• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 421
تعداد نظرات : 125
زمان آخرین مطلب : 5431روز قبل
دعا و زیارت

درباره قدر و منزلت امام علی علیه السلام چه‌ خوب‌ و عالی‌ مفخر شعرای‌ سدۀ‌ قبل‌ از این‌ در زبان‌ عرب‌: شیخ‌ کاظم‌ اُزْری‌ سروده‌ است‌:

::یابْنَ عَمِّ النَّبیِّ أنْتَ یَدُاللَهِ *** التَّی‌ عَمَّ کُلَّ شَیْءٍ نَداها (1)::
::أنْتَ قُرءَانُهُ الْقَدیمُ وَ أوْصا *** فُکَ ءَایاتُهُ الَّتی‌ أوْحاها (2)::
::حَسْبُکَ اللَهُ فی‌ مَـئاثِرَ شَتَّی‌ *** هِیَ مِثْلُ الاْعْدادِ لاتَتَناهَی (3)::

تا آنکه‌ میفرماید:

::یَا عَلیُّ الْمِقْدارُ حَسْبُکَ لاهو *** تِیَّةٌ لایُحاطُ فی‌ عُلْیاها (4)::
::أیُّ قُدْسٍ إلَیْهِ طَبْعُکَ یَنْمی *** وَالْمَراقی‌ الْمُقَدَّساتُ ارْتَقاها (5)::
::لَکَ نَفْسٌ مِنْ جَوْهَرِ الْلُطْفِ صِیغَتْ *** جَعَلَ اللَهُ کُلَّ نَفْسٍ فِداها (6)::
::هیَ قُطْبُ الْمُکَوَّناتِ وَ لَوْلا ها *** لَما دارَتِ الرَّحَی لَوْلاها (7)::
::لَکَ کَفٌّ مِنْ أَبْحُرِ اللَهِ تَجْری *** أنْهُرُ الاْنْبیآءِ مِنْ جَدْواها (8)::
::حُزْتَ مِلْکًا مِنَ الْمَعالی‌ مُحیْطًا *** بأقالیمَ یَسْتَحیلُ انْتِهاها (9)::
::(دیوان ازری ص151)::

1 ـ ای‌ پسر عموی‌ مصطفی‌! تو آن‌ دست‌ خدا هستی‌ که‌ فیضان‌ باران‌ جود و بخشش‌ آن‌، تمام‌ چیزها را فرا گرفته‌ است‌.
2 ـ تو قرآن‌ قدیم‌ خدا هستی‌ و اوصاف‌ تو آیاتی‌ است‌ از آن‌، که‌ خدا به‌ پیامبرش‌ وحی‌ کرده‌ است‌.
3 ـ برای‌ تو خدا کافیست‌ و بس‌، در صفات‌ حمیده‌ و خصال‌ پسندیده‌ای‌ که‌ چون‌ اعداد دارای‌ نهایت‌ نیست‌.
4 ـ ای‌ علیّ! قدر و مقدار تو کافی‌ است‌ که‌ از عالم‌ لاهوت‌ است‌ و آن‌ مقام‌ و منزلت‌ رفیع‌ در احاطه‌ فکر و اندیشه‌ در نمی‌آید!
5 ـ به‌ کدام‌ درجه‌ از قدس‌ و پاکی‌ طبع‌ تو میل‌ میکند در حالیکه‌ از درجات‌ مقدّسه‌ و مقامات‌ مطهّره‌ بالا آمده‌ است‌.
6 ـ تو دارای‌ نفس‌ هستی‌ که‌ خمیره‌اش‌ از اصل‌ گوهر لطف‌ و جوهر صفا ریخته‌ شده‌ است‌؛ خداوند هر نفسی‌ را فدای‌ نفس‌ تو گرداند!
7 ـ آن‌ نفس‌ قطب‌ عالم‌ امکان‌ و عالم‌ تکوین‌ است‌ و اگر آن‌ نفس‌ نبود آسیای‌ عالم‌ امکان‌ به‌ چرخش‌ نمی‌افتاد و موجودی‌ از کتم‌ عدم‌ به‌ وجود نمی‌آمد.
8 ـ تو صاحب‌ دست‌ جود و عنایت‌ و رحمتی‌ هستی‌ که‌ از دریاهای‌ بیکران‌ خداوند‌ جاری‌ میشود و نهرها و چشمه‌های‌ پر فیضان‌ پیامبران‌ چون‌ جوی‌ کوچکی‌ است‌ که‌ از این‌ نهر منشعب‌ شده‌ و جدا گردیده‌ است‌.
9 ـ تو حیازت‌ کردی‌ از شرف‌ها و فضیلت‌ها و مقامات‌ عالیه‌، ملک‌ و سرزمینی‌ را که‌ محیط‌ به‌ اقلیم‌هائی‌ از شرف‌ و کمال‌ است‌ که‌ به‌ آخر رسیدن‌ آن‌ از محالات‌ است‌.

شنبه 1/10/1386 - 14:25
دعا و زیارت

امام علی علیه السلام رسالت اصلى خود را اصلاح مى دانست. دلیل این امر آن بود که او فردى پایبند به دین و سنت بود. افزون بر آن باید توجه داشت که امام اساساً توسط کسانى بر سر کار آورده شده بود که خلیفه پیشین را به دلیل فساد به قتل رسانده بودند وامید آن داشتند که خلیفه جدید به اصلاح خرابیها بپردازد. تناسب هدف این گروه با شخصیت امام یکى از دلایل اصلى رویکرد آنان به امام بود. سیاست خلفاى پیشین توسعه فتوحات بود. این کار هم اسلام را گسترش مى داد و طبعاً پوئن مثبتى براى خلفا بود و هم جیب مردم را انباشته از درهم و دینار مى کرد.
اکنون امام باید خرابیهاى این دوره را جبران کند. این کار بسیار دشوار بوده و او را رودرو با بسیارى از اشراف و متنفذان مى کرد. اقدامات اصلاحی امام دو قسمت بود. بخشى با زبان و اقدامات اجتماعى آرام. اما بخش دیگر آن از طریق جنگ بود آن هم با کسانى که حاضر به رعایت حقوق حاکم مشروع جامعه نشده و سر به عصیان برداشته بودند.

یکى از مشکلات اخلاقى جامعه که امام را سخت به خود مشغول داشته بود دنیاگرایی، رفاه طلبى و فزون خواهى اعراب فاتح بود. این امر چنان آنان را از خود بیخود کرده بود که می توان گفت جنگ جمل محصول آن بود که امام حاضر نشد سهم
طلحه و زبیر را از بیت المال بیش از دیگران بدهد. در چنین شرایطى امام مصمم شد تا در طى خطبه هاى خود در این باره به تفصیل سخن گفته و مردم را از دنیا گرایى پرهیز دهد.
به همین قیاس او طى نامه هایى به عمال خویش آنان را از نشستن سر سفره هاى رنگین که در دوره
عثمان بسیار طبیعى شده بود نهى مى کرد. اگر کلمات امام درباره مذمت دنیا یکجا فراهم آید، کتابى مفصل خواهد شد. نهج البلاغه مملو از این قبیل کلمات بوده و این حجم گسترده نشان مى دهد که امام در این باره اصرار خاصى داشته است. ارائه الگوى نمونه انسان با تقوى را در خطبه معروف به خطبه همام مى بینیم.
در برخى از خطبه ها امام به صراحت مردم مخاطب خود را به دلیل دنیاطلبى سرزنش مى کند: یاد مرگ از دلهاى شما رفته است و آرزوهاى فریبنده جاى آن را گرفته. دنیا بیش از آخرت مالکتان گردیده و این جهان آن جهان را از یادتان برده. امام تبیین
دین را در رأس اقدامات اصلاحى خود قرار داده و کوشید تا با مطرح کردن سنت پیامبر (ص) و احیاى اصول و فروع فراموش شده دین جامعه را به سمت اصلاح هدایت کند.

آن حضرت در شرح فعالیتهاى خود براى اصلاح جامعه مى فرماید:«الم اعمل فیکم بالثقل الاکبر و اترک فیکم الثقل الاصغر ورکزت فیکم رایة الایمان و وقفتکم على حدود الحلال و الحرام و البستکم العافیة من عدلى و فرشتکم المعروف من قولى و فعلى و اریتکم کرائم الاخلاق من نفسى» آیا حکم قرآن را در میان شما جارى نداشتم و دو فرزندم را ـ که پس از من چراغ راه دینند ـ و خاندان پیامبر را که گوهران گزینند براى شما نگذاشتم. رایت ایمان را میان شما برجا کردم و مرزهاى حلال و حرام را برایتان جدا.
از عدل خود لباس عافیت بر تنتان کردم و با گفتار و کردار خویش معروف را میان شما گستردم و با خوى خود نشان دادم که اخلاق گزیده چیست. امام در سخنان خود بطور موکد اشاره به عمل به کتاب خدا و سنت رسول دارد. این وفادارى امام به سنت رسول خدا (ص) نکته مهمى در سیاستهاى اصلاحى آن حضرت است. در اصل او تخطى از سنت را یکى از علائم آشکار انحراف بلکه منشأ انحرافات مى داند. زمانى که در همان روزهاى نخست
طلحه و زبیر از عدم مشورت امام شکایت کردند حضرت فرمود: به خدا که مرا به خلافت رغبتى و به حکومت حاجتى نبود لیکن شما مرا به آن واداشتید و آن وظیفه را به عهده ام گذاشتید چون کار حکومت به من رسید به کتاب خدا و آنچه براى ما مقرر نموده و ما را به حکم کردن بدان امر فرموده نگریستم و از آن پیروى کردم. و به سنتى که رسول خدا (ص) نهاده است و بر پى آن رفتم. نیازى نداشتم تا در این باره از شما و جز شما نظر خواهم.

امام در درگیرى خود با
عثمان درباره محرم شدن به عمره در ایام حج و یا محرم شدن به عمره و حج با هم درباره رعایت سنت رسول خدا (ص) فرمود: «ما کنت لادع سنة رسول الله (ص) لا حد من الناس» من بخاطر هیچ کس سنت آن حضرت را رها نمى کنم. احیاى سیره پیامبر (ص) براى سیاستهاى اصلاحى امام بسیار مهم بود. اصحاب خالص امام نیز این حقیقت را درک مى کردند. عمار درباره اقدامات سازنده امام مى گفت: «لو ان علیاً لم یعمل عملاً و لم یصنع شیئاً الا انه احیا التکبیرتین عند السجود لکان قد اصاب بذلک فضلاً عظیماً» اگر على هیچ کارى جز زنده کردن دو تکبیر در وقت بلند کردن سر از سجده نکرده باشد به خاطر همین کار به فضل بزرگى دست یافته است.
امام در برابر سیاست عدم کتابت حدیث از سوى عمر و
عثمان بر فراز منبر اعلام فرمود: کسانى که مایل هستند تا علم را بنویسند کاغذ و قلمى فراهم آورند. حارث اعور وسایل نوشتن را فراهم کرد و آنچه را حضرت نقل مى کرد مى نوشت. بعد از آن حضرت امام حسن (ع) نیز به فرزندانش توصیه مى فرمود تا حدیث پیامبر (ص) را بنویسند. امام در یکى از نخستین خطبه هایش فرمود: «و انى حاملکم على منهج نبیکم (ص)» من سنّت پیامبر اکرم (ص) را در میان شما پیاده خواهم کرد. یکى از دلایلى که سبب شده تا توصیف شخصیت و اخلاق رسول خدا (ص) بیش از همه اصحاب از زبان امام على (ع) در متون تاریخى باشد همین است که امام بیش از همه پیرو منش و روش آن حضرت بود.

به همین دلیل از آغاز تمامى حرکات پیامبر (ص) را به ذهن خود سپرده و بعدها با شیواترین کلمات به توصیف شخصیت آن حضرت پرداخت. بطور کلى امام على (ع) از مفهوم بدعت پرهیز جدى داشته و از جمله مى فرماید همراه پیدایش هر بدعتى سنتى از میان خواهد رفت. امام دو نکته را به عنوان وصیت خود مطرح مى کند یکى شرک نورزیدن به خدا و دیگرى: ضایع نکردن سنت پیامبر (ص).
آن حضرت منافقان را کسانى مى داند که در دریاى فتنه غور کرده بدعتها را بکار گرفته و سنتها را کنار گذاشته اند. اولیاى خدا را نیز کسانى مى داند که:«یحیون سنن الله و سنن رسوله» سنتهاى خدا و رسول را احیا مى کنند. امام مردم را دو دسته مى داند: متّبع شرعة و مبتدع بدعة. این جملات و نظایر آنها در
نهج البلاغه ذهنیت قوى امام را در زمینه پیروى از سنت و پرهیز از بدعت نشان مى دهد.

امام در امر
دین به هیچ صورتى حاضر به مداهنه نبود و خود مى فرمود: «والله لا ادهنت فى دینى» به خدا سوگند من هرگز در کار دینم مداهنه نکردم. یکبار شخصى از بنى اسد را براى حد نزد امام آوردند. بنى اسد از امام خواستند تا از اجراى حد صرفنظر کند. آن حضرت فرمود: شما از من چیزى را که در اختیار من باشد نخواهید خواست جز آن که به شما خواهم داد.
آنان راضى بیرون آمدند. امام حد را بر آن شخص جارى کرد و فرمود: این کار از آن خدا بوده و در اختیار من نبود که آن را به شما دهم. امام درباره نقش خود در هدایت امت فرمود: اى مردم! من اندرزهایى را که پیامبران به امتهایشان دادند بر شما راندم و آنچه را اوصیا به پس از خود رساندند رساندم شما را با تازیانه ـ موعظت ـ ادب کردم نپذیرفتید و با ـ سخنانى ـ که از نافرمانى تان باز دارد خواندم فراهم نگشتید. همانا من میان شما همانند چراغم در تاریکى؛ آن که به تاریکى پاى گذارد از آن چراغ روشنى جوید و سود بردارد.
به هر روى امام آن چنان در اجراى دقیق سنت رسول خدا (ص) اصرار داشت که حتى مى کوشید تا تمامى حرکات و سکناتش شبیه پیامبر (ص) باشد وقتى به امام اعتراض شد که چرا در مسجد به مردم غذاى خوب مى دهد اما خود در خانه نان با سبوس مى خورد امام با گریه پاسخ داد: به خدا سوگند هرگز ندیدم در خانه پیامبر (ص) نان بدون سبوس باشد. معناى این سخن آن بود که امام مى کوشید غذایش نیز همان غذایى باشد که رسول خدا (ص) داشته است.

شنبه 1/10/1386 - 14:24
دعا و زیارت

خوارج ریشه اصلی خارجیگری را چند چیز تشکیل می‏داد :
1 - تکفیر علی و
عثمان و معاویه و اصحاب جمل و اصحاب تحکیم - کسانی‏ که به حکمیت رضا دهند - عموما ، مگر آنان که به حکمیت رأی داده و سپس‏ توبه کرده‏اند .
2 - تکفیر کسانی که قائل به کفر علی و
عثمان و دیگران .
3 - ایمان تنها عقیده قلبی نیست ، بلکه عمل به اوامر و ترک نواهی جزء ایمان است . ایمان امر مرکبی است از اعتقاد و عمل .
4 - وجوب بلا شرط شورش بر والی و امام ستمگر . می‏گفتند امر به معروف‏ و نهی از منکر مشروط به چیزی نیست و در همه جا بدون استثنا باید این‏ دستور الهی انجام گیرد ( 1 ) .

اینها به واسطه این عقائد ، صبح کردند در حالی که تمام مردم روی زمین‏ را کافر و همه را مهدور الدم و مخلد در آتش می‏دانستند .

شنبه 1/10/1386 - 14:23
دعا و زیارت

شما وقتی به‏ امام علی علیه السلام (ع) از یك نظر نگاه كنید، می‏بینید یك عابد و اول‏ عابد دنیاست بطوریكه عبادت علی ضرب المثل می‏شود میان همه، آن هم نه عبادتی كه فقط خم و راست بشود، بلكه عبادتی كه سراسر جذبه است، سراسر شور است، سراسر عشق است، سراسر گریه و اشك است. بعد از اینكه علی از دنیا رفته است مردی بنام ضرار با معاویه روبرو می‏شود. معاویه می‏داند كه او از اصحاب علی است، می‏گوید می‏خواهم علی را كه با او بودی برای من توصیف كنی. خود معاویه از هر كس دیگر علی‏ شناستر بود ولی در عین حال این را دوست داشت، چون در ته دلش به علی‏ ارادت داشت و حال آنكه به روی او شمشیر می‏كشید. بشر یك چنین موجودی‏ است، به علی اعتقاد داشت، همانطوری كه شیطان به آدم اعتقاد داشت ولی‏ در عین حال از هیچ جنایتی درباره او كوتاهی نمی‏كرد.

ضرار، یكی از مشاهدی كه علی را دیده بود برای معاویه نقل كرد، گفت در یك شبی من علی‏ را در محراب عبادتش دیدم: «یتململ تململ السلیم و یبكی بكاء الحزین». مثل آدمی كه مار او را زده باشد در محراب عبادت از خوف خدا بخود می‏پیچید و مثل یك آدم غرق در حزن و اندوه می‏گریست و اشك می‏ریخت، هی‏ می‏گفت آه، آه از آتش جهنم. معاویه گریه‏اش گرفت و گریست. همچنین‏ معاویه در برخوردی كه با عدی بن حاتم پیدا كرد، می‏خواست عدی را علیه‏ علی (ع) كه از دنیا رفته بود تحرك بكند، به عدی گفت: این الطرفات‏؟ طریف و طرفه و طارف چطور شدند؟ (عدی سه پسر داشت بنامهای طریف، طرفه و طارف كه هر سه در ركاب علی (ع) شهید شدند. معاویه می‏خواست‏ فتنه انگیزی كند، داغ جوانهایش را بیادش بیاورد، بلكه بتواند از او یك كلمه علیه علی (ع) اقرار بگیرد.) عدی گفت: همه‏شان در صفین در ركاب علی كشته شدند. گفت علی درباره تو انصاف نداد، بی انصافی كرد، بچه‏های خودش امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام را كنار كشید و بچه‏های تو را جلو انداخت و به كشتن داد.

عدی گفت من درباره علی انصاف‏ ندادم، اگر من انصاف می‏دادم نباید الان علی زیر خاك باشد و من زنده‏ باشم. معاویه كه دید تیرش به سنگ خورده است گفت ای عدی! دلم‏ می‏خواهد حقیقت را برایم درباره علی بگوئی. عدی، علی (ع) را بسیار مفصل توصیف كرد. خود او می‏گوید آخر كار كه شد یك وقت دیدم اشكهای‏ نجس معاویه روی ریشش جاری شده است، بسیار اشك ریخت. بعد با آستین‏ خود اشكهایش را پاك كرد و گفت: هیهات زمان و روزگار عقیم است كه‏ مثل علی مردی را بیاورد. ببینید حقیقت چگونه جلوه دارد؟! این‏ از عبادت علی اما آیا علی فقط اهل محراب بود و در غیر محراب جای دیگری‏ پیدایش نمی‏شد؟

باز علی را می‏بینیم كه از هر نظر اجتماعی‏ترین فرد است، آگاه‏ترین فرد به اوضاع و احوال مستمندها، بیچاره‏ها، مساكین و شاكیهاست. در حالی كه‏ خلیفه بود، روزها دره خودش یعنی شلاقش را روی دوشش می‏انداخت و شخصا در میان مردم گردش می‏كرد و به كارهای آنها رسیدگی می‏نمود. به تجار كه‏ می‏رسید فریاد می‏كرد: «الفقه ثم المتجر» اول بروید مسائل تجارت‏ را یاد بگیریند، احكام شرعیش را یاد بگیرید بعد بیائید تجارت بكنید، معامله حرام نكنید، معامله ربوی نكنید. اگر كسی می‏خواست دیر بدنبال‏ كسبش برود، علی می‏گفت زود پاشو برو، «اغدوا الی عزكم». این‏ مرد عابد اینچنین بود. اول بار من این حدیث را از مرحوم آیت الله العظمی بروجردی شنیدم. یك وقت مرد فقیری، متكدی ای آمده بود به ایشان چسبیده بود و چیزی‏ می‏خواست. ایشان به قیافه‏اش نگاه كرد، دید مردی است كه می‏تواند كار و كاسبی بكند، گدائی برایش حرفه شده است، نصیحتش كرد. از جمله همین‏ جمله علی (ع) را فرمود، گفت امیرالمؤمنین به مردم فریاد می‏كرد: اغدوا الی عزكم صبح زود بدنبال عزت و شرف خودتان بروید یعنی بروید دنبال كارتان، كسبتان، روزیتان. انسان وقتی كه از خود در آمد داشته‏ باشد و زندگیش را خود اداره بكند، عزیز است. كار و كسب عزت است، شرافت است. این را می‏گویند نمونه یك مسلمان واقعی. در عبادت اول‏ عابد است، در مسند قضا كه می‏نشیند، یك قاضی عادل است كه یك سر مو از عدالت منحرف نمی‏شود. میدان جنگ می‏رود، یك سرباز و یك فرمانده‏ شجاع است، یك فرمانده درجه اول كه خودش فرمود من از اول جوانی جنگیده‏ام‏ و در جنگ تجربه دارم. روی كرسی خطابه می‏نشیند، اول خطیب است. روی‏ كرسی تدریس می‏نشیند، اول معلم و مدرس است. و در هر فضیلتی همینطور است. این نمونه كامل اسلام است.

شنبه 1/10/1386 - 14:21
محبت و عاطفه
 

عشق یعنی حسرت شبهای گرم

            عشق یعنی یاد یک رویای نرم

                        عشق یعنی یک بیابان خاطره

       عشق یعنی چهار دیوار بدون پنجره

                 عشق یعنی گفتنی با گوش کر

                           عشق یعنب دیدنی با چشم کور

           عشق یعنی تا ابد بی سرنوشت

                    عشق یعنی آخر خط بهشت

                               عشق یعنی گم شدن در لحظه‌ها

                عشق یعنی آبی بی انتها

                           عشق یعنی یک سوال بی جواب

                                    عشق یعنی راه رفتن توی خواب

شنبه 1/10/1386 - 11:23
محبت و عاطفه
 

 

منتظرم یه قاصدك از تو خبر بیاره
یه قاصدك كه با خودش عطر تنه تو داره

بیاد و همرام خدش تو این شبای گریه
خورشید چشمای تو رو تو آینه ها بیاره

بودن تو مثل نفس نبودنت مثل مرگ
بی تو یه برگ زخمی ام اسیر دست اجل

یه نیمه جونم تو بیاتو بیا كه از تو جون بگیرم
یه بی نشونی كه می خوام از تو نشون بگیرم


 

حالا كه تمومه لحظه هامو انتظار تو پر كرده برگرد
وای ازاین لحظه هایی كه توی انتظارت دلم بی تو سركرد

تومثل بك معجزه ی حقیقی
تو لحظه های بیم و نا امیدی

كه در غروب اخرین دقایق
ازآاسمون به داد من رسیدی

من آخرین امید این نگاهو
به لحظه ی اومدن تو بستم

بیا كه در نهایت صداقت 
به انتظار دیدنت نشستم 


  

حالا كه تمومه لحظه هامو انتظار تو پر كرده برگرد
وای ازاین لحظه هایی كه توی انتظارت دلم بی تو سركرد

 

شنبه 1/10/1386 - 11:21
اخبار
 

مدیرشورای نظارت و ارزشیابی موسیقی وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت : شمار زیادی خواننده غیرمجاز رپ در كشور شناسایی شد.

"رپ " از گونه‌های موسیقی پاپ به شمار می‌آید.

"محمد دشت‌گلی" روز پنجشنبه در حاشیه پنجمین گردهمایی هنرمندان تئاتر دفاع مقدش كشور در رامسر در گفت و گو با ایرنا افزود : این گونه موسیقی به خودی خود مشكلی ندارد ولی به دلیل استفاده خواننده‌ها از الفاظ زشت و مستهجن غیرمجاز شناخته شده است.

وی اظهار داشت: این نوع موسیقی موجب نشر نوعی اخلاق ناپسند در جامعه می‌شود در حالی كه موسیقی، هنر متعالی و مقدسی است.

وی خاطرنشان كرد: طبق هماهنگی با اداره اماكن نیروی انتظامی، استودیو- های غیرمجاز كه در زمینه تولید این نوع آثار فعالیت دارند، پلمپ و با خواننده‌های این نوعی موسیقی نیز برخورد می‌شود.

به گفته دشت گلی این نوع برخورد نیز تا حدی كارساز است زیرا خواننده موسیقی رپ می‌تواند از طریق سایتهای اینترنتی با كمترین هزینه اثرش را عرضه كند و باید در این زمینه چاره‌اندیشی شود.

مدیرشورای نظارت و ارزشیابی موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاداسلامی ادامه‌داد: فرهنگ‌سازی برای كاهش ترویج و نشر موسیقی رپ ضروری است تا این موسیقی به اهداف متعالی هنر نزدیك شود.

وی یادآور شد: براساس نص صریح قانون و تصویب مجلس شورای اسلامی صدور مجوز برای كنسترتها و انتشار آلبوم موسیقی از وظایف این وزارتخانه است و دیگر سازمانها نباید مستقل عمل كنند.

وی بیان داشت: انتشار آلبوم موسیقی " ترنج " از سوی حوزه هنری خلاف نص صریح قانون است.

برگرفته از :  عصر ایران

شنبه 1/10/1386 - 11:18
ورزش و تحرک

 

به عنوان اولین پرسش از افشین قطبی می‌پرسیم كه كجا و در چه زمانی به دنیا آمد و چرا از ایران خارج شد

و او با آن لهجه شیرینش برای مان می‌گوید:

«در بهمن سال 1343 به دنیا آمدم. راستش را بخواهید از خاطرم رفته كه در چه محلی به دنیا آمدم، نام مدرسه‌ام هم یادم نیست. 13 ساله بودم، در سال 1356، یك سال پیش از انقلاب به همراه پدرم به كالیفرنیا رفتم. او زندگی جدیدی را در آمریكا آغاز و همسر جدیدی اختیار كرده بود و همین امر باعث شد من هم با او به كالیفرنیا بروم. در یك شهر كوچك در حوالی لس‌آنجلس زندگی‌ام را آغاز كردم.»

 و پس از آن بر افشین قطبی چه گذشت؟ «اولین ماه‌های حضور در آن جا برایم سخت بود. زبان انگلیسی بلد نبودم اما توانستم در عرض سه ماه زبان انگلیسی را یاد بگیرم، ضمن این‌كه هر روز صبح فوتبال هم بازی می‌كردم. فوتبال تو قلب و خونم بود، در ایران هم بازی با بچه‌محل‌ها یادم نمی‌رود، هر روز فوتبال بازی می‌كردیم و علاقه شدیدی به توپ و تور داشتم. در همان اوان در مدرسه «جونیورهایس‌هود» تحصیل می‌كردم و توانستم تیم فوتبالی در آن مدرسه تشكیل بدهم.

 ملیت‌های مختلفی در آن مدرسه تحصیل می‌كردند و به همین خاطر اعضای تیم فوتبال این مدرسه هم از كشورهای مختلف بودند. چیزی كه یادم می‌آید این‌كه در آن جا با فردی آشنا شدم كه پدرش ایرانی و مادرش مصری بود. او معلم مدرسه ما بود و یك مدرسه فوتبال هم داشت. یك روز كه در حال فوتبال بازی كردن بودم، او را دیدم و آن آشنایی باعث شد روابط‌مان بیشتر از گذشته شود، او مثل یك برادر بزرگ تر برای من شد و مرا در مدرسه فوتبالش ثبت‌نام كرد و من زیرنظر او آموزش دیدم. از همان روزهای اول كه به این شكل فوتبال را ادامه دادم، دلم می‌خواست علم فوتبال را یاد بگیرم. دلم می‌خواست بیشتر به جای این‌كه فوتبال بازی كنم، فوتبال آموزش بدهم. ضمن این‌كه مدرسه معروفی هم داشتیم. در این مدرسه «جان ویت» بازی می‌كرد، در ضمن بگویم كه از اواسط دهه هفتاد میلادی آمریكایی‌ها به فوتبال روی‌ آوردند و به سرمایه‌گذاری پرداختند. همان سال‌ها بود كه تیم ثروتمند كاسموس آمریكا، بازیكنانی چون پله، بكن‌باوئر و یوهان كرایف را به استخدام خود درآورده بود. در مدرسه فوتبال ما هم بازیكنان خوبی (نوجوانان) از كشورهای مكزیك، ایران، مصر، ژاپن، چین و آفریقا حضور داشتند. به همین خاطر تیم فوتبال مدرسه ما بین‌المللی شد و در مسابقات بین مدارس هم به مقام اول در كالیفرنیا رسید. من آن زمان مربی‌شان بودم. این روند ادامه داشت تا این‌كه 17 ساله شدم.»
    
     حضور در دانشگاه
    «در 17سالگی به دانشگاه معروف «یو.سی.ال» رفتم كه دانشگاه معتبری است و به نوعی معروف‌ترین دانشگاه كشور آمریكاست و آن سال (1981) سی هزار دانشجو داشت. به آن جا كه رفتم، خیلی سریع به عضویت تیم دانشگاه آن جا درآمدم و تنها ایرانی تیم فوتبال آن جا بودم. كوچك‌اندام بودم برعكس دیگر بازیكنان كه از اندام‌ تنومندی برخوردار بودند. مربی آلمانی داشتیم كه نامش «زیگ ایشلید» بود و بعدها مربی تیم جوانان آمریكا شد و همچنین پنج سال رهبری تیم گالكسی لس‌آنجلس را برعهده گرفت. او فوتبال را خیلی خوب می‌شناخت و من الفبای حرفه‌ای فوتبال را از او آموختم...»
    و نقش خانواده؛ آیا مخالف بودند یا موافق؟

 پدر و مادرخوانده‌ام به تشویق من پرداختند، به خصوص مادرخوانده‌ام كه برایم خیلی زحمت كشید و در شكل‌گیری شخصیت اجتماعی‌ام خیلی به من كمك كرد. او در ایران دندانپزشك بود. 
    و شغل پدر را نگفتید؟

 پدرم در ایران معلم بود. آنها مثل من در ابتدای حضور در آمریكا مشكلاتی داشتند و از طرفی باید حواس شان به من هم می‌بود چرا كه سنین 13 تا18 سالگی برای شكل‌گیری شخصیت یك فرد خیلی مهم است و آموزش باید درست باشد. از طرفی پول زیادی هم نداشتند كه امكانات زیادی در اختیارم بگذارند اما تمام تلاش شان را كردند كه من به شكل حرفه‌ای فوتبال را ادامه بدهم.
    به طور حتم تلاش زیادی كردی. همین‌طور است؟

 از كودكی و بعد هم نوجوانی سعی‌ام همیشه این بود كه روی پای خودم بایستم. از همان روزهای ابتدایی حضور در آمریكا، با این‌كه در دبیرستان تحصیل می‌كردم و فوتبال هم بازی می‌كردم، دلم نمی‌خواست پدرم را اذیت كنم و او بیش از حد برایم خرج كند. درك می‌كردم كه زندگی در غربت سخت است و من هم باید به عنوان یك عضو از خانواده، خرج خودم را دربیاورم. شاید باورتان نشود، مدتی روزنامه‌فروشی می‌كردم، مدتی هم در خانه مردم باغبانی می‌كردم تا درآمد كمی برای خودم داشته باشم و حداقل خرج خودم را دربیاورم. این چیزها را برای شما بازگو كردم كه بگویم زحمت كشیدم تا به اینجا رسیدم. از بچگی برای من همه چیز مهیا نبود. از همان دوران سعی كردم خودم شخصیتم را بسازم. از همان زمان سعی‌ام بر این بود كه قدر داشته‌هایم را بدانم. شاید اگر به آسانی به همه‌چیز می‌رسیدم، حالا قدر آن را نمی‌دانستم. من به آسانی به همه‌چیز نرسیدم. آنهایی كه به آسانی به چیزی می‌رسند، تنبل بار می‌آیند اما من از كودكی، آدم تنبلی نبودم. تمام سعی‌ام این بود كه كار و تلاش كنم و چیزهای جدید یاد بگیرم. در تمام عمرم دوست داشتم پركار باشم.
    

     تجربیات خوب از دانشگاه
 
    از دوران دانشجویی‌ام تجربیات خوبی دارم. تیم فوتبال دانشگاه «یو.سی.ال» به تمام آمریكا سفر و بازی برگزار می‌كرد و من هم با این تیم همراه بودم. مدتی كه از حضور من در این تیم گذشت، تصمیم گرفتم در یك مدرسه ورزش، مربیگری فوتبال كنم. از شاگردان هفت، هشت ساله تا سیزده، چهارده ساله داشتم. آنها مرا خیلی دوست داشتند چرا كه فوتبال را با هیجان ادامه می‌دادم و به كار مربیگری علاقه وافری داشتم.


    برای‌مان نگفتید دقیقا چه زمانی وارد دانشگاه و سپس فارغ‌التحصیل شدید، همچنین رشته تحصیلی‌تان چه بود؟

سال 1981 وارد دانشگاه شدم و سال 1986 در رشته مهندسی برق الكترونیك فارغ‌التحصیل شدم. این رشته در دانشگاه «یو.سی.ال» از اعتبار بالایی برخوردار است. همكلاسی‌های من برای این‌كه دروس خود را پاس كنند، روزی هجده تا بیست ساعت درس می‌خواندند چرا كه رشته بسیار مشكلی است اما من از آن‌جا كه كارهای متفرقه زیادی می‌كردم، ساعات زیادی درس نمی‌خواندم اما سعی می‌كردم درست یاد بگیرم.
    دوستان ایرانی هم داشتید؟

 نه، وقتی كه وارد محیط دانشگاه شدم، دوستان ایرانی نداشتم. شاید به همین خاطر لهجه فارسی‌ام كمی تغییر پیدا كرد. 
    چه زمانی از پدر و مادر جدا شدید؟

از همان هفده سالگی، زمانی كه وارد دانشگاه شدم. ابتدا در خوابگاه زندگی كردم، دو سال بعد به همراه یكی از دوستانم یك آپارتمان اجاره كردم. بعد از فارغ‌التحصیلی، رشته تحصیلی‌ام را در محیط كاری ادامه ندادم و تصمیم گرفتم به سراغ آرزوهای دوران كودكی‌ام بروم؛ یعنی زمانی كه 24 ساله بودم. در سال 1988 تصمیم گرفتم مدرسه فوتبالم را تاسیس كنم. البته بگویم كه پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه تا تاسیس مدرسه فوتبالم، طی دو سال از فدراسیون فوتبال آمریكا مدرك مربیگری‌ام را دریافت كردم و درس‌های آن را فرا گرفتم. 
    از قطبی می‌پرسیم كه هدف‌تان از تاسیس مدرسه فوتبال، تنها كسب درآمد بود كه می‌گوید: «نه، هدفم این بود كه جوان‌ها را آموزش دهم تا فوتبال بین‌المللی بازی كنم. البته پس از مدتی شاگردانم خیلی زیاد شدند؛ از شش ساله تا نوزده ساله به طور متوسط روزی 160 شاگرد داشتم. پس از مدتی تصمیم گرفتم چند مربی دیگر به مدرسه فوتبالم بیاورم. چند مربی ایتالیایی، هلندی و... این تلاش باعث شد موقعیت خوبی نصیب مدرسه فوتبال من شود و در درازمدت به جز علم فوتبال، با مسائل مدیریتی فوتبال هم آشنا شدم چرا كه مدرسه‌ای را اداره می‌كردم كه سالی هزار شاگرد داشت. طی این سال‌ها وقتی مدرسه من در لس‌آنجلس به محبوبیت رسید، پای مربیان بزرگ دیگری را به آن‌جا باز كردم؛ مربیانی چون «كوادیانز» كه از آژاكس آمستردام هلند او را آوردم و همچنین «بورا میلوتینوویچ» مربی معروف یوگسلاو كه سابقه پنج حضور در جام‌جهانی دارد (1986 با مكزیك، 1990 با كاستاریكا، 1994 با آمریكا، 1998 با نیجریه و 2002 با چین). آنها بعدها از دوستان خوب من شدند و كمك‌های بزرگ و تجارب فراوانی از آنها كسب كردم.»
    از بورا خاطره‌ای هم دارید؟

 او به من می‌گفت: از تو خوشم می‌آید كه در سرزمین آمریكا این‌قدر عشق فوتبالی...» چرا؟ «چون تا پیش از جام‌جهانی 1994 آمریكا، مردم با فوتبال بیگانه بودند. عشق فوتبال در آمریكا زیاد دیده نمی‌شد اما مدرسه من و دوستانم باعث شد در كالیفرنیای آمریكا فوتبال بین‌المللی ارائه بدهیم و افراد زیادی را به سوی فوتبال بكشانیم. شاید باورش مشكل باشد اما تا اوایل دهه نود خیلی از آمریكایی‌ها هیچ علاقه‌ای به فوتبال نشان نمی‌دادند و از آن زمان بود كه شاهد بودیم تیم‌ملی آمریكا از سال 1990 در پنج دوره متوالی راهی جام‌جهانی شد. بورا می‌گفت: تو با مدرسه‌ات، در بین اهالی كالیفرنیا انگیزه ایجاد كردی. 
    و مدیریت این مدرسه با خودتان بود؟

 «بله، به جز آموزش فوتبال، مدیریت آن هم برعهده خودم بود. زحمات زیادی برای آن‌جا كشیدم، حتی گاهی اوقات پشت تراكتور چمن‌زنی می‌نشستم و چمن‌ها را كوتاه می‌كردم. برایم مهم نبود كه چه كاری می‌كنم، تنها هدفم این بود كه مدرسه‌ام به نام افشین قطبی كه بعدها به نام S.S.G.A تغییرنام یافت، هدفمند شود و بازیكن بین‌المللی تحویل دنیای فوتبال دهد.»
    
     از تمام دنیا شاگرد داشتم

    از قطبی می‌پسیم كه شاگردان شما همه آمریكایی بودند كه می‌گوید: «نه، البته شاید ملیت‌شان آمریكایی بود اما بد نیست بدانید در آمریكا نژادهای مختلفی زندگی می‌كنند؛ اسپانیایی، ایتالیایی، انگلیسی، فرانسوی، چینی، ژاپنی، مكزیكی و آفریقایی كه بیشترشان مهاجر هستند اما پس از این‌كه مدرسه‌ام به اعتبار قابل‌توجهی دست یافت، اشخاصی كه در ‌نقاط گوناگون، كارشان كشف بازیكن بود، برایم از برزیل، آفریقا، مكزیك، آذربایجان و دیگر نقاط دنیا بازیكنانی تا سن 16سالگی می‌فرستادند و من هم به آموزش آنان می‌پرداختم. از طرفی طی این سال‌ها روابط زیادی با مدرسه‌های فوتبال و باشگاه‌های بزرگ برقرار كرده بودم. آنها هم می‌خواستند حرفه‌ای بازی كنند. از این رو مدرسه فوتبالم طی چند سال جهانی شد... یادم می‌آید كه یك بازیكن آمریكایی داشتم به نام «جان اوبراین» كه از 14 سالگی به مدرسه من آمد. او را در16سالگی به آژاكس فرستادم و مدت هشت سال در آژاكس آمستردام و دو جام‌جهانی هم برای آمریكا بازی كرد. او یكی از بهترین شاگردان من بود، حتی تعدادی از شاگردانم هم به روسیه رفتند و در لیگ آن‌جا بازی كردند. به فورتوناسیتاد هلند چند بازیكن فرستادم و... این روند طی سال‌ها حضور در آمریكا همچنان ادامه داشت و هرگاه بازیكنی را به اروپا می‌فرستادم، احساس درونی خوبی پیدا می‌كردم.» از افشین می‌پرسیم دلیل این كارش چه بود؟ كه می‌گوید: «چون آرزوی خودم بود كه روزی در لیگ‌های معتبر اروپایی بازی كنم اما هیچ‌وقت موقعیتش پیش نیامد. شاید باورش مشكل باشد. همان‌طور كه گفتم هدفم تنها كسب درآمد نبود. شاگردانی داشتم كه حتی پولی برای ثبت‌نام در مدرسه‌ام نداشتند، یا خودم هزینه‌های‌شان را تامین می‌كردم یا دوستانی داشتم كه هرساله كمكی به مدرسه فوتبال من می‌كردند. می‌دانید چرا؟ چون عشق به فوتبال در چشمان‌شان موج می‌زد؛ درست مثل نوجوانی خودم و من به خوبی با این روحیات آشنا بودم و این مسئله باعث می‌شد انرژی‌ام نسبت به گذشته بیشتر شود. البته جا دارد از كاپیتان گالكسی هم یاد كنم كه شاگردم بود. «پیتر وایس» او از ده سالگی در مدرسه من الفبای فوتبال را آموخت، ضمن این‌كه در المپیك 2000 سیدنی سه تن از شاگردان من در تیم المپیك آمریكا بودند.
    حالا كه به فوتبال ایران و به شهرستان‌های كوچك كه استعدادهای بزرگی در آنها نهفته است فكر می‌كنم ، احساس می‌كنم تفكر درست و انگیزه درست را به این نوجوانان نمی‌دهیم. كاش می‌شد در ایران هم مدارس بین‌المللی تاسیس می‌شد كه برای آینده فوتبال ایران مثمر ثمر خواهد بود. ما باید ماركتینگ‌مان در فوتبال صحیح باشد. آمریكایی‌ها اگر در سال‌های اخیر در قاره خودشان، به مانند مكزیك فوتبال‌شان یك سر و گردن از دیگر كشورهای این قاره بالاتر شد، به خاطر سازماندهی درست‌شان بود. آنها به درستی برنامه‌ریزی كردند و نیروهای خوبی را به فوتبال تحویل دادند تا جایی كه در جام‌جهانی 2002 تیم آمریكا جزو هشت تیم برتر دنیا شد یا در جام‌جهانی 1994 اگر با برزیل روبه‌رو نمی‌شد، شاید تا نیمه‌نهایی بالا می‌آمدند در صورتی كه مثل ایرانیان اصلا استعداد ندارند، بلكه تنها فوتبال را علمی فراگرفته‌اند.»
    و این مدرسه هنوز هم در لس‌آنجلس دایر است؟

نه، پس از سال 2002 مدرسه فوتبالم را تعطیل كردم چرا كه در آن جا نبودم و دیگر نمی‌توانستم بر آن مدیریت داشته باشم. پس از 41سال، مدرسه فوتبالم تعطیل شد.»
    
    حضور در تیم ‌ملی

    پس از پرآوازه شدن مدرسه فوتبال‌تان، فدراسیون فوتبال آمریكا از شما دعوت كرد. همین طور است؟
«استیوسمپسون كه مربی تیم‌ملی آمریكا در جام جهانی 1998 بود، مربی‌ام در دانشگاه «یو.سی‌‌.ال» بود و از همان زمان ارتباط‌مان خیلی قوی شد. او تلاش مرا دوست داشت، از این رو پس از این‌كه مربی تیم‌ملی شد، مرا به تیم‌ملی دعوت كرد و من دستیار او شدم اما پس از شكست مقابل ایران در جام‌جهانی 1998 كه او استعفا داد، ما هم از تیم آمریكا جدا شدیم. 
    
     رفتن به سئول 
ز كره‌جنوبی درآوردید؟

 طی سال‌های 1992 تا 2001، من سالی یك تا یك ماه و نیم در اروپا می‌گذراندم. بازیكنان خودم را به آن‌جا می‌بردم تا آنان در باشگاه‌های آن‌جا بازی كنند و طی این سال‌ها رابطه‌ام با آژاكس آمستردام بسیار مطلوب بود. آژاكس از دیرباز مدرسه فوتبال معروفی در تمام اروپا داشت و دارد و تفكر ویژه‌ای بر آن حاكم است. بازیكنان معروفی از این مدرسه به سراسر دنیا معرفی شده‌اند كه نمونه‌اش تركیب اصلی تیم‌ملی هلند در دو جام‌جهانی 1974 و 1978 بود و ستاره بی‌بدیل آنان یوهان كرایف كه مادرش رختشوی باشگاه بود و بعدها نام پسرش را در مدرسه فوتبال آژاكس نوشت.»
    كرایف را می‌شناختی؟

 «او وقتی مربی بارسلون بود، به آمستردام آمد تا با آژاكس در لیگ باشگاه‌های اروپا بازی كند. من به آن بازی دعوت شدم. پس از بازی به رختكن بارسلونا رفتم و با او حرف زدم. به او گفتم زمانی كه در كاسموس بازی می‌كردی و من 14 ساله بودم، بازی‌هایت را از نزدیك تماشا می‌كردم، در همان رختكن توسط مسئولان آژاكس به او معرفی شدم و باب آشنایی‌مان از آن‌جا باز شد. 
    
    و در ادامه؟
     این رفت‌و‌آمدها به هلند باعث شد با مربیان بزرگ آن‌جا آشنا شوم. همچنین از سال 1997 من به همراه بورا میلوتینوویچ توانستیم مشخصات فوتبالیست‌ها را از لحاظ قوای بدنی، تكنیك و تاكتیك‌پذیری به رایانه انتقال دهیم و برنامه‌ریزی كنیم و به صورت تصویری به بازیكنان آموزش دهیم. همین امر باعث شد هلندی‌ها از آن استقبال كنند. به نوعی تكنولوژی را به فوتبال انتقال دادیم. در این نرم‌افزار كامپیوتری نام من هم ثبت شد و از آن‌جا بود كه خیلی‌ از مربیان اروپایی با نام افشین قطبی آشنا شدند، به ویژه «گاس هیدینك» هلندی... هیدینك زمانی كه به كره‌جنوبی رفت، به من پیشنهاد داد كه دستیارش شوم. هیدینك از سال 2001 مربی كره‌جنوبی شد و همان‌طور كه می‌دانید در جام‌جهانی 2002 تیم كره، چهارم شد.
    پس از جام‌جهانی 2002 من دوباره به آمریكا بازگشتم و این بار به عنوان دستیار استیو سمپسون، در گالكسی لس‌آنجلس كار كردم. این روند ادامه داشت تا این‌كه «دیك ادووكات» هلندی در سال 2005 مربی هلند شد و من و «پیم وربیك» بار دیگر دستیار او شدیم. (خواننده محترم گاس هیدینك و دیك ادووكات از مربیان معتبر هلندی هستند. هیدینك در جام‌جهانی 1998 با تیم‌ملی هلند به مقام چهارم جهان دست یافت و ادووكات در جام‌جهانی 1994 مربی هلند بوده، همچنین در جام‌جهانی 2002. ضمن این‌كه ادووكات در سال 1988 آیندهوون را قهرمان لیگ اروپا كرد.) پس از جام‌جهانی 2006 هم كه با وربیك رهبری كره را برعهده گرفتیم و پس از سومی آسیا، از آن تیم بیرون آمدیم.»
    

     شش حضور متوالی

    از قطبی می‌پرسیم چرا كره‌جنوبی در شش دوره متوالی جام‌جهانی، همیشه یك پای ثابت جام‌جهانی بوده، اما هیچ‌وقت جام ملت‌ها را جدی نمی‌گیرد و هیچ قهرمانی در كارنامه خود ندارد؟ كه می‌گوید: «برای كره‌ای‌ها جام‌جهانی خیلی مهم است. برای آنان شاید فوتبال زیاد مهم نباشد و مثل ایرانی‌ها زیاد عشق فوتبال نباشند اما وقتی تیم كشورشان به جام‌جهانی می‌رود، كره‌ای‌ها به خاطر نام كره، فوتبال را دنبال می‌كنند. ضمن این‌كه رییس فدراسیون فوتبال آنها «دكتر چون»، اندیشه‌های نویی را به فوتبال كره منتقل كرده است.
     او مردی متفكر است و صاحب اندیشه‌های جدید كه از كره یك فوتبال بین‌المللی ساخته است. سعی او این بوده كه همیشه كره در جام‌جهانی با تمام قوا حضور داشته باشد و در جام ملت‌های آسیا با تركیبی جوان‌تر روانه رقابت‌ها ‌شود، یعنی همیشه این‌طور بوده است. ضمن این‌كه پول خوبی را هم به فوتبال كره تزریق كرده است.»
    
     بازگشت پس از سی سال
    «از سال 1356 كه از ایران خارج شدم، دیگر به ایران نیامدم تا سال 1386، درست سی سال. البته قرار بود پارسال با كره برای رقابت‌های مقدماتی جام‌جهانی به ایران بیایم، اما از آن‌جا كه پاسپورت ایرانی نداشتم، نتوانستم به ایران بیایم. 
    از قطبی می‌پرسیم پس از علی پروین كه از او در ورزشگاه‌ها با نام سلطان یاد می‌كردند، دیگر طی این سال‌ها هیچ مربی نتوانست به مانند شما در دل هواداران پرطرفدارترین تیم ایران، جایگاهی برای خود به دست بیاورد اما طرفداران پرسپولیس از شما به عنوان «امپراطور» یاد می‌كنند. دلیلش چه بود؟ «اولا كه آنها متوجه شدند من پس از سی سال به خاطر پول به ایران نیامدم. با توجه به گذشته‌ای كه از خودم گفتم، دلتنگی‌ نسبت به سرزمین مادری باعث شد به ایران بیایم. من ایران و ایرانی‌ها را دوست دارم، ضمن این‌كه از معدود مربیان ایرانی بودم كه توانستم در میادین بین‌المللی موفق باشم و در سه جام‌جهانی حضور داشته باشم و همچنین اخلاق و رفتارم طوری بود كه توانستم در دل هواداران جای بگیرم... من همینم كه می‌بینید، رك و صریح و حرفم را به راحتی می‌زنم؛ بدون رودربایستی و آخرین دلیلش هم نتیجه‌های اخیر پرسپولیس بود.»
    به هر حال پس از سی سال جرقه‌ای به ذهن‌تان رسید كه به ایران بیایید.

 از آن لحظه برای‌مان بگویید. «من دوستی ایرانی در لس‌آنجلس دارم كه به فوتبال ایران علاقه زیادی دارد. او دائم به من می‌گفت كه تو می‌توانی به فوتبال ایران كمك كنی. چرا به ایران نمی‌روی؟ از طرفی هرچه كه سن آدم بیشتر می‌شود، دوست دارد به وطنش بازگردد؛ به جایی كه به دنیا آمده و دوست دارد پیش اقوامش برگردد. به هر حال جرقه اصلی‌ را دوستم داریوش زد كه تشویقم كرد به ایران بیایم.
    همچنین دلم می‌خواست با توجه به تجربیاتم به ایران بیایم و از لحاظ سازماندهی به فوتبال ایران كمك كنم. امیدوارم كه بتوانم چنین كاری را انجام دهم، گرچه به زمان نیاز دارم. از روزی كه به ایران آمدم، خونم گرم شده، نفسم گرم شده، احساس مردم ایران را در هیچ جای دنیا نمی‌توانید ببینید، میوه‌های ایرانی، غذاهای ایرانی. دلم برای همه آنها تنگ شده بود.»

شنبه 1/10/1386 - 10:37
موبایل

سلام دوستان

آ یا می خواهید یک صفحه مشخصات شخصی در اینتر نت داشته باشید ؟

 استفاده از یاهو مسنجر  فقط به چت ختم نمیشود.

profile  صفحه ای است حاوی شرح حالی از شما که می تواند شامل اطلاعات فردی از قبیل سن ، محل سکونت ، میزان تحصیلات  ، وضعیت تا هل ، علاقمندی ها ، سر گرمی ، پیام به دیگران و غیره  به انضمام عکس ، صدا ، فیلم ، آ درس وب سایت یا  home page   با شد و اطلاعات مفیدی از  شما به تمام جهانیان ارائه می دهد . مراحل زیر را دنبال نمایید :

1- در صفحه اصلی یا هو مسنجر روی زیر منوی  my profile  کلیک کنید

2-  روی دگمه  creat/ edit  my profile  کلیک کنید . اسم رمز و آ ی دی  خود را وارد نمایید.

3-  روی گزینه  Edit   کلیک کنید .

4 -  روی  جمله  Edit profile information    کلیک نمایید.

5-  پس از باز شدن  صفحه اصلی  اطلاعا ت خود را مثل  جنسیت ، سن ، محل سکونت ، سر گرمی ، خبر های تازه از خود ، آ درس  سایت های  دلخواه و غیر ه را وارد کنید  و در نهایت روی save change   کلیک کنید .

6- گنجاندن عکس در  پرو فایل . 

1- روی   Edit picture  در صفحه profile    کلیک نمایید .

2-  روی گزینه  Browse  کلیک نموده و تصویر  را از محل ذخیره آن در کامپیوتر خود  با پسوند   gif    یا    jpg     باز  نمایید .

3-  دکمه  upload   را  جهت بالا گذاری عکس کلیك نمایید .

*  تذکر

آدرس  profile   شما به این صورت است  که  میتوانید  به دوستان خود بدهید  یا در مسنجر  آن را نوشته تا  دیگران با کلیک بر آن به صفحه شخصی  شما بروند .

http://profile.yahoo.com/Paradais2004

توجه نمایید که بعد از اسلاش   id  خودتان را وارد نمایید .

شنبه 1/10/1386 - 10:34
دعا و زیارت

 

از همان وقتهائی كه تصوف هم در دنیای اسلام‏ پیدا شد، ما می‏بینیم افرادی پیدا شدند كه تمام نیروی خودشان را صرف‏ عبادت و نماز كردند و سایر وظائف اسلامی را فراموش نمودند مثلا در میان‏ اصحاب امام علی علیه السلام مردی را داریم بنام ربیع بن خثیم همین خواجه ربیع‏ معروف كه قبری منسوب به او در مشهد است. حالا این، قبر او هست یا نه‏ من یقین ندارم و اطلاعم در این زمینه كافی نیست ولی در اینكه او را یكی‏ از زهاد ثمانیه یعنی یكی از هشت زاهد معروف دنیای اسلام می‏شمارند، شكی‏ نیست.

ربیع بن خثیم اینقدر كارش به زهد و عبادت كشیده بود كه در دوران آخر عمرش قبر خودش را كنده بود و گاهی می‏رفت در قبر و لحدی‏ كه خودش برای خودش كنده بود می‏خوابید، و خود را نصیحت و موعظه می‏كرد، می‏گفت " ''یادت نرود عاقبت باید بیائی اینجا'' ".
تنها جمله‏ای كه غیر از ذكر و دعا از او شنیدند آنوقتی بود كه اطلاع پیدا كرد كه مردم امام حسین علیه السلام فرزند عزیز پیامبر اکرم|پیغمبر را شهید كرده‏اند، چند كلمه گفت در اظهار تأثر و تأسف از چنین حادثه‏ای: " ''وای بر این امت كه فرزند پیغمبرشان را شهید كردند ''". می‏گویند بعدها استغفار می‏كرد كه‏ چرا من این چند كلمه را كه غیر ذكر بود به زبان آوردم.

همین آدم در دوران امیرالمؤمنین علی (ع) جزو سپاهیان ایشان بوده است‏، یكروز آمد خدمت امیرالمؤمنین عرض كرد: ''یا امیرالمؤمنین انا شككنا فی‏ هذاالقتال''. " انا " را هم كه می‏گوید معلوم می‏شود كه او نماینده عده‏ای‏ بوده است. یا امیرالمؤمنین! ما درباره این جنگ شك و تردید داریم، می‏ترسیم این جنگ، جنگ شرعی نباشد. چرا؟
چون ما داریم با اهل قبله‏ می‏جنگیم، ما داریم با مردمی می‏جنگیم كه آنها مثل ما شهادتین می‏گویند، مثل ما نماز می‏خوانند، مثل ما رو به قبل می‏ایستند. و از طرفی شیعه‏ امیرالمؤمنین بود نمی‏خواست كناره گیری كند گفت یا امیرالمؤمنین! خواهش می‏كنم به من كاری را واگذار كنید كه در آن شك وجود نداشته باشد، من را به جائی و دنبال مأموریتی بفرست كه در آن شك نباشد.

امیرالمؤمنین هم فرمود بسیار خوب اگر تو شك می‏كنی پس من تو را به جای‏ دیگری می‏فرستم. نمی‏دانم خودش تقاضا كرد یا ابتداء حضرت او را به یكی‏ از سر حدات فرستادند كه در آنجا هم باز سرباز بود. كار سربازی می‏خواست‏ انجام بدهد اما در سر حد كشور اسلامی كه اگر احیانا پای جنگ و خونریزی‏ بمیان آمد طرفش كفار یا بت پرستان باشند، غیر مسلمانها باشند. خوب‏ این نمونه‏ای بود از زهاد و عبادی كه در آن زمان بودند.
این زهد و عبادت چقدر ارزش دارد؟
این، ارزش ندارد كه آدم در ركاب‏ مردی مانند علی باشد اما در راهی كه علی دارد راهنمائی می‏كند و در آنجائی‏ كه علی فرمان جهاد می‏دهد شك كند كه آیا این درست است یا نادرست، و عمل به احتیا كند، بنا را بر احتیاط بگذارد. مثل اینكه می‏گویند: چرا ما روزه شك دار بگیریم؟ می‏بینید كه در میان مردم هم این حرف خیلی زیاد است: چرا ما روزه شك دار بگیریم، این چه كاری است؟ چرا جائی بجنگیم‏ كه شك داریم؟ میرویم جائی كه روزه‏ای كه می‏گیریم روزه شك دار نباشد.

این چه ارزشی دارد؟ اسلام بصیرت می‏خواهد، هم عمل می‏خواهد و هم بصیرت. این آدم (خواجه ربیع) بصیرت ندارد. در دوران ستمگری مانند معاویه و ستمگرتری مانند یزیدبن معاویه زندگی می‏كند، معاویه‏ای كه دین خدا را دارد زیر و رو می‏كند، یزیدی كه بزرگترین جنایتها را در تاریخ اسلام مرتكب‏ می‏شود و تمام زحمات پیغمبر دارد هدر می‏رود، آقا رفته یك گوشه‏ای را انتخاب كرده شب و روز دائما مشغول نماز خواندن است و جز ذكر خدا كلمه‏ دیگری به زبانش نمی‏آید، یك جمله ای هم كه به عنوان اظهار تأسف از شهادت‏ حسین بن علی (ع) می‏گوید، بعد پشیمان میشود كه این، حرف دنیا شد، چرا بجای آن، سبحان الله، الحمد لله نگفتم؟ چرا بجای آن یا حی یا قیوم‏ نگفتم؟ چرا الله اكبر نگفتم، لا حول و لا قوة الا بالله نگفتم؟ این با تعلیمات اسلامی جور در نمی آید.

::«لا یری الجاهل الا مفرطا او مفرطا»؛ جاهل یا تند می‏رود یا كند.::

شنبه 1/10/1386 - 10:30
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته