتر كه این اعتراض، با آرزوی دوری از رحمت الهی برای ایشان باشد.

پی نوشتها:

1. سوره نساء، آیه 148.
2. سوره مائده، آیه 55.
3. ر.ك: حسین رجبی، پاسخ به شبهات عزاداری، صص 39-38.
4. سوره شوری، آیه 23.
5. ر.ك: حسین رجبی، پاسخ به شبهات عزاداری، ص 40-39.
6. سوره حج، آیه32.
7. ر.ك: حسین رجبی، پاسخ به شبهات عزاداری، ص43.
8. سوره یوسف، آیه 84.
9. سوره یوسف، آیه 85.
10. رك: حسین رجبی، پاسخ به شبهات عزاداری، ص44-43.
11. علی بن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، قم، انتشارات علامه، ج4، ص 179.
12. ر.ك: حسین رجبی، پاسخ به شبهات عزاداری، ص45.
13. شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی، ج2، ص 924.
14. همان، ص 90.
15. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403ق، ج44، ص 280.
16. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج44، ص 280.
17. همان، ص 293.
18. همان، ص 278.
19. شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه، ج2، ص 915.
20. همان .
21. همان .
22. سوره بقره، آیه 156.
23. ر.ك: حسین رجبی، پاسخ به شبهات عزاداری، ص 100.
24. ر.ك: همان، ص 123.
25. همان، ص 124، رك: تاریخ دمشق، ص 209.
26. همان، ص 127، رك: عماد الدین ادریس قرشی، عیون الاخبار و فنون الآثار، ص 109.
27. سید بن طاووس، لهوف، نجف، مكتب الحیدریه، 1385، ص 820.
28. ر.ك: حسین رجبی، پاسخ به شبهات عزاداری، ص69.
29. همان، ص 77-73.
30. ر.ك: حسین رجبی، پاسخ به شبهات عزاداری، ص 149؛ رك: مولانا شیخ نظام و جماعة من علماء الهند، فتاوای الهندیه فی مذهب الامام ابی حنیفه، ج1، ص 162.
31. رك: حسین رجبی، پاسخ به شبهات عزاداری، ص 150.
32. همان .
33. همان.
34. حسین رجبی، پاسخ به شبهات عزاداری، ص 151.
35. همان .
36. همان، ص 152 .
37. CD پرسمان، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها مركز فرهنگی، 1373، لغت عزاداری.
38. ر.ك: حسین رجبی، پاسخ به شبهات عزاداری، صص 162-160.
39. CD پرسمان، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها مركز فرهنگی، 1373.
40. سوره رعد، آیه 28 .
41. ر.ك: حسین رجبی، پاسخ به شبهات عزاداری، صص32-29.
42. حر عاملی، وسایل شیعه، ج2، ص 871.
43. ر.ك: حسین رجبی، پاسخ به شبهات عزاداری، صص 164-163.
44. ر.ك: محمد تقی مصباح یزدی، آذرخشی دیگر از آسمان كربلا، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، 1380، چاپ پنجم، صص22-15.
45. ر.ك: محمد تقی مصباح یزدی، آذرخشی دیگر از آسمان كربلا، صص 22-15.
46. سوره فاطر، آیه 6.
47. سوره نساء، آیه 140.
48. ر.ك: محمد تقی مصباح یزدی، آذرخشی دیگر از آسمان كربلا، ص 23.
49. سوره بقره، آیه 120.
50. ر.ك: محمد تقی مصباح یزدی، آذرخشی دیگر از آسمان كربلا، ص 23.
جمعه 26/9/1389 - 13:17
قرآن

آداب و رسوم هر ملت، بیانگر اندیشه و اعتقادات آن ملّت است.با نگاه و مطالعه در رسم‌های یك ملّت،می‌توان به پشتوانه فكری و اعتقادی آنها پی برد.
مردم هر سرزمینی امور اعتقادی و مقدس خود و نیز یاد عزیزان خود را در مراسمات و رسم‌های خود حضور می‌دهند و آن را با نام و یاد شخصی عزیز و با عظمت آغاز می‌كنند و هر یك از جزییات رسم‌ها و آیین‌های مهم خود را با یاد آن امر مهم و گرامی همراه می‌سازند.
برای نمونه در مراسم كلنگ زنی یك پروژه،آن را با یاد شخصیتی مهم از مفاخر ملی یا مذهبی آغاز می‌كنند و نام عزیزی را بر آن می‌نهند و برای افتتاح نیز از فردی مهم و گرامی دعوت می‌كنند تا با حضور او فعالیت آن شركت یا مؤسسه شروع شود.
با ظهور اسلام در جامعه ایرانی و حضور آن در زندگی مردم، بسیاری از رسم‌های ایرانی،رنگ و بوی قرآنی به خود گرفت.قرآن به عنوان بابركت‌ترین و مقدس‌ترین كتاب الهی و نیز به عنوان سازنده، جهت دهنده و اصلاح كننده همه رفتارها،آیین‌ها و سنت‌های مردمی، در اغلب آیین‌ها و رسومات ایرانیان حضور یافته و فضای بسیاری از این رسم‌ها را قرآنی كرده است.
با مطالعه در فرهنگ عامیانه مردم ایران در می‌یابیم كه به خاطر علاقه فراوان ایرانیان به قرآن كریم، بسیاری از آیین‌ها و رسم‌های ایرانی، با حضور قرآن انجام پذیرفته و می‌پذیرد.این حضور به شكل‌های گوناگونی انجام می‌گیرد. در بعضی آیین‌ها، حضور نسخه‌ای از قرآن در آن مراسم، ضروری و اجتناب ناپذیر است و در برخی دیگر از مراسم‌ها،تلاوت آیاتی چند از قرآن كریم یا گشودن و نگریستن و تفأل به قرآن جزو برنامه‌های اصلی آن است.
هر چند برشمردن چند رسم به عنوان رسوماتی كه قرآن در آن حضور دارد به معنای استقرای كامل اینگونه رسومات نیست؛امّا آشنایی با رسومات چند از این دست خالی از لطف نیست.
آب دریا را اگـر نتـوان كـشید هم به قدر تشنگی باید چشید
پس اینك چند نمونه از آداب و رسوم ایرانی كه قرآن كریم در آن جلوه‌گری می‌كند را به تماشا می‌نشینیم:

قرآن و عید نوروز

تحویل سال نو و عید باستانی نوروز، نزد ایرانیان از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است.در این ایام كه با تعطیلات رسمی نیز همراه است، مردم به كارهایی پسندیده چون:خانه تكانی، تمیز كردن وسایل منزل، پوشیدن لباس نو، تمیزی بدن و دید و بازدید و… می‌پردازد.عید نوروز كه از دیرباز در میان مردم ایران حضور داشته است با ظهور اسلام و تأیید پیشوایان دینی مواجه شد.زیرا بنای پیشوایان دینی ما در محو یا اثبات سنّت‌ها این بود كه سنّت‌های پسندیده و سازگار با مفاهیم دینی را تأیید می‌كردند و سنت‌های جاهلی و ناپسند را مردود می‌شمردند.اما علی(ع) در این باره در عهد نامه‌اش به مالك اشتر می‌نویسد:«آیین پسندیده‌ای را بر هم مزن و آیینی را ایجاد نكن كه به چیزی از سنّت‌های نیك گذشته زیان برساند».(نهج البلاغه، نامه 53)
با تأیید پیشوایان دینی نوروز ایرانی،به رسمی ایرانی ـ اسلامی تبدیل شد.سنت‌های نیك گذشته با آموزه‌های دینی قرین گشت و آموزه‌های نو به زیبایی و غنای بیشتر آن یاری رساند.
نمونه‌ای از سخنان جانفزای اهلبیت ـ علیهم السلام ـ در این باره چنین است:
امام صادق(ع) فرموده است:«هرگاه نوروز فرا رسید،غسل كن و پاكیزه‌ترین لباس‌هایت را بپوش».(وسائل الشیعة، ج 8، ص 172).همچنین پیامبر گرامی اسلام به پیوند در این ایام با نیت الهی اشاره كرده و فرمودند:«اگر می‌توانید هر روز را نوروز كنید،یعنی در راه خدا به یكدیگر هدیه دهید و با یكدیگر پیوند داشته باشید».(دعائم الاسلام، ج 2، ص 326)
یكی از سنّت‌های نیكو كه در گذشته و امروز در اقوام مختلف ایرانی مرسوم بوده و هست، حضور قرآن كریم در آیین‌های نوروزی است.
یكی از جلوه‌های زیبای حضور قرآن در آیین‌های نوروزی،گذاشتن قرآن روی سفره هفت سین است.در این رسم كه می‌توان گفت:كمترین گونه ارتباط با قرآن در این ایام است، قرآن را بر روی سفره هفت سین ویژه تحویل سال نو قرار می‌دهند.البته لازم به گفتن است كه روی سفره هفت سین فقط چیزهایی كه مانند:سیب، سمنو، سنجد و… كه حرف سین در ابتدای آن است را نمی‌گذارند،بلكه از چیزهای دیگری كه از آن امید رحمت و بركت دارند نیز استفاده می‌كنند.در فرهنگ عامیانه هدایت آمده است:«چیزهایی كه در سفره هفت سین می‌گذارند از این قرار است:قرآن، نان، آب و…». (فرهنگ عامیانه مردم ایران، ص 131)

ورود به منزل با قرآن

رسمی است كه در آغازین لحظه‌های ورود به سال جدید خورشیدی انجام می‌شود.در این رسم و اعتقاد دیرین كه در برخی از مناطق ایران رایج است،ورود نخستین فرد به فضای خانه در اولین روز سال و پس از تحویل سال را بسیار با اهمیت می‌دانند و آن را مدار بركت و خوش آمد در طول سال می‌دانند.دراین رسم از فردی از اعضای خانواده شخصی دیگر كه خوش قدم، پاك و رستگار است خواسته می شود تا نخستین وارد شونده به فضای خانه باشد.انتخاب این فرد نیز گاهی اوقات با استخاره و تفأل همراه می‌شود.پس از انتخاب و قرار قبلی، این فرد با یك جلد قرآن،برای رحمت و بركت، سبزه به نشانه بهار وسرسبزی و طراوت، آب،به نیت روشنایی و پاكی و آیینه،برای راست نمایی و زلال، در حالی كه با پای راست برای وارد خانه می‌شود.جمله «بسم الله الرحمن الرحیم» را بر زبان می‌آورد و مقداری آب بر جای خود یا چهار گوشه اتاق یا حیاط می‌ریزد.
در این رسم از رسم‌های نوروزی، قرآن كریم برای نشان دادن اعتقاد و ارتباط با قرآن و ایجاد بركت و نورانیت حضوری پر رنگ دارد.

پول عیدی لای قرآن

در روز عید، جنب و جوش و شادی بچه‌ها از بقیه بیشتر است و یكی از دلایل آن هم عیدی گرفتن از بزرگ‌ترها است.در ایام عید نوروز نیز بزرگ‌ترهای فامیل به كوچك‌ترها عیدی می‌دهند.این عیدی كه معمولاً اسكناس‌های نو است، شور و شادی بیشتری را برای آنها ایجاد می‌كند.
بعضی از بزرگ‌ترهای متدین این پول‌ها را لای قرآن خود می‌گذارند و هنگام عیدی دادن قرآن را گشوده و پول را از لای قرآن بیرون آورده و به بچه‌ها می‌دهند.این كار برای آموزش ایجاد ارتباط بهتر و بیشتر با قرآن كریم است و از این راه برای پول‌های عیدی، تبرك جویی می‌كنند.شاملوار در كتاب كوچه می‌نویسد:«این كار جهت بركت بوده و پول‌های ته كیسه‌ای به عنوان عیدی در نوروز و عید غدیر و… داده می‌شود».(كتاب كوچه،ج 8، ص 1188)
ازدواج به عنوان یكی از آسمانی‌ترین پیوندهای بشر، در دین اسلام و در آموزه‌های قرآن از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است.تشویق و ترغیب به ازدواج، نشان از اهمیت آن در تعالیم قرآنی دارد.قرآن سعی دارد با گسترش فرهنگ ازدواج، فرهنگ پاك زیستن را در سرتاسر جامعه اسلامی حاكم سازد. یكی از جلوه‌های حضور قرآن در جامعه ایرانی استفاده از قرآن در آیین‌های ازدواج است.ایرانیان در مراسمات ازدواج نیز سعی دارند تا ضمن اعلام بنای بنیان خانواده بر آموزش‌های قرآنی، قرآن شریف را در مراسمات مختلف عقد و عروسی خود حضور دهند.در این جلوه ارزشمند قرآن، پایبندی خود را به قرآن و تعالیم آن در شادترین لحظات زندگی نشان داده و تصمیم خود را برای پیروی از قرآن كریم درطول زندگی خود، استوار می‌سازند.ارتباط با قرآن كریم در مراسم ازدواج به چند گونه است كه تعدادی از آن را برمی‌شمریم:

1.قرآن سرسفره عقد

هنگامی كه سفره عقد ازدواجی چیده می شود.همه بستگان با آرزوی خوشبختی عروس و داماد، سعی می‌كنند به هر چه باشكوه‌تر شدن این مراسم كمك كنند و در این راه از جمع كردن اسباب شادی، مهر، بركت و… بر سر سفره عقد از هیچ تلاشی فرو گذر نمی‌كنند، آب، آیینه، نان و سبزی،شیرینی، عسل و… از لوازم سفره عقد است.امّا آنچه این سفره را رنگین و نورانی می‌كند،حضور قرآن كریم است كه در سفره عقد به عنوان یكی از عوامل بركت جویی از زندگی عروس و داماد گذاشته می‌شود.خانواده‌های ایرانی،قرآن سفره عقد را از زیباترین و بهترین قرآن‌ها انتخاب می‌كنند و آن را در سفره عقد قرار می‌دهند.صادق هدایت در فرهنگ عامیانه خود آورده است:«چیزهای زیر در سفره عقد لازم است:قرآن، جانماز، آیینه، قدح شربت…»(فرهنگ عامیانه مردم ایران، ص 34)

2.قرائت قرآن هنگام اجرای خطبه عقد

هنگامی كه عروس و داماد برای اجرای خطبه عقد بر سر سفره عقد می‌نشینند با دلی پر از زیباترین آرزوها و در پی رسیدن به سعادت از هر عاملی كه آنها را در رسیدن به هدفشان یاری می‌رساند، مدد می‌جویند.
زوج‌های ایمانی و دیندار نیز از همان آغازین لحظه‌های پیمان ازدواج،با خویش و با یكدیگر عهد می‌بندند تا پیرو قرآن باشند و آموزش‌های قرآنی را در زندگی خود به كار گیرند.این تصمیم را با نگریستن به متن قرآن كریم و قرائت آن در لحظات اجرای خطبه عقد و آغازین لحظه‌های زندگی مشترك نشان می‌دهند.

3.قرآن همراه جهیزیه عروس

در بسیاری از مناطق ایران و در بین اقوام مختلف،مرسوم است كه خانواده عروس،لوازم ابتدایی و مورد نیاز آغاز زندگی مشترك را ـ كم باشد یا زیاد ـ به عروس و داماد اهدا می‌كنند.این لوازم كه جهیزیه یاجهاز نام دارد، معمولاً لوازمی است كه مورد احتیاج آنهاست.هنگامی كه خانواده عروس در ضمن مراسمات خاص هر منطقه جهیزیه را روانه خانه داماد می‌كنند.پیشاپیش همه وسایل، یك جلد قرآن را به عنوان نخستین و اساسی‌ترین مورد نیاز زو ج جوان به خانه آنها می‌فرستند.ایشان با این كار نشان می‌دهند كه پیشاپیش همه كارهای ما و اصلی‌ترین عنصر خوشبختی قرآن است و باید در زندگی به آن عمل كرد تا خوشبختی به دست‌آید.
در كتاب فرهنگ عامیانه مردم ایران آمده است:«جهاز عروس را كه به خانه داماد می‌فرستند،اول آینه و قرآن و… را وارد خانه می‌كنند و برای شگون اسفند دود می‌كنند».(ص 35)

4.قرآن همراه عروس

زمانی كه خانواده داماد برای بردن عروس به خانه آنها می‌آیند و عروس آماده رفتن به خانه شوهر می‌شود با فامیل و خانواده به ویژه پدر و مادر خود خداحافظی می‌كند.دربرخی مناطق ایران مرسوم بوده و هست كه هنگام خداحافظی، پدر عروس، بخشی از قرآن یا مجلدی كوچك از قرآن را در پارچه‌ای سفید پیچیده و به كمر یا بازوی عروس می‌بندند و بدین وسیله عروس را در پناه قرآن قرار می‌دهد.

5.رد شدن عروس و داماد از زیر قرآن

هنگامی كه عروس از خانه پدر به خانه شوهر راهی می‌شود،ـ مانند هر سفری ـ عروس و داماد را از زیر قرآن رد می‌كنند.این كار معمولاً توسط پدر عروس صورت می‌گیرد.عروس و داماد نیز با بوسیدن قرآن از زیر آن رد می‌شوند تا در پناه و امان قرآن زندگی امن و آسوده ای را برای یكدیگر بسازند.«دراین رسم كه گاهی،از زیر آینه و قرآن رد شدن، نام دارد،عروس و داماد از زیر آن رد شده، برمی‌گردند و قرآن را می‌بوسند و دوباره از زیر آن رد می شوند».(فرهنگ بزرگ سخن، ج 12، ص 200)

6.قرآن مهریه عروس

یكی از شرط‌های هنگام عقد، قرار دادن مهریه است.برای مهریه كه در اسلام دستور به كم بودن آن داده شده است، چیزهای مختلف نقدی یا غیرنقدی قرار می‌دهند.شاخه نبات، آینه و شمعدان، سكه‌های طلا، پول نقد رایج، شاخه‌های گل و… از چیزهایی است كه در ضمن عقد از موارد مهریه قرار داده می‌شود.یكی از چیزهایی كه در مهریه دختران ایرانی به عنوان یك مورد جدایی ناپذیر حضور دارد، قرار دادن یك جلد كلام الله مجید به عنوان مهریه است.در حقیقت زوج ایرانی با قرار دادن یك جلد قرآن به عنوان مهریه آن را مهر سعادت و خوشبختی خود قرار می‌دهند.
ادامه دارد…

جمعه 26/9/1389 - 13:16
اهل بیت
بررسی عوامل و اهداف قیام عاشورایی: نقش امنیت در نهضت حسینی

اشاره: تا كنون قیام امام حسین (ع) از جهات و ابعاد گوناگونی مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. كتب و مقالات بسیاری در این زمینه نگاشته و دیدگاه و فرضیه های متعدد و گاه متضادی برای تبیین عوامل و اهداف نهضت و جنبش حسینی ارایه شده است. به نظر می رسد كه هنوز این قیام و عوامل و اهداف آن به درستی شناخته نشده و نیازمند واكاوی مجدد است. برخی از عوامل و اهداف مورد توجه بوده و گاه از برخی دیگرغفلت شده است. از آن جایی كه آن حضرت تجسم عینی آیات قرآنی و قرآن ناطق است و می توان بی هیچ گونه بیان اغراق آمیز و به دور از غلو آن حضرت را " علی خلق عظیم " دانست و خلق و خوی ایشان را خلق قرآنی نامید، می بایست با توجه به سخنان و رفتار آن حضرت و دیگر اسناد تاریخی و روایی ، اهداف و عوامل قیام را از زاویه قرآن مورد بررسی قرار داد. این نوشتار برآن است تا از زاویه دید دیگری نهضت عاشورایی را واكاوی و علل و اهداف قیام را واكاوی نماید. نویسنده بر این نظر است كه مساله امنیت در قیام عاشورا دارای دو كاركرد بوده است و نقش آن را هم در حوزه عوامل قیام و هم در حوزه اهداف ردگیری می كند. به این معنا كه یكی از عوامل و انگیزه هایی كه در ایجاد و پدیداری رخداد عظیم كربلا نقش اساسی و بنیادین داشته است مساله امنیت به مفهوم و كاربرد قرآنی آن است، چنان كه این مساله به عنوان یكی از اهداف قیام نیز مورد نظر امام حسین (ع) قرار گرفته است و آن حضرت قیام را یكی از ابزارهای رسیدن به آن مورد توجه قرار داده است. به منظور رسیدن به تحلیل درست از مفهوم قرآنی امنیت و نقش و كاركردهای آن در حوزه فردی و اجتماعی انسان و جوامع بشری نخست نویسنده به تحلیل و تبیین مساله امنیت در قرآن پرداخته سپس با توجه به نگرش قرآن به آن به تحلیل و تبیین قیام عاشورایی بر پایه داده ها و اطلاعات اقدام نموده است . آن چه در این جا آمده است نگاه نو و تازه ای به مساله قدیم و مهم قیام عاشوراست كه هرگز رنگ كهنگی نمی گیرد و غبار فراموشی بر آن نمی نشیند؛ قال الرسول صلى الله علیه وآله: ان للحسین( لقتل الحسین، لحب الحسین) حرارة فی قلوب المومنین لن (لا) تبرد ابدا ؛ در شهادت امام حسین (ع) سوز و حرارتی در دل های مومنان بر انگیخته است كه هرگز سرد نمی شود و از میان نمی رود.
"إن الله اشترى من المؤمنین أنفسهم وأموالهم بأن لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون ویُقتلون وعداً علیه حقاً فی التوراة والإنجیل والقران ومن أوفى بعهده من الله"( توبه آیه 111)

نگره قرآن به مساله امنیت ؛ امنیت، بستر تعالی و تكامل انسان

گستره مفهومی امنیت در كاربرد قرآنی آن بسیار فراگیر است. امنیت از واژگان كاربردی و مهم در حوزه روان شناختی و جامعه شناختی است. قرآن نیز با توجه این دو حوزه كاربردی واژه ، از امنیت در دو سطح بحث می كند و نگرش و دیدگاه خود را تبیین و بیان می دارد.
از نظر روان شناختی ، آیات بسیاری به مساله امنیت و آرامش پرداخته و آن را از جهات مختلف و متعددی مورد بررسی و واكاوی قرار داده است. در این سطح به مسایلی چون معنا و مفهوم امنیت و آرامش روحی و فردی افراد ، اهمیت و جایگاه آن در شخصیت سازی و تكامل فردی و كسب مدارج معنوی، راهكارهای ایجاد امنیت روحی و روانی و موانع ایجادی آن توجه شده است. امنیت و آرامش فردی حالتی است كه در آن فرد فارغ از ترس آسیب رسیدن به جان و مال یا آبروی خود و یا از دست دادن آن زندكی می كند . امنیت در سطح روان شناختی به موضوعاتی چون اضطراب و افسردگی و آرامش ارتباط تنگاتنگی دارد .
در سطح دیگر كه به امنیت در حوزه جامعه شناختی ارتباط دارد ، با گونه ای دیگر از امنیت رو به رو می شویم كه با اقتدار و انسجام و وحدت جامعه ارتباط دارد. امنیت اجتماعی حالتی از آسودگی و آرامش همگانی از تهدید و بحران های اجتماعی است كه رفتار فراقانونی و ناهنجار دولت و یا دستگاه و نهادهای مرتبط به آن و یا حتی گروه های اجتماعی و بلكه گاه فردی در تمام و یا بخشی از جامعه پدید می آورد. از گونه های امنیت اجتماعی می توان به امنیت ملی اشاره كرد. امنیت ملی به معنای آسودگی ملت و یا جامعه ای با مرزهای جغرافیایی مشخص و معین، از تهدید از دست دادن همه یا بخشی از جمعیت ، منابع و دارایی و یا خاك خود ، تعریف می شود. ( دانش نامه فرهنگ اصطلاحات و مكتب های سیاسی ، داریوش آشوری ، چاپ سوم ، بی جا، انتشارات مروارید، 1373، ص 38 و 39) امنیت اجتماعی انواع و اقسام دیگری نیز دارد كه می توان به امنیت سیاسی ، اقتصادی ، نظامی و مانند آن اشاره كرد. آن چه در این نوشتار مورد نظر است. تنها بررسی و واكاوی نگره قرآنی به مساله امنیت در حوزه و سطح اجتماعی و سیاسی آن است.

گستره واژگانی امنیت در قرآن

در قرآن افزون بر واژه امن و هم خانواده های آن ، واژگان بسیار دیگری به این معنا و مفهوم به كار رفته است كه از مهم ترین آن ها می توان به واژگان كلیدی چون سلم و سلام ، سكینه ، و در برابر آن به واژگانی چون خوف ، رعب و خشیت و حزن اشاره كرد كه در شناخت موضوع امنیت و حوزه معنایی آن می تواند نقشی مهم را ایفا كند. امنیت كه مصدر جعلی از ریشه امن به معنای در امان بودن است ، ایمنی و آسودگی و از میان رفتن ترس و نگرانی و هراس از دیگری را بیان می دارد. كسی كه دارای امنیت باشد از نوعی حالت وصفی برخوردار می شود كه از آن به آرامش و اطمینان و آسودگی خاطر یاد می كنند.
در اصطلاح سیاسی و حقوقی به حالتی از آسودگی و فراغت از هرگونه تهدید یا حمله و نیز به آمادگی برای رویا رویی با هر تهدید و حمله امنیت گفته می شود و به صورت فردی و اجتماعی و ملی و بین المللی كاربرد یافته است.
این مفهوم از امنیت از مفاهیم اضافی است كه دو سویه دارد ، چنان كه از مفاهیمی است كه دارای شدت وضعف بوده و مقوله ای نسبی است. نسبی بودن و نیز اضافی بودن از مهم ترین مولفه ها و عناصر تشكیل دهنده این عنوان به شمار می آید. از این رو هرگز سخن از امنیت به مفهوم مطلق مراد نیست و برای هر مرتبه از وجود و یا فقدان امنیت می توان مرتبه ای فراتر و یا فروتری را شناسایی و ردگیری كرد.

امنیت در حوزه اجتماعی و سیاسی

نگرش قرآن به این مفهوم بر پایه رویكرد هدایتی قرآن و در پیوند با بخشی از مفاهیم دینی است. قرآن امنیت را نعمتی از سوی خدا می داند ( انفال آیه 26) و فرجامی حتمی برای مومنان صالح می داند.( نور آیه 55) جایگاه مهم و ارزشی آن می رساند كه در نگره قرآنی امنیت جزو جدایی ناپذیری از زندگی انسانی را شكل می بخشد. اگر هدف از تاسیس و ایجاد جامعه و دولت را حتی در نگره فرزانگان و فلاسفه ، ایجاد بستری برای سعادت دنیایی انسان بدانیم ، امنیت و آرامش جزو عناصر اصلی هدف به شمار می آید. دولت و جامعه از آن رو لزوم تاسیس می یابد كه انسان می خواهد به سعادت دست یابد . در تعریف سعادت به عنوان یك فضلیت وارزش انسانی این گونه گفته شده است كه سعادت عبارت از آرامش و آسایش است. در حقیقت اگر مقوم و عناصر و مولفه های اصلی سعادت را تبیین و تحلیل كنیم به دو اصل آرامش فردی و جمعی و آسایش و رفاه می رسیم. انسان زمانی احساس خوشبختی می كند و این حالت برای او پدیدار می شود كه آرامش و آسایش را دارا باشد. فقدان هر یك از دو جنبه می تواند احساس خوشبختی را از میان ببرد.
قرآن نیز این نگره انسانی را تایید می كند و سعادت را به عنوان هدف اصلی فرد و جامعه بر می شمارد. با این تفاوت كه با دگرگونی و بازسازی در بینش و نگرش انسان نسبت به جهان و اهداف آفرینش می كوشد تا به بازسازی مفهوم سعادت نه در عناصر و یا مولفه های تشكیل دهنده كه در گستره معنایی آن بپردازد. از این رو است كه با دگرگونی در گستره معنایی آن سعادت را به سعادت در دو جهان تبدیل و تغییر می دهد . بنابراین آن چه كه به عنوان هدف انسانی است با كمی دست كاری و تغییر مفهومی به مطلوب قرآن تغییر ماهیت می دهد. قرآن هدف انسان را رسیدن به سعادت ( آرامش و آسایش ) در دو جهان قرار می دهد و به انسان گوشزد می كند كه می بایست برای رسیدن به این هدف تلاش كند. هر چند راه های رسیدن به این هدف از جهاتی در نگرش فلاسفه و فرزانگان و قرآن تفاوت هایی یافت می شود(چنان كه در گستره آن نیز تفاوت های دیده شد) و قرآن راهكار رسیدن به این هدف را رضا و خشنودی خدا و بندگی و عمل به دستورها وآموزه های آن می داند با این همه در این اصل با هم مشترك هستند كه هدف انسان ، سعادتی است كه عناصر اصلی آن را آرامش و آسایش تشكیل می دهد.
به هرحال آرامش و امنیت به عنوان عنصر اصلی و اساسی سعادت انسانی مورد توجه همگان و قرآن بوده و هست. قرآن در برنامه ها و دستورهای خویش این هدف را در نظر دارد تا انسان با اعمال و رفتارهایی به آرامش دردو سطح روان شناختی و جامعه شناختی دست یابد. در این جا راهكارهای قرآنی برای رسیدن به آرامش و امنیت سیاسی و اجتماعی مورد بررسی و تحلیل و تبیین قرار می گیرد.

حوزه های امنیت اجتماعی

امنیت اجتماعی دارای حوزه های چندی است كه می توان به حوزه هایی چون امنیت در حوزه عقیده و بیان ( مقدسات و پدیده های وابسته به آن ) ، امنیت جانی ، مالی ( اقتصادی) و عرضی (آبرو وشخصیت اجتماعی) اشاره كرد:

1. امنیت عقیدتی و بیانی

قرآن با تكیه بر اختیاری بودن عقیده كه امری درونی و باطنی و به دور از امر و نهی و به اصطلاح جعل است ، می كوشد تا بر اصلی عقلایی به عنوان آزادی عقیده مهر تایید و امضا نهد. ( بقره آیه 256) عقیده ، یعنی باوری كه در درون آدمی شكل می گیرد و بینش و نگرش او را شكل و جهت می بخشد. ایمان و عقیده از اموری نیست كه بتوان آن را به اجبار و زور تغییر داد ولی می توان با ایجاد موانع از شكل گیری درست آن جلوگیری به عمل آورد و یا با ایجاد فضایی مسموم و آلوده عقیده جدیدی را بر انسان تحمیل كرد. این كه در گزاره های حقوق بشری سخن از آزادی عقیده شده است به این معناست كه فضای سالمی برای افراد جامعه فراهم آید تا هر كس بتواند با توجه به راه های شناختی و ابزارهای معرفتی ، راهی را انتخاب و برگزیند. در برخی از جوامع با ابزارهای چون رسانه ها و تبلیغات مسموم و بستن دیگرراه های شناختی ، توده مردم را بر عقاید خاصی سامان می دهند و به راهی خاص می كشانند . از این رو گفته شده است كه در شخصیت سازی انسان عواملی چون زمان و مكان (اجتماع) و خون تاثیر مستقیم دارد. در قرآن نیز به این نكته اشاره شده است كه در زمان حضرت نوح جامعه به چنان جایگاهی رسیده بود كه مردم و فرزندان از انتخاب به دور بودند و نمی توانستند راهی دیگری غیر از آن چه جامعه تحمیل می كند انتخاب كنند. این فقدان یا به جهت از میان رفتن و یا بردن حق انتخاب بوده است و یا با از میان بردن شرایط انتخاب راه های دیگر. بر این اساس است كه حضرت نوح ( ع) می فرماید: این جامعه جز فرزندان فاسق و نابكار نزایند. (نوح آیه 27)
امنیت عقیده و آزادی در انتخاب با فراهم آوری بسترهایی چون تضارب افكار و آراء و حق انتخاب و نیز حق آزادی بیان فراهم می آید. جامعه ای انسان ها در آن از آزادی بیان برخوردار نباشند نمی تواند دارای آزادی عقیده باشد؛ زیرا از آرا و افكار دیگران آگاه نمی شود و حق انتخاب عقیده از او سلب می گردد. بنابراین آزادی بیان به عنوان اصل اساسی برای آزادی عقیده مطرح است. اگر همه از بیان عقاید خود ممنوع شوند و تنها یك عقیده به عنوان عقیده حاكم در جامعه از حق بیان برخوردار باشد آن جامعه از حق آزادی عقیده محروم خواهد شد.در جامعه اسلامی حق و باطل دیدگاه های خود را بیان می كنند و رشد و گمراهی تبیین می گردد ( بقره آیه 256 و نیز كهف آیه 29) و این فرصت به مردمان داده می شود تا خود با عقل و اندیشه نیكوترین و سالم ترین عقیده و نگرش را به عنوان اعتقادات و باور خود بپذیرند. ( زمر آیه 17 و 18 و نحل آیه 125) امان دادن به مخالفان و مشركان برای بیان اعتقادات از این روست تا فرصت برای انتخاب آزاد عقیده برای همگان فراهم آید.( توبه آیه 6) البته این در شرایط طبیعی است ولی اگر كسی بخواهد از این آزادی سوء استفاده كرده و جامعه را دچار بحران كند در این حالت است كه اصل حكومتی وثانوی به میان می آید و از ارتداد با بازتاب های ایجاد بحران هویتی در جامعه و یا ابراز عقاید بحران ساز جلوگیری به عمل می آورد. اما این به معنای آن نیست كه عقیده و یا فكر و اندیشه ای بر جامعه تحمیل شود.
آیات بسیاری از قرآن نشان دهنده آزادی و امنیت در بیان معتقدات و نقد و بررسی آن است كه به همین نمونه های یاد شده بسنده می شود.
امنیت عقیده و بیان به معنای حفظ شعایر و مناسك و آیین ها نیز می باشد. در برخی از آیات قرآن به پاسداشت و احترام به شعایر اشاره و تاكید شده است. در برخی از آیات نیز به امنیت مكان ها و زمان هایی خاصی اشاره شده و امنیت آن را اصل اساسی و مهم شمرده است. تقدس مكه و كعبه و مسجد الحرام و حتی حرم مكه و نیز ماه های حرام در قرآن مورد تاكید است. ( حج آیه 40) قرآن به طور خاص به مساله تقدس و امنیت شهر مكه اشاره دارد ( بقره آیه 125) حتی این امنیت به گونه ای است كه هر كس به آن پناه آورد در امان است و عرب پیش از اسلام نیز این سنت را رعایت می كرد و در مكه متعرض جان و مال مردم نمی شدند. قرآن درباره امنیت كسانی كه در مكه وارد می شوند می فرماید: ومن دخله كان آمنا( آل عمران آیه 97) هر كس وارد آن شود در امنیت است. افزون بر مكان های امن ، قرآن به امنیت ماه های خاص نیز اشاره می كند واز ماه های ذی القعده و ذی الحجه و محرم و نیز رجب به عنوان های ماه حرام یاد كرده و به آن ها تقدس داده است.( توبه آیه 36 و 37)

2. امنیت جانی

در نگره قرآن امنیت جان آدمی از اصول اساسی دین به شمار می آید ( انعام آیه 151) و كشتن مردم بی گناه جرم و گناهی نابخشودنی تلقی می گردد.( مائده آیه 32) . قرآن برای مقابله با نا امنی های اجتماعی از قبیل قتل و جنایت راه كارهایی را ارایه می دهد كه از آن جمله می توان به دستور قصاص ( بقرة آیه 179) اشاره كرد. این دستورها و آموزه های قرآنی برای ایجاد بسترهای مناسب تحقق آرامش روحی و روانی جامعه صادر شده است؛ زیرا آرامش به عنوان یكی از دو عنصر و مولفه اساسی تحقق سعادت جز به حفظ امنیت جانی افراد جامعه پدید نمی آید . جامعه ای سعادتمند است كه افراد آن از نظر جانی در امنیت كامل قرار داشته باشند.

3. امنیت اقتصادی

در نگرش قرآنی برای رسیدن به عنصر دیگری از سعادت یعنی تحقق آسایش ، امنیت به عنوان اصل اساسی مورد توجه است. اقتصاد از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و راهكارهای حفظ و گسترش امنیتی آن فراهم آمده است. از عوامل مهم ایجاد امنیت اقتصادی جامعه و حفظ اموال مردم ، راهكارهایی چون وجوب اجرای حدود مختلف نسبت به افراد و عواملی است كه آن را با خطر مواجه و امنیت اقتصادی جامعه را ازمیان می برند. در اسلام نه تنها ثروت و دارایی افراد محترم است بلكه مجازات های سختی را درباره كسانی كه امنیت اقتصادی جامعه وافراد را به خطر می اندازند در نظر گرفته شده است كه از همه مهم تر حد سرقت و دزدی است. ( مائده آیه 38) چنان كه وجوب رعایت عقود و امانت داری به عنوان احكام وضعی و تكلیفی از دیگر روش های تامین امنیت اقتصادی در حوزه های فردی و اجتماعی است. ( مومنون آیه 8 و نساء آیه 58) امنیت اقتصادی در دو سطح كاربرد دارد: یكی فراهم آوری زمینه های تامین معیشت و از میان بردن نداری و بی نوایی ؛ و دیگری ایجاد ساز و كارهایی برای امنیت مناسبات اقتصادی و بازرگانی جامعه است. توجه قرآن به امری در راستای از میان بردن فقر و شكاف طبقاتی و جلوگیری از انحصار ثروت در دست توانگران و ایجاد بسترهای مناسب برای گردش سرمایه و ثروت در راستای برقراری امنیت در حوزه معیشت افراد جامعه و زدون بینوایی از جامعه قابل تحلیل و بررسی است. از جمله راهكارهای ایجاد امنیت اقتصادی وجوب زكات و خمس است كه از بحران در جامعه و افزایش شكاف طبقاتی جلوگیری به عمل می آورد و از قیام توده های پا برهنه و انقلاب های بنیان كنی كه همه ساختار جامعه را نابود می سازد ، باز می دارد. در حقیقت توزیع سرمایه و منابع تولید به معنای تحقق امنیت جامعه و فرار به جلو است. اگر جامعه با بی عدالتی دچار شكاف شود همه ساختارهای جامعه به هم می پاشد و نسل ها در خطر نابودی قرار می گیرند. راهكارهایی چون استحباب قرض و وام دادن به دیگران كه قرض الحسنه نامیده می شود ( بقره آیه 254) و یا فرصت بازپرداخت به ناتوان و جلوگیری از اسراف از سوی سرمایه داران و نكوهش رفاه اترافی ( انعام آیه 141 و نیز اسراء آیه 27) از جمله دستورها و برنامه هایی است كه امنیت اقتصادی را حفظ و از ایجاد بحران جلوگیری به عمل می آورد.

4. امنیت شخصیتی

اگر امنیت جانی نقش مهمی در ایجاد تحقق بسترهای سعادت را دارا می باشد، بی گمان جزو دوم آن را امنیت شخصیتی تشكیل می دهد. انسان برای رسیدن به آرامش افزون بر امنیت جانی نیازمند امنیت شخصیتی است. حفظ آبرو و عرض مردم از مهم ترین حوزه هایی است كه امنیت در آن معنا و مفهوم پیدا می كند. بدون حضور این بخش عمده نمی توان از وجود امنیت سخن گفت و مدعی حضور آن در جامعه ای بود. قرآن برای تامین این بخش نیز دستورهای سخت و شدید همراه با راهكارهایی برای تامین و حفظ آن داده است كه از آن جمله می توان حفظ آبروی افراد محترم و جرم شماری تمسخر و غیبت و تهمت است .( حجرات آیات 11 و 12)

مساله امنیت ازعوامل و اهداف نهضت امام حسین (ع)

از جهاتی متعدد می توان نهضت امام حسین را مورد بررسی و تحلیل قرار داد. آن چه در این نوشتار با توجه به مباحث پیش گفته قرآنی مورد تبیین قرار می گیرد، نقش امنیت در قیام عاشورایی است. امام حسین (ع) به جهات چندی با توجه به مسایل و موضوعاتی كه ارتباط شفاف و روشنی با مقوله امنیت اجتماعی دار، قیام می كند. قیام و نهضت حسینی از آن رو شكل می گیرد كه عناصر اصلی سعادت فردی و جمعی جامعه با خطر و تهدید مستقیم رو به رو شده بود. وی و یاران و حتی توده مردم از فقدان امنیت به عنوان اصلی ترین كارویژه و هدف دولت طبیعی رنج می بردند. جامعه از هر جهت با بحران فقدان امنیت رو به رو بود. یكی از عوامل قیام و نهضت امام حسین (ع) فقدان امنیت به عنوان اصلی ترین و اساسی ترین نیاز بشری است؛ چنان كه ازاهداف قیام وی نیز ایجاد بستری برای سعادت و تكامل جامعه اسلامی و بازگرداندن دولت به مسیر اصلی وظیفه و كاركرد آن بود. اگر از جنبه دینی هم نخواهیم قیام را تحلیل و بررسی كنیم، از نظر اجتماعی و سیاسی نیز وجوه و دلایل متعدد و گوناگونی برای وجوب و لزوم قیام وجود داشت. آن حضرت به عنوان یك شهروند از نظر سیاسی این حق و وظیفه را داشت تا دولت را به پیمان اصلی بازگرداند و بدان سو هدایت كند. این وظیفه ای است گاه نیاز به شمشیر در آن از یك احساس و اعتراض مدنی فراتر می رود. امام حسین (ع) هم به عنوان حق شهروندی و هم به عنوان وظیفه ای دینی برای بازگرداندن دولت به راه درست دست به شمشیر برد . از این رو از سوی جامعه بشری مورد استقبال قرار گرفته و همگان چون گاندی و دیگر افراد آزادیبخش و روشنفكر قیامش را ستوده اند ؛ زیرا قیام و نهضت وی در چارچوب معیارهای بشری و حقوق شهروندی و بشری قرار می گیرد. از این رو وجدان های بیدار پاسداشت این نهضت را وظیفه خود دانسته و در راستای ترویج فرهنگ حسینی با برپایی مجالس های عزاداری به هر نحو ممكن می كوشند. چنان كه در جوامع بشری فرهنگ پاسداشت قیام های این چنینی با صرف نظر از هر گونه گرایش به مذهب و آیین خاص وجود دارد. پاسداشت انقلاب كبیر فرانسه و نهضت های آزاد اندیشی و قیام كارگران ضد بی عدالتی نمونه هایی از این دست گرامی داشت های انسانی است كه در واقعه عاشورا وجه عمومی و جهانی یافته است. نمونه های تاریخی موید این نظر است كه عامل فقدان امنیت سیاسی و اجتماعی عاملی مهم در نهضت و قیام عاشورایی بوده است. وی بیان می دارد كه از نظر داشتن عقیده و بیان آن خود و جامعه در چنان جایگاهی از رعب و وحشت بوده است كه نمی توانست حتی عقیده ای برخلاف دولت داشته و یا آن را بیان كند. چنان كه در مدینه تهدید به قتل و در مكه هنگام حج از ترور خود آگاه شد . فقدان امنیت تا آن اندازه بود كه مقدسات اصلی و ارزش های اساسی جامعه بازیچه دست سیاستمداران گشته بود. ترور در سرزمین امن مكه و پایمالی ارزش هایی كه دولت بر پایه و اساس آن شكل گرفته بود ، بحران را دامن می زد. البته این تحركات و رفتارهای ضد ارزشی و ضد اصول اولی حكومت ، بحران مشروعیت دولت و دولتمردان را نیز تقویت می كرد و به قیام عاشورایی مشروعیت قانونی و هنجاری می بخشید.
هر یك از مواردی كه قرآن بدان اهتمام ورزیده و از آن به عنوان اصول اساسی وارزشی یادكرده است را می توان به عنوان عامل و نیز هدف قیام عاشورایی ردگیری وشناسایی كرد. بدین منظور به سراغ تاریخ و روایات می رویم تا این عوامل را جستجو و شناسایی كنیم.
یكی از مهم ترین عامل كه درسخنان آن حضرت می توان شناسایی كرد مساله اصلاح امت جدی است. به این معنا كه آن حضرت نه برای بازسازی دین جدش بلكه برای اصلاح امت قیام می كند. امت به عنوان دولت و جامعه در عصر آن حضرت از راهی كه پیامبر تدوین و تنظیم كرده بود بیرون رفته و ارزش ها و اصول و هنجارهای آن به عنوان ضد ارزش و ناهنجار خودنمایی می كرد. معروف به عنوان منكر از سوی جامعه رد و كنار نهاد می شد و منكر به عنوان ارزش و معروف به جا آورده می شد. در این زمانه است كه وی برای اصلاح امت و جامعه قیام می كند. بنابراین می بایست در این جامعه آن چه ما به عنوان ارزش های قرآنی یاد كرده ایم به عنوان ضد ارزش و ناهنجار مورد انكار واقع می شد . امنیت در همه حوزه ها به ویژه اجتماعی وسیاسی از همه سو در خطر قرار می داشت كه گزارش های تاریخی چنین امری را تایید می كند.
وی در وصیت خود به بردارش می نویسد:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
ایـن وصـیـتـى اسـت از حسین بن على بن ابیطالب (ع ) به برادرش محمد بن على معروف به ابن حـنفیه. حسین شهادت مى دهد كه خدایى جز خداى یگانه بى شریك نیست و محمد بنده و رسول اوسـت كـه بـا پـیام حق از جانب حق آمد؛ و شهادت مى دهد كه بهشت و جهنم حق است و قیامت بـدون شـك خـواهـد آمد و خدا مردگان را زنده خواهد كرد.
من از سرخوشگذرانى و طغیان و به قـصـد ظلم و فساد قیام نكردم , بلكه تنها به قصد اصلاح امت جدم رسول خدا(ص ) خارج مى شوم. مى خواهم مردم را به خیر بخوانم و از زشتى ومنكر باز دارم . مى خواهم به روش جدم پیامبر و پدرم على زندگى كنم. پس هر كس حقانیت مرا بپذیرد، خدا را پذیرفته است؛ و هر كس مرا رد كند، من صبر مى كنم تا خدا بین من و این قوم به حق قضاوت كند كه او بهترین حاكم و داور است.
فقدان امنیت به كرات در روایات از سوی آن حضرت و یا دیگران بیان شده است . امری كه به عنوان ارزشی در عصر نبوی به ضد ارزش تبدیل شده بود. اكنون در چنین فضایی امام نه تنها به عنوان مسئولیت دینی بلكه به عنوان یك شهروند می بایست اقدام به عمل سیاسی می كرد:
مـحمد بن حنفیه به خدمت ایشان رسید محمد عرض كرد: برادرم ! جانم فداى تو باد! تو بـراى مـن عزیزترین مخلوقاتى , هیچ خیر خواهى و نصیحتى را براى غیر تو نگه نمى دارم كه براى نـصـیـحت وخیرخواهى هیچ كس شایسته تر از تو نیست , زیرا تو از گوشت و خون منى , تو روح و جـان مـن , تو چشم من , تو بزرگ خاندان من هستى و خداوند اطاعتت را بر من واجب كرد از باب مشورت مى خواهم سخنى بگویم .
فرمود: هر چه مى خواهى بگو.
گـفـت : بـه نـظـر مـن تا مى توانى از شهرها و حوزه تسلط یزید دورى كن , قاصدهایى به اطراف گـسـیـل دار ومردم را به بیعت خود بخوان اگر با تو بیعت كردند, حكومتى چون حكومت رسول خـدا(ص ) تاسیس كن، ولى اگر به گرد دیگرى جمع شدند، سكوت اختیار كن و در خانه بنشین من مى ترسم وارد یكى ازشهرها شوى یا به گروهى بپیوندى و بین مردم اختلاف افتد و تو در این میان كشته شوى.
امام فرمود: به نظر تو كجا روم.
گـفـت : به مكه برو اگر آنجا را محل مطمئنى یافتى همان جا بمان وگرنه به طرف یمن برو كه مـردم یـمن یاران جدت ، پدرت و برادرت بودند. یمن مردمى رئوف و رقیق القلب دارد و شهرهایى وسیع و گسترده دارد. اگر در آنجا هم ایمن نبودى به كوهها و بیابان ها برو تا ببینیم كار این قوم به كجا مى رسد خدا بین ما واین قوم قضاوت كند.
امـام فـرمـود: بـه خـدا قـسم اگر در دنیا هیچ پناه و پناهگاهى هم نیابم ، با یزید بن معاویه بیعت نمى كنم .
محمد با شنیدن این سخن گریست و امام نیز گریه كرد.
سـپـس فـرمـود: اى بـرادر! خـدا پـاداش نـیكت دهد راه درستى نشان دادى من نیز با برادران و بـرادرزادگـان و شـیعیان خود عازم مكه هستم ، ولى اشكالى ندارد كه تو در مدینه بمانى و مرا از اخبار مدینه باخبر سازى.
فقدان امنیت از سویی و نگرش امام (ع) به مساله فقدان مشروعیت حكومت به جهت زیرپا گذاشتن ارزش هایی كه مشروعیت حكومت و دولت را موجب می شد را می توان در سخنانی كه میان آن حضرت و مروان رد و بدل شد یافت. آن حضرت هنگامی كه با مروان در كوچه های مدینه پس از مرگ معاویه و جانشینی یزید و بیعت گیری و مشروعیت بخشی به آن انجام می گیرد ، سخنانی را بیان می دارد كه بیانگر دیدگاه های آن حضرت درباره اصل فقدان مشروعیت دولت است:
امام حسین (ع ) براى اطلاع از اخبار از منزل خارج شد و در كوچه با مروان برخورد كرد . مروان گفت : من خیر تو را مى خواهم ، حرف مرا بشنو تا دچار اشتباه نشوى.
امام فرمود: بگو تا بشنوم .
گفت: با یزید بیعت كن كه براى دین و دنیاى تو بهتر است.
امـام فـرمـود: انـا اللّه و انـا الیه راجعون. هنگامى كه امت به رهبرى چون یزید گرفتار شوند، باید فاتحه اسلام را خواند.
سـپـس فـرمـود: تـو مرا راهنمایى مى كنى با یزید بیعت كنم ، در حالى كه یزید مردى فاسق است. راسـتـى كـه چـه سخن ناحقى بر زبان مى رانى، ولى من تو را سرزنش نمى كنم ؛ تو همان ملعونى هـستى كه رسول خدا لعنتش كرد و از كسى كه رسول خدا(ص ) لعنتش كند، بعید نیست مردم را به بیعت یزید بخواند . اى دشمن خدا! گوش كن ! ما اهل بیت رسول خداییم ، حق با ماست و از زبان ما سخن مى گوید. از جدم رسول خدا(ص ) شنیدم كه فرمود: خلافت بر آل ابى سفیان حرام است ، هـنـگامى كه معاویه را بر منبر من دیدید شكمش را پاره كنید. مردم مدینه او را بر منبر رسول خدا دیدند و سفارش او را به جا نیاوردند، خدا آنها را گرفتار یزید كرد.
وی پیش از این در خانه ولید در آن بیعت نهانی كه می خواست از وی گرفته شود اصل مشروعیت حكومت را زیر سوال می برد و می فرماید: اى امیر! ما خاندان نبوت و معدن رسالت و محل رفت و آمـد فرشتگانیم ، رحمت خدا بر خانه هاى ما نازل مى شود، خدا آفرینش را با ما آغاز كرد و با ما پایان مى دهد و یزید مردى شرابخوار و آدمكش است كه آشكارا مرتكب فسق مى شود، و كسى مثل من با كـسى چون او بیعت نمى كند با این حال تا صبح صبر مى كنیم تا ببینیم كدام یك به خلافت سزاوارتریم .
آن حضرت در گفت و گوی خود با عبدالله بن عباس به مساله فقدان امنیت در حوزه های مختلف آن اشاره می كند و می فرماید:
درباره كسانى كه دختر زاده پیامبر را از خانه و كاشانه و شهر و دیار خود اخراج كرده و او را ازمـجـاورت قـبـر و مسجد پیامبر محروم كرده اند و چنان او را ترسانده اند كه هیچ قرار گاهى نـدارد ومى خواهند او را بكشند، در حالى كه نه شرك ورزیده و نه سنت رسول خدا را تغییر داده، چه مى گویى گفت : من آنها را از دین به دور مى دانم.
در همین باره به عبدالله بن عمر نیز می فرماید: اینها اگر به من دست بیابند رهایم نمى كنند و اگر دست نیابند به دنبالم مى آیند و تا بیعت كنم اگر بیعت نكنم مرا نكشند و دست بردار نیستند.
اى ابا عبدالرحمن ! آیا نمى دانى كه یكى ازنشانه هاى پستى این دنیا نزد خدا این است كه سر یحیى پیامبر را براى یكى از روسپیان بنى اسـرائیـل هـدیـه بـردند. آیا نمى دانى كه بنى اسرائیل از طلوع فجر تا طلوع خورشید هفتاد پیامبر مى كشتند و آنگاه در بازارها مى نشستند و خرید و فروش مى كردند، چنانكه گویى هیچ نكرده اند، با این حال خدا در عذاب ایشان شتاب نكرد، ولى در نهایت آنها را گرفتار عذاب و انتقام نمود.
در همه این گفت و گوها آن چه به خوبی خود را نشان می دهد فقدان امنیت است. آن حضرت در شرایط قرار داشت كه هیچ گونه احساس امنیت نمی كرد. از این رو ناچار می شود كه بدون آن كه حج را به پایان آورد در روز هشتم با تبدیل حج به عمره مفرده بودن آن كه حج تمتع به جا آورد، از مكه بیرون رود.
حضرت به دو دلیل این روز خاص را براى حركت انتخاب كرد:
اول این كه اگر حضرت پس از پایان مراسم حج مكه را ترك مى كرد, حركت آن حضرت هیچ , موج وبـازتـابـى نداشت , چرا كه ترك مكه پس از مراسم حج یك حركت عادى و معمولى است , ولى در روزى كه مراسم حج شروع مى شود و در شرایط عادى خروج از حرم و ترك مراسم حج حرام است , چنان غیرعادى و سؤال برانگیز است كه همه مسلمانان را به اندیشه وا مى دارد.
دوم ایـن كـه یـزیـد تـعـدادى از مـزدوران بنى امیه را به مكه فرستاده بود تا به عنوان حاجى در مـراسـم شـركـت كـرده و مترصد باشند كه در یكى از مواضع ازدحام جمعیت مثل طواف و رمى جـمـرات حـضرت را ترور كنند و اگر چنین اتفاقى مى افتاد اولا حرمت حرم شكسته مى شد, ثانیا شـهـادت حضرت هیچ تاثیرى در تغییر وضع جامعه نداشت , به همین جهت امام حسین (ع ) تلاش مى كرد خود را از حرم دورنموده حرمت حرم را حفظ كند و خود بارها به این نكته تصریح فرموده است.
حفظ حرمت حرم و تقدس آن مساله مهمی است كه بارها بدان تصریح می كند. به عنوان نمونه سخنان آن حضرت با عبدالله بن زبیر در هنگام بیرون رفتن از مكه را به عنوان شاهدی دیگری بیان می كنیم . گزارش های تاریخی می نویسند كه عبداللّه بن زبیر به آن حضرت گفت : اگر بخواهى در اینجا بمانى و اداره اموررا به عهده بگیرى ، ما هم یاریت مى كنیم و با تو بیعت مى كنیم و خیرخواه تو خواهیم بود.
حضرت فرمود: پدرم به من گفته است مكه را قوچى است كه با خونش حرمت حرم شكسته مى شود و من نمى خواهم آن قوچ باشم.
آن حضرت وقتی پافشاری ابن زبیر را می بیند رو به اصحاب كرده می فرماید: او به من مى گوید در مسجد الحرام بمان ، من مردم را به گردت جمع مى كنم. به خدا سوگند ! من اگر در یك وجبى مسجد ( الحرام كه مكان مقدسی است) كشته شوم ، بیشتر دوست دارم تا در درون آن كشته شوم و اگر در دو وجبى مسجد كـشـتـه شـوم بیشتردوست دارم تا در یك وجبى آن. به خدا قسم! اگر خود را در سوراخ جانوران مخفى كنم مرا بیرون مى كشند و مى كشند. به خدا اینان بر من ستم مى كنند، هم چنان كه بنى اسرائیل در روز شنبه تعدى و تجاوز كردند.
در نگرش امام حسین (ع) حكومت یزید به علل و عوامل چندی از مشروعیت سیاسی و دینی ساقط است ؛ از این رو اعمال وی و دیگر دولتمردان آن فاقد هر گونه مشروعیت است. بر همین پایه و اساس است كه برای تضعیف پایه های حكومت نامشروع دینی و سیاسی یزید كاروان بازرگانی یزیدیان را مصادره می كند:
امـام حـسـین (ع ) از مكه خارج شد به ((تنعیم )) رسید و در آنجا با كاروانى از یمن مواجه شد این كـاروان را كـه حـامـل پـارچه و زعفران بود ((بحیر بن ریسان )) كارگزار یزید در یمن براى یزید فرستاده بود حضرت دستور داد بار كاروان را مصادره كنند آنگاه به شترداران فرمود هر كس میل دارد تـا عـراق بـا مـا بیاید تمام كرایه اش را مى دهیم و هركس مى خواهد از همین جا جدا شود, به همین مقدار كرایه دریافت مى كند.
گـروهـى كـرایـه یمن تا مكه را گرفتند و از همانجا جدا شدند و گروهى هم تا عراق در خدمت آن حضرت بودند و حضرت علاوه بر كرایه , به هر كدام یك دست لباس بخشید.
آن حضرت فقدان مشروعیت دولت و حكومت را چنین تشریح می كند:
اى مردم ! رسول خدا فرمود: هر كس سلطان ظالمى را ببیند كه حرام خدا را حلال مى شمرد, عهد خـدا را مـى شـكند و مخالف سنت رسول خدا(ص ) رفتار مى كند و با بندگان خدا ظالمانه معامله مـى كـنـد, ولـى با زبان یا عمل بر او نشورد, خداوند او را با آن ظالم محشور خواهد كرد بدانید كه طایفه یزیدیان اطاعت خدا را رها كرده و به اطاعت شیطان گردن نهاده اند فساد را آشكار، حدود را تـعـطـیـل و اموال عمومى را به نفع خود تصاحب كرده اند حرام خدا را حلال و حلال او را حرام كرده اند و من براى شوریدن بر آنها سزاوار ترینم.
و در سخنرانی روشنگرانه خود به یاران و همراهان خود می فرماید:
خود مى بینید چه مصیبتى بر ما نازل شده است. دنیا دگرگون و ناخوشایند شده ، نیكى ها و فضیلت ها روى گـردان شـده و چون شترى سبكبار از میان ما رخت بربسته است. از زندگى دنیا جز اندكى همانند ته مانده ظرف آب باقى نمانده است. زندگى سخت ننگین و چون چراگاهى سنگلاخ بى ارزش شـده است. آیـا نـمى بینید كسى به حق عمل نمى كند و ازباطل روى گردان نیست. در چنین شرایطى مؤمن باید از این زندگى دل كند و مشتاق زیارت پروردگارش باشد. من در این محیط ننگین ، مرگ را خبر سعادت و خوشبختى و زندگى با ستمكاران را جز رنج و دل آزردگى نمى بینیم .
این ها نمونه های از تاریخ است كه بیانگر یكی از علل و اهداف قیام است. در همه این موارد به خوبی و روشنی معلوم می شود كه عنصر امنیت نقش اساسی هم در علت نهضت و هم به عنوان هدف نهضت مطرح بوده است. هر انسان شجاع و روشنی می بایست به عنوان حق شهروندی ضد سلطه نامشروع قیام كند و در تغییر ساخت و ساختار دولت بكوشد. چنان كه همین مساله مورد توجه آزادگان و روشنفكران جهان قرار گرفته است و امام حسین را هم به عنوان سرمشق و هم به عنوان شهروندی فداكار و وظیفه شناس ستوده اند.

منابع :

1. مـقـتل الحسین , ابى الموید موفق بن احمد مكى , معروف به خطیب خوارزمى , مكتبه المفید قم.
2. تاریخ الخلفا, علامه جلال الدین سیوطى , دارالقلم , بیروت , 1406 ه ق 1986 م .
3. تاریخ یعقوبى , احمد ابن ابى یعقوب , معروف به یعقوبى , دار صادر, بیروت .
4. وفـاالـوفـا بـاخـبـار دارالـمـصـطـفـى , نـورالـدین على بن احمد سمهودى , چاپ دارالكتب العلمیه ,بیروت .
4. تـاریخ مدینة دمشق , معروف به : تاریخ ابن عساكر, باب ترجمه امام حسین (ع ), ابوالقاسم على بـن حـسـن بـن هبة اللّه شافعى معروف به ابن عساكر, چاپ مؤسسه محمودى , بیروت , 1398 ه ق 1978 م
5. الـكـامل فى التاریخ , معروف به : كامل ابن اثیر, عزالدین على بن ابى الكرم شیبانى , معروف به ابن اثیر, دار صادر, بیروت , 1399 ه ق 1979 م .
6. انـسـاب الاشـراف , احمد بن یحیى بن جابر بلاذرى , دارالتعارف للمطبوعات , بیروت , 1398 ه ق1977 م .
7. تـاریـخ الامـم و الـمـلـوك , مـعـروف بـه : تـاریـخ طبرى , ابى جعفر محمد بن جریر طبرى , مطبعة الاستقامه , قاهره , 1399 ه ق 1979 م .
8. الـطـبـقـات الـكـبرى , معروف به : طبقات ابن سعد, محمد بن سعد بن منیع هاشمى بصرى معروف به ابن سعد, بخش ترجمه امام حسین (ع ), مؤسسه آل البیت , قم .
9. الـمـعـجـم الـكبیر, معروف به : معجم طبرانى , ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانى , داراحیا التراث العربى .
10. ینابیع المودة , سلیمان بن ابراهیم قندوزى حنفى , انتشارات شریف رضى , قم .
11. مقاتل الطالبین , ابوالفرج اصفهانى , مؤسسه اعلمى , بیروت .
12. الاخبار الطوال , ابو حنفیه احمد بن داوود دینورى , دار احیا الكتب العربى , قاهره , 1960 م .
13. فرائد السمطین , ابراهیم بن محمد بن مؤید, مؤسسه محمودى , بیروت , 1400 ه ق 1980 م .

جمعه 26/9/1389 - 13:15
مهدویت

بسم اللـه الرحمن الرحیم . در خدمت حضرت آیت‌اللـه معرفت هستیم . امیدواریم بتوانیم از بیانات گرانقدر این دانشمند گرامی بهره ببریم.

با توجه به این كه شما از معدود عالمانی هستید كه در كنار فقه و اصول و درس‌های متداول حوزه ، عمر خویش را در تفسیر و علوم قرآنی گذرانده‌اید. بنابراین، خواهشمند است بفرمایید عدالت در قرآن چه مفهومی دارد؟ فرق آن با قسط چیست؟ ابعاد عدالت را نیز تبیین فرمایید .
استاد : بسم اللـه الرحمن الرحیم .
حتماً آقایان به عدالت اجتماعی نظر دارند. مقصود از عدالت اجتماعی ، ‌ایجاد توازن در جامعه است. منظور از توازن هم همان تناسب است. تناسب به معنای این است كه هر چیزی در جای خودش و در محدودة مناسب جای بگیرد. امیرالمؤمنین فرمود : (( علیكم بتقوی اللـه و نظم أمركم.)) در این كلام ((نظم)) به همین معنا است؛ یعنی هر چیزی باید طبق معیارهای خاص خود ارزیابی شود . این تناسب باید در همة امور رعایت شود . ما مكرر ‌این نكته را گفته‌ایم كه اصلاً زیبایی همان نظم است . برخی گفته‌اند : ((زیبایی را نمی‌توان تعریف كرد))، ‌ولی به نظر ما تعریف زیبایی این است: ((وجود تناسب میان اموری كه در كنار هم قرار گرفته‌اند)). صورتی زیبا است كه ابرو و چشم و... آن متناسب باشد. اگر بینی كسی دراز باشد، آن صورت دیگر زیبا نخواهد بود.
انبیا‌ همه‌ آمده‌اند تا در جامعه توازن برقرار كنند. توازن هم به این معنا است كه هر كس به حق‌ خود برسد. هدف امام زمان هم همان هدف انبیا است؛ او تلاش می‌كند تا هر حق‌داری به حقش برسد.
یكی از معانی آزادی،‌ بهره و نصیب‌بردن از حقوق مشروع است. اگر افزون بر حقوق خودش، حق دیگری را هم استفاده كرد،‌ آزادی را زیر پا گذاشته است. معنای آزادی این است كه در محدودة قانون حركت شود. قانون هم به معنای مرزبندی است؛ یعنی ‌مشخص شود كه هر كس چه حقوقی دارد. یكی از این حقوق،‌ حق تعلیم و تربیت است. اگر كسی بگوید: ((فلان كس به خاطر این‌كه از فلان نژاد است، پس حق ندارد آموزش ببیند))، آزادی او را سلب كرده است.
این‌كه برخی آزادی را ((رهایی از هر قیدی)) معنا كرده‌اند، درست نیست.
در تاریخ طبری آمده است: وقتی مسلمانان به ایران لشكر كشیدند، فرمانده لشكر ایران از فرمانده لشكر اسلام پرسید: ((برای چه آمده‌اید؟)) او پاسخ داد: ((ما برای اینكه سرزمینی را به سرزمینمان بیفزاییم،‌ به ایران لشكر نكشیده‌ایم. ما برای گسترش عدالت آمده‌ایم.)) از او می‌پرسند: ((گسترش عدالت یعنی چه؟)) پاسخ می‌دهد: ((پادشاهانتان از شما آزادی را سلب كرده‌اند و شما حق انتخاب ندارید. ما آمده‌ایم تا شما را آزاد كنیم و كاری كنیم كه بتوانید حقوقتان را استیفا كنید)).
می‌خواهم بگویم‌ عدل و آزادی و زیبایی و... به گونه‌ای هم‌معنا و هم‌مفهومند .
رابطة قسط و عدل چیست؟
استاد: قسط‌ یك نوع خاصی از عدالت است؛ نه اینكه چیزی باشد در مقابل عدل. قسط هم به معنای این است كه هر كس به سهم خودش برسد.
در آن صورت،‌ عامی است كه بعد از خاص می‌آید.
استاد: بله، یك چیز خاصی نیست . امام زمان هم برای اجرای عدل و قسط می‌آید.
ابن عربی‌ یك بیان خوبی دارد. می‌گوید از این سخن حضرت رسول كه فرمود: ((یملأ به الأرض عدلاً و قسطاً )) معصومیت امام زمان به دست می‌آید .
یعنی فقط معصوم می‌تواند مجری عدالت‌ باشد؟
استاد: او می گوید ما از این سخن‌، عصمت حضرت را می‌فهمیم. وی می‌گوید‌ عصمت پیامبر را با عقل اثبات می‌كنیم،‌ ولی عصمت امام زمان را با نقل. دلیل او این است كه غیر معصوم نمی‌تواند عدالت اینچنینی را برپا كند.
آیا از اینكه مجری آن عدالت باید معصوم باشد، نمی‌توان فهمید كه معنای آن عدالت، چیزی فراتر از نظم و توازن و... است؟ در قرآن آمده است: ((ان الشرك لظلم عظیم)). از این آیه می‌فهمیم،‌ تنها‌ توحید است كه عدالت است .
استاد: من‌ در ابتدا گفتم‌ قاعدتاً‌ منظور شما‌ عدالت اجتماعی است و سپس عدالت را آن‌گونه معنا كردم. من‌ نگفتم عدالت به طور مطلق این است. عدالت امام جماعت با عدالت قاضی و... تفاوت دارد. هر كدام معنای خود را دارند. عدالت در ولی‌فقیه معنایی فوق این دو عدالت دارد. عدالت‌ مراتب دارد.
آیا می‌شود عدالت حضرت را در یك زمینه برجسته كنیم؟ مثلاً بگوییم حضرت عدالت اعتقادی را گسترش می‌دهد؟
استاد: اساس هم همین‌جا است. این همه ظلم، برای این است كه خدا فراموش شده است. شروع كار حضرت از همین‌جا است. رسول‌اللـه هم از اعتقاد مردم شروع كرد. به آنان گفت: ((قولوا لا إله إلا اللـه تفلحوا)).
شما عدالت را به معنای تناسب و زیبایی و توازن و... دانستید. این واژه‌ها تفسیرهای مختلفی دارد. من تناسب را این‌گونه می‌دانم و دیگری طوری دیگر.
استاد: اینكه آزادی را معنا كردم برای جلوگیری از اینگونه مسائل بود. برای اجرای عدالت، به یك قانون جهانی نیاز است. حقوق بشر را كه نوشتند برای پاسخ‌‌دادن به همین نیاز بود. باید مشخص شود كه چه چیزهایی حقوق طبیعی انسان است. وقتی اینها مشخص شد،‌ می‌توان گفت دولتی كه حاكم است،‌ عادل است یا نه. اگر انسان‌ها در بهره‌گیری از حقوق خود با مانع و مشكلی برنخوردند و حقشان ضایع نشد،‌ آن نظام نظام عادلی است؛ اما اگر در جامعه تبعیض بود،‌ معلوم می‌شود كه آن حكومت عادل نیست؛ زیرا، ((كل شیء فی موضعه)) تحقق نیافته است. از عبارت ((بعد ما ملئت ظلماً و جوراً)) می‌فهمیم تا پیش از ظهور حضرت، آزادی كامل و جهانی نیست؛ توازن كامل و جهانی نیست؛ زیبایی كامل و جهانی نیست.
آیا در نظام عدل علوی، این اتفاق افتاد؟
استاد: حضرت تلاش خود را كرد؛‌ اما به طور كامل نتواست آن را پیاده كند؛‌ چون نگذاشتند حضرت این كار بكند. مردم آن زمان رشد كافی برای اجرای چنین عدالتی نداشتند.
چه تضمینی هست كه امام زمان بتواند؟
استاد: یكی از حرف‌های اساسی‌ كه من دربارة حضرت دارم،‌ این است كه آن حضرت آن‌قدر در ظهورش تأخیر می‌كند تا مردم آمادة ظهور شوند. باید سطح فكر مردم به این حد برسد. اگر نرسد، حضرت هم ظهور نخواهد كرد.
الآن، این حاصل نشده است. شما ببینید،‌ كسی آمده و به من آخوند چیزی گفته است. برخی می‌گویند: ((او مشرك شده است و یجب ذبحه من القفا))!
این نشان میدهد كه ما برای خودمان امتیازی را معتقد هستیم! تاوقتی این‌طور است،‌ زمینه برای ظهور حضرت آماده نیست.
آیا بشر می تواند آن قانون جامع جهانی را بنویسد؟‌
استاد: نه؛ نمی‌تواند. آن قانون جهانی را باید كسانی بنویسند كه از همة‌ تعلقات حزبی و گروهی و نژادی و ... رها باشند. بشر این گونه نیست. تعلقات او زیاد است. بنابراین شارع مقدس برای بشر قانون فرستاده است. دین آمده است تا مرز حقوق را مشخص كند تا در سایة‌ آن، مردمان آسوده زندگی كنند.
آیا حضرت،‌ عدالت را در همة زمینه‌ها گسترش می‌دهد یا فقط در زمینة عدالت اجتماعی؟
استاد: وظیفة حضرت این است كه عدالت را در زمین بگستراند؛ یعنی‌ همه می‌توانند از حقوق خود استفاده كنند. حضرت این زمینه را فراهم می‌كند كه كسی به كسی ظلم نكند، اما اینكه در جایی اصلاً ظلم نشود،‌ معلوم نیست كه وظیفة حضرت باشد. آری،‌ اگر كسی شكایت بكند،‌ حقش از ظالم گرفته می‌شود.
اینكه گفتم‌ حضرت جلوی ظلم‌های فردی را نمی‌تواند بگیرد،‌ برای این است كه او كسی را نمی‌تواند مجبور كند. انسان هم موجودی است مختار. اگر بحث اجبار بود، با این همه‌ پیامبر این كار ممكن بود .
در روایت است: ((حضرت ترازوی عدالت را می‌گذارد و لایظلم أحد أحداً)).
استاد: این روایت، معنایش این است كه مقتضی ظلم را بر می‌دارد. گناهانی كه می‌شود، از رشوه‌خواری و فساد و قتل و دزدی و... به سبب این است كه زمینة این كارها وجود دارد. چون حقوق‌ كارمند به اندازة نیازش نیست،‌ زمینه برای رشوه‌خواری فراهم است . حضرت كاری می‌كند كه كارمند‌ نیازش برطرف شود. پس زمینة رشوه‌خواری را از او گرفته است، ولی اگر زمینة گناه برداشته شد،‌ نمی‌توانیم بگوییم‌ دیگر اصلاً گناه نمی‌شود!
در انگلستان،‌ پس از استخدام یك كارمند‌ بلافاصله به او خانه می‌دهند و پول آن را كم‌كم از حقوقش بر‌می‌دارند. حضرت امیر، سلام‌اللـه علیه، به مالك می‌گوید‌ به كارمندانش پنهانی رسیدگی كند تا گرفتار نباشند.
مثلاً زیاده‌خواهی‌ها سبب ظلم می‌شود.
استاد: بله.
اینكه در روایات داریم‌ عقل بشر كامل می‌شود، به گونة‌ اعجاز است یا نه؟
استاد: به اعجاز نیست . اگر می‌خواست به اعجاز باشد ، از روز اول این كار می‌شد.
آیا اكنون حضرت برای زمینه‌سازی كاری انجام می‌دهد؟
استاد: بله، یكی از كارهای حضرت دعا‌كردن است. ایشان هم برای ظهور دعا می‌كند. به نظر من، الآن زمینه دارد كم‌كم آماده می‌شود. با اینكه این همه علیه اسلام دارند تبلیغ می‌كنند، ولی اسلام دومین دین رسمی در اروپا است!
سبب رشد اسلام، انقلاب اسلامی است. بزرگ‌ترین كاری كه امام ـ رضوان‌اللـه‌علیه ـ كرد ،‌ این بود كه چهرة حقیقی اسلام را به جهانیان نشان داد. چهرة حقیقی اسلام، مردمِ خسته از همه مكاتب را به این سو آورد .
در برخی از روایات است كه وقتی حضرت تشریف می‌آورد، جوی خون راه می‌اندازد.
استاد: اینها خیالات همان كسانی است كه اینها را نوشته‌اند. اینها درست نیست. حضرت وقتی می‌آید كه زمینه آماده باشد. وقتی زمینه آماده بود،‌ نیاز به خون‌ریزی‌های این‌چنینی نیست.
انقلاب اسلامی چرا پیروز شد؟ آیا برای پیروزی‌اش خون‌ریزی آنچنانی شد؟ آمار شهدایی را كه برای پیروزی این انقلاب داده شد، با كشته‌گان دیگر انقلاب‌ها بسنجید! مردم از ظلم آن رژیم سفاك به ستوه آمده بودند و دیدند امام حرف دل آنان را می‌زند و در ادعایش هم كه نجات مردم بود،‌ راستگوست؛ لذا تبعیت كردند و با كم‌ترین تلفات ‌پیروز شدند .
مردم آن زمان هم چون به این درجه از تبعیت رسیده‌اند، با كم‌ترین تلفات به پیروزی می‌رسند.
حضرت را باید به عنوان ((رحمت الهی)) مطرح كرد. ایشان‌ مانند پیامبر ـ صلی اللـه علیه و آله ـ‌ است. او رحمة للعالمین بود؛ ایشان هم اینچنین می‌باشد.
از شما سپاس‌گزاریم .
استاد: موفق باشید.
جمعه 26/9/1389 - 13:14
مهدویت

آنچه بر پایه محكمی استوار نباشد دوام نخواهد آورد، فرو خواهد ریخت و در هم خواهد شكست بدون تردید برای نیل جامعه عدل و تصویر فرهنگ عدل مدار گریزی از پژوهش در كتاب عدل و ترسیم امام عدل نیست.
تلقی قرآن از عدل و عدالت به كیفیتی است كه فرهنگ معاصر آن را درك نكرده و جامعه عدل مهدوی آرمان شهری است كه آدمی هنوز ضرورتش را در نیافته است به همین دلیل رسالت این نوشتار كاوش از فرآیند فرهنگ عدالت در منظر وحی و نگاهی تطبیقی به عدل مهدوی است.
اصولاَ آنهائی كه میخواهند طرحهای اسلامی را بررسی كنند ناگزیرند زیر بناها را در نظر بگیرند ایجاد مدینه فاضله عدل محور یكی از مهمترین این طرحهاست هر نظامی با توجه به اهداف و آرمانهای خود پایههای استقرار عدالت را در محورهای خاصی جست و جو میكند.
هدف این نوشته پرداختن به محورهای كلیدی برای ایجاد تصویری روشن از عدل مهدوی از كانال عدل قرآنی است.
تا چه قبول كند و چه در نظر آید.
السلام علی مهدیّ الامم و جامع الكلم، السلام علی القائم المنتظر و العدل المشتهر، السلام علی ربیع الأنام و نضرة الأیام. السلام علی المهدیّ الّذی وعد الله عزّ و جلّ به الامم أن یجمع به الكلم و یلمَّ به الشعث و یملأ به الأرض قسطاً‌ و عدلاً....
ای خرّم از فروغ رخت لاله زار عمر باز آ كه ریخت بی گل رویت بهار عمر
از دیده گر سرشك چو باران چكد رواست كاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر(حافظ)
فرهنگ قرآن پس از گذشت سالها، حرفهایی دارد كه هنوز فرهنگ معاصر ما از آن عقبتر است. تلقی قرآن از جامعه عدل و كیفیت آن را فرهنگ معاصر هنوز درك نكرده است. این فرهنگ، انسان را به گونه‌ای تحلیل میكند كه بر اساس آن، برای او تربیتی همچون تربیت درخت و حیوان در نظر میگیرد و برای او مدینة فاضله و جامعة عدل مداری را ترسیم میكند كه تنها در سیستم اومانیسم و انسان محوری می‌توان بدان دست یافت. بر همین اساس، پایان تاریخ را با حاكمیت دمكراسی و قوانین مدنی برخاسته از آن به تصویر میكشد. در حالی كه این فرهنگ، در تجربه و تخیل و تفكر آدمی ریشه دارد و چه كسی است كه كوتاهی علم و غریزه و محدودیت تجربه و تخیل و اندیشه آدمی را درك نكرده باشد؟
آری، فرهنگی میتواند مدل زندگی و نوع تربیت و چگونگی سلوك انسان را طراحی كند و برای او سیستم زندگی ارائه دهد كه در وحی ریشه داشته باشد. چون انسان با جهان و آدمها رابطه دارد و در این جهان كه علم، نظامش را تجربه كرده، نمیتوان بدون ضابطه با پیرامون خود رابطه برقرار كرد و این ضابطه را كسی میشناسد كه به تمام هستی احاطه و از تمامی روابط آگاهی داشته باشد.
نگارنده با توجه به این رویكرد، میخواهد مسئله عدل و عدالت را از منظر قرآن بررسی كند؛ چرا كه قرآن، كتاب عدل و ناطق به عدالت است1 و بوستان در بوستان و بركه در بركه عدالت است.2 از قانون عدل و امام عدل سخن بگوییم تا شاید به خود آییم و كوتاهیهای خود را در شناخت مسئولیتها و اجرای آن‌ها باور كنیم و سمت و سوی زندگی خود را با جامعه عدل مهدوی هماهنگ سازیم. عنایات خاص متون روایی به مسئله عدل مهدوی، ما را به نقش محوری این عنصر در قیام و انقلاب و حكومت حضرت رهنمون میسازد. بر اساس بررسیهای به عمل آمده، در فراز اول یكصد و سی حدیث پس از بشارت به آمدن مهدی(ع) از عدالت جهان گستر او سخن به میان آمده است.3 از این رو، تلاش برای تبیین عدل مهدوی به موازات ترسیم عدل قرآنی ضروری به نظر میرسد. برای رسیدن به این مهم، محورهایی را كه قرآن روی آن دست گذاشته و در آن عرصه عدالت را بیان كرده، مطرح و آن‌گاه تحت همان محور از عدل مهدوی بحث میكنیم.
در این نوشته، علاوه بر بحث از ارزش و مفهوم عدل، از:
حاكم عادل،
كارگزار عدل گستر،
جامعه عدل‌پذیر،
اقتصاد عدل‌گرا،
نظام قضایی عدل‌مدار،
ابزار عدل،
با رویكرد پیش‌گفته سخن میگوییم.

ارزش عدل

از اصول و سنتهای تغییر ناپذیر الهی كه بر آسمان و زمین حاكم است، اصل عدالت است. در سیره وتاریخ رهبران دینی، این موضوع به طور كاملاً آشكاری تبیین شده است. علی(ع) حكیم سخن، راجع به آن میفرماید: ((العدل اساس به قوام العالم؛4 عدل پایه و ستونی است كه هستی بدان پا برجا و استوار است)). در اندیشه علی(ع) حتی پایههای آبادانی و عمران شهرها نیز منوط به اجرای عدالت است. ((ما عُمّرت البلدان بمثل العدل؛5 هیچ چیز مانند عدل، باعث آبادانی شهرها نیست)).
در اصل، عدالت عامل بقای دولتها و ضامن استمرار ملتهاست. به همین دلیل، امیرالمؤمنین علی(ع) به دولت‌مردان چنین توصیه میكند: ((اجعل العدل سیفك؛6 عدالت را شمشیر كار خود قرار ده)). اگر جامعه و ملتی خویش را با این اصل هماهنگ سازد و حركت خود را در راستا و جهت عدالت قرار دهد، با كل هستی هماهنگ و هم‌آوا شده است و ماندگار و پایدار خواهد بود و هر كس بر خلاف جریان حركت كند، به ضرورت، آسیب‌پذیر و نابود شدنی است: ولن تجد لسنة الله تبدیلا7. در توجه اسلام به عدالت، همین بس كه قرآن مجید رعایت عدالت را حتی نسبت به كافران لازم دانسته8 و اقامه قسط و عدل را از اهداف پیامبران بر شمرده است.9 البته با توجه به اینكه هدف از خلقت، به رشد رساندن انسان در تمامی ابعاد است،10 نتیجه میگیریم كه عدالت، هدف نهایی پیامبران نیست. عدالت از آن جهت كه زمینه‌ساز رشد و رستگاری آدمی است، مورد توجه شریعت واقع شده است. از طرفی، قرآن نه تنها اقامه عدالت را در دستور كار همه پیامبران به طور عام قرار میدهد كه به صورت خاص نیز آن را مأموریت مهم پیامبر ختمی مرتبت به شمار می‌آورد: و امرت لاعدل بینكم،11 قل امر ربّی بالقسط12 . افزون بر این، خطاب جامع و فراگیر الهی در آیه نود سوره نحل13 فرمانی عمومی در رعایت عدالت در تعاملات اجتماعی است كه اهمیت و ارزش موضوع مورد بحث را پر رنگتر مینماید.
از این‌ها مهمتر، آنچه نظر قرآن را در ارتباط با اهمیت و ارزش عدالت شفاف میسازد، تعبیری است كه در سوره آل عمران آیه هیجدهم14 آمده كه پروردگار هستی را اولین اقامه كننده عدل معرفی میكند كه خودش و ملائكه و صاحبان دانش، گواه این ماجرا هستند. شگفتا كه قرآن در این تصویر زیبا، با سبكی منحصر به فرد، درجه ارزش خاص و مقدسی برای برپاكنندگان عدل قائل میشود. آری، در فرهنگ قرآنی، اهمیت بسزایی در تعاملات اجتماعی به رفتار عادلانه داده شده كه در ریزترین روابط، حتی در نوشتن قرار داد15، در گفتار16، در روابط خانوادگی17، در صدا زدن افراد18، در اصلاح بین دو گروه از مسلمانان19 و در برخورد با یتیمان20 رعایت آن را لازم شمرده است. حتی این امر آن قدر اهمیت دارد كه رعایت عدالت را در صورت دشمنی نیز به مردم توصیه میكند.21 از منظر قرآن، عدالت اصل و اساس مبدأ هستی بیان شده است.22 و در نهایت، میتوان گفت مسئله عدالت چنان اهمیتی در اندیشه قرآنی دارد كه علاوه بر این كه ترازوی خدا در امر آفرینش23 است، اجرا كنندگان عدالت را در زمره كسانی قرار داده كه محبوب پروردگارشان هستند: (ان الله یحب المقسطین(.24 استاد مطهری راجع به آن میگوید:
در قرآن از توحید گرفته تا معاد و از نبوت گرفته تا امامت و زعامت و از آرمانهای فردی گرفته تا هدفهای اجتماعی، همه بر محور عدل استوار شده است. عدل قرآن همدوش توحید، ركن معاد، هدف تشریع نبوت و فلسفه زعامت و امامت، معیاركمال فرد و مقیاس سلامت اجتماع است.25
اهمیت عدل و احسان را در فرهنگ شیعه میتوان در گفت‌وگویی كه میان امام صادق(ع) با شخصی در حضور اسماعیل بن مسلم رخ داده به دست آورد. اسماعیل بن مسلم میگوید: او از امام پرسید: یابن رسول الله، جمع بین این دو آیه چگونه است: (ان الله یأمر بالعدل و الاحسان...(26 و امر ألاّ تعبدوا الاّ ایاه27 حضرت فرمودند: آری، هیچ امری در میان بندگان خدا جز اجرای عدل و احسان نیست.28 استاد جوادی آملی نیز با استناد به آیه شریفه: الذی خلقك فسوا‌ ك فعدلك29 گوهر هر انسانی را به طور فطری از منظر قرآن، حق و عدل میداند.30
بی‌شك، كتاب و سنت در بردارنده عادلانهترین قوانین هستند و در صورت حاكم شدن بی‌كم و كاست آنها، جامعه طعم عدالت را خواهد چشید. از این رو، یكی از گامهای اساسی موعود منتظر، احیای كتاب و سنت رسول خداست كه در طول زمان به فراموشی سپرده شده و یا قدرت اجرای آن فراهم نبوده و در نتیجه، جز پوسته‌ای از آنها باقی نمانده است. پیامبر خدا(ص) میفرماید: ((دوازدهمین فرزندم از دیده‌ها غایب شده و پنهان میگردد، تا این‌كه زمانی برای امت پیامبر فرا رسد كه از اسلام جز نام و از قرآن جز نقشش باقی نماند. در این هنگام، خداوند بزرگ مرتبه به او اجازه قیام میدهد و اسلام را با او آشكار و تجدید می‌كند)).31 از طرفی، اهمیت موضوع عدالت را در سرلوحه برنامههای امام موعود، از نخستین سخنی كه حضرت در آغاز تولد به زبان آورده میتوان به دست آورد. حكیمه خاتون ماجرا را چنین روایت میكند:
آن امام بزرگ در لحظات نخستین پس از تولد، لب به سخن گشود و به یكتایی خداوند و رسالت حضرت محمد(ص) و امامت همه امامان گواهی داد, سپس چنین فرمود: ((پروردگارا، وعدههایت را در مورد من جامة عمل بپوشان و كار مرا به پایان رسان. گامهایم را استوار بدار و به وسیله من، زمین را از عدل و داد پر كن32.
مؤلف كتاب مكیال المكارم در این مورد مینویسد:
عدل، آشكارترین صفات نیك آن امام است. برای همین در دعای شبهای رمضان، عدل نامیده شده است: ((اللهم وصلّ علی ولی امرك القائم المؤمّل و العدل المنتظر؛ خداوندا، به ولیّ امر خود كه قیام كننده آرمانی و عدل مورد انتظار همه است، درود فرست.)) و در حدیثی كه در كتاب كمال الدین و خبر آن از پیامبر(ص) روایت شده، در توصیف امام آمده است: ((اول العدل و اخره؛ امام موعود، آغاز عدل و پایان آن است.)) منظور كمال دادگری آن حضرت است. كمتر حدیثی درباره آن امام رسیده است كه از ذكر عدل تهی باشد... .33
شایسته است در این قسمت از بحث به آیاتی از قرآن كریم اشاره داشته باشیم كه روایات ذیل این آیات، آن‌ها را به عدل مهدوی تفسیر كردهاند:
اعلموا ان الله یحیی الارض بعد موتها قد بیّنا لكم الآیات لعلكم تعقلون؛34 ((بدانید خداوند زمین را بعد از مرگ آن زنده میكند. ما آیات را برای شما بیان كردیم؛ شاید اندیشه كنید)).
مرحوم حُرّ عاملی میگوید: امامان معصوم(ع) در تفسیر این آیه فرمودهاند:
یعنی خدا زمین را كه به واسطه ظلم پیشوایان گمراهی و ضلالت مرده است، پس از ظهور حضرت قائم(ع) به واسطه عدل وی زنده میكند35.
و اشرقت الارض بنور ربها36
امام صادق(ع) در تفسیر این آیه میفرماید:
هنگامی كه قائم ما به‌ پاخیزد، زمین به واسطه نور پروردگار روشن میشود و مردمان از نور خورشید بی نیاز میشوند و تاریكیها رخت بر میبندد. پیامبران و امامان باز میگردند و عادلانه بین مردم داوری میشود و به هیچ كس ظلمی روا نگردد.37
آیات دیگری در این زمینه هست كه به جهت پرهیز از طولانی شدن كلام، از ذكر آنها خودداری می‌كنم.38

مفهوم عدل

واژهها و اصطلاحات خاص یك مكتب یا یك نظام جامع فكری به عنوان جزئی از ساختار زبانی آن مكتب یا نظام تلقی میشود. از همین رو، با بررسی و تحقیق در واژههای اساسی آن مكتب است كه میتوان به شناخت بنیادهای نظری و فكری آن مكتب دست یافت.
واژه عدالت مترادفهایی دارد مانند: قسط، قصد، استقامت ، وسط، نصیب، میزان، انصاف و غیره كه در فرهنگ قرآنی و احادیث به كار گرفته شده است. هر چند با نگاه دقیق، مفهوم هر یك از آن‌ها با یكدیگر متفاوت است.
از میان واژههای فوق، دو واژه عدل و قسط در فرهنگ قرآنی بیش‌تر به كار گرفته شده است. متضاد كلمه عدل، جور است.39
راغب اصفهانی میگوید:
عدل، عدالت و معادله واژههایی است كه معنای مساوات را در بر دارد. پس عدل تقسیم مساوی است و بر این اصل روایت شده40 است: بالعدل قامت السموات و الارض؛ بر اصل عدل آسمانها و زمین بر پا شده است. 41
وی در تفسیر معنای قسط میگوید:
القسط هو النصیب بالعدل؛ دست یافتن به سهم و نصیب از روی عدالت قسط است.42
از بررسی فوق میتوان نتیجه گرفت كه در تعریف عدالت، رعایت تساوی و نفی هر گونه تبعیض، رعایت حقوق افراد و دادن حق به حق دار و قرار گرفتن هر چیزی در جای خودش، از بهترین تعریفهاست كه شامل جمله معروف ((العدل اعطاء كل ذی حق حقه)) و جمله امیرالمؤمنین ((وضع كل شی فی موضعه))43 هم میشود.
یكی از اساتید در این مورد تعریفی ارائه داده كه علاوه بر در بر گرفتن معنای فوق، دقت و عمق قابل توجهی دارد. با طرح آیه شریفه: ان الله یأمر بالعدل و الاحسان...44 چنین میگوید: عدل یك مرحله آسانتر از احسان است و گاهی به معنای حد وسط و حد اعتدال و میانه افراط و تفریط میآید. و این معنایی است كه در اخلاق بر آن تأكید دارند و این معنای یونانی این كلمه به حساب میآید و اما گاهی عدل، برابری بازده و هماهنگی تكلیف با طاقت و امكان است كه در واقع، معنای این آیه است: لا یكلف الله نفسا الا ما آتاها45 یا الا وسعها46 تكلیف برابر با وسعت (توان و طاقت) و برابر با داده است و این معنای دقیقتری است؛ چون اعتدال و میانه افراط و تفریط و میانه روی در تمامی صفات انسانی و در تمامی حوزههای اخلاق، سیاست، اقتصاد و در تمامی موارد به كارگیری این كلمه، مثل صفات خداوند، تصور ندارد یا تكلف و سختی دارد....47
قطعاً میان دو واژه عدل و قسط تفاوتهایی وجود دارد. قسط از واژههایی است كه دارای دو معنای كاملا متضاد است. قسط آن است كه حق و حقوق دیگران رعایت گردد و تجاوزی صورت نگیرد؛ در حالی كه عدل، رعایت اعتدال و تعادل و برابری در تمامی امور به مقتضای احوال آن‌هاست و علاوه بر رفتار، به گرایشها، توجهات، علایق و احساسات و تمایلات درونی افراد نیز توجه دارد.
بنابراین شاید بتوان گفت كه قسط بیشتر به روابط انسان با دیگران و اشیا و طبیعت توجه دارد؛ در حالی كه عدل علاوه بر آن، مشتمل بر روابط انسان با خود و خدا نیز هست.
این است كه در قرآن قسط بیشتر در موارد رعایت حقوق افراد در اجتماع و پاداش و كیفر و اقامه اوامر و اساس آن به كار رفته است.48
هر نظامی با توجه به اهداف و آرمانهای خود، پایههای استقرار عدالت را در محورهای خاصی جستجو میكند. نقصان در هر كدام از محورها، ناپایداری عدالت را به دنبال میآورد. اكنون كه از ارزش و مفهوم عدالت گفت‌وگو شد، بحث عدل مهدوی را از رهیافت عدالت قرآنی در محورهای آینده پی میگیریم.

حاكم عدل

آنچه بر پایه محكمی استوار نباشد، دوام نخواهد آورد؛ فرو خواهد ریخت و درهم خواهد شكست. بدون شك، آن‌گاه میتوان از جامعه و حكومتی انتظار حركت به سوی عدالت را داشت كه امام و حاكم آن جامعه، خود در مسیر عدالت باشد و در زندگی فردی و اجتماعی عدالت را پیشه خود سازد. از این رو، میبینیم قرآن با تكیه بر همین اصل، مأموریت اجرای عدالت را از رهبری آن خواستار می‌شود: امرت لاعدل بینكم49. در همین راستا به او فرمان میدهند كه این مأموریت خود را هم به مردم اعلام كند: قل امر ربی بالقسط.50
پیشوا و رهبر مسلمانان باید در بالاترین مرتبه تقوا و پرهیزكاری و از هر گونه شائبه ظلم و ستم به دور باشد. خصوصا وقتی عدالت، زمینه ساز تقوا و هدایتگر و مقرب پرهیزكاری باشد كه: اعدلوا هو اقرب للتقوی.51
البته این مسئله مخصوص پیامبر(ص) نبوده؛ بلكه الفبای اولیه و دستور كار همه رسولان الهی در زمینه سازی برای ایجاد قسط و عدل بوده است.52 به خصوص آن‌جا كه داستان حكومت و رهبری یك ملت در میان باشد. درست به همین جهت است كه داوود پیامبر(ع) با خطابی قاطع، مأمور اجرای عدالت در میان مردم میشود: یا داود انا جعلناك خلیفة فی الارض فاحكم بین الناس بالحق.53
در واقع، پایداری حكومت منوط به عدل و دوری از ظلم است.54
امام موعود(ع) به عنوان رهبر معصومی كه تحقق بخش عدالت در سراسر جهان خواهد بود، در بالاترین درجه عدالت قرار دارد و روش و منش او كاملا بر عدالت منطبق است. توجه به مفاد بیعتی كه امام در آغاز قیام خود از یارانش میگیرد، ما را به عمق سیره و روش مبتنی بر عدالت آن حضرت رهنمون میسازد:
با او بیعت میكنند كه هرگز دزدی نكنند، مسلمانی را دشنام ندهند، خون كسی را به ناحق نریزند، به آبروی كسی لطمه نزنند، به خانه كسی هجوم نبرند... خوراكی از گندم و جو انبار نكنند، به كم قناعت كنند، طرفدار پاكی باشند، از پلیدی گریزان باشند، به نیكی فرمان دهند،از زشتیها باز دارند، جامههای خشن بپوشند، خاك را متكای خود سازند، در راه خدا و حق، جهاد كنند و ....
او نیز در حق خود تعهد میكند كه از راه آنها برود، جامهای مثل آن‌ها بپوشد، مركبی همانند مركب آنها سوار شود، آنچنان كه آن‌ها میخواهند باشد، به كم راضی و قانع شود، زمین را به یاری خدا پر از عدالت كند چنان كه پر از ستم شده است؛ خدا را آنچنان كه شایسته است بپرستد، برای خود دربان و نگهبان اختیار نكند و...55
افزون بر پیمان یاد شده، امام مهدی(ع) در نخستین سخنرانی خود پس از ظهور نكاتی را یادآور می‌شوند كه به خوبی، راه و روش مبتنی بر عدالت و پرهیزكاری آن حضرت را روشن میسازد. متن این سخنرانی به نقل از امام باقر(ع) چنین است:
مهدی در هنگام نماز عشا در مكه ظهور میكند، در حالی كه پرچم رسول خدا ـ درود خدا بر او و خاندانش باد ـ و پیراهن و شمشیر او را با خود دارد و دارای نشانهها و نور و بیان است. وقتی نماز عشا را به جا آورد، با صدای رسا و بلند خود میفرماید:
ای مردم! خدا و روز واپسین را كه در پیشگاه او می‌ایستید، به یاد شما میآورم. او حجت خود را برگزید ... من شما را به خدا و رسولش و عمل به كتاب خدا و ترك باطل و احیای سنت او دعوت می‌كنم...56
عدالت مهدوی تا آن‌جا پیش میرود و عمیق میگردد كه درون خانهها، قانون عدل حاكم میشود و روابط داخلی در چارچوب و معیار و میزان عدالت شكل میگیرد. امام صادق(ع) می‌فرماید:
((...اما والله لیدخلن (القائم) علیهم عدله جوف بیوتهم كما یدخل الحرّ والقرّ))57.
توجه به روایت زیر، ما را در درك سیره شخصی امام مهدی(ع) به عنوان حاكم اسلامی یاری می‌كند. مفضل بن عمر یكی از اصحاب امام صادق(ع) چنین نقل میكند:
در خدمت امام صادق(ع) مشغول طواف بودم. در همین هنگام، امام نگاهی به من كرد و فرمود: چرا این‌گونه اندوهگینی و چرا رنگت تغییر كرده است؟ گفتم: فدایت شوم! بنی عباس و حكومتشان را میبینم و این مال و سلطنت و قدرتی كه در دست آن‌هاست؛ اگر این‌ها در دست شما بود، ما هم با شما در آن سهیم بودیم.
امام فرمود:
ای مفضل، بدان اگر قدرت در دست ما بود، شبها به تدبیر امور و روزها به تلاش و كوشش میپرداختیم. جامهای زبر بر تن داشتیم و غذای بی خورشت میخوردیم. درست مانند شیوه امیرالمؤمنین كه بر او درود باد؛ زیرا اگر جز این عمل شود، پاداش آن دوزخ خواهد بود.58
كارگزار عدل گستر
یكی از نیازهای تمامی حركتهای انقلابی برای برقراری عدالت در جامعه، تربیت مهره‌های كارآمد و مجریان و كارگزاران عادل است. فقدان چنین افرادی بسیاری از حركت‌های عدالت خواهانه را با شكست مواجه ساخته است.
قرآن گاهی برنامههایش را مستقیم طرح و در موردش گفت‌وگو میكند و گاهی غیر مستقیم و در قالب داستان و بیان تمثیل59. آیات 29 تا 34 سوره طه در قالب داستان حضرت موسی(ع) به اهمیت یاران كارآمد و مهرههای توانمند در كنار رهبری اشاره میكند. موسی از خدا می‌خواهد كه وزیری برای او از خانواده‌اش قرار دهد: واجعل لی وزیراً من اهلی؛ چون برای اجرای مأموریتش، پشتوانه محكمی می‌خواست: اشدد به ازری؛ آن هم برای تعمیم فرهنگ ذكر و تسبیح در جامعه: كی نسبحك كثیرا و نذكرك كثیراً. در آیه 35 سوره فرقان، به شكل واضحتری به این مهم پرداخته شده است: لقد آتینا موسی الكتاب و جعلنا معه هارون وزیراً كه خدا برای انجام مأموریت فرهنگی، دو قدرت به موسی عطا می‌كند: یكی كتاب (یعنی آیین زندگی) و دیگری پشتوانه محكمی چون هارون وزیر. و در پی فراهم شدن این دو عنصر، حالا نوبت اجرای مأموریت است: فاذهبا الی القوم الذین كذبوا بآیاتنا...(؛ پس بروید به سمت گروهی كه نشانه‌های ما را تكذیب كردند)).60
علاوه بر قرآن، در سیره پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) نیز شواهد بسیاری در اهمیت نیروسازی قبل از هرگونه كار اصلاحی میتوان مشاهده كرد.61
امام مهدی(ع) نیز به اهمیت این امر به خوبی واقف است. او می‌خواهد آرمانی‌ترین نظام عادلانه را در جهان ایجاد كند. پس باید ریشه‌ها را محكم كند و به مهره سازی رو آورد؛ چون هر قدر آرمان مكتبی بالاتر باشد، به مهرههای نیرومندتری نیاز دارد. دوران غیبت بهترین فرصت برای دست یافتن به چنین یارانی است. پیش بینی قرآن و روایات، چنین تربیتی را بشارت میدهد.
امام باقر(ع) در تفسیر آیه شریفه: (الذین ان مكنّاهم فی الارض اقاموا الصلوة...62 می‌فرماید:
این آیه در شأن مهدی و یارانش نازل شده است. خداوند به وسیله آنان، دین خود را آشكار می‌كند و حاكم می‌گرداند، به گونه‌ای كه اثری از ستم و بدعت دیده ‌نشود.63
در حكومت امام مهدی(ع)، نظام حكومتی به شیوهای شكل گرفته كه امكان ظلم و بی‌عدالتی به صفر میرسد. امام علی(ع) در این مورد میفرماید:
(قائم ما) قاضیان زشتكار را كنار میگذارد و دست سازشكاران را از سرتان كوتاه میكند و حكمرانان ستم پیشه را عزل مینماید و زمین را از هر نادرست و خائنی پاك میسازد و به عدل رفتار میكند.64
در مورد ویژگی كارگزاران قائم(ع)، در روایتی از امام صادق(ع) چنین میخوانیم:
... نشان سجده بر پیشانی آن‌ها نقش بسته است. آن‌ها شیران روز و زاهدان شب‌اند. دل‌هایشان مانند پارههای آهن است و هر كدام از آن‌ها توان چهل مرد را داراست.65
و در روایت دیگری داریم:
حضرت مهدی، یارانش را در همه شهرها پراكنده میسازد و به آن‌ها دستور میدهد كه عدل و احسان را شیوه خود سازند و آن‌ها را فرمانروایان كشورهای جهان گرداند و به آن‌ها فرمان میدهد كه شهرها را آباد سازند.66
طبیعی است در حكومتی كه امام مهدی(ع) رهبری آن را به عهده دارد، كارگزاران و مسؤولان حكومت نیز باید از بزرگان و نیكان امت باشند. از این رو، میبینیم در روایت، تركیب دولت مهدی را از پیامبران و جانشینان آنان، تقوا پیشگان و صالحان روزگار و امتهای پیشین و از سران و بزرگان اصحاب پیامبر(ص) بیان میكند كه نام برخی از آنان بدین گونه است: حضرت عیسی(ع)67، هفت نفر از اصحاب كهف، یوشع وصی موسی(ع)، مؤمن آل فرعون، سلمان فارسی، ابودجانه انصاری، مالك اشتر نخعی و قبیله همدان.68 در برخی روایات، نام مقداد نیز آمده است.69

جامعه عدل پذیر

تحقق عدالت علاوه بر عنصر عدالت حاكم و عدالت كارگزار، به جامعه‌ای نیازمند است كه عدالت محور باشد و روابط اجتماعی و تعاملات افراد با یكدیگر بر اساس عدل و احسان مبتنی باشد.
قرآن كریم به عنوان یك كتاب جامع كه دربرگیرنده همه آنچه بشر بدان نیاز دارد می‌باشد، به این امر اساسی توجه كرده، می‌فرماید: (انّ الله یأمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی‌القربی و ینهی عن الفحشاء و المنكر و البغی(.70
در این‌كه عوامل فحشا و منكر و ستم چیست و چرا جامعه دچار چنان ناهنجاری‌هایی می‌شود، متخصصان امور و آگاهان آسیب‌های اجتماعی بر این باورند كه عناصر اضطراب، ترس، فقر و حرص، آدمی را به ناهنجاری‌های اجتماعی می‌كشاند و در نقطه مقابل، سه عنصر امن، ظرفیت و استغنا، حاصل روابط عادلانه و محسنانه می‌باشد.
به همین جهت، قرآن چه زیبا با توجه به نكات پیش گفته، با طرح خدا محوری و عبودیت: ...لا تعبدون الا الله71 راه حل برون رفت از این معضل را ارائه می‌دهد و عبودیت به معنای بندگی كردن، كنترل محرك‌ها و نظارت بر حركت‌ها را می‌خواهد. زیرا عبودیت بر انگیزه‌های طبیعی و غریزی و جمعی اثر می‌گذارد و عادت‌ها را كنترل می‌كند و عادت‌ها و كارهای تازه را پایه می‌ریزد.
گذشته از انگیزه‌های درونی، عبودیت، آرمان‌ها و ارزش‌ها و اهداف جدیدی می‌سازد. چون به هنگام مقایسه بت‌ها و معبودهای گوناگون با خویش و با خدا، تلقی انسان از خودش و توقع و خواسته‌ انسان از كارهایش دگرگون می‌شود و حقارت بت‌ها و معبودها در انسان نقش می‌گیرد و تعلق و وابستگی‌ها شكسته می‌شود. تعلق به لذت، به قدرت، به ریاست، به ثروت و ... تمامی این‌ها وضع جدیدی به خود می‌گیرد.
این یك اصل طبیعی است كه شرك، پراكندگی می‌آورد و نتیجة پراكندگی، اضطراب و نگرانی است و توحید، وحدت و اطمینان و امنیت را به ارمغان می‌آورد. و باز هم طبیعی است اگر علایق آدمی به دنیا و جلوه‌های آن و غایتِ همت وی متاع‌های زودگذر شد، نتیجة این نوع زیست، ناامنی، بی‌ظرفیتی، شتاب و بردگی است. زیرا رسیدن به همه آن‌ها مقدور نیست و همیشه غصه و غم نرسیدن به آن‌ها، همراه آدمی است و بر فرض وصال هم، ترس از دست دادن و وحشت از جدایی، آرامش آدمی را به هم میزند.
ولی در طرف دیگر، آنان كه در صراط عبودیت گام میزنند، چون با ذكر و یادآوری همراه شدهاند، چون با دنیاهای گستردهتری آشنا شدهاند، آن‌ها را باور كردهاند و به دنیا نگاه استقلالی ندارند، رفت و آمد دنیا در آنان طوفان به پا نمیكند؛ دنیا را كلاس و راه میبینند؛ پس در جایگاه‌های قدرت و ثروت و مقام متوقف نمیشوند. آنان با چنین زاویه دیدی به ظرفیت، به وسعت سینه و به حلم و بردباری و به تحول مستمر دست مییابند. اگر علی(ع) میگوید: دنیای شما در نظر من از آب بینی بز یا استخوان لیسیده در دست جزامی یا یك لنگه كفش كهنه كمتر است مگر آن‌كه ((اقیم حقا او ادفع باطلا72؛ حقی را به پا كنم و باطلی را كنار بزنم)) از همین دیدگاه مایه میگیرد.
به راستی وابستگی به دنیا، حلقه بندگی و نیازمندی و بردگی را بر گردن انسان می‌اندازد و آدمی را به زیستنی مذلت‌بار میكشاند. ولی آنان كه به عبودیت و خدامحوری رسیده‌اند، به بصیرت و بیداری و واقع‌نگری دست یافتهاند. در نتیجه، با مركب استغنا و غنای نفسانی همراه شدهاند و زیستنی عزت مدار و سلوكی بر پایه اقتدار دارند؛ چون كسی كه دو پای شكر و صبر را دارد، كسی كه در تمامی شرایط و در تمامی موقعیت‌ها موضع‌گیری مناسب دارد، دیگر جایی برای اضطراب و تزلزل و حزن و خوف نمیگذارد و معنایی به ذلت نمیدهد كه امن و اقتدار و اطمینان این وجودها، دیدنی و یافتنی و دوست داشتنی است. كسانی ذلیلاند كه در متن و اوج برخورداری از دنیا، دگرگونی نعمتها و مرگ آگاهی، سرزمین وجودشان را مضطرب و متزلزل میسازد.
به هر تقدیر، برای دستیابی جامعه به عدالت، نیاز به سه عنصر است: ((امنیت))، ((ظرفیت)) و ((استغنا)) و این عناصر جز از كانال عبودیت و از بزرگ‌راه بندگی فراهم نمیشود.
به جهت تأمین این عناصر است كه ظهور آن یگانه غایب از نظر به تأخیر افتاده و دوران غیبت شكل گرفته است.
فقدان جامعه عدالت‌محور، نقیصهای است كه شیعة منتظر باید در پی ایجاد آن باشد؛ چون عدالت مهدوی نیازمند چنین جامعهای است و فرهنگ شیعه بر پایه همین تفكر برنامه‌ریزی شده است. بر پایه همین بینش است كه پیامبران الهی در مأموریت آسمانی خود، خواهان اقامه عدل در جهان و در بین همه انسانها بودهاند و میخواستند مردم را طوری تربیت كنند كه آنان خود قسط و عدل را به پا دارند، نه آن‌كه به زور و قدرت حاكم به عدالت تن دهند. خداوند در قرآن كریم میفرماید:
لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الكتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط73. در آخر این آیه شریفه فرمود: لیقوم الناس بالقسط و نفرمود: لیقام الناس بالقسط. فعل ((یقوم)) به صورت معلوم به كار رفته، یعنی با آگاهی و اراده و اختیار، قسط و عدالت را اقامه كنند، نه فعل مجهول ((یقام)) كه یعنی آنها را به پا دارند؛ زیرا فرق است بین این كه حاكمی خود عادل باشد و بخواهد در حكومت او عدل اجرا شود و به كسی ستم نگردد و آن كه مردم در جامعه، از نظر كمالات و درك عقلانی به جایی برسند كه خود اقامه عدل نمایند.
این عالی‌ترین و پیشرفتهترین مدل نظام عدالت‌محور است كه بر عنصر آگاهی و آزادی جامعه تكیه دارد؛ آن‌هم جامعهای كه از نقطه عبودیت عبور كرده و در فضای بندگی سیر می‌كند.
به هر حال، امام عدالت، مأموم عدالت‌مدار میخواهد و دولت عدالت، ملت عدالت‌خواه. در همین رابطه، حدیث تأمل‌برانگیزی از امام باقر(ع) نقل شده است:
حمران از امام باقر(ع) میپرسد: ای كاش میفرمودید قیام حضرت چه زمانی اتفاق خواهد افتاد تا دل ما شاد گردد! امام(ع) در قالب یك حكایت پر معنا، زمان را به سه دوره تقسیم میكند: زمان گرگ، زمان میش، و زمان ترازو. بدین سان، حمران را متوجه این نكته میكنند كه تا زمان ترازو فرا نرسد، زمان حاكمیت امام عدالت‌گستر نیز فرا نخواهد رسید. 74
امام باقر(ع) به خوبی روشن میسازد كه اگر مردم گرگ‌صفت باشند، پدیده غصب خلافت رخ خواهد داد. و اگر میش‌صفت باشند، هرچند تمایل به بازگرداندن خلافت غصب شده دارند، عملا چنین اتفاقی نخواهد افتاد. و بالاخره این‌كه اگر مردم ترازوصفت و عدالت‌مدار باشند، حق غصب شده امامت را به صاحب اصلی آن باز میگردانند.
در مدینه قرآنی مهدوی، همه جا امنیت بر قرار میشود. امام صادق(ع) در تفسیر آیة: و لیبدلنهم‌ من بعد خوفهم امنا75 میفرماید:
این آیه شریفه در باره امام زمان است. در آن زمان، چندان امنیت بر سراسر گیتی گسترده میشود كه از هیچ چیز به چیز دیگر زیان نمیرسد؛ ترس و وحشتی به چشم نمی‌خورد؛ حتی جانوران و حیوانات در میان مردم رفت و آمد میكنند و به یكدیگر آزاری ندارند.76

اقتصاد عدلگرا

اصولاً آنهایی كه میخواهند طرحهای اسلامی را بررسی كنند، ناگزیرند كه زیربناها را در نظر بگیرند وگر نه، آن طرحها همانند ساختمان محكمی هستند كه در فضا تصویرش را بكشند و در میان زمین و هوا قرارش دهند.
اقتصاد عدالت‌محور یكی از همین طرحهاست. اگر منظور از رفاه اقتصادی فقط پر كردن شكمها، نمایش دادن داراییها و غوطه‌ور شدن در یك زیست حیوانی باشد، نه‌تنها ارزش ندارد، كه ضد ارزش است و اهانت به انسان و ضایع كردن عظمتهای اوست.
اما اگر این سامانه اقتصادی منجر به داد و ستد فكری و سازندگی روحی شود، مترقی و در خور تحسین و پل سازندگی و بال رستگاری ملتهاست.77
نارساییهای اقتصادی به راستی، مشكل آفرین و بحران‌زا هستند و ناهنجاریهای زیادی را در جامعه ایجاد میكنند.78
مرگ بسیاری از انسانها بر اثر سوء تغذیه، شكسته شدن دیوار حیا و در نتیجه، فساد و خود فروشی و رذالت، جاسوسی برای دشمن و خودكشی و مشكلات روانی و هزاران بی دینی دیگر، نتیجه قهری چنین جامعهای است. علی(ع) به جهت جلوگیری از پیش آمدن چنین ناهنجاریهاست كه ایثار میكند و دیگران را بر خودش مقدم می‌دارد، هرچند خودش سه شب غذا نخورد؛ چون طاقت دارد: و یؤثرون علی انفسهم و لو كان بهم خصاصة.79
قرآن بر طبق همین ارتباط تنگاتنگ بین مسائل اقتصادی و دین‌مداری، برنامههای حساب‌شدهای برای گردش مناسب پول در رگهای جامعه ارائه میدهد و در همین راستا، آدمی را از انباشتن ثروت80 و تكاثر81 و كم فروشی82 ، منع و ربا83 را پلید و عملی شیطانی
معرفی می‌كند و با هدف توزیع عادلانه ثروت، به پرداخت خمس84 و زكات85
و به انفاق86 تشویق و به منظور ریشه كنی فقر، برای انفال87 قوانین خاصی وضع میكند و به قرض دادن88 ترغیب و از توزیع غیر عادلانه89 نهی میكند.
افزون بر آن، اگر جامعهای با پیروی از الگوی قرآنی فوق، از روابط اقتصادی سالم و عادلانه بهره‌مند شد، آسمان و زمین نیز بركاتشان را از آنان دریغ نمیدارند و ثروتهای نهفته خود را در اختیار آنان میگذارند كه: ولو انّ اهل القری امنوا و اتقوا لفتحنا علیهم بركات من السماء و الارض90 ((اگر مردم شهرها و دیارها ایمان آورده و تقوا پیشه كرده بودند، بركات آسمان و زمین را بر آنان می‌گشودیم)).
در حكومت مهدی(عج) كه مردم به اطاعت خداوند روی میآورند و به فرمان حجت خدا گردن مینهند، دیگر دلیلی ندارد كه زمین و آسمان از بركاتشان بر بندگان خدا مضایقه كنند. حضرت رسول(ص) در همین باره میفرماید:
زمین را عدل و داد فرا میگیرد و آسمان میبارد و در نتیجه، زمین محصول خود را پدیدار می‌سازد و امت من در حكومت آن حضرت از نعمتی برخوردار میشوند كه هرگز مانند آن را ندیده‌اند.91
امام باقر(ع) می‌فرماید:
هنگامی كه قائم ما قیام كند، بیت المال را به گونهای یكسان در میان مردم قسمت كرده، به عدالت در میان مردم رفتار میكند. ثروتهای روی زمین و ثروتهای زیر زمین نزد آن حضرت گرد آید. آن گاه حضرت به مردم خطاب میكند: بیایید و بگیرید آنچه را كه برایش خویشاوندی را قطع میكردید و به خون‌ریزی و گناهان دست می‌زدید. او چنان میبخشد كه كسی پیش از او چنان نكرده است.92
و در جای دیگری میفرماید:
حضرت مهدی سالی دو بار عطایایی به مردم میدهد. آن حضرت ماهی دو بار حقوق میدهد و بین مردم یكسان رفتار می‌كند، به گونهای كه فرد نیازمند به زكات در جامعه یافت نمیشود. دارندگان زكات سهم فقیران را نزد آنان میآورند، ولی آنان نمیپذیرند. ناچار اموال را در كیسههای مخصوص پول میگذارند و در محلههای شیعه نشین میچرخانند، ولی آنان میگویند ما را به درهمهای شما نیازی نیست.93
و در نهایت، امام علی(ع) در این باره میفرماید:
... زمین گنجینههای خود را برون اندازد و كلیدهای خویش را از در آشتی، تسلیم او سازد. پس روش عادلانه را به شما بنماید و آنچه از كتاب و سنت مرده است، زنده كند.94

نظام قضایی عدل مدار

عدالت مهمترین نیاز بشر و بزرگ‌ترین گمشده او است و راه تحقق عدالت آن است كه اركان ظلم و ستم از قلمرو حاكم و قانون دور شود. یكی از محورهای مهم و اساسی در این راه، پالایش نظام قضایی از ظلم و بیداد است. قاضی عادل، سیستم قضایی عدالت‌مدار و قانون عدل، تضمین كننده عدالت است.
به همین خاطر، راه دستیابی به نظام قضایی عدالت‌مدار، نظارت بر سه محور پیش‌گفته است. این قرآن است كه به هر سه محور توجه ویژهای مبذول داشته و با یادآوریهای مكرر خود به رهبران دینی، آنان را به داوری عادلانه دعوت كرده است:
واذا حكمتم بین الناس أن تحكموا بالعدل95؛ ((چون میان مردم داوری كنید، به عدالت داوری كنید)).
قرآن در زمینه قانون عدل نیز آن‌گاه كه از اهداف رسالت سخن میگوید، همراهی كتاب و میزان را به عنوان قانون عدل و رمز برپایی قسط و عدل معرفی میفرماید.96
در نهایت، از رسولان خود به عنوان حاكمانی كه بر مدار عدل قضاوت میكنند نام برده، چنین میفرماید:
فاذا جاء رسولهم قضی بینهم بالقسط وهم لایظلمون.97
بدین ترتیب، قرآن كریم برپایه عدل در حوزه قانون و شخص قاضی، ظلم و ستم را از حوزه نظام قضایی دور ساخته است.
حساسیت قرآن در ایجاد نظام قضایی عدل‌محور به حدی است كه به كوچكترین مسئلهای كه منجر به برقراری عدالت در امر قضاوت شود توجه می‌كند. حتی برای شهادت و گواهی، شرایطی وضع كرده و تنها گواهی صاحبان عدل را میپذیرد:
واشهدوا ذوی عدل منكم.98
و بر همین اساس، مؤمنان را به گواهی و شهادت عادلانه دعوت میكند:
یا ایها الذین آمنوا كونوا قوامین لله شهداء بالقسط99
یكی از منابع مهم كه رویّه امام مهدی را در ایجاد عدالت تبیین می‌كند، نهج‌البلاغه امیرمؤمنان علی(ع) است. در جای جای نهج البلاغه، اصل مساوات و برادری به چشم
میخورد. این را كه همه در برابر قانون مساوی‌اند و وابستگان به حكومت نیز مانند دیگر افراد باید تابع قانون باشند، میتوان از ماجرای زیر به دست آورد:
روزی امیرالمؤمنین به سبب تخلف یكی از جنگ‌جویان لشكرش به نام نجاشی یمنی بر وی حد جاری ساخت. یمنیها خشمگین شدند و طارق بن عبدالله را نزد حضرت علی فرستادند. پس طارق نزد او آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین! ما تصور نمیكردیم كه اهل نافرمانی و فرمان‌برداری و اهل پراكندگی و اجتماع از لحاظ كیفر و مجازات در نزد والیان عادل و مردان با فضیلت برابر باشند، تا آن‌كه عملی را كه در حق نجاشی انجام دادی مشاهده كردیم. سینه‌های ما را از كینه شعلهور كردی و كار ما را پراكنده ساختی و ما را بر راهی انداختی كه تصور میكردیم هر كس از آن راه برود، به دوزخ خواهد رسید. علی(ع) فرمود: وانها لكبیرة الا علی الخاشعین؛100 ((آن كاری دشوار است مگر بر خاشعان)). ای طارق! مگر او فردی غیر از مسلمانان است؟! حرمت آنچه خدا حرام كرده بود درید، ما هم حدی كه كفاره آن بود جاری ساختیم. خدای متعال فرموده است: ولا یجرمنكم شنآن قوم علی ألاّ تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی101 ؛((دشمنی قومی شما را بر آن ندارد كه به عدل رفتار نكنید. عدالت كنید كه آن به تقوا نزدیكتر است)). پس چون شب فرا رسید، طارق و نجاشی شبانه به جانب معاویه به راه افتادند [تا از مساوات و عدالت فرار كرده باشند].102
در دوران امام مهدی نیز چنین سیرهای دنبال خواهد شد. قضات ستمگر از كار معزول و رشوه‌گیران و سیاسی‌كاران از دستگاه قضایی حضرت بركنار میشوند:
((... لینزعن عنكم قضاة السوء و لیقبضن منكم المراضین...)).103
امام صادق(ع) میفرماید:
هنگامی كه قائم آل محمد(ص) قیام كند، از پشت كعبه هفده نفر را بیرون میآورد: پنج نفر از قوم موسی هستند كه به حق قضاوت میكنند... و هفت نفر از اصحاب كهف و یوشع وصی موسی و... .104
در عصر حضرت برای سرپرستی امر قضا از افرادی استفاده می‌شود كه علاوه بر تسلط كامل بر مبانی فقهی و امور قضایی، عدالت‌گستر نیز باشند. ابو بصیر از امام صادق(ع) پرسید: آیا جز این گروه، افراد دیگری در پشت كعبه نیستند؟ حضرت فرمود:
آری، مؤمنان دیگری نیز هستند، ولی این گروه فقها، نخبگان، حاكمان خواهند بود كه پیش رو و پشت سرشان را حضرت دست میگذارد و مسح میكند و در پس آن، هیچ قضاوتی بر آنان دشوار نخواهد بود.105

ابزار عدل

ابزار عدالت در قرآن به شكلی كاملا روشن تبیین شده است. خداوند متعال در آیة بیست و پنج سوره حدید از این ابزار سخن می‌گوید. حربه اولیه تمامی پیامبران برای ایجاد قسط و عدل را كار فرهنگی، یعنی ایجاد بینات و روشنگری به شمار آورده، میفرماید: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات. آن‌گاه با توجه به اهمیت قانون عدل، از كتاب و میزان سخن به میان می‌آورد: وانزلنا معهم الكتاب و المیزان و در مرحله سوم، از قدرت سلاح و نیروی نظامی با تعبیر وانزلنا الحدید فیه بأس شدید106 یاد كرده است.
امام باقر(ع) با توجه به اهمیت سه عنصر فوق برای ایجاد عدالت میفرماید:
((امامی كه قرآن، دانش و سلاح نزد اوست از ماست)).107
در این روایت، از اجرای عدالت بحث شده است؛ زیرا پیشوایی میتواند به طور كامل قسط و عدل را در جامعه اجرا و جامعه را به سوی كمال رهبری كند كه سه نیروی: ((دانش))، ((قانون)) و ((قدرت)) را داشته باشد. دانشی كه بتواند به وسیله آن فرهنگ سازی كند. قانونی كه عموم انسانها آن را نصب العین خود قرار دهند و قدرت و اسلحهای كه معاندان و موانع رشد آدمی را از سر راه بردارد.

الف) رشد فرهنگی (روشنگری)

یكی از مهمترین ابزار ایجاد عدالت در آرمان‌شهر مهدوی، روشنگری و زمینه‌سازی فرهنگی است. در مدینه فاضله مهدوی، رشد عقل و عقلانیت در سر لوحه كارهای حضرت قرار دارد. در آن دوران، اندیشهها به اوج شكوفایی میرسد. علوم و فنون تكامل مییابد و همراه آن، برتریهای انسانی و اخلاقی مراحل عالی خود را پیدا میكند.
امام صادق(ع) میفرماید:
دانش بیست و هفت بخش دارد كه بشر تا كنون دو بخش از آن را آموخته است. به هنگام قیام امام زمان(ع)، بیست و پنج باب دیگر بر آن افزوده میشود و در میان جامعه گسترش مییابد.108
در نظام الهی مهدوی، آدمی به نهایت بلوغ خود میرسد و اندیشه و تفكر جامعه رنگی از نوع آرمانی به خود میگیرد. امام باقر(ع) از این تحول، این چنین یاد میكند:
آن‌گاه كه قائم ما قیام كند، دست محبت و امامت بر سر بندگان نهد و پس از آن، خردها را بالنده می‌سازد و خلق و خویها را به تمام و كمال میرساند.109
در نظام عدل مهدوی، با اجرای برنامههای تربیتی، عشق و علاقه مردم به فراگیری تعالیم قرآنی به نهایت اوج خود میرسد. امام علی(ع) از این فضا گفت‌وگو میكند:
گویا شیعیانم را میبینم كه در مسجد كوفه گرد آمدهاند و با برپایی چادرهایی، قرآن را همان گونه كه نازل شده، به مردم آموزش میدهند.110
در دوران ظهور، دلها به چنان وسعتی میرسد كه پلیدیها در آن زنگاری پدید نمیآورد. امام علی(ع) میفرماید:
((... در زمان ظهور و قیام قائم ما، دلهای بندگان از كینه‌ها پاك گردد...)).111
در اثر تلاش فرهنگی امام موعود، یكی از عوامل مهم عدل‌پذیری در جامعه ایجاد شده و بدین ترتیب، حرص و طمع از میان میرود و روح بینیازی و استغنا بر فرهنگ آن روز حاكم میشود. رسول خدا(ص) میفرماید:
زمانی كه حضرت مهدی(ع) قیام كند، خداوند غنا و بی نیازی را در دل بندگانش می‌نهد، به گونهای كه حضرت اعلام میكند هر كس به مال و ثروت نیاز دارد بیاید، ولی كسی پیشقدم نمیشود.112
همان‌گونه كه از اساسیترین شیوههای تربیتی پیامبران، گسستن بندها و زنجیرهای وابستگی از وجود آدمی است،113 روش و سیره امام مهدی(ع) نیز بر همین پایه و اساس است؛ چنان‌كه پیامبر مكرم راجع به آن می‌فرمایند:
((.... به (بالمهدی)... یخرج ذلّ الرق من اعناقكم...)).114
((... به سبب مهدی... زنجیرهای بردگی و اسارت از گردنهای شما گسسته خواهد شد...)).
در جامعه اسلامی مهدوی، در زمینه تربیتی، بر تعاون میان برادران ایمانی تأكید فوق‌العادهای شده است. اسحاق میگوید: خدمت امام صادق(ع) بودم كه آن حضرت از كمك و همكاری با برادران سخن به میان آورد، آن‌گاه فرمود:
هنگامی كه حضرت قائم(ع) ظهور كند، كمك كردن به برادران واجب میشود و تقویت و تعاون نسبت به آنان لازم شمرده میشود.115
حضرت حتی در زمینه عبادی نیز عدالت را رعایت می‌كند و در هنگام موسم حج، از مردم میخواهد كه اعمال مستحبی را انجام ندهند تا راه برای انجام مناسك تمتع باز و از ازدحام جمعیت كاسته شود. امام صادق(ع) میفرماید:
اولین دستور عادلانهای كه از قائم صادر میشود این است كه نمایندگان آن حضرت اعلام میدارند كه طواف كنندگان مستحبی و كسانی كه به استلام حجر الاسود مشغول‌اند، مطاف را برای حاجیان و ناسكین اعمال تمتع (حج واجب) خالی كنند.116

ب) قانون (كتاب)

در دوران ظهور، اصل عدالت در ریز و درشت مسائل اجرا میشود و درشتترین امور در چارچوب میزان عدل و قانون مهدوی محدود میگردد به گونهای كه هیچ‌گونه ستمی به احدی روا نمیگردد و اندك ظلمی صورت نمیپذیرد، چنان‌كه امام رضا(ع) می‌فرماید:
... خدا به وسیله وی زمین را از هرگونه ستمی پاك می‌گرداند... و آن‌گاه كه ظهور كند، قانون عادلانه را در بین مردم رواج میدهد؛ در نتیجه، هیچ‌كس به كس دیگر ظلم روا نمیدارد.117
با شناخت قانون عدل و مشخص شدن حد و مرز و چارچوب عدل، همگان از اصول و فروع عدل در روابط اجتماعی و رفتار فردی آگاه میگردند. زمامداران وظیفه خویش را به روشنی می‌شناسند و عموم مردم نیز رفتار خویش را تصحیح می‌كنند و به اصول عدالت گردن می‌نهند.
امام كاظم(ع) در باره این فرموده خداوند كه: یحیی الارض بعد موتها؛118 ((زمین را پس از مردن زنده میكند)) فرمود:
این زنده كردن زمین با باران نیست؛ بلكه خداوند مردانی را بر میانگیزد تا عدالت را زنده كنند. پس زمین در پرتو عدل زنده میشود. بی‌تردید، اجرای حد خدا در زمین مفیدتر از چهل روز بارندگی است.119

ج) قدرت

از آن‌جا كه هدف از قیام حضرت مهدی(عج) برپایی حكومت عدل الهی در سراسر جهان و نابودی ستم و ستمگر در تمامی سرزمینهاست، به طور طبیعی برای دستیابی به این هدف، با دشواریها و موانعی رو به رو خواهد شد كه باید با انجام عملیات نظامی از سد آن موانع عبور كند و حاكمیت عدل و عدالت را در گستره خاكی پی ریزد.
بی‌تردید، آدمی هرچه آرمانی و اخلاقی فكر كند و به اصلاح معنوی و تربیتی جامعه و انسان بیندیشد، كاربرد نیروی نظامی را به عنوان یك راه و ابزار مقدماتی و اجتناب‌ناپذیر نمیتواند از نظر دور بدارد. مطالعه تاریخ بشری به خوبی این واقعیت را آشكار میسازد كه موانع رشد و تكامل انسان جز با اعمال قدرت از سر راه برداشته نمیشود.
برای تربیت و هدایت طبقه سلطه طلب، استثمارگر، دنیا زده و برای این‌كه آنها سد راه انسانها نگردند و راه رشد را بر توده‌ها نبندند، راهی جز جنگ و كاربرد نیرو به عنوان یك ضرورت برای دستیابی به هدف‌های فوق نمی‌باشد. در قرآن نیز با توجه به همین واقعیّت است كه می‌فرماید:
قاتلوهم حتی لا تكون فتنه و یكون الدین لله ...120
تعبیرهای كوبنده احادیث در ترسیم این حركت امام منجی در خور توجه است:
امام علی(ع) می‌فرماید:
... بابی ابن خیرة الاماء ... یسومهم خسفاً و یسقیهم بكأس مصبرة، و لا یعطیهم الاّ السیف هرجاً ... .121
پدرم فدای پسر بهترین زنان! (یعنی قائم(ع)) ... ظالمان را خوار و ذلیل می‌كند و جام زهرآگین به كامشان خواهد ریخت و با شمشیر و كشتاری فراگیر با آنان برخورد خواهد كرد.
بنابراین، امام موعود با تشكیلات نظامی و قدرت شمشیر خود چنان هراسی در دل ظالمان و استثمارگران جهان می‌اندازد كه همه مطیع او می‌شوند.
امام باقر(ع) در حال قرائت این آیه شریفه بودند: بعثنا علیكم عباداً لنا اولی بأس شدید122 آن‌گاه فرمودند: ((منظور از بندگان ما كه سخت نیرومندند، قائم و اصحاب او هستند)).123
با ایجاد این قدرت است كه امام(ع) تمامی منحرفان و فریبكاران را از سر راه بر می‌دارد. امام كاظم(ع) می‌فرماید:
... دوازدهمین ما، خدا هر مشكلی را برایش آسان می‌گرداند... به وسیله او هر ستمگر جنگ طلبی را نابود می‌كند و تمامی شیطانهای رانده شده به دست او به هلاكت می‌رسند.124
امام باقر(ع) می‌فرماید:
همانا در قائم آل محمد، شباهتهایی از پنج‌ پیامبر(ص) می‌باشد ... و اما شباهت او به جدش پیامبر(ص) قیامش با شمشیر و به هلاكت رساندن دشمنان خدا و رسول و درهم كوبیدن متكبران و طاغوتیان است و به راستی، با ترس و شمشیر یاری می‌شود.
راوی می‌گوید: از امام صادق(ع) پیرامون آیات 1 تا 4 سوره غاشیه: (هل اتاك حدیث الغاشیة، وجوه یومئذ خاشعة، عاملة ناصبة، تصلی ناراً حامیة( سؤال كردم. امام(ع) فرمود:
معنای ((آیا حدیث غاشیه به تو رسیده است؟)) این است كه حضرت قائم(ع) شما را با شمشیر فراگیرد. راوی میگوید: از این آیه كه میفرماید: ((چهرههایی در آن روز ذلت بارند)) پرسیدم: امام فرمود: عده‌ای آن‌چنان ذلیل و خوارند كه توانایی رد كردن آن عذاب و عقوبت را ندارند. راوی گوید: از آیه عاملة ناصبة سؤال نمودم. امام فرمود: اینان به غیر آنچه خداوند نازل فرموده عمل كرده و غیر از والیان امام را نصب نمودهاند. راوی میگوید: از این آیه كه می‌گوید: ((به آتش سوزان میرسند)) سؤال كردم. امام فرمود: به آتش جنگ در دنیا در عهد حضرت قائم(ع) دچار میشوند و در آخرت به آتش دوزخ فرو میافتند.125
به هر تقدیر، دوران حاكمیت آن امام موعود فرا میرسد و طعم شیرین عدالت را به همه جهانیان میچشاند. امام باقر(ع) میفرماید:
((پس از ظهور مهدی(عج) هیچ حقی از كسی بر عهده دیگری نمیماند، مگر آن‌كه آن حضرت آن را میستاند و به صاحب حق میدهد)).126
حضرت رسول(ع) نیز میفرماید:
((حكومت مهدی(عج) به گونهای است كه دو زن شبانه حركت كرده، مسافرت
میكنند و از بی عدالتی و ستم هراسی ندارند)).127
اللهم و املاء كل افق من الآفاق و قطر من الاقطار قسطاً و عدلاً و مرحمة و فضلاً و اشكرهم علی حسب كرمك وجودك ما مننت به علی القائمین بالقسط من عبادك و ادّخرت لهم من ثوابك ما ترفع لهم به الدرجات انك تفعل ما تشاء و تحكم ما ترید.128
پروردگارا! جغرافیای هستی، تشنه قسط و عدل است، جای جای زمین، تمنای عشق و لطف میكند، وسیع خاك، چشم انتظار آبی آسمان است...!
پروردگارا! آن‌گونه كه آینه داران كوی عدالت را مینوازی نگاه مهربانت را بر مؤمنان ثابت نیز نثار كن!
پروردگارا! عطای خویش را بر ایشان باقی بدار و بر عزتشان بیفزا كه میدانم تنها تدبیر و اراده توست كه بر جان عالم مینشیند!

پاورقیها:

1. علی(ع): ((هو (قرآن) الناطق بسنة العدل))، [غرر الحكم].
2. علی(ع): (((القرآن) ریاض العدل و غدرانه [نهج البلاغه، خطبه 198].
3. مؤلف منتخب الاثر.
4. بحار، ج 78 ، ص 83.
5. غرر الحكم، ص 407.
6. همان ص 67 .
7 . فاطر، 43.
8 . لا ینهاكم الله عن الذین لم یقاتلوكم فی الدین و لم یخرجوكم من دیاركم ان تبروهم و تقسطوا الیهم، [ممتحنه ، 8].
9 . لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الكتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط، [حدید، 25].
10 . انا سمعنا قرآناَ عجباَ یهدی الی الرشد، [جن، 1 و 2].
11 . شوری، 15.
12 . اعراف، 29.
13 . ان الله یأمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی... نكته قابل توجه در این آیه، این است كه فردی از مؤمنان یا انسانها مورد خطاب قرار نگرفته و این، نشان دهنده جامعیت و فراگیری و وسعت افق خطاب این آیه است.
14 . شهد الله انه لا اله الا هو و الملائكة و اولو العلم قائما بالقسط.
15 . ولیكتب بینكم كاتب بالعدل...، [بقره، 282] .
16 . و اذا قلتم فاعدلوا و لو كان ذا قربی...، [انعام، 152].
17 . فان خفتم ألاّ تعدلوا فواحدةً...، [نساء، 3].
18 . ادعوهم لآبائهم هو اقسط عند الله...، [احزاب، 5].
19 . فإن فاء‌ت فأصلحوا بینهما بالعدل و أقسطوا، [حجرات، 9].
20 . و ان خفتم ألاّ تقسطوا فی الیتامی فانكحوا ما طاب لكم من النساء، [نساء، 3].
21 . و لا یجرمنكم شنآن قوم علی أن لا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی، [مائده، 8].
22 . و تمت كلمة ربك صدقاً و عدلاً لا مبدل لكلماته، [انعام، 115].
23 . والسماء رفعها و وضع المیزان، [الرحمن، 7] در ذیل همین آیه در تفسیر صافی آمده است كه رسول خدا(ص) فرمود: ((بالعدل قامت السموات والارض)).
24 . ممتحنه، 8 .
25 . عدل الهی، ص 38.
26 . نحل، 90.
27 . یوسف، 40.
28 . تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 78.
29 . انفطار، 7 ، (آن كه تو را آفرید و اعضایت را تمام كرد و به عدل سامان داد).
30. كاظمی، عدالت در اندیشه سیاسی اسلام، ص 57.
31 . قندوزی، ینابیع المودة، ص 440.
32 . كمال الدین، ج 2، ص 428.
33 . مكیال المكارم، ج 1، ص 257.
34 . حدید، 17.
35 . اثبات الهداة، ج 3، ب 32، ح 458.
36 . زمر، 69 .
37 . تفسیر صافی، نشر اعلمی، بیروت، ج 4، ص 331 .
38 . ر.ك: تفسیر مجمع البیان، ج 5، ص 25، ذیل آیه 33 توبه؛ تفسیر عیاشی، ج 2، ص 290، ذیل آیه 33 اسراء؛ كمال‌الدین ج2، ص 638، در ذیل آیه 20 لقمان؛ تفسیر قمی، ج 2، ص 42، ذیل آیه 1 و 2 لیل؛ اثبات الهداة، ج3، ب 32، ح 660، ذیل آیات 1 تا 9 شمس؛ بصائر الدرجات، ص 519، ذیل آیه 130 نساء؛ كمال الدین، ج 2، ب 35، ح 5، ذیل آیه 4 شعرا؛ تفسیر قمی، ج 2، ص87، ذیل آیه 41 حج؛ بحار، ج 36، ص 219، ذیل آیه 157 بقره؛ شیخ مفید، ارشاد، ص344، ذیل آیه 28 آل عمران؛ احتجاج، ج 1، ص 140، ذیل آیه 115 بقره؛ كافی، ج 1، ص 344، ذیل آیه 28 آل عمران؛ كمال الدین، ج 2، ص 372، ذیل آیه 187 اعراف؛ تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 620، ذیل آیه 55 نور؛ اثبات الهداة، ج 3، ص 550، ذیل آیه 7 و 8 انفال.
39 . كاظمی، عدالت در اندیشه سیاسی اسلام، ص 27.
40 . تفسیر صافی، ذیل آیه 7 الرحمن.
41 . المفردات فی غریب القرآن، المكتبة المرتضوی، تهران، صص 325 و 403.
42 . همان. برای مطالعه بیشتر ر.ك: سجادی، فرهنگ علوم فلسفی و كلامی، ص 470 ؛ عدل الهی، صص 59 - 63 .
43 . ((العدل یضع الامور مواضعها...)) [نهج البلاغه، حكمت 437].
44 . نحل، 90.
45 . طلاق، 7 .
46 . بقره، 286.
47 . علی صفائی حائری، از معرفت دینی تا حكومت دینی، صص 53 و 54 .
48 . جمشیدی، نظریه عدالت، ص 124.
49 . شوری، 15.
50 . اعراف، 29.
51 . مائده، 8.
52 .لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الكتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط، [حدید، 25].
53 . ص، 26.
54 . ((الملك یبقی مع الكفر و لایبقی مع الظلم))، [بحار ج72 ص331]
55 . ابن طاووس، ملاحم و الفتن، صص 49 و 122.
56 . معجم احادیث الامام المهدی ج 3، ص 295.
57 . بحار الانوار، ج 52، ص 362.
58 . همان، ص 359. روی همین مناسبات است كه رهبران دینی بر خود سخت میگیرند تا اگر در حجاز و یمامه گرفتاری باشد، زندگی بر او سخت نیاید. [نهج البلاغه، نامه 45 به عثمان بن حنیف].
59 . لقد كان فی قصصهم عبرة لأُولی الالباب، [یوسف، 111].
60 . درخواست حضرت عیسی(ع) از حواریون برای یاری‌اش در مسیر خدا نیز مؤید مطلب است: فلما احس عیسی منهم الكفر قال من انصاری الی الله قال الحواریون نحن انصارالله، [آل عمران، 52].
61 . سه سال دعوت مخفی پیامبر، 25 سال سكوت حضرت علی، صلح امام حسن و قیام امام حسین و فعالیتهای ائمه هدی(ع)، همه در راستای هدف پیش‌گفته می‌باشد.
62 . ((آنان كه وقتی در زمین حاكمیتشان بخشیم، نماز بپا می‌دارند...)) ، [حج، 41].
63 . تفسیر قمی، ج2، ص 87 .
64 . بحار، ج 51، ص 120، ح 23.
65 . همان، ج 52، ص 386، ح 202.
66 . دخیل، الامام المهدی، ص 271.
67 . ابن طاووس، الملاحم و الفتن، ص 83.
68 . تفسیر عیاشی، ج 2، ص 32.
69 . معجم رجال الحدیث، ج 8 ، ص 314.
70 . نحل،90 .
71 قرآن كریم در آیه 83 سوره بقره قبل از دستور به عدل و احسان، مسئله عبودیت را مطرح می‌كند و بدین ترتیب، رابطه منطقی و عقلانی بین عبودیت و عدل و احسان را به تصویر می‌كشد.
72 . نهج البلاغه، خطبه 33.
73 . حدید، 25.
74 . ماهنامه موعود، ش 35، ص 30، (به نقل از كافی، ج 8 ، ص 362).
75 . نور، 55.
76 . ماهنامه موعود، ش 35، ص 71، (به نقل از نعمانی، الغیبة، چاپ مكتبة الصدوق، ص 240).
77 . ((ثلاثة یحتاج الناس طرا الیها: الأمن و العدل و الخصب؛ سه چیز است كه همه مردم به آن نیاز دارند: امنیت، عدالت و رفاه))، [حرانی، تحف‌العقول، ص 236].
78 . علی(ع): ((الفقر الموت الاكبر)) [نهج البلاغة، حكمت 163] و درجایی دیگر: ((یا بنی، انی اخاف علیك الفقر فاستعذ بالله منه فانّ الفقر منقصة للدین مدهشة للعقل داعیة للمقت))، [همان، حكمت 319].
79 . حشر ، 9.
80 . والذین یكنزون الذهب و الفضة و لاینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب ألیم، [توبه، 34].
81 . الهاكم التكاثر حتی زرتم المقابر...، [تكاثر، 1].
82 . ویل للمطففین...، [مطففین، 1].
83 . الذین یأكلون الربا لا یقومون الا كما یقوم الذی یتخبطه الشیطان من المس...، [بقره، 275].
84 . واعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه و للرسول...، [انفال، 41].
85 . و اقیموا الصلاة و آتوا الزكاة و اطیعوا الرسول...، [نور، 56].
86 . انفقوا مما رزقناكم، [منافقون، 10].
87 . یسئلونك عن الانفال قل الانفال لله و الرسول...، [انفال، 1].
88 . من ذاالذی یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له...، [حدید، 11].
89 . واقیموا الوزن بالقسط و لا تخسروا المیزان، [رحمن، 9].
90 . اعراف، 96.
91 . چشم اندازی به حكومت مهدی، ص 204، (به نقل از اثبات الهداة، ج 3، ص 524).
92 . همان، ص 196، (به نقل از بحار، ج 52، ص 390).
93 . همان، (به نقل از نعمانی، الغیبة، ص 238).
94 . نهج البلاغه، خطبه 138.
95 . نساء، 58؛ و در سوره مائده،42 نیز بدین مضمون آمده است: وان حكمت فاحكم بینهم بالقسط ان الله یحب المقسطین.
96 . لقد ارسلنا رسلنا بالبینات وانزلنا معهم الكتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط [حدید، 25].
97 . یونس، 47.
98 . طلاق، 2؛ و در سوره مائده، 95 نیز بدین مضمون آمده است: فجزاء مثل ما قتل من النعم یحكم به ذوا عدل منكم.
99 . مائدة، 8 .
100 . بقرة، 45.
101 . مائدة، 8 .
102 . مجله گل نرگس، ص 53، مهرماه 81.
103 . بحار ، ج 51، ص 120.
104 . اثبات الهداة، ج 3، ص 550.
105 . ابن طاووس، الملاحم و الفتن، ص 202. امام باقر(ع) در همین زمینه میفرماید: ((در روزگار مهدی(ع) به اندازهای به شما حكمت و فهم داده خواهد شد كه یك زن در خانهاش، بر طبق كتاب خدا و سنت پیامبر(ص) قضاوت میكند))، [بحار، ج52، ص352].
106 . حدید، 25.
107 . طبسی، چشم اندازی به حكومت مهدی، ص 178.
108 . بحار، ج 52، ص 336.
109 . همان.
110 . نعمانی، الغیبة، ص 318.
111 بحار، ج 10، ص 104.
112 . ابن طاووس، ملاحم، ص 71.
113 . یضع عنهم إصرهم و الاغلال التی كانت علیهم، [اعراف، 157].
114 . بحار، ج 51، ص 57.
115 . اثبات الهداة، ج 3، ص 495.
116 . بحار، ج 52، ص 374؛ كافی، ج 3، ص 427.
117 . كمال الدین، ج 2، ص 372.
118 . روم، 24.
119 . مكیال المكارم، ج 1، ص 81.
120. بقره، 193.
121 . نعمانی، الغیبة، ص 229.
122. اسراء، 5.
123 . بحار، ج51،ص57.
124 . كمال‌الدین، ج2،ص369.
125 . مولوی نیا، سیمای مهدویت در قرآن، ص 62 .
126 . تفسیر عیاشی، ج 1، ص 62 .
127 . طبسی، چشم اندازی به حكومت حضرت مهدی، ص 191، (به نقل از معجم الكبیر، ج 8، ص 179).
128 . مصباح المتهجد، ص 161.

جمعه 26/9/1389 - 13:14
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته