آلبوم تصاویر
رسانه بین المللی رویترز با پخش این عکس ها از حضور دختران محجبه ایرانی در مسابقات ورزشی اسکی بازی جهانی اتریش خبر داده و گفته بسیار با استعداد هستند .
فاطمه کیادربندسری ، مرجان کلهر و میترا کلهر از نفرات اعزامی ایران در این مسابقات هستند.
منبع:قدس آنلاین
چهارشنبه 9/12/1391 - 11:39
اخبار
دیده شدن خودروی عجیب پلیس در ناوگان راهنمایی و رانندگی درتبریز
چندی است که مردم آذربایجان شرقی به خصوص تبریز یک خودروی عجیب را در ناوگان راهنمایی و رانندگی خود مشاهده میکنند. این خودرو یک شورولت شاسیبلند است.
چندی است که مردم آذربایجان شرقی به خصوص تبریز یک خودروی عجیب را در ناوگان راهنمایی و رانندگی خود مشاهده میکنند. این خودرو یک شورولت شاسیبلند است.
معروف است که در مناطق آزاد به خصوص انزلی و ارس، خودروهای خاصی دیده میشود. چند وقتی است که یک دستگاه شورولت Traverse در آذربابجان شرقی نظر شهروندان این منطقه را به خود جلب کرده است.
جای تعجب است که این خودرو یکی از تولیدات جنرال موتورز آمریکاست و اکنون در ناوگان انتظامی کشور مهر تردد گرفته است.
نکته عجیب دیگر این است که خودروی مذکور نسخه قدیمی تراورز است. حالا سوال اینجاست که وقتی واردات آزاد است و مجوز پلیسی هم صادر میشود حداقل مدل جدیدش انتخاب میشد.
شورولت تراورز دارای یک موتور ۳.۶ لیتری شش سیلندر Vشکل به قدرت ۲۸۸ اسببخار است.
سه شنبه 1/12/1391 - 10:54
سخنان ماندگار
One song can spark a moment
یک آهنگ می تواند لحظه ای جدید را بسازد
One flower can wake the dream
یك گل میتواند بهار را بیاورد
One tree can start a forest
یك درخت می تواند آغاز یك جنگل باشد
One bird can herald spring
یك پرنده می تواند نوید بخش بهار باشد
One smile begins a friendship
یك لبخند میتواند سرآغاز یك دوستی باشد
One handclasp lifts a soul
یك دست دادن روح انسان را بزرگ میكند
One star can guide a ship at sea
یك ستاره میتواند كشتی را در دریا راهنمایی كند
One word can frame the goal
یك سخن می تواند چارچوب هدف را مشخص كند
One vote can change a nation
یك رای میتواند سرنوشت یك ملت را عوض كنند
One sunbeam lights a room
یك پرتو كوچك آفتاب میتواند اتاقی را روشن كند
One candle wipes out darkness
یك شمع میتواند تاریكی را از میان ببرد
One laugh will conquer gloom
یك خنده میتواند افسردگی را محو كند
One hope will raise our spirits
یك امید روحیه را بالا می برد
One touch can show you care
یك دست دادن نگرانی شما را مشخص میكند
One voice can speak with wisdom
یك سخن میتواند دانش شما را افزایش دهد
One heart can know what"s true
یك قلب میتواند حقیقت را تشخیص دهد
One life can make a difference
یك زندگی میتواند متفاوت باشد
You see, it"s up to you
شما می بینید پس تصمیم با شماست
چهارشنبه 6/7/1390 - 0:31
ایرانگردی
استان هرمزگان در جنوب ايران قرار دارد . اين استان 67000 كيلومتر مربع مساحت دارد هرمزگان از جهت شمال و شمال غربي با استان كرمان، غرب و شمال غربي با استان هاي فارس و بوشهر و از جهت شرق با استان سيستان و بلوچستان همسايه بوده و جنوب آنرا آب هاي گرم خــــــــلـــــيــــج هـــــــمــــــــيــــــــــشــــــه فــــــارس و درياي عمان در بر گرفته است. هرمزگان داراي 8 شهرستان، 17 شهر و 21 بخش مي باشد . جمعيت استان هرمزگان در سال 1379 بالغ بر 1198061 بوده است .اين استان داراي موقيت ويژه و منحصر به فرد از لحاظ گردشگري و تجارت بوده است .
آب و هوا :از مناطق گرم بياباني و نيمه بياباني و خشك به شمار آمده و ميزان بارندگي سالانه در حدود 160 ميلي ليتر و بصورت رگبارهاي نا منظم و شديد است . رطوبت نسبي هوا 65درصد و حداكثر دماي روزانه در بيشترين ميزان خود به 38 درجه و در سردترين روز سال به 15 درجه سانتي گراد مي رسد .استان هرمزگان داراي 14 جزيره بزرگ و كوچك است. كه بزرگترين آنها جزيره قشم و ديگر جزاير شامل: هرمز، لارك، ابوموسي، تنب بزرگ و تنب كوچك، فارور، بني فارور، سيري، كيش، شتور، هنگام، هندورايي و لاوان ميباشد .بندرعباس :مركز استان هرمزگان و يكي از مهمترين مراكز استراتيژيكي و تجاري ايران در جوار خليج فارس و درياي عمان است. بارانداز شهيد رجايي اسكله عظيمي است كه مبادله كالاهاي تجاري بين ايران و كشورهاي ديگر توسط قطار، كاميون و از طريق هوا در آن صورت مي گيرد . پالايشگاه بنرعباس و منطقه آزاد شهيد رجايي نيز از مراكز مهم صنعتي بندرعباس هستند. بندرعباس داراي جاذبه هاي ديدني بسياري از قبيل : معبد هندوها، حمام گله داري، ساحل زيبا، چشمه معدني گنو، مسجد جامع، بازار ماهي و . . . ميباشد . دوشنبه 16/3/1390 - 1:0
ادبی هنری
كلاس چهارم "دونا" هم مثل هر كلاس چهارم دیگری به نظر می رسید كه در گذشته دیده بودم. بچه ها روی شش نیمكت پنج نفره می نشستند و میز معلم هم رو به روی آنها بود. از بسیاری از جنبه ها این كلاس هم شبیه همه كلاسهای ابتدا یی بود، با این همه روزی كه من برای اولین بار وارد كلاس شدم احساس كردم در جو آن، هیجانی لطیف نهفته است.
"دونا" معلم مدرسه ابتدایی شهر كوچكی در میشیگان، تنها دو سال تا بازنشستگی فرصت داشت. درضمن به عنوان عضو داوطلب در برنامه "بهبود و پیشرفت آموزش استان" كه من آن را سازماندهی كرده بودم، شركت داشت. من هم به عنوان بازرس در كلاسها شركت می كردم و سعی داشتم در امر آموزش تسهیلاتی را فراهم آورم.
آن روز به كلاس "دونا" رفتم و روی نیمكت ته كلاس نشستم. شاگردان سخت مشغول پركردن اوراقی بودند. به شاگرد ده ساله كنار دستم نگاه كردم و دیدم ورقه اش را با جملاتی كه همه با "نمی توانم" شروع شده اند پر كرده است.
"من نمی توانم درست به توپ فوتبال لگد بزنم."
"من نمی توانم عددهای بیشتر از سه رقم را تقسیم كنم."
"من نمی توانم كاری كنم كه دبی مرا دوست داشته باشد."
نصف ورقه را پر كرده بود و هنوز هم با اراده و سماجت عجیبی به این كار ادامه می داد.
از جا بلند شدم و روی كاغذهای همه شاگردان نگاهی انداختم.
همه كاغذها پر از "نمی توانم " ها بود.
كنجكاویم سخت تحریك شده بود. تصمیم گرفتم نگاهی به ورقه معلم بیندازم. دیدم كه او نیز سخت مشغول نوشتن "نمی توانم " است.
"من نمی توانم مادر "جان" را وادار كنم به جلسه معلمها بیاید."
" من نمی توانم دخترم را وادار كنم ماشین را بنزین بزند."
"من نمی توانم آلن را وادار كنم به جای مشت از حرف استفاده كند."
سر در نمی آوردم كه این شاگردها و معلمشان چرا به جای استفاده از جملات مثبت به جملات منفی روی آورده اند. سعی كردم آرام بنشینم و ببینم عاقبت كار به كجا می كشد.
شاگردان ده دقیقه دیگر هم نوشتند. خیلی ها یك صفحه را پر كرده بودند و می خواستند سراغ صفحه جدیدی بروند. معلم گفت:
- همان یك صفحه كافی است. صفحه دیگر را شروع نكنید.
بعد از بچه ها خواست كه كاغذهایشان را تا كنند و یكی یكی نزد او بروند.
روی میز معلم یك جعبه خالی كفش بود. بچه ها كاغذ هایشان را داخل جعبه انداختند. وقتی همه كاغذها جمع شدند، "دونا" در جعبه را بست، آن را زیر بغلش زد و همراه با شاگردانش از كلاس بیرون رفتند.
من هم پشت سر آنها راه افتادم. وسط راه، "دونا" رفت و با یك بیل برگشت. بعد راه افتاد و بچه ها هم پشت سرش راه افتادند. بالاخره به انتهای زمین بازی كه رسیدند، ایستادند. بعد زمین را كندند.
آنها می خواستند "نمی توانم" های خود را دفن كنند!
كندن زمین ده دقیقه ای طول كشید چون همه بچه های كلاس چهارم دوست داشتند در این كار شركت كنند. وقتی كه سه چهار متری زمین را كندند، جعبه "نمی توانم" ها را ته گودال گذاشتند و بسرعت روی آن خاك ریختند.
سی و یك شاگرد ده یازده ساله دور قبر ایستاده بودند. هر كدام از آنها حداقل یك ورقه پر از "نمی توانم" درآن قبر دفن كرده بود. معلمشان هم همین طور!
دراین موقع "دونا" گفت:
- دخترها! پسرها! دستهای همدیگر را بگیرید و سرتان را خم كنید.
شاگردها بلافاصله حلقه ای تشكیل دادند و اطاعت كردند، بعد هم با سرهای خم منتظر ماندند و "دونا" سخنرانی كرد:
- دوستان! ما امروز جمع شده ایم تا یاد و خاطره "نمی توانم" را گرامی بداریم. او دراین دنیای خاكی با ما زندگی می كرد و در زندگی همه ما حضور داشت. متاسفانه هر جا كه می رفتیم نام او را می شنیدیم، درمدرسه، در انجمن شهر، در ادارات و حتی در كاخ سفید! اینك ما "نمی توانم" را درجایگاه ابدی اش به خاك سپرده ایم. البته یاد او در وجود خواهر و برادرهایش یعنی "می توانم"، "خواهم توانست" و "همین حالا شروع خواهم كرد" باقی خواهد ماند. آنها به اندازه این خویشاوند مشهورشان شناخته شده نیستند، ولی هنوز هم قدرتمند و قوی هستند. شاید روزی با كمك شما شاگردها، آنها سرشناس تر از آنچه هستند، بشوند.
خداوند "نمی توانم" را قرین رحمت خود كند و به همه آنهایی كه حضور دارند قدرت عنایت فرماید كه بی حضور او به سوی آینده بهتر حركت كنند. آمین!
هنگامی كه به این سخنرانی گوش می كردم فهمیدم كه این شاگردان هرگز چنین روزی را فراموش نخواهند كرد. این حركت شكوهمند سمبولیك چیزی بود كه برای همه عمر به یاد آنها می ماند و در ضمیر ناخود آگاه آنها حك می شد.
آنها "نمی توانم" های خود را نوشته و طی مراسمی تدفین كرده بودند. این تلاش شكوهمند، بخشی از خدمات آن معلم ستوده بود.
ولی هنوز كار معلم تمام نشده بود. در پایان مراسم، معلم شاگردانش را به كلاس برگرداند. آنها با شیرینی، ذرت و آب میوه، مجلس ترحیم "نمی توانم" را برگزار كردند. "دونا" روی اعلامیه ترحیم نوشت:
"نمی توانم : تاریخ فوت 28/3/1980"
و كاغذ را بالای تخته سیاه آویزان كرد تا در تمام طول سال به یاد بچه ها بماند. هر وقت شاگردی می گفت: "نمی توانم"، دونا به اعلامیه اشاره می كرد و شاگرد به یاد می آورد كه "نمی توانم" مرده است و او را به خاك سپرده اند.
با اینكه سالها قبل من معلم "دونا" و او شاگرد من بود، ولی آن روز مهمترین درس زندگیم را از او گرفتم.
حالا سالها از آن روز گذشته است و من هر وقت می خواهم به خود بگویم كه "نمی توانم" به یاد اعلامیه فوت "نمی توانم" و مراسم تدفین او می افتم.
چهارشنبه 5/3/1389 - 16:11
کامپیوتر و اینترنت
با مراجع به ادرس زیر و وارد كردن ادرس اینترنتی مورد نظرخود و فشار دادن كلید submit ببنید برای سایتتون چه اتفاقی می افته!!!!!!!
چهارشنبه 5/3/1389 - 16:8
بیماری ها
این عکس، تصویری از مقالهای است از مجله Ensign magazine May ‘98 pg. 94 تحت عنوان ” در آغوش گرفتن نجات بخش”.
این مقاله شرح مفصلی از اولین هفته زندگی یک جفت دوقلو را توصیف میکند که در هنگام بدنیا آمدن در دو دستگاه جداگانه انکوباتور( incubator)نگهداری میشدند و پزشکان گفته بودند که یکی از آنها زنده نخواهد ماند. اما یکی از پرستاران بخش نوزادان، دو کودک نوزاد را بر خلاف مقرارت بیمارستان در یک دستگاه انکوباتور قرار داد و برای این کار با بیمارستان جنگید.
زمانیکه آنها در یک دستگاه قرار گرفتند، دست نوزاد سالم تر، به گونه ای که پنداری خواهرش را در آغوش گرفته باشد، بر او قرار گرفت. از آن ببعد ضربان قلب نوزاد کوچکتر و بیمار، شروع به عادی شدن میکند و دمای بدن او بالا رفته، شکل عادی مییابد. پس از مدتی، هر دو آنها زنده میمانند و شروع به رشد میکنند.
دو خواهر دو قلو به خانه رفتند و در یک تخت خواب خوابیدند . آنها همچنان با هم در یک تخت می خوابند، و یکدیگر را کیپ در آغوش می گیرند.
بیمارستان زمانی که متوجه اثر “نجات بخش” گذاشتن این دو نوزاد در کنار یکدیگر شد، از آن پس در مقررات خود تغییر بوجود آورد و هم اکنون تمامی دو قلوها؛ حتی چند قلوها را در یک تخت و یاانکوباتور در کنار هم و نزدیک هم میخوابانند.
.دکتر مارک کتز (Mark Katz, M.D)، عضو L.A. Shanti’s Advisory Board مینویسد:” …در آغوش گرفتن،میتواند در محدوده ذهنی یک فرد تغییراتی را ایجاد نماید و به آنها از لحاظ پزشکی کمک کند. بالاتر از همه اینکه، در آغوش گرفتن،هیچگونه عوارض جانبی، ندارد و شما برای گرفتن چنین مداوایی، احتیاج به رفتن نزد دکتر ندارید.”
در آغوش گرفتن، (Hug) داروی خوبی است. در این حرکت، انرژی منتقل میشود و فرد در آغوش گرفته شده تقویت روحی و عاطفی میشود. شما برای بقا در زندگیتان به یکبار در آغوش گرفته شدن ، برای حفظ و حراست از زندگیتان به ۸ بار در آغوش گرفته شدن و برای رشد و نمو به۱۲ بار در آغوش گرفته شدن در روز نیاز دارید.
پوست بزرگترین اندام بدن است و این اندام احتیاج به مراقبت های لازم و خوبی را دارد. یک Hug میتواند که قسمت های وسیعی از پوست را پوشش دهد و این پیام را به پوست برساند که “از تو مراقبت میشود”.
Hug همچنین یک وسیله ارتباطی است، که میتواند چیزهایی را بگوید که شما نمیتوانید در غالب کلمات بیان کنید. نکته بسیار زیبا در مورد Hug اینست که شما نمیتوانید آنرا یک طرفه به کسی بدهید، معمولا شما آنرا پس میگیرید.
چهارشنبه 5/3/1389 - 16:6
خواستگاری و نامزدی
دانشمندان کشف کردند که پلک زدن میتواند به عنوان یک نشانه در مورد بیتوجهی دیگران به ما در هنگام صحبت کردن ، مورد استفاده قرار گیرد.
دانشمندان کشف کردند شما با توجه به تعداد پلک زدن یک شخص میتوانید متوجه شوید که آیا او به سخنان شما گوش میدهد یا این که در حال فکر کردن به موضوع دیگری است.
تحقیقات نشان میدهد بستن چشمها بیش از حد معمول نشانه آن است که فرد در حال فکر کردن به چیز دیگری است و توجهی به شما ندارد.
دکتر دنیل اسمیلک عصب شناس از دانشگاه واترلوی کانادا که این تحقیقات را انجام داده است در این باره گفت : ما معتقدیم زمانی که شما مشغول فکر کردن راجع به موضوعی میشوید، به طور ناخودآگاه ورودی اطلاعات را تنظیم میکند ، بنابراین سعی میکنید با افزایش سرعت بستن چشمانتان اطلاعات کمتری را به سمت مغز خود سرازیر کنید.
این تحقیقات با هدف شناسایی مغز انسان انجام شده است.
برای تست کردن این نظریه ، از ۱۵ داوطلب خواسته شد یک کتاب را از روی صفحه نمایش کامپیوتر بخوانند و در همان لحظه یک سنسور حرکات چشم آنها را زیر نظر گرفت.
این کامپیوترها در فاصلههای زمانی متفاوت بوق میزدند و در این هنگام دانشمندان میزان تمرکز هر فرد را روی خواندن چک میکردند.
دانشمندان متوجه شدند افرادی که در حال فکر کردن به موضوع دیگری هستند نسبت به افرادی که تمرکز روی کار خودشان دارند بیشتر پلک میزنند.
این تحقیقات در نشریه علوم روانشناسی به چاپ رسیده است.
چهارشنبه 5/3/1389 - 16:0
ازدواج و همسرداری
منبع:/nedayemoshaver
شما به جای صلاحیت طرف باید به سنخیت و جور بودن شرایط دو طرف توجه بکنین. چون خواستگاری یک انتخاب دو طرفه هست. که ممکن است پسر بدون بررسی دقیق شرایط و موقعیت خود و دختر مورد نظر اقدام به خواستگاری کرده باشد. که البته با صحبت و آشنایی حین خواستگاری شرایط طرفین و موقعیت طرفین مشخص می گردد.شما باید ابتدا به انگیزه های خواستگار توجه بکنین که بدون شک ایشان منافعی را مد نظر قرار داده اند.
آیا چه عللی در خواستگاری طرف از شما موثر بوده؟
مسائلی مانند:
1. سن شما.
2. قیافه و ظاهر شما.
3. اخلاق شما.
4. روابط اجتماعی شما.
5. عقاید دینی و مذهبی شما.
6. ویژگی های شخصیتی شما.
7. موقعیت خانوادگی شما از جهت:
تعداد فرزند خانواده
موقعیت و وضعیت برادران و خواهر ان
موقعیت اجتماعی خانواده
موقعیت اقتصادی خانواده
رتبه شما از نظر تولد (چندمین فرزند)
سن والدین و غیره
و مطمئناً شما نیز متقابلاً چنین گزینه هایی را در مورد طرف مقابل در نظر خواهید گرفت.البته توافق در این موارد مطلق نبوده بلکه نسبی خواهد بود. و شما مجبور خواهید بود برای بدست آوردن یک امتیاز از امتیاز دیگری صرفنظر بکنید. چون نمی توان دو نفری را پیدا کرد که از همه جهات با هم جور باشند. پس توافق نسبی حاصل خواهد شد. و بعد از ازدواج باید یه مقدار سازگاری و تعدیل در انتظارات صورت بگیره.پس متوجه هستید که چه توقعات و سوالات و انتظارات و پیش شرط هایی برای خواستگار خودتان مطرح بکنید.
چهارشنبه 5/3/1389 - 15:57
خواستگاری و نامزدی
«آمنه مفرد» ویرثق پیرزن 110 سالهای است كه با 200 نوه، نتیجه، نبیره و ندیده در یكی از روستاهای زیبای نیر مشغول زندگی است.
در بازدیدی كه خبرنگار فارس از محل زندگی و روستای ویرثق انجام داد با این پیرزن كهنسال به گفتوگو پرداخت كه بخشی از این گفتوگوی صمیمی را از نظر میگذرانیم.
*هفت فرزند او در قید حیات است
این پیرزن كه دارای هفت فرزند در قید حیات است در صحت و سلامتی كامل به گذران زندگی میپردازد و قادر است ساعتها در حیات منزل خود قدم زده و در امور زندگی فعالیت كند.
فرزند ارشد او ابراهیم مفرد كه متولد 1315 است هر چند در حیاتی مستقل و زندگی مجزا گذران زندگی میكند اما از همسایگان مادر خود كه به این پیرزن كمك میكنند، قدردانی میكند و آنها را كمك حال و دادرس مادر خود میداند.
این پیرزن كه متولد 1279 است به گفته خود از همان دوران كودكی تا به این سن در این روستا مشغول زندگی بوده و همسرش را نیز 20 سالی است كه از دست داده و با كمك همسایگان و مساعدت نوه خود گذران زندگی میكند.
*خاطره خوب و خوشی ندارد
این پیرزن 110 ساله از گذر ایام و دوران شاهان هر چند خاطره خوب و خوشی ندارد اما از دوران قحطی منطقه خود سخن به میان میآورد و میگوید: زمانی كه روسها به روستای ما حملهور شدند به هیچ چیز و هیچ كس از بچه تا كهنسال رحم نكردند و این روستا را به ویرانهای تبدیل كرده و به صورت وحشیانه اقدام به غارت و چپاول كردند.
این پیرزن كه دو فرزند خود را از دست داده است، گفت: فرزند بزرگتر من یك دختر بود كه به دلیل قحطی و گرسنگی آن عصر از دنیا رفت و یك پسر خودم را نیز در راه وطن و در دوران دفاع مقدس تقدیم انقلاب و ارزشهای والای نظام اسلامی كردم.
وی خاطرهای از این فرزند شهیدش میگوید: اكبر پسر من با شروع جنگ و در یك جوش و خروش انقلابی از ما درخواست كرد كه در جبهههای جنگ حضور پیدا كند و من با صلاحدید و مشورت پدرش اجازه حضور او را در جنگ تحمیلی دادیم و بعد از گذشت چهار ماه از دوران عزیمت خود خبر از شهادت او به ما رسید.
وی میافزاید: این فرزندم آن قدر دارای ویژگیها و خصایل رفتاری منحصربه فردی بود كه گاه من كهنسال را به پشت میگرفت و در نقاطی كه میتوانست شرایط و اوضاع روحی و روانی من را تغییر دهد، میگرداند و در كنار آن نیز سعی میكرد احترام و ادب والدین خود را به خوبی به جا آورد.
این پیرزن كه بدون عصا و دیگر امكانات امروزی در گذران زندگی خود بدون هیچگونه بیماری و دغدغهای زندگی ساده و بیآلایشی را میگذراند گاه چپغ به دست میگیرد و با روشن كردن توتون آن سعی میكند بخشی از وقت خود را به استعمال این مواد بگذراند.
*دارویی را نخورده و دچار بیماری خاصی نشده است
به گفته اطرافیان و فرزندان او «آمنه مفرد» در حیات 110 ساله خود دارویی را نخورده و دچار بیماری خاصی نشده است.
این پیرزن همچنین از دوران خانها و برخی روزگار تنهایی خود نیز سخن به میان میآورد و با صراحت لهجه دست به دعا برمیدارد و به ایام كنونی و برقراری نظام اسلامی كه زمینهساز رفاه و آسایش مردم شده شكر الهی را به جا میآورد.
به گفته «آمنه مفرد» سن او به دلیل دیر شناسنامه گرفتن از سوی والدین شاید بیشتر از آنی باشد كه در شناسنامه قید شده و این پیرزن از دوران شاهان قاجار و پهلوی خاطراتی به ذهن میآورد كه در نوع خود قابل توجه و بیان است.
همچنین به گفته این پیرزن در دوران حیات خود چندین بار به مشهد مقدس سفر كرده كه یكی از این سفرها به دلیل داشتن خاطرات شیرین در اذهان او برای همیشه به یادگار مانده و از آن به نیكی یاد میكند و از سختیهایی كه در این سفر كشیده خاطراتی را برای ما بازگو میكند.
چهارشنبه 5/3/1389 - 15:54