• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 523
تعداد نظرات : 164
زمان آخرین مطلب : 5587روز قبل
دانستنی های علمی
در یک دهکده ای دور افتاده دو تا دوست زندگی می کردند. یکی از اونها جانسون و دیگری پیتر بود. این دو تا از کودکی با هم بزرگ شده بودند. آنقدر این دو دوست رابطه خوبی با هم داشتند که نصف اهالی دهکده فکر میکردند که ِاین دو نفر با هم برادرند. با این حال که هیچ شباهتی به هم نداشتند. اما این حرف اهالی نشان از اوج محبتی بود که بین این دو نفر وجود داشت. همیشه پیتر و جانسون راز دلشون رو به همدیگه میگفتند و برای مشکلاتشون با همدیگه همفکری میکردند و بالاخره یه راه چاره براش پیدا می کردند. اما اکثر اوقات جانسون این مسائل رو بدون اینکه پیتر بدونه با دوستای دیگه اش در میان میگذاشت.

وقتی پیتر متوجه این کار جانسون می شد ناراحت می شد اما به روش هم نمی آورد. چون آنقدر جانسون رو دوست داشت که حاضر نبود حتی برای یک دقیقه تلخی این رابطه رو شاهد باشه. به خاطر همین احترام جانسون رو نگه می داشت و باز هم مثل همیشه با اون درد دل می کرد. سالها گذشت و پیتر ازدواج کرد و رفت سر خونه زندگیش، اما این رابطه همچنان ادامه داشت و روز به روز عمیق تر می شد. یه روز پیتر می خواست برای یه کار خیلی مهم با خانواده اش بره به شهر. به خاطر همین اومد و به جانسون گفت من دارم می رم به طرف شهر، اما اگه امکان داره این کیسه پول رو توی خونت نگهدار تا من از شهر برگردم. جانسون هم پول رو گرفت و رفیقش رو تا دروازه خروجی بدرقه کرد. وقتی داشت به خونه برمی گشت، سر راه رفت پاتوق خودش و شروع کرد با دوستاش تفریح کردن. هوا دیگه داشت کم کم تاریک می شد و جانسون با دوستاش می خواست خداحافظی کنه. اما دوستاش گفتن هنوز که زوده چرا مثل هر شب نمی ری؟ اونم گفت که پولهای پیتر توی خونست و باید زودتر بره خونه و از پولها مراقبت کنه. خلاصه خداحافظی کرد و رفت. وقتی رسید خونه سریع غذاشو خورد و رفت توی اتاقش. پولها رو هم گذاشت توی صندوقش و گرفت تخت تخت خوابید. بی خبر از اتفاقی که در انتظارش بود ...

بله درست حدس زدید. چند نفر شبونه ریختن توی خونه و پولها رو با خودشون بردند! جانسون صبح که از خواب بیدار شد متوجه این موضوع شد و از ناراحتی داشت سكته می كرد ! تمام زندگیش رو هم اگه می فروخت نمی تونست جبران پولهای دزدیده شده رو بكنه. از ناراحتی لب به غذا هم نزد. دم دمای غروب بود که دید صدای در میاد. در رو که باز کرد دید پیتر اومده تا پولها رو با خودش ببره. وقتی جانسون ماجرا رو براش تعریف کرد، پیتر به جای اینکه ناراحت بشه و از دست جانسون عصبانی باشه، شروع کرد به خندیدن و گفت می دونستم، می دونستم که بازم مثل همیشه نمی تونی جلوی زبونت رو بگیری. اما اصلاً نترس. چون من فکرشو می کردم که این اتفاق بیافته. به خاطر همین چند تا سکه از آهن درست کردم و توی اون کیسه ریختم و اصل سکه ها رو توی خونه خودم نگه داشتم و چون می دونستم که کسی از این موضوع با خبر می شه و تو به همه می گی که سکه ها پیش تو بوده، خونه من امن تر از تو بود. الآن هم اصلاً نگران و ناراحت نباش شاید از دست من و این رفتارم ناراحت بشی، اما این درسی برات می شه که همیشه مسائلی رو که دیگران با تو در میون میگذارند توی قلبت محفوظ نگه داری و به شخص ناشناسی راز دلت رو بازگو نكنی ...

سالها گذشت و جانسون از اون اتفاق درس بسیار بزرگی گرفت. اینکه راز دیگران مثل راز دل خودش می مونه و باید برای حفظ اون راز تلاش کنه. همونطور که خودش از فاش شدن راز دلش ناراحت می شه دیگران هم از این موضوع امكان داره تحت تاثیر قرار بگیرند و چه بسا موجب سلب اطمینان و تیرگی رابطه دوستی هم بشود. بطوریكه صداقت و صفای دل شما نباید تحت هیچ شرایطی موجبات آسیب و نگرانی شما را فراهم نماید ...
شنبه 12/11/1387 - 21:35
محبت و عاطفه


Accept - پذیرا باشید
دیگران را همانگونه که هستند بپذیرید، حتی اگر برایتان مشکل باشد
که عقاید، رفتارها و نظرات آنها را درک کنید.


Break away - خودتان را جدا سازید
 خود را از تمام چیزهایی که مانع رسیدن شما به اهدافتان می شود جدا سازید.

Create - خلق کنید
 خانواده ای از دوستان و آشنایانتان تشکیل دهید
و با آنها امیدها، آرزوها، ناراحتی ها و شادی هایتان را شریک شوید.

Decide - تصمیم بگیرید
 تصمیم بگیرید که در زندگی موفق باشید. در آن صورت شادی راهش را
به طرف شما پیدا می کند و اتفاقات خوشایند و دلپذیری برای شما رخ خواهد داد.

Explore - کاوشگر باشید
 جستجو و آزمایش کنید. دنیا چیزهای زیادی برای ارائه کردن دارد و شما هم قادرید چیزهای زیادی را ارائه دهید. هر زمان که کار جدیدی را آزمایش می کنید خودتان را بیشتر می شناسید.

Forgive - ببخشید
 ببخشید و فراموش کنید. کینه فقط بارتان را سنگین تر می کند و الهام بخش ناخوشایندی است. از بالا به موضوع نگاه کنید و به خاطر داشته باشید که هر کسی امکان دارد اشتباه کند.

Grow - رشد کنید
 عادات و احساسات نادرست خود را ترک کنید
تا نتوانند مانع رشد و سد راه شما برای رسیدن به اهدافتان شوند.

Hope - امیدوار باشید
 به بهترین چیزها امید داشته باشید و هرگز فراموش نکنید که هر چیزی امکان پذیر است،
البته اگر در کارهایتان پشتکار داشته باشید و از خدا کمک بخواهید.

Ignore - نادیده بگیرید
 امواج منفی را نادیده بگیرید. روی اهدافتان تمرکز کنید و موفقیت های گذشته را بخاطر بسپارید. پیروزی های گذشته نشانه و رابطی برای موفقیت های آینده هستند.

Journey سفر کنید
 به جاهای جدید سر بزنید و با فکر روشن، امکانات جدید را آزمایش کنید. سعی کنید هر روز چیزهای جدیدی را بیاموزید، بدین صورت رشد خواهید کرد و احساس زنده بودن می کنید.

Know - آگاه باشید
 آگاه باشید که هر مساله ای هر چقدر هم که سخت و دشوار باشد در نهایت حل خواهد شد. همانطور که گرمای مطبوع و دلپذیر بهار پس از سرمای طاقت فرسای زمستان می آید.

Love - دوست بدارید
 اجازه دهید که عشق به جای نفرت، قلبتان را پر کند. زمانی که نفرت در قلب شما ساکن است هیچ فضای خالی برای عشق وجود ندارد، اما موقعی که عشق در قلبتان ساکن است،
تمام خوشبختی و شادی در وجودتان قرار دارد.

Manage - مدیر باشید
 بر زمان مدیریت داشته باشید، تا استرس و نگرانی کمتری شما را رنج دهد.
استفاده درست از زمان باعث می شود که روی موضوعات مهم بهتر تمرکز کنید.

Notice - توجه کنید
 هرگز افراد فقیر، ناامید، رنج کشیده و ضعیف را نادیده نگیرید
و هر نوع کمکی را که قادرید به این افراد ارائه دهید از آنان دریغ نکنید.

Open - باز کنید
 چشم هایتان را باز کنید و به تمام زیباییهایی که در اطرافتان وجود دارد نگاه کنید،
حتی در سخت ترین و بدترین شرایط، چیزهای زیادی برای سپاسگزاری وجود دارد.

Play - بازی و تفریح کنید
 فراموش نکنید که در زندگیتان تفریح و سرگرمی داشته باشید.
بدانید که موفقیت بدون شادی و لذت های مشروع، مفهومی ندارد.

Question - سوال کنید
 چیزهایی را که نمی دانید بپرسید، زیرا که شما برای یاد گرفتن به این کره خاکی آمده اید.

Relax آرامش داشته باشید
 اجازه ندهید که نگرانی و استرس بر زندگی شما حاکم شود
و به یاد داشته باشید که همه چیز در نهایت درست خواهد شد.

Share - سهیم شوید
 استعدادها، مهارتها، دانش و توانائیهایتان را با دیگران تقسیم کنید،
زیرا هزاران برابر آن به سمت خودتان برمی گردد.

Try - تلاش کنید
 حتی زمانی که رویاهایتان غیر ممکن به نظر می رسند تلاشتان را بکنید.
با تلاش و مشارکت در انجام کارها ماهر و خبره می شوید.

Use - استفاده کنید
 از استعدادها و توانایی هایتان به عنوان بهترین هدیه استفاده کنید. استعدادهایی که تلف شوند ارزشی ندارند. استفاده صحیح از استعدادها و تواناییهایتان برای شما
پاداش های غیرمنتظره ای به دنبال دارد.

Value - احترام بگذارید
 برای دوستان و اقوامی که شما را حمایت و تشویق کرده اند، ارزش قایل شوید
و هر کاری که از دستتان بر می آید برای آنها انجام دهید.

Warm - صمیمی باشید
 با اطرافیانتان صمیمی باشید و نگذارید فضای اخلاقیتان
به سمت و سویی جز صمیمیت منتهی شود.

X-Ray - اشعه ایکس
 با دقت و شبیه اشعه ایکس به قلب های انسانهای اطراف خود بنگرید،
در نتیجه شما زیبایی و خوبی را در قلب آنها خواهید دید.

Yield - اجازه دهید
 اجازه دهید که صداقت و درستکاری وارد زندگیتان شود.
اگر شما در راه درستی حرکت کنید در انتها سعادت واقعی را خواهید یافت .

Zoom - تمرکز کنید
 زمانی که خاطرات تلخ، ذهنتان را پر کرده است سعی كنید با مثبت اندیشی به آینده فكر كنید
و بر خوشبختی كه در ادامه ی عمر در انتظارتان است تمركز كنید.

شنبه 12/11/1387 - 21:32
دانستنی های علمی
آتلانتا مرکز ایالت جورجیا در امریکاست و بزرگ ترین شهر آن است. محاسبات اداره آمار آمریکا در سال 2006 جمعیت کلان شهر آتلانتا را حدود 5,478,667 تخمین زده است. جمعیت ایرانی تبار قابل توجهی در این ایالت ساکن هستند كه در همینجا به همه ی اونا خصوصا اعضای گرانقدر گروه پرشین استار سلامی گرم رو تقدیم می كنیم. بدلیل رشد وسیع و اقتدار اقتصادی، برخی از این شهر با عنوان نیویورک جنوب نام برده اند. مرکز بزرگترین شرکت هواپیمایی جهان دلتا ایرلاینز در این شهر قرار دارد، و دفاتر اصلی شبکه سی‌ان‌ان و شرکت کوکاکولا نیز در آتلانتا مستقر است. بزرگترین آكواریوم‎ دریایی‎ جهان‎ نیز در آتلانتا واقع است.

چه زیبا و دل‌انگیز است وقتی از درون تونلی عبور می‌‌کنیم که از هر طرف آبی بیکران اقیانوس را با انواع ماهی‌های رنگارنگش مشاهده می‌‌نماییم. آکواریوم جورجیا واقع در آتلانتای امریكا جدیدترین و بزرگ‌ترین آکواریوم دنیاست که ما را وارد جهانی از زیبایی و تنوع می‌‌کند. دنیایی شگفت‌انگیز و لطیف که کاملا با دنیای خشن و خاکی ما در تضاد است. آکواریوم جورجیا امواجی از هیجان ناب را در دل مردم ایجاد می‌‌کند. صحنه‌هایی نفس‌گیر از اقیانوس نیلگون که شگفتی‌ هر بیننده‌ای را برمی‌انگیزد و قدرت پروردگار را به رخ بندگانش می‌‌‌کشد.

▪ کلکسیونی از ماهی‌ها
آکواریوم جورجیا بین صد تا صد و بیست هزار ماهی و جانوران دیگر دریایی را در خود جای داده است که از پانصد گونه گوناگون تشکیل شده‌اند. این ماهی‌ها از کشورهایی همچون تایوان به آمریکا منتقل گشته‌اند. کوسه‌های آن که از ابتدای افتتاح در آکواریوم بودند نخستین بار است که در یک آکواریوم خارج از آسیا نگهداری می‌‌شوند. این کوسه‌ها در فضایی به گنجایش ۲۳/۵ میلیون لیتر آب قرار دارند و در معرض دید مستقیم بازدید‌کنندگان می‌‌باشند. دو نهنگ نر آن به نام‌های (نیکو) و (گاسپر) از پارک تفریحی مکزیکوسیتی و نهنگ‌های ماده از آکواریم نیویورک به آنجا آورده شده‌اند.
جانوران زیبای دریایی و اقیانوسی در پنج گالری مختلف به نمایش درمی‌‌آیند و هر گالری مختص یک نوع محیط زیست می‌‌باشد. گالری اقیانوسی، گالری استوایی، گالری آب سرد، گالری رودخانه‌ای و گالری جورجیا. کودکان، علاقه‌مندان درجه اول دنیای زیر آب هستند. وقتی آنها پا به محیط آکواریوم جورجیا می‌‌گذارند در اولین قدم در گالری جورجیا سرزمین رویایی با انواری اشعه مانند می‌‌بینند که کوسه‌ها و سفره ماهی‌ها درون آن شناور هستند و لاک‌پشت‌های دریایی در میان صخره‌های مرجانی به این سو و آن سو می‌‌روند. گالری دوم، یک رودخانه به تمام معناست و مردم می‌‌توانند ماهی‌های رودخانه‌ای امریکای شمالی را به وضوح در آن ببینند. (پیراناها)، ماهی‌های الکتریسیته و دیگر موجودات زیبای حیات‌وحش آب‌های تازه هر یک به گونه‌ای خودنمایی می‌‌کنند. بخش سوم گالری آب سرد است. نمایشگاهی از ماهی‌ها و پستانداران قطبی که گویی در محیط واقعی زندگی خود زندگی آرامی را پشت سر می‌‌گذارند. نهنگ‌های بلوگا هم در همین گالری دیده می‌‌شوند. شیرهای دریایی کالیفرنیا، خرچنگ‌های عنکبوتی ژاپنی و پنگوئن‌های پاسیاه آفریقای جنوبی چه زیبا هنرنمایی می کنند. چهارمین و تاثیرگذارترین بخش (مسافر اقیانوس) نام دارد. وسعتی پرعظمت از آب نیلگون و بیش از صد هزار ماهی و در کنار آنها کوسه‌هایی که بر دل‌ها ترس ‌می‌‌اندازد. تونل زیر آبی سی‌متری دومین بخش پرطرفدار آکواریوم است. در این تونل گاه انسان خود را یک موجود به واقع دریایی و بخشی از اقیانوس احساس می‌‌کند و سرانجام قسمت آخر که شاید محبوب‌ترین بخش برای کودکان باشد، قسمت آکواریوم‌های روباز آن است. در این قسمت بازدید‌کنندگان می‌‌توانند با دست یا انگشت خود ماهی‌های مختلف و البته بی‌‌خطر را لمس کنند. وقتی بازدید‌کننده به یک ماهی خاص دست می‌‌زند متنی پر از حباب بر روی صفحه نمایشگر ظاهر می‌‌شود که تمام خصوصیات و شرایط زندگی آن‌گونه خاص را به نمایش درمی‌‌آورد. از اقدامات مهم آکواریوم جورجیا نجات و نگهداری از گونه‌های در خطر و در حال انقراض است و این موسسه در تلاش می‌‌باشد که با استفاده از آموزش‌ها و تحقیقات لازم جلوی انقراض این جانواران دریایی کمیاب را بگیرد. آکواریوم جورجیا در زمان افتتاح بزرگ‌ترین آکواریوم دنیا محسوب می‌‌شد ولی امروزه این رکورد مورد تهدید قرار گرفته است. گفته می‌‌شود پروژه جدیدی در (دبی) در حال تکمیل است که در آن یک آکواریوم سه طبقه قرار دارد. به نظر می‌‌رسد این آکواریوم که در (برج دبی) است، در نوع خود بی‌‌نظیر باشد.
 
 
 لطفا تا باز شدن كامل عكسها شكیبا باشید
در صورتی که هر یک از عکس ها باز نشد بر روی آن راست کلیک کرده و گزینه
Show Picture را انتخاب كنید

































▪ تاریخچه آکواریوم جورجیا
در سال ۱۹۹۰ شخصی به نام (برنارد مارکوس) برای نخستین بار جشن تولد شصت سالگی خود را در سالن جشن یک آکواریوم برگزار کرد و در آنجا از مهمانان خود پذیرایی کرد. او در آن زمان آن‌قدر از آن آکواریوم لذت برد که تصمیم گرفت خودش یک آکواریوم منحصر به فرد و جهانی بسازد. او هیچ‌گاه تصمیمش را فراموش نکرد و سرانجام در نوامبر سال ( ۲۰۰۱برنارد مارکوس) ملقب به (برنی) اعلام کرد به خاطر پیشرفت‌های علمی و اقتصادی شهر عزیزش آتلانتا در ایالت جورجیا می‌‌خواهد به عنوان هدیه یک آکواریوم بزرگ تاسیس نماید. مارکوس و همسرش (بیلی) از ۵۶ آکواریوم معروف در ۱۳ کشور جهان دیدن کردند تا بتوانند از آنها ایده‌های تازه بگیرند و ساختاری خاص و کامل به آکواریوم خود بدهند و بالاخره ۲۵۰ میلیون دلار صرف احداث آن نمودند. به دلیل کمک‌های بی‌‌دریغ و بلاعوض شرکت‌های مختلفی از جمله شرکت هوایی (ایرترن)، (جورجیا پاسفیک) و (شرکت کوکاکولا)، این پروژه بدون هیچ وامی ساخته شد. سرانجام در تاریخ ۲۱ نوامبر سال ۲۰۰۵ آکواریوم بزرگ جورجیا پس از ۲۷ ماه کار و با شصت جانور، چندین سالن جشن با پنجره‌های زیبا به دنیای زیرآب، آشپزخانه‌های سرو غذا، فروشگاه‌های خرید هدیه، چهار آمفی‌تئاتر، یک رستوران در محیطی اقیانوسی و یک محوطه پارکینگ وسیع افتتاح شد. بلیت ورودی این آکواریوم ۲۴ دلار است که یکی از گران‌ترین بلیت‌های دنیاست. تا روز اول مارس سال ۲۰۰۶ یعنی تنها نود و هشت روز پس از افتتاح عمومی، شمار بازدید‌کنندگان این آکواریوم به یک میلیون نفر و در روز ۲۴ اگوست ۲۰۰۶ این تعداد به سه میلیون نفر رسید.

جمعه 11/11/1387 - 10:29
کامپیوتر و اینترنت
تصاویر زیر نوعی پله برقی؟! نه، یه آسانسور؟ نمیدونم شاید ولی بیشتر شباهت به خروج اضطراری میده ولی هر چی هست یه كانال شیبدار یكطرفه رو نشون میده اونهم از نوع تكنفره كه شرط سوار شدنش فقط لغزشه! این دیگه آخر لغزندگیه چون اینجا كه دیگه پیست اسكی نیست ولی اگه نلغزی دیگه خدا باید به فریادت برسه ...
 
























این هم یه آسانسور تك نفره ی بدون كابین با نام easy stair كه تحولی در
نقل و انتقالات انفرادی در پله های آپارتمان ها به حساب میاد!
خدائیش این خانومه تو این فكره كه بابا خیلی علم در حال پیشرفته ها ...






جمعه 11/11/1387 - 10:22
دانستنی های علمی

عادت داریم، از دیدن دوقلوهای همسان و شباهتشان به هم شگفت‌زده شویم. اما دوقلوهای زوجی با رنگ پوست متفاوت، با اینکه غیرهمسان هستند، مورد بسیار جالب‌تری هستند.

دین دورانت سیاه‌پوست است و آلیسون اسپونر سفیدپوست. در سال ۲۰۰۱ آنها صاحب دوقلوهای غیرهمسانی شدند. گاهی ناخودآگاه فکر می کنیم که حاصل ازدواج زوجی که رنگ پوستشان متفاوت است، فرزندانی دورگه خواهد بود، اما همیشه این طور نیست. دوقلوهای این زوج هم همین طور بودند، یکی از آنها سفیدپوست با چشمانی آبی و موهای قرمز شد و دیگری سیاه پوست! چنین چیزی کم پیش می‌آید اما خیلی هم نادر نیست و موارد مشابهی قبلا هم به وقوع پیوسته‌اند.

اما مسئله شگفت‌آورتر این است که این زوج به تازگی، بار دیگر صاحب دوقلوهای غیرهمسانی با رنگ پوست متفاوت شده‌اند. احتمال چنین چیزی از لحاظ علمی فقط یک در ۵۰۰ هزار است!

تصور کنید که این بچه‌ها به مدرسه بروند و بگویند که دوقلو هستند.

جمعه 11/11/1387 - 10:9
دانستنی های علمی

آیا تا به حال شده كه در یك فروشگاه به كسی خیره شوید و در حالی كه تلاش می‌كنیدنام او را به خاطر بیاورید، موفق نشوید؟ قطعا برای همه ما گاهی این اتفاق افتاده است.

هرچند مغز ما قویترین رایانه در سیاره زمین محسوب می‌شود اما این رایانه قدرتمند نیز گاهی به خطا می‌رود. ما انسانها بیشتر وقت خود را صرف انباشتن چیزهای مختلف و بی‌فایده به داخل مغزمان می كنیم.

مهم نیست مغز ما چقدر قدرتمند است، آنچه اهمیت دارد این است كه بدانیم این عضو نیاز به جبران و احیای خود دارد تا بتواند قالب و توانایی خود را حفظ كند.

پژوهشگران روش‌های مختلفی را برای سوپرشارژ كردن و افزایش كارآیی مغز ارائه كرده‌اند كه در این مقاله ساده‌ترین آنها ارائه شده تا هر فردی بتواند به محض احساس نیاز، به آنها دسترسی داشته باشد و آنها را بكار بسته و از مزایای آن بهره‌مند شود:

- بادام بخورید
بادام حافظه را تقویت می‌كند و اگر در تركیب با شیر قبل از رفتن به رختخواب و یا پس از برخاستن از خواب بههنگام صبح مصرف شود تاثیر بهتری دارد.

-آب سیب بنوشید
پژوهشگران دانشگاه ماساچوست لوول نشان داده‌اند؛ آب سیب تولید نوعی انتقال دهنده عصبی حیاتی موسوم به استیلكولین را در مغز افزایش داده و از این طریق قدرت حافظه را نیز تشدید می‌كند.

- خوب بخوابید
تحقیقات نشان می‌دهد كه حافظه بلند مدت در طول خواب با پخش مجدد تصاویر تجربه شده در روز تقویت می‌شود.

- از تفریحات ساده لذت ببرید
استرس قدرت مغزی ما را تحلیل می برد. ذهنی كه در استرس گرفتار شده بیشتر منابع حافظه ما را مصرف می كند و به این ترتیب ذهنی ضعیف و كودن برای ما باقی می گذارد. سعی كنید برای خود عادتهای ساده تفریحی در طول روز تعیین كنید تا بتوانید به كمك آنها استرس را از ذهن خود پاك نمایید. برخی از این تفریحات ساده و مفید برای ذهن و بدن و روان عبارتند از: گوش دادن به موسیقی مورد علاقه، بازی با كودكان، قدردانی از دیگران، پیاده روی، دوچرخه سواری و یا شنا به طور روزانه، كار كردن با یك وبلاگ و بالاخره شركت در كلاس‌های یوگا و سلامت به طور روزانه.

- ذهن خود را ورزش دهید
همانطور كه ورزش جسمی برای بهره‌مندی از یك بدن قوی و سالم ضروری است ورزش ذهنی نیز به همین اندازه حائز اهمیت است تا بتوانید ذهنی تیز و فعال داشته باشد. آیا تا به حال توجه كرده‌اید كه چرا كودكان قدرت مغزی قوی‌تری نسبت به افراد بالغ دارند؟ چون كودكان ذهنی بازیگوش دارند و یك چنین ذهنی توان حافظه را بالا می‌برد. برای رسیدن به چنین توانایی می‌توانید پازل یا جدول حل كنید، در كارهای گروهی داوطلب شوید، با دیگران تعامل كنید، به یك سرگرمی مانند مطالعه، نقاشی یا حتی تماشای پرندگان مشغول شوید، یك مهارت جدید یا یك زبان جدید بیاموزید.

- یوگا یا مدیتیشن انجام دهید
یوگا و مدیتیشن استرس را تخلیه می‌كند. استرس قاتل حافظه است اما یوگا و مدیتیشن با كاهش استرس، پایین آوردن فشار خون، كاهش سرعت تنفس، كاهش سرعت متابولیسم و آزاد كردن تنش از ماهیچه‌ها، ذهن را تقویتمی‌كنند.

- مصرف مواد قندی را كاهش دهید
قند غذا نیست بلكه شكلی از كربوهیدرات است كه یك انرژی واهی تولید می‌كند. مصرف زیاد مواد قندی باعث بروز علائم عصبی و رنج آور، ضعف حافظه و سایر اختلالات عصبی می شود. غذاها را بدون افزودن شكر مصرف كنید و از مصرف نوشیدنی‌های شیرین یا مقدار زیادی شكر یا قند با كافئین پرهیز كنید.

- از گندم سبوس دار استفاده كنید
گندم سبوس‌دار حاوی لسیتین است. این ماده مشكل سخت شدن سرخرگ‌ها را آسان می‌كند و از این طریق موجب بهبود عملكرد مغز می شود.

- شب‌ها غذای سبك بخورید
خوردن غذای زیاد و سنگین در شب باعث بروز استرس طولانی مدت و احساسی به هنگام خواب می‌شود. توصیه می‌شود غذای سنگین را در روز مصرف كنید كه بدن تحرك بیشتری دارد. شبها با خوردن غذای سبك و میوه یا سبزی می‌توانید خواب بهتری داشته باشید. خواب خوب شب به معنی تقویت قوای مغز است.

- قدرت تخیل خود را تقویت كنید
یونانی‌ها اصل خیال پردازی را برای به خاطر سپردن همه چیز یاد می‌گیرند. این تكنیك احتیاج دارد كه فرد یك تخیل واقعی و رنگی را ایجاد كند كه بتوان آن را به یك موضوع یا شی خاص ارتباط داد. اگر شما تمام حواس خود شامل لامسه، بویایی، چشایی، شنوایی و بینایی را درگیر خیال پردازی كنید می‌توانید جزئیات بیشتری از یك موضوع را به خاطر بیاورید. این كار به تقویت حافظه شما كمك می‌كند.

- خشم خود را كنترل كنید
غذاهای تهیه شده از آرد سفید، مصرف زیاد نشاسته یا نان سفید می‌تواند منجر به بروز حساسیت‌های عصبی شود. در نتیجه مصرف این قبیل مواد غذایی پرخاشگری و برخی از رفتارهای افسردگی را موجب می شود. در عوض سبزی تازه بخورید. آب زیاد بنوشید و یوگا یا مدیتیشن انجام دهید تا احساسات سمی مانند خشم و استرس از شما دور شود.

- ویتامین ب كمپلكس مصرف كنید
این ویتامین حافظه را تقویت می‌كند. از غذا و سبزیجات غنی از این ویتامین مصرف كنید. لازم به ذكر است كه مواد غذایی نشاسته‌ای و نان سفید تاثیر مطلوب این ویتامین برای حفظ سلامت حافظه را خنثی می‌كند

 

چهارشنبه 9/11/1387 - 19:22
دانستنی های علمی
 آیا میدانستی که اگر همه یخهای قطب جنوب آب شود بر سطح آب اقیانوسها هفتاد متر اضافه می شود و در این صورت یک چهارم خشکیهای کره زمین زیر آب میرود .
▪ آیا میدانستی که كبد یا جگر تنها عضو داخلی بدن است كه اگر با عمل جراحی قسمتی از آن برداشته شود دوباره رشد میكند
▪ آیا میدانستی که میزان انرژی كه خورشید در یك ثانیه تولید میكند ، برای تولید برق مورد نیاز تمام كشورهای جهان به مدت یك میلیون سال كافی است
▪ آیا میدانستی هر عنكبوت تار ویژه خود را دارد و هیچگاه تارهای آنها به هم شبیه نیستند
▪ آیا میدانستی که اگر در یك سال هیچ یك از نسلهای یك جفت مگس نر و ماده از بین نروند ، حجم مگسهای متولد شده با حجم كره زمین برابر میشود
▪ آیا میدانستی که رودی در كامبوج شش ماه سال ازشمال به جنوب و شش ماه دیگر سال از جنوب به شمال جریان دارد
▪ آیا میدانستی که طول قد هر انسان سالم برابر هشت وجب دست خود اوست
▪ آیا میدانستی که سریع ترین عضله بدن انسان زبان است
▪ آیا میدانستی که شبكه چشم ۱۳۵ میلیون سلول احساس دارد كه مسوولیت گرفتن تصاویر و تشخیص رنگها را بر عهده دارد .
▪ آیا میدانستی که بدن انسان پنجاه هزار كیلومتر رشته عصبی دارد .
▪ آیا میدانستی که در برج ایفل دو میلیون و نیم پیچ به كار رفته است .
▪ آیا میدانستی طول رگهای بدن انسان پانصد و شصت هزار كیلومتر است .
▪ آیا میدانستی که هشت پا با وجود داشتن بدنی بزرگ میتواند از سوراخی به قطر پنج سانتیمترعبور كند .
▪ آیا میدانستی که تنها موجودی كه میتواند به پشت بخوابد انسان است
▪ آیا میدانستی چشم سالم انسان میتواند ده میلیون رنگ را مختلف را ببیند و آنها را از یکدیگر تمیز دهد
▪ آیا میدانستی که فیل بالغ در روز بطور متوسط دویست و بیست كیلوگرم غذا و دویست لیتر آب مصرف میكند

اكثر افراد در كمتر از 7 دقیقه خوابشان می‌برد!
56% افرادی كه دست چپ هستند، تایپیستند.
 غیر ممکن است که بتوانی با چشمان باز، عطسه کنی!
 یک سوسك می‌تواند 10 روز بدون سرش زندگی كند.
 ما در طول زندگی‌مان، 18 کیلو پوست می‌اندازیم.
 رنگ مورد علاقه 80% از آمریکایی‌ها، آبی می‌باشد!!
 اگر می‌خواهی از آرواره یک تمساح جان سالم به در ببری، انگشت‌هایت را در چشمانش فرو کن. فورا به ‌شما اجازه می‌دهد كه فرار كنی!
 وقتی شخصی در سریلانکا سرش را از طرفی به طرف دیگر تكان می‌دهد، یعنی «باشه»!
 در این دنیا تعداد جوجه‌ها از آدم‌ها بیشتر است.
 یکی از شگفتی‌های ریاضی این است‌ که وقتی عدد 111111111 را در خودش ضرب كنی، جواب خواهد شد؛ 12345678987654321
 دكمه # (فون) كه روی كیبرد می‌باشد، «اُكتُسرپ» خوانده می‌شود.
 «گربه» تنها حیوان خانگی هست كه در كتاب مقدس به آن اشاره‌ای نشده است.
 نوارهای لاستیكی خیلی طول می‌كشد تا سرد شوند.
 «Dreamt» تنها كلمه‌ایست که در زبان انگلیسی با mt تمام می‌شود!!
 «یویو» اولین بار به عنوان یک سلاح در فیلیپین استفاده می‌شد!
 شهر مکزیک هر سال 25.5 سانتیمتر، نشست می‌كند.
 مغز در هنگام خواب فعالتر از وقتی‌ است که تلویزیون می‌بینید.
 ناخن انگشت وسط زودتر از ناخن انگشت شصت، رشد می‌كند.
 تنها لغتی که در انگلیسی با تمام اصوات، پشت سر هم ادا می‌شود «subcontinental» می‌باشد.
 در واشنگتن‌ بیشتر از مردمانش، تلفن وجود دارد

سه شنبه 8/11/1387 - 20:17
دانستنی های علمی


چارلز اسپنسر چاپلین یکی از مشهورترین بازیگران و كارگردانان سینمای هالیوود و یكی از نوابغ برگزیده و مطرح سینمای جهان است. او در زمانی که در اوج موفقیت بود با اونااونیل ازدواج کرد و از او صاحب 7 یا 8 بچه شد ولی فقط یکی از این بچه ها که جرالدین نام دارد استعداد بازیگری را از پدرش به ارث برده و چند سالی است که در دنیای سینما مشغول فعالیت است و اتفاقا او هم مثل پدرش به شهرت و افتخار زیادی رسیده و در محافل هنری روی او حساب می کنند. چند سال پیش وقتی جرالدین تازه می خواست وارد عالم هنر شود، چارلی برای او نامه ای نوشت که در شمار زیبا ترین و شور انگیزترین نامه های دنیا قرار دارد و بدون شک هر خواننده یا شنونده ای را به تفکر وادار می کند. این نامه به حدی زیبا و آموزنده است كه با درك آن به شخصیت والای این هنرمند محبوب پی خواهیم برد.

دخترم جرالدین، از تو دورم ولی یک لحظه تصویر تو از دیدگانم دور نمی شود. تو کجایی؟ در پاریس روی صحنه تاتر با شکوه (شانزلیزه). این را میدانم چنان است که گویی در این سکوت شبانگاهی آهنگ قدمهایت را می شنوم. شنیده ام نقش تو در این نمایش پر شکوه نقش آن دختر زیبای حاکمی است که اسیرخان تاتار شده است.

جرالدین، در نقش ستاره باش و بدرخش اما اگر فریاد تحسین آمیز تماشاگران و عطر مستی آور گلهایی که برایت فرستاده اند به تو فرصت هوشیاری داد بنشین و نامه ام را بخوان. من پدر تو هستم و امروز نوبت توست که صدای کف زدنهای تماشاگران گاهی تو را به آسمانها ببرد. به آسمان ها برو ولی گاهی هم به زمین بیا و زندگی مردم عادی را تماشا کن. زندگی آنان که پاهایشان از بینوایی میلرزد و هنرنمایی میکنند.

من خود یکی از ایشان بوده ام. دخترم تو درست مرا نمی شناسی! در آن شبهای بس دور با تو قصه های بسیار گفتم اما غصه های خود نگفتم که آن هم داستانی بس شنیدنی دارد. داستان آن دلقک گرسنه که در پست ترین صحنه های لندن آواز می خواند و صدقه می گیرد داستان من است. من طعم گرسنگی را چشیده ام من درد نابسامانی را کشیده ام و از اینها بدتر رنج حقارت آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج میزند و سکه آن رهگذر غرورش را خرد میکند. با این همه من زنده ام و از زندگان پیش از آنی که بمیرند حرفی نباید زد.

دخترم دنیایی که تو در آن زندگی می کنی دنیای هنرپیشگی و موسیقی است. نیمه شب آن هنگام که از سالن پرشکوه تاتر بیرون می آیی آن ستایشگران ثروتمند را فراموش کن. حال آن راننده تاکسی که تو را به منزل می رساند بپرس. حال زنش را جویا شو و اگر باردار بود و پولی برای خرید لباس بچه نداشت مبلغی پنهانی در جیبش بگذار. به نماینده خود در پاریس گفته ام فقط وجه این نوع خرجهای تو را بی چون و چرا بپردازد ولی برای خرجهای دیگرت باید صورتحساب آن رابفرستی. دخترم گاه و بیگاه با مترو و اتوبوس شهر را بگرد و مردم را نگاه کن، زنان بیوه و کودکان یتیم را بشناس و دست کم روزی یکبار بگو : من هم یکی از آن ها هستم.

تو واقعا یکی از آنان هستی نه بیشتر. هنر قبل از آنکه دو بال به انسان بدهد اغلب دو پای او را می شکند. وقتی به مرحله ای رسیدی که خود را برتر از تماشاگران خویش بدانی همان لحظه تاتر را ترک کن و با تاکسی خود را به حومه پاریس برسان من آن جا را خوب می شناسم. آن جا بازیگران همانند خویش را خواهی یافت که از قرنها پیش زیباتر از تو چالاکتر از تو و مغرور تر از تو هنر نمایی می کنند اما در آن جا از نور خیره کننده تاتر(شانزه لیزه)خبری نیست.

دخترم جرالدین، چکی سفید امضا برایت فرستاده ام که هر چه دلت می خواهد بگیری و خرج کنی ولی هر وقت خواستی دو فرانک خرج کنی با خود بگو سومین فرانک از آن من نیست. این برای یک مرد فقیر و گمنام است که امشب به یک فرانک احتیاج دارد. جستجو لازم نیست این نیازمند گمنام را اگر بخواهی در همه جا خواهی یافت. اگر از پول و سکه برایت حرف می زنم برای آن است که از نیروی فریب و افسون پول این فرزند بیجان شیطان خوب آگاهم. من زمانی دراز در سیرک زیسته و همیشه و هر لحظه برای بندبازان روی ریسمانی بس نازک و لرزنده نگران بوده ام.

اما دخترم این حقیقت را بگویم که مردم برروی زمین استوار و گسترده بیشتر از بندبازان بر روی زمین استوار سقوط می کنند. شاید شبی درخشش گرانبها ترین الماس دنیا تو را فریب دهد و آن شب است که این الماس آن ریسمان نا استوار زیر پای تو خواهد بود و سقوط تو حتمی است. روزی که چهره زیبای یک اشراف زاده بی بند و بار تو را بفریبد و آن روزی است که بند بازی ناشی خواهی بود و همیشه بندبازان ناشی سقوط می کنند.

از این رو دل به زر و زیور مبند که بزرگترین الماس این جهان آفتاب است که خوشبختانه بر گردن همه می درخشد. اگر روزی دل به مردی آفتاب گونه بستی با او یکدل باش و براستی او را دوست بدار. به مادرت گفته ام که در این خصوص برای تو نامه ای بنویسد او بهتر از من معنی عشق را می داند. او برای تعریف عشق که معنی آن یکدلی است شایسته تر از من است.

دخترم برهنگی بیماری عصر ماست. به گمان من تن تو باید مال کسی باشد که روحش را برای تو عریان کرده است. حرف بسیار برای تو دارم ولی به وقت دیگر می گذارم و با این آخرین پیام نامه را پایان می بخشم :

"انسان باش. پاکدل و یکدل زیرا گرسنه بودن صدقه گرفتن و در فقر مردن بارها قابل تحمل تر از پست و بی عاطفه بودن است"

"پدرت، چارلی چاپلین"

يکشنبه 6/11/1387 - 18:29
دانستنی های علمی

 



یه روز یه دختر کوچولو کنار یک کلیسای کوچک محلی ایستاده بود؛ دخترک قبلا یک بار آن کلیسا را ترک کرده بود چون به شدت شلوغ بود. همونطور که از جلوی کشیش رد شد، با گریه و هق هق گفت: "من نمیتونم به کانون شادی بیام!"

کشیش با نگاه کردن به لباس های پاره پوره، کهنه و کثیف او تقریباً توانست علت را حدس بزند و دست دخترک را گرفت و به داخل برد و جایی برای نشستن او در کلاس کانون شادی پیدا کرد.

دخترک از اینکه برای او جا پیدا شده بود بی اندازه خوشحال بود و شب موقع خواب به بچه هایی که جایی برای پرستیدن خداوند عیسی نداشتند فکر می کرد.

چند سال بعد گذشت تا اینكه آن دختر کوچولو در همان آپارتمان فقیرانه اجاره ای که داشتند، فوت کرد. والدین او با همان کشیش خوش قلب و مهربانی که با دخترشان دوست شده بود، تماس گرفتند تا کارهای نهایی و کفن و دفن دخترک را انجام دهد.

در حینی که داشتند بدن کوچکش را جا به جا می کردند، یک کیف پول قرمز چروکیده و رنگ و رو رفته پیدا کردند که به نظر می رسید دخترک آن را از آشغال های دور ریخته شده پیدا کرده باشد.

داخل کیف 57 سنت پول و یک کاغذ وجود داشت که روی آن با یک خط بد و بچگانه نوشته شده بود: "این پول برای کمک به کلیسای کوچکمان است برای اینکه کمی بزرگ تر شود تا بچه های بیش تری بتوانند به کانون شادی بیایند."

این پول تمام مبلغی بود که آن دختر توانسته بود در طول دو سال به عنوان هدیه ای پر از محبت برای کلیسا جمع کند. وقتی که کشیش با چشم های پر از اشک نوشته را خواند، فهمید که باید چه کند؛ پس نامه و کیف پول را برداشت و به سرعت سمت کلیسا رفت و پشت منبر ایستاد و قصه فداکاری و از خود گذشتگی آن دختر را تعریف کرد. او احساسهای مردم کلیسا را برانگیخت تا مشغول شوند و پول کافی فراهم کنند تا بتوانند کلیسا را بزرگ تر بسازند. اما داستان اینجا تمام نشد ...

یک روزنامه که از این داستان خبردار شد، آن را چاپ کرد. بعد از آن یک دلال معاملات ملکی مطلب روزنامه را خواند و قطعه زمینی را به کلیسا پیشنهاد کرد که هزاران هزار دلار ارزش داشت. وقتی به آن مرد گفته شد که آن ها توانایی خرید زمینی به آن مبلغ را ندارند، او حاضر شد زمینش را به قیمت 57 سنت به کلیسا بفروشد. اعضای کلیسا مبالغ بسیاری هدیه کردند و تعداد زیادی چک پول هم از دور و نزدیک به دست آن ها می رسید.

در عرض پنج سال هدیه آن دختر کوچولو تبدیل به 250.000 دلار پول شد که برای آن زمان پول خیلی زیادی بود (در حدود سال 1900). محبت فداکارانه او سودها و امتیازات بسیاری را به بار آورد.

 

وقتی در شهر فیلادلفیا هستید، به کلیسای Temple Baptist Church که 3300 نفر ظرفیت دارد سری بزنید و همچنین از دانشگاه Temple University که تا به حال هزاران فارغ التحصیل داشته نیز دیدن کنید. همچنین بیمارستان سامری نیکو (Good Samaritan Hospital) و مرکز "کانون شادی" که صدها کودک زیبا در آن هستند را ببینید. مرکز "کانون شادی" به این هدف ساخته شد که هیچ کودکی در آن حوالی روزهای یکشنبه را خارج از آن محیط باقی نماند.
 




در یکی از اتاق های همین مرکز می توانید عکسی از صورت زیبا و شیرین آن دخترک ببینید که با 57 سنت پولش، که با نهایت فداکاری جمع شده بود، چنین تاریخ حیرت انگیزی را رقم زد. در کنار آن، تصویری از آن کشیش مهربان، دکتر راسل اچ. کان ول که نویسنده کتاب "گورستان الماسها" است به چشم می خورد.

این یک داستان حقیقی بود که گویای این حقیقت است كه هرگاه هدف شما آسمانی باشد حتما دست خداوند هم همراه شما خواهد بود ... بیاییم بیشتر به یكدیگر عشق بورزیم ...

يکشنبه 6/11/1387 - 18:26
دانستنی های علمی
بعضی سوختن ها جوری هستند که تو امروز میسوزی، اما فردا دردش را حس میکنی، داستان کیفیت زندگی و رشد آدمها در جاهایی که جهان سوم نامیده میشوند، مثل همین جور سوزش هاست. از هر دوره که میگذری، میسوزی و در دوره ی بعد دردش را میفهمی!

شادی ها و دغدغه های کودکی ما :

در همان گوشه دنیا که جهان سوم نامیده میشود، شادی های کودکی ما درجه سه است، ولی دغدغه های ما جدی و درجه یک، شادی کودکیمان این است که کلکسیون پوست آدامس جمع کنیم، یا بگردیم و چرخ دوچرخه ای پیدا کنیم و با چوبی آن را برانیم، توپ پلاستیکی دو پوسته ای داشته باشیم و با آجر دروازه درست کنیم و در کوچه های خاکی فوتبال بازی کنیم، اما دغدغه هایمان ترسناک تر بود، اینکه نکند موشکی یا بمبی، فردا صبح را از تقویم زندگی ات خط بزند و تو را از آینده ناكامت كند!

از دیفتری میترسیدیم، از وبا، از جنون گاوی، مدرسه، دغدغه ما بود، خودکار بین انگشتان دستمان که تلافی حرفهای دیروز صاحبخانه به معلممان بود، تکلیفهای حجیم عید، یا کتابهایی که پنجاه سال بود بابا در آنها آب و انار میداد!

شادی ها و دغدغه های نوجوانی ما :

دوره ای که ذاتا بحرانی بود و بحران جهان سوم بودن هم به آن اضافه شده، در این دوره شادی هایمان جنس ممنوعی دارند، اینکه موقتی عاشق شوی، دوست داشتن را امتحان کنی،  اما همه این شادی ها را در ذهنمان برگذار میکردیم، در خیالمان عاشق میشویم،  کلا زندگی یک نفره ای داریم با فکری دو نفره، این میشد که یاد بگیریم جهان سومی شادی کنیم
در عوض دغدغه هایمان بازهم جدی هستند، اینکه از امروز که 15 سال داری، باید مثل یک مرتاض روی کتابهای میخی مدرسه ات دراز بکشی و تا بیست و چهار سالگی همانجا بمانی، بترسی از این که قرار است چند صفحه پر از سوالات چهار گزینه ای، آینده ی تو، شغل تو، همسر تو و لقب تو را تعیین کند، تو فقط سه ساعت برای همه اینها فرصت داری و بس!

شادی ها و دغدغه های جوانی ما :
شادی ها کمرنگ تر میشود و دغدغه ها پررنگ تر، شاید هم این باشد که شادی هایت هم، شکل دغدغه به خودشان میگیرند، مثلا شادی تو این است که روزی خانه و ماشین میخری، اما رسیدن به این شادی ها برایت دغدغه میشود، رسیدن به آنها برای تو هدف میشود، هدفی که حتما باید جهان سومی باشی که آنرا داشته باشی، و هیج جای دیگر برای کسی هدف نیستند.

معبارهای آدم خوب بودن جهان سومی هم دغدغه تو میشود، اینکه سر پا مثانه را خالی کنی یا نشسته، اینکه موهای کجای بدنت را میتراشی و کجا را نمیتراشی، و میترسی از اینکه نکند کسی قبل از خدا، تو را در این دنیا محاکمه کند.

بعضی از شادی هایت غیر انسانی میشود، با دود دغدغه هایت را کمرنگ تر میکنی و هستی ات را غبار آلود می سازی.

اگر جهان سومی باشی، استاندارد و مقیاس های تمام اجزای زندگی تو، جهان سومی میشود، اینکه در سال چند بار لبخند میزنی، در روز چند بار گریه میکنی، راهی که تو را به بهشت و جهنم میرساند، و حتی جنس خدای تو هم جهان سومیست.


در این جهان سوم، کسی را نداری که به تو بگوید چقدر مسواک و خمیردندان، واکسن، خندیدن، خوب هستند، اینکه آینده خوب را خودت باید رقم بزنی و کسی قرار نیست برای این کار به تو کمک بکند، و اینکه همیشه جهان اول، طاعون جهان سوم نیست.

گاهی فکر میکنی که به سرزمین جهان اولی ها مهاجرت کنی تا از جهان سومی بودن رها شوی، اما میفهمی که با مهاجرتت شادی ها، دغدغه ها، جهان بینی، خدا و معیارهایت هم با تو سفر میکنند، گاهی میمانی که این جهان سوم است که کیفیت تو را تعیین میکند یا اینکه تو با افكارت جهان سوم را درست میکنی؟
شنبه 5/11/1387 - 22:22
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته