• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 4549
تعداد نظرات : 278
زمان آخرین مطلب : 3200روز قبل
لطیفه و پیامک
جدیدترین پیامکها و اس ام اس های باحال
  • زندگی
پیامک باحال زندگی را تو بساز ، نه بدان ساز که سازند و پذیری بی حرفزندگی یعنی جنگ ، تو بجنگ ، زندگی یعنی عشق ، تو بدان عشق بورز
  • بی وفایی
پیامک فلسفی و فکری بی وفایی کن وفایت می کنند
با وفا باشی خیانت می کنند
مهربانی گر چه آیینه ی خوشیست
مهربان باشی رهایت میکنند
  • محال
پیامک عاشقانه نتوان ترک تو ای قبله دلها کردن که محال است دگر مثل تو پیدا کردن
  • کار نقاش
پیامک عاشقانه عاشقی مقدور هر عاشق نیست / غم کشیدن کار هر نقاش نیست
  • نگاه سبزت
پیامک عاشقانه در خلوت من نگاه سبزت جاریست! این قست بی تو بودنم اجباریست
  • دو جام مستی
پیامک سرکاری دو شاخه گل ، دو جام مستی
به قربانم بری هرجا که هستی !!!
  • بیا پایین
پیامک باحال مگه من به تو اجازه دادم که بازم رفتی اون بالا
هان !؟
بیا پایین
زود باش
آخه تو فقط ماه منی !
  • گم شدم
پیامک باحال سلام بیبن من گم شدم نمیدونم از كجا باید برم ..
.
.
.
بگو از كدوم طرف باید قربونت برم
  • همسفر
پیامک سرکاری اگر همسفر عشق شدی...
قربونت کرایه ما رو هم حساب کن !
  • هزار شاخه گل
پیامک سرکاری هزار شاخه گل رز ... یه بغل پیچک سبز ... یه سبد سیب و انار... همش رو می سپارم به تو ... ببر سر چهارراه بفروش... سودش هم نصف نصف!
  • مزاحم
پیامک سرکاری از شركت پگاه مزاحمتون میشم عكستون روی شیشه ی شیر قدیمی شده لطفا یه عكس جدید برامون بفرستید
  • تو هم مثل من
پیامک سرکاری امروز روز ارسال اس ام اس به مزخرف‌ترین دوست دنیاست، تو هم مثل من این اس ام اس رو به مزخرف‌ترین دوستت بفرست!
  • LOVE
پیامک سرکاری L : لنگه ی تو پیدا نمی شه .

O : عمرمی
V : وجودمی
E: انگار اس ام اس و اشتباه فرستادم . ببخشید
  • تو گلی
پیامک سرکاری تو گلی... عین گلای قشنگ قالی... تو به ظرافت تار و پود فرش های زیبای ایرانی... اصلاً تو خود فرش پاتریسی... همونی که یه تختش کمه!!
  • رمز موفقیت
پیامک سرکاری من آدم موفقی هستم
.
.
.
.
می خوای بدونی رمز موفقیتم چیه ؟؟
.
.
.
.
..
رمزش اینه
804764758476784758466417659841636479647847164164
  • مزاحم
پیامک دوستی میخوام که عاشقت بشم ، گل شقایقت بشم دلم واست تنگ شده بود ، گفتم مزاحمت بشم !
  • نگار یمنی
پیامک باحال گر یمنی چو با منی پیش منیگر پیش منی چو با منی در یمنی !من با چنانم ای نگار یمنیخود در عجبم ، که من توام یا تو منی!
  • کمال برتر
پیامک عاشقانه عشق یعنی پاک ماندن بسیارآب ماندن در مسیر انجماددر حقیقت عشق یعنی سادگیدر کمال برتری ، افتادگی
  • انحصار
پیامک عاشقانه هنوز در به در کوچه های خاطره امهنوز اسم تو مانده گوشه حنجره ام هنوز مثل نخستین نگاه عاشق تو در انحصار غم عشق در محاصره ام
  • سکوت
يکشنبه 22/8/1390 - 17:25
شعر و قطعات ادبی
دانی که را سزد صفت پاکی؟   آن کو وجودِ پاک نیالاید
تا خلق ازو رسند به آسایش   هرگز به عُمر خویش نیاساید
تا دیگران گرسنه و مسکینند   بر مال و جاه خویش نیفزاید
مَردُم بدین صفات اگر یابی   گر نام او فرشته نهی شاید
    اعتصامی
 
شنیده‌اید که آسایش بزرگان چیست؟   برای خاطر بیچارگان نیاسودن
به کاخ دهر، که آسایش است بنیادش   مقیم‌گشتن و دامان خود نیالودن
همی ز عادت و کردار زشت کم‌کردن   هماره، بر صفت و خوی نیک افزودن
رهی که گمرهی‌اش در پی است، نسپردن   دری که فتنه‌اش اندر پی است، نگشودن
    اعتصامی
 
خلید خار درشتی به پای طفلی خرد   به‌هم‌برآمد و از پویه بازماند و گریست
بگفت مادرش این رنج اولین قدم است   ز خار حادثه تیه وجود خالی نیست
هنوز نیک و بد زندگی به‌دفتر عمر   نخوانده‌ای و به‌چشم تو راه و چاه، یکی است
ندیده زحمت رفتار، ره نیاموزی   خطانکرده، صواب و خطا چه دانی چیست؟
دلی که سخت ز هر غم تپید، شاد نماند   کسی که زود دل‌آزرده گشت، دیر نزیست
هزار کوه گرت سد راه شوند، برو   هزار ره گرت از پا درافکنند، بایست
    اعتصامی
 
گلی خوش‌بوی در حمام روزی   رسید از دست مخدومی به دستم
بدو گفتم که مشکی یا عبیری؟   که از بوی دلاویز تو مستم
بگفتا، من گِلی ناچیز بودم   ولیکن مدتی با گُل نشستم
کمال هم‌نشین درمن اثر کرد   وگرنه، من همان خاکم که هستم
    سعدی
 
بر سر بازار جان‌بازان منادی می‌زنند   بشنوید ای ساکنان کوی رندی، بشنوید
دختر رز چند روزی هست از ما گم‌شدست   رفت، تا گیرد سر خود، هان و هان، حاضر شوید
جامه‌ای دارد ز لعل و نیم‌تاجی از حباب   عقل و دانش برد و شد، تا ایمن از وی نغنوید
هر که آن تلخم دهد حلوا بها جانش دهم   ور بود پوشیده و پنهان به دوزخ در روید
    حافظ
 
دل شناسد که چیست جوهر عشق   عقل را ذره‌ای بصارت نیست
در عبارت همی نگنجد عشق   عشق از عالم عبارت نیست
هر که را دل ز عشق گشت خراب   بعد از آن هرگزش عمارت نیست
عشق بستان و خویشتن بفروش   که نکوتر ازاین، تجارت نیست
    عطار
 
اهل دنیا سه فرقه بیش نی‌اند   چون طعام‌اند و همچو دارو و درد
فرقه‌ای چون طعام درخوردند   که ازایشان گریز نتوان کرد
باز جمعی چو داروی دردند   بر مال و جاه خویش نیفزاید
مَردُم بدین صفات اگر یابی   که بدان، گه گه است حاجت مرد
باز جمعی چو درد با ضررند   تا توانی به گرد درد مگرد
    ابن یمین
 
بهترین مراتب آن باشد   کان به فضل و هنر به‌دست آید
رتبتی کان نباشد استحقاق   زودش اندر بنا شکست آرد
    ابن یمین
 
ای خواجه، رسیده‌ست بلندیت به‌جایی   کز اهل سماوات به‌گوشت برسد صوت
گر عمر تو چون قد تو باشد، به‌درازی   تو زنده بمانی و بمیرد ملک‌الموت
     
يکشنبه 22/8/1390 - 17:24
آموزش و تحقيقات

نویسنده: لیزها جكینسون
ترجمه: زهرا ادهمی


اطفال و كودكان خردسال فقط یك نوع لبخند را به‌نمایش می‌گذارند و آن لبخندی بزرگ، گشاد و دوستانه است. هر قدر بزرگ‌تر می‌شویم لبخند زدن تبدیل به فعالیتی پیچیده‌تر می‌شود. بزرگ‌سالان به‌راحتی اطفال لبخند نمی‌زنند، هر چه بزرگ‌تر می‌شویم قابلیت آسان لبخند زدن را از دست داده، یا از آن منحرف می‌شویم.
بزرگ‌سالان می‌توانند انواع لبخندهای مصنوعی و طبیعی، لبخندهای حزن‌انگیز، نیش‌دار، اغواگر، عبوس و لبخندهای حیله‌گرانه بزنند. آنها می‌توانند لبخندهایی با دهان باز و دندان‌های به‌نمایش گذاشته شده بزنند. بعضی‌ها نیز می‌توانند با دهان بسته بخندند. لبخندها ممكن است نمایشی، سینمایی و یا لبخندهایی باشند كه آنها را با افرادی كه دوست‌شان داریم رد و بدل می‌كنیم. همچنین لبخندهای بسیار شخصی وجود دارد كه با شنیدن موضوعی كه ضرورتاً برای دیگران خنده‌دار نیست و فقط برای ما خنده‌دار است بر چهره می‌نشیند. لبخندی نیز به انفجار خنده می‌انجامد و یا تبدیل به قهقهه غیرقابل كنترل می‌گردد. ما حتی اگر لازم باشد می‌توانیم لبخندهای اجباری بر چهره بنشانیم.
با وجود اینكه لبخند ساده‌ترین و طبیعی‌ترین حالت چهره است، اما امكان دارد معانی بسیار زیادی را القاء كند. از این نظر نیز لبخند با دیگر حالات چهره تفاوت دارد. تعجب، ترس و غم فقط یك حالت را القاء می‌كنند. اما لبخند انواع بسیار مختلفی دارد، كه هر نوع آن با توجه به انگیزه خاص خود فعال می‌شود.
لبخندهای پیچیده دقیقاً تحلیل شده است، قسمت قابل توجه این كار به‌وسیله پرفسور اكمن كه پیشتاز تحقیقات جهانی در مورد لبخند و خنده می‌باشد انجام شده است. او سه نوع لبخند اصلی را توضیح می‌دهد. لبخندی كه احساس می‌شود یا لبخند طبیعی، لبخند تصنعی و لبخند رقت‌انگیز.
او می‌گوید وقتی می‌دانید دنبال چه می‌گردید تشخیص این لبخندهای متفاوت كاملاً آسان است. همه آنها با هیجانات كاملاً متفاوت از هم همراه هستند و بنابراین ماهیچه‌ها و گروه‌های ماهیچه‌ای خاصی را به‌كار می‌گیرند. كمتر افرادی هستند كه تفاوت یك لبخند اصیل شاد را از یك لبخند رقت‌انگیز تشخیص ندهند. اما تشخیص یك لبخند طبیعی از یك لبخند تصنعی همیشه كار آسانی نیست. با وجود این، علائم افشاگری وجود دارد كه حتی باتجربه‌ترین هنرپیشه‌ها و كسانی كه با حالت چهره می‌توانند به‌راحتی دیگران را فریب بدهند هم نمی‌توانند آن علائم را مخفی كنند، زیرا ماهیچه‌هایی كه این لبخندها را فعال می‌كنند صد در صد قابل كنترل نیستند.
پل اكمن و دو تن از همكاران او حالات لبخند كسانی را كه به قصد لبخند می‌زنند با آن عده كه به‌طور طبیعی در پاسخ به یك لطیفه یا یك واقعه خنده‌دار لبخند می‌زنند، مقایسه كرده‌اند. به‌نظر می‌رسد فاحش‌ترین تفاوت در میزان تناسب صورت باشد. لبخندهای عمومی تناسب كمتری دارد و نسبت به لبخندهای اصیل، گوشه لب‌ها افتاده‌تر هستند و مدت زمان بیشتری بر روی چهره می‌مانند. اگر كسی لبخند را فقط برای آن لحظه خاص و یا بیش از زمانی‌كه متناسب با موقعیت است روی صورت حفظ كند، در آن صورت می‌توانید مطمئن شوید یك لبخند تصنعی به شما تحویل داده‌اند.
در تعریف لبخند تصنعی باید گفت این لبخند به عمد به‌نمایش گذاشته می‌شود تا دیگران را گمراه كند و آنها را به باور هیجانی احساس شده و طبیعی وا دارد، هیجانی كه در واقع احساس نشده است. بنا به عقیده محققان یك لبخند تصنعی در مقایسه با لبخند واقعی، مدت زمان بیشتری نیاز دارد تا بر چهره بنشیند.
پل ‌اكمن سه نوع اصلی لبخند را این‌گونه تعریف كرده است: او می‌گوید لبخند احساس شده و طبیعی، لبخندی است كه تجلی طغیان خود‌به‌خودی یك هیجان مثبت باشد. در صورتی‌كه یك لبخند تصنعی تلاش عمدی برای تحریك هیجان مثبت است. لبخند رقت‌انگیز، بیانگر موقعیتی رقت‌بار است كه از طرف دیگران هم به همان شكل دریافت شده است، او می‌گوید لبخند طبیعی بعد از موقعیت هیجانی احساس شده ایجاد می‌گردد.
این هیجانات شامل لذت بردن از هر نوع محركی هستند، حال محرك، دیداری، شنیداری یا احساس مزه‌ای باشد. تماس ملاطفت‌آمیز نیز می‌تواند لبخند طبیعی و واقعی تولید كند، لبخندهای واقعی ممكن است به‌عنوان نشانه‌ رهایی از رنج یا هر نوع فشار ناراحت‌كننده‌ای بر چهره نمایان شوند.
پروفسور اكمن برای اندازه‌گیری انواع خاص لبخند و تشخیص تفاوت آنها سیستمی ابداع كرده كه آن را كدگذاری فعالیت چهره نامیده‌اند. (Face) این یك جدول اندازه‌گیری پیچیده است كه اندازه‌گیری تمام جزئیات رفتار چهره را امكان‌پذیر می‌كند. با در دست داشتن چنین سیستمی، اكمن توانست كشف كند ماهیچه‌هایی كه در لبخند طبیعی به‌كار گرفته می‌شود تا حدی متفاوت از ماهیچه‌هایی است كه برای لبخند تصنعی به‌كار گرفته می‌شود.

لبخندهای واقعی
لبخندهای واقعی و احساس شده نتیجه فعالیت خود‌به‌خودی دو ماهیچه اصلی هستند. یكی از آنها ماهیچه قدامی اصلی است، كه قبلاً به آن اشاره شد. این ماهیچه، گوشه‌های لب را به‌طرف بالا و به سمت گونه‌ها می‌كشد. ماهیچه دیگری كه در لبخندهای اصیل معمولاً فعال می‌شود، عضله اطراف دهان و گونه را بالا می‌برد و پوست را از كاسه چشم به طرف داخل، جمع می‌كند. بعد از مطالعه و بررسی هزاران لبخند اصیل، و موضوع بحث قرار دادن آنها در جدول اندازه‌گیری، آكمن توانست به این نتیجه برسد كه مقدار هیجان مثبت احساس شده و معمولاً فعالیت این دو ماهیچه‌ها بیشتر خواهد بود. البته لبخند احساس شده و طبیعی ممكن است اشكال بسیار مختلفی داشته باشد، از لبخند كم‌رنگ و شرم‌آلود تا خنده تا بناگوش و قهقهه غیر قابل كنترل. اما ماهیچه در حال فعالیت تنها یكی خواهد بود.
اولین بار داروین بود كه كشف كرد فعالیت ماهیچه قدامی اصلی، عامل واقعی تجلی تجربه هیجان مثبت و خنده طبیعی است، و جدیدترین تحقیقات علمی روی همین اصولی كه داروین پایه‌ریزی كرد، استوار شده است.
لبخند احساس شده و طبیعی مدت زمان بسیار مشخصی دارد، این زمان بین دو سوم ثانیه در نوسان است، وقتی احساسات مثبت نسبتاً ضعیف هستند، ماهیچه‌ها فقط به‌طور خفیفی منقبض می‌شوند. اما وقتی هیجانات قوی هستند، به همان نسبت هم پاسخ ماهیچه‌ها شدیدتر است. به‌هر حال احساسات هر قدر هم قوی باشد، لبخندهای اصیل به‌ندرت بیش از چهار ثانیه دوام دارند.

لبخندهای ساختگی
وقتی لبخندهای ساختگی و مصنوعی را تجزیه و تحلیل می‌كنیم، پی می‌بریم كه لبخندها از همه‌جهت ساختگی هستند. هیچ هیجان مثبتی با نیشخنده همراه نیست، هر چند ممكن است لبخند خیلی بزرگ باشد و لبخند‌زنندگان بسیار علاقه‌مند باشند تا شما اصالت لبخند آنان را باور كنید. اما هرگز قادر نخواهند بود افراد خبره را فریب بدهند. اگرچه لبخند مصنوعی تقلید بسیار زیركانه‌ای از لبخند واقعی است، اما معمولاً برای مخفی كردن هیجانات منفی مورد استفاده قرار می‌گیرد.
لبخندهای مصنوعی را می‌توان بر چهره سیاستمدارانی كه در انتخابات بازنده شده‌اند و بر چهره قهرمانانی كه بجای كسب مقام اول، مقام دوم یا سوم را كسب كرده‌اند، مشاهده كرد.
مردم همچنین زمانی كه فقط تظاهر می‌كنند از دیدن شما خوشحال هستند، لبخندهای تصنعی می‌زنند. فروشنده‌هایی كه برای فروش اجناس خود به در خانه مشتری‌ها مراجعه می‌كنند (البته فروشندگان خوب) لبخندهای تصنعی بی‌نقص دارند. چیزی كه در همه این لبخندها غایب خواهد بود، گرمی یا شادی اصیل است كه به‌‌آسانی در چهره قابل مشاهده است. هنرپیشگان و افرادی كه شغل‌شان اقتضا می‌كند هیجانات منفی را پنهان كنند. معمولاً در به نمایش گذاشتن لبخندی كه احساس نمی‌كنند مهارت می‌یابند. با وجود این ‌چنین لبخندی خیلی با لبخند واقعی تفاوت دارد و همان معنا را به بیننده منتقل نمی‌كند.
در لبخندهای تصنعی مشاهده می‌شود كه ماهیچه‌های اطراف دهان در اطراف چشم‌ها، بی‌حركت هستند. هیچ كس قادر نیست با هر مقدار تمرین لبخند، حركت این ماهیچه‌ها را به‌طور غیرواقعی به نمایش بگذارد. به‌نظر می‌رسد ماهیچه‌های اطراف دهان تحت كنترل مغز نیستند، و فقط زمانی كه هیجانی واقعی و اصیل وجود داشته باشد، فعال می‌شوند. اگر می‌خواهید از اصالت لبخند كسی مطمئن شوید آن‌قدر به دهان او نگاه نكنید بلكه به اطراف چشم‌ها توجه كنید. اگر اطراف چشم‌ها چین نخورده و حالت چشم‌ها مرده و خالی از زندگی باشد مطمئن باشید، شاهد یك لبخند تصنعی هستید.

لبخندهای رقت‌انگیز
لبخند رقت‌انگیز هیجانی تصنعی نیست، بلكه به این دلیل بر چهره نشانده می‌شود كه به بیننده نشان دهد موضوع خوشایند نیست. منظور از یك لبخند رقت‌انگیز انتقال احساسی حاكی از عدم شادی یا فشار است و به عقیده اكمن از خصوصیت بارز آن عدم تناسب قابل ملاحظه می‌باشد. به‌عبارت دیگر، لبخند رقت‌انگیز بسیار بی‌قرینه و متمایل به كجی است.

نویسنده: لیزها جكینسون
ترجمه: زهرا ادهمی


اطفال و كودكان خردسال فقط یك نوع لبخند را به‌نمایش می‌گذارند و آن لبخندی بزرگ، گشاد و دوستانه است. هر قدر بزرگ‌تر می‌شویم لبخند زدن تبدیل به فعالیتی پیچیده‌تر می‌شود. بزرگ‌سالان به‌راحتی اطفال لبخند نمی‌زنند، هر چه بزرگ‌تر می‌شویم قابلیت آسان لبخند زدن را از دست داده، یا از آن منحرف می‌شویم.
بزرگ‌سالان می‌توانند انواع لبخندهای مصنوعی و طبیعی، لبخندهای حزن‌انگیز، نیش‌دار، اغواگر، عبوس و لبخندهای حیله‌گرانه بزنند. آنها می‌توانند لبخندهایی با دهان باز و دندان‌های به‌نمایش گذاشته شده بزنند. بعضی‌ها نیز می‌توانند با دهان بسته بخندند. لبخندها ممكن است نمایشی، سینمایی و یا لبخندهایی باشند كه آنها را با افرادی كه دوست‌شان داریم رد و بدل می‌كنیم. همچنین لبخندهای بسیار شخصی وجود دارد كه با شنیدن موضوعی كه ضرورتاً برای دیگران خنده‌دار نیست و فقط برای ما خنده‌دار است بر چهره می‌نشیند. لبخندی نیز به انفجار خنده می‌انجامد و یا تبدیل به قهقهه غیرقابل كنترل می‌گردد. ما حتی اگر لازم باشد می‌توانیم لبخندهای اجباری بر چهره بنشانیم.
با وجود اینكه لبخند ساده‌ترین و طبیعی‌ترین حالت چهره است، اما امكان دارد معانی بسیار زیادی را القاء كند. از این نظر نیز لبخند با دیگر حالات چهره تفاوت دارد. تعجب، ترس و غم فقط یك حالت را القاء می‌كنند. اما لبخند انواع بسیار مختلفی دارد، كه هر نوع آن با توجه به انگیزه خاص خود فعال می‌شود.
لبخندهای پیچیده دقیقاً تحلیل شده است، قسمت قابل توجه این كار به‌وسیله پرفسور اكمن كه پیشتاز تحقیقات جهانی در مورد لبخند و خنده می‌باشد انجام شده است. او سه نوع لبخند اصلی را توضیح می‌دهد. لبخندی كه احساس می‌شود یا لبخند طبیعی، لبخند تصنعی و لبخند رقت‌انگیز.
او می‌گوید وقتی می‌دانید دنبال چه می‌گردید تشخیص این لبخندهای متفاوت كاملاً آسان است. همه آنها با هیجانات كاملاً متفاوت از هم همراه هستند و بنابراین ماهیچه‌ها و گروه‌های ماهیچه‌ای خاصی را به‌كار می‌گیرند. كمتر افرادی هستند كه تفاوت یك لبخند اصیل شاد را از یك لبخند رقت‌انگیز تشخیص ندهند. اما تشخیص یك لبخند طبیعی از یك لبخند تصنعی همیشه كار آسانی نیست. با وجود این، علائم افشاگری وجود دارد كه حتی باتجربه‌ترین هنرپیشه‌ها و كسانی كه با حالت چهره می‌توانند به‌راحتی دیگران را فریب بدهند هم نمی‌توانند آن علائم را مخفی كنند، زیرا ماهیچه‌هایی كه این لبخندها را فعال می‌كنند صد در صد قابل كنترل نیستند.
پل اكمن و دو تن از همكاران او حالات لبخند كسانی را كه به قصد لبخند می‌زنند با آن عده كه به‌طور طبیعی در پاسخ به یك لطیفه یا یك واقعه خنده‌دار لبخند می‌زنند، مقایسه كرده‌اند. به‌نظر می‌رسد فاحش‌ترین تفاوت در میزان تناسب صورت باشد. لبخندهای عمومی تناسب كمتری دارد و نسبت به لبخندهای اصیل، گوشه لب‌ها افتاده‌تر هستند و مدت زمان بیشتری بر روی چهره می‌مانند. اگر كسی لبخند را فقط برای آن لحظه خاص و یا بیش از زمانی‌كه متناسب با موقعیت است روی صورت حفظ كند، در آن صورت می‌توانید مطمئن شوید یك لبخند تصنعی به شما تحویل داده‌اند.
در تعریف لبخند تصنعی باید گفت این لبخند به عمد به‌نمایش گذاشته می‌شود تا دیگران را گمراه كند و آنها را به باور هیجانی احساس شده و طبیعی وا دارد، هیجانی كه در واقع احساس نشده است. بنا به عقیده محققان یك لبخند تصنعی در مقایسه با لبخند واقعی، مدت زمان بیشتری نیاز دارد تا بر چهره بنشیند.
پل ‌اكمن سه نوع اصلی لبخند را این‌گونه تعریف كرده است: او می‌گوید لبخند احساس شده و طبیعی، لبخندی است كه تجلی طغیان خود‌به‌خودی یك هیجان مثبت باشد. در صورتی‌كه یك لبخند تصنعی تلاش عمدی برای تحریك هیجان مثبت است. لبخند رقت‌انگیز، بیانگر موقعیتی رقت‌بار است كه از طرف دیگران هم به همان شكل دریافت شده است، او می‌گوید لبخند طبیعی بعد از موقعیت هیجانی احساس شده ایجاد می‌گردد.
این هیجانات شامل لذت بردن از هر نوع محركی هستند، حال محرك، دیداری، شنیداری یا احساس مزه‌ای باشد. تماس ملاطفت‌آمیز نیز می‌تواند لبخند طبیعی و واقعی تولید كند، لبخندهای واقعی ممكن است به‌عنوان نشانه‌ رهایی از رنج یا هر نوع فشار ناراحت‌كننده‌ای بر چهره نمایان شوند.
پروفسور اكمن برای اندازه‌گیری انواع خاص لبخند و تشخیص تفاوت آنها سیستمی ابداع كرده كه آن را كدگذاری فعالیت چهره نامیده‌اند. (
Face) این یك جدول اندازه‌گیری پیچیده است كه اندازه‌گیری تمام جزئیات رفتار چهره را امكان‌پذیر می‌كند. با در دست داشتن چنین سیستمی، اكمن توانست كشف كند ماهیچه‌هایی كه در لبخند طبیعی به‌كار گرفته می‌شود تا حدی متفاوت از ماهیچه‌هایی است كه برای لبخند تصنعی به‌كار گرفته می‌شود.

لبخندهای واقعی
لبخندهای واقعی و احساس شده نتیجه فعالیت خود‌به‌خودی دو ماهیچه اصلی هستند. یكی از آنها ماهیچه قدامی اصلی است، كه قبلاً به آن اشاره شد. این ماهیچه، گوشه‌های لب را به‌طرف بالا و به سمت گونه‌ها می‌كشد. ماهیچه دیگری كه در لبخندهای اصیل معمولاً فعال می‌شود، عضله اطراف دهان و گونه را بالا می‌برد و پوست را از كاسه چشم به طرف داخل، جمع می‌كند. بعد از مطالعه و بررسی هزاران لبخند اصیل، و موضوع بحث قرار دادن آنها در جدول اندازه‌گیری، آكمن توانست به این نتیجه برسد كه مقدار هیجان مثبت احساس شده و معمولاً فعالیت این دو ماهیچه‌ها بیشتر خواهد بود. البته لبخند احساس شده و طبیعی ممكن است اشكال بسیار مختلفی داشته باشد، از لبخند كم‌رنگ و شرم‌آلود تا خنده تا بناگوش و قهقهه غیر قابل كنترل. اما ماهیچه در حال فعالیت تنها یكی خواهد بود.
اولین بار داروین بود كه كشف كرد فعالیت ماهیچه قدامی اصلی، عامل واقعی تجلی تجربه هیجان مثبت و خنده طبیعی است، و جدیدترین تحقیقات علمی روی همین اصولی كه داروین پایه‌ریزی كرد، استوار شده است.
لبخند احساس شده و طبیعی مدت زمان بسیار مشخصی دارد، این زمان بین دو سوم ثانیه در نوسان است، وقتی احساسات مثبت نسبتاً ضعیف هستند، ماهیچه‌ها فقط به‌طور خفیفی منقبض می‌شوند. اما وقتی هیجانات قوی هستند، به همان نسبت هم پاسخ ماهیچه‌ها شدیدتر است. به‌هر حال احساسات هر قدر هم قوی باشد، لبخندهای اصیل به‌ندرت بیش از چهار ثانیه دوام دارند.

لبخندهای ساختگی
وقتی لبخندهای ساختگی و مصنوعی را تجزیه و تحلیل می‌كنیم، پی می‌بریم كه لبخندها از همه‌جهت ساختگی هستند. هیچ هیجان مثبتی با نیشخنده همراه نیست، هر چند ممكن است لبخند خیلی بزرگ باشد و لبخند‌زنندگان بسیار علاقه‌مند باشند تا شما اصالت لبخند آنان را باور كنید. اما هرگز قادر نخواهند بود افراد خبره را فریب بدهند. اگرچه لبخند مصنوعی تقلید بسیار زیركانه‌ای از لبخند واقعی است، اما معمولاً برای مخفی كردن هیجانات منفی مورد استفاده قرار می‌گیرد.
لبخندهای مصنوعی را می‌توان بر چهره سیاستمدارانی كه در انتخابات بازنده شده‌اند و بر چهره قهرمانانی كه بجای كسب مقام اول، مقام دوم یا سوم را كسب كرده‌اند، مشاهده كرد.
مردم همچنین زمانی كه فقط تظاهر می‌كنند از دیدن شما خوشحال هستند، لبخندهای تصنعی می‌زنند. فروشنده‌هایی كه برای فروش اجناس خود به در خانه مشتری‌ها مراجعه می‌كنند (البته فروشندگان خوب) لبخندهای تصنعی بی‌نقص دارند. چیزی كه در همه این لبخندها غایب خواهد بود، گرمی یا شادی اصیل است كه به‌‌آسانی در چهره قابل مشاهده است. هنرپیشگان و افرادی كه شغل‌شان اقتضا می‌كند هیجانات منفی را پنهان كنند. معمولاً در به نمایش گذاشتن لبخندی كه احساس نمی‌كنند مهارت می‌یابند. با وجود این ‌چنین لبخندی خیلی با لبخند واقعی تفاوت دارد و همان معنا را به بیننده منتقل نمی‌كند.
در لبخندهای تصنعی مشاهده می‌شود كه ماهیچه‌های اطراف دهان در اطراف چشم‌ها، بی‌حركت هستند. هیچ كس قادر نیست با هر مقدار تمرین لبخند، حركت این ماهیچه‌ها را به‌طور غیرواقعی به نمایش بگذارد. به‌نظر می‌رسد ماهیچه‌های اطراف دهان تحت كنترل مغز نیستند، و فقط زمانی كه هیجانی واقعی و اصیل وجود داشته باشد، فعال می‌شوند. اگر می‌خواهید از اصالت لبخند كسی مطمئن شوید آن‌قدر به دهان او نگاه نكنید بلكه به اطراف چشم‌ها توجه كنید. اگر اطراف چشم‌ها چین نخورده و حالت چشم‌ها مرده و خالی از زندگی باشد مطمئن باشید، شاهد یك لبخند تصنعی هستید.

لبخندهای رقت‌انگیز
لبخند رقت‌انگیز هیجانی تصنعی نیست، بلكه به این دلیل بر چهره نشانده می‌شود كه به بیننده نشان دهد موضوع خوشایند نیست. منظور از یك لبخند رقت‌انگیز انتقال احساسی حاكی از عدم شادی یا فشار است و به عقیده اكمن از خصوصیت بارز آن عدم تناسب قابل ملاحظه می‌باشد. به‌عبارت دیگر، لبخند رقت‌انگیز بسیار بی‌قرینه و متمایل به كجی است.

يکشنبه 22/8/1390 - 13:0
آموزش و تحقيقات

نویسنده: شارین كمالودین
مترجم: مهدی قراچه‌داغی


افزایش اعتماد به نفس، زمانی ساده می‌شود كه از علل تردید پیدا كردن به خود آگاه شوید. چیست كه به شما احساس نابسندگی، بی‌كفایتی، دوستانه نبودن، بی‌ارزش بودن می‌دهد؟
تصویر ما از خود، بعد از تولد بسیار شكننده است. تصویر ذهنی ما به مراقبت، توجه، به تحسین، تمجید و تشویق اطرافیان ما احتیاج دارد، تا به لحاظ احساسی در شرایط مطلوبی قرار بگیریم. اگر این را از دوران كودكی خود داشته باشیم، به راحتی به افرادی مطمئن به خود، تبدیل می‌شویم.
برنامه‌ریزی منفی و اگر عمری ما را به حماقت، زشت بودن و بدی متّصف ساخته باشند، احساس ارزشمند بودن را از ما می‌رباید و به برداشت ما از خود لطمه می‌زند. اعتماد به نفس در اثر انتقاد، سرزنش، احساس گناه و تقصیر، احساس ناامنی و هراس كاهش می‌یابد، تا احساسی از بی‌ارزش بودن جای آن را بگیرد.
لازم است كه در برابر آماج حملات منفی كه متوجه ارزش شماست، بایستید. ممكن است نتوانید مانع از آن شوید كه دیگران از شما انتقاد نكنند. اما می‌توانید نگرش خود را در برابر این تهاجمات منفی كنترل كنید.
اعتماد به نفس، كلید موفقیت‌های آتی شماست. تا زمانی‌كه اعتقاد نداشته باشید، انسانی ارزشمند و شایسته موفقیت، ثروت، سلامتی و شادابی  هستید، رشد خود را متوقف خواهید ساخت.
چه بهتر كه برای افزایش اعتماد به نفس خود، به دیگران وابسته نباشید. اگر به حرف‌ها و انتقادات دیگران بیش از اندازه حساس هستید بسیار مهم و حیاتی است كه قدرت درونی و باورهایتان را متوجه درون خودتان بكنید.
برای ایجاد اعتماد به نفس باید با خود مهربان‌تر باشید. دست از انتقاد از خود بكشید. خود را بدون قید و شرط بپذیرید. هر روز بیشتر از روز گذشته، خودتان را دوست بدارید و بدانید كه شما شایسته و سزاوار تنعم عالم هستی هستید.
تصدیق‌های مثبت زیر را همه‌روزه تكرار كنید. در افزایش اعتماد به نفس شما معجزه می‌كنند، از شما انسانی آگاه‌تر می‌سازند.
همه‌روزه، خود را بیشتر باور می‌كنم.
من انسانی شگفت‌انگیز و منحصر به فرد هستم.
من انسانی مطمئن، آرام و شاد هستم.
اعتماد به نفس من همه‌روزه افزایش می‌یابد.
توانمندی درونی و اعتماد به نفس من، مرا در جهت درست راهنمایی می‌كند.

 
نویسنده: شارین كمالودین
مترجم: مهدی قراچه‌داغی
افزایش اعتماد به نفس، زمانی ساده می‌شود كه از علل تردید پیدا كردن به خود آگاه شوید. چیست كه به شما احساس نابسندگی، بی‌كفایتی، دوستانه نبودن، بی‌ارزش بودن می‌دهد؟
تصویر ما از خود، بعد از تولد بسیار شكننده است. تصویر ذهنی ما به مراقبت، توجه، به تحسین، تمجید و تشویق اطرافیان ما احتیاج دارد، تا به لحاظ احساسی در شرایط مطلوبی قرار بگیریم. اگر این را از دوران كودكی خود داشته باشیم، به راحتی به افرادی مطمئن به خود، تبدیل می‌شویم.
برنامه‌ریزی منفی و اگر عمری ما را به حماقت، زشت بودن و بدی متّصف ساخته باشند، احساس ارزشمند بودن را از ما می‌رباید و به برداشت ما از خود لطمه می‌زند. اعتماد به نفس در اثر انتقاد، سرزنش، احساس گناه و تقصیر، احساس ناامنی و هراس كاهش می‌یابد، تا احساسی از بی‌ارزش بودن جای آن را بگیرد.
لازم است كه در برابر آماج حملات منفی كه متوجه ارزش شماست، بایستید. ممكن است نتوانید مانع از آن شوید كه دیگران از شما انتقاد نكنند. اما می‌توانید نگرش خود را در برابر این تهاجمات منفی كنترل كنید.
اعتماد به نفس، كلید موفقیت‌های آتی شماست. تا زمانی‌كه اعتقاد نداشته باشید، انسانی ارزشمند و شایسته موفقیت، ثروت، سلامتی و شادابی  هستید، رشد خود را متوقف خواهید ساخت.
چه بهتر كه برای افزایش اعتماد به نفس خود، به دیگران وابسته نباشید. اگر به حرف‌ها و انتقادات دیگران بیش از اندازه حساس هستید بسیار مهم و حیاتی است كه قدرت درونی و باورهایتان را متوجه درون خودتان بكنید.
برای ایجاد اعتماد به نفس باید با خود مهربان‌تر باشید. دست از انتقاد از خود بكشید. خود را بدون قید و شرط بپذیرید. هر روز بیشتر از روز گذشته، خودتان را دوست بدارید و بدانید كه شما شایسته و سزاوار تنعم عالم هستی هستید.
تصدیق‌های مثبت زیر را همه‌روزه تكرار كنید. در افزایش اعتماد به نفس شما معجزه می‌كنند، از شما انسانی آگاه‌تر می‌سازند.
همه‌روزه، خود را بیشتر باور می‌كنم.
من انسانی شگفت‌انگیز و منحصر به فرد هستم.
من انسانی مطمئن، آرام و شاد هستم.
اعتماد به نفس من همه‌روزه افزایش می‌یابد.
توانمندی درونی و اعتماد به نفس من، مرا در جهت درست راهنمایی می‌كند.

يکشنبه 22/8/1390 - 12:59
آموزش و تحقيقات

نویسنده: جک کنفیلد و مارک ویکتورهانس
ترجمه: سهیلا موسوی رضوی و دکتر ندا افتخار

داستانی هست راجع به یك دزد در زمان‌های قدیم كه كت باشكوهی را دزدید. كت از بهترین پارچه درست شده بود و دكمه‌هایی از طلا و نقره داشت. وقتی كت را در بازار به یك بازرگان فروخت، پیش دوستانش برگشت. دوست نزدیكش از او پرسید كه كت را چند فروخته است.
پاسخش این بود «صد سكه نقره».
دوستش پرسید: «یعنی می‌خواهی بگویی فقط صد سكه نقره برای آن كت باشكوه گرفتی؟» دزد پرسید: «مگر از عدد صد بزرگ‌تر هم هست؟» خیلی از ما نمی‌دانیم چه بخواهیم یا نمی‌دانیم چه چیزهایی موجود در اختیارمان است چون هیچ‌وقت با آنها آن‌قدر آشنا نبوده‌ایم، یا آنقدر از خود دور افتاده‌ایم كه دیگر قادر نیستیم نیازها و خواست‌های واقعی خود را درك كنیم. بعضی از ما به قدری كرخ و بی‌حس شده‌ایم كه از آرزوها و خواست‌های طبیعی خود بی‌خبریم. دیگر نمی‌دانیم چه می‌خواهیم. بیشتر ما نمی‌دانیم چطور بخواهیم. هیچ‌وقت و چه زمانی بخواهیم. ما نیاموختیم چطور كسانی را كه می‌توانند آنچه را می‌خواهیم به ما بدهند. از یك بغل كردن یا اندرزی خردمندانه گرفته تا سفارش چیزی كه می‌فروشیم، بشناسیم و خیلی از ما یاد نگرفتیم علائم غیركلامی را كه مردم به سوی ما ارسال می‌كنند. از قبیل «من با تو هستم» یا «حالا نه» دریافت كنیم.
ترس همیشه از ناآگاهی سرچشمه می‌گیرد. رالف والدوامرسون ما نمی‌دانیم چه چیزهایی حاضر و آماده و ممكن هستند.

اكثر ما نمی‌دانستیم كه می‌شود بدون پول اولیه خانه خرید تا وقتی كه كتاب‌های رابرت آلن را خواندیم. نمی‌دانستیم كه می‌شود نرخ بهره‌ی كمتری برای كارت‌های اعتباری تقاضا كرد تا وقتی كه سخنرانی چارلز گیونز را شنیدیم. نمی‌دانستیم كه می‌شود یك سرویس مجانی یا اتومبیل یا اتاقی ارزان‌تر در هتل درخواست كرد تا وقتی كه یك نفر به ما گفت می‌توانیم. اگر پدر و مادرمان به او یاد ندادند و ما در مدرسه یاد نگرفتیم و نمونه‌اش را در زندگی ندیدیم. از كجا می‌توانستیم بدانیم؟

وقتی عادت كنید برای سیر كردن خود یك تكه نان بخورید. نمی‌دانید كه می‌توانید یك بشقاب رشته‌فرنگی بخواهید. شما هیچ‌وقت یك بشقاب رشته فرنگی ندیده‌اید. حتی نمی‌دانید كه وجود دارد. بنابراین خواستن آن كاملاً دور از طبیعت شماست. یك روز یا یك نفر بشقاب رشته‌فرنگی را به شما نشان می‌دهد یا راجع به آن می‌خوانید یا از كسی می‌شنوید، تا بالاخره از وجود آن آگاه می‌شوید و دیگر فقط یك خیال نیست و بعد یواش‌یواش به خود می‌گویید: «آهای. من رشته‌فرنگی می‌خواهم». دكتر باربار ادی آنجلیس نویسنده‌ی كتاب «به كار گرفتن عشق مؤثر است» و «لحظات واقعی».
ما نمی‌دانیم كه واقعاً چه مقدار نیاز داریم و می‌خواهیم اكثر ما از نیازها و خواست‌های واقعی خود بی‌خبریم، چون وقتی بچه بوده‌ایم به ما كم محلی شده ا را طرد كرده‌اند یا خجالت كشیده‌ایم آنها را بیان كنیم. ممكن است به دلیل مصرانه و مكرر از ما انتقاد شده باشد یا مسخره‌مان كرده باشند، بنابراین درخواست نكردن بیشتر به ما احساس امنیت می‌داد و كمتر ما را معذب می‌كرد. ما به سادگی خواست‌های‌مان را دفن كردیم.
بیان خواسته‌های‌مان زمان كودكی‌مان شاید دردهای درمان نشده و نیازهای تحقق نیافته‌ی زمان كودكی آنان را دوباره آشكار كرده باشد. ممكن است حتی به دلیل اینكه پسر یا دختر بوده‌ایم از ما بدشان می‌آمد و ممكن است برای انتقام گرفتن از كسی كه در گذشته آزارشان داده، فرافكنی كرده و ما را از چیزهایی محروم كرده باشند یا از انتقادهای همسایگان یا اقوام از «لوس بار آوردن» فرزندان‌شان برای آسان‌گیری یا نرمش یا به دلیل چنین «شل و ول» بودن ترسیده‌اند.
دلیلش هر چه باشد. اثر نهایی این است كه ما دیگر احساس نمی‌كردیم چه می‌خواهیم زیرا خیلی دردناك بود. آسان‌تر بود در كرخی و بی‌حسی و بی‌علاقگی فرو رفتیم. عاقبت در جواب «امشب می‌خواهی چه كار كنی؟» جواب‌هایی از قبیل «نمی‌دانم» و «برایم فرقی نمی‌كند» می‌دهیم، وقتی از ما می‌پرسند چه می‌خواهیم. دیگر نمی‌دانیم چه می‌خواهیم.

ما نمی‌دانیم چگونه بخواهیم
اكثر ما هیچ‌وقت سر مشق یا دستورالعملی برای درخواست كردن واضح و مستقیم در خانه نداشته‌ایم. اكثر مدارس دروسی در زمینه‌ی مهارت‌های ارتباطی ندارند كه به ما بیاموزد چطور درخواست‌هایی مؤثر نماییم. آنچه ما بارها و بارها دیده‌ایم نق‌زدن نالیدن، گله‌كردن، شكوه و شكایت بوده است. ما درخواست‌های كنایه‌آمیز، همراه با ایما و اشاره و غیر واضح را دیده‌ایم. ولی ارتباط مستقیم در مورد احتیاجات، خواست‌ها و تمایلات‌مان نداشته‌ایم. اگر ما قبلاً این مهارت‌ها را ندیده باشیم، آموختن آنها و وارد كردن‌شان در زندگی‌مان بسیار مشكل است.
ران‌هالینك «كسی به من چیزی نگفته بود. پدر من در تمام عمرش چیزی از كسی نخواسته بود. من هیچ‌وقت ندیدم او چیزی بخواهد. در خانه‌ی ما چنین سرمشقی وجود نداشت. بنابراین من با این بزرگ شدم كه مرد باید روی پای خودش بایستد».

نویسنده: جک کنفیلد و مارک ویکتورهانس
ترجمه: سهیلا موسوی رضوی و دکتر ندا افتخار

داستانی هست راجع به یك دزد در زمان‌های قدیم كه كت باشكوهی را دزدید. كت از بهترین پارچه درست شده بود و دكمه‌هایی از طلا و نقره داشت. وقتی كت را در بازار به یك بازرگان فروخت، پیش دوستانش برگشت. دوست نزدیكش از او پرسید كه كت را چند فروخته است.
پاسخش این بود «صد سكه نقره».
دوستش پرسید: «یعنی می‌خواهی بگویی فقط صد سكه نقره برای آن كت باشكوه گرفتی؟» دزد پرسید: «مگر از عدد صد بزرگ‌تر هم هست؟» خیلی از ما نمی‌دانیم چه بخواهیم یا نمی‌دانیم چه چیزهایی موجود در اختیارمان است چون هیچ‌وقت با آنها آن‌قدر آشنا نبوده‌ایم، یا آنقدر از خود دور افتاده‌ایم كه دیگر قادر نیستیم نیازها و خواست‌های واقعی خود را درك كنیم. بعضی از ما به قدری كرخ و بی‌حس شده‌ایم كه از آرزوها و خواست‌های طبیعی خود بی‌خبریم. دیگر نمی‌دانیم چه می‌خواهیم. بیشتر ما نمی‌دانیم چطور بخواهیم. هیچ‌وقت و چه زمانی بخواهیم. ما نیاموختیم چطور كسانی را كه می‌توانند آنچه را می‌خواهیم به ما بدهند. از یك بغل كردن یا اندرزی خردمندانه گرفته تا سفارش چیزی كه می‌فروشیم، بشناسیم و خیلی از ما یاد نگرفتیم علائم غیركلامی را كه مردم به سوی ما ارسال می‌كنند. از قبیل «من با تو هستم» یا «حالا نه» دریافت كنیم.
ترس همیشه از ناآگاهی سرچشمه می‌گیرد. رالف والدوامرسون ما نمی‌دانیم چه چیزهایی حاضر و آماده و ممكن هستند.

اكثر ما نمی‌دانستیم كه می‌شود بدون پول اولیه خانه خرید تا وقتی كه كتاب‌های رابرت آلن را خواندیم. نمی‌دانستیم كه می‌شود نرخ بهره‌ی كمتری برای كارت‌های اعتباری تقاضا كرد تا وقتی كه سخنرانی چارلز گیونز را شنیدیم. نمی‌دانستیم كه می‌شود یك سرویس مجانی یا اتومبیل یا اتاقی ارزان‌تر در هتل درخواست كرد تا وقتی كه یك نفر به ما گفت می‌توانیم. اگر پدر و مادرمان به او یاد ندادند و ما در مدرسه یاد نگرفتیم و نمونه‌اش را در زندگی ندیدیم. از كجا می‌توانستیم بدانیم؟

وقتی عادت كنید برای سیر كردن خود یك تكه نان بخورید. نمی‌دانید كه می‌توانید یك بشقاب رشته‌فرنگی بخواهید. شما هیچ‌وقت یك بشقاب رشته فرنگی ندیده‌اید. حتی نمی‌دانید كه وجود دارد. بنابراین خواستن آن كاملاً دور از طبیعت شماست. یك روز یا یك نفر بشقاب رشته‌فرنگی را به شما نشان می‌دهد یا راجع به آن می‌خوانید یا از كسی می‌شنوید، تا بالاخره از وجود آن آگاه می‌شوید و دیگر فقط یك خیال نیست و بعد یواش‌یواش به خود می‌گویید: «آهای. من رشته‌فرنگی می‌خواهم». دكتر باربار ادی آنجلیس نویسنده‌ی كتاب «به كار گرفتن عشق مؤثر است» و «لحظات واقعی».
ما نمی‌دانیم كه واقعاً چه مقدار نیاز داریم و می‌خواهیم اكثر ما از نیازها و خواست‌های واقعی خود بی‌خبریم، چون وقتی بچه بوده‌ایم به ما كم محلی شده ا را طرد كرده‌اند یا خجالت كشیده‌ایم آنها را بیان كنیم. ممكن است به دلیل مصرانه و مكرر از ما انتقاد شده باشد یا مسخره‌مان كرده باشند، بنابراین درخواست نكردن بیشتر به ما احساس امنیت می‌داد و كمتر ما را معذب می‌كرد. ما به سادگی خواست‌های‌مان را دفن كردیم.
بیان خواسته‌های‌مان زمان كودكی‌مان شاید دردهای درمان نشده و نیازهای تحقق نیافته‌ی زمان كودكی آنان را دوباره آشكار كرده باشد. ممكن است حتی به دلیل اینكه پسر یا دختر بوده‌ایم از ما بدشان می‌آمد و ممكن است برای انتقام گرفتن از كسی كه در گذشته آزارشان داده، فرافكنی كرده و ما را از چیزهایی محروم كرده باشند یا از انتقادهای همسایگان یا اقوام از «لوس بار آوردن» فرزندان‌شان برای آسان‌گیری یا نرمش یا به دلیل چنین «شل و ول» بودن ترسیده‌اند.
دلیلش هر چه باشد. اثر نهایی این است كه ما دیگر احساس نمی‌كردیم چه می‌خواهیم زیرا خیلی دردناك بود. آسان‌تر بود در كرخی و بی‌حسی و بی‌علاقگی فرو رفتیم. عاقبت در جواب «امشب می‌خواهی چه كار كنی؟» جواب‌هایی از قبیل «نمی‌دانم» و «برایم فرقی نمی‌كند» می‌دهیم، وقتی از ما می‌پرسند چه می‌خواهیم. دیگر نمی‌دانیم چه می‌خواهیم.

ما نمی‌دانیم چگونه بخواهیم

اكثر ما هیچ‌وقت سر مشق یا دستورالعملی برای درخواست كردن واضح و مستقیم در خانه نداشته‌ایم. اكثر مدارس دروسی در زمینه‌ی مهارت‌های ارتباطی ندارند كه به ما بیاموزد چطور درخواست‌هایی مؤثر نماییم. آنچه ما بارها و بارها دیده‌ایم نق‌زدن نالیدن، گله‌كردن، شكوه و شكایت بوده است. ما درخواست‌های كنایه‌آمیز، همراه با ایما و اشاره و غیر واضح را دیده‌ایم. ولی ارتباط مستقیم در مورد احتیاجات، خواست‌ها و تمایلات‌مان نداشته‌ایم. اگر ما قبلاً این مهارت‌ها را ندیده باشیم، آموختن آنها و وارد كردن‌شان در زندگی‌مان بسیار مشكل است.
ران‌هالینك «كسی به من چیزی نگفته بود. پدر من در تمام عمرش چیزی از كسی نخواسته بود. من هیچ‌وقت ندیدم او چیزی بخواهد. در خانه‌ی ما چنین سرمشقی وجود نداشت. بنابراین من با این بزرگ شدم كه مرد باید روی پای خودش بایستد».

يکشنبه 22/8/1390 - 12:58
آموزش و تحقيقات
نویسنده: راكل لرنرترجمه: عباس چینی، مرسده طباطبایی١ـ امروز احساس تضمین آرامش می‌كنمامروز كنار می‌ایستم و تسلیم قدرت برتر خود می‌شوم. اجازه می‌دهم قدرت نظم‌دهنده خداوند همه آنچه مرا نگران می‌سازد، منظم و هماهنگ كند.عبادت‌ كننده باوقار تقاضا می‌كند خردی به او بخشیده شود تا بر آنچه تغییرپذیر است، آگاهی یابد. امروز اموری را كه در جهت تصمیم‌گیری به دست قدرت برتر خود می‌سپارم، مطرح می‌كنم. با تمركز بر وقایع یا شرایط خارج از اختیار به كاهش انرژی خود ادامه نمی‌دهم.امروز به خاستگاه خود رو می‌كنم و آرامشی را كه در رهایی وجود دارد، حس می‌كنم.٢ـ همه احساسات و شور و حال طبیعی خود را می‌پذیرم!احساسات بخشی از طبیعت من است. گاهی اوقات فوق‌العاده و بعضی وقت‌ها رنج‌آور است. احساسات من هرچه باشد، همه آنها برای بیان كامل من حیاتی و ضروری است. من قالیچه‌ای هنری هستم ـ بیان هنر خداوند. الیاف رنگی كه این اثر ذهنی را به‌وجود آوردند، احساسات من هستند. امروز مقابل این اثر هنری با الیاف رنگارنگ و تركیبی‌اش می‌ایستم؛ به آن می‌نگرم، كامل و بی‌انتقاد آن را می‌پذیرم.امروز از اینكه احساسات به زندگی‌ام رنگ و عمق می‌بخشند، سپاسگزارم.٣ـ می‌توانم بزرگ‌سال اما همچنان سحرآمیز باشم!امروز سه آرزو برای خود می‌كنم. این آرزوها به من و نه به هر كس دیگر تعلق خواهند داشت. جرأت خواهیم كرد چیزی را آرزو كنم كه هرگز برای خود امكان‌پذیر نمی‌دانستم.در گذشته می‌ترسیدم افكاری جادویی داشته باشم. در خانواده مشكل دارم، بسیاری اوقات، رؤیاهایم تحقق نیافته‌اند. دیگر آرزویی نكردم، دعا كردن را از یاد بردم و تمایلاتم را نابود ساختم.دیگر از افكار جادویی نمی‌ترسم، چرا كه قدرت آن را دارم تا بسیاری از رؤیاهایم را تحقق بخشم.هر روز بیشتر به تفكر درباره تمایلاتم عادت می‌كنم. به‌عنوان فردی بزرگسال، می‌توانم درباره آنچه برای خود خواهانم، تصمیم بگیرم.٤ـ امروز در برابر چشمان حضار نامرئی خود، پرده خواهم كشید!برای احساس خوشی، خودانگیختگی یا حتی نامعمول بودن، دیر نیست. بدین منظور، باید برای حضار منتقدی كه همه‌جا با خود همراه دارم، چشم‌بند تهیه كنم. حضار، صداهایی از گذشته هستند كه برای آنكه به من بگویند چه زمانی خرابكار، مسخره یا نفرت‌انگیز هستم، تردیدی ندارند.امروز از نمایش بازی كردن چشم می‌پوشم. دیگر انرژی‌هایم را به آن صورت تلف نخواهم كرد.امروز می‌رقصم، می‌خوانم، می‌خندم و بازی می‌كنم ـ مهم نیست صداهای پدر و مادرم چه می‌گویند؟ به خود اجازه می‌دهم پرده را بكشم.٥ـ برای شناخت نیازهایم می‌توانم به خودم اعتماد كنم!به توانایی خود برای تعیین نیازهایم اعتماد كامل دارم. نقش من بیان كامل خود است. امروز از هر موقعیتی استفاده می‌كنم تا آن‌كس باشم كه هستم. از نیازهای خود شرمنده نیستم.من فردی منحصر به فرد و خاص هستم و نیازهایم ضمیمه مثبتی از شخصیتم هستند. افرادی هستند كه احساس می‌كنند صلاح مرا می‌دانند و نیازهایم را به من می‌گویند؛ از آنان متشكرم، اما به صدای درون خود گوش می‌دهم. انتخاب‌ها، نیازها و جهتم را در راه شفا مشخص می‌كنم.امروز مایلم برای گوش دادن به ندای درون خود وقت صرف كنم. امروز برای اعتماد به‌صدای درون خود ارضای نیازهایم، تصمیمی آگاهانه می‌گیرم.٦ـ امروز می‌توانم كارهایم را سر فرصت انجام دهم!امروز در استراحت هستم. عجله‌ای ندارم، قدم‌های خودم را برمی‌دارم و در وقت خودم به امور می‌رسم. مجبور نیستم عجله كنم. می‌توانم كارهایم را سر فرصت انجام دهم. اغلب در خانواده مشكل دارم، برای ارضای نیازهای خود، مجبور بودم شتاب به خرج دهم. برای بزرگ‌شدن عجله داشتم. امروز برای كند رفتن و كشف زمان خود، تصمیمی آگاهانه می‌گیرم.هر روز به روش خودم، در حال رشد و ترقی هستم. هیچ‌كس نمی‌تواند مرز رشد را برایم مشخص كند.در این لحظه، ساعت رشدم كه ترقی مرا بادقتی فوق‌العاده زمان‌بندی می‌كند، تأیید می‌كنم. امروز، در كمال آرامش، به ساعت درون خود گوش خواهم داد. برای خود آنقدر احترام قائلم تا حركت خود را كند و به شخصیت خود و دنیای زیبایی كه در آن به سر می‌برم، توجه كنم.٧ـ بدون ترس و اضطراب می‌توانم از اوقات فراغت لذت ببرم!امروز خود را در حال چریدن در چراگاه زندگی می‌یابم. درست مانند اسبی كه پیش از چریدن و خوردن نمی‌تواند مقابل دروازه چراگاه بایستد و نقشه بكشد، من نیز، بدون آنكه برنامه‌ای مداوم و عملی برای استراحت داشته باشم، نمی‌توانم از مزایای زندگی بهره‌مند شوم. می‌توانم به‌راحتی شاهد رشد علف‌ها باشم.امروز از این عقیده كه همه فعالیت‌هایم باید هدف‌دار باشند، دست برمی‌دارم. لازم نیست بابت استراحت نكردن «مناسب»، از خودم شرمنده باشم.امروز برای تجربه روش‌های مختلف استراحت، به خودم فرصت می‌دهم. به خود اجازه می‌دهم در مورد اموری كه علاقه‌مند به انجام دادن آنها هستم، تصمیم بگیرم ـ حتی اگر به انجام رساندن آن امور، بی‌معنا به‌نظر می‌رسند.٨ـ آنقدر قوی هستم كه برای كمك مورد نیازم درخواست كنم!برای حل مشكلات خود، می‌توانم درخواست كمك كنم. برایم مهم است كه درخواست‌ها و احساسات خود را مطرح سازم. واداشتن انسان‌ها به اینكه نیازهای مرا حدس بزنند، موجب آزارم خواهد شد.من قادرم خیلی از طرح‌ها را ساماندهی كنم، اما می‌دانم در صورت نیاز، در خواست كمك، اهمیتی به‌سزا دارد.من شخصی نیرومندم. همچنین اعتراف می‌كنم كه فردی فراتر از افراد بشر نیستم. همچنان كه بالغ می‌شوم، پیش از آنكه مشكلاتم بسیار بزرگ شوند، برای درخواست كمك احساس قدرت می‌كنم. مجبور نیستم به تنهایی بر مشكلات غلبه كنم 

 

يکشنبه 22/8/1390 - 12:57
موسيقي
مترجم: فرحناز میرقمی زاده موسیقی به روش‌های مختلف بر روی اعضاء بدن ما تأثیرگذار است. موسیقی درمانی هم بر روی نشانه‌های ظاهری و هم بر روی احساسات درونی و باطنی بیمار تأثیر آرام كننده و مثبت دارد ولی اثبات این مسئله، بسیار مشكل است.    موسیقی احساسات را توسعه می‌دهد و فراگیر می‌كند.    موسیقی باعث تحریك، ترشح و تنظیم هورمون‌های بدن می‌شود. «موسیقی نه تنها جریان ریتم‌های بدن ما را تنظیم می‌كند، بلكه اولین تأثیرش بر روی نظم ضربان قلب است.» این مطالب را دكتر فریدریك از هولدن برگ روانكاو و متخصص موسیقی درمانی از بیمارستان وابسته به دانشگاه اپن دورف بیان می‌كند. وی در ادامه می‌افزاید كه تقریباً تمامی جریانات و فعل و انفعالات در ساختار بدن ما تحت تأثیر یك ریتم مشخص عمل می‌كنند، ولی این امر فقط مختص فركانس‌های تنفسی و نبضی نمی‌شود، بلكه ضربان قلب، امواج مغزی و سیكل هورمون‌های بدن را هم شامل می‌شود. ملودی‌ها و موسیقی و صداهای ملایم، به خصوص، تأثیر زیادی بر تنظیم این امواج دارند. اصواتی كه احساسات ما را نوازش می‌دهد، می‌تواند رفتار و احساسات ما را تغییر دهد، پروسه درمان شكیبایی و بردباری درد را افزایش می‌دهد و انواع ترس‌های مرضی را از بین می‌برد. موسیقی از این لحاظ است كه باعث آرامش ما می‌شود و هیجانات و گرفتگی درد در مفاصل و ماهیچه‌ها را كاهش می‌دهد.روانكاوان موسیقی درمانی با اصوات و صداها كار می‌كنند. آنها به وسیله موسیقی به طور هدفمندانه‌ای ریتم‌های درونی بیمارشان را فریب می‌دهند. در اینجا بیمار نیاز به هیچ شناخت قبلی ندارد، فقط باید آمادگی پیدا كند كه خود را در موسیقی رها كند.موسیقی درمانی را می‌توان تك نفره و یا گروهی انجام داد، بر سر بالین بیمار و یا در یك فضای تخصصی. بستگی به میل بیمار دارد و اینكه چطور به نفع اوست. گاهی روانكاو جلوی بیمار شروع به خواندن می‌كند و یا با یكی از ابزارهای موسیقی از روی نُت‌های مشخص شروع به نواختن می‌كند. (این طریق درمان را نسخه درمانی یا درمان تئوریك می‌گویند). و یا بیمار خودش شروع به نواختن می‌كند. (كه این طریق را موسیقی درمانی اكتیو یا فعال می‌گویند).با این گونه روش‌ها روان‌درمانگر می‌تواند رابطه‌ای با بیمار خود برقرار كند و به این طریق چیزهایی را از ذهن او بیرون بكشد، به شخصیت درونی او پی ببرد و اطلاعاتی از او كسب كند كه برای سلامتی او بسیار حائز اهمیت است. بعد از اینكه درمانگر اعتماد بیمار را نسبت به خود جلب كرد، می‌تواند دیگر تجویزات پزشكی را برای او انجام دهد. «از طریق موسیقی بیماران می‌توانند احساسات خود را به راحتی بروز دهند، احساساتی كه خود نسبت به آن بی‌اطلاع بودند.» این مطالب را دكتر نیكولا شیت متخصص موسیقی درمانی بیان می‌كند. وی در ادامه می افزاید: «از طریق موسیقی درمانی، احساسات مخفی بیدار می‌شوند و بیماران می‌توانند این احساسات را به طور شفاهی عنوان كنند، ولی برقراری ارتباط بین روانكاو و بیمار از طریق موسیقی متأسفانه گاهی از نظر بعضی بیماران مضحك می‌آید، به همین دلیل وقتی یك نفر از آنها این مسئله را عنوان می‌كند، بقیه تحت تأثیر او قرار می‌گیرند، گاهی برعكس آن هم صادق است، بنابراین پذیرش ارتباط از طرف اولین نفر در گروه بسیار مهم است، چرا كه بقیه تحت تأثیر او عمل می‌كنند. 

 

يکشنبه 22/8/1390 - 12:55
موسيقي
نویسنده: علی ‌زاده محمدیموسیقی درمانگر، متخصص و آموزش دیده رشته موسیقی‌درمانی است كه دروس مرتبط با موسیقی، روان‌شناسی و علوم رفتاری را گذرانده، تجربه‌های عملی را در استفاده از موسیقی، در درمان كسب كرده است. واحدهای درسی موسیقی درمان‌گران در دانشگاه‌ها بیشتر شامل، تئوری موسیقی، تاریخ موسیقی، آهنگ‌سازی، رهبری، نوازندگی، روان‌شناسی عمومی، روان‌شناسی مرضی، روش تحقیق و دروس متنوع از رشته روان‌شناسی و زیست‌شناسی است.موسیقی درمانگران پس از اتمام تحصیل، مانند دیگر متخصصان از جمله فیزیوتراپیست‌ها، روان‌شناسان، مددكاران، پزشكان و روان‌پزشكان در كلینیك به صورت گروهی و با مشاوره و همكاری یكدیگر كار می‌كنند.موسیقی درمانگر با توجه به شرح حال بیمار، نوع نیاز و ناتوانی او برای درمان برنامه‌ریزی می‌كند. او با استفاده از مكاتب مختلف موسیقی درمانی و تكنیك‌ها و روش‌های آنها تمرین‌هایی را طراحی و با توجه به نتایج عملی و تغییر علائم و ناراحتی‌ها، همواره این تمرین‌ها را دنبال می‌كند. در صورت نیاز، برنامه‌ها توسط موسیقی‌درمانگر تغییر، اصلاح و یا توسعه می‌یابد تا اهداف درمانی و نتایج واقعی عملی شود.تمرین و برنامه‌های موسیقی‌درمانی در شكل فردی و گروهی قابل تنظیم است. جلسه‌های گروهی می‌تواند شامل گروه‌های همگن و یا گروه‌های ناهمگن باشد كه فعالیت‌های آنها در یك گروه، قابل جمع و برنامه‌ریزی است. زمان هر برنامه بر حسب میزان توان، حوصله و تمركز افراد تنظیم می‌گردد. گاهی برای برخی مانند كودكان اتیستیك جلسه‌های اولیه بیشتر از یك یا دو دقیقه به طول نمی‌انجامد. در مقابل برای بیمارانی كه شرایط ذهنی و روحی آماده‌ای دارند، جلسه‌های دوساعته تنظیم می‌شود.تنظیم ساعت و روز تمرین به میزان نیاز، همكاری و توانایی ذهنی بیمار و همچنین هزینه‌های درمانی او بستگی دارد مدت و دوره درمان نیز مانند هر دوره پزشكی مربوط به نوع ناراحتی و شرایط جانبی آن است. برخی از دوره‌های تجویز شده حتی ممكن است دو سال نیز به طول انجامد. در این موارد، بیمار باید شرایط كافی برای مراجعه و طی دوره را داشته باشد. برای بسیاری از موارد نیز دوره‌های كوتاه‌مدت (چند هفته یا ماه) تنظیم می‌گردد.نمونه‌ای از برنامه‌ریزی موسیقی‌درمانیجدول برنامه‌ریزی برای گروهی از بیماران اسكیزوفرن، تمرین‌ها هر هفته پنج روز و هر روز یك ساعت به مدت دو ماه در نظر گرفته شده است.علائم مرضی    نیاز روانی بیمار    محورهای فعالیت‌های موسیقی‌درمانی به كار رفتهگنگی و یكنواختی عاطفی    تحرك عاطفی و پاسخ‌های عاطفی مناسب    - هم‌خوانی (خواندن گروهی)- هم‌نوازی (نواختن گروهی)- حركت‌های موزون گروهی- شنیدن قطعه‌ها و آهنگ‌های محرك عاطفیفقر كلامی    تحرك كلامی و ارتباط كلامی مناسب    - خواندن فردی و گروهی ترانه‌های مورد علاقه و مشهور- بحث و گفت‌و‌گو درباره ترانه‌ها و آوازهای مورد علاقهكمبود اراده – بی‌احساسی و فقدان احساس لذت – بی‌تفاوتی اجتماعی    - افزایش انگیزه و علاقه لازم برای رسیدن به اهداف.- پشتكار در كار- ایجاد انرژی- ترغیب به فعالیت‌های لذت‌بخش گروهی- دوستی و ارتباط فردی با همسالان    - حركت‌های موزون فردی و گروهی با موسیقی- بدیهه‌نوازی با ساز مورد علاقه- خواندن گروهی آهنگ‌های مورد علاقه- تمرین و آموزش سازهای مورد علاقه- شنیدن قطعه‌های مورد علاقهنقصان توجه    توجه و تمركز    - نواختن روی تیغه‌های مشخص- خواندن ترانه‌های مشخصتوهم، هذیان    - توجه واقع‌گرایانه به زمینه‌های كلامی و غیركلامی- اعتماد به دیگران- تخلیه احساس‌های خصومت‌آمیز- احساس آرامش    - خواندن اشعار گروهی مورد علاقه- حركت‌های موزون گروهی- بدیهه‌نوازی و بدیهه‌خوانی- بحث و گفتگو پیرامون ترانه‌ها و تم‌های مشخص موسیقاییهمان‌گونه كه اشاره شد موسیقی‌درمانی، برای تمامی بیماری‌ها مفید است و همه زمینه‌های پزشكی و روان‌پزشكی را نیز پوشش می‌دهد.موارد زیر، بخشی از بیماری‌هایی است كه در حال حاضر از خدمات موسیقی‌درمانی بهره‌مند می‌شوند:- افرادی كه نقایص هوشی – حسی دارند مانند عقب‌ماندگان ذهنی، ناشنوایان، نابینایان و كسانی كه اختلال گفتاری دارند.- معلولان و كسانی كه ناراحتی‌های ارتوپدی در استخوان، مفصل و عضله‌ها دارند. همچنین معلولانی كه دچار نقیصه‌های چندگانه هستند، مثل كسانی كه فلج مغزی توأم با عقب‌ماندگی و یا ناشنوایی دارند، یا عقب‌ماندگانی كه نابینا هم هستند، یا معلولانی كه مشكل گفتاری نیز دارند و...- اختلال‌های رفتاری و عاطفی شامل اضطراب و افسردگی كودكان، ترس‌های مرضی، اتیستیك، بزهكاری، بیش‌فعالی و... - اختلال روانی شامل ناراحتی‌های روان‌نژندی مانند اضطراب، افسردگی، وسواس، فوبی، هیستری و بیماری‌های روان‌پریشی شامل انواع اسكیزوفرنی، افسردگی‌های دوقطبی و...- بیماری‌های پایانه و رو به مرگ مانند سرطان و ایدز (HIV).- بیماری‌های جسمی مزمن، از دردهای ساده تا بیماری‌های مزمن قلبی، كلیوی و تنفسی.همه بیماران می‌توانند برای كاهش علائم اصلی بیماری از موسیقی استفاده كنند. این كار به‌طور جانبی روی علائمی كه ارتباط غیرمستقیم با ناراحتی‌ دارند اثر گذاشته، شرایط بدنی و روحی مناسب‌تری برای سلامت و خوشی بیمار فراهم می‌سازد.موسیقی‌درمانی در ایرانایران، به عنوان یكی از تمدن‌های كهن، علاقه و قابلیت فرهنگی خود را در استفاده از موسیقی در زمینه‌های مختلف به‌خوبی نشان داده، همانند دیگر تمدن‌های كهن در زمینه‌های درمانی، روحی و عرفانی از موسیقی استفاده كرده است. تا پیش از نفوذ اسلام در ایران، استفاده از موسیقی در زمینه‌های مختلف زندگی جزء آموزش و برنامه‌های رسمی دولت‌مردان ایرانی بود و موسیقی مسیر تحول و سیر خود را به خوبی پشت سر گذاشت. اما ایران بعد از اسلام تا حدودی با فرهنگ جدید و تضادهایی در برخی زمینه‌های هنری رو‌به‌رو گردید و به‌خصوص موسیقی فرصت مناسبی برای رشد عملی نیافت. در این زمان به‌ناچار فیلسوفان به تئوری‌ها و نظریه‌پردازی‌ها روی آوردند و موسیقی بیشتر در كتاب‌ها و نوشتارها خلاصه شد. متخصصان موسیقی ایران، فرصت و جرأت كافی برای مطرح شدن پیدا نكردند و توانایی و ظرفیت‌های بالای موسیقی ایران مسیر پیوسته خود را از دست داد.مطالب و نوشتارهای بجا مانده از گذشتگان در زمینه موسیقی‌درمانی، علاقه موسیقی‌دانان ایرانی را به تأثیر روانی و عاطفی مایه‌های موسیقی به‌طور بارزی نشان می‌دهد كه بیشتر تئوری و نظریه‌پردازی بوده، از نظر عملی كار چندانی انجام نشده است.در مورد تأثیر روان‌شناختی موسیقی ایرانی به عنوان یكی از قوی‌ترین موسیقی‌های مشرق‌زمین، كار زیادی انجام نشده است. در واقع هنوز راه‌های علمی و توجیه واقعی برای آن بررسی نشده است. موسیقی ایرانی، با قابلیت درون‌گردی و وحدت‌گرایی درباره گردش‌های دانگی و مركزگرایی با مایه‌های مختلفی كه دارد راه‌های مناسبی برای ایجاد ارتباط عاطفی فراهم می‌سازد، كه می‌توان آن را به عنوان موسیقی آرام‌بخش و سبك‌ساز مورد بهره‌برداری و استفاده قرار داد.اما استفاده از موسیقی ایرانی و سازهای آن در طراحی و تدوین برنامه‌های متنوع موسیقی درمانی و ارائه تمرین‌های مناسب، نیازمند اقدامات و امكانات بسیاری است.با این وصف، نباید برنامه‌ها و شیوه‌های موسیقی‌درمانی كشورهای دیگر را نادیده گرفت. آنها در زمینه موسیقی‌درمانی، اطلاعات جامع و برنامه‌های وسیعی طراحی كرده، آن را به رشته تحصیلی و دانشگاهی رسانده‌اند. استفاده از تجربه آنها برای ما بیش از هر چیزی ضروری است.در حال حاضر، حدود یك دهه است كه موسیقی‌درمانی در ایران به صورت برنامه‌های علمی محدود در بعضی از مراكز از جمله مراكز كودكان استثنایی اجرا می‌شود، استادان و دانشجویان علاقه‌مند رساله‌هایی را با استفاده از تجربه‌های موجود جهانی، تحقیق و تدوین نموده‌اند.نگارنده نیز با تأسیس مؤسسه آموزشی – پژوهشی موسیقی‌درمانی در ایران، از سال ١٣٧٩ از تجربه‌های كلاسیك موسیقی‌درمانی استفاده كرده است و در این راستا قابلیت و اثر مایه‌های موسیقی ایرانی در سبك‌سازی روحی مطالعه شده، اگرچه این فعالیت‌ها بسیار آهسته و تدریجی بوده است، اما روند آن در حد امكانات و شرایط اجتماعی دوره حاضر است.اما واقعیت این است كه توسعه علمی و اشاعه دانش‌ جوان موسیقی‌درمانی در ایران به حركتی ملی و فراگیر نیازمند است و تأسیس یك یا چند مؤسسه خصوصی و فعالیت‌های متفرق، نمی‌تواند نیاز و علاقه عمومی و گسترش سریع این رشته را پاسخگو باشد و محرومیت و توقف در آن نیز، شایسته جامعه دانشگاهی و زمان حاضر نیست.ازاین‌رو، پس از آنكه پیشنهاد تأسیس این رشته در دانشگاه با اقبال رو‌به‌رو نشد، نگارنده ضرورت تأسیس انجمن موسیقی درمانی را مرهمی بر موضوع دانسته، پس از طی مراحل گوناگون حقوقی و اداری آن در مدت سه سال، سرانجام در سال ١٣٨٠ به ثبت رسانده و فعالیت‌های آموزشی و عملی خود را آغاز كرد.اهداف اصلی انجمن موسیقی‌درمانی ایران، ارتقای دانش موسیقی‌درمانی در جامعه، تقویت روحیه مثبت اجتماعی، بهداشت روانی موسیقایی، توسعه زمینه‌های كاربردی این رشته در توان‌بخشی بیماران مختلف پزشكی و روان‌پزشكی و... است. مهم‌تر از همه، تنظیم دوره تربیت موسیقی درمانگر است كه علاقه‌مندان واجد شرایط با طی دروس و واحدهای مرتبط مهارت و اطلاعات لازم برای فعالیت موسیقی‌درمانی را می‌آموزند. 

 

يکشنبه 22/8/1390 - 12:54
آموزش و تحقيقات
وجود افراد بدبخت فقط به این دلیل ساده خطرناك است كه آنها اهمیتی به ادامه حیات زمین نمیدهند آنها چنان در بدبختی دست و پا میزنند كه در اعماق وجود خویش میاندیشند كه چه خوب میشد اگر دنیا به آخر میرسید و همه چیز نابود میشد. به راستی كسی كه در بدبختی زندگی میكند، چه چیز برایش اهمیت دارد؟ فقط افراد سعادتمند، خوشبخت، سرمست و پر نشاطی كه در پایكوبی و سرور زندگی را میگذرانند، علاقهمندند كه این سیاره تا ابد به حیات سرزنده و سر سبز خویش ادامه دهد.جدّیت، صرفاً یك بیماری روحی است، و با صفا و صداقت متفاوت است.فرد جدّی نمیتواند بخندد، نمیتواند برقصد، نمیتواند بازیگوشی كند. او همیشه در حال كنترل و مهار خویش است. و به زندانبانی برای خویش بدل شده است. در حالی كه با خنده، جسم، ذهن و وجود تو با هستی پیوند مییابد، مرزبندیها از بین میروند و شخصیت شیزوفرنیك محو میگردد.خنده، انرژیات را به تو باز میگرداند. دریغ داشتن خنده، اختگی معنوی است.شما آدمهایی كه دور و بر من گرد آمدهاید، میآموزید چطور شادتر باشید، بیشتر عشق بورزید و عشق و خنده را در دنیا بگسترانید. این تنها راه حفاظت بشریت در برابر سلاحهای هستهای است. اگر همه جهانیان، عشق ورزیدن، خندیدن، لذت بردن و پایكوبی كردن را بیاموزند، آن وقت رونالد ریگان و میخاییل گورباچف انگشت به دهان خواهند ماند كه چه خبر است؟ چه اتفاقی افتاده است؟ گویی همه دنیا دیوانه شده!افرادی كه خوشحال و خشنودند، هیچگاه به كشتن آدمهایی كه هیچ آزاری نسبت آنها روا نداشتهاند گرایش پیدا نمیكنند. تعجبی ندارد كه در طول اعصار متمادی، رسم بر این بوده است كه افراد ارتشی را از نظر جنسی در تنگنا قرار میدهند، زیرا افراد واپس‌خورده جنسی چارهای ندارند جز اینكه مخرّب باشند؛ خود این واپس‌خوردگی، آنان را به سوی تخریب و ویرانگری سوق میدهد. آیا تا به حال در وجودتان حس كردهاید كه وقتی خوشحال و با نشاط هستید، میل دارید چیزی نو خلق كنید؟ وقتی در بدبختی و رنج به سر میبرید دلتان میخواهد هر چه دم دستتان هست، نابود كنید. این نوعی انتقام جویی است. در نظامهای استكباری، افراد ارتشی را در حالتی از واپس خوردگی جنسی نگه میدارند تا در لحظهایی كه خون انسانی را میریزند، به وجود بیایند. به این ترتیب، دست كم انرژیهای واپس‌خورده آنان مجال بروز مییابد، البته به شكلی بسیار شنیع و غیر انسانی. اما به هر حال این انرژی تخلیه میشود. آیا تا به حال توجه كردهاید كه نقاشان، شاعران، مجسمه سازان و رقصندگان هیچگاه از نظر جنسی سركوب شده و واپس خورده نیستند؟‌ در حقیقت، آنان از این لحاظ بیش از حد به اغنا رسیدهاند؛ آنها بیش از حد عاشقاند و به عده زیادی عشق میورزند. شاید یك نفر به تنهایی قادر به جوابگویی عشق آنها نباشد. سالیان متمادی است كه روحانی نمایان، ایشان را مورد نكوهش و انتقاد قرار داده و میگویند «این شعرا، نقاشان، مجسمه سازان و موسیقی دانان افراد صالحی نیستند.» در حالی كه همینها هستند كه بشریت را به چیزی زیبا بدل كرده و دنیا را از عطر گلهای شادی، نوای دل انگیز موسیقی و رقص زیبای خویش آكنده ساختهاند.این، یكی از اصول بنیادی زندگی است كه تا وقتی دست به آفرینش نزنی، به بالاترین حد كرامت انسانی خویش نخواهی رسید. خلاقیت تو، آزادی، قدرت، هوش و آگاهی به ارمغان میآورد.كشیشها چه بر سر این دنیا آوردهاند؟ این عده، با جادوگر خواندن زنان، آنها را به آتش انداختند و كسانی را كه از اعتقادات دیگری پیروی میكردند، به خاك و خون كشیدند، آنان از خلاقیت بویی نبرده بودند و به هیچ روی باعث ترقی و اعتلای زندگی و این كره خاكی نشدند.ما نیاز داریم كه در همه عرصهها به افراد خلاق احترام بگذاریم.باید بیاموزیم چگونه انرژیهای خود را تغییر شكل دهیم تا بدون سركوب شدن، به عشق، خنده و نشاط بدل گردند. آنگاه خواهید دید كه این سیاره بهشت خواهد شد و احتیاجی نیست بهشت را در جای دیگری جستوجو كنید. بهشت چیزی دست یافتنی نیست، بلكه خلق كردنی است و این به خود ما بستگی دارد.این بحران، به افراد دلیر و با شهامت مجال میدهد تا خود را از گذشته جدا كرده و به شیوهایی جدید زندگی را آغاز كنند؛ نه زندگی اصلاح شده گذشته و نه بهتر از گذشته بلكه زندگی‌ای كاملاً جدید را از سر بگیرند و این كاری است كه همین الان باید صورت گیرد، چرا كه زمان كوتاه است. تا پایان این قرن یا ما به نخستین قرن تاریخ بشریت نوین قدم میگذریم و یا هیچ تنابندهای، حتی یك گل وحشی زنده، بر روی زمین باقی نخواهد ماند و همه چیز می‌میرد.علاوه بر بمبهای نوترونی موجود، دانشمندان اتحاد جماهیر شوروی و احتمالاً آمریكا سرگرم آزمایشاتی بر روی اشعه مرگبار هستند. تاباندن اشعه مرگباری كه به راحتی انسانها، حیوانات، پرندگان و درختان زنده را به نابودی میكشد، بسیار آسانتر از بمباران یك منطقه است. به این طریق فقط اشیاء مرده، مثل خانهها، معابد و كلیساها باقی خواهند ماند. این دیگر فاجعه است. این اشعه مرگبار قابل رؤیت نیست. ما میدانیم كه این اشعه وجود دارد و آنها در تلاش برای حل این معما هستند كه چطور میتوان این امواج را پخش كرد و چطور آن را به هدف زد و همه موجودات زنده‌ای را كه سر راهش قرار میگیرند، نابود ساخت.ما برای جلوگیری از بروز جنگ جهانی سوم، به افراد خوشحال و با نشاط بیشتری احتیاج داریم. سلاحهای هستهای و ماشینهای جنگی مخرب ما خودكار نیستید، بلكه در كاربرد آنها دست انسان دخالت دارد؛ دستی كه با زیبایی گل سرخ آشناست، نمیتواند هیروشیما را بمباران كند و دستی كه با زیبایی عشق آشناست، دستی نیست كه به سلاح مرگبار متوسل شود. كافی است اندكی بیندیشید تا گفتههایم را درك كنید.حرف من این است: «خنده را، عشق را،‌ زندگی را در جهان بگستران تا ارزشهای مثبت، گلهای بیشتری را در این كره خاكی شكفته سازد! هر آنچه زیباست ستایش كن و هر آنچه غیر انسانی است، محكوم كن!»اگر میخواهی دنیا را به پدیدهای كاملاً جدید همراه با آگاهی بشری نوین تبدیل كنی، باید دنیا را از شّر سیاستمداران و روحانی نمایان شیطان صفت دور نگه داری.بایستی بشر را از دست این دیوها آزاد كنی. وظیفه ما این است كه آگاهی، هشیاری،  عشق، تفاهم و شادی بیشتری را به مردم بیاموزیم و جشن و سرور و شادی را در سراسر زمین اشاعه دهیم. در یك جمله و خلاصه بگویم كه اگر بتوانیم بشریت را سعادتمند و خوشحال كنیم، جنگ جهانی سومی در كار نخواهد بود. 
يکشنبه 22/8/1390 - 12:53
آموزش و تحقيقات
                                    نویسنده: خوزه سیلوا                                    ترجمه: مجید پزشکی                                                                        شاید بیان تعریفی از خوشحالی، كمی احمقانه به نظر برسد. زیرا همه ما می‌دانیم چه مواقعی احساس خوشحالی می‌كنیم و چه مواقعی احساس غمگینی.                                    در پاسخ به این سئوال كه چه چیزی انسان را خوشحال می‌كند، ممكن است بی‌درنگ افكاری در مورد موسیقی، مجلس عروسی، غذاهای خوشمزه، یا شخصی مورد علاقه، در ذهن ما جاری شود. در نقطه مقابل، مسائلی از قبیل انجام دادن كارهای خانه یا دخالت‌های بی‌مورد مادرزن یا مادرشوهر ممكن است باعث ناراحتی ما شود.                                    در هر حال باید به این نكته توجه كرد كه آنچه باعث شادی و خوشحالی فردی می‌شود، ممكن است دیگران را غمگین و ناراحت سازد. به‌عنوان مثال، ممكن است برای خانواده‌ای خریدن یك اتومبیل شخصی حتی از نوع مدل پایین آن بسیار خوشحال‌كننده باشد، اما برای خانواده‌ای كه دارای اتومبیلی آخرین سیستم است، داشتن یك اتومبیل مدل پایین احتمالاً منبع نومیدی و ناراحتی خواهد بود؛ از طرف دیگر، افرادی كه اصلاً علاقه‌‌ای به اتومبیل ندارند، در مورد داشتن یا نداشتن آن، كاملاً بی‌تفاوت‌اند. بنابراین می‌توان چنین نتیجه‌گیری كرد كه تملك اشیاء خود‌به‌خود نمی‌تواند معیاری برای خوشحال بودن ما به حساب آید. زیرا اشیاء اموری ذهنی هستند كه بستگی كاملی به نگرش افرادی دارند كه صاحب آنها هستند. در برابر آن، ما در روش «سیلوا» برای خوشحال بودن، فلسفه‌ای قائل هستیم. فلسفه ما عبارت‌ است از: «لذت بردن از چیزهایی كه دوست داریم، تغییر دادن یا دوری جستن از چیزهایی كه دوست نمی‌داریم و پذیرفتن و كنار آمدن با چیزهایی كه ما نه نمی‌توانیم از آنها دوری بجوییم و نه می‌توانیم آنها را تغییر بدهیم».                                    با بهره‌برداری از این فلسفه زندگی، كه آن را در شكل «پنج قانون شادزیستن» ارائه خواهیم كرد، شما خواهید توانست تمام مشكلات‌تان را حل و فصل كنید و یك زندگی توأم با شادمانی و خوشحالی در پیش بگیرید.                                    پنج قانون شادزیستن به قرار زیراست:                                    قانون اول: اگر شما چیزی را دوست دارید، از آن لذت ببرید.                                    این قانون در نگاه اول خیلی پیش‌پا افتاده به‌نظر می‌‌آید. شما ممكن است بگویید: «این خیلی مسخره است. مسلماً من از چیزی كه آن را دوست دارم، لذت هم می‌برم». اما، اگر شما درباره این موضوع بیشتر فكر كنید، به این نتیجه می‌رسید كه چیزهای زیادی در زندگی ما وجود دارد كه علی‌رغم آنكه آنها را دوست می‌داریم، به دلیل احساس گناه و ترس، از آنها لذتی نمی‌بریم. به‌عبارت دیگر، اگر ما هنگام انجام كار مورد علاقه‌مان، دچار احساس گناه بشویم یا اگر از عواقب انجام آن كار، ترس داشته باشیم؛ دیگر نخواهیم توانست از آن لذت ببریم.                                    قانون دوم: اگر شما چیزی را دوست ندارید، از آن دوری جویید.                                    قانون دوم هم خیلی ساده به‌نظر می‌رسد. اما با تأمل بیشتر درباره این قانون، درمی‌یابیم كه افراد زیادی وجود دارند كه سر و كارشان با یك شغل، یك شخص، یك ماشین یا یك نوع غذاست كه آن را دوست نمی‌دارند، ولی بنا به دلایلی نمی‌توانند از آن دوری جویند.                                    قانون سوم: اگر شما چیزی را دوست ندارید و نمی‌توانید از آن دوری كنید، آن را تغییر دهید.                                    در اینجا راه‌حل ساده‌ای وجود دارد: تغییر دادن آنچه آن را دوست ندارید. اما باید گفت همان‌طور كه ما، در دوری كردن از چیزی به‌خاطر برخی دلایل، همچون نیازهای مادی و امنیتی یا صرفه‌جویی در وقت ناتوان هستیم، به همین دلایل نیز ممكن است نتوانیم آن ‌چیز را تغییر دهیم.                                    قانون چهارم: اگر شما چیزی را دوست ندارید، نمی‌توانید از آن دوری كنید و نمی‌توانید آن را تغییر دهید، آن را بپذیرید.                                    این قانون نیز در حد یك شعار است. چگونه می‌توانیم چیزی را كه دوست نمی‌داریم، بپذیریم و با آن كنار بیاییم؟ ممكن است شما برادری داشته باشید كه دائماً در كار شما دخالت می‌كند و وسایل اتاق شما را به هم می‌ریزد، اما شما نتوانید از او دوری جویید و نصیحت‌های شما هم در تغییر رفتار او بی‌تأثیر باشد. چگونه می‌توان با چنین افرادی كنار آمد؟ چگونه می‌توان در موقعیتی كه نمی‌توان در آن شادمان بود، به زندگی ادامه داد؟ چگونه می‌توان فردی را كه با او احساس خوشحالی به انسان دست نمی‌دهد، پذیرفت و با او كنار آمد؟ در هرحال، اگر شما نتوانید چیزی را كه دوست ندارید بپذیرید، احساس خوشحالی نخواهید كرد، اگر شما نتوانید چیزی را كه دوست ندارید، تغییر دهید یا از آن دوری جویید یا آن را بپذیرید، مطمئناً هرگز نخواهید توانست زندگی شادمانی داشته باشید. اما نباید زیاد ناامید باشید چرا كه كلید موفقیت شما در قانون طلایی پنجم نهفته است.                                    قانون پنجم: با تغییر دادن نگرش‌تان نسبت به چیزهایی كه آنها را دوست نمی‌دارید. آنها را بپذیرید.                                    شما همان نگرش‌تان هستید، به‌عبارت دیگر، ارزش‌ هر چیزی بستگی به نگرش شما در مورد آن دارد و هیچ‌چیز مطلقی وجود ندارد ـ هیچ‌چیزی به خودی خود، خوب یا بد نیست، بلكه خوب بودن یا بد بودن چیزی، به نحوه نگرش شما به آن چیز بستگی دارد. زندگی نیز به خودی خود خوب یا بد نیست. زندگی فقط در جریان است. بنابراین، شما با تغییر نگرش‌تان نسبت به امور زندگی، می‌توانید آن را تغییر دهید. با مطالعه ماجرای زیر، با كاربرد قانون پنجم شادزیستن در جریان زندگی روزمره بیشتر آشنا خواهید شد:                                    روزی آقایی به نام جرج، قصد خوردن ناهار در بیرون از خانه را كرد؛ اما موقعی كه او برای بردن اتومبیلش به پاركینگ رفت، متوجه شد كه سپر جلوی آن كاملاً درب و داغان شده است. به نظر می‌رسید، اتومبیلی كه قبل از آن در جلوی اتومبیل او پارك كرده، به هنگام دنده عقب رفتن باعث چنین تصادفی شده بود؛ اما متأسفانه آن راننده خاطی هیچ یادداشتی از خود به جای نگذاشته بود. آقای جرج، چنین وضعیتی را دوست نداشت و نمی‌توانست از آن دوری جوید. كاری بود كه شده بود و او قادر نبود این وضعیت را به حالت اولیه خود برگرداند.                                    «آقای جرج در برابر وضعیت پیش آمده، دو گزینه در پیش رو داشت: ١ـ خوشحال بودن ٢ـ غمگین شدن. او گزینه اول را انتخاب كرد. تصمیم گرفت از دریچه دیگری به مسئله بنگرد. بنابراین، هنگامی كه او دوباره به سپر داغان شده نگاه كرد، آن را به چشم عاملی كه باعث از دست رفتن وقت و هزینه زیادی برای وی خواهد شد، ندید. بلكه آن را به‌عنوان انگیزه‌ای برای كسب درآمد بیشتر در نظر گرفت. او در تلاش برای داشتن تصوراتی مثبت از هزینه‌هایی كه روی دستش گذاشته بودند، تصمیم گرفت كه با كار و كوشش بیشتر، هر چه سریع‌تر سه برابر مبلغی را كه برای تعمیر اتومبیل لازم بود، كسب كند. بنا به برآورد اولیه، تعمیر اتومبیل حدود ٢٥٠ دلار هزینه در برداشت، بنابراین آقای جرج تصمیم گرفت كه سه برابر آن، یعنی ٧٥٠ دلار را كسب كند و طولی نكشید كه این مبلغ را با كار و تلاش مجدانه به‌دست آورد».                                    در تفسیر این ماجرا، باید گفت كه آقای جرج پس از مواجهه با موقعیت پیش آمده، نگرشش را كاملاً دگرگون ساخت. او آن وضعیت را دوست نداشت. نمی‌توانست از آن دوری جوید و نمی‌توانست آن را تغییر دهد. اما، او قادر بود نگرشش را نسبت به آن عوض كند. به این ترتیب، هنگامی كه او با نگرشی مثبت به سپر آسیب‌دیده اتومبیلش نگاه كرد، در آن ٧٥٠ دلار دید. بنابراین، او تصمیم گرفت كه به عنوان یك هدف كوتاه‌مدت، هرچه سریع‌تر ٧٥٠ دلار درآورد و این‌گونه نیز كرد. حتی می‌توان گفت كه آقای جرج پس از پرداخت ٢٥٠ دلار هزینه تعمیر اتومبیل، در واقع ٥٠٠ دلار سود كرد. بدین‌گونه، علی‌رغم اینكه او در وضعیتی قرار گرفته بود كه در اغلب مردم خشم و عصبانیت ایجاد می‌كند. شادمانی خودش را حفظ كرد.                                    شما نیز با رفتن به سطح آلفا و با بهره‌برداری از پنج قانون شادزیستن، می‌توانید دوباره با داشتن یك «زندگی شاد» آشتی كنید و علاوه بر آن، می‌توانید به علل «ناشادمان بودن» دیگران نیز پی ببرید. البته، باید به این مسئله توجه داشته باشید كه همیشه شادمان بودن امری ممكن یا پسندیده نیست، زیرا بر طبق قوانین مربوط به آهنگ هر شیءای‌ همواره در معرض نیروهای جزر و مدی قرار دارد و زندگی سرشار از فراز و نشیب‌های فراوان است. اما با توانایی‌هایی كه شما در نتیجه آگاهی از پنج قانون شادزیستن كسب خواهید كرد، خواهید توانست فرازها و بلندی‌های زندگی‌تان را فرازتر و پستی‌ها و نشیب‌های آن را قابل تحمل‌تر سازید.                                      نویسنده: خوزه سیلواترجمه: مجید پزشکی  شاید بیان تعریفی از خوشحالی، كمی احمقانه به نظر برسد. زیرا همه ما می‌دانیم چه مواقعی احساس خوشحالی می‌كنیم و چه مواقعی احساس غمگینی.در پاسخ به این سئوال كه چه چیزی انسان را خوشحال می‌كند، ممكن است بی‌درنگ افكاری در مورد موسیقی، مجلس عروسی، غذاهای خوشمزه، یا شخصی مورد علاقه، در ذهن ما جاری شود. در نقطه مقابل، مسائلی از قبیل انجام دادن كارهای خانه یا دخالت‌های بی‌مورد مادرزن یا مادرشوهر ممكن است باعث ناراحتی ما شود.در هر حال باید به این نكته توجه كرد كه آنچه باعث شادی و خوشحالی فردی می‌شود، ممكن است دیگران را غمگین و ناراحت سازد. به‌عنوان مثال، ممكن است برای خانواده‌ای خریدن یك اتومبیل شخصی حتی از نوع مدل پایین آن بسیار خوشحال‌كننده باشد، اما برای خانواده‌ای كه دارای اتومبیلی آخرین سیستم است، داشتن یك اتومبیل مدل پایین احتمالاً منبع نومیدی و ناراحتی خواهد بود؛ از طرف دیگر، افرادی كه اصلاً علاقه‌‌ای به اتومبیل ندارند، در مورد داشتن یا نداشتن آن، كاملاً بی‌تفاوت‌اند. بنابراین می‌توان چنین نتیجه‌گیری كرد كه تملك اشیاء خود‌به‌خود نمی‌تواند معیاری برای خوشحال بودن ما به حساب آید. زیرا اشیاء اموری ذهنی هستند كه بستگی كاملی به نگرش افرادی دارند كه صاحب آنها هستند. در برابر آن، ما در روش «سیلوا» برای خوشحال بودن، فلسفه‌ای قائل هستیم. فلسفه ما عبارت‌ است از: «لذت بردن از چیزهایی كه دوست داریم، تغییر دادن یا دوری جستن از چیزهایی كه دوست نمی‌داریم و پذیرفتن و كنار آمدن با چیزهایی كه ما نه نمی‌توانیم از آنها دوری بجوییم و نه می‌توانیم آنها را تغییر بدهیم».با بهره‌برداری از این فلسفه زندگی، كه آن را در شكل «پنج قانون شادزیستن» ارائه خواهیم كرد، شما خواهید توانست تمام مشكلات‌تان را حل و فصل كنید و یك زندگی توأم با شادمانی و خوشحالی در پیش بگیرید.پنج قانون شادزیستن به قرار زیراست:قانون اول: اگر شما چیزی را دوست دارید، از آن لذت ببرید.این قانون در نگاه اول خیلی پیش‌پا افتاده به‌نظر می‌‌آید. شما ممكن است بگویید: «این خیلی مسخره است. مسلماً من از چیزی كه آن را دوست دارم، لذت هم می‌برم». اما، اگر شما درباره این موضوع بیشتر فكر كنید، به این نتیجه می‌رسید كه چیزهای زیادی در زندگی ما وجود دارد كه علی‌رغم آنكه آنها را دوست می‌داریم، به دلیل احساس گناه و ترس، از آنها لذتی نمی‌بریم. به‌عبارت دیگر، اگر ما هنگام انجام كار مورد علاقه‌مان، دچار احساس گناه بشویم یا اگر از عواقب انجام آن كار، ترس داشته باشیم؛ دیگر نخواهیم توانست از آن لذت ببریم.قانون دوم: اگر شما چیزی را دوست ندارید، از آن دوری جویید.قانون دوم هم خیلی ساده به‌نظر می‌رسد. اما با تأمل بیشتر درباره این قانون، درمی‌یابیم كه افراد زیادی وجود دارند كه سر و كارشان با یك شغل، یك شخص، یك ماشین یا یك نوع غذاست كه آن را دوست نمی‌دارند، ولی بنا به دلایلی نمی‌توانند از آن دوری جویند.قانون سوم: اگر شما چیزی را دوست ندارید و نمی‌توانید از آن دوری كنید، آن را تغییر دهید.در اینجا راه‌حل ساده‌ای وجود دارد: تغییر دادن آنچه آن را دوست ندارید. اما باید گفت همان‌طور كه ما، در دوری كردن از چیزی به‌خاطر برخی دلایل، همچون نیازهای مادی و امنیتی یا صرفه‌جویی در وقت ناتوان هستیم، به همین دلایل نیز ممكن است نتوانیم آن ‌چیز را تغییر دهیم.قانون چهارم: اگر شما چیزی را دوست ندارید، نمی‌توانید از آن دوری كنید و نمی‌توانید آن را تغییر دهید، آن را بپذیرید.این قانون نیز در حد یك شعار است. چگونه می‌توانیم چیزی را كه دوست نمی‌داریم، بپذیریم و با آن كنار بیاییم؟ ممكن است شما برادری داشته باشید كه دائماً در كار شما دخالت می‌كند و وسایل اتاق شما را به هم می‌ریزد، اما شما نتوانید از او دوری جویید و نصیحت‌های شما هم در تغییر رفتار او بی‌تأثیر باشد. چگونه می‌توان با چنین افرادی كنار آمد؟ چگونه می‌توان در موقعیتی كه نمی‌توان در آن شادمان بود، به زندگی ادامه داد؟ چگونه می‌توان فردی را كه با او احساس خوشحالی به انسان دست نمی‌دهد، پذیرفت و با او كنار آمد؟ در هرحال، اگر شما نتوانید چیزی را كه دوست ندارید بپذیرید، احساس خوشحالی نخواهید كرد، اگر شما نتوانید چیزی را كه دوست ندارید، تغییر دهید یا از آن دوری جویید یا آن را بپذیرید، مطمئناً هرگز نخواهید توانست زندگی شادمانی داشته باشید. اما نباید زیاد ناامید باشید چرا كه كلید موفقیت شما در قانون طلایی پنجم نهفته است.قانون پنجم: با تغییر دادن نگرش‌تان نسبت به چیزهایی كه آنها را دوست نمی‌دارید. آنها را بپذیرید.شما همان نگرش‌تان هستید، به‌عبارت دیگر، ارزش‌ هر چیزی بستگی به نگرش شما در مورد آن دارد و هیچ‌چیز مطلقی وجود ندارد ـ هیچ‌چیزی به خودی خود، خوب یا بد نیست، بلكه خوب بودن یا بد بودن چیزی، به نحوه نگرش شما به آن چیز بستگی دارد. زندگی نیز به خودی خود خوب یا بد نیست. زندگی فقط در جریان است. بنابراین، شما با تغییر نگرش‌تان نسبت به امور زندگی، می‌توانید آن را تغییر دهید. با مطالعه ماجرای زیر، با كاربرد قانون پنجم شادزیستن در جریان زندگی روزمره بیشتر آشنا خواهید شد:روزی آقایی به نام جرج، قصد خوردن ناهار در بیرون از خانه را كرد؛ اما موقعی كه او برای بردن اتومبیلش به پاركینگ رفت، متوجه شد كه سپر جلوی آن كاملاً درب و داغان شده است. به نظر می‌رسید، اتومبیلی كه قبل از آن در جلوی اتومبیل او پارك كرده، به هنگام دنده عقب رفتن باعث چنین تصادفی شده بود؛ اما متأسفانه آن راننده خاطی هیچ یادداشتی از خود به جای نگذاشته بود. آقای جرج، چنین وضعیتی را دوست نداشت و نمی‌توانست از آن دوری جوید. كاری بود كه شده بود و او قادر نبود این وضعیت را به حالت اولیه خود برگرداند.«آقای جرج در برابر وضعیت پیش آمده، دو گزینه در پیش رو داشت: ١ـ خوشحال بودن ٢ـ غمگین شدن. او گزینه اول را انتخاب كرد. تصمیم گرفت از دریچه دیگری به مسئله بنگرد. بنابراین، هنگامی كه او دوباره به سپر داغان شده نگاه كرد، آن را به چشم عاملی كه باعث از دست رفتن وقت و هزینه زیادی برای وی خواهد شد، ندید. بلكه آن را به‌عنوان انگیزه‌ای برای كسب درآمد بیشتر در نظر گرفت. او در تلاش برای داشتن تصوراتی مثبت از هزینه‌هایی كه روی دستش گذاشته بودند، تصمیم گرفت كه با كار و كوشش بیشتر، هر چه سریع‌تر سه برابر مبلغی را كه برای تعمیر اتومبیل لازم بود، كسب كند. بنا به برآورد اولیه، تعمیر اتومبیل حدود ٢٥٠ دلار هزینه در برداشت، بنابراین آقای جرج تصمیم گرفت كه سه برابر آن، یعنی ٧٥٠ دلار را كسب كند و طولی نكشید كه این مبلغ را با كار و تلاش مجدانه به‌دست آورد».در تفسیر این ماجرا، باید گفت كه آقای جرج پس از مواجهه با موقعیت پیش آمده، نگرشش را كاملاً دگرگون ساخت. او آن وضعیت را دوست نداشت. نمی‌توانست از آن دوری جوید و نمی‌توانست آن را تغییر دهد. اما، او قادر بود نگرشش را نسبت به آن عوض كند. به این ترتیب، هنگامی كه او با نگرشی مثبت به سپر آسیب‌دیده اتومبیلش نگاه كرد، در آن ٧٥٠ دلار دید. بنابراین، او تصمیم گرفت كه به عنوان یك هدف كوتاه‌مدت، هرچه سریع‌تر ٧٥٠ دلار درآورد و این‌گونه نیز كرد. حتی می‌توان گفت كه آقای جرج پس از پرداخت ٢٥٠ دلار هزینه تعمیر اتومبیل، در واقع ٥٠٠ دلار سود كرد. بدین‌گونه، علی‌رغم اینكه او در وضعیتی قرار گرفته بود كه در اغلب مردم خشم و عصبانیت ایجاد می‌كند. شادمانی خودش را حفظ كرد.شما نیز با رفتن به سطح آلفا و با بهره‌برداری از پنج قانون شادزیستن، می‌توانید دوباره با داشتن یك «زندگی شاد» آشتی كنید و علاوه بر آن، می‌توانید به علل «ناشادمان بودن» دیگران نیز پی ببرید. البته، باید به این مسئله توجه داشته باشید كه همیشه شادمان بودن امری ممكن یا پسندیده نیست، زیرا بر طبق قوانین مربوط به آهنگ هر شیءای‌ همواره در معرض نیروهای جزر و مدی قرار دارد و زندگی سرشار از فراز و نشیب‌های فراوان است. اما با توانایی‌هایی كه شما در نتیجه آگاهی از پنج قانون شادزیستن كسب خواهید كرد، خواهید توانست فرازها و بلندی‌های زندگی‌تان را فرازتر و پستی‌ها و نشیب‌های آن را قابل تحمل‌تر سازید. 
يکشنبه 22/8/1390 - 12:52
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته